|
|
|
|
|
|
روايت ابو خالد كابلى در مورد امام عصر عليه السلام شيخ طبرسى در (احتجاج ) روايت كرده از ابو خالد كابلى كه گفت : حضرت امام زينالعابدين عليه السلام فرمود كه : (طولانى مى شود غيبت به ولى دوازدهمى خداوند ازاوصياى رسول خدا صلى الله عليه و آله و امامان بعد از او. اى ابو خالد! بدرستى كه اهل زمان غيبت او و اعتقاد دارندگان به امامت او و انتظاربرندگان ظهور آن حضرت ، افضل اهل هر زمانند. زيرا كه خداوند عطا كرده به ايشان ازعقل و فهم و معرفت آن مقدار كه غيبت نزد ايشان به منزله مشاهده گرديده و حق تعالىايشان را گردانيده به منزله آن كسانى كه در پيش روىرسول خداى صلى الله عليه و آله به شمشير جهاد مى كردند. ايشانند دوستان ما از روىاخلاص و شيعيان ما از روى صدق و خوانندگان به سوى دين خدا در پنهان و آشكارا.) پس فرمود كه : (انتظار فرج از اعظم فرج است .) و بر اين مضمون اخبار بسيار است كه مدح فرمودند كسانى را كه در ظلمات غيبت گرفتارو دين خود را نگاه مى دارند و ايشانند مقصود از آيه شريفه كه يؤ منون بالغيب. و حضرت رسول صلى الله عليه و آله ايشان را برادران خود خوانده و اجرهاىبسيار از براى تحمّل زحمات و مشقّت ايشان در حفظ و حراست دين خود وعده داده اند. كاتب :
به آفتاب نماند مگر به يك معنى
|
كه در تاءمّل او خيره مى شود ابصار
|
پنجم : از وجه تشبيه آنكه نظر به قرص آفتاب ، اكثر ديده ها را ممكن نيست و بسا باشدكه باعث كورى چشم نظر كننده يا خيره و تار شدن آن شود و همچنين ديدن شمسجمال بى مثال آن جناب ، بسا باشد باعث كورى بصيرت ايشان گردد. چنان كه بسيارىاز مردم پيش از بعثت انبيا عليهم السلام ايمان به ايشان مى آوردند و بعد از بعثت به سبببعضى از اغراض فاسده ، چون كاستن از جاه و اعتبار و دست برداشتن از رياست ظاهريّهكه داشتند، انكار مى كردند مانند بسيارى از يهود مدينه و دور نيست كه بسيارى از دنياپرستان شيعيان چنين باشند بلكه از بعضى از علمانقل كردند كه تمنّا مى كرد موت پيش از ظهور را از خوف امتحان و اختيار در آن زمان وافتادن در دام شيطان ، نعوذ باللّه منه . ششم : آنكه در روز ابر، بعضى مردم آفتاب را ازخلل و فرجهاى ابر مى بينند و بعضى نمى بينند. همچنين در ايّام غيبت ممكن است كه بعضىاز شيعيان به خدمت آن حضرت برسند و بعضى نرسند. چنانچه در ابواب سابقه مشروحشد. هفتم : آنكه آن جناب مانند آفتاب است در عموم نفع رساندن به هر چيز به حسب قابليّت واستعداد و سؤ ال به لسان حال يا مقال آن و نطلبيدن اجر و جزايى حتّى دانستن انتساب آنخير به او بلكه جحود و انكار كردن آن و نسبت آن به غير و ضرر نرسيدن از اين انكاربه دامن عصمت و جلال او و دست برنداشتن از سيره مرضيّه و افاضه خير چنان كه از منكررسيدن نفعى از آفتاب در زير سحاب ضررى به او نرسد و از تربيت خود دست نكشد. هشتم : چنان كه نور آفتاب داخل مى شود و خانه ها به قدر وخلل فرجى كه در آنهاست و صاحب خانه منتفع مى شود از آن نور، به قدر راهى كه براىتابيدن آن مهيّا كرده و موانع را از آن برداشته ، همچنين خلق منتفع مى شوند از انوار هدايتو علم آن حضرت ، به قدر آنچه از خود رفع نمودند از حجابها و پرده ها و قفلها كه ازروى شهوات و شبهات و معاصى بر قلوب خود دارند كه با وجود آنها ديده بصيرت ،كور و گوش دل ، كر است ، اگر عالم پر از نور شود، چيزى نبيند و اگر تمام قدوسيانسخن گويند چيزى نشنود و به همه اين وجوه علاّمه مجلسى رحمه الله در بحار اشارهفرموده . در تفسير آيه شريفه (ان اصبح مائكم غورا ...) مخفى نماند كه گذشت در باب دوم كه مراد از آب جارى گوارا، در آيه شريفه اناصبح مائكم غورا فمن ياتيكم بماء معين .(116) آن جناب است و چنان كه سببظاهرى حيات هرچيز، از انسان و حيوان و نبات و جماد و اجسام علويّه و سفليه ، به نص آيهمباركه واستمساك بعضى از اجزاء بعضى را و بقاى تركيب و مزج آنها، آب است سببباطنى حيات هر چيزى به نحو اعلى و اتم و اكمل و اشرف ، وجود امام عليه السلام است . و آفتاب ، بى آب نتواند تربيت كند چيزى را، پس محتاج باشد به آن و آن وجود معظّم درتربيت و تكميل و افاضه خير، محتاج به غيرى نباشد. باعقول و نفوس و ارواح آن كند كه اين دو با جسمانيّات كنند. و بالجمله نجات و مفزع و ملاذ وكهفى براى بندگان نيست جز آن شخص معظّم عليه السلام و آباء گرامى اش ؛ چنان كهخود در زيارت وجود مقدّس كه امر فرموده بخوانيم ، فرمود: فلانجاة ولا مفزع الاّانتم . و بر هر كس لازم است كه خود را به وسيله اى به آنجا رساند و آن وسيله ، همان گريه وزارى و ناله و بى قرارى و خواندن او را در زيارت و تضرّع و مساءلت است ، بلكه عمدهبيرون آمدن از حالت و صفات و كردارى كه مكروه طبع شريف آن جناب است و دانستن واطاعت كردن محبوبات ومرضىّ او، كه نيست مگر آنچه مكروه و مرضىّ خداوند ورسول اكرم اوست و بيشتر آنها در كتاب و سنّت مشروح و مبين ، بلكه جمله در مقام وضوحبه حدّ ضرورت رسيده و پس از آن برداشتن همّى از آن جناب ، چه عمده غرض از بعثت آنجناب ، چون ساير حجج عليهم السلام تكميل دين و آموختن شرايع و برگرداندن سركشانو متمرّدان است به نزد مولاى حقيقى خود و نماياندن راه است به گمشدگان در وادىضلالت كه بيشتر اهتمام ايشان در آن و تحمّل همه مصايب و ناملايمات براى آن بوده . در تفسير عسكرى عليه السلام روايت شده كه حق تعالى وحى كرد به حضرت موسى كه: (اگر يك كس از آنان كه از درگاه من گريخته يا از ساحت عزّت من گم شده باشند بهسوى من برگردانى ، بهتر است از براى تو از صد ساله عبادت كه روزها روزه باشىو شبها براى عبادت برپا ايستاده باشى .) موسى عليه السلام گفت : (آن بنده گريخته كدام است ؟) فرمود: (گناهكاران و آنان كه فرمان من نمى برند.) پرسيد: (گمشده كيست ؟) فرمود: (جاهل به امام زمانش .) پس نشناساند به او امامش را يا غايب از امامش بعد از شناختن كهجاهل باشد به شريعت دين او، پس بشناساند به او شريعت را و آنچه به آن عبادت كندپروردگار خود را و برسد به سبب آن به خشنودى او، پس هركه گناهكارى را از معصيتىنادم كند و توبه دهد، كلفتى از آن حضرت برداشته و همّى از جنابش برطرف نموده است. همچنين اگر منكر صانعى يا رسالتى يا امامتى را توحيد يا ايمان يا اسلام آموخته ياجاهلى به احكام دينيّه را مسايلى تعليم نموده ، هرچند اندك باشد، يا كسى را از ظلماتريا و نفاق و شبهه و حرص و طمع و حقد و حسد و حُب دنيا و جاه و رياست بيرون كشيده وبه نور اخلاص و يقين و زهد و قناعت و الفت و محبّت و بغض دنيا رسانده كه هر جزيى ازآن ، رفع همّى است از آن جناب و وسيله اى بزرگ و پس از آن برداشتن همّى از هموممواليان و محبّين آن جناب عليه السلام كه باعث همّ خود آن جناب است ؛ چنان كه در خبررميله گذشت . پس بردارد همّ گرسنه يا تشنه اى يا برهنه اى يا مريضى يا وامانده يا مقروضى يامظلومى يا گمشده اى يا بى عيالى يا بى مسكنى يا شايق زيارت و حجّى كه سبب شودبراى رفع همّ و سرور امام زمان عليه السلام و وسيله باشند نزد آن جناب ، براى قضاىحوايج و انجاح مآرب خود و نظير اينها است نشرفضايل و مناقب آن جناب و آباى گرامى اش عليهم السلام به گفتن و نوشتن و در شعردرآوردن . سيّد اجلّ، على بن عبدالحميد نيلى در كتاب (انوار المضيئه ) بعد از ذكر جمله اى ازمعجزات حضرت رسول صلى الله عليه و آله گويد كه : (و من مى گويم قسم بهپروردگار خودم كه من بودم در اثناى كتابت اينفضايل عظيمه را و جمع اين معجزات كريمه را كه عارض شد براى من عارضه اى كهطاقت نداشتم با آن درد سر خود را نگاه دارم . هرگاه سر خود را بلند مى كردم مى انداختمرا و هرگاه مى ايستادم مى خوابانيد مرا و دلم تنگ شد و ترسيدم كه من ممنوع شوم ازتمام كردن آنچه به صدد آن هستم . پس مُلهم شدم به اين كه گفتم : (بار خدايا ! به حق محمّد بنده تو و پيغمبرتو صلىالله عليه و آله صاحب اين فضايل و به حق آل معصومين او كه صلوات بفرست بر جميعآنها و برگردان از من آنچه در من است از اين مرض .) پس به حق خداوند عظيم كه كلامم تمام نشده بود كه آن عارضه بالمره رفت كه گوياهرگز نبود و برخاستم چنان كه بندى از پايم برداشته شد.) سيّد بن طاووس رحمه الله در (كشف المحجه ) فرموده در ضمن وصايايى به فرزندشمحمّد كه : چون خبر ولادت تو به من رسيد و من در مشهد حسين عليه السلام بودم .