بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

گرچه مفسران پاسخهاى مختلفى گفته اند، ولى روشنترين جواب اين است كه موسى(عليه السلام ) اين تقاضا را از زبان قوم كرد، زيرا جمعى از جاهلان بنىاسرائيل اصرار داشتند كه بايد خدا را ببينند تا ايمان آورند (آيه 153 نساء گواه براين مطلب است ) و او از طرف خدا ماموريت پيدا كرد كه اين تقاضا را مطرح كند تا همگانپاسخ كافى بشنوند، در حديثى كه در كتاب عيون اخبار الرضا (عليه السلام ) از امامعلى بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) نقل شده است نيز به اين موضوع تصريح شدهاست .
از قرائن روشنى كه اين تفسير را تاييد مى كند اين است كه در همين سوره آيه 155ميخوانيم كه موسى (عليه السلام ) پس از اين ماجرا عرض كرد: اتهلكنا بمافعل السفهاء منا: آيا ما را به خاطر عملى كه سفيهان ما انجام دادند، به هلاكت ميرسانى ؟از اين جمله روشن مى شود كه نه تنها موسى چنين تقاضائى را نداشت بلكه شايد هفتادنفرى هم كه با او به ميعادگاه رفته بودند چنين منطقى نداشتند، آنها تنها افراد دانشمندو نمايندگان بنى اسرائيل بودند، تا مشاهدات خود را براى تودهجاهل و بيخبر كه پيشنهاد مشاهده پروردگار داشتند بيان كنند.
2 - آيا مشاهده خدا امكانپذير است !
در آيه فوق ميخوانيم كه خداوند به موسى (عليه السلام ) ميگويد به كوه بنگر اگردر جاى خود باقى ماند مرا خواهى ديد آيا مفهوم اين سخن اين است كه براستى خداوندقابل مشاهده است ؟
پاسخ اين است كه اين تعبير در حقيقت كنايه ازمحال بودن چنين موضوعى است ، همانند جمله حتى يلجالجمل فى سم الخياط (كافران در بهشت نميروند مگر آنكه شتر از سوراخ سوزن بگذرد)و از آنجا كه معلوم بوده كوه در برابر جلوه خداوندمحال است پايدار بماند، چنين تعبيرى ذكر شده است .
3 - منظور از جلوه خدا چيست ؟
مفسران در اينجا گفتگوى بسيار كرده اند، ولى آنچه از مجموع آيات به نظر ميرسد ايناست كه خداوند، پرتوى از يكى از مخلوقات خود را بر كوه ظاهر ساخت (و آشكار شدنآثار او به منزله آشكار شدن خود او است ) آيا اين مخلوق يكى از آيات عظيم الهى بودهكه براى ما ناشناخته مانده ؟ و يا نمونه اى از نيروى عظيم اتم و يا امواج مرموز وتكاندهنده يا صاعقه اى عظيم و وحشتناك كه كه بر كوه زد و برقى خيره كننده و صدائىمهيب و وحشتناك و نيروئى عظيم از آن برخاست ، آنچنان كه كوه به كلى از هم پاشيد.
گويا خداوند با اين كار ميخواست دو چيز را به موسى (عليه السلام ) و بنىاسرائيل نشان دهد:
نخست اينكه آنها قادر نيستند، پديده كوچكى از پديده هاى عظيم جهان خلقت را مشاهده كنند،با اين حال چگونه تقاضاى مشاهده پروردگار و خالق را ميكنند.
ديگر اينكه همانطور كه اين آيت عظيم الهى با اينكه مخلوقى بيش نبود خودشقابل مشاهده نبود بلكه آثارش يعنى لرزه عظيم ، و صداى مهيب او شنيده ميشد، امااصل آن يعنى آن امواج مرموز يا نيروى عظيم ، نه با چشم ديده ميشد و نه با حواس ديگرقابل درك بود، با اين حال آيا هيچكس در وجود چنين آيتى ميتوانست ترديد كند و بگويدچون خودش را نميبينم و تنها آثارش را ميبينم نميتوانم به آن ايمان بياورم ؟ جائى كهدرباره يك مخلوق چنين قضاوت كنيم درباره خداوند بزرگ چگونه ميتوانيم بگوئيم چونقابل مشاهده نيست به او ايمان نمى آوريم با اينكه آثارش همه جا را پر كرده است .
احتمال ديگرى در زمينه تفسير آيه داده شده است و آن اينكه موسى (عليه السلام )براستى براى خودش تقاضاى مشاهده كرد ولى منظور او مشاهده با چشم نبود كه لازمه آنجسميت بوده باشد و با مقام موسى (عليه السلام ) سازگار نباشد، بلكه منظور يك نوعادراك و مشاهده باطنى بوده است ، يك شهود كامل روحى و فكرى ، زيرا بسيار مى شود كهكلمه رؤ يت در اين معنى به كار ميرود، مثلا ميگوئيم : من در خودمان اين قدرت را ميبينم كهاين كار را انجام دهيم در حالى كه قدرت ، چيزقابل مشاهده اى نيست ، بلكه منظور اين است ما به وضوح اين حالت را در خودمان مى يابيم.
موسى (عليه السلام ) ميخواست به چنين مقامى از شهود و معرفت برسد، در حالى كهرسيدن به چنين مقامى در دنيا ممكن نيست ، اگر چه در آخرت كه عالم شهود و عالم بروزاست ، امكان دارد.
ولى خداوند در پاسخ موسى (عليه السلام ) گفت : چنين رؤ يتى هرگز براى تو ممكننيست و براى اثبات مطلب ، جلوه اى بر كوه كرد و كوه از هم متلاشى شد، و بالاخرهموسى (عليه السلام ) از اين درخواست توبه نمود.
ولى اين تفسير از جهاتى بر خلاف ظاهر آيه مورد بحث است ، و لازمه آن ارتكاب مجاز ازچند جهت ميباشد به علاوه با بعضى از روايات كه در تفسير آيه نيز وارد شده ، سازگارنيست ، و حق همان تفسير اول است .
4 - موسى (عليه السلام ) از چه چيز توبه كرد؟
آخرين سؤ الى كه در اين باره ، مطرح مى شود اين است كه موسى (عليه السلام ) چراپس از بهوش آمدن عرضه داشت تبت اليك در حالى كه كار خلافى انجام نداده بود چهاينكه اگر اين درخواست را از طرف بنى اسرائيل كرده عملى بر طبق ماموريت بوده است وانجام وظيفه نموده ، و اگر براى خودش به منظور شهود باطنىسوال كرده ، اين هم كار خلافى محسوب نميشود ولى از دو جهت ميتوان اين سؤال را پاسخ گفت ، نخست اينكه موسى (عليه السلام )
به عنوان نمايندگى از بنى اسرائيل چنين درخواستى را كرد و باز در همين مقام و به همينصورت نمايندگى ، تقاضاى توبه و اظهار ايمان نمود.
ديگر اينكه موسى (عليه السلام ) اگر چه ماموريت داشت كه تقاضاى بنىاسرائيل را مطرح كند، ولى به هنگامى كه جريان تجلى پروردگار پيش آمد و حقيقت امرآشكار شد، مدت اين ماموريت پايان يافته بود، در اين موقع بايد به حالت نخست ،يعنى قبل از ماموريت بازگردد، و ايمان خويش را ابراز دارد تا اشتباهى براى كسىباقى نماند و آن را به صورت توبه و با جمله انى تبت اليك و انااول المؤ منين بيان فرمود.
