كارگشايى
كارگشايى
در روابط اجتماعى، كسانى بر دلها حكومت مىكنند كه دلشان راخانه مهر و محبت مردم كرده باشند. برعكس،آنان كه «خود» را بيش ازهمه مىپسندند و «خود» را بيش از ديگران دوست دارند و آسايش وراحتى خود را برديگران ترجيح مىدهند، نه نزد خدا و رسول اعتبارىدارند، نه در دل و جان مردم، جايى و موقعيتى! ...
گوهر «خدمتگزارى به مردم»، تنها در دلهاى وارسته از منيت وخودخواهى يافت مىشود. خداى مهربان،بندگانش را دوست دارد.كسانى را هم كه به بندگان خدا خدمت و مهربانى كنند، دوست مىداردو اين مقتضاىمحبت و علاقه است.
تا توانى به جهان، خدمت محتاجان كن.
به دمى يا درمى، يا قلمى يا قدمى!
خدمت، سرمايه سرورى
خيلىها به سيادت و سرورى و عزت و محبوبيت علاقهمندند،ولى راه به دست آوردن آن را نمىدانند. اصلا سخنرا اين گونه عنوانكنيم كه:
در دلهايمان چه اندازه «جا» براى ديگران باز كردهايم؟
در زندگيمان چه ميزان وقت، به مردم اختصاص دادهايم؟
و ... اساسا تا چه حد به فكر مردم و مشكلات، رنجها و اندوههاىآنانيم؟
شايد كسانى بگويند: ما خود، گرفتاريهاى فراوان داريم. اگرگريستن است، بايد به حال خود بگرييم و اگر كمكاست، خود محتاجبه كمكيم ...
ولى ... ايثار و فتوت و جوانمردى چه مىشود؟
اگر مسائل و مشكلات مسلمانان برايمان اهميتى نداشته باشد كهاصلا مسلمان نيستيم! چون كه مسلمانى تنهابه اسم و شناسنامه و نمازنيست. بخش عظيمى از محتواى اسلام را نوعدوستى، ايثار، خدمتبهديگران، كمكبه درماندگان، كارگشايى براى مشكلات مردم و قضاىحاجت گرفتاران تشكيل مىدهد.
باز هم براى چندمين بار، گوشجان را با اين حديث نبوى بنوازيمكه فرمود:
«من اصبح لا يهتم بامور المسلمين فليس من الاسلام فى شئ، و من شهدرجلا ينادى «يا للمسلمين!» فلم يجبهفليس من المسلمين»; (1) .
كسى كه در حالى صبح كند كه به امر مسلمانان بىفكر و اهتمامباشد، بهرهاى از اسلام نبرده است و هر كسشاهد فريادخواهى وكمكطلبيدن مردى باشد كه مسلمانان را به يارى مىطلبد، اما پاسخىبه او ندهد، ازمسلمانان نيست!
پس بايد بخشى از دل، محبت، فكر، زندگى، تلاش، اهتمام، عشقورزيدن و دلسوزى كردن ما نسبتبه ديگرانباشد كه بندگان خدايند وآفريدگار، از اين راه، بندگان ديگرش را مىآزمايد.
نتيجه اين مردمدوستى و هميارى نيز، محبوبيت و سيادت است.
هر كه براى مردم كار كند، مردم نيز او را دوستخواهند داشت.
هر كه خدمتگزار جامعه باشد، از حقشناسى مردم بهرهمندمىشود و هر كه به مردم نيكى كند، در دلها جاىمىگيرد.
فريدون فرخ، فرشته نبودز مشك و عنبر سرشته نبود.
به داد و دهش يافت آن نيكويىتو داد و دهش كن، فريدون تويى.
اين حقيقت را، پيش از هر چيز، در حديث مىخوانيم كه:
«سيد القوم خادمهم»; (2) .
سرور هر گروهى، خدمتگزار آنان است.
طنين كلام معطر حضرت امام راحل (قدسسره) در گوشماناست كه فرمود: «به من رهبر نگوييد، به منخدمتگزار بگوييد».
خدمتگزارى به بندگان خدا، غير از آنكه رسالت دولتمردان ومسؤولان اجرايى و متصديان امور در ادارات ونهادهاست، وظيفه هريك از ما در معاشرت با همنوعان خودمان است.
كارگشايى
از توفيقات مهم يك انسان، آن است كه گشايش معضلات مردم بهدست او باشد. نعمتى است كه هزاران شكر وسپاس مىطلبد.كارگشايى، از مقدسترين خدماتى است كه مورد قبول و امضاى آيينخدا و شرع محمدى(ص)است.
با عنوان «قضاء حاجت مؤمن»، انبوهى عظيم از روايات نقل شده كهاهميت و فضيلت و قداست كارراهاندازى ورفع نياز مردم و برطرفكردن مشكلات آنان و ... خلاصه در خدمت مردم و جامعه بودن را بيانمىكند. اين كاررا بايد به حساب خدا گذاشت و چشم تشكر و اجر هماز او داشت، نه از مردم.
تو نيكى مىكن و در دجله اندازكه ايزد در بيابانت دهد باز.
«قصد قربت»، مايه ثمربخشى و ثواب الهى و ارزشمندىنيكوكاريهاست، و ريا آفت آن به شما مىرود.
آنان كه خالصانه و بىتوقع و چشمداشت، گره از كار بسته مردممىگشايند، بندگان خاص خدا و ماموران ويژهالهىاند. توفيق و امدادالهى را همراه دارند، فيض دنيوى و اجر اخروى نيز، دستاورد اينخدمت است. به اينحديث زيبا از حضرت رضا(ع) توجه كنيد:
«ان لله عبادا فى الارض يسعون فى حوائج الناس، هم الآمنون يوم القيامة»; (3) .
خداوند را در روى زمين، بندگانى است كه كارشان تلاش براىرفع نياز و حاجت مردم است. آنان روز قيامت،ايمن و آسودهاند.
آرى ... رنج دنيا و راحت آخرت!
شنيدهايد كه امام معصوم، طواف حج را رها كرد و به كار ديگرانرسيد، يا كسى را كه ديگرى صدايش مىكرد واو به طواف مشغول بود،توبيخ كرد كه: مگر نمىدانى انجام كار ديگران، از خيلى طوافها برتر وثوابش بيشتراست؟ نبى مكرم اسلام(ص) هم فرموده است:
«خير الناس من انتفع به الناس»; (4) .
بهترين مردم كسى است كه مردم از او سود و بهره ببرند.
درسى از امام سجاد(ع)
شايد از درخشانترين فصلهاى زندگانى هر يك از پيشوايان دين،رسيدگى به محرومان و زدودن نياز نيازمندانبوده است، درسى كه ازپيامبر خدا آموخته و رهنمودى كه از دين به ارث بردهاند. راستى ...ملاك در «خير» بودنآدمى به چيست؟ هر چه بيشتر سودرسانى بهخلايق! و گرهگشايى از كار مردم، به قدر توان.
روايت است كه امام زينالعابدين(ع) از راهى كه مىگذشت، هرگاه در ميان جاده به كلوخى برمىخورد، ازمركب خويش پياده مىشد وآن را با دستخود از وسط راه برمىداشت، آنگاه سوار شده، به راهخود ادامه مىداد:
«لقد كان على بن الحسين يمر على المدرة فى وسط الطريق فينزل عن دابتهحتى ينحيها بيده عن الطريق ... .» (5) .
سيره نورانى و سازنده يعنى اين!
زدودن موانع راه، پركردن چالههاى خيابانها، رفع سد معبرها ودهها كار خدماتى ديگر، كارهاى شايستهاى استكه زيبنده رفتاراجتماعى يك مسلمان است. چه خوش سروده است «ابنيمين»:
سود دنيا و دين اگر خواهىمايه هر دوشان نكوكارى است.
راحتبندگان حق جستنعين تقوا و زهد و ديندارى است.
گر در خلد را كليدى هستبيش بخشيدن و كمآزارى است.
و به گفته حافظ شيرازى:
دايم گل اين بستان، شاداب نمىمانددرياب ضعيفان را در وقت توانايى.
خرج مال و آبرو
سرمايه و دارايى، تنها پول و اندوخته مالى نيست، گاهى نفوذ واعتبار، بيش از ثروت و پول مىارزد.
كمك به ديگران هم تنها خرج پول و مصرف مال نيست. كسى همكه تهيدست، اما آبرومند است، مىتواند ازوجهه و آبرويش سرمايهبگذارد و آن را در راه ديگران به كار اندازد.
اگر خودتان هم كارهاى نيستيد، ولى مىتوانيد نيازى را بهكارگشايان منتقل كنيد، خود اين كار هم عبادتاست و خدمت. نقشراهنما و واسطه داشتن براى حل مشكلات، مشاركت در پاداش آنخدمت است.
اگر خودتان «مقصد» نيستيد، مىتوانيد فلش و راهنما به سوىمقصد باشيد.
نگذاريد وجودتان «بنبست» باشد، يا سراب، كه ديگران به فريب يااميد، نزد شما آيند، يا وقتى به شما برسند، بهوجود عايقى برخوردكنند. وجودتان را «هادى» كنيد، به سوى خدمتها و خدمتگزاران.
در حديثى از پيشواى ششم حضرت صادق(ع) چنين آمده است:
«به خدا و محمد و على ايمان نياورده است كسى كه هر گاه برادر دينىاشبراى رفع نيازى به او مراجعه مىكند،با چهرهاى خندان با او برخورد نكند. اگر رفعحاجتش به دست او است، بايد به انجام آن بشتابد و اگر كار ازدست او بيرون است،سراغ ديگرى رود و از طريق ديگران، مشكل او را حل كند.» اما متن اين حديثشريف:
«ما آمن بالله و لا بعلى من اذا اتاه اخوه المؤمن فى حاجة لم يضحك فىوجهه، فان كانتحاجته عنده سارع الىقضاءها و ان لم يكن عنده تكلف من عندغيره حتى يقضيها له.» (6) .
مىبينيد كه اين كوشش براى رفع مشكل برادر ايمانى، هم شرطاسلام است و هم ولايت! ايمان به خدا و رسولو ولايت، با اين روحيهو خصلتشناخته مىشود.
برخى «دلال» و «كارچاقكن» فساد و گناه و نيرنگ و حقهبازىاند.آنان فرزندان شيطان و شاگردان ابليس بهحساب مىآيند.
بعضى هم «واسطه خير» و «شفيع حسنات»اند. دلالى و كارچاقكنىدر امور خير و كارهاى صالح و خداپسند، ازبزرگترين توفيقات الهىاست كه شامل بندگان ويژهاش مىشود. اگر نيازمندى براى كارى سراغما آمد، فورى ردنكنيم، اگر از خودمان كارى ساخته نيست، به كسى،جايى، مؤسسهاى، ادارهاى و ... معرفى و راهنمايى كنيم كهچاره كارشبا آنجا است.
صدقه، اما بىپول
با شنيدن كلمه «صدقه»، ذهنها فورى سراغ كمك مالى به تهيدستانيا انداختن سكه و اسكناسى در صندوقصدقات و امثال آن مىرود.ولى ... اين، تنها شكلهاى عملى صدقه نيست.
مىتوان اهل صدقه بود، بىآنكه پول خرج كرد. البته كمكهاىمالى، جاى خاصى دارد كه در هر حال و هر جاخوب است. اما مهم،توجه به وسعت دايره «نيكى» است. باز هم از گفتار پيشوايان الهامبگيريم.
از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: هرمسلمان هر روز بايدصدقهاى بدهد (ان على كل مسلم فى كل يومصدقة).
وقتى پيامبر چنين فرمود، برخى از اصحاب، با شگفتى پرسيدند:
- يا رسول الله! چه كسى طاقت و توان اين كار را دارد؟
حضرت براى رفع ابهام و توضيح بيشتر، و براى اينكه صدقه راتنها در انفاق مالى خلاصه نكنند، فرمود:
«برطرف كردن عوامل اذيت از راه مردم، صدقه است،
راهنمايى كردن جاهل به «راه»، صدقه است،
عيادت كردن بيمار، صدقه است،
امر به معروف كردن تو، صدقه است،
نهى از منكر كردنت صدقه است.
و ... پاسخ سلام دادن نيز صدقه است!» ...
شگفتا كه چه وسعتى دارد نيكى و احسان! و چه آسان استذخيرهسازى عملى صالح براى آن روز نياز و احتياج!كلام رسول،چنين بود:
«اماطتك الاذى عن الطريق صدقة، و ارشادك الجاهل الى الطريق صدقة، وعيادتك المريض صدقة، و امركبالمعروف صدقة و نهيك عن المنكر صدقة وردك السلام صدقة.» (7) .
ايثار
كلمهاى زيباست، فضيلتى بزرگ است، اما عملى استبسياردشوار!
گذشتن از «خود» و مقدم داشتن «ديگران»، شجاعتى بزرگ مىطلبدو اين عمل قهرمانانه، جز از روحهاى بزرگو پاك، سر نمىزند، چهايثار مالى، چه جانى!
«خودمحورى»، سد راه ايثار است.
«تعلقات» و «وابستگى» هم، آفتى خطرناك براى رشد خصلتهاىكمالگراست.
برادرى در سايه ايثار معنى مىيابد. ايثارگر، كسى است كه در عيننياز، ديگرى را بر خود مقدم مىدارد و درعين خستگى، كارهاىدشوار را بر عهده مىگيرد و فداكارانه به خاطر خدا، به نفع مردم از «حقشخصى» خويشمىگذرد. ايثارگرى، وارستگى از وابستگيهاست. دررابطههاى مالى با ديگران نيز چنين است. كسى كه شادىخود را بهقيمت اندوه ديگران بدست مىآورد، مسلمان نيست و آنكه «راحت»خود را با «رنج» ديگران مىطلبد،انسان نيست.
اگر در جمع مؤمنان، روحيه ايثارگرى برادرانه باشد، تا آنجا كهجيبها و منافع يكى باشد، نه تنها اصطكاك منافعپيش نمىآيد و نه تنهاكلاهگذارى بر سر ديگران در انديشهها نمىگذرد، بلكه روحيهسختىپذيرى براى رفاهديگران رواج مىيابد، كارى كه «خداپسندانه»است. ايثارگر، چون «رضاى خدا» را به دست مىآورد، از عمقجانخشنود مىشود.
اوج صفا وگذشت، در آن است كه برادرى را به مرز يگانگىبرسانند; وحدت در خواسته، وحدت در محبت،وحدت در منفعت.
امام سجاد(ع) به مردى فرمود:
آيا به اين مرحله رسيدهايد كه يكى از شما دست در جيب ديگرىكند و آنچه را نياز دارد بردارد، بىآنكه اجازهبگيرد؟
گفت: نه.
فرمود: پس هنوز «برادر» نيستيد!
«هل يدخل احدكم يده فى كم اخيه و كيسه فياخذ ما يريد من غير اذن؟ قال: لا.قال: فلستم باخوان.» (8) .
و براستى كه چه مرز دشوارى! ولى برادرى، اين دشواريها را آسانمىسازد.
البته بىاجازه دست در جيب و كيف كسى كردن، هم حرام است،هم خلاف ادب، ليكن در حديثياد شده،منظور آن است كه صفا وبرادرى و يكرنگى و اخوت دو برادر دينى به حدى برسد كه جيب منو تو با هم نداشتهباشند و حتى در استفاده از اموال يكديگر، محتاج بهاجازه گرفتن نباشند، يعنى اوج برادرى و ايثار!
روحيههاى سرشار از «ايثار»، «خدمتگزارى»، «كارگشايى»، مايهگذاشتن از «مال» و «آبرو»، ارزشى فوق تصور داردو اگر بر زندگيها ومعاشرتها سايهگستر شود، بهشت را در همين دنيا هم مىتوان ديد.
پىنوشتها:
1) بحارالانوار، ج72، ص21.
2) كنزالعمال، ج6، ص710.
3) الكافى، ج2، ص197.
4) بحارالانوار، ج72، ص23.
5) همان، ص50.
6) همان، ص177.
7) همان، ص50.
8) الاخلاق، شبر، ص94.