بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب شرح خطبه البیان امام علی بن ابی طالب (علیه السلام), محمدحسین اکبرى ساوى‏   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     51750400 -
     51750401 -
     51750402 -
     51750403 -
     51750404 -
     51750405 -
     51750406 -
     51750407 -
     51750408 -
     51750409 -
     51750410 -
 

 

 
 
و قال عليه‏السلام: انا الغفور الرحيم و ان عذابى هو العذاب الاليم. -د: العذام.

?
تاويل اين كلام بحسب ظاهر از روى تحقق و تخلق و مظهريت روشن است و به زبان اشارت تاويل توان نمود كه غفر پوشش و رحم بخشش، پس مى‏فرمايد كه: چون حقيقت ولايت مطلقه منم، پس بر جميع مستعدان‏-د: حقيقت مطلقه.
?
كمال گناه لوازم بشريت و مقتضيات طبيعت و وجود خودى موهوم ايشان را مى‏پوشم و پوشاننده امور منافى كمال و بخشنده كمال انسانى و خصوصيات تجليات نورانى و لوازم آن منم، و عذاب من كه عبارت‏-د: لوازم منم.
?
است از بهره بودن از نسبت من و جهل و نادانى داشتن بشان من، عذابى دردناك و سوزنده‏تر از همه عذاب‏ها است، زيرا كه محرومى از نسبت من، محرومى از كمال مطلق است و كدام عذاب برابر اين عذاب است.
و پوشيده نخواهد بود كه مقرر اهل رياضت است كه تا حضرت امير- حقيقت اين است كه براى تحصيل مقامات انسانى و كمالات معنوى تنها و تنها بايد از باب ولايت وارد شد، در غير اين صورت نيل بدانها ميسور نيست. ? المومنين عليه‏السلام را در خواب يا در غيبت يا در واقعه نبينند ايشان را فتح نمى‏شود و اين لاشى‏ء از سيد محمد لار (رحمه الله) شنيد كه گفت: در وقتيكه مرا شيخ به خلوت نشاند مدتى فتح نشد تا در واقعه ديدم كه‏-د: تشبيه در وقتيكه شيخ.
?
حضرت امير المومنين عليه‏السلام آمدند و نئى از طلا در دست، يك سر آن را بر سينه من بر بالاى دل نهادند و دهان مبارك خود بر سر ديگر آن‏-رض: در.
?
-اصل بر سر آن ديگر.
?
نهاده چند نفس دميدند مرا آغاز فتح شد [و از سيد محمد سر مست‏-رض: بنياد.
?
شنيدم كه گفت: مرا مدتى فتح نمى‏شد، شبى امير المومنين على عليه‏السلام را در خواب ديدم يا در واقعه، به بدنى در كمال بزرگى و قامتى در غايت بلندى كه سر بالا بايد كرد كه روى مبارك آنحضرت راديد، آنگاه مرا بنياد فتح شد ] پس اين معنى تاييد صورت تاويلى كه كرده‏اند-عبارت داخل [] را ندارد.
?
مى‏نماديد، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: اناالذى بى اسلم ابراهيم الخليل لرب العالمين اقر-د: ((بى)) را ندارد.

? بفضله.
تاويل الفاظ از اقتباس قرآنى فرا گرفته بر همان تعين حقيقت مطلقه به‏-رض: فرقانى.
?
تشخص ابراهيمى محمول مى‏توان داشت، بلكه به لسان لطائف بيان واقفان اسرار ولايت تاويل، يحتمل كه چنين فرا توان گرفت كه چون در عالم انفس قلب به منزله ابراهيم است و مقرر قوم است كه حضرت ابراهيم‏- و لما كان ابراهيم - صلوات الله عليه و سلامه عليه - اول من تجلى له الحق بهويته الذاتيه السارية فى المظاهر الكونية كلها، و اول من خلع الله عليه صفاته الثبوتيه الحقيقة من اولاد آدم - عليه‏السلام - بعد الفناء و البقاء به (( شرح فصوص الحكم، علامه قيصرى ساوى، ط اول ص 169))
?
عليه‏السلام اول كسى است كه بتجليات ذات از مرائى صفاتى اختصاص يافته شهود ذات مطلقه را در مرائى صفاتى مى‏فرموده، مى‏فرمايد: على - عليه‏السلام - كه منم آنكه ابراهيم قلبم از شركت مرائى صفات در شهود به سلام تجلى ذاتى اطلاقى اختصاص يافته و آينه روحم بشرف قبول تجلى ذاتى مشرف شده از آينه و شاهد و مشهود با من اثرى و خبرى نمانده چنانكه در نماز كه معراج مومن است مناجاتم چنان بود در آن عروج كه احساس شكافتن بدنم نبود، پس چون رب العالمين كه رب عالم صفات و عالم اسماء و عالم افعال و عالم آثار است به تجلى ذاتى مشهود ابراهيم -ابراهيم دلم بآن اسلام آورد.
?
دلم شد و ابراهيم دلم به آن اسلام آورد كه جميع عوالم مرائى ذات رب العالمين ديد بى اشتراك مرائى صفات و بدان متحقق شد و اقرار نمود كه‏-رض: و قرار نمود.
?
اين سابقه فضل است كه بدين تجلى اختصاص يافته و كس بر من سابق‏-د: كه فضل.
?
نيست، زيرا كه اين سر محمديست صلى الله عليه و آله و حاصل آن منم و كمال ورثه را از من نصيب است، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا عصاء الكليم و به آخذ بناصيه الخلق اجميعن.

