بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 1, استاد حسین انصاریان   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     1 - مقدّمه مؤلّف
     10 - كيفر گناهان در روايات
     11 - 5 ـ خوف از نقصان در عبادت
     12 - گفتگوى حضرت سجّاد با جابر در مسئ
     13 - از عبوديّت تا ربوبيّت
     14 - آري بندگيهاي ما هر چند زياد باشد
     2 - بسم الله الرحمن الرحيم
     3 - در بيان حالات عارفان
     4 - اوصاف عارفان
     5 - نفس و هفت مرحله ى آن
     6 - عرفان از زبان پيشواى عارفان
     7 - اقسام حجاب
     8 - نَجْوَى الْعارِفينَ تَدُورُ عَلى
     9 - كيفر گناهان در قرآن
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد اول
 

 

 
 
قبلفهرست بعد

بسم الله الرحمن الرحيم

خطبه ى كتاب

أَلْحَمْدُ للهِِ

 الَّذي نَوَّرَ قُلُوبَ الْعارِفينَ بِذِكْرِهِ ، وَقَدَّسَ أَرْواحَهُمْ بِسِرِّهِ وَبِرِّهِ ، وَطَهَّرَ أَفْئِدَتَهُمْ لِفِكْرِهِ ، وَشَرَحَ صُدُورَهُمْ بِنُورِهِ ، وَأَنْطَقَهُمْ بَيانَهُ ، وَشَغَلَهُمْ بِخِدْمَتِهِ ، وَوَفَّقَهُمْ لِعِبادَتِهِ ، وَاسْتَعْبَدَهُمْ بِالْعِبادَةِعَلى مُشاهِدَتِهِ ، وَدَعاهُمْ إِلى رَحْمَتِهِ ، وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد إِمامِ الْمُتَّقينَ ، وَقائِدِ الْمُوَحِّدينَ ، وَمُونِسِ الْمُقَرَّبينَ وَعَلى آلِهِ الْمُنْتَخَبينَ .أَلْحَمْدُ للهِِ

تمام سپاس و حمد ، و مدح و شكر براى خدايى است كه مستجمع جميع صفات كماليّه منزّه از تمام عيوب و نقايص است .

 اختصاصِ تمام سپاس و ستايش براى خداى متعال عزيز به خاطر اين است كه وجود مقدّسش خالق ، صاحب جهان ، پرورش دهنده و حافظ تمام موجودات ، مبدأ رحمت و عنايت نسبت به تمام عوالم ظاهر و باطن است .

يكى از عارفان دل سوخته در حمد حضرت احديّت چنين تقرير فرموده است :

رياض حمد و ثنا و حدايق سپاس بى منته ، مختص واجب الوجودى است ـ جلّ شأنه و عمّ اِحسانُه ـ كه از فيض بى نهايت و فرط مرحمت رياحين ، موجودات را از ظلمت عدم به گلشن وجود جلوه داده است .

كريمى كه از كمال احسان ، نهال وجود بنى آدم را به آبيارى ( وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ ) به ثمر  ( إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً )مثمر و بارور فرمود .

من صورتى به صورت انسان نديده ام   ***   آئينه اى بدين صفت و شان نديده ام
از كوى دوست آمده ام تا به كوى دوست  ***  در راه كعبه خار مغيلان نديده ام
با سامرى بگوى كه اين گاو بى شعور  ***  گوساله تر زمردم نادان نديده ام
نازم مقام آدم خاكى نژاد را  ***  صورتگرى چو خالق سبحان نديده ام
گر مرد اين درى به درآ كاندرين سراى  ***  من سالهاست حاجب و دربان نديده ام
ساقى گرفت عهد به پاى خم غدير  ***  غير از قليل بر سر پيمان نديده ام
ساعى سرود چند كلامى براى پند  ***  شيرين تر از نصيحت لقمان نديده ام

رحيمى كه بساتين قلوب مقرّبان درگاه را به دستيارىِ «قَلْبُ المُؤْمِنِ بَيْنَ الإصْبَعَيْنِ مِنْ أَصابِع الرَّحمن»به اشجار ( أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ )مُخْضر ورَيان نمود .

غفورى كه از گلزارِ ( لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَّهِ ) گلهاى ( إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيع ) دمانيده .

مهربانى كه در بهارستان ( لاَ تَيْأَسُوا مِن رَّوْحِ اللَّهِ )زهره ىِ ( يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَات ) برويانده .

بى مانندى كه ادراك از سياحت بيداى معرفتش«ما عَرَفْناكَ حَقّ مَعْرِفَتِك»گويان دانائى كه پويندگان دانش به پيمودن صحراى كمالش در وادىِ ( لاَ عِلْمَ لَنَا اِلاّ مَا عَلَّمْتَنَ )پويان«لا أُحْصي ثَناءَ عَلَيْكَ أَنْتَ كَما أَثْنَيْتَ عَلى نَفْسِكَ» .

منعمى كه بلبل زبان و طوطى بيان در شاخسار نعماء و شكرستان آلاء او ابكم ( إِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّهِ لاَ تُحْصُوهَ ) .

قادرى كه خرد خرده دان و عقل دوربين در تماشاى گلستان صنايع و بوستان بدايع او حيران ( وَمَا قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ) .

خداوندى كه جميع موجودات به زبان بى زبانى اداى ثناى بى منتهاى او نموده اند و به قدم عجز و ناتوانى سپاس بى قياس او پيموده اند .

