نيازى نيست كسى نگران باشد, كه اگر روزى علوم بشرى اين باورها را زير سوال برداز هم اكنون بـگويد قرآن اينها را نپذيرفته است ,قرآن كه اينها را مطرح مى كند به عنوان طرح دانش و باورهاى مـخـاطـب بـوده اسـت ,كارى به صحت و سقم آنها نداشته است !!كه از اين طريق از زمان خويش جـلـوتر حركت كرده ! و به آيندگان كمك كنيم در مقابل اين گونه شبهات بتوانند از قرآن دفاع كـنند !!شايد سكوت نمودن در همانند اين موضوعات بهتر از شبهه افكنى در ذهن جوانان باشد و بهتر از اين است , كه كتاب رهنمود را بى تفاوت معرفى كنيم . 6 ـ جدال .
جـدال نـمودن ,در هنگام محاوره براى ايجاد زمينه پذيرش در مخاطب سخن ,ازشيوه هاى مؤثر و پـذيـرفـتـه شـده عرف محاوره مى باشد در مواردى كه طرف حتى باور خويش را ارج نمى نهند,و ارزشـهـاى پـذيـرفته خويش را ناديده مى گيرد, با خاطرنشان نمودن باور مخاطب وى را متوجه فاصله گيرى از باورها نموده و زمينه سازى براى پذيرش باورهاى طرف مقابل مى نمايد اين گونه مـحاوره جدال ناميده مى شود كه در آن از مقدمات مسلم در نزد طرف بهره گرفته مى شود و لو در نزد سخن گو آن باورهااعتبار نداشته باشد. قـرآن در محاوره شيوه هاى برهان موعظه و جدال را البته به زيباترين شكل جدال رامى پذيرد كه مشتمل بر مقدمات كذب نباشد:. (ادع الـى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتى هى احسن ))((522)), ((به سوى پـرورش دهـنده خويش با برهان و سخن حكيمانه و موعظه و جلب عواطف و جدال احسن دعوت نما)), خود قرآن هر سه شيوه را به كار گرفته معارف آن برهانى و جاى جاى قرآن تذكر و موعظه اسـت و نـيـز بـا مـشـركان و اهل كتاب به شيوه جدال احسن سخن مى گويد,به عنوان نمونه در بـاورهاى مردم برخى فرشتگان را هماننددختر مى پنداشتند آن گاه باور غلط ديگرى نيز در كنار ايـن بـاور وجـود داشـت كـه پـسـربرترى بر دختر دارد با اين كه در اعتقاد باطل خود پسر را برتر مى پنداشتند در هنگام تقسيم براى خداى سبحان دختر بر مى گزيدند و براى خويش پسر! قرآن بر اين باورهااشاره دارد:. (ان الـذيـن لا يؤمنون بالاخرة ليسمون الملائكة تسمية الانثى )((523)), ((آنان كه به قيامت باور ندارند فرشتگان را زن مى نامند)). آن گـاه در مـقـام تـقـسـيم :(ويجعلون للّه البنات ولهم ما يشتهون ), ((براى خدا دختران راقرار مى دهند و براى خود آنچه مى خواهند)). آن گاه در تحليل اين تقسيم مى فرمايد شما كه پسر را برتر مى دانيد چگونه براى خدادختر و براى خـود پـسر قرار مى دهيد ؟
!بر اساس باور خودتان اين تقسيم غير عادلانه وتنگ نظرانه است :(الهم الذكر وله الانثى تلك اذا قسمة ضيزى ), ((آيا براى خودتان پسرو براى خدا دختر قرار مى دهيد اين تقسيم تنگ نظرانه است )). قرآن نمى خواهد باور غلط مردم را در مورد برترى مرد بر زن بپذيرد و يا از كنار آن بى تفاوت عبور كـنـد,تـا كـسـى بگويد متاثر از فرهنگ زمانه شده است , كه مرد را برتر از زن مى پنداشته اند ,بلكه بـراسـاس باورهاى خودشان قرآن اعتراض به اين تقسيم دارد در واقع جدال مى كند شما كه خود مـى پـذيـريد پسر برتر از دختر است ,چرا براى خدا دختر قرارداده ايد ؟
نكوهش بر اساس باور غلط آنـهـاست نه پذيرش باور باطل مخاطب آنگاه اين باور غلط آنها را در مورد خودش نگوهش كرده و بـرابـرى زن و مـرد را در ارزش هاى انسانى آشكارا تحليل نموده است و اين بهره گيرى از شيوه جدال احسن است كه ازمعيارهاى پذيرفته شده در محاورات تمام جوامع بشرى است . 7 ـ فضاى سخن .
تـفـاوت هـايـى كـه در زمـينه هاى گوناگون در مخاطب سخن وجود دارد باعث ايجادفضاهاى متفاوت براى سخن گو مى باشد درك مخاطب ,ميزان دانش وى ,علاقه هاى طبيعى و گرايشهاى شـغـلـى وى و سـن مـخـاطب كه كودك و نوجوان , جوان , كامل سال , پيرو حتى زن يا مرد بودن مخاطب به لحاظ تفاوت هاى ثانوى در روح و عاطفه آنهاعرصه هاى تفاوت در مخاطب مى باشد هر نوع عرصه اى سخن متناسب با خود رامى طلبد, كه يك سخن گوى آگاه به اين عرصه ها در طرح مـقـاصـد خـويـش بايد اين ويژگى ها را در نظر بگيرد وجود اين تفاوت ها محدوديت هايى را براى سخن گو ايجادمى كند كه اگر در فضاى يك دانشگاه يا حوزه سخن مى گويد, با فضاى يك جمع كـارگـرى و يـا كـشـاورزى تـفـاوت مـى كـنـد اگر روى سخن او با نسل نو پاى جامعه است با ديـگـرمـخـاطـب هـا تـفـاوت دارد لذا سخن گوى آگاه ناچار به رعايت اين تناسب است و اگر اين تناسب را رعايت نكند, مخاطب خويش را همراه نخواهد داشت از اين سو رعايت فضاى سخن از بـايسته هاى نظام سخن گفتن است نه تاثر و بازتاب از فضا, همان گونه كه رعايت فنون سخن از بايسته هاى نظام سخن است . قـرآن چـون با مخاطب هاى متفاوت روبرو بوده در دو فضاى كاملا متفاوت سخن گفته است كه تفاوت هاى اين دو فضا محدوديت هاى نظام سخن را باعث شده است . فـضـاى سيزده سال اول بعثت در مكه يك فضاى بسته ,توام با فشار و تهاجم از هر سومى باشد يك مـرام نـو پـا بـا پـيـروان انـدك ليكن با يك آرمان توحيدى و جهانى و مصمم درتحقق آن , با انواع جـالـش ها روبروست و محدوديت ها از هر سو بر آنها فشار مى آوردمشخص است كه چنين فضايى محدوديت ايجاد مى كند و سخن بايد به تناسب اين فضاباشد قرآن نيز به تناسب همين فضا سخن گـفـتـه و در سـوره هـاى مـكى سخن ازتوحيد,صفات خدا,شرك زدايى مقابله با باورهاى باطل اعـتـقـادى ,اصـلاح نـاهـنجارى هاى اخلاقى و اجتماعى و توجه دادن انسان به ارزش هاى پايه اى مى باشد. امـا بـعـد از گـذشت دوران مكه و هجرت به مدينة الرسول (ص ) فضا كاملا تفاوت كرده است در مـديـنـه در اثر قدرت رسول اللّه (ص ) و هوادارنش و تشكل و همسويى مسلمانان و استقبال تعداد چـشـم گـيـرى جمعيت از اسلام افق جديدى را باز نموده است در مدينه سخن از قدرت و توان مندى جامعه اسلامى است ,سخن از تشكيل حكومت سياسى اسلام ,سخن از ترتيب يك ارتش مجهز و پرتوان براى دفاع از توحيد است وسخن از ايجاد روابط بين المللى با ديگر مليت ها و حكومت هاى جهان مى باشد. در مدينه سخن از تشكيل ميز گردهاى مذاكره با صاحبان ملل و مذاهب و اديان ودعوت به تشكل و هـمـسـويى همه پيروان اديان آسمانى است , در مدينه سخن از فروعات فقهى و حقوقى در ابعاد گوناگون خانوادگى ,اقتصادى ,و اجتماعى و مى باشد كه از اين سخن ها در مكه يا وجود نداشت , يـا كمتر به گوش مى رسيد و اين تفاوت به لحاظتفاوت مخاطب سخن و فضاى سخن است و يك سـخـن گوى آگاه و حكيم ناگزير ازرعايت اين محدوديت است آيا اگر قرآن در فضاى بسته و خفقان و زور مدارى مكه سخن از نظام سياسى , يا طرح مسائل فرعى و فقهى مى نمود, مى توانست سخن اوحكيمانه و عالمانه باشد؟
! لذا رعايت اين محورها كه همگى بازگشت به بايسته هاى سخن دارد, رعايت ضوابط سخن است نه پذيرش و بازتاب فكر و فرهنگ مخاطب . 8 ـ شان نزول و طرح سؤال .
به حوادثى كه در پى آنها برخى آيه هاى قرآن نازل شده اند, كه به آنها شان نزول گفته مى شود, و يا سـؤالاتـى كـه از جانب مخاطبان قرآن طرح شده و قرآن به آنها پاسخ داده است , دو محور ديگرى هستند كه در ايجاد فضا نقش دارند عرب جاهلى مبتلا به انواع نابسامانى در نظام خانوادگى بود, كـه نوع آنها ناشى از مرد سالارى و خود محورى مرد در تصميم گيرى در تمام شؤون اجتماعى و خانوادگى شده بود آداب جاهلى ماننداين كه باظهار كردن همسر, همسر همانند مادر مى شود يا لـعـان و طـلاق را دسـت آويـزى بـراى بـازيچه قرار دادن زندگى شخصيت زن قرار داده بودند بـرخـوردهـاى ايـن چـنـين موجب اعتراض زنان نسبت به حقوق خويشتن و شكوه در نزد رسول اللّه (ص ) بـه پـيشگاه خدا مى شد و فضاى جديدى پديد مى آورد, آن گاه آياتى چون سوره مجادله جهت پاسخ دادن به اين خواسته ها نازل مى شد:. (قـد سـمـع اللّه قـول التى تجادلك فى زوجها وتشتكى الى اللّه واللّه يسمع تحاوركما ان اللّه سميع بصير, الذين يظاهرون من نسائهم ما هن امهاتهم ) ((524)) . ((خـداى سبحان سخن آن زنى كه با تو در مورد همسرش مجادله مى نمود مى شنود كه آن زن در پـيش تو به خداى سبحان شكوه مى كرد و البته كه خدا گفتگوى شما را هم مى شنود زيرا كه خدا شـنـوا و آگاه است )), آنان كه همسران خود را ظهار مى كنند و خيال مى كنند با اين عمل همسر مـثـل مـادر مـى شود, اين چنين نيست و همسران مادران آنهانيستند و يا حوادثى موجب مى شد رسول اللّه (ص ) برخى مباحات را بر خود ممنوع كندو سبب نزول برخى آيات شود مانند:. (يـا ايـها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك )((525)), ((اى پيامبر چرا برخى چيزها كه خدابر تو حلال كـرده (بـرخى مباحات ) بر خود ممنوع مى كنى ؟
اين گونه حوادث جهت وفضاى خاص به سخن قرآن مى دهد)). و نـيـز طرح سؤالهايى چون (يسئلونك ماذا ينفقون )((526)), ((از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كـنـنـد)), (يـسـئلونك عن الاهله )((527)), ((از تو سؤال مى كنند چگونه ماه به صورت هلال در مـى آيد)), (يسئلونك عن اليتامى )((528)),((از تو سؤال مى كنند با يتيمان چگونه رفتار كنند؟
)), (يـسـئلـونك عن الشهر الحرام قتال فيه )((529)), ((از تو در موردجنگ در ماه حرام مى پرسند و نـظـر تـو را در مورد شراب و قمار جويا مى شوند)),(يسئلونك عن الخمر والميسر), ((از تو درباره ذوالـقـرنـيـن مـى پـرسـند)), (يسئلونك عن ذى القرنين )((530)),((و يا از احكام بانوان در حال قاعدگى مى پرسند)), (يسئلونك عن المحيض ). طـرح سـؤال ها براى سخن گو سمت و سوى خاص ايجاد مى كند و قرآن هم همانندسايرين سؤال مخاطب خويش را پاسخ مى دهد پاسخ دادن به سؤال مخاطب و يا بروزحادثه اى كه ايجاب كند آن حادثه تحليل شود و حكمش روشن گردد,تاثير از باورهاى جامعه نيست كه اگر اين حوادث اتفاق هـم نـمى افتاد آن مقدار از تحليل ها و احكام كه براى رهنمود جامعه لازم بود قرآن طرح مى كرد, ولـو سـؤالـى مـطرح نمى شد يا حادثه اى اتفاق نمى افتاد و در طرح سؤال هاى مخاطب هم آن نوع سؤال هايى كه طرح و پاسخ به آنها پيام و رهنمود براى همگان است طرح مى شده اين چنين نيست كه هر چيزى مخاطب طرح كرد قرآن پاسخ دهد. 9 ـ تو صيف ها.