5 - خداوند به هيچوجه قابل رؤ يت نيست
اين آيه از آياتى است كه به خوبى گواهى مى دهد كه به هيچ وجه خدا را نمى توانديد زيرا كلمه لن طبق مشهور در ميان ادباء براى نفى ابد است ، بنابراين جمله لنترانى مفهومش چنين مى شود كه نه در اين جهان و نه در جهان ديگر مرا نخواهى ديد.
و اگر (فرضا) كسى در اين موضوع ترديد كند كه لن براى نفى ابد است ، باز اطلاقآيه و اينكه نفى رؤ يت بدون هيچ قيد و شرطى ذكر شده ،دليل بر اين است كه در هيچ زمان و در هيچ شرائطى خداوندقابل رؤ يت نيست .
دلائل عقلى نيز ما را به همين حقيقت رهنمون ميگردد، زيرا رؤ يت مخصوص اجسام است ،بنابراين اگر در روايات اسلامى يا آيات قرآن تعبير لقاى پروردگار آمده است ،منظور همان مشاهده با چشم دل و ديده خرد است زيرا قرينه عقلى و نقلى بهترين شاهدبراى اين موضوع ميباشد (در ذيل آيه 102 سوره انعام نيز در اين زمينه بحثهاى ديگرىداشتيم ).
آيه و ترجمه


قال يموسى إ نى اصطفيتك على الناس برسلتى و بكلمى فخذ ما ءاتيتك و كن منالشكرين (144)
و كتبنا له فى الا لواح من كل شى ء موعظة و تفصيلالكل شى ء فخذها بقوة و أ مر قومك يأ خذوا بأ حسنها سأ وريكم دار الفسقين (145)


ترجمه :
144 - (خداوند) گفت : اى موسى من تو را بر مردم با رسالتهاى خويش و با سخن گفتنم(با تو) برگزيدم پس آنچه را به تو داده ام بگير و از شكرگزاران باش .
145 - و براى او در الواح اندرزى از هر موضوعى نوشتيم و بيانى از هر چيز كرديمپس آن را با جديت بگير و به قوم خود بگو به نيكوترين آنهاعمل كنند (و آنها كه به مخالفت برخيزند كيفرشان دوزخ است ) و به زودى (اين ) دارفاسقان را به شما نشان خواهيم داد.
تفسير :
الواح تورات
سرانجام در آن ميعادگاه بزرگ ، خداوند، شرايع و قوانين آئين خود را بر موسى (عليهالسلام ) نازل كرد.
نخست به او فرمود: اى موسى ! من ترا بر مردم برگزيدم ، و رسالات خود را به تودادم ، و ترا به موهبت سخن گفتن با خودم نائل كردم(قال
موسى انى اصفيتك على الناس برسالاتى و بكلامى ).
اكنون كه چنين است آنچه را به تو دستور داده ام بگير و در برابر اين همه موهبت ، ازشكرگزاران باش (فخذ ما آتيتك و كن من الشاكرين ).
آيا از اين آيه استفاده مى شود كه تكلم با خدا از امتيازات مخصوص موسى (عليه السلام )در ميان پيامبران بود؟ يعنى تو را از ميان پيامبران براى اين كار برگزيدم ؟. حق ايناست كه آيه فوق در صدد اثبات چنين مطلبى نيست ، بلكه به قرينه ذكر رسالات ، كههمه پيامبران دارا بودند، هدف آيه بيان دو امتياز بزرگ موسى (عليه السلام ) بر تودهمردم است ، يكى دريافت رسالات خدا، و ديگرى گفتگوى با پروردگار كه هر دو مقامرهبرى او را در ميان امت خويش تثبيت ميكرد.
سپس اضافه ميكند كه در الواحى كه بر موسى (عليه السلام )نازل كرديم ، از هر موضوعى پند و اندرز كافى و شرح و بيانمسائل مورد نياز در امور دين و دنيا و فرد و اجتماع براى او نوشتيم (و كتبنا له فىالالواح من كل شى ء موعظة و تفصيلا لكل شى ء).
سپس به او دستور داديم كه با نهايت جديت و قوت اراده اين فرمانها را برگير (فخذهابقوة ).
و به قوم خود نيز فرمان ده كه بهترين آنها را انتخاب كنند (و أ مر قومك ياخذوا باحسنها).
و نيز به آنها اخطار كن كه مخالفت با اين فرمانها و فرار از زير بار مسئوليتها ووظائف ، نتيجه دردناكى دارد، و پايانش دوزخ است و به زودى جايگاه فاسقان را به شمانشان خواهيم داد (ساريكم دار الفاسقين ).
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1 - ظاهر آيه اين است كه خداوندالواحى بر موسى (عليه السلام )نازل كرد كه شرايع و قوانين تورات در آن نوشته شده بود، نه اينكه الواحى در دستموسى (عليه السلام ) بود و فرمان خدا اين دستورات در آن منعكس گرديد، اما اينكه اينالواح چگونه بوده ؟ و از چه جنس و ماده اى ؟ در قرآن ، بحثى از آن به ميان نيامده ، تنهاكلمه الواح به طور سربسته آمده است ، و اين كلمه جمع لوح است ، كه دراصل از ماده لاح يلوح به معنى ظاهر شدن و درخشيدن گرفته شده و چون با نوشتن برروى يك صفحه ، مطالب آشكار مى گردد و مى درخشد، به صفحه اى كه بر آن چيزى مىنويسند لوح مى گويند ولى در روايات و گفتار مفسران احتمالات گوناگونى پيرامونكيفيت و جنس اين لوح آمده است ، كه چون هيچكدام جنبه قطعى نداشت از ذكر آنها خوددارى شد.
2 - از آيات مختلف قرآن استفاده مى شود كه خداوند با موسى (عليه السلام ) سخن گفت ،سخن گفتن خدا با موسى (عليه السلام ) از اين طريق بوده است كه امواج صوتى را درفضا يا اجسام مى آفريد، گاهى اين امواج صوتى از لابلاى شجره وادى ايمن ، و گاهىدر كوه طور به گوش موسى ميرسيد، و اينكه بعضى از افرادى كه جمود بر الفاظدارند پنداشته اند اينگونه آيات دليل بر تجسم خدا است ، بسيار بى اساس است .
البته شك نيست كه اين كلام چنان بوده است كه موسى (عليه السلام ) با شنيدن آن ، شكنداشت كه از طرف خداوند و براى سخن گفتن با او است ، اين علم براى موسى (عليهالسلام ) يا از طريق وحى و الهام حاصل شده بود و يا از قرائن ديگر.
3 - از تعبير من كل شى ء موعظة چنين استفاده مى شود كه همه مواعظ و اندرزها ومسائل لازم در الواح موسى (عليه السلام ) نبود، زيرا ميگويد از هر چيزى ، اندرزى براىاو نوشتيم ، و اين به خاطر آن است كه آئين موسى (عليه السلام ) آخرين آئين و شخص ‍موسى (عليه السلام ) خاتم انبياء نبود، و مسلما در آن زمان به مقدار استعداد مردم ، احكامالهى نازل گشت ، ولى هنگامى كه مردم جهان به آخرين مرحله از تعليمات انبياء رسيدند،آخرين دستور كه شامل همه نيازمنديهاى مادى و معنوى مردم بودنازل گرديد.
و از اينجا روشن ميشود اينكه در بعضى از روايات در زمينه ترجيح مقام على (عليه السلام) بر مقام موسى (عليه السلام ) آمده است كه على (عليه السلام ) آگاه به همه قرآن بودو در قرآن بيان همه چيز آمده است (نزلنا عليك الكتاب تبيانالكل شى ء) در حالى كه در تورات بخشى از اينمسائل آمده ، طبق همين مطلب است .