عندليبان روضه ى ايجاد از هر غنچه كتابى خوانند و هر ورقى از اشجار امكان را بابى دانند .

اطفال چمن ممكنات همگى در تسبيح و تحميد و نو رسيدگان گلشن مكوّنات جملگى در تحليل و تمجيد :اگر سرو است در هوايش پا در گِل افتاده و اگر چنار است كف تضرّع گشاده و اگر صنوبر است به بندگيش قد كشيده و اگر بيد است واله و مجنونش گرديده است و اگر ارغوان است زعشقش غرقه در خون و اگر تاك است به دارش سرنگون و اگر شمشاد است به خدمتش در قيام و اگر نخل است زذكرش شيرين كام و اگر بنفشه است از غمش سوگوار و اگر لاله است زوردش داغدار و اگر سنبل است پريشانيش از اوست ، اگر گل است از مهرش سرخ روست ، اگر خاراست از گلزار آن نگار است و اگر نرگس است بيمار آن دلدار است ، اگر سوسن است حمد او گويد و اگر سمن است راه تسبيح او جويد : ( وَإِن مِن شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ) .

روز آن است كه ما خويش بر آن يار زنيم  ***  نظرى سير بر آن روى چو گلنار زنيم
مشترىوار سر زلف مه خود گيريم  ***  فتنه و غلغله اندر همه بازار زنيم
اندر افتيم در آن گلشن چون باد صبا  ***  همه بر جيب گل و جعد سمن زار زنيم
نفسى كوزه زنيم و نفسى كاسه خوريم  ***  تا سبووار همه بر هم و خمّار زنيم
تا به كى نامه بخوانيم گه جام رسيد  ***  نامه را يك نفسى در سر دستار زنيم
چنگ اقبال زفرّ رخ تو ساخته شد  ***  واجب آيد كه دو سه زخمه بر آن تار زنيم
وقت شور آمد و هنگام نگه داشت نماند  ***  ما كه مستيم چه دانيم چه مقدار زنيم
خاك زر مى شود اندر كف اخوان صفا  ***  خاك در ديده اين عالم غدّار زنيم
مى كشانند سوى ميمنه ما را به طناب  ***  خيمه ى عشرت ازين بار در اسرار زنيم
شد جهان روشن و خوش از رخ آتش روئى  ***  خيز تا آتش در مكسبه و كار زنيم
پاره پاره شود و زنده شود چون كُه طور  ***  گر زبرق دل خود بر كُه كهسار زنيم
هله باقيش تو گو كه به وجود چو توئى  ***  سرد و حيف است كه ما حلقه ى گفتار زنيم

(الَّذي نَوَّرَ قُلُوبَ الْعارِفينَ بِذِكْرِهِ) .

« پروردگارى كه تيرگى غفلت و غبار ظلمت را از دلهاى عارفان زدود و به نور يادش روشن نمود » .

شايد بتوان گفت :منظور از ذكر در جمله ى فوق قرآن مجيد است ، چنانكه در بسيارى از آيات ، از آن به عنوان ذكر ياد شده است :

( إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ ) .

معنا اين مى شود ، كه عارفان با توفيق حضرت حق ، به كتاب الهى تسليم شده ، و موفّق به شناخت مفاهيم ملكوتى آن شدند ، و از پى معرفت به اجراى فرامين آن برخاستند ، و از اين طريق تاريكى جهل و ظلم بر نفس و بى ايمانى را زدوده و خانه ى قلب را به نور ملكوتى قرآن روشن كردند ، و با اين چراغ پر فروغ الهى ، در بين مردم زيستند ;چنانكه فرمود :

( وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ ) .

و ما براى او نورى قرار داديم كه در پرتو آن در بين مردم زندگى مى كند .

از بركت اين نور ، به يقين رسيدند و از پى آن يقين آراسته به حسنات اخلاقى و عملى شدند و با عنايت حق حيات طيّبه به دست آوردند :

( مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ) .

آرى ، قرآن مجيد نور الهى است ، چنانچه خود قرآن به اين معنا شهادت مى دهد :

( وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِين ) .

رسول خدا مى فرمايد :

(فَاِذَا الْتَبِسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنْ لَقَطْع اللّيلِ الْمُظْلِم فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرآن .)

هرگاه فتنه ها همچون شب تاريك به شما هجوم كرد بر شما باد قرآن .

قرآن نور زندگى ، ذخيره ى قيامت ، شفيع محشر ، نجات دهنده ى از عذاب و وسيله ى رشد و كمال انسان است .

قرآن معرفت و نور ، كرامت و اصالت ، شرافت و سعادتِ دنيا و آخرت نصيب انسان مى كند .

ارتباط حقيقى با قرآن ، از انسان عارفى شوريده ، حكيمى بزرگ و سالكى واصل مى سازد .

حضرت امام خمينى رحمة الله عليه كه سر حلقه ى عارفان دوران بود و از علوم الهى بهره ى جامع داشت و شب و روزش را با قرآن مجيد سپرى مى كرد و آيه اى در كتاب الهى نبود ، مگر آنكه عامل به آن بود ، در سخنرانى مهمّى فرمودند :

« قرآن كريم مركز همه ى عرفانهاست » .

« صدرالمتألّهين شيرازى » كه روزگار ، نمونه اش را كمتر به ياد دارد ، در مقدّمه ى كتاب با عظمت « اسرار الآيات »مى فرمايد :

تورا سپاس مى نمائيم اى آن كه ملكوت و باطن زمين و آسمان به دست قدرت توست ، و اى آن كه اشياء مشتاقانه به سوى تو در حركت و به شوق تو در گردشند .

اى حقيقت حيات ، اى مقوّم موجودات و مقصود ما تو ، مقصد نماز و روزه ى ما توئى ، تو مقوّم وجود و عطا كننده ى خير و فرو فرستنده ى بركات و خيرات و نهايت تمايلات و غايت حركات و مصدر اشراق و پايان اشواق و گرداننده ى امور وجودى و ذات تو نور و بخشنده ى حيات عالميان است و تو خالق زمين و آسمانى .

ما را به انوار كلمات مباركت يارى و قلبهايمان را به اسرار كتاب و آيات شريفه ات نورانى و نفوس ما را از تاريكى طبيعت و نادانى پاك و ما را از پليدى عالم ظلمات خارج كن و به مشاهده ى انوار و ديدار اشراق نورت و همنشينى با نزديكان و مقرّبانت و هم صحبتى با ساكنان عالم ملكوتت و با فرشتگانى كه لحظه اى از تسبيح تو غافل و بى خبر نيستند سرفراز نما و ما را با پيغمبران و صدّيقان بويژه محمّد (صلى الله عليه وآله) كه او را مبعوث به تمام خلايق فرمودى و اهل بيت پاكيزه و برگزيده ى او ، كه بر آنان بالاترين درود درود فرستندگان و پاك ترين سلام سلام دهندگان باد ، محشور فرم .

اما بعد از اين مقدّمه :فروترين خلق خد ، و محتاج ترينشان به كرم پروردگار جهانيان ، محمّد كه صدرالدّين ناميده مى شود چنين گويد :

( هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ ) .

« اين قرآن دليل روشنى براى مردم و هدايت و نصيحتى است براى پرواپيشگان » .

( قُلْ هذِهِ سَبِيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِعَلَى بَصِيرَة أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكينَ ) .

« اى رسول ما امّت را بگو طريقه ى من و پيروانم همين است كه خلق را با بصيرت و بينائى به سوى خدا دعوت كنيم و خدا را از عيب و نقص منزّه دانسته و اعلام كنم كه من از مشركين نيستم » .

اين انوار علوم الهى و اسرار مسائل ربّانى و مقصود نهائى ، از قرآن است ، كه از آيات روشن كتاب او استفاده و از نزد پروردگار عالميان با عنايت و توجّه او به خلق فرو فرستاده شده است .واين انوار كليدهائى هستند كه به توسط آن درهاى بهشت و رضوان باز و گنج هاى خزائن رحمانى ظاهر و جواهر و نهانيهاى ملكوت مشاهده و انوار عالم جبروت ، يعنى عالم عقول ، كشف و هويدا مى گردد .و در آن نور چشم و روشنى ديده ى رهروان و درمان سينه هاى مؤمنان و يكتاپرستان است .

فيلسوف بزرگ جهان اسلام باز در « اسرار الآيات »در قاعده ى چهارم مى فرمايد : يكى از نامهاى قرآن نور است ; زيرا قرآن نورى است عقلى ، كه به واسطه ى آن ( تاريكى هاى حاصل از جهل انسان در ) مبدأ و معاد كشف و آشكار مى گردد و به آن نور حقايق اشياء ديده و درك مى شود .و توسّط آن نور در قيامت انسان راهنمائى يافته و راه بهشت را مى پيمايد ، چنانكه مى فرمايد :

( مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلاَ الاِْيمَانُ وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاط مُّسْتَقِيم ) .

« قبل از اينكه به تو وحى رسد نمى دانستى كتاب و راه ايمان كدام است وليكن ما آن كتاب را نور گردانيديم ، كه هركس از بندگان خود را بخواهيم به آن نور هدايت مى كنيم و اينك تو كه به نور ما هدايت يافتى ، خلق را به راه راست هدايت نم » .

آرى !قلب به توسّط قرآن نور مى گيرد و اين نور عبادت ، از همان ايمان به خد ، يقين به آخرت ، ايمان به فرشتگان ، انبيا و امامان ، و جلوه ى ديگرش عمل صالح و اخلاق حسنه است .

صدرالمتألّهين در گفتارى عميق ، فرق ما گرفتاران عالم مادّه را با عارفان حقيقى ، در ديدى كه هر دو نسبت به قرآن مجيد داريم ، چنين بيان مى كند :

ما و امثال ما از قرآن غير از سياهى كلمات چيزى مشاهده نمى كنيم ;زيرا ما در دنياى ظلمت و سياهى هستيم و هرچه در آن است امتداد مداد مادّه است .

مقصودم مادّه اى نيست كه داراى ابعاد و اجساد و هيولى و اعداد و اضداد است و از آنجا كه درك كننده چيزى را درك نمى كند مگر آنكه در قدرت و استطاعت قوّه ى ادراك او باشد ، پس حسّ جز محسوسات ر ، و خيال جز مخيّلات را و عقل جز معقولات را درك نمى كند .به عبارت ديگر هر جنس همجنس خود را مى يابد و درك مى كند .پس نور را جز به نور نمى توان درك نمود . خداوند مى فرمايد :

( وَمَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِن نُور ) .

« كسى كه خداوند برايش نور قرار نداده هرگز روشنى نخواهد يافت » .

پس ما به سياهى اين چشم جز سياهى نوشته هاى كلام و سياهى اشكال كتاب را درك نمى كنيم ، وقتى از اين وجود مجازى خارج شويم و از اين شهرى كه اهلش تمام ، ظالم و در ظلمتند بيرون رويم و به سوى خدا و رسول او در قطع منزلهايى كه بين ما و مطلوب ماست هجرت كنيم ، و ما را مرگ از اين نشأت و اطوارى كه بعضى صورتهاى حسّى و بعضى خيالى و بعضى وهمى و بعضى عقلى هستند حاصل گردد و نظرمان را از تمام ماسوى الله قطع و بريده نمائيم به وجود خودمان كه همان نور و پرتو وجود حقيقى الهى است ، در وجود كلام الله محو گرديم ، خداوند ما را بعد از مرگمان زنده مى كند و از مرتبه ى محو به عالم صعود هشيارى و از عالم فنا به بقا و از مرگ به زندگى ; يعنى زندگى ثابت و باقى كه به بقاى خداوند تعالى بسته است مى رساند .

ديگر بعد از اين ما از قرآن هرگز سياهى نديده و هرچه مى بينيم سفيدى و نور خالصى است كه ظلمت و تاريكى بدان آلوده نشده است و يقين خالصى پيدا مى كنيم كه ديگر شكّ و ترديد بدان راه نيابد و به فرموده ى حق متحقّق و موصوف مى گرديم كه فرمود :

( وَلكِن جَعَلْنَاهُ نُوراً نَهْدِي بِهِ مَن نَّشَاءُ مِنْ عِبَادِنَ ) .

« ما قرآن را نور قرار داديم كه هركس از بندگان خود را بخواهيم به آن نور هدايت مى كنيم » .

( وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْم ) .

« و از نزد خود وى را علم لدنّى و اسرار غيب الهى بياموختيم » .

در اين موقع ما آيات الهى را از نسخه ى اصل كه امام مبين و ذكر حكيم و كسى كه علم كتاب نزد اوست يعنى اميرالمؤمنان (عليه السلام) مى خوانيم .خداوند مى فرمايد :

( وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ ) .

« و همانا اين كتاب در نزد ما در لوح محفوظ ( كه اصل كتاب آسمانى است )هرآينه بلند پايه و استوار است » .

و به همين جهت به آن كلامى كه بدان ناطق گشت فرمود :من نقطه ى زير «ب» هستم ، و به سينه ى شريفش اشاره كرده كه : آگاه باشيد در اينجا علوم بزرگى است اى كاش براى آن ، كسانى مى يافتم .

مى دانيد كه فسق و عصيان ، كفر و ريا و شرك و كدورت و تنگدلى و هر نوع ظلم و فساد و فحشا و منكرات ، محصول ظلمت دل و غفلت قلب است .

انسان بايد به وسيله ى توجّه به خد ، و دستورهاى انبيا و به خصوص با عمل به قرآن و پيروى از رسول اكرم و ائمه ى طاهرين از دچار شدن به غفلت قلب و ظلمت دل ، خود را حفظ كند .

اين واقعيّاتسبب روشنى دل و بيدارى جان و پديد آمدن نور در قلب است .

چون قلب به ياد او بيدار و دل با نام او روشن شد ، آن نور بر كليّه ى رفتار و كردار انسان حاكم مى شود ، و پس از اينكه آن نور در اثر عمل و تقوا با وجود انسان آميخت آدمى ، عارفى كامل و سالكى خبير خواهد شد .

بنابراين اگر ذكر در اوّلين جمله ى خطبه ى كتاب ، به معناى قرآن باشد ، معناى كلام امام (عليه السلام) اين مى شود كه حضرت حق ، قلوب عارفين را به قرآنش منوّر كرد .و اگر ذكر به معناى توجّه ، يا به معناى نماز ، يا به معناى اورادى كه در كتب دعا وارد شده است باشد باز برگشت به همان معناى قرآنى دارد ;زيرا قرآن حاوى تمام حقايق و جامع همه ى واقعيات است .

(وَقَدَّسَ أَرْواحَهُمْ بِسِرِّهِ وَبِرِّهِ .)

بسيارى از روشن ضميران ، و آگاهان راه ، و عارفان بلند مرتبه ، به پيروى از انبيا و امامان و اولياى خاصّ الهى ، معتقدند « روح »از عالم الهى است كه براى تكامل و رشد و آراسته شدن به حقايق از عالم امر ، يا عالم ملكوت ، برابر با آيه ى ( وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ روحِي ) در اين كالبد مادّى دميده شده است و پس از به كمال رسيدن ، به اصل خود برخواهد گشت ، و در آنجا در حالى كه كالبد مادّيش را به او برمى گردانند يعنى ( فِي مَقْعَدِ صِدْق عِندَ مَلِيك مُقْتَدِر ) قرار خواهد گرفت .

كمال روح به اين است كه به دو قوّه ى علم و عمل ، علم به حق ، علم به معاد ، علم به معاش ، علم به روابط صحيح اجتماعى ، علم به حقايق و عمل به آنها آراسته شود ، و منظور از قداست و تقدّس روح همين است و سرّ و برّ خداوند همان عنايات و الطاف اوست كه به صورت معرفت و جهاد و كوشش در عرصه گاه حيات انسان تجلّى مى كند ، و باعث مى گردد كه ارواح از زشتى و پليدى و وابستگى هاى زيانبار و به عالم عشق و جهان قداست بپيوندد ، و اعضا و جوارح را نيز به دنبال خود به حركت در آورد ، و در نتيجه از انسان موجودى ملكوتى و معنوى ساخته و او را به منبع خير و بركت نمايد .

در زمينه ى قوّه ى علميّه و عمليّه كه دو علّت براى قداست و پاكى روح است يكى از بزرگان عصر به سوره ى والعصر تكيه كرده و عقيده دارد : آنان كه از بند خسارات آزادند ، همانانند كه منوّر به نور علم و متحرّك به حركت عملى هستند ، و اين معنايى است كه از سوره ى مباركه ى والعصر استفاده مى شود .

قسم به زمان ، انسان در زيان است ، يعنى آنان كه مشغول به امور مادّى طبيعى شده ، و جز اين دنيا و آنچه در اوست چيزى نشناخته اند ، و جان آنان همچون ماهى در آب دري ، در حيوانيّت محض غرق است .

مگر آنان كه ايمان آوردند ، يعنى دل آنان و عقلشان به نور معرفت و آگاهى به معاد و شناخت پيامبران و امامان و وظايف و مسئوليّتها كه عبارت از قوّه ى نظريه است روشن شد .

و به اجراى دستورها و انجام عمل صالح برخاستند ، يعنى در جهت عمل به كلّيه ى برنامه هاى الهى كامل شدند .

و مردم را به حق سفارش كردند ، يعنى در مقام تعليم مردم نسبت به توحيد و نبوّت و امامت و فضايل انسانى برآمدند .

و مردم را به صبر سفارش كردند ، يعنى راه متخلّق شدن به اخلاق الهى را به مردم نمايانده و تا جائى كه جان آنان را از آلودگيها پاك كنند كوشيدند .

در هر صورت ، سرّ و برّ الهى كه باعث تقدّس ارواح عارفان شده ، همان علم و عملى است كه خداوند آنان را با لطف و رحمتش به آن هدايت فرموده .

عارف رومى در اين زمينه در مقام نصيحت به انسان مى فرمايد :

پيشتر آ پيشتر اى بوالوفا  ***  از من و ما بگذر و زوتر بي
پيشتر آ در گذر از ما و من  ***  پيشتر آ تا نه تو باشى نه من
كبر و تكبّر بگذار و بگير  ***  در عوض كبر چنين كبري
گفت الست و تو بگفتى بلى  ***  شكر بلى چيست كشيدن بل
سرّ بلى چيست كه يعنى منم  ***  حلقه زن درگه فقر و فن
هم برو از جا و هم از جا مرو  ***  جا زكجا حضرت بى جا كج
پاك شو از خويش و همه خاك شو  ***  تا كه زخاك تو برويد گي
ورچو گيا خشك شوى خوش بسوز  ***  تا كه زسوز تو فروزد ضي
ورشوى از سوز چو خاكسترى  ***  باشد خاكستر تو كيمي
بنگر در غيب چه سان كيمياست  ***  كاو زكف خاك بسازد تو ر
از كف دريا بنگارد زمين  ***  دود سيه را بنگارد سم
لقمه ى نان را مدد جان كند  ***  باد نفس را دهد اين علمه
جان پر از علّت او را دهى  ***  جان بستانى خوش و بى منته
بس كنم اين گفتن و خامش كنم  ***  در خمشى به سخن جان فز
(وَطَهَّرَ أَفْئِدَتَهُمْ لِفِكْرِهِ ،)

« و باطن دلهاى آنان را از تيرگيها پاك نموده تا توفيق انديشه و توجّه نسبت به او را پيدا كنند » .

قلب يا به تعبير ديگر «فؤاد» در ظاهر و در واقع عضو بسيار مهمّ و حسّاسى است ، از نظر حيات ساير اعضاء و جوارح به حيات آن وابسته است و از نظر واقع ظهارت و پاكيزگيش علّت طهارت و پاكيزه گى تمام وجود بوده ، و فساد و ناپاكى اش معلول فساد و ناپاكىِ اعضاء و جوارح است .

از رسول خد (صلى الله عليه وآله) روايت شده است :

(فِي الإِنْسانِ مُضْغَةً إِذا هِيَ سَلُمَتْ وَصَحَّتْ سَلُمَ بِها سائِرُ الْجَسَدِ ، فَإِذا سَقُمَتْسَقُمَ بِها سائِرُ الْجَسَد .)

« در ( وجود )انسان پاره گوشتى است ، اگر صحيح و سالم باشد ، به سلامت او تمام جسد سالم ، و اگر مريض باشد به مرض او تمام جسد مريض است .

در روايت ديگر در همان مدرك آمده :

(إِذا طابَ قَلْبُ الْمَرءِ طابَ جَسَدُهُ ، وَإِذا خَبَثَ الْقَلْبِ خَبَثَ الْجَسَدْ .)

« زمانى كه قلب انسان پاكيزه شده ، جسدش پاكيزه مى شود ، و هرگاه قلب دچار خباثت گردد ، جسد هم به تبع آن آلوده مى شود » .

امام صادق (عليه السلام) درتوضيح آيه ى شريفه ى ( إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْب سَلِيم )مى فرمايد:

« قلبى است كه از اسارت دنيا آزاد باشد و از عشق شديد به مادّيت كه باعثانواع گناهان است پاك باشد » .

عظمت و ظرفيّت قلب به اندازه اى است كه رسول خدا در باره ى آن مى فرمايد :

(إِنَّ الْقَلْبَ خَزانَةُ الله تَعالى .)

« قلب خزانه ى خداى تعالى است » .

  اسلام و معارف ملكوتى اين دين مبين ، علل حيات و مرگ قلب را بطور مفصّل بيان كرده اند كه توضيح بيشتر آن در جلد دوم اين نوشتار خواهد آمد .

  اميرالمؤمنان (عليه السلام) مى فرمايد :

(مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ ماتَ قَلْبُه وَمَنْ ماتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النّار .)

« آن كه ورع و پاكدامنى اش كم است قلبش مى ميرد ، و هركس به مرگ قلب دچار شود ، وارد آتش مى گردد » .

از رسول خدا نيز روايت شده است كه فرمود :

(ثَلاثَةٌ مُجالِسَتُهُمْ تُمِيْتُ الْقَلْبُ : مُجالِسَةُ الاَْنْزالِ وَالْحَديْثُ مَعَ النِّساءِ وَمُجالِسَةُ الاَْغْنِياءِ .)

« سه چيز باعث مرگ قلب است : همنشينى با كسى كه در تمام احوالاتش پست است ، و گفتگو با زنان ، و مجالست با ثروتمندان » .

هنگامى كه دل خانه ى شيطان شود ، و فكر و ذكر و همّتى جز مادّيت و متعلّقاتش در آن راه نداشته باشد ، انسان منبع گناه و فساد مى گردد ، و به هوى و هوس اتّصال پيدا كرده به هر لذت حرامى دچار مى شود .

ولى وقتى قلب تسليم به حق شود و جايگاه تجلّى نور الهى گردد ، آراسته به صلاح شده و تمام وجود انسان را براى رساندن به خدا دنبال خود مى برد .

انسان بنابر آيات قرآن در برابر قلب مسئول است و بر اوست كه از اين خانه ى خدا مواظيت كند ، تا مركز بتها نشود و انسان را به بت پرستى نكشاند .

بهترين وسيله براى حيات قلب ، انديشه در خويش ، در جهان ، و در مبدأ و معاد و بخصوص در آيات قرآن و معارف الهيّه است .

دل اگر سالك اين مسلك گردد ، از هر شرّى خلاص ، و به هر خيرى آراسته مى شود و در عصمت ، عافيت و محافظت ، حق خواهد رفت .

آزادى از اسارت شيطان ، جدايى از گناهان ظاهر و باطن ، انديشه در حقايقِ مُلكى و ملكوتى عالم ، دل را به طهارت آراسته مى كند و زمينه ى توجّه به حضرت حق و انديشه در صفات و اسماء را براى انسان فراهم مى سازد و اين همه به دست نمى آيد مگر به توفيق حق و توفيق رفيق راه نمى شود مگر اينكه زمينه ى به دست آوردنش را خود با معرفت و جهاد در عمل فراهم آورد .

اى بى تو محال جان فزايى  ***  وى در دل و جان ما كجائى
گر نيم شبى زنان و گويان  ***  سرمست زكوى ما درآئى
جان پيش كشيم و جان چه باشد  ***  آخر نه تو جان جان مائى
در بام فلك درافتد آتش  ***  گر بر سر بام خود برآئى
با روى تو چيست قرص خورشيد  ***  تا لاف زند زروشنائى
هم چشمى و هم چراغ ما را  ***  هم دفع بلا و هم بلائى
در ديده ى نا اميد هر دم  ***  اى ديده ى دل چه مى نمائى
اى بلبل مست از فغانت  ***  مى آيد بوى آشنائى
مى نال كه ناله مرهم آمد  ***  بر زخم جراحت جدائى
تا كشف شود زناله ى تو  ***  چيزى زحقيقت خدائى
(وَشَرَحَ صُدُورَهُمْ بِنُورِهِ ،)

اين جمله اشاره به آيه ى 22 سوره ى مباركه ى زُمر است :

( أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ فَهُوَ عَلَى نُور مِن رَبِّهِ ) .

و نيز مايه گرفته از آيه ى شريفه ى :

( رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي ) .

و سرچشمه ى آن آيه ى شريفه ى :

( اَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَك ) .

است .

لفظ « شرح »در لغت به معنى باز كردن ، و گشادن ، گستردن ، فراخى بخشيدن و روشن و آشكار ساختن است .

و صدر به معناى سينه است كه مجازاً به معنى دل نيز مى آيد ، چون در سينه جاى دارد .

بنابراين شرح صدر يا به معنى باز كردن سينه و برطرف ساختن دلتنگى و دلگيرى است ، يا به معنى افزودن حوصله و ظرفيّت و پر تحمّل گردانيدن است» .

« ملاّ عبدالرزّاق گيلانى » با توجّه به آيه ى سوره ى زمر مى فرمايد :معنى جمله چنين است :و جا داد در سينه هاى ايشان نور معرفت خود ر ، كه از پى اين نور در برابر اسلام با تمام وجود تسليم شدند ، و اين توفيق پذيرش اسلام معلولِ علّت نورى است كه خداى متعال آن را در دل او انداخته است .

و نيز به آنچه از رسول خد (صلى الله عليه وآله) روايت شده است اشاره دارد كه مضمونش اين است :

هرگاه نور الهى در دل مؤمن تابيد دلش وسعت گرفته و دچار تنگى و تاريكى نمى شود ، و نشانه ى وجود آن نور بى ميلى به سراى غرور و رغبت به دار خلود است كه خود توشه اى براى روز و رود است .

پاك سازى قلب و دل ، مقدم بر شرح صدر است ، وذكر شرح صدر بعد از تطهير قلب ، به اين نكته اشاره دارد كه تخليه بر تحليه مقدّم است ; چرا كه تا دل از ظلمت گناهان و كدورت وابستگى هاى مادّى پاك نشود ، شايسته ى پذيرش نور معرفت نمى گردد .چنانكه طبيب تا به مريض جلاّب ندهد و اخلاط فاسده را از او دفع نكند به اغذيه ى لايقه و اشربه ى نافعه تقويت نمى نمايد و تا پارچه ى سپيد از رنگ چرك پاكيزه نگردد به حليه ى رنگ درنمى آيد .

صدر ، بالاى سينه ، قفس حفظ قلب ، و صندوقچه ى ريه و مجراى خون و هواست ، كه از استخوانها و عضلات و پرده هاى نرم و كش دارى ساخته شده و پيوسته در حال انقباض و انبساط است از آنجا كه هر گونه تأثّر فكرى و نفسانى در حركات قلب و دَوَران خون و چگونگى تنفّس ظاهر مى شود ، آن آثار معنوى را به اين دستگاههاى عضوى نسبت مى دهند .

نداشتن شرح صدر يا به اصطلاح كم حوصلگى و عجله براى رسيدن به آرزوها و غرايز درونى ، محصول آلودگى به گناه است و همه ى اينها از آثار جهل به حقايق و واقعيّات و غرض حيات است . بيشتر مردم براى فرار از رنج ها و ترس از سرنوشت نامعلوم خود به انواع سرگرميهاى دنيوى كه از عوامل غفلت است و مهمترين اثر شوم و خطرناكش تخدير شعور مى باشد گرفتار مى شوند .

به طور كلّى ضيق صدر و گرفتگى سينه ، كه موجب ضعف اراده و تحيّر در تصميم و درماندگى در كار مى شود ، برگرفته از نوعى انفعال و تأثر روحى و از آثار كشش تخيّلات و جاذبه هاى آن است .

همين كه انسان بتواند خود را از معرض جاذبه ى مخالف و تأثيرات آن برهاند و در يك جهت مصمّم شود و به آن روى آورد ، سينه اش باز مى گردد و مسيرش آسان مى شود .

شايد منظور از شرح صدر كه در آيه ى 125 از سوره ى انعام آمده و در باره ى اسلام و كفر است همين معنا باشد :

( فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلاِْسْلاَمِ وَمَن يُرِدْ أَن يُضِلَّهُ يَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَيِّقاً حَرَج ) .

« پس هركسى را كه خداوند بخواهد هدايتش كند ، سينه اش را براى اسلام مى گشايد ، و كسى را كه بخواهد گمراه نمايد ، سينه اش را تنگ و دشوار مى گرداند » .

از آثار مهمّ شرح صدر ، به هر معنايى كه باشد ، بيرون آمدن از حال ترديد و تصميم در كار و تحمّل دشوارى ها و اطمينان نفس است .

از مضمون آياتى كه درباره ى موسى و پيامبر اسلام آمده و سيره اى كه از انبيا رسيده ، معلوم مى شود كه مهمترين عامل پيشرفت دعوت پيامبران ، پس از دريافت وحى و قيام به رسالت ، همين شرح صدر بوده كه در ضمن قيام به رسالت و برخورد با دشمنى ها و سختى ها و يا راهنمائى هاى خداوند از آن برخوردار مى شوند .

هزار ساله ره است از تو تا مسلمانى  ***  هزار سال دگر تا به حدّ انسانى
اگر تو سلسله ى عشق را بجنبانى  ***  درون طاس فلك مهره را بغلطانى
اگر زنقش وزنقّاش باشدت خبرى  ***  سمند فكر به بالاى عرش بر رانى
بزرگوار نژادى به قدر اصل و نسب  ***  ولى چه سود كه تو قدر خود نمى دانى
نرفته اى تو بدين وادى طويل آسا  ***  چو روز سِيْر درآيد در او فرومانى
بيا تو گوهر خود را درين عدم بشنو  ***  كه هيچ غصّه نباشد بتر زنادانى
چو عيسيى تو در اين دير و موسى اندر طور  ***  نه طيلسان و نه ناقوس و نى چو رهبانى
چو صعوه در ته چاهى حريف يوز مشو  ***  كه شاهبازى و سيمرغ را سليمانى
زجام و ساغر وحدت اگر بنوشى مى  ***  چو خضر سرّ معانى زلوح برخوانى

نديده صورت خود را در آينه روشن  ***  معانيى كه حقيقت بود كجا دانى

گشاى ديده ى باطن در اين محيط ظهور  ***  ببين تو در صدف آشكار معانى

(وَأَنْطَقَهُمْ بَيانَهُ .)

و خداى متعال با نعمت ارزشمند بيان ، عارفان را به وادى ثن ، سپاس و شكر رهنمون شده و زبان آنان را نسبت به حقايق گويا كرده است .

به آنان توفيق داد تا به نشر واقعيّاتى كه به سبب طهارت باطن ، و شرح صدر و جهاد در راه معرفت يافته اند بپردازند ، و در مقام شناساندن توحيد ، معاد ، نبوّت امامت و فضايل اخلاقى ، در ميان جاهلان اقدام نمايند ، و آن تشنگان را به سرچشمه ى درستى ها رهنمون شوند .

(وَشَغَلَهُمْ بِخِدْمَتِهِ .)

پروردگار متعال از باب لطف و عنايت ، عارفان را در راه خود و در مسير ايمان و اعتقاد ، به خدمت خود گرفت و آنان را توفيقى مرحمت فرمود كه از بركت آن به خدمات مهمّى در راه عشق به حقّ و احسان به خلق موفّق شدند .

(وَوَفَّقَهُمْ لِعِبادَتِهِ .)

« و آنان را توفيق عبادت داد » .

عبادت حقيقتى است مركّب از يك سلسله واقعيّات و حقايق ، كه اين مقدّمه گنجايش تفيسر و توضيح آن را ندارد ، به خواست حق در ابوابى كه در زمينه ى اين مسئله در سطور آينده خواهد آمد به شرح و بيانش مى پردازم .

عارفان گول اين چند روزه ى ظاهر را نخوردند ، تن به لذّات غلط نداند ، و حيات آخرت به زندگى عاريت نفروختند .

صاحب« كشف الحقائق »مى فرمايد :بدان كه اهل شريعت و اهل حكمت مى گويند :كه حيات دنيا چند روز بيش نبوده و حيات آخرت را هرگز انقطاع نيست ، پس هر كه حقيقت دنيا را شناخت و غرض و مقصود دنيا را دانست و اجتماع نور را با ظلمت ، يعنى اجتماع روح را كه نور محض است با قالب كه ظلمت محض است معلوم كرد ، و دانست كه فايده ى وى چيست و حيات دنيا را به همان كار كه غرض و مقصود است صرف كرد و حيات دنيا را فداى حيات آخرت گردانيد و در اين حيات دنيا همه رنج و مجاهده اختيار كرد ، با قيد آنكه در حيات آخرت همه آسايش و مشاهده باشد ، يعنى تمام حيات دنيا را به كسب عمل صالح و به طلب علم نافع كه بذر حيات طيّبه و سبب لذّت دائمه است مصروف گردانيد ، در حيات آخرت به عذاب و عقوبت گرفتار خواهد بود در آسايش و راحت افتاد .

و هركه حقيقت حيات دنيا را نشناخت و ندانست كه غرض و مقصود از حيات دنيا چيست و در حيات دنيا همه راحت و آسايش اختيار كرد ، يعنى تمام حيات دنيا را به طلب لذّات و شهوات بدنى كه بذر عذاب و عقوبت است مصروف گردانيد ، در حيات آخرت به عذاب و عقوبت گرفتار خواهد بود اين است معناى :

«الدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ»

و اين است معناى كريمه ى :

( مَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الاْخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِي حَرْثِهِ وَمَن كَانَ يُرِيدُ حَرْثَ الدُّنْيَا نُوْتِهِ مِنْهَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِن نَصِيب ) .

(وَاسْتَعْبَدَهُمْ بِالْعِبادَةِ عَلى مُشاهِدَتِهِ ،)

« از آنان خالصانه خواست ، تا از بركت آن بندگى به مشاهده ى انوار جلال و جمال با چشم قلب موفّق شوند » .

(وَدَعاهُمْ إِلى رَحْمَتِهِ ،)

« و آنان را بسوى رحمت خود فراخواند » .

(وَصَلَّى اللهُ عَلى مُحَمَّد إِمامِ الْمُتَّقينَ ، وَقائِدِ الْمُوَحِّدينَ ، وَمُونِسِ الْمُقَرَّبينَ وَعَلى آلِهِ الْمُنْتَخَبينَ .)

« و درود و رحمت الهى بر محمّد (صلى الله عليه وآله) پيشواى پرهيزكاران ، و كشاننده ى اهل توحيد به بهشت ، و همنشين بندگان مقرّب حضرت محبوب و بر آل او كه زبده ى كائنات و برگزيدگان حقّند » .

الهى !اى اميد درماندگان ، اى ياور بيچارگان ، اى تكيه گاه از راه ماندگان ، اى سرمايه ى افتادگان ، باز هم به پيشگاهت عرضه مى دارم :دستم تهى ، پرونده ام سنگين ، دلم سياه و مويم سپيد است ، اميدم از همه چيز نااميد ، و تنها دل به تو بسته ام ، از غم دنيا فارغم كن ، از ملالت و كسالت نجاتم ده ، مرگم را شهادت در راهت مقرّر فرم ، و در دنيا و آخرت دستم را از دامن لطف و رحمتت كوتاه مگردان .

روى بنما به ما مكن مستور  ***  اى به هفت آسمان چو مه مشهور
ما يكى جمع عاشقان زهوس  ***  آمديم از سفر زراهى دور
اى كه در عين جان خود دارى  ***  آمديم از سفر زراهى دور
سر فرو كن زبام و خوش بنگر  ***  جانب جمع عاشقى رنجور
ساقى عارفان شرابى ده  ***  كان نه ازخم بود نه از انگور
زان شرابى كه بوى جوشش او  ***  مردگان را كشد برون از گور
قبلفهرست بعد
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation