بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ترجمه‏غررالحکم‏ودررالکلم ج 3, سید هاشم رسولى محلاتى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     001 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     002 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     003 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     004 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     005 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     006 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     010 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     011 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     012 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     015 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     016 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     017 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     018 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     019 - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
     fehrest - ترجمه غرر الحکم و درر الکلم محلاتى ـ جلد سوم
 

 

 
 

4934 حاسبواانفسكم باعمالها، و طالبوها باداء المفروض عليها، و الاخذ من فنائها لبقائها، وتزوّدوا و تأهّبوا قبل ان تبعثوا. محاسبه كنيد نفسهاى خود را بعملهاى آنها، ومطالبه كنيد آنها را باداى آنچه واجب شده بر آنها، و فراگرفتن از فناى آنها ازبراى بقاى آنها، و توشه بگيريد و آماده شويد پيش از اين كه برانگيخته شويد بعملهاىآنها. يعنى در باب عملهاى آنها. و «فراگرفتن از فناى آنها» يعنى فرا گرفتن توشه ازسراى فانى آنها از براى سراى باقى آنها. و «برانگيخته شويد» يعنى برانگيخته شويداز براى رفتن بآن سرا و مأمور شويد بآن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 414

4935 حفّتالدّنيا بالشّهوات، و تحبّبت بالعاجلة، و تزيّنت بالغرور، و تحلّت بالآمال. فروگرفته شده دنيا بخواهشها، و دوستى كرده بلذّتهاى حاضر، و آرايش يافته بفريب، وزيور كرده باميدها. «دوستى كرده بلذّتهاى حاضر» يعنى با مردم دوستى ميكند و ايشانرا دوست خود ميكند بسبب لذّتهاى حاضرى كه دارد.

و «آرايش يافته بفريب» يعنى زينت يافته در نظر مردم بسببفريبها كه ايشان را مى‏دهد بوعدهاى دروغ. و «زيور كرده باميدها» بمنزله تأكيد وبيان آنست.

4936 حاربواانفسكم على الدّنيا و اصرفوها عنها، فانّها سريعة الزّوال.

كثيرة الزّلزال ، و شيكة الانتقال. جنگ كنيد با نفسهاى خود برسر دنيا، و برگردانيد ايشان را از آن، پس بدرستى كه آن تند زوال بسيار بلاهاىشتابان انتقال است. «پس بدرستى كه آن» بيان علت امر بجنگ كردن با نفسهاست بر سر آنو برگردانيدن آنها از آن و آن اينست كه دنيا بزودى زايل مى‏شود و بلاهاى آن بسياراست، و انتقال آن از هر كسى شتابان است و بزودى واقع مى‏شود، پس قابل آن نيست كهكسى فريفته آن شود و آنرا مانع از سعى از براى آخرت گرداند كه پاينده و دائم است.و ممكن است كه «زلزال» بمعنى حركت باشد نه بلاها و ترجمه اين باشد كه: بسيار حركتاست، يعنى حركت آن بسيار است، بسبب اين كه هر چند روز از كسى بكسى حركت ميكند وانتقال مى‏يابد و بنا بر اين حاصل هر سه وصف يكيست و غرض تأكيدست.

4937 حديث كلّمجلس يطوى مع بساطه. سخن هر مجلسى در نور ديده مى‏شود با بساط آن. يعنى چنانكهبساط آن بزودى‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 415

برچيده مى‏شود سخن آن نيز همراه آن بر هم پيچيده مى‏شود، يعنىسخنى از آن هم در زبان نمى ماند پس چيزى كه بقاى آن اين باشد فريفته آن نمى‏توانشد. و ممكن است كه مراد اين باشد كه: سخن هر مجلسى بايد كه در نور ديده شود بابساط آن، يعنى بعد از انقضاى آن مجلس اسرار آن مجلس را نبايد نقل كرد .

4938 حكم علىمكثرى اهل الدّنيا بالفاقة، و اعين من غنى عنها بالرّاحة. حكم شده بر مال بسيارداران اهل دنيا بحاجت، و يارى كرده شده كسى كه بى نياز باشد از آن بآسايش. «حاجتمال بسيارداران» ظاهرست، چه در حفظ و حراست اموال محتاج بعمله و حكام و غير آنهاشوند. و «راحت و آسايش كسى كه بى نياز باشد از دنيا و طلب آن نكند» محتاج ببياننيست.

4939 حقّ علىالعاقل ان يقهر هواه قبل ضدّه. حقّ است بر عاقل اين كه مغلوب سازد خواهش خود راپيش از دشمن خود.

مراد اينست كه هوا و هوس اين كس در حقيقت دشمن تر است با او ازهر دشمن ظاهرى. و ضرر آن بيشتر مى‏رسد از ايشان، پس عاقل بايد كه دفع آنرا مقدّمدارد بر دفع هر دشمنى و غلبه نمايد بر آن پيش از اين كه غلبه نمايد بر دشمن.

4940 حقّ علىالملك ان يسوس نفسه قبل جنده. حقّ است بر پادشاه اين كه سياست كند نفس خود را پيشاز لشكر خود.

«سياست» چنانكهمكرّر مذكور شد بمعنى امر و نهى كردن است و مراد اين است كه: پادشاه بايد كه امر ونهى نفس خود را و داشتن آنرا بر طاعات و بازداشتن از

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 416

معاصى مقدّم دارد بر امر و نهى لشكر خود، زيرا كه آن باعثسعادت و نيكبختى اخروى او گردد و امر و نهى لشكر از براى صلاح حال دنياى اوست وظاهرست كه سعى از براى آخرت را بايد مقدّم داشت بر سعى از براى دنيا.

حزن القلوب يمحّص الذنوب . اندوهگينى دلها پاك مى‏گرداندگناهان را يعنى اندوهگينى آنها از ترس خدا و پشيمانى گناهان.

حسن التّوبة يمحو الحوبة . نيكوئى بازگشت محو ميكند هلاكت را.اين فقره و فقره بعد هر دو در فصل سابق نقل شد و سهوا مكرّر نقل شده.

4941 حسنالاستغفار يمحّص الذّنوب. نيكوئى استغفار يعنى طلب آمرزش پاك ميكند گناهان را.

و فرموده آن حضرت عليه السّلام در وصف منافقان يعنى آنانكهباطن ايشان با ظاهر ايشان موافق نبوده:

4942 حسدةالرّخاء، و مؤكّدوا البلاء، و مقنطوا  الرّجاء، لهم بكلّ طريق صريع، و الى كلّ قلبشفيع، و لكلّ شجو دموع.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 417

ايشان رشك برندگان فراخى اند، و سخت كنندگان بلايند، و نوميدكنندگان اميدند، مر ايشان راست بهر راهى كسى كه بيندازد مردم را بر خاك، و بسوى هردلى شفاعت‏كننده، و از براى هر اندوهى اشكها. مراد اينست كه رشك مى‏برند بر اين كهمؤمنان در وسعت و فراخى باشند، و سعى ميكند در سخت كردن بلائى كه متوّجه ايشانباشد، و ايشان را نوميد ميكنند از اميدى كه داشته باشند يعنى اگر ايشان اميد فتح وظفرى يا مانند آن از اميدها داشته باشند سخنان مى‏گويند از اراجيف و غير آن كهايشان را نوميد كنند و سست گردانند از جهاد يا از اصل دين. و «مر ايشان راست بهرراهى كسى كه بيندازد مردم را بر خاك» يعنى گمراه كند ايشان را و بيندازد بر خاكضلالت و هلاكت. و «بسوى هر دلى شفاعت‏كننده» يعنى بسوى هر دلى شفاعت‏كننده دارندكه آنرا مايل سازد بايشان و دوست گرداند با ايشان. و از براى هر اندوهى اشكها»يعنى از براى هر اندوهى كه عارض ايشان شود گريه ميكنند يا اين كه از براى اندوهديگران نيز گريه ميكنند تا اين كه خود را دوست ايشان وانمايند و مراد چنانكه دربعضى احاديث ديگر نيز واقع شده اينست كه: منافق گريه در آستين دارد، و از براى هرچه خواهد گريه ميكند.

و پرسيدند از آن حضرت عليه السلام از جماع پس فرمود:

4943 حياءيرتفع، و عورات تجتمع، اشبه شي‏ء بالجنون، الاصرار عليه هرم، و الافاقة منه ندم،ثمرة حلاله الولد، ان عاش فتن، و ان مات حزن. شرمى است كه بر مى‏خيزد، و عورتهاستكه جمع ميشوند، شبيه‏ترين چيزيست بديوانگى، اصرار بر آن پيريست، و بهوش آمدن از آنپشيمانى است، ميوه حلال آن فرزند است كه اگر زنده بماند بفتنه مى اندازد، و اگربميرد اندوهگين مى‏سازد.

«عورت» چنانكهمكرّر مذكور شد چيزى را گويند كه بايد پوشيد. و «اصرار بر آن‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 418

پيريست» يعنى سبب اين مى‏شود كه آدمى زود پير شود. و «بهوشآمدن از آن پشيمانى است» يعنى بعد از اين كه كسى از آن فارغ شد پشيمان مى‏شود ازآن و ناخوش مى‏دارد آنرا. و «بفتنه مى اندازد» باعتبار اين كه آدمى گرفتار علاقهباو مى‏شود و از براى او تعب و زحمت و اندوه بسيار مى‏كشد و بسيار است كه از براىاو مرتكب گناهان مى‏گردد.

4944 حياءالرّجل من نفسه ثمرة الايمان. شرم مرد از نفس خود ميوه ايمان است، يعنى از جملهميوه هاى ايمان اينست كه آدمى از نفس خود شرم كند و مرتكب گناهان نشود نه در آشكارو نه در نهان.

حسن الخلق يورث المحبّة، و يؤكّد المودّة . نيكوئى خوى از پىآورد محبت را، و محكم گرداند مودّت را. اين فقره با فقره بعد هر دو در فصل سابقنقل شده و مكرّر شده.

حسن العمل خير ذخر و افضل عدّة . نيكوئى عمل بهترين ذخيره ايستو افزونترين آماده كرده شده.

4945 حاصل المنىالاسف، و ثمرته التّلف. حاصل آروزها تأسف است يعنى اندوه سخت، و ميوه آن تلف استيعنى تلف جان، چه غم و اندوه زياد باعث آن مى‏شود.

4946 حلّواانفسكم بالعفاف، و تجنّبوا التّبذير و الاسراف. زيور كنيد نفسهاى خود رابپرهيزگارى، و دورى گزينيد از تبذير و اسراف.

«تبذير» همبمعنى «اسراف» است يعنى زياده از اندازه خرج كردن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 419

حرفخاء

حرف «خاء» بلفظ «خير»

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت‏آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السلام در حرف «خاء» بلفظ «خير».

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 420

فرموده است آن حضرت عليه السّلام:

4947 خيرالمواهب العقل. بهترين موهبتها يعنى صفتها كه حق تعالى بخشيده بمردم عقل است يعنىقوّتى كه بآن علم حاصل شود.

4948 خيرالسّياسات العدل. بهترين سياستها يعنى امر و نهيها عدل است يعنى امر و نهيى است كهمتضمن عدل ميانه مردم باشد و بدارد ايشان را بر آن، يا بعنوان عدل باشد.

4949 خير الغناءغناء النّفس . بهترين توانگرى توانگرى نفس است، يعنى توانگرى او از اعمال صالحه،يا باين كه قانع باشد و محتاج بخلق نباشد.

4950 خير الجهادجهاد النّفس. بهترين جهادها جهاد با نفس است يعنى جنگ با او از براى داشتن او برطاعات و منع از معاصى.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 421

4951 خير العلمما نفع. بهترين علم آنست كه نفعى ببخشد باين كه از علوم دينيه باشد و عمل بآن بشود.

4952 خيرالمواعظ ما ردع. بهترين موعظه‏ها اينست كه بازدارد يعنى اثر كند در شنونده وبازدارد او را از معاصى.

4953 خيرالمكارم الايثار. بهترين مكرمتها يعنى نيكى كردنها ايثارست يعنى بخشش يا برگزيدنكسى بر خود ببخشش چيزى باو با وجود احتياج خود بآن.

4954 خيرالاختيار صحبة الأخيار. بهترين برگزيدنها صحبت نيكان است يعنى برگزيدن صحبت نيكان.

4955 خير البرّما وصل الى الاحرار. بهترين احسان آنست كه برسد بآزادگان يعنى بمردمى كه در بندعلايق دنيا نباشند.

4956 خيرالثّناء ما جرى على السنة الابرار. بهترين ستايش آنست كه روان شود بر زبانهاىنيكوكاران. يعنى مدح و ثنائى است كه نيكوكاران كسى را بكنند كه در آن كذب و گزافىنباشد و دليل خوبى ممدوح باشد.

4957 خير اعمالكما قضى فرضك. بهترين عملهاى تو آنستكه بجا آورد واجب ترا، زيرا كه ترك واجب باعث‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 422

عقاب مى‏شود و ترك سنت باعث عقاب نمى‏شود بلكه سبب فوت ثوابىمى‏شود كه بر فعل آن مترتّب مى‏شود و يقين اداى چيزى كه بر ترك آن عقاب مترتّب شودبهتر و ضرورترست از اداى آنچه بر ترك آن عقابى مترتّب نشود و مجرّد ترك فضيلتىباشد.

4958 خير اموالكما وقى عرضك. بهترين مالهاى تو آنست كه نگاهدارد عرض ترا، يعنى صرف شود از براىحفظ عرض صاحب آن پس آن بهترست از هر مالى كه در مصرف ديگر صرف شود يا نگاهداشتهشود. و ممكن است كه مراد اين باشد كه: بهترين مالها آنست كه عرض صاحب آن با وجودآن محفوظ ماند، پس آن بهترست از مالى كه با هتك عرضى باشد مثل اين كه خفت و ذلّتىبر خود گذارد و صرف نكند آنرا از براى دفع آن.

4959 خيرالاعمال ما اكتسب شكرا. بهترين عملها آنست كه كسب كند شكرى را. يعنى جزاى نيكوئىرا از جانب حق تعالى، يا شكر كسى را باين كه احسان بكسى باشد كه او شكر آن كند.

4960 خيرالاموال ما استرق حرّا. بهترين مالها آنست كه بنده كند آزاده را، يعنى احسان شودبآزاده چه مردمان بندگان احسان‏اند چنانكه مكرّر مذكور شد.

4961 خير ماجرّبت ما وعظك. بهترين آنچه آزمايش كنى آنست كه پند دهد ترا. يعنى تجربه ايست كهپند گيرى از آن و متنبه شوى بامرى سودمند كه سبب اقدام بر خيرى يا منع از شرّىگردد.

4962 خير العلومما اصلحك.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 423

بهترين علمها آنست كه اصلاح كند حال ترا. يعنى سبب تقوى وپرهيزگارى تو شود.

4963 خيرالدّنيا حسرة، و شرّها ندم. خير دنيا حسرت است و شرّ آن پشيمانى. «بودن خير آنحسرت» باعتبار اينست كه كسى كه در دنيا كار خيرى كرده باشد و در قيامت ثواب آنرابيابد حسرت مى‏خورد كه چرا كم كردم و زياده برين نكردم. و «بودن شرّ آن پشيمانى»يعنى سبب پشيمانى در آخرت، ظاهرست، و ممكن است كه مراد باوّل اين باشد كه: خيردنيا يعنى خيرى كه از دنيا باين كس مى‏رسد مثل مال و اسباب و مانند آنها «حسرتاست» يعنى سبب حسرت مى‏شود در وقتى كه همه را بايد گذاشت و رفت، نهايت جزو دومبمعنيى كه مذكور شد ملايم اين نيست، زيرا كه شرّ دنيا كه سبب پشيمانى است شرّى استكه آدمى در دنيا بكند نه شرّى كه از دنيا باين كس برسد مگر اين كه اشاره باين باشدكه شرّ دنيا منحصرست در شرّى كه آدمى خود كرده باشد، زيرا كه شرور ديگر كه باين كسبرسد در دنيا چون حق تعالى در آخرت تلافى آنها خواهد كرد در حقيقت شرّ نيست وخيرست، شرّ همين بديهاست كه آدمى خود كرده باشد و سبب استحقاق عقاب گردد، و ظاهرستكه آنها سبب پشيمانى گردد بخلاف خيرات دنيا كه خواه خود كرده باشد آنها را و خواهخود نكرده باشد مثل مصائب و نوائب كه باين كس برسد در دنيا همه سبب حسرت مى‏شوديعنى آدمى در قيامت حسرت خواهد خورد كه چرا زياده برين نبود.

4964 خير الضّحكالتبسّم. بهترين خنده تبسّم است، زيرا كه فرحناكى از آن ظاهر نمى‏شود بخلاف‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 424

خنده ها كه مشتمل بر صدا و قهقهه باشد كه علامت فرحناكى و نشاطزيادست كه شرعا مذموم است.

4965 خير الحلمالتّحلّم. بهترين حلم تحلم است يعنى حلم كسى كه بالذّات حليم نباشد و خود را برحلم دارد و نفس خود را جبر كند بر آن. و «بودن اين حلم بهترين افراد حلم» ظاهرست،باعتبار زيادتى تعب و مشقت كه در چنين حلمى باشد بخلاف حلمى كه خلقى اين كس باشدكه چندان تعبى در آن نيست.

4966 خيرالاعمال ما اصلح الدّين. بهترين عملها آنست كه اصلاح كند دين صاحب خود را.

4967 خير الامورما اسفر عن اليقين. بهترين كارها آنست كه بگشايد از يقين يعنى علامت يقين صاحب خودبأحوال مبدأ و معاد باشد مثل توكل و صبر و مانند آنها.

4968 خير العلمما قارنه العمل. بهترين علم آنست كه همراه باشد با آن عمل.

4969 خير الكلامما لا يملّ و لا يقلّ. بهترين سخن آنست كه ملالت نياورد و كم نباشد. يعنى پر زيادنباشد كه باعث ملالت شنونده شود، و پر كم نباشد كه خوب وفا بأداى مطلب نكند. وممكن است كه «يقلّ» بصيغه مجهول از باب افعال خوانده شود و معنى اين باشد كه: كمشمرده نشود، يعنى مردم آنرا كم نشمارند.

4970 خير الامورما ادّى الى الخلاص.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 425

بهترين كارها آنست كه بكشاند بخلاصى يعنى رستگارى از عذاب وعقاب اخروى.

4971 خير العملما صحبه الاخلاص. بهترين عمل آنست كه همنشين او باشد اخلاص، يعنى خالص بودن ازبراى رضاى حق تعالى و خشنودى او.

4972 خير امورالدّين الورع. بهترين امور دين پرهيزگاريست.

4973 خير الامورما عرى عن الطّمع. بهترين كارها آنست كه برهنه باشد از طمع يعنى خالى باشد از طمعاز مردم.

4974 خير البرّما وصل الى المحتاج. بهترين احسان آنست كه برسد بكسى كه محتاج بآن باشد.

4975 خير الاخلاقابعدها عن اللّجاج. بهترين خويها دورترين آنهاست از لجاجت يعنى ايستادگى كردن برباطل، يا دشمنى كردن با مردم.

4976 خيرالصّدقة اخفاها. بهترين صدقه پنهان ترين آنست، باعتبار دورى آن از شايبه ريا، واين بنا بر غالب است و اگر نه گاه باشد كه صدقه آشكار افضل باشد اگر خالص باشد ازريا، و غرض از آن تحريص مردم باشد بر آن. و قبل از اين مذكور شد كه اين در صدقهسنت است، و امّا در صدقه واجب، آشكارا دادن آنرا بهتر مى‏دانند.

4977 خير الهمماعلاها.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 426

بهترين همتها بلند ترين آنهاست، يعنى در هر باب همت بلندبهترست از همت پست.

4978 خيرالاخوان اقلّهم مصانعة فى النّصيحة. بهترين برادران كمترين ايشان است بحسب مدارا ومداهنه در نصيحت يعنى آنست كه مدارا و مداهنه او در نصيحت تو و منع كردن تو از بديهاكمتر از ساير برادران باشد.

4979 خيرالسّخاء ما صادف موضع الحاجة. بهترين سخاوت آنست كه بر خورد بجايگاه حاجت يعنىسخاوتيست كه نسبت بمحتاجى بشود.

4980 خيرالنّفوس ازكاها. بهترين نفسها پاكيزه ترين آنهاست يعنى از گناهان و اخلاق بد.

4981 خير الشّيمارضاها. بهترين خويها پسنديده ترين آنهاست يعنى هر خوئيست كه مردم آنرا بيشتربپسندند و از آن راضى‏تر و خشنود تر باشند.

4982 خيرالاختيار موادّة الاخيار. بهترين برگزيدن دوستى كردن با نيكانست يعنى برگزيدن آن.

4983 خيرالمعروف ما اصيب به الابرار. بهترين احسان آنست كه رسيده شوند بآن نيكوكاران يعنىاحسانيست كه بنيكوكاران برسد.

4984 خير الكرمجود بلا طلب مكافاة.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 427

بهترين كرم بخششى است بى طلب تلافى و جزايى.

4985 خيرالاخوان من لا يحوج اخوانه الى سواه. بهترين برادران آنست كه محتاج نگرداندبرادران خود را بسوى غير خود.

يعنى خود كفايت امور ايشان بكند و نگذارد كه محتاج بديگرىشوند.

4986 خير اخوانكمن عنّفك فى طاعة اللّه سبحانه. بهترين برادران تو كسى است كه سختى كند با تو درطاعت خداى سبحانه، يعنى در داشتن تو بر آن.

4987 خير مااستنجحت به الامور  ذكر اللّه سبحانه. بهترين آنچه برآورى بآن كارها را ذكر خداىسبحانه است يعنى ذكر خداى سبحانه بهترين وسيله‏ايست از براى بر آوردن مطالب، ومراد ذكر بزبان است يا اعمّ از مجرّد در دل نيز.

4988 خير اخوانكمن واساك، و خير منه من كفاك، و ان احتاج اليك اعفاك. بهترين برادران تو كسيست كهمواسات كند با تو، و بهتر ازو كسيست كه كافى باشد ترا، و اگر محتاج شود بسوى تومعاف دارد ترا. «مواسات» چنانكه مكرّر مذكور شد دادن مال است بكسى يا در وقتى كهاز قدر كفاف خود باشد

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 428

نه از زيادتى بر آن، يا برابرداشتن كسى با خود در مال خود، وبنا بر اوّل «بودن كسى كه كافى باشد او را بهتر از آن» ظاهرست، و بنا بر دويم وسيم باعتبار اينست كه كسى كه كافى باشد هر چند از فضل مال خود دهد و او را با خودبرابر نداند نفع او باو بيشتر مى‏رسد پس او بهتر برادريست از براى او، هر چند آنكهاز قدر كفاف دهد، يا او را با خود برابر داند افضل و افزونتر باشد بحسب مرتبه. و«معاف دارد ترا» يعنى با وجود احتياج بتو از تو مدد و اعانتى نخواهد و ترا از آنبرى دارد.

4989 خير منصاحبت ذوو العلم و الحلم. بهترين كسى كه مصاحبت كنى با او صاحبان علم و حلم اند.

4990 خير منشاورت ذووا النّهى و العلم، و اولو التّجارب و الحزم. بهترين كسى كه مشورت كنىصاحبان عقل و علم اند، و خداوندان تجربه ها و دور انديشى.

4991 خير الامورما اسفر عن الحقّ. بهترين چيزها آنستكه بگشايد از حقّ يعنى ظاهر شود از آن امر حقىكه پنهان باشد.

4992 خيرالاعمال ما زانه الرّفق. بهترين كارها اينست كه زينت دهد آنرا رفق، يعنى صاحب آنبا مردم بمهربانى و لطف سلوك كند، و اين معنى زينت عملهاى خير او باشد.

4993 خيرالاموال ما اعان على المكارم. بهترين مالها آنست كه يارى كند بر مكرمتها يعنىافعال خير.

4994 خيرالاعمال ما قضى اللّوازم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 429

بهترين عملها آنست كه بجا بياورد آنچه را لازم باشد، يعنى واجبباشد و البته بايد كرد، و اين همان مضمون فقره‏ايست كه چند فقره قبل از اين نقل شدكه: «خير اعمالك ما قضى فرضك» و شرح شد.

4995 خيرالخلائق الرّفق. بهترين خويها رفق است يعنى مهربانى و لطف با مردم.

4996 خير الكلامالصّدق. بهترين سخن آنست كه راست باشد.

4997 خيرالاخوان من لم يكن على اخوانه مستقصيا. بهترين برادران كسيست كه نبوده باشد بربرادران خود بنهايت رساننده يعنى پر سخت گيرى نكند بر برادران در رعايت حقوق خود،و نهايت آنرا از ايشان توقّع نداشته باشد، و اگر چيزى از آنها از يكى از برادرانفوت شود مسامحه كند در آن و درگذرد.

4998 خيرالامراء من كان على نفسه اميرا. بهترين امراء يعنى فرماندهان كسيست كه باشد بر نفسخود فرمانده، يعنى نفس او فرمان او ببرد در امر بطاعات و نهى از معاصى.

4999 خيرالمعروف ما لم يتقدّمه المطل و لم يتبعه المنّ. بهترين احسان آنست كه پيشى نگرفتهباشد بر آن پس انداختنى، و از عقب او در نيايد منتى، «پيشى نگرفته باشد بر آن پسانداختنى» يعنى چنين نباشد كه پيش از آن وعده كرده باشد و از آن وعده پس انداختهباشد، يا اين كه در اصل‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 430

پس انداختنى در آن نباشد يعنى در حال داده باشد و پس نينداختهباشد آنرا بوعده وقت ديگر.

5000 خير النّاسمن ان اغضب حلم، و ان ظلم غفر، و ان اسيى‏ء اليه احسن. بهترين مردم كسيست كه اگربخشم آورده شود بردبارى كند، و اگر ستم كرده شود ببخشايد، و اگر بدى كرده شود بسوىاو، در برابر نيكوئى كند.

5001 خير النّاسمن نفع النّاس. بهترين مردم كسيست كه نفع رساند مردم را.

5002 خير النّاسمن تحمّل مؤنة النّاس. بهترين مردم كسيست كه بر خود گيرد خرج مردم را.

5003 خير خصالالنّساء شرّ خصال الرّجال. بهترين خصلتهاى زنان بدترين خصلتهاى مردان است. ممكناست كه مراد مذمّت زنان باشد باين كه خصلتهاى خوب ايشان خصلتهاى بد مردانست پسخصلتهاى بد ايشان را برين قياس بايد كرد. و ممكن است كه مراد اين باشد كه بخيلى كهبدترين خصلتهاى مردانست خوبترين خصلتهاى زنانست چنانكه در بعض احاديث ديگر نيزوارد شده كه: بخيلى در زنان پسنديده است. و در بعضى نسخه‏ها بجاى «شرّ» بلفظ مفرد«شرار» بلفظ جمع واقع شده و بنا بر اين ظاهر معنى اوّل است، زيرا كه همه صفات بدمرد چنين نيست كه در زنان خوب باشد.

5004 خير الخلالصدق المقال، و مكارم الافعال.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 431

بهترين خصلتها راستى سخن است، و افعال نيكو. يعنى اينست كه سخنكسى راست باشد و أفعال او نيكو.

5005 خير الملوكمن امات الجور، و احيى العدل. بهترين پادشاهان آنست كه بميراند ستم را، و زندهگرداند عدل را.

5006 خيرالدّنيا زهيد، و شرّها عتيد. خير دنيا اندك است و شرّ آن آماده است.

5007 خير الشّكرما كان كافلا بالمزيد. بهترين شكر آنست كه بوده باشد ضامن زيادتى، يعنى شكر حقتعالى است كه البته سبب زيادتى نعمت شود چنانكه در قرآن مجيد فرموده .

5008 خيرالاجتهاد ما قارنه التّوفيق. بهترين جدّ و جهد آنست كه همراه آن باشد توفيق خدا،يعنى تهيه او اسباب خير را از براى اين كس، پس عمده اينست كه آدمى سعى كند درفرمانبردارى حق تعالى تا توفيق او هميشه همراه او باشد و مدد او كند.

5009 خير اخوانكمن كثر اغضابه لك فى الحقّ. بهترين برادران تو كسيست كه بسيار باشد بخشم آوردن اوترا در حقّ، يعنى در آنچه حقّ باشد اگر خلاف حقّ از تو ببيند منع و زجر تو كند واز آن راه بسيار ترا بخشم آورد.

5010 خيرالاستعداد ما اصلح به المعاد. بهترين آماده شدن آنست كه اصلاح شود بآن معاد. يعنىبازگشت يا روز

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 432

آن يا جايگاه آن. و مراد اينست كه بهترين آماده‏شدن اينست كهآدمى بسبب خصال و افعال خير خود را آماده كند از براى صلاح حال آخرت خود.

5011 خير الآراءابعدها من الهوى، و اقربها من السّداد. بهترين رأيها آنست كه دورتر باشد از خواهش،و نزديكتر باشد براه درست.

مراد اينست كه هرگاه در مطلبى چند راى و انديشه بخاطر كسى برسدهر يك از آن رايها كه دورتر باشد از آنچه او خواهش آن دارد آن بهترين رايهاى اوباشد يعنى اعتماد بر آن بيشتر است از آنچه بخواهش او نزديكتر باشد، زيرا كه بسياراست كه خواهش چيزى فريب مى‏دهد آدمى را و زينت مى‏دهد از براى او آنچه را موافق آنباشد بخلاف آنچه دورتر باشد از خواهش، چه مظنه اين خطا در آن نيست پس هرگاه رايهادر نظر او مساوى باشند اين معنى مرجحى است از براى آنچه دورتر باشد از خواهش. ومراد به «نزديكتربودن براه درست» اينست كه انديشه باشد كه براستى و درستى آنرابعمل توان آورد و محتاج بحيله و تزويرى نباشد.

5012 خير منصحبته من لا يحوجك الى حاكم بينك و بينه. بهترين كسى كه مصاحبت كنى با او كسيست كهمحتاج نسازد ترا بسوى حاكمى كه حكم كند ميانه تو و ميانه او. يعنى اگر دعويى بر اوداشته باشى او خود به آن چه حقّ باشد قائل شود و محتاج نسازد ترا باين كه نزدحاكمى بروى كه حكم كند ميانه او و ميانه تو.

5013 خير اخوانكمن و اساك بخيره، و خير منه من اغناك عن غيره. بهترين برادران تو كسيست كه مواساتكند با تو بمال خود، و بهتر از او كسيست كه بى‏نياز سازد ترا از غير او. اين همانمضمون فقره ايست كه قبل از اين نقل شد كه: «خير اخوانك من و اساك، و خير منه منكفاك» و شرح شد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 433

5014 خيرالاخوان انصحهم، و شرّهم اغشّهم. بهترين برادران خالص‏ترين ايشانست و بدترين ايشانغشّ‏دارترين ايشانست.

5015 خير النّاساورعهم، و شرّهم افجرهم. بهترين مردم پرهيزگارترين ايشانست، و بدترين ايشانگنهكارترين ايشان.

5016 خيرالاخوان من لم تكن على الدّنيا اخوته. بهترين برادران كسيست كه نبوده باشد بر سردنيا و از براى آن برادرى او.

5017 خيرالاخوان من كانت فى اللّه مودّته. بهترين برادران كسيست كه بوده باشد در راه خدادوستى او.

5018 خيرالاخوان من اذا فقدته لم تحبّ البقاء بعده. بهترين برادران كسيست كه هرگاه نيابىاو را دوست ندارى باقى ماندن را بعد از او.

5019 خير العبادمن اذا احسن استبشر، و اذا اساء استغفر. بهترين بندگان كسيست كه هرگاه كار نيكىبكند شادمان شود، و هرگاه كار بدى بكند طلب آمرزش كند.

5020 خير النّاسمن اذا اعطى شكر، و اذا ابتلى صبر، و اذا ظلم غفر. بهترين مردم كسيست كه هرگاه عطاكرده شود شكر كند، و هرگاه گرفتار شود ببلائى صبر كند، و هرگاه ستم كرده شودببخشايد.

5021 خير اخوانكمن سارع الى الخير و جذبك اليه، و امرك بالبّر. و اعانك عليه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 434

بهترين برادران تو كسيست كه شتاب كند بسوى خير، و بكشد ترابسوى آن، و امر كند ترا بنيكوئى، و يارى كند ترا بر آن.

5022 خير اخوانكمن دعاك الى صدق المقال بصدق مقاله، و ندبك الى افضل الاعمال بحسن اعماله. بهترينبرادران تو كسيست كه بخواند ترا براستى گفتار براستى گفتار خود، و متوجّه سازد ترابسوى افزونترين عملها بنيكوئى عملهاى خود. يعنى كسى است كه راست گفتار نيكو كارباشد، و صحبت او در تو اثر كند، پس راست گفتارى او سبب راست گفتارى تو شود، ونيكوكارى او باعث نيكوكارى تو نيز گردد.

5023 خير العلمما اصلحت به رشادك، و شرّه ما افسدت به معادك. بهترين علم آنست كه اصلاح كنى بآنراه يافتن خود را، و بدترين آن آنست كه تباه كنى بآن آخرت خود را. مراد به «آنچهاصلاح كند بآن راه يافتن خود را» علمى است كه عمل بآن بشود و به «آنچه تباه كندبآن آخرت خود را» علمى است كه عمل بآن نشود. و ممكن است كه مراد باوّل علوم حقهباشد و بدوّم اعتقادات فاسده، بنا بر اين كه «علم» گاهى بر مطلق ادراك اطلاقمى‏شود خواه موافق واقع باشد و خواه مخالف آن.

5024 خير عملكما اصلحت به يومك، و شرّه ما استفسدت  به قومك. بهترين عمل تو آنست كه اصلاح كنىبآن روز خود را، و بدترين آن آنست‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 435

كه طلب كنى بآن فساد قوم خود را. مراد به «روز او» روزيست كهآن عمل را در آن ميكند، يا روز قيامت است، و مراد به «عملى كه طلب كند بآن فسادقوم خود را» بعضى اعمال شنيعه است كه باعث عيب و عار همه قوم و قبيله مى‏شود، پسكسى كه آنرا بكند گويا طلب كرده فاسد شدن قوم خود را، يا كارى كه باعث وقوع فتنه وفسادى شود ميانه قوم او.

5025 خير النّاسمن اخرج الحرص من قلبه، و عصى هواه فى طاعة ربّه. بهترين مردم كسيست كه بيرون كندحرص را از دل خود، و نافرمانى كند خواهش خود را در فرمانبردارى پروردگار خود. يعنىدر آنچه اطاعت و فرمانبردارى حق تعالى باشد اگر خواهش خلاف آن داشته باشد فرمان آنخواهش نبرد و اطاعت آن نكند.

5026 خير النّاسمن طهّر من الشّهوات نفسه، و قمع غضبه، و ارضى ربّه. بهترين مردم كسيست كه پاك كنداز خواهشها نفس خود را، و بكوبد خشم خود را، و خشنود گرداند پروردگار خود را. مرادخواهشهائيست كه بحرامها باشد، و مراد به «كوبيدن خشم» فرو نشاندن آنست و عمل نكردنبر وفق مقتضاى آن.

5027 خير النّاسمن كان فى يسره سخيّا شكورا. بهترين مردم كسيست كه بوده باشد در توانگرى خودبخشنده شكر كننده.

5028 خير النّاسمن كان فى عسره مؤثرا صبورا. بهترين مردم كسيست كه بوده باشد در درويشى خود اختياركننده صبر كننده،

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 436

يعنى با وجود درويشى و تنگى حال غير خود را بر خود اختيار كندو چيزى را باو ببخشد با وجود احتياج خود بآن، و صبر كننده باشد بر آن درويشى وبى‏چيزى، و بسبب آن خود را در حرامى نيندازد.

5029 خير اخوانكمن دلّك على هدى، و اكسبك تقى، و صدّك عن اتّباع هوى. بهترين برادران تو كسى استكه دلالت كند ترا بر راه راستى، و كسب فرمايد ترا پرهيزگاريى، و منع كند ترا ازپيروى خواهشى، يعنى خواهش حرامى.

و در بعضى نسخه ها «ألبسك» بجاى «أكسبك» است و بنا بر اينترجمه اينست كه: بپوشاند بتو پرهيزگاريى.

5030 خير منصحبت من ولّهك بالاخرى، و زهّدك فى الدّنيا، و اعانك على طاعة المولى. بهترين كسىكه مصاحبت كنى كسيست كه شيفته كند ترا بآخرت، و بى رغبت گرداند ترا در دنيا، ويارى كند ترا بر فرمانبردارى پروردگار.

5031 خير النّاسمن زهدت  نفسه، و قلّت رغبته، و ماتت شهوته، و خلص ايمانه، و صدق ايقانه. بهترينمردم كسيست كه بى‏رغبت باشد در دنيا نفس او، و كم باشد خواهش‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 437

او، و مرده باشد هوا و هوس او، و خالص باشد ايمان او، و راستباشد يقين او، يعنى يقين كامل داشته باشد به آن چه يقين بآن بايد داشت از احوالمبدأ و معاد.

5032 خير الامورما سهلت مباديه، و حسنت خواتمه، و حمدت عواقبه. بهترين كارها آنست كه آسان برآيدمبادى آن، و نيكو باشد اواخر آن، و ستوده باشد عاقبتهاى آن، مراد اينست كه بهترينكارهاى دنيوى كاريست كه مقدّمات و اسباب آن بآسانى برآيد و محتاج بتعب و زحمت زيادنباشد، و «نيكو باشد أواخر آن» يعنى اصل آن كار و آنچه بعد از تحصيل اسباب و آلاتبايد كرده شود نيكو باشد و قبحى شرعا يا عرفا نداشته باشد. و «ستوده باشد عاقبتهاىآن» يعنى بعد از آن نيز مفسده و زيان و خسرانى بر آن مترتّب نگردد.

5033 خير الاموراعجلها عائدة، و احمدها عاقبة. بهترين كارها تندترين آنهاست بحسب فايده، و ستودهترين آنهاست بحسب عاقبت، يعنى كاريست كه فايده آن زودتر باين كس برسد، و عاقبت آنبحسب دنيا و آخرت ستوده تر باشد.

5034 خير اموالكما كفاك. بهترين اموال تو آنست كه كافى باشد ترا، يعنى بقدر احتياج تو باشد و كمتراز آن نباشد كه باعث تنگى حال شود، و نه زياد بر آن كه باعث طغيان شود و در دنيااز براى حفظ آن زيادتى هم تعبى بايد كشيد و در آخرت حساب آنرا نيز بايد داد.

5035 خير اخوانكمن واساك.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 438

بهترين برادران تو كسيست كه مواسات كند با تو و معنى «مواسات»مكرّر مذكور شد.

5036 خير ماورّث الآباء الأبناء الادب. بهترين آنچه ميراث دهند پدران پسران را ادب است، يعنىاينست كه آداب تعليم ايشان كنند.

5037 خير العطاءما كان عن غير طلب. بهترين بخشش آنست كه بوده باشد بى طلبى، يعنى بى طلب آنكه باوبخشيده مى‏شود.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 439

حرف«خاء» بلفظ مطلق

از آنچه وارد شده از سخنان حكمت آميز حضرت امير المؤمنين علىّبن ابى طالب عليه السّلام در حرف «خاء» بلفظ مطلق يعنى بألفاظ مختلف نه بخصوص يكلفظ چنانكه در فصل سابق بود كه همه بلفظ «خير» بود. فرموده است آن حضرت عليهالسلام:

5038 خذ علىعدوّك بالفضل فانّه احد الظّفرين. سلوك كن بر دشمن خود باحسان پس بدرستى كه آن يكىاز دو فيروزيست يعنى سلوك كن باحسان بر دشمن يا سلوك كن بر دشمن يعنى از براى غلبهبر او باحسان كردن بر او پس بدرستى كه اين يكى از دو فيروزيست، يعنى فيروزى بردشمن بدو نحو مى‏شود يكى بقهر و غلبه بر او، و يكى باين كه احسان كرده شود باو تااين كه دوست بلكه بنده و فرمانبردار گردد، و ظاهرست كه فيروزى برين نحو اسهل وافضل است.

5039 خذ بالعدلو اعط بالفضل تحز المنقبتين. بگير برابر و بده بزيادتى تا اين كه جمع كنى هر دومنقبت را. «منقبت» صفت نيكو را گويند و مراد اينست كه حقّ خود را برابر گرفتن وزياد نگرفتن صفت نيكوئيست، و همچنين حقّ كسى را زياد دادن، پس هرگاه تو برابربگيرى و زياد بدهى هر دو منقبت را جمع كرده خواهى بود. و ممكن است كه مراد اينباشد كه سلوك كن بعدالت، و بخشش كن بتفضل، تا اين كه جمع كنى هر دو منقبت را يعنىمنقبت عدل‏

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــص 440

و تفضل را يعنى در هر باب با مردم عدالت كن، و هيچ امرى رابناحق جارى مساز مگر بخششى را كه بعنوان تفضل بى اين كه بر تو حقى باشد بكنى.

5040 خذ من امركما يقوم به عذرك، و تثبت به حجّتك. فراگير از كار خود آنچه بر پاى بايستد بآن عذرتو، و پاى بر جا باشد بآن حجت تو، يعنى برهان تو يا غلبه تو. يعنى هر كارى كه بكنىچنان كن كه عذر تو در آن باب قائم باشد و برهان يا غلبه تو ثابت باشد يعنى اگر كسىدر آن باب بر تو اعتراضى كند عذر تو قائم باشد و غلبه تو بر او ثابت باشد.

5041 خذ ممّا لايبقى لك لما يبقى لك و لا يفارقك. فراگير از آنچه باقى نمى‏ماند از براى تو براىآنچه باقى مى‏ماند از براى تو، و «جدا نمى‏شود از تو» يعنى فراگير از دنياى فانىتوشه از براى آخرت كه پاينده و باقى است.

5042 خذ القصدفى الامور، فمن اخذ القصد خفّت عليه المؤن. فراگير ميانه روى را در هر چيز، پس هركه فراگيرد ميانه‏روى را سبك باشد بر او مؤنتها و اخراجات.

5043 خذ الحكمةانّى كانت فانّ الحكمة ضالّة كلّ مؤمن. فراگير حكمت را هر جا كه بوده باشد، پسبدرستى كه حكمت گم شده هر مؤمن است. مراد اينست كه: بياموز حكمت را يعنى علم درسترا نزد هر كس كه باشد خواه خوب باشد و خواه بد، زيرا كه حكمت در حقيقت حقّ هرمؤمنى است و تعلق باو دارد و هر چه را نداند از آن بمنزله مالى است كه گم شده باشداز او، پس هر جا كه بيابد بگيرد آنرا كه مال گم‏شده اوست كه پيدا شده.

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation