قبل | فهرست | بعد |
« وَلَيْتَ شِعْرِى يَا سَيِّدِى وَإِلَهِى وَمَوْلاَىَ
»وَلَيْتَ شِعْرِى يَا سَيِّدِى وَإِلَهِى وَمَوْلاَىَ...
« أَتُسَلِّطُ النَّارَ عَلَى وُجُوه خَرَّتْ لِعَظَمَتِكَ سَاجِدَةً ، وَعَلَى أَلْسُن نَطَقَتْ »
« بِتَوْحيدِكَ صادِقَةً ، وَبِشُكْرِكَ مادِحَةً ، وَعَلى قُلُوب اعْتَرَفَتْ بِإِلَهِيَّتِكَ مُحَقِّقَةً »
« وَعَلَى ضَمَائِرَ حَوَتْ مِنَ الْعِلْمِ بِكَ حَتَّى صارَتْ خَاشِعَةً ، وَعَلَى جَوارِحَ سَعَتْ »
« إِلَى أَوْطَانِ تَعَبُّدِكَ طَائِعَةً ، وَأَشَارَتْ بِاسْتِغْفَارِكَ مُذْعِنَةً ، مَا هكَذَا الظَّنُّ بِكَ »
« وَلاَ أُخْبِرْنَا بِفَضْلِكَ عَنْكَ يَا كَرِيمُ ، يَا رَبِّ »
« اى آقاى من و معبود و سرورم ! اى كاش مى دانستم آيا آتش را بر چهره هايى كه براى عظمتت سجده كنان بر زمين نهاده شده مسلّط مى كنى ، و نيز بر زبان هايى كه صادقانه به توحيدت و به سپاس گزاريت مدح كنان گويا شده ، و بر دل هايى كه بر پايه ى تحقيق ، به خداييت اعتراف كرده ، و بر باطن هايى كه معرفت به تو آنها را فراگرفته تا آنجا كه در پيشگاهت خاضع و فروتن شده ، و به اعضايى كه مشتاقانه به سوى پرستشگاههايت شتافته و اقرار كنان جوياى آمرزشت بوده اند ، شگفتا آيا اين همه را به آتش بسوزانى ! هرگز چنين گمانى به تو نيست ، و از فضل و احسانت چنين خبرى به ما نداده اند ، اى بزرگوار ، اى پروردگار » .
عبادت جامع
در ميان تمام عبادات تنها عبادتى كه مى توان گفت عبادت جامع است ، نماز است . نمازگذار به وسيله ى نماز ، كمال خضوع و فروتنى و خاكسارى خود را به پيشگاه حضرت محبوب مى برد ، و به وسيله ى نماز ، به يگانگى و توحيد او اقرار مى كند ، و به سبب نماز ، سپاسگزارى خود را به حق تقديم مى نمايد . و بر پايه ى تحقيق و معرفت به خدايى اش اعتراف مى كند و اين اعضا و جوارح اند كه با اتصال به اراده ى انسان ، مشتاقانه به مساجد و به كعبه و به حرم پيامبر و امامان مى شتابند .
علاوه بر اين ، اهل معرفت كه تا حدى خدا و خود و اهداف آفرينش را شناخته اند . به محضر عظمتش فروتنى دارند و در خلوت و آشكار و در هر شرايط خوش و ناگوار به يگانگى اش اقرار مى كنند و با زبان قلب و حال و قال ، نعمت هاى بى شمارش را سپاس مى گزارند و دل نورانى و قلب استوارشان بر پايه ى تحقيق و معرفت به الوهيت او اقرار مى نمايد و با باطن هاى مملوّ از آگاهى و معرفتشان به درگاه مباركش خضوع مى كنند و با اعضا و جوارحشان براى جلب رضايت او به مساجد و معابد مى روند .
اينان چگونه به حضرت دوست گمان بد برند ؟ و چرا به جناب او حسن ظن نداشته باشند ؟ كدام پيامبر و كدام امام و كدام كتاب آسمانى از جانب حضرت حق به آنان خبر داده اند كه بندگانى چون شما را به عذاب مبتلا مى كنند و چهره ها و زبانها و دل ها و نهادها و اعضا و جوارحتان را به آتش مى سوزانند ؟!
اينان با توجه به اينكه پيامبران و امامان و كتاب هاى آسمانى به آنان خبر داده اند كه مردم مؤمن و دارندگان عمل صالح و آراستگان به اخلاق حسنه ، گرچه لغزشى هم داشته اند ولى با توبه و انابه جبران كرده اند ، هرگز به آتش قيامت و آتش فراق محبوب سوزانده نخواهند شد .
در اين بخش لازم است رواياتى درباره ى نماز ـ كه عبادتى جامع است ـ نقل شود . از حضرت كريم عاجزانه بخواهيم كه همه ى ما را با رعايت شرايط ـ به ويژه خلوص و اخلاص ـ به اين عبادت بزرگ كه مانع از دچار شدن انسان به عذاب فردى است موفق بدارد .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رواياتى درباره ى نماز مى فرمايد :
الصَّلاةُ مِن شَرايِعِ الدِّينِ ، وَفِيها مَرضَاةُ الرَّبِّ عَزَّ وَجَلَّ ، وَهِىَ مِنْهاجُ الأَنْبِياءِ(1) .
« نماز از قوانين دين است . خوشنودى پروردگار در نماز است و نماز راه پيامبران است » .
جَعَلَ اللّهُ جَلَّ ثَناؤُهُ قُرَّةَ عَيْنِى فِى الصَّلاةِ ، وَحَبَّبَ إِلىَّ الصَّلاةَ كَمَا حَبَّبَ إِلَى الجائِعِ الطَّعَامَ ، وَإِلَى الظَّمآنِ المآءَ . وَإِنَّ الجائِعَ إِذَا أَكَلَ شَبِعَ ، وَإِنَّ الظَّمآنَ إِذَا شَرِبَ رَوِىَ ، وَأَنا لا أَشْبَعُ مِن الصَّلاةِ(2) .
« خدا كه ثنايش بزرگ است ، نور چشم و خوشنودى قلب مرا در نماز قرار داده است و نماز را محبوب من نموده ، چنان كه طعام ، محبوب گرسنه و آب ، محبوب تشنه است . و يقيناً گرسنه وقتى مى خورد سير مى شود و تشنه هنگامى كه مى نوشد سيراب مى گردد و من از نماز سير نمى شوم » .
إِذَا قُمتَ إِلَى الصَّلاةِ وَتَوَجَّهتَ وَقَرأْتَ أُمَّ الكِتابِ وَما تَيَسَّرَ مِنَ السُّوَرِ ثُمَّ رَكَعتَ فَأَتمَمتَ رُكُوعَها وَسُجودَها وَتَشَهَّدتَ وَسَلَّمتَ ، غُفِرَ لَكَ كُلُّ ذَنْب فيمَا بَينَكَ وَبَينَ الصَّلاةِ الَّتى قَدَّمتَها إِلى الصَّلاةِ المُؤَخَّرَةِ(3) .
« هنگامى كه به نماز ايستادى و به سوى قبله رو كردى و فاتحة الكتاب و هر كدام از سوره هاى قرآن را كه ميسّر بود خواندى ، سپس به ركوع رفتى و ركوع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ خصال : 2 / 522 ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 7 / 3092 ، الصلاة ، حديث 10528 .
2 ـ مكارم الاخلاق : 461 ، الفصل الخامس ; ميزان الحكمه : 7 / 3092 ، الصلاة ، حديث 10535 .
3 ـ امالى صدوق : 549 ، حديث 22 ; ميزان الحكمه : 7 / 3096 ، الصلاة ، حديث 10556 .
و سجود را به اتمام رساندى و تشهد خواندى و سلام دادى ، همه ى گناهان بين تو و بين نمازى كه به جا آورى تا نماز آينده ، مورد آمرزش قرار مى گيرد » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ى نماز در رواياتى فرموده است :
الصَّلاةُ تَستَنْزِلُ الرَّحْمَةَ(1) .
« نماز رحمت را نازل مى كند » .
الصَّلاةُ قُربَانُ كُلِّ تَقىّ(2) .
« نماز نزديك كننده ى هر پرهيزگارى به خداست » .
أُوصِيكُم بِالصَّلاةِ وَحِفْظِهَا ، فَإِنَّها خَيْرُ العَمَلِ وَهِىَ عَمُودُ دِينِكُم(3) .
« شما را به نماز و حفظ آن سفارش مى كنم ، زيرا نماز بهترين عمل و پايه ى دين شماست » .
إِنَّ الإنسانَ إِذَا كانَ فِى الصَّلاةِ فَإِنَّ جَسَدَهُ وَثِيابَهُ وَكُلَّ شَىء حَولَهُ يُسَّبِّحُ(4) .
« انسان هنگامى كه در نماز است ، جسم و لباسش و هر چه اطراف اوست تسبيح مى گويند ! »
يا كُميلُ ! لَيسَ الشَّأنُ أن تُصَلِّىَ وَتَصُومَ وَتَتَصَدَّقَ ، إنَّما الشَّأنُ أن تَكُونَ الصَّلاةُ فُعِلَت بِقَلب نَقِىٍّ ، وَعَمَل عِندَ اللّهِ مَرضِىٍّ ، وَخُشوع سَوِىّ(5) .
« كميل كار اين نيست كه نماز بخوانى و روزه بگيرى و صدقه بپردازى ، كار اين است كه نماز را با قلبى پاك ، و عملى مورد خوشنودى خدا ، و خشوعى نيكو بجا آورى » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غرر الحكم : 175 ، حديث 3341 ; ميزان الحكمه : 7 / 3092 ، الصلاة ، حديث 10532 .
2 ـ خصال : 2 / 620 ; ميزان الحكمه : 7 / 3094 ، الصلاة ، حديث 10537 .
3 ـ امالى طوسى : 522 ، حديث 1157 ، ميزان الحكمه : 7 / 3094 ، الصلاة ، حديث 10543 .
4 ـ علل الشرايع : 2 / 336 ، باب 33 ، حديث 2 ; ميزان الحكمه : 7 / 3104 ، الصلاة ، حديث 10585 .
5 ـ تحف العقول : 174 ، وصية لكميل بن زياد ، ميزان الحكمه : 7 / 3106 ، الصلاة ، حديث 10592 .
پس از قرآن مجيد ، مصادر روائى معتبر و موثق شيعه ، مانند : « كتب اربعه » ، « وسائل الشيعه » و . . . بهترين و كامل ترين منابع ، براى فرا گرفتن و بدست آوردن آثار دنيايى و آخرتى نماز است .
حسن ظن به خدا
راستى انسانى كه تا حدّى از ايمان و عمل صالح و اخلاق حسنه برخوردار است و قصد دارد تا پايان عمر حركت و تلاشش را در راه حق ادامه دهد ، بايد به الطاف و عنايات و رحمت و مغفرت حق ، گمان نيك و حسن ظن داشته باشد ; به اين معنا كه : در حال ترس از مواقف قيامت و عذاب حق ، به خود نويد واقعى و اميد حقيقى دهد كه مولايش هنگام مرگ و در جهان برزخ و به ويژه در عرصه ى قيامت ، كريمانه با او معامله خواهد كرد و از گناهش خواهد گذشت و تلاش و كوشش دينى اش را مى پذيرد و درهاى بهشت را به رويش مى گشايد و او را با اوليايش محشور مى كند .
امامان معصوم ما در رواياتى كه از آنان نقل شده حسن ظن را نتيجه ى تلاش مثبت دانسته اند :
قَالَ عَلِىٌ (عليه السلام) : حُسنُ الظَّنِ أن تُخْلِصَ العَمَلَ ، وَتَرجُوَ مِنَ اللّهِ اَنْ يَعْفُوَ عِنِ الزَّلَلِ(1) .
« على (عليه السلام) فرمود : حسن ظن اين است كه تلاش و كوشش را براى خدا خالص كنى و از خدا اميد عفو لغزشهايت را داشته باشى » .
عَن الصَّادِقِ (عليه السلام) : حُسنُ الظَّنِ بِاللّهِ أن لاَ تَرجُوَ إِلاَّ اللّهَ وَلا تَخافَ إِلاَّ ذَنبَكَ(2) .
« امام صادق (عليه السلام) فرمود : حسن ظن به خدا اين است كه جز به خدا اميد نورزى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غرر الحكم : 83 ، حديث 1327 ; ميزان الحكمه : 7 / 3402 ، الظن ، حديث 11590 .
2 ـ كافى : 2 / 72 ، باب حسن الظن ، حديث 4 ; ميزان الحكمه : 7 / 3402 ، الظن ، حديث 11589 .
و جز از گناهانت نترسى » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى حسن ظن فرمود :
وَالَّذِى لاَ إِلهَ إِلاَّ هُو ، لاَ يَحسُنُ ظَنُّ عَبد مُؤمِن بِاللّهِ إِلاَّ كَانَ اللّهُ عِندَ ظَنِّ عَبْدِهِ المُؤمِنِ ; لاَِنَّ اللّهَ كَريمٌ بِيَدِهِ الخَيرَاتُ ، يَسْتَحيِى أَن يكونَ عَبدُهُ المُؤمِنُ قَد أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ يُخلِفُ ظَنَّهُ وَرَجاهُ ، فَأَحسِنُوا بِاللّهِ الظَّنَّ وَارْغَبُو إِلَيْهِ(1) .
« سوگند به آن كه معبودى جز او نيست ، گمان عبد مؤمن به خدا نيكو نمى شود مگر اين كه خدا نزد گمان ، مؤمن خود است ، زيرا خدا كريم است و همه ى خوبى ها به دست اوست ، حيا مى كند از اين كه بنده ى مؤمنش گمان نيك به او برد ، آنگاه گمان نيك و اميدش را تخلّف كند ، پس به خدا گمان نيك بريد و به سوى او مشتاق شويد » .
و نيز آن حضرت فرمود :
لاَ يَمُوتَنَّ أَحَدُكُم حَتَّى يَحْسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ; فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ بِاللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ثَمَنُ الجَنَّةِ(2) .
« هيچ يك از شما از دنيا نرود مگر اين كه به خدا حسن ظنّ ورزد ، زيرا حسن ظن به خداى عز و جلّ بهاى بهشت است » .
و نيز فرمود :
حُسنُ الظَنِّ بِاللّهِ مِن عِبادَةِ اللِّهِ(3) .
« حسن ظن به خدا ، از رشته هاى بندگى خداست » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 71 ، باب حسن الظن ، حديث 2 : ميزان الحكمه : 7 / 3400 ، الظن ، حديث 11581 .
2 ـ امالى طوسى : 379 ، حديث 814 ; ميزان الحكمه : 7 / 3400 ، الظن ، حديث 11582 .
3 ـ ميزان الحكمه : 7 / 3400 ، الظن ، حديث 11584 .
« وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِى ، عَنْ قَلِيل مِنْ بَلاَءِ الدُّنْيَا وَعُقُوبَاتِهَا ، وَمَا يَجْرِى » « فِيهَا مِنَ الْمَكَارِهِ عَلَى أَهْلِهَا ، عَلى أَنَّ ذلِكَ بَلاَءٌ وَمَكْرُوهٌ ، قَلِيلٌ » « مَكْثُهُ ، يَسِيرٌ بَقَاؤُهُ ، قَصِيرٌ مُدَّتُهُ ، فَكَيْفَ احْتِمَالِى لِبَلاَءِ الاْخِرَةِ ، » « وَجَلِيلِ وُقُوعِ الْمَكَارِهِ فِيهَا ، وَهُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ ، وَيَدُومُ مَقَامُهُ ، » « وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْ أَهْلِهِ ، لاَِنَّهُ لاَ يَكُونُ إِلاَّ عَنْ غَضَبِكَ وَانْتِقامِكَ وَسَخَطِكَ » « وَهذا ما لاَ تَقُومُ لَهُ السَّمَاوَاتُ وَالاَْرْضُ ، يَا سَيِّدِى فَكَيْفَ لِى وَأَنَا »
« عَبْدُكَ الضَّعِيفُ الذَّلِيلُ ، الْحَقِيرُ الْمِسْكِينُ الْمُسْتَكِينُ »
« و تو از ناتوانى ام در برابر اندكى از غم و اندوه دنيا و كيفرهايش ، و آنچه كه از ناگوارى ها بر اهلش مى گذرد آگاهى . با اينكه اين غم و اندوه و ناگوارى درنگش اندك ، و زمان ماندنش كم ، و مدّتش كوتاه است ، پس چگونه خواهد بود تاب و توانم در برابر بلاى آخرت ، و عظمت ناگوارى ها در آنجا ، در حالى كه زمانش طولانى و جايگاهش هميشگى است ، و آن را از اهلش سبك نكنند ، زيرا مايه ى آن بلا و محنت فقط از خشم و انتقام و ناخشنودى توست ، و اين چيزى است كه آسمان ها و زمين در برابرش تاب نياورند ، اى آقاى من ، تا چه رسد به من ،
در حالى كه من بنده ى ناتوان و خوار و كوچك و زمين گير و درمانده ى توام » .
بلاى دنيا و آخرت
رنج و محنت و بلاى دنيا ، چنان كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى فرمايد ، با رنج
و محنت و بلاى آخرت از چند جهت فرق دارد :
اول : آنچه از سختى و دشوارى و بلا و رنج ، هم چون طوفان ، زلزله ، سيل ، خشكسالى ، قحطى ، گرانى ، غربت و انواع بيمارى ها بر انسان مى گذرد ، درنگش اندك و ماندنش كم و زمانش بسيار كوتاه است و آنچه از بلا در آخرت به سر انسان مى آيد ، زمانش طولانى و جايگاهش هميشگى است .
دوم : گاهى بلاها نسبت به انسان جنبه ى آزمايش و امتحان دارد كه اگر انسان بر آنها صبر كند و استقامت ورزد تا ايمانش از بركت آن صبر حفظ شود ، ثواب و پاداشى عظيم دارد و مايه ى جلب خوشنودى خداست ، مانند صبرى كه پيامبران نسبت به آزار مردم زمانشان از خود نشان دادند و مانند استقامتى كه اولياى الهى چون آسيه و مؤمن آل فرعون و حبيب نجار و مجاهدان در راه خدا داشتند ، ولى بلاى آخرت فقط و فقط جريمه ى گناهان و عذاب معصيت ها و نافرمانى هاى انسان است .
قرآن مجيد معيّت خدا را با انسان نتيجه ى صبر و استقامت او در برابر اطاعت از خدا و پيامبر و استقامتورزيش در برابر معصيت و گناه مى داند .
( . . . وَاصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ )(1) .
« و صبر پيشه كنيد ، زيرا خدا با صابران است » .
قرآن مجيد صابران را بشارت داده و آنان را مشمول صلوات و رحمت خدا دانسته است(2) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انفال : 46 .
2 ـ بقره : 154 تا 156 : ( . . . وَ بَشِّرِ الصابِرِينَ * الَّذِينَ إذا أَصابَتْهُم مُصِيبَةٌ قالُوا إنّا لِلّهِ وَإنّا إِلَيهِ راجِعُونَ * أوُلئِكَ عَلَيهِم صَلواتٌ مِن رَبِّهِم وَرَحمَةٌ وَأولِئكَ هُمُ المهتَدونَ ) .
الصَّبرُ ثَلاثةٌ : صَبرٌ عِندَ المُصِيبَةِ ، وَصَبرٌ عَلَى الطَّاعَةِ ، وَصَبرٌ عَنِ المَعْصِيَةِ(1) .
« صبر سه صبر است : صبر هنگام مصيبت ، و صبر بر طاعت ، و صبر در برابر معصيت » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در تفسير صابرين فرمود : صابرين كسانى هستند كه بر طاعت خدا و در برابر معصيت او صبر مى كنند ، رزق و روزى را از راه حلال و پاك بدست مى آورند ، بر پايه ى ميانه روى انفاق مى كنند و مازاد مال را براى آخرت مى فرستند ، پس اينان رستگارانند(2) .
ولى بلاى آخرت جنبه ى آزمايش و امتحان ندارد ، بلكه مكافات عمل است و صبرى هم بر آن متصور نيست ، و بر فرض محال ، اگر كسى بتواند در برابر آن عذاب صبر كند براى صبرش هيچ پاداش و اجرى وجود ندارد !
عذابهاى برزخ و قيامت
بخشى از آيات قرآن به ويژه در سه جزء آخر قرآن به عذاب هاى گوناگون برزخ و قيامت اشاره دارد ، و پاره اى از روايات هم به بيان گوشه اى از بلاى آخرت پرداخته اند .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره ى دشمنان خدا مى فرمايد :
. . . و كسى كه دشمن خداست ، فرشته اى بر او درآيد كه از نظر رفتار و منظره ، زشت ترين آفريده ، و از جهت بو ، بدبوترين آنهاست ; به او مى گويد : تو را به پذيرايى از آب بسيار جوشان و ورود به دوزخ بشارت باد . دشمن خدا غسل دهنده اش را مى شناسد و حمل كنندگان جنازه اش را سوگند مى دهد كه او
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 91 ، باب الصبر ، حديث 15 .
2 ـ مكارم الاخلاق : 446 ، الفصل الرابع فى موعظة رسول اللّه ( ص ) ; مستدرك الوسائل : 11 / 261 ، باب وجوب الصبر ، حديث 12940 .
را از بردن به سوى قبر معاف بدارند ، ولى هنگامى كه او را وارد قبر كنند ، دو فرشته ى سئوال كننده بر او درآيند و كفنش را كنار نهند ، سپس به او گويند : پروردگارت كيست و دينت چيست و پيامبرت چه كسى است ؟ مى گويد : نمى دانم . دو فرشته گويند : ندانستى و راه نيافتى . پس ملاژ او را با ضربه اى به وسيله ى چيزى شبيه عصا مى كوبند كه خدا جنبنده اى را نيافريده مگر آن كه از شدت آن ضربه به وحشت و ترس مى افتد ; فقط جن و انس صداى آن ضربه را نمى شنوند . آنگاه درى به سوى دوزخ به رويش مى گشايند و به او مى گويند : به بدترين حال بخواب . آن قبر براى او از تنگى و فشار چنان مى شود كه مغزش از ميان ناخن و گوشتش بيرون مى آيد و خدا مارها و عقرب ها و وحشى هاى زمين را بر او چيره مى كند ، پس او را تا هنگامى كه خدا از قبرش برانگيزد مى گزند(1) .
شيخ صدوق درباره ى عذاب دوزخ از حضرت باقر (عليه السلام) روايت مى كند كه :
اهل آتش از سختى عذاب دردناك مانند سگ و گرگ فرياد مى كشند ، براى آنان هرگز مرگى در كار نيست ، عذاب از آنان سبك نمى شود ، در آن تشنه و گرسنه اند ، ديدگانشان ضعيف و كم نور است ، لال و كر و كورند ، چهره هايشان سياه است ، رانده شده و پشيمان و مورد خشم اند ، به آنان رحم نمى شود و در عذابشان تخفيف نمى دهند ، در دوزخ مى سوزند و از آب بسيار جوشان مى نوشند و از مادّه اى بسيار بدبو و بدتر از زهر مى خورند و آنان را با گرزهاى آتشين مى كوبند و با چكش هاى سنگين مى زنند ، فرشتگان سخت گير و خشمگين هرگز به آنان رحم نمى كنند ، با چهره ها در آتش كشيده مى شوند و با شيطان ها همنشين و قرين هستند ، آنان را در غل ها و زنجيرها مى بندند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير قمى : 1/370 ، ولوج النكيرين فى القبر ; محجّة البيضاء : 8 / 304 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ; بحار الانوار : 6/224 ، باب 8 ، حديث 26 .
اگر دعا كنند مستجاب نمى شود ، اگر درخواست حاجت كنند برآورده نمى گردد ، اين است حال كسى كه وارد دوزخ مى شود !!(1)
على بن ابراهيم قمى در تفسيرش از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كنند :
روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) نشسته بودند كه فرشته ى وحى جبرئيل در حالى كه ناراحت و محزون و رنگش تغيير كرده بود بر حضرت وارد شد . پيامبر فرمود : چه شده كه تو را گريان و محزون مى بينم ؟ عرضه داشت : چرا اينگونه نباشم در حالى كه امروز منافيخ دوزخ را نهاده اند ! پيامبر فرمود : منافيخ دوزخ چيست ؟ عرضه داشت : خداى تعالى درباره ى آتش فرمان داد ، پس آن را هزار سال افروختند تا سرخ شد ، آنگاه به آن فرمان داد ، پس آن را هزار سال افروختند تا سپيد شد ، سپس به آن فرمان داد تا آن را هزار سال افروختند در نتيجه سياه شد و آن ماده اى سياه و تاريك و بدون نور و روشنايى است ، اگر حلقه اى از زنجير آن را كه هفتاد ذرع است بر دنيا بگذارند ، دنيا از حرارتش ذوب مى شود ، و اگر قطره اى از زقوم و ضريعش را در آشاميدنى اهل دنيا بريزند ، اهل دنيا از بوى بدش مى ميرند .
پس رسول خدا و جبرئيل گريستند . خدا در آن حال فرشته اى به سوى آنان فرستاد كه پروردگارتان به شما سلام مى رساند و مى گويد : شما را از اين كه مرتكب گناهى شويد تا به چنين عذابى دچار آييد در امان خود قرار دادم(2) .
بدكاران و دشمنان خدا را در خانه اى جاى مى دهند كه از همه طرف تنگ است ، راه هايش تاريك و مراكز هلاكتش نامعلوم است ، اسيرش در آن هميشگى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امالى صدوق : 557 ، المجلس الثانى والثمانون ، حديث 14 ; محجّة البيضاء : 8 / 360 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده ; بحار الانوار : 8/281 ، باب 24 ، حديث 2 .
2 ـ تفسير قمى : 2/81 ، ذيل آيه ى كلما أرادوا أن يخرجوا منها . . . محجّة البيضاء : 8 / 361 ، كتاب ذكر الموت و ما بعده .
و آتش فروزانش دائمى است ، آشاميدنى اهلش آب جوشان و جايگاهشان جحيم است ، شعله هاى آتشش آنان را مى كوبد و هاويه اش آنان را گرد مى آورد ، آرزويشان در آن مردن است و براى آنان راه آزادى وجود ندارد ، پاهايشان به پيشانى بسته شده و چهره هايشان از ظلمت گناهان سياه است ، از اطرافش فرياد برمى دارند : اى گماشته ى دوزخ ! تهديد بر ما تحقق يافت . اى گماشته ! زنجيرها بر ما سنگينى مى كند و پوست ما از شدت آتش بريان شد ، ما را از اين مكان بيرون آور كه ديگر به گناه باز نمى گرديم . شعله ها مى گويند : آزادى شما بسياربعيد است ، امروز روز امان يافتن نيست و راه بيرون آمدن از اين جايگاه پست براى هميشه بسته است ، دور شويد و سخن نگوييد ، اگر شما را بيرون ببرند باز به گناهان و معاصى برمى گرديد .
در اين حال اهل دوزخ از آزادى خويش نااميد مى شوند و بر تقصيرشان در عبادت ، اندوه مى خورند ، پشيمانى نجاتشان نمى دهد و اندوه به آنان سودى نمى رساند ، دست و پا بسته بر صورتهايشان به زمين مى افتند ، از بالاى سر و از زير پا و از راست و چپشان آتش است ، غذايشان آتش ، آشاميدنى شان آتش ، لباسشان آتش و بسترشان آتش است .
ميان قطعه هايى از آتش افروخته و لباس هايى چركين و بدبو و گرزهايى كوبنده و سنگينى زنجيرها قرار دارند . عربده و فرياد مى كشند و به شدت طلب مرگ مى كنند ، ولى هر گاه طلب مرگ كنند ، از بالاى سرشان آب جوشان بريزند و با گرزهاى آتشين آنان را بزنند . از دهانشان چرك و خون در آيد و كبدشان از تشنگى قطعه قطعه شود و چشمشان بر صورت هايشان روان گردد و گوشت هايشان از چهره شان بريزد و موهايشان از اطراف بدن هايشان از شدت درد به ريزش افتد . هرگاه پوستشان بسوزد ، پوستى ديگر به جاى آن برويد ، استخوان هايشان از گوشت عريان شود ، ديدگانشان كور و زبانشان لال
و گوششان به كرى و ناشنوايى افتد !! (1)
پروردگارا ! در برابر اين همه عذاب و سختى و دشواريش تاب و توان من چگونه خواهد بود ، در حالى كه من بنده ى ضعيف و خوار و كوچك و زمين گير و درمانده ى توام !
گرچه عبادتم كامل نيست و گناهانم كم نيست ، ولى عاشق و دلباخته ى توام . پيامبران و امامان (عليهم السلام) را دوست دارم و از بندگى و عبادت فرارى نيستم . حرفه ام گناه نيست . شغلم عصيان و خطاكارى نمى باشد . اگر عبادتم اندك و بى ارزش است به خاطر ضعف اراده و كمى معرفت و دانش من است . اگر گناهانم زياد است به سبب چيره گى هواى نفس و شهوات بر من است . علاقه دارم عبادتى كامل و خالص انجام دهم . مشتاقم كه دامنم از هر گناهى پاك باشد . از شيطان و طاغوت بيزارم و از شرّ هوا و هوس نالانم . بيمار فراقم و تشنه ى وصالم . مرا ببخش و از من دستگيرى كن ، از گناه نجاتم ده و در بندگى و عبادت غرقم كن ، برات آزادى از دوزخ به من عنايت فرما و راه بهشت را بر من باز كن .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجّة البيضاء : 8 / 354 ، كتاب ذكر الموت ، القول فى صفة جهنم .
« يَا إِلَهِى وَرَبِّى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ » يَا إِلَهِى وَرَبِّى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ...
« لاَِىِّ الاُْمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو ، وَلِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَأَبْكِى ، لاَِلِيمِ الْعَذَابِ وَشِدَّتِهِ»
«أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَمُدَّتِهِ، فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِى لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ ، وَجَمَعَتْ» «بَيْنِى وَبَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ وَفَرَّقْتَ بَيْنِى وَبَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَأَوْلِيَائِكَ فَهَبْنِى»
«يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِكَ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى»
« فِرَاقِكَ ، وَهَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ ، فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى »
« كَرَامَتِكَ ، أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِى النَّارِ وَرَجَائِى عَفْوُكَ »
« اى معبود و پروردگار و سرور و مولايم ! براى كدام يك از مصائب و دردهايم به پيشگاهت شكايت آرم ، و براى كدامين گرفتارى ام به درگاهت بنالم و گريه كنم ، براى عذاب و سختى اش ، يا براى طولانى شدن بلا و زمانش ، چنانچه مرا در عذاب ها و مجازات ها با دشمنانت قرار دهى ، و ميان من و اهل عذابت جمع كنى ، و بين من و عاشقان و دوستانت جدايى اندازى ، ( چه خاكى بر سرم خواهد شد ؟! ) اى معبود و سرور و مولا و پروردگارم ! بر فرض بر عذابت شكيبايى ورزم ، ولى بر فراقت چگونه صبر كنم ، و بر فرض بر سوزندگى آتشت استقامت نمايم ، ولى چشم پوشى از كرامتت را چگونه تاب آورم ، يا چگونه در آتش سكونت و آرامش گزينم ، در حالى كه همه ى اميد من به
گذشت و عفو توست » .
بيا تا برآريم دست دعا را *** بخوانيم با آه و افغان خدا را
شفاى دل پر گنه چيست دانى *** بنالى بكويش كه بخشد خطا را
چو با گريه و سوز و آه و خلوصى *** اگر دردمندى بيابى شفا را
بر اين در به زارى و اشك روان رو *** به اخلاص زن درگه كبريا را
شفيع آر با چشم تر پيش داور *** شهيدان عشق و شه كربلا را
توسل به سلطان توحيد ، احمد *** كند سهل مشكل ترين كارها را
« الهى » صبوحى زن از جام وحدت *** در آتش فكن شرك و زهد و ريا را
شكايت به دوست
مولاى عاشقان در اين بخش از دعا « لاى الامور اليك اشكو » از بلاها و گرفتارى ها شكايت و ناله و گريه و زارى به درگاه دوست مى برد و با اين شكايت مى خواهد بگويد : احدى را جز تو نمى شناسم كه دردم را دوا كند و رنج و بلايم را برطرف نمايد . همه فقير و نيازمند تواند و همه بى قدرت و ناتوان و ضعيف اند ، از بى قدرت و ناتوان كارى ساخته نيست و از ضعيف انتظار حلّ مشكل نمى رود .
تويى كه كليد حلّ همه ى مشكلات در اختيار توست .
تويى كه قدرت بى نهايتى و با يك اشاره ات همه ى دردها به درمان مى رسد .
تويى كه مشكلات مشكل داران را حل مى كنى و سختى و رنج گرفتاران را برطرف مى نمايى .
تويى كه حضرت فاطمه ى زهرا (عليها السلام) به پيشگاهت مى ناليد و چون چشمه ى فصل بهاران به درگاهت اشك مى ريخت و مى گفت :
خدايا ! ( از تو خواسته هايى دارم كه فقط تو مى توانى عنايت كنى ) از تو هدايت و تقوا و عفاف و بى نيازى و عمل به آنچه كه دوست دارى و به آن خوشنود
مى شوى مى خواهم .
خدايا ! از تو براى ناتوانى مان قدرت ، و براى تهى دستى مان ثروت ، و براى نادانى مان از حلم و علم تو درخواست داريم .
خدايا ! بر محمد و آل محمد درود فرست و ما را بر سپاسگزارى و ياد و طاعت و عبادتت يارى ده ، به مهربانى ات اى مهربان ترين مهربانان »(1) .
تويى كه حضرت ابراهيم (عليه السلام) آن قهرمان توحيد ، پس از ساختن بناى كعبه با فرزندش اسماعيل دست نياز به سويت برداشتند و با كمال خضوع و خشوع حقايقى را از تو درخواست كردند كه هيچ كس جز تو قدرت عطا كردنش را به آنان نداشت :
پروردگارا ! كار ساختن كعبه را از ما بپذير ، زيرا تو شنوا ( ى دعاى ما ) و آگاه ( به اخلاص مايى ) .
پروردگارا ! ما دو بنده ى تسليميم و از ذريه ى ما امتى را تسليم خود قرار ده و مناسك ما را به ما بنمايان و توبه ى ما را بپذير ، زيرا تو بسيار توبه پذير و مهربانى .
پروردگارا ! در ميان مردم اين منطقه پيامبرى را از خودشان برانگيز كه آياتت را بر آنان بخواند و كتاب و حكمت به آنان بياموزد و از آلودگى فكرى و روحى پاكشان كند ، زيرا تو تواناى شكست ناپذير و حكيمى(2) .
تويى كه نوح پس از نهصد و پنجاه سال كه انواع آزارها را از قومش به خاطر تو تحمل كرد شكايت به حضرتت آورد و تو با قدرت و سطوتت از آسمان آب نازل كردى و از زمين آب جوشاندى و همه ى دشمنان را ـ با غرق كردنشان ـ هلاك كردى و نوح و مؤمنان همراهش را نجات بخشيدى .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 87/338 ، باب 9 ، حديث 53 « يوم الخميس » .
2 ـ بقره : 127 / 129 ، و إذ يرفع ابراهيم . . .
تويى كه در جنگ بدر ـ كه عدد و ساز و برگ مؤمنان يك سوم دشمنان بود و ظاهر كار نشان مى داد كه پيروزى قطعى با دشمن و شكست حتمى با ارتش اسلام است ـ مؤمنان را به دعاى پيامبر بر دشمنان پيروز كردى .
اكنون از بلاها و مصائب و گرفتارى ها و رنج ها به تو شكايت مى كنم .
تويى كه با يك نظر همه ى بلاها و مصائب را از من برطرف مى كنى و زمينه ى آسانى و آسايش و راحت و استراحت را برايم فراهم مى آورى .
اگر راه يابم به بوم و برت *** سراپا قدم گردم آيم برت
به كويت بيابم اگر رخصتى *** به بويت كنم عيش در كشورت
ندارم شكيب از تو اى جان من *** تو آيى برم يا من آيم برت
قدم رنجه فرما بيا بر سرم *** به قربان پايت به گرد سرت
وگرنه بده رخصتى بنده را *** كه سر پاى سازم بيايم برت
تو آيى دل و جان نثارت كنم *** من آيم شوم خاك ره بر درت
نِيَم گرچه شايسته ى صحبتت *** ولى هستم از جان و دل چاكرت
جز اين آرزو نيست در دل مرا *** كه پيوسته باشد سرم بر درت
چو « فيض » از غم عشق گردم غبار *** مگر بادم آرد به بوم و برت(1)
تويى كه هر پيامبرى ، هر امامى ، هر مؤمنى ، هر تائبى ، هر بلا كشيده اى از آنچه به آن گرفتار بود و شكايت و ناله و زارى و گريه به درگاهت آورد ، او را پناه دادى و نوازشش نمودى و از گرفتارى نجاتش دادى و زمينه ى راحت و استراحت را برايش فراهم ساختى .
كدام دردمند به دربارت آمد كه دردش را دوا نكردى ؟ كدام نيازمند به پيشگاهت آمد كه نيازش را برطرف نساختى ؟ كدام حاجتمند به نزدت آمد كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 1/599 ، غزل : 161 .
حاجتش را برآورده ننمودى ؟ كدام تهى دست به حضرتت مراجعه كرد كه از فضل و احسانت به او نبخشيدى ؟ كدام دعاكننده به محضرت آمد كه دعايش را مستجاب نكردى ؟ كدام گرفتار و مشكل دار به تو رجوع كرد كه گرفتارى و مشكلش را برطرف نساختى ؟ كدام تائب به تو بازگشت كه توبه اش را نپذيرفتى ؟ كدام . . . .
گريه و زارى
گريه و اشك ، از بزرگترين نعمت هاى حضرت حق به عبد است . گريه دلالت بر فروتنى قلب نسبت به خدا و نشانه ى سوز دل و صفاى باطن است .
قرآن ، گريه و اشك ريختن را از نشانه هاى مردم مؤمن و عارفان به حقيقت و عاشقان حضرت حق دانسته است(1) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به على (عليه السلام) فرمود :
اُوصِيكَ يَا عَلىُّ فى نَفْسِكَ بِخِصال فَاحْفَظْها ، اللّهُمَّ أَعِنْهُ . . . وَالرّابِعَةُ البُكاءُ لِلّهِ ، يُبنى لَكَ بِكُلِّ دَمْعَة بَيتٌ فِى الجَنَّةِ(2) .
« يا على ! تو را نسبت به خودت به خصلت هايى سفارش مى كنم ، آنها را حفظ كن ، خدايا ! او را يارى ده . . . و چهارمين آن خصال ، گريه براى خداست . به هر قطره اشكى خانه اى براى تو در بهشت بنا مى شود » .
و نيز آن حضرت فرمود :
طُوبَى لِصُورَة نَظَرَ اللّهُ إِلَيهَا تَبكِى عَلى ذَنْب مِنْ خَشيَةِ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، لَمْ يَطَّلِعْ ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مائده : 83 ( وَ إذَا سَمِعُوا ما أُنزِلَ إِلَى الرَّسولِ تَرَى أَعيُنُهُم تَفِيضُ مِنَ الدَّمعِ مِمَّا عَرَفُوا منَ الحَقِّ . . . ) ; توبه : 92 .
2 ـ بحار الانوار : 66 / 391 ، باب 38 ، حديث 68 ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1829 .
صفحه 445
عَلى ذلكَ الذَّنبِ غَيرُهُ(1) .
« خوشا به حال چهره اى كه خدا به او نظر اندازد در حالى كه از ترس خدا بر گناه مى گريد كه بر آن گناه جز خدا كسى آگاه نيست » .
و نيز فرمود :
وَمَنْ ذَرَفَتْ عَينَاهُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ كانَ لَهُ بِكُلِّ قَطْرَة مِن دُمُوعِهِ مِثْلُ جَبَلِ أُحُد يَكُونُ فِى ميزانِهِ مِنَ الأجرِ(2) .
« كسى كه دو ديده اش به خاطر ترس از خدا اشك بريزد ، پاداش هر قطره اشكش در ترازوى عملش مانند كوه احد سنگين است » .
و فرمود :
مَن خَرَجَ مِن عَينَيهِ مِثلُ الذُّبابِ مِنَ الدَّمعِ مِن خَشْيَةِ اللّهِ آمَنَهُ اللّهُ بِهِ يَوْمَ الفَزَعِ الأكبَرِ(3) .
« كسى كه از دو ديده اش هم چون اندازه ى پشه از ترس خدا اشك درآيد ، خدا او را از ترس روز قيامت ايمنى مى دهد » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
بُكاءُ العُيُونِ وَخَشيَةُ القُلوبِ مِن رَحمَةِ اللّهِ تَعالى ذِكْرُهُ ، فَإِذا وَجَدتُمُوهَا فَاغْتَنِمُوا الدُّعاءَ(4) .
« گريه ى ديده ها و ترس دلها از رحمت خداست ، چون آن را يافتيد دعا را غنيمت بشماريد ، زيرا دعاى همراه با گريه و ترس مستجاب است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ جامع الاخبار : 97 ، الفصل الرابع و الخمسون ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1830 .
2 ـ امالى صدوق : 431 ، المجلس السادس و الستون ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1831 .
3 ـ بحار الانوار : 90 / 336 : باب 19 ، حديث 30 ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1834 .
4 ـ مكارم الاخلاق : 317 ، فى البكاء ; ميزان الحكمه : 2 / 536 ، البكاء ، حديث 1835 .
صفحه 446
حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود :
مَا مِن شَىْء إلاّ وَلَهُ كَيلٌ أَو وَزنٌ إلاّ الدُّموعَ ، فَإِنَّ الْقَطرَةَ مِنهَا تُطْفِئُ بِحاراً مِن نار ، وَإِذا اغْرَوْرَقَتِ الْعَينُ بِمائِها لَم يَرْهَق وَجْهَه قَتَرٌ وَلاَ ذِلَّةٌ ، فَإِذا فاضَت حَرَّمَهُ اللّهُ عَلَى النّارِ ، وَلَوْ أنّ باكياً بَكى فى أُمَّة لَرُحِمُوا(1) .
« چيزى نيست مگر آن كه براى آن كيل و وزنى است مگر اشكها ، كه قطره اى از آن دريايى از آتش را خاموش مى كند ، هنگامى كه ديده اشكش را جارى كند ، چهره ى صاحبش را سختى و ذلّت نرسد ، و چون بجوشد خدا آن چهره را بر آتش حرام مى كند ، و اگر گريه كننده اى در امّتى بگريد ، هر آينه به آن امت رحم خواهد شد » .
با تضرع باش تا شادان شوى *** گريه كن تا بى دهان خندان شوى
كه برابر مى نهد شاه مجيد *** اشك را در فضل با خون شهيد
هر تضرع كان بود با سوز و درد *** آن تضرع را اثر باشد به مرد
چون خدا خواهد كه غفارى كند *** ميل بنده جانب زارى كند
* * *
اى خنك چشمى كه آن گريان اوست *** وى همايون دل كه آن بريان اوست
آخر هر گريه آخر خنده ايست *** مردِ آخر بين ، مبارك بنده ايست
هر كجا آب روان ، سبزه بود *** هر كجا اشك روان ، رحمت شود
باش چون دولاب نالان چشم تر *** تا ز صحن جانت بر رويد خضر
اشك خواهى رحم كن بر اشك بار *** رحم خواهى بر ضعيفان رحم آر(2)
يحيى بن معاذ مى گفت : هر كه در خواب بيند گريه مى كند در بيدارى شاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 90 / 331 ، باب 19 ، حديث 14 ; ميزان الحكمه : 2/538 ، البكاء ، حديث 1841 .
2 ـ مولوى ، مثنوى معنوى ، كژ ماندن دهان آن مردكى نام . . . .
صفحه 447
و مسرور مى شود ، زندگى دنيا هم چون خواب است و آخرت بيدارى ، پس در دنيا گريه كنيد تا در آخرت شاد و مسرور شويد .
فراق دوستان
كسى كه عاشق پيامبران و امامان و اولياى الهى است و همه ى همّ و غمش رسيدن به وصال آنان است و به شدت علاقه مند است كه در قيامت آنان را ببيند و از همنشينى با آن عزيزان برخوردار شود ، چنانچه خداى عز و جل به سبب پاره اى از گناهان ، او را در قيامت به فراق آنان مبتلا سازد و به جاى هم نشينى با آنان ، وى را با دشمنانش قرين و همدم سازد ، در حقيقت دلش را مبتلا به عذابى كرده كه از عذاب دوزخ سخت تر و از آتش جهنم سوزنده تر است .
درد فراق را بايد از فراق كشيده پرسيد ، گرچه براى كسى كه طعم تلخ فراق را نچشيده بيان درد فراق اثرى به حال او ندارد !
درد فراق را آدم چشيد كه به خاطر نزديك شدن به درخت ممنوعه از جايگاه والايى چون ملكوت و از هم نشينى با فرشتگان و از ادامه ى زندگى در بهشت و از مقام قرب حق محروم شد !
درد فراق را ايوب چشيد كه اهل و مال و ثروت و مكنت و عافيت بدن به خاطر آزمايش الهى از دستش رفت .
درد فراق را يونس چشيد كه از فضاى وسيع جهان محروم و به زندان شكم ماهى گرفتار شد .
درد فراق را يعقوب چشيد كه از دورى محبوبش آنقدر گريه كرد كه دو چشمش سپيد شد .
درد فراق را يوسف چشيد كه از پدر مهربانى چون يعقوب دور افتاد و به قعر چاه و زندان گرفتار شد .
صفحه 448
ولى خداى مهربان درد فراق آدم را با توبه ى آدم درمان كرد ، و درد فراق ايوب را به رسيدن به وصال آنچه از دستش رفته بود دوا كرد ، و درد فراق يونس را به نجات از شكم ماهى علاج نمود ، و درد فراق يعقوب و يوسف را به رساندنشان به يكديگر درمان كرد .
اى درمان كننده ى درد جان سوز فراق ! نپسند كه ما بندگانى كه عاشق پيامبران و امامان و اولياى تو هستيم در قيامت به فراق آنان مبتلا شويم و به عذاب جدايى از دوستانت و عذاب دوزخ گرفتار آييم . بر فرض كه بر عذابت صبر كنيم و از همنشينى با پيامبران و امامان و اولياء تو محروم شويم ولى چگونه و با كدام تاب و توان بر فراق و دورى تو و جدايى از حضرتت صبر كنيم ؟!!
دلبرا ! درد مرا درمان تو باش *** عاشقان را سر تويى سامان تو باش
درد بى درمان مرا در جان ز توست *** هم دواى درد بى درمان تو باش
شد دل بريانم از تو داغدار *** مرهم داغ دل بريان تو باش
در ره تو جان و دل كردم فدا *** مر مرا هم دل تو و هم جان تو باش
دل برفت و جان برفت ايمان برفت *** دل تو باش و جان تو باش ايمان تو باش
بى دلان را دلبر و دلدار تو *** عاشقان را جان تو و جانان تو باش
از سر هر دو جهان برخواستم *** « فيض » را هم اين تو و هم آن تو باش(1)
طمع به جايگاه اهل كرامت
گرفتم كه بر سوزندگى آتشت استقامت ورزم ، ولى چگونه از كرامت هايت كه بر بندگانت روا مى دارى چشم پوشى كنم ؟
از حضرت صادق (عليه السلام) روايت است كه : خداى مهربان احدى را نيافريد مگر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/895 ، غزل 495 .
صفحه 449
آن كه جايگاهى در بهشت و قرارگاهى در دوزخ براى او مقرر نمود . چون اهل بهشت در بهشت ساكن شوند و دوزخيان در دوزخ ، منادى به اهل بهشت ندا دهد به دوزخ بنگريد ، بهشتيان به دوزخ مى نگرند ، پس قرارگاهشان را در دوزخ به آنان نشان مى دهند و مى گويند : اين قرارگاهى است كه اگر خدا را معصيت مى كرديد وارد آن مى شديد . به خاطر نجات از آن عذاب چنان به وجد و سرور آيند كه اگر در بهشت مردن وجود داشت مى مردند .
پس منادى اهل دوزخ را ندا كند كه به بالا نظر كنيد ، چون نظر كنند منازلشان و نعمت هايى كه در بهشت براى آنان مقرر بود به آنان نشان دهند و گويند : اگر خدا را اطاعت مى كرديد ، اين منازل را به دست مى آورديد ، پس آنان چنان بدحال شوند كه اگر در دوزخ مرگى بود مى مردند .
آرى ، چگونه از كرامتى كه در عرصه ى محشر به بندگان فرمانبر خود دارى چشم پوشى كنم و به آن طمع نورزم ؟!
اميد به عفو و گذشت
مولاى من ! چگونه در آتش آرام گيرم در حالى كه همه ى اميد من عفو و گذشت توست ، عفو و گذشتى كه به طور مكرّر در قرآن مجيد به گناهكاران پشيمان وعده داده اى ؟
پروردگارا ! چه بسيار تهى دستان و بيچارگانى كه به مردمان دل بستند و به عطا و عفو و گذشت آنان اميدوار شدند و دست خالى و محروم نماندند ، چه رسد به كسى كه دل به تو بندد و به گذشت و عفو و عطاى تو اميدوار شود .
عطار در كتاب « الهى نامه » روايت مى كند : زنى آوازه خوان و اهل فسق و فجور در مكه اقامت داشت كه در مجالس لهو و لعب شركت مى كرد و با آواز و رقص و پايكوبى مجالس لهو و لعب را گرم نگاه مى داشت .
پس از ساليانى از هجرت پيامبر ، بازارش به خاطر اين كه از جمال افتاده بود
صفحه 450
و از آوازه خوانى و مطربى وامانده بود كساد شد و به فقر و فاقه و تهى دستى افتاد ، از شدت پريشانى و اضطرار به مدينه آمد و به محضر پيامبر رحمت مشرف شد . حضرت فرمود : براى چه هدفى به مدينه آمده اى ، به هدف تجارت آخرتى يا تجارت دنيايى ؟ عرضه داشت : نه براى آن آمده ام نه براى اين ، بلكه چون وصف جود و سخاوت و عطا و كرمت را شنيده بودم با اميد به تو به اين شهر آمدم ؟ پيامبر از بيان او شاد شد و رداى مباركش را به او بخشيد و به اصحاب فرمود : هر يك به اندازه ى تمكن و توانايى چيزى به او ببخشند .
آرى ، زنى بدكار به اميد عطا و كرم و جود بنده ات پيامبر ، كه مظهرى از مظاهر كرم بى پايان توست ، به مدينه مى آيد و با عطايى سرشار و فراوان برمى گردد ، مگر ممكن است من اميد به عفو و گذشت و لطف و احسان تو داشته باشم و از درگاهت مأيوس و دست خالى برگردم ؟!
من تاب فراق تو ندارم *** نقش تو به سينه مى نگارم
باشد روزى رخت ببينم *** تا جان به لقاى تو سپارم
شد در رگ و ريشه تير عشقت *** از هم بگسست پود و تارم
از باده ى آن دو چشم مستت *** گه سرخوش و گاه در خمارم
وز بوى دو زلف عنبرينت *** آشفته و مست و بى قرارم
وز لعل لب شكر فروشت *** تلخ است مذاق انتظارم
جز وصل تو مقصدى ندارم *** جز ياد تو مونسى ندارم
ديرى است كه در سر من اين است *** كاندر قدم تو جان سپارم
لطفى لطفى كه سوخت جانم *** رحمى رحمى كه سخت زارم
باران كرم ببار بر « فيض » *** آبى آور به روى كارم(1)
فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِى وَمَوْلاَىَ أُقْسِمُ صَادِقاً ، لَئِنْ تَرَكْتَنِى نَاطِقاً ،...
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/1021 ، غزل 644 .
صفحه 451
« فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِى وَمَوْلاَىَ أُقْسِمُ صَادِقاً ، لَئِنْ تَرَكْتَنِى نَاطِقاً ، »
« لاََضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الاْمِلِينَ ، وَلاََصْرُخَنَّ إِلَيْكَ »
« صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ ، وَلاََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ ، وَلاَُنَادِيَنَّكَ »
« أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ ، يَا غِيَاثَ » « الْمُسْتَغِيثِينَ ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ ، وَيَا إِلهَ الْعَالَمِينَ »
« پس اى سرور و مولايم ! به عزتت سوگند صادقانه مى خورم ، كه اگر مرا در سخن گفتن آزاد گذارى ، در ميان اهل دوزخ به پيشگاهت ناله اى همانند ناله ى آرزومندان سر مى دهم ، و به درگاهت هم چون بانگ آنان كه خواهان دادرسى هستند بانگ بردارم ، و هر آينه به آستانت چون مبتلايان به فقدان عزيزان گريه كنم ، و با همه ى وجود ندايت مى كنم : اى سرپرست مؤمنان ، اى نهايت آرزوى عارفان ، اى فريادرس فريادخواهان ، اى محبوب دل هاى صادقان
و اى معبود جهانيان ، كجايى ؟ »
اين بخش از دعا مانند بخش گذشته ، مناجات و راز و نياز عاشق تائب و آگاه صادق ، به پيشگاه حضرت محبوب است ، تا نظر او را به خود جلب كند و وى را بر فرض اين كه مستحق دوزخ دانسته از دوزخ نجات دهد .
راستى كسى كه دچار عذاب است و سخت تر از عذاب ، گرفتار فراق است
صفحه 452
و آتش دورى از محبوب سراپايش را فرا گرفته ، چه حالى دارد ؟!
كدام ناله و گريه جانسوزتر از گريه ى كسانى است كه محبوب و معشوق را از دست داده اند و وى را گم كرده اند ؟
مى گويند : مادرى بر سر خاك دخترش زار زار مى گريست ، عارفى از آنجا عبور كرد ، چون از داستان او آگاه شد گفت : خوشا به حال اين مادر كه آگاه است از چه گوهرى دور افتاده !
طفل مى گريد چو راه خانه را گم مى كند *** چون نگريم من كه صاحب خانه را گم كرده ام(1)
راستى ، قيامت داراى چه صحنه هاى شگفتى است و آن روز براى مردم چه روز عجيبى است ; خوشا به حال آنان كه در آن روز مستحق رحمت خدايند و به رضوان الهى راه دارند و از دوزخ و عذابش رها و آزادند .
چه نيكوست تا چنگال مرگ گلوى ما را نفشرده و تا پرونده ى ما را نبسته اند ، خود را به قرآن مجيد عرضه كنيم تا به وضع خويش بيش از پيش آگاه شويم .
هارون و بهلول
هارون از سفر حج بازگشت و چند روزى در كوفه اقامت كرد . روزى از راهى عبور مى كرد ، بهلول كه بر سر راهش قرار داشت سه بار به نام ، او را صدا زد : هارون ، هارون ، هارون ، با تعجب گفت : كيست كه مرا با نام صدا مى زند ؟ گفتند : بهلول مجنون . پرده ى محمل را كنار زد و به بهلول گفت : مرا مى شناسى ؟ گفت : آرى . گفت : من كيستم ؟ گفت : كسى هستى كه اگر احدى در مشرق ستم كند و تو در مغرب باشى به خاطر اين كه حاكم كشورى در قيامت از تو بازخواست خواهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ صائب تبريزى ، ديوان اشعار ، شماره ى 490 .
صفحه 453
شد . هارون گريست و گفت : بهلول حال مرا چگونه مى بينى ؟ گفت : حال خود را بر كتاب خدا عرضه كن :
( إِنَّ الأَبْرَارَ لَفِى نَعِيم * وَإِنَّ الفُجَّارَ لَفِى جَحِيم )(1) .
« قطعاً نيكان به بهشت اندرند . و بى شك بدكاران در دوزخند » .
گفت : تلاش و كوشش ما چه مى شود ؟ پاسخ داد :
( . . . إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ المُتَّقِينَ )(2) .
« فقط خدا از تقوا پيشگان مى پذيرد » .
گفت : نسب و قرابت ما با پيامبر چه مى شود ؟ جواب داد :
( فَإِذَا نُفِخَ فِى الصُّورِ فَلاَ أَنْسَابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذ وَلاَ يَتَسَآءَلُونَ )(3) .
« پس آنگاه كه در صور دميده مى شود ( ديگر ) ميانشان نسبت به خويشاوندى وجود ندارد و از ( حال ) يكديگر نمى پرسند » .
گفت : شفاعت رسول خدا چه مى شود ؟ پاسخ داد :
( يَوْمَئِذ لاَ تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمانُ وَرَضِىَ لَهُ قَوْلا )(4) .
« در آن روز شفاعت ( به كسى ) سود نبخشد ، مگر كسى را كه ( خداى ) رحمان اجازه دهد و سخنش او را پسند آيد » .
گفت : حاجتى دارى ؟ بهلول جواب داد : گناهانم را بيامرز و مرا وارد بهشت كن . گفت : مرا چنين قدرتى نيست ولى به من خبر داده اند كه به مردم بدهكارى ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انفطار : 13 ـ 14 .
2 ـ مائده : 27 .
3 ـ مؤمنون : 101 .
4 ـ طه : 109 .
صفحه 454
مى خواهى بدهكاريت را بپردازم ؟ گفت : بدهكارى را نمى توان با بدهكارى ادا كرد ، آنچه نزد توست مال مردم است و همه ى آن را به مردم مديونى ، واجب است به آنان برگردانى .
گفت : فرمان دهم مستمرى برايت مقرر دارند كه تا پايان عمر به تو بپردازند ؟ گفت : من بنده و روزى خور خدايم ، چنين مى بينى كه خدا ياد تو هست و ياد من نيست !
گنج زرگر نبود گنج قناعت باقى است *** آن كه آن داد به شاهان به گدايان اين داد(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حافظ شيرازى ، ديوان اشعار ، شماره ى 112 .
صفحه 455
« أَفَتُرَاكَ سُبْحَانَكَ يَا إِلَهِى وَبِحَمْدِكَ تَسْمَعُ فِيهَا صَوْتَ عَبْد مُسْلِم »« سُجِنَ فِيهَا بِمُخَالَفَتِهِ وَذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِيَتِهِ ، وَحُبِسَ بَيْنَ »
« أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَجَرِيرَتِهِ ، وَهُوَ يَضِجُّ إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمِّل لِرَحْمَتِكَ ، » « وَيُنَادِيكَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ وَيَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ ، »
« آيا تو را اينگونه مى دانند اى معبود من ،
اى معبودى كه تو را همراه با سپاست از هر عيب و نقصى تنزيه مى كنم ، كه در دوزخ بشنوى صداى بنده ى مسلمانى كه به سبب مخالفتش با تو زندانى شده و مزه ى عذابش را به خاطر نافرمانى اش چشيده ، و ميان طبقات دوزخ به علت جرم و جنايتش محبوس شده ، و حال آن كه به درگاهت ناله مى زند هم چون ناله ى كسى كه آرزومند رحمت توست ، و با زبان اهل توحيدت تو را ندا مى كند ، و به پيشگاهت ، به ربوبيتت توسل مى جويد »
صاحبان يقين و اهل باور ، هنگامى كه اوصاف دوزخ را در آيات قرآن و روايات مى خوانند ، بدنشان به لرزه مى آيد و پوستشان جمع مى شود و دلشان غرق ترس مى گردد و مات و مبهوت مى شوند و با تمام وجود براى رهايى از آن عرصه ى هولناك به خدا پناه مى برند و براى انجام واجبات و ترك محرمات آمادگى بيشترى پيدا مى كنند و گاهى هم از شدت ترس جان مى بازند !
صفحه 456
سلمان و جوان خائف
شيخ مفيد از ابن ابى عمير از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : سلمان در كوفه گذرش به بازار آهنگرها افتاد . جوانى را ديد روى زمين افتاده و مردم گرد او حلقه زده اند . به سلمان گفتند : اين بنده ى خدا غش كرده ، چيزى در گوشش بخوان شايد به هوش آيد . سلمان بالاى سر جوان قرار گرفت ، تا جوان به هوش آمد ; گفت : اى سلمان ! اگر درباره ى من چيزى گفتند صحيح نيست ; من هنگامى كه گذرم به اين بازار افتاد و پتك زدن آهنگرها را ديدم از اين آيه ياد كردم :
( وَلَهُم مَقامِعُ مِنْ حَدِيد )(1) .
« براى بدكاران گرزهايى از آهن است » .
از ترس عذاب و عقاب حق عقلم پريد . سلمان گفت : تو را اين ارزش هست كه برادر من در راه خدا باشى . و به خاطر حلاوت محبتى كه از او در قلب سلمان جلوه كرد رفيق و يار يكديگر شدند ، تا جوان بيمار شد ; سلمان بالاى سرش نشست در حالى كه جوان در حال جان دادن بود ، سلمان گفت : اى ملك الموت ! با برادرم مدارا كن . پاسخ شنيد : من نسبت به هر مؤمنى اهل مدارايم(2) .
داستان زنى كه با شنيدن آيه ى عذاب بيهوش شد
عالم بزرگ ملا فتح اللّه كاشانى در تفسير « منهج » روايت مى كند : روزى رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در مسجد مشغول نماز شد ، پس از قرائت حمد به خواندن سوره ى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حج : 21 .
2 ـ امالى مفيد : 136 ، المجلس الثالث عشر ، حديث 4 ; بحار الانوار : 22/385 ، باب 11 ، حديث 27 .
صفحه 457
حجر پرداخت ، چون به اين آيه رسيد :
( وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابِ لِكُلِّ بَاب مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقُسُومٌ )(1) ;
« و قطعاً وعده گاه همه ى آنان دوزخ است . « دوزخى » كه براى آن هفت در است ، و از هر درى بخش معين از آنان « وارد مى شوند » » ;
زنى از اعرابيه كه هماهنگ با پيامبر نماز مى خواند با شنيدن اين دو آيه نعره اى زد و بى هوش شد . چون پيامبر از نماز فراغت يافت و آن حال را مشاهده كرد ، فرمان داد آب آوردند و به چهره ى او پاشيدند تا به هوش آمد .
حضرت فرمود : اى زن تو را چه حالت است ؟ گفت : يا رسول اللّه ! چون تو را در نماز ديدم علاقه مند شدم پشت سر شما دو ركعت نماز بخوانم ، چون به اين دو آيه رسيدى بى تاب شده بيهوش گشتم . سپس گفت : واى كه هر عضوى از اعضاى من به هر درى از درهاى هفتگانه ى دوزخ تقسيم خواهد شد .
حضرت فرمود : نه چنان است ، مراد آيه اين است كه هر گروهى از بدكاران را بر درى از درهاى دوزخ به اندازه ى گناهشان عذاب كنند . گفت : يا رسول اللّه ! من ثروتى جز هفت برده ندارم ، تو را گواه مى گيرم كه هر يك را براى خلاصى از درى از درهاى دوزخ آزاد كردم .
فرشته ى وحى نازل شد و گفت : يا رسول اللّه ! اعرابيه را بشارت ده كه حق تعالى همه ى درهاى دوزخ را بر تو حرام كرد و درهاى بهشت را براى تو باز نمود .
در حديث قدسى آمده :
اى فرزند آدم ! من اين آتش برافروخته را نيافريدم جز براى هر كافر و بخيل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجر : 43 ـ 44 .
صفحه 458
و سخن چين و عاق پدر و مادر و منع كننده ى زكات و خورنده ى ربا و زناكار و گردآورنده ى حرام و فراموش كننده ى قرآن و آزاردهنده ى همسايگان ، مگر كسى كه توبه كند و ايمان آورد و عمل صالح انجام دهد .
اى بندگانم ! به خود رحم كنيد ، زيرا بدن ها ناتوان و سفر دور و بار سنگين و صراط دقيق و آتش فروزان و منادى اسرافيل و قاضى ربّ العالمين است(1) .
وصيتى جالب و زيبا
شخصى خواست به سفر رود ، به حاتم اصمّ گفت : مرا وصيتى كن ، گفت :
اگر يار خواهى خدا تو را بس است .
اگر همراه خواهى كرام كاتبين تو را بس است .
اگر عبرت خواهى دنيا تو را بس است .
اگر مونس خواهى قرآن تو را بس است .
اگر كار خواهى عبادت تو را بس است .
اگر واعظ خواهى مرگ تو را بس است .
و اگر اينها كه گفتم تو را بس است پس دوزخ تو را بس است !
شرح توسل به ربوبيّت در بخش « يا ربّ يا ربّ » دعا ، به توفيق حق خواهد آمد .
يَا مَوْلاَىَ فَكَيْفَ يَبْقَى فِى الْعَذَابِ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كلمة اللّه .
صفحه 459
« يَا مَوْلاَىَ فَكَيْفَ يَبْقَى فِى الْعَذَابِ »« وَهُوَ يَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ ، أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَهُوَ يَأْمُلُ »
« فَضْلَكَ وَرَحْمَتَكَ ، أَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهِيبُهَا وَأَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَتَرَى » « مَكَانَهُ ، أَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفِيرُهَا وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ ، أَمْ كَيْفَ »
« يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا وَأَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ ، أَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِيَتُهَا وَهُوَ » « يُنَادِيكَ يَا رَبَّهُ ، أَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فِى عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُكُهُ فِيهَا ، »
« اى مولاى من ! بنده ات چگونه در عذاب بماند در حالى كه
اميد به بردبارى گذشته ات دارد ، يا آتش چگونه او را به درد آورد در حالى كه احسان و رحمتت را آرزو دارد ، يا چگونه شعله ى آتشش او را بسوزاند ، در حالى كه فريادش را مى شنوى ، و جايش را مى بينى ، يا چگونه خروش آتشش او را در بر بگيرد در حالى كه از ناتوانيش خبر دارى ، يا چگونه در طبقات دوزخ به اين سو و آن سو كشانده شود در حالى كه صداقتش را مى دانى ، يا چگونه فرشته هاى عذاب او را به خشم برانند در حالى كه تو را به پروردگاريت مى خواند ، يا چگونه بخششت را در آزادى از دوزخ اميد داشته باشد و تو او را در آن واگذارى ؟ »
رحمت و لطف و كرامت حق
از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود كه : حضرت حق نسبت به همه ى
صفحه 460
بندگان داراى رحمت و لطف و كرامت است ; به همين سبب آنان را از همه ى نعمت هاى مادى و معنوى بهره مند نموده و نسبت به هيچ كس در عطا كردن نعمت هاى مادى و معنوى بخل نورزيده و نمىورزد .