برخاستم در حضور خداوند جلّ جلاله در مقام ذل و انكسار و شكر براى آنچه مرا تشريفنمود از ولادت تو از سرور و نيكيها و گرداندم تو را به امر خداوند جلّجلاله ، بندهمولاى ما، مهدى عليه السلام و تو را معلّق كردم بر او. و چه بسيار شده كه محتاج شديمدر وقت نزول حادثه اى كه براى تو شد به سوى آن جناب و ديدم آن جناب را در چندينمقامات در خواب كه خود متولى شد قضاى حوايج تو را با انعام بزرگى در حق من و در حقتو كه نمى رسد وصف كردن آن . پس بوده باش در موالات آن جناب و وفا كردن ازبراى او و تعلّق خاطر او به قدر مراد خداوند جلّجلاله و مرادرسول و آباى او مراد آن جناب از تو صلوات اللّه عليهم . و مناسب است كه ختم كنيم اين مقام را به ذكر يكى از توسلات ماءثوره مجرّبه شيخ مقدمابوعبداللّه سلمان بن حسن سهرشتى ، تلميذ شيخ طوسى رحمه الله در (قبس المصباح )چنان كه در بحار نقل كرده ، ذكر نموده كه شنيدم از شيخ ابو عبداللّه حسين بن حسن بنبابويه رضى اللّه عنه در رى ، سنه 440 كه روايت مى كرد از عمّ خود ابى جعفرمحمّد بن على بن بابويه رحمه الله گفت : (خبر داد مرا بعضى از مشايخ قميين كه واردشد بر من اندوه سختى و طاقتم سست و ضعيف شد وسهل نبود در نفسم كه آن را افشا كنم براى احدى ازاهل و اخوان خودم . پس خوابيدم در حالتى كه چنين مغموم بودم ؛ پس ديدم مردى را كه خوشرو و با جامهنيكو و بوى خوش بود كه گمان كردم او را بعضى از مشايخ قميين كه در نزد ايشانقرائت مى كردم . پس در نفس خود گفتم : (تا كى رنج و مشقت كشم از همّ و غم خود و افشا نكنم آن را ازبراى احدى از اخوان خود؟ و اين شيخى است از مشايخ علما، اين را براى او ذكر مى كنم .پس شايد بيابم در نزد او فرجى .) پس او ابتدا كرد به من و فرمود: (مراجعه كن در آنچه به آن گرفتار شدى به سوىخداوند تبارك و تعالى و استعانت بجوى به صاحب الزمان صلوات اللّه عليه و او رابگير براى خود مفزع ، زيرا كه او نيكو معينى است . و اوست عصمت اولياء مؤ منين خود.) آنگاه دست راست مرا گرفت و گفت : (او را زيارت كن و سلام كن بر او و تقاضا كن از اوكه شفاعت كند براى تو در نزد خداوند عزّوجلّ در حاجت تو.) پس گفتم به او: (تعليم كن به من كه چگونه بگويم ؟ پس به تحقيق همّى كه در اوهستم از خاطر من برد هر زيارتى و دعا را.) پس آهى سرد بر كشيد و گفت : لا حول ولاقوّة الاّ باللّه . و به دست خودسينه مرا مسح كرد و گفت : (خدا كافى تو است و بر تو باكى نيست . تطهير كن و دوركعت نماز به جاى آور. آنگاه بايست در حالتى كه رو به قبله باشى در زير آسمان وبگو: زيارت سلام اللّه الكامل التام سلام اللّه الكامل التام الشامل العام وصلواته الدائمة وبركاتة القائمة التامةعلى حجّة اللّه ووليه فى ارضه وبلاده وخليفته على خلقه وعباده سلالة النبوة وبقيةالعترة والصّفوة صاحب الزمان و مظهر الايمان و ملقن احكام القرآن و مطهر الارض وناشرالعدل فى الطول و العرض والحجة القائم المهدى والامام المنتظر المرضى المرتضىوابن الائمة الطاهرين الوصى ابن الاوصياء المرضيين الهادى المعصوم بن الهداةالمعصومين . السلام عليك يا امام المسلمين والمؤ منين السلام عليك يا وارث علم النبيين و مستودع حكمةالوصيين السلام عليك يا عصمة الدين السلام عليك يا معز المؤ منين المستضعفين السلامعليك يا مذل الكافرين المتكبرين الظالمين السلام عليك يا مولاى يا صاحب الزمان السّلامعليك يابن رسول الله السّلام عليك يا ابن اميرالمؤ منين السّلام عليك يابن فاطمة الزهراءسيّدة نساء العالمين السلام عليك يا ابن الائمة الحجج المعصومين و الامام على الخلق اجمعينالسلام عليك يا مولاى سلام مخلص لك فى الولاية اشهد انك الامام المهدى قولا وفعلاوانك الذى تملا الارض قسطا وعدلا بعد ما ملئت ظلما و جورافعجل اللّه فرجك و سهل مخرجك وقرّب زمانك وكثر انصارك واعوانك وانجز لك ما وعدك وهواصدق القائلين ونريد ان نمنّ على الذين استضعفوا فى الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهمالوارثين يا مولاى يا صاحب الزمان يابن رسول اللّه حاجتى كذا وكذا فاشفع لى فى نجاحها فقد توجّهت اليك بحاجتى لعلمى ان لك عندالله شفاعة مقبولة ومقاما محمودا فبحقّ من اختصّكم بامره و ارتضاكم لسرّه و بالشاءن الذى لكم عنداللهبينكم و بينه سل اللّه تعالى فى نحج طلبتى و اجابة دعوتى و كشف كربتى . و به جاى لفظ كذا، حاجت خود را ذكر كن و بخوان آنچه مى خواهى .) گفت : پس بيدار شدم در حالتى كه يقين داشتم به روح و فرج . و از شب من مقدارى ماندهبود كه وسعتى داشت ؛ پس مبادرت كردم و نوشتم آنچه را به من آموخته بود از خوف آنكهآن را فراموش كنم . آنگاه تطهير كردم و به زير آسمان در آمدم و دو ركعت نماز كردم : در ركعت اول : بعد از حمد، چنان كه براى من تعيين نمود انا فتحنا لك فتحامبينا را خواندم . و در دوّم : بعد از حمد اذا جاء نصر اللّه والفتح را. پس چون سلام گفتم ،برخاستم در حالتى كه رو به قبله بودم و زيارت كردم . آنگاه حاجت خود را خواستم واستغاثه كردم به مولاى خود صاحب الزمان صلوات اللّه عليه آنگاه سجده شكر كردم .طول دادم در آن ، دعا را تا آنكه ترسيدم فوت شدن نماز شب را. آنگاه برخاستم و نماز مقرّرى خود را خواندم ومشغول شدم به تعقيب بعد از نماز صبح و نشستم در محراب خود و دعا مى كردم . پس نهچنين است قسم بخدا كه آفتاب طلوع نكرد تا آنكه فرج من از آنچه در آن بودم رسيد و عودنكرد به من مثل آن در بقيّه عمر من و ندانست احدى از مردم كه چه بود آن امرى كه مرا درهمانداخت تا امروز و منّت مر خداى را است . وله الحمد كثيرا سيّد بن طاووس اين زيارت را در (مصباح الزاير) با اختلاف جزيى و بدون تعيين سورهو شيخ كفعمى در (بلد الامين ) با سوره نقل كرده و پيش از نماز و زيارت ، غسلى نيزذكر كرده . باب يازدهم : در ذكر پاره اى از ازمنه و اوقات مخصوص امام عصر عليه السلام در ذكر پاره اى از ازمنه و اوقات كه اختصاص دارد به امام عصر صلوات اللّه عليه وتكليف رعايا در آنها بالنسبه به آن جناب و عدد آنها هشت است : اوّل : شب قدر بلكه هر سه شب مردد. دوّم : روز جمعه . سوم : روز عاشورا. چهارم : از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن در هر روز. پنجم : عصر دوشنبه . ششم : عصر پنجشنبه . هفتم : شب و روز نيمه شعبان . هشتم : روز نوروز. شب قدر اول : شب قدر كه شب بروز و ظهور قدر و منزلت و ميمنت و سلطنت و عظمت و جلالت امامعصر است ، به سبب نزول روح و آن قدر ملائكه است بر آن جناب كه بر زمين جاى تنگشود، براى تقدير امور سال عباد هو اللّه تعالى . در اين عبارت اشاره شده به سه وجهاز وجوهى كه براى ناميده شدن اين شبها به شب قدر گفته اند. (منه رحمه الله ) چنان كهدر اخبار بسيار رسيده . در تفسير على بن ابراهيم به چند سند معتبر از حضرت باقر و صادق و كاظم عليهمالسلام روايت كرده كه فرمودند در تفسير آيه مباركه : فيها يفرق كلّ امر حكيم.