تواند بود كه عصا قوت الهيه باشد كه بدان قوت از انبياء معجزات و خوارق عادات ظهور مى‏يابد و چون همان قوت الهى اخذ نواصى جميع خلق كرده از عدم بوجود آورده و انبياء به همان قوت اخذ ناصيه مستعدان نسبى كرده در تحت طاعت و قبول دعوت در مى‏آوردند و حضرت كليم الله به همان قوت ظاهره از عصا اخذ ناصيه سحر قوم نمود پس مى‏فرمايد كه: آن قوت ظاهره بصورت عصا منم، و به حقيقت خود اخذ ناصيه تمام خلق كرده‏ام چه حقيقت من عين قوت مطلقه الهيه است كه در مراتب وجود انبياء و اوليا متعين بحسب خصوصيات قوت نبوت ايشان است، و چون نبوت حضرت كليم الله را نسبت نباتى است لهذا در اخبار آمده: كه در بهشت هيچكس را تخليه نباشد مگر حضرت كليم را، بس قوت معجزه ايشان از عصا كه فرد نباتى است اختصاص يافته هم چنانكه از حضرت روح الله حيوانى است [ از اين جهت قوت الهيه از ايشان بنفخ دم كه خاصه حيوان است ] ظهور-دن عبارت داخل [] را ندارد.
?
داشت و احياء موتى مى‏نمود، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا الذى نظرت فى عالم الملكوت فلم نجد غيرى‏-؛: الملكوت السموات.

? شى‏ء و قد غاب.
پوشيده نماند كه ترتيب اين الفاظ بحسب تركيب عربيت اغلاقى دارد اگر نسخه غلط نباشد، و نسخه ديگر نيز در وقت ترجمه نمودن يافت نشده، -رض: ((نشد)) را ندارد.
?
و اگر عزيزى اطلاع بر غلط نسخه يابد اميدوار است كه اصلاح نمايد، - و اجر على الله - اكنون عبارت ((فلم نجد غير شى‏ء و قد غاب)) فعل است و مفعول مضاف مقدم بر فاعل لم نجد و قد غاب حال از شى‏ء و مفاد عبارت را مقدرى ضرور است، يعنى منم آنكه نظر كردم به عالم ملكوت كه اسم الحى رب آن عالم است يعنى مظهر اسم الحى كه روح اعظم است‏-رض: رب العالم.
?
كه آدم آن عالم است منم، بدليل اول ما خلق الله روحى يا روح نبيك يا- به بحارالانوار ج 1، ص 97 رجوع كنيد. ? جابر و اتحاد روحى ميان محمد رسول الله صلى الله عليه و آله و ميان من ثابت است و باقى افراد عالم ملكوت همين من ناظرم چه ولايت نبى ملكوت نبوت اوست پس نمى‏يابد آنجا هيچ چيز غير مرا و حال آنكه‏-رض: نمى‏آيد.
?
- رض: آنجا هيچ چيز، آنجا هم.
?
آن چيز آنجا هم غايب است يعنى وجدانش بواسطه عدميت او است‏-د: آنجا همان است يعنى.
?
زيرا كه ناظر در ملكوت غير من نيست. لهذا من صاحب تاويلم كه ملكوت تنزيل است و اگر صاحب بصيرت پيكر مرا نگرد صورت عالم ملكوت را معاينه در يابد.
و تريهم ينظرون اليك و هم لا يبصرون، رحم الله الامام الهمام ذالبصيرة النافذة الشافعى المطلبى حيث انشد عن يقين: لو ان المرتضى ايدا محله - لكان الخلق طرا سجدا له - د: لله.

?
و بسيارى از اكابر علماء و فقها كه مكر يكى از خوشه چينان خرمن آن منبع ولايت -عليه السلام - بوده‏اند چون آن شخص را ديده‏اند بى اختيار سجده كرده‏اند و نسبت با حضرت سيد محمد نور بخشى - قدس سره - اين معامله بيشتر به وقوع آمده از علماء، و الله اعلم.- رض: بيشتر اين معامله.
?

و قال عليه السلام: انا الذى احصى هذا الخلق و ان كثروا حتى اردهم الى الله‏

تاويل اين كلام به زبان اشارت اعلام اين است كه در هر آن شانى از شئون كليه الهيه متجلى است و آن كلى در مرات روح صاحب آن زمان منطبع و بحسب جزئيات آن شان افراد خلق در آن موجودند پس من در آن تجلى‏- د: پس در تجلى از كلى در
?
كلى كه در آينه روح من منطبع است شماره آن جزئيات مى‏بينم و معاينه من است كه هر فرد از خلق مظهر كدام فرد از آن كلى‏اند كه مشهود من است‏- د: از شان‏
?
و طريق نزول از فرد كلى شان بر آن فرد جزئى خلق مى‏دانم پس آن فرد را به همان طريق صعودش مى‏بينم تا به مقام واليه يرجع الامر كله، و كثرت افراد خلق حاجب اين شهود من نيست و نمى‏شود چه عين شهود تجلى روح‏- د: شهود من نمى‏شود.
?
من است در مرائى ارواح و اطلاع بر شئون آينه وجود كه نقد وقت من است، و الله اعلم.
و قال عليه السلام: انا الذى ( ما يبدل القول لدى و ما انا بضلام للعبيد) .- اشاره است به آيه 29 سوره ق‏

?
خبر از تحقق خويش در حضرت حقيقه الحقايق مى‏فرمايد و مى‏گويد: من آنم كه قول من مبدل نمى‏شود، يعنى افراد موجودات كه كلمات الله‏اند به نوعى كه در حقيقت من كه ام الكتاب است ثبت شده به همان نوع بر- رض: مثبت.
?
علم من كه شخص حقيقت خويشم ثابت آمده و تبديل بر آن محال است،
(لا تبدل لخلق الله) و قال عز من قائل عليم (و ان من شى‏ء الا عندنا- روم / 30.

? خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) - حجر / 21.
?

و اين خزائن همان ام الكتاب است و از پيش فرموده كه: انا خازن علم الله، و امثال اين. [پس بنابر اقوال مذكوره علم بر احوال جميع اقوال كه حقائق‏- عبارت داخل [] در نسخه رض نيست.
?
بندگا است داشته باشد ] پس هيچ فرد از مرتبه خويش در نگذرد و هيچ حكم را در غير محل خود جارى نفرمايد تا ظلم كه وضع شى‏ء است در غير موضع خود لازم نيايد و اين است مفاد حديث شريف كه: ((حق دائر- د: و اين مفاد.
?
است با على عليه السلام، حيث ما دار))، چه ظلم از جهل ناشى است كه حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله فرموده كه: ((الظلم ظلمات يوم‏- به صحيح مسلم كتاب البرج 16 ص 133 رجوع شود تذكر: در سنخيت ظلم با ظلمات، دقت نظر لازم است فتدبر. ? القيمة)) و تاريكى قيامت عين جهل است پس ظلم جهل است و از شخص عالم، جهل صادر نمى‏شود زيرا كه شى‏ء حامل ضد، خود- د: از شخص علم و جهل.
?
نمى‏تواند بود پس او عليه السلام مطابق وجود است علما و عينا، و الله اعلم.
و قال عليه السلام: انا ولى الله فى الارض و المفوض اليه امره و [حاكم‏] فى عباده.

تاويل كلام شريف آنستكه ولى خليفه است و متولى احكام و از ارض، مراد زمين قابليات و استعدادات ممكنات مى‏توان گرفت كه مفاد كلام حق‏- رض: مى‏توان فرا گرفت.
?
نظام اين باشد كه در اراضى استعدادات خلايق من متوليم بولايت الله در اجراى احكام سعادت و شقاوت كه، ((و بك يا على يهتدى‏- رض: احكام اجراى.
?
المهتدون)) و تفويض امرى كه غايت ايجاد و مقصود وجود آنست بسوى من است زيرا كه هر آينه ، روح من محاذى آئينه روح حضرت خاتم‏- د: هر آينه روح من.
?
الانبياء محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است كه آن آئينه محاذى تجلى كلى است كه غايت وجود است پس چون غايت ايجاد به من مفوض است و غايت ايجاد مشتمل است بر جميع احكام موجوداتى كه مخلوق براى آن غايت‏اند.
پس حكم در بندگان از من باشد چه آنچه غايت ايجاد بندگانست به من - رض: به آن.
?
تفويض شده و متولى است در زمين قابليات بالضروره، و آن حاكم است‏- رض: و متولى است.
?
در بندگان به همان دقيقه كه موجب ربط ايشان شده با غايت ايجاد كه علت خلق ايشانست، زيرا كه اين موجودات را چون به جهت غايتى ايجاد نموده‏اند، پس البته رابط نسبت به ميانه اينها و آن غايت متحقق است و حامل آن غايت علم به آن روابط دارد و بر موجب همان بر هريك احكام جارى مى‏دارد، و الله اعلم.
و قال عليه السلام: انا الذى دعوت السموات السبع بما فيهن فاجابونى فامرتها فينتصبون لامرى.

