پيشگفتار بسم الله الرحمن الرحيم كيست كه نخواهد زندگى سعادتمندانه داشته باشد؟ كاميابى و سعادت ، گمشده و مطلوب همگان است ، ليكن اينكه كاميابى به چيست و سعادتدر چيست و چگونه به دست مى آيد، سؤ الى است كه ذهن بسيارى را به خودمشغول ساخته است . اگر زندگى ، برخوردار از صلح و صفا، محبت و احترام ، قدر شناسى و همكارى ، حقشناسى و مراعات حقوق و ادب و آداب شايسته باشد، براى افراد، بهشتى دوست داشتنىپديد مى آورد. اما اگر زندگيها از روح تفاهم و معرفت و وفا تهى باشد و نزاع وكشمكش و كينه و كدورت و خود خواهى و خود محورى بر آن سايه افكند، جهنمى بيشنخواهد بود، فرساينده روح و شكنجه گر وجدان ! تا مى توان زندگى را به بهشتى مطلوب تبديل كرد، چرا زيستن در جهنمى سوزان ؟ وتا مى توان با همدلى و صفا و معنويت ، زندگى مشترك را آراست ، چرا اختلاف و درگيرىو جدايى ؟ در سايه زندگى مشترك زن و شوهر، فرزندان به دنيا مى آيند، بزرگ مى شوند وآداب اجتماعى مى آموزند. روح و جان و فكر كودكان هم در همين كانونشكل مى گيرد. تربيت فرزندان شايسته و با شخصيت و مفيد بهحال جامعه ، آبرو بخش والدين و زينت بخش زندگى است . بر عكس ، بى توجهى بهتربيت فرزند، نسلى فاسد، بى هويت و مردم آزار پديد مى آورد كه مايه رنج روحى وبى آبرويى پدر و مادر و عامل انحطاط جامعه مى شود. باز خواست خداوند در قيامت نسبتبه اين سهل انگارى در تاديب هم به جاى خود. كانون خانواده ، هم مى تواند مهد انسان سازى باشد، هم مى تواند كانون بحران گردد؛تا رفتار و منش والدين و اهتمامشان به مسائل مهم و حياتى زندگى چقدر باشد و بابزرگ و كوچك و افراد خانواده و فاميل چگونه برخوردى داشته باشند. درسهاى زندگى را چه زمان بايد آموخت ؟ بسيارى پس از سپرى شدن عمر و در سن پيرى ، با تجربه هاى تلخ و شيرين يك عمر،در مى يابند، كه چگونه بايد زيست و چگونه بايد معاشرت كرد و چگونه بايد فرزندتربيت كرد و تدبير امور زندگى را بر چه پايه اى بايد استوار ساخت ، ولى ...ديگر فرصت زيستن و مجال به كار بستن تجربه ها نيست . اگر تجربه ها را در آغاز زندگى داشته باشيم ، حياتى پربارتر و سعادتمندانهتر خواهيم داشت . اصول اوليه زندگى برين چيست و الفباى حيات برتر و زندگى مشترك و معاشرتشايسته كدام است ؟ و روش مردم دوستانه و خدا پسندانه چيست ؟ آنچه در اين مختصر مى خوانيد، چيزى جز الفباى اوليه زندگى سعادتمندانه نيست . بهيقين در متون و منابع و كتب مفصل تر، رهنمودهاى فراوانى با الهام از مكتب وحى و تعاليمقرآن و عترت آمده است كه مى سزد آنها را بياموزيم و به كار بنديم . اميد است الفباى زندگى كه نخست درسال 79 طى ده شماره در مجله پيام زن منتشر شد، راهگشاى كامياب زيستن براى همگان ،بويژه زوجهاى جوان باشد كه در آغاز راهند و فراز و نشيبهاى زندگى در پيش است وآشنايى با آيين بهزيستى و مردم جوشى و سلامت خانواده ، ضرورى تر. قم - جواد محدثى فروردين 80 نهاد خانواده و سازندگيهاى ازدواج نهاد خانواده انسانها، گر چه واحدهاى جدا از هم اند، اما عوامل مختلفى از اين آحاد، مجموعه پديد مى آورد و آنان را به شكلهاى مختلفى با هم و مرتبط با يكديگر مىسازد. خانواده ، يكى از اين گونه مجموعه هاست و از مقدس ترين نهادهاى اجتماعى وپيوند دهنده افراد به شمار مى آيد. آنچه افراد را وادار مى سازد كه با هم زندگى مشترك و جمعى داشته باشند و در واقع ،زير ساخت پديد آمدن اين گونه نهادها نيازمتقابل آنان است ، چه در مسايل فكرى وحل مشكلات اجتماعى خود، چه در مسايل و زمينه هاى اقتصادى واشتغال و معيشت ، و چه از نظر روحى و عاطفى و غريزى . بنيان نهادن نهاد خانواده هم تامين كننده نيازهاى روحى و عاطفى انسانهاست ، همروحيه تعاون و ايثار را زنده و تقويت مى كند و زمينه ساز بروز استعدادهاى انسان مىگردد. رمز و راز تاكيد شديد اسلام بر ازدواج نيز در همين نكته نهفته است ،زيرا با اين برنامه ، انسانها حياتى فطرى تر و رو بهكمال ترى مى يابند. در بيان نورانى حضرترسول (صلى الله عليه و آله ) ازدواج به عنوان محبوب ترين بنياد نزد خداوند بهشمار آمده است : ما بنى بناء فى الاسلام احب الى الله عزوجل من التزويج (1). در حديث ديگرى از آن حضرت ، ازدواج به عنوان آبادى يك خانواده ، و درمقابل آن ، طلاق به عنوان ويران شدن يك خانه با جدايى بيان گشته است . دراين حديث ، رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) ضمن تاكيد و تشويق بر ازدواج و عهدهدارى زندگى و مخارج يك زن ، مى فرمايد: در اسلام ، هيچ چيز نزد خداوند محبوب تر ازخانه اى كه با ازدواج ، آباد مى شود، نيست . درمقابل ، هيچ چيز نزد پروردگار، نكوهيده تر از آن نيست كه خانه اى در اسلام ، به وسيله، ويران گردد: ما من شى ء احب الى الله عزوجل من بيت يعمر فى الاسلام بالنكاح ، و ما من شى ءابغض الى الله عزوجل من بيت يخرب فى الاسلام بالفرقة يعنى الطلاق (2). البته مهمتر از اصل اين نهاد و تشكيل خانواده ، انگيزه اى است كه دو انسان را در سايهازدواج ، به هم پيوند مى دهد و زندگى مشترك آغاز مى شود. نهاد خانواده با آنكهمقدس و معنى بخش زندگى و آرامش بخش روح و سالم كننده اخلاق و نگهدارنده دين و تامينكننده خلا روحى است ، اما اگر غفلت شود، يا انگيزه هاى ناسالم و غير متعالى در آغاز كاروجود داشته باشد، يا توان مديريت نسبت به اين نهاد، ضعيف باشد، يا بنابرتفاهم و همدلى دو روح و دو فرد و گذشتن از برخى خودخواهيها نباشد، ممكن است اينكانون يا از هم بپاشد و اين بنا دچار زلزله اختلافات و تنشهاى ويرانگر شود، ياپيوسته بحرانى و رنج آفرين باشد. از كشش ، تا تنش از مظاهر رحمت و حكمت الهى ، به وديعت نهادنميل و جذبه در زن و مرد، نسبت به يكديگر است . اين جذب كردن و جذب شدن ، شيرازه ايننهاد را مستحكم مى سازد و افراد پراكنده را به صورت مجموعه در مىآورد. در ازدواج نيز، شكل خاصى از اين جذب و انجذاب ميان دو جنس مخالف وجود دارد كه درنتيجه آن ، وقتى رابطه زناشويى و ازدواج پديد مى آيد، آن دو روح تشنه و مضطرب وناآرام ، به ثبات و سكون و آرامش مى رسند. زوجيت عمومى كه در همه پديده ها وجود دارد وعامل حركت ، نشو و نما و بقا و تزايد و رشد است ، در قرآن كريم نيز مورد اشاره است : (و خلقناكم ازواجا)،(3) ما شما را جفت جفت آفريديم . در جاى ديگر به نكته آرامش وسكون و مودت ميان دو همسر اشاره شده است كه از نشانه هاى قدرت و حكمت پروردگاراست : و من آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا اليها وجعل بينكم مودة و رحمة (4)؛ از نشانه هاى خداست اينكه براى شما از خودتان جفتها و همسرانى آفريد، تا در كنار آنهاآرامش يابيد و ميان شما دوستى و رحمت قرار داد. هسته اوليه اين كانون مودت ، انس و رحمت و آرامش ، زن و مرد است و آنچه اين آثار را بهبار مى آورد، انگيزه و هدف از ازدواج است . دختر و پسرى كه تصميم مى گيرند براىپى نهادن يك زندگى مشترك ، دست در دست هم ودل در گرو عشق يكديگر بگذارند، بايد خرد ورزى ، آينده نگرى ، حيات عقلانى ، مسؤوليت پذيرى ، تعاون و همدلى را از ياد نبرند، كه اينهاعوامل قوام و استحكام بناى خانواده است . گر چه به لطف خدا، پس از ازدواج و تحقق علقه همسرى ، ميان زوجين مودت و رحمت ايجادمى شود و دو انسان غريبه و ناآشنا، چنان به يكديگر دلبسته و وابسته مى شوند كهگويا ساليان دراز، با هم بوده و زيسته اند، ولىعوامل تفرقه آور و جدائى آفرين هم بسيار است و شيطان و اخلاق شيطانى انسان، گاهى آتش افروزى مى كند و آرامش را از خانه و خانواده مى گيرد و آن كشش اوليه ، به تنش و رويارويى و تخاصم و تفرقه مى انجامد. اگر هشيارى ، متانت و تدبير نباشد، همين كانون محبت و گرمى ، به كانون بحران ومركز فتنه و پايگاه نزاع و كشمكش تبديل مى شود و آفات و پيامدهاى آن ، چه بر تداومزندگى مشترك ، چه بر انسانى بودن رابطه زوجين و چه بر اخلاق و روح فرزندانخانواده ، آثار تلخ و سوء بسيارى بر جاى مى گذارد كه به اين آسانى هم زدوده نمىشود. وقتى شيطان ، جاى پايى براى خود در اين كانون رافت و همدلى باز كرد، زوجينبه جاى آنكه مكمل وجود هم و سايه امن و آرام يكديگر و پناه هم باشند، از هم تنافر وگريز پيدا مى كنند. بر اساس همين حساسيت و به لحاظ زمينه هاى بحران در اين كانون ،بايد به نهاد خانواده به چشمى ديگر نگريست و زندگى مشترك را برپايه هاى عقل و شرع بنا نهاد، تا اين نهاد، ديرپا و مستحكمشكل بگيرد و دوام يابد و شادابى و نشاط و اميد، رنگ زيباى اين نهاد مقدس گردد. زندگى ، تلاشى براى روياندن بذر وجود و شكوفاندن غنچه فطرت در مزرعه حيات است . آرامش روح ، در زندگى آميخته به معنويت و خداجويى است . زندگى هشياران ، انديشه درباره سرمايه و سود ماندگار و نتيجه اخروى است ، سرمايهشان اميد و ايمان و سودشان آرامش روح و روان است . زندگى غافلان به دو بخش تقسيم مى شود: نيمهاول به اميد نيمه دوم ، نيمه دوم به حسرت نيمهاول ! آيا حيف نيست كه زندگى بگذرد، بى آنكه به بلوغ انسانى برسيم ؟ كسى كه به سؤ الهاى مهمى همچون : كيستم ؟ كجايم ؟ از كجا آمده ام ؟ به كجا مى روم ؟سرانجامم چه خواهد شد؟ و ... نينديشد و پاسخى روشن براى آن نيابد، نابالغ است ، هرچند هفتاد سال عمر كرده باشد! چه قدر از عمرمان پايگاه خداست ؟ و چه قدر از آن چراگاه شيطان ؟ ... سازندگيهاى ازدواج وقتى نهادى مانند خانواده قداست يافت ، كمك به پى ريزى آن نيز مقدس خواهد بود، چهاز سوى خود دختر و پسر باشد، كه حاضر شوند دوش خود را زير بار مسؤ وليتخانواده قرار دهند، چه از سوى پدر و مادر باشد، و چه از سوى بستگان ، آشنايان ونيكوكارانى كه به هر نحوى در شكل گيرى يك زندگى مشترك و بر پايى اينخيمه عفاف و ايجاد تسهيلات آن بكوشند و همكارى كنند. تاءثيرات مثبت ازدواج رامى توان اين گونه برشمرد: 1- آرامش : ازدواج ، مايه آرامش فكرى و روحى جوان و احساس شخصيت و اعتماد به نفس مىشود و او را از بى عارى و بيكارى و بى برنامگى و نااميدى مى رهاند و جلوى برخىگناهان را مى گيرد و موجب صيانت روحى و اخلاقى جوان مى شود. پيامبر اكرم (صلى اللهعليه و آله ) نيز فرموده است : من تزوج فقد احرز نصف دينه فليتق الله فى النصف الباقى (5)؛ هر كس ازدواج كند، نيمى از دين خود را نگه داشته است ، پس در نيمه باقى مانده ، ازخداوند پروا كند و تقوا بورزد. وقتى اصل ازدواج تا اين حد مهم ، كارساز، گناه سوز، مصلحت آفرين و مفسده زداست ، كمكبه آن نيز اهميت مى يابد و براى پدر و مادر، تلاش در اين راه و فراهم كردن مقدمات وزمينه آن ، يك تكليف محسوب مى شود و زدودن موانع و برطرف كردن دشواريهاىازدواج ، و ترويج آسان سازى ازدواج و آسان گيرى در اين زمينه به عنوانيك فرهنگ عمومى ، وظيفه به شمار مى آيد. 2- احساس مسؤ وليت : كسى كه ازدواج نكرده است ، خود را آزاد حس مى كند و مسؤول نمى شناسد. در نتيجه ، استعدادها و خلاقيتهاى انسانى او هم بروز نمى كند. اما باازدواج ، بار اداره زندگى را بر دوش مى كشد. اين تعهد و احساس مسؤ وليت ،سازنده است . كلا هر نوع مسؤ وليت پذيرى ، انسان را به تلاش و آشكار ساختن استعدادو توانايى خويش وا مى دارد. 3- برنامه ريزى : از سوى ديگر، حسابگرى ، نظم ، برنامه ريزى و به تعبيرروايات ، تقدير معيشت لازمه به دوش كشيدن تعهد اداره يك زندگى مشترك وتاءمين همسر و فرزندان و تربيت شايسته اولاد است . از آنجا كه تربيت نسلى با ايمان ، مؤ دب ، سالم و موفق ، براى خود انسان نيز مايهآبرو و حيثيت اجتماعى است ، اين رسالت سنگين نيز به نوع ديگرى تواناييهاى شخص رابه مرحله ظهور و بروز مى رساند. 