4 - اينكه در آيه بالا ميخوانيم بهترين اين دستورات را بگيرند نه به اين معنى است كهدر ميان آنها، بد و خوب بوده است و آنها وظيفه داشته اند خوبها را بگيرند و بدها را رهاكنند، و يا خوب و خوبتر داشته ، و موظف بوده اند تنها خوبترها را انتخاب نمايند، بلكهگاهى كلمه افعل تفضيل به معنى صفت مشبهه مى آيد و آيه مورد بحث ظاهرا از اينقبيل است ، يعنى احسن به معنى حسن است ، اشاره به اينكه جميع اين دستورات حسن است ونيك .
اين احتمال نيز در آيه فوق وجود دارد كه و
افعل تفضيل بوده باشد، اشاره به اينكه در ميان اين دستورات ، امورى مجاز شمرده شدهاست (همانند قصاص ) و امورى از آن بهتر معرفى شده (همانند عفو و گذشت ) يعنى بهپيروانت بگو كه تا ميتوانند آنچه بهتر است انتخاب كنند، فىالمثل عفو را بر قصاص (جز در موارد خاص ) ترجيح دهند.
5 - در مورد جمله ساريكم دار الفاسقين (بزودى خانه فاسقان را به شما نشان مى دهم )ظاهر اين است كه منظور از آن ، دوزخ ميباشد، كه قرارگاه كسانى است كه از اطاعت فرمانخدا و انجام وظائف خويش خارج شده اند.
اين احتمال را نيز بعضى از مفسران داده اند كه منظور اين است كه اگر با اين دستوراتمخالفت كنيد به همان سرنوشتى گرفتار خواهيد شد كه قوم فرعون و فاسقان وگنهكاران ديگر، به آن گرفتار شده اند، و سرزمين شماتبديل به دار فاسقان خواهد شد.
آيه و ترجمه


سأ صرف عن ءايتى الذين يتكبرون فى الا رض بغير الحق و إ ن يرواكل ءاية لا يؤ منوا بها و إ ن يروا سبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا و إ ن يرواسبيل الغى يتخذوه سبيلا ذلك بأ نهم كذبوا بايتنا و كانوا عنها غفلين (146)
و الذين كذبوا بايتنا و لقاء الاخرة حبطت أ عملهمهل يجزون إ لا ما كانوا يعملون (147)


ترجمه :
146 - به زودى كسانى را كه در روى زمين به ناحق تكبر ميورزند از ايمان به آيات خودمنصرف ميسازيم (بطورى كه ) اگر هر آيه و نشانه اى را ببينند به آن ايمان نمى آورندو اگر راه هدايت را ببينند راه خود انتخاب نمى كنند و اگر طريق گمراهى را ببينند راه خودانتخاب ميكنند (همه اينها) به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيب كردند و از آنغافل بودند.
147 - و كسانى كه آيات ما و لقاى رستاخيز را تكذيب (و انكار) كنند اعمالشان نابودميگردد آيا جز آنچه را عمل كرده اند پاداش داده ميشوند.
تفسير :
سرنوشت متكبران بحثى كه در اين دو آيه آمده است در حقيقت يك نوع نتيجه گيرى از آياتگذشته در زمينه سرنوشت فرعون و فرعونيان و سركشان بنىاسرائيل است ، خداوند در اين آيات اين حقيقت را بيان مى كند كه اگر فرعونيان و ياسركشان
بنى اسرائيل با مشاهده آنهمه معجزات و شنيدن آن همه آيات الهى به راه نيامدند به خاطرآن است كه ما افراد متكبر و خودخواه را كه در برابر حق جبهه گيرى ميكنند - به جرماعمالشان - از قبول حق باز ميداريم و به تعبير ديگر اصرار و ادامه به سركشى وتكذيب آيات الهى آنچنان در فكر و روح انسان اثر ميگذارد كه به صورت موجودىانعطاف ناپذير و غير قابل نفوذ در برابر حق درمى آيد.
لذا نخست مى فرمايد: بزودى كسانى را كه در زمين ، به غير حق تكبر ورزيدند از آياتخود، منصرف مى سازيم (ساصرف عن آياتى الذين يتكبرون فى الارض بغير الحق ).
و از اينجا روشن مى شود كه آيه فوق ، هيچگونه منافاتى بادلائل عقلى ندارد كه براى توجيه آن ، همانند بسيارى از مفسران ، مرتكب خلاف ظاهرشويم ، اين يك سنت الهى است كه نسبت به آنها كه لجاجت و سركشى را به آخرين حدميرسانند، توفيق هر گونه هدايت و راهيابى را سلب مى كند، و به تعبير ديگر: اينخاصيت اعمال زشت خود آنها است كه با توجه به انتساب همه اسباب به خدا كه مسببالاسباب نهائى است به او نسبت داده شده است .
اين موضوع نه موجب جبر است و نه محذور ديگر، تا بخواهيم دست به توجيه آيه بزنيم.
ضمنا بايد توجه داشت كه ذكر بغير الحق بعد از تكبر به عنوان تاكيد است ، زيراهميشه تكبر و خود برتربينى و تحقير بندگان خدا، بدون حق است اين تعبير همانند آيه61 از سوره بقره ميباشد آنجا كه ميگويد: و يقتلون النبيين بغير الحق (آنها كه پيامبرانرا بناحق ميكشند).
بخصوص اينكه با كلمه فى الارض همراه است ، كه به معنى سركشى و طغيان در روىزمين مى آيد، و مسلما چنين عملى ، هميشه به غير حق است .
سپس به سه قسمت از صفات اين گونه افراد متكبر و سركش و چگونگى
سلب توفيق حقپذيرى از آنها اشاره كرده ميفرمايد:
آنها اگر تمام آيات و نشانه هاى الهى را ببينند، ايمان نمى آورند! (و ان يرواكل آيه لا يؤ منوا بها).
و نيز اگر راه راست و طريق درست را مشاهده كنند، انتخاب نخواهند كرد (و ان يرواسبيل الرشد لا يتخذوه سبيلا).
و به عكس اگر راه منحرف و نادرست را ببينند، راه خود انتخاب ميكنند (و ان يرواسبيل الغى يتخذوه سبيلا).
بعد از ذكر اين صفات سه گانه كه همگى حكايت از انعطاف ناپذيريشان در برابر حقميباشد، اشاره به دليل آن كرده ميگويد: اينها همه به خاطر آن است كه آيات ما را تكذيبكردند و از آن غافل بودند (ذلك بانهم كذبوا باياتنا و كانوا عنها غافلين ).
شك نيست كه تنها با يك يا چند مرتبه ، تكذيب آيات الهى ، انسان استحقاق چنان سلبتوفيقى پيدا نخواهد كرد، و راه توبه و بازگشت ، هنوز به روى او باز است ، ولىبدون شك ادامه و اصرار در اين راه ، او را به جائى ميرساند كه حس تشخيص نيك و بد وراه راست و منحرف (رشد و غى ) از او سلب ميگردد.
آيه بعد كيفر چنين اشخاصى را بيان كرده ميگويد: آنها كه آيات ما را تكذيب كنند و لقاىرستاخيز را منكر شوند اعمالشان به كلى حبط و نابود ميگردد (و الذين كذبوا باياتنا ولقاء الاخرة حبطت اعمالهم
حبط به معنى باطل و بيخاصيت نمودن عمل است ، يعنى اين گونه افراد حتى اگر كارخيرى انجام دهند، نتيجه اى براى آنها نخواهد داشت (توضيح
بيشتر درباره اين موضوع را در ذيل آيه 217 سوره بقره بيان كرده ايم ).