مى‏فرمايد عليه السلام كه: چون مفاتيح غيب كه ائمه سبعه ذاتيه نزد من است بالتحقيق و التخلق سماوات سبع آثار ائمه‏اند پس مرا در آن آثار- د: آثاراند از براى آن ائمه پس مرا.
?
متحقق است و از آنجا كه تخلق من است به اسماء سبعه خواندم‏- د: تحقق. ? آسمانهاى هفت گانه را در تحت شهود و طاعت و تصرف خود در آوردم - رض: خود كه.
?
كه در شهود من از وجود مغاير ممتاز خود گريخته در تحت وجود مطلق مشهود من مخفى شدند و به عين طاعت من از حضرت كليت من مر- د: و معبود.
?
معبود خود را ايشان طاعت معبود من كردند چه كليت من شامل تمام‏- رض: طاعت من معبود من.
?
افراد كلى و جزئى نشاة وجود است پس چون طاعت من معبود مرا از - د: مرا او از.
?
مقام كليت من باشد تمام مندرجات كليت من به عين طاعت من در مرتبه وجود جزئى خود طاعت معبود به موجب اطاعت اقتضاء كليت من مى‏كنند طوعا، و اين است مراد فاجابونى، و تصرف من در ايشان و فرمان بردارى ايشان حكم مرا در قضيه رد شمس از مغرب بجاى وقت‏- د: در.
?
- رض: بجاى عصر.
?
ظاهر است و اينست اجابت دعوت در تصرف و امر كردن او - عليه السلام - و امتثال آسمانها امرا على القدر آنجناب را و مخفى نماند كه چون‏- د: آسمانها اعلى.
?
- رض: امر اعلى القدر را آنجناب بر او مخفى نماند.
?
بعضى عقول كه از عقال اعتقاد بقواعد فلسفه خلاص نشده‏اند در رمد - رض: مد.
?
طبيعت از ديده بصيرت ايشان بكحل الجواهر ايمان به مفاد قرآن زايل نشده قضاياى مذكوره در شرع را كه قواعد ناقصه ايشان مخالف آنست تاويل بر طبق معتقد خود مى‏كنند و ضعفاى امت به شومى آشنائى ايشان خلل را در ايمان تقليدى خود در راه داده و مى‏دهند واجب است كه به جهت ثبات‏- رض: راه مى‏دهند.
?
اين ضعفا چند كلمه صورت تحرير يابد.
بدان - ثبك الله و ايانا - كه دو امر ضروريست كه ايمان خويش را بان‏- د: ايدك الله تعالى و ايانا.
?
مستحكم دارند يكى آنكه آيه كريمه (و الله على كلى شى قدير) را به‏- رض: دارند.
?
عموم خود اعتقاد كند و يقين دانند كه محال و ممتنع نزد خداى تعالى نمى‏باشد . و اينكه عقل بعضى از امور را حكم بر امتناع مى‏كند از- رض: خدا نمى‏باشد.
?
- رض: بعضى امور را.
?
- د: ((حكم بر)) را ندارد.
?
جهل است و لازم نيست كه هرچه نزد عقل ممتنع باشد زيرا كه عقل يكى از مخلوقاتست و فعل خداى تعالى منزه و مقدس از تقييد به قوانين و- رض: مقدس از نفسيه.
?
قواعد اين عقل ضعيف حادث است بلكه خداى تعالى از روى قدرت‏- د: حادث ضعيف.
?
فعال لما يشاء است نه آنكه مقيد داشته فعل خود را به قواعد بنده‏- رض: بما.
?
ضعيف خود چه ايجاد عقل [وقتى شده كه از عقل و قواعد آن اثرى و خبرى جائى نبوده چنانچه حالا فى الحقيقه نيز نيست و اگر ممتنع عقل ممتنع خدا بودى عقل ] حكم بر امتناع ممتنع چون كردى بى تعلق‏- د: عبارت داخل [] را فاقد است.
?
ممتنع خدا و حكم بر امتناع آن چون از عقل ممكن آيد، فافهم.
و چون اين يك امر دانسته شد امر ثانى كه از ضروريات استحكام ايمان است اينستكه سر آنكه قرآن مجيد و سور آن مصدر به اسم شده كه‏- رض: شد.
?
((بسم الله الرحمن الرحيم)) باشد و در جميع امور حسنه امر فرموده‏- رض ((باشد)) را ندارد و نسخه د: ((واو)) را فاقد است.
?
كه ابتدا به بسمله نمايند همين است كه ايجاد اشياء به موجب اقتضاء اسماء الهى است و اسماء الهى تقاضاى اظهار عالم ايجاد نموده‏اند و هر امر كه وقوع مى‏يابد در عالم وجود وقوع آن بوساطت اسمى است از اسماء الهى و اسماء در مرتبه متفاوتند چنانكه افعال اينطورند چه تفاوت افعال‏- رض: ((اينطوراند)) را ندارد.
?
به موجب تفاوت اسماء است اكنون فعلى كه در مرتبه اعلاى از همه‏- د: موجب.
?
- د: فعلى كه در مرتبه از همه افعال اعلى مثل.
?
افعال است مثل ايجاد معدوم و اعدام موجود و احيا و اماته و خرق و التيام افلاك و امور ممتنع نزد عقل وقوع اين قسم افعال به توسط اسم اعظم الهى است و انبياء و اكابر اولياء كه امثال اين خوارق و معجزات ظاهر مى‏سازند ايشان عند الاظهار تحقق [ و ] تخلق به اسم اعظم مى‏نمايند چنانچه در كتب قوم مفصلا مذكور است پس بعضى از امور مثل احضار تخت بلقيس از شهر سبا نزد حضرت سليمان عليه السلام و در شمس و امثال اين به‏- د: از سبا.
?
طريق ايجاد و اعدام مى‏نمايند.
و اين امر ايشان به توسط اسم اعظم و تخلق بان آسان مى‏شود و فعل‏- د: اين امر بر ايشان.
?
- د: تخلق به آن است و به آن.
?
ايشان همين تخلق است و تعلق همت و باقى فعل حق است - تعالى‏- تعلق است و باقى.
?
- در فص اسحاقى فصوص الحكم عارف عربى آمده است: ((بالوهم يخلق كل انسان فى قوة خياله ما لا وجود له الا فيها و هذا هواالامر العالم و العارف يخلق بهمته ما يكون له وجود من خارج محلالهمة و لكن لاتزال الهمة تحفظه و لايئودها حفظه‏اى حفظ ما خلقته فمتى طرأ على العارف غفلة عن حفظ ما خلق عدم ذلك المخلوق الا ان يكون العارف قد ضبط جميع الحضرات و هو لايغفل مطلقا، بل لابد له من حضرة يشهدها فاذا خلق العاف بهمته ما خلق و له هذه الاحاطة ظهر ذلك الخلق بصورته فى كل حضرة و صارت الصور بحفظ بعضها بعضا فاذا غفل العارف عن حضرة ما او حضرات و هو شاهد حضرة ما من الحضرات، حافظ لما فيها من صورة خلقه انحفظت جميع الصور بحفظه تلك الصورة الواحدة التى ما غفل عنها لان الغفلة ما تعم قط لافى العموم و لافى الخصوص و قداوضحت هنا سرا لم يزل اهل الله يغارون على مثل هذا ان يظهر))
در ترجمه و شرح بر آن، به ترجمه خوارزمى بر فصوص الحكم به تصحيح استاد مايل هروى ذيل عبارت مذكور از فص اسحاقى رجوع كنيد.
?
شانه - و اين تخلق و تعلق ايشان نيز به فعل حق است و چون اين‏- رض: فعل حق است و آن تخلق.
?
- د: به فضل حق است.
?
اعتقاد ثبوت يافت ايمان خلل نمى‏پذيرد و بتوفيقه تعالى مى‏تواند كه‏- د: بتوفيق تعالى.
?
معاد كه مفاد و - امرتها فينتصبون لامرى - را چنين اخذ كنند كه امر كردم سماوات را به احكام كيفيت ايجاد ايشان و احوال مندرجه در وجود و- رض: اتحاد.
?
حركات ايشان و - ما يكون منها الى يوم القيمه - پس بر طبق امر صدق من بر پاى امتثال و فرمان برى ايستاده‏اند چه ميان علم من و وجود واقع تطابق كلى است، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا الذى بعثت النبيين و المرسلين.

تاويل اين خبر حقيقت اثر آنست كه تا انبياء و مرسلين عليه‏السلام‏- رض: آنست تا و نسخه د: آنستكه انبياء دارد.
?
حقيقت ولايت بر ايشان چنان غالب نيايد كه از احكام و لوازم‏- ميبدى در فواتح سبعه - بدين مضمون - گويد كه: (( فقهاء گويند كه آن كس كه به فضيلت ولايت بر نبوت قائل است، كافى است)) وليك حق نه اين است، زيرا كه ولايت باطن نبوت و ولى مظهر اسم الولى خداى سبحان است و جنبه يلى الحقى دارد و نبوت، مظهر اسمى از اسماء الله نيست وجنبه يلى الخلقى دارد و اگر كسى به عمق اين كلام رفيع نائل آيد، قائلان بدين قول متين را كافى نداند مگر ازحيث علوم ادارك مطلب و استيحاش نسبت بدان. ? - د: كه آن را.
?
بشريت ايشان را مطلق سازد به نبوت مشرف نمى‏شود پس ولايت مطلقه انبياء يعنى مطلق از قيود و احكام و لوازم آن منشاء وصول به مقام نبوت‏- رض: مطلق از قيوم.
?
است و مقرر است كه تمام ولايت يا انبياء افراد ولايت مطلقه از- رض: به مقام نبوت است كه تمام.
?
- رض: ولايت را ندارد.
?
اطلاق و تقييد محمديست صلى الله عليه و آله و اين ولايت مطلقه محمدى صلى الله عليه و آله حقيقت كليه على بن ابيطالب است پس ولايت انبياء كه منشاء بعثت ايشان است رقايق حقيقت كلى سرالانبياء است و از اينجا ظاهر شد تاويل كلام و تواند بود كه اصل كلام بعثت الانبياء باشد [ ظاهر اينست كه در اين صورت موصول هم نباشد ] و به‏- بعثت انبياء.
?
- عبارت داخل [] در نسخه اصل موجود نيست.
?
صيغه مصدر به سياق اقرب و أنسب است، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا الذى دعوت الشمس و القمر فاجابونى.

اين كلام و امثال اين از سابق و لا حق تفصيل بعد از اجمال است و تاويلش بر وجه تاويلات گذشته ظاهر خواه در آفاق و خواه در انفس كه شمس و قمر كنايه است از روح و قلب خواه در نشئه انفس خواه در نشئات سابقه، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا فطرت العالمين.

مى‏فرمايد كه: مطابقه نخستين آفاقى و انفسى در من چنانست كه غيب و شهادت و ملك و ملكوت و جبروت و ساير عوالم [ من عين غيب و- عبارت داخل [] در نسخه اصل موجود نيست.
?
شهادت و ملك و ملكوت و جبروت و ساير عوالم آفاقى و انفسى است ] كه هر كه فطرت مرا بشناسد تمام عالم را شناخته باشد و هر كه خواهد كه فطرت مرا بشناسد بايد كه فطرت تمام عالم را شناخته باشد و در بعضى روايات آمده از صاحب‏- د: در بعضى از آيات.
?

(و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى) - النجم / 3 - 4.

?
كه فرمود:
يا على عرف الله حق المعرفه الا انا و انت و ما عرفنى حق المعرفة- رض: ما عرفنى من المعرفة.