شبهه تاثر از فرهنگ زمانه در توصيف هاى قرآن از بهشت و نعمت هاى آخرت نيزمطرح شده است , كـه قـرآن در ترسيم نعمت ها و نيز بهشت تحت تاثير علاقه هاى عرب قرار گرفته , مخاطب قرآن , عرب صحرانشين و دور از آب و سبزه و درخت ,ساختمان وفرش فروش , انس گرفته با بيابان كوير سـوزان مى باشد, وقتى مى خواهد وى را دل باخته بهشت كند سخن از سرسبزى و سايه هاى ممتد دارد:(جنات تجرى من تحتها الانهار),نهرهاى ملون و گوناگون , درخت هاى زيباى پرثمر,آن هم مـيـوه هـايـى مـانـنـد انگور و انار وانجير و خرما كه عرب مزه آن را چشيده است مطرح مى كند (فـيـهـافـاكهة ونخل ورمان ) ((531)) در آن بهشت ميوه ها ودرخت خرما و انار است و مسكنهاى مـدرن زيـبـاو مـفـروش بـا زيـبـاتـرين فرش ها و پشتى ها با پذيرايى حور و غلمان (متكئين على رفـرف خـضـر وعـبـقـرى حـسـان )((532)), ((بـهـشـتـيـان در حـالـى كه بر بساطهاى سبز و نـاديـده هـاى زيـبـاتـكـيـه داده اند, (( فى سدر مخضود وطلح منضود وظل ممدود وما مسكوب وفـاكـهـة كـثـيـرة )((533))در سـايـه درخـتـان پرميوه و بدون خار سدر,و در سايه درختان پر برگ سايه دار, و در سايه هاى كشيده شده و آب هاى ريزش كننده زلال و ميوه هاى فراوان . انتخاب اين گونه ها براى عرب مخاطب قرآن جاذبه دارد و اما براى انسان هايى كه در مناطق و آب و هواى سرشار از ميوه و سبزه و آبشار و زندگى مى كنند اين توصيف ها جاذبه چندانى ندارد!. بـه نظر مى رسد زمينه شبهه در توصيف نعمت هاى بهشتى خيلى كم رنگ و ضعيف است زيرا اين توصيف ها آن هم با آن كيفيت كه قرآن طرح مى كند, براى همه انسان هاكوير نشين و بيابان گرد, تـا شـهـروند و مانوس با زندگى باغ و سبزه و آبشار و آب هواى پاك و شاداب , براى همگان جاذب اسـت ايـن توصيف ها سازگار با انس و علاقه مندى همگان است , زمينه شبهه در اين گونه موارد فـراهـم نـيست زمينه شبهه را به نوع ديگرمى توان طرح كرد كه در بيان نعمت هاى دنيايى مانند ميوه ها, مسكن , مركب , لباس ,زراعت و از نعمت هاى در دسترس عرب سخن دارد مانند:. (والتين والزيتون )((534)), ((قسم به انجير و زيتون )). (ومـن ثـمـرات الـنخيل والاعناب تتخذون منه سكرا ورزقا حسنا)((535)), ((ازميوه هاى خرما و انگورها كه از آنها نوشابه هاى شيرين و روزى نيكو و گواراتهيه مى كنيد. (ينبت لكم به الزرع والزيتون والنخيل والاعناب )((536)), ((مى روياند براى شمازراعت و زيتون و درخت هاى خرما و انگور)). در مـورد مـركـب و وسـيـلـه نقليه سخن از اسب و استر و حمار و است :(والخيل والبغال والحمير لتركبوها))((537)), ((براى شما اسب و استر و الاغ آفريد تا بر آنهاسوار شويد)). در بـهـروره از فـراورده هـاى دامـى مـانـنـد شـيـر و پـشـم و كـرك مـى فـرمـايـد:(وان لـكـم فى الانعام لعبرة نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث ودم لبناخالصاسائغاللشاربين ) ((538)) . ((بـراى شما از چهار پايان نعمتى كه موجب عبرت شماست پديد آورد و آن اين كه ازدرون خون و فضولات حيوان شير خالص گوارا براى نوشندگان پديد آورد!)). (والانعام خلقها لكم فيها دف ومنافع ومنها تاكلون ولكم فيها جمال حين تريحون وحين تسرحون وتحمل اثقالكم الى بلد لم تكو نوابا لغيه الا بشق الانفس )((539)),((چهار پايان را براى انتفاع شما خلق كرد تا از پشم و كرك آنها براى دفع سرما و گرمابهره ببريد و فوايد بسيارى ديگر كه در آنها وجـود دارد از جـمله از گوشت آنها استفاده كنيد)), و گله هاى گوسفند و كه شبانگاه و هنگام بازگشت و پگاه هنگام چراگاه رفتن براى شما زينت است و چهار پايان وسيله نقليه (مانند اسب و اسـتـر ) كـه بار شماراحمل مى كنند در مورد بهره ورى از حيوانان براى ساختن خانه , و سر پناه و اسـاس خـانـه :(واللّه جـعـل لكم من بيوتكم سكنا وجعل لكم من جلود الانعام بيوتا تستخفونها يوم ظـعـنـكـم ويوم اقامتكم ومن اصوافها واوبارها واشعارها اثاثا ومتاعا الى حين ))((540)), ((خداى مـهـربـان براى سكونت آسايش شما خانه هاى شما را قرار داد و از پوست چهار پايان براى شماخانه قرار داد همان خانه هاى سبك وزن ( چادرها ) كه براى كوچ كردن و اسكان كردن شب آسان است و از پـشـم و كـرك و مـوى آنـهـا اثـاث خانه و وسيله زندگى پديد آورد تادر زندگى دنيا از آنها بهره مند شويد)). (وجـعـل لـكم من الفلك والانعام ما تركبون لتستوا على ظهوره ثم تذكروا نعمة ربكم اذااستويتم عليه وتقولوا سبحان الذى سخرلنا هذا وما كناله مقرنين )) ((541)) . ((خداى سبحان براى شما از كشتى و چهار پايان نعمت هايى قرار داد كه بر پشت آنهاسوار مى شويد و مـتـذكـر و متوجه نعمت هاى پروردگارتان شده و هنگامى كه بر پشت آنها قرار گرفتيد خداى سبحان را تسبيح كنيد و بگوييد منزه است از هر نقصى آن خدايى كه اين نعمت را در اختيار ما قرار داد كه اگر خدا نعمت نمى داد اينها در دسترس ما قرار نمى گرفتند)). اين شيوه در تبين معارف مانند عدل الهى و تحليل توحيد افعلالى نيزبه وضوح به چشم مى خورد. وقـتـى سـخـن از نـفـى ظلم از ساحت قدس الهى است مى فرمايد:(ولا يظلمون فتيلا) ((542)) , ((مـقـدار نـخ به هم پيچيده مانند داخل شيار هسته خرما هم ظلم نمى شود)),كه سخن از هسته خـرمـاست و يا سخن از قطمير يعنى پوست روى هسته خرما:(والذين تدعون من دونه ما تملكون مـن قـطـمـير)((543)), ((آنان كه غير از خداى سبحان رامى خوانند, حتى صاحب اختيار پوست نازك هسته خرما هم نيستند)). در تحليل انتخاب اين نوع محورها مى توان گفت كه قرآن دو نوع مخاطب دارد و به همين خاطر دو نـوع فـضـاى سخن را بايد رعايت كند وقتى مخاطب فعلى قرآن اعراب حجاز است , براى ايجاد انـس وسـازگـارى با اين مخاطب بايد در انتخاب مثال شيوه اى درپيش گيرد كه براى مخاطب ملموس باشد قرآن در اين گونه موراد سخن از نعمت هاى دم دستى جامعه دارد مى خواهد با تذكر دادن به نعمت ها, مخاطب را به ولى نعمت متوجه كند قرآن در اين گونه موارد به درون زندگى و خـانـه مـخـاطب خويش آمده وبهره ورى هاى او را سوژه قرار داده تا او را متوجه خداى سبحان نـمايد در اين گونه موارديك سخن گوى آگاه و حكيم چگونه سخن مى گويد ؟
آيا گونه هايى انتخاب مى كند كه مخاطب خبر از آنها ندارد يااينكه از زندگى ملموس او سخن خواهد گفت ؟
آيا قـرآن وقـتـى مى خواهد به درون زندگى عرب بيايد مى تواند سخن از آناناس ,پرتقال , موز وامثال ايـنـها داشته باشد آيا مى تواند سخن از قصر كاخ كه در سرزمين كوير چادر نشينى حجاز خبرى از آن نيست سخن بگويد؟
آيا مى تواند فرضا از مركب هاى هزار سال آينده مانند پرنده هاى آهنى امروز سـخـن بـگـويـد كـه در خيال انسان معاصر نزول قرآن نمى گنجيد اگر چنين سخن مى گفت نـاسـازگارى و بيگانگى با مخاطب خويش نبود؟
! اگراين شيوه بيگانگى است براى ايجاد الفت با مـخاطب از همان نعمت هاى ملموس سخن مى گويد از خرما و انگور و انجير,از خيمه هاى و چادر نـشـيـنـى از پوست و گوشت و پشم و كرك گاو و گوسفند, سخن از اسب و استر,شتر و حمار و كـشـتـى كـه قـدرى با آن آشنايى دارد, سخن به ميان مى آورد اگر قرآن غير از اين سخن بگويد مخاطب حاضر خويش رااز دست نخواهد داد ؟
سخنى كه دو نوع مخاطب دارد در انتخاب گونه ها بـايـد بـه شـكـلـى عمل كند كه هم مخاطب عصر صدور سخن را دريابد و هم مخاطبان آينده را پيام رسانى كند. افـزون بـر اين , نوع اين نعمت ها انحصارى عرب نمى باشد و همواره در همه جوامع مطرح مى باشد سـخـن گـوى حـكـيـم در انـتـخـاب گـونـه نمونه اى انتخاب مى كند كه در عين داشتن پيام فـراگـير,ملموس مخاطب نيز باشد نه اين كه سخن را نسبت به مخاطب كنونى كاملا بيگانه كند قرآن در اين گونه موارد گونه هايى انتخاب نموده است كه در ضمن اين كه فراگيرى مى باشند و همه مردم جهان با آن نعمت ها سر كار دارند, ملموس مخاطب عصر نزول قرآن ( يعنى عرب ) نيز بـاشـد و اين نيست جز رعايت ضوابط سخن حكيمانه و آگاهى دقيق از قضاى سخن و انتخاب راه موثر در نفوذ به اعماق جان ها. و نيز در انتخاب مثال براى تبيين معارف الهى مانند توحيد,و عدل و نيز ويژگى هاى جهان آخرت , از گونه هايى كه ملموس مخاطب حاضر است در عين حال در دسترس همه مردم جهان قرار دارد مـانـنـد خـصـوصيات دانه هاى خرما و هسته خرما بهره مى گيرد وپيام اصلى قرآن در اين گونه موارد فراتر از گونه هاى مثالى است و آن توجه به ولى نعمت است اگر انتخاب مورد در آيه اسب و استر است پيام اصلى اين است :. (سـبحان الذى سخر لنا هذا وما كنا له مقرنين ), مى باشد كه بر هر مركب در هر زمان وقتى مستقر شدى مستحب است اين جملات را بر زبان آورى و به ياد ولى نعمت كه نعمت فراهم آورده باشى . 10 ـ قرآن وفرهنگ مردگرايى .
هـمين شبهه به گونه ديگر در خطاب هاى قرآن مطرح است كه چون فرهنگ عصرنزول قرآن از يـك سـو مـرد سـالارى بـود, زورمـدارى مـرد در مـحيط خانه و جامعه تمام حقوق خانوادگى و اجتماعى و مدنى رااز زن سلب كرده بود و قرآن هم همين موضوع را تاييد نموده است كه ديدگاه قـرآن در ايـن راسـتا بازتاب باورهاى فرهنگ زمانه نزول است كه مى فرمايد:(الرجال قوامون على الـنـسـا)((544)), ((مردان قوام بر زنان هستندتدبير امور زنان به لحاظ سترگى مردان به عهده آنان است )). و يـا بـرتـرى مـرد بر زن را صريح مى پذيرد (وللرجال عليهن درجة )((545)), ((مردان درجاتى از برترى بر زنان دارند)). از سوى ديگر روى كرد سخن قرآن همواره مرد است , حتى اگر پيام آن هم مشترك بين زن و مرد بـاشد, زن را مخاطب قرار نمى دهد پيام رسانى قرآن به زنان از طريق خطاب به مردهاست , تعبير (يـا ايـها الذين آمنوا) كه در جاى جاى قرآن به چشم مى خورد خطاب به مردها است با اين كه پيام آن مشترك است . و يـا مـانـنـد:(ولقد خلقناكم ثم صورناكم )((546)), ((شما را خلق كرديم آن گاه شما راصورت نگارى نموديم )). (ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا ) ((547)) , اگر شما در مورد قرآنى كه بر بنده خويش نازل كرده ايم در شك هستيد, خطاب به مردهاست در عين حال كه پيام مشترك است اين همان بازتاب فـرهـنـگ عـرب است كه در خطاب هاى سخن تنها مردها رامخاطب قرار مى دادند و زن را قابل خطاب نمى دانستند و اين همان تاييد فرهنگ مردگرايى است كه بازتاب فرهنگ زمانه نزول قرآن مى باشد. در پاسخ از قسمت اول اين سؤال بيان مبسوطى در گفتار كتاب (( فاطمه الگوى زندگى )) تاليف نـگـارنده آمده است , كه برترى مردان بر زنان در ارزش هاى انسانى نيست بلكه بازتاب تفاوت هاى ميان مرد و زن است اما در مورد خطاب هاى قرآن مى توان گفت قرآن دو نوع پيام براى مرد و زن جـامعه دارد, يك پيام اختصاصى به مرد يا زن ,دوم پيام مشترك در پيام هاى اختصاصى روى كرد قرآن به مرد و زن جداگانه است :(والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين )((548)), ((مادران فرزندان خود رادو سال كامل شير بنوشانند)). (للنسا نصيب مما اكتسبن )((549)), ((زنان مالك دست رنج خويش هستند)). (والـلاتـى يـاتـيـن الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن )((550)), ((زنانى كه دچاربزهكارى مى شوند بر آنان گواه بگيريد)). (قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن )((551)), ((بر زنان مومن بگو نگاه خويش را از نامحرمان بپوشانند و عفت و كرامت خويش را حفظ كنند)). در مورد مردان (للرجال نصيب مما اكتسبوا))((552)), ((مردان مالك دست رنج خويش هستند)). (وآتـوا الـنـسـا صدقاتهن نحلة )((553)), ((كابين زنان خويش را با كمال ميل و بخشش پرداخت نماييد)). (وان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النسا) ((554)) . ((اگـر ترس داريد كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار نكنيد با زنان ديگر ازدواج كنيد(با مادران يتيمان ازدواج نكنند). در پيام هاى مشترك نيز قرآن به سه شيوه عمل نموده است :. گاهى عنوان فراگير انتخاب نموده است مانند:. (يا ايها الناس اتقوا ربكم )((555)), ((اى مردم از پروردگار خويش پروا داشته باشيد)). (يا ايها الناس اعبدوا ربكم )((556)), ((اى مردم پروردگار خويش را بپرستيد)). ((يـا ايـهـا الانـسـان مـا غرك بربك الكريم ))((557)), ((اى انسان چه چيز تو را نسبت به پرورش دهنده ات مغرور نموده است )). و گاهى هم هر دو را به صورت خاص مورد خطاب قرار داده :(من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن )((558)), ((آن كه عمل سازنده و شايسته انجام دهد مرد يا زن باشد تفاوتى ندارد)). بـنـابراين روى كرد سخن قرآن عموما به مرد نيست بلكه هم خطاب خصوصى به زنان دارد و هم خطاب با عنوان فراگير زن و مرد دارد, كه انسان يا مردم را مخاطب قرار مى دهد. امـا نـوع سـوم از خطاب هاى قرآن در پيام مشترك فقط مرد را مستقيم مخاطب قرارمى دهد,كه اگر شبهه اى باشددر اين گونه خطابهامطرح است مانند:(ياايها الذين آمنوا) وامثال اينها. اين شيوه قرآن در سخن گفتن با زنان برگرفته از فرهنگ قرآن و نگرش آن به ارزش هاى انسانى و بـراى رعـايت حرمت زنان مى باشد قرآن در عين حال كه در ارزش هاى پايه اى و انسانى زنان را مـسـاوى مردان مى داند, بلكه اصولا در ارزش هاى انسانى نگرش به زن يا ويژگى هاى مرد ندارد, بلكه به كرامت انسانى روى كرد نموده است و زن و مرد را پديد آمده از يك حقيقت و يك فطرت و از يك نوع گرايش هاى فطرى مى داند و راه رشد وبالندگى آنها را به صورت يكسان هموار نموده اسـت درعـيـن حـال قـرآن در نـگـرش بـه زن و مـرد تفاوت هاى روحى و جسمى آنان را ناديده گرفته است و بر اساس آن تفاوت ها مسؤوليت هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى را تنظيم نموده اسـت و حـضـور هـر دو را در نوع مسؤوليت ها پذيرفته است , بلكه خود مشوق آن مى باشد گرچه واقـعيت هاى متفاوت موجب تفاوت در مسؤوليت ها نيز مى باشد و اين گونه حقايق نيز از ديدگاه واقع گراى قرآن دور نبوده است همان فاصله و دورى كه فرهنگ غرب ,و باورهاى دانش امروز آن را پديد آورده و خود نيز در پى آمدهاى آن سخت گرفتار شده است . قـرآن در عـيـن پـذيرفتن زنان در عرصه هاى فرهنگى ,اجتماعى ,سياسى ,از يك نكته اساسى غافل نـبـوده اسـت و آن ارج نـهـادن بـه حـرمت و كرامت زن است اگر حضور زن رادر جامعه تشويق مـى كند, به نوعى برنامه تنظيم مى نمايد كه حضور زنان در اين عرصه ناسازگار با كرامت و عفت آنـان و نيز جامعه نباشد كدام انسان آگاه است كه نپذير حضورخانم ها در مجامع عمومى همراه با خـطـرها مى باشد كدام جامعه واقع بين است كه اين نكته را واقف نباشد, كه اختلاط زن و مرد در عـرصـه هـاى گـوناگون پى آمدهاى نا هنجاردارد مگر بسيارى از ناهنجارى هاى كنونى جامعه بازتاب حضور بى بند بارى زنان درجامعه نمى باشد؟
. قرآن زنان را محصور در چهار ديوار خانه نمى كند, به آنان اجازه حضور در تمام عرصه ها را مى دهد لـيـكـن بـا حـفظ حرمت و كرامت آنان زن نبايد كرامتش دست آويزقانون تساوى ,و يا عرصه هاى تبليغاتى قرار گيرد در برخوردها و محاوره زن و مرد بايدادب و محجوب بودن هر دو طرف توجه شـود و چون زن همانند جواهر و مرواريدنحيف است , بايد براى ايجاد مصونيت در آن , بيش از مرد مـسـتـور و مـحـجـوب بـاشـد درمـعـاشرت محجوب در محاوره مؤدبانه و عفيف در عرصه هاى گـونـاگـون عـمومى هم ازحضور بى جا و غير ضرورى و در دست و پا قرار گرفتن زنان پرهيز مـى دارد بـه هـمـيـن لـحـاظ خطاب به آنها را مؤدبانه انجام مى دهد اگر در بسيارى از پيام هاى مـشـتـرك زن ومـرد خـطـاب به مرد است براى تحقير زنان نيست , براى حفظ حرمت آنان است كـه مـودبـانـه , مـحـجـوب و مـسـتور با آنها سخن گفته باشد و اين فرهنگ عمومى انسان هاى نـيـزمى باشد صرف نظر از شعارهاى فريبا و دروغين كه فرهنگ غرب در اذهان ايجاد كرده است , فرهنگ اصيل جوامع انسانى در محاورات و معاشرت عمومى اين گونه محورهارعايت مى كنند و در مـحاوره و گفتگو مرد با زن ,زن را پيش پا قرار نمى دهد,تلاش برمستور بودن زن و خطاب به صورت كنايه و اكتفا به حد اقل از نياز مى باشد. قـرآن تـابـع مـعيارهاى مردم نيست , قرآن معلم جامعه است قرآن طراح جامعه متمدن و رشيد و بالنده است از رسوم آداب مردم رنگ و خو نمى گيرد در محاورات ومعاشرت هاى عمومى نيز پيام رسانى مى كند, كه براى پرهيز از ناهنجارى ها و براى هموار نمودن رشد و تعالى جامعه , بايد نكات ايـن چـنـيـنـى را در نـظر گرفت اين ادب سخن گفتن و معاشرت با زن ومرد است كه مستور, محجوب ومؤدب بدون هر گونه تلطيف صدا و عشوه گرى و حتى المقدر با خطاب غير مستقيم بـايـد انـجام گيرد بدين سبب نوع خطاب هاى عمومى قرآن به زنان غير مستقيم مى باشد كه اين نـكـته بر خواسته از يك فرهنگ مرد گرايى نيست و بازتاب فرهنگ زمانه نيز نمى باشد بلكه توجه دادن به يك محور اساسى در معاشرت هاى اجتماعى زنان است تا معاشرت ها و محاوره ها, پى آمدها ناهنجار به دنبال نداشته باشد. 11 ـ تسامح و مبالغه .
قـرآن كـه بـر زبـان مردم سخن مى گويد كاستى ها و نواقص فنون سخن را نمى پذيردمعيارهاى زيـبـايى را به كار مى گيرد آنچه موجب كاستى در ظاهر سخن و يا ناسازگارى بامحتواى سخن مـى شـود, به گونه كه با اهداف و ويژگى هاى محتواى سخن حق نا هماهنگ باشد پرهيز مى كند قرآن كتاب صدق خالص و حق مدار است , هر گونه ايجادناسازگارى با اين محورها از روش قرآن دور است پذيرفتن محاوره عرفى مردمى لزومابه معناى پذيرفتن كاستى هاى آن نيست تسامح در سخن از نقص و كاستى مى باشد و اگرقرآن بر اساس فرهنگ و زبان مردم سخن مى گويد, بدين مـعـنـا نيست كه همان گونه كه درمحاوره مردم تسامح و يا مبالغه وجود دارد در زبان قرآن هم تـسـامح و مبالغه وجودداشته باشد زيراكه مبالغه و تسامح اگر كذب هم نباشد با اهداف رهنمود قـرآن نـاسـازگارى است زيرا رهنمود با تسامح امكان تحقق ندارد,رهنمودبه صراط مستقيم بايد بدون اعوجاج و انحراف و بدون كوچكترين تسامح تحليل شود يك مهندسى كه طراح يك بزرگ راه اتوبان است بايد آنچنان طراحى نمايد كه اتوبان از هر جهت ايمن از خطرباشد نمى تواند فرضا يك كـيـلـو متر آن را تسامح نموده منحنى طراحى كند يا يك قسمت راه را از زيرسازى و تامين صرف نظر كند! زيرا صرف ايجاد انحراف در يك محور ولوكوچك و يا تسامح در يك قسمت راه ولو اندك خـطـر جانى براى عابران آن راه دارد ودر رساندن مسافران به مقصد اطمينان حاصل نمى شود و يـك مـهـنـدس طـراح نمى تواندخطر جانى آنان را ناديده بگيرد قرآن كتاب هدايت و رهنمود به صراط مستقيم ومقصدنهايى بدون كوچكترين كاستى است :. (ان هـذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )((559)), ((به استوارترين راه رهنمود است اگركوچكترين كـاستى و اغماض و تسامح ملاحظه شود اقوم نخواهد بود)), زيرا خطر بزرگ با كوچكترين انحراف آغاز مى شود رهنمود تسامح بردار نيست البته اين سخن باشريعت سهله ناسازگار نيست , شريعت سـهـله در رهنمود نيست , در فراگيرى و عمل است كه بر پيروان حق سخت گيرى نمى شود در يـادگـيـرى چـه بسا سوال شود:((هلا تعلمت ,))چرادين نياموختى , در عين حال زمينه گذشت اسـت هـمـان گونه كه در بى توجهى درعمل ,راه گذشت همواراست ,سخت گيرى نمى شود كه ديـن حـرج و مشقت نيست دين سازگارى با زندگى روزمره مردم است نه اين كه در رهنمود و تحليل حقايق تسامح بردار باشد. اما تعبيراتى مانند:(يود احد هم لو يعمر الف سنة )((560)), ((يهودى ها و دنيا طلبانى همانند يهود دوست دارند هزار سال زندگى كنند)), اين نه تسامح است نه مبالغه بلكه بيان افزون طلبى و دنيا طلبى يهود است بيان كثرت است , فرق است بين مبالغه و تسامح با بيان كثرت در مبالغه و تسامح آن عـدد به زبان آمده مقصود نيست مثلا مى گويد صد بار اين سخن را گفتم در حالى كه ممكن اسـت ده بارهم نگفته باشد كه عدد(( صد )) اصلا منظورسخن گو نيست براى زياد وبزرگ جلوه دادن مـى گـويـد صد بار گفتم اما در جايى كه سخن از بيان كثرت است چه بسا همان عدد هم منظور سخن گو باشد و فزونتر از آن نيز, مثلادر مورد منافقين به رسول اللّه (ص ) مى فرمايد براى آنها استغفار مكن كه اگر هفتاد مرتبه هم استغفار كنى خدا آنها را مشمول مغفرت قرار نمى دهد:. (لو استغفرت لهم سبعين مرة فلن يغفر اللّه لهم )((561)), ((اگر هفتاد يا بيش از هفتادمرتبه هم استغفار كنى بى اثر است در آيه (لو يعمر الف سنة ) هم سخن از كثرت عدداست كه از همين تعبير رايـج در بـيـن مردم كه مى گويند هزار سال به اين سال ها كه درمراسم ديد و بازديد عيد نوروز رواج دارد اين ضرب المثل در بين عرب هاهم رواج پيداكرده كه :((عشت الف نيروز)) هزار نوروز (سـال ) عـمر كنى در اين تعبير قرآن روحيه دنياطلبى يهود را ترسيم مى كند كه مى خواهد هزار سال يا بيشتر در دنيا بماند مبالغه و تسامح نيست واقعا دنيا گرايى آنها خواهان عمر هزار سال و يا حتى بيش از آن مى باشد. در احـتجاج ابراهيم خليل (ع ) كه مى گويد:(هذا ربى هذا اكبر)((562)), ((اين (خورشيد) خداى مـن اسـت ايـن بزرگتر از ديگرى (ماه ) است )), تسامح در كار نيست بلكه مماشات با قوم در كنار ميزگرد احتجاج است همانند:. (انـا او ايـاكـم لـعـلـى هـدى او فـى ضلال مبين )((563)), ((يا ما بر حقيم و شما باطل ,ويا مادر گمراهى هستيم و شما در صراط مستقيم !)), دراين برخورد حضرت با آنها مماشات مى كند يعنى بـراى تـلـطـيف روحيه و برانگيختن عاطفه آنها در ظاهر قدرى با آنها همراه مى شود و اين چشم پـوشـى و تسامح نيست حضرت يك لحظه در حق بودن خود يا درگمراه بودن آنها ترديد ندارد و نمى خواهد حتى يك لحظه كمترين ترديدى در موضع خود راه بدهد تسامح اين است كه لحظه اى از حـق بـودن خـود يـا قدرى در باطل بودن طرف ترديد كند ابراهيم خليل (ع ) در حق بودن راه خويش و نيز باطل بودن بت پرستى ترديد ندارد بلكه وقتى مى بيند آنها در اثر مشاهده زيبايى هاى ماه و خورشيد آن ها راپرستش مى كنند مى گويد زيبايى قابل پرستش است , من هم در اين جهت بـا شـمـا هـمـراه هـسـتـم امـا كـدام زيبايى ,زيبايى ناپايدار ماه و خورشيد! يا زيبايى حق محض و جاويدمى خواهد از اين سوژه ها براى توجه دادن طرف به مبدا هستى و زيبايى بهره گيرد, اين كه تسامح و اغماض در رهنمود نيست بنابراين در قرآن تسامح و مبالغه وجود ندارد باتسامح و مبالغه نـمـى توان جامعه را راهبرى نمود تسامح وگذشت وچشم پوشى درارتكاب خلاف ,فرضى صحيح دارد,نه درهدايت وراهبرى . پى آمدهاى بازتاب فرهنگ زمانه .
از آنـچـه در ايـن چـنـد محور بررسى و نقد شد مى توان نتيجه گرفت كه نزول وحى به زبان قوم پـيـامـبرش در هر زمانى به معناى سخن گفتن وحى با واژگان گويشى قوم آن پيامبر است كه بـاعـث ويـژگـى هـا و بايسته هاى سخن را در پى دارد و اين كاملا مغاير باسخن گفتن بر اساس باورها و انديشه هاى قوم مى باشد التزام به محور اول كه در غالب لفظ در آمدن وحى ناگزير از آن اسـت ,لـزومـا بـه معناى تاثر از باورها قوم نيست , زيرامحور اول نقش ابزارى در رساندن پيام غنى وحـى و مـحـتواى ملكوتى آن دارد وحى تعليم قدسى است وحى از آداب و رسوم و باورهاى مردم فـاصـلـه فراوان دارد پذيرش محور اول پى آمد و ناهنجارى ندارد وبااهداف رسالت و ويژگى هاى قرآن كه صدق وحق بودن است هم خوانى دارد. اما پذيرش محور دوم بازتاب ها و ناهنجارى هاى غير قابل جبران در پى دارد زيراپذيرش تاثر وحى از فرهنگ و رسوم قوم ,با فرا بشرى بودن وحى و اهداف رسالت كه رهنمود بشر است ,ويژگى هاى قرآن كه لسان صدق ,و حق محض و سخن فصل و حرف آخر است و صراط اقوم ومطمئن مى باشد, نـاسـازگار است رسالت و راهبرى جامعه باهمسان شدن با مردم ,سازش ,تسامح ,و انتخاب نمودن شـيـوه هـاى باطل براى رسيدن به حق همخوانى ندارد و نيز تاثر از دانش بى اساس در واقع جهل مـخاطب و حتى همسان قرار دادن قرآن با ساير كتاب هاى بشرى است ,كه با ملكوتى بودن و غناى قـدسـى آن وجـاويـد و هـمـيشگى بودن آن ناسازگار است در اين پذيرش ها به هر انگيزه اى كه بـاشـدتـعـرض بـه سـاحـت قـدسـى قـرآن و مـعجزه خالده رسول اللّه (ص ) مى باشد, كه همگان بويژه عزيزان محقق و قرآن پژوه بايد نسبت به آن احساس خطر كنند. نگاهى به آنچه گذشت .
در ايـن نوشتار بايسته هاى سخن از فرهنگ و آداب و رسوم جداگانه تحليل شد وآنچه قرآن يا هر سخن گوى آگاه و حكيم ناگزير از رعايت آن است , محور اول است نه دوم در اين بخش بررسى شـد كـه قـرآن بـراى ايجاد ارتباط و انس با مخاطبان خود, ناگزيراز سخن گفتن با آنان است و هـمـان گـونـه كـه در سـخن گفتن بايد با واژگان گويشى همان زبان سخن بگويد,بايد فنون ادبـيـات ,فـضـاى سـخـن را نيز رعايت كند رعايت اين محورهاتاثر از فرهنگ نيست , بلكه رعايت ترازهاى سخن و ويژگى هاى زبان و ايجاد تناسب بافضاى مخاطب مى باشد. قرآن در رساندن پيام خويش از تمام فنون به بهترين شيوه بهره برده واز تمام روش هايى كه سبب كـاسـتـى در زيـبـايـى و يـا محتواى سخن مى شود, پرهيز نموده است و پذيرش زبان قوم پذيرش كـاستى هاى آن نيست قرآن زيبايى ها و ويژگى هاى زبان عرب راانتخاب نموده است نه پيرايه ها و نارسايى هاى آن را.
6 ـ جدال .
جـدال نـمودن ,در هنگام محاوره براى ايجاد زمينه پذيرش در مخاطب سخن ,ازشيوه هاى مؤثر و پـذيـرفـتـه شـده عرف محاوره مى باشد در مواردى كه طرف حتى باور خويش را ارج نمى نهند,و ارزشـهـاى پـذيـرفته خويش را ناديده مى گيرد, با خاطرنشان نمودن باور مخاطب وى را متوجه فاصله گيرى از باورها نموده و زمينه سازى براى پذيرش باورهاى طرف مقابل مى نمايد اين گونه مـحاوره جدال ناميده مى شود كه در آن از مقدمات مسلم در نزد طرف بهره گرفته مى شود و لو در نزد سخن گو آن باورهااعتبار نداشته باشد. قـرآن در محاوره شيوه هاى برهان موعظه و جدال را البته به زيباترين شكل جدال رامى پذيرد كه مشتمل بر مقدمات كذب نباشد:. (ادع الـى سبيل ربك بالحكمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتى هى احسن ))((522)), ((به سوى پـرورش دهـنده خويش با برهان و سخن حكيمانه و موعظه و جلب عواطف و جدال احسن دعوت نما)), خود قرآن هر سه شيوه را به كار گرفته معارف آن برهانى و جاى جاى قرآن تذكر و موعظه اسـت و نـيـز بـا مـشـركان و اهل كتاب به شيوه جدال احسن سخن مى گويد,به عنوان نمونه در بـاورهاى مردم برخى فرشتگان را هماننددختر مى پنداشتند آن گاه باور غلط ديگرى نيز در كنار ايـن بـاور وجـود داشـت كـه پـسـربرترى بر دختر دارد با اين كه در اعتقاد باطل خود پسر را برتر مى پنداشتند در هنگام تقسيم براى خداى سبحان دختر بر مى گزيدند و براى خويش پسر! قرآن بر اين باورهااشاره دارد:. (ان الـذيـن لا يؤمنون بالاخرة ليسمون الملائكة تسمية الانثى )((523)), ((آنان كه به قيامت باور ندارند فرشتگان را زن مى نامند)). آن گـاه در مـقـام تـقـسـيم :(ويجعلون للّه البنات ولهم ما يشتهون ), ((براى خدا دختران راقرار مى دهند و براى خود آنچه مى خواهند)). آن گاه در تحليل اين تقسيم مى فرمايد شما كه پسر را برتر مى دانيد چگونه براى خدادختر و براى خـود پـسر قرار مى دهيد ؟
!بر اساس باور خودتان اين تقسيم غير عادلانه وتنگ نظرانه است :(الهم الذكر وله الانثى تلك اذا قسمة ضيزى ), ((آيا براى خودتان پسرو براى خدا دختر قرار مى دهيد اين تقسيم تنگ نظرانه است )). قرآن نمى خواهد باور غلط مردم را در مورد برترى مرد بر زن بپذيرد و يا از كنار آن بى تفاوت عبور كـنـد,تـا كـسـى بگويد متاثر از فرهنگ زمانه شده است , كه مرد را برتر از زن مى پنداشته اند ,بلكه بـراسـاس باورهاى خودشان قرآن اعتراض به اين تقسيم دارد در واقع جدال مى كند شما كه خود مـى پـذيـريد پسر برتر از دختر است ,چرا براى خدا دختر قرارداده ايد ؟
نكوهش بر اساس باور غلط آنـهـاست نه پذيرش باور باطل مخاطب آنگاه اين باور غلط آنها را در مورد خودش نگوهش كرده و بـرابـرى زن و مـرد را در ارزش هاى انسانى آشكارا تحليل نموده است و اين بهره گيرى از شيوه جدال احسن است كه ازمعيارهاى پذيرفته شده در محاورات تمام جوامع بشرى است . 7 ـ فضاى سخن .
تـفـاوت هـايـى كـه در زمـينه هاى گوناگون در مخاطب سخن وجود دارد باعث ايجادفضاهاى متفاوت براى سخن گو مى باشد درك مخاطب ,ميزان دانش وى ,علاقه هاى طبيعى و گرايشهاى شـغـلـى وى و سـن مـخـاطب كه كودك و نوجوان , جوان , كامل سال , پيرو حتى زن يا مرد بودن مخاطب به لحاظ تفاوت هاى ثانوى در روح و عاطفه آنهاعرصه هاى تفاوت در مخاطب مى باشد هر نوع عرصه اى سخن متناسب با خود رامى طلبد, كه يك سخن گوى آگاه به اين عرصه ها در طرح مـقـاصـد خـويـش بايد اين ويژگى ها را در نظر بگيرد وجود اين تفاوت ها محدوديت هايى را براى سخن گو ايجادمى كند كه اگر در فضاى يك دانشگاه يا حوزه سخن مى گويد, با فضاى يك جمع كـارگـرى و يـا كـشـاورزى تـفـاوت مـى كـنـد اگر روى سخن او با نسل نو پاى جامعه است با ديـگـرمـخـاطـب هـا تـفـاوت دارد لذا سخن گوى آگاه ناچار به رعايت اين تناسب است و اگر اين تناسب را رعايت نكند, مخاطب خويش را همراه نخواهد داشت از اين سو رعايت فضاى سخن از بـايسته هاى نظام سخن گفتن است نه تاثر و بازتاب از فضا, همان گونه كه رعايت فنون سخن از بايسته هاى نظام سخن است . قـرآن چـون با مخاطب هاى متفاوت روبرو بوده در دو فضاى كاملا متفاوت سخن گفته است كه تفاوت هاى اين دو فضا محدوديت هاى نظام سخن را باعث شده است . فـضـاى سيزده سال اول بعثت در مكه يك فضاى بسته ,توام با فشار و تهاجم از هر سومى باشد يك مـرام نـو پـا بـا پـيـروان انـدك ليكن با يك آرمان توحيدى و جهانى و مصمم درتحقق آن , با انواع جـالـش ها روبروست و محدوديت ها از هر سو بر آنها فشار مى آوردمشخص است كه چنين فضايى محدوديت ايجاد مى كند و سخن بايد به تناسب اين فضاباشد قرآن نيز به تناسب همين فضا سخن گـفـتـه و در سـوره هـاى مـكى سخن ازتوحيد,صفات خدا,شرك زدايى مقابله با باورهاى باطل اعـتـقـادى ,اصـلاح نـاهـنجارى هاى اخلاقى و اجتماعى و توجه دادن انسان به ارزش هاى پايه اى مى باشد. امـا بـعـد از گـذشت دوران مكه و هجرت به مدينة الرسول (ص ) فضا كاملا تفاوت كرده است در مـديـنـه در اثر قدرت رسول اللّه (ص ) و هوادارنش و تشكل و همسويى مسلمانان و استقبال تعداد چـشـم گـيـرى جمعيت از اسلام افق جديدى را باز نموده است در مدينه سخن از قدرت و توان مندى جامعه اسلامى است ,سخن از تشكيل حكومت سياسى اسلام ,سخن از ترتيب يك ارتش مجهز و پرتوان براى دفاع از توحيد است وسخن از ايجاد روابط بين المللى با ديگر مليت ها و حكومت هاى جهان مى باشد. در مدينه سخن از تشكيل ميز گردهاى مذاكره با صاحبان ملل و مذاهب و اديان ودعوت به تشكل و هـمـسـويى همه پيروان اديان آسمانى است , در مدينه سخن از فروعات فقهى و حقوقى در ابعاد گوناگون خانوادگى ,اقتصادى ,و اجتماعى و مى باشد كه از اين سخن ها در مكه يا وجود نداشت , يـا كمتر به گوش مى رسيد و اين تفاوت به لحاظتفاوت مخاطب سخن و فضاى سخن است و يك سـخـن گوى آگاه و حكيم ناگزير ازرعايت اين محدوديت است آيا اگر قرآن در فضاى بسته و خفقان و زور مدارى مكه سخن از نظام سياسى , يا طرح مسائل فرعى و فقهى مى نمود, مى توانست سخن اوحكيمانه و عالمانه باشد؟
! لذا رعايت اين محورها كه همگى بازگشت به بايسته هاى سخن دارد, رعايت ضوابط سخن است نه پذيرش و بازتاب فكر و فرهنگ مخاطب . 8 ـ شان نزول و طرح سؤال .
به حوادثى كه در پى آنها برخى آيه هاى قرآن نازل شده اند, كه به آنها شان نزول گفته مى شود, و يا سـؤالاتـى كـه از جانب مخاطبان قرآن طرح شده و قرآن به آنها پاسخ داده است , دو محور ديگرى هستند كه در ايجاد فضا نقش دارند عرب جاهلى مبتلا به انواع نابسامانى در نظام خانوادگى بود, كـه نوع آنها ناشى از مرد سالارى و خود محورى مرد در تصميم گيرى در تمام شؤون اجتماعى و خانوادگى شده بود آداب جاهلى ماننداين كه باظهار كردن همسر, همسر همانند مادر مى شود يا لـعـان و طـلاق را دسـت آويـزى بـراى بـازيچه قرار دادن زندگى شخصيت زن قرار داده بودند بـرخـوردهـاى ايـن چـنـين موجب اعتراض زنان نسبت به حقوق خويشتن و شكوه در نزد رسول اللّه (ص ) بـه پـيشگاه خدا مى شد و فضاى جديدى پديد مى آورد, آن گاه آياتى چون سوره مجادله جهت پاسخ دادن به اين خواسته ها نازل مى شد:. (قـد سـمـع اللّه قـول التى تجادلك فى زوجها وتشتكى الى اللّه واللّه يسمع تحاوركما ان اللّه سميع بصير, الذين يظاهرون من نسائهم ما هن امهاتهم ) ((524)) . ((خـداى سبحان سخن آن زنى كه با تو در مورد همسرش مجادله مى نمود مى شنود كه آن زن در پـيش تو به خداى سبحان شكوه مى كرد و البته كه خدا گفتگوى شما را هم مى شنود زيرا كه خدا شـنـوا و آگاه است )), آنان كه همسران خود را ظهار مى كنند و خيال مى كنند با اين عمل همسر مـثـل مـادر مـى شود, اين چنين نيست و همسران مادران آنهانيستند و يا حوادثى موجب مى شد رسول اللّه (ص ) برخى مباحات را بر خود ممنوع كندو سبب نزول برخى آيات شود مانند:. (يـا ايـها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك )((525)), ((اى پيامبر چرا برخى چيزها كه خدابر تو حلال كـرده (بـرخى مباحات ) بر خود ممنوع مى كنى ؟
اين گونه حوادث جهت وفضاى خاص به سخن قرآن مى دهد)). و نـيـز طرح سؤالهايى چون (يسئلونك ماذا ينفقون )((526)), ((از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كـنـنـد)), (يـسـئلونك عن الاهله )((527)), ((از تو سؤال مى كنند چگونه ماه به صورت هلال در مـى آيد)), (يسئلونك عن اليتامى )((528)),((از تو سؤال مى كنند با يتيمان چگونه رفتار كنند؟
)), (يـسـئلـونك عن الشهر الحرام قتال فيه )((529)), ((از تو در موردجنگ در ماه حرام مى پرسند و نـظـر تـو را در مورد شراب و قمار جويا مى شوند)),(يسئلونك عن الخمر والميسر), ((از تو درباره ذوالـقـرنـيـن مـى پـرسـند)), (يسئلونك عن ذى القرنين )((530)),((و يا از احكام بانوان در حال قاعدگى مى پرسند)), (يسئلونك عن المحيض ). طـرح سـؤال ها براى سخن گو سمت و سوى خاص ايجاد مى كند و قرآن هم همانندسايرين سؤال مخاطب خويش را پاسخ مى دهد پاسخ دادن به سؤال مخاطب و يا بروزحادثه اى كه ايجاب كند آن حادثه تحليل شود و حكمش روشن گردد,تاثير از باورهاى جامعه نيست كه اگر اين حوادث اتفاق هـم نـمى افتاد آن مقدار از تحليل ها و احكام كه براى رهنمود جامعه لازم بود قرآن طرح مى كرد, ولـو سـؤالـى مـطرح نمى شد يا حادثه اى اتفاق نمى افتاد و در طرح سؤال هاى مخاطب هم آن نوع سؤال هايى كه طرح و پاسخ به آنها پيام و رهنمود براى همگان است طرح مى شده اين چنين نيست كه هر چيزى مخاطب طرح كرد قرآن پاسخ دهد. 9 ـ تو صيف ها.
شبهه تاثر از فرهنگ زمانه در توصيف هاى قرآن از بهشت و نعمت هاى آخرت نيزمطرح شده است , كـه قـرآن در ترسيم نعمت ها و نيز بهشت تحت تاثير علاقه هاى عرب قرار گرفته , مخاطب قرآن , عرب صحرانشين و دور از آب و سبزه و درخت ,ساختمان وفرش فروش , انس گرفته با بيابان كوير سـوزان مى باشد, وقتى مى خواهد وى را دل باخته بهشت كند سخن از سرسبزى و سايه هاى ممتد دارد:(جنات تجرى من تحتها الانهار),نهرهاى ملون و گوناگون , درخت هاى زيباى پرثمر,آن هم مـيـوه هـايـى مـانـنـد انگور و انار وانجير و خرما كه عرب مزه آن را چشيده است مطرح مى كند (فـيـهـافـاكهة ونخل ورمان ) ((531)) در آن بهشت ميوه ها ودرخت خرما و انار است و مسكنهاى مـدرن زيـبـاو مـفـروش بـا زيـبـاتـرين فرش ها و پشتى ها با پذيرايى حور و غلمان (متكئين على رفـرف خـضـر وعـبـقـرى حـسـان )((532)), ((بـهـشـتـيـان در حـالـى كه بر بساطهاى سبز و نـاديـده هـاى زيـبـاتـكـيـه داده اند, (( فى سدر مخضود وطلح منضود وظل ممدود وما مسكوب وفـاكـهـة كـثـيـرة )((533))در سـايـه درخـتـان پرميوه و بدون خار سدر,و در سايه درختان پر برگ سايه دار, و در سايه هاى كشيده شده و آب هاى ريزش كننده زلال و ميوه هاى فراوان . انتخاب اين گونه ها براى عرب مخاطب قرآن جاذبه دارد و اما براى انسان هايى كه در مناطق و آب و هواى سرشار از ميوه و سبزه و آبشار و زندگى مى كنند اين توصيف ها جاذبه چندانى ندارد!. بـه نظر مى رسد زمينه شبهه در توصيف نعمت هاى بهشتى خيلى كم رنگ و ضعيف است زيرا اين توصيف ها آن هم با آن كيفيت كه قرآن طرح مى كند, براى همه انسان هاكوير نشين و بيابان گرد, تـا شـهـروند و مانوس با زندگى باغ و سبزه و آبشار و آب هواى پاك و شاداب , براى همگان جاذب اسـت ايـن توصيف ها سازگار با انس و علاقه مندى همگان است , زمينه شبهه در اين گونه موارد فـراهـم نـيست زمينه شبهه را به نوع ديگرمى توان طرح كرد كه در بيان نعمت هاى دنيايى مانند ميوه ها, مسكن , مركب , لباس ,زراعت و از نعمت هاى در دسترس عرب سخن دارد مانند:. (والتين والزيتون )((534)), ((قسم به انجير و زيتون )). (ومـن ثـمـرات الـنخيل والاعناب تتخذون منه سكرا ورزقا حسنا)((535)), ((ازميوه هاى خرما و انگورها كه از آنها نوشابه هاى شيرين و روزى نيكو و گواراتهيه مى كنيد. (ينبت لكم به الزرع والزيتون والنخيل والاعناب )((536)), ((مى روياند براى شمازراعت و زيتون و درخت هاى خرما و انگور)). در مـورد مـركـب و وسـيـلـه نقليه سخن از اسب و استر و حمار و است :(والخيل والبغال والحمير لتركبوها))((537)), ((براى شما اسب و استر و الاغ آفريد تا بر آنهاسوار شويد)). در بـهـروره از فـراورده هـاى دامـى مـانـنـد شـيـر و پـشـم و كـرك مـى فـرمـايـد:(وان لـكـم فى الانعام لعبرة نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث ودم لبناخالصاسائغاللشاربين ) ((538)) . ((بـراى شما از چهار پايان نعمتى كه موجب عبرت شماست پديد آورد و آن اين كه ازدرون خون و فضولات حيوان شير خالص گوارا براى نوشندگان پديد آورد!)). (والانعام خلقها لكم فيها دف ومنافع ومنها تاكلون ولكم فيها جمال حين تريحون وحين تسرحون وتحمل اثقالكم الى بلد لم تكو نوابا لغيه الا بشق الانفس )((539)),((چهار پايان را براى انتفاع شما خلق كرد تا از پشم و كرك آنها براى دفع سرما و گرمابهره ببريد و فوايد بسيارى ديگر كه در آنها وجـود دارد از جـمله از گوشت آنها استفاده كنيد)), و گله هاى گوسفند و كه شبانگاه و هنگام بازگشت و پگاه هنگام چراگاه رفتن براى شما زينت است و چهار پايان وسيله نقليه (مانند اسب و اسـتـر ) كـه بار شماراحمل مى كنند در مورد بهره ورى از حيوانان براى ساختن خانه , و سر پناه و اسـاس خـانـه :(واللّه جـعـل لكم من بيوتكم سكنا وجعل لكم من جلود الانعام بيوتا تستخفونها يوم ظـعـنـكـم ويوم اقامتكم ومن اصوافها واوبارها واشعارها اثاثا ومتاعا الى حين ))((540)), ((خداى مـهـربـان براى سكونت آسايش شما خانه هاى شما را قرار داد و از پوست چهار پايان براى شماخانه قرار داد همان خانه هاى سبك وزن ( چادرها ) كه براى كوچ كردن و اسكان كردن شب آسان است و از پـشـم و كـرك و مـوى آنـهـا اثـاث خانه و وسيله زندگى پديد آورد تادر زندگى دنيا از آنها بهره مند شويد)). (وجـعـل لـكم من الفلك والانعام ما تركبون لتستوا على ظهوره ثم تذكروا نعمة ربكم اذااستويتم عليه وتقولوا سبحان الذى سخرلنا هذا وما كناله مقرنين )) ((541)) . ((خداى سبحان براى شما از كشتى و چهار پايان نعمت هايى قرار داد كه بر پشت آنهاسوار مى شويد و مـتـذكـر و متوجه نعمت هاى پروردگارتان شده و هنگامى كه بر پشت آنها قرار گرفتيد خداى سبحان را تسبيح كنيد و بگوييد منزه است از هر نقصى آن خدايى كه اين نعمت را در اختيار ما قرار داد كه اگر خدا نعمت نمى داد اينها در دسترس ما قرار نمى گرفتند)). اين شيوه در تبين معارف مانند عدل الهى و تحليل توحيد افعلالى نيزبه وضوح به چشم مى خورد. وقـتـى سـخـن از نـفـى ظلم از ساحت قدس الهى است مى فرمايد:(ولا يظلمون فتيلا) ((542)) , ((مـقـدار نـخ به هم پيچيده مانند داخل شيار هسته خرما هم ظلم نمى شود)),كه سخن از هسته خـرمـاست و يا سخن از قطمير يعنى پوست روى هسته خرما:(والذين تدعون من دونه ما تملكون مـن قـطـمـير)((543)), ((آنان كه غير از خداى سبحان رامى خوانند, حتى صاحب اختيار پوست نازك هسته خرما هم نيستند)). در تحليل انتخاب اين نوع محورها مى توان گفت كه قرآن دو نوع مخاطب دارد و به همين خاطر دو نـوع فـضـاى سخن را بايد رعايت كند وقتى مخاطب فعلى قرآن اعراب حجاز است , براى ايجاد انـس وسـازگـارى با اين مخاطب بايد در انتخاب مثال شيوه اى درپيش گيرد كه براى مخاطب ملموس باشد قرآن در اين گونه موراد سخن از نعمت هاى دم دستى جامعه دارد مى خواهد با تذكر دادن به نعمت ها, مخاطب را به ولى نعمت متوجه كند قرآن در اين گونه موارد به درون زندگى و خـانـه مـخـاطب خويش آمده وبهره ورى هاى او را سوژه قرار داده تا او را متوجه خداى سبحان نـمايد در اين گونه موارديك سخن گوى آگاه و حكيم چگونه سخن مى گويد ؟
آيا گونه هايى انتخاب مى كند كه مخاطب خبر از آنها ندارد يااينكه از زندگى ملموس او سخن خواهد گفت ؟
آيا قـرآن وقـتـى مى خواهد به درون زندگى عرب بيايد مى تواند سخن از آناناس ,پرتقال , موز وامثال ايـنـها داشته باشد آيا مى تواند سخن از قصر كاخ كه در سرزمين كوير چادر نشينى حجاز خبرى از آن نيست سخن بگويد؟
آيا مى تواند فرضا از مركب هاى هزار سال آينده مانند پرنده هاى آهنى امروز سـخـن بـگـويـد كـه در خيال انسان معاصر نزول قرآن نمى گنجيد اگر چنين سخن مى گفت نـاسـازگارى و بيگانگى با مخاطب خويش نبود؟
! اگراين شيوه بيگانگى است براى ايجاد الفت با مـخاطب از همان نعمت هاى ملموس سخن مى گويد از خرما و انگور و انجير,از خيمه هاى و چادر نـشـيـنـى از پوست و گوشت و پشم و كرك گاو و گوسفند, سخن از اسب و استر,شتر و حمار و كـشـتـى كـه قـدرى با آن آشنايى دارد, سخن به ميان مى آورد اگر قرآن غير از اين سخن بگويد مخاطب حاضر خويش رااز دست نخواهد داد ؟
سخنى كه دو نوع مخاطب دارد در انتخاب گونه ها بـايـد بـه شـكـلـى عمل كند كه هم مخاطب عصر صدور سخن را دريابد و هم مخاطبان آينده را پيام رسانى كند. افـزون بـر اين , نوع اين نعمت ها انحصارى عرب نمى باشد و همواره در همه جوامع مطرح مى باشد سـخـن گـوى حـكـيـم در انـتـخـاب گـونـه نمونه اى انتخاب مى كند كه در عين داشتن پيام فـراگـير,ملموس مخاطب نيز باشد نه اين كه سخن را نسبت به مخاطب كنونى كاملا بيگانه كند قرآن در اين گونه موارد گونه هايى انتخاب نموده است كه در ضمن اين كه فراگيرى مى باشند و همه مردم جهان با آن نعمت ها سر كار دارند, ملموس مخاطب عصر نزول قرآن ( يعنى عرب ) نيز بـاشـد و اين نيست جز رعايت ضوابط سخن حكيمانه و آگاهى دقيق از قضاى سخن و انتخاب راه موثر در نفوذ به اعماق جان ها. و نيز در انتخاب مثال براى تبيين معارف الهى مانند توحيد,و عدل و نيز ويژگى هاى جهان آخرت , از گونه هايى كه ملموس مخاطب حاضر است در عين حال در دسترس همه مردم جهان قرار دارد مـانـنـد خـصـوصيات دانه هاى خرما و هسته خرما بهره مى گيرد وپيام اصلى قرآن در اين گونه موارد فراتر از گونه هاى مثالى است و آن توجه به ولى نعمت است اگر انتخاب مورد در آيه اسب و استر است پيام اصلى اين است :. (سـبحان الذى سخر لنا هذا وما كنا له مقرنين ), مى باشد كه بر هر مركب در هر زمان وقتى مستقر شدى مستحب است اين جملات را بر زبان آورى و به ياد ولى نعمت كه نعمت فراهم آورده باشى . 10 ـ قرآن وفرهنگ مردگرايى .
هـمين شبهه به گونه ديگر در خطاب هاى قرآن مطرح است كه چون فرهنگ عصرنزول قرآن از يـك سـو مـرد سـالارى بـود, زورمـدارى مـرد در مـحيط خانه و جامعه تمام حقوق خانوادگى و اجتماعى و مدنى رااز زن سلب كرده بود و قرآن هم همين موضوع را تاييد نموده است كه ديدگاه قـرآن در ايـن راسـتا بازتاب باورهاى فرهنگ زمانه نزول است كه مى فرمايد:(الرجال قوامون على الـنـسـا)((544)), ((مردان قوام بر زنان هستندتدبير امور زنان به لحاظ سترگى مردان به عهده آنان است )). و يـا بـرتـرى مـرد بر زن را صريح مى پذيرد (وللرجال عليهن درجة )((545)), ((مردان درجاتى از برترى بر زنان دارند)). از سوى ديگر روى كرد سخن قرآن همواره مرد است , حتى اگر پيام آن هم مشترك بين زن و مرد بـاشد, زن را مخاطب قرار نمى دهد پيام رسانى قرآن به زنان از طريق خطاب به مردهاست , تعبير (يـا ايـها الذين آمنوا) كه در جاى جاى قرآن به چشم مى خورد خطاب به مردها است با اين كه پيام آن مشترك است . و يـا مـانـنـد:(ولقد خلقناكم ثم صورناكم )((546)), ((شما را خلق كرديم آن گاه شما راصورت نگارى نموديم )). (ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا ) ((547)) , اگر شما در مورد قرآنى كه بر بنده خويش نازل كرده ايم در شك هستيد, خطاب به مردهاست در عين حال كه پيام مشترك است اين همان بازتاب فـرهـنـگ عـرب است كه در خطاب هاى سخن تنها مردها رامخاطب قرار مى دادند و زن را قابل خطاب نمى دانستند و اين همان تاييد فرهنگ مردگرايى است كه بازتاب فرهنگ زمانه نزول قرآن مى باشد. در پاسخ از قسمت اول اين سؤال بيان مبسوطى در گفتار كتاب (( فاطمه الگوى زندگى )) تاليف نـگـارنده آمده است , كه برترى مردان بر زنان در ارزش هاى انسانى نيست بلكه بازتاب تفاوت هاى ميان مرد و زن است اما در مورد خطاب هاى قرآن مى توان گفت قرآن دو نوع پيام براى مرد و زن جـامعه دارد, يك پيام اختصاصى به مرد يا زن ,دوم پيام مشترك در پيام هاى اختصاصى روى كرد قرآن به مرد و زن جداگانه است :(والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين )((548)), ((مادران فرزندان خود رادو سال كامل شير بنوشانند)). (للنسا نصيب مما اكتسبن )((549)), ((زنان مالك دست رنج خويش هستند)). (والـلاتـى يـاتـيـن الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن )((550)), ((زنانى كه دچاربزهكارى مى شوند بر آنان گواه بگيريد)). (قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن )((551)), ((بر زنان مومن بگو نگاه خويش را از نامحرمان بپوشانند و عفت و كرامت خويش را حفظ كنند)). در مورد مردان (للرجال نصيب مما اكتسبوا))((552)), ((مردان مالك دست رنج خويش هستند)). (وآتـوا الـنـسـا صدقاتهن نحلة )((553)), ((كابين زنان خويش را با كمال ميل و بخشش پرداخت نماييد)). (وان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النسا) ((554)) . ((اگـر ترس داريد كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار نكنيد با زنان ديگر ازدواج كنيد(با مادران يتيمان ازدواج نكنند). در پيام هاى مشترك نيز قرآن به سه شيوه عمل نموده است :. گاهى عنوان فراگير انتخاب نموده است مانند:. (يا ايها الناس اتقوا ربكم )((555)), ((اى مردم از پروردگار خويش پروا داشته باشيد)). (يا ايها الناس اعبدوا ربكم )((556)), ((اى مردم پروردگار خويش را بپرستيد)). ((يـا ايـهـا الانـسـان مـا غرك بربك الكريم ))((557)), ((اى انسان چه چيز تو را نسبت به پرورش دهنده ات مغرور نموده است )). و گاهى هم هر دو را به صورت خاص مورد خطاب قرار داده :(من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن )((558)), ((آن كه عمل سازنده و شايسته انجام دهد مرد يا زن باشد تفاوتى ندارد)). بـنـابراين روى كرد سخن قرآن عموما به مرد نيست بلكه هم خطاب خصوصى به زنان دارد و هم خطاب با عنوان فراگير زن و مرد دارد, كه انسان يا مردم را مخاطب قرار مى دهد. امـا نـوع سـوم از خطاب هاى قرآن در پيام مشترك فقط مرد را مستقيم مخاطب قرارمى دهد,كه اگر شبهه اى باشددر اين گونه خطابهامطرح است مانند:(ياايها الذين آمنوا) وامثال اينها. اين شيوه قرآن در سخن گفتن با زنان برگرفته از فرهنگ قرآن و نگرش آن به ارزش هاى انسانى و بـراى رعـايت حرمت زنان مى باشد قرآن در عين حال كه در ارزش هاى پايه اى و انسانى زنان را مـسـاوى مردان مى داند, بلكه اصولا در ارزش هاى انسانى نگرش به زن يا ويژگى هاى مرد ندارد, بلكه به كرامت انسانى روى كرد نموده است و زن و مرد را پديد آمده از يك حقيقت و يك فطرت و از يك نوع گرايش هاى فطرى مى داند و راه رشد وبالندگى آنها را به صورت يكسان هموار نموده اسـت درعـيـن حـال قـرآن در نـگـرش بـه زن و مـرد تفاوت هاى روحى و جسمى آنان را ناديده گرفته است و بر اساس آن تفاوت ها مسؤوليت هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى را تنظيم نموده اسـت و حـضـور هـر دو را در نوع مسؤوليت ها پذيرفته است , بلكه خود مشوق آن مى باشد گرچه واقـعيت هاى متفاوت موجب تفاوت در مسؤوليت ها نيز مى باشد و اين گونه حقايق نيز از ديدگاه واقع گراى قرآن دور نبوده است همان فاصله و دورى كه فرهنگ غرب ,و باورهاى دانش امروز آن را پديد آورده و خود نيز در پى آمدهاى آن سخت گرفتار شده است . قـرآن در عـيـن پـذيرفتن زنان در عرصه هاى فرهنگى ,اجتماعى ,سياسى ,از يك نكته اساسى غافل نـبـوده اسـت و آن ارج نـهـادن بـه حـرمت و كرامت زن است اگر حضور زن رادر جامعه تشويق مـى كند, به نوعى برنامه تنظيم مى نمايد كه حضور زنان در اين عرصه ناسازگار با كرامت و عفت آنـان و نيز جامعه نباشد كدام انسان آگاه است كه نپذير حضورخانم ها در مجامع عمومى همراه با خـطـرها مى باشد كدام جامعه واقع بين است كه اين نكته را واقف نباشد, كه اختلاط زن و مرد در عـرصـه هـاى گـوناگون پى آمدهاى نا هنجاردارد مگر بسيارى از ناهنجارى هاى كنونى جامعه بازتاب حضور بى بند بارى زنان درجامعه نمى باشد؟
. قرآن زنان را محصور در چهار ديوار خانه نمى كند, به آنان اجازه حضور در تمام عرصه ها را مى دهد لـيـكـن بـا حـفظ حرمت و كرامت آنان زن نبايد كرامتش دست آويزقانون تساوى ,و يا عرصه هاى تبليغاتى قرار گيرد در برخوردها و محاوره زن و مرد بايدادب و محجوب بودن هر دو طرف توجه شـود و چون زن همانند جواهر و مرواريدنحيف است , بايد براى ايجاد مصونيت در آن , بيش از مرد مـسـتـور و مـحـجـوب بـاشـد درمـعـاشرت محجوب در محاوره مؤدبانه و عفيف در عرصه هاى گـونـاگـون عـمومى هم ازحضور بى جا و غير ضرورى و در دست و پا قرار گرفتن زنان پرهيز مـى دارد بـه هـمـيـن لـحـاظ خطاب به آنها را مؤدبانه انجام مى دهد اگر در بسيارى از پيام هاى مـشـتـرك زن ومـرد خـطـاب به مرد است براى تحقير زنان نيست , براى حفظ حرمت آنان است كـه مـودبـانـه , مـحـجـوب و مـسـتور با آنها سخن گفته باشد و اين فرهنگ عمومى انسان هاى نـيـزمى باشد صرف نظر از شعارهاى فريبا و دروغين كه فرهنگ غرب در اذهان ايجاد كرده است , فرهنگ اصيل جوامع انسانى در محاورات و معاشرت عمومى اين گونه محورهارعايت مى كنند و در مـحاوره و گفتگو مرد با زن ,زن را پيش پا قرار نمى دهد,تلاش برمستور بودن زن و خطاب به صورت كنايه و اكتفا به حد اقل از نياز مى باشد. قـرآن تـابـع مـعيارهاى مردم نيست , قرآن معلم جامعه است قرآن طراح جامعه متمدن و رشيد و بالنده است از رسوم آداب مردم رنگ و خو نمى گيرد در محاورات ومعاشرت هاى عمومى نيز پيام رسانى مى كند, كه براى پرهيز از ناهنجارى ها و براى هموار نمودن رشد و تعالى جامعه , بايد نكات ايـن چـنـيـنـى را در نـظر گرفت اين ادب سخن گفتن و معاشرت با زن ومرد است كه مستور, محجوب ومؤدب بدون هر گونه تلطيف صدا و عشوه گرى و حتى المقدر با خطاب غير مستقيم بـايـد انـجام گيرد بدين سبب نوع خطاب هاى عمومى قرآن به زنان غير مستقيم مى باشد كه اين نـكـته بر خواسته از يك فرهنگ مرد گرايى نيست و بازتاب فرهنگ زمانه نيز نمى باشد بلكه توجه دادن به يك محور اساسى در معاشرت هاى اجتماعى زنان است تا معاشرت ها و محاوره ها, پى آمدها ناهنجار به دنبال نداشته باشد. 11 ـ تسامح و مبالغه .
قـرآن كـه بـر زبـان مردم سخن مى گويد كاستى ها و نواقص فنون سخن را نمى پذيردمعيارهاى زيـبـايى را به كار مى گيرد آنچه موجب كاستى در ظاهر سخن و يا ناسازگارى بامحتواى سخن مـى شـود, به گونه كه با اهداف و ويژگى هاى محتواى سخن حق نا هماهنگ باشد پرهيز مى كند قرآن كتاب صدق خالص و حق مدار است , هر گونه ايجادناسازگارى با اين محورها از روش قرآن دور است پذيرفتن محاوره عرفى مردمى لزومابه معناى پذيرفتن كاستى هاى آن نيست تسامح در سخن از نقص و كاستى مى باشد و اگرقرآن بر اساس فرهنگ و زبان مردم سخن مى گويد, بدين مـعـنـا نيست كه همان گونه كه درمحاوره مردم تسامح و يا مبالغه وجود دارد در زبان قرآن هم تـسـامح و مبالغه وجودداشته باشد زيراكه مبالغه و تسامح اگر كذب هم نباشد با اهداف رهنمود قـرآن نـاسـازگارى است زيرا رهنمود با تسامح امكان تحقق ندارد,رهنمودبه صراط مستقيم بايد بدون اعوجاج و انحراف و بدون كوچكترين تسامح تحليل شود يك مهندسى كه طراح يك بزرگ راه اتوبان است بايد آنچنان طراحى نمايد كه اتوبان از هر جهت ايمن از خطرباشد نمى تواند فرضا يك كـيـلـو متر آن را تسامح نموده منحنى طراحى كند يا يك قسمت راه را از زيرسازى و تامين صرف نظر كند! زيرا صرف ايجاد انحراف در يك محور ولوكوچك و يا تسامح در يك قسمت راه ولو اندك خـطـر جانى براى عابران آن راه دارد ودر رساندن مسافران به مقصد اطمينان حاصل نمى شود و يـك مـهـنـدس طـراح نمى تواندخطر جانى آنان را ناديده بگيرد قرآن كتاب هدايت و رهنمود به صراط مستقيم ومقصدنهايى بدون كوچكترين كاستى است :. (ان هـذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )((559)), ((به استوارترين راه رهنمود است اگركوچكترين كـاستى و اغماض و تسامح ملاحظه شود اقوم نخواهد بود)), زيرا خطر بزرگ با كوچكترين انحراف آغاز مى شود رهنمود تسامح بردار نيست البته اين سخن باشريعت سهله ناسازگار نيست , شريعت سـهـله در رهنمود نيست , در فراگيرى و عمل است كه بر پيروان حق سخت گيرى نمى شود در يـادگـيـرى چـه بسا سوال شود:((هلا تعلمت ,))چرادين نياموختى , در عين حال زمينه گذشت اسـت هـمـان گونه كه در بى توجهى درعمل ,راه گذشت همواراست ,سخت گيرى نمى شود كه ديـن حـرج و مشقت نيست دين سازگارى با زندگى روزمره مردم است نه اين كه در رهنمود و تحليل حقايق تسامح بردار باشد. اما تعبيراتى مانند:(يود احد هم لو يعمر الف سنة )((560)), ((يهودى ها و دنيا طلبانى همانند يهود دوست دارند هزار سال زندگى كنند)), اين نه تسامح است نه مبالغه بلكه بيان افزون طلبى و دنيا طلبى يهود است بيان كثرت است , فرق است بين مبالغه و تسامح با بيان كثرت در مبالغه و تسامح آن عـدد به زبان آمده مقصود نيست مثلا مى گويد صد بار اين سخن را گفتم در حالى كه ممكن اسـت ده بارهم نگفته باشد كه عدد(( صد )) اصلا منظورسخن گو نيست براى زياد وبزرگ جلوه دادن مـى گـويـد صد بار گفتم اما در جايى كه سخن از بيان كثرت است چه بسا همان عدد هم منظور سخن گو باشد و فزونتر از آن نيز, مثلادر مورد منافقين به رسول اللّه (ص ) مى فرمايد براى آنها استغفار مكن كه اگر هفتاد مرتبه هم استغفار كنى خدا آنها را مشمول مغفرت قرار نمى دهد:. (لو استغفرت لهم سبعين مرة فلن يغفر اللّه لهم )((561)), ((اگر هفتاد يا بيش از هفتادمرتبه هم استغفار كنى بى اثر است در آيه (لو يعمر الف سنة ) هم سخن از كثرت عدداست كه از همين تعبير رايـج در بـيـن مردم كه مى گويند هزار سال به اين سال ها كه درمراسم ديد و بازديد عيد نوروز رواج دارد اين ضرب المثل در بين عرب هاهم رواج پيداكرده كه :((عشت الف نيروز)) هزار نوروز (سـال ) عـمر كنى در اين تعبير قرآن روحيه دنياطلبى يهود را ترسيم مى كند كه مى خواهد هزار سال يا بيشتر در دنيا بماند مبالغه و تسامح نيست واقعا دنيا گرايى آنها خواهان عمر هزار سال و يا حتى بيش از آن مى باشد. در احـتجاج ابراهيم خليل (ع ) كه مى گويد:(هذا ربى هذا اكبر)((562)), ((اين (خورشيد) خداى مـن اسـت ايـن بزرگتر از ديگرى (ماه ) است )), تسامح در كار نيست بلكه مماشات با قوم در كنار ميزگرد احتجاج است همانند:. (انـا او ايـاكـم لـعـلـى هـدى او فـى ضلال مبين )((563)), ((يا ما بر حقيم و شما باطل ,ويا مادر گمراهى هستيم و شما در صراط مستقيم !)), دراين برخورد حضرت با آنها مماشات مى كند يعنى بـراى تـلـطـيف روحيه و برانگيختن عاطفه آنها در ظاهر قدرى با آنها همراه مى شود و اين چشم پـوشـى و تسامح نيست حضرت يك لحظه در حق بودن خود يا درگمراه بودن آنها ترديد ندارد و نمى خواهد حتى يك لحظه كمترين ترديدى در موضع خود راه بدهد تسامح اين است كه لحظه اى از حـق بـودن خـود يـا قدرى در باطل بودن طرف ترديد كند ابراهيم خليل (ع ) در حق بودن راه خويش و نيز باطل بودن بت پرستى ترديد ندارد بلكه وقتى مى بيند آنها در اثر مشاهده زيبايى هاى ماه و خورشيد آن ها راپرستش مى كنند مى گويد زيبايى قابل پرستش است , من هم در اين جهت بـا شـمـا هـمـراه هـسـتـم امـا كـدام زيبايى ,زيبايى ناپايدار ماه و خورشيد! يا زيبايى حق محض و جاويدمى خواهد از اين سوژه ها براى توجه دادن طرف به مبدا هستى و زيبايى بهره گيرد, اين كه تسامح و اغماض در رهنمود نيست بنابراين در قرآن تسامح و مبالغه وجود ندارد باتسامح و مبالغه نـمـى توان جامعه را راهبرى نمود تسامح وگذشت وچشم پوشى درارتكاب خلاف ,فرضى صحيح دارد,نه درهدايت وراهبرى . پى آمدهاى بازتاب فرهنگ زمانه .
از آنـچـه در ايـن چـنـد محور بررسى و نقد شد مى توان نتيجه گرفت كه نزول وحى به زبان قوم پـيـامـبرش در هر زمانى به معناى سخن گفتن وحى با واژگان گويشى قوم آن پيامبر است كه بـاعـث ويـژگـى هـا و بايسته هاى سخن را در پى دارد و اين كاملا مغاير باسخن گفتن بر اساس باورها و انديشه هاى قوم مى باشد التزام به محور اول كه در غالب لفظ در آمدن وحى ناگزير از آن اسـت ,لـزومـا بـه معناى تاثر از باورها قوم نيست , زيرامحور اول نقش ابزارى در رساندن پيام غنى وحـى و مـحـتواى ملكوتى آن دارد وحى تعليم قدسى است وحى از آداب و رسوم و باورهاى مردم فـاصـلـه فراوان دارد پذيرش محور اول پى آمد و ناهنجارى ندارد وبااهداف رسالت و ويژگى هاى قرآن كه صدق وحق بودن است هم خوانى دارد. اما پذيرش محور دوم بازتاب ها و ناهنجارى هاى غير قابل جبران در پى دارد زيراپذيرش تاثر وحى از فرهنگ و رسوم قوم ,با فرا بشرى بودن وحى و اهداف رسالت كه رهنمود بشر است ,ويژگى هاى قرآن كه لسان صدق ,و حق محض و سخن فصل و حرف آخر است و صراط اقوم ومطمئن مى باشد, نـاسـازگار است رسالت و راهبرى جامعه باهمسان شدن با مردم ,سازش ,تسامح ,و انتخاب نمودن شـيـوه هـاى باطل براى رسيدن به حق همخوانى ندارد و نيز تاثر از دانش بى اساس در واقع جهل مـخاطب و حتى همسان قرار دادن قرآن با ساير كتاب هاى بشرى است ,كه با ملكوتى بودن و غناى قـدسـى آن وجـاويـد و هـمـيشگى بودن آن ناسازگار است در اين پذيرش ها به هر انگيزه اى كه بـاشـدتـعـرض بـه سـاحـت قـدسـى قـرآن و مـعجزه خالده رسول اللّه (ص ) مى باشد, كه همگان بويژه عزيزان محقق و قرآن پژوه بايد نسبت به آن احساس خطر كنند. نگاهى به آنچه گذشت .
در ايـن نوشتار بايسته هاى سخن از فرهنگ و آداب و رسوم جداگانه تحليل شد وآنچه قرآن يا هر سخن گوى آگاه و حكيم ناگزير از رعايت آن است , محور اول است نه دوم در اين بخش بررسى شـد كـه قـرآن بـراى ايجاد ارتباط و انس با مخاطبان خود, ناگزيراز سخن گفتن با آنان است و هـمـان گـونـه كـه در سـخن گفتن بايد با واژگان گويشى همان زبان سخن بگويد,بايد فنون ادبـيـات ,فـضـاى سـخـن را نيز رعايت كند رعايت اين محورهاتاثر از فرهنگ نيست , بلكه رعايت ترازهاى سخن و ويژگى هاى زبان و ايجاد تناسب بافضاى مخاطب مى باشد. قرآن در رساندن پيام خويش از تمام فنون به بهترين شيوه بهره برده واز تمام روش هايى كه سبب كـاسـتـى در زيـبـايـى و يـا محتواى سخن مى شود, پرهيز نموده است و پذيرش زبان قوم پذيرش كـاستى هاى آن نيست قرآن زيبايى ها و ويژگى هاى زبان عرب راانتخاب نموده است نه پيرايه ها و نارسايى هاى آن را.
! لذا رعايت اين محورها كه همگى بازگشت به بايسته هاى سخن دارد, رعايت ضوابط سخن است نه پذيرش و بازتاب فكر و فرهنگ مخاطب .
8 ـ شان نزول و طرح سؤال .
به حوادثى كه در پى آنها برخى آيه هاى قرآن نازل شده اند, كه به آنها شان نزول گفته مى شود, و يا سـؤالاتـى كـه از جانب مخاطبان قرآن طرح شده و قرآن به آنها پاسخ داده است , دو محور ديگرى هستند كه در ايجاد فضا نقش دارند عرب جاهلى مبتلا به انواع نابسامانى در نظام خانوادگى بود, كـه نوع آنها ناشى از مرد سالارى و خود محورى مرد در تصميم گيرى در تمام شؤون اجتماعى و خانوادگى شده بود آداب جاهلى ماننداين كه باظهار كردن همسر, همسر همانند مادر مى شود يا لـعـان و طـلاق را دسـت آويـزى بـراى بـازيچه قرار دادن زندگى شخصيت زن قرار داده بودند بـرخـوردهـاى ايـن چـنـين موجب اعتراض زنان نسبت به حقوق خويشتن و شكوه در نزد رسول اللّه (ص ) بـه پـيشگاه خدا مى شد و فضاى جديدى پديد مى آورد, آن گاه آياتى چون سوره مجادله جهت پاسخ دادن به اين خواسته ها نازل مى شد:. (قـد سـمـع اللّه قـول التى تجادلك فى زوجها وتشتكى الى اللّه واللّه يسمع تحاوركما ان اللّه سميع بصير, الذين يظاهرون من نسائهم ما هن امهاتهم ) ((524)) . ((خـداى سبحان سخن آن زنى كه با تو در مورد همسرش مجادله مى نمود مى شنود كه آن زن در پـيش تو به خداى سبحان شكوه مى كرد و البته كه خدا گفتگوى شما را هم مى شنود زيرا كه خدا شـنـوا و آگاه است )), آنان كه همسران خود را ظهار مى كنند و خيال مى كنند با اين عمل همسر مـثـل مـادر مـى شود, اين چنين نيست و همسران مادران آنهانيستند و يا حوادثى موجب مى شد رسول اللّه (ص ) برخى مباحات را بر خود ممنوع كندو سبب نزول برخى آيات شود مانند:. (يـا ايـها النبى لم تحرم ما احل اللّه لك )((525)), ((اى پيامبر چرا برخى چيزها كه خدابر تو حلال كـرده (بـرخى مباحات ) بر خود ممنوع مى كنى ؟
اين گونه حوادث جهت وفضاى خاص به سخن قرآن مى دهد)). و نـيـز طرح سؤالهايى چون (يسئلونك ماذا ينفقون )((526)), ((از تو سؤال مى كنند چه چيز انفاق كـنـنـد)), (يـسـئلونك عن الاهله )((527)), ((از تو سؤال مى كنند چگونه ماه به صورت هلال در مـى آيد)), (يسئلونك عن اليتامى )((528)),((از تو سؤال مى كنند با يتيمان چگونه رفتار كنند؟
)), (يـسـئلـونك عن الشهر الحرام قتال فيه )((529)), ((از تو در موردجنگ در ماه حرام مى پرسند و نـظـر تـو را در مورد شراب و قمار جويا مى شوند)),(يسئلونك عن الخمر والميسر), ((از تو درباره ذوالـقـرنـيـن مـى پـرسـند)), (يسئلونك عن ذى القرنين )((530)),((و يا از احكام بانوان در حال قاعدگى مى پرسند)), (يسئلونك عن المحيض ). طـرح سـؤال ها براى سخن گو سمت و سوى خاص ايجاد مى كند و قرآن هم همانندسايرين سؤال مخاطب خويش را پاسخ مى دهد پاسخ دادن به سؤال مخاطب و يا بروزحادثه اى كه ايجاب كند آن حادثه تحليل شود و حكمش روشن گردد,تاثير از باورهاى جامعه نيست كه اگر اين حوادث اتفاق هـم نـمى افتاد آن مقدار از تحليل ها و احكام كه براى رهنمود جامعه لازم بود قرآن طرح مى كرد, ولـو سـؤالـى مـطرح نمى شد يا حادثه اى اتفاق نمى افتاد و در طرح سؤال هاى مخاطب هم آن نوع سؤال هايى كه طرح و پاسخ به آنها پيام و رهنمود براى همگان است طرح مى شده اين چنين نيست كه هر چيزى مخاطب طرح كرد قرآن پاسخ دهد. 9 ـ تو صيف ها.
شبهه تاثر از فرهنگ زمانه در توصيف هاى قرآن از بهشت و نعمت هاى آخرت نيزمطرح شده است , كـه قـرآن در ترسيم نعمت ها و نيز بهشت تحت تاثير علاقه هاى عرب قرار گرفته , مخاطب قرآن , عرب صحرانشين و دور از آب و سبزه و درخت ,ساختمان وفرش فروش , انس گرفته با بيابان كوير سـوزان مى باشد, وقتى مى خواهد وى را دل باخته بهشت كند سخن از سرسبزى و سايه هاى ممتد دارد:(جنات تجرى من تحتها الانهار),نهرهاى ملون و گوناگون , درخت هاى زيباى پرثمر,آن هم مـيـوه هـايـى مـانـنـد انگور و انار وانجير و خرما كه عرب مزه آن را چشيده است مطرح مى كند (فـيـهـافـاكهة ونخل ورمان ) ((531)) در آن بهشت ميوه ها ودرخت خرما و انار است و مسكنهاى مـدرن زيـبـاو مـفـروش بـا زيـبـاتـرين فرش ها و پشتى ها با پذيرايى حور و غلمان (متكئين على رفـرف خـضـر وعـبـقـرى حـسـان )((532)), ((بـهـشـتـيـان در حـالـى كه بر بساطهاى سبز و نـاديـده هـاى زيـبـاتـكـيـه داده اند, (( فى سدر مخضود وطلح منضود وظل ممدود وما مسكوب وفـاكـهـة كـثـيـرة )((533))در سـايـه درخـتـان پرميوه و بدون خار سدر,و در سايه درختان پر برگ سايه دار, و در سايه هاى كشيده شده و آب هاى ريزش كننده زلال و ميوه هاى فراوان . انتخاب اين گونه ها براى عرب مخاطب قرآن جاذبه دارد و اما براى انسان هايى كه در مناطق و آب و هواى سرشار از ميوه و سبزه و آبشار و زندگى مى كنند اين توصيف ها جاذبه چندانى ندارد!. بـه نظر مى رسد زمينه شبهه در توصيف نعمت هاى بهشتى خيلى كم رنگ و ضعيف است زيرا اين توصيف ها آن هم با آن كيفيت كه قرآن طرح مى كند, براى همه انسان هاكوير نشين و بيابان گرد, تـا شـهـروند و مانوس با زندگى باغ و سبزه و آبشار و آب هواى پاك و شاداب , براى همگان جاذب اسـت ايـن توصيف ها سازگار با انس و علاقه مندى همگان است , زمينه شبهه در اين گونه موارد فـراهـم نـيست زمينه شبهه را به نوع ديگرمى توان طرح كرد كه در بيان نعمت هاى دنيايى مانند ميوه ها, مسكن , مركب , لباس ,زراعت و از نعمت هاى در دسترس عرب سخن دارد مانند:. (والتين والزيتون )((534)), ((قسم به انجير و زيتون )). (ومـن ثـمـرات الـنخيل والاعناب تتخذون منه سكرا ورزقا حسنا)((535)), ((ازميوه هاى خرما و انگورها كه از آنها نوشابه هاى شيرين و روزى نيكو و گواراتهيه مى كنيد. (ينبت لكم به الزرع والزيتون والنخيل والاعناب )((536)), ((مى روياند براى شمازراعت و زيتون و درخت هاى خرما و انگور)). در مـورد مـركـب و وسـيـلـه نقليه سخن از اسب و استر و حمار و است :(والخيل والبغال والحمير لتركبوها))((537)), ((براى شما اسب و استر و الاغ آفريد تا بر آنهاسوار شويد)). در بـهـروره از فـراورده هـاى دامـى مـانـنـد شـيـر و پـشـم و كـرك مـى فـرمـايـد:(وان لـكـم فى الانعام لعبرة نسقيكم مما فى بطونه من بين فرث ودم لبناخالصاسائغاللشاربين ) ((538)) . ((بـراى شما از چهار پايان نعمتى كه موجب عبرت شماست پديد آورد و آن اين كه ازدرون خون و فضولات حيوان شير خالص گوارا براى نوشندگان پديد آورد!)). (والانعام خلقها لكم فيها دف ومنافع ومنها تاكلون ولكم فيها جمال حين تريحون وحين تسرحون وتحمل اثقالكم الى بلد لم تكو نوابا لغيه الا بشق الانفس )((539)),((چهار پايان را براى انتفاع شما خلق كرد تا از پشم و كرك آنها براى دفع سرما و گرمابهره ببريد و فوايد بسيارى ديگر كه در آنها وجـود دارد از جـمله از گوشت آنها استفاده كنيد)), و گله هاى گوسفند و كه شبانگاه و هنگام بازگشت و پگاه هنگام چراگاه رفتن براى شما زينت است و چهار پايان وسيله نقليه (مانند اسب و اسـتـر ) كـه بار شماراحمل مى كنند در مورد بهره ورى از حيوانان براى ساختن خانه , و سر پناه و اسـاس خـانـه :(واللّه جـعـل لكم من بيوتكم سكنا وجعل لكم من جلود الانعام بيوتا تستخفونها يوم ظـعـنـكـم ويوم اقامتكم ومن اصوافها واوبارها واشعارها اثاثا ومتاعا الى حين ))((540)), ((خداى مـهـربـان براى سكونت آسايش شما خانه هاى شما را قرار داد و از پوست چهار پايان براى شماخانه قرار داد همان خانه هاى سبك وزن ( چادرها ) كه براى كوچ كردن و اسكان كردن شب آسان است و از پـشـم و كـرك و مـوى آنـهـا اثـاث خانه و وسيله زندگى پديد آورد تادر زندگى دنيا از آنها بهره مند شويد)). (وجـعـل لـكم من الفلك والانعام ما تركبون لتستوا على ظهوره ثم تذكروا نعمة ربكم اذااستويتم عليه وتقولوا سبحان الذى سخرلنا هذا وما كناله مقرنين )) ((541)) . ((خداى سبحان براى شما از كشتى و چهار پايان نعمت هايى قرار داد كه بر پشت آنهاسوار مى شويد و مـتـذكـر و متوجه نعمت هاى پروردگارتان شده و هنگامى كه بر پشت آنها قرار گرفتيد خداى سبحان را تسبيح كنيد و بگوييد منزه است از هر نقصى آن خدايى كه اين نعمت را در اختيار ما قرار داد كه اگر خدا نعمت نمى داد اينها در دسترس ما قرار نمى گرفتند)). اين شيوه در تبين معارف مانند عدل الهى و تحليل توحيد افعلالى نيزبه وضوح به چشم مى خورد. وقـتـى سـخـن از نـفـى ظلم از ساحت قدس الهى است مى فرمايد:(ولا يظلمون فتيلا) ((542)) , ((مـقـدار نـخ به هم پيچيده مانند داخل شيار هسته خرما هم ظلم نمى شود)),كه سخن از هسته خـرمـاست و يا سخن از قطمير يعنى پوست روى هسته خرما:(والذين تدعون من دونه ما تملكون مـن قـطـمـير)((543)), ((آنان كه غير از خداى سبحان رامى خوانند, حتى صاحب اختيار پوست نازك هسته خرما هم نيستند)). در تحليل انتخاب اين نوع محورها مى توان گفت كه قرآن دو نوع مخاطب دارد و به همين خاطر دو نـوع فـضـاى سخن را بايد رعايت كند وقتى مخاطب فعلى قرآن اعراب حجاز است , براى ايجاد انـس وسـازگـارى با اين مخاطب بايد در انتخاب مثال شيوه اى درپيش گيرد كه براى مخاطب ملموس باشد قرآن در اين گونه موراد سخن از نعمت هاى دم دستى جامعه دارد مى خواهد با تذكر دادن به نعمت ها, مخاطب را به ولى نعمت متوجه كند قرآن در اين گونه موارد به درون زندگى و خـانـه مـخـاطب خويش آمده وبهره ورى هاى او را سوژه قرار داده تا او را متوجه خداى سبحان نـمايد در اين گونه موارديك سخن گوى آگاه و حكيم چگونه سخن مى گويد ؟
آيا گونه هايى انتخاب مى كند كه مخاطب خبر از آنها ندارد يااينكه از زندگى ملموس او سخن خواهد گفت ؟
آيا قـرآن وقـتـى مى خواهد به درون زندگى عرب بيايد مى تواند سخن از آناناس ,پرتقال , موز وامثال ايـنـها داشته باشد آيا مى تواند سخن از قصر كاخ كه در سرزمين كوير چادر نشينى حجاز خبرى از آن نيست سخن بگويد؟
آيا مى تواند فرضا از مركب هاى هزار سال آينده مانند پرنده هاى آهنى امروز سـخـن بـگـويـد كـه در خيال انسان معاصر نزول قرآن نمى گنجيد اگر چنين سخن مى گفت نـاسـازگارى و بيگانگى با مخاطب خويش نبود؟
! اگراين شيوه بيگانگى است براى ايجاد الفت با مـخاطب از همان نعمت هاى ملموس سخن مى گويد از خرما و انگور و انجير,از خيمه هاى و چادر نـشـيـنـى از پوست و گوشت و پشم و كرك گاو و گوسفند, سخن از اسب و استر,شتر و حمار و كـشـتـى كـه قـدرى با آن آشنايى دارد, سخن به ميان مى آورد اگر قرآن غير از اين سخن بگويد مخاطب حاضر خويش رااز دست نخواهد داد ؟
سخنى كه دو نوع مخاطب دارد در انتخاب گونه ها بـايـد بـه شـكـلـى عمل كند كه هم مخاطب عصر صدور سخن را دريابد و هم مخاطبان آينده را پيام رسانى كند. افـزون بـر اين , نوع اين نعمت ها انحصارى عرب نمى باشد و همواره در همه جوامع مطرح مى باشد سـخـن گـوى حـكـيـم در انـتـخـاب گـونـه نمونه اى انتخاب مى كند كه در عين داشتن پيام فـراگـير,ملموس مخاطب نيز باشد نه اين كه سخن را نسبت به مخاطب كنونى كاملا بيگانه كند قرآن در اين گونه موارد گونه هايى انتخاب نموده است كه در ضمن اين كه فراگيرى مى باشند و همه مردم جهان با آن نعمت ها سر كار دارند, ملموس مخاطب عصر نزول قرآن ( يعنى عرب ) نيز بـاشـد و اين نيست جز رعايت ضوابط سخن حكيمانه و آگاهى دقيق از قضاى سخن و انتخاب راه موثر در نفوذ به اعماق جان ها. و نيز در انتخاب مثال براى تبيين معارف الهى مانند توحيد,و عدل و نيز ويژگى هاى جهان آخرت , از گونه هايى كه ملموس مخاطب حاضر است در عين حال در دسترس همه مردم جهان قرار دارد مـانـنـد خـصـوصيات دانه هاى خرما و هسته خرما بهره مى گيرد وپيام اصلى قرآن در اين گونه موارد فراتر از گونه هاى مثالى است و آن توجه به ولى نعمت است اگر انتخاب مورد در آيه اسب و استر است پيام اصلى اين است :. (سـبحان الذى سخر لنا هذا وما كنا له مقرنين ), مى باشد كه بر هر مركب در هر زمان وقتى مستقر شدى مستحب است اين جملات را بر زبان آورى و به ياد ولى نعمت كه نعمت فراهم آورده باشى . 10 ـ قرآن وفرهنگ مردگرايى .
هـمين شبهه به گونه ديگر در خطاب هاى قرآن مطرح است كه چون فرهنگ عصرنزول قرآن از يـك سـو مـرد سـالارى بـود, زورمـدارى مـرد در مـحيط خانه و جامعه تمام حقوق خانوادگى و اجتماعى و مدنى رااز زن سلب كرده بود و قرآن هم همين موضوع را تاييد نموده است كه ديدگاه قـرآن در ايـن راسـتا بازتاب باورهاى فرهنگ زمانه نزول است كه مى فرمايد:(الرجال قوامون على الـنـسـا)((544)), ((مردان قوام بر زنان هستندتدبير امور زنان به لحاظ سترگى مردان به عهده آنان است )). و يـا بـرتـرى مـرد بر زن را صريح مى پذيرد (وللرجال عليهن درجة )((545)), ((مردان درجاتى از برترى بر زنان دارند)). از سوى ديگر روى كرد سخن قرآن همواره مرد است , حتى اگر پيام آن هم مشترك بين زن و مرد بـاشد, زن را مخاطب قرار نمى دهد پيام رسانى قرآن به زنان از طريق خطاب به مردهاست , تعبير (يـا ايـها الذين آمنوا) كه در جاى جاى قرآن به چشم مى خورد خطاب به مردها است با اين كه پيام آن مشترك است . و يـا مـانـنـد:(ولقد خلقناكم ثم صورناكم )((546)), ((شما را خلق كرديم آن گاه شما راصورت نگارى نموديم )). (ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا ) ((547)) , اگر شما در مورد قرآنى كه بر بنده خويش نازل كرده ايم در شك هستيد, خطاب به مردهاست در عين حال كه پيام مشترك است اين همان بازتاب فـرهـنـگ عـرب است كه در خطاب هاى سخن تنها مردها رامخاطب قرار مى دادند و زن را قابل خطاب نمى دانستند و اين همان تاييد فرهنگ مردگرايى است كه بازتاب فرهنگ زمانه نزول قرآن مى باشد. در پاسخ از قسمت اول اين سؤال بيان مبسوطى در گفتار كتاب (( فاطمه الگوى زندگى )) تاليف نـگـارنده آمده است , كه برترى مردان بر زنان در ارزش هاى انسانى نيست بلكه بازتاب تفاوت هاى ميان مرد و زن است اما در مورد خطاب هاى قرآن مى توان گفت قرآن دو نوع پيام براى مرد و زن جـامعه دارد, يك پيام اختصاصى به مرد يا زن ,دوم پيام مشترك در پيام هاى اختصاصى روى كرد قرآن به مرد و زن جداگانه است :(والوالدات يرضعن اولادهن حولين كاملين )((548)), ((مادران فرزندان خود رادو سال كامل شير بنوشانند)). (للنسا نصيب مما اكتسبن )((549)), ((زنان مالك دست رنج خويش هستند)). (والـلاتـى يـاتـيـن الفاحشة من نسائكم فاستشهدوا عليهن )((550)), ((زنانى كه دچاربزهكارى مى شوند بر آنان گواه بگيريد)). (قل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن )((551)), ((بر زنان مومن بگو نگاه خويش را از نامحرمان بپوشانند و عفت و كرامت خويش را حفظ كنند)). در مورد مردان (للرجال نصيب مما اكتسبوا))((552)), ((مردان مالك دست رنج خويش هستند)). (وآتـوا الـنـسـا صدقاتهن نحلة )((553)), ((كابين زنان خويش را با كمال ميل و بخشش پرداخت نماييد)). (وان خفتم الا تقسطوا فى اليتامى فانكحوا ما طاب لكم من النسا) ((554)) . ((اگـر ترس داريد كه در مورد يتيمان به عدالت رفتار نكنيد با زنان ديگر ازدواج كنيد(با مادران يتيمان ازدواج نكنند). در پيام هاى مشترك نيز قرآن به سه شيوه عمل نموده است :. گاهى عنوان فراگير انتخاب نموده است مانند:. (يا ايها الناس اتقوا ربكم )((555)), ((اى مردم از پروردگار خويش پروا داشته باشيد)). (يا ايها الناس اعبدوا ربكم )((556)), ((اى مردم پروردگار خويش را بپرستيد)). ((يـا ايـهـا الانـسـان مـا غرك بربك الكريم ))((557)), ((اى انسان چه چيز تو را نسبت به پرورش دهنده ات مغرور نموده است )). و گاهى هم هر دو را به صورت خاص مورد خطاب قرار داده :(من عمل صالحا من ذكر او انثى وهو مؤمن )((558)), ((آن كه عمل سازنده و شايسته انجام دهد مرد يا زن باشد تفاوتى ندارد)). بـنـابراين روى كرد سخن قرآن عموما به مرد نيست بلكه هم خطاب خصوصى به زنان دارد و هم خطاب با عنوان فراگير زن و مرد دارد, كه انسان يا مردم را مخاطب قرار مى دهد. امـا نـوع سـوم از خطاب هاى قرآن در پيام مشترك فقط مرد را مستقيم مخاطب قرارمى دهد,كه اگر شبهه اى باشددر اين گونه خطابهامطرح است مانند:(ياايها الذين آمنوا) وامثال اينها. اين شيوه قرآن در سخن گفتن با زنان برگرفته از فرهنگ قرآن و نگرش آن به ارزش هاى انسانى و بـراى رعـايت حرمت زنان مى باشد قرآن در عين حال كه در ارزش هاى پايه اى و انسانى زنان را مـسـاوى مردان مى داند, بلكه اصولا در ارزش هاى انسانى نگرش به زن يا ويژگى هاى مرد ندارد, بلكه به كرامت انسانى روى كرد نموده است و زن و مرد را پديد آمده از يك حقيقت و يك فطرت و از يك نوع گرايش هاى فطرى مى داند و راه رشد وبالندگى آنها را به صورت يكسان هموار نموده اسـت درعـيـن حـال قـرآن در نـگـرش بـه زن و مـرد تفاوت هاى روحى و جسمى آنان را ناديده گرفته است و بر اساس آن تفاوت ها مسؤوليت هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى را تنظيم نموده اسـت و حـضـور هـر دو را در نوع مسؤوليت ها پذيرفته است , بلكه خود مشوق آن مى باشد گرچه واقـعيت هاى متفاوت موجب تفاوت در مسؤوليت ها نيز مى باشد و اين گونه حقايق نيز از ديدگاه واقع گراى قرآن دور نبوده است همان فاصله و دورى كه فرهنگ غرب ,و باورهاى دانش امروز آن را پديد آورده و خود نيز در پى آمدهاى آن سخت گرفتار شده است . قـرآن در عـيـن پـذيرفتن زنان در عرصه هاى فرهنگى ,اجتماعى ,سياسى ,از يك نكته اساسى غافل نـبـوده اسـت و آن ارج نـهـادن بـه حـرمت و كرامت زن است اگر حضور زن رادر جامعه تشويق مـى كند, به نوعى برنامه تنظيم مى نمايد كه حضور زنان در اين عرصه ناسازگار با كرامت و عفت آنـان و نيز جامعه نباشد كدام انسان آگاه است كه نپذير حضورخانم ها در مجامع عمومى همراه با خـطـرها مى باشد كدام جامعه واقع بين است كه اين نكته را واقف نباشد, كه اختلاط زن و مرد در عـرصـه هـاى گـوناگون پى آمدهاى نا هنجاردارد مگر بسيارى از ناهنجارى هاى كنونى جامعه بازتاب حضور بى بند بارى زنان درجامعه نمى باشد؟
. قرآن زنان را محصور در چهار ديوار خانه نمى كند, به آنان اجازه حضور در تمام عرصه ها را مى دهد لـيـكـن بـا حـفظ حرمت و كرامت آنان زن نبايد كرامتش دست آويزقانون تساوى ,و يا عرصه هاى تبليغاتى قرار گيرد در برخوردها و محاوره زن و مرد بايدادب و محجوب بودن هر دو طرف توجه شـود و چون زن همانند جواهر و مرواريدنحيف است , بايد براى ايجاد مصونيت در آن , بيش از مرد مـسـتـور و مـحـجـوب بـاشـد درمـعـاشرت محجوب در محاوره مؤدبانه و عفيف در عرصه هاى گـونـاگـون عـمومى هم ازحضور بى جا و غير ضرورى و در دست و پا قرار گرفتن زنان پرهيز مـى دارد بـه هـمـيـن لـحـاظ خطاب به آنها را مؤدبانه انجام مى دهد اگر در بسيارى از پيام هاى مـشـتـرك زن ومـرد خـطـاب به مرد است براى تحقير زنان نيست , براى حفظ حرمت آنان است كـه مـودبـانـه , مـحـجـوب و مـسـتور با آنها سخن گفته باشد و اين فرهنگ عمومى انسان هاى نـيـزمى باشد صرف نظر از شعارهاى فريبا و دروغين كه فرهنگ غرب در اذهان ايجاد كرده است , فرهنگ اصيل جوامع انسانى در محاورات و معاشرت عمومى اين گونه محورهارعايت مى كنند و در مـحاوره و گفتگو مرد با زن ,زن را پيش پا قرار نمى دهد,تلاش برمستور بودن زن و خطاب به صورت كنايه و اكتفا به حد اقل از نياز مى باشد. قـرآن تـابـع مـعيارهاى مردم نيست , قرآن معلم جامعه است قرآن طراح جامعه متمدن و رشيد و بالنده است از رسوم آداب مردم رنگ و خو نمى گيرد در محاورات ومعاشرت هاى عمومى نيز پيام رسانى مى كند, كه براى پرهيز از ناهنجارى ها و براى هموار نمودن رشد و تعالى جامعه , بايد نكات ايـن چـنـيـنـى را در نـظر گرفت اين ادب سخن گفتن و معاشرت با زن ومرد است كه مستور, محجوب ومؤدب بدون هر گونه تلطيف صدا و عشوه گرى و حتى المقدر با خطاب غير مستقيم بـايـد انـجام گيرد بدين سبب نوع خطاب هاى عمومى قرآن به زنان غير مستقيم مى باشد كه اين نـكـته بر خواسته از يك فرهنگ مرد گرايى نيست و بازتاب فرهنگ زمانه نيز نمى باشد بلكه توجه دادن به يك محور اساسى در معاشرت هاى اجتماعى زنان است تا معاشرت ها و محاوره ها, پى آمدها ناهنجار به دنبال نداشته باشد. 11 ـ تسامح و مبالغه .
قـرآن كـه بـر زبـان مردم سخن مى گويد كاستى ها و نواقص فنون سخن را نمى پذيردمعيارهاى زيـبـايى را به كار مى گيرد آنچه موجب كاستى در ظاهر سخن و يا ناسازگارى بامحتواى سخن مـى شـود, به گونه كه با اهداف و ويژگى هاى محتواى سخن حق نا هماهنگ باشد پرهيز مى كند قرآن كتاب صدق خالص و حق مدار است , هر گونه ايجادناسازگارى با اين محورها از روش قرآن دور است پذيرفتن محاوره عرفى مردمى لزومابه معناى پذيرفتن كاستى هاى آن نيست تسامح در سخن از نقص و كاستى مى باشد و اگرقرآن بر اساس فرهنگ و زبان مردم سخن مى گويد, بدين مـعـنـا نيست كه همان گونه كه درمحاوره مردم تسامح و يا مبالغه وجود دارد در زبان قرآن هم تـسـامح و مبالغه وجودداشته باشد زيراكه مبالغه و تسامح اگر كذب هم نباشد با اهداف رهنمود قـرآن نـاسـازگارى است زيرا رهنمود با تسامح امكان تحقق ندارد,رهنمودبه صراط مستقيم بايد بدون اعوجاج و انحراف و بدون كوچكترين تسامح تحليل شود يك مهندسى كه طراح يك بزرگ راه اتوبان است بايد آنچنان طراحى نمايد كه اتوبان از هر جهت ايمن از خطرباشد نمى تواند فرضا يك كـيـلـو متر آن را تسامح نموده منحنى طراحى كند يا يك قسمت راه را از زيرسازى و تامين صرف نظر كند! زيرا صرف ايجاد انحراف در يك محور ولوكوچك و يا تسامح در يك قسمت راه ولو اندك خـطـر جانى براى عابران آن راه دارد ودر رساندن مسافران به مقصد اطمينان حاصل نمى شود و يـك مـهـنـدس طـراح نمى تواندخطر جانى آنان را ناديده بگيرد قرآن كتاب هدايت و رهنمود به صراط مستقيم ومقصدنهايى بدون كوچكترين كاستى است :. (ان هـذا القرآن يهدى للتى هى اقوم )((559)), ((به استوارترين راه رهنمود است اگركوچكترين كـاستى و اغماض و تسامح ملاحظه شود اقوم نخواهد بود)), زيرا خطر بزرگ با كوچكترين انحراف آغاز مى شود رهنمود تسامح بردار نيست البته اين سخن باشريعت سهله ناسازگار نيست , شريعت سـهـله در رهنمود نيست , در فراگيرى و عمل است كه بر پيروان حق سخت گيرى نمى شود در يـادگـيـرى چـه بسا سوال شود:((هلا تعلمت ,))چرادين نياموختى , در عين حال زمينه گذشت اسـت هـمـان گونه كه در بى توجهى درعمل ,راه گذشت همواراست ,سخت گيرى نمى شود كه ديـن حـرج و مشقت نيست دين سازگارى با زندگى روزمره مردم است نه اين كه در رهنمود و تحليل حقايق تسامح بردار باشد. اما تعبيراتى مانند:(يود احد هم لو يعمر الف سنة )((560)), ((يهودى ها و دنيا طلبانى همانند يهود دوست دارند هزار سال زندگى كنند)), اين نه تسامح است نه مبالغه بلكه بيان افزون طلبى و دنيا طلبى يهود است بيان كثرت است , فرق است بين مبالغه و تسامح با بيان كثرت در مبالغه و تسامح آن عـدد به زبان آمده مقصود نيست مثلا مى گويد صد بار اين سخن را گفتم در حالى كه ممكن اسـت ده بارهم نگفته باشد كه عدد(( صد )) اصلا منظورسخن گو نيست براى زياد وبزرگ جلوه دادن مـى گـويـد صد بار گفتم اما در جايى كه سخن از بيان كثرت است چه بسا همان عدد هم منظور سخن گو باشد و فزونتر از آن نيز, مثلادر مورد منافقين به رسول اللّه (ص ) مى فرمايد براى آنها استغفار مكن كه اگر هفتاد مرتبه هم استغفار كنى خدا آنها را مشمول مغفرت قرار نمى دهد:. (لو استغفرت لهم سبعين مرة فلن يغفر اللّه لهم )((561)), ((اگر هفتاد يا بيش از هفتادمرتبه هم استغفار كنى بى اثر است در آيه (لو يعمر الف سنة ) هم سخن از كثرت عدداست كه از همين تعبير رايـج در بـيـن مردم كه مى گويند هزار سال به اين سال ها كه درمراسم ديد و بازديد عيد نوروز رواج دارد اين ضرب المثل در بين عرب هاهم رواج پيداكرده كه :((عشت الف نيروز)) هزار نوروز (سـال ) عـمر كنى در اين تعبير قرآن روحيه دنياطلبى يهود را ترسيم مى كند كه مى خواهد هزار سال يا بيشتر در دنيا بماند مبالغه و تسامح نيست واقعا دنيا گرايى آنها خواهان عمر هزار سال و يا حتى بيش از آن مى باشد. در احـتجاج ابراهيم خليل (ع ) كه مى گويد:(هذا ربى هذا اكبر)((562)), ((اين (خورشيد) خداى مـن اسـت ايـن بزرگتر از ديگرى (ماه ) است )), تسامح در كار نيست بلكه مماشات با قوم در كنار ميزگرد احتجاج است همانند:. (انـا او ايـاكـم لـعـلـى هـدى او فـى ضلال مبين )((563)), ((يا ما بر حقيم و شما باطل ,ويا مادر گمراهى هستيم و شما در صراط مستقيم !)), دراين برخورد حضرت با آنها مماشات مى كند يعنى بـراى تـلـطـيف روحيه و برانگيختن عاطفه آنها در ظاهر قدرى با آنها همراه مى شود و اين چشم پـوشـى و تسامح نيست حضرت يك لحظه در حق بودن خود يا درگمراه بودن آنها ترديد ندارد و نمى خواهد حتى يك لحظه كمترين ترديدى در موضع خود راه بدهد تسامح اين است كه لحظه اى از حـق بـودن خـود يـا قدرى در باطل بودن طرف ترديد كند ابراهيم خليل (ع ) در حق بودن راه خويش و نيز باطل بودن بت پرستى ترديد ندارد بلكه وقتى مى بيند آنها در اثر مشاهده زيبايى هاى ماه و خورشيد آن ها راپرستش مى كنند مى گويد زيبايى قابل پرستش است , من هم در اين جهت بـا شـمـا هـمـراه هـسـتـم امـا كـدام زيبايى ,زيبايى ناپايدار ماه و خورشيد! يا زيبايى حق محض و جاويدمى خواهد از اين سوژه ها براى توجه دادن طرف به مبدا هستى و زيبايى بهره گيرد, اين كه تسامح و اغماض در رهنمود نيست بنابراين در قرآن تسامح و مبالغه وجود ندارد باتسامح و مبالغه نـمـى توان جامعه را راهبرى نمود تسامح وگذشت وچشم پوشى درارتكاب خلاف ,فرضى صحيح دارد,نه درهدايت وراهبرى . پى آمدهاى بازتاب فرهنگ زمانه .
از آنـچـه در ايـن چـنـد محور بررسى و نقد شد مى توان نتيجه گرفت كه نزول وحى به زبان قوم پـيـامـبرش در هر زمانى به معناى سخن گفتن وحى با واژگان گويشى قوم آن پيامبر است كه بـاعـث ويـژگـى هـا و بايسته هاى سخن را در پى دارد و اين كاملا مغاير باسخن گفتن بر اساس باورها و انديشه هاى قوم مى باشد التزام به محور اول كه در غالب لفظ در آمدن وحى ناگزير از آن اسـت ,لـزومـا بـه معناى تاثر از باورها قوم نيست , زيرامحور اول نقش ابزارى در رساندن پيام غنى وحـى و مـحـتواى ملكوتى آن دارد وحى تعليم قدسى است وحى از آداب و رسوم و باورهاى مردم فـاصـلـه فراوان دارد پذيرش محور اول پى آمد و ناهنجارى ندارد وبااهداف رسالت و ويژگى هاى قرآن كه صدق وحق بودن است هم خوانى دارد. اما پذيرش محور دوم بازتاب ها و ناهنجارى هاى غير قابل جبران در پى دارد زيراپذيرش تاثر وحى از فرهنگ و رسوم قوم ,با فرا بشرى بودن وحى و اهداف رسالت كه رهنمود بشر است ,ويژگى هاى قرآن كه لسان صدق ,و حق محض و سخن فصل و حرف آخر است و صراط اقوم ومطمئن مى باشد, نـاسـازگار است رسالت و راهبرى جامعه باهمسان شدن با مردم ,سازش ,تسامح ,و انتخاب نمودن شـيـوه هـاى باطل براى رسيدن به حق همخوانى ندارد و نيز تاثر از دانش بى اساس در واقع جهل مـخاطب و حتى همسان قرار دادن قرآن با ساير كتاب هاى بشرى است ,كه با ملكوتى بودن و غناى قـدسـى آن وجـاويـد و هـمـيشگى بودن آن ناسازگار است در اين پذيرش ها به هر انگيزه اى كه بـاشـدتـعـرض بـه سـاحـت قـدسـى قـرآن و مـعجزه خالده رسول اللّه (ص ) مى باشد, كه همگان بويژه عزيزان محقق و قرآن پژوه بايد نسبت به آن احساس خطر كنند. نگاهى به آنچه گذشت .
در ايـن نوشتار بايسته هاى سخن از فرهنگ و آداب و رسوم جداگانه تحليل شد وآنچه قرآن يا هر سخن گوى آگاه و حكيم ناگزير از رعايت آن است , محور اول است نه دوم در اين بخش بررسى شـد كـه قـرآن بـراى ايجاد ارتباط و انس با مخاطبان خود, ناگزيراز سخن گفتن با آنان است و هـمـان گـونـه كـه در سـخن گفتن بايد با واژگان گويشى همان زبان سخن بگويد,بايد فنون ادبـيـات ,فـضـاى سـخـن را نيز رعايت كند رعايت اين محورهاتاثر از فرهنگ نيست , بلكه رعايت ترازهاى سخن و ويژگى هاى زبان و ايجاد تناسب بافضاى مخاطب مى باشد. قرآن در رساندن پيام خويش از تمام فنون به بهترين شيوه بهره برده واز تمام روش هايى كه سبب كـاسـتـى در زيـبـايـى و يـا محتواى سخن مى شود, پرهيز نموده است و پذيرش زبان قوم پذيرش كـاستى هاى آن نيست قرآن زيبايى ها و ويژگى هاى زبان عرب راانتخاب نموده است نه پيرايه ها و نارسايى هاى آن را.
آيا گونه هايى انتخاب مى كند كه مخاطب خبر از آنها ندارد يااينكه از زندگى ملموس او سخن خواهد گفت ؟
آيا قـرآن وقـتـى مى خواهد به درون زندگى عرب بيايد مى تواند سخن از آناناس ,پرتقال , موز وامثال ايـنـها داشته باشد آيا مى تواند سخن از قصر كاخ كه در سرزمين كوير چادر نشينى حجاز خبرى از آن نيست سخن بگويد؟
آيا مى تواند فرضا از مركب هاى هزار سال آينده مانند پرنده هاى آهنى امروز سـخـن بـگـويـد كـه در خيال انسان معاصر نزول قرآن نمى گنجيد اگر چنين سخن مى گفت نـاسـازگارى و بيگانگى با مخاطب خويش نبود؟
! اگراين شيوه بيگانگى است براى ايجاد الفت با مـخاطب از همان نعمت هاى ملموس سخن مى گويد از خرما و انگور و انجير,از خيمه هاى و چادر نـشـيـنـى از پوست و گوشت و پشم و كرك گاو و گوسفند, سخن از اسب و استر,شتر و حمار و كـشـتـى كـه قـدرى با آن آشنايى دارد, سخن به ميان مى آورد اگر قرآن غير از اين سخن بگويد مخاطب حاضر خويش رااز دست نخواهد داد ؟
سخنى كه دو نوع مخاطب دارد در انتخاب گونه ها بـايـد بـه شـكـلـى عمل كند كه هم مخاطب عصر صدور سخن را دريابد و هم مخاطبان آينده را پيام رسانى كند. افـزون بـر اين , نوع اين نعمت ها انحصارى عرب نمى باشد و همواره در همه جوامع مطرح مى باشد سـخـن گـوى حـكـيـم در انـتـخـاب گـونـه نمونه اى انتخاب مى كند كه در عين داشتن پيام فـراگـير,ملموس مخاطب نيز باشد نه اين كه سخن را نسبت به مخاطب كنونى كاملا بيگانه كند قرآن در اين گونه موارد گونه هايى انتخاب نموده است كه در ضمن اين كه فراگيرى مى باشند و همه مردم جهان با آن نعمت ها سر كار دارند, ملموس مخاطب عصر نزول قرآن ( يعنى عرب ) نيز بـاشـد و اين نيست جز رعايت ضوابط سخن حكيمانه و آگاهى دقيق از قضاى سخن و انتخاب راه موثر در نفوذ به اعماق جان ها. و نيز در انتخاب مثال براى تبيين معارف الهى مانند توحيد,و عدل و نيز ويژگى هاى جهان آخرت , از گونه هايى كه ملموس مخاطب حاضر است در عين حال در دسترس همه مردم جهان قرار دارد مـانـنـد خـصـوصيات دانه هاى خرما و هسته خرما بهره مى گيرد وپيام اصلى قرآن در اين گونه موارد فراتر از گونه هاى مثالى است و آن توجه به ولى نعمت است اگر انتخاب مورد در آيه اسب و استر است پيام اصلى اين است :. (سـبحان الذى سخر لنا هذا وما كنا له مقرنين ), مى باشد كه بر هر مركب در هر زمان وقتى مستقر شدى مستحب است اين جملات را بر زبان آورى و به ياد ولى نعمت كه نعمت فراهم آورده باشى .