و در پايان آيه چنين اضافه مى كند، اين سرنوشت براى آنها، جنبه انتقامى ندارد، ايننتيجه اعمال خود آنها است ، بلكه عين اعمال آنها است كه در برابرشان مجسم شده ، آياآنها جز اعمالى را كه انجام مى دادند، جزا داده ميشوند؟(هل يجزون الا ما كانوا يعملون ).
اين آيه يكى ديگر از آياتى است كه دليل بر تجسماعمال ، و حضور خود اعمال نيك و بد در قيامت مى باشد.
آيه و ترجمه


و اتخذ قوم موسى من بعده من حليهم عجلا جسدا له خوار أ لم يروا أ نه لا يكلمهم و لايهديهم سبيلا اتخذوه و كانوا ظلمين (148)
و لما سقط فى أ يديهم و رأ وا أ نهم قد ضلوا قالوا لئن لم يرحمنا ربنا و يغفر لنالنكونن من الخسرين (149)


ترجمه :
148 - قوم موسى بعد از (رفتن ) او (به ميعادگاه خداوند) از زيور آلات خود گوساله اىساختند، جسد بيروحى بود كه صداى گاو داشت ! آيا آنها نمى ديدند كه با آنان سخننميگويد و به راه (راست ) هدايتشان نميكند، آنرا (خداى خود انتخاب كردند و ظالم بودند.
149 - و هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد و ديدند گمراه شده اند گفتند اگرپروردگار ما، به ما رحم نكند و ما را نيامرزد به طور قطع از زيانكاران خواهيم بود.
تفسير :
آغاز گوساله پرستى يهود
در اين آيات ، يكى از حوادث اسفناك و در عينحال تعجب آورى كه بعد از رفتن موسى (عليه السلام ) به ميقات در ميان بنىاسرائيل رخ داد، بازگو شده است و آن جريان گوساله پرستى آنها است كه به دستشخصى به نام سامرى و با استفاده از زيورآلات بنىاسرائيل ، انجام گرفت .
اهميت اين داستان به اندازهاى است كه قرآن در چهار سوره به آن اشاره كرده است ، درسوره بقره آيه 51 و 54 و 92 و 93 و در نساء آيه 153 و در اعراف آيات مورد بحث ، ودر طه آيه 88 به بعد.
البته اين حادثه ، همانند ساير پديده هاى اجتماعى بدون زمينه و بدون مقدمه نبوده است ،زيرا از يكسو بنى اسرائيل ساليان دراز در مصر شاهد گاوپرستى يا گوسالهپرستى مصريان بودند، و از سوى ديگر به هنگامى كه از رودنيل عبور كردند صحنه بت پرستى (گاوپرستى ) قومى كه در آن سوىنيل زندگى ميكردند، توجه آنها را جلب كرد، و چنانكه در آياتقبل گذشت ، از موسى (عليه السلام ) تقاضاى بتى همانند آنها كردند، كه موسى شديداآنانرا ملامت و سرزنش كرد.
تمديد ميقات موسى (عليه السلام ) از سى شب بهچهل شب ، نيز سبب شد كه شايعه مرگ موسى (عليه السلام ) آنچنان كه در بعضى ازتفاسير آمده بوسيله بعضى از منافقان ، در ميان بنىاسرائيل نشر شود.
جهل و نادانى بسيارى از اين جمعيت و مهارت و زبردستى سامرى در پياده كردن نقشه خودنيز به اين موضوعات كمك كرد و مجموعا سبب شد در مدت
كوتاهى اكثريت بنى اسرائيل به بت پرستى روى آورند و غوغائى اطراف گوساله بهراه اندازند.
در آيه فوق ، نخست چنين ميگويد: قوم موسى (عليه السلام ) بعد از رفتن او به ميقات ،از زينت آلات خود گوساله اى كه تنها جسد بيجانى بود با صداى مخصوص گاو براىخود انتخاب كردند (و اتخذ قوم موسى من بعده من حليهم عجلا جسدا له خوار).
با اين كه اين كار از سامرى سرزد (چنانكه آيات سوره طه گواهى مى دهد) ولى اينعمل به قوم موسى (عليه السلام ) نسبت داده شده است ، به خاطر اينكه عده زيادى از آنهاسامرى را در اين كار يارى كردند، و در واقع شريك جرم او بودند، و عده بيشترى بهعمل او راضى شدند
گرچه ظاهر آيه در بدو نظر اين است كه همه قوم موسى (عليه السلام ) در اين كارشركت داشتند، ولى با توجه به آيه 159 همين سوره كه ميگويد و من قوم موسى امةيهدون بالحق و به يعدلون (از قوم موسى ، جمعيتى بودند كه به سوى حق هدايتميكردند، و به آن توجه داشتند) استفاده مى شود كه منظور از آيه مورد بحث همه آنها نيست، بلكه اكثريت عظيمى از آنها، اين راه را تعقيب كردند، به گواهى آيات آينده كهناتوانى هارون را از مقابله با آنها منعكس ساخته است .
چگونه گوساله طلائى صدا كرد
كلمه خوار به معنى صداى مخصوصى است كه از گاو يا گوساله برميخيزد، جمعى ازمفسران معتقدند كه سامرى با اطلاعاتى كه داشت ، لوله هاى مخصوصى در درون سينهگوساله طلائى كار گذاشته بود كه هواى
فشرده از آن خارج ميشد و از دهان گوساله ، صدائى شبيه صداى گاو بيرون مى آمد!
بعضى ديگر مى گويند: گوساله را آنچنان در مسير باد گذارده بود كه بر اثر وزشباد به دهان او كه به شكل مخصوصى ساخته شده بود، صدائى به گوش ميرسيد.
اما اينكه جمعى از مفسران گفته اند گوساله سامرى به خاطر مقدارى خاك كه از زير پاىجبرئيل برداشت و در آن ريخته بود، به صورت گوساله زنده اى درآمد و صداى طبيعىسرداد، شاهدى در آيات قرآن ندارد، چنانكه به خواست خدا در تفسير آيات سوره طه خواهدآمد، و كلمه جسدا گواه بر اين است كه حيوان زنده اى نبود، زيرا در تمام مواردى كه اينكلمه در قرآن به كار رفته است به معنى جسم بيجان آمده است .
از همه اينها گذشته ، بعيد به نظر ميرسد كه خداوند چنين قدرتى به مرد منافقىهمچون سامرى بدهد كه بتواند كارى همانند معجزه موسى (عليه السلام ) انجام دهد و جسمبيجانى را جاندار سازد، كارى كه براى توده مردم مسلما گمراه كننده است ودلائل بطلان آن در نظرشان روشن نيست ، ولى اگر گوساله بهشكل يك مجسمه طلائى بوده باشد دلائل بطلان آن روشن است و تنها وسيله اى براىآزمايش افراد بوده باشد، نه چيز ديگر.
نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه سامرى از آنجا كه ميدانستقوم موسى (عليه السلام ) سالها در محروميت به سر ميبردند و به علاوه روح ماديگرىچنانكه در بسيارى از نسلهاى امروز آنها نيز مى بينيم بر آنها غلبه داشت و براى زر وزيور احترام خاصى قائل بودند، لذا او گوساله خود را از طلا ساخت ، تا توجه شيفتگانو بردگان را به سوى آن جلب كند.
