|
|
|
|
|
|
ولى گروهى از مفسران احتمال ديگرى در معنى اين جمله داده اند و آن اينكه : اينها هر قدربخندند با توجه به عمر كوتاه دنيا خنده آنان كم خواهد بود، و در آخرت آنقدر بايدگريه كنند كه گريه هاى دنيا در برابر آن ناچيز است . ولى تفسير اول با ظاهر آيه و تعبيرات مشابه آن كه در گفته ها و نوشته ها مى آيدسازگارتر است بخصوص اينكه لازمه تفسير دوم اين است كه صيغه امر به معنى اخباربوده باشد و اين بر خلاف ظاهر است . حديث معروفى كه بسيارى از مفسران از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل كرده اند كه فرمود: لو تعلمون ما اعلم لضحكتم قليلا و لبكيتم كثيرا: اگر آنچه را من (از كيفرهاىهولناك قيامت ) مى دانم شما هم مى دانستيد، كم مى خنديديد و بسيار گريه مى كرديد نيزشاهد معنى اول است (دقت كنيد). در آخرين آيه مورد بحث اشاره به يكى ديگر از روشهاى حساب شده و خطرناك منافقانمى كند و آن اينكه آنها به هنگامى كه كار خلافى را آشكارا انجام مى دهند براى تبرئهخود ظاهرا در مقام جبران برمى آيند و با اين نوسانها واعمال ضد و نقيض ، چهره اصلى خود را پنهان مى دارند. آيه مى گويد: هرگاه خداوند ترا به سوى گروهى از اينها بازگرداند و از تو اجازهبخواهند كه در ميدان جهاد ديگرى شركت كنند، به آنها بگو هيچگاه با من در هيچ ميدانجهادى شركت نخواهيد كرد، و هرگز همراه من با دشمنى نخواهيد جنگيد! (فان رجعك اللهالى طائفه منهم فاستاذنوك للخروج فقل لن تخرجوا معى ابدا و لن تقاتلوا معى عدوا) يعنى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بايد آنها را براى هميشه مايوس كند، وروشن سازد كه به اصطلاح حنايشان ديگر رنگى نخواهد داشت و كسى فريبشان رانخواهد خورد، و اين گونه دامها را چه بهتر كه برچينند و به جاى ديگرى ببرند كه دراينجا كسى ديگر به دامشان نخواهد افتاد!. ذكر اين نكته نيز لازم است كه جمله طائفه منهم (گروهى از ايشان ) نشان مى دهد كه همهآنان حاضر نبودند از اين طريق وارد شوند و پيشنهاد شركت در جهاد ديگرى را عرضهبدارند، شايد به خاطر اينكه بعضى بقدرى رسوا و شرمنده بودند كه حتى حاضر بهحضور در محضر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و چنين پيشنهادى نمى شدند. سپس دليل عدم قبول پيشنهاد آنها را چنين بيان مى كند: شما براى نخستين بار راضى شديد كه از ميدان جهاد كناره گيرى كنيد و در خانه ها بنشينيد، هماكنون نيز به متخلفان بپيونديد، و با آنها در خانه ها بنشينيد، (انكم رضيتم بالقعوداول مرة فاقعدوا مع الخالفين ). در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - شك نيست كه اگر اين گروه از منافقان پس از تخلف ، پشيمان مى شدند و توبه مىكردند، و سپس براى شستشوى گناه سابق خود پيشنهاد در ميدانهاى جهاد ديگر داشتند، خدااز آنها ميپذيرفت ، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست رد به سينه آنها نمىگذارد، بنا بر اين معلوم مى شود كه اين پيشنهاد نيز يكنوع شيطنت و كار منافقانه بودهاست ، و به اصطلاح تاكتيكى بوده براى استتار چهره زشت خود و ادامه بهاعمال سابق . 2 - كلمه خالف به معنى متخلف است ، و اشاره به كسانى است كه در ميدان جهاد، با عذر ويا بدون عذر شركت نداشتند. بعضى نيز گفته اند كه خالف به معنى مخالف است ، اشاره به اينكه شما هم برويد وبا گروه مخالفان همصدا شويد، و اين كلمه را به معنى فاسد نيز تفسير كرده اند، چهاينكه خلوف به معنى فساد و خالف به معنى فاسد در لغت آمده است . اين احتمال نيز وجود دارد كه همه معانى بالا از اين كلمه در آيه فوق اراده شده باشد چراكه گروه منافقان و دوستان آنان داراى تمام اين صفات رذيله بوده اند. 3 - باز تذكر اين موضوع را لازم مى دانيم كه مسلمانان عصر ما نيز در برابر منافقان محيط خود كه از روشهاى مشابهى با منافقان اعصار پيشين استفاده مىكنند، بايد از همان برنامه محكم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيروى كرده ويكبار كه در دام آنان افتادند، ديگر فريب آنها را نخورند و به اشكهاى تمساحانه آنهاوقعى ننهند كه مرد مسلمان هيچگاه دو بار در يك دام نمى افتد!. آيه و ترجمه
و لا تصل على احد منهم مات ابدا و لا تقم على قبره انهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا وهم فسقون (84) و لا تعجبك امولهم و اولدهم انما يريد الله ان يعذبهم بها فى الدنيا و تزهق انفسهم و همكفرون (85)
|
ترجمه :
84 - بر هيچيك از آنها كه بميرد نماز نخوان ، و بر كنار قبرش (براى دعا و طلب آمرزش) نايست چرا كه آنها به خدا و رسولش كافر شدند، و در حالى كه فاسق بودند از دنيارفتند. 85 - مبادا اموال و اولادشان مايه اعجاب تو گردد، (اين براى آنها نعمت نيست بلكه ) خدامى خواهد به وسيله آن ، آنها را در دنيا عذاب كند، و جانشان برآيد در حالى كه كافرباشند. تفسير : روش محكمتر در برابر منافقان . پس از آنكه منافقان با تخلف صريح از شركت در ميدان جهاد پرده ها را دريدند وكارشان بر ملا شد، خداوند به پيامبرش دستور مى دهد روش صريحتر و محكمترى در برابر آنها اتخاذ كند تا براى هميشه فكر نفاق و منافقگرى از مغزهاىديگران برچيده شود، و منافقان نيز بدانند در جامعه اسلامى محلى براى آنها وجود نخواهدداشت . لذا مى فرمايد: بر هيچيك از آنها منافقان ) كه از دنيا مى روند نماز مگزار! (و لاتصل على احد منهم مات ابدا). و هيچگاه در كنار قبر او براى طلب آمرزش و استغفار نايست (و لا تقم على قبره ). در حقيقت اين يكنوع مبارزه منفى ، و در عين حال موثر، در برابر گروه منافقان است ، زيرابه جهاتى كه در گذشته گفتيم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نمى توانسترسما دستور قتل آنها و پاكسازى محيط جامعه اسلامى را از اين طريق صادر كند، ولىمبارزات منفى به حد كافى در بى اعتبار ساختن آنان ، و انزوا و طردشان از جامعه اسلامى، اثر مى گذارد. زيرا مى دانيم يك فرد مؤ من راستين ، هم در حال حيات و هم پس از مرگ محترم است ، به هميندليل در برنامه هاى اسلامى دستور غسل و كفن و نماز و دفن او داده شده است كه با احترامهر چه بيشتر، با تشريفات خاصى ، او را به خاك بسپارند، و حتى پس از دفن در كنارقبر او بيايند و براى گناهان و لغزشهاى احتمالى او از خداوند طلب بخشش كنند. عدم انجام اين مراسم درباره يك فرد به معنى طرد او از جامعه اسلامى است ، و اگر اينطرد كننده ، شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده باشد، ضربه اى سخت وسنگين به حيثيت چنين فرد مطرودى وارد خواهد آمد، در حقيقت اين يك برنامه مبارزه حساب شدهدر برابر گروه منافقان در آن زمان بود كه امروز هم مسلمانان بايد از روشهاى مشابه آناستفاده كنند. يعنى مادام كه افراد اظهار اسلام مى كنند و به ظواهر اسلام پاى بندند بايد معامله يك مسلمان با آنها كرد هر چند باطنشان طور ديگرى باشد ولى اگر پرده ها رادريدند و نفاق خود را ظاهر كردند بايد با آنها همانند بيگانگان از اسلام رفتار نمود. در پايان آيه بار ديگر دليل اين دستور را روشن مى سازد و مى فرمايد: اين حكم بهخاطر آن است كه آنها به خدا و پيامبرش كافر شدند (انهم كفروا بالله و رسوله ). و در حالى كه فاسق و مخالف فرمان خدا بودند از دنيا رفتند نه از كرده خود پشيمانشدند و نه با آب توبه لكه هاى گناه را از دامان شستند (و ماتوا و هم فاسقون ). در اينجا ممكن بوده است سؤ الى براى مسلمانان مطرح شود كه اگر منافقان براستىاينهمه از رحمت خدا دورند و بايد مسلمانان هيچگونه ابراز محبت و علاقه در مورد آناننكنند، پس چرا خداوند به آنها اينهمه محبت كرده و اينهمهمال و فرزند (نيروى اقتصادى و انسانى ) را در اختيارشان قرار داده است . خداوند در آيه بعد روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده و پاسخاين سؤ ال را چنين مى دهد اموال و فرزندانشان هيچگاه نبايد مايه اعجاب تو شود (و لاتعجبك اموالهم و اولادهم ). چرا كه به عكس آنچه مردم ظاهر بين خيال مى كنند، ايناموال و فرزندان نه تنها باعث خوشوقتى آنها نيست ، بلكه خداوند مى خواهد آنانرابوسيله اينها در دنيا مجازات كند، و با حال كفر جان بدهند (انما يريد الله ان يعذبهمبها فى الدنيا و تزهق انفسهم و هم كافرون ). اين آيه كه نظير آنرا در همين سوره (آيه 55) داشتيم اشاره به اين واقعيت مى كند كه امكانات اقتصادى و نيروهاى انسانى در دست افراد ناصالح نه تنهاسعادت آفرين نيست ، بلكه غالبا مايه دردسر و بلا و بدبختى است ، زيرا چنيناشخاصى نه اموال خود را به مورد مصرف مى كنند، تا از آن بهره مفيد و سازنده اىبگيرند، و نه فرزندان سر براه و با ايمان و تربيت يافته اى دارند كه مايه روشنىچشم آنان و حل مشكلات زندگانيشان گردد، بلكه اموالشان غالبا در راه هوسهاى كشنده وسركش و توليد فساد، و تحكيم پايه هاى ظلم مصرف مى گردد، و مايه غفلت آنها از خداو مسائل اساسى زندگى است و فرزندانشان هم در خدمت ظالمان و فاسدان قرار مىگيرند، و مبتلا به انواع انحرافهاى اخلاقى مى شوند، و سرانجام دردسر آفرين خواهندبود. منتها براى كسانى كه ثروت و نيروى انسانى رااصيل مى پندارند و چگونگى مصرف آن ، براى آنها مطرح نيست ، زندگانى اينگونهاشخاص دورنماى دل - انگيزى دارد اما اگر به متن زندگيشان نزديكتر شويم و به اينحقيقت نيز توجه كنيم كه چگونگى بهره بردارى از اين امكانات مطرح است تصديق خواهيمكرد كه هرگز افراد خوشبختى نيستند. در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: 1 - درباره شان نزول آيه نخست روايات متعددى وارد شده است ، كه خالى از اختلاف نيست. از بعض از اين روايات استفاده مى شود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هنگامىكه عبد الله بن ابى ( منافق مشهور) از دنيا رفت بر او نماز گزارد، و كنار قبر او ايستادو دعا كرد، حتى پيراهن خود را به عنوان كفن بر او پوشانيد، سپس آيه فوقنازل شد و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را از تكرار اين كار نهى كرد. در حالى كه از بعضى ديگر از روايات برمى آيد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) تصميم داشت نماز بر او بگزارد، جبرئيل نازل شد و اين آيه را بر او خواند و او را از اين كارباز داشت . بعضى ديگر چنين مى گويند كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نه نماز بر اوگزارد و نه تصميم بر اين كار داشت ، بلكه تنها پيراهن خود را براى تشويق قبيله عبدالله فرستاد، تا به عنوان كفن در تن او كنند و هنگامى كه پرسيدند چرا چنين اقدامىفرموديد در حالى كه او مرد بى ايمانى است ؟ گفت : پيراهن من باعث نجات او از عذابالهى نخواهد شد، ولى من اميدوارم كه به خاطر اينعمل گروه زيادى مسلمان شوند، و چنين نيز شد كه پس از اين جريان عده فراوانى از قبيلهخزرج مسلمان گشتند. از آنجا كه اين روايات با هم اختلاف فراوان دارد ما از ذكر آنها به عنوان يك شاننزول صرف نظر كرديم به خصوص اينكه طبق گفته بعضى از مفسران بزرگ مرگ عبدالله بن ابى در سنه 9 هجرى واقع شد در حالى كه آيات فوق در حدودسال هشتم نازل شده است (الميزان جلد 9 صفحه 385). ولى آنچه جاى انكار نيست اين است كه از لحن آيه چنين برمى آيد كه پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) قبل از نزول اين آيه بر منافقان نماز مى گزارد، و بر كنار قبر آنهاتوقف مى كرد، چرا كه آنها ظاهرا مسلمان بودند ولى پس ازنزول اين آيه بطور قطع اين برنامه براى هميشه تعطيل شد. 2 - از آيه فوق همچنين استفاده مى شود كه ايستادن در كنار قبور مومنان و دعا براى آنهاجايز است ، زيرا نهى در آيه مخصوص به منافقان است ، بنابراين مفهوم آيه اين مى شودكه زيارت قبور مؤ منان يعنى ايستادن كنار قبرهاى آنان و دعا كردن جايز است . ولى آيه فوق درباره اين موضوع كه آيا مى توان به قبور آنهاتوسل جست و به بركت آنان از خدا حاجتى تقاضا كرد؟ سكوت دارد، هر چند مجاز بودن اينموضوع از نظر روايات اسلامى مسلم است . آيه و ترجمه
و إ ذا اءنزلت سورة اءن ءامنوا بالله و جهدوا مع رسوله استذنك اءولواالطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القعدين (86) رضوا بأ ن يكونوا مع الخوالف و طبع على قلوبهم فهم لا يفقهون (87) لكن الرسول و الذين ءامنوا معه جهدوا بأ مولهم و اءنفسهم و اءولئك لهم الخيرت و اءولئكهم المفلحون (88) اءعد الله لهم جنت تجرى من تحتها الا نهر خلدين فيها ذلك الفوز العظيم (89)
|
ترجمه :
86 - و هنگامى كه سوره اى نازل گردد كه ايمان به خدا بياوريد و همراه پيامبرش جهادكنيد كسانى كه از آنها (گروه منافقان ) توانائى دارند از تو اجازه مى خواهند و مىگويند: بگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معافند) بوده باشيم . 87 - آنها راضى شدند كه با متخلفان باشند، و بر دلهايشان مهر نهاده شده ، لذا نمىفهمند 88 - ولى پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند بااموال و جانهايشان به جهاد پرداختند و همه نيكيها براى آنهاست و آنها رستگارانند. 89 - خداوند براى آنها باغهائى از بهشت فراهم ساخته كه نهرها از زير درختانش جارىاست ، جاودانه در آن خواهند بود، و اين رستگارى (و پيروزى ) بزرگى است . تفسير : دون همتان و مومنان راستين در اين آيات باز سخن درباره منافقان است ، منتها زشتكاريهاى آنان با اعمال نيك مؤ منان راستين در اينجا مقايسه شده است ، و با اين مقايسه انحراف و بيچارگىآنان روشنتر مى شود. در آيه نخست مى گويد: هنگامى كه سوره اى درباره جهادنازل مى شود و از مردم دعوت كه به خدا ايمان بياورند (يعنى بر ايمان خود ثابت قدمبمانند و آنرا تقويت نمايند) و همراه پيامبر خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در راه اوجهاد كنند، در اين هنگام منافقان قدرتمند كه توانائى كافى از نظر جسمى و مالى براىشركت در ميدان جنگ دارند از تو اجازه مى خواهند كه در ميدان جهاد شركت نكنند و مى گويندبگذار ما با قاعدين (آنها كه از جهاد معذورند) باشيم (و اذا انزلت سوره ان آمنوا بالله وجاهدوا مع رسوله استاذنك اولوا الطول منهم و قالوا ذرنا نكن مع القاعدين ). طول (بر وزن قول ) به معنى امكانات و توانائى مالى آمده است ، بنابراين اولواالطول به معنى كسانى است كه داراى قدرت مادى كافى براى حضور در ميدان جنگ هستند،و با اين حال مايل بوده اند در صف افراد ناتوان يعنى آنها كه از نظر جسمى يا مالىتوانائى جهاد نداشته اند، بمانند. اصل اين كلمه از طول (بر وزن پول ) كه ضد عرض است گرفته شده و تناسب اين دومعنى با يكديگر روشن است ، زيرا توانائى مالى و جسمى يكنوع كشش و ادامه وطول قدرت را مى رساند. در آيه بعد قرآن آنها را با اين جمله مورد ملامت و مذمت قرار مى دهد كه آنها راضى شدندبا متخلفان باقى بمانند (رضوا بان يكونوا مع الخوالف ) همانطور كه سابقا نيزاشاره كرديم خوالف جمع خالفة از ماده خلف به معنى پشت سر است ، به همين جهت بهزنان كه به هنگام رفتن مردان به خارج از منزل ، درمنزل باقى مى مانند خالفة گفته مى شود، و در آيه مورد بحث منظور از خوالف تمام كسانى است كه به نحوى از شركت در ميدان جنگ معذور بودنداعم از زنان و يا پيران و يا بيماران و كودكان . بعضى از احاديث كه در تفسير آيه وارد شده نيز به اين موضوع اشاره كرده است . بعدا اضافه مى كند كه اينها بر اثر گناه و نفاق به مرحله اى رسيده اند كه برقلبهايشان مهر زده شده ، به همين دليل چيزى نمى فهمند (و طبع على قلوبهم فهم لايفقهون ). در آغاز سوره بقره درباره معنى مهر نهادن بر قلب سخن گفتيم . در آيه بعد از گروهى كه در نقطه مقابل اين دسته قرار دارند و صفات و روحيات آنها، وهمچنين سرانجام كارشان درست به عكس آنها است ، سخن به ميان آمده آيه چنين مى گويد:اما پيامبر و آنها كه با او ايمان آوردند با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد كردند (لكنالرسول و الذين آمنوا معه جاهدوا باموالهم و انفسهم ). و سرانجام كارشان اين شد كه انواع نيكيها و سعادتها و پيروزيها و خيرات مادى و معنوىدر اين جهان و جهان ديگر نصيبشان است (و اولئك لهم الخيرات ) و گروه رستگاران همينهاهستند (و اولئك هم المفلحون ). كلمه الخيرات به اصطلاح صيغه جمع توام با الف و لام است ، و عموميت از آن استفاده مىشود، تعبير جامعى است كه هر گونه موفقيت و پيروزى و موهبت و خيرى را اعم از مادى ومعنوى شامل مى گردد. تعبيرات اين دو جمله طبق قواعدى كه در علم معانى بيان آمده است همگىدليل بر انحصار است ، يعنى تعبيرات فوق نشان مى دهد كه رستگاران تنها اين گروهند و همچنين كسانى كه استحقاق هر گونه خير و سعادتى را دارند تنها ايندسته اند، همانها كه با تمام وجود و امكاناتشان جهاد مى كنند. از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه اگر ايمان و جهاد توام گردد هر گونه خير وبركتى را با خود همراه خواهد داشت ، و جز در سايه اين دو، نه راهى به سوى فلاح ورستگارى است ، و نه نصيبى از خيرات و بركات مادى و معنوى . اين نكته نيز شايان توجه است كه از مقابله صفات اين دو گروه با هم چنين استفاده مىشود كه منافقان به خاطر فقدان ايمان ، و آلودگى فوق العاده به گناه ، افرادى نادانو بى خبرند، و به همين جهت از علو همت كه زائيده فهم و شعور و آگاهى است محرومند، آنهاراضيند كه با بيماران و كودكان بمانند ولى از شركت در ميدان جهاد با آنهمهافتخاراتش ابا دارند. اما در مقابل ، افراد با ايمان آنچنان روشن بينى و فهم و درك و علو همت دارند كه تنها راهپيروزى بر مشكلات را جهاد، آنهم با تمام امكاناتشان ، يافته اند. اين همان درسبزرگى است كه قرآن در بسيارى از آياتش به ما داده و باز هم از آن غافليم . در آخرين آيه مورد بحث به قسمتى از پاداشهاى اخروى اين گروه اشاره كرده ، مىگويد: خداوند باغهائى از بهشت براى آنان فراهم ساخته كه از زير درختانش نهرهاجريان دارد (اعد الله لهم جنات تجرى من تحتها الانهار). و تاكيد مى كند: اين نعمت و موهبت عاريتى و فناپذير نيست بلكه جاودانه در آن مى مانند(خالدين فيها). و اين پيروزى بزرگى است (ذلك الفوز العظيم ). تعبير به اعد الله لهم (خدا براى آنها آماده ساخته ) نشانه اهميت موضوع و احترامى است كه خدا براى اين گروه قائل است كه از پيش اين مواهب را براى آنان آمادهكرده است . آيه و ترجمه
و جاء المعذرون من الا عراب ليؤ ذن لهم و قعد الذين كذبوا الله و رسوله سيصيب الذينكفروا منهم عذاب اءليم (90)
|
ترجمه :
90 - و معذوران از اعراب (نزد تو) آمدند كه به آنها اجازه تخلف از جهاد) داده شود، اماآنها كه به خدا و پيامبرش دروغ گفتند (بدون هيچ عذرى در خانه خود) نشستند، به زودىكسانى را كه از آنها كافر شدند (و معذور نبودند) عذاب دردناكى خواهد رسيد. تفسير : در اين آيه به تناسب بحثهاى گذشته ، پيرامون منافقان بهانه جو و عذر تراش اشارهبه وضع دو گروه از تخلف كنندگان از جهاد شده است : نخست آن دسته كه واقعا معذوربوده اند. و ديگر گروهى كه بدون عذر و به عنوان سركشى و عصيان سر از انجام اين وظيفهبزرگ باز زدند. نخست مى گويد: گروهى از اعراب باديه نشين كه از شركت در ميدان جهاد معذور بودندنزد تو آمده اند تا به آنها اجازه داده شود و معاف گردند (و جاء المعذرون من الاعراب ليؤ ذن لهم ). و در مقابل ، كسانى كه به خدا و پيامبر دروغ گفتند، بدون هيچ عذرى در خانه خود نشستندو به ميدان نرفتند (و قعد الذين كذبوا الله و رسوله ). در پايان آيه ، گروه دوم را شديدا تهديد كرده ، مى گويد: به زودى آن دسته از ايشان كه كافر شدند گرفتار عذاب دردناكى خواهند شد سيصيب الذين كفروامنهم عذاب اليم ). آنچه در تفسير آيه فوق گفتيم همان چيزى است كه با قرائن موجود در آيه سازگارتراست ، زيرا از يكسو مى بينيم كه اين دو گروه در برابر يكديگر قرار داده شده اند، و ازسوى ديگر كلمه منهم نشان ميدهد كه تمام اين دو گروه كافر نبودند، از مجموع اين دوقرينه استفاده مى شود كه معذرون معذوران حقيقى بوده اند. ولى در برابر اين تفسير دو تفسير ديگر نيز گفته شده . نخست اينكه : منظور از معذرون كسانى است كه عذرهاى واهى و دروغين براى فرار از جهادمى تراشند، و منظور از گروه دوم آنهائى است كه حتى زحمت عذرتراشى به خود نمىدهند، و صريحا از اطاعت فرمان خدا در باره جهاد سرباز ميزنند. دوم اينكه معذرون همه گروههائى را شامل مى شود كه با اظهار عذر اعم از اينكه راستباشد يا دروغ از شركت در جهاد خوددارى مى كنند. ولى قرائن نشان مى دهد كه معذرون همان معذوران واقعى هستند. آيه و ترجمه
ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج إ ذا نصحوالله و رسوله ما على المحسنين من سبيل و الله غفور رحيم (91) و لا على الذين إ ذا ما اءتوك لتحملهم قلت لا اءجد ما اءحملكم عليه تولوا و اءعينهم تفيضمن الدمع حزنا اءلا يجدوا ما ينفقون (92) إ نما السبيل على الذين يستذنونك و هم اءغنياء رضوا بأ ن يكونوا مع الخوالف و طبعالله على قلوبهم فهم لا يعلمون (93)
|
ترجمه :
91 - بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند ايرادىنيست (كه در ميدان مبارزه شركت نكنند) هرگاه براى خدا و رسولش خير خواهى كنند (و ازآنچه در توان دارند مضايقه ننمايند، چه اينكه ) بر نيكوكاران راه مؤ اخذه نيست ، وخداوند آمرزنده و مهربان است . 92 - و (نيز) ايرادى نيست بر آنها كه وقتى نزد تو آمدند كه آنها را بر مركبى (براىميدان جهاد) سوار كنى گفتى مركبى كه شما را بر آن سوار كنم ندارم (از نزد تو)بازگشتند در حالى كه چشمانشان اشكبار بود، چرا كه چيزى كه در راه خدا انفاق كنندنداشتند. 93 - راه مؤ اخذه تنها به روى كسانى باز است كه از تو اجازه مى خواهند در حالى كهبى نيازند (و امكانات كافى دارند) آنها راضى شدند كه با متخلفان بمانند، و خداوندبر دلهايشان مهر نهاده لذا چيزى نمى داند. شاءن نزول : در مورد آيه اول چنين نقل شده كه يكى از ياران با اخلاص پيامبر (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) عرض كرد: اى پيامبر خدا! من پير مردى نابينا و ناتوانم ، حتى كسى كه دست مرابگيرد و به ميدان جهاد بياورد، ندارم ، آيا اگر در جهاد شركت نكنم معذورم ؟ پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سكوت كرد، سپس آيه نخستنازل شد و به اينگونه افراد اجازه داد. از اين شان نزول چنين استفاده مى شود كه حتى نابينايان به خود اجازه نمى دادند كهبدون اطلاع پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از شركت در جهاد سر باز زنند، و بهاين احتمال كه شايد وجودشان با همين حالت براى تشويق مجاهدان و ياحداقل سياهى لشكر، مفيد واقع شود از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسب تكليفمى كردند. در مورد آيه دوم نيز در روايات مى خوانيم كه هفت نفر از فقراى انصار خدمت پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) رسيدند و تقاضا كردند وسيله اى براى شركت در جهاد دراختيارشان گذارده شود، اما چون پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وسيله اى در اختيارنداشت ، جواب منفى به آنها داد، آنها با چشمهاى پر از اشك از خدمتش خارج شدند و بعدابنام بكائون مشهور گشتند. تفسير : معذورانى كه از عشق جهاد اشك مى ريختند! در اين آيات براى روشن ساختن وضع همه گروهها از نظر معذور بودن يا نبودن در زمينهشركت در جهاد تقسيم بندى مشخصى شده است ، و اشاره به پنج گروه گرديده كه چهار گروهشان واقعا معذورند، و يك گروه منافقند و غير معذور! در آيه نخست مى گويد: كسانى كه ضعيف و ناتوان هستند بر اثر پيرى و يا نقصاعضاء همچون فقدان بينائى ) همچنين بيماران و آنها كه وسيله لازم براى شركت در ميدانجهاد در اختيار ندارند بر آنها ايرادى نيست كه در اين برنامه واجب اسلامى شركت نكنند(ليس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الذين لا يجدون ما ينفقون حرج ) اين سه گروه در هر قانونى معافند، و عقل و منطق نيز معاف بودن آنها را امضاء مى كند، ومسلم است كه قوانين اسلامى در هيچ مورد از منطق وعقل جدا نيست . كلمه حرج در اصل به معنى مركز اجتماع چيزى است ، و از آنجا كه اجتماع و انبوه جمعيتتوام با تنگى و ضيق مكان و كمبود جا است ، اين كلمه به معنى ضيق و تنگى و ناراحتى ومسئوليت و تكليف آمده است ، و در آيه مورد بحث به معنى اخير يعنى مسئوليت و تكليف مىباشد. سپس يك شرط مهم براى حكم معافى آنها بيان كرده ، مى گويد اين در صورتى است كهآنها از هر گونه خير خواهى مخلصانه درباره خدا و پيامبرش دريغ ندارند (اذا نصحوالله و رسوله ) يعنى گر چه آنها توانائى گرفتن سلاح بدست و شركت در ميدان نبرد ندارند ولى اينتوانائى را دارند كه با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشويق كنند و مبارزان رادلگرم سازند، و روحيه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقويت كنند و به عكس تا آنجاكه توانائى دارند در تضعيف روحيه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شكست آنها كوتاهىنورزند، زيرا كلمه نصح كه در اصل به معنى اخلاص است كلمه جامعى است كه هرگونه خير خواهى و اقدام مخلصانه را شامل مى شود، و چون مساله جهاد مطرح است ناظر به كوششها و تلاشهائى است كه در اينزمينه صورت مى گيرد. بعدا براى بيان دليل اين موضوع مى فرمايد: اينگونه افراد مردان نيكو كارى هستند وبراى نيكوكاران هيچ راه ملامت و سرزنش و مجازات و مؤ اخذه وجود ندارد (ما على المحسنين من سبيل ). و در پايان آيه خدا را با دو صفت از اوصاف بزرگش به عنواندليل ديگرى بر معاف بودن اين گروههاى سه گانه توصيف مى كند و مى گويد:خداوند غفور و رحيم است (و الله غفور رحيم ). غفور از ماده غفران به معنى مستور ساختن و پوشيدن است ، يعنى خداوند به مقتضاى اينصفت ، پرده بر كار افراد معذور و ناتوان مى اندازد و عذرشان را مى پذيرد، و رحيمبودن خدا اقتضاكه تكليف شاق و مشكل بر كسى ننهد و او را معاف دارد، اگر اين گروههامجبور به حضور در ميدان بودند با غفوريت و رحيميت خداوند سازگار نبود، يعنى خداوندغفور و رحيم حتما آنها را معاف خواهد داشت . از پاره اى از روايات كه مفسران در ذيل آيهنقل كرده اند چنين استفاده مى شود كه گروههاى معذور نه تنها از تكليف معافند و ازمجازات بر كنار ، بلكه به مقدار اشتياقشان به شركت در ميدان جهاد در پاداشها وافتخارات مجاهدان شريكند، چنانكه در حديثى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مىخوانيم : هنگامى كه از غزوه تبوك بازگشت و به نزديكى مدينه رسيد فرمود: شما در اين شهرمردانى را پشت سر گذاشتيد كه در تمام مسير با شما بودند!، هر گامى كه برداشتيد،و هر مالى كه در اين راه انفاق كرديد، و هر سرزمينى را كه پيموديد با شما همراهىداشتند! عرض كردند: اى رسولخدا چگونه با ما بودند با اينكه در مدينه ماندند؟ فرمود: به اين دليل كه آنها به خاطر عذر نتوانستند در جهاد شركت كنند اما قلبشان با مابود). سپس به گروه چهارمى اشاره مى كند كه آنها نيز از شركت در جهاد معاف شدند، و مىگويد: همچنين بر آن گروه ايراد نيست كه وقتى نزد تو آمدند كه مركبى براى شركت درميدان جهاد در اختيارشان بگذارى ، گفتى مركبى در اختيار ندارم كه شما را بر آن سواركنم ، ناچار از نزد تو خارج شدند در حالى كه چشمهايشان اشكبار بود و اين اشك بهخاطر اندوهى بود كه از نداشتن وسيله براى انفاق در راه خدا سر چشمه مى گرفت (و لاعلى الذين اذا ما اتوك لتحملهم قلت لا اجد ما احملكم عليه تولوا و اعينهم تفيض من الدمعحزنا الا يجدوا ما ينفقون ). تفيض از ماده فيضان به معنى ريزش بر اثر پر شدن است هنگامى كه انسان ناراحت مىشود اگر ناراحتى زياد شديد نباشد چشمها پر از اشك مى شود بى آنكه جريان يابد،اما هنگامى كه ناراحتى به مرحله شديد رسيد اشكها جارى مى شود. اين نشان مى دهد كه اين گروه از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بقدرىشيفته و دلباخته و عاشق جهاد بودند، كه نه تنها از معاف شدنخوشحال نشدند، بلكه همچون كسى كه بهترين عزيزانش را از دست داده است ، در غم اينمحروميت اشك مى ريختند. البته شك نيست كه اين گروه چهارم از گروه سوم كه در آيهقبل ذكر شد جدا نيستند، ولى به خاطر امتياز خاصى كه بر آنها دارند، و نيز به خاطرقدردانى از اين گروه ، بطور مستقل ضمن يك آيه وضع حالشان مجسم شده است ويژگى آنها در اين بود كه : اولا به اين قناعت نكردند كه خودشان وسائل لازم براى شركت در جهاد ندارند، بلكه نزدپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمدند و با اصرار از او مطالبه مركب كردند. ثانيا هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها جواب منفى داد نه تنها ازمعاف گشتن شادمان نشدند، بلكه فوق العاده منقلب و ناراحت و اندوهناك گشتند، به خاطراين دو جهت خداوند آنها را بطور مشخص و جداگانه بيان كرده است . در آخرين آيه ، حال گروه پنجم را شرح ميدهد يعنى آنها كه به هيچوجه در پيشگاه خدامعذور نبوده و نخواهند بود، و مى فرمايد: راه مواخذه و مجازات تنها به روى كسانىگشوده است كه از تو اجازه مى خواهند در جهاد شركت نكنند در حالى كه امكانات كافى ووسائل لازم براى اين كار در اختيار دارند و كاملا بى نيازند (انما السبيل على الذين يستاذنونك و هم اغنياء). سپس اضافه مى كند: اين ننگ براى آنها بس است كه راضى شدند با افراد ناتوان وبيمار و معلول در مدينه بمانند و از افتخار شركت در جهاد محروم گردند (رضوا بانيكونوا مع الخوالف ). و اين كيفر نيز آنها را بس كه خداوند قدرت تفكر و ادراك را از آنها به خاطراعمال زشتشان گرفته و بر دلهايشان مهر نهاده و به هميندليل چيزى نمى دانند (و طبع الله على قلوبهم فهم لا يعلمون ). در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : 1 - از اين آيات به خوبى روحيه قوى و عالى سربازان اسلام روشن مى شود كهچگونه عشق به جهاد و شهادت دلهاى آنها را گرم نگاه مى داشت كه اين افتخار را بر هرافتخار ديگرى مقدم مى داشتند، و از همين جا يكى ازعوامل مهم پيشرفت سريع اسلام در آن روز و عقب ماندگى امروز ما روشن مى شود. ما چگونه مى توانيم انتظار داشته باشيم كسانى كه به هنگام معاف شدن از شركت درجهاد همچون ابر بهارى اشك مى ريختند با آنها كه با هزار و يك بهانه مى خواهند از صفمجاهدان خارج شوند يكسان باشند ؟!. اگر آن روح ايمان و آن عشق به جهاد و آن افتخار كردن به شهادت امروز هم در ميان مامسلمانان زنده شود پيروزى و پيشرفت همانگونه است كه در آغاز اسلام بود. بدبختى اينجاست كه ما اسلام را يك پوشش سطحى و ظاهرى براى خود قرار داده ايمبى آنكه در اعماق وجودمان نفوذ كند، و باز هم توقع داريم بر جاى مسلمانان نخستينتكيه زنيم !. 2 - از آيات گذشته اين موضوع نيز استفاده شد كه هيچكس به طور كلى از همكارى بامجاهدان راه خدا، معاف نيست ، حتى آنها كه بيمارند و نابينا و طبعا قادر به برداشتناسلحه و شركت در ميدان نبرد نيستند، ولى با زبان و تبليغ واعمال خود مى توانند مشوق مجاهدان و پشتيبان برنامه هاى آنها باشند، آنها نيز بايد اينرسالت خود را فراموش نكنند و به كلى از برنامه ها كنار نروند. در حقيقت جهاد مراحلىدارد و معذور بودن از يك مرحله آن دليل بر معذور بودن ازمراحل ديگر نيست . 3 - جمله ما على المحسنين من سبيل (راهى براى مؤ اخذه نيكوكاران وجود ندارد) در مباحث فقهىسر چشمه قانون وسيعى شده است ، و از آن احكام فراوانى استفاده كرده اند، مثلا هر گاهامانتى در دست شخص امينى بدون هيچگونه افراط و تفريط تلف شود، چنين شخصىنبايد ضامن باشد، و از جمله دلائلى كه بر آن اقامه مى كنند آيه فوق است ، زيرا او محسن و نيكوكار است و مرتكبعمل خلافى نشده ، به همين دليل اگر او را مسئول و ضامن بدانيم ، مفهومش اين است كهنيكوكاران را نيز مى توان مؤ اخذه كرد. البته شك نيست كه آيه فوق در مورد مجاهدان است ، ولى مى دانيم كه مورد يك آيه ، ازعموميت حكم نمى كاهد، و به تعبير ديگر مورد هرگز مخصص نيست . آيه و ترجمه
يعتذرون إ ليكم إ ذا رجعتم إ ليهم قل لا تعتذروا لن نؤ من لكم قد نبأ نا الله من اءخباركم وسيرى الله عملكم و رسوله ثم تردون إ لى علم الغيب و الشهدة فينبئكم بما كنتم تعملون(94) سيحلفون بالله لكم إ ذا انقلبتم إ ليهم لتعرضوا عنهم فأ عرضوا عنهم إ نهم رجس و مأوئهم جهنم جزاء بما كانوا يكسبون (95) يحلفون لكم لترضوا عنهم فإ ن ترضوا عنهم فإ ن الله لا يرضى عن القوم الفسقين(96)
|
ترجمه :
94 - هنگامى كه به سوى آنها (كه از جهاد تخلف كردند) بازگرديد از شما عذر خواهىمى كنند، بگو عذر خواهى مكنيد، ما هرگز به شما ايمان نخواهيم آورد چرا كه خدا ما را ازاخبارتان آگاه ساخته ، و خدا و رسولش اعمال شما را مى بينند، سپس به سوى كسى كهآگاه از پنهان و آشكار است باز مى گرديد و او شما را به آنچه انجام مى داديد آگاه مىكند (و جزا ميدهد). 95 - هنگامى كه به سوى آنان بازگرديد براى شما سوگند ياد مى كند كه از آنهااعراض (و صرف نظر) كنيد، از آنها اعراض كنيد (و روى گردانيد) چرا كه آنها پليدند وجايگاهشان دوزخ است ، به كيفر اعمالى كه انجام مى دادند. 96 - با سوگند از شما مى خواهند كه از ايشان راضى شويد، اگر شما از آنها راضىشويد خداوند از جمعيت فاسقان راضى نخواهد شد. شان نزول : بعضى از مفسران مى گويند اين آيات درباره گروهى از منافقان كه تعدادشان بالغبر هشتاد نفر مى شد نازل گرديد زيرا به هنگامى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) از تبوك بازگشت دستور داد هيچكس با آنها مجالست نكند و سخن نگويد و آنها كهخود را در فشار شديد اجتماعى ديدند در مقام عذر خواهى برآمدند، آيات فوقنازل شد و وضع آنها را مشخص ساخت . تفسير : به عذرها و سوگندهاى دروغينشان اعتنا نكنيد اين سلسله از آيات همچنان پيرامون اعمال شيطانى منافقان سخن مى گويد، و پرده ازروى كارهايشان ، يكى پس از ديگرى ، برمى دارد، و به مسلمانان هشدار مى دهد فريباعمال رياكارانه و سخنان ظاهرا دلپذير آنها را نخورند. در آيه نخست مى گويد: هنگامى كه شما (از جنگ تبوك ) به مدينه باز مى گرديد،منافقان به سراغ شما مى آيند و عذر خواهى مى كنند يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم ). از تعبير يعتذرون كه فعل مضارع است چنين برمى آيد كه قبلا خداوند پيامبر و مسلمانان رااز اين موضوع آگاه كرد كه منافقان دروغگو، به عنوان عذر خواهى ، به زودى نزد آنهاخواهند آمد لذا طرز پاسخگوئى آنها را نيز به مسلمانان تعليم داد. در اينجا روى سخن را به پيامبرش به عنوان رهبر مسلمين كرده ، مى گويد: به منافقانبگو عذر خواهى مكنيد، ما هرگز به سخنان شما ايمان نخواهيم آورد (قل لا تعتذروا لن نؤ من لكم ). چرا كه خداوند ما را از اخبار شما آگاه ساخته بنابراين ما از نقشه هاى شيطانى شما بهخوبى باخبريم ! (قد نبانا الله من اخباركم ). ولى در عين حال راه بازگشت و توبه ، به سوى شما باز است ، و به زودى خداوند وپيامبرش اعمال شما را مى بينند (و سيرى الله عملكم و رسوله ) اين احتمال نيز در تفسير آيه داده شده است كه منظور از اين جمله مساله توبه نيست ، بلكههدف آنست كه در آينده نيز خداوند و پيامبرش (طبق وحى الهى ) ازاعمال و نقشه هاى شما آگاه مى شود و آنها را نقشه بر آب خواهد كرد، بنابراين نه امروزاز دست شما كارى ساخته است و نه فردا!. ولى تفسير اول با ظاهر آيه سازگارتر است . ضمنا توجه داشته باشيد كه درباره اين جمله و مساله عرضه داشتن همهاعمال امت بر پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بحث مشروحى داريم كه درذيل آيه 105 همين سوره خواهد آمد. بعد مى فرمايد همه اعمال و نيات شما امروز ثبت و بايگانى مى شود، سپس به سوىكسى كه اسرار پنهان و آشكار را ميداند باز مى گرديد، و او شما را به اعمالتان آگاهمى كند و جزاى آنرا به شما خواهد داد (ثم تردون الى عالم الغيب و الشهادة فينبئكم بماكنتم تعملون ). در آيه بعد بار ديگر اشاره به سوگندهاى دروغين منافقان مى كند و مى فرمايد: آنهابراى فريب شما به زودى دست به دامن قسم مى زنند، و هنگامى كه به سوى آنانبازگشتيد سوگند به خدا ياد مى كنند كه از آنها صرف نظر كنيد، و اگر خطائى كردهاند مشمول عفوشان سازيد (سيحلفون بالله لكم اذا انقلبتم اليهم لتعرضوا عنهم ). در حقيقت آنها از هر درى وارد مى شوند، گاهى از طريق عذر خواهى ميخواهند خود را بيگناهقلمداد كنند، و گاهى با اعتراف به گناه تقاضاى عفو و گذشت دارند، شايد به يكى ازاين طريق بتوانند در دل شما نفوذ كنند. ولى شما به هيچوجه تحت تاثير آنان قرار نگيريد و از آنها روى گردانيد اما به عنواناعتراض و خشم و انكار! نه به عنوان عفو و بخشش و گذشت (فاعرضوا عنهم ). آنها تقاضاى اعراض دارند، اما اعراض به معنى گذشت شما هم اعراض كنيد ولى به معنىتكذيب و انكار و اين دو تعبير مشابه با دو معنى كاملا متضاد لطافت و زيبائى خاصى داردكه بر اهل ذوق پوشيده نيست . سپس به عنوان تاكيد و توضيح و بيان دليل مى فرمايد: چرا كه آنها موجوداتىپليدند، و بايد از چنين موجودات پليدى صرف نظر كرد (انهم رجس ) و چون چنينند جايگاهى جز جهنم نخواهند داشت (و ماويهم جهنم ). زيرا بهشت جاى نيكان و پاكان است ، نه جايگاه پليدان و آلودگان ! اما همه اينها نتيجه اعمالى است كه خودشان انجام داده اند (جزاء بما كانوا يكسبون ). در آخرين آيه مورد بحث اشاره به يكى ديگر از سوگندهاى آنها شده و آن اينكه بااصرار و سوگند از شما مى خواهند كه از آنها خشنود شويديحلفون لكم لترضوا عنهم). سوگندى كه در آيه قبل گذشت به خاطر اين بود كه مومنان عملا واكنشى درمقابل آنها نشان ندهند، ولى سوگندى كه در اين آيه ، به آن اشاره شده ، براى آن استكه علاوه بر جنبه عملى ، قلبا هم از آنها خشنود شوند! جالب اينكه در اين مورد خداوند نمى فرمايد: از آنها راضى نشويد، بلكه با تعبيرى كه بوى تهديد از آن مى آيد مى فرمايد: اگر هم شما از آنها راضى شويدخدا هرگز از جمعيت فاسقان راضى نخواهد شد (فان ترضوا عنهم فان الله لا يرضىعن القوم الفاسقين ). شك نيست آنها از نظر دينى و اخلاقى اهميتى براى خشنودى مسلمانانقائل نبودند، بلكه مى خواستند از اين راه كدورتهاى قلبى آنانرا بشويند تا در آينده ازعكس العملهاى آنان در امان بمانند، ولى خداوند با تعبير لا يرضى عن القوم الفاسقينبه مسلمانان هشدار ميدهد كه اينها فاسقند و جاى اين ندارد كه از آنها راضى شوند، اينهادامهاى فريبى است كه بر سر راه شما مى گذارند، بيدار باشيد در آنها گرفتارنشويد!. چه خوبست مسلمانان در هر عصر و زمان مراقب نقشه هاى شيطانى و شناخته شده منافقانباشند كه با استفاده از همان نيرنگها و دامهاى گذشته ، در برابر آنان ظاهر نشوند، ومقاصد شوم خود را با استفاده از اين وسائل پياده نكنند. آيه و ترجمه
الا عراب اءشد كفرا و نفاقا و اءجدر اءلا يعلموا حدود مااءنزل الله على رسوله و الله عليم حكيم (97) و من الا عراب من يتخذ ما ينفق مغرما و يتربص بكم الدوائر عليهم دائرة السوء و اللهسميع عليم (98) و من الا عراب من يؤ من بالله و اليوم الاخر و يتخذ ما ينفق قربت عند الله و صلوتالرسول اءلا إ نها قربة لهم سيدخلهم الله فى رحمته إ ن الله غفور رحيم (99)
|
ترجمه :
97 - عربهاى باديه نشين كفر و نفاقشان شديدتر است و بهجهل از حدود (و مرزهاى ) آنچه خدا بر پيامبرشنازل كرده سزاوارترند، و خداوند دانا و حكيم است . 98 - گروهى از (اين ) اعراب باديه نشين چيزى را كه (در راه خدا) انفاق مى كنند غرامتمحسوب مى دارند، و انتظار حوادث دردناكى براى شما ميكشند حوادث دردناك براى آنهاست، و خداوند شنوا و داناست . 99 - گروه (ديگرى ) از عربهاى باديه نشين ايمان بخدا و روز رستاخيز دارند، و آنچهرا انفاق مى كنند مايه تقرب نزد خدا، و دعاهاى پيامبر ميدانند، آگاه باشيد اينها مايهتقرب آنها است ، خداوند به زودى آنانرا در رحمت خود وارد خواهد ساخت ، چرا كه خداوندآمرزنده و مهربان است . تفسير : باديه نشينان سنگدل و با ايمان در اين آيات سه گانه - به تناسب بحثهائى كه درباره منافقان مدينه گذشت - پيرامونحال منافقان باديه نشين ، و نشانه ها و افكار آنها، و همچنين درباره مؤ منان مخلص وراستين باديه گفتگو شده است . شايد به اين علت كه به مسلمانان هشدار دهد چنين نپندارند كه منافقان تنها همان گروهىهستند كه در شهرند بلكه منافقان باديه نشين از آنها خشنترند، و به گواهى تاريخاسلام ، مسلمانان بارها مورد هجوم اين گروه واقع شده بودند، مبادا پيروزيهاى پى درپى لشكر اسلام سبب شود كه آنها اين خطر را ناديده بگيرند. به هر حال در آيه نخست مى فرمايد: اعراب باديه نشين (به حكم دورى از تعليم وتربيت و نشنيدن آيات الهى و سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كفر ونفاقشان شديدتر است (الاعراب اشد كفرا و نفاقا). و باز به همين دليل ، به جهل و بيخبرى از حدود فرمانها و احكامى كه خدا بر پيامبرشنازل كرده است سزاوارترند (و اجدر ان لا يعلموا حدود ماانزل الله على رسوله ). اعراب از كلماتى است كه معنى جمعى دارد، اما مفردى براى آن از نظر لغت عرب نيست وچنانكه ائمه لغت مانند مولف قاموس و صحاح و تاج العروس و ديگران گفته اند اينكلمه تنها به عربهاى باديه نشين اطلاق مى شود، و به هنگامى كه بخواهند معنى مفرد راادا كنند، همين كلمه را با ياء نسبت ، به صورت اعرابى ميگويند بنابراين به خلاف آنچه بسيارى تصور ميكنند، اعراب جمع عرب نيست اجدر از ماده جدار به معنى ديوار است ، سپس به هر چيز مرتفع و شايسته اطلاق شده است ،به همين جهت اجدر معمولا به معنى شايسته تراستعمال مى شود. در پايان آيه مى فرمايد خداوند دانا و حكيم است يعنى اگر در باره عربهاى باديه نشينچنين داورى مى كند روى تناسب خاصى است كه محيط آنها با اينگونه صفات دارد (و اللهعليم حكيم ). اما براى اينكه چنين توهمى پيدا نشود كه همه اعراب باديه نشين ، و يا همه باديهنشينان ، داراى چنين صفاتى هستند، در آيه بعد اشاره به دو گروه مختلف در ميان آنها مىكند. نخست مى گويد: گروهى از اين عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه بر اثر نفاق ياضعف ايمان هنگامى كه چيزى را در راه خدا انفاق كنند، آنرا ضرر و زيان و غرامت محسوبمى دارند نه يك موفقيت و پيروزى و تجارت پر سود (و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما) ديگر از صفات آنها اين است كه همواره در انتظار اين هستند كه بلاها و مشكلات شما رااحاطه كند، و تيره روزى و ناكامى به سراغ شما بيايد (و يتربص بكم الدوائر). دوائر جمع دائره و معنى آن معروف است ، ولى به حوادث سخت و دردناك كه انسان رااحاطه مى كند، عرب نيز دائره و در حال جمعى دوائر مى گويد. در واقع آنها افرادى تنگنظر و بخيل و حسودند، بخل آنها سبب مى شود كه هر گونه خدمت مالى را در راه خدا غرامتبپندارند، و حسادتشان موجب اين مى شود كه هميشه در انتظار بروز مشكلات و گرفتاريهاو مصائب براى ديگران باشند سپس اضافه مى كند آنها نبايد در انتظار بروز مشكلات ونزول بلاها بر شما باشند چرا كه اين مشكلات و ناكاميها و بدبختيها تنها به سراغ اينگروه منافق بيايمان و جاهل و نادان و تنگ نظر و حسود ميرود (عليهم دائرة السوء) سرانجام آيه را با اين جمله كه خداوند شنوا و دانا است پايان ميدهد (و الله سميع عليم ). هم سخنان آنها را مى شنود و هم از نيات و مكنون ضمير آنها آگاه است . و در آخرين آيه به گروه دوم يعنى مؤ منان با اخلاص باديه نشين اشاره كرده مى گويد:گروهى از اين عربهاى باديه نشين كسانى هستند كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند(و من الاعراب من يؤ من بالله و اليوم الاخر) به همين دليل هيچگاه انفاق در راه خدا را غرامت و زيان نمى دانند، بلكه با توجه بهپاداشهاى وسيع الهى در اين جهان و سراى ديگر، اين كار را وسيله نزديكى به خدا ومايه توجه و دعاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه افتخار و بركت بزرگىاست مى دانند (و يتخذ ما ينفق قربات عند الله و صلواتالرسول ). در اينجا خداوند اين طرز فكر آنها را با تاكيد فراوان تصديق مى كند و مى گويد: آگاه باشيد كه اين انفاقها به طور قطع مايه تقرب آنها در پيشگاه خداونداست (الا انها قربة لهم ). و به همين دليل خدا آنان را به زودى در رحمت خود فرو مى برد (سيدخلهم الله فى رحمته). و اگر لغزشهائى از آنها سرزده باشد به خاطر ايمان واعمال پاكشان آنها را مى بخشد زيرا خداوند آمرزنده و مهربان است (ان الله غفور رحيم ). تاكيدهاى پى در پى اى كه در اين آيه ديده مى شود راستى جالب است ، كلمه الا و ان كههر دو براى بيان تاكيد مى باشد، و سپس جمله سيدخلهم الله فى رحمته مخصوصا باتوجه به فى كه ورود و غوطهور شدن در رحمت الهى را مى رساند، و بعدا جمله آخر كهبا آن شروع شده ، و دو صفت از صفات مهر آميز خدا (غفور و رحيم ) را ذكر مى كند، همهبيان كننده نهايت لطف و رحمت خدا درباره اين گروه است ، شايد به اين جهت كه اين گروهبا محروم بودن از تعليم و تربيت ، و عدم دسترسى كافى به آيات الهى و سخنانپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باز از جان ودل اسلام را پذيرا شده اند و با نداشتن امكانات مالى (كه وضع باديه نشينان ايجاب مىكند) از انفاق در راه خدا خود دارى نمى كنند بنا بر اين شايسته هر گونه تقدير وتشويقند بيش از آنچه شهرنشينان متمكن شايستگى دارند. مخصوصا توجه به اين نكته لازم است كه در مورد اعراب منافق عليهم دائرة السوء كهنشان دهنده احاطه بدبختيها به آنها است به كار رفته ، اما در مورد اعراب با ايمان وفداكار كلمه فى رحمته كه بيانگر احاطه رحمت الهى به آنها است ذكر شده است ، يكىرحمت او را احاطه كرده و ديگرى را بدبختيها! نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - اجتماعات شكوهمند از آيات فوق اهميتى را كه اسلام به جامعه هاى بزرگ و مراكز پرجمعيت تر مى دهدروشن مى شود، جالب اينكه اسلام از محيطى عقب افتاده برخاست ، محيطى كه بوئى ازتمدن در آن به مشام نمى رسيد، در عين حال اهميت خاصى براىعوامل سازنده تمدن قائل است و مى گويد: آنها كه در نقاط دور افتاده از شهر زندگى مىكنند، حتى از نظر ايمان و معلومات مذهبى عقبترند. چرا كه آنها امكانات كافى براى تعليم و تربيت در اختيار ندارند. لذا در نهج البلاغه مى خوانيم كه على (عليهالسلام ) فرمود: و الزموا السواد الاعظمفان يد الله مع الجماعة : (به مراكز بزرگ بپيونديد، زيرا دست خدا همراه جماعت است). ولى مفهوم اين سخن آن نيست كه همه مردم رو به سوى شهرها آورند، و روستاها را كه مايهآبادى شهرها است به ويرانى بكشانند، بلكه به عكس بايد علم و دانش شهر را بهروستا برد، و براى تقويت اصول تعليم و تربيت و پايه هاى دين و ايمان و بيدارى وآگاهى آنان كوشش و تلاش كرد. بدون شك اگر روستانشينانرا به حال خود رها كنند و دريچه اى از علوم و دانشهاى شهرىو آيات كتب آسمانى و تعليمات پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيشوايانبزرگ را به سوى آنها نگشايند، كفر و نفاق به سرعت آنها را فرا خواهد گرفت ، آنهامخصوصا در برابر تعليم و تربيت صحيح ، پذيرش بيشترى دارند، زيرا قلبه اىصاف ، و افكار دست نخورده ، در ميان آنان فراوان ، و شيطنتها و حيله گريهاى شهر درميان آنها كمتر است ! 2 - شهريان باديه نشين
|
|
|
|
|
|
|
|