? الا الله و انت و ما عرفك حق المعرفة الا الله و انا .
و بنابراين خبر حقيقت اثر دست ادراك از فتراك آرزوى معرفت ايشان كوتاه است و بنابر حديث ((من عرف نفسه فقد عرف ربه)) - كما قال صلى الله عليه و آله: - شناخت خود را كه اين مرتبه باشد از هزاران هزار يكى بآن نرسد شناخت اين خلاصه كه آن وجود كه را يا تو را ممكن باشد - صلوات الله و سلامه عليهم و على ذريتهم اجمعين - و ديگر تاويلات ظاهر از تاويل صافى است مرا اين كلام را، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا داحى الارضين و عالم بالاقاليم.

مى‏فرمايد كه: من به حقيقت شخصيت خود در اين نشئه با حقيقت مطلقه خود در جميع نشات گستراننده زمينهاى استعداد ممكناتم چه استعداد من استعداد مطلق و ماده جميع استعدادات است بدليل آنكه بحسب قبول‏- رض: ماده جميع استعداد است.
?
فيض وجود استعداد هر فرد نمايان مى‏شود و جهت قبول فيض در هر قابل رقيقه ايست از حقيقت ولايت مطلقه كه حقيقت من است و من دانايم به‏- رض: رقيقه است.
?
اقاليم سبعه كه مساكن مظاهر ائمه سبعه‏اند چه آن ائمه نزد من‏اند- رض: اقاليم كه.
?
- د: كه ساكن.
?
تخلقا و تحققا پس مظاهر هر يك را علما عينا و تخلقا و تحققا مى‏شناسم اجمالا عند غلبه البشريه و تفصيلا عند غلبة الجذبه الالهية، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا امر الله و الروح.
مى‏فرمايد عليه‏السلام كه: من صورت امر مطلق الهيم كه بدان ايجاد ممكنات از عدم نموده و باز بروح اعظم متعين داشته چنانچه مى‏فرمايد - عز من قائل عليم‏
(و يسئلونك عن الروح قل الروح من امر ربى)- اسراء / 85.

?
پس عالم امر كه عالم ملكوت است به انواع مخلوقات آن عالم از ارواح و عقول و نفوس و عوالم معانى و غيرها بدان امر كه اصل روح است تربيت وجودى يافته، پس به تدبير و مشيت الهى آن امر از عوالم مثال و طبيعت و مايتبعها به سموات از راه انوار كواكب رسيده و از آنجا به زمين نزول كرده بعد از اتمام تدبير عروج نموده دايره‏اى از دواير آثار آسمانى تحقق يافته‏- رض: تدبر.
?
كه‏
(يدبر الامر من السماء الى الارض ثم يعرج اليه (الاية)). - سجده / 5.

?
و چون فرد اكمل از افراد مظاهر آن امر روح است كه (يوم يقوم الروح و الملائكه صفا) همان را اختصاص بذكر فرموده و خلاصه كلام افاده‏- نبا / 38.
?
تحقق آن حضرت مى‏نمايد من حيث الاتحاد در مرتبه فيض نخستين و- د: من حيث الايجاد.
?
عموم آن تعين آن در مراتب كليه و جزئيه، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا الذى قال الله لنبيه: ( القيا فى جهنم كل كفار عنيد) . - اشاره است به آيه 24 سوره ق.

?
مى‏فرمايد عليه‏السلام كه: منم آنكه در اين امر كه در آيه مذكوره است شريكم و بمن لفظ امر تثنيه نازل شده كه القيا بيندازيد اى محمد و على‏- رض: وارد شده.
?
عليه‏السلام در تجليات نورى جمالى دورات حقيقت خود در جهنم كه مكان خالى از نور است و جاى مظاهر جهل و خلاف همه پوشندگان‏- د: هر پوشنگان حق.
?
حق را و كفران كنندگان نعمت هدايت را كه از روى عناد در راه ضلالت‏- رض: راه خلاف. ? افتاده‏اند و چهره حق را كه از شما تابان است به ستر عناد خود مى‏پوشانند.
پس به ظهور حقيقت خود در تمام مظاهر به اظهار و اشراق نور خويش بر تمام زجاجات قوابل بالقوه همه را بالفعل سازيد تا به شما مظاهر جمال صعود به جنات كنند، و مظاهر جلال به جهنم افتند كه اگر دعوت‏- رض: به جنات كننده مظاهر جلال.
?
محمدى صلى الله عليه و آله ظهور ننمايد حمزه و ابوجهل در تساوى نسبت مقيد مانند، لكن به اشراق نور دعوت حمزه به معراج شهادت صعود به جنت كند و سيد الشهدا باشد، و ابوجهل به جهل كفر و عناد به جهنم‏- رض: به خيل كفر و عناد.
?
ساقط شود و فرعون هذه الامة باشد، و سر تثنيه حديث: - رض: سر صرت انا المنذر.
?

انا المنذر و على الهادى و بك يا على يهتدى المهتدون‏

بيان فرموده، و الله اعلم. - رض: ((و الله اعلم)) را ندارد.
?

و قال عليه‏السلام: انا الذى ارسيت الجبال و بسطت الارضين، انا مخرج العيون و منبت الزروع و مغرس الشجار و مخرج الثمار.- رض: منبت الزروع‏

?
اين فقرات با بعضى از فقرات كه عقب اينها مذكور است تمام تفصيل انا- رض: با بعضى فقرات.
?
امرالله است. تاويلش اين كه منم آنكه كوههاى اعيان امكانى در مراتب علمى و عينى به وساطت رقيقه حقيقت من قبول انواع فيض نموده بلند- د: بواسطه. ? و مرتفع به من شده و زمين استعدادات قوابل به من گسترده آمد و من بيرون آورنده چشمهاى استعداد همه‏ام از قوه بفعل و رياننده تخم كمال همه‏ام و درخت كمالات هر مرتبه بمن نشانده مى‏شود و ميوه‏اش به من از شكوفه‏- رض: بمن نشاء مى‏شود.
?
و پوست غيب و بطون بر شاخسار شهادت و ظهور نمايان مى‏گردد، چه‏- رض: پوست بطون . ? تعينات و مجالى حقيقت من اند. - رض: مجالى حقيقه من اند.
?

و در تمام مراتب و عوالم وجودى نسبت من با موجودات آن مراتب و عوالم همين است خواه عينى يا يا معنوى يا مفارق يا مادى يا- د: مراتب و عوالم غيبت خواه غيبى.
?
- رض: خواه عينى يا صورى.
?
جوهرى يا عرضى يا قدسى يا حسى يا ملكى يا انسى يا عقلى يا نفسى يا آفاقى يا انفسى، زيرا كه همه بر يكديگر منطبق افتاده‏اند.- رض: زيرا كه همه پرتو يكديگر.
?

و قال: - جل علا - (يسقى بماء واحد و نفضل بعضها على بعض فى الاكل). - رعد / 4.

?
و تفاوت از مراتب نه از ذى مرتبه مراتب رقيقه ولايت من واسطه قبول فيض وجود در آن مرتبه است چنانچه حضرت رسول صلى الله عليه و آله خبر داده كه حق پدر است بر فرزندان، پس نسبت حقيقت من در عوالم اربعه با افراد، عوالم نسبت واحد عدديست با مراتب آحاد و عشرات و مات و الوف، فافهم، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا الذى اقدر اقواتها و منزل المطر و مسمع الرعد و مسرق البرق.

مى‏فرمايد عليه‏السلام كه: تعيين و تقدير زروع و اشجار آثار امكانى و مراتب علم و عين و بساطت و تركيب و آفاق و انفس و لطيف و كثيف و كمال و نقص به من مفوض است چه امهات حقايق كه اسماء اربعه‏اند و اصل - د: و اصل مراتب اربعه و طبايع.
?
طبايع و عناصر نزد من است پس قوام و قيام و ما يحتاج اليه الوجود و البقاء همه كميت و كيفيت و لوازم نشات و مراتب همه در علم من بواسطه‏- كيفيت و كميت.
?
اسماء اربعه موزون و مقدر است و باران امدادات فيوضات ربانى از- رض: فيوض.
?
سحاب آسمانى و تاثيرات نفحات الهيو تاييدات غيبى به وساطت - رض: عينى.
?
- د: غيبى وساطت.
?
حقيقت من بهم رسيده و مى‏رسد و من واسطه اصطكاكات نسبتين‏- رض: اصطكاك. ? فاعليت و قابليتم كه آواز رعد وجود اثر از آن چون حصول نتيجه از اصطكاك مقدمتين به گوش زبان مى‏رسد و برق طلب وصول به كمال استعدادى همه را از آفاق قابليات بذريعه من مى‏درخشد، و الله اعلم.
و قال عليه‏السلام: انا مضيئى الشمس و مطلع القمر و منشى‏ء النجوم، انا منشى‏ء جوارى الفلك فى البحور .



next page

fehrest page

back page


 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation