|
|
|
|
|
|
بخش پنجم : صدقه واجب و مستحب در قرآن و ابعاد معنوى آن مقايسه زكات و صدقه استعمال صدقه به معناى مستحبى آن شايع و مشهور است و در قرآن به معنى زكات واجبنيز آمده است . اهل لغت صدقه را در اصل ، مالى دانسته اند كه دهنده آن بدون چشم داشتى در راه خدا وخشنودى او به درويشان مى پردازد و تنها به آثار معنوى آن چشم مى دارد و اميدوار است . معناى صدقه نزد اهللغت صحاح الغه : و الصدقة ما تصدقت به على الفقراء صدقه آن چيزى استكه به فقرا داده مى شود. قاموس المحيط: ما اعطينه فى ذات الله تعالى (صدقه ) آن چيزى است كهبراى خدا مى بخشى . تبيين البيان الايات (صدقه ) آنچه از مال در راه خداى تعالى داده شود و آن اعم از زكاتاست علت تسميه آن است كه بنده به وسيله آن صدق عبوديت خويش را اظهار مى كند درسوره توبه آيه 60 انما الصدقات به معنى زكاة آمده ومستحقين آن هشت طائفه اند. لسان العرب : و الصدقة ما تصدقت به على الفقراء و الصدقة ما اعطيته فىذات الله للفقراء صرقه آن مالى است كه به فقراء در راه خدا مى بخشى . فرهنگ معين (141) صدقه چيزهايى كه در راه خدا دهند، آنچه به حكم شرع به درويش ومسكين دهند در راه خدا (ونيز) زكات و آنچه از پيش خود (نه به حكم شرع ) درويش را دهند.(صدقه گفته مى شود). راغب اصفهان در مفردات گفته است : صدقه آن چيزى است كه انسان ازمال خود در راه خدا با ميل و اشتياق انفاق كند و آن را دو بخش كرده است : 1- صدقه مستحب : و آن مالى است كه انسان تبرعش ا و رايگان به فقير براى رضاى خدامى دهد، يا انسانى را به خير و سعادت هدايت كند، (و يا مالى را در راه خدا وقف نمايد ) 2- صدقه واجب : مانند زكات مال كه بر مسلمان واجب مى شود و بايد به دستور مقرر درشرع بپردازد. دو آيه از قرآن را شاهد آورده كه صدقه در كلان خدا به معنى زكات واجبآمده است اول آيه خذ من اموالهم صدقه (142) (اىرسول ما) از اموال مسلمين زكات بگير. دوم : انما الصدقات الفقراء و الساكين و العاملين عليها... الايه (143) صدقات جمع صدقه است . راغب گفته : از صدقه در هر دو آيه ، زكات واجب اراده شده است . طريحى مؤ لف كتابمجمع البحرين در بحث صدقه گفته است : صدقه آن مالى است كه مجانا (تبرعا) بهقصد قربت به كسى بخشيده شود. زكات واجب را (همچون مالى كه به حد نصاب برسدو يا به واسطه نذر و كفاره بر انسان واجب شود) صدقه دانسته و در معنى صدقه قرارداده است . بنابراين از جمع بندى نظرات لغت شناسان استفاده مى شود كه صدقه بر دو قسم است :واجب و مستحب و در قرآن و روايات اهل بيت و هر دو معنى آمده است ، به پاره اى از آيات كهصدقه در آن به معنى زكات واجب آمده است توجه فرمائيد: 1- خذ من امواهم صدقة تطهرهم و تزكيهم بهاوصل عليهم ان صلاتك سكن هم و الله سميع عليم . (144) سوره توجه / 103 (اى رسول ما) از اموال آنان زكات بگير، (با اين كار) پاك و پاكيزشان مى كنى و برآنان دعاكن ، همانا دعاى تو براى آنها آرامش مى بخشد. خدا شنوا و دانا (به همه امور) است. توضيح : بعض مفسرين گفته اند مقصود از صدقه در آيه شريفه خذ من اموالهمصدقة مطلع صدقه است ، اعم از واجب و مستحب ، درست است كه پيامبر اكرم (صلىالله عليه وآله ) ماءمور گرفتن صدقه بودند، اما زكات ،شامل هر دو قسم صدقه (واجب و مستحب ) مى شود. در برابر اين قول ، نظر صاحب تفسير مجمع البيان است : از جبائى و اكثر مفسرين روايتكرده كه راد از صدقه در آيه مباركه ، زكات واجب است و همين نظريه را تقويت را اختيارفرموده است ، چرا كه دليل محكمى در اين مورد نداريم كه دلالت بر صدقه مستحبىداشته باشد، بلكه رواياتى از اهل بيت (عليه السلام ) داريم كه شاءننزول آيه را در خصوص زكات واجب بيان نموده است . (145) استاد عالمه طباطبايى رضوان الله عليه در تقسير الميزان از كتاب كافى روايت كرده كهامام صادق عليه السلام فرموده آيه مباركه خذ من اموالهم صدقه ... الايه(146) در ماه رمضان نازل شد. در آن هنگام منادىرسول الله صلى الله عليه و آله وسلام به بانگ بلند در ميان مردم اعلام كردهمانا اى مردم خدا زكات را بر شما واجب فرمود همانطور كه نماز را بر شما واجبنمود سپس به بيان اموالى كه مشمول زكات مى شود پرداخت همچون طلا نقرهشتر گاو گوسفند گندم جو كشمش و خرما. و به ندا كننده فرمود: به مسلمانها بگو زكات اموالتان را اگر بدهيد، نمازتانقبول مى شود. در پايان حضرت براى اجراى دستور الهى ، عاملين زكات را جهت جمعآورى زكات به سوى قبايل (دامداران و كشاورزان ) روانه كرد.ثم وجهعمال الصدقه و عمال الطسوق (147) همين روايت را فيض كاشانى رضوان الله عليه در تفسير صافى از امام صادق عليهالسلام نقل كرده است . گرفتن زكات امر حكومتى است در روايتى كه گذاشت موضوع اخذ زكات مطرح شده بود و شخص پيامبر عظيم الشاءناسلام صلى الله عليه واله وسلام مخاطب آيه خذ من اموالهم قرار گرفته :اى رسول گرامى از اين تاريخ زكات اموال مسلمان ها را بگير، از (خذ) كه امر است ،فرمان گرفتن فهميده مى شود و اين نكته نيز استفاده مى شود كه شخصارسول بزرگوار عمال و كارگزارانى را با تشريفات ويژه ، متصدى دريافت زكاتقرار داد و آنها را به طرف و نواحى بسيج فرمود: ثم وجهعمال الصدقه . معلوم مى شود موضوع گرفتن زكات امرى حكومتى بوده است . خصوصا كه در آن وقتپيغمبر خدا حكومت اسلامى را در مدينه تشكيل داده بود. مى دانيم آياتى در خصوص وجوبزكات در مكه نازل شده بود و مردم هم از زكات اطلاع داشتند و مى دانستند كه بايد مقدارىاز اموالشان در راه خدا انفاق كنند. بنابراين ديگر نيازى نبود كه پيغمبر خدا عاملين وماءمورينى از طرف خود معين كند و آنها را ماءمور كند كه الزاما بايد زكات را از اغنياءبگيرد و خود آن حضرت ماءمور اجراى اين فريضه الهى گردد. از همين جاست كه بعضىفقهاى عظام مانند شيخ صدوقى اعلى الله مقامه و امام خمينى قدس سرهزكات را امرى حكومتى مى دانند كه زير نظر ولى امر مسلمين بايدوصول شود و به مصرف عامه مسلمين خود تشخيص مى دهد برساند. نظر فخر رازى فخر رازى در تفسير كبيرش ذيل آيه خذ من اموالهم صدقة سهقول را بيان كرده است و در پايان ، قول سوم را اختيار كرده است كه به جهت اختصار ازذكر اقوال ، صرف نظر كرده به قول سوم كه مختار و موردقبول ايشان و مشهور فقهاست اكتفا مى نماييم . آيه دلالت روشن بر وجوب گرفتن زكات از اغنياء دارد و بيشتر فقيهان بزرگوار ايننظريه را پذيرفته اند و استدلال آنان بر وجودب ، كلمه خذ مى باشد كه امر وجوبىاز آن استفاده مى شود و امت اسلامى را مكلف مى كنند به اخراج زكات اموالشان . (148) قابل توجه اينكه : خداوند متعال فرموده خذ من اموالهم صدقة و نفرمودهخذ اموالهم صدقه زيرا آنچه از زكات واجب است بعض اموال است نه كل آن و من در آيه بر تبعيض دلالت مى كند يعنى قسمتى ازاموالشان را به عنوان زكات بگيرد، نه تمام را من تفيد التبعيض (149) من در اينجا معنى بعضى را مى دهد. پاسخ به يك سؤ ال : كلمه خذ صيغه امر و جوبى است و بر فرمان از سوى خداوندمتعال به گرفتن زكات دلالت دارد و مقتضاى امر، فوريت است و تاءخير آن جايز نيست .سؤ ال اين است چرا پيغمبر اكرم صلى الله عليه واله وسلام بنا به روايتى تايكسال گرفتن زكات را به تاءخير انداخت ؟ و امرى كه اطاعت آن فوريت داشت انجام نداد؟ پاسخ : اينكه اولا اين روايت از نظر صحت و بلامعارض بودن مخدوش است و ثانيا طبقروايت معروف و منقول از كافى ، بعد از نزول آيه شريفه خذ من اموالهمصدقة پيغمبر خدا صلى الله عليه واله وسلام نسبت به گرفتن زكات اقدامفورى فرمود و عاملين زكات را ماءمور جمع آورى زكات از مردم كرد، ثالثا به فرضصحت روايت ، علت تاءخير انداختن رسول خدا له عليه واله وسلام گرفتن زكات را، ممكناست به خاطر اين بوده كه زمينه عملى فراهم نبوده ، چون مردم با فرهنگ زكات به شيوهمخصوص كاملا آشنا نبودند و براى عموم خصوصا دامداران و كشاورزان مساءله بهاصطلاح جا نيافتاده بود و از نظر اجرا، مساءله زكات بامشكل روبرو بود. بنابراين تاءخير امتثال امر خدا نه به خاطر عدم اطاعت امر بوده بلكهامهال را مى طلبيده تا زمينه اجراى دستور فريضه زكات فراهم گردد. از چه زمانى گرفتن زكات در اسلام رسميت يافت ؟ نزول آيات 156 سوره اعراف ، آيه 3 سورهنمل ، و 4 سوره لقمان و 7 سوره فصلت و 4 سوره مؤ منون اگر چه در مكه مى باشد،وجوب زكات هم از آنها استفاده مى شود و مسلمانان را موظف به انفاق (زكات ) نموده كه اينوظيفه اسلامى را انجام دهند. اداى زكات در آيات مذكوره نشانه ايمان به خدا و اعتقاد بهآخرت بيان شده است . ولى هنگامى كه پيامبر اكرم صلى الله عليه واله وسلام به مدينه آمد، بعد ازتشكيل حكومت اسلامى و تاءسيس بيت المال در دومينسال هجرت آيه مباركه خذ من اموالهم صدقه (150) درباره مشروعيتگرفتن زكات نازل شد و از آن زمان ، پيامبر معظم اسلام صلى الله عليه واله وسلام ازطرف خداوند رسما ماءمور به گرفتن زكات واجب گرديد. بايد توجه داشت آياتى كه در مكه نازل گرديده ، براصل وجوب اجمالى زكات دلالت داشته به اين معنى كه مؤ منين موظف بوده اند مقدارى ازاموال خود را به فقراء بدهند. اما از حيث مقدار، هنوز تحت برنامه و نصاب معين ، قرارنگرفته بود. از همين نظر است كه بعضى از مفسريناحتمال داده اند كه وجوب زكات در مكه بدون حد و نصاب بوده و پس ازنزول آيه 103 سوره توبه در مدينه و تشكيل حكومت اسلامى اداء و گرفتن آن تحتبرنامه اى مشخص و نصاب معينى رسميت و مشروعيت پيدا كرده است . 2- انما الصدقات الفقراء و المساكين و العاملين عليها و المؤ لفة قلوبهم و فىالرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل فريضة من الله و الله عليم حكيم . سوره توبه / 60. همانا (مصرف ) زكات مخصوص نيازمندان ، مستمندان ، كسانى كه براى گرفتن زكاتفعاليت مى كنند و متصدى وصول آن مى باشند و كساين كه براى جذب و الفت پيدا كردنآنان به اسلام باشد و در راه آزاد كردن بردگان ، بدهكاران ، انفاق در راه خدا، بهدرماندگان در راه مى باشد. زكات فريضه اى است (از سوى خدا بر مسلمين ) كه واجبگرديده است . خدا دانا(به همه امور) و كارش از روى حكمت است . صدقات جمع صدقه استاز صدقات در آيه زكات واجب اراده شده است . نظر مفسرين در آيه انماالصدقات بزرگان از مفسرين و فقهاى اماميه و غير اماميه همگى اتفاق نظر دارند كه مراد ازصدقات در آه ، زكات واجب مى باشد. همانگونه كه در تفسيرالميزان ، مرحوم استاد علامهقدس سره فرموده است از صدقات در آيه زكات واجب اراده شده بهدليل جمله آخر آيه فريضة من الله كه اشاره به وجوب زكات مى باشد.فخر رازى در تفسيرش گفته نظر و تفسير نزديك به فهم ، در آيه اين است كه مراد ازصدقات ، زكات هاى واجب است و ادله اى در اين مورد بيان كرده كهمجال ذكر آن نيست . (151) اكثر فقهاء بر اين عقيده اند كه مصرف زكات واجب ، اصناف هشتگانه است كه بهتفصيل در آيه شريفه بيان گرديده و اين خوددليل روشنى است كه مقصود از صدقات ، زكات واجب است . الميزان از تفسير قمى نقل كرده است كه آيه ، زماننازل شد كه اموال فراوانى از زكات ، حضوررسول خدا صلى الله عليه واله وسلام آورده بودند. بعضى افراد خود خواه ، چشم طمعداشتند و به اين انتظار بودند كه حضرت سهمى از آنمال ها را به آنها اختصاص دهد، چون مى گفتند مائيم كه در جنگ ها، پيامبر را يارى داديم ،فقراء كه در شدائد و جنگ ها به پيغمبرى كمك نكردند، آيه كه با كلمه انماالصدقات الفقراء... آغاز شده خود دليل گويايى به انحصار استفاده كنندگاناز زكات در آيه مى باشد و با نازل شدن آيه مباركه ، دست رد به سينه آنان كه توقعبى جان داشتند زده شد، انتظار آنها براى هميشه خاتمه يافت . مصرف زكات در اسلاممنحصر به همان اصناف هشت گانه است كه با صراحت بيان شده است و ديگران هيچگونه استحقاقى ندارند. (152) فخر رازى مى گويد: براى احدى حقى در صدقات واجب نيست مگر براى آنان كه در قرآندر آيه 60 سوره توبه بيان گرديده است و اين مساءله اجماع امت اسلامى است و ذلكمجمع عليه و نيز اضافه مى كند لفظ انما در آيه انماالصدقات مفيد حصر مى باشد، فلفظة ، انما تفيد الحصر(153) بعد از نزول آيه : خذ من امولهم صدقهة (154) و تعيين مصرفزكات و استحقاق دارندگان آن تقريبا زكات دادن و گرفتن آن از طرف حكومت اسلامىموضوعى الزامى و قانونى شناخته مى شد و امام المسلمين ، مردم را به پرداخت زكات وامى داشت . در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم (155) يجبر الامامالناس على اخذ الزكاة من اموالهم ، لان الله عزوجلقال : خذ من اموالهم صدقة امام المسلمين مردم را اجبار به دادن زكات اموالشان مى كند، چرا كه خدا (به پيامبر)فرمود: از اموال مسلمين زكات بگير. اين بحث كه آيا زكات در زمان غيبت به خود مردمواگذار شده يا امرى است حكومتى كه ولى امر مسلمين متولى آن است و بايد كليه زكات هارا جمع آورى و در اختيار بگيرد و به مصارف عامه برساند بحث جداگانه را مى طلبد انشاء الله درباره آن توضيح خواهيم داد. به هر حال اين دستور الزامى قرآن مجيد هنگامى به مرحلهعمل و اجراء در آمد كه پيامبر معظم اسلام عليه السلام به مدينه آمده بودند و حكومت نوبنيان اسلامى را پايه گذارى كرده و طبعا تشكيلات حكومتى نياز به اعتبار مالى داشتكه مى بايست به وسيله بيت المال امور حكومتى اداره شود. از همان زمان پيغمبر خدا صلىالله عليه واله وسلام زكات را به عنوان يك ماليات اسلامى رسما دريافت مى كردند ودر هر جايى كه مصلحت مى ديدند هزينه مى نمودند تا اينكه درسال نهم هجرت ، خداوند موارد مصرف را دقيقا بيان فرمود كه منحصرا زكات مخصوصاصنافى است كه در اين آيه بيان گرديده است . مصرف زكات انما الصدقات للفقراء و المساكين ، و العاملين عليها، و الؤ لفة قلوبهم و فىالرقاب و الغارمين و فى سبيل الله و ابن السبيل ، فريضة من الله (156) اصناف هشتگانه مستحقين دريافت زكات : 1- نيازمندان و تهى داستان 2- مستمندان 3- متصديان وصول زكات 4- دلجويى شدگان كه (با دادن زكات به آنها) به اسلام الفت پيدا مى كنند. 5- آزاد كردن بردگان 6- بدهكاران و وام داران درمانده 7- انفاق در راه خدا 8- در راه ماندگان ، آنان كه زاد و توشه سفرشان تمام شده و درمانده شده اند. نكته : جاى تعجب نيست كه تشريع اخذ زكات در آيه 103 سوره توبه باشد و ذكرمصارف آن كه مى گويند در سال نهم هجرتنازل شده در آيه 60 همان سوره باشد، زيرا مى دانيم آيات قرآن طبق تاريخنزول جمع آورى نشده است ، بكله به فرمان پيامبر صلى الله عليه واله وسلام هر كدامدر مورد مناسب قرار داده شده است . (157) 3- و منهم من عاهدالله لئن اتنا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين ، فلما اتهم منفصله بخوا به و تولو هم معرضون . سروه توبه / 75-76 بعضى از مسلمانان ، با خدا پيمان مى بندند كه اگر بارى تعالى ازفضل خود به ما عطاء نمود، قطعا زكات خواهيم داد و از صالحانو نيكان خواهيم بود. اماهنگامى كه خدا از فضل و كرمش مالى به آنها بخشيد،بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و راه طغيان و سركشى پيمودند. توضيح : از مواردى كه واژه لنصدقن در قرآن به زكات واجب تفسير شده اين آيهمباركه است كه درباره برخى از منافقين كم ظرفيتنازل گرديده است آنان كه حكم زكات امتناع ورزيدند. شاءن نزول آيه : مفسرين معروف و نامدار همچون طبرسى در مجمع البيان (158) و فيض كاشانى در(159) مصافى و استاد علامه طباطبايى در تفسير الميزان (160) تفسير نمونه(161) گفته اند كه اين آيه و بعد آن درباره يكى از انصار به نام ثعلبة بنحاطب نازل شده است . عاقبت پيمان شكنى ثعلبه فردى بود فقير و تهى دست ، همواره در نماز جماعت پشت سر پيغمبر صلى اللهعليه واله وسلام حاضر بود، از اانجايى كه هر كسى بعد از ظهار ايمان گونه هاىمختلف در معرض آزمايش الهى قرار مى گيرد و اين سنت فراگير الهى ام احسبالناس ان يتركواان يقولوا آمنا و هم لايفتنون ؟ همه را در بر مى گيرد،ثعلبه هم يكى از آنان بود كه در بوته آزمايشمال دنيا قرار گرفت و به جاى اينكه نسبت به پيمان خود با خداىمتعال وفادار بماند و رو سفيد شود، بر اثر خودخواهى و هواپرستى و محبت بهمال ، روسياه گرديد گارش به روسايى كشيده شد. زندگى اومبدل به تيره بختى گرديد، آنگاه كه پيغمبر بزرگوار صلى الله عليه واله وسلام درحضور اصحاب فرمود: و اى بر ثعلبه همين جمله پيغمبر بزرگوار صلىالله عليه واله وسلام ، ثعلبه را بدبخت و رسواى خاص و عام در دنياو آخرت قرار داد. بانگاهى به كلام اميرالمؤ منين عليه السلام در فلسفه آزمايش الهى سپس به شروعداستان ثلبه مى پردازيم . اميرالمؤ منين عليه السلام در فلسفه امتحان الهى پس از ذكرآيه شريفه : و اعموا انما اموالكم و اولادكم فتنة مى فرمايد: انه سبحانهيحتبرهم بالاموال و الاولاد اليتيبين الساخظ لرزقه و الراضى بقسمه و ان كان سبحانهاعلم بهم من انفسهم ولكن لتظهر الافعال التى بها يستحق الثواب و العقاب .(162) خداوند متعال آنان را به دارايى و فرزندان آزمايش مى كند، تا روشن شود جه كسى ازرزق او خشمگين و چه كسى خشنود است گرچه خداوند به روحيات بندگانش از خود آنهاآگاهتر است ولى با اين وصف در بوته آزمايش قرار مى گيرند تا پاداش و كيفر كارهاىخوب و بدشان (براى خودشان ) آشكار گردد. داستان ثعلبه ثعلبه در بوته آزمايش مال ثعلبة بن حاطب از طائفه انصار بود و درحال فقر به سر مى برد، از خداوند متعال تقاضاى ثروت مى كرد و پيوسته به مسجدخدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى رسيد و اصرار مى داشت كهرسول خدا (صلى الله عليه وآله ) درباره وى دعا كند تا تهيدستى اومبدل به ثروت گردد و مى گفت اگر خدا به من ثروت فروان بدهد، چنين و چنان مى كنم. قرآن مجيد مقال او و ثعلبه هاى زمان را چه خوب بيان مى كند: لئن اتنا من فضلهلنصدقن و لنكونن من الحالحين (اگر خدا به ما از فضلش عطاء كند قطعا درراه خدا صدقه مى دهيم و از صالحان خواهيم شد و به خوبى انجام وظيفه مى كنيم ) ممكناست در آن حال از روى صدق و صفا سخن بگويند، اما چه مى شود كه غرور ثروت ،افكار آنها را عوض مى كند، عهد پيمان زمان فقر، به دست فراموشى سپرده مى شود وبا توجيهات غير معقولانه از زير بار مسؤ وليت و تكليف الهى شانه خالى مى كنند.ثعلبه به اين آزمايش سخت مبتلا گرديد و از عهده آنچه در زمان فقيرى مى گفت برنيامدو براثر حب مال از پرداخت زكات واجب امتناع كرد و خداوند درباره تخلف و پيمان شكنىاش آيه اى نازل فرمود. امتناع ثعلبه از پرداخت زكات داستان ثعلبه را به شرحى كه در تفسير مجمع البيان آمده است مى خوانيم : او در ايامفقر و تهيدستى به محضر رسول معظم اسلام (صلى الله عليه وآله ) شر فياب شد: فقال النبى (صلى الله عليه وآله ) ادع الله ان يرزقنى مالا،فقال يا ثعلبه قليل تؤ دى شكره خير من كثير لا تطيقه اما لك فىرسول الله اسوة حسنة ؟ ثم اتاه بعد ذلك فقال : يارسول الله ! ادع الله (163) به حضرت عرض كرد از خداوند بخواه كه مال فراوانى روزى من گرداند. حضرت به اوفرمود اى ثعلبه مال كمى كه بتوانى شكرش را اداء كنى بهتر است از مالى كه فروانباشد و نتوانى تحمل كنى و حقش را اداء بنمايى آيا بهتر نيست كه تو از پيغمبر پيروىنمايى و به وى تاءسى كنى و به همين زندگى ساده قانع باشى ، اما ثعلبه دستبردار نبود دفعه ديگر خدمت حضرت خواسته خود را تكرار كرد و گفت به خدايى كهشما را به راستى به پيامبرى مبعوث فرموده است سوگند ياد مى كنم كه اگر خداوندبهمن سرمايه بدهد، حقوق آن را مى پردازم ، پيغمبر گرامى (صلى الله عليه وآله )براى او دعا كرد زمانى نگذشت كه بر اثر دعاى حضرت خداوند از راه گوسفنددارىثروت فروانى به او داد و گوسفندانش آنقدر افزايش يافت كه نگهدارى آنها در مدينهممكن نبود. ناچار در يكى از آبادى هاى اطراف مدينه مسكن گزيد توسعه مالى و كثرتگوسفندان ثعلبه به جايى رسيد كه ناچار شد از اطراف مدينه بهمحل ؛ دور دستى برود آنچنان سرگرم زندگى مادى شد كه از فيض جماعت و جمعه محرومشد فاستغل بذلك عن الجمعة والجاعة سپس امر گرفتن زكات صادر شد. ماءمورين جمع آورى زكات از سوى پيغمبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) نزد ثعلبه آمدند الاخذ الصدقة فابى و بخل و قال ما هذه الا اخت الجزيةفقال رسول الله : يا ويح ثعلبه (164) تا زكاتاموال او را بگيرند. او از دادن زكات امتناع كرد. نه تنها امتناع و خوددارى نمود،بكله اصل مشروعيت زكات را زير سؤ ال برد و آن را انكار كرد و گفت زكات چيزى جزجزيه نيست (165) و من جزيه نمى دهم . اگر زكات بدهم چه فرقى بين من واهل كتاب مى باشد و قطعا مسلمان از پرداخت جزبه معاف است . سرنوشت طغيان ثعلبه و تيره بختى وى ثعلبه از پرداختن زكات اموالش خوددارى كرد و زكاتى را كه منشاء پاكيزگى روان وبركت مالش مى گرديد، جزيه ناميد، وقتى خبر اين كلام به پيغمبر اكرم (صلى اللهعليه وآله ) رسيد، فرمود: واى بر ثعلبه (يا ويح ثعلبه ) در اين هنگاموحى آسمانى نازل گرديد و منهم من عاهد الله لئن اتنا من فضله لنصدقن ولنكونن من الصالحين (166) كسانى از مسلمانان با خداوند پيمان مى بندند كه اگر بارى تعالى ازفضل خود به ما عطاء نمود صدقه مى دهيمو از بندگان صالح خواهيم بود، چون كهفضل خود به آنها بخشيد، بخل ورزيدند و سرپيچى كردند و از اداى وظيفه رويگردانشدند فلما اتهم من فضله بخوا به و تولوا و هم معرضون (167) ثعلبه با آلودگى ارتداد از دنيا رفت پس از نزول آيه ، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى آمدند او را مورد ملامت و سرزنشقرار دادند، گه چرا زكات اموالت را كه امر الهى بود پرداخت ننمودى . به خاطربخل و نافرمانى ات آيه نازل گرديد ثعلبه سخت مضطرب شد، تعدادى از گوسفندانرا با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول بزرگوار اسلام (صلى الله عليهوآله ) رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: ياويل ثعلبه واى بر ثعلبه ، با شرمسارى گفت : يارسول الله (صلى الله عليه وآله ) از اين جهان ، ثعلبه زكات را نزد ابى بكر برد وبعد نزد عمر، هيچ يك از آن دو صدقه او را قبول نكردند، سرانجامباهمان آلودگى وسنگينى گناه از دنيا رفت . (168) اين است نتيجه حرص زدن بهمال دنيا و محبت زياده از حد به آن ، كه اجازه نداد ثعلبه يك لحظه فكر كند و به عاقبتكار و تيره بختى خود بينديشد. نقطعه ضعف تربيت شدگان مكتبى آرى آدمى با تمكن مالى و داشتن اموال فراوان ، در بوته امتحان قرار مى گيرد، در مسيردادن حقوق مالى همچون خمس و زكات و شهوات و لذات زودگذر دنيا واقع مى شود، خيلىآسان از صراط مستقيم منحرف مى گردد و كارش به طغيان و سركشى مى رسد. سرانجامبا وزر و بال گناه از اين جهان مى رود. بارالها ما را در معرض آزمايش هاى سخت قرار مده و استقامت و پايدارى ما را در زمينه هرگونه آزمايشى حفظ بفرما، ما را در راه مبارزه با گناه صبور و مقاوم قرار بده . 4- الم يعلموا ان الله هو يفبل التوبة عن عباده و ياءخذ الصدقات و ان الله هو التوابالرحيم . سوره توبه /104 مگر نمى دانند كه خدا فقط توبه را از بندگانش مى پذيرد و زكات (صدقات ) را مىگيرد، به راستى كه او توبه پذير و مهربان است . توضيح : مراد از صدقات اين آيه ، طبق بعضى تفاسير همچون الميزان و ظاهر مجمع البيان وتفسيرالكبير و نمونه ، زكات است . اين تعبير قرآنى كه خدا صدقات را مى گيرد ان الله هويقبل التوبة عن عباده و ياخذ الصدقات در عين زيبايى تعبير، عظيمت و اهميتاين حكم اسلامى . يعين زكات را نشان داده و همه مسلمان ها را تشويق به اداء اين فريضهبزرگ الهى و افتخار به آن نموده است . زيرا هنگامى كه شخص مسلمان زكات را به مستحق مى دهد و خدا آن را مى گيرد، و ياخذ الصدقات هشدارى است براى مكلفين و زكات دهندگان كه آگاهانه و بهايتادب و احترام اين تكليف مقدس را انجام دهند. پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرموده : صدقه پيش از آنكه در دست مستمند قراربگيرد به دست خدا مى رسد ان الصدقه تقع فى يداللهقبل ان يصل الى يدالسائل (169) شايسته است دهندگان صدقات توجه داشته باشند كه صدقه در دست فقير قرار نمىگيرد مگر اينكه نخست در دست خدا قرار مى گيرد، بعد به دست بنده مى رسد. بنابراينزكات بايد در كمال احترام و فروتنى و حسن تواضع به نيازمند داده شود، چقدر دور ازانصاف و ادب است كه در حال كمك به نيازمندان ، برادران و خواهران دينى ، تحقير شوندو با كمك جزيى به آنان با بى اعتنايى و خشونت با آنها برخورد گردد. چون معمولا انفاق ها از سوى افراد با ايمان سر چشمه مى گيرد ولى همين افراد گاهىانفاق هاى خود را بر اثر منت گذاردن و آزار رساندن به بى نوايان ،باطل و بى اثر مى كنند. قرآن انگشت روى همين نقطعه ضعف تربيتى گذارده مى فرمايد: يا اليها الذين امنوا لاتبطلوا صدقاتكم بالمن و الاذى كالذى ينفق ماله رئاىالناس و لا يومن بالله و اليوم الاخر.(170) اى كسانى كه ايمان آورده ايد، بخشش هاى خود را با منت و آزار، باطل و بى اثر نسازيد، مانند كسى كه مال خود را براى نشان دادن به مردم انفاق مى كند وبه خدا و روز قيامت ايمان ندارد. در اين آيه مباركه اشاره به اين حقيقت شده كه مؤ مناننبايد صدقات خود را با منت و اذيت رساندن از بين ببرند. براى اهميت مطلب ، قرآن دومثال جالب در ذيل آيه آورده يكى براى انفاق هايى كه آميخته با منت و آزار و ريا كارىاست و ديگرى انفاق هايى كه از ريشه اخلاص و صفا و معنويت باطنى سرچشمه گرفتهباشد. (171) آداب انفاق در اسلام تغبيرات جالب و پرارزشى در روايات اسلامى در اين زمينه آمده كه نيازمندان بر اغنياءمنت بزرگى دارند كه صدقه آنها را قبول مى كنند، تامال آنها از چرك ها و پليدى ها پاك گردد. وظيفه تربيت شدگان مكتب اسلامى و انفاق كنندگان چه انفاق واجب و چه مستحب ، دربرابر مستمندان بسيار سنگين است . لازم است خود را آن چنان متواضع و مؤ دب نشان دهند،كه گيرندگان صدقه هرگز احساس حقارت ننمايند تا آنجا كه از بعضى احاديثاستفاده مى شود كه ائمه طاهرين گاهى پيش از آنكه صدقه اى را به دست نيازمند بدهندنخست دست سائل را مى بوسيدند، سپس آن را به وى مى دادند. (172) و يا اول صدقه را به نيازمند مى دادند، بعد از او مى گرفتند و آن را مى بوسيدند و مىبوئيدند و به او باز مى گردانيدند، با اين تعبير كه صدقه با دست خدا تماس پيداكرده است . (173) در تفسير نورالثقين از رسول معظم اسلام (صلى الله عليه وآله )نقل شده كه فرمود: اذا سئل فلا تقطعوا عليه مساءلته حتى يفرغ منها، ثم ردوا عليه بوقار و ليناما ببذل يسير اورد جميل . (174) هنگامى كه حاجتمندى چيزى بخواهد حرف او را قطع نكنيد تا گفتار و خواسته اش بهپايان برسد سپس با احترام تمام و كمال ادب و ملايمت پاسخ او را بدهيد، اگر چيزىداريد در اختيارش بگذاريد و گرنه به شيوه شايسته و اخلاق حسنه او را رد كنيد. سپس حضرت اضافه فرموده : ممكن است سائلفرشته اى باشد براى آزمايش شما آمده تا ببيند در برابر نعمتهايى كه خداوند بهشما عطا كرده چگونه عمل مى كنيد فانه قدياتكم من ليس بانس و لاجانينظرونكم كيف صنعكم فيما حولكم الله تعالى (175) همانطور كه گفته شد، زكات دهنده موظف است در برابر زكات گيرنده ، با ملايمت واخلاق نيك و سخنان نرم عمل كند، متقابلا متصديان بيتالمال اسلامى در هر عصر و زماين كه باشد براى زكات دهندگان و به طور كلى بهآنان كه از راه دادن وجوهات به اسلام و حوزه هاى دينى كمك مى نمايند دعا كنند. جمله :وصل عليهم ان صلواتك سكن الهم (176) گر چه خطاب به پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله ) مى باشد ولى روشن است كه اين دستورالعمل كلى و اختلافى است و رويه عقلائى خوبى است كه از زكات دهندگان و نيكوكارانكه در راه مشكلات جامعه و فقر زدايى قدم بر مى دارند تشكر شود. اما چه بايد كرد كه در هر اجتماعى ، فقير و درمانده ، از كار افتاده و بى سرپرست ،كودكان يتيم ، معلولين و سالمندان ، بيماران بى بضاعت بى وجود دارند كه بايد ازطريق بيت المال ، تمام اين مشكلات و مسائل اجتماعىحل شود، مسؤ وليت ثروتمندان در برابر اين همه معضلات بسيار سنگين است . وظيفهانسانى و اسلامى را تقويت و حمايت جدى كنند تا فقر و فاقه و فلاكت هاى اجتماعى ازجامعه رخت بربندد يا به حداقل برسد. بارالها بر فقراء، بى نوايان و گرفتارانجامعه اسلامى تفضل فرما، فقر و فشارهاى اقتصادى را از مسلمين بردار ومبدل به فراوانى و ارزانى بفرما. با ميد روزى كه در تمام جوامع اسلامى يك فقير ونيازمند پيدا نشود. آيين وصول ماليات در اسلام دين مقدس اسلام داراى يك سلسله قوانين و دستوراتى است ، گمان نمى رود نظير آن درسراسر جهان ، حتى در دنياى پيش رفته امروز، هم باشد. پرواضح است كه وضع چنين قانونى تا رنگ خدايى و وجهه الهى نداشته باشد، هرگزنمى تواند قانونى برتر باشد. تمام مقررات اسلام از آن جهت جهانشمول و پايدار است كه از سوى خداوند متعال آمده است و عاملين آن هم ، بر اساس ايمانبه خدا و اعتقاد به علم او كه به همه امور آگاه استعمل مى كنند. مثلا يكى از موضوعات اجتماعى ، اقتصادى هر كشور، ماليات هاى قانونى است . چرا كهمال و ثروت مورد علاقه مردم است و حاضر نيستند به آسانى آن را به كسى و يا در راهىبدهند. دولت ها بريا وصول ماليات با مشكلاتى روبرو مى شوند و ادارات و شبكه هاىوسيعى تشكيل داده اند تا بتوانند آن را وصول كنند و كسانى كه از پرداخت مالياتخودارى كنند، با صدور اجراييه و گاهى توقيفاموال و اخذ جرائم ، از اموال او بر مى دارند و از اين راه طلب مالياتى خود راوصول مى كنند. اما در حكومت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) شيوهوصول ماليات اسلامى با رويه وصول ماليات دنياى كنونى تفاوت هاى كلى داشت . مى دانيم كه ، زكات از پردرآمدترين منابع مالياتى حكومتى اسلامى و مانند نماز و جهاداز عبادات اسلامى است ، هر مسلمانى كه به اموالش زكات تعلق بگيرد. پرداخت آن را ازوظائف عبادى و ايمانى خود مى داند، چون باور دارد كه زكات امرى الهى است و بدهى خودرا تا دينار آخر با طيب نفس ادا مى كند. يكى از تفاوت هاى نظام ماليات اسلامى با نظام هاى ديگر كيفيتوصول ماليات است كه خود نشانگر برترى اين نظام مى باشد. برخورد محبت آميز ماءمور مالياتى ، با زكات دهندگانى كه از روى اعتقاد و ايمان ، بدهىمالياتى خود را مى پردازند، روشنگر حسن اجراى اين قانون و آسانى آن براىكارگزاران است . بخشنامه اميرالمؤ منين (عليه السلام ) على (عليه السلام ) در ايام زمامداريش براى ماءمورينوصول زكات ، بخشنامه اى صادر فرمود: ايندستورالعمل ، علاوه بر اينكه راه كار خوبى براى گرفتن زكات است ، اصولا از نظراخلاق عمومى و مردمى ، بسيار آموزنده مى باشد. ماده اول : (حضرت به عمل خود براى وصول زكات مى فرمايد) با تقوى و پرهيزكارى وترس از پيشگاه خدايى كه شريك ندارد، بهمحل ماءموريت خود حركت كن . چون فرمان روا هستى مبادا مسلمانى را بترسانى انطلق على تقوى الله وحده لا شريك له ، ولا ترو عن مسلما(177) حضرت ،پرهيز از حرام و مراعات تقوى الهى را براى مسؤ ولين ، بويژه ماءمورينوصول ماليات اسلامى امرى جدى و ضرورى دانسته و در راءس دستور كار قرار داده است. ماده دوم : (هنگامى كه به محل ماءموريت رسيدى بر زمين زراعتى ، باغ ، كارگاه ،تجارتخانه و محل كسب كسى ) در صورتى كه از ورود تو كراهت داشته باشد گذر مكن .و لا تبتازن عليه كارها (178) ماده سوم : بيشتر از آنچه خداوند متعال در مال و سرمايه اش مقرر فرموده مگير. و لاتاخذن منه اكثر من حق الله فى ما له (179) ماده چهارم : چون بر قبيله اى (شهرى يا گروهى ) وارد شدى ، بر سرچشمه آب آنهافرود آى ، نه به خانوادهاى آنان . سپس با آرامش و متانت و اخلاق خوش به سوى آنانبرو و بر آنها سلام كن و احوالپرسى گرم با ايشان را، دست كم نگير (و انجام بده ). (آنگاه ماءموريت خويش را آغاز كرده ) مى گويى ، اى بندگان خدا ثمتقول عبادالله ولى خدا پيغمبر مسلمين مرا به سوى شما فرستاده تا حق الله را(زكاتى كه به اموالتان تعلق گرفته ) بستانم آيا از حقوق الهى در دارايى تانسهمى هست تا دين خود را به ولى او بپردازيد؟ پس اگر كسى از آنان به تو گفت(زكات به من واجب نشده است ) به او مراجعه نكن (با او بگو مگو مكن او را تكذيب منما). فهل لله فى اموالهم من حق ، فتودوه الى وليه ؟ فانقال قائل : لا فلا تراجعه . (180) ماده پنجم : اگر صاحب سرمايه اى به تو پاسخ مثبت داد كه حق زكات در مالم هست ،همراهش برو، مبادا او را بترسانى و با او به خشونت برخورد كنى و او را تحت فشارقرار دهى . آنچه از طلا و نقره به تو داد بگير. و اگر گاو و گوسفند داشته باشد بى اجازه صاحبش در ميان آنها وارد نشود.فان كان له ما شية ، او ابل فلا تدخلها الا باذنه ، فان اكثرها، له(181) زيرا بيشتر آن چهار پايان از اوست . و هنگامى كه در نزد گوسفندان او رسيدى ، به نظر مالكيت به آنها نگاه مكن ، آنگونهكه صاحب مال نظر به مال و دارائيش دارد و سلطه مالكانه از خود نشان مى دهد. ماده ششم : (گاو، گوسفند، شتر پير و از كار افتاده و دست و پا شكسته و عيب دار و يكچشم را بابت زكات قبول نكن (خمس و زكات دهندگان و به طور كلى انفاق كنندگان ،بايد از بهترين مالشان در راه خدا بدهند) خداى تعالى مى فرمايد لن تنالوالبر حتى تنفقوا مما تحبون (182) (شما هرگز به مقام نيكوكاران نيمرسيد، مگر آنكه از چيزهايى كه محبوب شما و دوست داشتنى است در راه خدا انفاق كنيد.) بنابراين مالمعيوب و كم ارزش در راه خدا پذيرفته نمى شود. به همين خاطر عاملين زكات ، مكلفند ازقبول خمس و مال زكوى عيب دار خوددارى كنند. و لا تاءخذن عودا و لا هرمة و لامكسورة (183) ماده هفتم : پس از دريافت زكاة ، به كسى آن را بسپار كه به او اطمينان داشته باشى ،امين و حافظ براى بيت المال مسلمين قرار مده مگر كسى كه درستكار و مهربان باشد، درگفتار و كردار بد سابقه نباشد، دلسوز و مصلحت انديشمال مسلمان ها باشد. و لا تاءمنن عليها الا من ثتق بدينه ، رافقابمال المسلمين . مسؤ وليت بيت المال قبول مسؤ وليت وصول ماليات اسلامى همچون خمس و زكات براى عاملين و ماءمورينوصول آن ، وظيفه اى مهم و بسيار سنگين است . مضافا به اينكه بايد امين و حافظ منافعبيت المال باشند. لازم است آنچه را دريافت مى كنند در رساندن آن بولى امر تسريعنمايند و تاءخير نياندازند. اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بهعامل زكات مى فرمايد: آنچه نزد تو ازاموال عمومى گرد آيد به فوريت براى ما به فرست تا آن را در موردى كه خداوندفرمان داده به مصرف برسانيم . ثم احدر (184) الينا ما اجتمع عندك ، نصيرهحيث امر الله به .(185) اموال عمومى ، مانند زكات ، متعلق به همه كسانى است كه استحقاق آن را دارند و از اماناتعمومى محسوب مى شود كه رد آن به صاحبانش فوريت دارد، خداوند مى فرمايد امانتها را به صاحبان آن برسانيد ان الله يا مركم ان تودوا الامانات الااهلها امانت در اسلام معنى وسيعى دارد و لذا در آيه شريفه كلمه امانات را بهصيغه جمع به كار برده ، شامل امانت مادى و معنوى همچون ثروت ها،مال ها، پست ها و سرمايه هاى انسان ، مى داند و خيانت در هر يك از اينها خيانت در امانت است .اموال عمومى نيز يكى از آن امانت هايى است كه حفظ آنها براى مسؤ ولين امور مالى اسلام ،واجب است و خيانت در آن ، گناهى است بزرگ در حديثى معتبر مى خوانيم كه نشانه منافقسه چيز است : دروغگويى ، پيمان شكين و خيانت در امانت . (186) در پايان حضرت مى فرمايد: فان ذلك اعظم لاجرك و اقرب لرشدك ان شاءالله (187) (رعايت اين مواد و نكته ها موجب پاداشى بزرگ براى تو ونزديك تر شدن به رشد و رستگاريت خواهد شد اگر خدا بخواهد.) بر على بن حمزه بطائنى چه گذشت ؟ حسن بن على وشاء گفت در آن زمان كه حضرت امام رضا (عليه السلام ) درمر(خراسان ) بودند مرا خواست فرمود: امروز على بن حمزه مرد. چون واردقبر گرديد، دو ملك در قبر از او پرسيدند پروردگار تو كيست ؟ گفت الله تبارك و تعالى پيغمبرت كيست ؟ گفت محمد رسول خدا (صلى الله عليه وآله ) پرسيدند ولى تو كيست ؟ گفت على بن ابيطالب (عليه السلام ) سپس پرسيدند؟ بعد از او امام كيست ؟ پاسخ داد: حضرت امام حسن مجتبى (عليه السلام ) پس يك به يك امامها را گفت تا به حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام ) رسيد. آن دو ملت گفتند بعد ازموسى بن جعفر (عليه السلام ) امام گيست ؟ سخن در دهان گردانيد (فلج لج ) پاسخ نداد،شكنجه اش كردند دوباره پرسيدند بگو امامت كيست ؟ سكوت كرد (چون اعتقاد به امام هشتمنداشت نتوانست پاسخ بگويد) سپس به او گفتند: آيا موسى بن جعفر (عليه السلام ) تورا به داشتن چنين عقيده (واقفيه ) فرمان داد؟ ! آنگاه عمودى آتشين بر او فرود آوردند و آنرا بر افروخته كردند تا روز رستاخيز. (188) آنچه امام خبر داد با واقع تطبيق كرد راوى روايت مى گويد من از حضور آقا و مولايم بيرون آمدم و تاريخ آن روز را يادداشتكردم چند روزى نگذشت نامه اى از كوفه رسيد كه خبر مرگ بطائنى و روز فوت او درآن بود، درست تاريخ مرگ او مطابق بود با همان روز و ساعتى كه حضرت امام رضا(عليه السلام ) در مرو به من فرموده بود. (189) پيروان مذهب واقفيه و علت پيدايش آن پيروان اين مسلك باطل ، آنهايى بودند كه در امامت حضرت ابى الحسن على بن موسىالرضا (عليه السلام ) تشكيك كردند و آن راقبول ننمودند و تنها به امامت حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام ) اكتفا كردند. اينهاگروهى از شيعه بودند كه به هفت امامى معروف شدند و امامت حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام ) امام هفتم شيعيان ، مهدى آل محمد (عليه السلام ) مى باشد و نموده است وگفتند تا امام زنده است ما به امامت او قائل هستيم و مالا درباره امام هشتم توقف كردند. بههمين خاطر آنها به واقفيه ناميده شدند. در حالى كه روايات بسيارى دلالت دارد كه آنحضرت را عوامل هارون الرشيد در زندان بغداد به شهادت رساندند و شهادت آنبزرگوار براى احدى از مردم پوشيدن نماند. مخصوصا در آن هنگام كه جنازه آن حضرترا روى پل بغداد كه محلى پر رفت و آمد بود، گذاردند. چند نفر از قضات وابسته بههارون آمدند و به مردم گفتند اين جنازه همان كسى است كه بعضى از رافضى ها گمانكردند او نموده است و زنده است ، ببينيد كه به مرگ طبيعى از نيا رفته است . آنها در حقيقت با اين كار مى خواستند شهادت حضرت را نكار كنند و وانمود نمايند كه آنبزرگوار به مرگ طبيعى مرده است و نتيجه سياسى از آن بگيرند ولى اين سياسىكارى با فساد عقيده وقايعه هيچ منافاتى ندارد و بطلان مذهب واقفيه را به خوبى نشانمى دهد. (190)
|
|
|
|
|
|
|
|