اين برخى از انسان ها هستند كه در بدست آوردن رزق مادى و معنوى تنبلى و سستى مى كنند و به اختيار خود از رحمت و لطف و كرامت حق روى مى گردانند و با دست خود وجود خود را در چاه محروميت مى اندازند و لياقت و شايستگى خود را در همه ى زمينه هاى مثبت از دست مى دهند .
هركس بخواهد بدون كمترين مانعى مى تواند خود را از طريق كوشش هاى مشروع به انواع نعمت هاى مادى حق برساند و از راه تلاش هاى خالصانه و با كمك ايمان و اعتقاد صحيح خود را به عنايات معنوى حق وصل كند و در دنيا و آخرت از رحمت ويژه ى حق كه جلوه اى از آن حيات طيّبه در دنيا و بهشت در آخرت است برخوردار گردد .
از شگفتى هاى رحمت حق و لطف و كرامت خدا به انسان ، اين است كه : وجود مقدس او در برابر عمل اندك ، عطاى بسيار و فراوان مى بخشد .
سليمان و دهقان
برگزيده ى حضرت سبحان ، جناب سليمان با بساط شاهى و سلطنت و عظمت و مكنت بر دهقانى گذر كرد . دهقان چون شأن سليمان را ديد گفت : خداى مهربان به پسر داود پادشاهى عظيم و سلطنتى كبير كرامت فرموده . باد اين سخن را به گوش سليمان رسانيد . حضرت از بساط عظمت به زير آمد و نزد او رفت و فرمود : چيزى را كه توانايى آن را ندارى و تحمل مسئوليتش را برايت قرار نداده اند آرزو مكن ; اگر يك تسبيح تو را خدا بپذيرد ، براى تو از آنچه حشمت دنيا به سليمان عنايت شده بهتر است ، زيرا ثواب تسبيح باقى و ملك
صفحه 461
سليمان فانى است ! (1)
مرحوم صدوق روايت عجيبى در كتاب باعظمت « ثواب الاعمال » ثبت كرده است :
عَن إسماعِيلَ بنِ يَسار قَالَ : سَمِعْتُ أَباعبدِاللّهِ (عليه السلام) يَقُولُ : إيّاكُم وَالكَسَلُ إِنَّ رَبَّكُم رحيمٌ يَشْكُرُ القَليلَ ، إِنَّ الرَّجُلَ ليُصلِّى الرَّكْعَتَيْنِ تَطَوُّعاً يُرِيدُ بِهِما وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَيُدخِلُهُ اللّهُ بِهِما الجَنَّةَ ، وَإِنَّهُ لَيَتَصَدَّقُ بِالدِّرْهَمِ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِ وَجهَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِه الجَنَّةَ ، وَإنَّهُ لَيَصُومُ اليَوْمَ تَطَوُّعاً يُريدُ بِهِ وَجْهَ اللّهِ فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ بِهِ الجَنَّةَ !!(2)
« اسماعيل بن يسار مى گويد از حضرت صادق (عليه السلام) شنيدم : از كسالت و سستى بپرهيزيد زيرا پروردگار شما مهربان است و براى عمل اندك هرآينه عطاى بسيار مى دهد ; مردى به دلخواه خودش بى آن كه بر او واجب باشد دو ركعت نماز بجا مى آورد كه قصدش به آن دو ركعت رضاى خداست ، پس خدا به سبب آن دو ركعت او را وارد بهشت مى كند . و درهمى را به دلخواه خود صدقه مى دهد كه قصدش از آن رضاى خداست ، پس خدا به سبب آن او را وارد بهشت مى كند . و روزى را به دلخواه خودش روزه مى گيرد كه قصدش از آن رضاى خداست پس به خاطر آن او را وارد بهشت مى كند !! »
اميرالمؤمنين (عليه السلام) از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند :
مَا مِن شَىْء أكرَمُ عَلى اللّهِ مِن ابنِ آدمَ ، قِيلَ : يَا رَسولَ اللّهِ : وَلا المَلائِكةِ ؟ قَالَ : المَلائِكَةُ مَجبُورونَ بِمَنزِلَةِ الشَّمسِ وَالقَمرِ .
« چيزى در پيشگاه خدا از فرزند آدم گرامى تر و باارزش تر نيست . گفتند : يا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ربيع الآثار .
2 ـ ثواب الاعمال : 39 ; بحار الانوار : 93 / 253 ، باب 30 ، حديث 19 .
صفحه 462
رسول اللّه ! فرشتگان هم باارزش تر نيستند ؟ فرمود : فرشتگان چون خورشيد و ماه در كار و كردار و عبادت و تسبيح مجبورند » .
اين انسان است كه از نعمت آزادى و اختيار برخوردار است ، هرگاه از اين نعمت براى اجراى فرامين حق بهره گيرد ، مورد رحمت خاص و لطف بى نهايت و كرامت ويژه ى حق قرار مى گيرد .
حديثى بسيار مهمقَالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) : الصَّلاةُ عَمودُ الدِّينِ وَفيهَا عَشرُ خِصال : زَينُ الوَجهِ ، وَنُورُ القَلبِ ، وَراحَةُ البَدَنِ ، وَأُنسُ القُبورِ ، وَمُنزِلُ الرَّحْمَةِ ، وَمِصباحُ السَّمآءِ ، وَثِقْلُ الميزانِ ، وَمَرضاتُ الرَّبِ ، وَثَمَنُ الجَنَّةِ ، وَحِجابُ مِنَ النّارِ ، وَمَن أقامَها فَقَد أَقامَ الدّينَ ، وَمَن تَرَكَها فَقَد هَدَمَ الدّينَ(1) .
« پيامبر فرمود : نماز ستون دين است و در آن ده خصلت قرار دارد : آراستگى چهره ، روشنايى دل ، راحت جسم ، مونس قبر ، نازل كننده ى رحمت ، چراغ آسمان ، سنگينى ترازوى عمل در قيامت ، خوشنودى پروردگار ، بهاى بهشت ، مانع از آتش دوزخ . هركس آن را بخواند دين را برپا داشته و هركس آن را ترك كند دين را نابود كرده است » .
راستى شگفت آور است ، خداى كريم براى دو ركعت نماز كه به جا آوردنش براى كسى زحمت و مشقت ندارد چه آثار و نتايجى قرار داده است !!
و نيز رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
ما مِن صَلاة يَحْضُرُ وَقتُها إِلاَّ نَادَى مَلَكٌ بَيْنَ يَدَىِ النَّاسِ : أَيُّهَا النَّاسُ ! قُومُوا إِلَى ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مواعظ العدديه : 371 .
صفحه 463
نِيرانِكُمُ الَّتِى اَوْقَدْتُمُوهَا عَلَى ظُهُورِكُم فَأَطْفِؤُهَا بِصَلاَتِكُم(1) .
« هيچ نمازى وقتش نمى رسد مگر اين كه فرشته اى پيش روى آنان ندا مى دهد : اى مردم ! به سوى آتشى كه ( بوسيله ى گناهان ) پشت سر خود افروخته ايد قيام كنيد ، پس آن را با نمازتان خاموش سازيد » .
امام صادق (عليه السلام) و كاروان وحشت زده
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) مى فرمايد : امام صادق (عليه السلام) همراه كاروانى در جاده اى ميان بيابان حركت مى كردند . به كاروان خبر رسيد كه دزدان در اين مسير كمين كرده اند . كاروانيان به لرزه افتادند . حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند : همراه ما اموالى است كه مى ترسيم به غارت برود ، آيا شما حاضر هستيد از ما تحويل بگيريد ، شايد دزدان باديدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود : چه مى دانيد ، شايد غير مرا قصد نكنند و جز من را اراده ننمايند ؟ شايد اموالتان را براى تلف شدن به من عرضه كنيد ! گفتند : چه كنيم ، آيا اين اموال را دفن كنيم ؟ فرمود : نه ، اين باعث ضايع شدن آن است ، شايد بيگانه اى به آن دستبرد بزند و شايد پس از اين جاى آن را پيدا نكنيد . گفتند : پس چه كنيم ؟ فرمود : آنها را نزد كسى به امانت بگذاريد كه حفظش كند و از آن نگهدارى و جانبدارى نمايد و بر آن بيفزايد و يك درهمش را از دنيا بزرگ تر كند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بيش از آنچه به آن نياز داريد كامل و تمام نمايد !!
گفتند : كيست ؟ فرمود : ربّ العالمين . گفتند : چگونه به او بسپاريم ؟ فرمود : به تهى دستان از مسلمانان صدقه دهيد . گفتند : در اين بيابان تهى دستان نزد ما نيستند . فرمود : 3 1 آن را نيت كنيد تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند . گفتند : نيت كرديم ، فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لا يحضره الفقيه : 1 / 208 ، باب فضل الصلاة ، حديث 624 .
صفحه 464
فَأَنْتُم فِى أمانِ اللَّهِ فَأمْضَوْا .
« پس شما در امان خدا هستيد ، بنابراين راه خود را طى كنيد » .
هنگامى كه كاروان حركت كرد سر و كله ى دزدان پيدا شد . كاروانيان ترسيدند . حضرت فرمود : چرا مى ترسيد ؟ شما در امان خداييد . دزدان سر رسيدند ، دست حضرت را بوسيدند و گفتند : ديشب رسول خدا را خواب ديديم ، به ما فرمان داد خود را به شما معرفى كنيم ; اكنون در خدمت شما و كاروانيم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانيم . فرمود : نيازى به شما نيست ، كسى كه شر شما را از ما دفع كرد ، شر دشمنان و ديگر دزدان را از ما دفع مى كند . كاروان به سلامت به شهر رسيد ; 3 1 مال خود را به تهى دستان دادند ، علاوه تجارتشان بركت كرد ، هر يك درهم آنان ده درهم شد . با تعجب گفتند : چه بركتى ؟! امام صادق (عليه السلام) فرمود :
« اكنون كه بركت در معامله با خدا را شناختيد ، آن را ادامه دهيد »(1) .
لطف و كرامت اوليا
اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگامى كه به منطقه ى صفين رسيد ، معاويه از هر طرف راه آب را بسته بود تا لشكريان امام در تنگنا قرار بگيرند و نتوانند آنگونه كه بايد بجنگند . امام فرمان داد تا گروهى به سرپرستى حضرت حسين راه آب را باز كنند . حضرت حسين با آن گروه به محل آب حمله كرد . گماشتگان معاويه فرار كردند . آب در اختيار ارتش اسلام قرار گرفت . عده اى به اميرالمؤمنين (عليه السلام)پيشنهاد كردند كه آب را به روى معاويه ببندد . حضرت فرمود : واللّه اين كار را نمى كنم . سپس نماينده اى نزد معاويه فرستاد كه به سقّايان لشكرت بگو آنچه مى خواهند آب بردارند آزادند !!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 4 ، باب 30 ، حديث 9 ; بحار الانوار : 93 / 120 ، باب 14 ، حديث 23 .
صفحه 465
نامه اى عجيب از حضرت امام رضا (عليه السلام)بزنطى كه از راويان دانشمند شيعه و مورد وثوق حضرت رضا (عليه السلام) بود مى گويد : نامه ى حضرت رضا را به حضرت جواد از خراسان به مدينه خواندم ، نوشته بود : پسرم به من خبر رسيده هرگاه اراده ى بيرون رفتن از خانه دارى ، وقتى سوار مركب مى شوى خادمان تو را از درب كوچك خانه بيرون مى برند ، اين از بخل آنان است براى اين كه خير تو به كسى نرسد ، من از تو مى خواهم به حقى كه به عنوان پدر و امام بر تو دارم رفت و آمدت از درب بزرگ باشد ، وقت رفت و آمد هم درهم و دينار با خود بردار تا هركس از تو خواست به او عنايت كنى ، اگر عموهايت خواستند كمتر از پنجاه دينار نده و اضافه تر از آن را هم آزادى بپردازى و اگر عمه هايت خواستند كمتر از بيست و پنج درهم مده ، اگر خواستى بيشتر بپردازى آزادى . من مى خواهم خدا تو را مقام و مرتبه عنايت كند ، انفاق كن و از سوى صاحب عرش تنگدستى و ندارى را مترس ! (1)
جايى كه اولياى حق اينگونه سفره ى رحمت و لطف خود را به روى بندگان بگشايند ، خدا چگونه لطف و رحمت خود را خواهد گشود ؟
به خاطر رحمت و لطف و كرامت بى نهايت حق است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بخش ديگر اين دعا پس از آن كه مى گويد : « أفتراك سبحانك يا إلهى . . . » آيا اينگونه مى دانندت كه صداى بنده ى مسلمانى كه به خاطر مخالفتش در دوزخ حبس شده بشنوى و . . . ؟ نه احدى از اهل معرفت اين گونه نمى دانندت بلكه : « هيهات ما ذلك الظن بك . . . » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 8 ، حديث 20 .
صفحه 466
هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ... « هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ ، »
« وَلاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلَتْ بِهِ الْمُوَحِّدِينَ مِنْ بِرِّكَ وَإِحْسَانِكَ ، فَبِالْيَقِينِ »
« أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ » « مُعَانِدِيكَ ، لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَسَلاَماً ، وَمَا كَانَ لاَِحَد فِيهَا »
« مَقَرّاً وَلاَ مُقَاماً ، لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ ، أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلاََهَا مِنَ » « الْكَافِرِينَ ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ، وَأَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ ، »
« وَأَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ ، قُلْتَ مُبْتَدِئاً ، وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعَامِ مُتَكَرِّماً ، أَفَمَنْ كَانَ » « مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ »
« همه ى آن امورى كه در بخش گذشته گفتم از بنده نوازى تو بسيار بسيار بعيد است ،
گمان ما به تو هرگز اين نيست ، و از فضل و احسانت اين برخورد شناخته نيست و نه به آنچه كه از خوبى و نيكى ات با اهل توحيد داشته اى شباهت دارد ، به يقين مى دانم اگر فرمانت در به عذاب كشيدن منكران نبود ، و حُكم نافذت به ابدى بودن دشمنانت در آتش صادر نشده نبود ، هر آينه سراسر دوزخ را سرد و سلامت مى كردى و براى احدى در آنجا قرار و جايگاهى وجود نداشت ، ولى تو كه نام هايت مقدس است سوگند ياد كردى كه دوزخ را از همه ى كافران چه جن و چه انس پر كنى ، و ستيزه جويان را در آنجا جاودانه بدارى ، و نيز تو كه ثنايت برجسته و بالاست و با نعمت هايت كريمانه تفضل فرمودى به اين گفته ابتدا نمودى : آيا مؤمن همانند فاسق است ؟ نه ، مساوى و برابر نيستند » .
صفحه 467
آغوش مهر
احدى از پيامبران و امامان و اولياى حق و پرستش كنندگان حضرت ربّ اين گمان را به خدا نداشتند كه آنان را مورد عتاب و عذاب قرار دهد . خدايى كه خود را در قرآن مهربانترين مهربانان و رحمان و رحيم و كريم و غفور و عزيز و ودود و ملك و قدوس و لطيف و صاحب فضل و قبول كننده ى توبه ستوده است .
عذاب قيامت ، هيچ نسبت و ربطى به اهل ايمان ندارد ، عذاب قيامت ، ميوه ى تلخ انكار حق و دشمنى با خداست . عذاب قيامت ، دست پخت متكبران و مغروران و گنهكاران حرفه اى است . عذاب قيامت ، نتيجه و محصول معاصى و آلودگى هاست . عذاب قيامت را كارگاه وجود انسان توليد كرده و اگر توليد نمى كرد هرگز از جاى ديگر توليد نمى شد .
كسى كه منكر و معاند نيست و امواجى از توحيد و ايمان و عشق و محبت قلبش را نوازش مى كند و تا اندازه اى از اخلاق حسنه و عمل شايسته برخوردار است ، چرا و به چه سبب به عذاب دچار شود ؟!
او با وجودى مقدس و مهربانى كريم روبروست ، كسى كه هر گناهكارى را به توبه دعوت مى كند تا او را بيامرزد ، و هر ورشكسته اى را مى خواند تا ورشكستگى اش را جبران كند و هر دردمندى را دعوت مى كند تا درمانش نمايد .
شخصى به يكى از سالكان راه دوست گفت : من دامن به گناه آلودم ، آيا گمان مى كنى كه مرا بپذيرند ؟ گفت : واى بر تو ! خدا اعراض كنندگان و پشت كنندگان به حق و حقيقت را مى خواند ، چگونه ممكن است از در خانه اش كسى را كه به حضرتش ملتجى شده و به او پناه آورده براند ؟!
مرحوم ابن فهد حلى در كتاب « عدّة الداعى » روايت كرده : هنگامى كه حق تعالى موسى را به سوى فرعون فرستاد تا او را ( از گناهانش ) بترساند ، به موسى
صفحه 468
فرمود : به فرعون بگو كه : من به عفو و آمرزش و گذشت از عيوب و بردبارى نسبت به گناهكاران و اجابت دعاى گدايان ، بيشتر از غضب و عقوبت شتاب مى كنم .
بى تابى ابراهيم در برابر گناه
در تفسير آيه ى شريفه ى :
( وَكَذلِكَ نُرِى إِبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكونَ مِنَ المُوقِنِينَ )(1) .
« و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم و براى اين كه از زمره ى اهل يقين گردد » .
نوشته اند كه : خدا وقتى چشم انداز ابراهيم را همه ى آسمان ها و زمين قرار داد ، و همه ى حجاب ها را از ديده ى او برداشت ، و زمين و آنچه در او بود را مشاهده كرد ، مرد و زنى را در حال زنا ديد ، همان لحظه نفرين كرد ، پس هر دو هلاك شدند ، سپس دو نفر ديگر را در آن حال ديد ، باز نفرين كرد هر دو نابود شدند ، چون دو نفر ديگر را در آن حال ديد و خواست نفرين كند به او وحى شد : نفرين خود را از بندگان و كنيزان من بردار ، يقيناً من آمرزنده و مهربان و بردبار و جبّارم ، گناهان بندگانم به من زيان و ضرر نمى رساند ، چنان كه طاعتشان به من سود نمى دهد .
من با بندگانم يكى از سه كار را انجام مى دهم : يا توبه مى كنند و من توبه ى آنان را مى پذيرم و گناهانشان را مى آمرزم و عيوبشان را مى پوشانم . يا عذاب را از ايشان باز مى دارم ، چون مى دانم از صلب ايشان فرزندانى مؤمن به وجود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انعام : 75 .
صفحه 469
مى آيد ، پس با پدران ناسپاسشان مدارا مى كنم تا مؤمنان از صلب آنان به دنيا آيند ، وقتى مؤمنان به دنيا آمدند در صورتى كه پدرانشان توبه نكرده باشند عذاب را بر آنان مقرر مى دارم . و اگر نه اين بود و نه آن ، آنچه از عذاب در آخرت براى آنان آماده كرده ام بزرگ تر است از آنچه تو براى آنان مى خواهى .
اى ابراهيم ! مرا با بندگان خود واگذار كه منم بردبار و دانا و حكيم و جبار ، به دانايى خود زندگى آنان را تدبير مى كنم و قضا و قدرم را بر آنان جارى مى سازم(1) .
حقيقتى شگفت
در كتاب باعظمت « علم اليقين » محدث بزرگ فيلسوف و حكيم و عارف كم نظير حضرت فيض كاشانى آمده است :
بنده اى در قيامت بدى هايش بر خوبى هايش بچربد ، او را به سوى دوزخ برند ، از جانب حق به فرشته ى وحى جبرئيل خطاب رسد : بنده ام را درياب ، از او بپرس در دنيا با علما نشسته تا به شفاعت ايشان او را بيامرزم ؟ گنهكار گويد : نه . خطاب رسد : آيا سر يك سفره با عالمى نشسته ؟ گويد : نه . آيا در جايى كه عالمى نشسته بود نشسته ؟ گويد : نه . آيا با عالمى همنام است ؟ گويد : نه . خطاب مى رسد : آيا دوست كسى بوده كه عالم دوست بوده ؟ گويد : آرى . خطاب مى رسد : اى جبرئيل ! او را به لطف عميم بخشيديم ، مورد نوازشش قرار ده و به بهشت درآر .
رحمت و لطف خدا به جوان زمان داود
شيخ صدوق روايت مى كند : داود (عليه السلام) مجلسى داشت كه جوانى در آن شركت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير برهان : ذيل آيه ى شريفه ى 75 انعام ، حديث 9 .
صفحه 470
مى كرد ، آن جوان بسيار ضعيف و لاغر بود و سكوتى زياد و طولانى داشت .
روزى ملك الموت به محضر داود آمد در حالى كه نگاه ويژه اى به آن جوان داشت ، داود گفت : به او نظر دارى ؟ گفت : آرى ، مأمورم هفت روز ديگر او را قبض روح كنم . داود دلش سوخت و به او رحمت آورد ، به وى گفت : اى جوان همسر دارى ؟ گفت : نه ، تاكنون ازدواج نكرده ام .
داود گفت : نزد فلان كس كه داراى منزلتى بزرگ است برو و به او بگو : داود گفت : دخترت را به همسرى من درآور و با مهيا كردن مقدمات كار در اين شب عروسى كن . سپس پول فراوانى در اختيار جوان گذاشت و گفت : اين هم پول ، هرچه لازم است با خود ببر و پس از هفت روز به نزد من بيا .
جوان رفت و پس از هفت روز كه از عروسى او گذشته بود به محضر داود آمد . داود به او گفت : در چه حالى ؟ گفت : حالم از تو بهتر است . ولى داود هرچه انتظار كشيد كه جوان قبض روح شود خبرى نشد ; به جوان فرمود : برو هفت روز ديگر بيا .
جوان رفت و هفت روز ديگر بازگشت ، باز از قبض روحش خبرى نشد ; فرمود : برو هفت روز ديگر بيا . رفت و هفت روز بعد برگشت . آن روز ملك الموت به محضر داود آمد ، به او گفت : تو نگفتى بايد او را قبض روح كنم ؟ گفت : چرا . فرمود : پس چرا سه هفت روز گذشت و او را قبض روح نكردى ؟! گفت : داود ! خدا به خاطر رحم تو بر او به او رحم كرد و تا سى سال به او مهلت حيات داد(1) .
خداى مهربان با كمترين دست آويزى درياى رحمتش را به سوى بنده اش سرازير مى كند و او را از همه طرف مورد لطف و محبت قرار مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 4 / 111 ، باب 3 ، حديث 31 .
صفحه 471
پنج خصلت سبب آزادى اسير
در حديثى بسيار مهم از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده است :
گروهى اسير نزد پيامبر آوردند ; حضرت فرمان قتل همه را صادر كرد جز يك نفر را ، آن يك نفر تعجب كرد و عرضه داشت : چرا فرمان آزادى مرا صادر كردى ؟ حضرت فرمود : امين وحى به من خبر داد كه تو داراى پنج خصلتى كه خدا آنها را دوست دارد :
الغَيْرَةُ الشَّدِيدَةُ عَلَى حَرَمِكَ ، وَالسَّخاءُ ، وَحُسْنُ الخُلُقِ ، وَصِدْقُ اللِّسانِ ، وَالشَّجَاعَةُ .
« غيرت سخت بر محارمت و سخاوتمندى و خوش اخلاقى و راستى در گفتار و شجاعت » .
از اين واقعه ى عجيب مسلمان شد و در جنگى در ركاب پيامبر به شرف شهادت رسيد ! (1)
غلام اهل توحيد
امام صادق (عليه السلام) فرمان داد غلامى را به خاطر خلافى كه كرده بود تازيانه بزنند . غلام گفت : اى پسر رسول خدا ! كسى را مى زنى كه شفيعى غير از تو ندارد ، پس كرم و احسانت كجاست ؟ حضرت فرمود : او را رها كنيد . غلام گفت : تو مرا رها نكردى ، كسى رها كرد كه اين سخن را در دهان من گذاشت . حضرت فرمود : سوگند به پروردگار كعبه اين غلام اهل توحيد است با خدا غير خدا را نديد !
آرى ، معامله ى او با اهل توحيد جز با فضل و احسان نيست و نبوده و نخواهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعه : 20 / 155 ، حديث 25291 ; بحار الانوار 68 / 374 ، باب 92 ، حديث 25 .
صفحه 472
بود . كسى كه به يگانگى اش شهادت دهد و تا اندازه اى به خواسته هاى حضرتش جامه ى عمل بپوشاند مورد لطف بى كران و رحمت بى نهايت قرار خواهد گرفت .
سرانجام شاهد بى گناهى يوسف
در برخى از تفاسير قرآن نقل شده است : چون يوسف بر مسند حكومت مصر نشست ، به نظرش رسيد كه در امور مملكتى ، وزيرى لازم دارد كه بتواند به اصلاح معيشت و تربيت مردم برخيزد و درهاى عدل و محبت را به روى آنان بگشايد . امين وحى از سوى حق به نزد او آمد و گفت : خدا مى فرمايد : تو را وزيرى لازم است . يوسف فرمود : من نيز در اين خيالم ولى كسى كه سزاوار اين مسند باشد نمى دانم كيست ؟ جبرئيل گفت : فردا صبح كه از مقرّ حكومت حركت مى كنى ، اول كسى كه بنظرت آمد ، اين منصب را به او ارزانى دار . يوسف اول صبح نظرش به كسى افتاد كه به شدت ضعيف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته اى از هيمه بر پشت داشت ، با خود گفت : اين شخص تحمل مسئوليت وزارت را نخواهد داشت . خواست از وى بگذرد ، امين وحى به او گفت : از او مگذر و او را براى پست وزارت انتخاب كن ، زيرا كه او را بر تو حقى است ، او همان كسى است كه در دربار عزيز مصر به پاكى و عصمت تو شهادت داد ، او را اين لياقت هست كه امروز پست وزارت را به او وا گذارى .
جايى كه حضرت حق به خاطر شهادتى صحيح ، پست وزارت به شاهد پاكى و عصمت يوسف عطا مى كند ، به كسى كه عمرى به وحدانيّت او شهادت مى دهد چه خواهد داد ؟!
آرى ، لطف و رحمت حضرت دوست چيزى نيست كه قابل درك باشد و در اين مقام پاى عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و كسى را قدرت فهم اين حقايق آن چنان كه هست نيست .
صفحه 473
« إِلَهِى وَسَيِّدِى ، فَأَسْأَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى قَدَّرْتَهَا ، وَبِالْقَضِيَّةِ الَّتِى »« حَتَمْتَهَا وَحَكَمْتَهَا ، وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ أَجْرَيْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِى فِى هذِهِ » « اللَّيْلَةِ ، وَفِى هذِهِ السَّاعَةِ ، كُلَّ جُرْم أَجْرَمْتُهُ ، وَكُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ »
« قَبِيح أَسْرَرْتُهُ ، وَكُلَّ جَهْل عَمِلْتُهُ ، كَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ ، »
« أَخْفَيْتُهُ أَوْأَظْهَرْتُهُ ، »
« معبود و سرور من ! از تو درخواست مى كنم به قدرتى كه مقدر فرمودى ،
و به فرمانى كه به آن حتميّت دادى ، و بر همه كس استوارش نمودى و بر كسى كه بر او اجرا كردى چيره ساختى ، كه در اين شب و در اين ساعت بر من ببخشى هر جرمى كه مرتكب شدم ، و هر گناهى كه انجام دادم ، و هر كار زشتى را كه نهان ساختم ، و هر جهل و نادانى كه آن را به كار گرفتم ، خواه پنهان كردم ، يا آشكار ، نهان ساختم يا عيان »
در ابتداى دعا بخصوص در ضمن جملات « اللّهمَّ اغفر لى الذّنوب . . . » به طور مفصل گناهان و آثارش شرح داده شده است و نيازى به شرح مجدد نيست . اميرالمؤمنين (عليه السلام) باز در اين بخش به گناهانى كه در پنهان و آشكار انجام گرفته اشاره مى كند و از حضرت حق مى خواهد كه آنها را ببخشد .
آرى ، شب جمعه است و وقت راز و نياز و هنگام مناجات و توبه ، با اشك و آه
صفحه 474
و ناله و زارى به پيشگاهت آمده ام تا مرا از همه ى گناهان بيامرزى و چنين شبى را بر من شب رحمت و عنايت و كرامت و مغفرت قرار دهى .
آمد به درت اميدوارى *** كو را به جز از تو نيست يارى
محنت زده اى نيازمندى *** خجلت زده اى گناهكارى
از گفته ى خود سياه رويى *** وز كرده ى خود شرمسارى
از يار جدا فتاده عمرى *** وز دوست بمانده روزگارى
بوده به درت چنان عزيزى *** دور از تو چنين بمانده خوارى
خرسند ز خاك درگه تو *** بيچاره به بوى يا غبارى
شايد ز در تو باز گردد *** نوميد چنين اميدوارى
زيبد كه شود به كام دشمن *** از دوستى تو دوستدارى
بخشاى زلطف بر « عراقى » *** كو مانده كنون و زينهارى
* * *
وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ...
صفحه 475
« وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ ، الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ » « ما يَكُونُ مِنِّى ، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوَارِحِى ، وَكُنْتَ أَنْتَ »
«الرَّقِيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَالشَّاهِدَ لِمَا خَفِىَ عَنْهُمْ ، وَبِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ، »
«وَبِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ ، وَأَنْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ كُلِّ خَيْر أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسان فَضَّلْتَهُ» « أَوْ بِرّ نَشَرْتَهُ ، أَوْ رِزْق بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْب تَغْفِرُهُ ، أَوْ خَطَأ تَسْتُرُهُ ، »
« و ثبت كردن هر كار زشتى را به نويسندگان بزرگوار فرمان دادى ، هم آنان كه به ضبط آنچه از من سر مى زند گماشتى ، و ايشان را همراه اعضايم گواهانى بر من قرار دادى ، و خود فراتر از آنان مراقب من بودى ، و شاهد بر آنچه كه از آنان پنهان مانده ، و به رحمتت مخفى نمودى ، و به فضلت پوشاندى ، از تو مى خواهم كه نصيب مرا از هر خيرى كه نازل كردى ، يا احسانى كه تفضل فرمودى ، يا نيكى و برّى كه منتشر ساختى ، يا رزقى كه مى گسترانى ، يا گناهى كه مى آمرزى ،
يا خطايى كه مى پوشانى كامل قرار دهى » .
كرام كاتبين و جوارح و اعضاى بدن
نوشته شدن اعمال به وسيله ى فرشتگان و ضبط كارها با مراقبت آنان و شاهد بودن اعضا و جوارح بر كردارهاى انسان ، حقيقتى است كه در آيات قرآن مجيد و روايات مطرح است .
صفحه 476
( وَإِنَّ عَلَيْكُم لَحَافِظينَ * كِراماً كَاتِبينَ * يَعْلَمونَ مَا تَفْعَلونَ )(1) .
« و يقيناً بر شما نگهبانانى گماشته شده ، در حالى كه بزرگوارند و نويسندگان اعمال شما ، آنچه را انجام مى دهيد به آن دانايند » .
( حَتَّى إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما كَانُوا يَعْمَلونَ * وَقالُوا لِجُلودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِى أَنْطَقَ كُلَّ شَىْء . . . )(2) .
« تا هنگامى كه به دوزخ آيند گوش و چشم و پوستشان بر ضد آنان بر اعمالى كه همواره انجام مى دادند گواهى دهند و به پوستشان گويند : چرا بر ضد ما گواهى داديد ؟ گويند : خدايى كه همه ى موجودات را به نطق آورده ما را بر ضد شما به نطق آورد » .
( يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُم وَأَيْدِيهِم وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ )(3) .
« قيامت روزى است كه زبان و دست و پايشان بر ضد آنان به آنچه همواره مرتكب مى شدند گواهى مى دهد » .
( الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ )(4) .
« امروز بر دهان هايشان مهر سكوت مى زنيم و دست ها و پاهايشان به آنچه همواره انجام مى دادند با ما سخن مى گويند » .
( مَا يَلْفِظُ مِن قَوْل إلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ )(5) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انفطار : 10 ـ 12 .
2 ـ فصلت : 20 ـ 21 .
3 ـ نور : 24 .
4 ـ يس : 65 .
5 ـ ق : 18 .
صفحه 477
« انسان هيچ گفتارى را تلفظ نمى كند جز آن كه رقيب و عتيد بر نگهبانى و حفظ آن آماده اند » .
علاوه بر كرام كاتبين و رقيب و عتيد و پوست و زبان و چشم و گوش و دست و پا ، زمين هم بر اساس آيات سوره ى زلزال بر اعمال انسان گواهى مى دهد و از تلاش و كوشش سخن مى گويد :
( يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا )(1) .
و نيز خدا و پيامبر و امامان كه بر پايه ى آيات سوره ى توبه اعمال انسان را مى بينند در قيامت بر ضد او گواهى مى دهند .
( وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلونَ )(2) .
« و بگو عمل كنيد كه عمل شما را به زودى خدا و پيامبرش و مؤمنون مى بينند و زودا كه شما را به محضر داناى نهان و آشكار باز گردانند ، آنگاه شما را به آنچه همواره انجام مى داديد آگاه مى كند » .
البته از اينگونه آيات استفاده مى شود كه شهادات شاهدان بر ضد كافران و معاندان و متخلفان از خدا و رسول و مجرمان حرفه اى است ، زيرا مردم مؤمن و تائب در روز قيامت مشمول رحمت اند و پرونده ى گناه آنان در برابر كسى گشوده نمى شود و خداى مهربان ، گناهانشان را از ياد شاهدان مى برد و آبروى آنان را حفظ مى نمايد .
حضرت على (عليه السلام) فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زلزال : 4 ـ 5 .
2 ـ توبه : 105 .
صفحه 478
مَن تَابَ ، تَابَ اللّهُ عَليهِ ، وَأُمِرَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَليهِ ، وَبِقاعُ الأَرضِ أنْ تَكْتُمَ عَليهِ ، وَأُنسِيَتِ الحفَظَةُ ما كَانَتْ تَكتُبُ عَليهِ(1) .
« كسى كه توبه كند ، خدا توبه اش را مى پذيرد ، و به اعضايش فرمان مى رسد كه گناهانش را بر او بپوشانند ، و به قطعه هاى زمين امر مى شود گناهانش را بر او پنهان بدارند ، و آنچه را حافظان عمل بر او نوشته اند از يادشان مى برند » .
امام صادق (عليه السلام) فرموده :
إذا تَابَ العَبدُ المُؤمنُ تَوْبةً نَصوحاً أَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَليهِ فِى الدُّنيا وَالآخِرة ، قُلتُ وَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيهِ ؟ قَالَ : يُنْسِى مَلَكَيْهِ مَا كَتَبا عليه مِنَ الذُّنوبِ . . . فَيَلْقَى اللَّهَ حِينَ يَلقَاهُ وَليسَ شَىْءٌ يَشْهَدُ عَلَيهِ بِشَىْء مِن الذُّنُوبِ(2) .
« هنگامى كه بنده ى مؤمن توبه ى خالص كند ، خدا به او محبت ورزد ، پس گناهانش را در دنيا و آخرت بر او بپوشاند ، معاوية بن وهب عرضه داشت : چگونه بر او مى پوشاند ؟ فرمود : آنچه را فرشتگان از گناهان بر او نوشته اند از يادشان مى برد ، پس خدا را در قيامت ملاقات مى كند در حالى كه هيچ چيز نيست كه به چيزى از گناهانش شهادت دهد » .
يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَمَالِكَ رِقِّى... ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ثواب الأعمال : 179 ، باب ثواب التوبة .
2 ـ بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 31 .
صفحه 479
« يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَمَالِكَ رِقِّى ، »« يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى ، يَا عَلِيماً بِضُرِّى وَمَسْكَنَتِى ، يَا خَبِيراً بِفَقْرِى » «وَفَاقَتِى، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ، وَأَعْظَمِ صِفَاتِكُ،» « وَأَسْمَائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، » « وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً ، وَأَعْمَالِى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً ، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِى » « وَأَوْرَادِى كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً ، وَحَالِى فِى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ، يَا سَيِّدِى يَا »
« مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِى ، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِى ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، »
« اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ! اى معبود و سرور و مولايم و اى اختيار دارم ، اى كسى كه مهارم به دست اوست ، اى آگاه از پريشانى و ناتوانى ام ، اى دانا به تهى دستى و نادارى ام ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ! به حق و قداستت و بزرگ ترين صفات و نام هايت ، از تو درخواست مى كنم كه همه ى اوقات مرا از شب و روز به يادت آباد كنى ، و به خدمت گذاريت پيوسته بدارى ، و اعمالم را به پيشگاهت قبول نمايى ، تا آن كه اعمال و اورادم همه هماهنگ و هم سو باشد ، و حالم در خدمتت پاينده گردد ، اى سرور من ، اى آن كه تكيه ام بر اوست ، اى آن كه شكوه و شكايت حالم به سوى اوست ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم » .
صفحه 480
اسم اعظم
گروهى از عارفان و اوليا و عاشقان و صادقان بر اين عقيده اند كه : كلمه ى مباركه ى « ربّ » كه به معناى مالك و صاحب اختيارى است كه عاشقانه و حكيمانه مملوكش را تربيت مى كند ، اسم اعظم است ، و انسان با توسل به آن مورد رحمت حق قرار مى گيرد و گره ها از كارش گشوده مى شود و بلكه گناهانش مورد آمرزش و معاصى و خطاهايش با آب آمرزش شسته و پاك مى گردد .
شايد علت توسل همه ى انبيا و امامان ، در هنگام دعا و مناجات و راز و نياز و زمان گرفتارى ها و مصائبشان به اين نام مبارك ، سرّش اين باشد كه كلمه ى « ربّ » را اسم اعظم حق مى دانستند .
آدم و حوا(عليهما السلام) به هنگام توبه عرضه داشتند :
( رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكونَنَّ مِنَ الخاسِرينَ )(1) .
« پروردگارا ! ما به خود ستم ورزيديم و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى هر آينه از زيانكاران خواهيم شد » .
حضرت نوح (عليه السلام) پس از نهصد و پنجاه سال ستم ديدن از كفّار و عاجز شدن از هدايت آنان و مضطرّ شدن ، عرضه داشت :
( . . . رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً )(2) .
« پروردگارا ! احدى از كافران را بر روى زمين وا مگذار » .
حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دعا و مناجاتش گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 23 .
2 ـ نوح : 26 .
صفحه 481
( رَبِّ هَبْ لِى حُكْماً وَأَلْحِقْنِى بَالصَّالِحينَ )(1) .
« پروردگارم ! به من حكومت عطا كن و مرا به شايستگان ملحق فرما » .
حضرت موسى (عليه السلام) به هنگام احتياج و نياز عرضه داشت :
( . . . رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ )(2) .
« پروردگارم ! من به چيزى كه تو از خير بر من نازل كنى نيازمندم » .
حضرت سليمان (عليه السلام) در درخواست آمرزش ، و يافتن حكومتى بى نظير ، عرضه داشت :
( . . . رَبِّ اغفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكاً لاَ يَنْبَغِى لأَِحَد مِن بَعْدِى )(3) .
« پروردگارم ! مرا بيامرز و به من حكومتى كه پس از من سزاوار كسى نباشد
عطا كن » .
حضرت زكريا (عليه السلام) هنگام درخواست فرزند عرضه داشت :
( . . . رَبِّ لاَ تَذَرْنِى فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الوَارِثِينَ )(4) .
« پروردگارم مرا تنها وا مگذار و تو بهترين وارثانى » .
حضرت يوسف (عليه السلام) در مقام شكرگزارى و درخواست حاجت ،
عرضه داشت :
( رَبِّ قَدْ ءاتَيْتَنى مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّى فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ تُوَفَّنى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنى بِالصَّالِحينَ)(5). ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شعراء : 83 .
2 ـ قصص : 24 .
3 ـ ص : 35 .
4 ـ انبياء : 89 .
5 ـ يوسف : 101 .
صفحه 482
« پروردگارم ! تو بخشى از حكومت را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى ، اى آفريننده ى آسمان ها و زمين ، تو سرپرست من در دنيا و آخرتى ، مرا در حال تسليم به خودت بميران و به گروه شايستگانم ملحق فرما » .
حضرت ايّوب (عليه السلام) در شدت بلا و مصيبت عرضه داشت :
( . . . أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ )(1) .
« پروردگارم ! پريشانى و بلا به من رسيده و تو مهربانترين مهربانانى » .
و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت :
( وَقُل رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ )(2) .
« و بگو: پروردگارم! مرا بيامرز و به من رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى » .
و صالحان و مؤمنان هنگام انديشه در آفرينش آسمان ها و زمين عرضه داشتند :
( . . . رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذَا باطِلا . . . )(3) .
« اى پروردگار ما ! تو اين آسمان و زمين را بيهوده و باطل نيافريده اى » .
و ابليس هم كه در نهايت تكبر و عصيان بود ، با توسل به اين نام تا روز قيامت درخواست مهلت كرد :
( قالَ أَنْظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثونَ )(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انبياء : 83 .
2 ـ مؤمنون : 118 .
3 ـ آل عمران : 191 .
4 ـ اعراف : 14 .
صفحه 483
« گفت : مرا تا زمانى كه همگان برانگيخته مى شوند مهلت ده » .
و خداى مهربان به خاطر اين كه آن رانده شده ى ملعون ، متوسل به اين نام مبارك شد ، خواسته اش را پذيرفت و او را تا قيامت مهلت داد !
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه : هركس هفت بار بگويد : « يا ربّ » خدا دعايش را اجابت مى كند .
و نيز روايت شده : هنگامى كه بنده ى مؤمن يك بار بگويد : « يا ربّ » حضرت حق مى فرمايد : « لبيك » و چون بار دوم و سوم خدا را با اين نام بخواند ، ندا رسد : بخواه تا عطا كنم(1) .
اعمال مقبول
از دعاهايى كه همه ى پيامبران و امامان و اولياى حق به پيشگاه حضرت ربّ داشتند اين بود كه : پروردگار مهربان اعمال آنان را بپذيرد و با فضل و رحمتش با آنان معامله كند .
آن بزرگواران به اين حقيقت آگاه بودند كه : اگر كسى عمل نداشته باشد به عرصه ى رحمت حق بار نخواهد يافت ، و اگر عمل داشته باشد ولى شرايط لازم مانند ايمان و اخلاص در آن نباشد از رحمت و پاداش خدا محروم خواهد بود . بر اين اساس به اصل عمل و آراسته بودن عمل به شرايط لازم بسيار بسيار اهميت مى دادند و چون عمل را آنگونه كه بايد انجام مى دادند از حضرت حق درخواست قبولى و پذيرش مى كردند : « وأعمالى عندك مقبولة » .
قرآن و روايات بر اين معنا تأكيد دارند كه : عملى مورد پذيرش است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 5/220 ، باب 31 ، حديث 5738 . روايات متعددى در اين باب در كتابهاى : كافى : 2/520 ، باب من قال يا رب . . . ; وسائل الشيعه : 7/285 باب 32 ; مستدرك الوسائل : 5/219 ، باب 31 ; بحار الانوار : 90/233 ، باب 12 و . . . موجود مى باشد .
صفحه 484
صاحبش داراى ايمان باشد و عمل براى خدا و هماهنگ با احكام و فرامين الهى انجام گيرد .
بايد دانست كه عمل از مؤمن پذيرفته مى شود و نيز گناه از مؤمن آمرزيده خواهد شد . و عمل هرچند عظيم و مفيد باشد از كافر و معاند قبول نخواهد شد و گناه هرچند كوچك باشد از او آمرزيده نمى شود .
روايات بسيار مهمى درباره ى عمل باارزش و داراى پاداش و شئون آن ، در مهم ترين كتاب هاى حديث روايت شده ، كه به گوشه اى از آن اشاره مى شود :
على (عليه السلام) در رواياتى مى فرمايد :
الشَّرفُ عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ بِحُسنِ الأعمَالِ لا بِحُسنِ الأقوَالِ(1) .
« برترى و بزرگوارى نزد خداى سبحان به خوبى اعمال است نه به خوبى گفته ها » .
العَمَلُ شِعارُ المُؤمِنِ(2) .
« عمل شعار مؤمن است » .
المُداوَمَةَ المُداوَمَةَ ! فَإنَّ اللّهَ لَم يَجْعَل لِعَمَل المُؤمِنينَ غَايَةً إلاّ المَوتَ(3) .
« عمل را ادامه دهيد ، عمل را ادامه دهيد ، زيرا خدا براى عمل مؤمن پايانى جز مرگ قرار نداده است » .
أَعلَى الأعمَالِ إخلاصُ الايمانِ وَصِدْقُ الوَرَعِ وَالايقَان(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غرر الحكم : 153 ، لاينفع قول بخير العمل ، حديث 2838 ; ميزان الحكمه : 9 / 4050 ، العمل ، حديث 14260 .
2 ـ غرر الحكم : 151 ، حديث 2777 ; ميزان الحكمه : 9/405 ، النحل ، حديث 14264 .
3 ـ مستدرك الوسائل : 1/130 ، باب 19 ، حديث 177 ; ميزان الحكمه : 9 / 4060 ، العمل ، حديث 14292 .
4 ـ غرر الحكم : 155 ، الاخلاص فى العمل و آثاره ، حديث 2899 .
صفحه 485
« برترين اعمال پاكى ايمان و درستى ورع و يقين است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
دَعَا اللّهُ النّاسَ فِى الدُّنيا بِآبائِهِم لِيَتَعَارَفُوا ، وَفِى الآخِرَةِ بِأعْمالِهِم لِيَجَازَوُا(1) .
« خدا مردم را در دنيا به پدرانشان خواند تا يكديگر را بشناسند و در آخرت به اعمالشان مى خواند تا پاداش و جزا دهد » پس فرمود : ( يا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا ، يا أَيُّهَا الَّذينَ كَفَروا ) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أفضَلُ الأعمَالِ إيمَانٌ بِاللّهِ وَتَصديقٌ بِه وَجِهادٌ فِى سَبيلِ اللّهِ وَحَجٌّ مَبرورٌ ، وَأهوَنُ عَليكَ مِن ذَلكَ إطعامُ الطَّعامِ وَلِينُ الكَلامِ وَالسَّماحَةُ وَحُسنُ الخُلقِ ، وَأهونُ عَليكَ مِن ذَلكَ لا تَتَّهِمُ اللّهَ فِى شَىْء قَضاهُ اللّهُ عَلَيكَ(2) .
« برترين اعمال ايمان به خدا و باور داشتن آن و جهاد در راه خدا و حج قبول شده است ، و سبك تر از اينها بر تو خوراندن طعام به فقير و نرمى در سخن و سهل بودن و خوش اخلاقى است ، و سبك تر از اينها بر تو اين است كه خدا را در حكمى كه بر تو نموده متهم نكنى » .
و نيز آن حضرت فرمود :
سَيّدُ الأعمَالِ ثَلاثُ خِصال : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، وَمُواسَاتُكَ الأَخُ فِى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَذِكرُ اللّهِ تَعالى عَلى كُلِّ حال(3) .
« سرور اعمال سه خصلت است : انصاف دادنت به همه از جانب خود ، و يارى دادنت به برادر دينى ، و ياد خدا در همه حال » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 78 / 208 ، باب 23 ، حديث 72 .
2 ـ كنز العمّال : 43639 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل (1) ، حديث 1422 .
3 ـ مشكاة الانوار : 55 ، الفصل الخامس عشر ; ميزان الحكمه : 9/4064 ، العمل (1) ، حديث 14326 .
صفحه 486
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
فَطُوبَى لِمَن أخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَه وَحُبَّه وَبُغضَه وَأخذَه وَتَركَه وَكَلامَه وَصَمتَه وَفِعلَه وَقَولَه(1) .
« خوشبخت و رستگار كسى است كه دانش و كردارش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ، بر پايه ى اخلاص و رضاى خدا باشد » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در وصيّتش به ابوذر فرمود :
كُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوَى أشدَّ اهتِمَاماً مِنكَ بِالعَمَلِ ; فَإنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوَى ، وَكَيفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّل يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ )(2) .
« اهتمامت به عمل آراسته به تقوى بيشتر از عمل باشد ، زيرا عمل آراسته به تقوى كم و اندك نيست و چگونه عملى كه قبول مى شود كم و اندك باشد ، خداى عز و جل مى فرمايد : خدا فقط از پرهيزكاران قبول مى كند » .
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :
إنَّكَ لَن يُتَقَبَّلُ مِن عَمَلِكَ إلاّ مَا أخلَصتَ فِيهِ(3) .
« يقيناً از عملت جز آنچه در آن اخلاص ورزيده اى قبول نمى شود » .
در هر صورت ، عمل از انسانى كه داراى ايمان ، اخلاص ، يقين و ورع باشد بدون ترديد مورد قبول است و عمل مقبول ، چنان داراى ارزش است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن روايت شده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 91 ; بحار الانوار : 74 / 241 ، باب 9 ، حديث 1 .
2 ـ بحار الانوار : 74/88 ، باب 4 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل ، حديث 14333 .
3 ـ غرر الحكم : 155 ، حديث 2913 ; ميزان الحكمه : 9/4066 ، العمل ، حديث 14335 .
صفحه 487
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ ، وَمَن قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبْهُ(1) .
« كسى كه خدا از او يك نماز بپذيرد او را عذاب نخواهد كرد و از كسى كه يك كار خوب پذيرفته شود ، دچار عذاب نمى شود » .
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ أبَداً وَدَخَلَ الجَنَّةَ(2) .
« كسى كه خدا يك كار خوب از او بپذيرد ، هرگز او را عذاب نمى كند و وارد بهشت مى شود » .
خدايا ! ما را از سستى و كسالت در عمل حفظ كن و بر نشاط ما نسبت به عبادت و كوشش شايسته بيفزاى و دل ما را بيدارى كامل عنايت كن .
اى در اين خوابگه بى خبران *** بى خبر خفته چو كوران و كران
سر برآور كه در اين پرده سراى *** مى رسد بانگ سرود از همه جاى
بلبل از منبر گل نغمه نواز *** قمرى از سرو سهى زمزمه ساز
بانگ برداشته مرغ سحرى *** كرده بر خفته دلان نوحه گرى
چرخ در گردش از اين بانگ و نوا *** كوه در رقص از اين صوت و صدا
هيچ از جاى نمى خيزى تو *** اللّه اللّه چه گران خيزى تو
ساعتى ترك گران جانى كن *** شوق را سلسله جنبانى كن
بگسل از پاى خود اين لنگر گِل *** گام زن شو به سوى كشور دل
آستين بر سر عالم افشان *** دامن از طينت آدم افشان
سنگ بر شيشه ى ناموس انداز *** خاك در خرقه ى سالوس انداز
همه ذرات جهان در رقص اند *** رو نهاده به كمال از نقص اند
تو هم از نقص قدم نِه به كمال *** دامن افشان ز سر جاه و جلال
خواب بگذار كه بى خوابى بِه *** ديده را سرمه ى بى خوابى دِه
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 3/266 ، باب فضل الصلاة ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14350 .
2 ـ مجموعه ى ورام : 2/86 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14351 .
صفحه 488
قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى... « قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى ، »
« وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِى الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتَّى »
« أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِى مَيَادِينِ السَّابِقِينَ ، وَأُسْرِعَ إِلَيْكَ فِى الْبَارِزِينَ ، »
« وَأَشْتَاقَ إلَى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتَاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، » « وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِعَ فِى جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ »
« پروردگارا ! اعضايم را بر خدمتت نيرومند ساز ،
و دلم را بر عزم بندگى محكم كن ، و كوشش در خشيت و پرواى از وجود باعظمتت را و دوام در پيوستگى به خدمتت را به من ارزانى دار ، تا در ميدان هاى پيشتازان به سويت برانم ، و در ميان شتابندگان به سويت بشتابم ، و در ميان مشتاقان به كوى قرب تو آيم ، و همانند مخلصان به تو نزديك شوم ، و چون يقين داران از بزرگى و جلالت بهراسم ، و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم » .
درخواست توانمندى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن عارف عاشق و مناجاتى صادق و به معارف ناطق ، در اين بخش از دعا تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز مى بيند و زمينه ى استجابت دعا را از جانب محبوب آماده مى نگرد ، به همين خاطر خواسته هاى بسيار بسيار با ارزشش را كه خواسته هايى صد در صد معنوى است
صفحه 489
و خواسته هايى است كه انسان را به نهايت كمال و رشد مى رساند و همه ى آنها نشانگر عرفان و معرفت و شناخت كامل و جامع دعا كننده است از حضرت حق طلب مى كند .
از حضرت دوست مى خواهد كه اعضايش را در راه خدمت به معشوق كه در حقيقت عبادت خالصانه و بندگى كامل است و نيز خدمت به بندگان مؤمن كه در حقيقت خدمت به خداست ، توانمندى و نيرو بخشد .
هرگاه اين نيروى معنوى و قدرت روحانى و قوّت ملكوتى ، از جانب حضرت حق به سالك افاضه شود ، لذّتى براى او بهتر و شيرين تر از عبادت و خدمت به عباد حق نخواهد بود .
شرايط افاضه ى نعمات خاص الهى
بر سالك لازم است زمينه ى افاضه شدن اين نعمت عظيم را كه امورى چند است فراهم آورد :
1 ـ اجتناب و دورى از معاشرت و مصاحبت با مردمى كه از ايمان و تقواى لازم برخوردار نيستند و آمادگى به دست آوردن ايمان و تقواى لازم را هم از خود نشان نمى دهند . و در عوض مصاحبت نمودن با اولياى الهى و عالمان ربانى و اهل حال و آنان كه بخشى از مراحل سلوك را پيموده اند .
2 ـ اجتناب از لقمه ى شبهه ناك ، چه رسد به لقمه ى حرام و دورى نمودن از مهمانى ها و سفره هايى كه صاحبانش از اين كه ثروت و مال و غذا را از كجا به دست آورند باكى ندارند .
3 ـ پيراستن باطن از رذايل اخلاقى و خبائث نفسانى و افراط در شهوات حيوانى و آراستنش به حسنات اخلاقى و حقايق ملكوتى و خاطرات رحمانى .
4 ـ اجتناب از پرخورى و شكم چرانى ، كه برانگيزنده ى حالات شيطانى
صفحه 490
و سدّ كننده ى راه الهامات ربانى و ادراكات عرشى است .
5 ـ دورى از پرخوابى و افراط در استراحت ، كه سبب كسل شدن از طاعت و باعث مرگ روح انسانيت است .
درباره ى معاشرت بى پايه و بى رويه و معاشر سوء و لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و شكم چرانى و پرخوابى و افراط در استراحت ، روايات بسيار مهمى در كتاب هاى حديث نقل شده است كه به بعضى از آنها
اشاره مى شود .
معاشرت و معاشر
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السُّوءِ(1) .
« وحشتناك ترين وحشت مصاحب و رفيق بد است » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مُجَالَسةَ قَرينِ السّوءِ ، فَإنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ وَيُردِى مُصاحِبَهُ(2) .
« از همنشينى با رفيق بد بپرهيز ، زيرا او رفيقش را هلاك مى كند و مصاحبش را از جهت مادى و معنوى ساقط مى نمايد » .
حضرت جواد (عليه السلام) فرمود :
إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّريرِ فَإنَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسنُ مَنظَرُهُ وَيَقبَحُ أثَرُهُ(3) .
« از همنشينى با شرير بپرهيز ، زيرا او مانند شمشير كشيده است كه منظره اش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 71 / 666 ، باب 10 ، حديث 32 .
2 ـ غرر الحكم : 431 ، ذم قرين السوء ، حديث 9816 .
3 ـ بحار الانوار : 71 / 198 ، باب 14 .
صفحه 491
زيبا و نتيجه اش زشت است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثَةً : الخائِنَ وَالظَّلومَ وَالنَّمامَ ، لاِنَّ مَن خَانَ لَكَ خَانَكَ ، وَمَن ظَلَمَ لَكَ سَيَظْلِمُكَ ، وَمَن نَمَّ إلَيكَ سَيَنُمُّ عَلَيكَ(1) .
« از دوستى و همنشينى با سه گروه بپرهيز : خائن ، ستمكار و سخن چين ; زيرا كسى كه روزى به سود تو خيانت كند ، روز ديگر به زيان تو خيانت خواهد كرد ، و كسى كه براى تو به ديگرى ستم ورزد ، طولى نمى كشد كه به تو ستم كند ، و كسى كه از ديگران نزد تو سخن چينى نمايد ، به زودى از تو نزد ديگران سخن چينى خواهد كرد » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجالِسِ الحُلَمَاءَ وَاعرِض عَنِ الدُّنيَا تسكن جَنَّةَ المَأوَى(2) .
« با حكيمان همنشين باش ، با بردباران مجالست كن و از دنيا روى بگردان ، در جنت المأوى مسكن گزين » .
لقمه ى حرام
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رواياتى فرموده :
مَن أَكَلَ لُقمَةً مِن حَرام لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلةً(3) .
« كسى كه يك لقمه از حرام بخورد ، نماز چهل شبش پذيرفته نخواهد شد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 316 .
2 ـ غرر الحكم : 430 ، صاحب الحكماء و العلماء ، حديث 9789 .
3 ـ ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13660 .
صفحه 492
إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غُذِىَ بِحَرام(1) .
« يقيناً خدا بهشت را بر جسدى كه از حرام تغذيه شده حرام كرده است » .
إذَا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرام فِى جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكِ فِى السَّماواتِ وَالأرضِ(2) .
« هنگامى كه لقمه اى از حرام در شكم عبد قرار گيرد ، همه ى فرشتگان در آسمان ها و زمين لعنتش مى كنند » .
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
إنَّ الرَّجُلَ إذا أَصابَ مَالاً مِن حَرام لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَلا عُمرَةٌ وَلا صِلَةُ رَحِم . . .(3) .
« انسان هنگامى كه به مال حرامى دست يابد ، حج و عمره و صله ى رحم از او پذيرفته نخواهد شد » .
رذايل اخلاقى
حضرت سجاد (عليه السلام) در دعاى هشتم « صحيفه » بخشى از رذايل اخلاقى را بيان مى كند و از آنها به خدا پناه مى برد :
طغيان حرص ، تندى خشم ، چيرگى حسد ، سستى صبر ، كمى قناعت ، بدى اخلاق ، افراط در شهوت ، پافشارى در عصبيّت ، پيروى از هواى نفس ، مخالفت با هدايت ، خواب غفلت ، كوشش بيش از اندازه و برتر از حدّ طاقت ، انتخاب باطل بر حق ، پافشارى بر گناه ، كوچك شمردن معصيت ، بزرگ شمردن طاعت ، فخر و مباهات ثروتمندان ، تحقير تهى دستان ، كوتاهى در حق زيردستان ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مجموعه ورام : 1 / 61 ، باب العتاب ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13661 .
2 ـ بحار الانوار : 100 / 12 ، باب 1 ، حديث 52 ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13663 .
3 ـ امالى طوسى : 680 ، مجلس 37 ، حديث 1447 .
صفحه 493
ناسپاسى نسبت به خوبى كنندگان ، يارى ستمكار ، واگذاشتن ستمديده . . . .
به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند : فلان زن روز را روزه مى دارد و شب را به عبادت بر مى خيزد ، ولى بداخلاق است ، همسايگانش را با زبانش مى آزارد . فرمود : خيرى در او نيست ، او اهل آتش است(1) .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفسِدُ العَمَلَ كَمَا يُفسِدُ الخِلُّ العَسَلَ(2) .
« بدخلقى عمل را تباه مى كند ، چنان كه سركه عسل را تباه مى نمايد » .
پرخورى
على (عليه السلام) در رواياتى فرموده :
. . . مَن كَثُرَ طُعمَهُ سَقُم بَطنُهُ وَقَسا قَلبُهُ(3) .
« كسى كه پرخور باشد ، شكمش دچار بيمارى و دلش گرفتار قساوت مى شود » .
مَن كَثُرَ أكلُه قَلَّت صَحَّتُهُ وَثَقُلَتْ عَلى نَفسِهِ مُؤنَتُه(4) .
« كسى كه پرخور باشد سلامتش كم مى شود و هزينه اش سنگين مى گردد » .
كَثْرَةُ الأكلِ مِنَ الشَّرَهِ ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيُوبِ(5) .
« پرخورى از ميل فراوان است و ميل فراوان از بدترين عيب هاست » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 68 / 394 ، باب 92 ، ذيل حديث 63 .
2 ـ كافى : 2 / 321 ، باب سوء الخلق ، حديث 1 .
3 ـ بحار الانوار : 63 / 338 ، باب 5 ، حديث 35 .
4 ـ غرر الحكم : 360 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها ، 8168 .
5 ـ غرر الحكم : 361 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها : 8178 .
صفحه 494
لَيسَ شَىْءٌ أضَرّ لِقَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثْرَةِ الأكلِ ، وَهِىَ مُورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسْوَةَ القَلبِ وَهَيَجانِ الشَّهوَةِ(1) .
« چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست ، پرخورى سبب دو خصلت است : سنگدلى و طغيان شهوت » .
پرخوابى
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده : موسى به حضرت حق عرضه داشت : به كدام يك از بندگانت دشمنى بيشتر مىورزى ؟ فرمود : كسى كه در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بيهوده كارى مى گذراند(2) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است : مادر حضرت سليمان به او فرمود : هنگام شب خواب زياد نداشته باش كه خواب زياد در شب آدمى را در قيامت تهى دست محشور مى كند(3) .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
بِئْسَ الغَريمُ النَّومُ ; يُفنِى قَصيرَ العُمرِ وَيُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ(4) .
« خواب دشمن بدى است ، عمر كوتاه را به باد مى دهد و پاداش زياد را نابود مى كند » .
دلم را اى خدا از عشق جان ده *** روانم را حيات جاودان ده
تن بى جان بود جان فسرده *** ز مهر خويش جانم را روان ده
به كوى قدس دل را راه بنما *** روان را سوى عليّين نشان ده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 16 / 211 ، باب 1 ، حديث 19627 .
2 ـ ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20917 .
3 ـ خصال : 1 / 28 ، حديث 99 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20915 .
4 ـ غرر الحكم : 159 ، حديث 3030 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20924 .
صفحه 495
ز زندان بدن آزاد گردان *** فضاى لا مكان جان را مكان ده
بگير اين دوست را از دست دشمن *** ز خود بى خود كن از خويشم امان ده
دل مخمور صهباى ازل را *** شراب بى غَش روحانيان ده
از آن مِى كز الستم داده بودى *** خمارم مى كشد بازم از آن ده
ز شهرى آمدم بيرون در آغاز *** دگر باره به آن شهرم نشان ده
دو عالم تنگ شد بر « فيض » جايش *** وراى اين جهان و آن جهان ده(1)
با اجتناب از معاشرتى كه اسلام نمى پسندد و با دورى از لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و پرخوابى ، زمينه ى افاضه ى توانمندى به اعضاى انسان براى عبادت حق و خدمت به خلق فراهم مى آيد . در فضاى اين توانمندى است كه چشم ، جز حق و آنچه را حق مى پسندد نخواهد ديد ; و گوش ، جز سخن خدا و پيامبران و امامان و اوليا و پاكان را نخواهد شنيد ; و زبان ، جز سخن حق و گفتار عدل نخواهد گفت ; و دست ، جز كوشش و تلاش درست و صحيح نخواهد كرد ; و شكم ، جز حلال نخواهد خورد ; و شهوت ، جز در حلال مصرف نخواهد شد ; و قدم ، جز در راه حق و در مجالس الهى و ملكوتى و مساجد و مشاهد مشرّفه نخواهد رفت ; و همه ى جسم و جان ، عاشقانه و خالصانه جز در گردونه ى عبادت و خدمت به بندگان خدا قرار نخواهد گرفت .
عبادت حق
ارزش عبادت و بندگى ، براى ما كه در تنگناى دنيا به سر مى بريم و تا قيامت برپا نشده بسيارى از درها به روى ما بسته است ، قابل درك نيست .
بندگى و عبادت حق ، سبب رشد و كمال و خير و سعادت و حيات طيّبه و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 1186 ، غزل 860 .
صفحه 496
دست آوردن بهشت است .
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى عبادت و بندگى در رواياتى مى فرمايد :
أفضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعَانَقَها وَأحَبَّها بِقَلبِهِ وَباشَرَها بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَها فَهُو لاَ يُبالِى عَلى ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسر أم عَلى يُسْر(1) .
« برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش بگيرد و قلباً به آن علاقه مند باشد و با بدنش آن را به جا آورد و خود را براى آن از هر مشغوليتى فارغ كند و باك نداشته باشد كه از دنيا بر سختى يا بر آسانى به سر مى برد » .
يَقولُ رَبُّكُم : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبادَتِى أملاَ قَلبَكَ غِنًى وَأمْلاَ يَدَيكَ رِزقاً . يَابنَ آدَمَ ، لا تَباعَد مِنّى فَأملأ قَلبَكَ فَقراً وَأملاََ يَدَيكَ شُغلا(2) .
« پروردگارتان مى فرمايد : اى فرزند آدم ! خود را براى بندگى من از هر شغلى فارغ كن ، تا دلت را از بى نيازى و دو دستت را از رزق و روزى پر كنم ; اى فرزند آدم ! از من دور مشو كه دلت را از نيازمندى و دو دست را از مشغله پُر
خواهم كرد » .
شب معراج فرمود : اى احمد ! مى دانى چه زمانى انسان در بندگى من است ؟ عرضه داشت : نه . فرمود : هنگامى كه هفت خصلت در او جمع شود : ورعى كه او را از محارم منع كند ، و سكوتى كه او را از آنچه سود ندارد حفظ نمايد ، و ترسى كه هر روز بر گريه اش بيفزايد ، و حيايى كه در خلوت از من بپرهيزد ، و خوردن و تغذيه اى كه به آن ناچار است ، و دشمن داشتن دنيا به خاطر دشمنى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 83 ، باب العبادة ، حديث 3 .
2 ـ كنز العمال : 43614 ; ميزان الحكمه : 7 / 3412 ، العبادة ، حديث 11608 .
صفحه 497
من با آن ، و دوست داشتن نيكان به خاطر دوستى من با آنان(1) .
روايت شده كه : خداى متعال در برخى از كتاب هاى آسمانى اش فرموده :
اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه نمى ميرم ، در آنچه تو را به آن فرمان داده ام مرا اطاعت كن تا تو را زنده اى كه نمى ميرد قرار دهم .
اى فرزند آدم ! من به چيزى مى گويم باش بى درنگ موجود مى شود ، مرا بندگى كن تا تو را اينگونه قرار دهم كه به چيزى بگويى باش پس بى درنگ موجود شود(2) .
در روايات ، حقايقى را به عنوان برترين عبادت شمرده اند :
معرفت به خدا و فروتنى نسبت به او ، تداوم انديشه در خدا و قدرتش ، گفتن « لا إله إلاّ اللّه » و « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » ، اخلاص ورزيدن ، عفت نفس ، زهد ، تعقل ، اداى حق مؤمن ، سكوت ، حج ، روزه ، دعا ، چشم پوشى از محرمات ، پنهان نگاه داشتن بندگى ، فروتنى و خضوع ، اداى واجبات ، طلب حلال ، نرمى در سخن ، محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .
خدمت به خلق
در احاديث قدسيه و ديگر روايات ، چنان ارزش و بهايى به مؤمن داده شده كه احترام به او را احترام به خدا به حساب آورده اند و توهين به او را توهين به خدا شمرده اند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل از قول حضرت حق نقل كرده :
مَن أهَانَ لِى وَلِيّاً فَقَدْ بارَزَنِى بِالْمُحَارَبَةِ(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 19 ، باب استحباب الصمت ، حديث 10085 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 11 / 258 ، باب وجوب طاعة اللّه ، حديث 12928 .
3 ـ بحار الانوار : 67 / 16 ، باب 43 ، حديث 8 .
صفحه 498
« كسى كه به دوست و ولىّ من اهانت كند آشكارا به جنگ من برخاسته » .
به اين سبب خدمت به مؤمن هم چون عبادت و بندگى خدا عنوان شده ; زيرا خدمت به مؤمن خدمت به خداست .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است :
مَن قَضى لاِخِيهِ المُؤمنِ حَاجةً ، كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ(1) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند مانند كسى است كه همه ى عمرش خدا را بندگى كرده است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
مَن قَضَى لاِخِيهِ المُؤمِنِ حَاجةً قَضَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِائَةَ ألفِ حاجَة مِن ذلك أوَّلُها الجَنَّةُ(2) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند خداى عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از اين نوع حاجت براى او روا كند كه نخستينش بهشت است » .
و نيز آن حضرت فرمود :
إنَّ العبدَ لَيَمشِى فِى حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ فَيُوكِّلُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِدٌ عن يمينِه وَآخَرُ عَن شَمالِهِ يَستَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَيَدعُوانِ لَه بِقضَاءِ حَاجَتِهِ(3) .
« همانا عبد براى روا كردن حاجت برادر مؤمنش قدم برمى دارد ، پس خداى عزّ و جلّ دو فرشته بر او مى گمارد ، يكى از طرف راستش و ديگر از جانب چپش ، آن دو فرشته از پروردگار براى او درخواست آمرزش مى كنند و براى روا شدن حاجتش دعا مى نمايند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امالى طوسى : 481 ، حديث 1051 ; ميزان الحكمه : 3 / 1318 ، الحاجة ، حديث 4461 .
2 ـ كافى : 2 / 192 ، باب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 1 .
3 ـ وسائل الشيعه : 16 / 359 ، باب استحباب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 21758 .
صفحه 499
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : از رسول خدا پرسيدند : چه عملى نزد خدا محبوب ترين اعمال است ؟ فرمود : خوشحالى آوردن براى مسلمان . عرضه داشتند : خوشحالى آوردن براى مسلمان چيست ؟ فرمود : سير نمودن شكم گرسنه اش ، و برطرف كردن غم و غصه اش ، و پرداختن وامش(1) .
امام صادق (عليه السلام) از قول خداى عزّ و جلّ روايت كرده :
الخَلْقُ عيالى فَأحَبُّهُم إلَىَّ ألطَفَهُم بِهِم ، وَأسعَاهُم فِى حَوَائِجِهم(2) .
« مرد و زن نان خور من هستند ، محبوب ترينشان نزد من مهربان ترينشان به آنان ، و كوشاترينشان در روا كردن حاجات ايشان است » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از آن كه براى اعضا و جوارح درخواست توانمندى در جهت خدمت به حق مى كند ، از حضرت محبوب استوارى و استحكام دل را بر عزم و همّت براى اين خدمت مى طلبد ، و كوشش در راستاى خشيت و تداوم در متّصل بودن خدمت به حضرت ربّ را درخواست مى نمايد ، تا جايى كه در ميدان هاى پيشتازان به سويش مركب خدمت براند و در ميان شتابندگان به جانب حضرتش بشتابد و در ميان مشتاقان به كوى قربش در آيد و همانند مخلصان به او نزديك شود و چون اهل يقين از جاه و مقامش بهراسد و با اهل ايمان در جوارش گرد آيد .
يقين
فيلسوف كبير و عارف خبير صاحب تفسير « الميزان » ، مرحوم علامه ى طباطبايى در تعريف يقين فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميزان الحكمه : 2 / 952 ، المحبة (2) ، حديث 3126 .
2 ـ كافى : 2 / 199 ، باب سعى فى حاجة المؤمن ، حديث 10 .
صفحه 500
يقين دانايى و علمى است كه هيچ اشتباه و شكى در آن راه ندارد(1) . ( مانند اين كه انسان در وسط روز يقين دارد كه الآن روز است و در تاريكى شب يقين دارد كه اكنون شب است و به خود يقين دارد كه موجودى زنده و داراى آثار و صفات است ) .
براى يقين سه درجه شمرده اند : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين .
فرق ميان اين سه درجه با مثالى روشن مى شود :
علم اليقين به آتش ، مشاهده ى دود آن از پشت ديوار است و عين اليقن به آتش ، ديدن خود آتش است و حق اليقين ، سوختن در آن است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : نشانه ى اهل يقين شش خصلت است : به خدا يقين دارند ، يقين حق اليقينى ، پس به او از طريق چنين يقينى ايمان دارند ; يقين دارند كه مرگ حق است بنابراين از آثار و تبعاتش برحذرند ; و يقين دارند به اين كه برانگيخته شدن پس از مرگ حق است ، بر اين اساس از رسوايى قيامت مى ترسند ; و يقين دارند بهشت حق است ، پس به آن مشتاقند ; و يقين دارند دوزخ حق است ، پس كوشش آنان براى رهايى از آن است ; و يقين دارند حساب حق است ، پس خود را محاسبه مى كنند تا دچار حساب آنجا نشوند(2) .
يقين را با سه درجه اش مى توان از طريق آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام)به دست آورد و كسى كه از اين دو منبع به يقين نرسد از هيچ منبعى به يقين نخواهد رسيد .
راه به دست آوردن يقين از طريق قرآن به اين است كه : ابتدا از راه دقت در آيات قرآن به وحى بودن و حقانيت آن يقين كنيم و به اين حقيقت توجه نماييم كه قرآن مى فرمايد : اگر در نزول من از سوى خدا شك داريد پس يك سوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الميزان : 19 / 140 .
2 ـ تحف العقول : 20 .
صفحه 501
مانند آن بياوريد(1) .
و در آيه اى ديگر مى فرمايد : بگو : اگر جن و انس جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، هرگز مانندش را نمى توانند بياورند ، گرچه پشتيبان
يكديگر باشند(2) .
با توجه به اين دو آيه ، يقين حاصل مى شود كه اين كتاب ، وحى خداست و انسان پس از اين يقين ، به تمام محتوياتش يقين پيدا مى كند و نيز به همين صورت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) كه توضيح و تفسير قرآن است يقين برايش حاصل مى شود و نهايتاً در زمره ى اهل يقين قرار مى گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 23 ( وَإن كنتُم فِى رَيب مِمّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ ) .
2 ـ اسراء : 88 ( قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لاَ يَأْتونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيراً ) .
صفحه 502
« اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كَادَنِى فَكِدْهُ ، » اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ...
« وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، » « وَأَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِى بِجُودِكَ » « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ ، وَاحْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ »
« خدايا ! و كسى كه به من به بدى قصد كند تو قصد او كن ، و كسى كه با من مكر ورزد ، تو او را مجازات ، كن و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود ، ونزديك ترينشان در رتبه ى منزلت به تو، ومخصوص ترينشان در قرب به پيشگاهت قرار ده ، يقيناً اين همه به دست نمى آيد جز به فضل تو ، خدايا ! با جودت به من جود كن ، و با بزرگواريت به من نظر كن ، و با رحمتت مرا حفظ كن » .
دشمنانى كه به بدى قصد انسان مى كنند ، شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب است و هم اينان با آدمى به مكر و حيله معامله مى كنند . قدرت اغواگرى و وسوسه گرى و مكر و حيله ى اين دشمنان خطرناك تا جايى است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى شكست دادن ايشان خدا را به يارى و كمك خود مى طلبد .
در صفحات گذشته درباره ى شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب به طور مفصل توضيح داده شد .
انسان اگر بخواهد از بهره مندترين بندگان نزد او و نزديك ترينشان در رتبه به
صفحه 503
او و مخصوص ترينشان در قرب به پيشگاه او شود واجب و لازم است از ايمانى همراه با يقين و اخلاصى قابل قبول و اعمالى باارزش و اخلاقى نيكو و به ويژه از تقوايى كه او را از افتادن در هر گناهى حفظ كند برخوردار گردد . مگر نه اين است كه قرآن مى فرمايد :
( . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ )(1) .
« يقيناً گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست » .
براى تقوا كه پايه و اساس سعادت و خوشبختى انسان در دنيا و آخرت است سه مرحله ذكر شده است : تقواى عام ، خاص ، اخص .
تقواى عام ، انجام واجبات و ترك محرمات است .
تقواى خاص ، دورى از مكروهات بلكه از مباحات جز به اندازه ى
ضرورت است .
تقواى اخص ، اجتناب از هر چيزى است كه دل را از ياد خدا باز مى دارد .
خواجه نظام الملك و مرد باتقوا
در كتاب هاى تاريخى در شرح زندگى خواجه روايت شده : روزى با يكى از آراستگان به تقوا ملاقات كرد ، به او گفت : از من چيزى بخواه تا به تو عطا كنم ; زيرا تو نيازمندى و من غنى و صاحب مال . مرد باتقوا گفت : من از خدا چيزى جز خود او را نخواهم چه آن كه از خدا غير خدا خواستن از پست همتى است .
خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا
در حالى كه من از خدا چيزى غير خود او را طلب نمى كنم چگونه از تو طلب كنم ؟! خواجه گفت : هرگاه تو از من چيزى نمى طلبى پس اجازه ده من حاجتى از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجرات : 13 .
صفحه 504
تو بخواهم . مرد باتقوا گفت : حاجتت چيست ؟ خواجه گفت : در آن ساعت كه از خدا ياد مى كنى يادى از من كن . مرد باتقوا گفت : در آن ساعت كه من توفيق يابم خدا را ياد كنم خود را فراموش مى كنم ، چگونه تو را ياد كنم ؟! (1)
اى كه داراى مجد و شرف و بزرگى و عظمت و بزرگوارى و كرامتى ، و لازمه ى اين همه صفات ، محبت و مهربانى به غير است و لازمه ى آن محبت ، بخشش و عطاست ، پس با بزرگواريت به من نظر كن كه اگر با بزرگواريت به من نظر كنى محبت و مهربانى ات را از من دريغ نخواهى كرد و نهايتاً اين گداى تهى دست را از بخشش و عطايت بى نياز خواهى نمود : « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ » .
احمد خضرويه و دزد
آنان كه متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار
مى كنند و در حقيقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمايى از اخلاق حضرت محبوب است .
روايت است كه دزدى به خانه ى احمد خضرويه آمد ، در خانه ى او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت ، خواست با دست خالى از خانه ى احمد بيرون رود ، بزرگوارى و عطوفت احمد مانع شد كه دزد با دست خالى از خانه بيرون رود ، ندا داد : اى دزد ! راضى نيستم با دست خالى از خانه ام بيرون روى ! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شايد وسيله اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه ى من نروى . چون افق روشن صبح دميد ، بزرگى صد اشرفى به عنوان هديه نزد شيخ آورد ، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت : اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتى دست داد كه از همه ى گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 230 .
صفحه 505
بر زمين افتاد بى كبر و منى *** توبه كرد از دزدى وز رهزنى
شيخ را گفتا كه من دزدى سقط *** كرده بودم از جهالت ره غلط
يك زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمرى نديدم يافتم
يك شبى كز بهر او كردم نماز *** رستم از دزدى و گشتم بى نياز
گر به روز و شب كنم كار خدا *** نيك بختى يابم اندر دو سرا
تا بدانى تو كه اندر دو جهان *** نيست كس را با خدا هرگز زيان(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 232 .
صفحه 506
« وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً ، » وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً...
« وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ ، وَأَقِلْنِى عَثْرَتِى ، وَاغْفِرْ زَلَّتِى ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ »
«بِعِبَادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى ، »
« وَإِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى ، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى ، وَبَلِّغْنِى مُنَاىَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِي ، »
« خدايا ! زبانم را به ذكرت گويا كن ،
و دلم را به محبتت شيفته و شيدا فرما ، و بر من به نيكى اجابتت نسبت به دعايم منّت گذار ، و لغزشم را ناديده انگار ، و گناهم را بيامرز ; زيرا تو بندگانت را به عبادت و بندگى فرمان دادى ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودى ، و اجابت دعا را براى آنان ضمانت نمودى ، اى پروردگارم ! فقط روى به سوى تو داشتم و تنها دست گداييم را به جانب تو دراز كردم ، پس به عزّتت سوگند دعايم را مستجاب كن ، و مرا به آرزويم برسان ، و اميدم را از احسانت نااميد مكن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من كفايت فرما » .
زبان
از نعمت هاى بزرگى كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است ; آن هم زبانى كه مى تواند به وسيله ى آن سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند
صفحه 507
و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد .
زبان ، به همان صورت كه نيكى ها و حسناتش عظيم است زشتى ها و بدى هايش بزرگ و سنگين است ، تا جايى كه حكما درباره ى اين عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم . « زبان وزنش اندك و گناهش بزرگ است » .
زبان ، چنان كه محدث بزرگ ، فيلسوف خبير ، عارف عاشق ، ملا محسن فيض كاشانى در « محجة البيضاء » فرموده : قدرت ارتكاب نزديك به بيست گناه بزرگ را چون غيبت ، تهمت ، سخن چينى ، استهزاء به ديگران ، شايعه پراكنى ، دروغ ، فحش ، تحقير مردم و . . . دارد(1) .
قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گوياى به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگى كرده ، و اگر گفتارى جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقيقت شيطان را بندگى كرده است .
1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق .
5 ـ قول كـريم . 6 ـ قـول لـيّن . 7 ـ قـول ايـمان . 8 ـ قـول سديد .
9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بليغ .
قول حسن ، خوش زبانى با مردم است(2) .
قول احسن ، دعوت مردم به سوى خداست(3) .
قول عدل ، شهادت و گواهى در دادگاه است(4) .
قول صدق ، سخن راست و ذكر خير گذشتگان مؤمن در جامعه ى موجود است(5) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء : 6 / 190 ، كتاب آفات اللسان .
2 ـ بقره : 83 .
3 ـ فصّلت : 33 .
4 ـ انعام : 152 .
5 ـ شعراء : 84 .
صفحه 508
قول كريم ، سخن گفتن با پدر و مادر است(1) .
قول لين ، سخن به وقت امر بمعروف و نهى از منكر است(2) .
قول ايمان ، اقرار به يگانگى خدا و رسالت پيامبر است(3) .
قول سديد ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرايطى است(4) .
قول معروف ، سخن گفتن با ايتام و خانواده است(5) .
قول بليغ ، سخن رسا و مؤثر و آميخته به موعظه و حكمت و برهان است(6) .
انسان مى تواند با اين ده نوع گفتار به تجارتى وارد شود كه سودش را جز خدا كسى نمى داند . شرح اين ده حقيقت ، كتابى مستقل و جداگانه مى طلبد . در اينجا تنها به پاداش قول احسن كه هدايت مردم به سوى خداست اشاره مى شود و تفصيل بقيّه ى اقوال به رساله اى جداگانه واگذاشته مى شود .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) زمانى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براى هدايت مردم يمن و دعوت آنان به خدا گسيل داشت فرمود :
يا على ! با كسى وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت كنى .
وَايْمُ اللّهِ لأنْ يَهْدِىَ اللّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلا خَيرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . . (7) .
« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردى را هدايت كند ، براى تو از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند بهتر است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسراء : 23 .
2 ـ طه : 43 .
3 ـ بقره : 136 .
4 ـ نساء : 9 .
5 ـ نساء : 5 .
6 ـ نساء : 63 .
7 ـ كافى : 5 / 28 ، باب وصية رسول اللّه ( ص ) ، حديث 4 .
صفحه 509
نماز بر زبان ذكر خداست ، خواندن قرآن ذكر خداست ، دعاهايى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و در زمان ها و مكان هاى خاص خوانده مى شود ذكر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردى كه در آيات قرآن آمده ذكر خداست و از همه ى ذكرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج كردن زبان در هدايت گمراه به سوى دين خداست .
آمرزش زن بدكاره
ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف « روضه ى كافى » كه آخرين بخش از كتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : عابدى از كثرت عبادت پشت ابليس را شكست . روزى لشكرش را خواند و گفت : كدام يك از شما مى توانيد اين عابد را از گردونه ى عبادت خارج كنيد ؟ هركس مكر و حيله ى خود را بيان كرد ولى مقبول نيفتاد تا يكى از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه مى كنم . حيله ى او را پسنديد و وى را مأمور به گمراهى كشيدن عابد كرد !!
مأمور ابليس نزديك صومعه ى عابد آمد و با نشاطى كم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد كه عابد مهلت نمى يافت سبب نشاطش را در كثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتى مناسب علت نشاط و كثرت عبادت او را پرسيد . پاسخ داد : من گناهى مرتكب شدم و پشيمان شدم ، پشيمانى از گناه مرا آنچنان در گردونه ى عبادت قرار داد كه نه از كثرت عبادت خسته مى شوم و نه نشاطم را از دست مى دهم !! عابد در اين زمينه بى آن كه عاقلانه بينديشد و فكر كند كه اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمايى خواست . مأمور ابليس او را تشويق به زناى با زنى بدكار كه در شهر معروف به بدكارى بود كرد . عابد نزد آن شتافت . زن با ديدن چهره ى معصوم و ملكوتى عابد از حضور عابد در محلّه ى بدكاران
صفحه 510
شگفت زده شد و بنظر آورد كه عابد ساده دل فريب خورده ، به او گفت : اى عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه ى قرب نمى رسد ، كسى كه تو را تشويق به اين عمل كرده ، قصدش انحراف و گمراهى تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسيله ى صعود . اكنون به صومعه ى خود باز گرد كه تشويق كننده را نخواهى يافت ، چون او را نيافتى يقين كن كه شيطان بوده .
عابد با بيدارى باز گشت ، آن چهره ى شوم را نديد . از اين كه آن زن سبب شد كه دامنش به گناه آلوده نشود بسيار خوشحال شد . از طرفى همان شب آن زن از دنيا رفت . خدا به پيامبر زمانش خطاب كرد : با مردم در تجهيز جنازه ى او حاضر شويد ، زيرا به خاطر هدايت يكى از بندگانم همه ى گناهانش را بخشيدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم .
ما را ره توفيق نمودند و بريديم *** بر ما در تحقيق گشودند و رسيديم
يك چند به هر صومعه برديم ارادت *** يك چند به هر مدرسه گفتيم و شنيديم
اقليم معارف همه را سير نموديم *** در باغ حقايق به همه سبزه چريديم
بس عطر روان بخش ز گل ها كه گرفتيم *** بس ميوه ى دل پرور دلخواه كه چيديم
ناگاه شد از قرب نمودار درختى *** مقصود دل آن بود به كنهش چو رسيديم
ديديم چو ما ساقى ميخانه ى توحيد *** يك جرعه از آن باده ى بى رنگ چشيديم
دادند به ما عيش مصفّاى مؤبّد *** در سايه ى آن رحل اقامت چو كشيديم
ضمانت اجابت دعا
گرچه قرآن مجيد فرموده :
( وَإِذَا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ . . . )(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 186 .
صفحه 511
« و هرگاه بندگانم درباره ى من از تو بپرسند ، بگو : من نزديكم دعاى دعا كننده را اجابت مى كنم » .
و همچنين فرموده :
( . . . ادْعونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . )(1) .
« مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم » .
ولى به اين حقيقت بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : ضمانت اجابت دعا در رابطه با هر دعايى نيست ، بلكه با دعايى است كه دعا كننده و نيز اصل دعا همراه با شرايطى باشد كه در قرآن و روايات بيان شده است .
ممكن است كسى با حال تضرّع از خدا بخواهد همه ى ثروت دنيا را ويژه ى من كن و عمرم را تا قيامت طولانى نما و چهره ام را از يوسف زيباتر قرار ده و صدايم را از داود خوش تر فرما و شجاعتم را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) افزون كن و سلطنت بر همه ى زمين و همه ى مردمش را به من واگذار و هرچه را به خير هركس و به زيان هر انسانى بخواهم مستجاب كن !!
اينگونه دعاها چون دعاكننده و اصل دعا عريان از شرايط لازم است ، هيچ ضمانت و تعهدى را از سوى حضرت حق به دنبال ندارد .
عارفان به حقايق و عاشقان معارف و صادقان با كمال ، هم خود واجد شرايط اند و هم دعايشان دعاى بر پايه ى مصلحت دنيا و آخرت آنان است . اگر دعا كنند و در دنيا مستجاب شود ، به محضر محبوب سپاسگزارى مى كنند و اگر در دنيا مستجاب نشود كمترين ملالى به خود راه نمى دهند ، بلكه صبر مىورزند و منتظر مى مانند تا در وقت ويژه اش به اجابت برسد .
روايات مى گويند : دعا ، سلاح پيامبران و سلاح مؤمن است . دعا ، قضاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غافر : 60 .
صفحه 512
استوارى را كه راه فرارى از آن نيست برمى گرداند و تقدير شده و نشده را از انسان دفع مى كند و انواع بلاها را برطرف مى نمايد و از هر درد و بيمارى و مرضى شفاست .
روايات اهل بيت (عليهم السلام) شرايط دعا كننده و دعاى قابل استجابت را به اين صورت بيان مى كنند : اخلاص در دعا ، معرفت به اين كه همه چيز در دست قدرت حق است ، عمل به واجبات ، داشتن قلب پاك ، زبان صادق ، حلال بودن لقمه ، پاك شدن از حق الناس ، حضور قلب ، رقّت قلب ، گفتن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » در ابتداى دعا ، فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد ، اقرار به گناه ، تضرّع و زارى ، صورت بر خاك گذاردن ، خواندن دو ركعت نماز ، يقين ورزيدن به اجابت ، ديگران را در دعا بر خود مقدم داشتن ، پرهيز از خواستن امور نابجا ، دعا در ميان جمع ، دعا در پنهان و خلوت ، اميد به اجابت .
هنگامى كه شرايط لازم در دعا كننده جمع شود و شرايط خود دعا هم رعايت گردد ، يقيناً دعاى چنين دعا كننده اى به اجابت خواهد رسيد .
دعاى سه گرفتار
جابر جعفى كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند : سه مسافر در سفرشان به كوهى رسيدند كه غارى در بلنداى آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و چون قالبى كه براى در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه ى نجات را به روى آنان بست !
به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتى وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويى به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصى ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهى .
صفحه 513
اولى گفت : خدايا ! تو آگاهى دنبال زنى صاحب جمال رفتم ، مال زيادى به او دادم تا خود را براى من حاضر كرد ، وقتى كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتى به روى ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .
دومى گفت : خدايا ! تعدادى كارگر براى زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكى از آنان گفت : من به اندازه ى دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روى گرداند و رفت ، من به اندازه ى نصف درهم در گوشه اى از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزى آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره ى زراعت نصف درهم بود و ساليانى چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضاى تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشى ديگر از سنگ كنار رفت .
سومى گفت : خدايا ! شبى پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيرى براى آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو مى دانى كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند(1) .
دعاى غلام سياه گمنام
روايت شده : بنى اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند ، با هفتاد هزار نفر براى طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : اى موسى ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالى كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نور الثقلين : 3 / 249 .
صفحه 514
گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا مى خوانيد در حالى كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده اى از بندگان من كه او را بُرخ مى گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .
موسى سراغ برخ را گرفت ولى او را نيافت ، تا روزى در راهى عبور مى كرد ، غلام سياهى را ديد كه در پيشانى اش اثر سجود بود و چيزى در گردنش انداخته ، موسى به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتى است در جستجوى توام ، به خاطر آمدن باران براى ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روى بندگانت از شئون تو نيست ، بخلى در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده ى لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچى كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودى ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه اى باران آمد كه بنى اسرائيل سيراب شدند(1) .
دعاى غلام حضرت سجّاد(عليه السلام)
سعيد بن مسيب از فقهاى بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) است .
عبدالملك مروان نماينده اى به مدينه فرستاد تا از دختر سعيد كه داراى جمال صورت و سيرت بود برايش خواستگارى كنند . سعيد به فرماندار مدينه گفت : هرگز حاضر نيستم دخترم را به ازدواج سلطان مملكت و پادشاه كشور درآورم !
روزى به يكى از شاگردانش گفت : چرا چند روز است به كلاس درس نمى آيى ؟ گفت : همسرم از دنيا رفت ، مشغله ى تجهيز او مانع از آمدنم به كلاس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 453 .
صفحه 515
درس شد . سعيد گفت : براى خود همسرى اختيار كن . گفت : استاد از مال دنيا بيش از دو درهم ندارم . گفت : دختر مرا مى خواهى ؟ پاسخ داد : استاد خود مى دانى . استاد دختر را براى طلبه ى خود عقد بست .
سعيد چهل سال بود به خانه ى كسى نرفته بود ، شاگردش مى گويد : غروب در خانه ام را زدند ، وقتى باز كردم ديدم سعيد بن مسيب است ، دخترش را به من تحويل داد و رفت . گفتم : دختر چه دارى ؟ گفت : حافظ قرآنم . گفتم : مهريه ؟ گفت : يك حديث مرا كافى است ! گفتم :
جِهادُ المَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ(1) .
« جهاد زن ، نيكو شوهر دارى است » .
اين سعيد با اين همه زهد و تقوا و درستى و كرامت و پاكى و خلوص مى گويد : در مدينه قحطى و كم بارانى شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولى آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه ى حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه ى غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من مى خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامى كه باقى مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من مى خواستم . حضرت فرمود : اى غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه مى كند او را رها كردم و از خانه ى امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 5 / 9 ، باب جهاد الرجل و المرأة ، حديث 1 .
صفحه 516
سجده مى گذارد و لقاى حق را درخواست مى كند و همان لحظه به خواسته اش مى رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه ى غلام حاضر شو !
اى كه هم دردى وهم درمان من *** وى كه هم جانى و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانى فرست *** اى دواى درد بى درمان من
تا به كى سوزد دلم در آتشت *** رحمى آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپايم گرفت *** سوخت خشك و تر ز خان و مان من
راز خود هرچند پنهان داشتم *** فاش كرد اين ديده ى گريان من
دعاى حضرت حسين (عليه السلام)
« مناقب » ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت « تهذيب » شيخ طوسى روايت مى كند : زنى مشغول طواف خانه ى خدا بود ، مردى هم در رديف او طواف مى كرد . مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد ; دستش به بدن زن چسبيد ، طواف هر دو قطع شد ، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند . فقها را جهت فتوا در اين پيش آمد عجيب خواستند . همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگى كنار كعبه مرتكب شده ، بايد دستش قطع شود . يك نفر گفت : پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت حسين (عليه السلام) خبر دهيم تا او چه نظر دهد ؟ وقتى به حضرت خبر دادند به سوى كعبه آمد . دو دست به دعا برداشت ، به درگاه حق ناليد تا دست آن مرد رها شد ، عرضه داشتند او را جريمه كنيم ؟ فرمود : جايى كه خدا او را بخشيد شما چه كنيد ؟ (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مناقب ابن شهر آشوب : 4 / 51 .
صفحه 517
دعاى نيمه شب زندانى
در روزگار حكومت عبداللّه بن طاهر برخى از جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم و كاروان ها بود ناامن شد . امير عبداللّه عده ى معينى را به پاسدارى از جادّه ها گماشت . در يكى از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مركز حكومت گسيل دادند ، ولى يكى از آنان نيمه شب فرار كرد . فرمانده ى پاسداران به نظرش آمد كه شايد عبداللّه بن طاهر بگويد از او رشوه گرفتى و وى را فرارى دادى ، پس خود بايد به جاى او جريمه شود . حلاج بى گناهى را كه براى گذران معيشت از شهرى به شهرى به مزدورى مى رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تكميل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازيد .
شبى مأموران به زندان آمدند و دو نفر را براى اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در اين ميان گفت : فرزندانم گمان مى كنند در شهرى نزد استادى مشغول كارم ، چه خبر دارند كه ستمگرى مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ى شب دو ركعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نياز با حضرت بى نياز شد .
عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب ديد چهار بار از تختش به زمين افتاد . از خواب پريد ، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و خوابيد . خواب ديد چهار مار سياه پرقدرت حمله كردند و تختش را سرنگون ساختند ; بيدار شد . چراغ طلبيد و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومى در اين وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوى زياد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالى عجيب ديدند ، او را نزد امير آوردند ، پس از روشن شدن جريان فرمان داد : ده هزار دينار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت
صفحه 518
است : 1 ـ حلالم كن . 2 ـ اين هديه را بپذير . 3 ـ هر زمان حاجتى داشتى نزد من آى تا حاجتت را روا كنم .
حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را مى پذيرم و آن حلال كردن تو و قبول اين هديه است ، ولى سومى را هرگز نمى پذيرم ; زيرا كمال ناجوانمردى است كه درگاهى كه به خاطر ناله و زارى من تخت تو را سرنگون كرد رها كنم و به درگاه مخلوق ضعيف هيچ كاره روم !
پروردگارا ! آرزويم اين است كه از گناهانم درگذرى و نسبت به آينده توفيق ترك گناهم دهى و زمينه ى بندگى و عبادت خالصانه را برايم فراهم آورى و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بكار گيرى و قلبم را به سرمايه ى عشق و شيفتگى به خود بيارايى و بيمارى هاى فكرى و روحى مرا درمان كنى و در آخرت شفاعت اوليا و همنشينى با آنان را نصيبم نمايى . اين است آرزوى من اى محبوب من و همه ى اميدم ; اين است كه مرا به آرزويم برسانى و از فضل و احسانت اميدم را به نااميدى تغيير ندهى .
روايت شده رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به شخصى كه در آستانه ى مرگ بود فرمود : خود را چگونه مى يابى ؟ گفت : از گناهانم مى ترسم و به رحمت حق اميدوارم . حضرت فرمود : اين معنا در دل كسى جمع نمى شود مگر آن كه خداى مهربان او را از آنچه مى ترسد ايمن گرداند و آنچه را اميدوار باشد به او عنايت نمايد .
پروردگارا ! آرزويم نسبت به تو آرزوى بى جايى نيست و اميدم به حضرتت اميد بى دليلى نمى باشد . تو خود را در قرآن مجيد غفار و عفوّ و شكور و كريم و ارحم الرّاحمين و داراى فضل معرفى كرده اى . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولى با همه ى وجود به تو اميدوارم . اگر با توسل به دعاى كميل به پيشگاهت آمده ام ، كرم و لطف و رحمت و بزرگوارى تو سبب آمدن من شد . من يقين دارم كه سائلى از اين درگاه دست خالى برنمى گردد و اميد كسى را در
صفحه 519
اين پيشگاه نااميد نمى كنند و احدى را از اين آستانه نمى رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن يزيد را با آن گناه سنگين و كم نظيرش ، و آسيه همسر فرعون را پس از ايمان آوردنش ، و فضيل عياض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهكار ديگر را كه همه به تو و به كرم و لطفت چشم اميد داشتند پذيرفتى و بخشيدى و پاداش دادى ; چگونه من به خود نااميدى راه دهم در حالى كه نااميدى از رحمتت را در قرآن مجيد مساوى با كفر دانسته اى ! (1)
باران رحمت
امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جدّش روايت مى كند : اهل كوفه خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و از خشكسالى و نيامدن باران شكايت كردند و عرضه داشتند : براى ما از خدا درخواست باران كن . اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : از خدا درخواست باران كن . امام حسين (عليه السلام) حمد و ثناى حق را به جا آورد و بر پيامبر درود فرستاد و به پيشگاه حق عرضه داشت : اى عطا كننده ى خيرات و نازل كننده ى بركات ، آب فراوان بر ما ببار و باران بسيار و وسيع و خوشگوار و باعظمت كه بندگانت را از ناتوانى برهاند و سرزمين هاى مرده را زنده كند به ما عطا فرما . آمين رب العالمين .
چون از دعايش فراغت يافت ناگهان باران فراوانى باريد تا جايى كه عربى از بعضى از نواحى كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را از فراوانى آب چنان ديدم كه بخشى از آب در بخشى ديگر موج مى زد(2) .
خدايا ! مردم كوفه را با دعاى بنده ى خاص خود از باران رحمت سيراب كردى ; باران رحمت و مغفرتت را بر ما بباران تا گناهان و آلودگى ها را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يوسف : 87 .
2 ـ بحار الانوار : 44 / 187 ، باب 25 ، حديث 16 .
صفحه 520
پرونده ى ما بشويد و ما را از سنگينى معاصى و وزر و وبالش نجات دهد و گياه نشاط معنوى و نهال عبادت و بندگى را در سرزمين وجود ما بروياند ، كه ما به اميد كرم تو به اين درگاه آمده ايم و روى عذرخواهى به خاك آستانه ات گذاشته ايم و دست گدايى و حاجت به سويت برداشته ايم و يقين داريم كه با كرم و لطفت از ما درخواهى گذشت .
به اميد كرم
جوانى از كويى مى گذشت ، صيدى را بر شاخه ى درختى ديد ، تيرى انداخت تا آن را شكار كند ، ولى تير به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را كشت . عده اى را در اطراف باغ دستگير كردند . جوان تيرانداز وارد معركه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : اين جوان به تير تيراندازى كشته شده . گفت : تير را نزد من آوريد تا نظر دهم . تير را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگويم اينان كه دستگير كرده ايد رها مى كنيد ؟ گفتند : آرى . گفت : براى شكار صيدى تير از دست من رها شد ولى به قلب اين جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه مى خواهيد انجام دهيد . پدر داغ ديده گفت : جوان خطايت را دانستم ، اعتراف و اقرارت براى چيست ؟ گفت : به اميد كرم تو كه چون اقرار كنم از من گذشت مى كنى . گفت : از تو گذشتم(1) . اكنون اى اكرم الاكرمين ما به اميد اين كه با كرم بى نهايتت از ما گذشت مى كنى ، خاكسارانه به تمام گناهان و خطاهايمان اعتراف مى كنيم و به معاصى و خلاف كاريهايمان اقرار مى نماييم .
جز خدا را بندگى تلخ است تلخ *** غير را افكندگى تلخ است تلخ
زيستن در هجر او زهر است زهر *** بىوصالش زندگى تلخ است تلخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روضة المذنبين : 170 .
صفحه 521
جز به عشقش نيست شيرين كام جان *** روح را افسردگى تلخ است تلخ
گر نبودى مرگ مشكل مى شدى *** در بلا پايندگى تلخ است تلخ
از گناه امروز اينجا توبه كن *** بر ملا شرمندگى تلخ است تلخ
عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگى تلخ است تلخ
تا رسد در تو مدد كن « فيض » را *** در رهت واماندگى تلخ است تلخ(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/679 ، غزل 219 .
صفحه 522
« يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ ، » يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...
« يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ ، »
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّى اللّهُ »
« عَلَى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »
« اى مهربانى كه با سرعتى فوق تصور از بنده ات راضى مى شوى ،
كسى را كه جز دعا در اختيار ندارد بيامرز ، زيرا تو هرچه بخواهى انجام مى دهى ، اى كسى كه نامش دوا ، و يادش درمان ، و طاعتش توانگرى است ، رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميد ، و ساز و برگش گريه است ، اى كسى كه نعمت هايش كامل و فراوان است ، اى برطرف كننده ى بلاها و سختى ها ، اى نور و روشنايى وحشت زدگانِ در تاريكى ها ، اى داناى ناآموخته ، بر محمد
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ى از خاندانش » .
حقايق ملكوتى و دقايق عرشى
سرعت رضايت خدا از بنده اى كه به سبب گناه مورد خشم قرار گرفته و مطرود بارگاه شده و اكنون متوسل به توبه و انابه و دعا گشته ، به خاطر رحمت
صفحه 523
بى نهايت مولا و لطف و رأفت فراوان حضرت اللّه و كرامت و محبت وجود مبارك حضرت حق است . به اين علت كسى را كه عمرى در گناه دست و پا مى زده و روز و شبى را بدون خطا به سر نبرده ، با لحظه اى توبه و انابه و پشيمانى و ندامت مى بخشد و از همه ى گناهانش درمى گذرد و عمل اندكش را كه همان توبه و دعاست مى پذيرد و وى را مورد عنايت ويژه قرار مى دهد !
به اين سبب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جمله ى ملكوتى « يا سريع الرّضا » عرضه مى دارد : بيامرز كسى را كه جز دعا مالك و اختيار دار چيزى نيست ; زيرا كه دعا و زارى واقعى دلالت دارد بر كمال فقر و تهى دستى و ذلت و مسكنت و بيچارگى ، و اين كه دعا كننده وسيله اى از طاعت و عبادت و خيرات كه به واسطه ى آنها مورد مغفرت قرار گيرد ندارد و مالك سود و زيانى نيست و قدرت جلب منفعت و دفع ضررى را ندارد و اين كه به پيشگاهت به دعا و زارى آمده ، جز به توفيق و لطف تو نيامده و در حقيقت اين دعا و زارى هم كشش رحمت و عنايت توست كه اگر اين كشش و جاذبه را هم به سوى او توجه نمى دادى هرگز نمى توانست زبان به دعا بگشايد و قلب و جان را در گردونه ى حال قرار دهد و از ديده ى خود قطره ى اشكى ببارد .
چنين بنده اى البته سزاوار مغفرت و ترحم و محبت توست و بايد با تضرع و زارى به عنوان دعا به حضرتت عرضه بدارد : كريم از تهى دست و فقير نمى پرسد چه آورده اى ، بلكه از راه لطف و محبت مى پرسد چه مى خواهى ؟ و بايد بگويد : اين كه فرموده اى اگر يك قدم به سوى من آييد من ده قدم به سوى شما مى آيم ، اى مولاى مهربان من ! چنان درمانده و مضطر و بيچاره ام ، و چنان از پاافتاده و ناتوانم كه اين يك قدم را هم نمى توانم به سوى تو آيم ، اين يك قدم را نيز تو به سوى اين فقير تهى دست بيا ، تا از اسارت هوا و زندان نفس و زنجيرهايى كه شيطان به دست و پاى جانش نهاده آزاد شود و در فضاى
صفحه 524
رحمت و مغفرتت به پرواز آيد .
اى كريم ترين كريمان مى گويند : اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده ى عاشق و عارف تو بر كفن سلمان نوشت :
وَفَدْتُ عَلَى الكَريمِ بِغَيرِ زَاد *** مِنَ الحَسَناتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ
وَحَملُ الزّادِ أقبَحُ كُل شَىء *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلى الكَرِيمِ(1)
تهى دست و با كشكول خالى از خوبى ها و بدون دل سالم ، بر كريم وارد شدم . حمل كردن زاد و توشه هنگامى كه ورود بر كريم است زشت ترين چيزهاست .
پروردگارا ! تهى دست و بى نوايى هستم كه بر تو واردم و چيزى هم كه لايق تو باشد به محضرت نياورده ام . اين گداى محتاج را از خزانه ى كرمت تا جايى مورد محبت قرار ده كه همه ى گناهانش بخشيده شود و بدنش بر آتش دوزخ حرام گردد و راهش به سوى بهشت باز شود و به سعادت دنيا و آخرت و به اوج خوشنودى و رضايت تو برسد .
اى وجود مباركى كه هر كارى بخواهى بر اساس حكمت و مصلحت و عدل و داد و رأفت و رحمت انجام مى دهى و كسى را نسبت به آنچه انجام مى دهى حقّ چون و چرا نيست .
در اين كه نام تو دواى درد ماست ، اهل حقيقت و سالكان مسلك عشق و محبت و عارفان وادى معرفت كلماتى دارند . گروهى از آنان مى گويند : شايد مراد از اين نام همان الفاظ تدوينى باشد كه البته داراى اثرات فراوان و خواص بسيار است . يكى از آثار و خواصش اين است كه هرگاه دعا كننده محبوبش را با اسماء و نام هايى كه ويژه ى اوست صدا بزند ، محبوب كه حبيب را خواننده ى نام زيبايش مى بيند پاسخ او را مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 530 .
صفحه 525
( ولِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا )(1) .
« و براى خدا نام هايى نيكوترى است ، پس او را با همان نام ها بخوانيد » .
هنگامى كه عبد محتاج ، دست به پيشگاهش بردارد و به اميد اين كه مورد عنايت قرار گيرد ، با دل پر درد و زبان پاك چه در جلوت و چه در خلوت ، چه ميان جمع و چه در تنهايى فرياد بزند : « يا اللّه » ، « يا رحمن » ، « يا كريم » ، « يا ربّ » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، محال است شنونده ى كريمى چون حضرت حق پاسخ او را ندهد .
روايات مى گويد : مراد از اسماء و نام هاى حق ، امام معصوم و ولى كامل و انسان جامع است كه مظهر تام و جلوه گاه معانى و مفاهيم اسماء است كه هر دردمندى كه دچار درد فكرى و روحى و بيمارى باطنى است به او متوسل شود درمان مى شود .
آرى ، با توسل به انسان كامل همه ى درهاى هدايت و سعادت به روى انسان باز مى شود و از بيمارى شرك و كفر و نفاق و بيمارى هاى اخلاقى و عملى نجات مى يابد .
انسان كامل ، اسم اعظم حق است كه نسبت به آسياى هستى به منزله ى قطب و محور است، چنانكه درباره ى ولى اللّه الأعظم حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) وارد شده :
وَهُوَ الَّذِى بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيَا ، وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ وَالسَّمَاءُ .
« بقاى دنيا به بقاى اوست ، و انسان ها به بركت او به رزق و روزى مى رسند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 180 .
صفحه 526
و ثبات زمين و آسمان ها متكى به وجود اوست » .
در هر صورت عاشق ، با نام و اسم معشوق و مسمّاى اسم كه وجود معشوق است آشناست و با توسل به اسم و نام او به محضرش مشرف مى شود و دردهايش را با نظر لطف و محبت معشوق درمان مى كند و چيزى در اين جهان هستى براى او لذيذتر از گفتن نام معشوق و شنيدن اسم محبوب نيست .
در روايت است كه حضرت خليل را گوسفندانى زياد در اختيار بود . گروهى از فرشتگان چنين گمان كردند كه دوستى و محبتش نسبت به حضرت حق با دوستى كه از ثروت در اختيار اوست ارتباط دارد . خداى مهربان ، جبرئيل را براى بيدارى آنان برگماشت تا بر تپه اى درآيد و ندا دهد :
« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » .
حضرت خليل از شنيدن نام محبوب بى تاب شد و با زبان حال گفت :
اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست *** تا جام و جامه بذل كنم بر پيام دوست
پس به دنبال آن آواز به سوى تپه دويد ولى كسى را نيافت ، گفت : اى گوينده ى نيكو زبان ، اگر يك بار ديگر نام معشوقم را بر زبان جارى كنى ، نصف گوسفندانم را به تو مى بخشم . جبرئيل باز نام حق را ندا داد . حضرت خليل از شدت اشتياق از خود بى خود شد ، چون به حال عادى بازگشت ، فرياد كشيد : يك بار ديگر نام محبوبم را ندا ده تا همه ى گوسفندانم را به تو وا گذارم . جبرئيل باز نام حق را آواز داد . حضرت ناله اى زد و گفت : ديگر چيزى ندارم كه فداى نام او كنم پس بيا و وجودم را مالك شو !
صفحه 527
محبوبا ! به كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است رحم كن ، تا با رحمت تو از هر نوع تهى دستى نجات يابد و نام تو دواى دردش باشد و ياد تو شفاى دردش گردد و طاعت و عبادتت موجب توانگريش شود .
« يا اللّه » ، « يا ربّ » ، « يا كريم » ، « يا حبيب » ، « يا أنيس » ، « يا مونس » ،
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فى الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل على محمد و آل محمد » .
پايان شرح دعاى كميل ;
25 شوال مصادف با روز شهادت
امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)
برابر با 10 / 10 / 1381 شمسى
« صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ ، وَلاََبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ ، وَلاَُنَادِيَنَّكَ »
« أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ ، يَا غِيَاثَ » « الْمُسْتَغِيثِينَ ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ ، وَيَا إِلهَ الْعَالَمِينَ »
و اى معبود جهانيان ، كجايى ؟ »
« سُجِنَ فِيهَا بِمُخَالَفَتِهِ وَذَاقَ طَعْمَ عَذَابِهَا بِمَعْصِيَتِهِ ، وَحُبِسَ بَيْنَ »
« أَطْبَاقِهَا بِجُرْمِهِ وَجَرِيرَتِهِ ، وَهُوَ يَضِجُّ إِلَيْكَ ضَجِيجَ مُؤَمِّل لِرَحْمَتِكَ ، » « وَيُنَادِيكَ بِلِسَانِ أَهْلِ تَوْحِيدِكَ وَيَتَوَسَّلُ إِلَيْكَ بِرُبُوبِيَّتِكَ ، »
« وَهُوَ يَرْجُو مَا سَلَفَ مِنْ حِلْمِكَ ، أَمْ كَيْفَ تُؤْلِمُهُ النَّارُ وَهُوَ يَأْمُلُ »
« فَضْلَكَ وَرَحْمَتَكَ ، أَمْ كَيْفَ يُحْرِقُهُ لَهِيبُهَا وَأَنْتَ تَسْمَعُ صَوْتَهُ وَتَرَى » « مَكَانَهُ ، أَمْ كَيْفَ يَشْتَمِلُ عَلَيْهِ زَفِيرُهَا وَأَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفَهُ ، أَمْ كَيْفَ »
« يَتَقَلْقَلُ بَيْنَ أَطْبَاقِهَا وَأَنْتَ تَعْلَمُ صِدْقَهُ ، أَمْ كَيْفَ تَزْجُرُهُ زَبَانِيَتُهَا وَهُوَ » « يُنَادِيكَ يَا رَبَّهُ ، أَمْ كَيْفَ يَرْجُو فَضْلَكَ فِى عِتْقِهِ مِنْهَا فَتَتْرُكُهُ فِيهَا ، »
قَالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله وسلم) : الصَّلاةُ عَمودُ الدِّينِ وَفيهَا عَشرُ خِصال : زَينُ الوَجهِ ، وَنُورُ القَلبِ ، وَراحَةُ البَدَنِ ، وَأُنسُ القُبورِ ، وَمُنزِلُ الرَّحْمَةِ ، وَمِصباحُ السَّمآءِ ، وَثِقْلُ الميزانِ ، وَمَرضاتُ الرَّبِ ، وَثَمَنُ الجَنَّةِ ، وَحِجابُ مِنَ النّارِ ، وَمَن أقامَها فَقَد أَقامَ الدّينَ ، وَمَن تَرَكَها فَقَد هَدَمَ الدّينَ(1) .
1 ـ مواعظ العدديه : 371 .
نِيرانِكُمُ الَّتِى اَوْقَدْتُمُوهَا عَلَى ظُهُورِكُم فَأَطْفِؤُهَا بِصَلاَتِكُم(1) .
« هيچ نمازى وقتش نمى رسد مگر اين كه فرشته اى پيش روى آنان ندا مى دهد : اى مردم ! به سوى آتشى كه ( بوسيله ى گناهان ) پشت سر خود افروخته ايد قيام كنيد ، پس آن را با نمازتان خاموش سازيد » .
امام صادق (عليه السلام) و كاروان وحشت زده
حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) مى فرمايد : امام صادق (عليه السلام) همراه كاروانى در جاده اى ميان بيابان حركت مى كردند . به كاروان خبر رسيد كه دزدان در اين مسير كمين كرده اند . كاروانيان به لرزه افتادند . حضرت فرمود : چه خبر است ؟ گفتند : همراه ما اموالى است كه مى ترسيم به غارت برود ، آيا شما حاضر هستيد از ما تحويل بگيريد ، شايد دزدان باديدن اموال در دست شما از آن بگذرند ؟ فرمود : چه مى دانيد ، شايد غير مرا قصد نكنند و جز من را اراده ننمايند ؟ شايد اموالتان را براى تلف شدن به من عرضه كنيد ! گفتند : چه كنيم ، آيا اين اموال را دفن كنيم ؟ فرمود : نه ، اين باعث ضايع شدن آن است ، شايد بيگانه اى به آن دستبرد بزند و شايد پس از اين جاى آن را پيدا نكنيد . گفتند : پس چه كنيم ؟ فرمود : آنها را نزد كسى به امانت بگذاريد كه حفظش كند و از آن نگهدارى و جانبدارى نمايد و بر آن بيفزايد و يك درهمش را از دنيا بزرگ تر كند ، سپس به شما برگرداند و بر شما بيش از آنچه به آن نياز داريد كامل و تمام نمايد !!
گفتند : كيست ؟ فرمود : ربّ العالمين . گفتند : چگونه به او بسپاريم ؟ فرمود : به تهى دستان از مسلمانان صدقه دهيد . گفتند : در اين بيابان تهى دستان نزد ما نيستند . فرمود : 3 1 آن را نيت كنيد تا خدا شر دزدان را از شما بگرداند . گفتند : نيت كرديم ، فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ من لا يحضره الفقيه : 1 / 208 ، باب فضل الصلاة ، حديث 624 .
فَأَنْتُم فِى أمانِ اللَّهِ فَأمْضَوْا .
« پس شما در امان خدا هستيد ، بنابراين راه خود را طى كنيد » .
هنگامى كه كاروان حركت كرد سر و كله ى دزدان پيدا شد . كاروانيان ترسيدند . حضرت فرمود : چرا مى ترسيد ؟ شما در امان خداييد . دزدان سر رسيدند ، دست حضرت را بوسيدند و گفتند : ديشب رسول خدا را خواب ديديم ، به ما فرمان داد خود را به شما معرفى كنيم ; اكنون در خدمت شما و كاروانيم تا شر دشمنان و دزدان را بگردانيم . فرمود : نيازى به شما نيست ، كسى كه شر شما را از ما دفع كرد ، شر دشمنان و ديگر دزدان را از ما دفع مى كند . كاروان به سلامت به شهر رسيد ; 3 1 مال خود را به تهى دستان دادند ، علاوه تجارتشان بركت كرد ، هر يك درهم آنان ده درهم شد . با تعجب گفتند : چه بركتى ؟! امام صادق (عليه السلام) فرمود :
« اكنون كه بركت در معامله با خدا را شناختيد ، آن را ادامه دهيد »(1) .
لطف و كرامت اوليا
اميرالمؤمنين (عليه السلام) هنگامى كه به منطقه ى صفين رسيد ، معاويه از هر طرف راه آب را بسته بود تا لشكريان امام در تنگنا قرار بگيرند و نتوانند آنگونه كه بايد بجنگند . امام فرمان داد تا گروهى به سرپرستى حضرت حسين راه آب را باز كنند . حضرت حسين با آن گروه به محل آب حمله كرد . گماشتگان معاويه فرار كردند . آب در اختيار ارتش اسلام قرار گرفت . عده اى به اميرالمؤمنين (عليه السلام)پيشنهاد كردند كه آب را به روى معاويه ببندد . حضرت فرمود : واللّه اين كار را نمى كنم . سپس نماينده اى نزد معاويه فرستاد كه به سقّايان لشكرت بگو آنچه مى خواهند آب بردارند آزادند !!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 4 ، باب 30 ، حديث 9 ; بحار الانوار : 93 / 120 ، باب 14 ، حديث 23 .
نامه اى عجيب از حضرت امام رضا (عليه السلام)بزنطى كه از راويان دانشمند شيعه و مورد وثوق حضرت رضا (عليه السلام) بود مى گويد : نامه ى حضرت رضا را به حضرت جواد از خراسان به مدينه خواندم ، نوشته بود : پسرم به من خبر رسيده هرگاه اراده ى بيرون رفتن از خانه دارى ، وقتى سوار مركب مى شوى خادمان تو را از درب كوچك خانه بيرون مى برند ، اين از بخل آنان است براى اين كه خير تو به كسى نرسد ، من از تو مى خواهم به حقى كه به عنوان پدر و امام بر تو دارم رفت و آمدت از درب بزرگ باشد ، وقت رفت و آمد هم درهم و دينار با خود بردار تا هركس از تو خواست به او عنايت كنى ، اگر عموهايت خواستند كمتر از پنجاه دينار نده و اضافه تر از آن را هم آزادى بپردازى و اگر عمه هايت خواستند كمتر از بيست و پنج درهم مده ، اگر خواستى بيشتر بپردازى آزادى . من مى خواهم خدا تو را مقام و مرتبه عنايت كند ، انفاق كن و از سوى صاحب عرش تنگدستى و ندارى را مترس ! (1)
جايى كه اولياى حق اينگونه سفره ى رحمت و لطف خود را به روى بندگان بگشايند ، خدا چگونه لطف و رحمت خود را خواهد گشود ؟
به خاطر رحمت و لطف و كرامت بى نهايت حق است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) در بخش ديگر اين دعا پس از آن كه مى گويد : « أفتراك سبحانك يا إلهى . . . » آيا اينگونه مى دانندت كه صداى بنده ى مسلمانى كه به خاطر مخالفتش در دوزخ حبس شده بشنوى و . . . ؟ نه احدى از اهل معرفت اين گونه نمى دانندت بلكه : « هيهات ما ذلك الظن بك . . . » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ عيون اخبار الرضا : 2 / 8 ، حديث 20 .
صفحه 466
هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ... « هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ ، »
« وَلاَ مُشْبِهٌ لِمَا عَامَلَتْ بِهِ الْمُوَحِّدِينَ مِنْ بِرِّكَ وَإِحْسَانِكَ ، فَبِالْيَقِينِ »
« أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ » « مُعَانِدِيكَ ، لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَسَلاَماً ، وَمَا كَانَ لاَِحَد فِيهَا »
« مَقَرّاً وَلاَ مُقَاماً ، لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ ، أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلاََهَا مِنَ » « الْكَافِرِينَ ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ، وَأَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ ، »
« وَأَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ ، قُلْتَ مُبْتَدِئاً ، وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعَامِ مُتَكَرِّماً ، أَفَمَنْ كَانَ » « مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ »
« همه ى آن امورى كه در بخش گذشته گفتم از بنده نوازى تو بسيار بسيار بعيد است ،
گمان ما به تو هرگز اين نيست ، و از فضل و احسانت اين برخورد شناخته نيست و نه به آنچه كه از خوبى و نيكى ات با اهل توحيد داشته اى شباهت دارد ، به يقين مى دانم اگر فرمانت در به عذاب كشيدن منكران نبود ، و حُكم نافذت به ابدى بودن دشمنانت در آتش صادر نشده نبود ، هر آينه سراسر دوزخ را سرد و سلامت مى كردى و براى احدى در آنجا قرار و جايگاهى وجود نداشت ، ولى تو كه نام هايت مقدس است سوگند ياد كردى كه دوزخ را از همه ى كافران چه جن و چه انس پر كنى ، و ستيزه جويان را در آنجا جاودانه بدارى ، و نيز تو كه ثنايت برجسته و بالاست و با نعمت هايت كريمانه تفضل فرمودى به اين گفته ابتدا نمودى : آيا مؤمن همانند فاسق است ؟ نه ، مساوى و برابر نيستند » .
صفحه 467
آغوش مهر
احدى از پيامبران و امامان و اولياى حق و پرستش كنندگان حضرت ربّ اين گمان را به خدا نداشتند كه آنان را مورد عتاب و عذاب قرار دهد . خدايى كه خود را در قرآن مهربانترين مهربانان و رحمان و رحيم و كريم و غفور و عزيز و ودود و ملك و قدوس و لطيف و صاحب فضل و قبول كننده ى توبه ستوده است .
عذاب قيامت ، هيچ نسبت و ربطى به اهل ايمان ندارد ، عذاب قيامت ، ميوه ى تلخ انكار حق و دشمنى با خداست . عذاب قيامت ، دست پخت متكبران و مغروران و گنهكاران حرفه اى است . عذاب قيامت ، نتيجه و محصول معاصى و آلودگى هاست . عذاب قيامت را كارگاه وجود انسان توليد كرده و اگر توليد نمى كرد هرگز از جاى ديگر توليد نمى شد .
كسى كه منكر و معاند نيست و امواجى از توحيد و ايمان و عشق و محبت قلبش را نوازش مى كند و تا اندازه اى از اخلاق حسنه و عمل شايسته برخوردار است ، چرا و به چه سبب به عذاب دچار شود ؟!
او با وجودى مقدس و مهربانى كريم روبروست ، كسى كه هر گناهكارى را به توبه دعوت مى كند تا او را بيامرزد ، و هر ورشكسته اى را مى خواند تا ورشكستگى اش را جبران كند و هر دردمندى را دعوت مى كند تا درمانش نمايد .
شخصى به يكى از سالكان راه دوست گفت : من دامن به گناه آلودم ، آيا گمان مى كنى كه مرا بپذيرند ؟ گفت : واى بر تو ! خدا اعراض كنندگان و پشت كنندگان به حق و حقيقت را مى خواند ، چگونه ممكن است از در خانه اش كسى را كه به حضرتش ملتجى شده و به او پناه آورده براند ؟!
مرحوم ابن فهد حلى در كتاب « عدّة الداعى » روايت كرده : هنگامى كه حق تعالى موسى را به سوى فرعون فرستاد تا او را ( از گناهانش ) بترساند ، به موسى
صفحه 468
فرمود : به فرعون بگو كه : من به عفو و آمرزش و گذشت از عيوب و بردبارى نسبت به گناهكاران و اجابت دعاى گدايان ، بيشتر از غضب و عقوبت شتاب مى كنم .
بى تابى ابراهيم در برابر گناه
در تفسير آيه ى شريفه ى :
( وَكَذلِكَ نُرِى إِبرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكونَ مِنَ المُوقِنِينَ )(1) .
« و اينگونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم و براى اين كه از زمره ى اهل يقين گردد » .
نوشته اند كه : خدا وقتى چشم انداز ابراهيم را همه ى آسمان ها و زمين قرار داد ، و همه ى حجاب ها را از ديده ى او برداشت ، و زمين و آنچه در او بود را مشاهده كرد ، مرد و زنى را در حال زنا ديد ، همان لحظه نفرين كرد ، پس هر دو هلاك شدند ، سپس دو نفر ديگر را در آن حال ديد ، باز نفرين كرد هر دو نابود شدند ، چون دو نفر ديگر را در آن حال ديد و خواست نفرين كند به او وحى شد : نفرين خود را از بندگان و كنيزان من بردار ، يقيناً من آمرزنده و مهربان و بردبار و جبّارم ، گناهان بندگانم به من زيان و ضرر نمى رساند ، چنان كه طاعتشان به من سود نمى دهد .
من با بندگانم يكى از سه كار را انجام مى دهم : يا توبه مى كنند و من توبه ى آنان را مى پذيرم و گناهانشان را مى آمرزم و عيوبشان را مى پوشانم . يا عذاب را از ايشان باز مى دارم ، چون مى دانم از صلب ايشان فرزندانى مؤمن به وجود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انعام : 75 .
صفحه 469
مى آيد ، پس با پدران ناسپاسشان مدارا مى كنم تا مؤمنان از صلب آنان به دنيا آيند ، وقتى مؤمنان به دنيا آمدند در صورتى كه پدرانشان توبه نكرده باشند عذاب را بر آنان مقرر مى دارم . و اگر نه اين بود و نه آن ، آنچه از عذاب در آخرت براى آنان آماده كرده ام بزرگ تر است از آنچه تو براى آنان مى خواهى .
اى ابراهيم ! مرا با بندگان خود واگذار كه منم بردبار و دانا و حكيم و جبار ، به دانايى خود زندگى آنان را تدبير مى كنم و قضا و قدرم را بر آنان جارى مى سازم(1) .
حقيقتى شگفت
در كتاب باعظمت « علم اليقين » محدث بزرگ فيلسوف و حكيم و عارف كم نظير حضرت فيض كاشانى آمده است :
بنده اى در قيامت بدى هايش بر خوبى هايش بچربد ، او را به سوى دوزخ برند ، از جانب حق به فرشته ى وحى جبرئيل خطاب رسد : بنده ام را درياب ، از او بپرس در دنيا با علما نشسته تا به شفاعت ايشان او را بيامرزم ؟ گنهكار گويد : نه . خطاب رسد : آيا سر يك سفره با عالمى نشسته ؟ گويد : نه . آيا در جايى كه عالمى نشسته بود نشسته ؟ گويد : نه . آيا با عالمى همنام است ؟ گويد : نه . خطاب مى رسد : آيا دوست كسى بوده كه عالم دوست بوده ؟ گويد : آرى . خطاب مى رسد : اى جبرئيل ! او را به لطف عميم بخشيديم ، مورد نوازشش قرار ده و به بهشت درآر .
رحمت و لطف خدا به جوان زمان داود
شيخ صدوق روايت مى كند : داود (عليه السلام) مجلسى داشت كه جوانى در آن شركت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تفسير برهان : ذيل آيه ى شريفه ى 75 انعام ، حديث 9 .
صفحه 470
مى كرد ، آن جوان بسيار ضعيف و لاغر بود و سكوتى زياد و طولانى داشت .
روزى ملك الموت به محضر داود آمد در حالى كه نگاه ويژه اى به آن جوان داشت ، داود گفت : به او نظر دارى ؟ گفت : آرى ، مأمورم هفت روز ديگر او را قبض روح كنم . داود دلش سوخت و به او رحمت آورد ، به وى گفت : اى جوان همسر دارى ؟ گفت : نه ، تاكنون ازدواج نكرده ام .
داود گفت : نزد فلان كس كه داراى منزلتى بزرگ است برو و به او بگو : داود گفت : دخترت را به همسرى من درآور و با مهيا كردن مقدمات كار در اين شب عروسى كن . سپس پول فراوانى در اختيار جوان گذاشت و گفت : اين هم پول ، هرچه لازم است با خود ببر و پس از هفت روز به نزد من بيا .
جوان رفت و پس از هفت روز كه از عروسى او گذشته بود به محضر داود آمد . داود به او گفت : در چه حالى ؟ گفت : حالم از تو بهتر است . ولى داود هرچه انتظار كشيد كه جوان قبض روح شود خبرى نشد ; به جوان فرمود : برو هفت روز ديگر بيا .
جوان رفت و هفت روز ديگر بازگشت ، باز از قبض روحش خبرى نشد ; فرمود : برو هفت روز ديگر بيا . رفت و هفت روز بعد برگشت . آن روز ملك الموت به محضر داود آمد ، به او گفت : تو نگفتى بايد او را قبض روح كنم ؟ گفت : چرا . فرمود : پس چرا سه هفت روز گذشت و او را قبض روح نكردى ؟! گفت : داود ! خدا به خاطر رحم تو بر او به او رحم كرد و تا سى سال به او مهلت حيات داد(1) .
خداى مهربان با كمترين دست آويزى درياى رحمتش را به سوى بنده اش سرازير مى كند و او را از همه طرف مورد لطف و محبت قرار مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 4 / 111 ، باب 3 ، حديث 31 .
صفحه 471
پنج خصلت سبب آزادى اسير
در حديثى بسيار مهم از حضرت صادق (عليه السلام) نقل شده است :
گروهى اسير نزد پيامبر آوردند ; حضرت فرمان قتل همه را صادر كرد جز يك نفر را ، آن يك نفر تعجب كرد و عرضه داشت : چرا فرمان آزادى مرا صادر كردى ؟ حضرت فرمود : امين وحى به من خبر داد كه تو داراى پنج خصلتى كه خدا آنها را دوست دارد :
الغَيْرَةُ الشَّدِيدَةُ عَلَى حَرَمِكَ ، وَالسَّخاءُ ، وَحُسْنُ الخُلُقِ ، وَصِدْقُ اللِّسانِ ، وَالشَّجَاعَةُ .
« غيرت سخت بر محارمت و سخاوتمندى و خوش اخلاقى و راستى در گفتار و شجاعت » .
از اين واقعه ى عجيب مسلمان شد و در جنگى در ركاب پيامبر به شرف شهادت رسيد ! (1)
غلام اهل توحيد
امام صادق (عليه السلام) فرمان داد غلامى را به خاطر خلافى كه كرده بود تازيانه بزنند . غلام گفت : اى پسر رسول خدا ! كسى را مى زنى كه شفيعى غير از تو ندارد ، پس كرم و احسانت كجاست ؟ حضرت فرمود : او را رها كنيد . غلام گفت : تو مرا رها نكردى ، كسى رها كرد كه اين سخن را در دهان من گذاشت . حضرت فرمود : سوگند به پروردگار كعبه اين غلام اهل توحيد است با خدا غير خدا را نديد !
آرى ، معامله ى او با اهل توحيد جز با فضل و احسان نيست و نبوده و نخواهد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ وسائل الشيعه : 20 / 155 ، حديث 25291 ; بحار الانوار 68 / 374 ، باب 92 ، حديث 25 .
صفحه 472
بود . كسى كه به يگانگى اش شهادت دهد و تا اندازه اى به خواسته هاى حضرتش جامه ى عمل بپوشاند مورد لطف بى كران و رحمت بى نهايت قرار خواهد گرفت .
سرانجام شاهد بى گناهى يوسف
در برخى از تفاسير قرآن نقل شده است : چون يوسف بر مسند حكومت مصر نشست ، به نظرش رسيد كه در امور مملكتى ، وزيرى لازم دارد كه بتواند به اصلاح معيشت و تربيت مردم برخيزد و درهاى عدل و محبت را به روى آنان بگشايد . امين وحى از سوى حق به نزد او آمد و گفت : خدا مى فرمايد : تو را وزيرى لازم است . يوسف فرمود : من نيز در اين خيالم ولى كسى كه سزاوار اين مسند باشد نمى دانم كيست ؟ جبرئيل گفت : فردا صبح كه از مقرّ حكومت حركت مى كنى ، اول كسى كه بنظرت آمد ، اين منصب را به او ارزانى دار . يوسف اول صبح نظرش به كسى افتاد كه به شدت ضعيف و لاغر و رخساره زرد بود و بسته اى از هيمه بر پشت داشت ، با خود گفت : اين شخص تحمل مسئوليت وزارت را نخواهد داشت . خواست از وى بگذرد ، امين وحى به او گفت : از او مگذر و او را براى پست وزارت انتخاب كن ، زيرا كه او را بر تو حقى است ، او همان كسى است كه در دربار عزيز مصر به پاكى و عصمت تو شهادت داد ، او را اين لياقت هست كه امروز پست وزارت را به او وا گذارى .
جايى كه حضرت حق به خاطر شهادتى صحيح ، پست وزارت به شاهد پاكى و عصمت يوسف عطا مى كند ، به كسى كه عمرى به وحدانيّت او شهادت مى دهد چه خواهد داد ؟!
آرى ، لطف و رحمت حضرت دوست چيزى نيست كه قابل درك باشد و در اين مقام پاى عقل عاقلان و خرد خردمندان و هوش هوشمندان لنگ است و كسى را قدرت فهم اين حقايق آن چنان كه هست نيست .
صفحه 473
« إِلَهِى وَسَيِّدِى ، فَأَسْأَلُكَ بِالْقُدْرَةِ الَّتِى قَدَّرْتَهَا ، وَبِالْقَضِيَّةِ الَّتِى »« حَتَمْتَهَا وَحَكَمْتَهَا ، وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ أَجْرَيْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِى فِى هذِهِ » « اللَّيْلَةِ ، وَفِى هذِهِ السَّاعَةِ ، كُلَّ جُرْم أَجْرَمْتُهُ ، وَكُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ »
« قَبِيح أَسْرَرْتُهُ ، وَكُلَّ جَهْل عَمِلْتُهُ ، كَتَمْتُهُ أَوْ أَعْلَنْتُهُ ، »
« أَخْفَيْتُهُ أَوْأَظْهَرْتُهُ ، »
« معبود و سرور من ! از تو درخواست مى كنم به قدرتى كه مقدر فرمودى ،
و به فرمانى كه به آن حتميّت دادى ، و بر همه كس استوارش نمودى و بر كسى كه بر او اجرا كردى چيره ساختى ، كه در اين شب و در اين ساعت بر من ببخشى هر جرمى كه مرتكب شدم ، و هر گناهى كه انجام دادم ، و هر كار زشتى را كه نهان ساختم ، و هر جهل و نادانى كه آن را به كار گرفتم ، خواه پنهان كردم ، يا آشكار ، نهان ساختم يا عيان »
در ابتداى دعا بخصوص در ضمن جملات « اللّهمَّ اغفر لى الذّنوب . . . » به طور مفصل گناهان و آثارش شرح داده شده است و نيازى به شرح مجدد نيست . اميرالمؤمنين (عليه السلام) باز در اين بخش به گناهانى كه در پنهان و آشكار انجام گرفته اشاره مى كند و از حضرت حق مى خواهد كه آنها را ببخشد .
آرى ، شب جمعه است و وقت راز و نياز و هنگام مناجات و توبه ، با اشك و آه
صفحه 474
و ناله و زارى به پيشگاهت آمده ام تا مرا از همه ى گناهان بيامرزى و چنين شبى را بر من شب رحمت و عنايت و كرامت و مغفرت قرار دهى .
آمد به درت اميدوارى *** كو را به جز از تو نيست يارى
محنت زده اى نيازمندى *** خجلت زده اى گناهكارى
از گفته ى خود سياه رويى *** وز كرده ى خود شرمسارى
از يار جدا فتاده عمرى *** وز دوست بمانده روزگارى
بوده به درت چنان عزيزى *** دور از تو چنين بمانده خوارى
خرسند ز خاك درگه تو *** بيچاره به بوى يا غبارى
شايد ز در تو باز گردد *** نوميد چنين اميدوارى
زيبد كه شود به كام دشمن *** از دوستى تو دوستدارى
بخشاى زلطف بر « عراقى » *** كو مانده كنون و زينهارى
* * *
وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ...
صفحه 475
« وَكُلَّ سَيِّئَة أَمَرْتَ بِإِثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ ، الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ » « ما يَكُونُ مِنِّى ، وَجَعَلْتَهُمْ شُهُوداً عَلَىَّ مَعَ جَوَارِحِى ، وَكُنْتَ أَنْتَ »
«الرَّقِيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَالشَّاهِدَ لِمَا خَفِىَ عَنْهُمْ ، وَبِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ، »
«وَبِفَضْلِكَ سَتَرْتَهُ ، وَأَنْ تُوَفِّرَ حَظّى مِنْ كُلِّ خَيْر أَنْزَلْتَهُ، أَوْ إِحْسان فَضَّلْتَهُ» « أَوْ بِرّ نَشَرْتَهُ ، أَوْ رِزْق بَسَطْتَهُ ، أَوْ ذَنْب تَغْفِرُهُ ، أَوْ خَطَأ تَسْتُرُهُ ، »
« و ثبت كردن هر كار زشتى را به نويسندگان بزرگوار فرمان دادى ، هم آنان كه به ضبط آنچه از من سر مى زند گماشتى ، و ايشان را همراه اعضايم گواهانى بر من قرار دادى ، و خود فراتر از آنان مراقب من بودى ، و شاهد بر آنچه كه از آنان پنهان مانده ، و به رحمتت مخفى نمودى ، و به فضلت پوشاندى ، از تو مى خواهم كه نصيب مرا از هر خيرى كه نازل كردى ، يا احسانى كه تفضل فرمودى ، يا نيكى و برّى كه منتشر ساختى ، يا رزقى كه مى گسترانى ، يا گناهى كه مى آمرزى ،
يا خطايى كه مى پوشانى كامل قرار دهى » .
كرام كاتبين و جوارح و اعضاى بدن
نوشته شدن اعمال به وسيله ى فرشتگان و ضبط كارها با مراقبت آنان و شاهد بودن اعضا و جوارح بر كردارهاى انسان ، حقيقتى است كه در آيات قرآن مجيد و روايات مطرح است .
صفحه 476
( وَإِنَّ عَلَيْكُم لَحَافِظينَ * كِراماً كَاتِبينَ * يَعْلَمونَ مَا تَفْعَلونَ )(1) .
« و يقيناً بر شما نگهبانانى گماشته شده ، در حالى كه بزرگوارند و نويسندگان اعمال شما ، آنچه را انجام مى دهيد به آن دانايند » .
( حَتَّى إِذَا مَا جَآءُوهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما كَانُوا يَعْمَلونَ * وَقالُوا لِجُلودِهِمْ لِمَ شَهِدتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِى أَنْطَقَ كُلَّ شَىْء . . . )(2) .
« تا هنگامى كه به دوزخ آيند گوش و چشم و پوستشان بر ضد آنان بر اعمالى كه همواره انجام مى دادند گواهى دهند و به پوستشان گويند : چرا بر ضد ما گواهى داديد ؟ گويند : خدايى كه همه ى موجودات را به نطق آورده ما را بر ضد شما به نطق آورد » .
( يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُم وَأَيْدِيهِم وَأَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ )(3) .
« قيامت روزى است كه زبان و دست و پايشان بر ضد آنان به آنچه همواره مرتكب مى شدند گواهى مى دهد » .
( الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ )(4) .
« امروز بر دهان هايشان مهر سكوت مى زنيم و دست ها و پاهايشان به آنچه همواره انجام مى دادند با ما سخن مى گويند » .
( مَا يَلْفِظُ مِن قَوْل إلاَّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ )(5) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انفطار : 10 ـ 12 .
2 ـ فصلت : 20 ـ 21 .
3 ـ نور : 24 .
4 ـ يس : 65 .
5 ـ ق : 18 .
صفحه 477
« انسان هيچ گفتارى را تلفظ نمى كند جز آن كه رقيب و عتيد بر نگهبانى و حفظ آن آماده اند » .
علاوه بر كرام كاتبين و رقيب و عتيد و پوست و زبان و چشم و گوش و دست و پا ، زمين هم بر اساس آيات سوره ى زلزال بر اعمال انسان گواهى مى دهد و از تلاش و كوشش سخن مى گويد :
( يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا )(1) .
و نيز خدا و پيامبر و امامان كه بر پايه ى آيات سوره ى توبه اعمال انسان را مى بينند در قيامت بر ضد او گواهى مى دهند .
( وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلونَ )(2) .
« و بگو عمل كنيد كه عمل شما را به زودى خدا و پيامبرش و مؤمنون مى بينند و زودا كه شما را به محضر داناى نهان و آشكار باز گردانند ، آنگاه شما را به آنچه همواره انجام مى داديد آگاه مى كند » .
البته از اينگونه آيات استفاده مى شود كه شهادات شاهدان بر ضد كافران و معاندان و متخلفان از خدا و رسول و مجرمان حرفه اى است ، زيرا مردم مؤمن و تائب در روز قيامت مشمول رحمت اند و پرونده ى گناه آنان در برابر كسى گشوده نمى شود و خداى مهربان ، گناهانشان را از ياد شاهدان مى برد و آبروى آنان را حفظ مى نمايد .
حضرت على (عليه السلام) فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زلزال : 4 ـ 5 .
2 ـ توبه : 105 .
صفحه 478
مَن تَابَ ، تَابَ اللّهُ عَليهِ ، وَأُمِرَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَليهِ ، وَبِقاعُ الأَرضِ أنْ تَكْتُمَ عَليهِ ، وَأُنسِيَتِ الحفَظَةُ ما كَانَتْ تَكتُبُ عَليهِ(1) .
« كسى كه توبه كند ، خدا توبه اش را مى پذيرد ، و به اعضايش فرمان مى رسد كه گناهانش را بر او بپوشانند ، و به قطعه هاى زمين امر مى شود گناهانش را بر او پنهان بدارند ، و آنچه را حافظان عمل بر او نوشته اند از يادشان مى برند » .
امام صادق (عليه السلام) فرموده :
إذا تَابَ العَبدُ المُؤمنُ تَوْبةً نَصوحاً أَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَليهِ فِى الدُّنيا وَالآخِرة ، قُلتُ وَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيهِ ؟ قَالَ : يُنْسِى مَلَكَيْهِ مَا كَتَبا عليه مِنَ الذُّنوبِ . . . فَيَلْقَى اللَّهَ حِينَ يَلقَاهُ وَليسَ شَىْءٌ يَشْهَدُ عَلَيهِ بِشَىْء مِن الذُّنُوبِ(2) .
« هنگامى كه بنده ى مؤمن توبه ى خالص كند ، خدا به او محبت ورزد ، پس گناهانش را در دنيا و آخرت بر او بپوشاند ، معاوية بن وهب عرضه داشت : چگونه بر او مى پوشاند ؟ فرمود : آنچه را فرشتگان از گناهان بر او نوشته اند از يادشان مى برد ، پس خدا را در قيامت ملاقات مى كند در حالى كه هيچ چيز نيست كه به چيزى از گناهانش شهادت دهد » .
يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَمَالِكَ رِقِّى... ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ثواب الأعمال : 179 ، باب ثواب التوبة .
2 ـ بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 31 .
صفحه 479
« يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَمَالِكَ رِقِّى ، »« يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى ، يَا عَلِيماً بِضُرِّى وَمَسْكَنَتِى ، يَا خَبِيراً بِفَقْرِى » «وَفَاقَتِى، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ، وَأَعْظَمِ صِفَاتِكُ،» « وَأَسْمَائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، » « وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً ، وَأَعْمَالِى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً ، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِى » « وَأَوْرَادِى كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً ، وَحَالِى فِى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ، يَا سَيِّدِى يَا »
« مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِى ، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِى ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، »
« اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ! اى معبود و سرور و مولايم و اى اختيار دارم ، اى كسى كه مهارم به دست اوست ، اى آگاه از پريشانى و ناتوانى ام ، اى دانا به تهى دستى و نادارى ام ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ! به حق و قداستت و بزرگ ترين صفات و نام هايت ، از تو درخواست مى كنم كه همه ى اوقات مرا از شب و روز به يادت آباد كنى ، و به خدمت گذاريت پيوسته بدارى ، و اعمالم را به پيشگاهت قبول نمايى ، تا آن كه اعمال و اورادم همه هماهنگ و هم سو باشد ، و حالم در خدمتت پاينده گردد ، اى سرور من ، اى آن كه تكيه ام بر اوست ، اى آن كه شكوه و شكايت حالم به سوى اوست ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم » .
صفحه 480
اسم اعظم
گروهى از عارفان و اوليا و عاشقان و صادقان بر اين عقيده اند كه : كلمه ى مباركه ى « ربّ » كه به معناى مالك و صاحب اختيارى است كه عاشقانه و حكيمانه مملوكش را تربيت مى كند ، اسم اعظم است ، و انسان با توسل به آن مورد رحمت حق قرار مى گيرد و گره ها از كارش گشوده مى شود و بلكه گناهانش مورد آمرزش و معاصى و خطاهايش با آب آمرزش شسته و پاك مى گردد .
شايد علت توسل همه ى انبيا و امامان ، در هنگام دعا و مناجات و راز و نياز و زمان گرفتارى ها و مصائبشان به اين نام مبارك ، سرّش اين باشد كه كلمه ى « ربّ » را اسم اعظم حق مى دانستند .
آدم و حوا(عليهما السلام) به هنگام توبه عرضه داشتند :
( رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكونَنَّ مِنَ الخاسِرينَ )(1) .
« پروردگارا ! ما به خود ستم ورزيديم و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى هر آينه از زيانكاران خواهيم شد » .
حضرت نوح (عليه السلام) پس از نهصد و پنجاه سال ستم ديدن از كفّار و عاجز شدن از هدايت آنان و مضطرّ شدن ، عرضه داشت :
( . . . رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً )(2) .
« پروردگارا ! احدى از كافران را بر روى زمين وا مگذار » .
حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دعا و مناجاتش گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 23 .
2 ـ نوح : 26 .
صفحه 481
( رَبِّ هَبْ لِى حُكْماً وَأَلْحِقْنِى بَالصَّالِحينَ )(1) .
« پروردگارم ! به من حكومت عطا كن و مرا به شايستگان ملحق فرما » .
حضرت موسى (عليه السلام) به هنگام احتياج و نياز عرضه داشت :
( . . . رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ )(2) .
« پروردگارم ! من به چيزى كه تو از خير بر من نازل كنى نيازمندم » .
حضرت سليمان (عليه السلام) در درخواست آمرزش ، و يافتن حكومتى بى نظير ، عرضه داشت :
( . . . رَبِّ اغفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكاً لاَ يَنْبَغِى لأَِحَد مِن بَعْدِى )(3) .
« پروردگارم ! مرا بيامرز و به من حكومتى كه پس از من سزاوار كسى نباشد
عطا كن » .
حضرت زكريا (عليه السلام) هنگام درخواست فرزند عرضه داشت :
( . . . رَبِّ لاَ تَذَرْنِى فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الوَارِثِينَ )(4) .
« پروردگارم مرا تنها وا مگذار و تو بهترين وارثانى » .
حضرت يوسف (عليه السلام) در مقام شكرگزارى و درخواست حاجت ،
عرضه داشت :
( رَبِّ قَدْ ءاتَيْتَنى مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّى فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ تُوَفَّنى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنى بِالصَّالِحينَ)(5). ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شعراء : 83 .
2 ـ قصص : 24 .
3 ـ ص : 35 .
4 ـ انبياء : 89 .
5 ـ يوسف : 101 .
صفحه 482
« پروردگارم ! تو بخشى از حكومت را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى ، اى آفريننده ى آسمان ها و زمين ، تو سرپرست من در دنيا و آخرتى ، مرا در حال تسليم به خودت بميران و به گروه شايستگانم ملحق فرما » .
حضرت ايّوب (عليه السلام) در شدت بلا و مصيبت عرضه داشت :
( . . . أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ )(1) .
« پروردگارم ! پريشانى و بلا به من رسيده و تو مهربانترين مهربانانى » .
و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت :
( وَقُل رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ )(2) .
« و بگو: پروردگارم! مرا بيامرز و به من رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى » .
و صالحان و مؤمنان هنگام انديشه در آفرينش آسمان ها و زمين عرضه داشتند :
( . . . رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذَا باطِلا . . . )(3) .
« اى پروردگار ما ! تو اين آسمان و زمين را بيهوده و باطل نيافريده اى » .
و ابليس هم كه در نهايت تكبر و عصيان بود ، با توسل به اين نام تا روز قيامت درخواست مهلت كرد :
( قالَ أَنْظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثونَ )(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انبياء : 83 .
2 ـ مؤمنون : 118 .
3 ـ آل عمران : 191 .
4 ـ اعراف : 14 .
صفحه 483
« گفت : مرا تا زمانى كه همگان برانگيخته مى شوند مهلت ده » .
و خداى مهربان به خاطر اين كه آن رانده شده ى ملعون ، متوسل به اين نام مبارك شد ، خواسته اش را پذيرفت و او را تا قيامت مهلت داد !
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه : هركس هفت بار بگويد : « يا ربّ » خدا دعايش را اجابت مى كند .
و نيز روايت شده : هنگامى كه بنده ى مؤمن يك بار بگويد : « يا ربّ » حضرت حق مى فرمايد : « لبيك » و چون بار دوم و سوم خدا را با اين نام بخواند ، ندا رسد : بخواه تا عطا كنم(1) .
اعمال مقبول
از دعاهايى كه همه ى پيامبران و امامان و اولياى حق به پيشگاه حضرت ربّ داشتند اين بود كه : پروردگار مهربان اعمال آنان را بپذيرد و با فضل و رحمتش با آنان معامله كند .
آن بزرگواران به اين حقيقت آگاه بودند كه : اگر كسى عمل نداشته باشد به عرصه ى رحمت حق بار نخواهد يافت ، و اگر عمل داشته باشد ولى شرايط لازم مانند ايمان و اخلاص در آن نباشد از رحمت و پاداش خدا محروم خواهد بود . بر اين اساس به اصل عمل و آراسته بودن عمل به شرايط لازم بسيار بسيار اهميت مى دادند و چون عمل را آنگونه كه بايد انجام مى دادند از حضرت حق درخواست قبولى و پذيرش مى كردند : « وأعمالى عندك مقبولة » .
قرآن و روايات بر اين معنا تأكيد دارند كه : عملى مورد پذيرش است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 5/220 ، باب 31 ، حديث 5738 . روايات متعددى در اين باب در كتابهاى : كافى : 2/520 ، باب من قال يا رب . . . ; وسائل الشيعه : 7/285 باب 32 ; مستدرك الوسائل : 5/219 ، باب 31 ; بحار الانوار : 90/233 ، باب 12 و . . . موجود مى باشد .
صفحه 484
صاحبش داراى ايمان باشد و عمل براى خدا و هماهنگ با احكام و فرامين الهى انجام گيرد .
بايد دانست كه عمل از مؤمن پذيرفته مى شود و نيز گناه از مؤمن آمرزيده خواهد شد . و عمل هرچند عظيم و مفيد باشد از كافر و معاند قبول نخواهد شد و گناه هرچند كوچك باشد از او آمرزيده نمى شود .
روايات بسيار مهمى درباره ى عمل باارزش و داراى پاداش و شئون آن ، در مهم ترين كتاب هاى حديث روايت شده ، كه به گوشه اى از آن اشاره مى شود :
على (عليه السلام) در رواياتى مى فرمايد :
الشَّرفُ عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ بِحُسنِ الأعمَالِ لا بِحُسنِ الأقوَالِ(1) .
« برترى و بزرگوارى نزد خداى سبحان به خوبى اعمال است نه به خوبى گفته ها » .
العَمَلُ شِعارُ المُؤمِنِ(2) .
« عمل شعار مؤمن است » .
المُداوَمَةَ المُداوَمَةَ ! فَإنَّ اللّهَ لَم يَجْعَل لِعَمَل المُؤمِنينَ غَايَةً إلاّ المَوتَ(3) .
« عمل را ادامه دهيد ، عمل را ادامه دهيد ، زيرا خدا براى عمل مؤمن پايانى جز مرگ قرار نداده است » .
أَعلَى الأعمَالِ إخلاصُ الايمانِ وَصِدْقُ الوَرَعِ وَالايقَان(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غرر الحكم : 153 ، لاينفع قول بخير العمل ، حديث 2838 ; ميزان الحكمه : 9 / 4050 ، العمل ، حديث 14260 .
2 ـ غرر الحكم : 151 ، حديث 2777 ; ميزان الحكمه : 9/405 ، النحل ، حديث 14264 .
3 ـ مستدرك الوسائل : 1/130 ، باب 19 ، حديث 177 ; ميزان الحكمه : 9 / 4060 ، العمل ، حديث 14292 .
4 ـ غرر الحكم : 155 ، الاخلاص فى العمل و آثاره ، حديث 2899 .
صفحه 485
« برترين اعمال پاكى ايمان و درستى ورع و يقين است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
دَعَا اللّهُ النّاسَ فِى الدُّنيا بِآبائِهِم لِيَتَعَارَفُوا ، وَفِى الآخِرَةِ بِأعْمالِهِم لِيَجَازَوُا(1) .
« خدا مردم را در دنيا به پدرانشان خواند تا يكديگر را بشناسند و در آخرت به اعمالشان مى خواند تا پاداش و جزا دهد » پس فرمود : ( يا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا ، يا أَيُّهَا الَّذينَ كَفَروا ) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أفضَلُ الأعمَالِ إيمَانٌ بِاللّهِ وَتَصديقٌ بِه وَجِهادٌ فِى سَبيلِ اللّهِ وَحَجٌّ مَبرورٌ ، وَأهوَنُ عَليكَ مِن ذَلكَ إطعامُ الطَّعامِ وَلِينُ الكَلامِ وَالسَّماحَةُ وَحُسنُ الخُلقِ ، وَأهونُ عَليكَ مِن ذَلكَ لا تَتَّهِمُ اللّهَ فِى شَىْء قَضاهُ اللّهُ عَلَيكَ(2) .
« برترين اعمال ايمان به خدا و باور داشتن آن و جهاد در راه خدا و حج قبول شده است ، و سبك تر از اينها بر تو خوراندن طعام به فقير و نرمى در سخن و سهل بودن و خوش اخلاقى است ، و سبك تر از اينها بر تو اين است كه خدا را در حكمى كه بر تو نموده متهم نكنى » .
و نيز آن حضرت فرمود :
سَيّدُ الأعمَالِ ثَلاثُ خِصال : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، وَمُواسَاتُكَ الأَخُ فِى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَذِكرُ اللّهِ تَعالى عَلى كُلِّ حال(3) .
« سرور اعمال سه خصلت است : انصاف دادنت به همه از جانب خود ، و يارى دادنت به برادر دينى ، و ياد خدا در همه حال » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 78 / 208 ، باب 23 ، حديث 72 .
2 ـ كنز العمّال : 43639 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل (1) ، حديث 1422 .
3 ـ مشكاة الانوار : 55 ، الفصل الخامس عشر ; ميزان الحكمه : 9/4064 ، العمل (1) ، حديث 14326 .
صفحه 486
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
فَطُوبَى لِمَن أخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَه وَحُبَّه وَبُغضَه وَأخذَه وَتَركَه وَكَلامَه وَصَمتَه وَفِعلَه وَقَولَه(1) .
« خوشبخت و رستگار كسى است كه دانش و كردارش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ، بر پايه ى اخلاص و رضاى خدا باشد » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در وصيّتش به ابوذر فرمود :
كُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوَى أشدَّ اهتِمَاماً مِنكَ بِالعَمَلِ ; فَإنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوَى ، وَكَيفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّل يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ )(2) .
« اهتمامت به عمل آراسته به تقوى بيشتر از عمل باشد ، زيرا عمل آراسته به تقوى كم و اندك نيست و چگونه عملى كه قبول مى شود كم و اندك باشد ، خداى عز و جل مى فرمايد : خدا فقط از پرهيزكاران قبول مى كند » .
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :
إنَّكَ لَن يُتَقَبَّلُ مِن عَمَلِكَ إلاّ مَا أخلَصتَ فِيهِ(3) .
« يقيناً از عملت جز آنچه در آن اخلاص ورزيده اى قبول نمى شود » .
در هر صورت ، عمل از انسانى كه داراى ايمان ، اخلاص ، يقين و ورع باشد بدون ترديد مورد قبول است و عمل مقبول ، چنان داراى ارزش است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن روايت شده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 91 ; بحار الانوار : 74 / 241 ، باب 9 ، حديث 1 .
2 ـ بحار الانوار : 74/88 ، باب 4 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل ، حديث 14333 .
3 ـ غرر الحكم : 155 ، حديث 2913 ; ميزان الحكمه : 9/4066 ، العمل ، حديث 14335 .
صفحه 487
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ ، وَمَن قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبْهُ(1) .
« كسى كه خدا از او يك نماز بپذيرد او را عذاب نخواهد كرد و از كسى كه يك كار خوب پذيرفته شود ، دچار عذاب نمى شود » .
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ أبَداً وَدَخَلَ الجَنَّةَ(2) .
« كسى كه خدا يك كار خوب از او بپذيرد ، هرگز او را عذاب نمى كند و وارد بهشت مى شود » .
خدايا ! ما را از سستى و كسالت در عمل حفظ كن و بر نشاط ما نسبت به عبادت و كوشش شايسته بيفزاى و دل ما را بيدارى كامل عنايت كن .
اى در اين خوابگه بى خبران *** بى خبر خفته چو كوران و كران
سر برآور كه در اين پرده سراى *** مى رسد بانگ سرود از همه جاى
بلبل از منبر گل نغمه نواز *** قمرى از سرو سهى زمزمه ساز
بانگ برداشته مرغ سحرى *** كرده بر خفته دلان نوحه گرى
چرخ در گردش از اين بانگ و نوا *** كوه در رقص از اين صوت و صدا
هيچ از جاى نمى خيزى تو *** اللّه اللّه چه گران خيزى تو
ساعتى ترك گران جانى كن *** شوق را سلسله جنبانى كن
بگسل از پاى خود اين لنگر گِل *** گام زن شو به سوى كشور دل
آستين بر سر عالم افشان *** دامن از طينت آدم افشان
سنگ بر شيشه ى ناموس انداز *** خاك در خرقه ى سالوس انداز
همه ذرات جهان در رقص اند *** رو نهاده به كمال از نقص اند
تو هم از نقص قدم نِه به كمال *** دامن افشان ز سر جاه و جلال
خواب بگذار كه بى خوابى بِه *** ديده را سرمه ى بى خوابى دِه
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 3/266 ، باب فضل الصلاة ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14350 .
2 ـ مجموعه ى ورام : 2/86 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14351 .
صفحه 488
قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى... « قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى ، »
« وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِى الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتَّى »
« أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِى مَيَادِينِ السَّابِقِينَ ، وَأُسْرِعَ إِلَيْكَ فِى الْبَارِزِينَ ، »
« وَأَشْتَاقَ إلَى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتَاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، » « وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِعَ فِى جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ »
« پروردگارا ! اعضايم را بر خدمتت نيرومند ساز ،
و دلم را بر عزم بندگى محكم كن ، و كوشش در خشيت و پرواى از وجود باعظمتت را و دوام در پيوستگى به خدمتت را به من ارزانى دار ، تا در ميدان هاى پيشتازان به سويت برانم ، و در ميان شتابندگان به سويت بشتابم ، و در ميان مشتاقان به كوى قرب تو آيم ، و همانند مخلصان به تو نزديك شوم ، و چون يقين داران از بزرگى و جلالت بهراسم ، و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم » .
درخواست توانمندى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن عارف عاشق و مناجاتى صادق و به معارف ناطق ، در اين بخش از دعا تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز مى بيند و زمينه ى استجابت دعا را از جانب محبوب آماده مى نگرد ، به همين خاطر خواسته هاى بسيار بسيار با ارزشش را كه خواسته هايى صد در صد معنوى است
صفحه 489
و خواسته هايى است كه انسان را به نهايت كمال و رشد مى رساند و همه ى آنها نشانگر عرفان و معرفت و شناخت كامل و جامع دعا كننده است از حضرت حق طلب مى كند .
از حضرت دوست مى خواهد كه اعضايش را در راه خدمت به معشوق كه در حقيقت عبادت خالصانه و بندگى كامل است و نيز خدمت به بندگان مؤمن كه در حقيقت خدمت به خداست ، توانمندى و نيرو بخشد .
هرگاه اين نيروى معنوى و قدرت روحانى و قوّت ملكوتى ، از جانب حضرت حق به سالك افاضه شود ، لذّتى براى او بهتر و شيرين تر از عبادت و خدمت به عباد حق نخواهد بود .
شرايط افاضه ى نعمات خاص الهى
بر سالك لازم است زمينه ى افاضه شدن اين نعمت عظيم را كه امورى چند است فراهم آورد :
1 ـ اجتناب و دورى از معاشرت و مصاحبت با مردمى كه از ايمان و تقواى لازم برخوردار نيستند و آمادگى به دست آوردن ايمان و تقواى لازم را هم از خود نشان نمى دهند . و در عوض مصاحبت نمودن با اولياى الهى و عالمان ربانى و اهل حال و آنان كه بخشى از مراحل سلوك را پيموده اند .
2 ـ اجتناب از لقمه ى شبهه ناك ، چه رسد به لقمه ى حرام و دورى نمودن از مهمانى ها و سفره هايى كه صاحبانش از اين كه ثروت و مال و غذا را از كجا به دست آورند باكى ندارند .
3 ـ پيراستن باطن از رذايل اخلاقى و خبائث نفسانى و افراط در شهوات حيوانى و آراستنش به حسنات اخلاقى و حقايق ملكوتى و خاطرات رحمانى .
4 ـ اجتناب از پرخورى و شكم چرانى ، كه برانگيزنده ى حالات شيطانى
صفحه 490
و سدّ كننده ى راه الهامات ربانى و ادراكات عرشى است .
5 ـ دورى از پرخوابى و افراط در استراحت ، كه سبب كسل شدن از طاعت و باعث مرگ روح انسانيت است .
درباره ى معاشرت بى پايه و بى رويه و معاشر سوء و لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و شكم چرانى و پرخوابى و افراط در استراحت ، روايات بسيار مهمى در كتاب هاى حديث نقل شده است كه به بعضى از آنها
اشاره مى شود .
معاشرت و معاشر
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السُّوءِ(1) .
« وحشتناك ترين وحشت مصاحب و رفيق بد است » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مُجَالَسةَ قَرينِ السّوءِ ، فَإنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ وَيُردِى مُصاحِبَهُ(2) .
« از همنشينى با رفيق بد بپرهيز ، زيرا او رفيقش را هلاك مى كند و مصاحبش را از جهت مادى و معنوى ساقط مى نمايد » .
حضرت جواد (عليه السلام) فرمود :
إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّريرِ فَإنَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسنُ مَنظَرُهُ وَيَقبَحُ أثَرُهُ(3) .
« از همنشينى با شرير بپرهيز ، زيرا او مانند شمشير كشيده است كه منظره اش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 71 / 666 ، باب 10 ، حديث 32 .
2 ـ غرر الحكم : 431 ، ذم قرين السوء ، حديث 9816 .
3 ـ بحار الانوار : 71 / 198 ، باب 14 .
صفحه 491
زيبا و نتيجه اش زشت است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثَةً : الخائِنَ وَالظَّلومَ وَالنَّمامَ ، لاِنَّ مَن خَانَ لَكَ خَانَكَ ، وَمَن ظَلَمَ لَكَ سَيَظْلِمُكَ ، وَمَن نَمَّ إلَيكَ سَيَنُمُّ عَلَيكَ(1) .
« از دوستى و همنشينى با سه گروه بپرهيز : خائن ، ستمكار و سخن چين ; زيرا كسى كه روزى به سود تو خيانت كند ، روز ديگر به زيان تو خيانت خواهد كرد ، و كسى كه براى تو به ديگرى ستم ورزد ، طولى نمى كشد كه به تو ستم كند ، و كسى كه از ديگران نزد تو سخن چينى نمايد ، به زودى از تو نزد ديگران سخن چينى خواهد كرد » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجالِسِ الحُلَمَاءَ وَاعرِض عَنِ الدُّنيَا تسكن جَنَّةَ المَأوَى(2) .
« با حكيمان همنشين باش ، با بردباران مجالست كن و از دنيا روى بگردان ، در جنت المأوى مسكن گزين » .
لقمه ى حرام
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رواياتى فرموده :
مَن أَكَلَ لُقمَةً مِن حَرام لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلةً(3) .
« كسى كه يك لقمه از حرام بخورد ، نماز چهل شبش پذيرفته نخواهد شد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 316 .
2 ـ غرر الحكم : 430 ، صاحب الحكماء و العلماء ، حديث 9789 .
3 ـ ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13660 .
صفحه 492
إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غُذِىَ بِحَرام(1) .
« يقيناً خدا بهشت را بر جسدى كه از حرام تغذيه شده حرام كرده است » .
إذَا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرام فِى جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكِ فِى السَّماواتِ وَالأرضِ(2) .
« هنگامى كه لقمه اى از حرام در شكم عبد قرار گيرد ، همه ى فرشتگان در آسمان ها و زمين لعنتش مى كنند » .
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
إنَّ الرَّجُلَ إذا أَصابَ مَالاً مِن حَرام لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَلا عُمرَةٌ وَلا صِلَةُ رَحِم . . .(3) .
« انسان هنگامى كه به مال حرامى دست يابد ، حج و عمره و صله ى رحم از او پذيرفته نخواهد شد » .
رذايل اخلاقى
حضرت سجاد (عليه السلام) در دعاى هشتم « صحيفه » بخشى از رذايل اخلاقى را بيان مى كند و از آنها به خدا پناه مى برد :
طغيان حرص ، تندى خشم ، چيرگى حسد ، سستى صبر ، كمى قناعت ، بدى اخلاق ، افراط در شهوت ، پافشارى در عصبيّت ، پيروى از هواى نفس ، مخالفت با هدايت ، خواب غفلت ، كوشش بيش از اندازه و برتر از حدّ طاقت ، انتخاب باطل بر حق ، پافشارى بر گناه ، كوچك شمردن معصيت ، بزرگ شمردن طاعت ، فخر و مباهات ثروتمندان ، تحقير تهى دستان ، كوتاهى در حق زيردستان ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مجموعه ورام : 1 / 61 ، باب العتاب ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13661 .
2 ـ بحار الانوار : 100 / 12 ، باب 1 ، حديث 52 ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13663 .
3 ـ امالى طوسى : 680 ، مجلس 37 ، حديث 1447 .
صفحه 493
ناسپاسى نسبت به خوبى كنندگان ، يارى ستمكار ، واگذاشتن ستمديده . . . .
به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند : فلان زن روز را روزه مى دارد و شب را به عبادت بر مى خيزد ، ولى بداخلاق است ، همسايگانش را با زبانش مى آزارد . فرمود : خيرى در او نيست ، او اهل آتش است(1) .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفسِدُ العَمَلَ كَمَا يُفسِدُ الخِلُّ العَسَلَ(2) .
« بدخلقى عمل را تباه مى كند ، چنان كه سركه عسل را تباه مى نمايد » .
پرخورى
على (عليه السلام) در رواياتى فرموده :
. . . مَن كَثُرَ طُعمَهُ سَقُم بَطنُهُ وَقَسا قَلبُهُ(3) .
« كسى كه پرخور باشد ، شكمش دچار بيمارى و دلش گرفتار قساوت مى شود » .
مَن كَثُرَ أكلُه قَلَّت صَحَّتُهُ وَثَقُلَتْ عَلى نَفسِهِ مُؤنَتُه(4) .
« كسى كه پرخور باشد سلامتش كم مى شود و هزينه اش سنگين مى گردد » .
كَثْرَةُ الأكلِ مِنَ الشَّرَهِ ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيُوبِ(5) .
« پرخورى از ميل فراوان است و ميل فراوان از بدترين عيب هاست » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 68 / 394 ، باب 92 ، ذيل حديث 63 .
2 ـ كافى : 2 / 321 ، باب سوء الخلق ، حديث 1 .
3 ـ بحار الانوار : 63 / 338 ، باب 5 ، حديث 35 .
4 ـ غرر الحكم : 360 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها ، 8168 .
5 ـ غرر الحكم : 361 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها : 8178 .
صفحه 494
لَيسَ شَىْءٌ أضَرّ لِقَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثْرَةِ الأكلِ ، وَهِىَ مُورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسْوَةَ القَلبِ وَهَيَجانِ الشَّهوَةِ(1) .
« چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست ، پرخورى سبب دو خصلت است : سنگدلى و طغيان شهوت » .
پرخوابى
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده : موسى به حضرت حق عرضه داشت : به كدام يك از بندگانت دشمنى بيشتر مىورزى ؟ فرمود : كسى كه در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بيهوده كارى مى گذراند(2) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است : مادر حضرت سليمان به او فرمود : هنگام شب خواب زياد نداشته باش كه خواب زياد در شب آدمى را در قيامت تهى دست محشور مى كند(3) .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
بِئْسَ الغَريمُ النَّومُ ; يُفنِى قَصيرَ العُمرِ وَيُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ(4) .
« خواب دشمن بدى است ، عمر كوتاه را به باد مى دهد و پاداش زياد را نابود مى كند » .
دلم را اى خدا از عشق جان ده *** روانم را حيات جاودان ده
تن بى جان بود جان فسرده *** ز مهر خويش جانم را روان ده
به كوى قدس دل را راه بنما *** روان را سوى عليّين نشان ده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 16 / 211 ، باب 1 ، حديث 19627 .
2 ـ ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20917 .
3 ـ خصال : 1 / 28 ، حديث 99 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20915 .
4 ـ غرر الحكم : 159 ، حديث 3030 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20924 .
صفحه 495
ز زندان بدن آزاد گردان *** فضاى لا مكان جان را مكان ده
بگير اين دوست را از دست دشمن *** ز خود بى خود كن از خويشم امان ده
دل مخمور صهباى ازل را *** شراب بى غَش روحانيان ده
از آن مِى كز الستم داده بودى *** خمارم مى كشد بازم از آن ده
ز شهرى آمدم بيرون در آغاز *** دگر باره به آن شهرم نشان ده
دو عالم تنگ شد بر « فيض » جايش *** وراى اين جهان و آن جهان ده(1)
با اجتناب از معاشرتى كه اسلام نمى پسندد و با دورى از لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و پرخوابى ، زمينه ى افاضه ى توانمندى به اعضاى انسان براى عبادت حق و خدمت به خلق فراهم مى آيد . در فضاى اين توانمندى است كه چشم ، جز حق و آنچه را حق مى پسندد نخواهد ديد ; و گوش ، جز سخن خدا و پيامبران و امامان و اوليا و پاكان را نخواهد شنيد ; و زبان ، جز سخن حق و گفتار عدل نخواهد گفت ; و دست ، جز كوشش و تلاش درست و صحيح نخواهد كرد ; و شكم ، جز حلال نخواهد خورد ; و شهوت ، جز در حلال مصرف نخواهد شد ; و قدم ، جز در راه حق و در مجالس الهى و ملكوتى و مساجد و مشاهد مشرّفه نخواهد رفت ; و همه ى جسم و جان ، عاشقانه و خالصانه جز در گردونه ى عبادت و خدمت به بندگان خدا قرار نخواهد گرفت .
عبادت حق
ارزش عبادت و بندگى ، براى ما كه در تنگناى دنيا به سر مى بريم و تا قيامت برپا نشده بسيارى از درها به روى ما بسته است ، قابل درك نيست .
بندگى و عبادت حق ، سبب رشد و كمال و خير و سعادت و حيات طيّبه و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 1186 ، غزل 860 .
صفحه 496
دست آوردن بهشت است .
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى عبادت و بندگى در رواياتى مى فرمايد :
أفضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعَانَقَها وَأحَبَّها بِقَلبِهِ وَباشَرَها بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَها فَهُو لاَ يُبالِى عَلى ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسر أم عَلى يُسْر(1) .
« برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش بگيرد و قلباً به آن علاقه مند باشد و با بدنش آن را به جا آورد و خود را براى آن از هر مشغوليتى فارغ كند و باك نداشته باشد كه از دنيا بر سختى يا بر آسانى به سر مى برد » .
يَقولُ رَبُّكُم : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبادَتِى أملاَ قَلبَكَ غِنًى وَأمْلاَ يَدَيكَ رِزقاً . يَابنَ آدَمَ ، لا تَباعَد مِنّى فَأملأ قَلبَكَ فَقراً وَأملاََ يَدَيكَ شُغلا(2) .
« پروردگارتان مى فرمايد : اى فرزند آدم ! خود را براى بندگى من از هر شغلى فارغ كن ، تا دلت را از بى نيازى و دو دستت را از رزق و روزى پر كنم ; اى فرزند آدم ! از من دور مشو كه دلت را از نيازمندى و دو دست را از مشغله پُر
خواهم كرد » .
شب معراج فرمود : اى احمد ! مى دانى چه زمانى انسان در بندگى من است ؟ عرضه داشت : نه . فرمود : هنگامى كه هفت خصلت در او جمع شود : ورعى كه او را از محارم منع كند ، و سكوتى كه او را از آنچه سود ندارد حفظ نمايد ، و ترسى كه هر روز بر گريه اش بيفزايد ، و حيايى كه در خلوت از من بپرهيزد ، و خوردن و تغذيه اى كه به آن ناچار است ، و دشمن داشتن دنيا به خاطر دشمنى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 83 ، باب العبادة ، حديث 3 .
2 ـ كنز العمال : 43614 ; ميزان الحكمه : 7 / 3412 ، العبادة ، حديث 11608 .
صفحه 497
من با آن ، و دوست داشتن نيكان به خاطر دوستى من با آنان(1) .
روايت شده كه : خداى متعال در برخى از كتاب هاى آسمانى اش فرموده :
اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه نمى ميرم ، در آنچه تو را به آن فرمان داده ام مرا اطاعت كن تا تو را زنده اى كه نمى ميرد قرار دهم .
اى فرزند آدم ! من به چيزى مى گويم باش بى درنگ موجود مى شود ، مرا بندگى كن تا تو را اينگونه قرار دهم كه به چيزى بگويى باش پس بى درنگ موجود شود(2) .
در روايات ، حقايقى را به عنوان برترين عبادت شمرده اند :
معرفت به خدا و فروتنى نسبت به او ، تداوم انديشه در خدا و قدرتش ، گفتن « لا إله إلاّ اللّه » و « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » ، اخلاص ورزيدن ، عفت نفس ، زهد ، تعقل ، اداى حق مؤمن ، سكوت ، حج ، روزه ، دعا ، چشم پوشى از محرمات ، پنهان نگاه داشتن بندگى ، فروتنى و خضوع ، اداى واجبات ، طلب حلال ، نرمى در سخن ، محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .
خدمت به خلق
در احاديث قدسيه و ديگر روايات ، چنان ارزش و بهايى به مؤمن داده شده كه احترام به او را احترام به خدا به حساب آورده اند و توهين به او را توهين به خدا شمرده اند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل از قول حضرت حق نقل كرده :
مَن أهَانَ لِى وَلِيّاً فَقَدْ بارَزَنِى بِالْمُحَارَبَةِ(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 19 ، باب استحباب الصمت ، حديث 10085 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 11 / 258 ، باب وجوب طاعة اللّه ، حديث 12928 .
3 ـ بحار الانوار : 67 / 16 ، باب 43 ، حديث 8 .
صفحه 498
« كسى كه به دوست و ولىّ من اهانت كند آشكارا به جنگ من برخاسته » .
به اين سبب خدمت به مؤمن هم چون عبادت و بندگى خدا عنوان شده ; زيرا خدمت به مؤمن خدمت به خداست .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است :
مَن قَضى لاِخِيهِ المُؤمنِ حَاجةً ، كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ(1) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند مانند كسى است كه همه ى عمرش خدا را بندگى كرده است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
مَن قَضَى لاِخِيهِ المُؤمِنِ حَاجةً قَضَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِائَةَ ألفِ حاجَة مِن ذلك أوَّلُها الجَنَّةُ(2) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند خداى عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از اين نوع حاجت براى او روا كند كه نخستينش بهشت است » .
و نيز آن حضرت فرمود :
إنَّ العبدَ لَيَمشِى فِى حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ فَيُوكِّلُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِدٌ عن يمينِه وَآخَرُ عَن شَمالِهِ يَستَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَيَدعُوانِ لَه بِقضَاءِ حَاجَتِهِ(3) .
« همانا عبد براى روا كردن حاجت برادر مؤمنش قدم برمى دارد ، پس خداى عزّ و جلّ دو فرشته بر او مى گمارد ، يكى از طرف راستش و ديگر از جانب چپش ، آن دو فرشته از پروردگار براى او درخواست آمرزش مى كنند و براى روا شدن حاجتش دعا مى نمايند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امالى طوسى : 481 ، حديث 1051 ; ميزان الحكمه : 3 / 1318 ، الحاجة ، حديث 4461 .
2 ـ كافى : 2 / 192 ، باب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 1 .
3 ـ وسائل الشيعه : 16 / 359 ، باب استحباب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 21758 .
صفحه 499
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : از رسول خدا پرسيدند : چه عملى نزد خدا محبوب ترين اعمال است ؟ فرمود : خوشحالى آوردن براى مسلمان . عرضه داشتند : خوشحالى آوردن براى مسلمان چيست ؟ فرمود : سير نمودن شكم گرسنه اش ، و برطرف كردن غم و غصه اش ، و پرداختن وامش(1) .
امام صادق (عليه السلام) از قول خداى عزّ و جلّ روايت كرده :
الخَلْقُ عيالى فَأحَبُّهُم إلَىَّ ألطَفَهُم بِهِم ، وَأسعَاهُم فِى حَوَائِجِهم(2) .
« مرد و زن نان خور من هستند ، محبوب ترينشان نزد من مهربان ترينشان به آنان ، و كوشاترينشان در روا كردن حاجات ايشان است » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از آن كه براى اعضا و جوارح درخواست توانمندى در جهت خدمت به حق مى كند ، از حضرت محبوب استوارى و استحكام دل را بر عزم و همّت براى اين خدمت مى طلبد ، و كوشش در راستاى خشيت و تداوم در متّصل بودن خدمت به حضرت ربّ را درخواست مى نمايد ، تا جايى كه در ميدان هاى پيشتازان به سويش مركب خدمت براند و در ميان شتابندگان به جانب حضرتش بشتابد و در ميان مشتاقان به كوى قربش در آيد و همانند مخلصان به او نزديك شود و چون اهل يقين از جاه و مقامش بهراسد و با اهل ايمان در جوارش گرد آيد .
يقين
فيلسوف كبير و عارف خبير صاحب تفسير « الميزان » ، مرحوم علامه ى طباطبايى در تعريف يقين فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميزان الحكمه : 2 / 952 ، المحبة (2) ، حديث 3126 .
2 ـ كافى : 2 / 199 ، باب سعى فى حاجة المؤمن ، حديث 10 .
صفحه 500
يقين دانايى و علمى است كه هيچ اشتباه و شكى در آن راه ندارد(1) . ( مانند اين كه انسان در وسط روز يقين دارد كه الآن روز است و در تاريكى شب يقين دارد كه اكنون شب است و به خود يقين دارد كه موجودى زنده و داراى آثار و صفات است ) .
براى يقين سه درجه شمرده اند : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين .
فرق ميان اين سه درجه با مثالى روشن مى شود :
علم اليقين به آتش ، مشاهده ى دود آن از پشت ديوار است و عين اليقن به آتش ، ديدن خود آتش است و حق اليقين ، سوختن در آن است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : نشانه ى اهل يقين شش خصلت است : به خدا يقين دارند ، يقين حق اليقينى ، پس به او از طريق چنين يقينى ايمان دارند ; يقين دارند كه مرگ حق است بنابراين از آثار و تبعاتش برحذرند ; و يقين دارند به اين كه برانگيخته شدن پس از مرگ حق است ، بر اين اساس از رسوايى قيامت مى ترسند ; و يقين دارند بهشت حق است ، پس به آن مشتاقند ; و يقين دارند دوزخ حق است ، پس كوشش آنان براى رهايى از آن است ; و يقين دارند حساب حق است ، پس خود را محاسبه مى كنند تا دچار حساب آنجا نشوند(2) .
يقين را با سه درجه اش مى توان از طريق آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام)به دست آورد و كسى كه از اين دو منبع به يقين نرسد از هيچ منبعى به يقين نخواهد رسيد .
راه به دست آوردن يقين از طريق قرآن به اين است كه : ابتدا از راه دقت در آيات قرآن به وحى بودن و حقانيت آن يقين كنيم و به اين حقيقت توجه نماييم كه قرآن مى فرمايد : اگر در نزول من از سوى خدا شك داريد پس يك سوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الميزان : 19 / 140 .
2 ـ تحف العقول : 20 .
صفحه 501
مانند آن بياوريد(1) .
و در آيه اى ديگر مى فرمايد : بگو : اگر جن و انس جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، هرگز مانندش را نمى توانند بياورند ، گرچه پشتيبان
يكديگر باشند(2) .
با توجه به اين دو آيه ، يقين حاصل مى شود كه اين كتاب ، وحى خداست و انسان پس از اين يقين ، به تمام محتوياتش يقين پيدا مى كند و نيز به همين صورت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) كه توضيح و تفسير قرآن است يقين برايش حاصل مى شود و نهايتاً در زمره ى اهل يقين قرار مى گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 23 ( وَإن كنتُم فِى رَيب مِمّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ ) .
2 ـ اسراء : 88 ( قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لاَ يَأْتونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيراً ) .
صفحه 502
« اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كَادَنِى فَكِدْهُ ، » اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ...
« وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، » « وَأَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِى بِجُودِكَ » « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ ، وَاحْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ »
« خدايا ! و كسى كه به من به بدى قصد كند تو قصد او كن ، و كسى كه با من مكر ورزد ، تو او را مجازات ، كن و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود ، ونزديك ترينشان در رتبه ى منزلت به تو، ومخصوص ترينشان در قرب به پيشگاهت قرار ده ، يقيناً اين همه به دست نمى آيد جز به فضل تو ، خدايا ! با جودت به من جود كن ، و با بزرگواريت به من نظر كن ، و با رحمتت مرا حفظ كن » .
دشمنانى كه به بدى قصد انسان مى كنند ، شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب است و هم اينان با آدمى به مكر و حيله معامله مى كنند . قدرت اغواگرى و وسوسه گرى و مكر و حيله ى اين دشمنان خطرناك تا جايى است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى شكست دادن ايشان خدا را به يارى و كمك خود مى طلبد .
در صفحات گذشته درباره ى شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب به طور مفصل توضيح داده شد .
انسان اگر بخواهد از بهره مندترين بندگان نزد او و نزديك ترينشان در رتبه به
صفحه 503
او و مخصوص ترينشان در قرب به پيشگاه او شود واجب و لازم است از ايمانى همراه با يقين و اخلاصى قابل قبول و اعمالى باارزش و اخلاقى نيكو و به ويژه از تقوايى كه او را از افتادن در هر گناهى حفظ كند برخوردار گردد . مگر نه اين است كه قرآن مى فرمايد :
( . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ )(1) .
« يقيناً گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست » .
براى تقوا كه پايه و اساس سعادت و خوشبختى انسان در دنيا و آخرت است سه مرحله ذكر شده است : تقواى عام ، خاص ، اخص .
تقواى عام ، انجام واجبات و ترك محرمات است .
تقواى خاص ، دورى از مكروهات بلكه از مباحات جز به اندازه ى
ضرورت است .
تقواى اخص ، اجتناب از هر چيزى است كه دل را از ياد خدا باز مى دارد .
خواجه نظام الملك و مرد باتقوا
در كتاب هاى تاريخى در شرح زندگى خواجه روايت شده : روزى با يكى از آراستگان به تقوا ملاقات كرد ، به او گفت : از من چيزى بخواه تا به تو عطا كنم ; زيرا تو نيازمندى و من غنى و صاحب مال . مرد باتقوا گفت : من از خدا چيزى جز خود او را نخواهم چه آن كه از خدا غير خدا خواستن از پست همتى است .
خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا
در حالى كه من از خدا چيزى غير خود او را طلب نمى كنم چگونه از تو طلب كنم ؟! خواجه گفت : هرگاه تو از من چيزى نمى طلبى پس اجازه ده من حاجتى از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجرات : 13 .
صفحه 504
تو بخواهم . مرد باتقوا گفت : حاجتت چيست ؟ خواجه گفت : در آن ساعت كه از خدا ياد مى كنى يادى از من كن . مرد باتقوا گفت : در آن ساعت كه من توفيق يابم خدا را ياد كنم خود را فراموش مى كنم ، چگونه تو را ياد كنم ؟! (1)
اى كه داراى مجد و شرف و بزرگى و عظمت و بزرگوارى و كرامتى ، و لازمه ى اين همه صفات ، محبت و مهربانى به غير است و لازمه ى آن محبت ، بخشش و عطاست ، پس با بزرگواريت به من نظر كن كه اگر با بزرگواريت به من نظر كنى محبت و مهربانى ات را از من دريغ نخواهى كرد و نهايتاً اين گداى تهى دست را از بخشش و عطايت بى نياز خواهى نمود : « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ » .
احمد خضرويه و دزد
آنان كه متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار
مى كنند و در حقيقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمايى از اخلاق حضرت محبوب است .
روايت است كه دزدى به خانه ى احمد خضرويه آمد ، در خانه ى او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت ، خواست با دست خالى از خانه ى احمد بيرون رود ، بزرگوارى و عطوفت احمد مانع شد كه دزد با دست خالى از خانه بيرون رود ، ندا داد : اى دزد ! راضى نيستم با دست خالى از خانه ام بيرون روى ! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شايد وسيله اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه ى من نروى . چون افق روشن صبح دميد ، بزرگى صد اشرفى به عنوان هديه نزد شيخ آورد ، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت : اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتى دست داد كه از همه ى گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 230 .
صفحه 505
بر زمين افتاد بى كبر و منى *** توبه كرد از دزدى وز رهزنى
شيخ را گفتا كه من دزدى سقط *** كرده بودم از جهالت ره غلط
يك زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمرى نديدم يافتم
يك شبى كز بهر او كردم نماز *** رستم از دزدى و گشتم بى نياز
گر به روز و شب كنم كار خدا *** نيك بختى يابم اندر دو سرا
تا بدانى تو كه اندر دو جهان *** نيست كس را با خدا هرگز زيان(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 232 .
صفحه 506
« وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً ، » وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً...
« وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ ، وَأَقِلْنِى عَثْرَتِى ، وَاغْفِرْ زَلَّتِى ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ »
«بِعِبَادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى ، »
« وَإِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى ، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى ، وَبَلِّغْنِى مُنَاىَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِي ، »
« خدايا ! زبانم را به ذكرت گويا كن ،
و دلم را به محبتت شيفته و شيدا فرما ، و بر من به نيكى اجابتت نسبت به دعايم منّت گذار ، و لغزشم را ناديده انگار ، و گناهم را بيامرز ; زيرا تو بندگانت را به عبادت و بندگى فرمان دادى ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودى ، و اجابت دعا را براى آنان ضمانت نمودى ، اى پروردگارم ! فقط روى به سوى تو داشتم و تنها دست گداييم را به جانب تو دراز كردم ، پس به عزّتت سوگند دعايم را مستجاب كن ، و مرا به آرزويم برسان ، و اميدم را از احسانت نااميد مكن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من كفايت فرما » .
زبان
از نعمت هاى بزرگى كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است ; آن هم زبانى كه مى تواند به وسيله ى آن سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند
صفحه 507
و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد .
زبان ، به همان صورت كه نيكى ها و حسناتش عظيم است زشتى ها و بدى هايش بزرگ و سنگين است ، تا جايى كه حكما درباره ى اين عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم . « زبان وزنش اندك و گناهش بزرگ است » .
زبان ، چنان كه محدث بزرگ ، فيلسوف خبير ، عارف عاشق ، ملا محسن فيض كاشانى در « محجة البيضاء » فرموده : قدرت ارتكاب نزديك به بيست گناه بزرگ را چون غيبت ، تهمت ، سخن چينى ، استهزاء به ديگران ، شايعه پراكنى ، دروغ ، فحش ، تحقير مردم و . . . دارد(1) .
قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گوياى به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگى كرده ، و اگر گفتارى جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقيقت شيطان را بندگى كرده است .
1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق .
5 ـ قول كـريم . 6 ـ قـول لـيّن . 7 ـ قـول ايـمان . 8 ـ قـول سديد .
9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بليغ .
قول حسن ، خوش زبانى با مردم است(2) .
قول احسن ، دعوت مردم به سوى خداست(3) .
قول عدل ، شهادت و گواهى در دادگاه است(4) .
قول صدق ، سخن راست و ذكر خير گذشتگان مؤمن در جامعه ى موجود است(5) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء : 6 / 190 ، كتاب آفات اللسان .
2 ـ بقره : 83 .
3 ـ فصّلت : 33 .
4 ـ انعام : 152 .
5 ـ شعراء : 84 .
صفحه 508
قول كريم ، سخن گفتن با پدر و مادر است(1) .
قول لين ، سخن به وقت امر بمعروف و نهى از منكر است(2) .
قول ايمان ، اقرار به يگانگى خدا و رسالت پيامبر است(3) .
قول سديد ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرايطى است(4) .
قول معروف ، سخن گفتن با ايتام و خانواده است(5) .
قول بليغ ، سخن رسا و مؤثر و آميخته به موعظه و حكمت و برهان است(6) .
انسان مى تواند با اين ده نوع گفتار به تجارتى وارد شود كه سودش را جز خدا كسى نمى داند . شرح اين ده حقيقت ، كتابى مستقل و جداگانه مى طلبد . در اينجا تنها به پاداش قول احسن كه هدايت مردم به سوى خداست اشاره مى شود و تفصيل بقيّه ى اقوال به رساله اى جداگانه واگذاشته مى شود .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) زمانى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براى هدايت مردم يمن و دعوت آنان به خدا گسيل داشت فرمود :
يا على ! با كسى وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت كنى .
وَايْمُ اللّهِ لأنْ يَهْدِىَ اللّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلا خَيرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . . (7) .
« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردى را هدايت كند ، براى تو از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند بهتر است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسراء : 23 .
2 ـ طه : 43 .
3 ـ بقره : 136 .
4 ـ نساء : 9 .
5 ـ نساء : 5 .
6 ـ نساء : 63 .
7 ـ كافى : 5 / 28 ، باب وصية رسول اللّه ( ص ) ، حديث 4 .
صفحه 509
نماز بر زبان ذكر خداست ، خواندن قرآن ذكر خداست ، دعاهايى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و در زمان ها و مكان هاى خاص خوانده مى شود ذكر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردى كه در آيات قرآن آمده ذكر خداست و از همه ى ذكرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج كردن زبان در هدايت گمراه به سوى دين خداست .
آمرزش زن بدكاره
ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف « روضه ى كافى » كه آخرين بخش از كتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : عابدى از كثرت عبادت پشت ابليس را شكست . روزى لشكرش را خواند و گفت : كدام يك از شما مى توانيد اين عابد را از گردونه ى عبادت خارج كنيد ؟ هركس مكر و حيله ى خود را بيان كرد ولى مقبول نيفتاد تا يكى از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه مى كنم . حيله ى او را پسنديد و وى را مأمور به گمراهى كشيدن عابد كرد !!
مأمور ابليس نزديك صومعه ى عابد آمد و با نشاطى كم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد كه عابد مهلت نمى يافت سبب نشاطش را در كثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتى مناسب علت نشاط و كثرت عبادت او را پرسيد . پاسخ داد : من گناهى مرتكب شدم و پشيمان شدم ، پشيمانى از گناه مرا آنچنان در گردونه ى عبادت قرار داد كه نه از كثرت عبادت خسته مى شوم و نه نشاطم را از دست مى دهم !! عابد در اين زمينه بى آن كه عاقلانه بينديشد و فكر كند كه اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمايى خواست . مأمور ابليس او را تشويق به زناى با زنى بدكار كه در شهر معروف به بدكارى بود كرد . عابد نزد آن شتافت . زن با ديدن چهره ى معصوم و ملكوتى عابد از حضور عابد در محلّه ى بدكاران
صفحه 510
شگفت زده شد و بنظر آورد كه عابد ساده دل فريب خورده ، به او گفت : اى عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه ى قرب نمى رسد ، كسى كه تو را تشويق به اين عمل كرده ، قصدش انحراف و گمراهى تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسيله ى صعود . اكنون به صومعه ى خود باز گرد كه تشويق كننده را نخواهى يافت ، چون او را نيافتى يقين كن كه شيطان بوده .
عابد با بيدارى باز گشت ، آن چهره ى شوم را نديد . از اين كه آن زن سبب شد كه دامنش به گناه آلوده نشود بسيار خوشحال شد . از طرفى همان شب آن زن از دنيا رفت . خدا به پيامبر زمانش خطاب كرد : با مردم در تجهيز جنازه ى او حاضر شويد ، زيرا به خاطر هدايت يكى از بندگانم همه ى گناهانش را بخشيدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم .
ما را ره توفيق نمودند و بريديم *** بر ما در تحقيق گشودند و رسيديم
يك چند به هر صومعه برديم ارادت *** يك چند به هر مدرسه گفتيم و شنيديم
اقليم معارف همه را سير نموديم *** در باغ حقايق به همه سبزه چريديم
بس عطر روان بخش ز گل ها كه گرفتيم *** بس ميوه ى دل پرور دلخواه كه چيديم
ناگاه شد از قرب نمودار درختى *** مقصود دل آن بود به كنهش چو رسيديم
ديديم چو ما ساقى ميخانه ى توحيد *** يك جرعه از آن باده ى بى رنگ چشيديم
دادند به ما عيش مصفّاى مؤبّد *** در سايه ى آن رحل اقامت چو كشيديم
ضمانت اجابت دعا
گرچه قرآن مجيد فرموده :
( وَإِذَا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ . . . )(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 186 .
صفحه 511
« و هرگاه بندگانم درباره ى من از تو بپرسند ، بگو : من نزديكم دعاى دعا كننده را اجابت مى كنم » .
و همچنين فرموده :
( . . . ادْعونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . )(1) .
« مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم » .
ولى به اين حقيقت بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : ضمانت اجابت دعا در رابطه با هر دعايى نيست ، بلكه با دعايى است كه دعا كننده و نيز اصل دعا همراه با شرايطى باشد كه در قرآن و روايات بيان شده است .
ممكن است كسى با حال تضرّع از خدا بخواهد همه ى ثروت دنيا را ويژه ى من كن و عمرم را تا قيامت طولانى نما و چهره ام را از يوسف زيباتر قرار ده و صدايم را از داود خوش تر فرما و شجاعتم را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) افزون كن و سلطنت بر همه ى زمين و همه ى مردمش را به من واگذار و هرچه را به خير هركس و به زيان هر انسانى بخواهم مستجاب كن !!
اينگونه دعاها چون دعاكننده و اصل دعا عريان از شرايط لازم است ، هيچ ضمانت و تعهدى را از سوى حضرت حق به دنبال ندارد .
عارفان به حقايق و عاشقان معارف و صادقان با كمال ، هم خود واجد شرايط اند و هم دعايشان دعاى بر پايه ى مصلحت دنيا و آخرت آنان است . اگر دعا كنند و در دنيا مستجاب شود ، به محضر محبوب سپاسگزارى مى كنند و اگر در دنيا مستجاب نشود كمترين ملالى به خود راه نمى دهند ، بلكه صبر مىورزند و منتظر مى مانند تا در وقت ويژه اش به اجابت برسد .
روايات مى گويند : دعا ، سلاح پيامبران و سلاح مؤمن است . دعا ، قضاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غافر : 60 .
صفحه 512
استوارى را كه راه فرارى از آن نيست برمى گرداند و تقدير شده و نشده را از انسان دفع مى كند و انواع بلاها را برطرف مى نمايد و از هر درد و بيمارى و مرضى شفاست .
روايات اهل بيت (عليهم السلام) شرايط دعا كننده و دعاى قابل استجابت را به اين صورت بيان مى كنند : اخلاص در دعا ، معرفت به اين كه همه چيز در دست قدرت حق است ، عمل به واجبات ، داشتن قلب پاك ، زبان صادق ، حلال بودن لقمه ، پاك شدن از حق الناس ، حضور قلب ، رقّت قلب ، گفتن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » در ابتداى دعا ، فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد ، اقرار به گناه ، تضرّع و زارى ، صورت بر خاك گذاردن ، خواندن دو ركعت نماز ، يقين ورزيدن به اجابت ، ديگران را در دعا بر خود مقدم داشتن ، پرهيز از خواستن امور نابجا ، دعا در ميان جمع ، دعا در پنهان و خلوت ، اميد به اجابت .
هنگامى كه شرايط لازم در دعا كننده جمع شود و شرايط خود دعا هم رعايت گردد ، يقيناً دعاى چنين دعا كننده اى به اجابت خواهد رسيد .
دعاى سه گرفتار
جابر جعفى كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند : سه مسافر در سفرشان به كوهى رسيدند كه غارى در بلنداى آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و چون قالبى كه براى در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه ى نجات را به روى آنان بست !
به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتى وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويى به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصى ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهى .
صفحه 513
اولى گفت : خدايا ! تو آگاهى دنبال زنى صاحب جمال رفتم ، مال زيادى به او دادم تا خود را براى من حاضر كرد ، وقتى كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتى به روى ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .
دومى گفت : خدايا ! تعدادى كارگر براى زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكى از آنان گفت : من به اندازه ى دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روى گرداند و رفت ، من به اندازه ى نصف درهم در گوشه اى از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزى آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره ى زراعت نصف درهم بود و ساليانى چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضاى تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشى ديگر از سنگ كنار رفت .
سومى گفت : خدايا ! شبى پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيرى براى آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو مى دانى كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند(1) .
دعاى غلام سياه گمنام
روايت شده : بنى اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند ، با هفتاد هزار نفر براى طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : اى موسى ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالى كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نور الثقلين : 3 / 249 .
صفحه 514
گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا مى خوانيد در حالى كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده اى از بندگان من كه او را بُرخ مى گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .
موسى سراغ برخ را گرفت ولى او را نيافت ، تا روزى در راهى عبور مى كرد ، غلام سياهى را ديد كه در پيشانى اش اثر سجود بود و چيزى در گردنش انداخته ، موسى به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتى است در جستجوى توام ، به خاطر آمدن باران براى ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روى بندگانت از شئون تو نيست ، بخلى در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده ى لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچى كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودى ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه اى باران آمد كه بنى اسرائيل سيراب شدند(1) .
دعاى غلام حضرت سجّاد(عليه السلام)
سعيد بن مسيب از فقهاى بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) است .
عبدالملك مروان نماينده اى به مدينه فرستاد تا از دختر سعيد كه داراى جمال صورت و سيرت بود برايش خواستگارى كنند . سعيد به فرماندار مدينه گفت : هرگز حاضر نيستم دخترم را به ازدواج سلطان مملكت و پادشاه كشور درآورم !
روزى به يكى از شاگردانش گفت : چرا چند روز است به كلاس درس نمى آيى ؟ گفت : همسرم از دنيا رفت ، مشغله ى تجهيز او مانع از آمدنم به كلاس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 453 .
صفحه 515
درس شد . سعيد گفت : براى خود همسرى اختيار كن . گفت : استاد از مال دنيا بيش از دو درهم ندارم . گفت : دختر مرا مى خواهى ؟ پاسخ داد : استاد خود مى دانى . استاد دختر را براى طلبه ى خود عقد بست .
سعيد چهل سال بود به خانه ى كسى نرفته بود ، شاگردش مى گويد : غروب در خانه ام را زدند ، وقتى باز كردم ديدم سعيد بن مسيب است ، دخترش را به من تحويل داد و رفت . گفتم : دختر چه دارى ؟ گفت : حافظ قرآنم . گفتم : مهريه ؟ گفت : يك حديث مرا كافى است ! گفتم :
جِهادُ المَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ(1) .
« جهاد زن ، نيكو شوهر دارى است » .
اين سعيد با اين همه زهد و تقوا و درستى و كرامت و پاكى و خلوص مى گويد : در مدينه قحطى و كم بارانى شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولى آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه ى حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه ى غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من مى خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامى كه باقى مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من مى خواستم . حضرت فرمود : اى غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه مى كند او را رها كردم و از خانه ى امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 5 / 9 ، باب جهاد الرجل و المرأة ، حديث 1 .
صفحه 516
سجده مى گذارد و لقاى حق را درخواست مى كند و همان لحظه به خواسته اش مى رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه ى غلام حاضر شو !
اى كه هم دردى وهم درمان من *** وى كه هم جانى و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانى فرست *** اى دواى درد بى درمان من
تا به كى سوزد دلم در آتشت *** رحمى آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپايم گرفت *** سوخت خشك و تر ز خان و مان من
راز خود هرچند پنهان داشتم *** فاش كرد اين ديده ى گريان من
دعاى حضرت حسين (عليه السلام)
« مناقب » ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت « تهذيب » شيخ طوسى روايت مى كند : زنى مشغول طواف خانه ى خدا بود ، مردى هم در رديف او طواف مى كرد . مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد ; دستش به بدن زن چسبيد ، طواف هر دو قطع شد ، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند . فقها را جهت فتوا در اين پيش آمد عجيب خواستند . همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگى كنار كعبه مرتكب شده ، بايد دستش قطع شود . يك نفر گفت : پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت حسين (عليه السلام) خبر دهيم تا او چه نظر دهد ؟ وقتى به حضرت خبر دادند به سوى كعبه آمد . دو دست به دعا برداشت ، به درگاه حق ناليد تا دست آن مرد رها شد ، عرضه داشتند او را جريمه كنيم ؟ فرمود : جايى كه خدا او را بخشيد شما چه كنيد ؟ (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مناقب ابن شهر آشوب : 4 / 51 .
صفحه 517
دعاى نيمه شب زندانى
در روزگار حكومت عبداللّه بن طاهر برخى از جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم و كاروان ها بود ناامن شد . امير عبداللّه عده ى معينى را به پاسدارى از جادّه ها گماشت . در يكى از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مركز حكومت گسيل دادند ، ولى يكى از آنان نيمه شب فرار كرد . فرمانده ى پاسداران به نظرش آمد كه شايد عبداللّه بن طاهر بگويد از او رشوه گرفتى و وى را فرارى دادى ، پس خود بايد به جاى او جريمه شود . حلاج بى گناهى را كه براى گذران معيشت از شهرى به شهرى به مزدورى مى رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تكميل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازيد .
شبى مأموران به زندان آمدند و دو نفر را براى اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در اين ميان گفت : فرزندانم گمان مى كنند در شهرى نزد استادى مشغول كارم ، چه خبر دارند كه ستمگرى مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ى شب دو ركعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نياز با حضرت بى نياز شد .
عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب ديد چهار بار از تختش به زمين افتاد . از خواب پريد ، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و خوابيد . خواب ديد چهار مار سياه پرقدرت حمله كردند و تختش را سرنگون ساختند ; بيدار شد . چراغ طلبيد و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومى در اين وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوى زياد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالى عجيب ديدند ، او را نزد امير آوردند ، پس از روشن شدن جريان فرمان داد : ده هزار دينار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت
صفحه 518
است : 1 ـ حلالم كن . 2 ـ اين هديه را بپذير . 3 ـ هر زمان حاجتى داشتى نزد من آى تا حاجتت را روا كنم .
حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را مى پذيرم و آن حلال كردن تو و قبول اين هديه است ، ولى سومى را هرگز نمى پذيرم ; زيرا كمال ناجوانمردى است كه درگاهى كه به خاطر ناله و زارى من تخت تو را سرنگون كرد رها كنم و به درگاه مخلوق ضعيف هيچ كاره روم !
پروردگارا ! آرزويم اين است كه از گناهانم درگذرى و نسبت به آينده توفيق ترك گناهم دهى و زمينه ى بندگى و عبادت خالصانه را برايم فراهم آورى و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بكار گيرى و قلبم را به سرمايه ى عشق و شيفتگى به خود بيارايى و بيمارى هاى فكرى و روحى مرا درمان كنى و در آخرت شفاعت اوليا و همنشينى با آنان را نصيبم نمايى . اين است آرزوى من اى محبوب من و همه ى اميدم ; اين است كه مرا به آرزويم برسانى و از فضل و احسانت اميدم را به نااميدى تغيير ندهى .
روايت شده رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به شخصى كه در آستانه ى مرگ بود فرمود : خود را چگونه مى يابى ؟ گفت : از گناهانم مى ترسم و به رحمت حق اميدوارم . حضرت فرمود : اين معنا در دل كسى جمع نمى شود مگر آن كه خداى مهربان او را از آنچه مى ترسد ايمن گرداند و آنچه را اميدوار باشد به او عنايت نمايد .
پروردگارا ! آرزويم نسبت به تو آرزوى بى جايى نيست و اميدم به حضرتت اميد بى دليلى نمى باشد . تو خود را در قرآن مجيد غفار و عفوّ و شكور و كريم و ارحم الرّاحمين و داراى فضل معرفى كرده اى . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولى با همه ى وجود به تو اميدوارم . اگر با توسل به دعاى كميل به پيشگاهت آمده ام ، كرم و لطف و رحمت و بزرگوارى تو سبب آمدن من شد . من يقين دارم كه سائلى از اين درگاه دست خالى برنمى گردد و اميد كسى را در
صفحه 519
اين پيشگاه نااميد نمى كنند و احدى را از اين آستانه نمى رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن يزيد را با آن گناه سنگين و كم نظيرش ، و آسيه همسر فرعون را پس از ايمان آوردنش ، و فضيل عياض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهكار ديگر را كه همه به تو و به كرم و لطفت چشم اميد داشتند پذيرفتى و بخشيدى و پاداش دادى ; چگونه من به خود نااميدى راه دهم در حالى كه نااميدى از رحمتت را در قرآن مجيد مساوى با كفر دانسته اى ! (1)
باران رحمت
امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جدّش روايت مى كند : اهل كوفه خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و از خشكسالى و نيامدن باران شكايت كردند و عرضه داشتند : براى ما از خدا درخواست باران كن . اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : از خدا درخواست باران كن . امام حسين (عليه السلام) حمد و ثناى حق را به جا آورد و بر پيامبر درود فرستاد و به پيشگاه حق عرضه داشت : اى عطا كننده ى خيرات و نازل كننده ى بركات ، آب فراوان بر ما ببار و باران بسيار و وسيع و خوشگوار و باعظمت كه بندگانت را از ناتوانى برهاند و سرزمين هاى مرده را زنده كند به ما عطا فرما . آمين رب العالمين .
چون از دعايش فراغت يافت ناگهان باران فراوانى باريد تا جايى كه عربى از بعضى از نواحى كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را از فراوانى آب چنان ديدم كه بخشى از آب در بخشى ديگر موج مى زد(2) .
خدايا ! مردم كوفه را با دعاى بنده ى خاص خود از باران رحمت سيراب كردى ; باران رحمت و مغفرتت را بر ما بباران تا گناهان و آلودگى ها را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يوسف : 87 .
2 ـ بحار الانوار : 44 / 187 ، باب 25 ، حديث 16 .
صفحه 520
پرونده ى ما بشويد و ما را از سنگينى معاصى و وزر و وبالش نجات دهد و گياه نشاط معنوى و نهال عبادت و بندگى را در سرزمين وجود ما بروياند ، كه ما به اميد كرم تو به اين درگاه آمده ايم و روى عذرخواهى به خاك آستانه ات گذاشته ايم و دست گدايى و حاجت به سويت برداشته ايم و يقين داريم كه با كرم و لطفت از ما درخواهى گذشت .
به اميد كرم
جوانى از كويى مى گذشت ، صيدى را بر شاخه ى درختى ديد ، تيرى انداخت تا آن را شكار كند ، ولى تير به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را كشت . عده اى را در اطراف باغ دستگير كردند . جوان تيرانداز وارد معركه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : اين جوان به تير تيراندازى كشته شده . گفت : تير را نزد من آوريد تا نظر دهم . تير را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگويم اينان كه دستگير كرده ايد رها مى كنيد ؟ گفتند : آرى . گفت : براى شكار صيدى تير از دست من رها شد ولى به قلب اين جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه مى خواهيد انجام دهيد . پدر داغ ديده گفت : جوان خطايت را دانستم ، اعتراف و اقرارت براى چيست ؟ گفت : به اميد كرم تو كه چون اقرار كنم از من گذشت مى كنى . گفت : از تو گذشتم(1) . اكنون اى اكرم الاكرمين ما به اميد اين كه با كرم بى نهايتت از ما گذشت مى كنى ، خاكسارانه به تمام گناهان و خطاهايمان اعتراف مى كنيم و به معاصى و خلاف كاريهايمان اقرار مى نماييم .
جز خدا را بندگى تلخ است تلخ *** غير را افكندگى تلخ است تلخ
زيستن در هجر او زهر است زهر *** بىوصالش زندگى تلخ است تلخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روضة المذنبين : 170 .
صفحه 521
جز به عشقش نيست شيرين كام جان *** روح را افسردگى تلخ است تلخ
گر نبودى مرگ مشكل مى شدى *** در بلا پايندگى تلخ است تلخ
از گناه امروز اينجا توبه كن *** بر ملا شرمندگى تلخ است تلخ
عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگى تلخ است تلخ
تا رسد در تو مدد كن « فيض » را *** در رهت واماندگى تلخ است تلخ(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/679 ، غزل 219 .
صفحه 522
« يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ ، » يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...
« يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ ، »
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّى اللّهُ »
« عَلَى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »
« اى مهربانى كه با سرعتى فوق تصور از بنده ات راضى مى شوى ،
كسى را كه جز دعا در اختيار ندارد بيامرز ، زيرا تو هرچه بخواهى انجام مى دهى ، اى كسى كه نامش دوا ، و يادش درمان ، و طاعتش توانگرى است ، رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميد ، و ساز و برگش گريه است ، اى كسى كه نعمت هايش كامل و فراوان است ، اى برطرف كننده ى بلاها و سختى ها ، اى نور و روشنايى وحشت زدگانِ در تاريكى ها ، اى داناى ناآموخته ، بر محمد
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ى از خاندانش » .
حقايق ملكوتى و دقايق عرشى
سرعت رضايت خدا از بنده اى كه به سبب گناه مورد خشم قرار گرفته و مطرود بارگاه شده و اكنون متوسل به توبه و انابه و دعا گشته ، به خاطر رحمت
صفحه 523
بى نهايت مولا و لطف و رأفت فراوان حضرت اللّه و كرامت و محبت وجود مبارك حضرت حق است . به اين علت كسى را كه عمرى در گناه دست و پا مى زده و روز و شبى را بدون خطا به سر نبرده ، با لحظه اى توبه و انابه و پشيمانى و ندامت مى بخشد و از همه ى گناهانش درمى گذرد و عمل اندكش را كه همان توبه و دعاست مى پذيرد و وى را مورد عنايت ويژه قرار مى دهد !
به اين سبب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جمله ى ملكوتى « يا سريع الرّضا » عرضه مى دارد : بيامرز كسى را كه جز دعا مالك و اختيار دار چيزى نيست ; زيرا كه دعا و زارى واقعى دلالت دارد بر كمال فقر و تهى دستى و ذلت و مسكنت و بيچارگى ، و اين كه دعا كننده وسيله اى از طاعت و عبادت و خيرات كه به واسطه ى آنها مورد مغفرت قرار گيرد ندارد و مالك سود و زيانى نيست و قدرت جلب منفعت و دفع ضررى را ندارد و اين كه به پيشگاهت به دعا و زارى آمده ، جز به توفيق و لطف تو نيامده و در حقيقت اين دعا و زارى هم كشش رحمت و عنايت توست كه اگر اين كشش و جاذبه را هم به سوى او توجه نمى دادى هرگز نمى توانست زبان به دعا بگشايد و قلب و جان را در گردونه ى حال قرار دهد و از ديده ى خود قطره ى اشكى ببارد .
چنين بنده اى البته سزاوار مغفرت و ترحم و محبت توست و بايد با تضرع و زارى به عنوان دعا به حضرتت عرضه بدارد : كريم از تهى دست و فقير نمى پرسد چه آورده اى ، بلكه از راه لطف و محبت مى پرسد چه مى خواهى ؟ و بايد بگويد : اين كه فرموده اى اگر يك قدم به سوى من آييد من ده قدم به سوى شما مى آيم ، اى مولاى مهربان من ! چنان درمانده و مضطر و بيچاره ام ، و چنان از پاافتاده و ناتوانم كه اين يك قدم را هم نمى توانم به سوى تو آيم ، اين يك قدم را نيز تو به سوى اين فقير تهى دست بيا ، تا از اسارت هوا و زندان نفس و زنجيرهايى كه شيطان به دست و پاى جانش نهاده آزاد شود و در فضاى
صفحه 524
رحمت و مغفرتت به پرواز آيد .
اى كريم ترين كريمان مى گويند : اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده ى عاشق و عارف تو بر كفن سلمان نوشت :
وَفَدْتُ عَلَى الكَريمِ بِغَيرِ زَاد *** مِنَ الحَسَناتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ
وَحَملُ الزّادِ أقبَحُ كُل شَىء *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلى الكَرِيمِ(1)
تهى دست و با كشكول خالى از خوبى ها و بدون دل سالم ، بر كريم وارد شدم . حمل كردن زاد و توشه هنگامى كه ورود بر كريم است زشت ترين چيزهاست .
پروردگارا ! تهى دست و بى نوايى هستم كه بر تو واردم و چيزى هم كه لايق تو باشد به محضرت نياورده ام . اين گداى محتاج را از خزانه ى كرمت تا جايى مورد محبت قرار ده كه همه ى گناهانش بخشيده شود و بدنش بر آتش دوزخ حرام گردد و راهش به سوى بهشت باز شود و به سعادت دنيا و آخرت و به اوج خوشنودى و رضايت تو برسد .
اى وجود مباركى كه هر كارى بخواهى بر اساس حكمت و مصلحت و عدل و داد و رأفت و رحمت انجام مى دهى و كسى را نسبت به آنچه انجام مى دهى حقّ چون و چرا نيست .
در اين كه نام تو دواى درد ماست ، اهل حقيقت و سالكان مسلك عشق و محبت و عارفان وادى معرفت كلماتى دارند . گروهى از آنان مى گويند : شايد مراد از اين نام همان الفاظ تدوينى باشد كه البته داراى اثرات فراوان و خواص بسيار است . يكى از آثار و خواصش اين است كه هرگاه دعا كننده محبوبش را با اسماء و نام هايى كه ويژه ى اوست صدا بزند ، محبوب كه حبيب را خواننده ى نام زيبايش مى بيند پاسخ او را مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 530 .
صفحه 525
( ولِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا )(1) .
« و براى خدا نام هايى نيكوترى است ، پس او را با همان نام ها بخوانيد » .
هنگامى كه عبد محتاج ، دست به پيشگاهش بردارد و به اميد اين كه مورد عنايت قرار گيرد ، با دل پر درد و زبان پاك چه در جلوت و چه در خلوت ، چه ميان جمع و چه در تنهايى فرياد بزند : « يا اللّه » ، « يا رحمن » ، « يا كريم » ، « يا ربّ » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، محال است شنونده ى كريمى چون حضرت حق پاسخ او را ندهد .
روايات مى گويد : مراد از اسماء و نام هاى حق ، امام معصوم و ولى كامل و انسان جامع است كه مظهر تام و جلوه گاه معانى و مفاهيم اسماء است كه هر دردمندى كه دچار درد فكرى و روحى و بيمارى باطنى است به او متوسل شود درمان مى شود .
آرى ، با توسل به انسان كامل همه ى درهاى هدايت و سعادت به روى انسان باز مى شود و از بيمارى شرك و كفر و نفاق و بيمارى هاى اخلاقى و عملى نجات مى يابد .
انسان كامل ، اسم اعظم حق است كه نسبت به آسياى هستى به منزله ى قطب و محور است، چنانكه درباره ى ولى اللّه الأعظم حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) وارد شده :
وَهُوَ الَّذِى بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيَا ، وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ وَالسَّمَاءُ .
« بقاى دنيا به بقاى اوست ، و انسان ها به بركت او به رزق و روزى مى رسند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 180 .
صفحه 526
و ثبات زمين و آسمان ها متكى به وجود اوست » .
در هر صورت عاشق ، با نام و اسم معشوق و مسمّاى اسم كه وجود معشوق است آشناست و با توسل به اسم و نام او به محضرش مشرف مى شود و دردهايش را با نظر لطف و محبت معشوق درمان مى كند و چيزى در اين جهان هستى براى او لذيذتر از گفتن نام معشوق و شنيدن اسم محبوب نيست .
در روايت است كه حضرت خليل را گوسفندانى زياد در اختيار بود . گروهى از فرشتگان چنين گمان كردند كه دوستى و محبتش نسبت به حضرت حق با دوستى كه از ثروت در اختيار اوست ارتباط دارد . خداى مهربان ، جبرئيل را براى بيدارى آنان برگماشت تا بر تپه اى درآيد و ندا دهد :
« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » .
حضرت خليل از شنيدن نام محبوب بى تاب شد و با زبان حال گفت :
اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست *** تا جام و جامه بذل كنم بر پيام دوست
پس به دنبال آن آواز به سوى تپه دويد ولى كسى را نيافت ، گفت : اى گوينده ى نيكو زبان ، اگر يك بار ديگر نام معشوقم را بر زبان جارى كنى ، نصف گوسفندانم را به تو مى بخشم . جبرئيل باز نام حق را ندا داد . حضرت خليل از شدت اشتياق از خود بى خود شد ، چون به حال عادى بازگشت ، فرياد كشيد : يك بار ديگر نام محبوبم را ندا ده تا همه ى گوسفندانم را به تو وا گذارم . جبرئيل باز نام حق را آواز داد . حضرت ناله اى زد و گفت : ديگر چيزى ندارم كه فداى نام او كنم پس بيا و وجودم را مالك شو !
صفحه 527
محبوبا ! به كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است رحم كن ، تا با رحمت تو از هر نوع تهى دستى نجات يابد و نام تو دواى دردش باشد و ياد تو شفاى دردش گردد و طاعت و عبادتت موجب توانگريش شود .
« يا اللّه » ، « يا ربّ » ، « يا كريم » ، « يا حبيب » ، « يا أنيس » ، « يا مونس » ،
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فى الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل على محمد و آل محمد » .
پايان شرح دعاى كميل ;
25 شوال مصادف با روز شهادت
امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)
برابر با 10 / 10 / 1381 شمسى
« هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ ، »
« أَقْطَعُ لَوْ لاَ مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلاَدِ » « مُعَانِدِيكَ ، لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَسَلاَماً ، وَمَا كَانَ لاَِحَد فِيهَا »
« مَقَرّاً وَلاَ مُقَاماً ، لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ ، أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلاََهَا مِنَ » « الْكَافِرِينَ ، مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ ، وَأَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ ، »
« وَأَنْتَ جَلَّ ثَنَاؤُكَ ، قُلْتَ مُبْتَدِئاً ، وَتَطَوَّلْتَ بِالاِْنْعَامِ مُتَكَرِّماً ، أَفَمَنْ كَانَ » « مُؤْمِناً كَمَنْ كَانَ فَاسِقاً لاَ يَسْتَوُونَ »
« حَتَمْتَهَا وَحَكَمْتَهَا ، وَغَلَبْتَ مَنْ عَلَيْهِ أَجْرَيْتَهَاأَنْ تَهَبَ لِى فِى هذِهِ » « اللَّيْلَةِ ، وَفِى هذِهِ السَّاعَةِ ، كُلَّ جُرْم أَجْرَمْتُهُ ، وَكُلَّ ذَنْب أَذْنَبْتُهُ ، وَكُلَّ »
«الرَّقِيبَ عَلَىَّ مِنْ وَرَائِهِمْ وَالشَّاهِدَ لِمَا خَفِىَ عَنْهُمْ ، وَبِرَحْمَتِكَ أَخْفَيْتَهُ، »
يا خطايى كه مى پوشانى كامل قرار دهى » .
1 ـ انفطار : 10 ـ 12 .
2 ـ فصلت : 20 ـ 21 .
3 ـ نور : 24 .
4 ـ يس : 65 .
5 ـ ق : 18 .
« انسان هيچ گفتارى را تلفظ نمى كند جز آن كه رقيب و عتيد بر نگهبانى و حفظ آن آماده اند » .
علاوه بر كرام كاتبين و رقيب و عتيد و پوست و زبان و چشم و گوش و دست و پا ، زمين هم بر اساس آيات سوره ى زلزال بر اعمال انسان گواهى مى دهد و از تلاش و كوشش سخن مى گويد :
( يَوْمَئِذ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا * بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا )(1) .
و نيز خدا و پيامبر و امامان كه بر پايه ى آيات سوره ى توبه اعمال انسان را مى بينند در قيامت بر ضد او گواهى مى دهند .
( وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَى اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالمُؤمِنونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الغَيْبِ وَالشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلونَ )(2) .
« و بگو عمل كنيد كه عمل شما را به زودى خدا و پيامبرش و مؤمنون مى بينند و زودا كه شما را به محضر داناى نهان و آشكار باز گردانند ، آنگاه شما را به آنچه همواره انجام مى داديد آگاه مى كند » .
البته از اينگونه آيات استفاده مى شود كه شهادات شاهدان بر ضد كافران و معاندان و متخلفان از خدا و رسول و مجرمان حرفه اى است ، زيرا مردم مؤمن و تائب در روز قيامت مشمول رحمت اند و پرونده ى گناه آنان در برابر كسى گشوده نمى شود و خداى مهربان ، گناهانشان را از ياد شاهدان مى برد و آبروى آنان را حفظ مى نمايد .
حضرت على (عليه السلام) فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ زلزال : 4 ـ 5 .
2 ـ توبه : 105 .
مَن تَابَ ، تَابَ اللّهُ عَليهِ ، وَأُمِرَتْ جَوَارِحُهُ أَنْ تَسْتُرَ عَليهِ ، وَبِقاعُ الأَرضِ أنْ تَكْتُمَ عَليهِ ، وَأُنسِيَتِ الحفَظَةُ ما كَانَتْ تَكتُبُ عَليهِ(1) .
« كسى كه توبه كند ، خدا توبه اش را مى پذيرد ، و به اعضايش فرمان مى رسد كه گناهانش را بر او بپوشانند ، و به قطعه هاى زمين امر مى شود گناهانش را بر او پنهان بدارند ، و آنچه را حافظان عمل بر او نوشته اند از يادشان مى برند » .
امام صادق (عليه السلام) فرموده :
إذا تَابَ العَبدُ المُؤمنُ تَوْبةً نَصوحاً أَحَبَّهُ اللّهُ فَسَتَرَ عَليهِ فِى الدُّنيا وَالآخِرة ، قُلتُ وَكَيْفَ يَسْتُرُ عَلَيهِ ؟ قَالَ : يُنْسِى مَلَكَيْهِ مَا كَتَبا عليه مِنَ الذُّنوبِ . . . فَيَلْقَى اللَّهَ حِينَ يَلقَاهُ وَليسَ شَىْءٌ يَشْهَدُ عَلَيهِ بِشَىْء مِن الذُّنُوبِ(2) .
« هنگامى كه بنده ى مؤمن توبه ى خالص كند ، خدا به او محبت ورزد ، پس گناهانش را در دنيا و آخرت بر او بپوشاند ، معاوية بن وهب عرضه داشت : چگونه بر او مى پوشاند ؟ فرمود : آنچه را فرشتگان از گناهان بر او نوشته اند از يادشان مى برد ، پس خدا را در قيامت ملاقات مى كند در حالى كه هيچ چيز نيست كه به چيزى از گناهانش شهادت دهد » .
يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَمَالِكَ رِقِّى... ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ثواب الأعمال : 179 ، باب ثواب التوبة .
2 ـ بحار الانوار : 6 / 28 ، باب 20 ، حديث 31 .
صفحه 479
« يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، يَا رَبِّ يَا إِلَهِى وَسَيِّدِى وَمَوْلاَىَ وَمَالِكَ رِقِّى ، »« يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى ، يَا عَلِيماً بِضُرِّى وَمَسْكَنَتِى ، يَا خَبِيراً بِفَقْرِى » «وَفَاقَتِى، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ، وَأَعْظَمِ صِفَاتِكُ،» « وَأَسْمَائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، » « وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً ، وَأَعْمَالِى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً ، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِى » « وَأَوْرَادِى كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً ، وَحَالِى فِى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ، يَا سَيِّدِى يَا »
« مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِى ، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِى ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، »
« اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ! اى معبود و سرور و مولايم و اى اختيار دارم ، اى كسى كه مهارم به دست اوست ، اى آگاه از پريشانى و ناتوانى ام ، اى دانا به تهى دستى و نادارى ام ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ! به حق و قداستت و بزرگ ترين صفات و نام هايت ، از تو درخواست مى كنم كه همه ى اوقات مرا از شب و روز به يادت آباد كنى ، و به خدمت گذاريت پيوسته بدارى ، و اعمالم را به پيشگاهت قبول نمايى ، تا آن كه اعمال و اورادم همه هماهنگ و هم سو باشد ، و حالم در خدمتت پاينده گردد ، اى سرور من ، اى آن كه تكيه ام بر اوست ، اى آن كه شكوه و شكايت حالم به سوى اوست ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم ، اى پروردگارم » .
صفحه 480
اسم اعظم
گروهى از عارفان و اوليا و عاشقان و صادقان بر اين عقيده اند كه : كلمه ى مباركه ى « ربّ » كه به معناى مالك و صاحب اختيارى است كه عاشقانه و حكيمانه مملوكش را تربيت مى كند ، اسم اعظم است ، و انسان با توسل به آن مورد رحمت حق قرار مى گيرد و گره ها از كارش گشوده مى شود و بلكه گناهانش مورد آمرزش و معاصى و خطاهايش با آب آمرزش شسته و پاك مى گردد .
شايد علت توسل همه ى انبيا و امامان ، در هنگام دعا و مناجات و راز و نياز و زمان گرفتارى ها و مصائبشان به اين نام مبارك ، سرّش اين باشد كه كلمه ى « ربّ » را اسم اعظم حق مى دانستند .
آدم و حوا(عليهما السلام) به هنگام توبه عرضه داشتند :
( رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَإِن لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَتَرْحَمْنا لَنَكونَنَّ مِنَ الخاسِرينَ )(1) .
« پروردگارا ! ما به خود ستم ورزيديم و اگر ما را نيامرزى و به ما رحم نكنى هر آينه از زيانكاران خواهيم شد » .
حضرت نوح (عليه السلام) پس از نهصد و پنجاه سال ستم ديدن از كفّار و عاجز شدن از هدايت آنان و مضطرّ شدن ، عرضه داشت :
( . . . رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الأَرْضِ مِنَ الكَافِرِينَ دَيَّاراً )(2) .
« پروردگارا ! احدى از كافران را بر روى زمين وا مگذار » .
حضرت ابراهيم (عليه السلام) در دعا و مناجاتش گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 23 .
2 ـ نوح : 26 .
صفحه 481
( رَبِّ هَبْ لِى حُكْماً وَأَلْحِقْنِى بَالصَّالِحينَ )(1) .
« پروردگارم ! به من حكومت عطا كن و مرا به شايستگان ملحق فرما » .
حضرت موسى (عليه السلام) به هنگام احتياج و نياز عرضه داشت :
( . . . رَبِّ إِنِّى لِمَآ أَنْزَلْتَ إِلَىَّ مِنْ خَيْر فَقِيرٌ )(2) .
« پروردگارم ! من به چيزى كه تو از خير بر من نازل كنى نيازمندم » .
حضرت سليمان (عليه السلام) در درخواست آمرزش ، و يافتن حكومتى بى نظير ، عرضه داشت :
( . . . رَبِّ اغفِرْ لِى وَهَبْ لِى مُلْكاً لاَ يَنْبَغِى لأَِحَد مِن بَعْدِى )(3) .
« پروردگارم ! مرا بيامرز و به من حكومتى كه پس از من سزاوار كسى نباشد
عطا كن » .
حضرت زكريا (عليه السلام) هنگام درخواست فرزند عرضه داشت :
( . . . رَبِّ لاَ تَذَرْنِى فَرْداً وَأَنْتَ خَيْرُ الوَارِثِينَ )(4) .
« پروردگارم مرا تنها وا مگذار و تو بهترين وارثانى » .
حضرت يوسف (عليه السلام) در مقام شكرگزارى و درخواست حاجت ،
عرضه داشت :
( رَبِّ قَدْ ءاتَيْتَنى مِنَ المُلْكِ وَعَلَّمْتَنى مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّماواتِ وَالأَرْضِ أَنْتَ وَلِيِّى فِى الدُّنْيا وَالآخِرَةِ تُوَفَّنى مُسْلِماً وَأَلْحِقْنى بِالصَّالِحينَ)(5). ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ شعراء : 83 .
2 ـ قصص : 24 .
3 ـ ص : 35 .
4 ـ انبياء : 89 .
5 ـ يوسف : 101 .
صفحه 482
« پروردگارم ! تو بخشى از حكومت را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى ، اى آفريننده ى آسمان ها و زمين ، تو سرپرست من در دنيا و آخرتى ، مرا در حال تسليم به خودت بميران و به گروه شايستگانم ملحق فرما » .
حضرت ايّوب (عليه السلام) در شدت بلا و مصيبت عرضه داشت :
( . . . أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ )(1) .
« پروردگارم ! پريشانى و بلا به من رسيده و تو مهربانترين مهربانانى » .
و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت :
( وَقُل رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ )(2) .
« و بگو: پروردگارم! مرا بيامرز و به من رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى » .
و صالحان و مؤمنان هنگام انديشه در آفرينش آسمان ها و زمين عرضه داشتند :
( . . . رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذَا باطِلا . . . )(3) .
« اى پروردگار ما ! تو اين آسمان و زمين را بيهوده و باطل نيافريده اى » .
و ابليس هم كه در نهايت تكبر و عصيان بود ، با توسل به اين نام تا روز قيامت درخواست مهلت كرد :
( قالَ أَنْظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثونَ )(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انبياء : 83 .
2 ـ مؤمنون : 118 .
3 ـ آل عمران : 191 .
4 ـ اعراف : 14 .
صفحه 483
« گفت : مرا تا زمانى كه همگان برانگيخته مى شوند مهلت ده » .
و خداى مهربان به خاطر اين كه آن رانده شده ى ملعون ، متوسل به اين نام مبارك شد ، خواسته اش را پذيرفت و او را تا قيامت مهلت داد !
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه : هركس هفت بار بگويد : « يا ربّ » خدا دعايش را اجابت مى كند .
و نيز روايت شده : هنگامى كه بنده ى مؤمن يك بار بگويد : « يا ربّ » حضرت حق مى فرمايد : « لبيك » و چون بار دوم و سوم خدا را با اين نام بخواند ، ندا رسد : بخواه تا عطا كنم(1) .
اعمال مقبول
از دعاهايى كه همه ى پيامبران و امامان و اولياى حق به پيشگاه حضرت ربّ داشتند اين بود كه : پروردگار مهربان اعمال آنان را بپذيرد و با فضل و رحمتش با آنان معامله كند .
آن بزرگواران به اين حقيقت آگاه بودند كه : اگر كسى عمل نداشته باشد به عرصه ى رحمت حق بار نخواهد يافت ، و اگر عمل داشته باشد ولى شرايط لازم مانند ايمان و اخلاص در آن نباشد از رحمت و پاداش خدا محروم خواهد بود . بر اين اساس به اصل عمل و آراسته بودن عمل به شرايط لازم بسيار بسيار اهميت مى دادند و چون عمل را آنگونه كه بايد انجام مى دادند از حضرت حق درخواست قبولى و پذيرش مى كردند : « وأعمالى عندك مقبولة » .
قرآن و روايات بر اين معنا تأكيد دارند كه : عملى مورد پذيرش است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 5/220 ، باب 31 ، حديث 5738 . روايات متعددى در اين باب در كتابهاى : كافى : 2/520 ، باب من قال يا رب . . . ; وسائل الشيعه : 7/285 باب 32 ; مستدرك الوسائل : 5/219 ، باب 31 ; بحار الانوار : 90/233 ، باب 12 و . . . موجود مى باشد .
صفحه 484
صاحبش داراى ايمان باشد و عمل براى خدا و هماهنگ با احكام و فرامين الهى انجام گيرد .
بايد دانست كه عمل از مؤمن پذيرفته مى شود و نيز گناه از مؤمن آمرزيده خواهد شد . و عمل هرچند عظيم و مفيد باشد از كافر و معاند قبول نخواهد شد و گناه هرچند كوچك باشد از او آمرزيده نمى شود .
روايات بسيار مهمى درباره ى عمل باارزش و داراى پاداش و شئون آن ، در مهم ترين كتاب هاى حديث روايت شده ، كه به گوشه اى از آن اشاره مى شود :
على (عليه السلام) در رواياتى مى فرمايد :
الشَّرفُ عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ بِحُسنِ الأعمَالِ لا بِحُسنِ الأقوَالِ(1) .
« برترى و بزرگوارى نزد خداى سبحان به خوبى اعمال است نه به خوبى گفته ها » .
العَمَلُ شِعارُ المُؤمِنِ(2) .
« عمل شعار مؤمن است » .
المُداوَمَةَ المُداوَمَةَ ! فَإنَّ اللّهَ لَم يَجْعَل لِعَمَل المُؤمِنينَ غَايَةً إلاّ المَوتَ(3) .
« عمل را ادامه دهيد ، عمل را ادامه دهيد ، زيرا خدا براى عمل مؤمن پايانى جز مرگ قرار نداده است » .
أَعلَى الأعمَالِ إخلاصُ الايمانِ وَصِدْقُ الوَرَعِ وَالايقَان(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غرر الحكم : 153 ، لاينفع قول بخير العمل ، حديث 2838 ; ميزان الحكمه : 9 / 4050 ، العمل ، حديث 14260 .
2 ـ غرر الحكم : 151 ، حديث 2777 ; ميزان الحكمه : 9/405 ، النحل ، حديث 14264 .
3 ـ مستدرك الوسائل : 1/130 ، باب 19 ، حديث 177 ; ميزان الحكمه : 9 / 4060 ، العمل ، حديث 14292 .
4 ـ غرر الحكم : 155 ، الاخلاص فى العمل و آثاره ، حديث 2899 .
صفحه 485
« برترين اعمال پاكى ايمان و درستى ورع و يقين است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
دَعَا اللّهُ النّاسَ فِى الدُّنيا بِآبائِهِم لِيَتَعَارَفُوا ، وَفِى الآخِرَةِ بِأعْمالِهِم لِيَجَازَوُا(1) .
« خدا مردم را در دنيا به پدرانشان خواند تا يكديگر را بشناسند و در آخرت به اعمالشان مى خواند تا پاداش و جزا دهد » پس فرمود : ( يا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا ، يا أَيُّهَا الَّذينَ كَفَروا ) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أفضَلُ الأعمَالِ إيمَانٌ بِاللّهِ وَتَصديقٌ بِه وَجِهادٌ فِى سَبيلِ اللّهِ وَحَجٌّ مَبرورٌ ، وَأهوَنُ عَليكَ مِن ذَلكَ إطعامُ الطَّعامِ وَلِينُ الكَلامِ وَالسَّماحَةُ وَحُسنُ الخُلقِ ، وَأهونُ عَليكَ مِن ذَلكَ لا تَتَّهِمُ اللّهَ فِى شَىْء قَضاهُ اللّهُ عَلَيكَ(2) .
« برترين اعمال ايمان به خدا و باور داشتن آن و جهاد در راه خدا و حج قبول شده است ، و سبك تر از اينها بر تو خوراندن طعام به فقير و نرمى در سخن و سهل بودن و خوش اخلاقى است ، و سبك تر از اينها بر تو اين است كه خدا را در حكمى كه بر تو نموده متهم نكنى » .
و نيز آن حضرت فرمود :
سَيّدُ الأعمَالِ ثَلاثُ خِصال : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، وَمُواسَاتُكَ الأَخُ فِى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَذِكرُ اللّهِ تَعالى عَلى كُلِّ حال(3) .
« سرور اعمال سه خصلت است : انصاف دادنت به همه از جانب خود ، و يارى دادنت به برادر دينى ، و ياد خدا در همه حال » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 78 / 208 ، باب 23 ، حديث 72 .
2 ـ كنز العمّال : 43639 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل (1) ، حديث 1422 .
3 ـ مشكاة الانوار : 55 ، الفصل الخامس عشر ; ميزان الحكمه : 9/4064 ، العمل (1) ، حديث 14326 .
صفحه 486
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
فَطُوبَى لِمَن أخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَه وَحُبَّه وَبُغضَه وَأخذَه وَتَركَه وَكَلامَه وَصَمتَه وَفِعلَه وَقَولَه(1) .
« خوشبخت و رستگار كسى است كه دانش و كردارش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ، بر پايه ى اخلاص و رضاى خدا باشد » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در وصيّتش به ابوذر فرمود :
كُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوَى أشدَّ اهتِمَاماً مِنكَ بِالعَمَلِ ; فَإنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوَى ، وَكَيفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّل يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ )(2) .
« اهتمامت به عمل آراسته به تقوى بيشتر از عمل باشد ، زيرا عمل آراسته به تقوى كم و اندك نيست و چگونه عملى كه قبول مى شود كم و اندك باشد ، خداى عز و جل مى فرمايد : خدا فقط از پرهيزكاران قبول مى كند » .
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :
إنَّكَ لَن يُتَقَبَّلُ مِن عَمَلِكَ إلاّ مَا أخلَصتَ فِيهِ(3) .
« يقيناً از عملت جز آنچه در آن اخلاص ورزيده اى قبول نمى شود » .
در هر صورت ، عمل از انسانى كه داراى ايمان ، اخلاص ، يقين و ورع باشد بدون ترديد مورد قبول است و عمل مقبول ، چنان داراى ارزش است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن روايت شده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 91 ; بحار الانوار : 74 / 241 ، باب 9 ، حديث 1 .
2 ـ بحار الانوار : 74/88 ، باب 4 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل ، حديث 14333 .
3 ـ غرر الحكم : 155 ، حديث 2913 ; ميزان الحكمه : 9/4066 ، العمل ، حديث 14335 .
صفحه 487
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ ، وَمَن قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبْهُ(1) .
« كسى كه خدا از او يك نماز بپذيرد او را عذاب نخواهد كرد و از كسى كه يك كار خوب پذيرفته شود ، دچار عذاب نمى شود » .
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ أبَداً وَدَخَلَ الجَنَّةَ(2) .
« كسى كه خدا يك كار خوب از او بپذيرد ، هرگز او را عذاب نمى كند و وارد بهشت مى شود » .
خدايا ! ما را از سستى و كسالت در عمل حفظ كن و بر نشاط ما نسبت به عبادت و كوشش شايسته بيفزاى و دل ما را بيدارى كامل عنايت كن .
اى در اين خوابگه بى خبران *** بى خبر خفته چو كوران و كران
سر برآور كه در اين پرده سراى *** مى رسد بانگ سرود از همه جاى
بلبل از منبر گل نغمه نواز *** قمرى از سرو سهى زمزمه ساز
بانگ برداشته مرغ سحرى *** كرده بر خفته دلان نوحه گرى
چرخ در گردش از اين بانگ و نوا *** كوه در رقص از اين صوت و صدا
هيچ از جاى نمى خيزى تو *** اللّه اللّه چه گران خيزى تو
ساعتى ترك گران جانى كن *** شوق را سلسله جنبانى كن
بگسل از پاى خود اين لنگر گِل *** گام زن شو به سوى كشور دل
آستين بر سر عالم افشان *** دامن از طينت آدم افشان
سنگ بر شيشه ى ناموس انداز *** خاك در خرقه ى سالوس انداز
همه ذرات جهان در رقص اند *** رو نهاده به كمال از نقص اند
تو هم از نقص قدم نِه به كمال *** دامن افشان ز سر جاه و جلال
خواب بگذار كه بى خوابى بِه *** ديده را سرمه ى بى خوابى دِه
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 3/266 ، باب فضل الصلاة ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14350 .
2 ـ مجموعه ى ورام : 2/86 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14351 .
صفحه 488
قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى... « قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى ، »
« وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِى الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتَّى »
« أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِى مَيَادِينِ السَّابِقِينَ ، وَأُسْرِعَ إِلَيْكَ فِى الْبَارِزِينَ ، »
« وَأَشْتَاقَ إلَى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتَاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، » « وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِعَ فِى جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ »
« پروردگارا ! اعضايم را بر خدمتت نيرومند ساز ،
و دلم را بر عزم بندگى محكم كن ، و كوشش در خشيت و پرواى از وجود باعظمتت را و دوام در پيوستگى به خدمتت را به من ارزانى دار ، تا در ميدان هاى پيشتازان به سويت برانم ، و در ميان شتابندگان به سويت بشتابم ، و در ميان مشتاقان به كوى قرب تو آيم ، و همانند مخلصان به تو نزديك شوم ، و چون يقين داران از بزرگى و جلالت بهراسم ، و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم » .
درخواست توانمندى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن عارف عاشق و مناجاتى صادق و به معارف ناطق ، در اين بخش از دعا تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز مى بيند و زمينه ى استجابت دعا را از جانب محبوب آماده مى نگرد ، به همين خاطر خواسته هاى بسيار بسيار با ارزشش را كه خواسته هايى صد در صد معنوى است
صفحه 489
و خواسته هايى است كه انسان را به نهايت كمال و رشد مى رساند و همه ى آنها نشانگر عرفان و معرفت و شناخت كامل و جامع دعا كننده است از حضرت حق طلب مى كند .
از حضرت دوست مى خواهد كه اعضايش را در راه خدمت به معشوق كه در حقيقت عبادت خالصانه و بندگى كامل است و نيز خدمت به بندگان مؤمن كه در حقيقت خدمت به خداست ، توانمندى و نيرو بخشد .
هرگاه اين نيروى معنوى و قدرت روحانى و قوّت ملكوتى ، از جانب حضرت حق به سالك افاضه شود ، لذّتى براى او بهتر و شيرين تر از عبادت و خدمت به عباد حق نخواهد بود .
شرايط افاضه ى نعمات خاص الهى
بر سالك لازم است زمينه ى افاضه شدن اين نعمت عظيم را كه امورى چند است فراهم آورد :
1 ـ اجتناب و دورى از معاشرت و مصاحبت با مردمى كه از ايمان و تقواى لازم برخوردار نيستند و آمادگى به دست آوردن ايمان و تقواى لازم را هم از خود نشان نمى دهند . و در عوض مصاحبت نمودن با اولياى الهى و عالمان ربانى و اهل حال و آنان كه بخشى از مراحل سلوك را پيموده اند .
2 ـ اجتناب از لقمه ى شبهه ناك ، چه رسد به لقمه ى حرام و دورى نمودن از مهمانى ها و سفره هايى كه صاحبانش از اين كه ثروت و مال و غذا را از كجا به دست آورند باكى ندارند .
3 ـ پيراستن باطن از رذايل اخلاقى و خبائث نفسانى و افراط در شهوات حيوانى و آراستنش به حسنات اخلاقى و حقايق ملكوتى و خاطرات رحمانى .
4 ـ اجتناب از پرخورى و شكم چرانى ، كه برانگيزنده ى حالات شيطانى
صفحه 490
و سدّ كننده ى راه الهامات ربانى و ادراكات عرشى است .
5 ـ دورى از پرخوابى و افراط در استراحت ، كه سبب كسل شدن از طاعت و باعث مرگ روح انسانيت است .
درباره ى معاشرت بى پايه و بى رويه و معاشر سوء و لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و شكم چرانى و پرخوابى و افراط در استراحت ، روايات بسيار مهمى در كتاب هاى حديث نقل شده است كه به بعضى از آنها
اشاره مى شود .
معاشرت و معاشر
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السُّوءِ(1) .
« وحشتناك ترين وحشت مصاحب و رفيق بد است » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مُجَالَسةَ قَرينِ السّوءِ ، فَإنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ وَيُردِى مُصاحِبَهُ(2) .
« از همنشينى با رفيق بد بپرهيز ، زيرا او رفيقش را هلاك مى كند و مصاحبش را از جهت مادى و معنوى ساقط مى نمايد » .
حضرت جواد (عليه السلام) فرمود :
إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّريرِ فَإنَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسنُ مَنظَرُهُ وَيَقبَحُ أثَرُهُ(3) .
« از همنشينى با شرير بپرهيز ، زيرا او مانند شمشير كشيده است كه منظره اش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 71 / 666 ، باب 10 ، حديث 32 .
2 ـ غرر الحكم : 431 ، ذم قرين السوء ، حديث 9816 .
3 ـ بحار الانوار : 71 / 198 ، باب 14 .
صفحه 491
زيبا و نتيجه اش زشت است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثَةً : الخائِنَ وَالظَّلومَ وَالنَّمامَ ، لاِنَّ مَن خَانَ لَكَ خَانَكَ ، وَمَن ظَلَمَ لَكَ سَيَظْلِمُكَ ، وَمَن نَمَّ إلَيكَ سَيَنُمُّ عَلَيكَ(1) .
« از دوستى و همنشينى با سه گروه بپرهيز : خائن ، ستمكار و سخن چين ; زيرا كسى كه روزى به سود تو خيانت كند ، روز ديگر به زيان تو خيانت خواهد كرد ، و كسى كه براى تو به ديگرى ستم ورزد ، طولى نمى كشد كه به تو ستم كند ، و كسى كه از ديگران نزد تو سخن چينى نمايد ، به زودى از تو نزد ديگران سخن چينى خواهد كرد » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجالِسِ الحُلَمَاءَ وَاعرِض عَنِ الدُّنيَا تسكن جَنَّةَ المَأوَى(2) .
« با حكيمان همنشين باش ، با بردباران مجالست كن و از دنيا روى بگردان ، در جنت المأوى مسكن گزين » .
لقمه ى حرام
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رواياتى فرموده :
مَن أَكَلَ لُقمَةً مِن حَرام لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلةً(3) .
« كسى كه يك لقمه از حرام بخورد ، نماز چهل شبش پذيرفته نخواهد شد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 316 .
2 ـ غرر الحكم : 430 ، صاحب الحكماء و العلماء ، حديث 9789 .
3 ـ ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13660 .
صفحه 492
إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غُذِىَ بِحَرام(1) .
« يقيناً خدا بهشت را بر جسدى كه از حرام تغذيه شده حرام كرده است » .
إذَا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرام فِى جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكِ فِى السَّماواتِ وَالأرضِ(2) .
« هنگامى كه لقمه اى از حرام در شكم عبد قرار گيرد ، همه ى فرشتگان در آسمان ها و زمين لعنتش مى كنند » .
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
إنَّ الرَّجُلَ إذا أَصابَ مَالاً مِن حَرام لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَلا عُمرَةٌ وَلا صِلَةُ رَحِم . . .(3) .
« انسان هنگامى كه به مال حرامى دست يابد ، حج و عمره و صله ى رحم از او پذيرفته نخواهد شد » .
رذايل اخلاقى
حضرت سجاد (عليه السلام) در دعاى هشتم « صحيفه » بخشى از رذايل اخلاقى را بيان مى كند و از آنها به خدا پناه مى برد :
طغيان حرص ، تندى خشم ، چيرگى حسد ، سستى صبر ، كمى قناعت ، بدى اخلاق ، افراط در شهوت ، پافشارى در عصبيّت ، پيروى از هواى نفس ، مخالفت با هدايت ، خواب غفلت ، كوشش بيش از اندازه و برتر از حدّ طاقت ، انتخاب باطل بر حق ، پافشارى بر گناه ، كوچك شمردن معصيت ، بزرگ شمردن طاعت ، فخر و مباهات ثروتمندان ، تحقير تهى دستان ، كوتاهى در حق زيردستان ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مجموعه ورام : 1 / 61 ، باب العتاب ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13661 .
2 ـ بحار الانوار : 100 / 12 ، باب 1 ، حديث 52 ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13663 .
3 ـ امالى طوسى : 680 ، مجلس 37 ، حديث 1447 .
صفحه 493
ناسپاسى نسبت به خوبى كنندگان ، يارى ستمكار ، واگذاشتن ستمديده . . . .
به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند : فلان زن روز را روزه مى دارد و شب را به عبادت بر مى خيزد ، ولى بداخلاق است ، همسايگانش را با زبانش مى آزارد . فرمود : خيرى در او نيست ، او اهل آتش است(1) .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفسِدُ العَمَلَ كَمَا يُفسِدُ الخِلُّ العَسَلَ(2) .
« بدخلقى عمل را تباه مى كند ، چنان كه سركه عسل را تباه مى نمايد » .
پرخورى
على (عليه السلام) در رواياتى فرموده :
. . . مَن كَثُرَ طُعمَهُ سَقُم بَطنُهُ وَقَسا قَلبُهُ(3) .
« كسى كه پرخور باشد ، شكمش دچار بيمارى و دلش گرفتار قساوت مى شود » .
مَن كَثُرَ أكلُه قَلَّت صَحَّتُهُ وَثَقُلَتْ عَلى نَفسِهِ مُؤنَتُه(4) .
« كسى كه پرخور باشد سلامتش كم مى شود و هزينه اش سنگين مى گردد » .
كَثْرَةُ الأكلِ مِنَ الشَّرَهِ ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيُوبِ(5) .
« پرخورى از ميل فراوان است و ميل فراوان از بدترين عيب هاست » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 68 / 394 ، باب 92 ، ذيل حديث 63 .
2 ـ كافى : 2 / 321 ، باب سوء الخلق ، حديث 1 .
3 ـ بحار الانوار : 63 / 338 ، باب 5 ، حديث 35 .
4 ـ غرر الحكم : 360 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها ، 8168 .
5 ـ غرر الحكم : 361 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها : 8178 .
صفحه 494
لَيسَ شَىْءٌ أضَرّ لِقَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثْرَةِ الأكلِ ، وَهِىَ مُورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسْوَةَ القَلبِ وَهَيَجانِ الشَّهوَةِ(1) .
« چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست ، پرخورى سبب دو خصلت است : سنگدلى و طغيان شهوت » .
پرخوابى
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده : موسى به حضرت حق عرضه داشت : به كدام يك از بندگانت دشمنى بيشتر مىورزى ؟ فرمود : كسى كه در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بيهوده كارى مى گذراند(2) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است : مادر حضرت سليمان به او فرمود : هنگام شب خواب زياد نداشته باش كه خواب زياد در شب آدمى را در قيامت تهى دست محشور مى كند(3) .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
بِئْسَ الغَريمُ النَّومُ ; يُفنِى قَصيرَ العُمرِ وَيُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ(4) .
« خواب دشمن بدى است ، عمر كوتاه را به باد مى دهد و پاداش زياد را نابود مى كند » .
دلم را اى خدا از عشق جان ده *** روانم را حيات جاودان ده
تن بى جان بود جان فسرده *** ز مهر خويش جانم را روان ده
به كوى قدس دل را راه بنما *** روان را سوى عليّين نشان ده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 16 / 211 ، باب 1 ، حديث 19627 .
2 ـ ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20917 .
3 ـ خصال : 1 / 28 ، حديث 99 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20915 .
4 ـ غرر الحكم : 159 ، حديث 3030 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20924 .
صفحه 495
ز زندان بدن آزاد گردان *** فضاى لا مكان جان را مكان ده
بگير اين دوست را از دست دشمن *** ز خود بى خود كن از خويشم امان ده
دل مخمور صهباى ازل را *** شراب بى غَش روحانيان ده
از آن مِى كز الستم داده بودى *** خمارم مى كشد بازم از آن ده
ز شهرى آمدم بيرون در آغاز *** دگر باره به آن شهرم نشان ده
دو عالم تنگ شد بر « فيض » جايش *** وراى اين جهان و آن جهان ده(1)
با اجتناب از معاشرتى كه اسلام نمى پسندد و با دورى از لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و پرخوابى ، زمينه ى افاضه ى توانمندى به اعضاى انسان براى عبادت حق و خدمت به خلق فراهم مى آيد . در فضاى اين توانمندى است كه چشم ، جز حق و آنچه را حق مى پسندد نخواهد ديد ; و گوش ، جز سخن خدا و پيامبران و امامان و اوليا و پاكان را نخواهد شنيد ; و زبان ، جز سخن حق و گفتار عدل نخواهد گفت ; و دست ، جز كوشش و تلاش درست و صحيح نخواهد كرد ; و شكم ، جز حلال نخواهد خورد ; و شهوت ، جز در حلال مصرف نخواهد شد ; و قدم ، جز در راه حق و در مجالس الهى و ملكوتى و مساجد و مشاهد مشرّفه نخواهد رفت ; و همه ى جسم و جان ، عاشقانه و خالصانه جز در گردونه ى عبادت و خدمت به بندگان خدا قرار نخواهد گرفت .
عبادت حق
ارزش عبادت و بندگى ، براى ما كه در تنگناى دنيا به سر مى بريم و تا قيامت برپا نشده بسيارى از درها به روى ما بسته است ، قابل درك نيست .
بندگى و عبادت حق ، سبب رشد و كمال و خير و سعادت و حيات طيّبه و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 1186 ، غزل 860 .
صفحه 496
دست آوردن بهشت است .
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى عبادت و بندگى در رواياتى مى فرمايد :
أفضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعَانَقَها وَأحَبَّها بِقَلبِهِ وَباشَرَها بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَها فَهُو لاَ يُبالِى عَلى ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسر أم عَلى يُسْر(1) .
« برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش بگيرد و قلباً به آن علاقه مند باشد و با بدنش آن را به جا آورد و خود را براى آن از هر مشغوليتى فارغ كند و باك نداشته باشد كه از دنيا بر سختى يا بر آسانى به سر مى برد » .
يَقولُ رَبُّكُم : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبادَتِى أملاَ قَلبَكَ غِنًى وَأمْلاَ يَدَيكَ رِزقاً . يَابنَ آدَمَ ، لا تَباعَد مِنّى فَأملأ قَلبَكَ فَقراً وَأملاََ يَدَيكَ شُغلا(2) .
« پروردگارتان مى فرمايد : اى فرزند آدم ! خود را براى بندگى من از هر شغلى فارغ كن ، تا دلت را از بى نيازى و دو دستت را از رزق و روزى پر كنم ; اى فرزند آدم ! از من دور مشو كه دلت را از نيازمندى و دو دست را از مشغله پُر
خواهم كرد » .
شب معراج فرمود : اى احمد ! مى دانى چه زمانى انسان در بندگى من است ؟ عرضه داشت : نه . فرمود : هنگامى كه هفت خصلت در او جمع شود : ورعى كه او را از محارم منع كند ، و سكوتى كه او را از آنچه سود ندارد حفظ نمايد ، و ترسى كه هر روز بر گريه اش بيفزايد ، و حيايى كه در خلوت از من بپرهيزد ، و خوردن و تغذيه اى كه به آن ناچار است ، و دشمن داشتن دنيا به خاطر دشمنى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 83 ، باب العبادة ، حديث 3 .
2 ـ كنز العمال : 43614 ; ميزان الحكمه : 7 / 3412 ، العبادة ، حديث 11608 .
صفحه 497
من با آن ، و دوست داشتن نيكان به خاطر دوستى من با آنان(1) .
روايت شده كه : خداى متعال در برخى از كتاب هاى آسمانى اش فرموده :
اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه نمى ميرم ، در آنچه تو را به آن فرمان داده ام مرا اطاعت كن تا تو را زنده اى كه نمى ميرد قرار دهم .
اى فرزند آدم ! من به چيزى مى گويم باش بى درنگ موجود مى شود ، مرا بندگى كن تا تو را اينگونه قرار دهم كه به چيزى بگويى باش پس بى درنگ موجود شود(2) .
در روايات ، حقايقى را به عنوان برترين عبادت شمرده اند :
معرفت به خدا و فروتنى نسبت به او ، تداوم انديشه در خدا و قدرتش ، گفتن « لا إله إلاّ اللّه » و « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » ، اخلاص ورزيدن ، عفت نفس ، زهد ، تعقل ، اداى حق مؤمن ، سكوت ، حج ، روزه ، دعا ، چشم پوشى از محرمات ، پنهان نگاه داشتن بندگى ، فروتنى و خضوع ، اداى واجبات ، طلب حلال ، نرمى در سخن ، محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .
خدمت به خلق
در احاديث قدسيه و ديگر روايات ، چنان ارزش و بهايى به مؤمن داده شده كه احترام به او را احترام به خدا به حساب آورده اند و توهين به او را توهين به خدا شمرده اند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل از قول حضرت حق نقل كرده :
مَن أهَانَ لِى وَلِيّاً فَقَدْ بارَزَنِى بِالْمُحَارَبَةِ(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 19 ، باب استحباب الصمت ، حديث 10085 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 11 / 258 ، باب وجوب طاعة اللّه ، حديث 12928 .
3 ـ بحار الانوار : 67 / 16 ، باب 43 ، حديث 8 .
صفحه 498
« كسى كه به دوست و ولىّ من اهانت كند آشكارا به جنگ من برخاسته » .
به اين سبب خدمت به مؤمن هم چون عبادت و بندگى خدا عنوان شده ; زيرا خدمت به مؤمن خدمت به خداست .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است :
مَن قَضى لاِخِيهِ المُؤمنِ حَاجةً ، كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ(1) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند مانند كسى است كه همه ى عمرش خدا را بندگى كرده است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
مَن قَضَى لاِخِيهِ المُؤمِنِ حَاجةً قَضَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِائَةَ ألفِ حاجَة مِن ذلك أوَّلُها الجَنَّةُ(2) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند خداى عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از اين نوع حاجت براى او روا كند كه نخستينش بهشت است » .
و نيز آن حضرت فرمود :
إنَّ العبدَ لَيَمشِى فِى حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ فَيُوكِّلُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِدٌ عن يمينِه وَآخَرُ عَن شَمالِهِ يَستَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَيَدعُوانِ لَه بِقضَاءِ حَاجَتِهِ(3) .
« همانا عبد براى روا كردن حاجت برادر مؤمنش قدم برمى دارد ، پس خداى عزّ و جلّ دو فرشته بر او مى گمارد ، يكى از طرف راستش و ديگر از جانب چپش ، آن دو فرشته از پروردگار براى او درخواست آمرزش مى كنند و براى روا شدن حاجتش دعا مى نمايند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امالى طوسى : 481 ، حديث 1051 ; ميزان الحكمه : 3 / 1318 ، الحاجة ، حديث 4461 .
2 ـ كافى : 2 / 192 ، باب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 1 .
3 ـ وسائل الشيعه : 16 / 359 ، باب استحباب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 21758 .
صفحه 499
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : از رسول خدا پرسيدند : چه عملى نزد خدا محبوب ترين اعمال است ؟ فرمود : خوشحالى آوردن براى مسلمان . عرضه داشتند : خوشحالى آوردن براى مسلمان چيست ؟ فرمود : سير نمودن شكم گرسنه اش ، و برطرف كردن غم و غصه اش ، و پرداختن وامش(1) .
امام صادق (عليه السلام) از قول خداى عزّ و جلّ روايت كرده :
الخَلْقُ عيالى فَأحَبُّهُم إلَىَّ ألطَفَهُم بِهِم ، وَأسعَاهُم فِى حَوَائِجِهم(2) .
« مرد و زن نان خور من هستند ، محبوب ترينشان نزد من مهربان ترينشان به آنان ، و كوشاترينشان در روا كردن حاجات ايشان است » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از آن كه براى اعضا و جوارح درخواست توانمندى در جهت خدمت به حق مى كند ، از حضرت محبوب استوارى و استحكام دل را بر عزم و همّت براى اين خدمت مى طلبد ، و كوشش در راستاى خشيت و تداوم در متّصل بودن خدمت به حضرت ربّ را درخواست مى نمايد ، تا جايى كه در ميدان هاى پيشتازان به سويش مركب خدمت براند و در ميان شتابندگان به جانب حضرتش بشتابد و در ميان مشتاقان به كوى قربش در آيد و همانند مخلصان به او نزديك شود و چون اهل يقين از جاه و مقامش بهراسد و با اهل ايمان در جوارش گرد آيد .
يقين
فيلسوف كبير و عارف خبير صاحب تفسير « الميزان » ، مرحوم علامه ى طباطبايى در تعريف يقين فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميزان الحكمه : 2 / 952 ، المحبة (2) ، حديث 3126 .
2 ـ كافى : 2 / 199 ، باب سعى فى حاجة المؤمن ، حديث 10 .
صفحه 500
يقين دانايى و علمى است كه هيچ اشتباه و شكى در آن راه ندارد(1) . ( مانند اين كه انسان در وسط روز يقين دارد كه الآن روز است و در تاريكى شب يقين دارد كه اكنون شب است و به خود يقين دارد كه موجودى زنده و داراى آثار و صفات است ) .
براى يقين سه درجه شمرده اند : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين .
فرق ميان اين سه درجه با مثالى روشن مى شود :
علم اليقين به آتش ، مشاهده ى دود آن از پشت ديوار است و عين اليقن به آتش ، ديدن خود آتش است و حق اليقين ، سوختن در آن است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : نشانه ى اهل يقين شش خصلت است : به خدا يقين دارند ، يقين حق اليقينى ، پس به او از طريق چنين يقينى ايمان دارند ; يقين دارند كه مرگ حق است بنابراين از آثار و تبعاتش برحذرند ; و يقين دارند به اين كه برانگيخته شدن پس از مرگ حق است ، بر اين اساس از رسوايى قيامت مى ترسند ; و يقين دارند بهشت حق است ، پس به آن مشتاقند ; و يقين دارند دوزخ حق است ، پس كوشش آنان براى رهايى از آن است ; و يقين دارند حساب حق است ، پس خود را محاسبه مى كنند تا دچار حساب آنجا نشوند(2) .
يقين را با سه درجه اش مى توان از طريق آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام)به دست آورد و كسى كه از اين دو منبع به يقين نرسد از هيچ منبعى به يقين نخواهد رسيد .
راه به دست آوردن يقين از طريق قرآن به اين است كه : ابتدا از راه دقت در آيات قرآن به وحى بودن و حقانيت آن يقين كنيم و به اين حقيقت توجه نماييم كه قرآن مى فرمايد : اگر در نزول من از سوى خدا شك داريد پس يك سوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الميزان : 19 / 140 .
2 ـ تحف العقول : 20 .
صفحه 501
مانند آن بياوريد(1) .
و در آيه اى ديگر مى فرمايد : بگو : اگر جن و انس جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، هرگز مانندش را نمى توانند بياورند ، گرچه پشتيبان
يكديگر باشند(2) .
با توجه به اين دو آيه ، يقين حاصل مى شود كه اين كتاب ، وحى خداست و انسان پس از اين يقين ، به تمام محتوياتش يقين پيدا مى كند و نيز به همين صورت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) كه توضيح و تفسير قرآن است يقين برايش حاصل مى شود و نهايتاً در زمره ى اهل يقين قرار مى گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 23 ( وَإن كنتُم فِى رَيب مِمّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ ) .
2 ـ اسراء : 88 ( قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لاَ يَأْتونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيراً ) .
صفحه 502
« اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كَادَنِى فَكِدْهُ ، » اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ...
« وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، » « وَأَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِى بِجُودِكَ » « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ ، وَاحْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ »
« خدايا ! و كسى كه به من به بدى قصد كند تو قصد او كن ، و كسى كه با من مكر ورزد ، تو او را مجازات ، كن و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود ، ونزديك ترينشان در رتبه ى منزلت به تو، ومخصوص ترينشان در قرب به پيشگاهت قرار ده ، يقيناً اين همه به دست نمى آيد جز به فضل تو ، خدايا ! با جودت به من جود كن ، و با بزرگواريت به من نظر كن ، و با رحمتت مرا حفظ كن » .
دشمنانى كه به بدى قصد انسان مى كنند ، شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب است و هم اينان با آدمى به مكر و حيله معامله مى كنند . قدرت اغواگرى و وسوسه گرى و مكر و حيله ى اين دشمنان خطرناك تا جايى است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى شكست دادن ايشان خدا را به يارى و كمك خود مى طلبد .
در صفحات گذشته درباره ى شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب به طور مفصل توضيح داده شد .
انسان اگر بخواهد از بهره مندترين بندگان نزد او و نزديك ترينشان در رتبه به
صفحه 503
او و مخصوص ترينشان در قرب به پيشگاه او شود واجب و لازم است از ايمانى همراه با يقين و اخلاصى قابل قبول و اعمالى باارزش و اخلاقى نيكو و به ويژه از تقوايى كه او را از افتادن در هر گناهى حفظ كند برخوردار گردد . مگر نه اين است كه قرآن مى فرمايد :
( . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ )(1) .
« يقيناً گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست » .
براى تقوا كه پايه و اساس سعادت و خوشبختى انسان در دنيا و آخرت است سه مرحله ذكر شده است : تقواى عام ، خاص ، اخص .
تقواى عام ، انجام واجبات و ترك محرمات است .
تقواى خاص ، دورى از مكروهات بلكه از مباحات جز به اندازه ى
ضرورت است .
تقواى اخص ، اجتناب از هر چيزى است كه دل را از ياد خدا باز مى دارد .
خواجه نظام الملك و مرد باتقوا
در كتاب هاى تاريخى در شرح زندگى خواجه روايت شده : روزى با يكى از آراستگان به تقوا ملاقات كرد ، به او گفت : از من چيزى بخواه تا به تو عطا كنم ; زيرا تو نيازمندى و من غنى و صاحب مال . مرد باتقوا گفت : من از خدا چيزى جز خود او را نخواهم چه آن كه از خدا غير خدا خواستن از پست همتى است .
خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا
در حالى كه من از خدا چيزى غير خود او را طلب نمى كنم چگونه از تو طلب كنم ؟! خواجه گفت : هرگاه تو از من چيزى نمى طلبى پس اجازه ده من حاجتى از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجرات : 13 .
صفحه 504
تو بخواهم . مرد باتقوا گفت : حاجتت چيست ؟ خواجه گفت : در آن ساعت كه از خدا ياد مى كنى يادى از من كن . مرد باتقوا گفت : در آن ساعت كه من توفيق يابم خدا را ياد كنم خود را فراموش مى كنم ، چگونه تو را ياد كنم ؟! (1)
اى كه داراى مجد و شرف و بزرگى و عظمت و بزرگوارى و كرامتى ، و لازمه ى اين همه صفات ، محبت و مهربانى به غير است و لازمه ى آن محبت ، بخشش و عطاست ، پس با بزرگواريت به من نظر كن كه اگر با بزرگواريت به من نظر كنى محبت و مهربانى ات را از من دريغ نخواهى كرد و نهايتاً اين گداى تهى دست را از بخشش و عطايت بى نياز خواهى نمود : « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ » .
احمد خضرويه و دزد
آنان كه متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار
مى كنند و در حقيقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمايى از اخلاق حضرت محبوب است .
روايت است كه دزدى به خانه ى احمد خضرويه آمد ، در خانه ى او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت ، خواست با دست خالى از خانه ى احمد بيرون رود ، بزرگوارى و عطوفت احمد مانع شد كه دزد با دست خالى از خانه بيرون رود ، ندا داد : اى دزد ! راضى نيستم با دست خالى از خانه ام بيرون روى ! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شايد وسيله اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه ى من نروى . چون افق روشن صبح دميد ، بزرگى صد اشرفى به عنوان هديه نزد شيخ آورد ، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت : اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتى دست داد كه از همه ى گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 230 .
صفحه 505
بر زمين افتاد بى كبر و منى *** توبه كرد از دزدى وز رهزنى
شيخ را گفتا كه من دزدى سقط *** كرده بودم از جهالت ره غلط
يك زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمرى نديدم يافتم
يك شبى كز بهر او كردم نماز *** رستم از دزدى و گشتم بى نياز
گر به روز و شب كنم كار خدا *** نيك بختى يابم اندر دو سرا
تا بدانى تو كه اندر دو جهان *** نيست كس را با خدا هرگز زيان(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 232 .
صفحه 506
« وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً ، » وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً...
« وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ ، وَأَقِلْنِى عَثْرَتِى ، وَاغْفِرْ زَلَّتِى ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ »
«بِعِبَادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى ، »
« وَإِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى ، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى ، وَبَلِّغْنِى مُنَاىَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِي ، »
« خدايا ! زبانم را به ذكرت گويا كن ،
و دلم را به محبتت شيفته و شيدا فرما ، و بر من به نيكى اجابتت نسبت به دعايم منّت گذار ، و لغزشم را ناديده انگار ، و گناهم را بيامرز ; زيرا تو بندگانت را به عبادت و بندگى فرمان دادى ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودى ، و اجابت دعا را براى آنان ضمانت نمودى ، اى پروردگارم ! فقط روى به سوى تو داشتم و تنها دست گداييم را به جانب تو دراز كردم ، پس به عزّتت سوگند دعايم را مستجاب كن ، و مرا به آرزويم برسان ، و اميدم را از احسانت نااميد مكن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من كفايت فرما » .
زبان
از نعمت هاى بزرگى كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است ; آن هم زبانى كه مى تواند به وسيله ى آن سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند
صفحه 507
و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد .
زبان ، به همان صورت كه نيكى ها و حسناتش عظيم است زشتى ها و بدى هايش بزرگ و سنگين است ، تا جايى كه حكما درباره ى اين عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم . « زبان وزنش اندك و گناهش بزرگ است » .
زبان ، چنان كه محدث بزرگ ، فيلسوف خبير ، عارف عاشق ، ملا محسن فيض كاشانى در « محجة البيضاء » فرموده : قدرت ارتكاب نزديك به بيست گناه بزرگ را چون غيبت ، تهمت ، سخن چينى ، استهزاء به ديگران ، شايعه پراكنى ، دروغ ، فحش ، تحقير مردم و . . . دارد(1) .
قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گوياى به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگى كرده ، و اگر گفتارى جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقيقت شيطان را بندگى كرده است .
1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق .
5 ـ قول كـريم . 6 ـ قـول لـيّن . 7 ـ قـول ايـمان . 8 ـ قـول سديد .
9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بليغ .
قول حسن ، خوش زبانى با مردم است(2) .
قول احسن ، دعوت مردم به سوى خداست(3) .
قول عدل ، شهادت و گواهى در دادگاه است(4) .
قول صدق ، سخن راست و ذكر خير گذشتگان مؤمن در جامعه ى موجود است(5) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء : 6 / 190 ، كتاب آفات اللسان .
2 ـ بقره : 83 .
3 ـ فصّلت : 33 .
4 ـ انعام : 152 .
5 ـ شعراء : 84 .
صفحه 508
قول كريم ، سخن گفتن با پدر و مادر است(1) .
قول لين ، سخن به وقت امر بمعروف و نهى از منكر است(2) .
قول ايمان ، اقرار به يگانگى خدا و رسالت پيامبر است(3) .
قول سديد ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرايطى است(4) .
قول معروف ، سخن گفتن با ايتام و خانواده است(5) .
قول بليغ ، سخن رسا و مؤثر و آميخته به موعظه و حكمت و برهان است(6) .
انسان مى تواند با اين ده نوع گفتار به تجارتى وارد شود كه سودش را جز خدا كسى نمى داند . شرح اين ده حقيقت ، كتابى مستقل و جداگانه مى طلبد . در اينجا تنها به پاداش قول احسن كه هدايت مردم به سوى خداست اشاره مى شود و تفصيل بقيّه ى اقوال به رساله اى جداگانه واگذاشته مى شود .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) زمانى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براى هدايت مردم يمن و دعوت آنان به خدا گسيل داشت فرمود :
يا على ! با كسى وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت كنى .
وَايْمُ اللّهِ لأنْ يَهْدِىَ اللّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلا خَيرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . . (7) .
« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردى را هدايت كند ، براى تو از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند بهتر است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسراء : 23 .
2 ـ طه : 43 .
3 ـ بقره : 136 .
4 ـ نساء : 9 .
5 ـ نساء : 5 .
6 ـ نساء : 63 .
7 ـ كافى : 5 / 28 ، باب وصية رسول اللّه ( ص ) ، حديث 4 .
صفحه 509
نماز بر زبان ذكر خداست ، خواندن قرآن ذكر خداست ، دعاهايى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و در زمان ها و مكان هاى خاص خوانده مى شود ذكر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردى كه در آيات قرآن آمده ذكر خداست و از همه ى ذكرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج كردن زبان در هدايت گمراه به سوى دين خداست .
آمرزش زن بدكاره
ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف « روضه ى كافى » كه آخرين بخش از كتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : عابدى از كثرت عبادت پشت ابليس را شكست . روزى لشكرش را خواند و گفت : كدام يك از شما مى توانيد اين عابد را از گردونه ى عبادت خارج كنيد ؟ هركس مكر و حيله ى خود را بيان كرد ولى مقبول نيفتاد تا يكى از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه مى كنم . حيله ى او را پسنديد و وى را مأمور به گمراهى كشيدن عابد كرد !!
مأمور ابليس نزديك صومعه ى عابد آمد و با نشاطى كم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد كه عابد مهلت نمى يافت سبب نشاطش را در كثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتى مناسب علت نشاط و كثرت عبادت او را پرسيد . پاسخ داد : من گناهى مرتكب شدم و پشيمان شدم ، پشيمانى از گناه مرا آنچنان در گردونه ى عبادت قرار داد كه نه از كثرت عبادت خسته مى شوم و نه نشاطم را از دست مى دهم !! عابد در اين زمينه بى آن كه عاقلانه بينديشد و فكر كند كه اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمايى خواست . مأمور ابليس او را تشويق به زناى با زنى بدكار كه در شهر معروف به بدكارى بود كرد . عابد نزد آن شتافت . زن با ديدن چهره ى معصوم و ملكوتى عابد از حضور عابد در محلّه ى بدكاران
صفحه 510
شگفت زده شد و بنظر آورد كه عابد ساده دل فريب خورده ، به او گفت : اى عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه ى قرب نمى رسد ، كسى كه تو را تشويق به اين عمل كرده ، قصدش انحراف و گمراهى تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسيله ى صعود . اكنون به صومعه ى خود باز گرد كه تشويق كننده را نخواهى يافت ، چون او را نيافتى يقين كن كه شيطان بوده .
عابد با بيدارى باز گشت ، آن چهره ى شوم را نديد . از اين كه آن زن سبب شد كه دامنش به گناه آلوده نشود بسيار خوشحال شد . از طرفى همان شب آن زن از دنيا رفت . خدا به پيامبر زمانش خطاب كرد : با مردم در تجهيز جنازه ى او حاضر شويد ، زيرا به خاطر هدايت يكى از بندگانم همه ى گناهانش را بخشيدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم .
ما را ره توفيق نمودند و بريديم *** بر ما در تحقيق گشودند و رسيديم
يك چند به هر صومعه برديم ارادت *** يك چند به هر مدرسه گفتيم و شنيديم
اقليم معارف همه را سير نموديم *** در باغ حقايق به همه سبزه چريديم
بس عطر روان بخش ز گل ها كه گرفتيم *** بس ميوه ى دل پرور دلخواه كه چيديم
ناگاه شد از قرب نمودار درختى *** مقصود دل آن بود به كنهش چو رسيديم
ديديم چو ما ساقى ميخانه ى توحيد *** يك جرعه از آن باده ى بى رنگ چشيديم
دادند به ما عيش مصفّاى مؤبّد *** در سايه ى آن رحل اقامت چو كشيديم
ضمانت اجابت دعا
گرچه قرآن مجيد فرموده :
( وَإِذَا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ . . . )(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 186 .
صفحه 511
« و هرگاه بندگانم درباره ى من از تو بپرسند ، بگو : من نزديكم دعاى دعا كننده را اجابت مى كنم » .
و همچنين فرموده :
( . . . ادْعونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . )(1) .
« مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم » .
ولى به اين حقيقت بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : ضمانت اجابت دعا در رابطه با هر دعايى نيست ، بلكه با دعايى است كه دعا كننده و نيز اصل دعا همراه با شرايطى باشد كه در قرآن و روايات بيان شده است .
ممكن است كسى با حال تضرّع از خدا بخواهد همه ى ثروت دنيا را ويژه ى من كن و عمرم را تا قيامت طولانى نما و چهره ام را از يوسف زيباتر قرار ده و صدايم را از داود خوش تر فرما و شجاعتم را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) افزون كن و سلطنت بر همه ى زمين و همه ى مردمش را به من واگذار و هرچه را به خير هركس و به زيان هر انسانى بخواهم مستجاب كن !!
اينگونه دعاها چون دعاكننده و اصل دعا عريان از شرايط لازم است ، هيچ ضمانت و تعهدى را از سوى حضرت حق به دنبال ندارد .
عارفان به حقايق و عاشقان معارف و صادقان با كمال ، هم خود واجد شرايط اند و هم دعايشان دعاى بر پايه ى مصلحت دنيا و آخرت آنان است . اگر دعا كنند و در دنيا مستجاب شود ، به محضر محبوب سپاسگزارى مى كنند و اگر در دنيا مستجاب نشود كمترين ملالى به خود راه نمى دهند ، بلكه صبر مىورزند و منتظر مى مانند تا در وقت ويژه اش به اجابت برسد .
روايات مى گويند : دعا ، سلاح پيامبران و سلاح مؤمن است . دعا ، قضاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غافر : 60 .
صفحه 512
استوارى را كه راه فرارى از آن نيست برمى گرداند و تقدير شده و نشده را از انسان دفع مى كند و انواع بلاها را برطرف مى نمايد و از هر درد و بيمارى و مرضى شفاست .
روايات اهل بيت (عليهم السلام) شرايط دعا كننده و دعاى قابل استجابت را به اين صورت بيان مى كنند : اخلاص در دعا ، معرفت به اين كه همه چيز در دست قدرت حق است ، عمل به واجبات ، داشتن قلب پاك ، زبان صادق ، حلال بودن لقمه ، پاك شدن از حق الناس ، حضور قلب ، رقّت قلب ، گفتن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » در ابتداى دعا ، فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد ، اقرار به گناه ، تضرّع و زارى ، صورت بر خاك گذاردن ، خواندن دو ركعت نماز ، يقين ورزيدن به اجابت ، ديگران را در دعا بر خود مقدم داشتن ، پرهيز از خواستن امور نابجا ، دعا در ميان جمع ، دعا در پنهان و خلوت ، اميد به اجابت .
هنگامى كه شرايط لازم در دعا كننده جمع شود و شرايط خود دعا هم رعايت گردد ، يقيناً دعاى چنين دعا كننده اى به اجابت خواهد رسيد .
دعاى سه گرفتار
جابر جعفى كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند : سه مسافر در سفرشان به كوهى رسيدند كه غارى در بلنداى آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و چون قالبى كه براى در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه ى نجات را به روى آنان بست !
به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتى وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويى به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصى ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهى .
صفحه 513
اولى گفت : خدايا ! تو آگاهى دنبال زنى صاحب جمال رفتم ، مال زيادى به او دادم تا خود را براى من حاضر كرد ، وقتى كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتى به روى ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .
دومى گفت : خدايا ! تعدادى كارگر براى زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكى از آنان گفت : من به اندازه ى دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روى گرداند و رفت ، من به اندازه ى نصف درهم در گوشه اى از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزى آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره ى زراعت نصف درهم بود و ساليانى چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضاى تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشى ديگر از سنگ كنار رفت .
سومى گفت : خدايا ! شبى پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيرى براى آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو مى دانى كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند(1) .
دعاى غلام سياه گمنام
روايت شده : بنى اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند ، با هفتاد هزار نفر براى طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : اى موسى ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالى كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نور الثقلين : 3 / 249 .
صفحه 514
گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا مى خوانيد در حالى كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده اى از بندگان من كه او را بُرخ مى گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .
موسى سراغ برخ را گرفت ولى او را نيافت ، تا روزى در راهى عبور مى كرد ، غلام سياهى را ديد كه در پيشانى اش اثر سجود بود و چيزى در گردنش انداخته ، موسى به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتى است در جستجوى توام ، به خاطر آمدن باران براى ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روى بندگانت از شئون تو نيست ، بخلى در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده ى لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچى كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودى ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه اى باران آمد كه بنى اسرائيل سيراب شدند(1) .
دعاى غلام حضرت سجّاد(عليه السلام)
سعيد بن مسيب از فقهاى بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) است .
عبدالملك مروان نماينده اى به مدينه فرستاد تا از دختر سعيد كه داراى جمال صورت و سيرت بود برايش خواستگارى كنند . سعيد به فرماندار مدينه گفت : هرگز حاضر نيستم دخترم را به ازدواج سلطان مملكت و پادشاه كشور درآورم !
روزى به يكى از شاگردانش گفت : چرا چند روز است به كلاس درس نمى آيى ؟ گفت : همسرم از دنيا رفت ، مشغله ى تجهيز او مانع از آمدنم به كلاس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 453 .
صفحه 515
درس شد . سعيد گفت : براى خود همسرى اختيار كن . گفت : استاد از مال دنيا بيش از دو درهم ندارم . گفت : دختر مرا مى خواهى ؟ پاسخ داد : استاد خود مى دانى . استاد دختر را براى طلبه ى خود عقد بست .
سعيد چهل سال بود به خانه ى كسى نرفته بود ، شاگردش مى گويد : غروب در خانه ام را زدند ، وقتى باز كردم ديدم سعيد بن مسيب است ، دخترش را به من تحويل داد و رفت . گفتم : دختر چه دارى ؟ گفت : حافظ قرآنم . گفتم : مهريه ؟ گفت : يك حديث مرا كافى است ! گفتم :
جِهادُ المَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ(1) .
« جهاد زن ، نيكو شوهر دارى است » .
اين سعيد با اين همه زهد و تقوا و درستى و كرامت و پاكى و خلوص مى گويد : در مدينه قحطى و كم بارانى شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولى آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه ى حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه ى غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من مى خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامى كه باقى مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من مى خواستم . حضرت فرمود : اى غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه مى كند او را رها كردم و از خانه ى امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 5 / 9 ، باب جهاد الرجل و المرأة ، حديث 1 .
صفحه 516
سجده مى گذارد و لقاى حق را درخواست مى كند و همان لحظه به خواسته اش مى رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه ى غلام حاضر شو !
اى كه هم دردى وهم درمان من *** وى كه هم جانى و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانى فرست *** اى دواى درد بى درمان من
تا به كى سوزد دلم در آتشت *** رحمى آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپايم گرفت *** سوخت خشك و تر ز خان و مان من
راز خود هرچند پنهان داشتم *** فاش كرد اين ديده ى گريان من
دعاى حضرت حسين (عليه السلام)
« مناقب » ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت « تهذيب » شيخ طوسى روايت مى كند : زنى مشغول طواف خانه ى خدا بود ، مردى هم در رديف او طواف مى كرد . مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد ; دستش به بدن زن چسبيد ، طواف هر دو قطع شد ، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند . فقها را جهت فتوا در اين پيش آمد عجيب خواستند . همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگى كنار كعبه مرتكب شده ، بايد دستش قطع شود . يك نفر گفت : پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت حسين (عليه السلام) خبر دهيم تا او چه نظر دهد ؟ وقتى به حضرت خبر دادند به سوى كعبه آمد . دو دست به دعا برداشت ، به درگاه حق ناليد تا دست آن مرد رها شد ، عرضه داشتند او را جريمه كنيم ؟ فرمود : جايى كه خدا او را بخشيد شما چه كنيد ؟ (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مناقب ابن شهر آشوب : 4 / 51 .
صفحه 517
دعاى نيمه شب زندانى
در روزگار حكومت عبداللّه بن طاهر برخى از جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم و كاروان ها بود ناامن شد . امير عبداللّه عده ى معينى را به پاسدارى از جادّه ها گماشت . در يكى از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مركز حكومت گسيل دادند ، ولى يكى از آنان نيمه شب فرار كرد . فرمانده ى پاسداران به نظرش آمد كه شايد عبداللّه بن طاهر بگويد از او رشوه گرفتى و وى را فرارى دادى ، پس خود بايد به جاى او جريمه شود . حلاج بى گناهى را كه براى گذران معيشت از شهرى به شهرى به مزدورى مى رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تكميل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازيد .
شبى مأموران به زندان آمدند و دو نفر را براى اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در اين ميان گفت : فرزندانم گمان مى كنند در شهرى نزد استادى مشغول كارم ، چه خبر دارند كه ستمگرى مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ى شب دو ركعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نياز با حضرت بى نياز شد .
عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب ديد چهار بار از تختش به زمين افتاد . از خواب پريد ، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و خوابيد . خواب ديد چهار مار سياه پرقدرت حمله كردند و تختش را سرنگون ساختند ; بيدار شد . چراغ طلبيد و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومى در اين وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوى زياد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالى عجيب ديدند ، او را نزد امير آوردند ، پس از روشن شدن جريان فرمان داد : ده هزار دينار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت
صفحه 518
است : 1 ـ حلالم كن . 2 ـ اين هديه را بپذير . 3 ـ هر زمان حاجتى داشتى نزد من آى تا حاجتت را روا كنم .
حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را مى پذيرم و آن حلال كردن تو و قبول اين هديه است ، ولى سومى را هرگز نمى پذيرم ; زيرا كمال ناجوانمردى است كه درگاهى كه به خاطر ناله و زارى من تخت تو را سرنگون كرد رها كنم و به درگاه مخلوق ضعيف هيچ كاره روم !
پروردگارا ! آرزويم اين است كه از گناهانم درگذرى و نسبت به آينده توفيق ترك گناهم دهى و زمينه ى بندگى و عبادت خالصانه را برايم فراهم آورى و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بكار گيرى و قلبم را به سرمايه ى عشق و شيفتگى به خود بيارايى و بيمارى هاى فكرى و روحى مرا درمان كنى و در آخرت شفاعت اوليا و همنشينى با آنان را نصيبم نمايى . اين است آرزوى من اى محبوب من و همه ى اميدم ; اين است كه مرا به آرزويم برسانى و از فضل و احسانت اميدم را به نااميدى تغيير ندهى .
روايت شده رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به شخصى كه در آستانه ى مرگ بود فرمود : خود را چگونه مى يابى ؟ گفت : از گناهانم مى ترسم و به رحمت حق اميدوارم . حضرت فرمود : اين معنا در دل كسى جمع نمى شود مگر آن كه خداى مهربان او را از آنچه مى ترسد ايمن گرداند و آنچه را اميدوار باشد به او عنايت نمايد .
پروردگارا ! آرزويم نسبت به تو آرزوى بى جايى نيست و اميدم به حضرتت اميد بى دليلى نمى باشد . تو خود را در قرآن مجيد غفار و عفوّ و شكور و كريم و ارحم الرّاحمين و داراى فضل معرفى كرده اى . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولى با همه ى وجود به تو اميدوارم . اگر با توسل به دعاى كميل به پيشگاهت آمده ام ، كرم و لطف و رحمت و بزرگوارى تو سبب آمدن من شد . من يقين دارم كه سائلى از اين درگاه دست خالى برنمى گردد و اميد كسى را در
صفحه 519
اين پيشگاه نااميد نمى كنند و احدى را از اين آستانه نمى رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن يزيد را با آن گناه سنگين و كم نظيرش ، و آسيه همسر فرعون را پس از ايمان آوردنش ، و فضيل عياض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهكار ديگر را كه همه به تو و به كرم و لطفت چشم اميد داشتند پذيرفتى و بخشيدى و پاداش دادى ; چگونه من به خود نااميدى راه دهم در حالى كه نااميدى از رحمتت را در قرآن مجيد مساوى با كفر دانسته اى ! (1)
باران رحمت
امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جدّش روايت مى كند : اهل كوفه خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و از خشكسالى و نيامدن باران شكايت كردند و عرضه داشتند : براى ما از خدا درخواست باران كن . اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : از خدا درخواست باران كن . امام حسين (عليه السلام) حمد و ثناى حق را به جا آورد و بر پيامبر درود فرستاد و به پيشگاه حق عرضه داشت : اى عطا كننده ى خيرات و نازل كننده ى بركات ، آب فراوان بر ما ببار و باران بسيار و وسيع و خوشگوار و باعظمت كه بندگانت را از ناتوانى برهاند و سرزمين هاى مرده را زنده كند به ما عطا فرما . آمين رب العالمين .
چون از دعايش فراغت يافت ناگهان باران فراوانى باريد تا جايى كه عربى از بعضى از نواحى كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را از فراوانى آب چنان ديدم كه بخشى از آب در بخشى ديگر موج مى زد(2) .
خدايا ! مردم كوفه را با دعاى بنده ى خاص خود از باران رحمت سيراب كردى ; باران رحمت و مغفرتت را بر ما بباران تا گناهان و آلودگى ها را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يوسف : 87 .
2 ـ بحار الانوار : 44 / 187 ، باب 25 ، حديث 16 .
صفحه 520
پرونده ى ما بشويد و ما را از سنگينى معاصى و وزر و وبالش نجات دهد و گياه نشاط معنوى و نهال عبادت و بندگى را در سرزمين وجود ما بروياند ، كه ما به اميد كرم تو به اين درگاه آمده ايم و روى عذرخواهى به خاك آستانه ات گذاشته ايم و دست گدايى و حاجت به سويت برداشته ايم و يقين داريم كه با كرم و لطفت از ما درخواهى گذشت .
به اميد كرم
جوانى از كويى مى گذشت ، صيدى را بر شاخه ى درختى ديد ، تيرى انداخت تا آن را شكار كند ، ولى تير به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را كشت . عده اى را در اطراف باغ دستگير كردند . جوان تيرانداز وارد معركه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : اين جوان به تير تيراندازى كشته شده . گفت : تير را نزد من آوريد تا نظر دهم . تير را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگويم اينان كه دستگير كرده ايد رها مى كنيد ؟ گفتند : آرى . گفت : براى شكار صيدى تير از دست من رها شد ولى به قلب اين جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه مى خواهيد انجام دهيد . پدر داغ ديده گفت : جوان خطايت را دانستم ، اعتراف و اقرارت براى چيست ؟ گفت : به اميد كرم تو كه چون اقرار كنم از من گذشت مى كنى . گفت : از تو گذشتم(1) . اكنون اى اكرم الاكرمين ما به اميد اين كه با كرم بى نهايتت از ما گذشت مى كنى ، خاكسارانه به تمام گناهان و خطاهايمان اعتراف مى كنيم و به معاصى و خلاف كاريهايمان اقرار مى نماييم .
جز خدا را بندگى تلخ است تلخ *** غير را افكندگى تلخ است تلخ
زيستن در هجر او زهر است زهر *** بىوصالش زندگى تلخ است تلخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روضة المذنبين : 170 .
صفحه 521
جز به عشقش نيست شيرين كام جان *** روح را افسردگى تلخ است تلخ
گر نبودى مرگ مشكل مى شدى *** در بلا پايندگى تلخ است تلخ
از گناه امروز اينجا توبه كن *** بر ملا شرمندگى تلخ است تلخ
عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگى تلخ است تلخ
تا رسد در تو مدد كن « فيض » را *** در رهت واماندگى تلخ است تلخ(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/679 ، غزل 219 .
صفحه 522
« يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ ، » يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...
« يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ ، »
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّى اللّهُ »
« عَلَى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »
« اى مهربانى كه با سرعتى فوق تصور از بنده ات راضى مى شوى ،
كسى را كه جز دعا در اختيار ندارد بيامرز ، زيرا تو هرچه بخواهى انجام مى دهى ، اى كسى كه نامش دوا ، و يادش درمان ، و طاعتش توانگرى است ، رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميد ، و ساز و برگش گريه است ، اى كسى كه نعمت هايش كامل و فراوان است ، اى برطرف كننده ى بلاها و سختى ها ، اى نور و روشنايى وحشت زدگانِ در تاريكى ها ، اى داناى ناآموخته ، بر محمد
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ى از خاندانش » .
حقايق ملكوتى و دقايق عرشى
سرعت رضايت خدا از بنده اى كه به سبب گناه مورد خشم قرار گرفته و مطرود بارگاه شده و اكنون متوسل به توبه و انابه و دعا گشته ، به خاطر رحمت
صفحه 523
بى نهايت مولا و لطف و رأفت فراوان حضرت اللّه و كرامت و محبت وجود مبارك حضرت حق است . به اين علت كسى را كه عمرى در گناه دست و پا مى زده و روز و شبى را بدون خطا به سر نبرده ، با لحظه اى توبه و انابه و پشيمانى و ندامت مى بخشد و از همه ى گناهانش درمى گذرد و عمل اندكش را كه همان توبه و دعاست مى پذيرد و وى را مورد عنايت ويژه قرار مى دهد !
به اين سبب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جمله ى ملكوتى « يا سريع الرّضا » عرضه مى دارد : بيامرز كسى را كه جز دعا مالك و اختيار دار چيزى نيست ; زيرا كه دعا و زارى واقعى دلالت دارد بر كمال فقر و تهى دستى و ذلت و مسكنت و بيچارگى ، و اين كه دعا كننده وسيله اى از طاعت و عبادت و خيرات كه به واسطه ى آنها مورد مغفرت قرار گيرد ندارد و مالك سود و زيانى نيست و قدرت جلب منفعت و دفع ضررى را ندارد و اين كه به پيشگاهت به دعا و زارى آمده ، جز به توفيق و لطف تو نيامده و در حقيقت اين دعا و زارى هم كشش رحمت و عنايت توست كه اگر اين كشش و جاذبه را هم به سوى او توجه نمى دادى هرگز نمى توانست زبان به دعا بگشايد و قلب و جان را در گردونه ى حال قرار دهد و از ديده ى خود قطره ى اشكى ببارد .
چنين بنده اى البته سزاوار مغفرت و ترحم و محبت توست و بايد با تضرع و زارى به عنوان دعا به حضرتت عرضه بدارد : كريم از تهى دست و فقير نمى پرسد چه آورده اى ، بلكه از راه لطف و محبت مى پرسد چه مى خواهى ؟ و بايد بگويد : اين كه فرموده اى اگر يك قدم به سوى من آييد من ده قدم به سوى شما مى آيم ، اى مولاى مهربان من ! چنان درمانده و مضطر و بيچاره ام ، و چنان از پاافتاده و ناتوانم كه اين يك قدم را هم نمى توانم به سوى تو آيم ، اين يك قدم را نيز تو به سوى اين فقير تهى دست بيا ، تا از اسارت هوا و زندان نفس و زنجيرهايى كه شيطان به دست و پاى جانش نهاده آزاد شود و در فضاى
صفحه 524
رحمت و مغفرتت به پرواز آيد .
اى كريم ترين كريمان مى گويند : اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده ى عاشق و عارف تو بر كفن سلمان نوشت :
وَفَدْتُ عَلَى الكَريمِ بِغَيرِ زَاد *** مِنَ الحَسَناتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ
وَحَملُ الزّادِ أقبَحُ كُل شَىء *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلى الكَرِيمِ(1)
تهى دست و با كشكول خالى از خوبى ها و بدون دل سالم ، بر كريم وارد شدم . حمل كردن زاد و توشه هنگامى كه ورود بر كريم است زشت ترين چيزهاست .
پروردگارا ! تهى دست و بى نوايى هستم كه بر تو واردم و چيزى هم كه لايق تو باشد به محضرت نياورده ام . اين گداى محتاج را از خزانه ى كرمت تا جايى مورد محبت قرار ده كه همه ى گناهانش بخشيده شود و بدنش بر آتش دوزخ حرام گردد و راهش به سوى بهشت باز شود و به سعادت دنيا و آخرت و به اوج خوشنودى و رضايت تو برسد .
اى وجود مباركى كه هر كارى بخواهى بر اساس حكمت و مصلحت و عدل و داد و رأفت و رحمت انجام مى دهى و كسى را نسبت به آنچه انجام مى دهى حقّ چون و چرا نيست .
در اين كه نام تو دواى درد ماست ، اهل حقيقت و سالكان مسلك عشق و محبت و عارفان وادى معرفت كلماتى دارند . گروهى از آنان مى گويند : شايد مراد از اين نام همان الفاظ تدوينى باشد كه البته داراى اثرات فراوان و خواص بسيار است . يكى از آثار و خواصش اين است كه هرگاه دعا كننده محبوبش را با اسماء و نام هايى كه ويژه ى اوست صدا بزند ، محبوب كه حبيب را خواننده ى نام زيبايش مى بيند پاسخ او را مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 530 .
صفحه 525
( ولِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا )(1) .
« و براى خدا نام هايى نيكوترى است ، پس او را با همان نام ها بخوانيد » .
هنگامى كه عبد محتاج ، دست به پيشگاهش بردارد و به اميد اين كه مورد عنايت قرار گيرد ، با دل پر درد و زبان پاك چه در جلوت و چه در خلوت ، چه ميان جمع و چه در تنهايى فرياد بزند : « يا اللّه » ، « يا رحمن » ، « يا كريم » ، « يا ربّ » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، محال است شنونده ى كريمى چون حضرت حق پاسخ او را ندهد .
روايات مى گويد : مراد از اسماء و نام هاى حق ، امام معصوم و ولى كامل و انسان جامع است كه مظهر تام و جلوه گاه معانى و مفاهيم اسماء است كه هر دردمندى كه دچار درد فكرى و روحى و بيمارى باطنى است به او متوسل شود درمان مى شود .
آرى ، با توسل به انسان كامل همه ى درهاى هدايت و سعادت به روى انسان باز مى شود و از بيمارى شرك و كفر و نفاق و بيمارى هاى اخلاقى و عملى نجات مى يابد .
انسان كامل ، اسم اعظم حق است كه نسبت به آسياى هستى به منزله ى قطب و محور است، چنانكه درباره ى ولى اللّه الأعظم حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) وارد شده :
وَهُوَ الَّذِى بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيَا ، وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ وَالسَّمَاءُ .
« بقاى دنيا به بقاى اوست ، و انسان ها به بركت او به رزق و روزى مى رسند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 180 .
صفحه 526
و ثبات زمين و آسمان ها متكى به وجود اوست » .
در هر صورت عاشق ، با نام و اسم معشوق و مسمّاى اسم كه وجود معشوق است آشناست و با توسل به اسم و نام او به محضرش مشرف مى شود و دردهايش را با نظر لطف و محبت معشوق درمان مى كند و چيزى در اين جهان هستى براى او لذيذتر از گفتن نام معشوق و شنيدن اسم محبوب نيست .
در روايت است كه حضرت خليل را گوسفندانى زياد در اختيار بود . گروهى از فرشتگان چنين گمان كردند كه دوستى و محبتش نسبت به حضرت حق با دوستى كه از ثروت در اختيار اوست ارتباط دارد . خداى مهربان ، جبرئيل را براى بيدارى آنان برگماشت تا بر تپه اى درآيد و ندا دهد :
« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » .
حضرت خليل از شنيدن نام محبوب بى تاب شد و با زبان حال گفت :
اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست *** تا جام و جامه بذل كنم بر پيام دوست
پس به دنبال آن آواز به سوى تپه دويد ولى كسى را نيافت ، گفت : اى گوينده ى نيكو زبان ، اگر يك بار ديگر نام معشوقم را بر زبان جارى كنى ، نصف گوسفندانم را به تو مى بخشم . جبرئيل باز نام حق را ندا داد . حضرت خليل از شدت اشتياق از خود بى خود شد ، چون به حال عادى بازگشت ، فرياد كشيد : يك بار ديگر نام محبوبم را ندا ده تا همه ى گوسفندانم را به تو وا گذارم . جبرئيل باز نام حق را آواز داد . حضرت ناله اى زد و گفت : ديگر چيزى ندارم كه فداى نام او كنم پس بيا و وجودم را مالك شو !
صفحه 527
محبوبا ! به كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است رحم كن ، تا با رحمت تو از هر نوع تهى دستى نجات يابد و نام تو دواى دردش باشد و ياد تو شفاى دردش گردد و طاعت و عبادتت موجب توانگريش شود .
« يا اللّه » ، « يا ربّ » ، « يا كريم » ، « يا حبيب » ، « يا أنيس » ، « يا مونس » ،
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فى الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل على محمد و آل محمد » .
پايان شرح دعاى كميل ;
25 شوال مصادف با روز شهادت
امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)
برابر با 10 / 10 / 1381 شمسى
« يَا مَنْ بِيَدِهِ نَاصِيَتِى ، يَا عَلِيماً بِضُرِّى وَمَسْكَنَتِى ، يَا خَبِيراً بِفَقْرِى » «وَفَاقَتِى، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ، أَسْأَلُكَ بِحَقِّكَ وَقُدْسِكَ، وَأَعْظَمِ صِفَاتِكُ،» « وَأَسْمَائِكَ ، أَنْ تَجْعَلَ أَوْقَاتى مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ بِذِكْرِكَ مَعْمُورَةً ، » « وَبِخِدْمَتِكَ مَوْصُولَةً ، وَأَعْمَالِى عِنْدَكَ مَقْبُولَةً ، حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِى » « وَأَوْرَادِى كُلُّهَا وِرْداً وَاحِداً ، وَحَالِى فِى خِدْمَتِكَ سَرْمَداً ، يَا سَيِّدِى يَا »
« مَنْ عَلَيْهِ مُعَوَّلِى ، يَا مَنْ إِلَيْهِ شَكَوْتُ أَحْوَالِى ، يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَبِّ ، »
عطا كن » .
عرضه داشت :
1 ـ شعراء : 83 .
2 ـ قصص : 24 .
3 ـ ص : 35 .
4 ـ انبياء : 89 .
5 ـ يوسف : 101 .
« پروردگارم ! تو بخشى از حكومت را به من عطا كردى و برخى از تعبير خواب ها را به من آموختى ، اى آفريننده ى آسمان ها و زمين ، تو سرپرست من در دنيا و آخرتى ، مرا در حال تسليم به خودت بميران و به گروه شايستگانم ملحق فرما » .
حضرت ايّوب (عليه السلام) در شدت بلا و مصيبت عرضه داشت :
( . . . أَنِّى مَسَّنِىَ الضُّرُّ وَأَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمينَ )(1) .
« پروردگارم ! پريشانى و بلا به من رسيده و تو مهربانترين مهربانانى » .
و پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) عرضه داشت :
( وَقُل رَبِّ اغْفِرْ وَارْحَمْ وَأَنْتَ خَيْرُ الرَّاحِمينَ )(2) .
« و بگو: پروردگارم! مرا بيامرز و به من رحم كن كه تو بهترين رحم كنندگانى » .
و صالحان و مؤمنان هنگام انديشه در آفرينش آسمان ها و زمين عرضه داشتند :
( . . . رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذَا باطِلا . . . )(3) .
« اى پروردگار ما ! تو اين آسمان و زمين را بيهوده و باطل نيافريده اى » .
و ابليس هم كه در نهايت تكبر و عصيان بود ، با توسل به اين نام تا روز قيامت درخواست مهلت كرد :
( قالَ أَنْظِرْنِى إِلَى يَوْمِ يُبْعَثونَ )(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انبياء : 83 .
2 ـ مؤمنون : 118 .
3 ـ آل عمران : 191 .
4 ـ اعراف : 14 .
صفحه 483
« گفت : مرا تا زمانى كه همگان برانگيخته مى شوند مهلت ده » .
و خداى مهربان به خاطر اين كه آن رانده شده ى ملعون ، متوسل به اين نام مبارك شد ، خواسته اش را پذيرفت و او را تا قيامت مهلت داد !
از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت شده است كه : هركس هفت بار بگويد : « يا ربّ » خدا دعايش را اجابت مى كند .
و نيز روايت شده : هنگامى كه بنده ى مؤمن يك بار بگويد : « يا ربّ » حضرت حق مى فرمايد : « لبيك » و چون بار دوم و سوم خدا را با اين نام بخواند ، ندا رسد : بخواه تا عطا كنم(1) .
اعمال مقبول
از دعاهايى كه همه ى پيامبران و امامان و اولياى حق به پيشگاه حضرت ربّ داشتند اين بود كه : پروردگار مهربان اعمال آنان را بپذيرد و با فضل و رحمتش با آنان معامله كند .
آن بزرگواران به اين حقيقت آگاه بودند كه : اگر كسى عمل نداشته باشد به عرصه ى رحمت حق بار نخواهد يافت ، و اگر عمل داشته باشد ولى شرايط لازم مانند ايمان و اخلاص در آن نباشد از رحمت و پاداش خدا محروم خواهد بود . بر اين اساس به اصل عمل و آراسته بودن عمل به شرايط لازم بسيار بسيار اهميت مى دادند و چون عمل را آنگونه كه بايد انجام مى دادند از حضرت حق درخواست قبولى و پذيرش مى كردند : « وأعمالى عندك مقبولة » .
قرآن و روايات بر اين معنا تأكيد دارند كه : عملى مورد پذيرش است كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 5/220 ، باب 31 ، حديث 5738 . روايات متعددى در اين باب در كتابهاى : كافى : 2/520 ، باب من قال يا رب . . . ; وسائل الشيعه : 7/285 باب 32 ; مستدرك الوسائل : 5/219 ، باب 31 ; بحار الانوار : 90/233 ، باب 12 و . . . موجود مى باشد .
صفحه 484
صاحبش داراى ايمان باشد و عمل براى خدا و هماهنگ با احكام و فرامين الهى انجام گيرد .
بايد دانست كه عمل از مؤمن پذيرفته مى شود و نيز گناه از مؤمن آمرزيده خواهد شد . و عمل هرچند عظيم و مفيد باشد از كافر و معاند قبول نخواهد شد و گناه هرچند كوچك باشد از او آمرزيده نمى شود .
روايات بسيار مهمى درباره ى عمل باارزش و داراى پاداش و شئون آن ، در مهم ترين كتاب هاى حديث روايت شده ، كه به گوشه اى از آن اشاره مى شود :
على (عليه السلام) در رواياتى مى فرمايد :
الشَّرفُ عِندَ اللّهِ سُبحانَهُ بِحُسنِ الأعمَالِ لا بِحُسنِ الأقوَالِ(1) .
« برترى و بزرگوارى نزد خداى سبحان به خوبى اعمال است نه به خوبى گفته ها » .
العَمَلُ شِعارُ المُؤمِنِ(2) .
« عمل شعار مؤمن است » .
المُداوَمَةَ المُداوَمَةَ ! فَإنَّ اللّهَ لَم يَجْعَل لِعَمَل المُؤمِنينَ غَايَةً إلاّ المَوتَ(3) .
« عمل را ادامه دهيد ، عمل را ادامه دهيد ، زيرا خدا براى عمل مؤمن پايانى جز مرگ قرار نداده است » .
أَعلَى الأعمَالِ إخلاصُ الايمانِ وَصِدْقُ الوَرَعِ وَالايقَان(4) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غرر الحكم : 153 ، لاينفع قول بخير العمل ، حديث 2838 ; ميزان الحكمه : 9 / 4050 ، العمل ، حديث 14260 .
2 ـ غرر الحكم : 151 ، حديث 2777 ; ميزان الحكمه : 9/405 ، النحل ، حديث 14264 .
3 ـ مستدرك الوسائل : 1/130 ، باب 19 ، حديث 177 ; ميزان الحكمه : 9 / 4060 ، العمل ، حديث 14292 .
4 ـ غرر الحكم : 155 ، الاخلاص فى العمل و آثاره ، حديث 2899 .
صفحه 485
« برترين اعمال پاكى ايمان و درستى ورع و يقين است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
دَعَا اللّهُ النّاسَ فِى الدُّنيا بِآبائِهِم لِيَتَعَارَفُوا ، وَفِى الآخِرَةِ بِأعْمالِهِم لِيَجَازَوُا(1) .
« خدا مردم را در دنيا به پدرانشان خواند تا يكديگر را بشناسند و در آخرت به اعمالشان مى خواند تا پاداش و جزا دهد » پس فرمود : ( يا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا ، يا أَيُّهَا الَّذينَ كَفَروا ) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أفضَلُ الأعمَالِ إيمَانٌ بِاللّهِ وَتَصديقٌ بِه وَجِهادٌ فِى سَبيلِ اللّهِ وَحَجٌّ مَبرورٌ ، وَأهوَنُ عَليكَ مِن ذَلكَ إطعامُ الطَّعامِ وَلِينُ الكَلامِ وَالسَّماحَةُ وَحُسنُ الخُلقِ ، وَأهونُ عَليكَ مِن ذَلكَ لا تَتَّهِمُ اللّهَ فِى شَىْء قَضاهُ اللّهُ عَلَيكَ(2) .
« برترين اعمال ايمان به خدا و باور داشتن آن و جهاد در راه خدا و حج قبول شده است ، و سبك تر از اينها بر تو خوراندن طعام به فقير و نرمى در سخن و سهل بودن و خوش اخلاقى است ، و سبك تر از اينها بر تو اين است كه خدا را در حكمى كه بر تو نموده متهم نكنى » .
و نيز آن حضرت فرمود :
سَيّدُ الأعمَالِ ثَلاثُ خِصال : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، وَمُواسَاتُكَ الأَخُ فِى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَذِكرُ اللّهِ تَعالى عَلى كُلِّ حال(3) .
« سرور اعمال سه خصلت است : انصاف دادنت به همه از جانب خود ، و يارى دادنت به برادر دينى ، و ياد خدا در همه حال » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 78 / 208 ، باب 23 ، حديث 72 .
2 ـ كنز العمّال : 43639 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل (1) ، حديث 1422 .
3 ـ مشكاة الانوار : 55 ، الفصل الخامس عشر ; ميزان الحكمه : 9/4064 ، العمل (1) ، حديث 14326 .
صفحه 486
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
فَطُوبَى لِمَن أخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَه وَحُبَّه وَبُغضَه وَأخذَه وَتَركَه وَكَلامَه وَصَمتَه وَفِعلَه وَقَولَه(1) .
« خوشبخت و رستگار كسى است كه دانش و كردارش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ، بر پايه ى اخلاص و رضاى خدا باشد » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در وصيّتش به ابوذر فرمود :
كُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوَى أشدَّ اهتِمَاماً مِنكَ بِالعَمَلِ ; فَإنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوَى ، وَكَيفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّل يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ )(2) .
« اهتمامت به عمل آراسته به تقوى بيشتر از عمل باشد ، زيرا عمل آراسته به تقوى كم و اندك نيست و چگونه عملى كه قبول مى شود كم و اندك باشد ، خداى عز و جل مى فرمايد : خدا فقط از پرهيزكاران قبول مى كند » .
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :
إنَّكَ لَن يُتَقَبَّلُ مِن عَمَلِكَ إلاّ مَا أخلَصتَ فِيهِ(3) .
« يقيناً از عملت جز آنچه در آن اخلاص ورزيده اى قبول نمى شود » .
در هر صورت ، عمل از انسانى كه داراى ايمان ، اخلاص ، يقين و ورع باشد بدون ترديد مورد قبول است و عمل مقبول ، چنان داراى ارزش است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن روايت شده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 91 ; بحار الانوار : 74 / 241 ، باب 9 ، حديث 1 .
2 ـ بحار الانوار : 74/88 ، باب 4 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل ، حديث 14333 .
3 ـ غرر الحكم : 155 ، حديث 2913 ; ميزان الحكمه : 9/4066 ، العمل ، حديث 14335 .
صفحه 487
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ ، وَمَن قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبْهُ(1) .
« كسى كه خدا از او يك نماز بپذيرد او را عذاب نخواهد كرد و از كسى كه يك كار خوب پذيرفته شود ، دچار عذاب نمى شود » .
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ أبَداً وَدَخَلَ الجَنَّةَ(2) .
« كسى كه خدا يك كار خوب از او بپذيرد ، هرگز او را عذاب نمى كند و وارد بهشت مى شود » .
خدايا ! ما را از سستى و كسالت در عمل حفظ كن و بر نشاط ما نسبت به عبادت و كوشش شايسته بيفزاى و دل ما را بيدارى كامل عنايت كن .
اى در اين خوابگه بى خبران *** بى خبر خفته چو كوران و كران
سر برآور كه در اين پرده سراى *** مى رسد بانگ سرود از همه جاى
بلبل از منبر گل نغمه نواز *** قمرى از سرو سهى زمزمه ساز
بانگ برداشته مرغ سحرى *** كرده بر خفته دلان نوحه گرى
چرخ در گردش از اين بانگ و نوا *** كوه در رقص از اين صوت و صدا
هيچ از جاى نمى خيزى تو *** اللّه اللّه چه گران خيزى تو
ساعتى ترك گران جانى كن *** شوق را سلسله جنبانى كن
بگسل از پاى خود اين لنگر گِل *** گام زن شو به سوى كشور دل
آستين بر سر عالم افشان *** دامن از طينت آدم افشان
سنگ بر شيشه ى ناموس انداز *** خاك در خرقه ى سالوس انداز
همه ذرات جهان در رقص اند *** رو نهاده به كمال از نقص اند
تو هم از نقص قدم نِه به كمال *** دامن افشان ز سر جاه و جلال
خواب بگذار كه بى خوابى بِه *** ديده را سرمه ى بى خوابى دِه
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 3/266 ، باب فضل الصلاة ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14350 .
2 ـ مجموعه ى ورام : 2/86 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14351 .
صفحه 488
قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى... « قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى ، »
« وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِى الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتَّى »
« أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِى مَيَادِينِ السَّابِقِينَ ، وَأُسْرِعَ إِلَيْكَ فِى الْبَارِزِينَ ، »
« وَأَشْتَاقَ إلَى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتَاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، » « وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِعَ فِى جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ »
« پروردگارا ! اعضايم را بر خدمتت نيرومند ساز ،
و دلم را بر عزم بندگى محكم كن ، و كوشش در خشيت و پرواى از وجود باعظمتت را و دوام در پيوستگى به خدمتت را به من ارزانى دار ، تا در ميدان هاى پيشتازان به سويت برانم ، و در ميان شتابندگان به سويت بشتابم ، و در ميان مشتاقان به كوى قرب تو آيم ، و همانند مخلصان به تو نزديك شوم ، و چون يقين داران از بزرگى و جلالت بهراسم ، و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم » .
درخواست توانمندى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن عارف عاشق و مناجاتى صادق و به معارف ناطق ، در اين بخش از دعا تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز مى بيند و زمينه ى استجابت دعا را از جانب محبوب آماده مى نگرد ، به همين خاطر خواسته هاى بسيار بسيار با ارزشش را كه خواسته هايى صد در صد معنوى است
صفحه 489
و خواسته هايى است كه انسان را به نهايت كمال و رشد مى رساند و همه ى آنها نشانگر عرفان و معرفت و شناخت كامل و جامع دعا كننده است از حضرت حق طلب مى كند .
از حضرت دوست مى خواهد كه اعضايش را در راه خدمت به معشوق كه در حقيقت عبادت خالصانه و بندگى كامل است و نيز خدمت به بندگان مؤمن كه در حقيقت خدمت به خداست ، توانمندى و نيرو بخشد .
هرگاه اين نيروى معنوى و قدرت روحانى و قوّت ملكوتى ، از جانب حضرت حق به سالك افاضه شود ، لذّتى براى او بهتر و شيرين تر از عبادت و خدمت به عباد حق نخواهد بود .
شرايط افاضه ى نعمات خاص الهى
بر سالك لازم است زمينه ى افاضه شدن اين نعمت عظيم را كه امورى چند است فراهم آورد :
1 ـ اجتناب و دورى از معاشرت و مصاحبت با مردمى كه از ايمان و تقواى لازم برخوردار نيستند و آمادگى به دست آوردن ايمان و تقواى لازم را هم از خود نشان نمى دهند . و در عوض مصاحبت نمودن با اولياى الهى و عالمان ربانى و اهل حال و آنان كه بخشى از مراحل سلوك را پيموده اند .
2 ـ اجتناب از لقمه ى شبهه ناك ، چه رسد به لقمه ى حرام و دورى نمودن از مهمانى ها و سفره هايى كه صاحبانش از اين كه ثروت و مال و غذا را از كجا به دست آورند باكى ندارند .
3 ـ پيراستن باطن از رذايل اخلاقى و خبائث نفسانى و افراط در شهوات حيوانى و آراستنش به حسنات اخلاقى و حقايق ملكوتى و خاطرات رحمانى .
4 ـ اجتناب از پرخورى و شكم چرانى ، كه برانگيزنده ى حالات شيطانى
صفحه 490
و سدّ كننده ى راه الهامات ربانى و ادراكات عرشى است .
5 ـ دورى از پرخوابى و افراط در استراحت ، كه سبب كسل شدن از طاعت و باعث مرگ روح انسانيت است .
درباره ى معاشرت بى پايه و بى رويه و معاشر سوء و لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و شكم چرانى و پرخوابى و افراط در استراحت ، روايات بسيار مهمى در كتاب هاى حديث نقل شده است كه به بعضى از آنها
اشاره مى شود .
معاشرت و معاشر
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السُّوءِ(1) .
« وحشتناك ترين وحشت مصاحب و رفيق بد است » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مُجَالَسةَ قَرينِ السّوءِ ، فَإنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ وَيُردِى مُصاحِبَهُ(2) .
« از همنشينى با رفيق بد بپرهيز ، زيرا او رفيقش را هلاك مى كند و مصاحبش را از جهت مادى و معنوى ساقط مى نمايد » .
حضرت جواد (عليه السلام) فرمود :
إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّريرِ فَإنَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسنُ مَنظَرُهُ وَيَقبَحُ أثَرُهُ(3) .
« از همنشينى با شرير بپرهيز ، زيرا او مانند شمشير كشيده است كه منظره اش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 71 / 666 ، باب 10 ، حديث 32 .
2 ـ غرر الحكم : 431 ، ذم قرين السوء ، حديث 9816 .
3 ـ بحار الانوار : 71 / 198 ، باب 14 .
صفحه 491
زيبا و نتيجه اش زشت است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثَةً : الخائِنَ وَالظَّلومَ وَالنَّمامَ ، لاِنَّ مَن خَانَ لَكَ خَانَكَ ، وَمَن ظَلَمَ لَكَ سَيَظْلِمُكَ ، وَمَن نَمَّ إلَيكَ سَيَنُمُّ عَلَيكَ(1) .
« از دوستى و همنشينى با سه گروه بپرهيز : خائن ، ستمكار و سخن چين ; زيرا كسى كه روزى به سود تو خيانت كند ، روز ديگر به زيان تو خيانت خواهد كرد ، و كسى كه براى تو به ديگرى ستم ورزد ، طولى نمى كشد كه به تو ستم كند ، و كسى كه از ديگران نزد تو سخن چينى نمايد ، به زودى از تو نزد ديگران سخن چينى خواهد كرد » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجالِسِ الحُلَمَاءَ وَاعرِض عَنِ الدُّنيَا تسكن جَنَّةَ المَأوَى(2) .
« با حكيمان همنشين باش ، با بردباران مجالست كن و از دنيا روى بگردان ، در جنت المأوى مسكن گزين » .
لقمه ى حرام
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رواياتى فرموده :
مَن أَكَلَ لُقمَةً مِن حَرام لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلةً(3) .
« كسى كه يك لقمه از حرام بخورد ، نماز چهل شبش پذيرفته نخواهد شد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 316 .
2 ـ غرر الحكم : 430 ، صاحب الحكماء و العلماء ، حديث 9789 .
3 ـ ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13660 .
صفحه 492
إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غُذِىَ بِحَرام(1) .
« يقيناً خدا بهشت را بر جسدى كه از حرام تغذيه شده حرام كرده است » .
إذَا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرام فِى جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكِ فِى السَّماواتِ وَالأرضِ(2) .
« هنگامى كه لقمه اى از حرام در شكم عبد قرار گيرد ، همه ى فرشتگان در آسمان ها و زمين لعنتش مى كنند » .
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
إنَّ الرَّجُلَ إذا أَصابَ مَالاً مِن حَرام لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَلا عُمرَةٌ وَلا صِلَةُ رَحِم . . .(3) .
« انسان هنگامى كه به مال حرامى دست يابد ، حج و عمره و صله ى رحم از او پذيرفته نخواهد شد » .
رذايل اخلاقى
حضرت سجاد (عليه السلام) در دعاى هشتم « صحيفه » بخشى از رذايل اخلاقى را بيان مى كند و از آنها به خدا پناه مى برد :
طغيان حرص ، تندى خشم ، چيرگى حسد ، سستى صبر ، كمى قناعت ، بدى اخلاق ، افراط در شهوت ، پافشارى در عصبيّت ، پيروى از هواى نفس ، مخالفت با هدايت ، خواب غفلت ، كوشش بيش از اندازه و برتر از حدّ طاقت ، انتخاب باطل بر حق ، پافشارى بر گناه ، كوچك شمردن معصيت ، بزرگ شمردن طاعت ، فخر و مباهات ثروتمندان ، تحقير تهى دستان ، كوتاهى در حق زيردستان ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مجموعه ورام : 1 / 61 ، باب العتاب ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13661 .
2 ـ بحار الانوار : 100 / 12 ، باب 1 ، حديث 52 ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13663 .
3 ـ امالى طوسى : 680 ، مجلس 37 ، حديث 1447 .
صفحه 493
ناسپاسى نسبت به خوبى كنندگان ، يارى ستمكار ، واگذاشتن ستمديده . . . .
به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند : فلان زن روز را روزه مى دارد و شب را به عبادت بر مى خيزد ، ولى بداخلاق است ، همسايگانش را با زبانش مى آزارد . فرمود : خيرى در او نيست ، او اهل آتش است(1) .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفسِدُ العَمَلَ كَمَا يُفسِدُ الخِلُّ العَسَلَ(2) .
« بدخلقى عمل را تباه مى كند ، چنان كه سركه عسل را تباه مى نمايد » .
پرخورى
على (عليه السلام) در رواياتى فرموده :
. . . مَن كَثُرَ طُعمَهُ سَقُم بَطنُهُ وَقَسا قَلبُهُ(3) .
« كسى كه پرخور باشد ، شكمش دچار بيمارى و دلش گرفتار قساوت مى شود » .
مَن كَثُرَ أكلُه قَلَّت صَحَّتُهُ وَثَقُلَتْ عَلى نَفسِهِ مُؤنَتُه(4) .
« كسى كه پرخور باشد سلامتش كم مى شود و هزينه اش سنگين مى گردد » .
كَثْرَةُ الأكلِ مِنَ الشَّرَهِ ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيُوبِ(5) .
« پرخورى از ميل فراوان است و ميل فراوان از بدترين عيب هاست » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 68 / 394 ، باب 92 ، ذيل حديث 63 .
2 ـ كافى : 2 / 321 ، باب سوء الخلق ، حديث 1 .
3 ـ بحار الانوار : 63 / 338 ، باب 5 ، حديث 35 .
4 ـ غرر الحكم : 360 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها ، 8168 .
5 ـ غرر الحكم : 361 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها : 8178 .
صفحه 494
لَيسَ شَىْءٌ أضَرّ لِقَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثْرَةِ الأكلِ ، وَهِىَ مُورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسْوَةَ القَلبِ وَهَيَجانِ الشَّهوَةِ(1) .
« چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست ، پرخورى سبب دو خصلت است : سنگدلى و طغيان شهوت » .
پرخوابى
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده : موسى به حضرت حق عرضه داشت : به كدام يك از بندگانت دشمنى بيشتر مىورزى ؟ فرمود : كسى كه در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بيهوده كارى مى گذراند(2) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است : مادر حضرت سليمان به او فرمود : هنگام شب خواب زياد نداشته باش كه خواب زياد در شب آدمى را در قيامت تهى دست محشور مى كند(3) .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
بِئْسَ الغَريمُ النَّومُ ; يُفنِى قَصيرَ العُمرِ وَيُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ(4) .
« خواب دشمن بدى است ، عمر كوتاه را به باد مى دهد و پاداش زياد را نابود مى كند » .
دلم را اى خدا از عشق جان ده *** روانم را حيات جاودان ده
تن بى جان بود جان فسرده *** ز مهر خويش جانم را روان ده
به كوى قدس دل را راه بنما *** روان را سوى عليّين نشان ده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 16 / 211 ، باب 1 ، حديث 19627 .
2 ـ ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20917 .
3 ـ خصال : 1 / 28 ، حديث 99 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20915 .
4 ـ غرر الحكم : 159 ، حديث 3030 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20924 .
صفحه 495
ز زندان بدن آزاد گردان *** فضاى لا مكان جان را مكان ده
بگير اين دوست را از دست دشمن *** ز خود بى خود كن از خويشم امان ده
دل مخمور صهباى ازل را *** شراب بى غَش روحانيان ده
از آن مِى كز الستم داده بودى *** خمارم مى كشد بازم از آن ده
ز شهرى آمدم بيرون در آغاز *** دگر باره به آن شهرم نشان ده
دو عالم تنگ شد بر « فيض » جايش *** وراى اين جهان و آن جهان ده(1)
با اجتناب از معاشرتى كه اسلام نمى پسندد و با دورى از لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و پرخوابى ، زمينه ى افاضه ى توانمندى به اعضاى انسان براى عبادت حق و خدمت به خلق فراهم مى آيد . در فضاى اين توانمندى است كه چشم ، جز حق و آنچه را حق مى پسندد نخواهد ديد ; و گوش ، جز سخن خدا و پيامبران و امامان و اوليا و پاكان را نخواهد شنيد ; و زبان ، جز سخن حق و گفتار عدل نخواهد گفت ; و دست ، جز كوشش و تلاش درست و صحيح نخواهد كرد ; و شكم ، جز حلال نخواهد خورد ; و شهوت ، جز در حلال مصرف نخواهد شد ; و قدم ، جز در راه حق و در مجالس الهى و ملكوتى و مساجد و مشاهد مشرّفه نخواهد رفت ; و همه ى جسم و جان ، عاشقانه و خالصانه جز در گردونه ى عبادت و خدمت به بندگان خدا قرار نخواهد گرفت .
عبادت حق
ارزش عبادت و بندگى ، براى ما كه در تنگناى دنيا به سر مى بريم و تا قيامت برپا نشده بسيارى از درها به روى ما بسته است ، قابل درك نيست .
بندگى و عبادت حق ، سبب رشد و كمال و خير و سعادت و حيات طيّبه و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 1186 ، غزل 860 .
صفحه 496
دست آوردن بهشت است .
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى عبادت و بندگى در رواياتى مى فرمايد :
أفضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعَانَقَها وَأحَبَّها بِقَلبِهِ وَباشَرَها بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَها فَهُو لاَ يُبالِى عَلى ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسر أم عَلى يُسْر(1) .
« برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش بگيرد و قلباً به آن علاقه مند باشد و با بدنش آن را به جا آورد و خود را براى آن از هر مشغوليتى فارغ كند و باك نداشته باشد كه از دنيا بر سختى يا بر آسانى به سر مى برد » .
يَقولُ رَبُّكُم : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبادَتِى أملاَ قَلبَكَ غِنًى وَأمْلاَ يَدَيكَ رِزقاً . يَابنَ آدَمَ ، لا تَباعَد مِنّى فَأملأ قَلبَكَ فَقراً وَأملاََ يَدَيكَ شُغلا(2) .
« پروردگارتان مى فرمايد : اى فرزند آدم ! خود را براى بندگى من از هر شغلى فارغ كن ، تا دلت را از بى نيازى و دو دستت را از رزق و روزى پر كنم ; اى فرزند آدم ! از من دور مشو كه دلت را از نيازمندى و دو دست را از مشغله پُر
خواهم كرد » .
شب معراج فرمود : اى احمد ! مى دانى چه زمانى انسان در بندگى من است ؟ عرضه داشت : نه . فرمود : هنگامى كه هفت خصلت در او جمع شود : ورعى كه او را از محارم منع كند ، و سكوتى كه او را از آنچه سود ندارد حفظ نمايد ، و ترسى كه هر روز بر گريه اش بيفزايد ، و حيايى كه در خلوت از من بپرهيزد ، و خوردن و تغذيه اى كه به آن ناچار است ، و دشمن داشتن دنيا به خاطر دشمنى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 83 ، باب العبادة ، حديث 3 .
2 ـ كنز العمال : 43614 ; ميزان الحكمه : 7 / 3412 ، العبادة ، حديث 11608 .
صفحه 497
من با آن ، و دوست داشتن نيكان به خاطر دوستى من با آنان(1) .
روايت شده كه : خداى متعال در برخى از كتاب هاى آسمانى اش فرموده :
اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه نمى ميرم ، در آنچه تو را به آن فرمان داده ام مرا اطاعت كن تا تو را زنده اى كه نمى ميرد قرار دهم .
اى فرزند آدم ! من به چيزى مى گويم باش بى درنگ موجود مى شود ، مرا بندگى كن تا تو را اينگونه قرار دهم كه به چيزى بگويى باش پس بى درنگ موجود شود(2) .
در روايات ، حقايقى را به عنوان برترين عبادت شمرده اند :
معرفت به خدا و فروتنى نسبت به او ، تداوم انديشه در خدا و قدرتش ، گفتن « لا إله إلاّ اللّه » و « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » ، اخلاص ورزيدن ، عفت نفس ، زهد ، تعقل ، اداى حق مؤمن ، سكوت ، حج ، روزه ، دعا ، چشم پوشى از محرمات ، پنهان نگاه داشتن بندگى ، فروتنى و خضوع ، اداى واجبات ، طلب حلال ، نرمى در سخن ، محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .
خدمت به خلق
در احاديث قدسيه و ديگر روايات ، چنان ارزش و بهايى به مؤمن داده شده كه احترام به او را احترام به خدا به حساب آورده اند و توهين به او را توهين به خدا شمرده اند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل از قول حضرت حق نقل كرده :
مَن أهَانَ لِى وَلِيّاً فَقَدْ بارَزَنِى بِالْمُحَارَبَةِ(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 19 ، باب استحباب الصمت ، حديث 10085 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 11 / 258 ، باب وجوب طاعة اللّه ، حديث 12928 .
3 ـ بحار الانوار : 67 / 16 ، باب 43 ، حديث 8 .
صفحه 498
« كسى كه به دوست و ولىّ من اهانت كند آشكارا به جنگ من برخاسته » .
به اين سبب خدمت به مؤمن هم چون عبادت و بندگى خدا عنوان شده ; زيرا خدمت به مؤمن خدمت به خداست .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است :
مَن قَضى لاِخِيهِ المُؤمنِ حَاجةً ، كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ(1) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند مانند كسى است كه همه ى عمرش خدا را بندگى كرده است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
مَن قَضَى لاِخِيهِ المُؤمِنِ حَاجةً قَضَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِائَةَ ألفِ حاجَة مِن ذلك أوَّلُها الجَنَّةُ(2) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند خداى عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از اين نوع حاجت براى او روا كند كه نخستينش بهشت است » .
و نيز آن حضرت فرمود :
إنَّ العبدَ لَيَمشِى فِى حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ فَيُوكِّلُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِدٌ عن يمينِه وَآخَرُ عَن شَمالِهِ يَستَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَيَدعُوانِ لَه بِقضَاءِ حَاجَتِهِ(3) .
« همانا عبد براى روا كردن حاجت برادر مؤمنش قدم برمى دارد ، پس خداى عزّ و جلّ دو فرشته بر او مى گمارد ، يكى از طرف راستش و ديگر از جانب چپش ، آن دو فرشته از پروردگار براى او درخواست آمرزش مى كنند و براى روا شدن حاجتش دعا مى نمايند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امالى طوسى : 481 ، حديث 1051 ; ميزان الحكمه : 3 / 1318 ، الحاجة ، حديث 4461 .
2 ـ كافى : 2 / 192 ، باب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 1 .
3 ـ وسائل الشيعه : 16 / 359 ، باب استحباب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 21758 .
صفحه 499
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : از رسول خدا پرسيدند : چه عملى نزد خدا محبوب ترين اعمال است ؟ فرمود : خوشحالى آوردن براى مسلمان . عرضه داشتند : خوشحالى آوردن براى مسلمان چيست ؟ فرمود : سير نمودن شكم گرسنه اش ، و برطرف كردن غم و غصه اش ، و پرداختن وامش(1) .
امام صادق (عليه السلام) از قول خداى عزّ و جلّ روايت كرده :
الخَلْقُ عيالى فَأحَبُّهُم إلَىَّ ألطَفَهُم بِهِم ، وَأسعَاهُم فِى حَوَائِجِهم(2) .
« مرد و زن نان خور من هستند ، محبوب ترينشان نزد من مهربان ترينشان به آنان ، و كوشاترينشان در روا كردن حاجات ايشان است » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از آن كه براى اعضا و جوارح درخواست توانمندى در جهت خدمت به حق مى كند ، از حضرت محبوب استوارى و استحكام دل را بر عزم و همّت براى اين خدمت مى طلبد ، و كوشش در راستاى خشيت و تداوم در متّصل بودن خدمت به حضرت ربّ را درخواست مى نمايد ، تا جايى كه در ميدان هاى پيشتازان به سويش مركب خدمت براند و در ميان شتابندگان به جانب حضرتش بشتابد و در ميان مشتاقان به كوى قربش در آيد و همانند مخلصان به او نزديك شود و چون اهل يقين از جاه و مقامش بهراسد و با اهل ايمان در جوارش گرد آيد .
يقين
فيلسوف كبير و عارف خبير صاحب تفسير « الميزان » ، مرحوم علامه ى طباطبايى در تعريف يقين فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميزان الحكمه : 2 / 952 ، المحبة (2) ، حديث 3126 .
2 ـ كافى : 2 / 199 ، باب سعى فى حاجة المؤمن ، حديث 10 .
صفحه 500
يقين دانايى و علمى است كه هيچ اشتباه و شكى در آن راه ندارد(1) . ( مانند اين كه انسان در وسط روز يقين دارد كه الآن روز است و در تاريكى شب يقين دارد كه اكنون شب است و به خود يقين دارد كه موجودى زنده و داراى آثار و صفات است ) .
براى يقين سه درجه شمرده اند : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين .
فرق ميان اين سه درجه با مثالى روشن مى شود :
علم اليقين به آتش ، مشاهده ى دود آن از پشت ديوار است و عين اليقن به آتش ، ديدن خود آتش است و حق اليقين ، سوختن در آن است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : نشانه ى اهل يقين شش خصلت است : به خدا يقين دارند ، يقين حق اليقينى ، پس به او از طريق چنين يقينى ايمان دارند ; يقين دارند كه مرگ حق است بنابراين از آثار و تبعاتش برحذرند ; و يقين دارند به اين كه برانگيخته شدن پس از مرگ حق است ، بر اين اساس از رسوايى قيامت مى ترسند ; و يقين دارند بهشت حق است ، پس به آن مشتاقند ; و يقين دارند دوزخ حق است ، پس كوشش آنان براى رهايى از آن است ; و يقين دارند حساب حق است ، پس خود را محاسبه مى كنند تا دچار حساب آنجا نشوند(2) .
يقين را با سه درجه اش مى توان از طريق آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام)به دست آورد و كسى كه از اين دو منبع به يقين نرسد از هيچ منبعى به يقين نخواهد رسيد .
راه به دست آوردن يقين از طريق قرآن به اين است كه : ابتدا از راه دقت در آيات قرآن به وحى بودن و حقانيت آن يقين كنيم و به اين حقيقت توجه نماييم كه قرآن مى فرمايد : اگر در نزول من از سوى خدا شك داريد پس يك سوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الميزان : 19 / 140 .
2 ـ تحف العقول : 20 .
صفحه 501
مانند آن بياوريد(1) .
و در آيه اى ديگر مى فرمايد : بگو : اگر جن و انس جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، هرگز مانندش را نمى توانند بياورند ، گرچه پشتيبان
يكديگر باشند(2) .
با توجه به اين دو آيه ، يقين حاصل مى شود كه اين كتاب ، وحى خداست و انسان پس از اين يقين ، به تمام محتوياتش يقين پيدا مى كند و نيز به همين صورت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) كه توضيح و تفسير قرآن است يقين برايش حاصل مى شود و نهايتاً در زمره ى اهل يقين قرار مى گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 23 ( وَإن كنتُم فِى رَيب مِمّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ ) .
2 ـ اسراء : 88 ( قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لاَ يَأْتونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيراً ) .
صفحه 502
« اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كَادَنِى فَكِدْهُ ، » اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ...
« وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، » « وَأَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِى بِجُودِكَ » « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ ، وَاحْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ »
« خدايا ! و كسى كه به من به بدى قصد كند تو قصد او كن ، و كسى كه با من مكر ورزد ، تو او را مجازات ، كن و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود ، ونزديك ترينشان در رتبه ى منزلت به تو، ومخصوص ترينشان در قرب به پيشگاهت قرار ده ، يقيناً اين همه به دست نمى آيد جز به فضل تو ، خدايا ! با جودت به من جود كن ، و با بزرگواريت به من نظر كن ، و با رحمتت مرا حفظ كن » .
دشمنانى كه به بدى قصد انسان مى كنند ، شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب است و هم اينان با آدمى به مكر و حيله معامله مى كنند . قدرت اغواگرى و وسوسه گرى و مكر و حيله ى اين دشمنان خطرناك تا جايى است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى شكست دادن ايشان خدا را به يارى و كمك خود مى طلبد .
در صفحات گذشته درباره ى شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب به طور مفصل توضيح داده شد .
انسان اگر بخواهد از بهره مندترين بندگان نزد او و نزديك ترينشان در رتبه به
صفحه 503
او و مخصوص ترينشان در قرب به پيشگاه او شود واجب و لازم است از ايمانى همراه با يقين و اخلاصى قابل قبول و اعمالى باارزش و اخلاقى نيكو و به ويژه از تقوايى كه او را از افتادن در هر گناهى حفظ كند برخوردار گردد . مگر نه اين است كه قرآن مى فرمايد :
( . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ )(1) .
« يقيناً گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست » .
براى تقوا كه پايه و اساس سعادت و خوشبختى انسان در دنيا و آخرت است سه مرحله ذكر شده است : تقواى عام ، خاص ، اخص .
تقواى عام ، انجام واجبات و ترك محرمات است .
تقواى خاص ، دورى از مكروهات بلكه از مباحات جز به اندازه ى
ضرورت است .
تقواى اخص ، اجتناب از هر چيزى است كه دل را از ياد خدا باز مى دارد .
خواجه نظام الملك و مرد باتقوا
در كتاب هاى تاريخى در شرح زندگى خواجه روايت شده : روزى با يكى از آراستگان به تقوا ملاقات كرد ، به او گفت : از من چيزى بخواه تا به تو عطا كنم ; زيرا تو نيازمندى و من غنى و صاحب مال . مرد باتقوا گفت : من از خدا چيزى جز خود او را نخواهم چه آن كه از خدا غير خدا خواستن از پست همتى است .
خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا
در حالى كه من از خدا چيزى غير خود او را طلب نمى كنم چگونه از تو طلب كنم ؟! خواجه گفت : هرگاه تو از من چيزى نمى طلبى پس اجازه ده من حاجتى از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجرات : 13 .
صفحه 504
تو بخواهم . مرد باتقوا گفت : حاجتت چيست ؟ خواجه گفت : در آن ساعت كه از خدا ياد مى كنى يادى از من كن . مرد باتقوا گفت : در آن ساعت كه من توفيق يابم خدا را ياد كنم خود را فراموش مى كنم ، چگونه تو را ياد كنم ؟! (1)
اى كه داراى مجد و شرف و بزرگى و عظمت و بزرگوارى و كرامتى ، و لازمه ى اين همه صفات ، محبت و مهربانى به غير است و لازمه ى آن محبت ، بخشش و عطاست ، پس با بزرگواريت به من نظر كن كه اگر با بزرگواريت به من نظر كنى محبت و مهربانى ات را از من دريغ نخواهى كرد و نهايتاً اين گداى تهى دست را از بخشش و عطايت بى نياز خواهى نمود : « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ » .
احمد خضرويه و دزد
آنان كه متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار
مى كنند و در حقيقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمايى از اخلاق حضرت محبوب است .
روايت است كه دزدى به خانه ى احمد خضرويه آمد ، در خانه ى او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت ، خواست با دست خالى از خانه ى احمد بيرون رود ، بزرگوارى و عطوفت احمد مانع شد كه دزد با دست خالى از خانه بيرون رود ، ندا داد : اى دزد ! راضى نيستم با دست خالى از خانه ام بيرون روى ! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شايد وسيله اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه ى من نروى . چون افق روشن صبح دميد ، بزرگى صد اشرفى به عنوان هديه نزد شيخ آورد ، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت : اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتى دست داد كه از همه ى گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 230 .
صفحه 505
بر زمين افتاد بى كبر و منى *** توبه كرد از دزدى وز رهزنى
شيخ را گفتا كه من دزدى سقط *** كرده بودم از جهالت ره غلط
يك زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمرى نديدم يافتم
يك شبى كز بهر او كردم نماز *** رستم از دزدى و گشتم بى نياز
گر به روز و شب كنم كار خدا *** نيك بختى يابم اندر دو سرا
تا بدانى تو كه اندر دو جهان *** نيست كس را با خدا هرگز زيان(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 232 .
صفحه 506
« وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً ، » وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً...
« وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ ، وَأَقِلْنِى عَثْرَتِى ، وَاغْفِرْ زَلَّتِى ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ »
«بِعِبَادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى ، »
« وَإِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى ، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى ، وَبَلِّغْنِى مُنَاىَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِي ، »
« خدايا ! زبانم را به ذكرت گويا كن ،
و دلم را به محبتت شيفته و شيدا فرما ، و بر من به نيكى اجابتت نسبت به دعايم منّت گذار ، و لغزشم را ناديده انگار ، و گناهم را بيامرز ; زيرا تو بندگانت را به عبادت و بندگى فرمان دادى ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودى ، و اجابت دعا را براى آنان ضمانت نمودى ، اى پروردگارم ! فقط روى به سوى تو داشتم و تنها دست گداييم را به جانب تو دراز كردم ، پس به عزّتت سوگند دعايم را مستجاب كن ، و مرا به آرزويم برسان ، و اميدم را از احسانت نااميد مكن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من كفايت فرما » .
زبان
از نعمت هاى بزرگى كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است ; آن هم زبانى كه مى تواند به وسيله ى آن سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند
صفحه 507
و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد .
زبان ، به همان صورت كه نيكى ها و حسناتش عظيم است زشتى ها و بدى هايش بزرگ و سنگين است ، تا جايى كه حكما درباره ى اين عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم . « زبان وزنش اندك و گناهش بزرگ است » .
زبان ، چنان كه محدث بزرگ ، فيلسوف خبير ، عارف عاشق ، ملا محسن فيض كاشانى در « محجة البيضاء » فرموده : قدرت ارتكاب نزديك به بيست گناه بزرگ را چون غيبت ، تهمت ، سخن چينى ، استهزاء به ديگران ، شايعه پراكنى ، دروغ ، فحش ، تحقير مردم و . . . دارد(1) .
قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گوياى به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگى كرده ، و اگر گفتارى جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقيقت شيطان را بندگى كرده است .
1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق .
5 ـ قول كـريم . 6 ـ قـول لـيّن . 7 ـ قـول ايـمان . 8 ـ قـول سديد .
9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بليغ .
قول حسن ، خوش زبانى با مردم است(2) .
قول احسن ، دعوت مردم به سوى خداست(3) .
قول عدل ، شهادت و گواهى در دادگاه است(4) .
قول صدق ، سخن راست و ذكر خير گذشتگان مؤمن در جامعه ى موجود است(5) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء : 6 / 190 ، كتاب آفات اللسان .
2 ـ بقره : 83 .
3 ـ فصّلت : 33 .
4 ـ انعام : 152 .
5 ـ شعراء : 84 .
صفحه 508
قول كريم ، سخن گفتن با پدر و مادر است(1) .
قول لين ، سخن به وقت امر بمعروف و نهى از منكر است(2) .
قول ايمان ، اقرار به يگانگى خدا و رسالت پيامبر است(3) .
قول سديد ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرايطى است(4) .
قول معروف ، سخن گفتن با ايتام و خانواده است(5) .
قول بليغ ، سخن رسا و مؤثر و آميخته به موعظه و حكمت و برهان است(6) .
انسان مى تواند با اين ده نوع گفتار به تجارتى وارد شود كه سودش را جز خدا كسى نمى داند . شرح اين ده حقيقت ، كتابى مستقل و جداگانه مى طلبد . در اينجا تنها به پاداش قول احسن كه هدايت مردم به سوى خداست اشاره مى شود و تفصيل بقيّه ى اقوال به رساله اى جداگانه واگذاشته مى شود .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) زمانى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براى هدايت مردم يمن و دعوت آنان به خدا گسيل داشت فرمود :
يا على ! با كسى وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت كنى .
وَايْمُ اللّهِ لأنْ يَهْدِىَ اللّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلا خَيرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . . (7) .
« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردى را هدايت كند ، براى تو از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند بهتر است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسراء : 23 .
2 ـ طه : 43 .
3 ـ بقره : 136 .
4 ـ نساء : 9 .
5 ـ نساء : 5 .
6 ـ نساء : 63 .
7 ـ كافى : 5 / 28 ، باب وصية رسول اللّه ( ص ) ، حديث 4 .
صفحه 509
نماز بر زبان ذكر خداست ، خواندن قرآن ذكر خداست ، دعاهايى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و در زمان ها و مكان هاى خاص خوانده مى شود ذكر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردى كه در آيات قرآن آمده ذكر خداست و از همه ى ذكرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج كردن زبان در هدايت گمراه به سوى دين خداست .
آمرزش زن بدكاره
ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف « روضه ى كافى » كه آخرين بخش از كتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : عابدى از كثرت عبادت پشت ابليس را شكست . روزى لشكرش را خواند و گفت : كدام يك از شما مى توانيد اين عابد را از گردونه ى عبادت خارج كنيد ؟ هركس مكر و حيله ى خود را بيان كرد ولى مقبول نيفتاد تا يكى از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه مى كنم . حيله ى او را پسنديد و وى را مأمور به گمراهى كشيدن عابد كرد !!
مأمور ابليس نزديك صومعه ى عابد آمد و با نشاطى كم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد كه عابد مهلت نمى يافت سبب نشاطش را در كثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتى مناسب علت نشاط و كثرت عبادت او را پرسيد . پاسخ داد : من گناهى مرتكب شدم و پشيمان شدم ، پشيمانى از گناه مرا آنچنان در گردونه ى عبادت قرار داد كه نه از كثرت عبادت خسته مى شوم و نه نشاطم را از دست مى دهم !! عابد در اين زمينه بى آن كه عاقلانه بينديشد و فكر كند كه اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمايى خواست . مأمور ابليس او را تشويق به زناى با زنى بدكار كه در شهر معروف به بدكارى بود كرد . عابد نزد آن شتافت . زن با ديدن چهره ى معصوم و ملكوتى عابد از حضور عابد در محلّه ى بدكاران
صفحه 510
شگفت زده شد و بنظر آورد كه عابد ساده دل فريب خورده ، به او گفت : اى عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه ى قرب نمى رسد ، كسى كه تو را تشويق به اين عمل كرده ، قصدش انحراف و گمراهى تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسيله ى صعود . اكنون به صومعه ى خود باز گرد كه تشويق كننده را نخواهى يافت ، چون او را نيافتى يقين كن كه شيطان بوده .
عابد با بيدارى باز گشت ، آن چهره ى شوم را نديد . از اين كه آن زن سبب شد كه دامنش به گناه آلوده نشود بسيار خوشحال شد . از طرفى همان شب آن زن از دنيا رفت . خدا به پيامبر زمانش خطاب كرد : با مردم در تجهيز جنازه ى او حاضر شويد ، زيرا به خاطر هدايت يكى از بندگانم همه ى گناهانش را بخشيدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم .
ما را ره توفيق نمودند و بريديم *** بر ما در تحقيق گشودند و رسيديم
يك چند به هر صومعه برديم ارادت *** يك چند به هر مدرسه گفتيم و شنيديم
اقليم معارف همه را سير نموديم *** در باغ حقايق به همه سبزه چريديم
بس عطر روان بخش ز گل ها كه گرفتيم *** بس ميوه ى دل پرور دلخواه كه چيديم
ناگاه شد از قرب نمودار درختى *** مقصود دل آن بود به كنهش چو رسيديم
ديديم چو ما ساقى ميخانه ى توحيد *** يك جرعه از آن باده ى بى رنگ چشيديم
دادند به ما عيش مصفّاى مؤبّد *** در سايه ى آن رحل اقامت چو كشيديم
ضمانت اجابت دعا
گرچه قرآن مجيد فرموده :
( وَإِذَا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ . . . )(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 186 .
صفحه 511
« و هرگاه بندگانم درباره ى من از تو بپرسند ، بگو : من نزديكم دعاى دعا كننده را اجابت مى كنم » .
و همچنين فرموده :
( . . . ادْعونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . )(1) .
« مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم » .
ولى به اين حقيقت بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : ضمانت اجابت دعا در رابطه با هر دعايى نيست ، بلكه با دعايى است كه دعا كننده و نيز اصل دعا همراه با شرايطى باشد كه در قرآن و روايات بيان شده است .
ممكن است كسى با حال تضرّع از خدا بخواهد همه ى ثروت دنيا را ويژه ى من كن و عمرم را تا قيامت طولانى نما و چهره ام را از يوسف زيباتر قرار ده و صدايم را از داود خوش تر فرما و شجاعتم را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) افزون كن و سلطنت بر همه ى زمين و همه ى مردمش را به من واگذار و هرچه را به خير هركس و به زيان هر انسانى بخواهم مستجاب كن !!
اينگونه دعاها چون دعاكننده و اصل دعا عريان از شرايط لازم است ، هيچ ضمانت و تعهدى را از سوى حضرت حق به دنبال ندارد .
عارفان به حقايق و عاشقان معارف و صادقان با كمال ، هم خود واجد شرايط اند و هم دعايشان دعاى بر پايه ى مصلحت دنيا و آخرت آنان است . اگر دعا كنند و در دنيا مستجاب شود ، به محضر محبوب سپاسگزارى مى كنند و اگر در دنيا مستجاب نشود كمترين ملالى به خود راه نمى دهند ، بلكه صبر مىورزند و منتظر مى مانند تا در وقت ويژه اش به اجابت برسد .
روايات مى گويند : دعا ، سلاح پيامبران و سلاح مؤمن است . دعا ، قضاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غافر : 60 .
صفحه 512
استوارى را كه راه فرارى از آن نيست برمى گرداند و تقدير شده و نشده را از انسان دفع مى كند و انواع بلاها را برطرف مى نمايد و از هر درد و بيمارى و مرضى شفاست .
روايات اهل بيت (عليهم السلام) شرايط دعا كننده و دعاى قابل استجابت را به اين صورت بيان مى كنند : اخلاص در دعا ، معرفت به اين كه همه چيز در دست قدرت حق است ، عمل به واجبات ، داشتن قلب پاك ، زبان صادق ، حلال بودن لقمه ، پاك شدن از حق الناس ، حضور قلب ، رقّت قلب ، گفتن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » در ابتداى دعا ، فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد ، اقرار به گناه ، تضرّع و زارى ، صورت بر خاك گذاردن ، خواندن دو ركعت نماز ، يقين ورزيدن به اجابت ، ديگران را در دعا بر خود مقدم داشتن ، پرهيز از خواستن امور نابجا ، دعا در ميان جمع ، دعا در پنهان و خلوت ، اميد به اجابت .
هنگامى كه شرايط لازم در دعا كننده جمع شود و شرايط خود دعا هم رعايت گردد ، يقيناً دعاى چنين دعا كننده اى به اجابت خواهد رسيد .
دعاى سه گرفتار
جابر جعفى كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند : سه مسافر در سفرشان به كوهى رسيدند كه غارى در بلنداى آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و چون قالبى كه براى در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه ى نجات را به روى آنان بست !
به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتى وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويى به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصى ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهى .
صفحه 513
اولى گفت : خدايا ! تو آگاهى دنبال زنى صاحب جمال رفتم ، مال زيادى به او دادم تا خود را براى من حاضر كرد ، وقتى كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتى به روى ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .
دومى گفت : خدايا ! تعدادى كارگر براى زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكى از آنان گفت : من به اندازه ى دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روى گرداند و رفت ، من به اندازه ى نصف درهم در گوشه اى از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزى آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره ى زراعت نصف درهم بود و ساليانى چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضاى تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشى ديگر از سنگ كنار رفت .
سومى گفت : خدايا ! شبى پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيرى براى آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو مى دانى كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند(1) .
دعاى غلام سياه گمنام
روايت شده : بنى اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند ، با هفتاد هزار نفر براى طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : اى موسى ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالى كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نور الثقلين : 3 / 249 .
صفحه 514
گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا مى خوانيد در حالى كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده اى از بندگان من كه او را بُرخ مى گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .
موسى سراغ برخ را گرفت ولى او را نيافت ، تا روزى در راهى عبور مى كرد ، غلام سياهى را ديد كه در پيشانى اش اثر سجود بود و چيزى در گردنش انداخته ، موسى به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتى است در جستجوى توام ، به خاطر آمدن باران براى ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روى بندگانت از شئون تو نيست ، بخلى در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده ى لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچى كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودى ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه اى باران آمد كه بنى اسرائيل سيراب شدند(1) .
دعاى غلام حضرت سجّاد(عليه السلام)
سعيد بن مسيب از فقهاى بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) است .
عبدالملك مروان نماينده اى به مدينه فرستاد تا از دختر سعيد كه داراى جمال صورت و سيرت بود برايش خواستگارى كنند . سعيد به فرماندار مدينه گفت : هرگز حاضر نيستم دخترم را به ازدواج سلطان مملكت و پادشاه كشور درآورم !
روزى به يكى از شاگردانش گفت : چرا چند روز است به كلاس درس نمى آيى ؟ گفت : همسرم از دنيا رفت ، مشغله ى تجهيز او مانع از آمدنم به كلاس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 453 .
صفحه 515
درس شد . سعيد گفت : براى خود همسرى اختيار كن . گفت : استاد از مال دنيا بيش از دو درهم ندارم . گفت : دختر مرا مى خواهى ؟ پاسخ داد : استاد خود مى دانى . استاد دختر را براى طلبه ى خود عقد بست .
سعيد چهل سال بود به خانه ى كسى نرفته بود ، شاگردش مى گويد : غروب در خانه ام را زدند ، وقتى باز كردم ديدم سعيد بن مسيب است ، دخترش را به من تحويل داد و رفت . گفتم : دختر چه دارى ؟ گفت : حافظ قرآنم . گفتم : مهريه ؟ گفت : يك حديث مرا كافى است ! گفتم :
جِهادُ المَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ(1) .
« جهاد زن ، نيكو شوهر دارى است » .
اين سعيد با اين همه زهد و تقوا و درستى و كرامت و پاكى و خلوص مى گويد : در مدينه قحطى و كم بارانى شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولى آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه ى حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه ى غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من مى خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامى كه باقى مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من مى خواستم . حضرت فرمود : اى غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه مى كند او را رها كردم و از خانه ى امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 5 / 9 ، باب جهاد الرجل و المرأة ، حديث 1 .
صفحه 516
سجده مى گذارد و لقاى حق را درخواست مى كند و همان لحظه به خواسته اش مى رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه ى غلام حاضر شو !
اى كه هم دردى وهم درمان من *** وى كه هم جانى و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانى فرست *** اى دواى درد بى درمان من
تا به كى سوزد دلم در آتشت *** رحمى آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپايم گرفت *** سوخت خشك و تر ز خان و مان من
راز خود هرچند پنهان داشتم *** فاش كرد اين ديده ى گريان من
دعاى حضرت حسين (عليه السلام)
« مناقب » ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت « تهذيب » شيخ طوسى روايت مى كند : زنى مشغول طواف خانه ى خدا بود ، مردى هم در رديف او طواف مى كرد . مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد ; دستش به بدن زن چسبيد ، طواف هر دو قطع شد ، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند . فقها را جهت فتوا در اين پيش آمد عجيب خواستند . همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگى كنار كعبه مرتكب شده ، بايد دستش قطع شود . يك نفر گفت : پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت حسين (عليه السلام) خبر دهيم تا او چه نظر دهد ؟ وقتى به حضرت خبر دادند به سوى كعبه آمد . دو دست به دعا برداشت ، به درگاه حق ناليد تا دست آن مرد رها شد ، عرضه داشتند او را جريمه كنيم ؟ فرمود : جايى كه خدا او را بخشيد شما چه كنيد ؟ (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مناقب ابن شهر آشوب : 4 / 51 .
صفحه 517
دعاى نيمه شب زندانى
در روزگار حكومت عبداللّه بن طاهر برخى از جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم و كاروان ها بود ناامن شد . امير عبداللّه عده ى معينى را به پاسدارى از جادّه ها گماشت . در يكى از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مركز حكومت گسيل دادند ، ولى يكى از آنان نيمه شب فرار كرد . فرمانده ى پاسداران به نظرش آمد كه شايد عبداللّه بن طاهر بگويد از او رشوه گرفتى و وى را فرارى دادى ، پس خود بايد به جاى او جريمه شود . حلاج بى گناهى را كه براى گذران معيشت از شهرى به شهرى به مزدورى مى رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تكميل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازيد .
شبى مأموران به زندان آمدند و دو نفر را براى اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در اين ميان گفت : فرزندانم گمان مى كنند در شهرى نزد استادى مشغول كارم ، چه خبر دارند كه ستمگرى مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ى شب دو ركعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نياز با حضرت بى نياز شد .
عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب ديد چهار بار از تختش به زمين افتاد . از خواب پريد ، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و خوابيد . خواب ديد چهار مار سياه پرقدرت حمله كردند و تختش را سرنگون ساختند ; بيدار شد . چراغ طلبيد و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومى در اين وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوى زياد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالى عجيب ديدند ، او را نزد امير آوردند ، پس از روشن شدن جريان فرمان داد : ده هزار دينار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت
صفحه 518
است : 1 ـ حلالم كن . 2 ـ اين هديه را بپذير . 3 ـ هر زمان حاجتى داشتى نزد من آى تا حاجتت را روا كنم .
حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را مى پذيرم و آن حلال كردن تو و قبول اين هديه است ، ولى سومى را هرگز نمى پذيرم ; زيرا كمال ناجوانمردى است كه درگاهى كه به خاطر ناله و زارى من تخت تو را سرنگون كرد رها كنم و به درگاه مخلوق ضعيف هيچ كاره روم !
پروردگارا ! آرزويم اين است كه از گناهانم درگذرى و نسبت به آينده توفيق ترك گناهم دهى و زمينه ى بندگى و عبادت خالصانه را برايم فراهم آورى و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بكار گيرى و قلبم را به سرمايه ى عشق و شيفتگى به خود بيارايى و بيمارى هاى فكرى و روحى مرا درمان كنى و در آخرت شفاعت اوليا و همنشينى با آنان را نصيبم نمايى . اين است آرزوى من اى محبوب من و همه ى اميدم ; اين است كه مرا به آرزويم برسانى و از فضل و احسانت اميدم را به نااميدى تغيير ندهى .
روايت شده رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به شخصى كه در آستانه ى مرگ بود فرمود : خود را چگونه مى يابى ؟ گفت : از گناهانم مى ترسم و به رحمت حق اميدوارم . حضرت فرمود : اين معنا در دل كسى جمع نمى شود مگر آن كه خداى مهربان او را از آنچه مى ترسد ايمن گرداند و آنچه را اميدوار باشد به او عنايت نمايد .
پروردگارا ! آرزويم نسبت به تو آرزوى بى جايى نيست و اميدم به حضرتت اميد بى دليلى نمى باشد . تو خود را در قرآن مجيد غفار و عفوّ و شكور و كريم و ارحم الرّاحمين و داراى فضل معرفى كرده اى . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولى با همه ى وجود به تو اميدوارم . اگر با توسل به دعاى كميل به پيشگاهت آمده ام ، كرم و لطف و رحمت و بزرگوارى تو سبب آمدن من شد . من يقين دارم كه سائلى از اين درگاه دست خالى برنمى گردد و اميد كسى را در
صفحه 519
اين پيشگاه نااميد نمى كنند و احدى را از اين آستانه نمى رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن يزيد را با آن گناه سنگين و كم نظيرش ، و آسيه همسر فرعون را پس از ايمان آوردنش ، و فضيل عياض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهكار ديگر را كه همه به تو و به كرم و لطفت چشم اميد داشتند پذيرفتى و بخشيدى و پاداش دادى ; چگونه من به خود نااميدى راه دهم در حالى كه نااميدى از رحمتت را در قرآن مجيد مساوى با كفر دانسته اى ! (1)
باران رحمت
امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جدّش روايت مى كند : اهل كوفه خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و از خشكسالى و نيامدن باران شكايت كردند و عرضه داشتند : براى ما از خدا درخواست باران كن . اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : از خدا درخواست باران كن . امام حسين (عليه السلام) حمد و ثناى حق را به جا آورد و بر پيامبر درود فرستاد و به پيشگاه حق عرضه داشت : اى عطا كننده ى خيرات و نازل كننده ى بركات ، آب فراوان بر ما ببار و باران بسيار و وسيع و خوشگوار و باعظمت كه بندگانت را از ناتوانى برهاند و سرزمين هاى مرده را زنده كند به ما عطا فرما . آمين رب العالمين .
چون از دعايش فراغت يافت ناگهان باران فراوانى باريد تا جايى كه عربى از بعضى از نواحى كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را از فراوانى آب چنان ديدم كه بخشى از آب در بخشى ديگر موج مى زد(2) .
خدايا ! مردم كوفه را با دعاى بنده ى خاص خود از باران رحمت سيراب كردى ; باران رحمت و مغفرتت را بر ما بباران تا گناهان و آلودگى ها را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يوسف : 87 .
2 ـ بحار الانوار : 44 / 187 ، باب 25 ، حديث 16 .
صفحه 520
پرونده ى ما بشويد و ما را از سنگينى معاصى و وزر و وبالش نجات دهد و گياه نشاط معنوى و نهال عبادت و بندگى را در سرزمين وجود ما بروياند ، كه ما به اميد كرم تو به اين درگاه آمده ايم و روى عذرخواهى به خاك آستانه ات گذاشته ايم و دست گدايى و حاجت به سويت برداشته ايم و يقين داريم كه با كرم و لطفت از ما درخواهى گذشت .
به اميد كرم
جوانى از كويى مى گذشت ، صيدى را بر شاخه ى درختى ديد ، تيرى انداخت تا آن را شكار كند ، ولى تير به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را كشت . عده اى را در اطراف باغ دستگير كردند . جوان تيرانداز وارد معركه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : اين جوان به تير تيراندازى كشته شده . گفت : تير را نزد من آوريد تا نظر دهم . تير را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگويم اينان كه دستگير كرده ايد رها مى كنيد ؟ گفتند : آرى . گفت : براى شكار صيدى تير از دست من رها شد ولى به قلب اين جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه مى خواهيد انجام دهيد . پدر داغ ديده گفت : جوان خطايت را دانستم ، اعتراف و اقرارت براى چيست ؟ گفت : به اميد كرم تو كه چون اقرار كنم از من گذشت مى كنى . گفت : از تو گذشتم(1) . اكنون اى اكرم الاكرمين ما به اميد اين كه با كرم بى نهايتت از ما گذشت مى كنى ، خاكسارانه به تمام گناهان و خطاهايمان اعتراف مى كنيم و به معاصى و خلاف كاريهايمان اقرار مى نماييم .
جز خدا را بندگى تلخ است تلخ *** غير را افكندگى تلخ است تلخ
زيستن در هجر او زهر است زهر *** بىوصالش زندگى تلخ است تلخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روضة المذنبين : 170 .
صفحه 521
جز به عشقش نيست شيرين كام جان *** روح را افسردگى تلخ است تلخ
گر نبودى مرگ مشكل مى شدى *** در بلا پايندگى تلخ است تلخ
از گناه امروز اينجا توبه كن *** بر ملا شرمندگى تلخ است تلخ
عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگى تلخ است تلخ
تا رسد در تو مدد كن « فيض » را *** در رهت واماندگى تلخ است تلخ(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/679 ، غزل 219 .
صفحه 522
« يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ ، » يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...
« يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ ، »
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّى اللّهُ »
« عَلَى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »
« اى مهربانى كه با سرعتى فوق تصور از بنده ات راضى مى شوى ،
كسى را كه جز دعا در اختيار ندارد بيامرز ، زيرا تو هرچه بخواهى انجام مى دهى ، اى كسى كه نامش دوا ، و يادش درمان ، و طاعتش توانگرى است ، رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميد ، و ساز و برگش گريه است ، اى كسى كه نعمت هايش كامل و فراوان است ، اى برطرف كننده ى بلاها و سختى ها ، اى نور و روشنايى وحشت زدگانِ در تاريكى ها ، اى داناى ناآموخته ، بر محمد
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ى از خاندانش » .
حقايق ملكوتى و دقايق عرشى
سرعت رضايت خدا از بنده اى كه به سبب گناه مورد خشم قرار گرفته و مطرود بارگاه شده و اكنون متوسل به توبه و انابه و دعا گشته ، به خاطر رحمت
صفحه 523
بى نهايت مولا و لطف و رأفت فراوان حضرت اللّه و كرامت و محبت وجود مبارك حضرت حق است . به اين علت كسى را كه عمرى در گناه دست و پا مى زده و روز و شبى را بدون خطا به سر نبرده ، با لحظه اى توبه و انابه و پشيمانى و ندامت مى بخشد و از همه ى گناهانش درمى گذرد و عمل اندكش را كه همان توبه و دعاست مى پذيرد و وى را مورد عنايت ويژه قرار مى دهد !
به اين سبب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جمله ى ملكوتى « يا سريع الرّضا » عرضه مى دارد : بيامرز كسى را كه جز دعا مالك و اختيار دار چيزى نيست ; زيرا كه دعا و زارى واقعى دلالت دارد بر كمال فقر و تهى دستى و ذلت و مسكنت و بيچارگى ، و اين كه دعا كننده وسيله اى از طاعت و عبادت و خيرات كه به واسطه ى آنها مورد مغفرت قرار گيرد ندارد و مالك سود و زيانى نيست و قدرت جلب منفعت و دفع ضررى را ندارد و اين كه به پيشگاهت به دعا و زارى آمده ، جز به توفيق و لطف تو نيامده و در حقيقت اين دعا و زارى هم كشش رحمت و عنايت توست كه اگر اين كشش و جاذبه را هم به سوى او توجه نمى دادى هرگز نمى توانست زبان به دعا بگشايد و قلب و جان را در گردونه ى حال قرار دهد و از ديده ى خود قطره ى اشكى ببارد .
چنين بنده اى البته سزاوار مغفرت و ترحم و محبت توست و بايد با تضرع و زارى به عنوان دعا به حضرتت عرضه بدارد : كريم از تهى دست و فقير نمى پرسد چه آورده اى ، بلكه از راه لطف و محبت مى پرسد چه مى خواهى ؟ و بايد بگويد : اين كه فرموده اى اگر يك قدم به سوى من آييد من ده قدم به سوى شما مى آيم ، اى مولاى مهربان من ! چنان درمانده و مضطر و بيچاره ام ، و چنان از پاافتاده و ناتوانم كه اين يك قدم را هم نمى توانم به سوى تو آيم ، اين يك قدم را نيز تو به سوى اين فقير تهى دست بيا ، تا از اسارت هوا و زندان نفس و زنجيرهايى كه شيطان به دست و پاى جانش نهاده آزاد شود و در فضاى
صفحه 524
رحمت و مغفرتت به پرواز آيد .
اى كريم ترين كريمان مى گويند : اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده ى عاشق و عارف تو بر كفن سلمان نوشت :
وَفَدْتُ عَلَى الكَريمِ بِغَيرِ زَاد *** مِنَ الحَسَناتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ
وَحَملُ الزّادِ أقبَحُ كُل شَىء *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلى الكَرِيمِ(1)
تهى دست و با كشكول خالى از خوبى ها و بدون دل سالم ، بر كريم وارد شدم . حمل كردن زاد و توشه هنگامى كه ورود بر كريم است زشت ترين چيزهاست .
پروردگارا ! تهى دست و بى نوايى هستم كه بر تو واردم و چيزى هم كه لايق تو باشد به محضرت نياورده ام . اين گداى محتاج را از خزانه ى كرمت تا جايى مورد محبت قرار ده كه همه ى گناهانش بخشيده شود و بدنش بر آتش دوزخ حرام گردد و راهش به سوى بهشت باز شود و به سعادت دنيا و آخرت و به اوج خوشنودى و رضايت تو برسد .
اى وجود مباركى كه هر كارى بخواهى بر اساس حكمت و مصلحت و عدل و داد و رأفت و رحمت انجام مى دهى و كسى را نسبت به آنچه انجام مى دهى حقّ چون و چرا نيست .
در اين كه نام تو دواى درد ماست ، اهل حقيقت و سالكان مسلك عشق و محبت و عارفان وادى معرفت كلماتى دارند . گروهى از آنان مى گويند : شايد مراد از اين نام همان الفاظ تدوينى باشد كه البته داراى اثرات فراوان و خواص بسيار است . يكى از آثار و خواصش اين است كه هرگاه دعا كننده محبوبش را با اسماء و نام هايى كه ويژه ى اوست صدا بزند ، محبوب كه حبيب را خواننده ى نام زيبايش مى بيند پاسخ او را مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 530 .
صفحه 525
( ولِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا )(1) .
« و براى خدا نام هايى نيكوترى است ، پس او را با همان نام ها بخوانيد » .
هنگامى كه عبد محتاج ، دست به پيشگاهش بردارد و به اميد اين كه مورد عنايت قرار گيرد ، با دل پر درد و زبان پاك چه در جلوت و چه در خلوت ، چه ميان جمع و چه در تنهايى فرياد بزند : « يا اللّه » ، « يا رحمن » ، « يا كريم » ، « يا ربّ » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، محال است شنونده ى كريمى چون حضرت حق پاسخ او را ندهد .
روايات مى گويد : مراد از اسماء و نام هاى حق ، امام معصوم و ولى كامل و انسان جامع است كه مظهر تام و جلوه گاه معانى و مفاهيم اسماء است كه هر دردمندى كه دچار درد فكرى و روحى و بيمارى باطنى است به او متوسل شود درمان مى شود .
آرى ، با توسل به انسان كامل همه ى درهاى هدايت و سعادت به روى انسان باز مى شود و از بيمارى شرك و كفر و نفاق و بيمارى هاى اخلاقى و عملى نجات مى يابد .
انسان كامل ، اسم اعظم حق است كه نسبت به آسياى هستى به منزله ى قطب و محور است، چنانكه درباره ى ولى اللّه الأعظم حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) وارد شده :
وَهُوَ الَّذِى بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيَا ، وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ وَالسَّمَاءُ .
« بقاى دنيا به بقاى اوست ، و انسان ها به بركت او به رزق و روزى مى رسند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 180 .
صفحه 526
و ثبات زمين و آسمان ها متكى به وجود اوست » .
در هر صورت عاشق ، با نام و اسم معشوق و مسمّاى اسم كه وجود معشوق است آشناست و با توسل به اسم و نام او به محضرش مشرف مى شود و دردهايش را با نظر لطف و محبت معشوق درمان مى كند و چيزى در اين جهان هستى براى او لذيذتر از گفتن نام معشوق و شنيدن اسم محبوب نيست .
در روايت است كه حضرت خليل را گوسفندانى زياد در اختيار بود . گروهى از فرشتگان چنين گمان كردند كه دوستى و محبتش نسبت به حضرت حق با دوستى كه از ثروت در اختيار اوست ارتباط دارد . خداى مهربان ، جبرئيل را براى بيدارى آنان برگماشت تا بر تپه اى درآيد و ندا دهد :
« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » .
حضرت خليل از شنيدن نام محبوب بى تاب شد و با زبان حال گفت :
اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست *** تا جام و جامه بذل كنم بر پيام دوست
پس به دنبال آن آواز به سوى تپه دويد ولى كسى را نيافت ، گفت : اى گوينده ى نيكو زبان ، اگر يك بار ديگر نام معشوقم را بر زبان جارى كنى ، نصف گوسفندانم را به تو مى بخشم . جبرئيل باز نام حق را ندا داد . حضرت خليل از شدت اشتياق از خود بى خود شد ، چون به حال عادى بازگشت ، فرياد كشيد : يك بار ديگر نام محبوبم را ندا ده تا همه ى گوسفندانم را به تو وا گذارم . جبرئيل باز نام حق را آواز داد . حضرت ناله اى زد و گفت : ديگر چيزى ندارم كه فداى نام او كنم پس بيا و وجودم را مالك شو !
صفحه 527
محبوبا ! به كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است رحم كن ، تا با رحمت تو از هر نوع تهى دستى نجات يابد و نام تو دواى دردش باشد و ياد تو شفاى دردش گردد و طاعت و عبادتت موجب توانگريش شود .
« يا اللّه » ، « يا ربّ » ، « يا كريم » ، « يا حبيب » ، « يا أنيس » ، « يا مونس » ،
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فى الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل على محمد و آل محمد » .
پايان شرح دعاى كميل ;
25 شوال مصادف با روز شهادت
امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)
برابر با 10 / 10 / 1381 شمسى
1 ـ غرر الحكم : 153 ، لاينفع قول بخير العمل ، حديث 2838 ; ميزان الحكمه : 9 / 4050 ، العمل ، حديث 14260 .
2 ـ غرر الحكم : 151 ، حديث 2777 ; ميزان الحكمه : 9/405 ، النحل ، حديث 14264 .
3 ـ مستدرك الوسائل : 1/130 ، باب 19 ، حديث 177 ; ميزان الحكمه : 9 / 4060 ، العمل ، حديث 14292 .
4 ـ غرر الحكم : 155 ، الاخلاص فى العمل و آثاره ، حديث 2899 .
« برترين اعمال پاكى ايمان و درستى ورع و يقين است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
دَعَا اللّهُ النّاسَ فِى الدُّنيا بِآبائِهِم لِيَتَعَارَفُوا ، وَفِى الآخِرَةِ بِأعْمالِهِم لِيَجَازَوُا(1) .
« خدا مردم را در دنيا به پدرانشان خواند تا يكديگر را بشناسند و در آخرت به اعمالشان مى خواند تا پاداش و جزا دهد » پس فرمود : ( يا أَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا ، يا أَيُّهَا الَّذينَ كَفَروا ) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أفضَلُ الأعمَالِ إيمَانٌ بِاللّهِ وَتَصديقٌ بِه وَجِهادٌ فِى سَبيلِ اللّهِ وَحَجٌّ مَبرورٌ ، وَأهوَنُ عَليكَ مِن ذَلكَ إطعامُ الطَّعامِ وَلِينُ الكَلامِ وَالسَّماحَةُ وَحُسنُ الخُلقِ ، وَأهونُ عَليكَ مِن ذَلكَ لا تَتَّهِمُ اللّهَ فِى شَىْء قَضاهُ اللّهُ عَلَيكَ(2) .
« برترين اعمال ايمان به خدا و باور داشتن آن و جهاد در راه خدا و حج قبول شده است ، و سبك تر از اينها بر تو خوراندن طعام به فقير و نرمى در سخن و سهل بودن و خوش اخلاقى است ، و سبك تر از اينها بر تو اين است كه خدا را در حكمى كه بر تو نموده متهم نكنى » .
و نيز آن حضرت فرمود :
سَيّدُ الأعمَالِ ثَلاثُ خِصال : إنصافُكَ مِن نَفسِكَ ، وَمُواسَاتُكَ الأَخُ فِى اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ ، وَذِكرُ اللّهِ تَعالى عَلى كُلِّ حال(3) .
« سرور اعمال سه خصلت است : انصاف دادنت به همه از جانب خود ، و يارى دادنت به برادر دينى ، و ياد خدا در همه حال » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 78 / 208 ، باب 23 ، حديث 72 .
2 ـ كنز العمّال : 43639 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل (1) ، حديث 1422 .
3 ـ مشكاة الانوار : 55 ، الفصل الخامس عشر ; ميزان الحكمه : 9/4064 ، العمل (1) ، حديث 14326 .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
فَطُوبَى لِمَن أخلَصَ لِلّهِ عَمَلَهُ وَعِلمَه وَحُبَّه وَبُغضَه وَأخذَه وَتَركَه وَكَلامَه وَصَمتَه وَفِعلَه وَقَولَه(1) .
« خوشبخت و رستگار كسى است كه دانش و كردارش ، دوستى و دشمنى اش ، گرفتن و رها كردنش ، سخن گفتن و سكوتش ، رفتار و گفتارش ، بر پايه ى اخلاص و رضاى خدا باشد » .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در وصيّتش به ابوذر فرمود :
كُن بِالعَمَلِ بِالتَّقوَى أشدَّ اهتِمَاماً مِنكَ بِالعَمَلِ ; فَإنَّهُ لاَ يَقِلُّ عَمَلٌ بِالتَّقوَى ، وَكَيفَ يَقِلُّ عَمَلٌ يُتَقَبَّل يَقُولُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ : ( إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقينَ )(2) .
« اهتمامت به عمل آراسته به تقوى بيشتر از عمل باشد ، زيرا عمل آراسته به تقوى كم و اندك نيست و چگونه عملى كه قبول مى شود كم و اندك باشد ، خداى عز و جل مى فرمايد : خدا فقط از پرهيزكاران قبول مى كند » .
حضرت على (عليه السلام) مى فرمايد :
إنَّكَ لَن يُتَقَبَّلُ مِن عَمَلِكَ إلاّ مَا أخلَصتَ فِيهِ(3) .
« يقيناً از عملت جز آنچه در آن اخلاص ورزيده اى قبول نمى شود » .
در هر صورت ، عمل از انسانى كه داراى ايمان ، اخلاص ، يقين و ورع باشد بدون ترديد مورد قبول است و عمل مقبول ، چنان داراى ارزش است كه از امام صادق (عليه السلام) درباره ى آن روايت شده است :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 91 ; بحار الانوار : 74 / 241 ، باب 9 ، حديث 1 .
2 ـ بحار الانوار : 74/88 ، باب 4 ; ميزان الحكمه : 9 / 4066 ، العمل ، حديث 14333 .
3 ـ غرر الحكم : 155 ، حديث 2913 ; ميزان الحكمه : 9/4066 ، العمل ، حديث 14335 .
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ صَلاةً واحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ ، وَمَن قَبِلَ مِنْهُ حَسَنَةً لَم يُعَذِّبْهُ(1) .
« كسى كه خدا از او يك نماز بپذيرد او را عذاب نخواهد كرد و از كسى كه يك كار خوب پذيرفته شود ، دچار عذاب نمى شود » .
مَن قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ حَسَنَةً وَاحِدَةً لَم يُعَذِّبْهُ أبَداً وَدَخَلَ الجَنَّةَ(2) .
« كسى كه خدا يك كار خوب از او بپذيرد ، هرگز او را عذاب نمى كند و وارد بهشت مى شود » .
خدايا ! ما را از سستى و كسالت در عمل حفظ كن و بر نشاط ما نسبت به عبادت و كوشش شايسته بيفزاى و دل ما را بيدارى كامل عنايت كن .
اى در اين خوابگه بى خبران *** بى خبر خفته چو كوران و كران
سر برآور كه در اين پرده سراى *** مى رسد بانگ سرود از همه جاى
بلبل از منبر گل نغمه نواز *** قمرى از سرو سهى زمزمه ساز
بانگ برداشته مرغ سحرى *** كرده بر خفته دلان نوحه گرى
چرخ در گردش از اين بانگ و نوا *** كوه در رقص از اين صوت و صدا
هيچ از جاى نمى خيزى تو *** اللّه اللّه چه گران خيزى تو
ساعتى ترك گران جانى كن *** شوق را سلسله جنبانى كن
بگسل از پاى خود اين لنگر گِل *** گام زن شو به سوى كشور دل
آستين بر سر عالم افشان *** دامن از طينت آدم افشان
سنگ بر شيشه ى ناموس انداز *** خاك در خرقه ى سالوس انداز
همه ذرات جهان در رقص اند *** رو نهاده به كمال از نقص اند
تو هم از نقص قدم نِه به كمال *** دامن افشان ز سر جاه و جلال
خواب بگذار كه بى خوابى بِه *** ديده را سرمه ى بى خوابى دِه
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 3/266 ، باب فضل الصلاة ، حديث 11 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14350 .
2 ـ مجموعه ى ورام : 2/86 ; ميزان الحكمه : 9 / 4070 ، العمل ، حديث 14351 .
قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى... « قَوِّ عَلَى خِدْمَتِكَ جَوَارِحِى ، وَاشْدُدْ عَلَى الْعَزِيمَةِ جَوَانِحِى ، »
« وَهَبْ لِىَ الْجِدَّ فِى خَشْيَتِكَ ، وَالدَّوَامَ فِى الاِْتِّصَالِ بِخِدْمَتِكَ ، حَتَّى »
« أَسْرَحَ إِلَيْكَ فِى مَيَادِينِ السَّابِقِينَ ، وَأُسْرِعَ إِلَيْكَ فِى الْبَارِزِينَ ، »
« وَأَشْتَاقَ إلَى قُرْبِكَ فِى الْمُشْتَاقِينَ ، وَأَدْنُوَ مِنْكَ دُنُوَّ الْمُخْلِصِينَ ، » « وَ أَخَافَكَ مَخَافَةَ الْمُوقِنِينَ ، وَأَجْتَمِعَ فِى جِوَارِكَ مَعَ الْمُؤْمِنِينَ »
« پروردگارا ! اعضايم را بر خدمتت نيرومند ساز ،
و دلم را بر عزم بندگى محكم كن ، و كوشش در خشيت و پرواى از وجود باعظمتت را و دوام در پيوستگى به خدمتت را به من ارزانى دار ، تا در ميدان هاى پيشتازان به سويت برانم ، و در ميان شتابندگان به سويت بشتابم ، و در ميان مشتاقان به كوى قرب تو آيم ، و همانند مخلصان به تو نزديك شوم ، و چون يقين داران از بزرگى و جلالت بهراسم ، و با اهل ايمان در جوارت گرد آيم » .
درخواست توانمندى
اميرالمؤمنين (عليه السلام) آن عارف عاشق و مناجاتى صادق و به معارف ناطق ، در اين بخش از دعا تمام درهاى رحمت حق را به روى خود باز مى بيند و زمينه ى استجابت دعا را از جانب محبوب آماده مى نگرد ، به همين خاطر خواسته هاى بسيار بسيار با ارزشش را كه خواسته هايى صد در صد معنوى است
و خواسته هايى است كه انسان را به نهايت كمال و رشد مى رساند و همه ى آنها نشانگر عرفان و معرفت و شناخت كامل و جامع دعا كننده است از حضرت حق طلب مى كند .
از حضرت دوست مى خواهد كه اعضايش را در راه خدمت به معشوق كه در حقيقت عبادت خالصانه و بندگى كامل است و نيز خدمت به بندگان مؤمن كه در حقيقت خدمت به خداست ، توانمندى و نيرو بخشد .
هرگاه اين نيروى معنوى و قدرت روحانى و قوّت ملكوتى ، از جانب حضرت حق به سالك افاضه شود ، لذّتى براى او بهتر و شيرين تر از عبادت و خدمت به عباد حق نخواهد بود .
شرايط افاضه ى نعمات خاص الهى
بر سالك لازم است زمينه ى افاضه شدن اين نعمت عظيم را كه امورى چند است فراهم آورد :
1 ـ اجتناب و دورى از معاشرت و مصاحبت با مردمى كه از ايمان و تقواى لازم برخوردار نيستند و آمادگى به دست آوردن ايمان و تقواى لازم را هم از خود نشان نمى دهند . و در عوض مصاحبت نمودن با اولياى الهى و عالمان ربانى و اهل حال و آنان كه بخشى از مراحل سلوك را پيموده اند .
2 ـ اجتناب از لقمه ى شبهه ناك ، چه رسد به لقمه ى حرام و دورى نمودن از مهمانى ها و سفره هايى كه صاحبانش از اين كه ثروت و مال و غذا را از كجا به دست آورند باكى ندارند .
3 ـ پيراستن باطن از رذايل اخلاقى و خبائث نفسانى و افراط در شهوات حيوانى و آراستنش به حسنات اخلاقى و حقايق ملكوتى و خاطرات رحمانى .
4 ـ اجتناب از پرخورى و شكم چرانى ، كه برانگيزنده ى حالات شيطانى
و سدّ كننده ى راه الهامات ربانى و ادراكات عرشى است .
5 ـ دورى از پرخوابى و افراط در استراحت ، كه سبب كسل شدن از طاعت و باعث مرگ روح انسانيت است .
درباره ى معاشرت بى پايه و بى رويه و معاشر سوء و لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و شكم چرانى و پرخوابى و افراط در استراحت ، روايات بسيار مهمى در كتاب هاى حديث نقل شده است كه به بعضى از آنها
اشاره مى شود .
معاشرت و معاشر
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود :
أوحَشُ الوَحشَةِ قَرينُ السُّوءِ(1) .
« وحشتناك ترين وحشت مصاحب و رفيق بد است » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مُجَالَسةَ قَرينِ السّوءِ ، فَإنَّهُ يُهلِكُ مُقارِنَهُ وَيُردِى مُصاحِبَهُ(2) .
« از همنشينى با رفيق بد بپرهيز ، زيرا او رفيقش را هلاك مى كند و مصاحبش را از جهت مادى و معنوى ساقط مى نمايد » .
حضرت جواد (عليه السلام) فرمود :
إيّاكَ وَمُصَاحَبَةَ الشَّريرِ فَإنَّهُ كَالسَّيفِ المَسْلُولِ يَحسنُ مَنظَرُهُ وَيَقبَحُ أثَرُهُ(3) .
« از همنشينى با شرير بپرهيز ، زيرا او مانند شمشير كشيده است كه منظره اش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 71 / 666 ، باب 10 ، حديث 32 .
2 ـ غرر الحكم : 431 ، ذم قرين السوء ، حديث 9816 .
3 ـ بحار الانوار : 71 / 198 ، باب 14 .
زيبا و نتيجه اش زشت است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إحذَر مِنَ النّاسِ ثَلاثَةً : الخائِنَ وَالظَّلومَ وَالنَّمامَ ، لاِنَّ مَن خَانَ لَكَ خَانَكَ ، وَمَن ظَلَمَ لَكَ سَيَظْلِمُكَ ، وَمَن نَمَّ إلَيكَ سَيَنُمُّ عَلَيكَ(1) .
« از دوستى و همنشينى با سه گروه بپرهيز : خائن ، ستمكار و سخن چين ; زيرا كسى كه روزى به سود تو خيانت كند ، روز ديگر به زيان تو خيانت خواهد كرد ، و كسى كه براى تو به ديگرى ستم ورزد ، طولى نمى كشد كه به تو ستم كند ، و كسى كه از ديگران نزد تو سخن چينى نمايد ، به زودى از تو نزد ديگران سخن چينى خواهد كرد » .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
صَاحِبِ الحُكَمَاءَ وَجالِسِ الحُلَمَاءَ وَاعرِض عَنِ الدُّنيَا تسكن جَنَّةَ المَأوَى(2) .
« با حكيمان همنشين باش ، با بردباران مجالست كن و از دنيا روى بگردان ، در جنت المأوى مسكن گزين » .
لقمه ى حرام
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در رواياتى فرموده :
مَن أَكَلَ لُقمَةً مِن حَرام لَم تُقبَل لَهُ صَلاةُ أربَعينَ لَيلةً(3) .
« كسى كه يك لقمه از حرام بخورد ، نماز چهل شبش پذيرفته نخواهد شد » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ تحف العقول : 316 .
2 ـ غرر الحكم : 430 ، صاحب الحكماء و العلماء ، حديث 9789 .
3 ـ ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13660 .
إنَّ اللّهَ عَزَّ وَجَلَّ حَرَّمَ الجَنَّةَ جَسَداً غُذِىَ بِحَرام(1) .
« يقيناً خدا بهشت را بر جسدى كه از حرام تغذيه شده حرام كرده است » .
إذَا وَقَعَتِ اللُّقمَةُ مِن حَرام فِى جَوفِ العَبدِ لَعَنَهُ كُلُّ مَلَكِ فِى السَّماواتِ وَالأرضِ(2) .
« هنگامى كه لقمه اى از حرام در شكم عبد قرار گيرد ، همه ى فرشتگان در آسمان ها و زمين لعنتش مى كنند » .
امام باقر (عليه السلام) فرمود :
إنَّ الرَّجُلَ إذا أَصابَ مَالاً مِن حَرام لَم يُقبَل مِنهُ حَجٌّ وَلا عُمرَةٌ وَلا صِلَةُ رَحِم . . .(3) .
« انسان هنگامى كه به مال حرامى دست يابد ، حج و عمره و صله ى رحم از او پذيرفته نخواهد شد » .
رذايل اخلاقى
حضرت سجاد (عليه السلام) در دعاى هشتم « صحيفه » بخشى از رذايل اخلاقى را بيان مى كند و از آنها به خدا پناه مى برد :
طغيان حرص ، تندى خشم ، چيرگى حسد ، سستى صبر ، كمى قناعت ، بدى اخلاق ، افراط در شهوت ، پافشارى در عصبيّت ، پيروى از هواى نفس ، مخالفت با هدايت ، خواب غفلت ، كوشش بيش از اندازه و برتر از حدّ طاقت ، انتخاب باطل بر حق ، پافشارى بر گناه ، كوچك شمردن معصيت ، بزرگ شمردن طاعت ، فخر و مباهات ثروتمندان ، تحقير تهى دستان ، كوتاهى در حق زيردستان ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مجموعه ورام : 1 / 61 ، باب العتاب ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13661 .
2 ـ بحار الانوار : 100 / 12 ، باب 1 ، حديث 52 ; ميزان الحكمه : 3 / 1124 ، الحرام ، حديث 13663 .
3 ـ امالى طوسى : 680 ، مجلس 37 ، حديث 1447 .
ناسپاسى نسبت به خوبى كنندگان ، يارى ستمكار ، واگذاشتن ستمديده . . . .
به رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) گفتند : فلان زن روز را روزه مى دارد و شب را به عبادت بر مى خيزد ، ولى بداخلاق است ، همسايگانش را با زبانش مى آزارد . فرمود : خيرى در او نيست ، او اهل آتش است(1) .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
إنَّ سُوءَ الخُلُقِ لَيُفسِدُ العَمَلَ كَمَا يُفسِدُ الخِلُّ العَسَلَ(2) .
« بدخلقى عمل را تباه مى كند ، چنان كه سركه عسل را تباه مى نمايد » .
پرخورى
على (عليه السلام) در رواياتى فرموده :
. . . مَن كَثُرَ طُعمَهُ سَقُم بَطنُهُ وَقَسا قَلبُهُ(3) .
« كسى كه پرخور باشد ، شكمش دچار بيمارى و دلش گرفتار قساوت مى شود » .
مَن كَثُرَ أكلُه قَلَّت صَحَّتُهُ وَثَقُلَتْ عَلى نَفسِهِ مُؤنَتُه(4) .
« كسى كه پرخور باشد سلامتش كم مى شود و هزينه اش سنگين مى گردد » .
كَثْرَةُ الأكلِ مِنَ الشَّرَهِ ، وَالشَّرَهُ شَرُّ العُيُوبِ(5) .
« پرخورى از ميل فراوان است و ميل فراوان از بدترين عيب هاست » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بحار الانوار : 68 / 394 ، باب 92 ، ذيل حديث 63 .
2 ـ كافى : 2 / 321 ، باب سوء الخلق ، حديث 1 .
3 ـ بحار الانوار : 63 / 338 ، باب 5 ، حديث 35 .
4 ـ غرر الحكم : 360 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها ، 8168 .
5 ـ غرر الحكم : 361 ، الفصل الرابع البطنة وآثارها : 8178 .
لَيسَ شَىْءٌ أضَرّ لِقَلبِ المُؤمِنِ مِن كَثْرَةِ الأكلِ ، وَهِىَ مُورِثَةٌ لِشَيئَينِ : قَسْوَةَ القَلبِ وَهَيَجانِ الشَّهوَةِ(1) .
« چيزى براى قلب مؤمن زيانبارتر از پرخورى نيست ، پرخورى سبب دو خصلت است : سنگدلى و طغيان شهوت » .
پرخوابى
از حضرت باقر (عليه السلام) روايت شده : موسى به حضرت حق عرضه داشت : به كدام يك از بندگانت دشمنى بيشتر مىورزى ؟ فرمود : كسى كه در شب مانند مردار در بستر افتاده و روز را به بطالت و بيهوده كارى مى گذراند(2) .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است : مادر حضرت سليمان به او فرمود : هنگام شب خواب زياد نداشته باش كه خواب زياد در شب آدمى را در قيامت تهى دست محشور مى كند(3) .
حضرت على (عليه السلام) فرمود :
بِئْسَ الغَريمُ النَّومُ ; يُفنِى قَصيرَ العُمرِ وَيُفَوِّتُ كَثيرَ الأجرِ(4) .
« خواب دشمن بدى است ، عمر كوتاه را به باد مى دهد و پاداش زياد را نابود مى كند » .
دلم را اى خدا از عشق جان ده *** روانم را حيات جاودان ده
تن بى جان بود جان فسرده *** ز مهر خويش جانم را روان ده
به كوى قدس دل را راه بنما *** روان را سوى عليّين نشان ده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 16 / 211 ، باب 1 ، حديث 19627 .
2 ـ ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20917 .
3 ـ خصال : 1 / 28 ، حديث 99 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20915 .
4 ـ غرر الحكم : 159 ، حديث 3030 ; ميزان الحكمه : 13 / 6550 ، النوم ، حديث 20924 .
ز زندان بدن آزاد گردان *** فضاى لا مكان جان را مكان ده
بگير اين دوست را از دست دشمن *** ز خود بى خود كن از خويشم امان ده
دل مخمور صهباى ازل را *** شراب بى غَش روحانيان ده
از آن مِى كز الستم داده بودى *** خمارم مى كشد بازم از آن ده
ز شهرى آمدم بيرون در آغاز *** دگر باره به آن شهرم نشان ده
دو عالم تنگ شد بر « فيض » جايش *** وراى اين جهان و آن جهان ده(1)
با اجتناب از معاشرتى كه اسلام نمى پسندد و با دورى از لقمه ى حرام و رذايل اخلاقى و پرخورى و پرخوابى ، زمينه ى افاضه ى توانمندى به اعضاى انسان براى عبادت حق و خدمت به خلق فراهم مى آيد . در فضاى اين توانمندى است كه چشم ، جز حق و آنچه را حق مى پسندد نخواهد ديد ; و گوش ، جز سخن خدا و پيامبران و امامان و اوليا و پاكان را نخواهد شنيد ; و زبان ، جز سخن حق و گفتار عدل نخواهد گفت ; و دست ، جز كوشش و تلاش درست و صحيح نخواهد كرد ; و شكم ، جز حلال نخواهد خورد ; و شهوت ، جز در حلال مصرف نخواهد شد ; و قدم ، جز در راه حق و در مجالس الهى و ملكوتى و مساجد و مشاهد مشرّفه نخواهد رفت ; و همه ى جسم و جان ، عاشقانه و خالصانه جز در گردونه ى عبادت و خدمت به بندگان خدا قرار نخواهد گرفت .
عبادت حق
ارزش عبادت و بندگى ، براى ما كه در تنگناى دنيا به سر مى بريم و تا قيامت برپا نشده بسيارى از درها به روى ما بسته است ، قابل درك نيست .
بندگى و عبادت حق ، سبب رشد و كمال و خير و سعادت و حيات طيّبه و به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2 / 1186 ، غزل 860 .
دست آوردن بهشت است .
رسول حق (صلى الله عليه وآله وسلم) درباره ى عبادت و بندگى در رواياتى مى فرمايد :
أفضَلُ النّاسِ مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ فَعَانَقَها وَأحَبَّها بِقَلبِهِ وَباشَرَها بِجَسَدِهِ وَتَفَرَّغَ لَها فَهُو لاَ يُبالِى عَلى ما أصْبَحَ مِنَ الدُّنيا عَلى عُسر أم عَلى يُسْر(1) .
« برترين مردم كسى است كه به عبادت عشق ورزد و آن را در آغوش بگيرد و قلباً به آن علاقه مند باشد و با بدنش آن را به جا آورد و خود را براى آن از هر مشغوليتى فارغ كند و باك نداشته باشد كه از دنيا بر سختى يا بر آسانى به سر مى برد » .
يَقولُ رَبُّكُم : يَابنَ آدَمَ ، تَفَرَّغْ لِعِبادَتِى أملاَ قَلبَكَ غِنًى وَأمْلاَ يَدَيكَ رِزقاً . يَابنَ آدَمَ ، لا تَباعَد مِنّى فَأملأ قَلبَكَ فَقراً وَأملاََ يَدَيكَ شُغلا(2) .
« پروردگارتان مى فرمايد : اى فرزند آدم ! خود را براى بندگى من از هر شغلى فارغ كن ، تا دلت را از بى نيازى و دو دستت را از رزق و روزى پر كنم ; اى فرزند آدم ! از من دور مشو كه دلت را از نيازمندى و دو دست را از مشغله پُر
خواهم كرد » .
شب معراج فرمود : اى احمد ! مى دانى چه زمانى انسان در بندگى من است ؟ عرضه داشت : نه . فرمود : هنگامى كه هفت خصلت در او جمع شود : ورعى كه او را از محارم منع كند ، و سكوتى كه او را از آنچه سود ندارد حفظ نمايد ، و ترسى كه هر روز بر گريه اش بيفزايد ، و حيايى كه در خلوت از من بپرهيزد ، و خوردن و تغذيه اى كه به آن ناچار است ، و دشمن داشتن دنيا به خاطر دشمنى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 2 / 83 ، باب العبادة ، حديث 3 .
2 ـ كنز العمال : 43614 ; ميزان الحكمه : 7 / 3412 ، العبادة ، حديث 11608 .
من با آن ، و دوست داشتن نيكان به خاطر دوستى من با آنان(1) .
روايت شده كه : خداى متعال در برخى از كتاب هاى آسمانى اش فرموده :
اى فرزند آدم ! من زنده اى هستم كه نمى ميرم ، در آنچه تو را به آن فرمان داده ام مرا اطاعت كن تا تو را زنده اى كه نمى ميرد قرار دهم .
اى فرزند آدم ! من به چيزى مى گويم باش بى درنگ موجود مى شود ، مرا بندگى كن تا تو را اينگونه قرار دهم كه به چيزى بگويى باش پس بى درنگ موجود شود(2) .
در روايات ، حقايقى را به عنوان برترين عبادت شمرده اند :
معرفت به خدا و فروتنى نسبت به او ، تداوم انديشه در خدا و قدرتش ، گفتن « لا إله إلاّ اللّه » و « لا حول ولا قوّة إلاّ باللّه » ، اخلاص ورزيدن ، عفت نفس ، زهد ، تعقل ، اداى حق مؤمن ، سكوت ، حج ، روزه ، دعا ، چشم پوشى از محرمات ، پنهان نگاه داشتن بندگى ، فروتنى و خضوع ، اداى واجبات ، طلب حلال ، نرمى در سخن ، محبت و ولايت اهل بيت (عليهم السلام) .
خدمت به خلق
در احاديث قدسيه و ديگر روايات ، چنان ارزش و بهايى به مؤمن داده شده كه احترام به او را احترام به خدا به حساب آورده اند و توهين به او را توهين به خدا شمرده اند .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) از جبرئيل از قول حضرت حق نقل كرده :
مَن أهَانَ لِى وَلِيّاً فَقَدْ بارَزَنِى بِالْمُحَارَبَةِ(3) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مستدرك الوسائل : 9 / 19 ، باب استحباب الصمت ، حديث 10085 .
2 ـ مستدرك الوسائل : 11 / 258 ، باب وجوب طاعة اللّه ، حديث 12928 .
3 ـ بحار الانوار : 67 / 16 ، باب 43 ، حديث 8 .
« كسى كه به دوست و ولىّ من اهانت كند آشكارا به جنگ من برخاسته » .
به اين سبب خدمت به مؤمن هم چون عبادت و بندگى خدا عنوان شده ; زيرا خدمت به مؤمن خدمت به خداست .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) فرموده است :
مَن قَضى لاِخِيهِ المُؤمنِ حَاجةً ، كَانَ كَمَنْ عَبَدَ اللّهَ دَهرَهُ(1) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند مانند كسى است كه همه ى عمرش خدا را بندگى كرده است » .
امام صادق (عليه السلام) فرمود :
مَن قَضَى لاِخِيهِ المُؤمِنِ حَاجةً قَضَى اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ لَهُ يَومَ القِيامَةِ مِائَةَ ألفِ حاجَة مِن ذلك أوَّلُها الجَنَّةُ(2) .
« كسى كه يك حاجت از برادر مؤمنش روا كند خداى عز و جل روز قيامت صد هزار حاجت از اين نوع حاجت براى او روا كند كه نخستينش بهشت است » .
و نيز آن حضرت فرمود :
إنَّ العبدَ لَيَمشِى فِى حَاجَةِ أخِيهِ المُؤمِنِ فَيُوكِّلُ اللّهُ عَزَّ وَجَلَّ بِهِ مَلَكَيْنِ وَاحِدٌ عن يمينِه وَآخَرُ عَن شَمالِهِ يَستَغْفِرَانِ لَهُ رَبَّهُ وَيَدعُوانِ لَه بِقضَاءِ حَاجَتِهِ(3) .
« همانا عبد براى روا كردن حاجت برادر مؤمنش قدم برمى دارد ، پس خداى عزّ و جلّ دو فرشته بر او مى گمارد ، يكى از طرف راستش و ديگر از جانب چپش ، آن دو فرشته از پروردگار براى او درخواست آمرزش مى كنند و براى روا شدن حاجتش دعا مى نمايند » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ امالى طوسى : 481 ، حديث 1051 ; ميزان الحكمه : 3 / 1318 ، الحاجة ، حديث 4461 .
2 ـ كافى : 2 / 192 ، باب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 1 .
3 ـ وسائل الشيعه : 16 / 359 ، باب استحباب قضاء حاجة المؤمن ، حديث 21758 .
امام باقر (عليه السلام) مى فرمايد : از رسول خدا پرسيدند : چه عملى نزد خدا محبوب ترين اعمال است ؟ فرمود : خوشحالى آوردن براى مسلمان . عرضه داشتند : خوشحالى آوردن براى مسلمان چيست ؟ فرمود : سير نمودن شكم گرسنه اش ، و برطرف كردن غم و غصه اش ، و پرداختن وامش(1) .
امام صادق (عليه السلام) از قول خداى عزّ و جلّ روايت كرده :
الخَلْقُ عيالى فَأحَبُّهُم إلَىَّ ألطَفَهُم بِهِم ، وَأسعَاهُم فِى حَوَائِجِهم(2) .
« مرد و زن نان خور من هستند ، محبوب ترينشان نزد من مهربان ترينشان به آنان ، و كوشاترينشان در روا كردن حاجات ايشان است » .
اميرالمؤمنين (عليه السلام) پس از آن كه براى اعضا و جوارح درخواست توانمندى در جهت خدمت به حق مى كند ، از حضرت محبوب استوارى و استحكام دل را بر عزم و همّت براى اين خدمت مى طلبد ، و كوشش در راستاى خشيت و تداوم در متّصل بودن خدمت به حضرت ربّ را درخواست مى نمايد ، تا جايى كه در ميدان هاى پيشتازان به سويش مركب خدمت براند و در ميان شتابندگان به جانب حضرتش بشتابد و در ميان مشتاقان به كوى قربش در آيد و همانند مخلصان به او نزديك شود و چون اهل يقين از جاه و مقامش بهراسد و با اهل ايمان در جوارش گرد آيد .
يقين
فيلسوف كبير و عارف خبير صاحب تفسير « الميزان » ، مرحوم علامه ى طباطبايى در تعريف يقين فرموده :
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ميزان الحكمه : 2 / 952 ، المحبة (2) ، حديث 3126 .
2 ـ كافى : 2 / 199 ، باب سعى فى حاجة المؤمن ، حديث 10 .
يقين دانايى و علمى است كه هيچ اشتباه و شكى در آن راه ندارد(1) . ( مانند اين كه انسان در وسط روز يقين دارد كه الآن روز است و در تاريكى شب يقين دارد كه اكنون شب است و به خود يقين دارد كه موجودى زنده و داراى آثار و صفات است ) .
براى يقين سه درجه شمرده اند : علم اليقين ، عين اليقين و حق اليقين .
فرق ميان اين سه درجه با مثالى روشن مى شود :
علم اليقين به آتش ، مشاهده ى دود آن از پشت ديوار است و عين اليقن به آتش ، ديدن خود آتش است و حق اليقين ، سوختن در آن است .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) مى فرمايد : نشانه ى اهل يقين شش خصلت است : به خدا يقين دارند ، يقين حق اليقينى ، پس به او از طريق چنين يقينى ايمان دارند ; يقين دارند كه مرگ حق است بنابراين از آثار و تبعاتش برحذرند ; و يقين دارند به اين كه برانگيخته شدن پس از مرگ حق است ، بر اين اساس از رسوايى قيامت مى ترسند ; و يقين دارند بهشت حق است ، پس به آن مشتاقند ; و يقين دارند دوزخ حق است ، پس كوشش آنان براى رهايى از آن است ; و يقين دارند حساب حق است ، پس خود را محاسبه مى كنند تا دچار حساب آنجا نشوند(2) .
يقين را با سه درجه اش مى توان از طريق آيات قرآن و روايات اهل بيت (عليهم السلام)به دست آورد و كسى كه از اين دو منبع به يقين نرسد از هيچ منبعى به يقين نخواهد رسيد .
راه به دست آوردن يقين از طريق قرآن به اين است كه : ابتدا از راه دقت در آيات قرآن به وحى بودن و حقانيت آن يقين كنيم و به اين حقيقت توجه نماييم كه قرآن مى فرمايد : اگر در نزول من از سوى خدا شك داريد پس يك سوره
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ الميزان : 19 / 140 .
2 ـ تحف العقول : 20 .
مانند آن بياوريد(1) .
و در آيه اى ديگر مى فرمايد : بگو : اگر جن و انس جمع شوند تا مانند اين قرآن را بياورند ، هرگز مانندش را نمى توانند بياورند ، گرچه پشتيبان
يكديگر باشند(2) .
با توجه به اين دو آيه ، يقين حاصل مى شود كه اين كتاب ، وحى خداست و انسان پس از اين يقين ، به تمام محتوياتش يقين پيدا مى كند و نيز به همين صورت به معارف اهل بيت (عليهم السلام) كه توضيح و تفسير قرآن است يقين برايش حاصل مى شود و نهايتاً در زمره ى اهل يقين قرار مى گيرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 23 ( وَإن كنتُم فِى رَيب مِمّا نَزَّلنَا عَلَى عَبدِنا فَأتُوا بِسُورَة مِنْ مِثْلِهِ ) .
2 ـ اسراء : 88 ( قُل لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإنسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ لاَ يَأْتونَ بِمِثلِهِ وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهِيراً ) .
« اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ ، وَمَنْ كَادَنِى فَكِدْهُ ، » اَللَّهُمَّ وَمَنْ أَرَادَنِى بِسُوء فَأَرِدْهُ...
« وَ اجْعَلْنِى مِنْ أَحْسَنِ عَبِيدِكَ نَصِيباً عِنْدَكَ ، وَأَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ ، » « وَأَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَيْكَ ، فَإِنَّهُ لاَ يُنَالُ ذلِكَ إِلاَّ بِفَضْلِكَ ، وَجُدْ لِى بِجُودِكَ » « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ ، وَاحْفَظْنِى بِرَحْمَتِكَ »
« خدايا ! و كسى كه به من به بدى قصد كند تو قصد او كن ، و كسى كه با من مكر ورزد ، تو او را مجازات ، كن و مرا از بهره مندترين بندگانت نزد خود ، ونزديك ترينشان در رتبه ى منزلت به تو، ومخصوص ترينشان در قرب به پيشگاهت قرار ده ، يقيناً اين همه به دست نمى آيد جز به فضل تو ، خدايا ! با جودت به من جود كن ، و با بزرگواريت به من نظر كن ، و با رحمتت مرا حفظ كن » .
دشمنانى كه به بدى قصد انسان مى كنند ، شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب است و هم اينان با آدمى به مكر و حيله معامله مى كنند . قدرت اغواگرى و وسوسه گرى و مكر و حيله ى اين دشمنان خطرناك تا جايى است كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) براى شكست دادن ايشان خدا را به يارى و كمك خود مى طلبد .
در صفحات گذشته درباره ى شيطان و هواى نفس و همنشين ناباب به طور مفصل توضيح داده شد .
انسان اگر بخواهد از بهره مندترين بندگان نزد او و نزديك ترينشان در رتبه به
او و مخصوص ترينشان در قرب به پيشگاه او شود واجب و لازم است از ايمانى همراه با يقين و اخلاصى قابل قبول و اعمالى باارزش و اخلاقى نيكو و به ويژه از تقوايى كه او را از افتادن در هر گناهى حفظ كند برخوردار گردد . مگر نه اين است كه قرآن مى فرمايد :
( . . . إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقيكُمْ )(1) .
« يقيناً گرامى ترين شما نزد خدا پرهيزكارترين شماست » .
براى تقوا كه پايه و اساس سعادت و خوشبختى انسان در دنيا و آخرت است سه مرحله ذكر شده است : تقواى عام ، خاص ، اخص .
تقواى عام ، انجام واجبات و ترك محرمات است .
تقواى خاص ، دورى از مكروهات بلكه از مباحات جز به اندازه ى
ضرورت است .
تقواى اخص ، اجتناب از هر چيزى است كه دل را از ياد خدا باز مى دارد .
خواجه نظام الملك و مرد باتقوا
در كتاب هاى تاريخى در شرح زندگى خواجه روايت شده : روزى با يكى از آراستگان به تقوا ملاقات كرد ، به او گفت : از من چيزى بخواه تا به تو عطا كنم ; زيرا تو نيازمندى و من غنى و صاحب مال . مرد باتقوا گفت : من از خدا چيزى جز خود او را نخواهم چه آن كه از خدا غير خدا خواستن از پست همتى است .
خلاف طريقت بود كاوليا *** تمنا كنند از خدا جز خدا
در حالى كه من از خدا چيزى غير خود او را طلب نمى كنم چگونه از تو طلب كنم ؟! خواجه گفت : هرگاه تو از من چيزى نمى طلبى پس اجازه ده من حاجتى از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ حجرات : 13 .
تو بخواهم . مرد باتقوا گفت : حاجتت چيست ؟ خواجه گفت : در آن ساعت كه از خدا ياد مى كنى يادى از من كن . مرد باتقوا گفت : در آن ساعت كه من توفيق يابم خدا را ياد كنم خود را فراموش مى كنم ، چگونه تو را ياد كنم ؟! (1)
اى كه داراى مجد و شرف و بزرگى و عظمت و بزرگوارى و كرامتى ، و لازمه ى اين همه صفات ، محبت و مهربانى به غير است و لازمه ى آن محبت ، بخشش و عطاست ، پس با بزرگواريت به من نظر كن كه اگر با بزرگواريت به من نظر كنى محبت و مهربانى ات را از من دريغ نخواهى كرد و نهايتاً اين گداى تهى دست را از بخشش و عطايت بى نياز خواهى نمود : « وَاعْطِفْ عَلَىَّ بِمَجْدِكَ » .
احمد خضرويه و دزد
آنان كه متخلق به اخلاق حقند ، بر اساس همان اخلاق با همه رفتار
مى كنند و در حقيقت منش و رفتار آنان گوشه و دورنمايى از اخلاق حضرت محبوب است .
روايت است كه دزدى به خانه ى احمد خضرويه آمد ، در خانه ى او چيز قابل توجهى براى سرقت نيافت ، خواست با دست خالى از خانه ى احمد بيرون رود ، بزرگوارى و عطوفت احمد مانع شد كه دزد با دست خالى از خانه بيرون رود ، ندا داد : اى دزد ! راضى نيستم با دست خالى از خانه ام بيرون روى ! دلوى از آب چاه برگير و غسل توبه كن ، سپس وضو بساز و مشغول نماز و توبه و استغفار شو ، شايد وسيله اى فراهم گردد كه با دست خالى از خانه ى من نروى . چون افق روشن صبح دميد ، بزرگى صد اشرفى به عنوان هديه نزد شيخ آورد ، شيخ آن صد اشرفى را به دزد داد و گفت : اين پاداش ظاهرى يك شب عبادت و اخلاص توست . دزد را حالتى دست داد كه از همه ى گناهان توبه كرد و روى به خدا كرد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 230 .
بر زمين افتاد بى كبر و منى *** توبه كرد از دزدى وز رهزنى
شيخ را گفتا كه من دزدى سقط *** كرده بودم از جهالت ره غلط
يك زمان از بهر حق بشتافتم *** آنچه در عمرى نديدم يافتم
يك شبى كز بهر او كردم نماز *** رستم از دزدى و گشتم بى نياز
گر به روز و شب كنم كار خدا *** نيك بختى يابم اندر دو سرا
تا بدانى تو كه اندر دو جهان *** نيست كس را با خدا هرگز زيان(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نفحات الليل : 232 .
« وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً ، وَقَلْبِى بِحُبِّكَ مُتَيَّماً ، » وَاجْعَلْ لِسَانِى بِذِكْرِكَ لَهِجاً...
« وَمُنَّ عَلَىَّ بِحُسْنِ إِجَابَتِكَ ، وَأَقِلْنِى عَثْرَتِى ، وَاغْفِرْ زَلَّتِى ، فَإِنَّكَ قَضَيْتَ عَلَى عِبَادِكَ »
«بِعِبَادَتِكَ ، وَأَمَرْتَهُمْ بِدُعَائِكَ ، وَضَمِنْتَ لَهُمُ الاِْجَابَةَ ، فَإِلَيْكَ يَا رَبِّ نَصَبْتُ وَجْهِى ، »
« وَإِلَيْكَ يَا رَبِّ مَدَدْتُ يَدِى ، فَبِعِزَّتِكَ اسْتَجِبْ لِى دُعَائِى ، وَبَلِّغْنِى مُنَاىَ ، وَلاَ تَقْطَعْ »
« مِنْ فَضْلِكَ رَجَائِي ، وَاكْفِنِي شَرَّ الْجِنِّ وَالاِْنْسِ مِنْ أَعْدَائِي ، »
« خدايا ! زبانم را به ذكرت گويا كن ،
و دلم را به محبتت شيفته و شيدا فرما ، و بر من به نيكى اجابتت نسبت به دعايم منّت گذار ، و لغزشم را ناديده انگار ، و گناهم را بيامرز ; زيرا تو بندگانت را به عبادت و بندگى فرمان دادى ، و به دعا و درخواست از حضرتت امر فرمودى ، و اجابت دعا را براى آنان ضمانت نمودى ، اى پروردگارم ! فقط روى به سوى تو داشتم و تنها دست گداييم را به جانب تو دراز كردم ، پس به عزّتت سوگند دعايم را مستجاب كن ، و مرا به آرزويم برسان ، و اميدم را از احسانت نااميد مكن ، و شر دشمنانم را از جن و انس از من كفايت فرما » .
زبان
از نعمت هاى بزرگى كه حضرت حق به انسان عطا كرده زبان است ; آن هم زبانى كه مى تواند به وسيله ى آن سخن بگويد و آنچه را در ضمير دارد آشكار كند
و اهداف و مقاصدش را به ديگران اعلام نمايد .
زبان ، به همان صورت كه نيكى ها و حسناتش عظيم است زشتى ها و بدى هايش بزرگ و سنگين است ، تا جايى كه حكما درباره ى اين عضو گفته اند : اللِسانُ جِرمُه صَغير وَجُرمُه عَظيم . « زبان وزنش اندك و گناهش بزرگ است » .
زبان ، چنان كه محدث بزرگ ، فيلسوف خبير ، عارف عاشق ، ملا محسن فيض كاشانى در « محجة البيضاء » فرموده : قدرت ارتكاب نزديك به بيست گناه بزرگ را چون غيبت ، تهمت ، سخن چينى ، استهزاء به ديگران ، شايعه پراكنى ، دروغ ، فحش ، تحقير مردم و . . . دارد(1) .
قرآن جز ده نوع گفتار را به زبان اجازه نداده است . انسان اگر زبانش گوياى به آن ده نوع گفتار باشد ، خدا را با آن بندگى كرده ، و اگر گفتارى جز آن ده گفتار را داشته باشد آن را به گناه آلوده و در حقيقت شيطان را بندگى كرده است .
1 ـ قول حسن . 2 ـ قول احسن . 3 ـ قول عدل . 4 ـ قول صدق .
5 ـ قول كـريم . 6 ـ قـول لـيّن . 7 ـ قـول ايـمان . 8 ـ قـول سديد .
9 ـ قول معروف . 10 ـ قـول بليغ .
قول حسن ، خوش زبانى با مردم است(2) .
قول احسن ، دعوت مردم به سوى خداست(3) .
قول عدل ، شهادت و گواهى در دادگاه است(4) .
قول صدق ، سخن راست و ذكر خير گذشتگان مؤمن در جامعه ى موجود است(5) .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ محجة البيضاء : 6 / 190 ، كتاب آفات اللسان .
2 ـ بقره : 83 .
3 ـ فصّلت : 33 .
4 ـ انعام : 152 .
5 ـ شعراء : 84 .
قول كريم ، سخن گفتن با پدر و مادر است(1) .
قول لين ، سخن به وقت امر بمعروف و نهى از منكر است(2) .
قول ايمان ، اقرار به يگانگى خدا و رسالت پيامبر است(3) .
قول سديد ، سخن به صواب گفتن در هر جوّ و شرايطى است(4) .
قول معروف ، سخن گفتن با ايتام و خانواده است(5) .
قول بليغ ، سخن رسا و مؤثر و آميخته به موعظه و حكمت و برهان است(6) .
انسان مى تواند با اين ده نوع گفتار به تجارتى وارد شود كه سودش را جز خدا كسى نمى داند . شرح اين ده حقيقت ، كتابى مستقل و جداگانه مى طلبد . در اينجا تنها به پاداش قول احسن كه هدايت مردم به سوى خداست اشاره مى شود و تفصيل بقيّه ى اقوال به رساله اى جداگانه واگذاشته مى شود .
رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) زمانى كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را براى هدايت مردم يمن و دعوت آنان به خدا گسيل داشت فرمود :
يا على ! با كسى وارد جنگ مشو تا او را به حق دعوت كنى .
وَايْمُ اللّهِ لأنْ يَهْدِىَ اللّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلا خَيرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمسُ وَغَرَبَتْ . . . (7) .
« و سوگند به خدا اگر خدا به دست تو مردى را هدايت كند ، براى تو از آنچه آفتاب بر آن مى تابد و غروب مى كند بهتر است » .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اسراء : 23 .
2 ـ طه : 43 .
3 ـ بقره : 136 .
4 ـ نساء : 9 .
5 ـ نساء : 5 .
6 ـ نساء : 63 .
7 ـ كافى : 5 / 28 ، باب وصية رسول اللّه ( ص ) ، حديث 4 .
نماز بر زبان ذكر خداست ، خواندن قرآن ذكر خداست ، دعاهايى كه از اهل بيت (عليهم السلام) رسيده و در زمان ها و مكان هاى خاص خوانده مى شود ذكر خداست ، سخن گفتن هماهنگ با ده موردى كه در آيات قرآن آمده ذكر خداست و از همه ى ذكرها برتر و بالاتر و پرثواب تر خرج كردن زبان در هدايت گمراه به سوى دين خداست .
آمرزش زن بدكاره
ثقة الاسلام كلينى در كتاب شريف « روضه ى كافى » كه آخرين بخش از كتاب باعظمت اوست از حضرت صادق (عليه السلام) روايت مى كند : عابدى از كثرت عبادت پشت ابليس را شكست . روزى لشكرش را خواند و گفت : كدام يك از شما مى توانيد اين عابد را از گردونه ى عبادت خارج كنيد ؟ هركس مكر و حيله ى خود را بيان كرد ولى مقبول نيفتاد تا يكى از آنان گفت : من او را از راه نماز گمراه مى كنم . حيله ى او را پسنديد و وى را مأمور به گمراهى كشيدن عابد كرد !!
مأمور ابليس نزديك صومعه ى عابد آمد و با نشاطى كم سابقه مشغول عبادت شد و چنان خود را غرق در عبادت نشان داد كه عابد مهلت نمى يافت سبب نشاطش را در كثرت عبادت و خسته نشدن بپرسد . عابد منتظر فرصت بود تا در فرصتى مناسب علت نشاط و كثرت عبادت او را پرسيد . پاسخ داد : من گناهى مرتكب شدم و پشيمان شدم ، پشيمانى از گناه مرا آنچنان در گردونه ى عبادت قرار داد كه نه از كثرت عبادت خسته مى شوم و نه نشاطم را از دست مى دهم !! عابد در اين زمينه بى آن كه عاقلانه بينديشد و فكر كند كه اگر در حال گناه مرگش از راه برسد چه خواهد شد ؟ از او راهنمايى خواست . مأمور ابليس او را تشويق به زناى با زنى بدكار كه در شهر معروف به بدكارى بود كرد . عابد نزد آن شتافت . زن با ديدن چهره ى معصوم و ملكوتى عابد از حضور عابد در محلّه ى بدكاران
شگفت زده شد و بنظر آورد كه عابد ساده دل فريب خورده ، به او گفت : اى عابد ! انسان هرگز با گناه به مقام عبادت و مرتبه ى قرب نمى رسد ، كسى كه تو را تشويق به اين عمل كرده ، قصدش انحراف و گمراهى تو بوده . گناه عامل سقوط است نه وسيله ى صعود . اكنون به صومعه ى خود باز گرد كه تشويق كننده را نخواهى يافت ، چون او را نيافتى يقين كن كه شيطان بوده .
عابد با بيدارى باز گشت ، آن چهره ى شوم را نديد . از اين كه آن زن سبب شد كه دامنش به گناه آلوده نشود بسيار خوشحال شد . از طرفى همان شب آن زن از دنيا رفت . خدا به پيامبر زمانش خطاب كرد : با مردم در تجهيز جنازه ى او حاضر شويد ، زيرا به خاطر هدايت يكى از بندگانم همه ى گناهانش را بخشيدم و از او درگذشتم و او را مورد آمرزش و رحمت خود قرار دادم .
ما را ره توفيق نمودند و بريديم *** بر ما در تحقيق گشودند و رسيديم
يك چند به هر صومعه برديم ارادت *** يك چند به هر مدرسه گفتيم و شنيديم
اقليم معارف همه را سير نموديم *** در باغ حقايق به همه سبزه چريديم
بس عطر روان بخش ز گل ها كه گرفتيم *** بس ميوه ى دل پرور دلخواه كه چيديم
ناگاه شد از قرب نمودار درختى *** مقصود دل آن بود به كنهش چو رسيديم
ديديم چو ما ساقى ميخانه ى توحيد *** يك جرعه از آن باده ى بى رنگ چشيديم
دادند به ما عيش مصفّاى مؤبّد *** در سايه ى آن رحل اقامت چو كشيديم
ضمانت اجابت دعا
گرچه قرآن مجيد فرموده :
( وَإِذَا سَأَلَكَ عِبادِى عَنِّى فَإِنِّى قَريبٌ أُجيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ . . . )(1) . ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ بقره : 186 .
صفحه 511
« و هرگاه بندگانم درباره ى من از تو بپرسند ، بگو : من نزديكم دعاى دعا كننده را اجابت مى كنم » .
و همچنين فرموده :
( . . . ادْعونِى أَسْتَجِبْ لَكُمْ . . . )(1) .
« مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم » .
ولى به اين حقيقت بسيار مهم هم بايد توجه داشت كه : ضمانت اجابت دعا در رابطه با هر دعايى نيست ، بلكه با دعايى است كه دعا كننده و نيز اصل دعا همراه با شرايطى باشد كه در قرآن و روايات بيان شده است .
ممكن است كسى با حال تضرّع از خدا بخواهد همه ى ثروت دنيا را ويژه ى من كن و عمرم را تا قيامت طولانى نما و چهره ام را از يوسف زيباتر قرار ده و صدايم را از داود خوش تر فرما و شجاعتم را از اميرالمؤمنين (عليه السلام) افزون كن و سلطنت بر همه ى زمين و همه ى مردمش را به من واگذار و هرچه را به خير هركس و به زيان هر انسانى بخواهم مستجاب كن !!
اينگونه دعاها چون دعاكننده و اصل دعا عريان از شرايط لازم است ، هيچ ضمانت و تعهدى را از سوى حضرت حق به دنبال ندارد .
عارفان به حقايق و عاشقان معارف و صادقان با كمال ، هم خود واجد شرايط اند و هم دعايشان دعاى بر پايه ى مصلحت دنيا و آخرت آنان است . اگر دعا كنند و در دنيا مستجاب شود ، به محضر محبوب سپاسگزارى مى كنند و اگر در دنيا مستجاب نشود كمترين ملالى به خود راه نمى دهند ، بلكه صبر مىورزند و منتظر مى مانند تا در وقت ويژه اش به اجابت برسد .
روايات مى گويند : دعا ، سلاح پيامبران و سلاح مؤمن است . دعا ، قضاى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ غافر : 60 .
صفحه 512
استوارى را كه راه فرارى از آن نيست برمى گرداند و تقدير شده و نشده را از انسان دفع مى كند و انواع بلاها را برطرف مى نمايد و از هر درد و بيمارى و مرضى شفاست .
روايات اهل بيت (عليهم السلام) شرايط دعا كننده و دعاى قابل استجابت را به اين صورت بيان مى كنند : اخلاص در دعا ، معرفت به اين كه همه چيز در دست قدرت حق است ، عمل به واجبات ، داشتن قلب پاك ، زبان صادق ، حلال بودن لقمه ، پاك شدن از حق الناس ، حضور قلب ، رقّت قلب ، گفتن « بسم اللّه الرحمن الرحيم » در ابتداى دعا ، فرستادن صلوات بر محمد و آل محمد ، اقرار به گناه ، تضرّع و زارى ، صورت بر خاك گذاردن ، خواندن دو ركعت نماز ، يقين ورزيدن به اجابت ، ديگران را در دعا بر خود مقدم داشتن ، پرهيز از خواستن امور نابجا ، دعا در ميان جمع ، دعا در پنهان و خلوت ، اميد به اجابت .
هنگامى كه شرايط لازم در دعا كننده جمع شود و شرايط خود دعا هم رعايت گردد ، يقيناً دعاى چنين دعا كننده اى به اجابت خواهد رسيد .
دعاى سه گرفتار
جابر جعفى كه از راويان معتبر و مورد اعتماد حضرت باقر و حضرت صادق (عليهما السلام) بود از رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) روايت مى كند : سه مسافر در سفرشان به كوهى رسيدند كه غارى در بلنداى آن كوه بود ، وارد غار شدند و در آنجا به عبادت مشغول گشتند ، سنگى بزرگ از بالاى كوه غلطيد و چون قالبى كه براى در غار ساخته باشند بر در غار افتاد و روزنه ى نجات را به روى آنان بست !
به يكديگر گفتند : به خدا سوگند راه نجاتى وجود ندارد ، مگر در توجه به حق و راستگويى به محضر مبارك پروردگار در ضمن دعا يا عمل خالصى ارائه كنيد يا سلامت رستن از گناهى .
صفحه 513
اولى گفت : خدايا ! تو آگاهى دنبال زنى صاحب جمال رفتم ، مال زيادى به او دادم تا خود را براى من حاضر كرد ، وقتى كنارش نشستم ياد آتش دوزخ كردم ، در نتيجه از او جدا شدم ; به اين خاطر اين بلا را از ما دور كن و راه نجاتى به روى ما بگشا . يك بخش از سنگ كنار رفت .
دومى گفت : خدايا ! تعدادى كارگر براى زراعت آوردم ، هر كدام را به نصف درهم جهت مزد قرار گذاشتم ، غروب يكى از آنان گفت : من به اندازه ى دو كارگر كار كردم ، مزدم را يك درهم عطا كن ، از پرداخت يك درهم امتناع كردم ، او از من روى گرداند و رفت ، من به اندازه ى نصف درهم در گوشه اى از زمين بذر پاشيدم ; آن زراعت بركت كرد . روزى آن كارگر نزد من آمد و طلبش را از من خواست ، من هجده هزار درهم كه ثمره ى زراعت نصف درهم بود و ساليانى چند ذخيره شده بود به او دادم و اين كار را فقط به خاطر رضاى تو انجام دادم ، به اين خاطر ما را نجات ده . بخشى ديگر از سنگ كنار رفت .
سومى گفت : خدايا ! شبى پدر و مادرم در خواب بودند ، ظرف شيرى براى آنان بردم ، ترسيدم ظرف را زمين بگذارم بيدار شوند ، علاوه ترسيدم خودم بيدارشان كنم ، ظرف را نگاه داشتم تا هر دو به اختيار خود بيدار شدند . تو مى دانى كه من آن رنج را به خاطر تو تحمل كردم ، به اين سبب ما را نجات ده . بخش ديگر سنگ كنار رفت و هر سه به سلامت از آن غار رستند(1) .
دعاى غلام سياه گمنام
روايت شده : بنى اسرائيل هفت سال دچار قحطى شدند ، با هفتاد هزار نفر براى طلب باران به بيابان رفتند تا شايد از بركت دعا ، باران بر آنان ببارد . خطاب رسيد : اى موسى ! به آنان بگو : چگونه دعايتان را مستجاب كنم در حالى كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ نور الثقلين : 3 / 249 .
صفحه 514
گناهانتان بر سر شما سايه انداخته و باطنتان خبيث شده است . مرا مى خوانيد در حالى كه يقين نداريد و دچار امن از انتقام من هستيد . به بنده اى از بندگان من كه او را بُرخ مى گويند رجوع كنيد تا او دعا كند و من مستجاب نمايم .
موسى سراغ برخ را گرفت ولى او را نيافت ، تا روزى در راهى عبور مى كرد ، غلام سياهى را ديد كه در پيشانى اش اثر سجود بود و چيزى در گردنش انداخته ، موسى به نظر آورد كه او بُرخ است به او سلام كرد و از نامش پرسيد . گفت : نام من بُرخ است . حضرت فرمود : مدتى است در جستجوى توام ، به خاطر آمدن باران براى ما دعا كن . بُرخ به بيابان شد و در مقام مناجات عرضه داشت : بستن باران به روى بندگانت از شئون تو نيست ، بخلى در پيشگاه تو وجود ندارد ، مگر ديده ى لطفت ناقص شده ، يا بادها از اطاعتت سرپيچى كرده اند ، يا خزائنت پايان يافته ، يا خشمت بر گنهكاران شديد شده ، آيا تو پيش از آفرينش خطاكاران غفّار و آمرزنده نبودى ؟! از جايش حركت نكرد تا به اندازه اى باران آمد كه بنى اسرائيل سيراب شدند(1) .
دعاى غلام حضرت سجّاد(عليه السلام)
سعيد بن مسيب از فقهاى بزرگ مدينه و مورد مدح حضرت سجاد و حضرت موسى بن جعفر (عليهما السلام) است .
عبدالملك مروان نماينده اى به مدينه فرستاد تا از دختر سعيد كه داراى جمال صورت و سيرت بود برايش خواستگارى كنند . سعيد به فرماندار مدينه گفت : هرگز حاضر نيستم دخترم را به ازدواج سلطان مملكت و پادشاه كشور درآورم !
روزى به يكى از شاگردانش گفت : چرا چند روز است به كلاس درس نمى آيى ؟ گفت : همسرم از دنيا رفت ، مشغله ى تجهيز او مانع از آمدنم به كلاس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 453 .
صفحه 515
درس شد . سعيد گفت : براى خود همسرى اختيار كن . گفت : استاد از مال دنيا بيش از دو درهم ندارم . گفت : دختر مرا مى خواهى ؟ پاسخ داد : استاد خود مى دانى . استاد دختر را براى طلبه ى خود عقد بست .
سعيد چهل سال بود به خانه ى كسى نرفته بود ، شاگردش مى گويد : غروب در خانه ام را زدند ، وقتى باز كردم ديدم سعيد بن مسيب است ، دخترش را به من تحويل داد و رفت . گفتم : دختر چه دارى ؟ گفت : حافظ قرآنم . گفتم : مهريه ؟ گفت : يك حديث مرا كافى است ! گفتم :
جِهادُ المَرأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ(1) .
« جهاد زن ، نيكو شوهر دارى است » .
اين سعيد با اين همه زهد و تقوا و درستى و كرامت و پاكى و خلوص مى گويد : در مدينه قحطى و كم بارانى شد ، مردم به نماز و دعا رفتند ; من هم با آنان همراه شدم ولى آن جمع را لايق استجابت نديدم ، غلام سياهى را مشاهده كردم كه در كنار تپه اى سر به خاك نهاده دعا مى كند ، دعايش مستجاب شد و باران فراوانى باريد . دنبالش رفتم ديدم وارد خانه ى حضرت زين العابدين شد ، او را از حضرت خواستم . فرمود : همه ى غلامان من بيايند ، چون آمدند منظور نظرم را در ميان آنان نديدم . گفتم : آن كه من مى خواهم ميان اينان نيست . گفتند : تنها غلامى كه باقى مانده غلام اصطبل است . امام فرمود : او را هم بياوريد . چون آوردند همان بود كه من مى خواستم . حضرت فرمود : اى غلام ! تو را به سعيد بخشيدم . غلام سخت گريست و گفت : سعيد مرا از زين العابدين جدا مكن . چون ديدم سخت گريه مى كند او را رها كردم و از خانه ى امام بيرون رفتم . پس از رفتن من به خاطر فاش شدن سرّش و برملا گشتن رازش سر به
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ كافى : 5 / 9 ، باب جهاد الرجل و المرأة ، حديث 1 .
صفحه 516
سجده مى گذارد و لقاى حق را درخواست مى كند و همان لحظه به خواسته اش مى رسد . امام دنبال من فرستاد كه به تشييع جنازه ى غلام حاضر شو !
اى كه هم دردى وهم درمان من *** وى كه هم جانى و هم جانان من
دردم از حد رفت درمانى فرست *** اى دواى درد بى درمان من
تا به كى سوزد دلم در آتشت *** رحمى آخر بر دل من جان من
آتش عشقت سراپايم گرفت *** سوخت خشك و تر ز خان و مان من
راز خود هرچند پنهان داشتم *** فاش كرد اين ديده ى گريان من
دعاى حضرت حسين (عليه السلام)
« مناقب » ابن شهر آشوب از كتاب پرقيمت « تهذيب » شيخ طوسى روايت مى كند : زنى مشغول طواف خانه ى خدا بود ، مردى هم در رديف او طواف مى كرد . مرد با قصد بد به طرف آن زن دست دراز كرد ; دستش به بدن زن چسبيد ، طواف هر دو قطع شد ، مأموران هر دو را نزد امير مكه آوردند . فقها را جهت فتوا در اين پيش آمد عجيب خواستند . همه فتوا دادند كه اين مرد خيانت بزرگى كنار كعبه مرتكب شده ، بايد دستش قطع شود . يك نفر گفت : پيش از قطع دست اين گناهكار بگذاريد به حضرت حسين (عليه السلام) خبر دهيم تا او چه نظر دهد ؟ وقتى به حضرت خبر دادند به سوى كعبه آمد . دو دست به دعا برداشت ، به درگاه حق ناليد تا دست آن مرد رها شد ، عرضه داشتند او را جريمه كنيم ؟ فرمود : جايى كه خدا او را بخشيد شما چه كنيد ؟ (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ مناقب ابن شهر آشوب : 4 / 51 .
صفحه 517
دعاى نيمه شب زندانى
در روزگار حكومت عبداللّه بن طاهر برخى از جادّه ها كه محل رفت و آمد مردم و كاروان ها بود ناامن شد . امير عبداللّه عده ى معينى را به پاسدارى از جادّه ها گماشت . در يكى از جادّه ها ده دزد را گرفتند و به جانب مركز حكومت گسيل دادند ، ولى يكى از آنان نيمه شب فرار كرد . فرمانده ى پاسداران به نظرش آمد كه شايد عبداللّه بن طاهر بگويد از او رشوه گرفتى و وى را فرارى دادى ، پس خود بايد به جاى او جريمه شود . حلاج بى گناهى را كه براى گذران معيشت از شهرى به شهرى به مزدورى مى رفت ، از وسط جاده گرفتند و او را دست بسته در جمع دزدان قرار دادند تا عدد نفرات تكميل شود . ده نفر را نزد عبداللّه بن طاهر آوردند . فرمان داد همه را به زندان اندازيد .
شبى مأموران به زندان آمدند و دو نفر را براى اعدام به چهارسوق شهر بردند . حلاج در اين ميان گفت : فرزندانم گمان مى كنند در شهرى نزد استادى مشغول كارم ، چه خبر دارند كه ستمگرى مرا بدون گناه همراه دزدان جاده ها به زندان انداخته . در آن لحظه ى شب دو ركعت نماز خواند ; سپس سر به سجده گذاشت و مشغول دعا و راز و نياز با حضرت بى نياز شد .
عبداللّه بن طاهر در آن وقت شب خواب ديد چهار بار از تختش به زمين افتاد . از خواب پريد ، وضو گرفت و دو ركعت نماز خواند و خوابيد . خواب ديد چهار مار سياه پرقدرت حمله كردند و تختش را سرنگون ساختند ; بيدار شد . چراغ طلبيد و گماشتگان قصر را خواست و گفت : مظلومى در اين وقت شب به درگاه حق نالان است . پس از جستجوى زياد وارد زندان شدند ، حلاج را در حالى عجيب ديدند ، او را نزد امير آوردند ، پس از روشن شدن جريان فرمان داد : ده هزار دينار نزد حلاج آوردند . سپس به حلاج گفت : مرا به تو سه حاجت
صفحه 518
است : 1 ـ حلالم كن . 2 ـ اين هديه را بپذير . 3 ـ هر زمان حاجتى داشتى نزد من آى تا حاجتت را روا كنم .
حلاج گفت : من دو حاجت از سه حاجتت را مى پذيرم و آن حلال كردن تو و قبول اين هديه است ، ولى سومى را هرگز نمى پذيرم ; زيرا كمال ناجوانمردى است كه درگاهى كه به خاطر ناله و زارى من تخت تو را سرنگون كرد رها كنم و به درگاه مخلوق ضعيف هيچ كاره روم !
پروردگارا ! آرزويم اين است كه از گناهانم درگذرى و نسبت به آينده توفيق ترك گناهم دهى و زمينه ى بندگى و عبادت خالصانه را برايم فراهم آورى و اعضا و جوارحم را در راه خدمت به خود و خدمت به بندگانت بكار گيرى و قلبم را به سرمايه ى عشق و شيفتگى به خود بيارايى و بيمارى هاى فكرى و روحى مرا درمان كنى و در آخرت شفاعت اوليا و همنشينى با آنان را نصيبم نمايى . اين است آرزوى من اى محبوب من و همه ى اميدم ; اين است كه مرا به آرزويم برسانى و از فضل و احسانت اميدم را به نااميدى تغيير ندهى .
روايت شده رسول خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) به شخصى كه در آستانه ى مرگ بود فرمود : خود را چگونه مى يابى ؟ گفت : از گناهانم مى ترسم و به رحمت حق اميدوارم . حضرت فرمود : اين معنا در دل كسى جمع نمى شود مگر آن كه خداى مهربان او را از آنچه مى ترسد ايمن گرداند و آنچه را اميدوار باشد به او عنايت نمايد .
پروردگارا ! آرزويم نسبت به تو آرزوى بى جايى نيست و اميدم به حضرتت اميد بى دليلى نمى باشد . تو خود را در قرآن مجيد غفار و عفوّ و شكور و كريم و ارحم الرّاحمين و داراى فضل معرفى كرده اى . من گرچه نسبت به گناهانم خائف و ترسانم ولى با همه ى وجود به تو اميدوارم . اگر با توسل به دعاى كميل به پيشگاهت آمده ام ، كرم و لطف و رحمت و بزرگوارى تو سبب آمدن من شد . من يقين دارم كه سائلى از اين درگاه دست خالى برنمى گردد و اميد كسى را در
صفحه 519
اين پيشگاه نااميد نمى كنند و احدى را از اين آستانه نمى رانند . پروردگارا ! تو حرّ بن يزيد را با آن گناه سنگين و كم نظيرش ، و آسيه همسر فرعون را پس از ايمان آوردنش ، و فضيل عياض را بعد از توبه اش ، و هزاران هزار گناهكار ديگر را كه همه به تو و به كرم و لطفت چشم اميد داشتند پذيرفتى و بخشيدى و پاداش دادى ; چگونه من به خود نااميدى راه دهم در حالى كه نااميدى از رحمتت را در قرآن مجيد مساوى با كفر دانسته اى ! (1)
باران رحمت
امام صادق (عليه السلام) از پدرش از جدّش روايت مى كند : اهل كوفه خدمت اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمدند و از خشكسالى و نيامدن باران شكايت كردند و عرضه داشتند : براى ما از خدا درخواست باران كن . اميرالمؤمنين (عليه السلام) به حضرت حسين (عليه السلام) فرمود : از خدا درخواست باران كن . امام حسين (عليه السلام) حمد و ثناى حق را به جا آورد و بر پيامبر درود فرستاد و به پيشگاه حق عرضه داشت : اى عطا كننده ى خيرات و نازل كننده ى بركات ، آب فراوان بر ما ببار و باران بسيار و وسيع و خوشگوار و باعظمت كه بندگانت را از ناتوانى برهاند و سرزمين هاى مرده را زنده كند به ما عطا فرما . آمين رب العالمين .
چون از دعايش فراغت يافت ناگهان باران فراوانى باريد تا جايى كه عربى از بعضى از نواحى كوفه آمد و گفت : دره ها و تپه ها را از فراوانى آب چنان ديدم كه بخشى از آب در بخشى ديگر موج مى زد(2) .
خدايا ! مردم كوفه را با دعاى بنده ى خاص خود از باران رحمت سيراب كردى ; باران رحمت و مغفرتت را بر ما بباران تا گناهان و آلودگى ها را از
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ يوسف : 87 .
2 ـ بحار الانوار : 44 / 187 ، باب 25 ، حديث 16 .
صفحه 520
پرونده ى ما بشويد و ما را از سنگينى معاصى و وزر و وبالش نجات دهد و گياه نشاط معنوى و نهال عبادت و بندگى را در سرزمين وجود ما بروياند ، كه ما به اميد كرم تو به اين درگاه آمده ايم و روى عذرخواهى به خاك آستانه ات گذاشته ايم و دست گدايى و حاجت به سويت برداشته ايم و يقين داريم كه با كرم و لطفت از ما درخواهى گذشت .
به اميد كرم
جوانى از كويى مى گذشت ، صيدى را بر شاخه ى درختى ديد ، تيرى انداخت تا آن را شكار كند ، ولى تير به قلب فرزند صاحب باغ نشست و او را كشت . عده اى را در اطراف باغ دستگير كردند . جوان تيرانداز وارد معركه شد و گفت : چه خبر است ؟ گفتند : اين جوان به تير تيراندازى كشته شده . گفت : تير را نزد من آوريد تا نظر دهم . تير را آوردند ، گفت : اگر نظرم را بگويم اينان كه دستگير كرده ايد رها مى كنيد ؟ گفتند : آرى . گفت : براى شكار صيدى تير از دست من رها شد ولى به قلب اين جوان آمد ، قاتل منم ، هرچه مى خواهيد انجام دهيد . پدر داغ ديده گفت : جوان خطايت را دانستم ، اعتراف و اقرارت براى چيست ؟ گفت : به اميد كرم تو كه چون اقرار كنم از من گذشت مى كنى . گفت : از تو گذشتم(1) . اكنون اى اكرم الاكرمين ما به اميد اين كه با كرم بى نهايتت از ما گذشت مى كنى ، خاكسارانه به تمام گناهان و خطاهايمان اعتراف مى كنيم و به معاصى و خلاف كاريهايمان اقرار مى نماييم .
جز خدا را بندگى تلخ است تلخ *** غير را افكندگى تلخ است تلخ
زيستن در هجر او زهر است زهر *** بىوصالش زندگى تلخ است تلخ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ روضة المذنبين : 170 .
صفحه 521
جز به عشقش نيست شيرين كام جان *** روح را افسردگى تلخ است تلخ
گر نبودى مرگ مشكل مى شدى *** در بلا پايندگى تلخ است تلخ
از گناه امروز اينجا توبه كن *** بر ملا شرمندگى تلخ است تلخ
عمر جز در طاعت حق مگذران *** باطلان را بندگى تلخ است تلخ
تا رسد در تو مدد كن « فيض » را *** در رهت واماندگى تلخ است تلخ(1)
* * *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ ديوان فيض كاشانى : 2/679 ، غزل 219 .
صفحه 522
« يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ ، فَإِنَّكَ فَعَّالٌ لِمَا تَشَاءُ ، » يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...
« يَا مَنِ اسْمُهُ دَوَاءٌ ، وَذِكْرُهُ شَفَاءٌ ، وَطَاعَتُهُ غِنىً ، اِرْحَمْ مَنْ رَأْسُ مَالِهِ الرَّجَاءُ ، »
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّى اللّهُ »
« عَلَى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »
« اى مهربانى كه با سرعتى فوق تصور از بنده ات راضى مى شوى ،
كسى را كه جز دعا در اختيار ندارد بيامرز ، زيرا تو هرچه بخواهى انجام مى دهى ، اى كسى كه نامش دوا ، و يادش درمان ، و طاعتش توانگرى است ، رحم كن به كسى كه سرمايه اش اميد ، و ساز و برگش گريه است ، اى كسى كه نعمت هايش كامل و فراوان است ، اى برطرف كننده ى بلاها و سختى ها ، اى نور و روشنايى وحشت زدگانِ در تاريكى ها ، اى داناى ناآموخته ، بر محمد
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ى از خاندانش » .
حقايق ملكوتى و دقايق عرشى
سرعت رضايت خدا از بنده اى كه به سبب گناه مورد خشم قرار گرفته و مطرود بارگاه شده و اكنون متوسل به توبه و انابه و دعا گشته ، به خاطر رحمت
صفحه 523
بى نهايت مولا و لطف و رأفت فراوان حضرت اللّه و كرامت و محبت وجود مبارك حضرت حق است . به اين علت كسى را كه عمرى در گناه دست و پا مى زده و روز و شبى را بدون خطا به سر نبرده ، با لحظه اى توبه و انابه و پشيمانى و ندامت مى بخشد و از همه ى گناهانش درمى گذرد و عمل اندكش را كه همان توبه و دعاست مى پذيرد و وى را مورد عنايت ويژه قرار مى دهد !
به اين سبب اميرالمؤمنين (عليه السلام) بعد از جمله ى ملكوتى « يا سريع الرّضا » عرضه مى دارد : بيامرز كسى را كه جز دعا مالك و اختيار دار چيزى نيست ; زيرا كه دعا و زارى واقعى دلالت دارد بر كمال فقر و تهى دستى و ذلت و مسكنت و بيچارگى ، و اين كه دعا كننده وسيله اى از طاعت و عبادت و خيرات كه به واسطه ى آنها مورد مغفرت قرار گيرد ندارد و مالك سود و زيانى نيست و قدرت جلب منفعت و دفع ضررى را ندارد و اين كه به پيشگاهت به دعا و زارى آمده ، جز به توفيق و لطف تو نيامده و در حقيقت اين دعا و زارى هم كشش رحمت و عنايت توست كه اگر اين كشش و جاذبه را هم به سوى او توجه نمى دادى هرگز نمى توانست زبان به دعا بگشايد و قلب و جان را در گردونه ى حال قرار دهد و از ديده ى خود قطره ى اشكى ببارد .
چنين بنده اى البته سزاوار مغفرت و ترحم و محبت توست و بايد با تضرع و زارى به عنوان دعا به حضرتت عرضه بدارد : كريم از تهى دست و فقير نمى پرسد چه آورده اى ، بلكه از راه لطف و محبت مى پرسد چه مى خواهى ؟ و بايد بگويد : اين كه فرموده اى اگر يك قدم به سوى من آييد من ده قدم به سوى شما مى آيم ، اى مولاى مهربان من ! چنان درمانده و مضطر و بيچاره ام ، و چنان از پاافتاده و ناتوانم كه اين يك قدم را هم نمى توانم به سوى تو آيم ، اين يك قدم را نيز تو به سوى اين فقير تهى دست بيا ، تا از اسارت هوا و زندان نفس و زنجيرهايى كه شيطان به دست و پاى جانش نهاده آزاد شود و در فضاى
صفحه 524
رحمت و مغفرتت به پرواز آيد .
اى كريم ترين كريمان مى گويند : اميرالمؤمنين (عليه السلام) بنده ى عاشق و عارف تو بر كفن سلمان نوشت :
وَفَدْتُ عَلَى الكَريمِ بِغَيرِ زَاد *** مِنَ الحَسَناتِ وَالقَلبِ السَّلِيمِ
وَحَملُ الزّادِ أقبَحُ كُل شَىء *** إذَا كَانَ الوُفُودُ عَلى الكَرِيمِ(1)
تهى دست و با كشكول خالى از خوبى ها و بدون دل سالم ، بر كريم وارد شدم . حمل كردن زاد و توشه هنگامى كه ورود بر كريم است زشت ترين چيزهاست .
پروردگارا ! تهى دست و بى نوايى هستم كه بر تو واردم و چيزى هم كه لايق تو باشد به محضرت نياورده ام . اين گداى محتاج را از خزانه ى كرمت تا جايى مورد محبت قرار ده كه همه ى گناهانش بخشيده شود و بدنش بر آتش دوزخ حرام گردد و راهش به سوى بهشت باز شود و به سعادت دنيا و آخرت و به اوج خوشنودى و رضايت تو برسد .
اى وجود مباركى كه هر كارى بخواهى بر اساس حكمت و مصلحت و عدل و داد و رأفت و رحمت انجام مى دهى و كسى را نسبت به آنچه انجام مى دهى حقّ چون و چرا نيست .
در اين كه نام تو دواى درد ماست ، اهل حقيقت و سالكان مسلك عشق و محبت و عارفان وادى معرفت كلماتى دارند . گروهى از آنان مى گويند : شايد مراد از اين نام همان الفاظ تدوينى باشد كه البته داراى اثرات فراوان و خواص بسيار است . يكى از آثار و خواصش اين است كه هرگاه دعا كننده محبوبش را با اسماء و نام هايى كه ويژه ى اوست صدا بزند ، محبوب كه حبيب را خواننده ى نام زيبايش مى بيند پاسخ او را مى دهد .
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ انيس الليل : 530 .
صفحه 525
( ولِلَّهِ الأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا )(1) .
« و براى خدا نام هايى نيكوترى است ، پس او را با همان نام ها بخوانيد » .
هنگامى كه عبد محتاج ، دست به پيشگاهش بردارد و به اميد اين كه مورد عنايت قرار گيرد ، با دل پر درد و زبان پاك چه در جلوت و چه در خلوت ، چه ميان جمع و چه در تنهايى فرياد بزند : « يا اللّه » ، « يا رحمن » ، « يا كريم » ، « يا ربّ » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، محال است شنونده ى كريمى چون حضرت حق پاسخ او را ندهد .
روايات مى گويد : مراد از اسماء و نام هاى حق ، امام معصوم و ولى كامل و انسان جامع است كه مظهر تام و جلوه گاه معانى و مفاهيم اسماء است كه هر دردمندى كه دچار درد فكرى و روحى و بيمارى باطنى است به او متوسل شود درمان مى شود .
آرى ، با توسل به انسان كامل همه ى درهاى هدايت و سعادت به روى انسان باز مى شود و از بيمارى شرك و كفر و نفاق و بيمارى هاى اخلاقى و عملى نجات مى يابد .
انسان كامل ، اسم اعظم حق است كه نسبت به آسياى هستى به منزله ى قطب و محور است، چنانكه درباره ى ولى اللّه الأعظم حضرت حجة بن الحسن (عليه السلام) وارد شده :
وَهُوَ الَّذِى بِبَقائِهِ بَقِيَتِ الدُّنيَا ، وَبِيُمْنِهِ رُزِقَ الوَرَى وَبِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ وَالسَّمَاءُ .
« بقاى دنيا به بقاى اوست ، و انسان ها به بركت او به رزق و روزى مى رسند ،
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ1 ـ اعراف : 180 .
صفحه 526
و ثبات زمين و آسمان ها متكى به وجود اوست » .
در هر صورت عاشق ، با نام و اسم معشوق و مسمّاى اسم كه وجود معشوق است آشناست و با توسل به اسم و نام او به محضرش مشرف مى شود و دردهايش را با نظر لطف و محبت معشوق درمان مى كند و چيزى در اين جهان هستى براى او لذيذتر از گفتن نام معشوق و شنيدن اسم محبوب نيست .
در روايت است كه حضرت خليل را گوسفندانى زياد در اختيار بود . گروهى از فرشتگان چنين گمان كردند كه دوستى و محبتش نسبت به حضرت حق با دوستى كه از ثروت در اختيار اوست ارتباط دارد . خداى مهربان ، جبرئيل را براى بيدارى آنان برگماشت تا بر تپه اى درآيد و ندا دهد :
« سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ المَلائِكَةِ وَالرُّوحِ » .
حضرت خليل از شنيدن نام محبوب بى تاب شد و با زبان حال گفت :
اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست *** تا جام و جامه بذل كنم بر پيام دوست
پس به دنبال آن آواز به سوى تپه دويد ولى كسى را نيافت ، گفت : اى گوينده ى نيكو زبان ، اگر يك بار ديگر نام معشوقم را بر زبان جارى كنى ، نصف گوسفندانم را به تو مى بخشم . جبرئيل باز نام حق را ندا داد . حضرت خليل از شدت اشتياق از خود بى خود شد ، چون به حال عادى بازگشت ، فرياد كشيد : يك بار ديگر نام محبوبم را ندا ده تا همه ى گوسفندانم را به تو وا گذارم . جبرئيل باز نام حق را آواز داد . حضرت ناله اى زد و گفت : ديگر چيزى ندارم كه فداى نام او كنم پس بيا و وجودم را مالك شو !
صفحه 527
محبوبا ! به كسى كه سرمايه اش اميد و ساز و برگش گريه است رحم كن ، تا با رحمت تو از هر نوع تهى دستى نجات يابد و نام تو دواى دردش باشد و ياد تو شفاى دردش گردد و طاعت و عبادتت موجب توانگريش شود .
« يا اللّه » ، « يا ربّ » ، « يا كريم » ، « يا حبيب » ، « يا أنيس » ، « يا مونس » ،
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فى الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل على محمد و آل محمد » .
پايان شرح دعاى كميل ;
25 شوال مصادف با روز شهادت
امام به حق ناطق حضرت صادق (عليه السلام)
برابر با 10 / 10 / 1381 شمسى
يَا سَرِيعَ الرِّضَا ، اِغْفِرْ لِمَنْ لاَ يَمْلِكُ إِلاَّ الدُّعَاءَ...
« وَسِلاَحُهُ الْبُكَاءُ ، يَا سَابِغَ النِّعَمِ ، يَا دَافِعَ النِّقَمِ ، يَا نُورَ الْمُسْتَوْحِشِينَ فِى الظُّلَمِ ، »
« يَا عَالِماً لاَ يُعَلَّمُ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، وَافْعَلْ بِى مَا أَنْتَ أَهْلُهُ ، وَصَلَّى اللّهُ »
« عَلَى رَسُولِهِ وَالاَْئِمَّةِ الْمَيَامِينِ مِنْ آلِهِ وَسَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً »
و آل محمد درود فرست و با من آنگونه كه سزاوار توست رفتار كن و درود زياد و فراوان خدا بر پيامبرش و امامان خجسته ى از خاندانش » .
« يا أكرم الأكرمين » ، « يا أرحم الرّاحمين » ، « يا سابغ النعم » ، « يا دافع النقم » ، « يا نور المستوحشين فى الظلم » ، « يا عالماً لا يعلم » ، « صل على محمد و آل محمد » .