(117) كه خداوند تقدير مى كند هر امرى را از حق وباطل و آنچه مى شود در اين سال . و از براى خداوند است در آن بداء و مشيّت كه پيش اندازد آنچه را بخواهد و تاءخير نمايدآنچه را بخواهد از آجال و ارزاق و بلايا و اعراض و امراض ، زياده كند در آنها آنچه را كهبخواهد و كم كند آنچه را كه بخواهد و مى دهد آن را بهرسول خداى صلى الله عليه و آله و مى دهد رسول خدا به اميرالمؤ منين عليه السلام و مىدهد آن را اميرالمؤ منين به ائمه عليهم السلام تا اينكه مى رسد به صاحب الزمان عليهالسلام و شرط مى كند در آن بداء و مشيّت و تقديم و تاءخير را. و نيز روايت كرده كه : (خداوند تقدير مى كند در شب قدرآجال و ارزاق را و هر امرى كه حادث مى شود از موت و حيات يا ارزانى و گرانى يا خيريا شرّ.) تا آنكه گفته كه : (نازل مى شود ملائكه و روح القدس بر امام زمان و مى دهندبه او آنچه را كه نوشتند از اين امور.) و نيز روايت كرده كه جناب باقر عليه السلام فرمود به ابوالمهاجر كه : (مخفى نمىشود بر ما شب قدر، زيرا كه ملائكه طواف مى كنند به ما در آن شب .) و شيخ صفار در (بصاير الدرجات ) روايت كرده از داوود بن فرقد كه گفت : سؤال نمودم از او يعنى صادق عليه السلام ازقول خداوند عزّوجلّ: انّا انْزلْناه فى ليلة القدر# وما ادريك ما ليلة القدر. فرمود: (نازل مى شود در او آنچه مى شود از اينسال از موت يا مولود.) گفتم به او: (به سوى كه نازل مى شود؟) فرمود: (به سوى كه شايد باشد، بدرستى كه مردم ، اين شب را در نماز و دعا ومساءلت اند و صاحب اين امر در شغلى است ، نازل مى شود ملائكه به سوى او به جهتامور سال از غروب آفتاب تا طلوع .) و نيز روايت كرده از عبداللّه بن سنان كه گفت : سؤال كردم از آن جناب از نصف شعبان . پس فرمود: (در نزد من از آن چيزى نيست ولكن هرگاه شب نوزدهم از ماه رمضان شد، تقسيممى شود در آن ارزاق و نوشته مى شود در آن آجال و بيرون مى آيد در آن برات و منشورحاجّ و خداوند، نظر لطف مى فرمايد به سوى عباد خود، پس مى آمرزد مر ايشان را مگرشارب خمر. پس هرگاه شب بيستم و سوم شد، جدا مى شود در آن هر امر محكمى آنگاه ؛ به پايان مىرسد و امضا كرده مى شود.) گفتم : (به كى مى رسد؟) فرمود: (به سوى صاحب شما، يعنى امام شما.) در خبر ديگر فرمود: (نوشته مى شود در آن قافله حاجّ و آنچه مى شود در آنسال از طاعتى يا معصيتى يا مردنى يا حياتى و خداى تعالى پديدار مى كند در شب وروز، آنچه را كه مى خواهد، آنگاه مى افكند آن را به سوى صاحب زمان عليه السلام .) حارث بن مغيره سؤ ال كرد كه : (صاحب ارض كيست ؟) فرمود: (صاحب شما !) و در خبر ديگر فرمود: (بدرستى كه خداوند تقدير مى فرمايد در آن مقادير آنسال را، آنگاه انفاذ مى فرمايد آن را به سوى زمين .) معلى بن خنيس پرسيد: (به سوى كه ؟) فرمود: (به سوى كه مى بينى اى عاجز!؟) (يا فرمود: (اى ضعيف ؟)) و در خبر ديگر فرمود: (چون شب قدر مى شود خداوند، مى نويسد در آن ، آنچه مى شود،آنگاه مى اندازد آن را.) راوى پرسيد: (به سوى كى ؟) فرمود: (به سوى كى مى دانى احمق ؟) و علامه مجلسى در (زاد المعاد) فرمود: (از بعضى احاديث ظاهر مى شود كه هر سه شب ،قدرند و در شب اوّل ، تقدير امور مى شود و در شب دوم ، به كثرت دعا و عبادت ممكن استبعضى تغيير بيابد و در شب سوم ، حتم مى شود و تغيير نمى يابد يا بسيار كم تغييرمى يابد؛ بلا تشبيه مانند ارقام پادشاهان كهاوّل تعليقه مى شود و تغييرش آسان است ، بعد از آن ثبت دفاتر مى شود و تغييرشدشوارتر است ، اما به مهر مهر آثار مزين نگرديده ، باز ممكن است تغيير بيابد و چونبه مهر اشرف رسيد به منزله حتم است و تغييرش در نهايت صعوبت است .) و نيز در مقام ذكر مرغبات عبادت در شب قدر فرموده : (چون حضرت صاحب الامر عليهالسلام در تمام اين شب با ملائكه مقرّبين محشور است و فوج فوج به خدمت او مى آيند وبر او سلام مى كنند وتقديرات كه براى او و ساير خلق شده است بر او عرض مى كنند،سزاوار نيست در چنين شبى تاءسى به امام خود نكنند و به غفلت به سر آورند. و نيز از قواعد عبادت آن شب شمرده كه چون تقديرات جميع امور از عمر ومال و فرزند و عزّت و صحّت و توفيق اعمال خير و ساير امور در اين شب مى شود،اصلاح تمام احوال سال را در اين شب خواهد بود و ممكن است كه نام كسى در ديوان اشقيانوشته باشد و در اين شب تغيير يابد و از زمره سعادتمندان نوشته شود. چنان كه اينمضمون در اكثر دعاها و احاديث معتبره وارد شده است .) انتهى . بنابر آنچه در باب گذشته ذكر شد كه دعا براى آن جناب را بايد مقدم داشت بر دعاىبراى نفس خود و در اين شب مشغول است به آن امر عظيم الهى كه در اخبار گذشته و غير آناشاره شد به آن . پس بهترين دعاها طلب نصرت و اعانت و حفظ الهى است براى آن جناب ،چنان كه گذشت كه در شب بيست و سوم در جميع حالات ، چه در ركوع چه در سجود و چهنشسته يا ايستاده بلكه در ساير اوقات بايد خواند آن دعا را كه مضمونش پس از حمدخداوند و صلوات بر رسول و آلش صلوات اللّه عليهم اين بود كه : بار خدايا ! بوده باش از براى حجّة بن الحسن المهدى عليهما السلام در اين ساعت وهر ساعتى ، ولىّ و حافظ و قائد و ناصر و راهنما و معين ... . تا آخر كه به هميننحو بود. پس از آن توسّل و استغاثه به آن جناب و طلب اعانت و شفاعت در انجام آنچه مى خواهد وبايد به دست مبارك او جارى شود و به نظر انور او بگذرد و تضرّع و انابه كه نظرلطف و راءفت خود را از او برندارد و به وسيله اى خود را به نيكى در نزد آن جناب مذكورنمايد كه او آنچه سزاوار بزرگى است در اين شب كه زمام امور به دست قدرت الهيهاوست ، به او رفتار نمايد. در خبر معتبر است كه : (هر كه در شب بيست و سوم ماه مبارك رمضان ، هزار مرتبه سورهانا انزلناه را بخواند، هر آينه صبح كند با يقين شديد به اعتراف بهآنچه مخصوص ماست از كرامتها در اين شب ، به سبب آنچه در خواب بيند.) و عالم ربّانى سيّد على بن عبدالحميد نيلى در شرح (مصباح ) شيخ طوسى رحمه اللهبعد از نقل اين خبر فرموده كه : (در شب پنجشنبه بيست و سوم ماه رمضان سنه 788 درمسجد كوفه معتكف بوديم با جماعتى ؛ پس از نماز، شروع كرديم در خواندن سوره انا انزلناه هزار مرتبه ؛ پس چون فارغ شديم هر يك از ما در جاى خود خوابيد. پس ، من در خواب ديدم و خواب غالب نبود بلكه شبيه بود به پينكى كه گويا درها بازشده كه نمى دانم آنها در آسمان است يا در زمين ! و بيرون آمد از او جماعتى بر هياءتهاىنيكو و رو كردند به من و مى گفتند: (ملازم شو ائمّه معصومين خود را ! پس ، ايشانند اعلامهداة ، اكارم ثقات ، سادات بررة انقياء سفره انجم زهر واوابين غرر و غير از اين از مكارم.) الخ . و اين مقام را گنجايش زياده از اين نيست . روز جمعه دوم : روز جمعه كه از چند جهت اختصاص و تعلّق دارد به امام عصر عليه السلام : يكى آنكه : ولادت با سعادت آن جناب ، در آن روز بوده ؛ چنانچه در باباوّل ذكر شد. و ديگر آنكه : ظهور موفورالسرور آن حضرت ، در آن روز خواهد بود و ترقّب و انتظارفرج در آن روز بيشتر از روزهاى ديگر است ؛ چنانچه در جمله از اخبار، تصريح به آنشده و در زيارت مختصه به آن جناب است در روز جمعه كه : يا مولاى ! يا صاحب الزمان صلوات اللّه عليك وعلىآل بيتك هذا يوم الجمعة وهو يومك المتوقّع فيه ظهورك والفرج فيه للمؤ منين على يديك... . تا آخر آنچه بيايد. يعنى : اى آقاى من ! اى صاحب الزمان ! كه درود خداوندى باد بر تو و برآل بيت تو! اين روز جمعه است و آن روز تو است كه انتظار كشيده مى شود در آن ، ظهورتو و فرج مؤ منين بر دست جناب تو و من اى آقاى من ! در آن ميهمان تو هستم و پناه آوردهبه تو و تو اى آقاى من ! كريمى و از اولاد بزرگواران و ماءمورى به پناه دادن ، پسمرا مهمانى كن و پناه ده ... الخ . بلكه عيد بودن روز جمعه و شمردن آن را يكى از عيدهاى چهارگانه ، حقيقتا به جهت آنروز شريف است و براى آن مؤ منين مخصوصين كه چشم ودل ايشان ، به جهت ديدن زمين را پاك و پاكيزه از لوث شرك و كفر و قذرات معاصى و ازوجود جبّارين و ملحدين و كافرين و منافقين و ظهور كلمه حق و اعلاى دين و شرايع ايمان وشعاير مسلمين ، بى مزاحمت و ممانعت احدى از اعداء خداوند و اولياى او در آن روز، روشن ومنوّر و مسرور و خرسند خواهد شد و در دعاى بعد از طلوع آفتاب روز جمعه اشاره به اينمطلب فرمودند. چنانچه سيّد بن طاووس در (جمال الاسبوع ) از حضرت كاظم عليه السلام روايت كرده كهفرمود به محمّد بن سنان در روز جمعه كه : (آيا خواندى در اين روز، واجب از دعا را؟) پرسيدم : (كدام است ؟) فرمود: (بگو: السلام عليك ايّها اليوم الجديد المتبارك الّذى جعله اللّه