عنصر يكم تقليد كننده
گفتيم كه عنصر تقليد كننده عبارتست از انسانى كه پديدهاى را كه براى او مطلوب جلوه كرده است ، از شخص ديگر ميگيرد و در خود منعكس ميسازد و آنرا مىپذيرد . مسلم است كه گرفتن و انعكاس و پذيرش ، پديدههاى بسيطى نيستند و هر يك از آنها داراى انواع يا مراتبى ميباشند . مانند گرفتن ناقص ، گرفتن كامل ، مثلا كسى هست كه فقط بعدى از امتياز مطلوب را تقليد ميكند ، در صورتيكه كسى ديگر ميتواند ابعادى از آن امتياز را بگيرد و منعكس كند و يا بپذيرد . بعضى اشخاص گمان ميكنند كه تقليد فقط كار عاميان محروم از هر گونه شناخت است ، لذا وقتى كه اين كلمه بكار ميرود : « مقلد » آنچه كه هيچ بنظر نميرسد ، اينست كه حتى گروهى فراوان از مشاهير تاريخ معرفت بشرى مشمول همين كلمه تقليدند ، يعنى گمان ميرود در ميان مشاهير فلسفه و تفكر و معرفت ، مقلد پيدا نميشود ، در صورتيكه ما با شخصيتهاى فراوانى از پيشتازان شناختها و فلسفهها روياروى ميشويم كه حتى خودشان اعتراف ميكنند كه من اين مطلب يا اين مطالب را از فلان فيلسوف يا متفكر گرفتهام .
يكى از شعراى حكيم جامعه خودمان ميگويد :
كاش دانايان پيشين باز گفتندى تمام
تا خلاف نا تمامان از ميان برخاستى
گوينده اين بيت اگر چه صريحا نميگويد كه آيندگان از گذشتگان تقليد ميكنند ، اما اين حقيقت را بى پرده ميگويد :
آيندگان ميتوانند با دقت در تراوشهاى فكرى گذشتگان ، واقعيتهاى
[ 17 ]
زيادى را بدست بياورند . شاعر ديگر ميگويد :
سخن هر چه گويم همه گفتهاند
بر باغ دانش همه رفتهاند
يكى ديگر ميگويد : « خدا رحمت كند گذشتگان را كه واقعيتها و حقايق فراوانى را دريافتهاند كه ميتوانيم در پرتو نتايج فكرى آنان در هر شرايطى كه باشيم ، راه خود را بسوى نيمه دوم واقعيات پيش بگيريم » يعنى در هر دورانى كه باشيم ، نيمه راه را با نظر به فعاليتهاى مغزى آنان پيمودهايم . « هگل مدعى است كه دستگاه فلسفى او خلاصه و زبده همه فلسفههاى پيشين را در بر گرفته و پاس داشته و در خود هضم كرده است . ولى تأثير دو عامل بر او بسيار بيشتر از عوامل ديگر اهميت داشته است . اين دو عامل عبارتند از ايده آليسم يونانى و فلسفه انتقادى كانت . انديشههاى هگل بر بنياد همان اصولى استوار است كه انديشههاى فيلسوفان يونانى و كانت . » 1 تفاوت ميان گرفتن و منعكس ساختن متفكران و عاميان در اينست كه متفكران آنچه را كه ميگيرند و منعكس ميسازند و مىپذيرند ، مبتنى بر شناخت و دانستن آن حقايق بوسيله پيشتازان است ، در صورتيكه عاميان درست مانند كوه كه صدا را ميگيرند و آنرا منعكس مينمايند ، عمل مىكنند .
از انگلس نقل شده است كه « ميتوان گفت ، تقريبا همه نطفههاى سيستمهاى جهانبينى را ميتوان در فلسفه يونان قديم پيدا كرد » و اين مطلب براى كسانيكه از سرگذشت فلسفه و معرفت اطلاع كافى دارند ، كاملا روشن است . اقتباس سعدى از متنبى در موارد متعدد ، ثابت شده است . بعنوان مثال سعدى ميگويد :
شمع را بايد از اين خانه برون بردن و كشتن
تا كه همسايه نگويد كه تو در خانه مائى
كشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان
پرتو روى تو گويد كه تو در خانه مائى
-----------
( 1 ) فلسفه هگل تأليف و ت ستيس ترجمه آقاى دكتر حميد عنايت فصل اول ص 1
[ 18 ]
متنبى ميگويد :
ا من ازديارك فى الدّجى الرّقباء
إذ حيث كنت من الظّلام ضياء
( رقيبان از ديدار تو در تاريكى بيمى ندارند ، زيرا تو در هر تاريكى كه بوده باشى ، روشنائى تو ترا مخفى نخواهد كرد ) .
البته اقتباسهاى سعدى مانند بهره بردارى هگل از فلسفه گذشتگان را نميتوان با تقليدهاى عاميانه مقايسه كرد ، زيرا چه بسا كه سعدى در بيان مطلبى كه از متنبى گرفته است ، بسيار عميقتر و عالى تر از گفته متبنى آورده باشد ،
چنانكه هگل از نظر تنظيم و بارور كردن شناختهاى فلسفى خود ) در موارد زيادى از گذشتگان عالىتر و مثمرتر عمل كرده است .
البته چنانكه در كتاب « مولوى و جهانبينىها » متذكر شدهايم ، توافق دو يا چند متفكر در شناخت و معرفت دليل قطعى بر تقليد يكى از ديگرى نيست و بايستى اينگونه توافقها كه حتى ممكن است در دو انسان نزديك بهم از نظر محيط و چشم انداز موضوعات معرفتى بوجود ميآيد ، از تقليد جدا شود . اين توافق توارد افكار نيز ناميده ميشود .