|
|
|
|
|
|
| | |
بهائيت چيست؟ادعاى ظهور امام دوازدهمموضوع ادعاى(انا المهدى) صرفا به ياوه گوييهاى يك عده ورشكسته سياسى محدود نمى شود و برطبق روايات متعدد اسلامى قرار است تعداد زيادى افراد مغرض در دوران غيبت امامدوازدهم شيعيان و منجى عالم بشريت به دروغ ادعاى مهدويت كرده و هر يك عده اى رادور خود جمع كنند. اگر هم در اين قسمت چيزى مينويسيم هدف اصلى آنست كه من بعد هممسلمانان گول افراد دروغگو و گروههاى مغرض را نخورند و در دسته كسانيكه در احاديثاز آنها بعنوان گمراهان و در بدترين حالت مرتدين ياد شده است قرار نگيرند. حال اگردر بين حدود ده فرقه ايكه هر يك با ادعاى شخصى كه خود را مهدى ميدانست تشكيل شدندو البته بهاييت در همين چند فرقه هم جزو ضعيفترين ها بشمار مى رود انسانهايى باشندكه واقعا بدنبال كشف حقيقتند ميتوانند با خواندن اين چند صفحه به كذب ادعاىسرانشان پى ببرند و ما را هم از دعاى خير فراموش نكنند. و الا كه چهار يا پنجميليون بهايى كه نميتوانند گوشه جهنم را هم پر كند چه ارزشى دارد كه انسان بخواهدوقتش را براى آنها تلف كند! موضوع نسب آنحضرت: در تمام احاديث و روايات شيعه و سنى، بالاتفاق ايشان را مهدى و از نسل حضرتابا عبد الله عليه السلام ميداننـد، لذا در نام، كنيه و نسب آنحضرت در تمام دنياىاسلام توافق كامل وجود دارد. از طرف ديگر پيغمبر اسلام فرمودنـد "انىبعثت لاتمم مكارم الاخلاق" يعنى بعثت ايشان براى آن بود كه بالاترين مسايلاخلاق تبيين شود و راه رسيدن به بالاترين كمال نشان داده شود، و مسالهخاتميت ايشان از همه اهل بيت و شخص پيغمبر اسلام آنقدر روايات شده استكه ديگر جاى شك و شبهه باقى نمانده است. لذا اگر كسى هم در اين مدتغيبت ادعايى كرده حتى الامكان سعى در اثبات نسب مستقيم با امام يازدهم داشته يا لااقل سعى كرده خود را از آن خاندان معرفى كند كه كمى تقريب ذهنى براى مردمبوجود بياورد كه نكند وى همان حضرت مهدى باشد، كمتر گروهى پيدا مى شود كهرهبرهايشان حتى ادعاى نسب غير مستقيم با آنحضرت را هم نكردنـد و گستاخى رابه حدى رسانده باشند که حتى پيغمبر جديد هم معرفىکنند. همانطوريکه توضيح ميدهيم وجه تشابه همه اينگروهها مسخ نمودن اعضاى خود ميباشد. بايد از دوران کودکىروى فکر آنها با موجى از تبليغات به طورى نفوذ نمود کهديگر توان تصميم گيرى و قدرت تفکر مستقل را از دست بدهند،طورى كه چند نفر جاهل عقب افتاده دور و بر خودشان را همه جهان بداننـد و براى كسىكه بعد از مثلا 160 سال با آنهمه خرج و تبليغ در همه دنيـا فقط چند ميليونبى کار بى مصرف را که ميخواهند به جاى نماز آوازبخوانند!! دور هم جمع كرده و خود الان در آتش دوزخ منتظر پيروانش است كه به اوملحق شونـد، ارزش خدايى قائلنـد و تاثير وجودش را جهانى ميداننـد، و در مقابلچشمهايشان، حزب 1 ميليارد و چند صد ميليونى مسلمانان را كهجهانى را تكان داده اند جمعيتى قليل مى خوانند. مسخ تا جايى درآنها اثر گداشته که قدرت مقايسه اعداد 45 ميليون و يک ميلياردو چهارصد ميليون را از دست داده اند و گاهى حتى تعداد خودرا اکثر جهان مى خوانند، لذا قرآن آنان را كر و كور و لال معرفىمى نمايد. يا مثلا در چشمانشان، چند روز خوشى و ول گشتن به سبكى كهدلشان مى پسندد، و جلسات ادعيه بى عمل و بى فايده و سراسر كفر آميزشان، كه چيزى جزمسخره كردن دين خدا نيست، و خود را جهانى و متفكر دانستن و احترام ظاهرى اين چندروز دنيا آنهم در ميان دار و دسته اى رو به انقراض، از اهم مسايل است ولى شعله هاىآتش دوزخ كه نه يك روز و يك سال بلكه هميشگى و غير قابل تحمل است، و به يقين محضبه آن دچار خواهنـد شد همانطوريكه در اين دنيا به جهل و عقب ماندگى و ذلت دچارشدنـد، برايشان مساله بى اهميتى است. لذا مسلمين دستـور دارنـد آنها را به حال خودواگذارنـد تا در اين دنيا در اوج ذلت و شكى كه خدا در دلشان قرار داده منتظر سرانجام دردناك خود در آخـرت باشنـد، جايى كه هيچيك از كسانى كه فكر ميكردنـدشفاعتشان خواهنـد كرد جايگاهى براى خود هم ندارنـد و حتى قادر به فرار از عاقبتدروغهايى كه به خدا و پيغمبرانش نسبت دادنـد و قومى را بدين روش به آتش دايمى خداملحق كردنـد نيستنـد. ما مسلمانان منتظر امام زمانى هستيم كه در قرآن ما و بيش ازشش هزار حديث كه شيعه و سنى روايت كرده اند و به صراحت تمام نام و مشخصات ايشان رابيان نموده اند (القائم الحجه الامام محمد ابن الحسن العسكرى، هو الذى يملا الارضقسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا) هستيم كه قرار است جهان را از ظلم نجات بدهد، ودستورات دين اسلام را در تمام جهان پياده كند و حكومت جهانى اسلام را بپا كند وقرآن را اجرا كند و بنام جدش محمد و حسين قيام كند، نه كسى كه خودش هم نتواند نجاتيابد، و سفارش كند كه بعد از من هم منتظر منجى نباشيـد، خودتان با ظلم نجنگيـد،فقط صبر كنيـد خود مردم دنيا متوجـه نياز به تعاليم بالاى من بشونـد، و نه يك دينديگر كه نه با تعاليم اسلام سنخيت دارد، نه علماى اسلام آنرا قبول دارند، نه مدعىآن معجزه اى آورده، نه نام وى با نامى كه بيش از شش هزار حديث معتبر از اهل بيت بهآن وعده داده بودند شباهتى دارد، نه كارهايى كه در راه از بين بردن ظالمين قراربود انجام بدهد تمام كرد يا حداقل شروع نمود، نه تعاليمش با قرآن سازگارى داشت، نهاعجازى در كلام داشت بلكه تناقضات كلماتش الى ما شا الله زياد بود.قرآن و بهائيت: وقتى درقرآن به آيه مباركه (و لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين) رسيدم به اين معنى كهتر و خشكى نيست كه در قرآن نباشد مطمئن شدم كه حتما راجع به گروهى كه تحت عنوانبهائيت مسلمانان را فريب داده و براى خود قصر و تشكيلاتى راه انداخته اند نيزنشانه و آياتى در قرآن وجود دارد. بالاخره به آيات زير رسيدم: سوره مدثر آيات29 الى 31 : لواحه للبشر. عليها تسعه عشر. ترجمه: (لوحدهنده است به مردم. بر اوست عدد نوزده.)اين آياتبلافاصله بعد از آيات مربوط به كافر معاند با پيغمبر اسلام آمده و عاقبتوى را دوزخ و عذاب سخت بيان كرده اند. جالب استكه حسينعلى بها بواسطه اينكهنامه هايى كه به مردم ميداد الواح ناميد لواحه يعنى لوح دهنده بوده است و از همهمهمتر اينكه عدد نوزده عدد رسمى بهاييت است. تعداد ماههاى سال؛ تعداد روزهاى ماه؛مقدار مهريه زنان؛ مقدار جزاى نقدي؛ همگى نوزده است و نوزده مطابق لفظ بهايى است.اين آيات و آيات قبل و بعدش در توصيف دوزخ آمده اند. عجب دلالتى بر آتش و اهل آتش!شايد با يافتنآيه مذكوره دوباره به اين حقيقت پى ببريم كه اين قرآن معجزه اى جاويد است كه هرلحظه و هر روز با بيان نكاتى گرانبها از جديدترين يافته هاى پزشكى و علمى گرفته تاپيشگويى حوادث آيندگان جلوه اى از وحى الهى از آن خارج و منتشر ميگردد. دربارهبهائيت هم يك نكته را متذكر ميشوم. قرآن بيش از شش هزار آيه دارد. بهائيها مانندكسى كه چيزى براى از دست دادن نداشته باشد هر روز آيه اى از قرآن را دستخوش هجومقرار داده و در جمعهاى خصوصى خودشان به استهزا گرفته اند كه شنيده اى فلان آيه همدر قرآن در تأييد امر بهايى است. به نمونه هايى از اين موارداشاره ميکنيم:سوره هود آيه 7: و هو الذى خلق السماوات و الارض فى سته ايام و كان عرشه على الماء ليبلوكم ايكماحسن عملا. و لئن قلت انكم لمبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفرو: ان هذا الاسحر مبينترجمه آيه: و اوخدايى است كه آسمانها و زمين را در مدت 6 روز آفريد و عرش او بر آب بود تا شما راآزمايش كند كه عمل كداميك از شما بهتر است. و اگر بگويى: حتما بعد از مرگ زندهخواهيد شد همانا كافران خواهند گفت: اين سخن جز سحرى آشكار نيست.تفسير بهاييت:حسينعلى بها پس از استقرار در عكا از طرف مريدان باغى عايدش شد كه خود آنرا باغفردوس ناميده بود و در آنجا نهرى روان بود. فرمان داد تختى چوبين بر روى نهر زدندو مريدان آنرا مفروش گرداندند. وى هر هفته يكى دو روز در آن باغ رفته ناهار بر سرتخت ميخورد و حوله بر سر كشيده خواب قيلوله مينمود. روزى دو برادر و چهار پسر خودرا صدا زده آنان را فرمان داد تا اهل بها را خبر دهند كه راز اين آيه كه گفته (وكان عرشه على الماء) امروز بر ملا شد كه مقصود اين خدا و اين نهر آب و اين تختاست.سوره اعراف آيه160 : و قطعناهم اثنتى عشره اسباطا امما و اوحينا الى موسى اذ استسقاه قومه اناضرب بعصاك الحجر فانبجست منه اثنتى عشره عينا قد علم كل اناس مشربهم و ظللناعليهم الغمام و انزلنا عليهم المن و السلوى .كلو من طيبات ما رزقناكم و ما ظلموناو لكن كانو انفسهم يظلمون.ترجمه: قوم موسىرا به دوازده گروه منشعب كرديم كه هر گروه طايفه اى باشند و چون امت موسى از او آبخواستند به موسى وحى كرديم عصاى خود را به زمين بزن. آنگاه دوازده چشمه آب از آنسنگ جارى شد و هر قبيله اى چشمه آب خود را شناخت. و ما بوسيله ابر بر سر آنها سايهانداختيم و نيز براى آنها ترنجبين و مرغ فرستاديم. گفتيم از روزيهاى پاكيزه اى كهبه شما داده ايم تناول كنيد. و آنها بر ما ستم نكردند بلكه بر خودشان ستم كردند.تفسير بهاييت:(در يكى از احاديث جعلى اين مضمون نوشته شده كه مراد از موسى در اين آيه حضرت محمدو مراد از عصا حضرت على است و مراد از دوازده چشمه هم دوازده امامند . اين حديث همبه دليل اينكه آيه از محكمات است و موردش مشخص و نامها هم آمده است قابل قبول نيستو معارض با قرآن است و معلوم است كسانيكه بعدا خواسته اند بگويند معجزه حضرت موسىاژدها كردن عصا نبوده بلكه اينها تمثيل است و منظور عصاى امر است! و بدين ترتيبخود را از زير بار معجزه آوردن معاف كنند اين احاديث را هم پيدا كرده و استنادميكنند. در هر صورت اين حديث اگر معارض با نص صريح قرآن هم نبود بدليل ضعف سندروايت از درجه اعتبار ساقط بود؛ و جالب اينكه استفاده ايكه در اينمورد از اين حديثشده به فرض اينكه اين حديث واقعيت هم داشت كاملا بى منطق است.) جناب تئوريسنبهاييت در تفسير اين آيه و با استناد به اين حديث گفته بود: چون حضرت امير عصا ودوازده چشمه دوازده امام هستند پس نتيجه عدد سيزده به دست مى آيد پس باب امامسيزدهم است. جالب آنكه باب خودش خود را همان مهدى و امام دوازدهم ميدانست! از طرفديگر در اين سوره در پايان داستان موسى عليه السلام تأكيد كرده كه اين داستان همانداستانى است كه درباره زندگانى پيغمبران و اقوام مختلف در جاهاى مختلف قرآن ذكرشده است.سوره اسرى آيه78 : اقم الصلوه لدلوك ااشمس الى غسق الليل.ترجمه: نماز رابر پا دار از زوال آفتاب تا تاريكى كامل شب (اشاره به وقت نمازهاى پنجگانه)تفسير بهاييت:(كتاب بحر العرفان) غسق الليل يعنى سال 1260 و معنى آيه اين است كه تا سال 1260نماز بخوان و بعد از آن خود را آزاد بگذار.توضيح: بى خيال بابا. اين يكى را گذاشتهبودم براى خندهسوره انبيا آيه29 : و من يقل منهم انى اله من دونه فذلك نجزيه جهنم. كذلك نجزى الظالمين.ترجمه: و هر كساز آنها بگويد: منم خدايى غير از او پس چنين كسى را دوزخ پاداش ميدهيم و چنين مزدميدهيم ستمكاران را.بهاييت: حسينعلىبها در پاسخ به اين آيه محكم چندين بار گفتند: اننى انا الله .لا اله الا انا. مندر مناظره ايكه با يكى از مبلغين كردم كه البته فكر نميكرد من ادعاهاى مكرر ميرزاعليمحمد و ميرزا حسينعلى را درباره خداييتش ديده باشم اين ادعاى باب را با ادعاىامام زمانيش و ادعاى بندگيش و ادعاهاى ديگرش در كنار هم گذاشتم و گفتم اينها نشانهعدم صداقت يك نفر است. بالاخره تكليفش چه ميشود. ايشان كيست؟يك لحظه خودتانرا جاى چنين مبلغى بگذاريد و فكرش را بكنيد كه اينجا چه عكس العملى نشان خواهيدداد؟ چند حالت ممكن است: يا انسانى منطقى و بدنبال حقيقتيد كه نتيجه اش مشخص است.يا به صدق ادعاهاى طرف مقابل شک مى کنيد و از وى مىخواهيد حرف هايى را که زده است با کتب اصلى باب و بها اثبات نمايد کهطرف هم ملزم مى شود از روى متون اصلى حرفش را به شما ثابتنمايد. ممکن هم هست که براى شما شبهه تحريف کتب پيش بيايد که به راحتىو با کمى تلاش ميتوانيد کتب اصلى را از مشوولانى که به آنهااعتماد کامل داريد تقاضا کنيد و به دست آوريد.حالت غير ممکن،در مورد مناظره من واقع شد و آه تأسفبار منرا براى آينده نه چندان دور فرد مخاطبمدر بر داشت. غرور ناشى از جهل و نادانى و ناسپاسى و كفران نعمت در جثه اى ضعيف ولىبا بارى گران و روح پاك كه امانتى الهى است در جسمى آلوده به خيانتكارى و شرك!!جوابيه اش اين بود: (جناب باب چهار مقام مختلف داشتند. يكبار در مقام بندگى بودندو آن صحبت را كردند؛ بار ديگر مقام امامى بار ديگر مقام خدايى و ... .) واقعا كه!سوره حج ايه 41: الذين ان مكناهم فى الارض اقامو الصلوه و آتو الزكوه و امرو بالمعروف و نهو عنالمنكر و لله عاقبه الامور.ترجمه: همانهايىكه اگر به آنها در روى زمين قدرت بدهيم نماز به پا ميدارند و زكات ميدهند و ديگرانرا به كارهاى خوب سفارش ميكنند و از كارهاى زشت باز ميدارند و سر انجام كارها براىخداست.حضرت باقر عليهالسلام: (نقل از تفسير قمى) اين آيه در شأن آل محمد نازل شده و در آخر الزمان روحاين آيه ظهور ميكند در مهدى اين امت عليه الصلوه و السلام كه چون قائم آل محمد قيامنمايد در مشرق و مغرب عالم تصرف و تملك نمايد و همه را به دين اسلام در آورد وبدعتها را زايل سازد و اصحاب بدعت را نابود نمايد.سوره قصص آيه 30: و ان الق عصاك فلما رآها تهتز كانها جان ولى مدبرا و لم يعقب يا موسى اقبل و لاتخف انك من الامنين.ترجمه: خداوند بهموسى گفت: اينك عصاى خود را بيانداز تا قدرت ما را تماشا كني. پس چون آنرا انداختديد كه ميجنبد چنانكه گويا جان دارد يا صاحب روح است. پشت كرد براى فرار و دنبالعصا را نگرفت. خطاب آمد: اى موسى رو كن و مترس كه تو در اماني.بهاييت: (كتابايقان) معجزات اين سوره و سوره هاى ديگر كه درباره حضرت موسى آمده منظور از عصاعصاى امر خداست و دست وى كه بيضا بود (و نور آن خيره كننده) منظور نور معرفت استيعنى عصا اژدها نشد و يد بيضاى موسى كنايه است.توضيح: معلوماست كه بايد زيراب همه معجزات پيغمبران قبلى را بزنيد. چون قرار نيست خودتان هممعجزه كنيد! اصلا نبايد اجازه ميداديد اينهمه پيغمبران بيايند و معجزه بياورند.بايد چند هزار سالى زودتر اين آئين جالب را تشريع ميفرموديد.سوره روه آيه30: … و لا تكونو من المشركين .من الذين فرقو دينهم و كانو شيعا كل حزب بما لديهمفرحون.ترجمه: و نباشاز مشركين. آنها كسانى هستند كه دين خود را پراكنده ساختند و گروه گروه شدند و هرگروه به آنچه نزد خودشان است از عقايد باطله شاد هستند.رسول خدا (ص) :مراد از الذين فرقو دينهم اهل بدعت و ضلالتند از امت من كه بعد از من بيايند و هرگناهى را توبه است مگر بدعت و ضلالت را كه توبه براى آن نيست.سوره سجده آيه 5: يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنه مماتعدون.ترجمه: اوست كهامر عالم را از آسمان تا زمين تدبير ميكند. سپس در روزى كه مقدارش هزار سال استبسوى او باز ميگردد.بهاييت: (كتابفرائد نوشته ابوالفضل گلپايگانى) : منظور از امر امر اسلام است كه از آسمان برزمين آمد و بعد از هزار سال بسوى آسمان ميرود و نسخ ميشود.پاسخ: الف سنةدر آيه فقط مثال براى تقريب ذهن است و مثلا در آيه اى ديگر مدت يك روز را بجاى الفسنه خمسين الف سنه آورده شده (تعرج الملائكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسينالف سنه مما تعدون) يعنى فرشتگان و روح در روزى كه بحساب شما پنجاه هزار سال استبه سوى او بالا مى آورند. حال اگر منظور از اين عددها چيزى جز تقريب ذهنى بود پسيك نفر ديگر هم بعد از پنجاه هزار سال ميتواند بيايد و بگويد روح اسلام امروز بهآسمان رفت و نسخ شد و از حالا به بعد من پيغمبر و خدا و .... هستم! يعنى اگر ترجمهتعرج را در آن آيه نسخ بدانيم اينجا هم همان كلمه را داريم و جالب است كه در هيچجاى عربى اين كلمه معناى نسخ نميدهد. از طرفى امر هم هيچوقت اسلام نبوده استمخصوصا در اين آيه كه مشخص است تدبير كردن براى دين نمى آيد و براى كل امور عالمآمده است و در ضمن الف و لام در الامر مبين اين است كه كل امور مورد نظر است نهقسمتى از امور. ضمنا اگر هم بگوييم معناى اين آيات متشابهات است پس بايد تفسيرآنرا از امامان بخوانيم كه قرآن ناطقند و الا من هم ميتوانم خودم را با تفسيرى كهخودم از قرآن مينويسم ثابت كنم. اول بايد برادرى را ثابت كرد و بعد ادعاى ارثيهنمود. راستى گيريم كه اسلام تمام شود و همه مسلمانها هم يا بميرند يا قبول كننداسلام تمام شد و نسخ شد؛ حالا كجاى اين آيه دلالت بر ظهور باب و بها دارد؟!! اگرروزى هم اين بلا مى آمد مگر انسانهاى پاك و دانشمند و باسواد كم هستند كه برويماينها را پيغمبر كنيم! ابوالفضل گلپايگانى در مقدمه فرائد مينويسد: انبيا خبر دادهاند كه دنيا به سبب دو ظهور اعظم كسوت جديد بپوشد و آلات حرب به ادوات كسب مبدلشود و سپس نتيجه ميگيرد كه اين دو ظهور ظهور باب و بها است. ايشان اولا نميگويداين خبر را از كجا پيدا كرده است. بعد هم ببينيد آيا به سبب اين دو ظهور تا امروزكه نزديك دويست سال از آن ميگذرد دنيا كسوت جديد پوشيده و آلات حرب به ادوات كسب مبدلشده و گرگ و ميش از يك مشرب مشروب گرديده اند؟ ايشان اين ادعا را كرده در حاليكهپس از اين دو ظهور دو جنگ جهانى يا ميليونها كشته از يك طرف و رقابتهاى تسليحاتى ودهها جنگ جهانى ديگر از طرف ديگرى خانمان دنيا را بر باد داده است. چطور ميگوييداين اتفاق افتاده و آلات حرب به ادوات كسب مبدل شده؟ اين روزها آدم چه چيزهايى كهنميشنود و نميبيند!سوره احزاب آيه40 : ما كان محمد ابا احد من رجالكم و لكن رسول الله و خاتم النبيين و كان اللهبكل شيء عليما.ترجمه: محمد پدراحدى از مردان شما نبوده و لكن فرستاده خدا و ختم پيغمبران است؛ و خداوند به همهچيز داناست.حضرت محمد (ص):(نقل از تفسير راضى) محمد ابن حسن از رسول خدا روايت كردند كه در تفسير اين آيهفرمود: انا محمد و انا احمد و انا حاشر الذى يحشر الناس على قدمى و انا العاقبالذى ليس بعدى نبي. يعنى من محمدم و من احمدم و من حاشرى هستم كه بر اثر و در پىمن حشر واقع ميگردد و منم آخرينى كه بعد از من پيغمبرى نخواهد بود.بهاييت:چندى پيش با يکى از به اصطلاح مبلغين اين گروه جلسهبه اسطلاح مناظره اى داشتم و تفسيرى از اين آيه راشنيدم كه از سر تا پا با تفاسير قبلى فرق ميكرد. ايشان که اگر لازم باشد نامشان راهم فاش ميکنم (چون صدايش را ضبط کردم!!) متن عربى آيه راتاييد فرمودند!! و گفت: محمد آخرين پيغمبر خدا هست، تا روز قيامت.خوشحال شدم كه لا اقل جفنگيات قبلى را تكرار نكرده كه ميگفتند خاتم به معنى مهراست! گفتم خب پس ايمان آورديد؟ گفت: نه! گفتم چرا؟ با لحنى كه خودش هم نمى دانستچه مى گويد گفت: ايشان خاتم پيغمبران است اما تا روز قيامت و روز قيامتهمان روز ظهور باب بوده است! گفتم: ببخشيــد؟ ميشه بيشتر توضيح بدهيد؟ گفت: برطبق تفسيرى كه در كتاب ايقان خود بهاءالله بر قرآن نوشته ثابت كرده كه تمام آياتمربوط به قيامت عملى شده و روز قيامت روز ظهور باب است. خيال كردم خواب ميبينم ياطرف خودش هم متوجه نيست چه ميگويد و احتمالا خيلى خسته است. حرفش را براى خودشتكرار كردم كه: (يعنى با اين حساب يك نفر آمده و خود را پيغمبر معرفى كرده. به اوگفتند طبق قرآن تو پيغمبر نيستى و قرار نيست پيغمبرى بيايد. ايشان تفسير قرآن رانوشت و با تفسيرى كه نوشت خود را پيغمبر خواند!) منظورتان همين است؟ گفت: بله.شما نميفهميد!! سوره شورى آيه21 : ام لهم شركاء شرعو لهم من الدين ما لم يأذن به الله و لولا كلمه الفصل لقضىبينهم.ترجمه: بلكهبراى ايشان شريكانى است كه براى ايشان از دين چيزهايى قرار داده اند كه خدا اذننداده است (مقصود علماى اديان است كه در دينها بدعت ميگذارند). و اگر كلمه فصلنبود بين آنها قضاوت ميشد.بهاييت: (فرايدابوالفضل گلپايگانى) كسى تشريع شريعت بدون اذن الهى نتواند كرد و هر كس شريعت تازهاى آورد و از بين نرفت پس حق است پس بهاييت حق است.پاسخ:اين آيههيچ دلالتى بر اين مطلب ندارد و به فرض هم كه داشت هم در ادامه آيه و هم در آياتديگر آمده است كه اگر حكم قاطع الهى بر اين نبود كه در عقوبت كفار عجله نكند آنهارا از بين ميبرد. عقلا هم اگر قرار بود خدا همينجا جلوى اين ظلمها را بگيرد فلسفهبهشت و جهنم زير سؤال ميرفت. بگذريم از آنكه در همين لحظه بيش از دويست هزار شريعتدر هند و بيش از صدها شريعت نوين در اقصى نقاط جهان وجود دارد كه همگى داراىتشكيلات و كتاب و دلايل خود هستند و طرفدارانى هم دارند. مثال واضحش شيطانپرستانند كه بر طبق آمار سال 2000 ميلادى به بيش از دويست ميليون نفر در سراسرجهان رسيده اند. مطمئنا خدا نبايد ميگذاشت همچنين آئينى كه عملا شيطان را خداى خودو خدا را دشمن خود ميدانند تا اينحد ماندگار و گسترده شود. البته در آيات داريم كهخدا اينگونه نامرديها را ممكن است در جا از بين ببرد (آيه 46 سوره حاقه) كه درمورديكه كسى به خدا دروغ ببندد همانموقع رگ حيات او يا رگ دل او را ميبريم. ماميگوييم بله رگ دل آنها بريده شده و همينكه تا آخر عمر نتوانستند توبه كنند دليلماست. و الا اگر با توهين به خدا بايد رگ گردن بريده شود من هر لحظه يك ميلياردمرتبه بر بهاييت و خدايى باب و بها و هر چه ميگويند و مينويسند و همه طرفدارانشانلعنت و نفرين ميفرستم و تا آخرين لحظه عمر هم دست از لعنت بر نميدارم و هيچ چيزىهم نميشود. در عين آنكه دين جعلى كه با اينهمه دروغ بستن به خدا بوجود آمده اگر چهميلياردها دلار باد آورده روسها و انگليسيها و نهايتا آمريكاييها و اسرائيليهاشبانه روز و نامحدود در خدمتش بوده و هستند و خواهند بود ولى به جايى نخواهد رسيدو با همه بوقها و تبليغات و امتياز دهى و جعل و فريبها هيچوقت به تعدادى كه مطرحبشوند نميرسند كما اينكه الآن حتى به اندازه طرفداران يك جناح سياسى هم نيروندارند. اسلام بعد از ربع قرن بر ربع جهان مسلط شد و اينها الآن نزديك دو قرن استكه در انزوا و پليدى خود چراغها را خاموش كرده و ددرختها را ميشمرند! يك نفر بهايىدر جايى براى من نوشته بود: با چه جرأتى به بزرگترين آيين جهان توهين ميكني؟(البته من هيچوقت به هيچ آئينى توهين نكرده ام) و يك نفر ديگر هم كه ظاهرا دكتربوده جوابش را داده بود كه منظورت همان پنج ميليون بهايى است؟ بعد گفته بود از نظرعلم پزشكى همان تعدادى كه در عصر بهاييت بهايى شدند اگر درست زاد و ولد ميكردندالآن بيشتر از اين تعداد بودند و متأسفانه بدليل عدم رعايت بهداشت و اخلاقيات روبه زوال رفته اند! بررسى كتب بهائيت:در تكميل مبحثبهاييت، من صرفا با استناد به كتب موثق بهايى كه در همه مراکز آنها در دسترس است،و حتى الامكان فقط كتب نوشته شده توسط دو شخص اول بهاييت يعنى آقاى على محمدشيرازى ملقب به باب و ميرزا حسينعلى ملقب به بها استناد ميكنم. الف- آقاى باب ومساله امام زماندر صفحه بيست وهفت از كتاب صحيفه عدليه ايشان مينويسد: حضرت امام حسن عسكرى داراى فرزندى بنامحمد بوده كه قائم اسلام و صاحب الزمان استدر صفحه پنجتوضيح لغات و اصطلاحات كتاب بيان فارسى در تفسير حرف ميم كه در صفحه پنجاه و هشتآمده ميگويد: امام دوازدهم، محمد ابن الحسن العسكرىدر لوح الف دركتاب اسرار الآثار جلد يك صفحه صد و هشتاد به بعد مضامين زير را ميبينيم: بعضىنسبت داده اند كه من ادعاى امامت و يا رسالت كرده ام. (خدا ايشان را به سبب اينتهمت بكشد)!!!… عده أى ديگر نسبت بابيت به من داده اند، (خدا ايشان را لعنتكند)!!!. از براى حضرت بقيه الله بعد از نواب اربعه ديگر نايبى وجود ندارد و هر كسچنين ادعايى كرد (بر همه واجب است كه او را بكشند.)!!! سپس اعلام ميكند كه امروزامام زمان محمد ابن حسن العسكرى امام بر حق و حجت خدا ميباشدآقاى باب ومساله امام دوازدهم شيعه:در صفحه پنج ازكتاب صحيفه عدليه ميرزا عليمحمد راجع به دين اسلام بحث ميكند و ميگويد: اين شريعتمقدسه نسخ نخواهد شد، بلكه حلال محمد حلال است تا روز قيامت و حرام محمد حرام استتا روز قيامتدر صفحه هفتاد وهشت از كتاب رحيق مختوم جلد اول در ترجمه آيه 40 سوره احزاب (كه من اين آيه را درمقاله تحت عنوان اسلام تنها آيين يكتاپرستى مورد استناد قرار داده ام) از قول آقاىميرزا حسينعلى معروف به بها الله ميگويد: رسالت و نبوت به حضرت محمد صلى الله عليهختم گرديد و مقام من رسالت و نبوت نبوده و نيست. در صفحه صد و چهارده از قاموستوقيع جلد اول دقيقا اين مطلب تكرار شده استج- آقايانعليمحمد و حسينعلى و مساله خدا:ميرزا عليمحمددر صفحه پنجم از لوح هيكل الدين كه ضميمه بيان عربى است، خود را ذات خدا و هستى اومعرفى مينمايد.ميرزا حسينعلىنيز به صورت جداگانه در صفحه دويست و بيست و نه از كتاب مبين اظهار ميدارد: لا الهالا انا المسجون الفريد. يعنى نيست خدايى بجز من زندانى تنها1. آقايان بهايىدر جريان هستند كه تفسير دستورات و مطالب كتب طبق اين آيين حرام است، و بايد ظاهرعبارات را بپذيرند. پس بر هر بهايى واجب است كه هر دو ادعا را قبول كرده و تااينجا دو خدا داشته باشد، يكى ميرزا عليمحمد كه طبق همين آثار اشاره شده، يكروزخود را عبد امام دوازدهم حضرت محمد ابن حسن العسكرى ميدانست، بعد به درجه قائميت،و بعد بتدريج تا حد خدايى صعود فرمود. و دومى هم آن خداى تنها و زندانى بود. د- بهاييتو عصر مدرنيته:در اينجا ليستىاز دستورات مدرن اين گروه را براى عصر مدرن امروزى باز هم از منابع اصلى ايشانمياورم و همينجا همين حقير همه علماى آنها را (كه البته كلمه علما براى يك گروهسياسى ورشكسته اصلا صحيح نيست) به مناظره فرا ميخوانم. مرد باشيد و بياييد مناظرهكنيد، اگر بخواهيد دوستى دارم كه هنوز 13 سالش تمام نشده، او هم ميتواند باهمه شما مناظره كند. هيچ پيش شرطى هم ندارم. و اما دستورات فرقه بهائيت كه خودشانهم خبر ندارند چه دين معركه اى داشته اند:دستور اول ازكتاب اقدس و نيز در تاييد همان دستور كه در كتاب بيان آمده بود: دختر دهاتى مهريهاش 19 مثقال نقره و دختر شهرى 19 مثقال طلا است! اين دستور متمدنانه ريشه در ادعاىبرابرى زن و مرد در اين دين دارد، با اين تفاوت كه حتى بين دو دختر شهرى و دهاتىتفاوت بين طلا و نفره فرض گرديده استدينى كه در جايىمراجعه به طبيب حاذق را مقرر داشته، در تناقض گويى ديگرى كه در صفحه سيصد و بيست وسه كتاب بيان فارسى آمده استعمال دارو را مطلقا حرام اعلام كرده است. جوانان بهايىيادشان باشد اگر پدرشان يا مادرشان در حال مرگ هم بودند حق مصرف دارو را ندارند.و بشنويم ازدستور ميرزا عليمحمد در صفحه دويست و هشتاد و شش كتاب بيان فارسى كه نظافت بدن رااينگونه معرفى ميكند كه "ميتوانيد (در بعضى نسخه ها بايد) هر فردى حد اكثر درهر دوازده يا چهارده روز يكبار موى كل بدن خود را بگيرد و سپس تمام بدن را با حنارنگ كند!" البته كل بدن شامل سر و صورت هم هست! ما كه حرفى نزديم، فقط خواهشميكنيم اين دستور را اگر نميخواهيد عمل كنيد به ساير اديان هم نسبت ندهيد. دراسلام اصلا چنين دستوراتى نيست كه موى همه بدن را بزنيم.در كتاب اقدسجناب خدا!!! فقط زن پدر را براى ازدواج حرام كرده و براى سايرين حكمى ندارد، وآنچه حكمى ندارد و ممنوع نشده حلال است. پسران و دختران بهايى ميتوانند با خيال راحتبا خواهران و برادران خود ازدواج كنند و مطمئن باشند كه خلاف دين عمل نكرده اند واگر بهاالله خداست هيچ ايرادى بر آنان نخواهد گرفت. البته شايد تا حالا اين موردرا امتحان نكرده ايد، عيبى ندارد، هنوز دير نشده. دينتان كه خيلى راحت با اينمساله برخورد كرده است.در كتاب اقدسجناب خدا!! (حسينعلى) و كتاب بيان خداى قبلي!! (عليمحمد) از اين احكام مترقى زياداست، فقط كافى است كه بگذارند بخوانيد و يادتان باشد روز مناظره هم بياوريد چوناگر ما آورديم شما قبول نميكنيد و ميگوييد كتب شما تحريف شده است! حال يك موردديگر را ببينيد كه در همين كتاب اقدس ميرزا حسينعلى مينويسد: اگر كسى به دخترى زناكرد جريمه او نه مثقال طلاست و حال آنكه زناى محصنه كه بدتر هم هست، جريمه نقدى وجزايى ندارد. البته بعد از وى پسرش كه جانشين خدا در زمين محسوب شد براى خالىنبودن از عريضه حكم نمود كه اگر كسى چنين كند از روح انسانى خارج ميشود!!يكى از نقاط ضعفكسانى كه حرف درست و منطقى براى گفتن ندارند در طول تاريخ سركوب مخالفين و عدماجازه طرح ديدگاههاى مخالف بوده است. البته اين كار غير متمدنانه از اين دين بقولخودشان فوق العاده مترقى و جهانى بعيد است و فقط يك اشاره كوچك در صفحه صد و نود وهشت كتاب مقدس بيان شده كه ميگويد: تمام كتابهاى عالم را به غير از كتب امرى وآنچه در قلمرو بيان نگارش يافته از بين ببريد!! به اين ميگويند آخــــر دموكراسي!! بهائى گرى به عنوان يكجنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پا به عرصه وجود گذاشت و بهعنوان حركتى عليه سنتهاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه به حيات خويش ادامه داد.اينجنبش در كنار حكومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيل ملي- اسلامى قرار گرفت و بهعنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعى، بروز اين جنبش در ايران زمانىبود كه پس از جنگهاى ايران و روس به علت افزايش تماس با فرهنگ اروپايئ ، نو گرايىافكار بسيارى از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغول كرده بود و در نتيجه مخالفتبا سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهور حركتهاى اجتماعى فراهم شدهبود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكل گرفتند و در اين فضا برخىبه فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآوريهاى مذهبى افتادند.در نتيجه اين طرزتفكربود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتب سكولار در ايران ظاهر شدندو همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملي- دينى ايستادند و حركتهاى سنت شكن راتأييد كردند. با اين طرز فكر كلى، اين فرقه ها، حتى اگر به قول بعضى به وسيله هماناستعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دست استعمارگران قرار گرفتند. براى بيانضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كه ايدئولوژى نقشىاساسى در ايجاد تشكل هاى سياسى دارد. يكى از مهمترين وجوه تمايز بين گروهها، دستهها و احزاب سياسى، توجه به مرام يا ايدئولوژى آنان است. هرايدئولوژى براى خود جنبشى ايجاد مى كند و پهنه اى از جغرافياى سياسى را به خوداختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ايران در صد سال اخير نشان مى دهد كه همهآنان از نوعى ايدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روى كار آمدن دولتصفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوى ديگر نگاهى به ايدئولوژى هاىغير مذهبى وطرز تلقى مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها دراين سرزمين حكايت مى كند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ايدولوژى هاىسكولار(غيردينى ) به اندازه اى است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندانسياسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتى براى مشروع جلوهدادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند.از آن جمله مى توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملىشدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاى بعد، و نيزاستفاده از عبارت ماركسيست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سركوب مخالفين مذهبىخويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد. اين امرنشان مى دهد كه در جغرافياى سياسى ايران زمين، براى ايجاد حركتهاى پايدار سياسىاستفاده از ايدئولوژى هاى مذهبى به مراتب كارسازتر از ايدئولوژى هاى سكولار است.نگاهى به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مى كند. دولتمقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيان براىتجديد آن شكوه به وجهى از همان ايدئولوژى تمسك جست. دولتهاى بنى اميه و بنى عباسچند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسله هايىكه تقريباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مى خواندند ، اولين دولتپايدار ملى با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژى مذهب شيعه به وجود آمد و حدوددويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به اين مناسبتكه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاً پردوامبعدى يعنى قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل الله پذيرشحكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با نام اسلام وبا ايدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سياسى زمان خويش را دگرگون كرد. اين واقعيتاهميت ايدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ايران را نشان مى دهد و نيزتوجه ما را به اين نكته جلب مى كند كه در انجام حركتهاى پايدار و در نتيجه تغييراتبا ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاى مذهبى دخيل بوده اند. اين واقعيتتيغى دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از اين قاعده سودجويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاى او از آن بهره مندشوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقيقى را ازمدعيان دروغين اصلاحگرى بازشناخت. براى دريافت بهتر اين امر، لازم است به مطالعهجنبش هاى مذهبى ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم.بررسى «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبتبه قواعد حاكم بر آنان آگاه مى نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملكو ملت رهنمود دقيقترى ارائه مى نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاىمذهبى فراوانى پا گرفته اند كه برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامىموجب تحولات ملى شده اند و برخى ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالبمنطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند. در اينتحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براى شناسايى اين حركت لازم است همه عوامل وزمينه هاى ابعاد دخيل در ايجاد و بقاى اين جنبش مورد بررسى قرار گيرد. برخى ازمحققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزيابى نموده اند. آيابه واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحى بوده است؟ ما بهدنبال تعريفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستيم.با توجه به تعاريف و بحث فوقاز نظرما:يك جنبش اجتماع عبارت است ازحركت مجموعه اى از انسانها، در زمينه اى از امكانات و محدوديتها، به صورت سازمانيافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اى از رهبران ، با يك ايدئولوژى مشخص.اين حركتمى تواند يك حركت انقلابى براى ايجاد تغييرى بنيادى باشد و يا يك حركت آرام براىايجاد تغييرى تدريجي. ما نيزمانند تيلى معتقديم كه ايدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر اين نويسندهاگر ايدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نيز مذهبى تلقى مى شود. هدف از اينجزوه بررسى چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يك جنبش مذهبى از آغاز تا امروز است.سؤال اصلى ما اين است:فرقه هاى شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه (كه همه را تحت عنوانبهائى گرى در ايران خلاصه نموده ايم) كى، چرا، چگونه و توسط چه كسانى به وجود آمدهاند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، از آغاز پيداشتا كنون، چگونه موضع گيرى نموده اند؟
| | |
|
|
|
|
|
|
|