عيدا لاوليائه المطهّرين منالدنس الخارجين من البلوى المكرورين مع اوليائه المصفين من العكر الباذلين انفسهم فىمحبّة اولياء الرحمن تسليما. (118) آنگاه ملتفت شو به آفتاب و بگو: السلام عليك ايّها الشمس الطالعة ... . الخ . سلام بر تو باد اى روز تازه مباركى كه گردانده او را خداوند، عيد از براى دوستانخود كه پاك شدگانند از قذرات و بيرون شدگانند از فتنه و رجعت كنندگانند بااولياى او عليهم السلام و تصفيه شدگانند از دُرد و كثافات عقايد واعمال قبيحه كه جانهاى خود را بذل كنندگانند در محبّت اولياى خداوند.) بلكه جمعه ، از اسامى مبارك صاحب الامر عليه السلام است يا كنايه است از آن شخصشريف يا سبب ناميده شدن جمعه است به جمعه . چنانچه صدوق در (خصال ) از صقر بن ابى دلف روايت كرده كه : معنى روايت : (دشمنى نكنيد با ايّام !) حضرت امام على النقى عليه السلام فرمود در شرح حديثرسول خدا صلى الله عليه و آله كه فرمود: (دشمنى نكنيد با روزها كه آنها با شمادشمنى خواهند كرد.) پس فرمود: (روزها ماييم .) تا آنكه فرمود: (و جمعه پسر پسر من است و به سوى او جمع مى شونداهل حق .) و صدوق فرموده : (ايّام ، ائمه عليهم السلام نيست ولكن كنايه است از ايشان تا آنكهنفهمد معنى آن را غير از اهل حق ، چنانچه خداى عزّوجلّ كنايه فرموده به تين و زيتون و طورسينين و بلد امين از پيغمبر و على و حسن و حسين صلوات اللّه عليهم .) و بعضى امثلهديگر از اين رقم ذكر كرده . و حسين بن حمدان در كتاب خود روايت كرده از حسن بن مسعود و محمّد بنخليل كه گفتند: داخل شديم ما، بر سيّد خود، ابوالحسن على بن محمّد عليهما السلام درسامرا و در نزد آن جناب جماعتى از شيعيان بودند؛ پس سؤال كرديم از آن جناب از سعد و نحس ايام . پس فرمود: (دشمنى مكنيد با ايّام كه با شما دشمنى مى كنند.) و پرسيدم از آن جناب از معنى حديث . پس فرمود: (از براى آن ، دو معنى است ، ظاهرى و باطنى . پس ظاهر اين است كه شنبهبراى ماست و يكشنبه براى شيعيان ما و دوشنبه براى بنى اميّه و سه شنبه براى شيعيانايشان و چهارشنبه براى بنى عباس و پنجشنبه براى شيعيان ايشان و جمعه عيد استبراى مسلمين . پس ، شنبه جدّ من رسول خدا صلى الله عليه و آله و يكشنبه اميرالمؤ منين عليه السلام ودوشنبه حسن و حسين عليهما السلام و سه شنبه على بن الحسين و محمّد بن على و جعفر بنمحمّد عليهم السلام و چهارشنبه موسى بن جعفر و على بن موسى و محمّد بن على عليهمالسلام و پنجشنبه من و پسر من حسن است و جمعه پسر او است ؛ آنكه به او جمع مى كندكلمه ها را يعنى دينها، يك دين مى شود و تمام مى كند به او نعمت را و خداوند، حق را ثابتو ظاهر مى كند و باطل را محو مى كند و او مهدى منتظر شماست .) آنگاه خواندند: بسم اللّه الرحمن الرحيم بقيّة اللّه خيرٌ لكم اِن كُنْتم مؤ منين. پس فرمود: (اوست واللّه ! بقية اللّه .) و نيز صدوق رحمه الله در (خصال ) روايت كرده از حضرت صادق عليه السلام كهفرمود: (شنبه براى ماست و يكشنبه براى شيعيان ما و دوشنبه براى اعداى ما و سهشنبه براى بنى اميه و چهارشنبه روز خوردن دواست و پنجشنبه حاجتها برآورده مى شود وجمعه از براى تنظيف و استعمال بوى خوش است و آن عيد مسلمين است و آنافضل است از فطر و اضحى . روز غدير، بهترين عيدها است و آن هجدهم ذى الحجّة است كه در روز جمعه بود و خروج مىكند قائم ما اهل بيت ، روز جمعه و برپا مى شود قيامت روز جمعه هيچ عملى بهتر نيست درروز جمعه از صلوات بر محمّد و آل او عليهم السلام .) و علاّمه مجلسى در (بحار) نقل كرده از اصلى قديم از مؤ لفات قدماى علماى ما كه : چوننماز صبح را خواندى در روز جمعه ، ابتدا كن به اين شهادت ، آنگاه به صلوات بر محمّدوآل او عليهم السّلام و آن دعايى است طولانى و بعضى از فقرات آن كه متعلّق است بهامام عصر عليه السلام اين است : اللّهم كن لوليّك فى خلقك وليا وحافظا وقائدا وناصرا حتى تسكنه ارضك طوعاوتمتعه منها طولا وتجعله وذرّيته فيها الائمة الوارثين واجمع له شملهواكمل له امره واصلح له رعيته وثبّت ركنه وافرغ الصبر منك عليه حتى ينتقم فيشتفى ويشقى حزازات قلوب نقلة و حرارات صدور وغرة و حسرات انفس ترحة من دماء مسفوكة وارحام مقطوعة و طاعة مجهولة قد احسنت اليه البلاء و وسعت عليه الالاء واتممت عليه النعمافى حسن الحفظ منك له ، اللّهم اكفه هول عدوه و انسهم ذكره و ارد من اراده و كد من كاده و امكربمن مكره به واجعل دائرة السّوء عليهم اللّهم فض جمعهم و قلّ حدهم و ارعب قلوبهم وزلزل اقدامهم و اصدع شعبهم و شتّت امرهم فانهم اضاعوا الصلوات و اتّبعوا الشهواتو عملوا السيئات و اجتنبوا الحسنات فخذهم بالمثلات و ارهم الحسرات انك علىكل شيى ءٍ قدير.(119) زيارت امام عصر در روز جمعه و سيّد جليل على بن طاووس در (جمال الاسبوع ) اين زيارت را براى حجّت عليه السلامدر روز جمعه نقل فرموده : السّلام عليك يا حجّة اللّه فى ارضه السلام عليك يا عين اللّه فى خلقه السلامعليك يا نور اللّه الذى يهتدى به المهتدون ويفرّج به عن المؤ منين . السّلام عليك ايّها المهذّب الخائف السلام عليك ايّها الولى الناصح السلام عليك يا سفينةالنجاة السلام عليك يا عين الحيوة السلام عليك صلّى اللّه عليك و علىآل بيتك الطيبين الطاهرين السلام عليك عجّل اللّه لك ما وعدك من النصر وظهور الامر. السّلام عليك يا مولاى انا مولاك عارف باوليك واخريك اتقرّب الى اللّه تعالى بك وبآل بيتك وانتظر ظهورك وظهور الحق على يديكواسئل اللّه ان يصلّى على محمّد وآل محمّد وان يجعلنى من المنتظرين لك والتابعينوالناصرين لك على اعدائك والمستشهدين بين يديك فى جملة اوليائك يا مولاى يا صاحبالزمان صلوات اللّه عليك وعلى آل بيتك هذا يوم الجمعة وهو يومك المتوقع فيه ظهوركوالفرج فيه للمؤ منين على يديك وقتل الكافرين بسيفك وانا يا مولاى فيه ضيفك وجاركوانت يا مولاى كريم من اولاد الكرام و ماءمور بالضّيافة والاجارة فاضفنى واجرنىصلوات اللّه عليك و على اهل بيتك الطاهرين . و سيّد بن طاووس رحمه الله بعد از نقل اين زيارت مى فرمايد: و من اين بيت را مى خوانمبعد از اين زيارت و مى گويم به اشاره :
من به در خانه احسان و نعمت تو فرود آمدم به هر جا كه شترم متوجه شد و مرا برد وفرود آورد و ميهمان خوان جود و كرم جناب تواءم در هر شهر و دهكده كه باشم . و گذشت كه سيّد معظم ، صلوات كبير مروى از آن جناب را كه براى آن جناب است با دعاىديگر كه آن نيز متعلّق به آن جناب عليه السلام است در تعقيب نماز عصر روز جمعه ذكرنموده و اصرار بليغ در خواندن آن كرده . و نيز مستحب است دعاى ندبه معروفه را كه متعلّق است به آن حضرت و فى الحقيقهمضامين آن ، سوزنده دلها و شكافنده جگرها و ريزنده خون از ديدگان آنان است كه اندكىاز شربت محبّت آن جناب نوشيده و تلخى زهر فراق او به كامش رسيده ، در روز جمعهبلكه در شب آن نيز، چنانچه در يكى از مزارات قديمه كه مؤ لف آن معاصر شيخ طبرسىصاحب (احتجاج ) است ، روايت است كه بايد خوانده شود و چون دعا طولانى و نسخه آنشايع بود، ذكر نكرديم . بهترين اعمال در روز جمعه و نيز فرمودند كه بهترين اعمال در روز جمعه ، گفتن : اللّهم صلّ على محمّدوآل محمّد وعجّل فرجهم است ، صد مرتبه بعد از نماز عصر روز جمعه و دربسيارى از ادعيه روز جمعه ، طلب نصرت و تعجيل فرج و ظهور شده است . در اوّل دعاى تعقيب ظهر روز جمعه است كه : (بار خدايا ! بخر از من جان مرا كه وقف شدهاست بر تو و حبس شده است بر تو، براى فرمان تو به بهشت با معصومى از عترتپيغمبر خدا6 كه محزون است به جهت مظلومى او و نسبت داده شده به ولايت او كه پر نمايىبه او، زمين را از عدل ، چنانچه پر شده از ظلم و جور، اللّهمعجّل فرجه .) روز عاشورا سوم : روز عاشورا كه روز سرافراز شدن حضرت حجّت عليه السلام است از جانب خداوندعزّوجلّ به لقب قائم ؛ چنانچه شيخ جعفر بن محمّد بن قولويه در(كامل الزيارة ) روايت كرده از محمّد بن حمران كه گفت : حضرت صادق عليه السلامفرمود: (چون شد از امر حسين بن على عليهما السلام آنچه شد، ناله و فرياد كردندملائكه به سوى خداوند عزّوجلّ و گفتند: اى پروردگار ما ! چنين مى كنند با حسينبرگزيده و پسر پيغمبر تو.) فرمود : (پس ، واداشت خداوند براى ايشان ،ظل قائم عليه السلام را.) و فرمود: (به اين انتقام مى كشم براى حسين عليه السلام از آنها كه بر او ظلم كردند.) شيخ صدوق در (عللالشرايع ) روايت كرده از ابو حمزه ثمالى كه گفت : گفتم به حضرت باقر عليهالسلام : (يابن رسول اللّه ! آيا همه شما قائم به حق نيستيد؟) فرمود: (بلى !) گفتم : (پس چرا قائم عليه السلام را قائم مى گويند؟) فرمود: (چون جدّم حسين عليه السلام كشته شد، ناله كردند ملائكه به سوى خداىتعالى و گريه و زارى نمودند و گفتند: (الهنا و سيّدنا! آيا اعراض خواهى فرمود ازكسى كه بكشد برگزيده تو و پسر برگزيده و مختار از خلق تو را؟) پس خداوند وحى فرستاد به سوى ايشان كه : (قرار گيريد اى ملائكه من ! قسم بهعزّت و جلال خود كه هر آينه البته انتقام مى كشم از ايشان ، هر چند بعد از زمانىباشد.) آنگاه خداى تعالى ظاهر نمود ائمه از فرزندان حسين عليه السلام را براى ملائكه . پسملائكه به اين مسرور شدند. پس ناگاه ديدند كه يكى از ايشان ايستاده و نماز مى كند.پس خداى عزّوجلّ فرمود: (به اين ايستاده انتقام مى كشم از ايشان .) و نيز روز خروج و ظهور آن حضرت است ، چنانچه شيخ مفيد رحمه الله در (ارشاد) روايتكرده از ابى بصير كه گفت : فرمود حضرت صادق عليه السلام : (منادى ندا مى كند بهاسم حضرت قائم عليه السلام در شب بيست و سوم يعنى از ماه رمضان و خروج مى كند درروز عاشورا و آن روزى است كه كشته شد در آن روز حسين بن على عليهما السلام .) و از جمله اى از اخبار مستفاد مى شود كه : (از مقاصد عظيمه و فوايد جليله ظهور آن جناب ،خونخواهى و انتقام از قاتلين جدّ بزرگوارش بلكه از ذرّيّتهاى ايشان و شفا دادن قلوبمؤ منين است ، بلكه حزن ملائكه منتهى نمى شود مگر در آن روز.) در تفسير آيه شريفه (ومن قتل مظلوما ... ) شيخ عياشى روايت كرده از جناب باقر عليه السلام كه فرمود:(نازل شد اين آيه در حسين عليه السلام وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوما فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِسُلطانا. هر كسى كه مظلوم كشته شد پس به تحقيق ما قرار داديم براى ولى او سلطنتى . فَلايُسْرِفْ فِى الْقَتْلِ اِنَّهُ كانَ مَنْصُورا.(120) پس ، اسراف نكند در قتل ، بدرستى كه او ولىّ منصور است . فرمود كه : (او حسين بن على عليهما السلام است كه مظلوم كشته شد و ماييم اولياى او وقائم از ما چون خروج كند و طلب نمايد خون حسين عليه السلام را، پس مى كشد تا آنكهمى گويند اسراف كرد در كشتن .) و فرمود: (مقتول ، حسين عليه السلام است و ولى او، قائم عليه السلام است و اسراف درقتل آن است كه بكشد غير قاتل او را.) انّه كان منصورا. پس ، بدرستى كه دنيا نمى رود تا اينكه انتصار كرده شود به مردى ازآل رسول خداى صلى الله عليه و آله كه پر كند زمين را ازعدل و داد چنانچه پر شده از ظلم و جور.) در تفسير آيه شريفه (اذن للّذين يقاتلون ...) و در تفسير على بن ابراهيم روايت است كه فرمود: اُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتِلُونَ بِاَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ اِنَّ اللّهَ عَلى نَصْرِهِمْلَقَديرٌ.(121) كه آن نازل شده در شاءن قائم عليه السلام ، بدرستى كه آن حضرت ، خروج نمايدمطالبه مى كند خون حسين عليه السلام را.) شعار اصحاب آن حضرت عليه السلام در غيبت فضل بن شاذان روايت شده كه شعار اصحاب آن حضرت اين است : يالثارات الحسين . و در يكى از زيارات جامعه در سلام بر آن حضرت مذكور است : السّلام على الامام العالم الغائب عن الابصار والحاضر فى الامصار والغائب عنالعيون والحاضر فى الافكار بقية الاخيار وارث ذى الفقار الذى يظهر فى بيت اللّهالحرام ذى الاستار وينادى بشعار يا ثارات الحسين انا الطالب بالاوتار انا قاصمكل جبار.(122) و شيخ برقى رحمه الله در كتاب (محاسن ) و ابن قولويه رحمه الله در(كامل الزيارة ) روايت كرده اند از جناب صادق عليه السلام كه فرمود: (خداوندموكّل كرده به حسين بن على عليهما السلام هفتاد هزار ملك كه صلوات مى فرستند بر او،هر روز و ايشان ژوليده موى غبار آلوده اند از آن روز كه آن حضرت كشته شده تا آن وقتكه خداى خواسته .) راوى گفت : (قصد كرد حضرت از اين خروج ، قائم عليه السلام را.) و در (امالى ) شيخ صدوق روايت است از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود:(ضربت خورد حسين بن على عليهما السلام به شمشير؛ آنگاه پيش رفتقاتل آن حضرت كه سرش را جدا كند، ندا كرد منادى از جانب ربّ العزة تبارك و تعالى ازوسط عرش ؛ پس گفت : آگاه باشيد اى امّت سرگردان ظالم بعد از پيغمبر خود! خداوندموفق نكند شما را نه براى قربانى و نه فطر.) آنگاه حضرت صادق عليه السلام فرمود: (لاجرم واللّه ! موفق نمى شويد و موفقنخواهند شد هرگز تا آنكه برخيزد خونخواه حسين عليه السلام ، يعنى حضرت قائمعليه السلام .) و نيز روايت كرده از ابوالصلت هروى كه گفت : به خدمت حضرت رضا عليه السلامعرض كردم : (يا بن رسول اللّه ! چه مى فرمايى در حديثى كه روايت شد از حضرتصادق عليه السلام كه فرمود: وقتى كه حضرت قائم عليه السلام خروج كند، ذرّيهقاتلان امام حسين عليه السلام را به قتل آورد به سبب كردار پدرهاى ايشان ؟) حضرت امام رضا عليه السلام فرمود: (چنين است .) من عرض كردم كه خداى عزّوجلّ فرموده : وَلا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرى .(123)چيست معناى اين ؟) فرمود: (حق تعالى صادق است در جميع اقوال خود ولكن ذرّيّه كشندگان حضرت امام حسينعليه السلام راضى بودند به كارهاى پدران خود و به آن فخر مى كردند و هر كسىكه راضى به كارى باشد گويا خود، آن كار را كرده است و اگر مردى در مشرق كشتهشود و مردى در مغرب از كشته شدن او راضى باشد، هر آينه اين رضا شونده در نزدخداى عزّوجلّ شريك آن كشنده باشد. بدرستى كه حضرت قائم عليه السلام وقتى كه بيرون آيد، ايشان را مى كشد به سببرضا بودن ايشان به فعل پدران خود.) و در زيارت عاشورا مكرر خواسته شده كه خداوند روزى فرمايد طلب خون سيّد الشهداءعليه السلام را با امام ظاهر ناطق مهدى منصور ازآل محمّد عليهم السلام و مكرر ائمه و اصحاب ايشان در نثر و نظم ، خود را تسلّى مى دادنداز آن مصيبت عظيمه و رزيّه جليله به ظهور قائمآل محمّد عليهم السلام . پس روز عاشورا كه هم روز ظهور آن جناب است و هم مقصد اعظم ، برداشتن كرب و اندوهاست كه آن روز آورده ، اختصاصى تمام به آن جناب دارد و بايد اهتمام نمود در آن بعد ازاداى مراسم تعزيت و تاءسّى به آن حضرت در گريه و زارى در لعن و نفرين و طلبهلاك اعداى آل محمّد عليهم السلام و طلب نصرت و ظفر و ظهور وتعجيل براى آن جناب ، چنان كه در اعمال و آداب آن روز اشاره فرمودند. يكى از اعمال جليله روز عاشورا چنان كه در يكى از اعمال جليله آن روز كه مشتمل است بر هزار لعن برقاتل سيّدالشهداء عليه السلام از فقرات دعايى كه بايد در قنوت خواند اين است : اللّهم ان سبلك ضائعة واحكامك معطّلة واهل نبيّك فى الارض هائمة كالوحش السّائمة . اللّهم اعل الحقّ واستنقذ الخلق وامنن علينا بالنّجاة واهدنا للايمان وعجّل فرجنا بالقائم عليه السلام واجعله لنا ردءا واجعلنا له رفدا. تا اينكه مىفرمايد: اللّهم ارحم العترة الضّائعة المقتولة الذّليلة من الشّجرة الطيّبة المباركة . اللّهم اعل كلمتهم وافلج حجّتهم وثبّت قلوبهم وقلوب شيعتهم على موالاتهم و انصرهم واعنهم و صبّرهم على الاذى فى جنبك و اجعل لهم ايّاما مشهورة و اياما معلومة كما ضمنتلاوليائك فى كتابك المنزل فانّك قلت : وَعَدَ اللّ ه الّذين آمنوا منكم و عملواالصّالحات ليستخلفنّهم فى الارض كما استخلف الّذين من قبلهم وليمكّنن لهم دينهم الّذىارتضى لهم و ليبدّلنّهم من بعد خوفهم امنا.(124) از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن در هر روز چهارم : از وقت زرد شدن آفتاب تا غروب آن از هر روز، بنابر تقسيمى كه علما كرده اندهر روز را از مطلع فجر تا غروب آفتاب به دوازده بخش به نحوى كه حسبفصول فرقى نكند و هر قسمى منسوب به امامى . تقسيم ساعات شبانه روز و اختصاص آن به يكى از ائمه عليهم السلام سيّد جليل على بن طاووس در كتاب (امان الاخطار) فرموده كه : ما ذكر كرديم در كتاب(مودعه فى ساعات الليل والنهار) اينكه : (هر ساعتى از روز مختص است به يكىازائمه عليهم السلام و از براى او دو دعاست . يكى از آن دو رانقل كرديم از خط جدّم ابى جعفر طوسى رحمه الله و ديگرى را از خط ابن مقله . هريك از آن امامان مثل نگهبان و حامى است از براى ساعت خود به مقتضاى روايات . پس ساعت اوّلى ، از براى مولاى ما، على عليه السلام است و شمردند تا دوازدهم كه براىمولاى ما مهدى است صلوات اللّه عليه و دعا كند انسان در هر ساعتى از آن ساعات بهآنچه مخصوص اوست از دعوات ؛ چه اينكه روزكامل تابستان باشد يا روز زمستان ، كوتاهترين اوقات . زيرا كه دعاها تقسيم مى شوددوازده قسمت ، هرچه باشد مقدار روز به مقتضاى اخبار. پس اگر اتفاق افتاد بيرون رفتن تو براى سفر در ساعتى كه مختص است به او، يكىازائمه عليهم السلام كه حمايت كننده اند و خداوند قرار داده ايشان را سبب براى نجات .پس بگو اين مضمون را كه : (خداوندا ! برسان مولاى من فلان را صلوات اللّه عليه واسم آن امام را ببر كه ما سلام مى فرستيم بر او و اينكه ما توجّه مى كنيم به سبباقبال جناب تو، بر او در اينكه بوده باشد نگاهبانى ما و حمايت ما و سلامتى ما وكمال سعادت ما ضمان آن به امر تو، بر او باشد به هر طرف كه توجّه كنيم در آنساعت كه گرداندى او را مثل نگهبان در آن ساعت .) و مى گويم من : (هرگاه فرود آمدى در منزلى در ساعتى كه مختص است به يكى از ايشانيا كوچ كردى از آن منزل ، پس سلام كن بر آن امام به آنچه تو را نزديك كند به او وبه او خطاب كن در ضمانت آنچه حادث مى شود در ساعت او. پس اگر نه آن بود كه خداوند مى خواست اين را از تو، دلالت نمى كرد تو را بر آن . وچون به اين عمل كردى هدايت مى كند تو را خداوند عزّوجلّ به سوى خود و مى شود حركاتو سكنات تو در سفر تو عبادت و سعادت از براى خانه آخرت تو.) انتهى . و چون كتاب (امان ) موضوع بود براى آداب سفر، لهذا اقتصار فرمود به آنچه متعلّقبه اوست و آنچه فرموده جارى است در هر شغل و كار دنيوى و اخروى كه آدمى خواستهشروع كند در آن . اختصاص ساعت دوازدهم به امام عصر عليه السلام و دعاى مختص آن و اما دو دعاى مختص به امام عصر كه بايد در ساعت دوازدهم روز خوانده شود: اوّل آن ، اين است : يا من توحد بنفسه عن خلقه يا من غنى عن خلقه بصنعه يا من عرف نفسه خلقهبلطفه يا من سلك باهل طاعته مرضاته يا من اعاناهل محبته على شكره يا من منَّ عليهم بدينه ولطف لهم بنائله اسئلك بحق وليك الخلفالصالح بقيّتك فى ارضك المنتقم لك من اعدائك واعداء رسولك وبقية آبائه الصالحينمحمّد بن الحسن واتضرع اليك به واقدمه بين يدى حوائجى و رغبتى اليك ان تصلى علىمحمّد وآل محمّد وان تفعل بى كذا وكذا وان تداركنى وتنجينى مما اخاف واحذر والبسنى بهعافيتك و عفوك فى الدنيا والا خرة وكن له وليا وحافظا وناصرا وقائدا وكالئا وساتراحتّى تسكنه ارضك طوعا وتمتعه فيها طويلا يا ارحم الراحمينولاحول وقوة الاّ باللّ ه العلى العظيم فسيكفيكهم اللّه و هو السميع العليم اللّهم صلّ علىمحمّد و اهل بيت محمد اولى الامر الّذين امرت بطاعتهم و اولى الارحام الذين امرت بصلتهموذوى القربى الذين امرت بمودّتهم والموالى الذين امرت بعرفان حقهمواهل البيت الذين اذهبت عنهم الرجس و طهرتهم تطهيرا اسئلك بهم ان تصلّى على محمّدوآل محمّد وان تفعل بى كذا وكذا. و اما دعاى دوم ، پس اين است : اللّهم يا خالق السقف المرفوع والمهاد الموضوع و رازق العاصى والمطيع الّذىليس من دونه ولى ولا شفيع اسئلك باسمائك التى اذا سميت على طوارق العسر عادت يسراواذا وضعت على الجبال كانت هباءً منصورا واذا رفعت الى السماء تفتحت لها المغالق واذا هبطتالى ظلمات الارض اتسعت لها المضايق واذا دعيت به الموتى انتشرت من اللحود واذا نوديتبه المعدومات خرجت الى الوجود واذا ذكرت على القلوب وجلت خشوعا واذا قرعت الاسماعفاضت العيون دموعا اسئلك بمحمّد رسولك المؤ يّد بالمعجزات المبعوث بمحكم الا ياتوباميرالمؤ منين على بن ابيطالب الّذى اخترته لمواخاته ووصيته واصطفيته لمصافاتهومصاهرته وبصاحب الزمان المهدى الّذى تجمع على طاعته الا راء المتفرقة وتؤ لف له الاهواء المختلفه وتستخلص به حقوق اوليائك وتنتقم به من شرار اعدائك وتملا به الارض عدلا واحسانا وتوسّع على العباد بظهوره فضلا وامتنانا وتعيد الحق من مكانه عزيزا حميداوترجع الدّين على يديه غضا جديدا ان تصلّى على محمّدوآل محمّد فقد استشفعت بهم اليك وقدمتهم امامى وبين يدى حوائجى وان توزعنى شكر نعمتكفى التوفيق لمعرفته والهداية الى طاعته وان تزيدنى قوة فى التمسك بعصمتهوالاقتداء بسنته والكون فى زمرته وشيعته انك سميع الدعاء برحمتك يا ارحم الراحمين.(125) شيخ ابراهيم كفعمى بعد از نقل اين ادعيه گفته : (اين ادعيه در (متهجد) شيخ طوسى نيستولكن من ديدم آنها را در بعضى از كتب اصحاب خودمان كه نوشته شده بود به آب طلا.) پوشيده و مخفى نماند كه دعاى اوّلرا به نحوى كه نقل نموديم ، مطابق است به آنچه سيّد بن باقى در اختيار خود و علاّمهدر (منهاج الاصلاح ) نقل كردند ولكن شيخ طوسى در مصباح تا آنجانقل كرده كه : ان تصلّى على محمّد وآل محمّد وانتفعل بى كذا وكذا. و آن زياده كه در دعاى هر امامى موجود است ، در آنجا نيست . كفعمى استظهار كرده كه اين زياده از سيّد بن الباقى باشد كه برداشته آن را از خبرابوالوفاى شيرازى كه گذشت در باب نهم و لهذا در دعاى هر امامى خواسته آنچه را كهدر آن خبر، امر فرمودند كه بخوانيم و به آن امام در آن مطلبمتوسّل شويم و اين را تحسين فرمود و نيز پوشيده نماند كه با شيوع و تكرّر اين دورقم ادعيه از براى ساعات ، تاكنون معلوم نشده كه سند آنها به كدام امام منتهى مى شود؟ فاضلالمعى ميرزا عبد اللّه اصفهانى در صحيفه ثالثه سجاديه چنين فهميده كه هر دعايى ازآن امام است كه آن دعا منسوب است به او و ما در صحيفه رابعه سجاديه و صحيفه ثانيهعلويّه او را متابعت كرديم ولكن با عدم وثوق و اطمينان به اين اعتقاد كه مستندى نداردبلكه از سبك و سياق آن ادعيه ، خصوص اخيره ، چنان معلوم مى شود كه از يك امام باشد ونهايت شباهت به كلمات امام عصر عليه السلام دارد. واللّه العالم عصر دوشنبه و پنجشنبه پنجم : عصر دوشنبه . ششم : عصر روز پنجشنبه ، كه در آن دو وقت ،اعمال عباد عرض مى شود بر امام عصر عليه السلام چنان كه در عصر هر امامى بر آنجناب عرض مى شد و در زمان حضرت رسول صلى الله عليه و آله بر آن جناب و اخبار دراين باب بسيار است و در غالب آن تصريح به عصر نشده ولكن در بعضى ديگر اشارهشده و موافق است به اعتبار شيخ طبرسى در تفسير مجمع البيان درذيل آيه شريفه : وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ.(126) گفته : (اصحاب ما روايت كردند كه اعمال امّت عرض مى شود بر پيغمبر صلى اللهعليه و آله در هر دوشنبه و پنجشنبه ، پس مى شناسند آنها را و ايشانند مقصود ازقول خداوند والمؤ منون .) و از غرايب آنكه ، شيخ ابوالفتوح رازى در تفسير خود فرمود كه : (در اخبار آمده كهاعمال امّت را در هر شب دوشنبه و پنجشنبه بهرسول خدا صلى الله عليه و آله عرض كنند و بر ائمه عليهم السلام و مراد به مؤ منان ،امامان معصوم باشند.) و در (امالى ) شيخ طوسى و بصاير روايت است از داوود رقىّ كه گفت : نشسته بودم درنزد حضرت صادق عليه السلام كه ناگاه ابتدا از پيش خود فرمود: اى داوود! به تحقيقكه عرض شد بر من اعمال شما، روز پنجشنبه . ديدم در آنچه عرض شد بر من ازعمل تو، صله تو فلان پسر عمويت را. پس اين ، مرا مسرور كرد. بدرستى كه مى دانمكه صله تو، زودتر عمر او را فانى مى كند واجل او را قطع مى كند.) داوود گفت : (مرا پسر عمّى بود خبيث و معاند؛ رسيد به من بدىحال او و عيالش ؛ پس ، پيش از بيرون آمدن من به سمت مكّه ، براتى نوشتم براى مخارجاو. چون به مدينه رسيدم حضرت صادق عليه السلام مرا به اين خبر داد.) و نيز در (بصائر الدرجات ) صفار روايت است از آن جناب كه فرمود:(اعمال عرض مى شود روز پنجشنبه به رسول خداى و بر ائمه عليهم السلام .) و در خبر ديگر فرمود: (اعمال عباد عرض مى شود بر پيغمبر شما هر شامگاه روزپنجشنبه . پس حيا كند يكى از شماها كه عرض شود بر پيغمبر او،عمل قبيح .) و نيز از يونس روايت كرده كه گفت : شنيدم از حضرت امام رضا عليه السلام كه مىفرمود در ذكر ايّام ، چون ذكر فرمود پنجشنبه را، پس فرمودند كه : (آن روزى است كهعرض مى شود اعمال بر خداوند و به رسولش و بر ائمه عليهم السلام .) و نيز از عبداللّه بن ابان روايت كرده كه گفت : گفتم به جناب رضا عليه السلام و ميانمن و آن جناب چيزى بود كه : (بخوان خداى را بر من و براى مواليان خود.) پس فرمود: (واللّه ! كه اعمال شما عرض مى شود بر من در هر پنجشنبه .) سيّد جليل ، على بن طاووس در رساله (محاسبة النفس ) مى گويد كه : (من ديدم و روايتكردم در روايات متفقه از ثقات كه روز دوشنبه و روز پنجشنبه عرض مى شوداعمال در آن دو، بر خداوند عزّوجلّ و روايت شده ازاهل بيت عليهم السلام كه در روز دوشنبه و پنجشنبه عرض مى شوداعمال بر خداوند جل جلاله و به رسول او و بر ائمه صلوات اللّه عليهم .) آنگاه از جد خود شيخ طوسى رحمه الله نقل كرد كه در تفسير تبيان خود فرمود: (روايتشده كه اعمال عرض مى شود بر پيغمبر صلى الله عليه و آله در هر دوشنبه و پنجشنبه. پس عالم مى شود به آن و همچنين عرض مى شود بر ائمه عليهم السلام پس مىشناسند آن را.) و پس از نقل جمله اى ازاخبار بر اين مضمون از طريقاهل سنّت نقل كرده كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: (عرض مى شوداعمال امّت من در هر هفته ، دو مرتبه : روز دوشنبه و روز پنجشنبه . پس مى آمرزد براىهريك از بندگان خود مگر براى بنده اى كه ميان او و برادرش عداوتى باشد. پس مىفرمايد بگذاريد اين دو را.) و نيز روايت كرده كه : آن حضرت ، روز دوشنبه و پنجشنبه را روزه مى گرفتند. پس سببآن را كسى از آن جناب پرسيد. پس فرمود: (اعمال بالا مى رود در هر دوشنبه و پنجشنبهو دوست دارم كه عمل من بالا رود در حالتى كه من صائم باشم .) پس سيّد فرمود: (سزاوار است كه انسان در هر دوشنبه و پنجشنبه محافظت كند به هرطريقى در طلب توفيق و مبادا كه در اين دو روز، خود رامهمل بگذارد در استظهار در طاعت و اينكه كوشش كند در سلامتى از اضاعت به قدر امكان .زيرا كه عقل و نقل هر دو اقتضا مى كند كه وقت عرض عبد بر سلطان ، مستعد و متحفظ باشدبه خلاف غير آن از اوقات .) و نيز در فصل هفتم كتاب (جمال الاسبوع ) فرموده : (از مهمات روز دوشنبه اينكه آنروز، عرض اعمال است بر خدا و رسول و خاصان او صلوات اللّه عليهم .) آنگاه جمله اى از اخبار خاصه و عامه را نقل نمود و فرمود كه روايت شده از طريق خاصهكه : (وقت عرض اعمال در اين دو روز، وقت انقضاى اين دو روز است . پس سزاوار است ازبراى بنده اى كه عارف است به حرمت كسى كه عرض مى شوداعمال بر او، اينكه تفقّد كند اعمال خود را و اصلاح كند آن را، به غايت آنچه طاقت او مىرسد به آن و متذكر شود كه آن اعمال ، عرض مى شود بر خداوند جلّ جلاله كه داناستبه سراير؛ آنگاه بر خواص او اهل مقام باهر و حاضر مى كند اين صحيفه ها در پيش روىخداوند و پيش روى ايشان فضايح گناهان صغيره و كبيره را. پس چگونه سهل است اين مطلب در نزد بنده اى كه تصديق كرده به خداوند ملك اعظمعزيز قاهر و به روز بازپسين .) وصيت سيّد بن طاووس به فرزند خود و در (كشف المحجه ) به فرزندش وصيت كرده كه : (عرض كن حاجات خود را برحضرت مهدى صلوات اللّه عليه در هر روز دوشنبه و هر روز پنجشنبه از هر هفته به آنجناب بعد از سلام بر او به آن زيارت كه اولش اين است : سلام اللّهالكامل التام تا آخر آنچه گذشت در باب سابق . و بگو : يااَيُّهَا الْعَزيز مَسَّنا وَاَهْلَنا الضُّرَ وَ جِئْنا بِبَضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَاَوْفِ لَنَاالْكَيْل وَتَصَدَّقْ عَلَيْنا اِنَّ اللّهَ يَجْزِى الْمُتَصَدِّقين . تا آخر كلمات شريفه كهچون منقول نبود و اختصاصى داشت به ساداتنقل نكرديم . و در آخر آن فرمود كه : (ذكر كن براى آن جناب كه پدر تو ذكر كرده براى تو كه تورا سپرده و وصيّت نموده به آن جناب و گردانده تو را به اذن خداوند جلّ جلاله ، بنده اوو اينكه تو را واگذاشته به او. پس بدرستى كه جواب آن جناب صلوات اللّه عليهخواهد رسيد به تو و بالجمله آخر اين دو روز كه به مقتضاى اخبار مستفيضه ، روز عرضاعمال است .) بنا به روايت شيخ طوسى در غيبت : اوّلا بر حضرت حجّت عليه السلام آنگاه بر هر يكاز ائمه ، آنگاه به رسول خدا صلوات اللّه عليه آنگاه عرض شود بر خداى تعالى وهم به حسب تقسيم ساعات روز، مختص است به آن جناب و نيز وقتتبديل ملائكه حفظه است كه موكّلين روز، بالا روند و موكلين شب فرود آيند، بايد نهايتمراقبت و مواظبت نمود در اصلاح اعمال و تدارك آنچه فوت شده و رفعشواغل و موانع از توجّه و تضرّع و انابه و برخاستن از مجالساهل غفلت و توسّل به امام عصر عليه السلام به نحوى كه سابقا اشاره كرديم و خواستناز آن جناب ، شفاعت در اصلاح صحايف اعمال وتبديل سيّئات آن به حسنات و تمام و با قدر و منزلت كردن حسنات آن بهفاضل حسنات خود، حسب دعاى مشهور از آن جناب كه براى شيعيان خود كرده اند و از خداوندخواستند كه چنين كند. ونيز در شب و روز دوشنبه و پنجشنبه سعى كند در كردن عملى خالص كه شايد بهبركت آن ، از مفاسد باقى در گذرند و اختصاص دهد اين دو روز را به بعضىاعمال ، چنان كه در اخبار رسيده ، مثل : استحباب خواندن هزار مرتبه انا انزلناه در هريك از آنها. و خواندن سوره هل اتى در نماز صبح هر دو روز. كه هر دو سوره ،حال مختص است به امام عصر عليه السلام . جاروب كردن مسجد در هر دو روز. خواندن استغفار ماءثور در آخر روز پنجشنبه . و غير اينها از اعمال كه در محلش مذكور است . شب و روز نيمه شعبان هفتم : شب و روز نيمه شعبان كه ولادت با سعادت آن جناب عليه السلام در آن بوده و ايننعمت عظيمه را خداوند، در آن به بندگانش عطا فرموده . كافى است در مقام بيان تعظيم واحترام اين وقت شريف ، آنچه لسان اهل البيت عليهم السلام عالم ربّانى سيّد على بنطاووس رحمه الله در (اقبال ) گفته كه : (بدان ! مولاى ما مهدى صلوات اللّه عليهكسى است كه اطباق كردند اهل صدق از كسانى كه اعتماد بر ايشان هست به اينكه پيغمبرخدا صلى الله عليه و آله بشارت داده امّت را به ولادت آن جناب و بزرگى انتفاع مسلمينبه رياست او و دولت او و ذكر نمود شرح كمال او را و آنچه خواهد رسيد به آنحال جلالت او به مقامى كه ظفر نيافته بر آن پيغمبرى گذشته و نه وصى لاحقى ونرسيده به آن ملك سليمانى كه حكم كرد در ملك خود بر جن وانس . زيرا كه سليمانعليه السلام چونكه گفت : هَبْ لى مُلْكا لا يَنْبَغى لاَِحَدٍ مِنْ بَعْدى .(127) خداوند! ! اعطا كن به من ملكى كه سزاوار نباشد براى احدى بعد از من . در جواب نفرمودند كه : (سؤ ال تو را اجابت كرديم در اينكه عطا نكنيم احدى را بعد ازتو بيشتر از آن . و جز اين نيست كه خداوند جلَّ جلالُه فرمود: فَسَخَّرنا لَهُ الرّيحَتَجْرى بِاءمرِه رُخاءً حيث اَصابَ # وَالشَّياطينَ كلَّ بنّاءٍ و غوّاصٍ # وَ آخَرينَ مُقَرَّنينَ فِىالاَْصْفادِ.(128) باد و شياطينى را ذليل و مسخّر امر و نهى كرديم و مسلمين اجماع كردند بر اينكه بهمحمّد، سيّدالمرسلين و خاتم النبيين صلى الله عليه و آله داده شده ازفضل عظيم و مكان جسيم ، چيزى كه داده نشده به احدى از پيغمبران در هيچ زمان و نهسليمان . و اينكه مهدى صلى الله عليه و آله خواهد آمد در آخر الزمان در حالتى كه منهدمشده اركان دين انبياء و مندرس شده آثار مراسم اوصياء و منطمس شده آثار انوار اولياء.پس پر مى كند زمين را از عدل و داد و حكمت ، چنان كه پر شده از جور وجهل و ظلم . و خداى تعالى پيغمبر خود، محمّد صلى الله عليه و آله را فرستاد كه تجديد نمايدساير مراسم انبيا و مرسلين را و زنده كند معالم صادقين از اوّلين و آخرين را و نرسيد كهاحدى از ايشان صلوات اللّه عليهم كه برخاسته باشد براى جمع كار ايشان بعد ازمندرس شدن آن و رسيده باشد به آنچه مى رسد به آن مهدى صلى الله عليه و آله .) و ذكر نموده ابونعيم حافظ و غير او از رجال مخالفين و ذكر كرده ابن المنادى در كتاب(ملاحه ) و او در نزد ايشان ثقه و امين است و ذكر كرده ابوالعلاى همدانى كه براىاوست مقام عالى . ذكر نموده شيعه آن جناب عليه السلام از آيات ظهورش و انتظام امورش از سيّدالمرسلينصلى الله عليه و آله آنچه كه نمى رسد به آن ، احدى از عالميان و اين از جمله آياتخاتم النبيين صلى الله عليه و آله تصديق آنچه مخصوص فرمود خداى تعالى آن جنابرا به آن ، كه آن از فضايل اوست در كلام خود: لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّه .كه دين نبىّ خود را غالب خواهد فرمود بر جميع دينها. پس سزاوار است كه بوده باشد تعظيم اين شب به جهت دلالت آن حضرت در نزد مسلمينكه معروفند به حقوق امامت او به اندازه آن كه ذكر فرمود جدّ او محمّد صلى الله عليه وآله و بشارت داده به او اهل سعادت از امّت خود، چنان كه اگر ظلمت فرو مى گرفتمسلمانان را و مشرف مى شد بر ايشان لشكر دشمنان ايشان يا احاطه مى كرد به ايشاننحوست گناهان ايشان ، پس خداى تعالى پديدار مى كرد مولودى را كه فك مى كرد ازدل عبوديّت و متمكّن مى كرد هر دست بسته را از حق خود و عطا مى كرد هر نفسى را آنچهمستحق بود به جهت سابقه اعمال خود و مى گسترانيد از براى خلايق در مغارب و مشارقبساطى كه اطراف آن يكسان و اكناف آن بى پايان و اوصاف آن نيك و پسنديده مى بود ومى نشاند جميع را بر آن ، نشاندن والد مهربان ، اولاد عزيز خود را يا نشاندن پادشاهكريم رحيم ، زيردستان خود را تا بنماياند به ايشان از مقدمات آيات مسرّت و نشاننيكيها درد از سعادت بى زوال شهادت دهد حاضر آن براى غايب از آن و بكشاند گردنها ودلها را به سوى طاعت بخشنده آنها. پس هر آينه بايد برخيزد هر انسان در اين شب به قدر شكر آنچه خداوند جلّ جلاله منّتگذاشته بر او به اين سلطان و قرار داده او را از رعاياى آن جناب و ذكر شدگان درديوان عسكر او و ناميده شدگان از اعوان بر استحكام اسلام و ايمان واستيصال كفر و طغيان و عدوان و كشاندن سرّ اوقات را در تمام جهات از آنجا كه آفتابطلوع نمايد تا به آنجا كه غروب كند و قرار دهد از خدمت خود براى خداوند جلّ جلاله كهاجساد وفا نكند براى افائد آن و خدمت براى رسولش كه سبب اين ولادت و سعادت وشرف رياست بود و خدمت براى آباء طاهرينش كهاصل و اعوان او بودند بر اقامت حرمت آن و خدمت آن و خدمت براى آن جناب به آنچه واجب استبر رعيت از براى مالك زمام امور او و آنكه قيّم است براى كارهايش كه آن را مستقيم كند وبه سعادتش رساند. و نمى يابم كه قوّه بشريّه قادر باشد بر قيام حقوق معظّمه مرضيّه مگر به قوّتى ازقدرت ربّانيّه ، پس بپا دارد هر بنده نيكبخت به قدر طاقت خود، آنچه را كه خداوند به اوانعام فرموده از قوّت و اجتهاد. دعاى مهم شب نيمه شعبان آنگاه فرمود: اين دعا را كه قَسم است بر خداوند، به حق اين مولود عظيم الشاءن بخواند در شب نيمهشعبان : اللّهم بحق ليلتنا هذه ومولودها وحجّتك وموعودها الّتى قرنت الى فضلها فضلافتمت كلمتك صدقا وعدلا لا مبدل لكلماتك ولامعقب لاياتك نورك المطالق ويائك المشرقوالعلم النور فى طخياء الديجور الغائب المستورجل مولده وكرم محتده والملائكة شهداءه واللّه ناصره ومؤ يده اذا ان ميعاده والملائكة امدادهسيف اللّه الذى لايخبووذ والحلم الّذى لايصبو مدارا الذهر ونواميس العصر و ولاة الامرالمنزل عليهم الذكر وما ينزل عليهم فى ليلة القدر واصحاب العشر والنشر تراجمةوحيه و ولاة امره ونهيه . اللّهم فصل على خاتمهم وقايمهم المستور عن عوالمهم وادرك بنا ايامه و ظهوره وقيامهواجعلنا من انصاره واقرن ثارنا بثاره واكتبنا فى اعوانه وخلصائه واحينا فى دولتهناعمين وفى صحبته غانمين وبحقه قائمين ومن السوء سالمين يا ارحم الراحمين والحمد للّهرب العالمين وصلى اللّه على محمّد خاتم النبيين والمرسلين و علىاهل بيته الصادقين وعترته الناطقين والعن جميع الظالمين واحكم بيننا و بينهم يا احكمالحاكمين . روز نوروز، روز ظهور امام عصر عليه السلام هشتم : روز نوروز كه روز ظهور و ظفر امام عصر عليه السلام بردجّال است . چنان كه جمال السالكين ، احمد بن فهد حلى در (مهذّب البارع ) فرمود: خبرداده ، المولى السيّد المرتضى العلامه بهاء الدين على بن عبدالحميد، نسابه و امتفضائله به اسناد خود از معلى بن خنيس از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: (روزنوروز، روزى است كه عهد گرفت پيغمبر صلى الله عليه و آله براى اميرالمؤ منين عليهالسلام در غدير خم ، پس اقرار نمودند به ولايت او. پس خوشا حال آن كسى كه ثابت بماند بر آن و تُواى بر آن كه بشكند آن عهد را و آنروزى است كه فرستاد رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن روز، على عليه السلام رابه وادى جن ، پس عهد و مواثيق از ايشان گرفت . و آن روزى است كه ظفر يافت در آن روز، بهاهل نهروان و كشت ذوالثديه را. و آن روزى است كه ظاهر مى شود قائم در آن روز و ظفر مى دهد او را از خداوند بردجّال پس بر دار مى كشد او را بر كناسه كوفه . و هيچ روز نوروزى نيست مگر آنكه ما انتظار مى كشيم در آن ، فرج را. زيرا كه آن روز ازايّام ماست كه فُرس ، آن را محافظت نمودند و شما، يعنى عرب ، آن را ضايع نموديد. الخ) و علاّمه مجلسى در (بحار) اين خبر را مشروحا از سيّدفضل اللّه راوندى نقل نموده كه محل ذكر آن و ذكر اشكالات در آن خبر و جواب از آن وتحقيق روز نوروز نيست . ولكن مخفى نماند كه بودن روز خروج امام زمان عليه السلام روز جمعه و نوروز و عاشورانه به نحوى است كه در سالهاى بسيار كه توافق نكنند، منتظر فرج نتوان شد، زيراغير ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن بن على المهدى صلوات اللّه عليه كهحال از عمر شريفش هزار و چهل سال و چيزى مى گذرد كه خواهد شد وتبديل و خلفى در او نخواهد شد، مابقى آنچه رسيده از آيات و علامات پيش از ظهور ومقارن آن ، همه قابل تغيير و تبديل و تقديم و تاءخير وتاءويل به چيز ديگر كه از اهل بيت عصمت عليهم السلام رسيده باشد، هست . حتى آنها كهدر شمار محتوم ذكر شده ، چه ظاهرا مراد از محتوم در آن اخبار نه آن است كه هيچقابل تغيير نباشد و ظاهر همان را كه فرمودند به همان نحو بيايد، بلكه مرادواللّه يعلم مرتبه اى است از تاءكيد در آن كه منافاتى با تغيير در مرحلهاز انحاى وجود آن نداشته باشد. و مؤ يّد اين مقال است آنچه شيخ نعمانى در غيبت خود از ابى هاشم داوود بن قاسم بنجعفرى روايت كرده كه گفت : بوديم در نزد ابى جعفر محمّد بن على الرضا عليهما السلامپس جارى شد ذكر سفيانى و آنچه رسيده بود در روايت كه امر او از محتوم است . پس گفتم به ابوجعفر عليه السلام كه : (آيا خداوند بداء خواهد فرمود در محتوم ؟) فرمود: (آرى !) پس گفتم به آن جناب كه : (مى ترسم كه خداوند بداء فرمايد در قائم عليه السلام.) فرمودند: (بدرستى كه قائم عليه السلام از ميعاد است و خداوند خلف نمى فرمايد ميعادخود را.) و محتمل است كه هر كدام از آن روز، روز يكى از حالات آن جناب باشد؛ چون خروج از قريهكرعه يا ظهور در مكّه معظمه يا زمان غلبه و قهر بر اعدا وقتل گردنكشان يا استقرار در كوفه كه مقرّ سلطنت است .
|
|
|
|
|
|
|
|