ـ امـام صادق (ع ): هنگامى كه اميرالمؤمنين ـ صلوات اللّه عليه ـ شريح را به قضاوت گماشت , اين شرط را براى او قرارداد كه حكم را اجرا نكند مگر قبلا آن را به اطلاع حضرت برساند. ـ امام على (ع ) به شريح فرمود: مباداحكمى را درباره قصاص يا حدى از حدودخدا يا حقى از حقوق مسلمانان اجرا كنى , تااين كه قبلا آن را به اطلاع من برسانى .
فرمايش امام : هان ! اين يك داورى است !. ـ امام صادق (ع ): كودكان مكتبى دستخطهاى خود را در مقابل اميرالمؤمنين نهادند, تا بهترين آنها را انـتـخـاب كـنـد,حـضـرت فرمود: هان ! اين يك داورى است !و ظلم در اين باره , مانند ظلم در قضاوت است ! به معلم خود بگوييد كه اگر براى تنبيه بيش از سه ضربه بزند, قصاص مى شود. آغاز قضاوت .
ـ سـعـيـد بـن مـسـيب : نه رسول خدا(ص )قاضى گرفت و نه ابوبكر و نه عمر, تا آن كه در اواسط خلافت عمر, وى به يزيد, خواهرزاده نمر, گفت : قسمتى از كارهاى مرا به عهده بگير و مقصودش كارهاى كوچك وكم اهميت بود. داورى (متفرقه ). ـ امام على (ع ): آفت قاضيان , طمع است .
ـ زننده ترين چيز, ستم (و حكم نارواى ) قاضيان است .
ـ داورى كردن با تكيه به گمان ازعدالت به دور است .
ـ پيامبر خدا(ص ): بينه و شاهد, باخواهان است و سوگند با خوانده .
ـ امام على (ع ): درباره شخص غايب ,حكمى صادر نمى شود. دل .
دل .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): قلب را در حقيقت ازاين رو قلب ناميده اند, كه منقلب و دگرگون مى شود حـكـايـت دل حـكـايت پرى است كه دريك دشت به بيخ درختى آويخته شده و باد آن را زير و رو مى كند. ـ امام على (ع ): دل , كتاب ديده است .
ـ دل , گنجور زبان است .
ـ دل , چشمه حكمت است و گوش درونشوآن .
ـ تنومندى و بلند بالايى به كارى نمى آيد, هر گاه كه دل تهى باشد. ـ امام صادق (ع ): جايگاه خرد, مغزاست و قساوت و رقت در دل است .
عـلامـه طـبـاطـبـائى در تـفـسـيـر آيـه ((لا يؤاخذكم اللّه باللغو فى ايمانكم و لكن يؤاخذكم بما كـسـبـت قـلـوبـكم )), مى گويد: كار لغو, كارى است كه اثرى در پى ندارد و اثر يك چيز بر حسب اخـتـلاف جـهـات و متعلقات آن چيز فرق مى كند مثلاسوگند از آن جهت كه تلفظ مى شود يك اثـردارد و از آن جـهـت كـه سـخـن را مؤكد مى سازديك اثر و از آن جهت كه عقد است , يك اثر و ازجـهـت شـكـسـتـن و مخالفت با آن , اثرى ديگر و به همين ترتيب , منتها از اين كه در آيه شريفه مـيان مؤاخذه نداشتن سوگند لغو و مؤاخذه دلها به سبب كار آن بويژه در رابطه با سوگند مقابله شـده اسـت , بر مى آيد كه مراد از سوگند لغو, سوگندى است كه در قصد و نيت سوگند خورنده اثرى نداشته باشد, يعنى سوگند خورنده از گفتن جمله :آرى به خدا قسم و نه به خدا قسم قصد جدى نكرده و عقد قلبى بر آن ننموده باشد. كسب به معناى به دست آوردن منافعى است از طريق اشتغال به صنعتى يا حرفه اى و ياامثال آن و در اصـل بـه معناى به دست آوردن مايحتاج مادى است اما بعدا براى هر خوبى وبديى كه انسان با اعـمـال خود به دست مى آوردمجازا به كار رفته است , مانند كسب ستايش وافتخار و خوشنامى از طـريـق خـوش اخلاقى وخدمت به همنوع و مانند كسب خوى نيك ودانش سودمند و فضيلت به وسيله اعمال واقدامات متناسب با آنها و مانند كسب سرزنش ونكوهش و لعن و طعن و گناهان و امـثـال ايـنها ازطريق انجام كارهايى كه اين امور را در پى دارنداين است معناى كسب و اكتساب بـعـضـى درتـفاوت ميان كسب و اكتساب گفته اند كه اكتساب به معناى جلب منفعت براى خود است و كسب اعم از جلب منفعت براى خود و ديگران است ,مانند كسب كردن بنده براى اربابش و كـسـب ولـى براى كسى كه تحت ولايت و سرپرستى اوست و نظير اينها ولى در هر صورت كاسب ومكتسب انسان است نه غير او. سخنى درباره معناى قلب در قرآن .
آنچه گفتيم (كه كسب و اكتساب تنها به انسان نسبت داده مى شود), گواه بر اين است كه مراد از قلب همان انسان , به معناى جان و روان او, مى باشد, زيرا تعقل و تفكر و عشق و نفرت واميد و بيم و امـثال اينها را گر چه كسى مى تواند بااين اعتقاد كه قلب عضو مدرك بدن است ـ چنان كه ممكن اسـت عـامـه چنين اعتقادى داشته باشندـ به قلب نسبت دهد, چنان كه شنيدن به گوش نسبت داده مى شود و ديدن به چشم و چشيدن به زبان ولى كسب و اكتساب از امورى است كه جزبه خود انسان نمى توان نسبت داد. نظير اين آيه است آيه ((فانه آثم قلبه )) و آيه ((و جا بقلب منيب .
ظاهرا انسان , چون ديده است كه هم خودش و هم ساير جانوران گاهى اوقات بر اثر عوارضى چون بـيـهوشى و صرع و غيره , شعور و ادراكشان سلب مى شود ولى حيات كه علايم آن حركت وضربان قـلب مى باشد همچنان باقى است , يقين پيدا كرده است كه مبدا حيات قلب است , يعنى روحى كه بـه وجود آن در موجود جاندار اعتقاددارد, در وهله نخست به قلب تعلق مى گيرد و ازآن به ساير اعـضا سرايت مى كند و آثار و خواص روحى مانند شعور و اراده و عشق و نفرت و بيم و اميد و امثال ايـنها همه كار قلب است , زيرا كه قلب نخستين تعلقگاه روح مى باشد اين مطلب البته با اين كه هر عـضـوى از اعـضاى بدن مبدافعل و عمليات مخصوص خود مى باشد, مانندمغز براى فكر كردن و چشم براى ديدن و گوش براى شنيدن و شش براى دميدن و غيره , منافات ندارد, زيرا همه اينها به مـنـزله ابزارهايى هستندكه افعال و اعمالى كه براى تحقق يافتن نيازمندوسيله هستند, به وسيله آنها انجام مى گيرد. شـايـد آزمـايـشـهـاى عـلـمـى در مـورد پرندگان اين نظر را تاييد كند, چرا كه با برداشته شدن مـغـزپـرندگان اين حيوانات نمى ميرند, بلكه ادراك واحساس نسبت به اشيا را از دست مى دهند وهـمـچـنـان بـه حـيـات خود ادامه مى دهند تا اين كه براثر نرسيدن مواد غذايى به بدن و از كار افتادن قلب , بميرند. تـايـيد ديگرى بر اين نظريه , شايد اين نكته باشد كه پژوهشهاى علمى طبيعى تاكنون موفق نشده اسـت مركز و منشايى را كه احكام بدنى ازآن صادر مى شود, يعنى تخت فرمانهايى كه اعضاى فعال بـدن انـسـانـى تـخـت آنـهـا را امـتـثـال مـى كنند, تشخيص دهد چه , شكى نيست كه اين اعضا, درعـين اختلاف و پراكندگى ذاتى و عملى ,همگى در زير يك پرچم گردآمده واز فرماندهى واحد كه وحدت حقيقى دارد اطاعت مى كنند. نـبـايـد پـنـداشت كه اين ناكامى در كشف مركزفرماندهى واحد به خاطر غفلت از كار مغز وعمل ادراك آن است , زيرا انسان از كهنترين دوران به اهميت عضو سر و مغز پى برده بوددليلش هم اين اسـت كـه مـا در ميان تمام ملتها واقوام , با وجود اختلاف و تفاوت زبانى آنها,شاهد اين هستيم كه مـبـدا حكومت و فرماندهى را راس و سر مى نامند و واژه هاى مختلفى از آن مشتق كرده اند, مانند راس و رئيس و رئاست وراس الخيط و راس المدة و راس المسافه و راس الكلام وراس الجبل وراس السيف و امثال اينها. ظـاهـرا هـمين امر سبب شده است كه ادراك و شعور و پديده هايى كه به نحوى باادراك همراهند مانند عشق و نفرت و اميد وبيم و قصد و حسادت و عفت و شجاعت وجرات و امثال اينها را به قلب نـسبت دهند ومقصودشان از قلب همان روح است كه به بدن تعلق گرفته يا از طريق و با واسطه قلب به سراسر بدن جريان راه يافته است بنابراين , اين افعال را به قلب نسبت مى دهند, همچنان كه بـه روح و بـه خـودشان نيز نسبت مى دهند, مثلا مى گويند: او رادوست دارم , روحم او را دوست دارد, جـانـم او را دوسـت دارد, قـلـبـم او را دوست دارد امابعدا كاربرد مجازى پيدا كرده و قلب مـجـازابـه مـعناى جان استعمال شده است كما اين كه گاه به جاى قلب , سينه را به كار برده اند, زيراجايگاه قلب را, به عنوان مكانى براى انواع ادراكات و افعال و صفات روحى , دانسته اند. از ايـن گـونه كاربردها و استعمالات درقرآن كريم مقدار زيادى به كار رفته است مثلا مى فرمايد: ((يـشرح صدره للاسلام )), يامى فرمايد: ((انك يضيق صدرك )) يا: ((وبلغت القلوب الحناجر)) كه كنايه از تنگى سينه است و يا مى فرمايد: ((ان اللّه عليم بذات الصدور)) بعيد نيست كه اين اطلاقات , دركـتاب خداى متعال اشاره اى به صحت نظريه پيشگفته باشد, گرچه هنوز حقيقت كاملاروشن نيست .
شـيخ الرئيس ابو على سينا اين نظر راترجيح داده كه ادراك كار قلب است , به اين معنا كه دخالت مغز در امر ادراك دخالت ابزارى است بنابراين قلب ادراك مى كند ومغز واسطه ادراك است .
جايگاه دل نسبت به بدن .
ـ امام صادق (ع ): جايگاه دل نسبت به بدن , همچون جايگاه امام و پيشواست نسبت به مردم .
ـ پـيامبر خدا(ص ): هر گاه دل انسان پاك شود, بدنش نيز پاك گردد و هر گاه دلش ناپاك شود, بدنش نيز ناپاك گردد (اعمال ورفتارهاى ناپسندى از او سرزند). ـ در انـسـان پـاره گـوشـتى است كه اگرآن سالم و درست باشد, ديگر بدنش به وسيله آن سالم مى شود و هر گاه آن بيمارشود ساير بدنش بيمار و تباه مى گردد آن پاره گوشت دل است .
ـ در وجـود آدمـى پـاره گوشتى است كه اگر آن سالم باشد, ديگر بدنش سالم مى ماندو اگر آن بيمار شود, ساير بدنش بيمارمى شود آن پاره گوشت دل اوست .
ـ دل , پـادشـاهى است كه سپاهيانى دارد هر گاه پادشاه شايسته باشد, سپاهيانش شايسته باشند و هر گاه پادشاه فاسد شود,سپاهيانش نيز به فساد و تباهى افتند. ويژگيهاى دل .
ـ امام على (ع ): شگفت ترين عضوانسان دل اوست و دل مايه هايى از حكمت ومايه هايى از ضد حكمت دارد اگـر امـيـد وآرزو بـه آن دسـت دهـد, طـمـع خـوارش گـردانـد و اگـر طمع در آن سر بـردارد,آزمـنـدى نـابودش كند و اگر نوميدى بر آن مسلط شود, اندوه وى را بكشد و اگر خشم بروى عارض شود, كينه لبريزش كند و اگرخشنودى يارش شود, احتياط را از ياد برد واگر ترس آن را در رسد, پروا و حذر كردن او را گرفتار خود سازد و اگر احساس امنيت فراگيردش , غفلت آن را در ربايد و اگرنعمت به سراغش آيد, غرور و نخوت آن رافرو گيرد و اگر مصيبتى به آن در رسـد, بـيـتـابـى را ردايـش گـردانـد و اگر به مالى رسد, ثروت آن را به طغيان دراندازد و اگر تـهـيدستى آزارش دهد, گرفتارى او را به خود مشغول سازد و اگر گرسنگى بر او سخت گيرد, ازضعف زمينگير شود و اگر سيرى او از حدبگذرد, پرى شكم او را به رنج افكند, بارى هر تفريطى برايش زيانبار است و هرافراطى برايش تباهى آفرين .
دلها ظرفهاى خدايند. ـ پيامبر خدا(ص ): همانا خداوند متعال در زمين ظرفهايى دارد بدانيد كه آن ظرفها,همان دلهايند پـس دوسـت داشـتـنـى ترين دلهانزد خداوند, رقت آميزترين و صافترين وسخت ترين آنهاست : با رقت ترين آنهابراى برادران و صافترين آنها از گناهان وسخت ترين آنها در راه خدا. ـ پـيـامـبر خدا(ص ): خداى متعال را درزمين , ظرفهايى است و محبوبترين آنها نزدخداى متعال , ظـرفـى اسـت كه صاف و نازك وسخت باشد اين ظرفها همان دلهايند اما دل نازك , دلى است كه رقـت بارترين دل بربرادران باشد و اما دل سخت , دل آن مردى است كه حق بگويد و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنشگرى نهراسد و اما دل صاف ,دلى است كه از (زنگار) گناهان , صاف باشد. ره سپردن به سوى خداى متعال با دلها. ـ امـام جـواد(ع ): ره سـپردن به سوى خداى متعال با دلها, از به رنج افكندن اعضاى بدن با اعمال رساننده تر (به سر منزل مقصود) است .
ـ امـام صـادق (ع ): ره سـپردن به سوى خدابا دلها, رساننده تر است تا ره سپردن به سوى او با بدن و حركتهاى دلها رساننده تر (به سرمنزل مقصود) از حركتهاى اعمال است .
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): خداوند تبارك وتعالى , به چهره هاوداراييهاى شما نمى نگرد,بلكه به دلها و كرده هاى شما مى نگرد. ـ امـام عـلى (ع ): خداوند به لطف ورحمت خود, ما و شما را از كسانى قرار دهدكه با دل خويش به سوى منزلهاى نيكوكاران ره مى سپارد. انواع دلها. ـ پيامبر خدا(ص ): دلها چهار گونه اند:دلى كه در آن ايمان هست و قرآن نيست ,دلى كه در آن هم ايـمان است هم قرآن , دلى كه در آن قرآن هست و ايمان نيست و دلى كه در آن نه ايمان است و نه قرآن .
دل اول هـمـچـون خرماست , خوش طعم است , اما عطر ندارد دل دوم , همچون مشكدان است كه اگـر سـرش را بـاز كنى خوشبوست و اگر هم ببندى باز خوشبوست دل سوم , مانند اشنان است , خوشبو و بد طعم دل چهارم مانند حنظل است , بد بو و بد طعم .
ـ امام باقر(ع ): دلها چهار گونه اند: دلى كه در آن هم نفاق است هم ايمان و دلى كه نگونسار است و دلى كه مهر خورده است ودلى كه روشن و نورانى است و اما دل مهرخورده , دل منافق است و اما دل روشـن , دل مـؤمن است و اما دل نگونسار, دل مشرك است و اما دلى كه در آن هم ايمان است هـم نـفـاق , ايـنان مردمى بودند در طائف كه اگر درحالت نفاق مرگ به سراغ يكى از آنهامى آمد, هلاك مى شد و اگر در حال ايمانش مى مرد, نجات مى يافت .
ـ پـيـامـبر خدا(ص ): دلها چهار گونه اند:دل صاف كه در آن چيزى , مانند چراغ مى درخشد و دل غلاف شده كه به غلافش بسته شده است و دل نگونسار و دل رويگردان (از حق , يا ناخالص و دورو). ـ امام باقر(ع ): دلها سه گونه اند: دل نگونسار كه هيچ خيرى در آن نيست و آن دل كافر است دلى كـه در آن نـقـطـه اى سـيـاه وجـود دارد در اين دل خوبى و بدى بايكديگر مى ستيزند و هر كدام نـيـرومـنـدتر بودبر ديگرى چيره مى آيد و دلى گشاده كه درآن چراغى مى درخشد ونورش تا روز قيامت خاموش نمى شود و آن دل مؤمن است .
ـ پيامبر خدا(ص ): دل مؤمن , صاف است و در آن چراغى مى درخشد و دل كافر,سياه و وارونه است .
بهترين دلها. ـ امام على (ع ): اين دلها ظرفهايى است و بهترين آنها پر گنجايش ترين ونگاهدارنده ترين آنهاست .
ـ بدانيد كه خداى سبحان , از ميان دلهاتنها آن دلهايى را ستوده است كه حكمت رانگهدارترند و از مردمان تنها آنانى را ستوده است , كه درپذيرفتن دعوت حق شتابنده ترند. ـ هـمـانا اين دلها ظرفهايى است وبهترين آنها دلى است كه خير و خوبى راپذيراتر و نگاهدارنده تر باشد. ـ برترين دلها, دلى است كه آكنده از فهم باشد. اعراب دلها. ـ مـصـبـاح الشريعة : امام صادق (ع )فرمود: اعراب دلها چهار نوع است : رفع و فتح و جر و وقف رفع دل , ياد خداست فتح دل , خشنودى از خداست جر دل , پرداختن به غير خداست و وقف دل , غفلت ازخداست .
سلامت دل .
قرآن .
((و روزى كـه (مـردم ) بـرانـگـيـخته مى شوند, رسوايم مكن روزى كه هيچ مالى و فرزندى سود نمى دهد مگركسى كه دلى سالم به سوى خدا بياورد)). ((و بى گمان ابراهيم از پيروان اوست آن گاه كه بادلى سالم به (پيشگاه ) پروردگارش آمد)). ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), در پـاسخ به اين سؤال : قلب سليم چيست ؟ فرمود: ديندارى بدور از شك و خواهش نفس و عمل بدون شهرت طلبى و خودنمايى .
ـ امام صادق (ع ),درباره آيه : ((مگركسى كه دلى سالم به سوى خدا بياورد)),فرمود: دل سالم , دلى است كه پروردگارش را ديدار كند در حالى كه احدى جز او درخود نداشته باشد و هر دلى كه در آن شرك ياشك باشد, منحط است .
ـ نيز درباره همين آيه , فرمود: قلب سالم , قلبى است كه از دنيا دوستى سالم باشد. ـ كسى كه صداقت نيت داشته باشد,قلب سليم دارد, زيرا پاك و سالم بودن دل ازهواجس نفسانى , نـيـت را در هـمـه كـارها براى خدا خالص مى گرداند خداى متعال مى فرمايد: ((روزى كه مال و فرزندان سودى نمى دهند, مگر كسى كه دلى سالم به سوى خدا بياورد)). ـ امام باقر(ع ): هيچ دانشى چون سلامت جويى نيست و هيچ سلامتى چون سلامت دل نيست .
ـ امام على (ع ): از دل سالم , جز معناى راست و درست سر نمى زند. ـ مسيح (ع ): دلها اگر شهوتها آنها رااز هم ندرند و طمع آلودشان نسازد و نعمت و برخوردارى آنها را سخت نگرداند,بزودى ظرفهاى حكمت خواهند شد. ـ امام على (ع ): دلت براى تو سالم نخواهد شد, مگر آن گاه كه براى مؤمنان همان پسندى كه براى خود مى پسندى .
ـ امام حسن (ع ): سالمترين دلها, دلى است كه از شبهات پاك باشد. ـ امـام عـلـى (ع ): هر گاه خداوند بنده اى را دوست داشته باشد, دلى سالم و خويى نيك و درست روزيش فرمايد. آرامش دل .
قرآن .
((هـمـانـان كـه ايـمـان آورده انـد و دلـهـايـشـان بـه يادخدا آرام مى گيرد هان ! با ياد خدا دلها آرامش مى يابد)). ((اوسـت آن كـس كه در دلهاى مؤمنان آرامش را فروفرستاد, تا ايمانى بر ايمان خود بيفزايند و از آن خداست سپاهيان آسمانها و زمين و خدا همواره داناى سنجيده كار است )). ((اى نفس مطمئنه , خشنود و خدا پسند به سوى پروردگارت بازگرد)). ـ امام صادق (ع ): همانا دل در درون (آدمى ) به دنبال حق مى گردد و چون به آن رسيد, آرام و قرار مى گيرد حضرت سپس اين آيه را تلاوت كرد ((پس كسى را كه خدابخواهد هدايت كند چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود)). ـ امـام بـاقـر(ع ): دل تـا زمـانى كه به حق نرسيده است , پيوسته از جاى خود تاحنجره مى آيد و بر مـى گردد و چون به حق رسيد قرار مى گيرد حضرت سپس انگشتان خود را جمع كرد و آن گاه اين آيه را برخواند: ((پس كسى را كه خدا بخواهد هدايت كند )). ـ امام صادق (ع ), درباره قبض روح مؤمن , فرمود: رسول خدا(ص ) واميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حـسين وامامان از نسل آنها(ع ) در برابر او مجسم مى شوند پس به وى گفته مى شود: اين رسول خدا و اميرالمؤمنين و فاطمه و حسن و حسين و ائمه (ع ), رفقا و همراهان توهستند حضرت فرمود: پس چشمش رامى گشايد و نگاه مى كند و مناديى از جانب رب العزة به روح مؤمن ندا مى دهد: اى نـفـس آرامـش يافته (به محمد و اهل بيت او) به سوى پروردگارت بازگرد, خشنود (به ولايت و) خرسند (به پاداش ), پس به ميان بندگان من (يعنى محمد و اهل بيت او) واردشو و به بهشت من درآى .
در اين هنگام , براى او چيزى دوست داشتنى تر از كنده شدن جانش و پيوستن به آن منادى , نيست .
چشم دل .
ـ پـيـامبر خدا(ص ): هيچ بنده اى نيست جز اين كه دو چشم در صورت اوست كه باآنها امور دنيا را مى بيند و دو چشم در دلش كه با آنها امور آخرت را مشاهده مى كند هرگاه خداوند خوبى بنده اى را بـخـواهد, دوچشم دل او را مى گشايد كه به وسيله آنهاوعده هاى غيبى او را مى بيند و به غيب روى غيب , ايمان مى آورد. ـ امام سجاد(ع ): بدانيد, كه بنده داراى چهار چشم است : دو چشم كه با آنها اموردين و دنياى خود را مى بيند و دو چشم كه باآنها امور آخرتش را مشاهده مى كند پس هر گاه خداوند خوبى بنده اى را بـخـواهـد, دوچـشـمى را كه در دل اوست مى گشايد و به وسيله آنها امور غيبى آخرت خويش رامى بيند و هر گاه برايش جز خوبى بخواهد,دلش را به حال خود وا مى گذارد. ـ امـام صـادق (ع ): شـيعيان ما در حقيقت داراى چهار چشمند: دو چشم در سر و دوچشم در دل الـبته همه مردمان چنين اند, اماخداوند عزوجل چشمهاى شما را باز كرده وچشمهاى آنان را كور كرده است .
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ): اگر نبود اين كه شيطانها برگرد دلهاى آدميان مى گردند, هرآينه انسانها ملكوت را مى ديدند. ـ امام على (ع ) ـ در مناجات ـ : معبودا!بريدن از هر چيز و روى كردن كامل به خودت را ارزانيم دار و ديدگان دلهاى ما رابه واسطه نور نگاهشان به تو روشن فرما, تاديدگان دلها پرده هاى نور را از هم درند و به معدن عظمت بپيوندند و جانهاى ما به عزت قدس تو بياويزند. ـ امام سجاد(ع ) ـ در دعا ـ : پرده هاى شك و حجاب را از دلهاى ما, كنار زن .
ـ امام على (ع ): نزديك است كه نهانخانه هاى دلها بر عيبهاى پوشيده و نهفته آگاه شوند. ـ كسى كه با چشم دل مى بيند و ازروى بصيرت كار مى كند, بايد پيش از آغازهر كارى بداند كه آيا عـمـل او بـه زيـان اوست يا به سودش ! اگر به سود او بود, آن را انجام دهد و اگر به زيانش بود, از انجام آن بازايستد. گوش دل .
ـ امـام صـادق (ع ): همانا دل داراى دوگوش است : روح ايمان در او نجواى خيرمى كند و شيطان نجواى شر مى كند پس هريك از آن دو بر ديگرى پيروز شود او رامغلوب خود مى كند. ـ هـمـانا دل داراى دو گوش است : پس هر گاه بنده آهنگ گناهى كند, روح ايمان به اوگويد: نكن و شيطان گويد: بكن و چون روى زن بد كاره قرار گيرد, روح ايمان از او كنده شود. ـ هـيـچ دلى نيست جز اين كه داراى دو گوش است : كنار يكى از آنها فرشته اى راهنما قرار دارد و كـنـار ديـكـرى شيطانى اغواگراين به او فرمان مى دهد و آن او را باز مى داردشيطان به گناهان فـرمـانش مى دهد و فرشته ازآنها بازش مى دارد و اين است (معناى ) كلام خدا كه مى فرمايد: ((در جـانـب راسـت و چـپ نشسته اى است سخنى بر زبان نياورد, جز اين كه در برابرش محافظى مهيا ايستاده است )). ـ هـيـچ مؤمنى نيست , مگر اين كه دلش دو گوش درونى دارد: گوشى كه وسواس خناس در آن مى دمد و گوشى كه فرشته در آن مى دمد پس خداوند, مؤمن را به وسيله فرشته تقويت كند و اين است معناى سخن خداوند كه مى فرمايد: ((آنها را به وسيله روحى از جانب خود تقويت كرد)). ـ هـارون بـن خـارجـه بـه امـام صـادق (ع ) عـرض كرد: من گاهى اوقات شاد مى شوم , بدون آن كه موجبات آن را در خودم يا مالم و يا دوستم بيابم و گاهى اندوهگين مى شوم , بى آن كه در خودم يامالم و يا در رابطه با دوستم موجبى براى اين اندوه بيابم حضرت فرمود: آرى , همانا شيطان به دل نـزديـك مـى شـود و مـى گـويـد: اگـر پـيـش خـداارزش و اعـتـبـارى داشـتـى , خداوند تو را دشـمـنـكـام نـمـى كـرد و تـو را نيازمند او نمى ساخت آياسرنوشتى جز مانند سرنوشت پيشينيان خودانتظار دارى ؟ آيا آنها چيزى گفتند؟ اين است كه بى دليل اندوهگين مى شود. و امـا شـاد شـدن , عـلـتش اين است كه فرشته به دل نزديك مى شود و مى گويد: اگر خداوند تو رادشـمـنكام كرده و تو را در موردى نيازمند اوساخته است , اين چند روزه اى بيش نيست ,بشارت باد تو را به آمرزش و فضل پروردگارت اين است معناى سخن خدا كه مى فرمايد:((شيطان شما را از تهيدستى بيم مى دهد و شما رابه زشتكارى وا مى دارد و (لى ) خداوند از جانب خود به شما وعده آمرزش و بخشش مى دهد)). ـ امـام صادق (ع ): همانا تو را دلى است وگوشهايى هر گاه خداوند بخواهد بنده اى راهدايت كند, گوشهاى دل او را باز مى كند و هرگاه جز اين براى او بخواهد, گوشهاى دلش رامى بندد و ديگر هرگز اصلاح نمى شود و اين است معناى سخن خداى متعال : ((يا بر دلهايشان قفلهاست )). ـ پـيـامـبر خدا(ص ): اگر پراكندگى دلها ودروغگوييهاى شما نبود, بيگمان آنچه را من مى شنوم شما نيز مى شنيديد. ـ امـام على (ع ): من نور وحى و رسالت رامى ديدم و شميم نبوت را مى بوييدم هنگامى كه بر پيامبر وحـى نـازل شـد, فرياد شيطان را شنيدم گفتم : اى رسول خدا, اين چه فريادى است ؟ فرمود: اين شـيـطـان بـود كـه از عـبادت خويش (ازسوى مردم ) نوميد شد همانا آنچه را من مى شنوم , تو نيز مـى شـنـوى و آنـچـه را مـن مـى بينم تو هم مى بينى جز اين كه تو پيامبر نيستى , اماالبته وزير (و دستيار) هستى راستى كه تو در راه خير و صلاح هستى .
ـ حـكـايـت وجود من در ميان شما, درحقيقت , حكايت چراغ است در تاريكى , كه هركس قدم در تاريكى نهد از نور آن چراغ پرتو مى گيرد پس اى مردم ! بشنويد و حفظكنيد و گوشهاى دلهايتان را آماده كنيد, تابفهميد. رويكرد و رويگردانى دلها. ـ امـام عـلـى (ع ): هـمـانـا دلـهـا داراى خـواهش هستند, گاه به چيزى رو مى كنند وگاه روى مـى گـردانـند پس , هر گاه خواستند واقبال كردند, آنها را به كار گيريد چه آن كه دل اگر (به كارى ) مجبور شود, كور گردد. ـ هـمـانـا دلـهـا را روى آوردنـى اسـت وروى گرداندنى پس هر گاه روى آورند,آنها را به انجام مستحبات واداريد و هر گاه پشت كردند, به انجام فرايض از سوى آنهابسنده كنيد. ـ امـام صـادق (ع ): دل گـاه حـيات دارد وگاه مى ميرد پس هر گاه زنده و با نشاط بود,آن را با مستحبات تربيت كن و هر گاه مرد,به فرايض محدودش ساز. ـ امام رضا(ع ): همانا دلها را رويكردى است و روى گرداندنى , نشاطى است وفتورى پس هر گاه رو كنند, با فهم و بصيرت شوند و هر گاه پشت كنند, خسته و ملول گردند بنابراين , به گاه روى آورى ونـشـاطـشـان , بـه آنـهـا چنگ زنيد (و در عبادات به كارشان كشيد) و به گاه رويگردانى وفتورشان , آنها را به حال خود رها سازيد. ـ امام عسكرى (ع ): هر گاه دلها به نشاطآمدند, به آنها امانت بسپاريد و هر گاه كوچ كردند, با آنها بدرود گوييد. ـ امـام عـلـى (ع ): ايـن دلـهـا نـيـز, هـمـچون بدنها خسته مى شوند پس (براى رفع خستگى آنها) حكمتهاى تازه وطرفه بجوييد. پاكى دل .
قرآن .
((خـدا در حـقـيـقـت مـى خـواهـد آلـودگى را از شما خاندان (پيامبر) بزدايد و پاك و پاكيزه تان گرداند)). ـ امام على (ع ): دلهاى خود را از چرك گناهان پاك كنيد, تا حسنات شما دو چندان شود. ـ جانهاى خود را از چرك شهوات پاك كنيد, تا به درجات بلند دست يابيد. ـ دلهاى خود را از كينه پاك كنيد,زيرا كينه , مرضى مسرى است .
ـ مـوسـى (ع ): پروردگارا, كيستند آن كسان تو كه زير سايه عرش تو هستند, در آن روزى كه هيچ سايه اى جز سايه تو نيست ؟ خداوند به او وحى كرد: پاكدلان .
ـ امـام عـلـى (ع ): دلـهاى پاك بندگان ,نظرگاههاى خداى سبحان است پس هر كه دلش را پاك سازد خداوند به آن بنگرد. ـ مـسيح (ع ): بدن را چه سود, اگرظاهرش درست باشد و باطنش تباه ؟ همچنين بدنهاى شما كه خوشايند شماست اما دلهايتان تباه است به چه درد مى خورد؟ شما را چه سود كه تنهايتان را پاكيزه كنيد ودلهايتان آلوده باشد. ـ امـام سجاد(ع ) ـ در دعا ـ : بار خدايا!بر محمد و آل محمد صلوات فرست و ما رااز كسانى قرار ده كه پرده هاى عصمت اوليارا بر روى آنها كشيدى و دلهايشان را به پاكى و صفا ويژه گردانيدى و در سـر مـنـزل بـرگـزيـدگـان , آن دلـهـا را بـه زيـور فـهـم و آزرم آراسـتـى و هـمتهايشان را در ملكوت آسمانهايت پرده از پى پرده سير دادى , تاپيشرو آنها به تو رسد. گشادگى دل .
قرآن .
((پـس كـسـى را كـه خـدا بـخواهد هدايتش كند, دلش رابه پذيرش اسلام مى گشايد و هر كه را بـخـواهد گمراه سازد, دلش را سخت تنگ مى گرداند, چنان كه گويى به زحمت در آسمان بالا مى رود اين گونه خدا پليدى را بركسانى كه ايمان نمى آورند, قرار مى دهد)). ((آيا براى تو سينه ات را نگشاديم ؟ . ـ هـنگامى كه آيه ((پس كسى را كه خدا بخواهد هدايتش كند)) نازل شد, ازپيامبر خدا(ص ) سؤال شـد: شرح صدرچيست ؟ فرمود: نورى است , كه خدا در دل مؤمن مى افكند و بدان سبب سينه اش فراخ مى شود. عرض كردند: آيا براى شناخت آن نشانه اى وجود دارد؟ فرمود, آرى , روى آوردن به سراى جاودانى و دورى گزيدن ازسراى پوچى و فريب و آماده شدن براى مرگ پيش از فرا رسيدن آن .
ـ پـيامبر خدا(ص ), در اندرز به ابن مسعود, فرمود: اى پسر مسعود! هر كس كه خداوند سينه اش را براى اسلام بگشايد, درنورى از پروردگار خويش است , زيرا نورهر گاه در دل بيفتد, دل گشاده و فـراخ گـرددعـرض شـد: اى رسـول خـدا, آيا براى اين امرنشانه اى هست ؟ فرمود: آرى , دورى كردن از سراى پوچى و فريب و روى آوردن به سراى جاودانى و آماده شدن براى مرگ پيش از فرود آمـدن نـيـسـتى , پس , هر كه ازدنيا دل بركند, آرزويش را در دنيا كوتاه گرداند و آن را براى دنيا خواهان واگذارد. ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ درمناجات العارفين ـ :معبودا! مرا از كسانى قرار ده كه درختان شوق به تو, در بـاغـهـاى سينه هايشان درهم پيچيده اند و ظلمت ترديد در عقايد, ازانديشه هايشان زدوده شده و خـلـجـان شـك ازدلـهـا و درونهايشان , رخت بربسته و باشناخت راستين , سينه هايشان گشاده گشته است .
مهر زدن بر دل .
قرآن .
((كـسـانـى كـه دربـاره آيات خدا ـ بدون حجتى كه براى آنان آمده باشد ـ مجادله مى كنند, (اين سـتيزه ) در نزد خداو نزد كسانى كه ايمان آورده اند (مايه ), عداوت بزرگى است اين گونه خدا بر دل هر متكبر زورگويى مهرمى زند)). ((آن گـاه پـس از وى رسولانى را به سوى قومشان فرستاديم و آنان دلايل آشكار برايشان آوردند, ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلا آن را دروغ شمرده بودند ايمان بياورند اين گونه ما بر دلهاى تجاوزكاران مهر مى نهيم )). ((اين گونه خدا بر دلهاى كسانى كه نمى دانند, مهرمى زند)). ((اين شهرهاست كه برخى از خبرهاى آنها را بر توحكايت مى كنيم در حقيقت , پيامبرانشان دلايل روشـن بـرايشان آوردند, اما آنان به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند(باز) ايمان نمى آوردند اين گونه خدا بر دلهاى كافران مهر مى زند)). ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): مـهـر زن , به ستون عرش آويزان است و هر گاه حرمتى شكسته شود و به گـناهان عمل گردد و به خداگستاخى شود, خداوند مهر زن را مى فرستدو اين سان خدا بر دل چنين شخصى مهرمى زند و زان پس ديگر چيزى رانمى فهمد. ـ زنـهـار از پوشيدن زير پوش طمع ,زيرا كه طمع دل را به آزمندى شديدمى آميزد و مهرهاى دنيا دوستى را بر دلهامى زند. ـ هـنگامى كه عمر بن سعد سپاهيان خود را براى جنگ با امام حسين (ع ) بسيج كرد و از هر سو آن حضرت را حلقه وار درميان گرفتند, امام (ع ) به سوى دشمن بيرون آمد و آنها را به سكوت دعوت كـرد امـاخـامـوش نـشـدنـد تا جايى كه حضرت به آنهافرمود: واى بر شما! شما را چه زيان كه به مـن گـوش دهـيـد و گـفـتـار مـرا كـه بـه راه راسـتـتان فرامى خوانم بشنويد همه شما از من نـافـرمـانى مى كنيد و به سخنان من گوش نمى دهيد, زيراشكمهايتان از حرام پر شده و دلهايتان مهرخورده است .
ختم زدن به دل .
قرآن .
((پـس آيـا ديـدى كـسـى را كـه هوس خويش را معبودخود قرار داده و خدا او را دانسته گمراه گردانيده و برگوش او و دلش مهر زده و بر ديده اش پرده نهاده است ؟ آيا پس از خدا چه كسى او را هدايت خواهد كرد؟ آيا پندنمى گيريد؟ . ((خـداونـد بـر دلـهـاى آنان و بر شنوايى ايشان مهرنهاده و بر ديدگانشان پرده اى است و آنان را عذابى دردناك است )). ـ امـام رضـا(ع ), دربـاره آيـه ((خـتم اللّه )),فرمود: ختم , مهر زدن است بر دلهاى كافران به كيفر كـفرشان , همچنان كه خداى عزوجل فرموده است : ((بلكه خدا بر دلهاى كافران به سبب كفرشان مهر زد, پس ايمان نياورندمگر شمارى اندك )). نادانى دل .
قرآن .
((و در حـقـيقت , بسيارى از جنيان و آدميان را براى دوزخ آفريده ايم (چرا كه ) دلهايى دارند كه با آن (حقايق را) دريافت نمى كنند و چشمانى دارند كه با آنهانمى بينند و گوشهايى دارند كه با آنها نمى شنوند آنان همان چهارپايانند بلكه گمراهترند, آنان همان غافلانند)). ((و كـسـانـى كه آيات ما را دروغ پنداشتند, در تاريكيها(ى كفر) كر و لالند هر كه را خدا بخواهد, گمراهش مى گذارد و هر كه را بخواهد, بر راه راست قرارش مى دهد)). ـ امـام عـلى (ع ): نه هر صاحب دلى ,خردمند است و نه هر صاحب گوشى , شنوا ونه هر بيننده اى , بينا. كورى دل .
قرآن .
((آيـا در زمـين نگشته اند تا دلهايى داشته باشند كه باآن نينديشند يا گوشهايى كه با آن بشنوند؟ زيرا درحقيقت , چشمها كور نيست , بلكه دلهايى كه درسينه هاست كور است )). ((و هر كه در اين دنيا كور (دل ) باشد, در آخرت كور(دل ) و گمراهتر است )). ـ پيامبر خدا(ص ): بدترين كورى , كورى دل است .
ـ كورترين كورى , كورى گمراهى بعد ازهدايت است و بدترين كورى , كورى دل است .
ـ امـام بـاقر(ع ): كور حقيقى كسى است كه دلش كور باشد, ((زيرا در حقيقت چشمهاكور نيست , بلكه دلهايى كه در سينه هاست كور است )). ـ دربـاره آيـه ((هـر كـه در اين دنيا كور باشد,در آخرت نيز كور است )), فرمود: كسى كه آفرينش آسمانها و زمين و گردش شب وروز و چرخش خورشيد و ماه در فلك (مدار) و ديگر آيات شگفت آور, او را به اين نكته رهنمون نشود كه فرا سوى اينهاامرى بزرگتر و با عظمت تر وجود دارد,چنين كسى در آخرت (نيز) كور است فرمود: او از ديدن آنچه ناديدنى است كوراست و گمراهتر. ـ امام رضا(ع ), نيز درباره همين آيه ,مى فرمايد: يعنى از ديدن حقايق هستى , كورو عاجز است .
پرده دل .
قرآن .
((نه چنين است , بلكه آنچه مرتكب مى شدند, زنگاربر دلهايشان بسته است زهى پندار, كه آنان در آن روز ازپروردگارشان سخت محجوبند)). ـ امـام كاظم (ع ): خداى متعال به داود(ع )وحى فرمود كه : اى داود! ياران خود را ازشهوت پرستى بر حذر دار و بيم ده , زيراكسانى كه دلهايشان آويخته به شهوت دنياست , دلهايشان از من در پرده است .
ـ پيامبر خدا(ص ): مؤمن هر گاه گناه كند,نقطه اى سياه در دلش پديد آيد اگر توبه كردو دست از گـنـاه كشيد و آمرزش خواست ,دلش از آن لكه سياه پاك شود, اما اگر برگناهش بيفزايد, آن نـقـطـه زياد شود اين همان زنگارى است كه خداى متعال دركتاب خود از آن ياد كرده و فرموده است :((نه چنين است , بلكه آنچه مرتكب مى شدند, زنگار بر دلهايشان بسته است )). ـ امـام عـلـى (ع ): مهارهاى هلاكت , شما رابه پيش كشيده و قفلهاى چرك و زنگار, بردلهاى شما بسته شده است .
ـ پـيامبر خدا(ص ): هر گاه بنده گناه كند,نقطه اى سياه در دلش پديدار مى شود اگرتوبه كرد, دلش از آن نقطه صاف مى شود واگر گناه را تكرار كرد, آن لكه افزوده مى شود تا آن كه در دل او به لكه اى بزرگ تبديل مى گردد. ـ امـام على (ع ), در نامه اى به معاويه ,مى فرمايد: به خدا سوگند, تو همانى كه من مى شناسم , دلى در پرده و غلاف (غفلت )دارى و خردى سست و ناقص .
ـ هر آن كس كه لجاجت ورزد و (درگمراهى ) پايدارى كند, او همان پيمان شكن نگونسارى است كه خدا بر دلش پرده كشيده و پيشامدهاى بد روزگار بر فراز سر او,مى چرخد. انحراف دل .
قرآن .
((پـروردگارا, پس از آن كه ما را هدايت كردى ,دلهايمان را دستخوش انحراف مگردان و از جانب خودرحمتى بر ما ارزانى دار كه تو خود بخشايشگرى )). ((و (يـاد كـن ) هـنگامى را كه موسى به قوم خود گفت : اى قوم من , چرا آزارم مى دهيد با اين كه مـى دانيد من فرستاده خدا به سوى شما هستم ؟ پس چون (از حق )برگشتند, خدا دلهايشان را بر گردانيد و خدا مردم نافرمان را هدايت نمى كند)). ((اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است , ازمتشابه آن پيروى مى كنند)). ـ امـام كاظم (ع ): خداى عزوجل از مردمى درستكار حكايت كرده است كه گفتند: ((اى پرودگار مـا! دلـهايمان را دستخوش انحراف مگردان )), زيرا آنها مى دانستند كه دلهامنحرف مى شوند و به كورى و هلاكت (قبلى ) خود باز مى گردند.
|