4- حق شناسى : ازدواج ، سبب مى شود كه حقوقمتقابل ميان دو انسان پديد آيد. اين نوعى سازنده است . ارتباطهاى خانوادگى وپيوندهاى فاميلى ، دامنه اين حقوق و وظايف اخلاقى و اجتماعى را گسترده تر مى سازد وسامان بخش روابط انسانى مى گردد. 5- تلاش معاش : ايجاد بستر مناسب و انگيزه قوى تر براى تاءمين معاش و در آمد، از آثارمثبت ديگر ازدواج است . گرچه نبايد بى حساب و بدون سنجش دست به ازدواج زد و لازماست كه شرايط اقتصادى و تواناييهاى مالى هم لحاظ شود، ولى وعده خداوند نيز نبايدفراموش كرد كه قول داده است تنگدستى را به غناتبديل كند و جايى براى بيم از فقر باقى نگذارد. پس ايجاد روحيهتوكل و اعتماد به لطف الهى ، بعد مثبت ديگرى ازتشكيل خانواده است . خداوند متعال ، ضمن دستور به ازدواج با دختران و جوانان شايسته وصالح و كنيزهاى مناسب همسرى مى فرمايد: ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله و الله واسع عليم (6)؛ چنانچه تنگدست و فقير باشند، خداوند آنان را ازفضل خويش بى نياز و توانگر مى سازد، خداوند وسعت بخش و داناست . از پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله ) روايت است كه فرمود: من ترك التزويج مخافه العيلة (الفقر) فقد ساء ظنه باللهعزوجل ان الله عزوجل يقول : ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله (7)؛ كسى كه از بيم فقر و تنگدستى ازدواج نكند، به خداوند بدگمان شده است ، خدايى كهفرمايد: اگر فقير باشند، خدا از فضل خويش آنان را بى نياز و غنى مى سازد. اينكه ازدواج ، مايه رونق وضع اقتصادى زندگى مى شود، هم لطف و نظر الهى را مىسازند كه رزاق است و به تناسب نياز معيشتى ، رزق را هم افزايش مى دهد، هم تلاشتوليدى و اقتصادى و معيشتى ، رزق را هم افزايش مى دهد، هم تلاش توليدى و اقتصادىو معيشتى انسان مى افزايد، چون به هر حال براى تاءمين زندگى بايد بيشتركار كند. از اين رو در حديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) توصيه شده كهازدواج كنيد، زيرا كه براى شما روزى آورتر است .: اتخذوا الاهل فانه ارزق لكم .(8) كمك به ازدواج جوانان و تشكيل خانواده ، كمك به ساختن شدن انسانهاى مسؤ وليت پذير،مدير و صالح است و يكى از راه هاى عمده و موفق مبارزه با گناه در جامعه ،تسهيل ازدواج است . اين ، هم تكليف والدين و افراد خير و توانمند را سنگين مى سازد، هم روشنگر راهى براىآنانى است كه در انديشه صلاح و سلامت قشر جوان جامعه اند، هم وظيفه خود جوانان را دراين زمينه روشن مى كند. با تقويت و ترويج وتسهيل اين سنت نبوى ، بهتر مى توان با منكرات مقابله كرد و سدى در برابر هجوم فسادفرهنگى بيگانه پديد آورد. سلامت خانواده از نهاد خانواده و مقدس بودن تشكيل آن و كمك به برپايى اين خيمه عفاف گفتيم ، و از اينكه قانون زوجيت عمومى و كششمتقابل ، به برپايى اين خيمه كمك مى كند و اگر تدبير نباشد، اين كشش به تنش مىانجامد. ازدواج ، سازنده و رشد دهنده است و روح تعاون و احساس مسؤ وليت را برمى انگيزد و وعده الهى هم به توسعه رزق براى اقدام كنندگان به ازدواج ،اين سنت نبوى است . معيار گرايى چنين نيست كه هر كس ازدواج كرد، سعادتمند شود. چنين هم نيست كه هر كس همسرىبرگزيند، مى تواند او را به سعادت و خوشبختى برساند.دليل آن هم وجود آتشهاى اختلاف و زبانه هاى كينه و كدورت در خانواده هاى بسيارى استكه گاهى هم پايشان به شكايت و دادگاه و پرونده و ... كشيده مى شود. مهمتر از تشكيل خانواده ، داشتن خانواده اى سالم ، استوار، پاك و عاطفى و داشتنهمسرى همدل و همزبان و همراه و همدرد است . خانواده هايى كه پس ازتشكيل ، خيلى زود از هم مى پاشد و طوفان اختلاف ، ريشه آن را لرزانده و سقف آن را فرومى ريزد، يا از همان آغاز، ميان زن و شوهر و اقوام و بستگان دو طرف ، مساله بوده است ، يا در اثر لجاجتها، خودخواهيها، نبودن روحيه گذشت و ايثار و ناديده گرفتنخطاهاى كوچك و ضعفهاى ناچيز، مسايلى بروز مى كند و رفته رفته بزرگ مىشود و مشكلات ، عرصه را بر زندگى تنگ مى سازد. اگر از آغاز،بناى ازدواج ، سالم نهاده شده باشد، اين گونه بحرانها يا هرگز يا دير به سراغخانه مى آيد. هسته اوليه يك خانواده سالم و مطلوب ، از همان آغاز ازدواج ، از هنگام خواستگارى ووصلت با خانواده ديگر شكل مى گيرد و ريشه آن ، شناختن و داشتن معيارهاى مكتبى در انتخاب همسر است . همسر ايده آل كيست ؟ خصوصيات يك زن يا شوهر خوب كدام است و با كدام معياربايد سراغ انتخاب شريك رفت ، يا به درخواست يك خواستگار براى ازدواج ، آرى گفت ؟ و اين آرى گفتن ، كه گاهى بلكه اغلب ، يك زندگى مادام العمر را بر دوشانسان مى گذارد، بايد با در نظر گرفته چه ويژگيهايى باشد؟ نجابت و ديانت وصلت با خانواده هايى كه نجيب و شريفند، پسنديده تر است . تدين و تقوا، ملاكديگرى در همسر گزينى است . ارزش و اعتبار يك مسلمان در ديدگاه مكتب ، به دين اوست . پس ملاك قرار دادن ديندارى در ازدواج ، نشانهاصول گرايى و مكتبى انديشيدن و مكتبى عمل كردن است . اگر كسى مسلمان و مومن است و در ازدواج ، دنبال همتا، هم شان و كفو مى گردد،لابد مى داند كه مسلمانى و ايمان ، رمز و نشانه آن همتايى است و مومن ، كفو مومن است وزنان پاك و عفيف ، لايق مردان با تقوا و پاكند و الطيبات للطيبين (9) و درآيات قرآن ، ازدواج با مشرك و كافر نهى شده است ، چرا كه همتاى مومن نيست . (10) امام صادق (عليه السلام ) فرمود: الكفو ان يكون عفيفا و عنده يسار (11) كفو و همتا در همسرى آن است كه پاكدامن و توانگر باشد (تا بتواند خرج زندگى راتامين كند). پس معيار در آرى گفتن به همسر آينده يا خواستگارى كردن از يك دختر، آن استكه هم عفاف داشته باشد، هم قدرت مالى . در برخى احاديث ، دين و امانتمطرح شده است ، در روايتى دين و اخلاق معيار قرار گرفته است و بى اعتنايىبه اين معيارها فساد آفرين دانسته شده است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اذا جاء كم من ترضون خلقه و دينه فزوجوه و ان لا تفعلوه تكن فتنة فى الارض وفساد كبير(12)؛ هر گاه كسى سراغ شما آمد كه اخلاق و ديانت او را مى پسنديد، پس بااو ازدواج كنيد و گرنه در زمين فتنه خواهد شد و فساد بزرگ پديد خواهد آمد. گر چه زيبايى و جمال را به عنوان يك معيار و ارزش مى توان حساب كرد، اما درصورتى كه با تقوا، عفاف و پاكى در تعارض قرار نگيرد. كسى كه در ازدواج ، تنهابه زيبايى ، يا ثروت يا شهرت توجه كند و از اصالتخانوادگى و تربيت و اخلاق پدر و مادر و عفاف دخترغافل شود، چه تضمينى وجود دارد كه خانواده هاى محكم ، استوار و پا برجا پديد آيد واين كانون ، پايگاه صفا و محبت شود؟! سنتهاى دينى و ملى را نبايد ناديده گرفت . فرهنگ خودى ما بهاصول خوبى آميخته و بر آنها استوار است ، اگر آن را درمقابل فرهنگ بيگانه ، به ديده حقارت ننگريم و كنار نگذاريم . در يك خانواده ، هر چهنجابت و اصالت و حيا و عفت بيشتر باشد و هر چه معيارهاى مكتبى بيشتر حاكم و سرنوشتساز و تاثير گذار باشد، نظام و انسجام و قوام آن خانواده نيز، مستحكم تر و بادوام ترخواهد بود. سستى بنيان خانواده ها را بيشتر در ميان كسانى مى توان ديد كه بهاصول مكتبى و ارزشهاى فرهنگ خودى بى اعتنا و از آنها بيگانه يا گريزان اند. همسر نمونه براى خيليها اين سؤ ال است كه همسر نمونه كيست ؟ زن يا شوهر ايدهآل و مطلوب ، چه ويژگيهايى بايد داشته باشد؟ از سؤ الات اساسى در گزينشهمسر است . نه تنها در گام نخست و آغاز كار، حتى در مورد كسانى هم كه ازدواج كرده اندو مدتى از پى نهادن اين بنا و بر پا ساختن اين خيمه گذشته و صاحب فرزند نيز شدهاند، آشنايى با اين شاخص ها و معيارها، مناسب و مفيد است ، زيرا با عينيتبخشيدن به آنها در زندگى مشترك ، مى توانند به سلامت و استحكام بنيان خانواده خويش، كمك كنند. پيش از آنكه به خصوصيات مثبت و ارزشى همسر اشاره شود، بد نيست كه با چهره منفى ونكوهيده همسر ناشايست هم آشنا شويم و خانواده هاى مساله دار را بشناسيم . در اينزمينه روايات بسيار است و در اين احاديث ، از ازدواج با فاسق ، بد اخلاق ، شراب خوار،عقيم ، احمق و سفيه ، مجنون ، و دخترى كه در خانواده بد رشد و نمو يافته است ، نهى شدهاست ، از جمله اين حديث مشهور است كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: ازازدواج با خضراء دمن بپرهيزيد. پرسيدند: يارسول الله ، مقصود از خضراء دمن (سبز روييده در مزبله ) چيست ؟ فرمود: المراةالحسناء فى منبت السوء. (13) يعنى زن زيبا رويى كه در خانواده اى پست وفرومايه ، به بار آمده باشد. همچنين از زنان نازا، آلوده ، لجباز، نافرمان ، حقير و پست در نظرفاميل خود، سركش در برابر شوهر، رام و تسليم درمقابل ديگران ، ناموافق با شوهر، كينه توز، فخر فروش ، بى پروا از كار زشت ، و... در روايات نكوهش شده و از اين گونه زنان به عنوان شرار النساء ياد شدهاست . در مقابل ، به ازدواج با دوشيزگان ، زيبا رويان ، فرزند آوران ، عفيفان و نجيبان ،صاحبان اخلاق نيكو، ديندار و امين ، فرمانبرداران از شوهر و حافظانمال و آبروى همسر و ... تشويق و ستايش شده است . از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) روايت است : از جمله عواملى كه موجب صلاح واصلاح مرد مسلمان مى شوند آن است كه همسرى داشته باشد كه هر گاه به او بنگرد،خوشحال و مسرور شود و اگر از زنش غايب باشد، حافظ و نگهبان آبرو و حرمت شوهرباشد و اگر به او دستورى داد، اطاعت كند. (14) و در روايت ديگر چنين است : هيچ مرد مسلمانى پس از اسلام ، بهره اى بيشتر از اين نبردهاست كه همسرى مسلمان داشته باشد كه اگر به او بنگرد، شادمان شود و اگر فرمانشدهد اطاعت كند و هر گاه از همسرش غايب باشد، وى نسبت به خودش ومال شوهرش ، نگهبان و امين باشد. (15) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من سعادة المرء الزوجة الصالحة ؛(16) همسر صالح و شايسته ، از جمله عوامل خوشبختى مرد است . رهنمود اين احاديث ، عبارت از اين است كه از معيارهاى همسر خوب ، حفظ عفاف ،مراعات حقوق همسر و صيانت از مال و آبرو است . همينعوامل و مراعات اين نكات ، از سوى ديگر به قوام و استحكام بنياد خانواده كمك مى كند.روابط مناسب عاطفى زن و شوهر با يكديگر و آن دو با فرزندان و بستگان و حفظ حقوقآنان و مراعات وظايف متقابل ، عامل ديگرى براى سلامت خانواده است . آتش اختلاف به كار بستن معيارهاى مكتب ، به انس و الفت خانواده مى انجامد و بى توجهى به آنهاعامل بروز تشنج و اختلاف در خانواده است . سعدى گفته است : قدر عافيت كسى داند كهبه مصيبتى گرفتار آيد. (17) و چه مصيبتى سخت تر و تلخ تر از بروز اختلافدر يك خانه و خانواده ؟ صفاى زندگى ، نعمت بزرگى است كه برخورداران از آن بايد پيوسته شكر گذار آنباشند و قدر و قيمت خانه بى اختلاف و نزاع را بدانند. چنين محيطهاى گرمى ، بهشتىدنيوى براى فرزندان نيز خواهد بود و طعم شيرين زندگى را به آنان خواهد چشاند. البته گاهى برخى بگو مگوها در حد بيان ديدگاهها وانتقال سليقه ها به طرف مقابل لازم است ، تا دو همسر كه شريك زندگى يكديگرند، ازنظرات ، خواسته ها، توقعات و كاستيها و حتى انتقادها و عيوب خويش آگاه شوند و عقدهاى در دل نماند و انتقاد حضورى به غيبت و بدگويى پشت سر نيانجامد.اما تا حدى كه صميميت زندگى مشترك و آرامش كانون خانه را بر هم نزند و براى خودزوجين ، كينه نيافريند و كودكان را هم كه شاهد اين گونه مشاجرات يا بحثهاى درونخانگى مى شوند، به نگرانى و اضطراب و آشفتگى فكرى و روحى نكشاند. اگر زوجين ، اهل منطق باشند و حرفهاى خود رامستدل و در فضايى دور از تعصب و لجاجت و پرخاش براى هم بگويند و موضوعاتى راكه سبب بروز ناسازگارى شده و بحران آفريده است ، ريز و مشخص كنند و براىحل آن همفكرى جدى داشته باشند، مطمئنا هيچ خطرى خانواده را تهديد نمى كند. بسيارى از اختلافها، ريشه در سوء تفاهم و بد فهمى از حرف وعمل طرف مقابل دارد. گفتگوى منصفانه مى تواند آشتى آور باشد. نحوه برخورد با يكمشاجره خانوادگى ، هم مى تواند آميخته به صحبتى منطقى ومعقول باشد و آن مسايل را روشن سازد و گره ها را بگشايد، هم مى تواند آن را به يكبحران و مشكله لاينحل تبديل سازد. اينكه گفته اند: گرهى را كه با دست باز مىشود، با دندان باز نمى كنند اشاره به همين گونه راه حلهاى صحيح و منطقى براىمعضلات خانوادگى و رفتارى و ارتباطى هم مى تواند باشد. گفتگوها و نزاعهاى لطفى ، آسمان خانه و خانواده را ابرى و بغض آلود مى كند. نبايدگذاشت اين وضعيت ادامه يابد و ريشه بدواند. حرفهاى پشت سر و پيش اين و آن ،اوضاع را بحرانى تر مى سازد و پرنده آشتى را از بام و در آن خانه دورترمى كند. تا مى توان در خانه به درمان پرداخت ، چرا بايد به بيرون كشيده شود؟ و تامى توان خود به خاموش كردن شعله اقدام كرد، چرا بايد دامنه شعله را گسترده ترساخت ؟ صحبت روياروى و بى واسطه ، خيلى كارسازتر از آن است كه پاى بيگانگان و حتىاقوام نزديك كه اغلب ، كارى هم از آنان در رفع اختلاف ساخته نيست ، به ميان كشيدهشود. زيرا خطر رسوايى و بى آبرويى و عميق تر شدن اختلاف ، بيشتر مى شود. اگر قرآن كريم ، فرمان مى دهد كه خود و خانواده خود را از آتش حفظ كنيد: (قوا اءنفسكمو اءهليكم نارا) (18)، هم حفاظت از آتش دوزخ به وسيله پرهيز از مفاسد و گناهان است ،هم اگر بروز اختلاف در يك خانواده را شعله اى هستى سوز بدانيم - كه هست - بايد بارفتار سنجيده و صحيح ، خود و خانواده را از سوختن در اين آتش نيز نگه داشت . نعمت خانواده بى اختلاف را قدر بدانيم و اگر اين شعله در بساط و كانونزندگى ما در افتاده است ، هر چه سريعتر آن را با تدبير و حكمت ، با تصحيح رفتار،با گفتگوى منطقى ، با ريشه يابى و درمان فورى ، خاموش كنيم ، پيش از آنكه ما وفرزندانمان را خاكستر نشين كند. راستى كه همسر صالح ، نجيب ، با تقوا و عفاف ، هديه اى از سوى خداوند است و خوشاآنان كه از اين موهبت برخوردارند. حفظ آبرو هيچ چيز همچون تهمت ، شكننده نيست و گوهر آبرو را نمى شكند. چه تهمتى كه از بيگانه زده شود، يا از سوى خودى ! گاهى ريشه نسبتهاى تهمت آميز، به غرض ورزى و دشمنى بر مى گردد، گاهى بهسوء تفاهم يا بد گمانى ، يا خبر چينى . البته رفتار يك انسان هم گاهى زمينه ساز يك نسبت ناروا مى گردد و سبب مىشود كه تهمت به يك فرد بچسبد! كسى كه از موارد تهمت پرهيز نمى كند، اگر در ذهنيت كسى گمان بد نسبت به او پيشآيد، هم انسان بد گمان مسؤ ول است ، هم كسى كه از مواضع تهمت اجتناب نمى كند. در روايتى از امام صادق (عليه السلام ) است كه فرمود: اتقوا مواضع الريب و لا يقفن اءحدكم مع امه فى الطريق ، فانه ليسكل احد يعرفها(19)؛ از موارد و مواضع شبهه انگيز و تهمت زا بر حذر باشيد، كسى از شما با مادرش درگذرگاهى نايستد، چرا كه همه او را نمى شناسند و نمى دانند كه او مادر شماست . پيام اين حديث ، پرهيز از جاهاى شبهه ناكى است كه مى تواند بستر مناسبى براى يكسوء ظن و تهمت زدن گردد. اين از يك سوء. از سوى ديگر، ديگران نيز موظف اند كه به اين راحتى آنچه را كه برذهنشان خطور مى كند، يقينى نپندارند و گمانهاى بىدليل را مبناى قضاوت و نسبت درباره ديگران قرار ندهند. نسبت ناروا به همسر، گاهى بنيان خانواده اى را متلاشى مى سازد. اين افزون بر آثار وعواقب اخروى اين گونه نسبتهاست . در حديث است :لا تقذفوا نساءكم ، فان فى قذفهن ندامة طويلة و عقوبة شديدة(20)به زنان خود نسبت ناروا و آلوده دامنى ندهيد، چرا كه پيامد اين گونه نسبتها وتهمتها ندامت طولانى و عقوبت شديد است . وقتى بيگناهى طرف ، روشن شد، چه بر جاى مى ماند جز ندامت ؟ و آن گاه كه معلوم شد نسبت داده شده ، يك تهمت بوده و واقعيتى نداشته است ، چه فرجامىدر انتظار تهمت زننده است ، جز كيفر دنيوى و عقوبت اخروى ؟ تهمت و قذف ، از بزرگترين گناهان است . براحتى نمى توان اين و آن را متهم ساخت و با آبروى اين و آن بازىكرد. تهمت ، از بزرگترين گناهان زبان است . و آبرو هم وقتى كه ريخت ، باز نمى گردد!... داور خانوادگى از خانواده به عنوان نهادى مقدس ياد كرديم و از سازندگيهاى آن گفتيم ومعيار گرايى را در انتخاب همسر، به عنوانعامل ثبات و سلامت خانواده دانستيم و لحاظ كردن ديانت و نجابت را در ازدواج ، يك ارزششمرديم . از ويژگيهاى همسر نمونه هم بحث شد. منطقى بودن هم به عنوانعامل جلوگيرى از اختلافها و حل اختلافها دانسته شد. اينك به روشهاى شايستهحل اختلافهاى خانوادگى مى پردازيم : شعله اختلاف خيلى اوقات يك جرقه ، خانه اى ، خرمنى و كارخانه اى را به آتش مى كشد و نابود مىسازد. اختلاف ، جرقه اى است كه گاهى در كانون يك خانواده مى افتد و آن را تامرز سوختن و خاكستر شدن پيش مى برد. بايد از پيدايش اين جرقه ، كه به شعله خانمانسوزتبديل مى شود، جلوگيرى كرد و ريشه آن را در رفتار هر يك از دو شريك زندگى شناختو خشكاند. اگر هم اين آتش برافروخته شد، پيش از گسترش دامنه آن ، بايد در اولينفرصت آن را فرو نشاند و از در افتادن آن در همه اركان زندگى جلوگيرى كرد. اگر از دست خود زوجين كارى ساخته نيست ، ضرورتا بايد از بيرون كمك گرفت .مثل آتش نشانى كه هنگام اشتغال يك خانه و ناتوانى افراد خانه براى فرونشاندن آتش ، به امداد خانواده مى آيد و نجات مى دهد و شعله ها را خاموش مى كند. طرفين اختلاف ، اغلب هر كدام مى كوشند تا حق را به جانب خود بدانند ومشكل و علت اختلاف را به گردن ديگرى بيندازد. از اين رو تفاهم و صلح و سازش بهدست نمى آيد و و نفسانيات و خودخواهيهاى انسان مانع از اعتراف به حق به سود طرفمقابل مى شود. نياز به داور در صورت عدم تفاهم ، براى حل اختلافها گاهى نياز به داور است ، داورى بىطرف ، دلسوز، عاقل ، باتجربه و بى غرض . داورى كه هر دو طرف ، براى او احترامقايل باشند و حرف و صلاحديد او را بپذيرند و به داورى او رضايت دهند. داورى كهمورد رضايت طرفين باشد و به تعبير فقهى : قاضى تحكيم . اصل اين كار، بسيار پسنديده است و اگر كسى بتواند نقش داور مصلح را ايفاكند، بزرگترين پاداش الهى را نصيب خويش ساخته است ، چون كه در تعاليم اسلامىيكى از با ثوابترين و شايسته ترين كارهاى خداپسند، اصلاح و آشتى دادنميان افرادى است كه دچار فتنه و كدورت و قهر و دشمنى شده اند اصلاح ذات البين در آيات قرآنى هم آمده است و خداوند، مكرر به ايجاد آشتى و اصلاح ميان مردمفرمان داده است . (21) امام صادق (عليه السلام ) فرمود؛صدقه يحبها الله ، اصلاحبين الناس اذا تفاسدوا و تقارب بينهم اذا تباعدوا(22)؛ صدقه اى كه خداوند دوست مى دارد، آشتى دادن ميان مردم است ، آنگاه كه گرفتار تباهىشوند و نزديك ساختن آنان به يكديگر، آنگاه كه از هم دور شوند. حتى دروغ مصلحت آميز براى حل اختلاف و ايجاد تفاهم و دوستى ، مجاز شمرده شده است . ازاين رو، آنكه مسؤ وليت اصلاح را مى پذيرد و به عنوان داور بين دو طرف حضورمى يابد، يك نيكوكار راستين است . گاهى هم به دو قاضى و داور نياز است ، دو نمايندهعاقل و فهميده و مجرب ، تا به حل مشكل بپردازند و صلح و صفا را دوباره برقرار كنندو ريشه كدورت و نزاع را بخشكانند. قرآن كريم نيز به چنين حكميتى راءى داده است . تلاش از سوى اين دو قاضىخانوادگى و اصلاح از سوى خدا. يعنى يك گام را اينان بر مى دارند، گام ديگررا خداوند با نزديك ساختن دلها به يكديگر و ايجاد مودت بر مى دارد. گر چه دو طرف ،راضى به حكميت و داورى مى شوند و گر چه دو داور، براى آشتى دادن تلاش مى كنند،اما دلها در قبضه قدرت خداست و او الفت آفرين است و اين تلاش را سببحصول توافق و هماهنگى مى سازد. در قرآن كريم مى خوانيم : و ان خفتم شقاق بينهما فابعثوا حكما من اءهله و حكما من اهلها ان يريدا اصلاحا يوفق اللهبينهما...(23) اگر از نزاع و اختلاف ميان آن دو (همسران ) بيم داشتيد كه به جدايى بيانجامد، پس يكداور و حكم از سوى خانواده مرد و داورى هم از سوى خانواده زن انتخاب كنيد و بفرستيد،اگر آن دو در پى اصلاح و آشتى بودند، خداوند نيز ميان آنان آشتى و توافق پديد مىآورد. مزاياى داور خانوادگى در اين آيه چند نكته زيبا به چشم مى خورد: اول : اينكه داور، از خانواده باشد نه از بيرون و بيگانه ، تا اختلافات واسرار خانوادگى به خارج درز نكند و آبرو ريزى نشود و نزاع داخلى آنان بر سرزبانها نيفتد. بعلاوه ، اقوام نسبت به مسايل فيما بين آنها، آشناتر و به راهحل نيز وارد ترند. دوم : آنكه واقعا دو طرف ، در صدد اصلاح و رفعمشكل باشند، نه در حالت لجاجت و تعصب و يكدندگى و خود محورى و خود خواهى ، كه هركدام بخواهد اثبات كند كه حق با اوست و طرفمقابل اشتباه كرده يا گنهكار است و تقصير اوست . در اين صورت هرگز تلاش مصلحان وداوران به نتيجه نخواهد رسيد. سوم : آنكه اراده اصلاح ، جدى باشد و طرفين به يك توافق و وحدتنظر برسند، يعنى بزرگترها و ريش سفيدها و داوران خير خواه و صادق و امين ، حرفهاىآنان را بشنوند و ديدگاههاى موكل خود را به طرفمقابل برسانند و نتيجه اين صحبتها آن باشد كه خود زوجين ،مشكل را حل شده ببينند و اختلاف ريشه كن شده باشد، نه آنكه با سلام و صلوات و رو دربايستى قرار دادن آنها و ماخوذ به حيا شدن و شرم حضور، مساله به ظاهرحل شود، ولى ريشه اختلاف و غده كدورت همچنان باقى مانده باشد. تا ريشه به جاست ، درد درمان نشود. آشتى و صلح دلخواه و ارادى ، پايدار است ، و گرنه آشتى تحميلى ، سرپوشگذاشتن بر شعله خلاف و اختلاف است ، كه روزى از زير خاكستر سر مى كشد وبر افروخته مى شود. چنين داورى ، نبايد مانند يك مداواى سطحى باشد واصل غده باقى بماند و به تدريج رشد كند و يك بار ديگر به بهانه ديگر سربازكند و صفاى خانه را بر هم بريزد. چهارم : علت اينكه قرآن ، توصيه به گزينش و داورى دو قاضى مىكند، براى اطمينان هر چه بيشتر به اين است كه هيچ ستم و اجحاف و حق كشى يا يكسويه نگرى در قضيه پيش نخواهد آمد. وقتى دو طرف ، از خود سلب اختيار كردند و كاررا به دو داور مطمئن و منصف سپردند، روشن است كه آنان به توافقى دست خواهند يافت وراه حلى ارائه خواهند كرد كه به سود و صلاح هر دو جانب باشد. (24) داوران خانوادگى ، هم مسؤ وليت دارند، هم اختيار و قدرت تصميم گيرى و همراءى و داورى آنان براى دو طرف اختلاف خانوادگى الزام آور و لازم الاتباع است . تعيين چنين داورانى ، براى جلوگيرى از تفرق و از هم پاشيدن خانواده هاست . وظيفه عموممؤ منين ، فاميلها و وابستگان و حتى دستگاه قضايى و دادگسترى آن است كه تا مى توانندبا چاره انديشى و تدبير، مانع تفرقه ، جدايى و طلاق شوند و ايجاد آشتى و وفاق راسرلوحه كار خويش قرار دهند. طلاق هرگز! بر خلاف آنچه در ابتداى بروز اختلاف و ناسازگارى به نظر مىرسد، طلاق ، تنها راه حل نيست . پيچيدگى بافت روابط خانوادگى وتاثير و تاثرهايى كه هر يك از پيوستن ها و گسستن ها بر افراد مىگذارد و جدايى ، آثار سوء اخلاقى و اجتماعى و تربيتى و معاشرتى بر هر دو طرف ووابستگان و فرزندان مى گذارد، سبب مى شود كه در بروز اختلافات ، طلاق رابدترين راه حل بدانيم . طلاق ، شايد آسانترين راه باشد، ولى هرگز بهترين و عاقلانه ترين راهحل براى ناسازگاريها نيست ، بخصوص اگر در شرايط عصبانيت و خشم به آن اقدامشود. از اين رو، طلاق ، از منفورترين حلال هاى الهى به شمار آمده است . هر چند جايز است ، ولى بسيار ناپسند است . امام صادق (عليه السلام ) فرمود: هيچ چيز، از آنچه خداوندمتعال آنها را حلال قرار داده است ، نزد او از طلاق ، منفورتر و ناپسنديده تر نيست.: ما من شى مما احله الله عزوجل ابغض اليه من الطلاق ...(25) و در سخنى ديگر فرموده است : هيچ چيز نزد خداوند، مبغوض تر و نكوهيده تر از خانه اىنيست كه در اسلام ، با جدايى (و طلاق ) خراب شود.(26) كودكانى كه بى سرپرست ، يا محروم از محبت پدرى يا مادرى مى مانند، از نظرتربيتى مشكل پيدا مى كنند و از نظر عاطفى دچار كمبود مى شوند. اغلب نيز نا مادرى نمى تواند خلا عاطفى فقدان مادر را در كودكان بىپناهى كه سايه شوم طلاق بر سرشان افتاده است ، پر كند. خود زن و شوهرى هم كه از هم جدا مى شوند، اغلب گرفتار بحرانها و مشكلات عجيب وفراوانى مى شوند كه قبلا هرگز فكر آن را هم نمى كردند. اينجاست كه خراب شدن خانه در اثر جدايى (كه در حديث آمده است ) مصداق پيدا مى كند. طلاق ، نوعى آوار است كه بر سر افراد خانواده فرو مى ريزد و بنيان خانوادهرا ويران مى سازد. خانه خرابى در سايه طلاق ، يعنى اين ! طلاق به خاطر ناسازگارى اخلاقى و عدم تفاهم ، يك مساله است ، طلاق از سر هوس وتمايلات نفسانى و تجربه كردن زنهاى مختلف ، مساله اى ديگر كه زشت تر و ضداخلاقى تر است . رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به مردى گذر كرد و از او پرسيد: زنت را چه كردى؟ گفت : يا رسول الله ! طلاق دادم . فرمود: بى آنكه بدى و بد رفتارى داشته باشد؟ گفت : آرى ، بدون بد رفتارى و بدى . سپس آن مرد، زن ديگرى گرفت . پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله ) او را ديد. پرسيد: چه كردى ؟ گفت : ازدواج كردم . سپس ، بعد از مدتى او را ديد و پرسيد: با زنت چه كردى ؟ گفت : طلاقش دادم . حضرت پرسيد: بى آنكه بدى و اشكالى داشته باشد؟ گفت : آرى . بار ديگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) او را ديد و او از ازدواجى ديگر و طلاقىديگر خبر داد. رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: خداوند، دشمن مى دارد (يا لعنت مى كند) هر زن يا مردى را كه ذواق و چشنده باشندان اللهعزوجل يبغض (او يلعن ) كل ذواق من الرجال و كل ذواقة من النساء(27). يعنى ازدواج نه بر اساس بنيان نهادن يك قانون مستحكم و بىخلل ، و طلاق نه از سر ناسازگارى و عدم امكان ادامه زندگى مشترك و به عنوان آخرينراه حل ، بلكه بر اساس هوسرانى و تجربه كردن زنهاى مختلف و شوهرهاى متعدد. اين گونه نگاه به زندگى ، به بازيچه گرفتن زندگى است . زندگيهاى تلخ تر و شكننده تر پس از طلاق ، عبرت خوبى براى كسانى است كه بابروز كوچكترين ناهماهنگى در زندگى ، پاى طلاق را به ميان مى كشند. بايد - تا مى توان ، با حسن نيت و به كمك داور بى طرف و داوران خانوادگى -اختلافات را ريشه يابى و ريشه كن كرد، چرا سخن از طلاق و جدايى ؟ ابتداى آتش فساد، يا طلاق يك جرقه است اين جرقه ، رفته رفته شعله مى شود زين سبب ، بايد از بروز اين جرقه بيم داشت ورنه ، شعله ساقه هاى خشك را مى كشد به كام خويش مى دهد به دست باد مى رود هر آنچه بوده ... هرگز اين چنين مباد، هرگز اين چنين مباد! مى توان ، باز در كمين صبح روشنى نشست مى توان ستاره وار روشناى شب شد و رهى به خانه ها گشود مى توان ظلمت طلاق را از چهره حيات خويشتن زدود مى توان ، خوب بود و خوب بود. موازنه دخل و خرج خيمه عفافى كه به نام كانون خانواده ، با هزار رنج و اميد و آرزو بر پا مىشود، بايد سر پا نگاه داشت و از وزيدن تند بادهايى كه اين خيمه را بر هم مى زندجلوگيرى كرد و اگر هم طوفانى وزيدن آغاز كرد، بايد چنان با تدبير و دور انديشىو متانت عمل كرد كه اين خيمه از هم نگسلد و اين كانون از هم نپاشد. مسايل مالى و مادى و آنچه به درآمد و مصرف و هزينه و حقوق بر مى گردد، مى توانديكى از موارد بحران زا و طوفان خيز باشد، كه اندكى درباره آن بحث مى شود. مداخل و مخارج برنامه ريزى اقتصادى و به تعبير روايات اسلامى تقدير المعيشه يكى ازاركان ثبات و پايدارى بنيان خانواده است و بدون آن ، جاى پايى براى بروز اختلافپيش خواهد آمد. زن و شوهر (و به تبع ، فرزندان خانه ) بايد موازنه اىمعقول و منطقى بين دخل و خرج ايجاد كنند و با پذيرش واقعيتها، مانعمساله ساز شدن توقعات فردى شوند. اگر بر اساس توسعه طلبيهاى برخى همسران يا مهار نكردن مخارج غير ضرورى، اين موازنه بر هم بخورد، يا اصلا در امر در آمد و مخارج ،حسابگرى و انطباق و همسويى در كار نباشد، ناهنجاريهاى رفتارى در خانواده پيش مىآيد. سعدى گويد: بر احوال آن كس ببايد گريست كه دخلش بود نوزده ، خرج بيست بعضى ها با حقوق كارمندى ، پز مهندسى مى دهند... و اين نوع عدم موازنه دردخل و خرج است و براى جلب توجه ديگران يا خودنمايى ، بيش از توان مالى خرج مىكنند و نتيجه اش پيدايش بحران در معيشت خانواده است . زنان خانه دار، مديريت امور خانه را اگر بر محور قناعت و پرهيز از خرجهاىغير لازم و تشريفاتى و تجملاتى تنظيم نكنند و از شوهران خود، توقعات غير منصفانهو بى جا و خارج از توان مالى و ميزان در آمد او داشته باشند، يا هزينه هاى غير ضرورىرا بر آنان تحميل كنند، بايد منتظر بروز تنش باشند، چون ياهمسرشان به خواسته هاى افزون طلبانه آنان وقعى نمى گذارد، كه نتيجه اش بروزحرفها و مجادلات است ، يا از راهى (حلال و حرام و رشوه و سوء استفاده و ...) سعى درتامين خواسته هاى زن مى كند، كه نتيجه اش آلوده ساختن زندگى به حرام است . اساس خانواده و زندگى مشترك ، بر همكارى است . اگر هر يك از زن و شوهر،طلبكارانه يا تحميل گرانه با طرفمقابل برخورد كنند، آن تفاهم پديد نخواهد آمد. سست شدن پايه هاى نهاد خانواده ، گاهى در اثر همينمسايل مادى و اقتصادى است و آغاز آن هم چه بسا از امور جزئى و بى اهميت است و سر ازبحران در مى آورد. بر اساس خرد يا هوس ؟ ثروت و امكانات ، براى تامين رفاه معيشتى و آرامش روحى و سكون خاطر است و نبايدگذاشت به مايه تشنج و ماده اختلاف تبديل شود. به كار گيرى عقل و تدبير در تنظيم اقتصادى خانواده ، ايجاب مى كند كه از چشم وهم چشمى و رقابتهاى كمر شكن يا حسادتهاى خانمان برانداز، پرهيز كنند و اجازهندهند هوس به جاى عقل بنشيند و صفاى زندگى را از ميان بردارد. ((قناعت يكى از شيوه هاى خردمندانه در مصرف و خرج است . به تعبير حضرت على(عليه السلام ): القناعة مال لا ينفد؛ (28) قناعت ، ثروتى پايان ناپذير است. نقطه مقابل قناعت و ميانه روى و اعتدال اقتصادى ، ولخرجى و اسراف است كه هم ناسپاسى به نعمتهاى خداست ، هم زمينه ساز بروز فقر و تنگدستى است و همهدر دادن امكانات است كه نابخردانه است . خرجهاى اسرافكارانه هرگز ستوده نيست وكسى كه خردمند باشد، كس ديگر را بر ولخرجى نمى ستايد، بلكه ملامت هم مى كند واگر هم كسى در اثر اسراف و تبذير و ريخت و پاش به فقر و افلاس كشيدهشد،دل كسى بر او نمى سوزد و جاى ترحم نيست ، چرا كه هر چه كرده خود كرده است . اينمضمون كلام امير المومنين (عليه السلام ) است كه فرموده است : اسرافكار را واگذاركه نه بخشش او ستايش انگيز است ، نه تنگدستى اش ترحم انگيز. (29) آنكه مى خواهد داشته هايش را به رخ ديگران بكشد و درمقابل اقوام و دوستان و همكاران و همسايگان به ثروت و مكنت خويشبنازد و ببالد و وسايل خانه و امكانات مالى خود را به عنوان نشانه هاى تشخص جلوه دهد، هم غمى بر دل ديگران وارد مى سازد، هم دور اين گونه رقابتهاى پايانناپذير را در زندگى خود و ديگران سرعت مى بخشد و هيزم كش شعله هاى حرص و آز وافزون خواهى مى گردد. تجمل گرايى ، بيش از آنكه راحتى بياورد، ناراحتى مى آفريند و به جاىآرامش ، زندگيها را دستخوش آشفتگيها و زلزله هاى ويرانگر مى سازد. در وراىبسيارى از چهرهاى به ظاهر شاد و شنگول طبقات مرفه و تشريفاتى ، غمى سنگين واضطرابى دايمى نهفته است . كيست كه نداند درون اين گونه خانواده ها كه با هم به رقابت و چشم و هم چشمى پرداختهاند، چه مصيبتها و مشكلات و كدورتها و بعضيهايى پنهانند كه گاهى هم سرباز كرده وبه بيرون درز مى كنند!... نه اسراف ، نه بخل مديريت اقتصادى خانه ، نيازمند ايجاد توازن دردخل و خرج و به كار گيرى عقل و مصلحت به جاى هوس و اسراف و تبذير است . در اينمساءله ، زن و مرد سهيم و شريكند، و بايد براى رسيدن به سطحمتعدل در معيشت ، همكارى داشته باشند و بكوشند، نگذارندمسايل مالى در زندگى مشترك ، عواطف انسانى و مهر و صفا راتحت الشعاع قرار دهند. حركت در مرز تعادل دشوار است . مواظبت بر اينكه نه گرفتاربخل و امساك شود و نه در دامن اسراف و ولخرجى بيفتد، هوشيارى و منطق مى طلبد. برخىبه عنوان اينكه بايد قناعت كرد و حسابگر بود، بر خانواده خود سخت مى گيرند وگاهى حق آنان را هم تضييع مى كنند. برخى هم به عنوان اينكه بايد دست ودل باز و بخشنده و كريم بود، مال خود را هدر مى دهند و ولخرجى مى كنند. بخشندگى و سخاوت ، تا آنجا ارزشمند است كه به اسراف و تبذير كشيده نشود و قناعتو برنامه ريزى تا حدى پسنديده است كه سر ازبخل و آزمندى در نياورد و شناخت مرز اين دو، هم دشوار است ، هم ضرورى ! حضرت امير(عليه السلام ) در سخن حكيمانه اى به رعايت مرزىمعتدل ميان اين افراط و آن تفريط دستور مى دهد و مى فرمايد: كن سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا(30)؛ بخشنده باش ، ولى نه ولخرج و اسرافكار، و اندازه گير باش ، ولى نه سختگير وبخيل . آنان كه در زير خيمه مشترك خانواده زندگى مى كنند، اگر عاقلانه و با تفاهمدر اين موضوعات به وحدت نظر و هماهنگى نرسند، پيوستهمسايل مالى ، مساله ساز خواهد شد و اين خيمه فرو خواهد ريخت .
|