|
|
|
|
|
|
آيه و ترجمه
و اءعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوكم و ءاخرين مندونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم و ما تنفقوا من شى ء فىسبيل الله يوف إ ليكم و اءنتم لا تظلمون (60) و إ ن جنحوا للسلم فاجنح لها و توكل على الله إ نه هو السميع العليم (61) و إ ن يريدوا اءن يخدعوك فإ ن حسبك الله هو الذى اءيدك بنصره و بالمؤ منين (62) و اءلف بين قلوبهم لو اءنفقت ما فى الا رض جميعا ما اءلفت بين قلوبهم و لكن اللهاءلف بينهم إ نه عزيز حكيم (63) يأ يها النبى حسبك الله و من اتبعك من المؤ منين (64)
|
ترجمه :
60- در برابر آنها (دشمنان ) آنچه توانائى داريد از نيرو آماده سازيد (و همچنين )اسبهاى ورزيده (براى ميدان نبرد) تا به وسيله آن دشمن خدا و دشمن خويش را بترسانيدو (همچنين ) گروه ديگرى غير از اينها را كه شما نمى شناسيد و خدا مى شناسد و هر چهدر راه خدا (و تقويت بنيه دفاعى اسلام ) انفاق كنيد. به شما باز گردانده مى شود و به شما ستم نخواهد شد. 61- و اگر تمايل به صلح نشان دهند، تو نيز از در صلح درا، و بر خدا تكيه كن كه اوشنوا و داناست . 62- و اگر بخواهند تو را فريب دهند خدا براى تو كافى است او همان كسى است كه تورا با يارى خود و مومنان تقويت كرد. 63- و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد نمود، اگر تمام آنچه روى زمين است صرف مىكردى كه در ميدان دلهاى آنها الفت بيفكنى نميتوانستى ولى خداوند در ميان آنها الفتايجاد كرد او توانا و حكيم است . 64- اى پيامبر، خداوند و مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنند براى حمايت تو ك تفسير افزايش قدرت جنگى و هدف آن به تناسب دستورات گذشته در زمينه جهاد اسلامى ، درنخستين آيه مورد بحث به يك اصل حياتى كه در هر عصر و زمان بايد مورد توجهمسلمانان باشد اشاره مى كند، و آن لزوم آمادگى رزمى كافى در برابر دشمنان است . نخست مى گويد و در برابر دشمنان هر قدر توانائى داريد از نيرو و قدرت آماده سازيد(و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ). يعنى در انتظار نمانيد تا دشمن به شما حمله كند و آنگاه آماده مقابله شويد، بلكه از پيشبايد به حد كافى آمادگى در برابر هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشيد. سپس اضافه مى كند: و همچنين به اندازه كافى اسبهاى ورزيده براى ميدان جهاد فراهمسازيد (و من رباط الخيل ). رباط به معنى بستن و پيوند دادن است ، و بيشتر به معنى بستن حيوان در نقطهاى براىنگهدارى و محافظت به كار رفته ، سپس به همين تناسب به معنى محافظت و مراقبت بهطور كلى آمده است ، و مرابطه به معنى محافظت مرزها و همچنين به معنى مراقبت از هر چيزديگر مى آيد، و به محل بستن و نگاهدارى حيوانات رباط گفته مى شود و بهمين تناسبكاروانسرا را عرب رباط مى گويد. در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت : 1 در جمله كوتاه فوق يكاصل اساسى در زمينه جهاد اسلامى و حفظ موجوديت مسلمانان ، و مجد و عظمت و افتخارات آنان بيان شده است ، و تعبير آيه به قدرىوسيع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى كاملا تطبيق مى كند. كلمه قوة چه كلمه كوچك و پر معنائى است ، نه تنهاوسائل جنگى و سلاحهاى مدرن هر عصرى را در بر مى گيرد، بلكه تمام نيروها وقدرتهائى را كه به نوعى از انواع در پيروزى بر دشمن اثر داردشامل مى شود، اعم از نيروهاى مادى و معنوى . آنها كه گمان مى كنند راه پيروزى بر دشمن و حفظ موجوديت خويش تنها بستگى به كميتسلاحهاى جنگى دارد، سخت در اشتباهند، زيرا ما در همين ميدانهاى جنگ عصر خود ملتهائى راديديم كه با نفرات و اسلحه كمتر در برابر ملتهاى نيرومندتر و با سلاحىپيشرفتهتر پيروز شدند، مانند ملت مسلمان الجزائر در برابر دولت نيرومند فرانسه !. بنابر اين علاوه بر اينكه بايد از پيشرفتهترين سلاحهاى هر زمان به عنوان يك وظيفهقطعى اسلامى بهرهگيرى كرد، بايد به تقويت روحيه و ايمان سربازان كه قوة ونيروى مهمترى است پرداخت . از قدرتهاى اقتصادى ، فرهنگى ، سياسى ، كه آنها نيز در مفهوم قوة مندرج هستند و نقشبسيار مؤ ثرى در پيروزى بر دشمن دارد نيز نبايد غفلت كرد. جالب اين است كه در روايات اسلامى براى كلمه قوة تفسيرهاى گوناگونى شده كه ازوسعت مفهوم اين كلمه حكايت مى كند، مثلا در بعضى از روايات مى خوانيم كه پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود منظور از قوة تير است . و در روايت ديگرى كه در تفسير على بن ابراهيم آمده مى خوانيم كه منظور از آن هر گونهاسلحه است . و باز در روايتى كه در تفسير عياشى آمده مى خوانيم كه منظور از آن شمشير و سپر است .
و بالاخره در روايت ديگر كه در كتاب من لا يحضر آمده مى خوانيم : منه الخضاب السواد:يكى از مصداقهاى قوة در آيه موهاى سفيد را به وسيله رنگ سياه كردن است ! يعنى اسلامحتى رنگ موها را كه به سرباز بزرگسال چهره جوانترى ميدهد تا دشمن مرعوب گردد ازنظر دور نداشته است ، و اين نشان ميدهد كه چه اندازه مفهوم قوة در آيه فوق وسيع است . بنابر اين آنها كه تنها پارهاى از روايات را ديده اند و كلمه قوة را به يك مصداق ،محدود ساختهاند گرفتار اشتباه عجيبى شده اند . ولى افسوس كه مسلمانان با داشتن يك چنين دستور صريح و روشنى گويا همه چيز رابه دست فراموشى سپرده اند، نه از فراهم ساختن نيروهاى معنوى و روانى براى مقابلهدشمن در ميان آنها خبرى هست ، و نه از نيروهاى اقتصادى و فرهنگى و سياسى و نظامى ، وعجب اين است كه با اين فراموشكارى بزرگ و پشت سر انداختن چنين دستور صريح بازخود را مسلمان ميدانيم ، و گناه عقب افتادگى خود را به گردن اسلام ميافكنيم و مى گوئيماگر اسلام آئين پيشرفت و پيروزى است پس چرا ما مسلمانها عقب افتادهايم ؟!. به عقيده ما اگر اين دستور بزرگ اسلامى (و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة ) به عنوان يكشعار همگانى در همه جا تبليغ شود و مسلمانان از كوچك و بزرگ ، عالم و غير عالم ،نويسنده و گوينده ، سرباز و افسر، كشاورز و بازرگان ، در زندگى خود آن را بكاربندند، براى جبران عقبماندگيشان كافى است . سيره عملى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و پيشوايان بزرگ اسلام نيز نشانميدهد كه آنها براى مقابله با دشمن از هيچ فرصتى غفلت نمى كردند، در تهيه سلاح ونفرات ، تقويت روحيه سربازان ، انتخاب محل اردوگاه ، و انتخاب زمان مناسب براى حملهبه دشمن و به كار بستن هر گونه تاكتيك جنگى ، هيچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظردور نميداشتند.
معروف است كه در ايام جنگ حنين به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خبر دادند كهسلاح تازه مؤ ثرى در يمن اختراع شده است ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فوراكسانى را به يمن فرستاد تا آن سلاح را براى ارتش اسلام تهيه كنند!. در حوادث جنگ احد مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درمقابل شعار بت پرستان اعل هبل ، اعل هبل سربلند باد بت بزرگهبل .. . شعار كوبندهتر و نافذترى به مسلمانان تعليم داد تا بگويند الله اعلى واجل : خدا برتر و بالاتر از همه چيز است ، و در برابر شعار ان لنا العزى و لا عزىلكم : بت بزرگ عزى براى ماست و شما عزى نداريد بگويند: الله مولانا و لا مولا لكم :خداوند ولى و سرپرست و تكيه گاه ماست و شما تكيه گاهى نداريد. اين نشان ميدهد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مسلمانان حتى از تاثير يكشعار قوى در برابر دشمن غافل نبودند، و بهترين آنرا براى خود انتخاب مى كردند. دستور مهم فقهى اسلام در زمينه مسابقه تيراندازى و اسب سوارى كه حتى برد و باختمالى را در زمينه آن تجويز كرده ، و مسلمانان را به اين مسابقه دعوت نموده است ، نمونهديگرى از بينش عميق اسلام در زمينه آمادگى در برابر دشمن است . 2- نكته مهم ديگرى كه از آيه فوق استفاده مى شود رمز جهانى و جاويدانى بودن آئيناسلام است ، زيرا مفاهيم و محتويات اين آئين آن چنان گسترده است كه با گذشت زمان بهكهنگى و فرسودگى نمى گرايد، جمله و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة هزارسال پيش مفهوم زندهاى داشت ، و امروز هم چنين است ، و ده هزارسال ديگر هم مفهوم آن همچنان زنده باقى خواهد ماند، زيرا هر سلاح و قدرتى در آيندهنيز پيدا شود در كلمه جامع قوة نهفته است چون جمله ما استطعتم عام و كلمه قوة كه بهصورت نكره آمده است عموميت آنرا تقويت كرده و هر گونه نيروئى را شامل مى شود. 3 در اينجا يك سؤ ال پيش مى آيد و آن اينكه چرا بعد از ذكر كلمه قوة كه مفهومى چنينگسترده دارد مسئله اسبهاى ورزيده جنگى مطرح شده است ؟. پاسخ اين سؤ ال با يك جمله روشن مى شود و آن اينكه آيه فوق در عين اينكه يك دستوروسيع براى همه قرون و اعصار بيان نموده ، دستور خاصى هم براى عصر پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم )، عصر نزول قرآن نيز بيان داشته است ، در حقيقت اين مفهوم كلىرا با ذكر يك مثال روشن براى نياز آن عصر و زمان پياده كرده است ، زيرا اسب اگر چهدر ميدانهاى جنگ امروز با وجود تانكها و زرهپوشها و هواپيماها و هليكوپترها نقش چندانىندارد ولى در آن عصر براى رزمندگان شجاع و پيشرو وسيله چابك و سريعى محسوب مىشد. هدف نهايى تهيه سلاح و افزايش قدرت جنگى سپس قرآن بهدنبال اين دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى اين موضوع مى كند و مى گويد هدف ايننيست كه مردم جهان و حتى ملت خود را بانواع سلاحهاى مخرب و ويرانگر درو كنيد، وآباديها و زمينها را به ويرانى بكشانيد هدف اين نيست كه سرزمينها واموال ديگران را تصاحب كنيد، و هدف اين نيست كهاصول بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهيد، بلكه هدف اين است كه با اينوسائل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد (ترهبون به عدوا الله و عدوكم ). زيرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق واصول انسانى نيست ، آنها چيزى جز منطق زور نميفهمند!. اگر مسلمانان ضعيف باشند همه گونه تحميلات به آنها مى شود، اما هنگامى كه كسبقدرت كافى كنند دشمنان حق و عدالت و دشمناناستقلال و آزادى بوحشت ميافتند و سر جاى خود مينشينند. هم اكنون كه تفسير اين آيه را مينويسيم قسمت مهمى از سرزمينهاى اسلامى در فلسطين وكشورهاى ديگر در زير چكمه هاى سربازان اسرائيل است ، هجوم ناجوانمردانهاى كه اخيرابه جنوب لبنان شد و هزاران خانواده را آواره كردند، و صدها نفر را بكشتن دادند، وآباديها را به ويرانه هاى وحشتناكى مبدل ساختند، بر اين ماجراى غمانگيزفصل تازهاى افزود . در حالى كه افكار عمومى مردم جهان به طور دربست اينعمل را محكوم كرده و حتى دوستان اسرائيل در اين موضوع با ديگران هم صدا شده اند،قطعنامه هاى سازمان ملل اسرائيل را به تخليه همه اين سرزمينها مامور مى كند، ولى اينملت چند مليونى گوششان بدهكار هيچ يك از اينمسائل نيست ، چرا كه زور دارند و اسلحه و قدرت و آمادگى جنگى كافى و پشتيبان قوى واز ساليان دراز پيش از اين خود را آماده براى چنين تجاوزهائى كرده اند، تنها منطقى كهميتواند جوابگوى آنها باشد منطق و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة .. . ترهبون به عدو الله و عدوكم . مى باشد، گوئى اين آيه در عصر ما و براى وضع امروز مانازل شده است و مى گويد آنچنان نيرومند شويد كه دشمن به وحشت بيفتد و زمينهاى غصبشده را پس بدهد و در سر جاى خود بنشيند. جالب توجه اينكه كلمه عدو الله را با عدوكم قرين ساخته اشاره به اينكه در موضوعجهاد و دفاع اسلامى اغراض شخصى مطرح نيست ، بلكه هدف حفظ مكتب انسانى اسلام است، آنها كه دشمنيشان با شما شكلى از دشمنى با خدا، يعنى دشمنى با حق و عدالت و ايمانو توحيد و برنامه هاى انسانى دارد ، بايد در اين زمينه ها هدف حملات يا دفاع شماباشند. در حقيقت اين تعبير شبيه تعبير فى سبيل الله و يا جهاد فىسبيل الله است كه نشان مى دهد جهاد و دفاع اسلامى نهبشكل كشورگشائى سلاطين پيشين ، و نه توسعه طلبى استعمارگران و امپرياليستهاى امروز، و نه به صورتغارتگرى قبائل عرب جاهلى است ، بلكه همه براى خدا، و در راه خدا، و در مسير احياى حق وعدالت است . سپس اضافه مى كند، علاوه بر اين دشمنانى كه مى شناسيد دشمنان ديگرى نيز داريدكه آنها را نمى شناسيد و با افزايش آمادگى جنگى شما آنها نيز مى ترسند و بر سرجاى خود مى نشينند (و آخرين من دونهم لا تعلمونهم ). در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد: 1 گرچه مفسران درباره اين گروه احتمالاتگوناگونى داده اند: بعضى آن را اشاره به گروهى از يهود مدينه دانسته اند كهعداوت خود را مخفى مى داشتند، و بعضى ديگر آنرا اشاره به دشمنان آينده مسلمانانهمچون امپراطورى روم و دربار ساسانيان كه در آن روز مسلماناناحتمال در گيرى با آنها را نمى دادند، دانسته اند، ولى آنچه صحيح تر به نظر مىرسد آن است كه منظور منافقانند زيرا آنها در ميان صفوف مسلمين به طور ناشناخته وجودداشتند و در صورت آمادگى كامل سپاه اسلام آنان نيز به وحشت مى افتادند و دست و پاىخود را جمع مى كردند. شاهد اين موضوع آيه 101 سوره توبه است كه مى گويد و مناهل المدينة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم : بعضى ازاهل مدينه در نفاق و دوروئى جسور و سركش هستند تو آنها را نمى شناسى ولى ما آنها رامى شناسيم . اين احتمال نيز وجود دارد كه تمام گروههاى دشمنان ناشناخته اسلام اعم از منافقان و غيرآنها در مفهوم آيه جمع باشند. 2- آيه متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نيز هست و آن اينكه تنها نبايد روى دشمنان شناخته شده خود تكيه كنند و آمادگى خويش را در سر حد مبارزه آنهامحدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و بالقوة را نيز بايد در نظر بگيرند و حد اكثرنيرو و قدرت لازم را فراهم كنند و اگر به راستى مسلمانان چنين نكته اى را در نظر مىداشتند هيچگاه گرفتار حملات غافلگيرانه دشمنان نيرومند نمى شدند. و در پايان اين آيه اشاره به موضوع مهم ديگرى مى كند و آن اينكه تهيه نيرو و قوهكافى و ابزار و اسلحه جنگى ، و وسائل مختلف دفاعى ، نياز به سرمايه مالى دارد، لذابه مسلمانان دستور مى دهد كه بايد با همكارى عموم اين سرمايه را فراهم سازند، وبدانيد هر چه در اين راه بدهيد در راه خدا دادهايد و هرگز گم نخواهد شد و آنچه در راه خداانفاق كنيد به شما پس داده خواهد شد (و ما تنفقوا من شيى ء فىسبيل الله يوف اليكم ). و تمام آنها و بيشتر از آن به شما مى رسد و هيچگونه ستمى بر شما وارد نمى گردد (وانتم لا تظلمون ). اين پاداش ، هم در زندگى اين جهان از طريق پيروزى اسلام و شوكت و عظمت آن به شمامى رسد، زيرا يك ملت ضعيف و مغلوب سرمايه هاى مالى او نيز بخطر خواهد افتاد و امنيتو آرامش و استقلال خويش را نيز از دست خواهد داد، بنابر اين ثروتهائى كه در اين راهصرف مى شود از طريق ديگر و در سطحى بالاتر عائد انفاق كنندگان خواهد شد. و همپاداش بزرگترى در جهان ديگر در جوار رحمت پروردگار در انتظار شماست با اينحال نه تنها ظلم و ستمى بر شما نخواهد رفت بلكه بالاترين سود و بهره را خواهيدبرد. جالب توجه اينكه در جمله بالا كلمه شيى ء كه مفهوم وسيعى دارد بكار رفته ،يعنى هر گونه چيزى اعم از جان و مال و قدرت فكرى يا نيروى منطق و يا هر گونه سرمايه ديگرى را در راه تقويت بنيه دفاعى و نظامى مسلمانان دربرابر دشمن انفاق كنيد از خدا پنهان نخواهد ماند و آن را محفوظ داشته و به موقع بهشما مى دهد. در تفسير جمله و انتم لا تظلمون ايناحتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه جمله عطف به جمله ترهبون باشد يعنى اگرنيروى كافى براى مقابله با دشمنان فراهم سازيد آنها از حمله به شما وحشت مى كنند وتوانائى بر ظلم و ستم كردن به شما نخواهند داشت بنابر اين ظلم و ستمى بر شماواقع نمى شود. هدف و اركان جهاد اسلامى نكته ديگرى كه از آيه فوق استفاده مى شود وپاسخگوى بسيارى از سؤ الات و ايرادهاى خرده گيران و افراد ناآگاه خواهد بودشكل و هدف و برنامه جهاد اسلامى است آيه به روشنى مى گويد هدف اين نيست كهانسانها را به كشتن دهيد و هدف اين نيست كه به حقوق ديگران تجاوز كنيد، بلكه همانطوركه گفتيم هدف اصلى اين است كه دشمنان بترسند و به شما تجاوز نكنند و زور نگويند،و تمام تلاش و كوشش شما بايد در كوتاه كردن شر دشمنان خدا و حق و عدالت خلاصهشود. آيا مخالفان يك چنين تصويرى از جهاد اسلامى را كه قرآن با صراحت در آيه فوقآورده در ذهن خود ترسيم كرده اند كه پشت سر هم به اين قانون اسلامى حمله مى كنند،گاهى مى گويند اسلام آئين شمشير است ، و گاهى مى گويند اسلام براىتحميل عقيده متوسل به اسلحه شده است ، و گاهى پيامبر اسلام را با ساير كشورگشايانتاريخ مقايسه مى كنند! به عقيده ما جواب همه اينگونه ايرادها آن است كه به قرآن بازگردند و در هدف نهائى اين برنامه بينديشند تا همه چيز بر آنها روشن شود. آمادگى براى صلح با اينكه آيه گذشته به قدر كافى هدف جهاداسلامى را مشخص مى ساخت ولى آيه بعد كه پيرامون صلح با دشمن بحث مى كند اينحقيقت را روشن تر مى سازد، مى گويد اگر آنهاتمايل به صلح نشان دادند تو نيز دست آنها را عقب نزن وتمايل نشان ده (و ان جنحوا للسلم فاجنح لها). ايناحتمال نيز در تفسير جمله بالا وجود دارد كه اگر آنها به سوى صلح پر وبال بگشايند تو هم به سوى آن پر و بال بگشاى ، زيرا جنحوا از ماده جنوح به معنىتمايل آمده و به پر پرندگان نيز جناح گفته مى شود زيرا هر يك از بالهاى آنها بهيك طرف متمايل است بنابر اين در تفسير آيه هم از ريشه لغت مى توان استفاده كرد و هماز مفهوم ثانوى آن . و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد گرفتارترديدها و دو دليها مى شوند به پيامبر دستور مى دهد درقبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرائط آن منطقى و عاقلانه وعادلانه باشد آن را بپذير و بر خدا توكل كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مى شنودو هم از نيات شما آگاه است (و توكل على الله انه هو السميع العليم ). ولى با اينحال به پيامبر و مسلمانان هشدار مى دهد كه ممكن است در پيشنهادهاى صلح خدعه و نيرنگىدر كار باشد و صلح را مقدمهاى براى ضربه غافلگيرانه اى قرار دهند يا هدفشانتاءخير جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر باشد اما از اين موضوع نيز نگرانى بهخود راه مده زيرا خداوند كفايت كار تو را مى كند و در همهحال پشتيبان تو است (و ان يريدوا ان يخدعوك فان حسبك الله ) سابقه زندگى تو نيز گواه بر اين حقيقت است زيرا اوست كه تو را با يارى خود وبوسيله مؤ منان پاكدل تقويت كرد (هو الذى ايدك بنصره و بالمؤ منين ). بارها خطراتبزرگى براى تو فراهم ساختند و نقشه هاى خطرناكى طرح كردند كه از طريق عادىغلبه بر آن ممكن نبود اما او تو را در برابر همه اينها حفظ كرد. به علاوه اين مؤ منانمخلصى كه گرد تو را گرفتهاند و از هيچ گونه فداكارى مضايقه ندارند قبلا مردمىاز هم پراكنده و با يكديگر دشمن بودند خداوند نور هدايت بر آنها پاشيد و در مياندلهاى آنها الفت ايجاد كرد (و الف بين قلوبهم ). ساليان دراز در ميان طايفه اوس وخزرج در مدينه جنگ و خونريزى بود و سينه هاى آنهامالامال كينه و عداوت ، آنچنان كه هيچ كس باور نمى كرد روزى آنها دست دوستى و محبت بهسوى هم دراز كنند و در يك صف قرار گيرند ولى خداوند قادرمتعال اين كار را در پرتو اسلام و در سايهنزول قرآن انجام داد، نه تنها اوس و خزرج كه از طايفه انصار بودند چنين كشمكش راداشتند ياران مهاجر پيامبر كه از مكه آمده بودند نيز پيش از اسلام با هم الفت دوستىنداشتند و چه بسا سينه هايشان از كينه هاى يكديگر پر بود اما خداوند همه آن كينه ها راشست و از ميان برد بطورى كه از سيصد و سيزده نفر رزمندگان بدر كه حدود هشتاد نفراز مهاجران و بقيه از انصار بودند ارتشى كوچك اما يك پارچه و نيرومند، متحد و متفقبوجود آمد كه دشمن قوى پنجه خود را، در هم شكستند. سپس اضافه مى كند فراهم ساختناين الفت و پيوند دلها از طرق مادى و عادى امكانپذير نبود اگر تمام آنچه را در روى زمينخرج مى كردى هيچ گاه نمى توانستى در ميان دلهايشان الفت ايجاد كنى (لو انفقت ما فىالارض جميعا ما الفت بين قلوبهم ). ولى اين خدا بود كه در ميان آنها بوسيله ايمان الفتايجاد كرد (و لكن الله الف بينهم ). آنها كه بوضع روحيه افراد لجوج و كينه توز مخصوصا اقوام بىخبرى همچون مردم عصر جاهليت آشنا هستند مى دانند اينگونه كينه ها و عداوتها را نهبوسيله مال و ثروت مى شود شستشو كرد نه با جاه و مقام ، تنها راه فرو نشاندن آنانتقام است همان انتقامى كه به صورت زنجيره ئى تكرار خواهد شد و در هر بار چهرهزشت آن هولناك تر و دامنه آن وسيعتر خواهد گرديد، تنها چيزى كه ميتواند آن كينه هاىراسخ و ريشهدار را از ميان ببرد ايجاد يك نوع انقلاب و دگرگونى در افكار و انديشهها و جانها است ، آنچنان انقلابى كه شخصيتها را دگرگون سازد و طرز تفكرها را عوضكند و در سطحى بسيار بالاتر از آنچه بودند قرار گيرند به طورى كهاعمال گذشته در نظرشان پست و ناچيز و ابلهانه جلوه كند و بهدنبال آن دست به يك خانه تكانى در اعماق وجود خود بزنند و زباله هاى كينه و قساوت وانتقامجوئى و تعصبهاى قبيلهاى و مانند آن را بيرون بريزند و اين كارى است كه ازپول و ثروت هرگز ساخته نيست بلكه تنها در سايه ايمان و توحيد واقعى امكانپذيراست . و در پايان آيه اضافه مى كند خداوند عزيز و حكيم است (انه عزيز حكيم ). عزت اوايجاب مى كند كه هيچ كس را ياراى مقاومت در مقابل او نباشد و حكمتش سبب مى شود كه همهكارهايش روى حساب باشد و لذا برنامه حساب شدهاى دلهاى پراكنده را متحد ساخت و دراختيار پيامبرش گذاشت تا نور هدايت اسلام را بوسيله آنها در همه جهان پخش كند. دراينجا به دو نكته بايد توجه كرد: 1 بعضى از مفسران آيه فوق را تنها اشاره بهاختلافات اوس و خزرج كه از انصار بودند دانستهاند ولى با توجه به اين كه مهاجرانو انصار هر دو در يك صف به يارى پيغمبر بر خواستند روشن مى شود كه مفهوم آيه يكمفهوم وسيع است شايد آنها چنين فكر كرده اند كه تنها اختلاف در ميان اوس و خزرج بوددر حالى كه هزار گونه اختلاف و شكاف اجتماعى ميان طبقه فقير و غنى بوده و آقا كوچك و بزرگاين قبيله و آن قبيله وجود داشت شكافهائى كه در سايه اسلام پر شد و آثار آن بر طرفگشت آنچنان كه قرآن در جاى ديگر مى گويد و اذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداءفالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا اين نعمت بزرگ خدا را به خاطر داشتهباشيد كه شما با هم دشمن بوديد او در ميان دلهايتان الفت ايجاد كرد و در پرتو نعمتشبرادر يك دگر شديد (آل عمران 103). 2 اين قانون تنها مربوط به مسلمانان نخستيننبوده امروز هم كه اسلام سايه خود را بر سر هشتصد ميليون مسلمان جهان گسترده و ازنژادهاى مختلف و اقوام كاملا متفاوت و گروههاى اجتماعى متنوع پيروانى دارد هيچ حلقهاتصالى نمى تواند آنها را بهم متحد و مربوط سازد (جز حلقهاتصال ايمان و توحيد) اموال ، ثروتها و تشويقهاى مادى و كنگرهها و كنفرانسها بهتنهايى كارى از آنها ساخته نيست بايد همان شعلهاى در دلها افروخته شود كه در قلوبمسلمانان نخستين بود و نصرت و پيروزى نيز تنها از همين راه اخوت اسلامى ميسر است . درآخرين آيه مورد بحث براى تقويت روحيه پاك پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) روىسخن را به او كرده مى گويد: اى پيامبر خداوند و اين مؤ منانى كه از تو پيروى مى كنندبراى حمايت تو كافى هستند و با كمك آنها ميتوانى به هدف خودنائل شوى (يا ايها النبى حسبك الله و من اتبعك من المؤ منين ). بعضى از مفسراننقل كرده اند كه اين آيه هنگامى نازل شد كه طائفه يهود بنى قريظه و بنى نضير بهپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) گفتند ما حاضريم تسليم تو شويم و از توپيروى كنيم (و ترا يارى خواهيم كرد) آيه بالانازل شد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هشدار داد كه به آنها اعتماد و تكيهنكند، بلكه تكيه گاه خود را تنها خدا و مؤ منان قرار دهد. حافظ (ابونعيم ) كه از علماى معروف اهل سنت است در كتابفضائل الصحابه به اسناد خود نقل كرده كه اين آيه درباره على بن ابى طالبنازل شده و منظور از مؤ منين على (عليه السلام ) است . كرارا گفته ايم كه اينگونه تفسيرها و شاءن نزولها آيه را منحصر و محدود نمى كندبلكه منظور اين است شخصى مانند على (عليه السلام ) كه در صفاول مؤ منان قرار دارد نخستين تكيه گاه پيامبر بعد از خدا از ميان مسلمين است هر چند كهديگر مؤ منان نيز در صفوف بعد يار و ياور پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هستند. آيه و ترجمه
ياءيها النبى حرض المؤ منين على القتال إ ن يكن منكم عشرون صبرون يغلبوا مائتين و إ نيكن منكم مائة يغلبوا اءلفا من الذين كفروا بأ نهم قوم لا يفقهون (65) الن خفف الله عنكم و علم اءن فيكم ضعفا فإ ن يكن منكم مائة صابرة يغلبوا مائتين و إ نيكن منكم اءلف يغلبوا اءلفين بإ ذن الله و الله مع الصبرين (66)
|
ترجمه :
65- اى پيامبر! مومنان را تحريك به جنگ (با دشمن ) كن ، هر گاه بيست نفر با استقامت ازشما باشند بر دويست نفر غلبه مى كنند و اگر صد نفر باشند بر هزار نفر از كسانىكه كافر شدند پيروز مى گردند چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند!. 66- هم اكنون خداوند از شما تخفيف داد و دانست كه در شما ضعفى وجود دارد بنابر اين هرگاه يكصد نفر با استقامت از شما باشند بر دويست نفر پيروز مى شوند و اگر يكهزارنفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند كرد و خدا با صابران است . تفسير منتظر برابرى قوا نباشيد! در اين دو آيه نيز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقيب مى شود. در نخستين آيه به رسول اكرم دستور مى دهد كه (اى پيامبر! مسلمانان را تحريص و تشويق به جهاد با دشمن كن ) (يا ايها النبى حرض المؤ منين علىالقتال ). جنگجويان و رزمندگان هر اندازه آمادگى داشته باشند بازقبل از شروع به جنگ بايد آنها را از نظر روحى تقويت و به اصطلاح شارژ كرد، و ايندر برنامه تمام ارتش هاى آگاه جهان گنجانيده شده است كه فرماندهان و افسران سپاهقبل از حركت به سوى ميدان جنگ و يا در ميدانقبل از آغاز حمله با ذكر مطالب مناسبى روح جنگى آنان را تقويت مى كنند و از خطر شكستبر حذر مى دارند. منتها دامنه اين تشويق و تحريص در مكتب هاى مادى و مشابه آن محدود است ، ولى در مكتبهاىآسمانى بسيار گسترده تر است ، توجه به فرمان پروردگار، و تاثير ايمان به خدا،و يادآورى مقام شهداى راه حق ، فضيلت و پاداش هاى بى حسابى كه در انتظار آنها است وافتخارها و مواهب معنوى كه در پيروزى بر دشمن در صحنه جهاد وجود دارد، بهترين وسيلهبراى تشويق و تحريك روح سلحشورى و استقامت و پايمردى در سربازان مى باشد، درجنگهاى اسلامى گاهى تلاوت چند آيه از قرآن مجيد آنچنان سربازان مجاهد را آماده مىساخت كه سر از پا نمى شناختند و يك پارچه عشق و شور و هيجان مى شدند. در هر حال اين جمله از آيه اهميت تبليغ و تقويت هر چه بيشتر روحيه سربازان را بهعنوان يك دستور اسلامى روشن مى سازد. و به دنبال آن دستور دومى مى دهد و مى گويد: (اگر از شما بيست نفر سرباز بااستقامت باشد بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد نفر باشد بر هزارنفر از كافران غلبه مى كند) (ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا ماتين و ان يكن منكمماة يغلبو الفا من الذين كفروا). گر چه تعبير آيه به صورت اخبار از غلبه يك نفر برده نفر است ، ولى به قرينهآيه بعد كه مى گويد الان خفف الله عنكم : (هم اكنون خدا اين تكليف را بر شما تخفيف داد)... (روشن مى شود كه منظور از آن تعيين وظيفه و برنامه و دستور است نهتنها يك خبر ساده ، و به اين ترتيب مسلمانان نبايد منتظر اين باشند كه از نظر نفراتجنگى با دشمن در يك سطح مساوى قرار گيرند بلكه حتى اگر عدد آنها يك دهم نفراتدشمن باشد باز وظيفه جهاد بر آنها فرض است . سپس اشاره به علت اين حكم كرده و مى گويد (اين بخاطر آن است كه دشمنان بى ايمانشما جمعيتى هستند كه نمى فهمند) (بانهم قوم لا يفقهون ). اين تعليل در آغاز عجيب و شگفت آور به نظر مى رسد كه چه ارتباطى ميان (آگاهى ) و(پيروزى ) يا (عدم آگاهى ) و (شكست ) وجود دارد؟ ولى در واقع رابطه مياناين دو بسيار نزديك و محكم است چه اينكه مؤ منان ، راه خود را به خوبى مى شناسند، هدفآفرينش و وجود خود را درك مى كنند، و از نتائج مثبتى كه در اين جهان و پاداش هاىفراوانى كه در جهان ديگر در انتظار مجاهدان است باخبرند آنها مى دانند براى چه مىجنگند؟ و براى (كه ) پيكار مى كنند و در راه (چه هدف مقدسى ) فداكارى مىنمايند، و اگر در اين راه قربانى و شهيد شوند حسابشان با (كيست )؟. اين مسير روشن و اين آگاهى ، به آنان صبر و استقامت و پايمردى مى بخشد. اما افراد بى ايمان و يا بت پرستان ، درست نمى دانند براى چه مى جنگند؟ و براى چهكسى مبارزه مى كنند؟ و اگر در اين راه كشته شدند خون آنها را چه كسى جبران خواهد كرد؟تنها روى يك عادت و تقليد كوركورانه و يا تعصب خشك و بى منطق بهدنبال اين مكتب افتاده اند و اين تاريكى راه و نا آگاهى از هدف و ندانستن پايان كار ونتيجه مبارزه ، اعصاب آنها را سست مى كند، و توان و استقامتشان را مى گيرد، و از آنهاموجودى ضعيف مى سازد. اما به دنبال دستور سنگين فوق ، خداوند آن را چند درجه تخفيف مى دهد و مى گويد هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست در ميان شما افرادى ضعيف و سستهستند) (الان خفف الله عنكم و علم ان فيكم ضعفا). سپس مى گويد: (در اين حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند، بر دويستنفر غلبه مى كنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا پيروز مىشوند) (فان يكن منكم ماة صابرة يغلبوا ماتين و ان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذنالله ). ولى در هر حال فراموش نكنيد كه (خداوند با صابران است ) (و الله مع الصابرين). نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد 1- آيا آيه نخست منسوخ شده ؟ همانطور كه مشاهده كرديم آيه نخست ، به مسلمانان دستور مى دهد كه حتى اگر لشگردشمن ده برابر آنها باشد از مقابله با آنها سرباز نزنند، در حالى كه در آيه دوم نسبترا به دو برابر تنزل داده است . اين اختلاف ظاهرى سبب شده كه بعضى حكم آيهاول را بوسيله آيه دوم منسوخ بدانند، و يا آيهاول را بر يك حكم مستحب و آيه دوم را بر يك حكم واجبحمل كنند، يعنى اگر تعداد دشمنان حداكثر دو برابر تعداد مسلمانان باشد وظيفه دارند ازميدان جهاد عقب نشينى نكنند، اما اگر بيش از دو برابر باشد تا ده برابر مى توانند ازجهاد خوددارى كنند، اما بهتر آن است كه باز هم دست از جهاد بر ندارند. ولى جمعى از مفسران را عقيده بر اين است كه اختلاف ظاهرى كه بين دو آيه ديده مى شودنه دليل بر نسخ است و نه دليل بر استحباب ، بلكه هر يك از اين دو حكم مورد معينىدارد: به هنگامى كه مسلمانان گرفتار ضعف و سستى شوند و در ميان آنها افراد تازه كارو ناآزموده و ساخته نشده بوده باشند مقياس سنجش همان نسبت دو برابر است ، ولى به هنگامى كه افراد ساخته شده و ورزيده و قوى الايمانهمانند بسيارى از رزمندگان بدر بوده باشند اين نسبت تا ده برابر ترقى مى كند. بنابراين دو حكم مذكور در دو آيه ، مربوط به دو گروه مختلف و در شرائط متفاوت است ،و به اين ترتيب نسخى در اينجا وجود ندارد و اگر مى بينيم در بعضى از روايات تعبيربه نسخ شده است بايد توجه داشته باشيم كه (نسخ در لسان روايات مفهوم وسيعىدارد كه تخصيص را هم شامل مى شود). 2- افسانه موازنه قوا آيات فوق به هر صورت اين حكم مسلم را در بر دارد كه مسلمانان هرگز نبايد درانتظار موازنه ظاهرى قوا با دشمن بنشينند بلكه گاهى با دو برابر جمعيت خود و گاهىحتى با ده برابر بايد به مقابله برخيزند و به عذر كمبود نفرات از برابر دشمنفرار نكنند، و جالب اينكه در بيشتر ميدانهاى جنگى اسلامتعادل قوا به سود دشمن بهم خورده بود و مسلمين غالبا در اقليت بوده اند، نه تنها درجنگهائى كه در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اتفاق افتاد، مانند بدر و احدو احزاب ، و يا جنگهائى مثل موته كه تعداد مسلمانان سه هزار نفر وحداقل عددى كه از نفرات دشمن نوشته اند يكصد و پنجاه هزار نفر بود، بلكه درجنگهائى كه بعد از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) رخ داد اين تفاوت به نحوحيرت انگيزى وجود داشت ، مثلا تعداد نفرات ارتش آزادى بخش اسلام را در جنگ با سپاهساسانى پنجاه هزار نفر، در حالى كه تعداد سپاهيان خسروپرويز را پانصد هزار نفرنوشته اند. در واقعه (يرموك ) كه برخورد بزرگ ارتش اسلام با سپاهيان روم بود مورخاننقل كرده اند لشگرى را كه هرقل گردآورى كرد حدود دويست هزار نفر بود، ولى ارتشاسلام از بيست و چهار هزار نفر تجاوز نمى كرد!! و عجيبتر اين كه نوشته اند تعداد نفراتى كه از دشمن در اين ميدان به خاك افتادند بالغبر هفتاد هزار نفر مى شد. شك نيست كه موازنه و برترى قوا به ظاهر يكى ازعوامل پيروزى است ، ولى چه چيز سبب مى شد كه اين تفاوت بزرگ و چشمگير به سودمسلمانها جبران گردد؟ پاسخ اين سئوال مهم را قرآن با سه تعبير در دو آيه فوق بيان كرده است در يكجا مىگويد: (عشرون صابرون ) (بيست نفر با استقامت ) (و ماة صابرة ) (يكصدنفر با استقامت ). يعنى روح استقامت و پايدارى كه ثمره درخت ايمان است سبب مى شد كه هر يك نفر دربرابر ده نفر استقامت كنند و بر آنها پيروز گردند. و در جاى ديگر مى گويد (بانهم قوم لا يفقهون ) يعنى عدم آگاهى آنها از هدفشان وآگاهى شما نسبت بهدف مقدستان ، كمبود نفرات را جبران مى كند. و در جاى ديگر تعبير به (اذن الله ) مى كند، يعنى امدادهاى الهى و كمك هاى غيبى ومعنوى و لطف و رحمت پروردگار شامل حال چنين مجاهدان با ايمان و پر استقامت است . امروز نيز مسلمانان در برابر دشمنان نيرومندى قرار دارند، اما عجب اين است كه دربسيارى از ميدانهاى جنگ نفرات مسلمين بسيار از دشمن برترى دارند، ولى باز هم اثرىاز پيروزى نيست و درست در جهت عكس مسلمين نخستين گام بر مى دارند. اينها بخاطر آن است كه آگاهى كافى متاءسفانه در مسلمانان امروز نيست ، روح استقامت رابه خاطر تسليم شدن در برابر عوامل فساد و زرق و برق مادى از دست داده اند، حمايتهاىالهى نيز بخاطر آلودگى به گناه از آنها سلب شده است در نتيجه به چنين سرنوشتىگرفتار شده اند! ولى راه بازگشت هنوز باز است و اميدواريم روزى فرا رسد كه مفهوم آيات فوق بار ديگر در مسلمين زنده شود و به وضع ذلت بار كنونى پايان دهند. 3- جالب توجه اينكه در آيه اول كه سخن از نسبت يك و ده است براىمثال (عشرون ) يعنى بيست نفر، و (ماتين ) يعنى دويست نفر انتخاب شده ، اما در آيهدوم كه سخن از نسبت دو برابر است ، مثال يكصد نفر در برابر دويست نفر و هزار نفر دربرابر دو هزار نفر انتخاب شده . اين تفاوت مثال گويا به خاطر بيان اين حقيقت است كه افراد قوى الاراده و با ايمان حتىمى توانند از بيست نفر يك لشكر بسازند در حالى كه افراد ضعيف از چنين عدد كمى نمىتوانند يك لشگر تهيه كنند بلكه بايد از چندين برابر آن لشگر فراهم سازند. آيه و ترجمه
ما كان لنبى اءن يكون له اءسرى حتى يثخن فى الا رض تريدون عرض الدنيا و اللهيريد الاخرة و الله عزيز حكيم (67) لو لا كتب من الله سبق لمسكم فيما اءخذتم عذاب عظيم (68) فكلوا مما غنمتم حللا طيبا و اتقوا الله إ ن الله غفور رحيم (69) ياءيها النبى قل لمن فى اءيديكم من الا سرى إ ن يعلم الله فى قلوبكم خيرا يؤ تكمخيرا مما اءخذ منكم و يغفر لكم و الله غفور رحيم (70) و إ ن يريدوا خيانتك فقد خانوا الله من قبل فاءمكن منهم و الله عليم حكيم (71)
|
ترجمه :
67- هيچ پيامبرى حق ندارد اسيرانى (از دشمن ) بگيرد تا كاملا بر آنها پيروز گردد (وجاى پاى خود را در زمين محكم كند) شما متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد (و مايليد اسيرانبيشترى بگيريد و در برابر گرفتن مالى آزاد كنيد) ولى خداوند سراى ديگر را (براىشما) مى خواهد و خداوند قادر و حكيم است . 68- اگر فرمان سابق خدا نبود (كه بدون ابلاغ ، امتى را كيفر ندهد) مجازات بزرگىبه خاطر چيزى كه (از اسيران ) گرفتيد به شما مى رسيد. 69- اكنون از آنچه غنيمت گرفته ايد حلال و پاكيزه بخوريد و از خدا بپرهيزيد، خداوندآمرزنده و مهربان است . 70- اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو اگر خداوند خيرى در دلهاى شمابداند (و نيات نيك و پاكى داشته باشيد) بهتر از آنچه از شما گرفته به شما مى دهد،و شما را مى بخشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است . 71- اما اگر بخواهند با تو خيانت كنند (موضوع تازه اى نيست ) آنها پيش از اين (نيز)به خدا خيانت كردند و خداوند (شما را) بر آنها پيروز كرد و خداوند دانا و حكيم است . تفسير اسيران جنگى در آيات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد و درگيرى با دشمنان بيان شد، در آياتمورد بحث با ذكر قسمتى از احكام اسراى جنگى اين بحثتكميل مى شود، زيرا جنگها معمولا با مساءله گرفتن اسير تواءمند، و طرز رفتار بااسراى جنگى از نظر جنبه هاى انسانى و هم چنين هدفهاى جهاد فوق العاده اهميت دارد. نخستين مطلب مهمى را كه در اين زمينه بيان مى كند، اين است كه مى گويد: (هيچ پيامبرىحق ندارد اسيران جنگى داشته باشد، تا به اندازه كافى جاى پاى خود را در زمين محكمكند و ضربه هاى كارى و اطمينان بخش بر پيكر دشمن وارد سازد) (ما كان لنبى انيكون له اسرى حتى يثخن فى الارض ). (يثخن ) از ماده (ثخن ) بر وزن (شكن ) دراصل به معنى ضخامت و غلظت و سنگينى آمده است ، سپس به همين مناسبت به پيروزى وغلبه آشكار و قوت و قدرت و شدت اطلاق شده . گروهى از مفسران (حتى يثخن فى الارض ) را به معنى مبالغه و شدت در كشتار دشمنگرفته اند و مى گويند معنى اين جمله اين است كه گرفتن اسيران جنگى بايد بعد ازكشتار فراوان دشمن باشد، ولى با توجه به كلمه (فى الارض ) (در زمين ) و باتوجه به ريشه اين لغت كه به معنى شدت و غلظت است ، روشن مى شود كه معنى اصلىجمله چنين نيست ، بلكه منظور اصلى تفوق كامل بر دشمن و نشان دادن قوت و قدرت و محكمكردن سيطره خود بر منطقه است . ولى از آنجا كه گاهى در هم كوبيدن و كشتار دشمن سبب تحكيم موقعيت مسلمانان مى شوديكى از مصاديق اين جمله در شرايط خاصى كشتار دشمن مى تواند بوده باشد، نه مفهوماصلى جمله !. به هر حال آيه مورد بحث مسلمانان را توجه به يك نكته حساس جنگى مى دهد، و آن اينكههيچگاه مسلمانان پيش از شكست كامل دشمن نبايد به فكر گرفتن اسير باشند، زيراچنانكه از پاره اى از روايات استفاده مى شود، بعضى از مسلمانان تازه كار در ميدان(بدر) سعى داشتند دشمن را تا ممكن است اسير كنند، براى اينكه طبقمعمول جنگهاى آن روز؛ پس از خاتمه جنگ ، مبلغقابل ملاحظه اى به نام (فديه ) يا (فداء) مى گرفتند و اسيران را درمقابل آن آزاد مى كردند. اين كار ممكن است بعضى از مواقع كار خوبى محسوب شود، ولىقبل از اطمينان كامل از شكست دشمن كار خطرناكى است ، زيرامشغول شدن به گرفتن اسيران و بستن دستهاى آنها وانتقال آنان به يك محل مناسب در بسيارى از اوقات جنگجويان را ازاصل هدف جنگ باز مى دارد، و چه بسا به دشمن زخم خورده امكان مى دهد كه حملات خود راتشديد و جنگجويان را در هم بكوبند، همان گونه كه در حادثه جنگ احد توجه به جمعآورى غنائم گروهى از مسلمانان را به خود مشغول ساخت ، و دشمن از فرصت استفاده كرد وضربه نهائى خود را بر آنها وارد كرد! بنابراين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينانكامل از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع وكوبنده و پى در پى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازد. اما به محضحصول اطمينان از اين موضوع ، هدف انسانى ايجاب مى كند كه دست از كشتن بردارند وبه اسير كردن قناعت كنند. اين دو نكته مهم (نظامى ) و انسانى در آيه فوق در عبارت كوتاهى بيان شده است . سپس آن گروه را كه بر خلاف اين دستور رفتار كردند مورد ملامت قرار داده و مى گويد:(شما تنها به فكر جنبه هاى مادى هستيد و متاع ناپايدار دنيا را مى خواهيد، در حاليكهخداوند سراى جاويدان و سعادت همى شگى را براى شما مى خواهد (تريدون عرض الدنياو الله يريد الاخرة ). (عرض ) به معنى (امور ناپايدار) است و از آنجا كه سرمايه هاى مادى اين جهانپايدار نمى مانند (عرض الدنيا) به آنها گفته شده . البته همانطور كه گفتيم توجه به جنبه هاى مادى اسيران جنگى و غفلت از اهداف نهائىيعنى پيروزى بر دشمن نه تنها به سعادت و پاداش اخروى لطمه مى زند، بلكه ازنظر زندگى اين جهان و سربلندى و عزت و آرامش نيز زيان بخش است ، در حقيقت ايناهداف نهائى از امور پايدار اين جهان محسوب مى شود، و به تعبير ديگر نبايد به خاطرمنافع آنى و زودگذر، منافع مستمر آينده را به خطر افكند!. و در پايان آيه مى فرمايد دستور فوق در واقع آميخته اى از عزت و پيروزى و حكمت وتدبير است ، چون از ناحيه خداوند صادر شده و خداوند عزيز و حكيم است (و الله عزيزحكيم ). در آيه بعد بار ديگر به ملامت و توبيخ كسانى كه براى تاءمين منافع زودگذر مادىمصالح مهم اجتماعى را به خطر افكندند، پرداخته ، مى گويد: (اگر فرمان سابق خدانبود عذاب و كيفر بزرگى به خاطر اسيرانى كه گرفتيد به شما مى رسيد) (لو لاكتاب من الله سبق لمسكم فيما اخذتم عذاب عظيم ) درباره جمله (لو لا كتاب من الله سبق ) مفسران ، احتمالات گوناگون داده اند، ولى آنچه مناسبتر با تفسير مجموع آيه است ، اين است كه : (اگر نه اين بودكه خداوند از پيش مقرر داشته است كه تا حكمى را به وسيله پيامبرش براى بندگانبيان نكرده آنها را مجازات نكند، شما را به خاطر اينكه بهدنبال گرفتن اسيران به منظور جلب منافع مادى رفتيد و موقعيت ارتش اسلام و پيروزىنهائى آن را به خطر افكنديد، سخت كيفر مى داد، ولى همانگونه كه در آيات ديگر قرآنتصريح شده ، سنت پروردگار اين است كه نخست احكام را تبيين مى كند سپس متخلفين راكيفر مى دهد) مانند (و ما كنا معذبين حتى نبعث رسولا) (سوره اسراء آيه 15). در اينجا به چند نكته بايد توجه داشت 1- ظاهر آيات فوق همانگونه كه گفتيم بحث پيرامون گرفتن اسيران جنگى است ، نهمساءله گرفتن (فديه ) بعد از جنگ ، و به اين ترتيب بسيارى از اشكالات كه درفهم تفسير آيه براى جمعى از مفسران پيدا شده خود بخودحل خواهد شد. و نيز ملامت و سرزنش متوجه گروهى است كهقبل از پيروزى كامل مشغول گرفتن اسيران به منظور هدفهاى مادى شدند، و هيچگونهارتباطى با شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آن دسته از مؤ منان كه هدفجهاد را تعقيب مى كردند، ندارد. بنابراين بحثهائى از قبيل اينكه آيا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در اينجامرتكب گناهى شده و چگونه با مقام عصمت او سازگار است ، همگى بى مورد است . همچنين احاديثى كه در بعضى از كتب اهل تسنن در تفسير آيه وارد شده و مى گويد آيهمربوط به اقدام پيامبر و مسلمانان به گرفتن فديه درمقابل اسيران جنگى بعد از جنگ بدر و قبل از اجازه خداوند است ، و اينكه تنها كسى كهمخالف با فديه و طرفدار كشتن اسيران جنگى بود عمر يا سعد بن معاذ بود و پيامبر درباره اوفرمود اگر عذابى از طرف خدا نازل مى شد هيچ كس از ما جز عمر و يا سعد بن معاذ نجاتنمى يافت !! همه اين بحثها بى اساس و اين گونه روايات از تفسير آيه به كلىبيگانه است ، بخصوص اينكه نشانه جعل در اين احاديث كاملا ظاهر است ، زيرا مقام عمر ياسعد بن معاذ را حتى بالاتر از مقام پيامبر قرار داده است !! 2- آيات فوق هيچگونه مخالفتى با گرفتن فداء و آزاد ساختن اسيران جنگى درصورتى كه مصلحت جامعه اسلامى ايجاب كند، ندارد بلكه مى گويد نبايد مجاهدين بهاين منظور دست به گرفتن اسير بزنند، بنابراين با آيه 4 سوره محمد از هر نظرموافق است آنجا كه مى گويد: فاذالقيتم الذين كفروا فضرب الرقاب حتى اذا اثخنتموهمفشدوا الوثاق فاما منا بعد و اما فداء: (هنگامى كه با كافران (و دشمنانى كه حق حيات براى شماقائل نيستند) در ميدان جنگ روبرو شديد، ضربات خود را بر گردن آنان فرود آريد تاهنگامى كه بر آنها غلبه كنيد، در اين هنگام ديگر آنها را نكشيد بلكه ببنديد و اسيرسازيد، سپس يا آنها را بدون گرفتن (فداء) و يا با گرفتن (فداء) آزاد كنيد). ولى در اينجا به يك نكته بايد توجه داشت و آن اينكه هرگاه در ميان اسيران جنگىافراد خطرناكى وجود داشته باشند كه آزادى آنها، موجب برافروخته شدن مجدد آتش جنگو به خطر افتادن پيروزى گردد، مسلمانان حق دارند اينگونه افراد خطرناك را نابودكنند، دليل اين موضوع در خود آيه و در تعبير (يثخن ) و (اثخنتموهم ) نهفته شدهاست . به همين دليل در پاره اى از روايات وارد شده كه پيامبر دستور داد دو نفر از اسيران جنگبدر را به نام (عقبة ابن ابى معيط) و (نضر بن حارث ) را بهقتل برسانند. و هيچ گونه فدائى از آنان نپذيرند. (تفسير نور الثقلين جلد 2 صفحه135) 3- در آيات بالا بار ديگر تاءكيدى پيرامون مساءله آزادى اراده انسان و نفى مكتب جبرديده مى شود، زيرا مى گويد خداوند براى شما سراى جاويدان مى خواهد در حالى كهگروهى از شما در بند منافع مادى زودگذر هستيد. در آيه بعد اشاره به يكى ديگر از احكام اسيران جنگى و آن مساءله گرفتن (فداء)شده است . بطوريكه در بعضى از روايات كه در مورد (شاءننزول ) آيات مورد بحث وارد شده ، مى خوانيم : بعد از پايان جنگ بدر و گرفتن اسيرانجنگى و پس از آنكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دستور داد كه دو نفر ازاسيران خطرناك (عقبة ) و (نضر) را گردن بزنند، گروه انصار به وحشت افتادندكه نكند اين دستور درباره ساير اسيران اجرا شود (و از گرفتن فدا محروم بمانند) لذابه پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) عرض كردند ما هفتاد نفر را كشته و هفتاد نفر رااسير كرديم و اينها از قبيله تو و اسيران تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادىآنها (فداء) بگيريم (پيامبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در انتظارنزول وحى آسمانى در اين باره بود) آيات مورد بحثنازل شد و اجازه گرفتن (فداء) در مقابل آزادى اسيران داد. و نيز در روايت نقل شده كه بيشترين مبلغى كه براى آزادى اسيران تعيين شده بود چهارهزار درهم و كمترين مبلغ هزار درهم بود. هنگامى كه اين موضوع به گوش قريش رسيد،يكى پس از ديگرى مبلغ (فداء) را فرستادند تا اسيران خود را آزاد كنند. عجيب اينكه داماد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) (ابى العاص ) نيز در مياناسيران بود، دختر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يعنى زينب همسر ابوالعاصگردنبندى را كه (خديجه ) در عروسيش به او داده بود به عنوان (فداء) نزدپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرستاد. هنگامى كه چشم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به گردنبند افتاد خاطره خديجه آن زنفداكار و مجاهد در نظرش مجسم شد، فرمود خدا رحمت كند خديجه را، اين گردنبندى استكه جهيزيه دخترم (زينب ) قرار داد (و طبق بعضى ديگر از روايات به احترام خديجه ازپذيرفتن گردنبند خوددارى كرد، و براى رعايت حقوق مسلمانان موافقت آنها را در اين كارجلب نمود). سپس پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) (ابوالعاص ) را آزاد كرد، به شرط اينكهدخترش زينب را (كه قبل از اسلام به همسرى ابوالعاص در آورده بود) به مدينه نزدپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بفرستد، او نيز اين شرط را پذيرفت و بعدا همبه آن وفا كرد.
|
|
|
|
|
|
|
|