اما اينكه : اين ملت فقير و محروم در آن روز آنهمه زر و زيورها را از كجا آورده بودند؟ درروايات چنين آمده كه زنان بنى اسرائيل براى بزرگداشت يكى از اعياد خود، مقدارقابل ملاحظه اى از زيورآلات فرعونيان را به عاريت گرفته بودند و اين جريان مقارنغرق و نابودى آنها واقع شد، و زيورآلات مزبور در دست بنىاسرائيل باقى ماند.
سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها ميگويد: آيا اينها نمى ديدند كه آن گوساله با آنانسخن نمى گويد و راهنمائيشان نميكند؟! (الم يروا انه لا يكلمهم و لا يهديهم سبيلا).
يعنى يك معبود واقعى حداقل بايد نيك و بد را بفهمد و توانائى بر راهنمائى و هدايتپيروان خود داشته باشد، با عبادت كنندگان خويش ، سخن بگويد و آنها را به راه راستهدايت كند و طريقه عبادت را به آنها بياموزد.
اصولا چگونه عقل انسان اجازه مى دهد كه معبود بيجانى را كه ساخته و پرداخته خود اواست ، بپرستد، حتى اگر فرضا آن زيورآلاتتبديل به گوساله واقعى هم شده باشد به هيچوجه شايسته پرستش نيست ، گوسالهاى كه هيچ نمى فهمد و در نفهمى ضرب المثل است .
آنها در حقيقت به خودشان ظلم و ستم كردند، لذا در پايان آيه ميفرمايد: گوساله را معبودخود انتخاب كردند و ظالم و ستمگر بودند (اتخذوه و كانوا ظالمين ).
ولى با مراجعت موسى و روشن شدن مسائل ، بنىاسرائيل به اشتباه خود پى بردند، از كار خود نادم و پشيمان گشتند و از خدا تقاضاىعفو و بخشش
كردند و گفتند: اگر پروردگار ما به ما رحم نكند و ما را نبخشد به طور مسلم اززيانكاران خواهيم بود (و لما سقط فى ايديهم و رأ وا انهم قد ضلوا قالوا لئن لم يرحمناربنا و يغفر لنا لنكونن من الخاسرين ).
جمله و لما سقط فى ايديهم (به معنى هنگامى كه حقيقت به دستشان افتاد، يا هنگامى كهنتيجه شوم اعمالشان به دستشان افتاد، و يا هنگامى كه چاره از دست آنها ساقط شد) درادبيات عرب كنايه از ندامت و پشيمانى است ، زيرا هنگامى كه واقعيات به دست انسانبيفتد و از حقيقت امر آگاه گردد، و يا به نتائج نامطلوب برسد، و يا راه چاره بر اوبسته شود طبعا پشيمان خواهد شد، بنابراين پشيمانى از لوازم مفهوم اين جمله است .
به هر حال بنى اسرائيل از كرده خويش پشيمان گشتند ولى مطلب به همينجا خاتمهنيافت ، چنانكه در آيات بعد خواهيم خواند.
آيه و ترجمه


و لما رجع موسى الى قومه غضبن اءسفاقال بئسما خلفتمونى من بعدى اءعجلتم امر ربكم و اءلقى الاءلواح و اءخذ براءس اءخيهيجره اليه قال ابن اءم ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلا تشمت بى الاءعداء ولا تجعلنى مع القوم الظلمين(150)
قال رب اغفرلى و لاءخى و اءدخلنا فى رحمتك و اءنت اءرحم الرحمين(151)


ترجمه :
150 - و هنگامى كه موسى خشمگين و اندوهناك به سوى قوم خود بازگشت گفت پس از منبد جانشينانى برايم بوديد (و آئين مرا ضايع كرديد) آيا در فرمان پروردگارتان (وتمديد مدت ميعاد او در قضاوت ) عجله نموديد؟! سپس الواح را افكند و سر برادر خود راگرفت (و با عصبانيت ) به سوى خود كشيد، او گفت : فرزند مادرم ! اين گروه مرا درفشار گذاردند و نزديك بود مرا به قتل برسانند بنابراين كارى نكن كه دشمنان مراشماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده .
151 - (موسى ) گفت پروردگارا! من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت خودداخل كن و تو مهربانترين مهربانانى .
تفسير :
عكس العمل شديد در برابر گوساله پرستان
در اين دو آيه ماجراى درگيرى موسى (عليه السلام ) با گوساله پرستان به هنگامبازگشت از ميعادگاه ، كه در آيه گذشته تنها اشاره اى به آن شده بود تشريح
گرديده ، و عكس العمل شديد موسى (عليه السلام ) كه براى بيدار ساختن اين جمعيتانجام داد، منعكس گرديده است .
نخست مى گويد: (هنگامى كه موسى خشمناك و اندوهگين به سوى قوم خود بازگشت وصحنه زننده و نفرت انگيز گوساله پرستى را مشاهده نمود، به آنها گفت بد جانشينانىبراى من بوديد و آئين مرا ضايع كرديد). (و لما رجع موسى الى قومه غضبان اسفاقال بئسما خلفتمونى من بعدى ).
اين آيه به خوبى نشان مى دهد كه موسى (عليه السلام ) به هنگام بازگشت از ميعادگاهپروردگار و قبل از آنكه با بنى اسرائيل روبرو بشود، خشمناك و اندوهگين بود، و اينبه خاطر آن است كه خداوند در ميعادگاه ، جريان را به موسى (عليه السلام ) گفته بودكه من قوم تو را بعد از تو آزمودم ، و سامرى آنها را گمراه ساخت(قال فانا قد فتنا قومك من بعدك فاضلهم السامرى ) (سوره طه آيه 85).
سپس موسى (عليه السلام ) به آنها گفت : (آيا در فرمان پروردگار خود، عجلهنموديد) (اءعجلتم امر ربكم ).
گرچه مفسران در تفسير اين جمله ، سخن بسيار گفته اند و احتمالات گوناگون داده اند،ولى ظاهر آيات نشان مى دهد كه منظور اين است كه شما در برابر فرمان خدا به نسبتتمديد مدت سى شب به چهل شب ، عجله به خرج
داديد و در قضاوت شتاب نموديد، نيامدن مرادليل بر مرگ و يا خلف وعده گرفتيد، در حالى كه لازم بودحداقل كمى تامل كنيد تا چند روزى بگذرد و حقيقت امر روشن گردد.
در اين هنگام كه موسى در برابر لحظاتى بحرانى و طوفانى از زندگى بنىاسرائيل قرار گرفته بود، سر تا پايش از شدت خشم برافروخته و اندوه عميقى برروح او سنگينى مى كرد، و شديدا نگران آينده بنىاسرائيل بود، زيرا تخريب و فساد كار آسانى است ، و گاه از دست يك نفر خرابيهاىبزرگى ساخته است ، ولى اصلاح و ترميم كار مشكلى است .
مخصوصا در ميان يك ملت نادان و لجوج و متعصب ، اگر نغمه مخالفى سر داده شود،برچيدن آثار شوم آن به اين آسانى ممكن نيست .
موسى (عليه السلام ) در اينجا بايد خشم شديد خود را آشكار سازد و دست به بالاترينعكس العمل ها بزند آنچنان كه افكار تخدير شده بنىاسرائيل را به هم بريزد و انقلابى در آن جامعه منحرف شده از حق ايجاد كند، در غير اينصورت بازگشت آنها به آسانى ممكن نيست .
قرآن عكس العمل شديد موسى (عليه السلام ) را در برابر اين صحنه و در اين لحظاتبحرانى و طوفانى چنين بازگو مى كند (موسى بى درنگ الواح تورات را از دست خودبيفكند و به سراغ برادرش هارون رفت و سر و ريش او را گرفت و به سوى خودكشيد)! (و القى الالواح و اخذ براءس اخيه يجره اليه ).
چنانكه از آيات ديگر قرآن مخصوصا سوره طه استفاده مى شود علاوه بر اينها شديداهارون را مورد سرزنش و ملامت قرار داد و بر او بانگ زد كه آيا در حفظ عقائد جامعه بنىاسرائيل كوتاهى كردى و با فرمان من مخالفت نمودى ؟
در حقيقت اين واكنش از يكسو روشنگر حال درونى موسى (عليه السلام ) و التهاب و بىقرارى و ناراحتى شديد او در برابر بت پرستى و انحراف آنها بود، و از سوى ديگروسيله مؤ ثرى براى تكان دادن مغزهاى خفته بنىاسرائيل و توجه دادن آنها به زشتى فوق العاده اعمالشان .
بنابراين اگر فرضا انداختن الواح تورات در اينجا زنندگى داشته باشد و حمله بهسوى برادر كار صحيحى به نظر نرسد. اما با توجه به اين حقيقت كه بدون ابزار اينواكنش شديد، و عكس العمل پرهيجان ، هيچگاه بنىاسرائيل به اهميت و عمق خطاى خويش پى نمى بردند و ممكن بود آثار بت پرستى دراعماق ذهنشان باقى بماند، اين كار نه تنها نكوهيده نبود بلكه واجب و لازم محسوب مىگرديد.
و از اينجا روشن مى شود كه ما هيچ نيازى به توجيهاتى كه بعضى از مفسران براىسازش دادن واكنش موسى (عليه السلام ) با مقام عصمت انبياء ذكر كرده اند نمى بينيم .
زيرا مى توان گفت در اينجا موسى (عليه السلام ) به قدرى ناراحت شد كه در هيچلحظه از تاريخ بنى اسرائيل چنين ناراحتى و خشم شديدى براى او رخ نداد، چون خود رادر برابر بدترين صحنه ها يعنى انحراف از خداپرستى به سوى گوساله پرستىمى ديد و تمام آثار را در خطر مشاهده مى كرد.
بنابراين انداختن الواح و مؤ اخذه شديد برادر در چنين لحظه اى كاملا طبيعى بود.
اين واكنش شديد و اظهار خشم اثر تربيتى فوق العاده اى در بنىاسرائيل گذارد، و صحنه را به كلى منقلب ساخت ، در حالى كه اگر موسى (عليه السلام) مى خواست با كلمات نرم و ملايم آنها را اندرز دهد شايد كمتر سخنان او را مىپذيرفتند.
سپس قرآن مى گويد: هارون براى برانگيختن عواطف موسى (عليه السلام ) و بيان بىگناهى خود گفت : (فرزند مادرم ! اين جمعيت نادان مرا در ضعف و اقليت
قرار دادند آنچنان كه نزديك بود مرا به قتل برسانند بنابراين من بى گناهم بى گناه، كارى نكن كه دشمنان به شماتت من برخيزند و مرا در رديف اين جمعيت ظالم و ستمگرقرار مده ) (قال ابن ام ان القوم استضعفونى و كادوا يقتلوننى فلا تشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمين ).
تعبير به (ابن ام ) در اين آيه و يا (يا ابن ام ) در آيه 94 سوره طه (فرزند مادرم) با اينكه موسى و هارون از يك پدر و مادر بودند، به خاطر تحريك عواطف موسى (عليهالسلام ) در اين حال بوده است ، سرانجام اين جريان اثر خود را گذارد و بنىاسرائيل به زودى متوجه زشتى اعمال خويش شدند و تقاضاى توبه كردند.
آتش خشم موسى كمى فرو نشست و به درگاه پروردگار متوجه شد و عرض كرد(پروردگارا من و برادرم را بيامرز و ما را در رحمت بى پايانتداخل كن ، تو مهربانترين مهربانانى ) (قال رب اغفرلى و لاخى و ادخلنا فى رحمتك وانت ارحم الراحمين ).
تقاضاى بخشش و آمرزش براى خود و برادرش نه به خاطر آن است كه گناهى از آنهاسرزده بلكه يكنوع خضوع به درگاه پروردگار و بازگشت به سوى او و ابراز تنفراز اعمال زشت بت پرستان و همچنين سرمشقى است براى همگان تا فكر كنند جائى كهموسى و برادرش كه انحرافى پيدا نكرده بودند چنين تقاضائى از پيشگاه خدا كنند،ديگران بايد حساب خود را برسند و سرمشق بگيرند و رو به درگاه پروردگار آورده ،از گناهان خود تقاضاى عفو و بخشش كنند، و چنانكه دو آيهقبل نشان مى دهد بنى اسرائيل نيز چنين كردند.
مقايسه اى ميان تواريخ قرآن و تورات كنونى
همانطور كه از آيات فوق و آيات سوره طه استفاده مى شود، گوساله اى را
بنى اسرائيل ساخته نه هارون ، و طبق آيات سوره طه ، شخصى از ميان بنىاسرائيل بنام سامرى اقدام به چنين كارى كرد، اما هارون برادر و معاون و ياور موسى ازپاى ننشست و حداكثر تلاش و كوشش را بكار برد، آنچنان كه نزديك بود او را بهقتل برسانند.
ولى عجيب اين است كه تورات كنونى گوساله سازى و دعوت به بت پرستى را بههارون ، برادر و جانشين و وزير موسى (عليه السلام ) نسبت مى دهد! درفصل 32 از سفر خروج تورات چنين مى خوانيم :
(و هنگام ديدن قوم كه موسى از فرود آمدن از كوه درنگ مى نمايد، آن قوم نزد هارون جمعآمده وى را گفتند كه برخيز و از براى ما خدايانى بساز كه در پيشاپيش ما بروند، زيراكه اين موسى مردى كه ما را از ملك مصر بيرون آورد نمى دانيم كه وى را چه واقع شد - وهارون به ايشان گفت : گوشواره هاى زرينى كه در گوشهاى زنان و پسران و دخترانشمايند، بيرون كرده نزد من بياوريد - پس تمامى قوم گوشواره هاى زرينى كه درگوشهاى ايشان بودند بيرون كرده به هارون آوردند - و آنها را از دست ايشان گرفته ،آنرا به آلت حكاكى تصوير نموده ، از آن گوساله اى ريخته شده ساخت و گفتند كه اىاسرائيل اينانند خدايان تو كه تو را از زمين مصر بيرون آوردند ...).
و به دنبال آن مراسمى را كه هارون براى قربانى كردن در برابر اين بت تعيين كردهبود بيان مى كند!
و سپس ضمن شرح مفصلى اشاره به بازگشت موسى (عليه السلام ) و خشمناك شدن او وانداختن الواح تورات كرده مى گويد:
(و موسى به هارون گفت كه اين قوم به تو چه كردند كه به اين گناه عظيم ايشانرامرتكب گردانيدى ؟!
- و هارون گفت كه غضب آقايم افروخته نشود كه اين قوم را مى دانى كه
مايل به بدى هستند...)!
آنچه در بالا گفته شد قسمتى از داستان گوساله پرستى بنىاسرائيل در تورات كنونى با عين عبارت بود، در حالى كه خود تورات اشاره به مقامبرجسته هارون در فصول ديگر كرده از جمله تصريح مى كند بعضى از معجزات موسى(عليه السلام ) به دست هارون آشكار گشت (فصل هشتم از سفر خروج تورات ).
و هارون را به عنوان پيغمبر از طرف موسى (عليه السلام ) معرفى مى كند(فصل هشتم از سفر خروج ).
و در هر صورت براى هارون كه رسما جانشين موسى (عليه السلام ) بود و عارف بهمعارف شريعت او، مقام والائى قائل است ، اما خرافه را ببينيد كه او را بت ساز وعامل بت پرستى معرفى نموده و حتى در برابر اعتراض موسى (عليه السلام ) بههارون عذر بدتر از گناه از او نقل كرده است كه چون اين قوممايل به بدى بودند من هم به بدى تشويقشان كردم ! در حالى كه قرآن دامان اين دو رهبررا از هر گونه آلودگى به شرك و بت پرستى پاك مى داند.
تنها در اينجا نيست كه تاريخ قرآن مظهر پاكى انبياء و پيامبران ، و تاريخ توراتكنونى مملو از انواع اهانتها و خرافات نسبت به ساحت قدس آنها است و به عقيده ما يكى ازطرق شناسائى اصالت قرآن و تحريف تورات وانجيل كنونى همين بررسى و مقايسه ميان تواريخى است كه در اين كتب پيرامون زندگىانبياء آمده است .
آيه و ترجمه


ان الذين اتخذوا العجل سينالهم غضب من ربهم و ذلة فى الحيوة الدنيا و كذلكنجزى المفترين(152)
و الذين عملوا السيات ثم تابوا من بعدها و ءامنوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم(153)
و لما سكت عن موسى الغضب اءخذ الاءلواح و فى نسختها هدى و رحمة للذين هملربهم يرهبون(154)


ترجمه :
152 - آنها كه گوساله را (معبود خود) انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلتدر زندگى دنيا به آنها مى رسد، و اينچنين كسانى را كه (بر خدا) افترا مى بندند كيفرمى دهيم .
153 - و آنها كه گناه كنند و بعد از آن توبه نمايند و ايمان آورند (اميد عفو او را دارندزيرا) پروردگار تو در پى آن آمرزنده و مهربان است .
154 - و هنگامى كه خشم موسى فرو نشست الواح (تورات ) را برگرفت و در نوشتههاى آن هدايت و رحمت براى آنها كه از پروردگار خويش مى ترسند (و از مخالفت فرمانشبيم دارند) وجود داشت .
تفسير
همانطور كه گفتيم واكنش شديد موسى (عليه السلام ) سرانجام كار خود را كرد، وگوساله پرستان بنى اسرائيل كه اكثريت قوم راتشكيل مى دادند از كار خود پشيمان شدند، اين پشيمانى در چند آيهقبل نيز (آيه 149) منعكس است ، ولى
براى اينكه تصور نشود تنها اين ندامت و پشيمانى براى توبه آنها از چنين گناه عظيمىكافى بوده است ، قرآن چنين اضافه مى كند:
(كسانى كه گوساله را معبود خود انتخاب كردند به زودى خشم پروردگار و ذلت درزندگى اين جهان به آنها خواهد رسيد) (ان الذين اتخذواالعجل سينالهم غضب من ربهم و ذلة فى الحيوة الدنيا).
و نيز براى اينكه تصور نشود اين قانون اختصاصى به آنها دارد، اضافه مى كند همهكسانى را كه افترا (بر خدا) مى بندند اين چنين كيفر مى دهيم (و كذلك نجزى المفترين ).
تعبير به (اتخذوا) اشاره به اين است كه (بت ) هيچگونه واقعيتى ندارد، تنهاانتخاب و قرارداد مردم بت پرست است كه به آن شخصيت و ارزش موهومى مى دهد و لذاكلمه (عجل ) را پشت سر اين جمله مى آورد، يعنى آن گوساله پس از انتخاب براىپرستش باز همان گوساله بود!
اما در اينكه اين (غضب ) و (ذلت ) چه بوده است ؟ قرآن در آيه فوق صريحا چيزىذكر نكرده ، و تنها با اشاره سربسته اى گذشته است ، ولى ممكن است اشاره بهبدبختيها و گرفتاريها و مشكلاتى بوده باشد كه بعد از اين ماجرا وقبل از حكومت در بيت المقدس ، دامان اسرائيليان را گرفت .
يا اشاره به ماموريت عجيب كشتار يكديگر باشد كه به عنوان كيفر و مجازات در برابرچنين گناه سنگينى به آنها داده شد كه شرح آن در جلداول همين تفسير صفحه 172 گذشت .
در اينجا ممكن است اين سؤ ال پيش بيايد كه ما شنيده ايم با ندامت و پشيمانى حقيقت توبهتحقق مى يابد، چگونه بنى اسرائيل كه از كار خود پشيمان شدندمشمول عفو خدا واقع نشدند؟!
پاسخ اين سؤ ال اين است كه ما هيچ دليلى نداريم كه پشيمانى به تنهائى در
همه جا كافى بوده باشد، درست است كه ندامت يكى از اركان توبه است ، ولى يكى ازاركان نه همه اركان .
گناه بت پرستى و سجده در برابر گوساله آن هم در آن مقياس وسيع و گسترده ، آن همدر آن مدت كوتاه ، آن هم براى ملتى كه آنهمه معجزات ديده بودند گناهى نبود كه بهاين آسانى بخشوده شود و مثلا با گفتن يك استغفر الله همه چيز پايان يابد.
بلكه بايد اين ملت غضب پروردگار را ببيند و طعم ذلت را در اين زندگى بچشد وشلاق كيفر كسانى را كه به خدا افترا مى بندند به پيكر خود احساس كند تا بار ديگربه اين آسانى و سادگى به فكر چنين گناه عظيمى نيفتد.
در آيه بعد اين موضوع را تكميل كرده و به صورت يك قانون كلى چنين مى گويد: (اماآنها كه اعمال بدى انجام دهند، سپس توبه كنند (و شرائط توبه همگى انجام گيرد) وايمان خود را به خدا تجديد نمايند و از هر گونه شرك و نافرمانى باز گردند،پروردگار تو بعد از آن ، آنها را مى بخشد، او بخشنده و مهربان است ) (و الذين عملواالسيئات ثم تابوا من بعدها و آمنوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم ).
پاسخ به دو سؤ ال :
1 - آيا دو آيه فوق ، جمله معترضه است كه در وسط داستان بنىاسرائيل به عنوان تذكرى به پيامبر اسلام و مسلماناننازل شده است و يا پيام خداوند به موسى (عليه السلام ) بعد از ماجراى گوسالهپرستى است .
بعضى از مفسران احتمال اول و بعضى احتمال دوم را پذيرفته اند، آنها كهاحتمال اول را پذيرفته اند، به جمله ان ربك من بعدها لغفور رحيم : (پروردگار
تو بعد از توبه آمرزنده مهربان است ) استدلال كرده اند زيرا جمله بر صورت خطاببه پيامبر اسلام است ، و آنها كه احتمال دوم را پذيرفته اند، به جمله سينالهم غضب(به زودى خشم خدا دامنشان را خواهد گرفت ) كه به صورتفعل مضارع آمده تمسك جسته اند.
ولى ظاهر آيات نشان مى دهد كه اينها قسمتى از خطاب خداوند به موسى (عليه السلام )به دنبال ماجراى گوساله پرستى است ، وفعل مضارع (سينالهم ) گواه خوبى براى اين موضوع است ، در حالى كه هيچ مانعىندارد (ان ربك ) خطاب به موسى (عليه السلام ) باشد.
2 - چرا ايمان در آيه فوق پس از توبه آمده است ، با اينكه تا ايمان نباشد، توبهتحقق نمى پذيرد؟!
پاسخ اين سؤ ال نيز از اينجا روشن مى شود كه پايه هاى ايمان به هنگام گناه ،متزلزل مى گردد و يكنوع سستى پيدا مى كند، تا آنجا كه در روايات اسلامى مى خوانيم :(شرابخوار به هنگامى كه شراب مى خورد ايمان ندارد، و زناكار نيز به هنگام زناايمان ندارد!) يعنى ايمان فروغ خود را از دست مى دهد و كم نور و تاريك و كم اثر مىشود.
اما هنگامى كه توبه انجام گرفت بار ديگر فروغ اصلى را پيدا خواهد كرد آنچنان كهگوئى ايمان بار ديگر تجديد شده است .
ضمنا از اينكه در آيات فوق ، تنها روى ذلت در حيات دنيا تكيه شده ، چنين استفاده مىشود كه پس از ندامت و پشيمانى از جريان بت پرستى و چشيدن مجازاتهاى اين جهان ،توبه بنى اسرائيل از اين گناه پذيرفته شد آنچنان كه كيفر آنها را در آخرت از بينبرد، اگر چه بار گناهان ديگرشان كه از آن توبه نكردند همچنان بر دوش آنهاسنگينى مى كند.
آخرين آيه مورد بحث ، مى گويد: (هنگامى كه آتش خشم موسى فرو نشست (و آن نتيجهاى را كه انتظار داشت گرفت ) موسى دست كرد و الواح تورات را از زمين برداشت ،الواحى كه نوشته هاى آن سراسر هدايت و رحمت بود، اما هدايت و رحمت براى كسانى كهاحساس مسئوليت مى كردند و از خدا مى ترسيدند و در برابر فرمانش تسليم بودند)(و لما سكت عن موسى الغضب اخذ الالواح و فى نسختها هدى و رحمة للذين هم لربهميرهبون ).
آيه و ترجمه


و اختار موسى قومه سبعين رجلا لميقتنا فلما اءخذتهم الرجفةقال رب لو شئت اءهلكتهم من قبل و ايى اءتهلكنا بمافعل السفهاء منا ان هى الا فتنتك تضل بها من تشاء و تهدى من تشاء اءنت ولينا فاغفرلناو ارحمنا و اءنت خير الغفرين(155)
و اكتب لنا فى هذه الدنيا حسنة و فى الاخرة انا هدنا اليكقال عذابى اءصيب به من اءشاء و رحمتى وسعتكل شى ء فساءكتبها للذين يتقون و يؤ تون الزكوة و الذين هم بايتنا يؤ منون(156)


ترجمه :
155 - و موسى از قوم خود هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد، و هنگامى كهزمين لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاك شدند) گفت : پروردگارا! اگر مى خواستى مىتوانستى آنها و مرا پيش از اين نيز هلاك كنى ، آيا ما را به آنچه سفيهانمان انجام داده اند(مجازات و) هلاك مى سازى ، اين جز آزمايش تو چيز ديگر نيست كه هر كس را بخواهى (ومستحق بدانى ) گمراه مى سازى و هر كس را بخواهى (و شايسته ببينى هدايت مى كنى ،تو ولى مائى ، ما را بيامرز و بر ما رحم كن و تو بهترين آمرزندگانى .
156 - و براى ما در اين دنيا و سراى ديگر نيكى مقرر دار، چه اينكه ما به سوى توبازگشت كرده ايم ، (خداوند در برابر اين تقاضا به موسى ) گفت : مجازاتم را به هركس بخواهم مى رسانم و رحمتم همه چيز را فرا گرفته و آنرا براى آنها كهپرهيزكارند و زكات را مى پردازند و آنها كه به آيات ما ايمان مى آورند، مقرر خواهمداشت .
تفسير :
نمايندگان بنى اسرائيل در ميعاد گاه خدا
در آيات فوق بار ديگر قرآن به جريان رفتن موسى (عليه السلام ) به ميعادگاه(طور) با جمعى از بنى اسرائيل بازگشت نموده و قسمت ديگرى از همان حادثه را بازگومى كند:
در اينكه موسى (عليه السلام ) يك ميقات و ميعاد با پروردگار داشته يا بيشتر در ميانمفسران گفتگو است و هر كدام براى اثبات مقصود خود شواهدى از آيات قرآن ذكر كردهاند.
ولى همانطور كه ما در ذيل آيه 142 همين سوره يادآور شديم از مجموع قرائن موجود درآيات قرآن ، و روايات ، بيشتر چنين به نظر مى رسد كه موسى (عليه السلام ) تنها يكميقات داشته ، آنهم به اتفاق جمعى از بنى اسرائيل بوده است .
در همين ميقات بود كه خداوند الواح تورات رانازل كرد و با موسى (عليه السلام ) سخن گفت و نيز در همين ميقات بود كه بنىاسرائيل به موسى (عليه السلام ) پيشنهاد كردند از خدا بخواهد خود را نشان دهد، و نيزدر همينجا بود كه صاعقه يا زلزله اى در گرفت و موسى (عليه السلام ) بيهوش شد وبنى اسرائيل بر زمين افتادند، و در حديثى كه على بن ابراهيم (ع ) در تفسير خودنقل كرده نيز به اين موضوع تصريح شده است .
گر چه ممكن است طرز قرار گرفتن آيات اين سوره در نظر بعضى توليداشكال كند كه چگونه خداوند نخست ، اشاره به ميعاد موسى (عليه السلام ) كرده ، سپسداستان گوساله پرستى را ذكر مى كند، بار ديگر به موضوع ميعاد باز مى گردد،
آيا اين طرز سخن با فصاحت و بلاغتى كه در قرآن وجود دارد، سازگار است ؟!. ولى باتوجه به اينكه قرآن يك كتاب تاريخى نيست كهتسلسل حوادث را حفظ كند، بلكه يك كتاب هدايت و انسانسازى و تربيت است و در چنينكتابى گاه اهميت موضوع ايجاب مى كند كه ادامه بحث يك حادثه را موقتا رها كند و بهبحث لازم ديگرى بپردازد و باز به ذكر حادثهاول ادامه دهد.
بنابراين هيچ لزومى ندارد كه ما آيه مورد بحث را اشاره به دنباله بحث گوسالهپرستى بدانيم و بگوئيم موسى (عليه السلام ) بار ديگر بنىاسرائيل را بعد از اين ماجرا براى عذرخواهى و توبه به كوه طور برد آنچنان كهبعضى از مفسران گفته اند زيرا اين احتمال گذشته از جهات ديگر از اين نظر كه بههلاكت اين گروه كه براى عذرخواهى رفته اند انجاميده ، بعيد به نظر مى رسد، آيا ممكناست خداوند عده اى را كه بنمايندگى قوم خود براى عذرخواهى به پيشگاه او رفته انددر همانجا هلاك كند؟!
به هر حال در آيات فوق نخست مى گويد: (موسى (عليه السلام ) هفتاد نفر از قوم خودرا براى ميعاد ما انتخاب كرد) (و اختار موسى قومه سبعين رجلا لميقاتنا).
ولى بنى اسرائيل چون كلام خدا را شنيدند، از موسى (عليه السلام ) تقاضا كردند از اوبخواهد خود را نشان دهد (در اين هنگام زلزله عظيمى در گرفت ، و جمعيت هلاك شدند وموسى (عليه السلام ) مدهوش بر زمين افتاد، هنگامى كه به هوش آمد عرض كرد:پروردگارا! اگر تو مى خواستى مى توانستى آنها و مرا پيش از اين هلاك كنى ) يعنىمن چگونه پاسخ قوم را بگويم كه بر نمايندگان آنها چنين گذشته است (فلما اخذتهمالرجفة قال رب لو شئت اهلكتهم من قبل و اياى ).

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation