آيه ششم : ((و يطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا)) ((انما نطعمكم لوجه الله لا نريد منكم جزاءا ولا شكورا)) ((آنانكه )، در راه دوستى خدا طعام (خود) را به فقير و يتيم و اسير مى دهند، (و مىگويند) ما فقط براى رضاى خدا بشما طعام مى دهيم و از شما هيچ پاداشى و سپاسى همنمى طلبيم )) از اين آيه هم در منقبت حضرت صديقه زهراء سلام الله عليها مى تواناستفاده كرد: اين موضوع هم از مسلمات فريقين (شيعه و سنى ) است كه يقينا حضرت صديقه سلام اللهعليها از جمله اشخاصى است كه سوره ((هل اتى )) درشان آنهانازل شده است و هيچكس در اين مطلب كه اين سوره درفضائيل اهل بيت است (و حضرت صديقه سلام الله عليها نيز يكى از آنان مى باشد)هيچگونه اشكالى را عنوان نكرده است . ما ابتدا حديثى را كه ((ابن عباس )) راورى آن است ،نقل مى كنيم ، و بعد به بررسى سند روايت و ذكر نام راويان حديث مى پردازيم . ((قال ابن عباس رضى الله عنه آن الحسن والحسين مرضا فعادهمارسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فى ناس معه ، فقالوا: يا ابالحسن لو نذرت علىولدك . فنذر على و فاطمة و فضة جارية لهما، آن برئا مما بهما، آن يصوموا ثلاثه ايام، فشفيا و ما معهم شبى فاستفرض على من شمعون الخيبرى اليهودى ثلاث اصواع من شعيرفطحنت فاطمة صاعا و اختبزت خمسة اقراص على عددهم فوضعوها بين ايديهم ليفطروا،فوقف عليهم سائل فقال : السلام عليكم اهل بيت محمد، مسكين من مساكين المسلمين . اطعمونىاطعمكم الله من موائد الجنة فاثروه و با توالم يذوقوا الا الماء و اصبحوا صياما، فلماامسوا و وضعوا الطعام بين ايديهم وقف عليهم يتيم فاثروه ، و وقف عليهم اسير فىالثالثة ففعلوا مثل ذلك ، فلما اصبحوا اخذ على رضى الله عند بيدالحسن والحسين واقبلوا الى رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فلما ابصرهم و هم يرتعشونكالفراخ من شدة الجوع . قال : ما اشد ما يسوءنى ما ارى يكم ؟! و قام فانطلق معهم ،فراى فاطمة فى محرابها قد التصق ظهرها ببطنها، و غارت عيناها، فساءه ذلك ،فنزل جبرئيل و قال : خذها يا محمد؟ هناك الله فىاهل بيتك فاقراه السورة .)) ((ابن عباس )) مى فرمايد: حسنين (ع ) بيمار شدند، پيامبر(ص ) با جمعى از مردم بهعيادت آنان آمدند برخى پيشنهاد كردند يا ((ابالحسن )) چه خوب است براى شفاىفرزندانت نذرى بنمائى ، آنگاه على (ع ) و فاطمه (ع ) و فضه (كه جاريه آنها بود)نذر كردند كه اگر حسنين (ع ) شفا يافتند سه روز روزه بگيرند هنگاميكه حسنين (ع )سلامتى خود را باز يافتند در خانه على (ع ) چيزى براى افطار موجود نبود، لذا اميرالمؤمنين سلام الله عليه از شمعون يهودى خيبرى سه صاع جو وام گرفت ، و فاطمه سلامالله عليها از يك صاع آن پنج قرص نان پخت و در سفره افطار نهاد، هنگامى كه آمادهافطار شدند، نداى سائلى برخاست : سلام بر شما اى خاندان محمد(ص )، مسكينى ازمساكين مسلمين بر در خانه شما آمده است ، اطعام كنيد، خدا از مائده هاى بهشتى شما را روزىفرمايد، خاندان وحى نان افطار خود را ايثار كردند، و فضه نيز تبعيت از آنان نمود وهمگى شب را بدون غذا صبح كردند و جز آب چيز ديگرى به كامشان نرسيد.... فرداى آن شب را نيز روزه گرفتند، و چون شب فرا رسيد، و نان افطارشان در سفرهنهاده شد، يتيمى بر در خانه آمد و باز، به همان ترتيب همگى غذاى خود را به آن يتيمايثار كردند. روز سوم ، اسيرى از راه رسيد و مطالبه طعام كرد، بار سوم نيز آنچه درسفره بود (قبل از افطار) از طرف خاندان پيامبر به آن اثر ايثار شد. صبح روز چهارم ، على سلام الله عليه دست حسنين (ع ) را گرفت و به سوىرسول خدا(ص ) روان گرديدند، پيامبر اكرم (ص ) هنگاميكه چشمش به حسنين (ع ) افتادكه همانند مرغكان از شدت گرسنگى مى لرزيدند، فرمود: چه سخت است براى من كه شما را به اين حال مى بينم ،رسول خدا(ص ) فورا از جاى برخاست و همراه آنان به خانه حضرت زهرا(ع ) آمد، و او رامحراب عبادتش مشاهده فرمود، اما چه مشاهده اى ، از شدت گرسنگى بطن مباركش به پشتچسبيده ، و چشمهايش در گودى نشسته بود.... از اين منظره پيامبر اكرم (ص ) بسيارافسرده خاطر گرديد، در آن هنگام جبرئيل فرود آمد و چنين گفت : بگير يا محمد(ص )، مباركباد بر تو اين خاندان تو و سپس سوره ((هل اتى )) را قرائت نمود.)) روايت كه نقل شد مورد تاءييد و تصديق پيشوايان علمى حضرات (سنى و شيعه ) و عموممسلمين مى باشد، و اينك نام دانشمندانى از اهل سنت كه اين روايت رانقل كرده اند: ((ابو جعفر اسكافى )) متوفاى 240 ه ق - حكيم ترمذى متوفاى 285 ه ق - محمدبنجليل طبرى متوفاى 310 ه ق - ابن عبدربه متوفاى 328 ه ق - حاكم ابوعبداللهنيشابورى متوفاى 405 ه ق - حافظ ابن مردويه متوفاى 416 ه ق - ابواسحاق ثعلبىمفسر كبير متوفاى 427 ه ق - ابوالحسن واحدى مفسر كبير متوفاى 468 ه ق - حافظابوعبدالله اندلسى حميدى متوفاى 488 ه ق - ابوالقاسم زمخشرى در كشاف متوفاى538 ه ق - اخطب خوارزمى متوفاى 568 ه ق - حافظ ابوموسى متوفاى 581 ه ق -ابوعبدالله رازى متوفاى 606 ه ق - شرخانى متوفاى 643 ه ق - محمدبن طلحه شافعىمتوفاى 652 ه ق - ابوالمظفرسبط ابن جوزى متوفاى 654 ه ق - عزالدين عبدالحميدمتوفاى 655 ه ق - حافظ ابوعبدالله گنجى شافعى متوفاى 658 ه ق - قاضىناصرالدين بيضاوى متوفاى 685 ه ق - حافظ محب الدين طبرى متوفاى 694 ه ق - حافظابو محمد ابوحمزه عضدى اندلسى متوفاى 699 ه ق - حافظ الدين نسفى متوفاى 701 هق - شيخ السلام حموئى متوفاى 722 ه ق - نظام الدين قمى نيشابورى مفسر معروفمتوفاى قرن هشتم هجرى - علاءالدين على بن محمد خازن بغدادى متوفاى 741 ه ق -قاضى عضدالدين ايجى متوفاى 756 ه ق - حافظ ابن حجر متوفاى 852 ه ق - حافظجلال الدين سيوطى متوفاى 911 ه ق - ابوسعود عمادى حنفى متوفاى 982 ه ق - شيخاسماعيل بروسى متوفاى 1137 ه ق - شوكائى متوفاى 1173 ه ق - محمد سليمان محفوظاز علماى قرن دوازدهم ، و علاوه بر آنها جماعتى ديگر از علماء عامه اين حديث شريف را درذيل آيه مذكور آورده اند. ((انا عرضنا الامانه على السوات و الارض والجبال فابين ان يحملنها و اشففن منها و حملها الانسان انه كان ظلوما جهولا)) (1) آيه مذكور نيز از آياتى است كه در اثبات ولايت حضرت صديقه سلام عليها مى توان ازآن استفاده كرد امانتى كه خداى تعالى به آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرده است و آنهازير بار نرفته اند، و اين همان امانت ولايت پيامبر اكرم (ص ) و اميرالمؤ منين و فاطمه وحسنين عليهم السلام و ائمه بعد از آنان مى باشد. ((مفضل بن عمر)) مى گويد حضرت صادق سلام الله عليه فرمود: ((آن الله تبارك و تعالى خلق الارواح قبل الاجساد بالفى عامفجعل اعلاها و اشرفها ارواح محمد و على و فاطمة والحسن والحسين و الائمه بعد همصلوات الله عليهم فعرضها على السماوات و الارض والجبال ، فغشيها نورهم ، فقال الله تبارك و تعالى للسماوات و الارض والجبال : هولا احبائى و اوليائى و حججى على خلقى و ائمة بريتى ما خلقت خلقا احب الىمنهم ، و لمن تولاهم خلقت جنتى ، و لمن خالفهم و عاداهم خلقت نارى .. فولايتهم امانة عندخلقى ، فايكم يحملها باثقالها و يدعيها لنفسه دون خيرتى ؟ فابت السماواتت و الارضو الجبال ان يحملنها و اشفقن من ادعاء منزلنها و تمنى محلها من عظمة ربها، فلما اسكن اللهعزوجل آدم و زوجته الجنة قال لهما: ((كلا منها رغدا حيث شئتما ولا تقربا هذه الشجرةفتكونا من الظالمين )) فنظرا الى منزلة محمد و على و فاطمة والحسن والحسين و الائمةبعدهم فوجداها اشرف منازل اهل الجنة فقالا: يا ربنا لمن هذه المنزلة ؟فقال الله جل جلاله : ارفعا رؤ وسكما الى ساق عرشى ، فرفعا رؤ وسهما فوجدا اسممحمد، و على ، و فاطمة ، والحسن والحسين و الائمة صلوات الله عليهم مكتوبة على ساقالعرش بنور من نور الجبار جل جلاله ، فقالا: يا ربنا ما اكرماهل هذه المنزلة عليك ! و ما احبهم اليك ! و ما اشرفهم لديك !فقال الله جل جلاله : لولاهم ما خلقتكما، هولاء خزنة علمى و امنائى على سرى )) ((خداى تعالى ارواح را دو هزار سالقبل از خلقت بدنها افريد، و از اولين و آخرين ، از آدم ابوالبشر تا روز قيامت ، شريفترين ، و برترين روحها، ارواح محمد، على ، فاطمه و حسنين و ائمه نه گانه ازنسل حسين بن على (يعنى چهارده معصوم (ع )) هستند كه خداى تعالى آنان را بر آسمانها وزمين و كوهها عرضه كرد، نور چهارده معصوم همه جا را فرا گرفت و جهانگير شد، آنگاهاز جانب حق تبارك و تعالى خطاب آمد كه اينانند دوستان و اولياء من ، و اينها هستند حجتهاىمن بر همه مخلوقات من . (لذا حضرت صديقه سلام الله عليها، حجت الله و ولية الله استبه نص خود حضرت احديت (جلت عظمته ) هيچيك از آفريدگانم نزد من محبوبتر از آناننيست ، بهشتم را براى دوستان آنها، و آتش دوزخم را براى مخالفين و اذيت كنندگان آنانآفريده ام ، پس ولايتشان امانت من است در نزد مخلوقاتم ... به جز اين برگزيدگان من ،آيا كيست كه بتواند اين بار امانت را با تمام سنگينش بر دوش كشد و يا مدعى اين مقامباشد؟.... هنگامى كه خداى عزوجل آدم و همسرش حوا را در بهشت ساكن گردانيد و آنها به مكان ومنزلت چهارده معصوم صلوات الله عليهم نظر افكندند و مشاهده كردند كه مقامات آناناشرف منازل اهل بهشت است ، عرض كردند: پروردگارا، اين مقام والاى چه كسانى است ؟ خطاب آمد كه سر بلند كنيد و به ساق عرش من نظر افكنيد. آدم و حوا، هنگامى كه سر بهسوى عرش الهى بلند كردند، مشاهده كردند كه نام محمد، على ، فاطمه ، حسن ، و حسين وائمه بعد از آنها با خط نور از جانب خداى جبار بر ساق عرش نوشته شده است ، عرضكردند: پروردگارا، اين چه كرامتى است كه به اين چهارده تن داده اى ، و اين مقام و منزلتى استكه به آنان عطا فرموده اى ؟ خدايا، سبب چيست كه اين موجودات در نزد تو شريف ترين ومحبوب ترين مخلوقاتند، خداى عزوجل فرمود: يا آدم ، اگر اين چهارده تن نبودند تو و همسرت را نمى آفريدم ، اينان خزانه داران علم منو امينان اسرار من هستند. بنابر اين حضرت صديقه زهراء سلام الله عليهما يكى از گنجوران دانش و امانت داراناسرار خدائى است . در ادامه روايت شريفه پس از اينكه حضرت صادق (ع ) موضوع ارتكاب ترك اولاى آدم وحوا را شرح مى دهد چنين مى فرمايد: ((فلما ارادالله عزوجل ان يتوب عليهما جائهماجبرئيل فقال لهما: انكما ظلمتنا انفسكما بتمنى منزلة منفضل عليكما، فجزاؤ كما ما قد عوقبتما به من الهبوط من جواراللهعزوجل الى الرضه ، فسلاربكما بحق الاسماء التى رايتموها على ساق العرش حتىيتوب عليكما فقالا: اللهم انا نساللك بحق الاكرمين عليك محمد، و على ، و فاطمة ، والحسن، والحسين ، و الائمة الا تبت علينا و رحمتنا)) فتاب الله عليهما، انه هوالتواب الرحيم ،فلم يزل انبياءالله بعد ذالك يحفظون هذه الامانة و يخبرون بها، اوصياءهم و المخلصين مناممهم ...)) ((هنگامى كه خداى عزوجل اراده فرمود توبه آدم و حوا راقبول كند، جبرئيل نازل شد، و خطاب به آنها چنين گفت : شما بر نفس خود ستم روا داشتيد، اينك از پروردگار خود بخواهيد كه به حق آن نامهائىكه برساق عرش الهى مشاهده كرديد، توبه شما راقبول فرمايد. آنگاه آدم و حوا چنين معروض داشتند: پروردگارا، از تو درخواست مى كنيم به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين و ائمه(عليهم السلام ) كه نزد تو از همه گرامى ترند، توبه ما را بپذيرى و ما رامشمول رحمت خود قرار دهى و بعد از آنكه آدم و حوا اين دعا را خواندند و اينتوسل بجاى آوردند، خداى تعالى توبه آنهاقبول فرمود، بدرستيكه اوست بسيار توبه پذير و مهربان )) در ادامه حديث ، حضرت صادق سلام الله عليه مى فرمايد: بعد از اين جريان ، فرستادگان الهى ، در سايه ولايت چهارده معصوم (ع ) نگهدارنده اينامانت و معرف آن بوده اند، و به اوصياء خود و مخلصين امت خويش نيز اين موضوع را بيانمى كردند. در نتيجه حضرت صديقه زهرا سلام الله عليها نيز ((وليه )) انبيا بوده است چنانكهپيغمبر اعظم و على و يازده امام ديگر سلام الله عليهم ولى آنها بوده اند، يعنى عمه انبيابه خضوع و فروتنى و در مقابل اين چهارده وجود مقدس ايمان و اعتقاد داشته اند، چنانكهدر بعضى از احاديث آمده است كه از جمله اعمال امت حضرت موسى و حضرت عيسى در زماننبوت آن دو پيامبر، ذكر صلوات بر محمد و آل محمد بوده است ، و اين خود نشان دهندهاعتراف بر ولايت چهارده معصوم (ع ) مى باشد. از امام سلام الله عليه سؤ ال مى كنند كه منظور از صلوات چيست ؟ حضرت مى فرمايد:صلوات اعتراف به ولايت محمد و آل محمد است و سپس اضافه مى نمايد كه اين ولايت ، هماناست كه خدا مى فرمايد: و ذللك قول الله عزوجل : ((انا عرضنا الامانه على السماوات و الارضوالجبال ، فا بين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان ، انه كان ظلوما جهولا)) اين بود هفت آيه اى كه برا شناسائى مقام والاى حضرت صديقه سلام الله عليه مىتوان از آنها استفاده كرد. بخش دوم فاطمه سلام الله عليها از ديدگاه روايات چنان كه گفته شد، اخبار و احاديث مردود اطمينان كه از فريفتن (شيعه و سنى ) در منقبحضرت صديقه سلام الله عليها وارد شده است ، به دو بخش تقسيم مى شود: بخش اول : احاديثى كه در ذيل آيات شريفه نقل شده است ، و ما آنها را به عنوان ((فاطمهسلام الله عليها از ديدگاه روايات )) بررسى و تشريح كرد. اين احاديث دو دسته است ،يك دسته اشتراكى ، يعنى رواياتى در منقبت حضرترسول اكرم ، اميرالمؤ منين و حسنين سلام الله عليهم مى باشد كه حضرت زهرا(ع ) نيز درآن مناقب اشتراك دارد. دسته دوم احاديث اختصاصى است ، يعنى رواياتى كه مخصوص است به مدايح وفضايل حضرت صديقه سلام الله عليها، و ما اخبار دستهاول را در پانزده موضوع رده بندى و مورد بحث و بررسى قرار مى دهيم . موضوع اول زهرا سلام الله عليها يكى از علل آفرينش در اين موضوع اخبار بسيارى از فريقين (شيعه و سنى ) روايت شده است كه به موجب آنهاثابت مى شود، حضرت صديقه سلام الله عليها سبب آفرينش (عالم ) بوده است ،همانگونه كه پدربزرگوارش ، اميرالمؤ منين و حسنين سلام الله عليهم ، علت خلقت بودهاند. ما برخى از اخبار مربوط به اين موضوع را در بخشاول در ذيل آيات شريفه ذكر كرديم و اينك حديثى در اثبات اين مطلب ، كه راوى آن((ابوهريزه )) است : ((قال رسول صلى الله عليه و اله : لما خلق الله تعالى آدم اباالبشر و نفخ فيهمن روحه ، التفت آدم يمنه العرش فاذا فى النور خمسة اشباح سجدا و ركعا،قال آدم : (على نبينا و آله و عليه السلام ) هل خلقت احدا من طين قبلى ؟قال : لا يا آدم ! قال : فمن هولاء الخمسه الاشباح الذين اراهم فى هيئتى و صورتى ؟قال : هولاء خمسة من ولدك ، لولا هم ما خلقتك ، هولاء خمسه شققت لهم خمسة اسماء من اسمائىلولا هم ما خلقت الجنة و النار، و لا العرش ، ولا الكرسى ، ولا السماء و لا الارض و لاالملائكة ، و لا الانس ، و لا الجن . فانا المحمود، و هذا محمد، و اناالعالى و هذا على ، و انا الفاطر وهذه فاطمة . و انا الاحسان و هذالحسن ، و اناالمحسن و هذالحسن ... اليت بعزتى ان لا ياتينى احد مثقال ذرة من خردل من بغض احدهم الا ادخله نارى ، ولا ابالىيا آدم ، هولاء صفوتى بهم انجيهم و بهم اهلكهم فاذا كان للك الى حاجة فبهولاءتوسل )) ((رسول خدا(ص ) فرمود: هنگامى كه خداى تعالى حضرت آدم ابوالبشر را آفريد و ازروح خود در او بدميد، آدم (ع ) به جانب راست عرش نظر افكند، آنجا پنج شبح غرقه درنور به حال سجده و ركوع مشاهده كرد، عرض كرد: خدايا قبل از آفريدن من ، كسى را از خاك خلق كرده اى ؟ خطاب آمد: نه ، نيافريده ام .عرض كرد: پس اين پنج شبح كه آنها را در هيئت و صورت همانند خود مى بينم چه كسانىهستند؟ خداى تعالى فرمود: اين پنج تن : از نسل تو هستند، اگر آنها نبودند، ترا نمى آفريدم ، نامهاى آنان را ازاسامى خود مشتق كرده ام (يعنى من خود، آنها را نامگذارى كرده ام ) اگر اين پنج تن نبودند،نه بهشت و دوزخ را مى آفريدم ، نه عرش و كرسى ، نه آسمان و زمين را خلق مى كردم ،و نه فرشتگان و انس و جن را... منم ((محمود)) و اين ((محمد)) است ، منم ((عالى )) و اين ((على )) است ، منم ((فاطر))و اين ((فاطمه )) است ، منم ((احسان )) و اين ((حسن )) است ، و منم ((محسن )) و اين((حسين )) است . به عزتم سوگند، هر بشرى به مقدار ذره بسيار كوچكى ، كينه و دشمنى آنها را دردل داشته باشد، او را در آتش دوزخ مى افكنم ، يا آدم ،... اين پنج تن ، برگزيدگانمنند، و نجات و هلاك هر كس وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنها دارد. يا آدم ، هروقت از من حاجتى مى خواهى ، به آنان توسل كن . ابو هريره مى گويد، پيامبر اكرم (ص ) در ادامه سخن فرمود: ((نحن سفينه النجاة ، من تعلق بها نجى ، و من حاد عنها هللك ، فمن كان له الى اللهحاجت فليسئل بنا اهل البيت )) ((ما (پنج تن ) كشتى نجاتيم ، هر كس با ما باشد، نجات يابد، و هر كس كه از ماروگردان شود، هلاك گردد. پس هر كس حاجتى از خدا مى خواهد پس به وسيله مااهل بيت از حضرت حق تبارك و تعالى مسئلت نمايد)). اين روايت را ((شيخ الاسلام حموينى )) در ((فرائد)) - ((حافظ خوارزمى )) در((مناقب )) - و چند تن ديگر از دانشمندان اهل سنتنقل كرده اند، همچنين دانشمندان بزرگ شيعه اين حديث شريف را روايت نموده اند، و بابررسى آن ، به طور خلاصه ، مى توان به شش مطلب ، و يا شش منقبت پى برد، كه هريك از پنج تن در آن مناقب و فضائل ، به طور يك نواخت و همرديف ، مشترك هستند. مطلب اول : خلقت پنج تن و انوار آنان قبل از آفرينش آدم بوده است ، و غير از روايت مذكوراحاديث بسيارى نيز از فريقين (شيعه و سنى ) در اين باره وارد شده است . از حضرت رسول اكرم (ص )، نسبت به مدت زمانى كه پنج تن ،قبل از آدم بوجود آمده اند رواياتى منقول است كه در برخى 2000سال و در بعضى به طور مختلف ذكر گرديده است كه گمان مى رود - اين ارقام تقريبىاست نه قطعى . مطلب دوم : پنج تن سبب و علت آفرينش جهان بوده اند. مطلب سوم : اسامى آنها از نامهاى خداى تعالى مشتق شده است . مطلب چهارم : جزاى دشمنى و كينه توزى نسبت به آنان ، سوختن در آتش قهر الهى است . مطلب پنجم : پنج تن ، برگزيدگان حضرت حق تبارك و تعالى هستند، و هلاك و نجاتهر بشرى ، وابسته به حب و بغضى است كه نسبت به آنها دارد. مطلب ششم : هنگام حاجت خواستن از خداى تعالى بايد آنها را وسيله استجابت دعا قرار داد وبه آنها متوسل شد. با توجه به اين شش مطلب كه بيان شد، اگر اشخاصى واجد اين شش منقبت بودهباشند، مى توان معتقد بود و يقين كرد كه آنها يك بشر عادى نيستند، افرادى كه خداىتعالى از همان ابتداى خلقت به آدم ابوالبشر معرفى و نشان داده است كه علت خلقت توو اولاد تو اينها هستند، اگر حاجتى دارى بايد به در خانه اينان بروى ، اينهابرگزيدگان من اند، من خود اينها را نامگذارى كرده ام . بنابر آنچه گفته شد، پنج تندر شش منقبت مذكور هيچ فرقى با يكديگر ندارند و در اين مورد هيچ تفاوتى ميان پيغمبراكرم ، على ، و حسنين عليهم السلام با حضرت صديقه سلام الله عليها وجود ندارد، همهدر اين مناقب يك نواخت ، هم رتبه ، و هم درجه اند. اگر چه از جهات و اعتبارات ديگر ممكناست قائل به فضليت و برترى برخى بر بعضى باشيم ، مثلا پيامبر اكرم (ص )منصبى دارد كه ديگران ندارند. اگر درشان پنج تن به جز اين شش منقبت نبود، همرديف بودن آنها در اين مناقب نشان مىدهد كه هر يك از پنج تن ، از همه پيامبران ، از همه صديقين ، از آدم تا خاتم خلاصه ازجميع مخلوقات خداى تبارك و تعالى افضل و برترند. زيرا اگر آنها آفريده نمى شدند، اين خوان رحمت ، و اين سفره خلقت گسترده نمى شد هركس كه به عالم هستى پا نهاده است (يعنى هر بزرگى ، هر شريفى ، هر نبيى ، هروصيى ، هر خليفه اى ، هر امامى ، هر عالمى كه به وجود آمده است ) در حقيقت كنار سفرهرحمت آنها نشسته ، و از نعمت وجودشان برخوردار گشته ، و نان خور و پرورش يافته وعائله رحمت و بركت وجود پنج تن بوده است ، از اين جهت است كه حضرت سجاد سلام اللهعليها در يكى از ادعيه شريفه اش كه ائمه را معرفى مى كند، مى فرمايد: ((نحن رحمة من استرحمك ، و غوث من استغاث بك )) ((مائيم رحمتى كه مردم از تو مى طلبند، مائيم غوث و پناه كسى كه از تو پناه مىجويد)) آرى ، آنان در پيش آمدها پناه ، و در طلب حوائج ملجا همه مردمند، اغلب انبيا (از آدمتا خاتم ) در هنگام مشكلات و طلب حاجت به آنانمتوسل شده اند و از آبرومندى آنها در نزد خدا، حاجت روا گشته اند، آنها محترمند، معظمند،معززند، علت خلقتند برگزيدگان خدا هستند، و با توجه به اينكه پنج تن در مناقبگفته شده ، همدرجه و همرديف هستند، حضرت صديقه سلام الله عليها نيز در اين موردكوچكترين فرقى با پدر بزرگوارش نداشته است . موضوع دوم موضوع دوم از فضائل مشترك ، اينكه نام پنج تن بر ساق عرش و بر در بهشت نوشتهشده است و آن موجودات مقدس به همه فرشتگان معرفى شده اند و ملائك آنها را ديده وشناخته اند. ((ابن عباس )) از رسول اكرم (ص ) نقل مى كند كه حضرت فرمود: ((ليلة عرج بى الى السماء رايت على باب الجنة مكتوبا: لا اله الاالله ، محمدرسول الله ، على حبيب الله . الحسن والحسين صفوة الله ، فاطمة خيرة الله ، على مبغضيهملعة الله )) ((در شب معراجم به سوى آسمان ، اين كلمات را ديدم كه بر در بشهت نوشته شده بود: نيست خدائى جز خداى بى همتا، ((محمد)) پيامبر خداست ، ((على )) محبوب خداس((فاطمه )) و ((حسن )) و ((حسين )) برگزيدگان خدا هستند، لعنت خدا بر كسانيكهكينه و دشمنى آنان را دارند)) اين روايت را جمعى از علماى شيعه ، و از رجال عامه (سنى )، ((خطيب بغدادى )) درتاريخش - ((ابن عسا كرد)) در تاريخش - ((حافظ گنجى )) در كتاب كفايه اش -((حافظ خوارزمى )) در كتاب مناقبش - ((بدخشانى )) در مفتاح النجاتش - و جماعتىديگر از دانشمندان نقل كرده اند. درباره ((فاطمه خيرة الله )) حديث ديگرى ((حافظ عاصمى ))در كتاب ((زين الفتى)) آورده است كه پيغمبر اكرم (ص ) خطاب به اميرالمؤ منين (ع ) فرمود: ((ان الله عزوجل اشرف على الدنيا فاختارنى منها علىرجال العالمين ، ثم اطلع الثانية فاختارك علىرجال العالمين بعدى ، ثم اطلع الثالثة فاختار الائمة من ولدك علىرجال العالمين ، ثم اطلع الرابعة فاختار فاطمه على نساء العالمين )) . ((خداى تبارك و تعالى به دنيا (يعنى جميع بشر) نظرى افكند و از همه مردان عالم مراانتخاب كرد، آنگاه بار دوم نظر فرمود و از جميع مردان جهان ترا برگزيد، و بار سومائمه اى كه از فرزندان تو هستند انتخاب فرمود، سپس بار چهارم از جميع زنهاى عالم ،((فاطمه ))را برگزيد.)) به طرق متعدد از حضرت صادق سلام الله عليه درباره اين روايت سؤال شده است كه آيا مراد از جمله ((على نساءالعالمين )) چيست ؟ حضرت فرمود: يعنى((فاطمه )) بانوى بانوان جهان از اولين و آخرين مى باشد. راوى گويد كه سؤ ال شد: آيا در زمان خودش ؟ حضرت فرمود: بانوى بانوان در عصر خودش حضرت مريم (ع ) بود، ولى فاطمه (ع ) سيده زنان جهانو مهين بانوى عالم است از اولين و آخرين . در نتيجه حديث مذكور به ما مى آموزد كه چهارده معصوم (ع ) برگزيدگان خدا هستند و دراين مقام ، همدرجه و يكسان مى باشند. روايت ديگرى از حضرت رسول اكرم (ص ) نقل شده است كه مى فرمايد: ((لما خلق الله تعالى آدم و عطس ، فاستوى جالسا، قالت الملائكه يرحمك الله ياابا محمد)) . هنگامى كه خداى تعالى آدم (ع ) را آفريد، حضرت آدم عطسه كرد و نشست ، فرشتگان بهاو گفتند: رحمت خدا بر تو باد اى ((پدر محمد)) ادامه حديث از پيامبر اكرم (ص ) چنين است : ((فرخ راسه فاذا هو مكتوب على ساق العرش : لا اله الاالله ، محمدرسول الله ، على حب الله ، والحسن والحسين صفوة الله ، فاطمة خيرة الله )) . ((حضرت آدم هنگامى كه مباركش را بلند كرد، اين كلمات را مشاهده كرد كه بر ساق عرشنوشته شده است : ((نيست خدائى جز خداى بى همتا، محمد پيامبر خداست ، على محبوب خداست ، حسن و حسين وفاطمه برگزيدگان خدا هستند)) به اين ترتيب به آدم (ع ) آموخته شد كه اين پنج تن انتخاب شده از جانب خدا هستند و،فرشتگان نيز به هرسو مى نگريستند، نام مبارك پنج تن را مشاهده مى كردند. اين هم منقبتى است كه هر يك از پنج تن به طور يكسان در اين رتبه مشتركند. موضوع سوم سومين منقبتى كه حضرت صديقه سلام الله عليها با پدر و همسر و فرزندانش اشتراكدارد منور بودن بهشت است با تصوير او. ((انس )) از حضرت رسول اكرم (ص ) روايت مى كند كه آن حضرت فرمود: ((ان آدم صلوات الله عليه نظر فى الجنتة فلم ير صورتمثل صورته فقال : الهى ليس فى الجنة صورةمثل صورتى ؟ فاخبره الله تعالى و اشار الى جنة الفردوس فراى قصرا من ياقوته بيضاء فد خلهافراى خمس صور مكتوب على كل صورة اسمها: انا محمود و هذا ((احمد))، انا الاعلى و هذا((على ))، انا الفاطر و هذه ((فاطمه ))، انا المحسن و هذا ((حسن ))، انا ذوالاحسان و هذا((حسين )).)) ((حضرت آدم (ع ) چون در بهشت به هر سو نگريست و صورتى را بهشكل و قيافه خود نيافت ، عرض كرد: خدايا، صورتى نظير چهره من نيافريده اى ؟ خداى متعال او را متوجه بهشت فردوس كرد و حضرت آدم (ع ) در آنجا قصرى از ياقوتسفيد ديد و هنگامى كه وارد آن قصر شد، پنج تصوير مشاهده كرد كه اسامى هر يك ازآنها نيز به اين شرح نوشته شده بود. من محمودم و اين ((احمد)) است ، من اعلى هستم و اين ((على )) است ، من فاطرم و اين((فاطمه ))است ، من محسنم و اين ((حسن )) است من ذوالاحسانم و اين ((حسين ))است . حديث ديگرى در همين موضوع ((شيخ عبدالرحمان صفورى ))در ((نزهت المجالس ))، و((مولامحمد مبين )) در ((معارج النبوة ))، از حضرت صادق سلام الله عليه روايت مى كندكه آن حضرت فرمود: ((كان آدم و حواء جالسين فجائهما جبرئيل و اتى بهما الى قصر من ذهب و فضةشرفاته من زمرد اخضر فيه سرير من ياقوتة حمراء و على السرير قبة من نور فيهاصورة على راسها تاج ، و فى اذنيها قرطان من لولو، و فى عنقها طرق من نور، فتعجبوامن نورها حتى ان آدم نسى حسن حواء فقال : ما هذه الصورة ؟ قالجبرئيل : ((فاطمه ))، و التاج ابوها، و الطوق زوجها، و القرطان ، الحسن والحسين ،فرفع آدم راسه الى القبة فوجد خمسة اسماء مكتوبة من نور: انا المحمود و هذا ((محمد))،و انا الاعلى و هذا ((على ))و ان االفاطر و هذه ((فاطمة ))، و انا المحسن و هذا ((الحسن))، و منى الاحسان و هذا ((الحسين )) فقال جبرئيل : يا آدم احفظ هذه الاسماءفانك تحتاجاليها، فلما هبط آدم بكى ثلاثمائة عام ثم دعا بهذه الاسماء وقال يا رب : بحق محمد وعلى ، و فاطمة ، والحسن والحسين ، يا محمود يا اعلى ، يا فاطر يامحسن اغفرلى و تقبل توبتى ، فاوحى الله اليه يا آدم لوسئلتنى فى جميع ذريتكلغفرت لهم )) ((آدم (ع ) و حوا، در كنار هم نشسته بودند كهجبرئيل بنزدشان آمد و آنان را همراه خود به داخل قصرى از طلا برد، در آنجا تختى ازياقوت قرمز بود و بالاى آن تخت قبه اى بود نور افشان ، و در ميان آن قبه چهره اىغرقه در نور، كه تاجى بر سر نهاده و دو گوشوار از لولو در گوشش ، و گردنبندى از نور بر گردنش آويخته بود. هر دو از نورانيت حيرت انگيز آنتمثال در شگفت شدند به حدى كه حضرت آدم (ع ) زيبائى همسرش حواء را فراموش نمود(زيرا شاهد يك زيبائى بى سابقه و حسن بى نظيرى بود) لذا روى بهجبرئيل كرد و پرسيد اين صورت كيست ؟ جبرئيل گفت : اين فاطمه است ، و آن تاجشاحمدنما، گردن بندش حيدرنما و دو گوشوارش نشانگر حسن و حسين اوست . آنگاه حضرتآدم (ع ) سر خويش را به سوى قبه نور بلند كرد، و در آنجا اين پنج اسم را با خط نورنوشته ديد: من محمودم و اين ((محمد)) است ، من اعلى هستم و اين ((على )) است ، من فاطرم و اين((فاطمه ))است ، من محسنم و اين ((حسن )) است ، و احسان از من است و اين ((حسين ))است)) پس از قرائت اين نامها جبرئيل گفت : يا آدم ، اين نامها را به خاطر بسپار كه بعدها يقينابه آنها نيازمند مى شوى ، و آن اسماء مشكل گشاى تو خواهند بود. بعد از آنكه حضرت آدم مرتكب آن ترك اولى شد و در نتيجه بر زمين فرود آمد، بعد از300 سال اشك ريختن (بياد آن نامهاى مقدس افتاد) و با آن اسماء مبارك دعائى ترتيب دادو به پيشگاه خداى متعال چنين معروض داشت : پروردگارا به حق محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين ، يا محمود، يا اعلى ، و يا محسن ، يافاطر از خطاى من در گذر و توبه مرا قبول فرما. در آن هنگام از جانب خداى تعالى خطابآمد كه يا آدم اگر (در آن حال دعا) در خواست مى كردى كه گناهان همه فرزندانت رابيامرزم همه آنها را مى بخشيدم )) آرى براى خداى متعال هرگز سنگينى ندارد كه از بركت اين دعا جميع گناهان ما را نيزببخشد، لذا جا دارد كه ما نيز بگوئيم : ((يا رب بحق محمد، و على ، و فاطمه ، والحسن والحسين ، يا محمود يا اعلى يا فاطريا محسن اغفرلنا و تقبل توبتنا)) حديث مفصل ديگى جناب سلمان نقل مى كند كه حضرترسول اكرم (ص ) فرمود: ((خداى تعالى از اسامى خودش نامهاى ما را مشتق فرموده است : خدا محمود است و من محمدم ،خداى اعلى است و نام برادرم على است ، خدا فاطر است و اسم دخترم فاطمه است ، خدا محسناست و نام دو فرزند من حسن و حسين است .)) ((اين روايت را نطنزى )) در ((خصائص علويه ))، و عده اى ديگر از دانشمندان بزرگشيعه و سنى نقل فرموده اند، و اگر به جز اين روايت ، حديث ديگرى در دست ما نباشد ازهمين خبر، مطالب مهمى را مى توان استفاده كرد، و با توجه به اين كه بعد از سيصدسال اشك ريختن ، در هنگام درماندگى و احتياج ، اين نامهاى مقدسمشكل گشا و نجات بخش آدم ابوالبشر بوده اند، كاملا واضح است كه تمام فرزندان آدمدر سختى ها نيازمند آنان بوده و در طلب حاجت و رفع گرفتاريها باتوسل به اين اسماء مبارك كامروا خواهند بود. موضوع چهارم چهارمين منقبتى كه وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله عليها با پدر و همسر و فرزندانشمشترك است ، در اهتاء و اقتداء و تمسك است يعنى هدايت يافتن و پيروى كردن مردم از آنان ودر موقع نياز، متوسل شدن به آنها. ((انس )) روايت مى كند: ((صلى بنا رسول الله صلى الله عليه وآله صلوة الفجر فلماانقتل من الصلوة اقبل علينا بوجهه الكريم ، فقال : معاشر المسلمين ، من افتقد الشمسفليستمسك بالقمر، و من افتقد القمر فليستمسك بالزهرة ، و من افتقد الزهرة ، فليستمسكبالفرقدين . فقيل : يا رسول الله ، ما الشمس و القمرو هها الزهرة و ما الفر قدان ؟فقال : انا الشمس و على القمر... و كتاب الله لا يفترقان حتى يردا على الحوض )) ((روزى پيامبر اكرم (ص ) با ما نماز صبح بجاى آورد، و پس از فراغت از نماز روىمباركش را به سوى ما گردانيد: و فرمود: اى جماعت مسلمانان ، هر كس كه آفتاب را از دستبدهد، پس بايد به ماه تمسك جويد، و در فقدان ماه دست به دامان زهره شود، و اگر زهرهرا نيابد، به دو ستاره (فرقدان ) پناه آورد. از پيامبر اكرم (ص ) سؤال شد كه يا رسول الله مقصود از آفتاب و ماه و زهره و (فرقدان ) دو ستاره نور افشانچيست ؟ فرمود: من آفتابم ، على ماه ، و فاطمه زهره است و دو ستاره حسنين اند. آنان بهكتاب خدا دو دستاويز بشرند و همواره بهم پيوسته اند و هرگز از يكديگر جدا نمىشوند تا در كنار حوض (كوثر) به من ملحق شوند. روايت ديگرى را ((ابو اسحق ثعلبى )) در ((عرايس )) - و ((نطنزى )) در ((خصايصعلويه )) نقل كرده اند كه حضرت رسول (ص ) فرمود: ((اطلبوا الشمس ، فاذا غابت ، فاطلبوا القمر، و اذا غاب القمر، فاطلبوا الزهره ، و اذاغابت الزهره ، فاطلبوا الفرقدين ، قلنا يارسول الله ، ما الشمس ؟ قال انا، قلنا من القمر؟قال على ، قلنا فمن الزهره ؟ قال فاطمه ، قلنا فمن فرقدان ؟قال الحسن والحسين )) ((آفتاب را بيابيد، و اگر آفتاب غروب كرد، ماه را طلب كنيد. در صورتيكه ماه ازنظرها پنهان شد، زهره را بطلبيد، و اگر زهره ناپديد شد، دو ستاره (فرقدين ) رابجوئيد. سؤ ال شد يا رسول الله مقصود از شمس و قمر و زهره فرقدين چه كسانى هستند؟ فرمود: من آفتابم ، على ماه ، و فاطمه زهره است ، و حسن و حسين دو ستاره (فرقدان ). اين روايت را صاحب ((روضة الصفا)) و ((حبيب السير))با عبارات ديگر از ((جابربنعبدالله )) نقل كرده است كه حضرت رسول (ص ) فرمود: ((اهتدوا بالشمس ، فاذا غابت الشمس ، فاهتدوا بالقمر، و اذا غاب القمر فاهتدوابالزهره ، و اذا غاب فاهتدوا بالفرقدين ، فقيل يارسول الله من الشمس ؟ قال انا. من القمر؟ على بن ابيطالب ، من الزهرة ؟ الزهراء سلامالله عليها، والفرقدان هما الحسنان )) اين روايت را جمعى از دانشمندان شيعه نيز از ((جابر بن عبدالله))نقل كرده اند. ((صدوق )) رحمت الله عليه نيز در ((معانى الاخبار)) اين حديث را ذكرنموده اند است با اين تفاوت كه بجاى كلمه ((اهتدوا)) كلمه ((اقتدوا)) آورده است ، و درتمام اى روايات كه از شيعه و سنى منقول است گفتار پيغمبر(ص ) با جمله ((كتاب خدابا عترت من بهم پيوسته است و هرگز از يكديگر جدا نمى شوند، تا در كنار حوض(كوثر) به من ملحق شوند)) خاتمه مى يابد و خود با اين مطلب ، موضوع بسيار فوقالعاده و مهمى است . از روايات مذكور كاملا روشن است كه حضرت صديقه سلام الله عليها در مراتب و مناقبگفت شده ، رديف رسول اكرم (ص )، اميرالمؤ منين (ع ) و حسين (ع ) است و در مقام تمسك ،اهتداء، و اقتداء همانند آنها مى باشد، و اگر در ولايت عصمت نظير پيامبر اكرم (ص )، على(ع )، و حسنين (ع ) نبود، امر هدايت يافتن ، و پيروى مردم از او، وتوسل هر بشرى در مشكلات به او، كارى بيهوده و گزاف مى بود. حضرت زهرا(ع ) يكىاز ذخائرى است كه حضرت رسول اكرم (ص ) بعد از خود باقى گذاشته است و در اينباره مى فرمايد: ((انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى )) ((من در ميان شما دو وزنه سنگين باقى مى گذارم ، كتاب خدا و خاندان من )) و حضرتصديقه سلام الله عليها يك تن از عترت پيغمبر(ص )، و زهره اى است كه در مدار عصمت وولايت ، با شمس و قمر و فردين همرتبه و همدرجه است اگر چه نور شمس و قمر بر نورزهره غلبه دارد، و با وجود خورشيد و ماه نمى توان نور زهره را مشاهده كرد، و گوئىپيامبر اكرم (ص ) (با تقدم و تاءخر اسامى پنج تن در همه روايات و با ترتيب مشخص ومعين ) مى خواهد بيان فرمايد كه اميرالمؤ منين (ع ) از زهراءافضل است ، و مقام زهراء تالى و بلافاصله بعد از اميرالمومين (ع ) است و اگر چنين نبود،شايسته بود كه اول نام حضرت زهرا(ع ) ذكر شود. ترتيب اسماء پنج تن ، در آسمانها، در عرش ، در كرسى ، در جنت و در ساير مواقف كهنوشته شده يا مورد خطاب خدائى بوده اند به همين ترتيب و به همين سبك (نسق ) بودهاست . رسول خدا(ص ) در هر جا كه سخن از پنج تن (ع ) است ، ابتدا نام خودش را ذكر مى كند،بعد اميرالمؤ منين (ع ) و سپس حضرت صديقه (ع ) را، و در تمام اخبار و احاديث اين ترتيباسماء مراعات شده است ، لذا معلوم مى شود كه مقام حضرت زهراء سلام الله عليها تالى و(بلافاصله ) بعد از اميرالمؤ منين (ع ) است ، اگر چه ، پنج تن (ع ) درمنال و فضائل و مطالبى كه گفته شد، همرديف ، همدرجه و يكسانند، با وجود اين مقام آناندر مراتب و مدراج ديگر ممكن است با هم اختلاف داشته باشد، ولى آنچه محققا از ترتيباسامى آنها در كلام پيامبر مى توان استفاده كرد، اين است كهرسول اكرم (ص ) داراى عاليترين مقام ، و اميرالمؤ منين (ع ) پس از پيامبر(ص )، و حضرتزهرا سلام الله عليها بعد از او، حسنين (ع ) پس از فاطمه (ع )، صاحب والاترين مقام درجهان آفرينش هستند. و ما اين مطلب را نيز ثابت خواهيم كرد كه حضرت زهرا سلام الله عليها از يازده امام ديگرافضل تر و برتر مى باشد، و اگر جز اين يك منقبت ، فضيلت ديگرى درشان او نبود،همين براى اثبات مقام ولايت آن حضرت كافى بود. پيامبر اكرم (ص ) براى امت خود،همزمان و مكان ، در زمينه هاى علمى ، عملى ، تمسكى ، اقتدائى ، و اهتدائى و.... جوابگوىجميع نيازهاى بشرى باشند. حضرت صديقه سلام الله عليها در تمام شئون مذكور سهيم و مشترك است ، به عبارتديگر چنان كه على بن ابيطالب (ع ) مقتداى ما، هادى ما، رهنماى ما، و ولى ماست ، عيناحضرت زهرا سلام الله عليها نيز همانگون است ، نه تنها براى ما مسلمانان ، بلكه براىجميع بشر از اولين و آخرين . موضوع پنجم موضوع پنجم كه از موضوعهاى ديگر مهمتر است ، عبارت از اين است كه حضرت زهراءسلام الله عليها، در مقام ولايت شريك اميرالمؤ منين (ع ) و حسنين است ، و جنگ و يا صلح بافاطمه (ع ) و دوستى يا دشمنى نسبت به او عينا همانند حرب و يا سلم با على و حسنين (ع)، و حب و با بغض نسبت به آنهاست . ((زيد بن ارقم )) از رسول اكرم (ص ) چنين روايت مى كند: ((قالرسول الله لعلى و فاطمة والحسن والحسين : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم)) ((پيامبر اكرم (ص ) خطاب به على ، فاطمه ، حسن و حسين عليهم السلام فرمود: من ، باهر كسى كه با شما در جنگ باشد، در جنگم ، و هر كسى كه با شما از در صلح و آشتىدر آيد، من نيز با او در صلح و صفا خواهم بود)) اين روايت با عبارات مختلف نقل شده است گاه آن حضرت مى فرمود: ((انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم )) در موقع ديگر چنين فرمايد: ((انا سلم لمن سالمتم و حرب لمن حاربتم )) و در جاى ديگر مى فرمايد: ((انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم )) ((زيد بن ارقم )) در روايت ديگرى مى گويد: ((كنا معل رسول الله و هو فى الحجرة ، يوحى اليه و نحن ننتظره حتى اشتد الحرفجاء على بن ابيطالب ، و معه فاطمة والحسن والحسين سلام الله عليهم ، فقدوا فىظل حائط ينتظرون رسول الله . فما خرج رسول الله ، رآهم فاتاهم و وقفنا نحن مكاننا وهو يظلهم بثويه ممسكا بطرف الثوب و على ممسك بطرفه الاخر،فقال رسول الله اللهم انى احبهم فاحبهم ، اللهم انى سلم لمن سالمهم ، و حرب لمنحاربهم ، قال ذلك ثلاث مرات )) ((روزى همراه پيامبر اكرم (ص ) بوديم كه وحىنازل شد، و ما منتظر اتمام وحى بوديم تا آن حضرت از اتاق خارج شود، هوا بشدت گرمشده بود، در آن هنگام على بن ابيطالب (ع ) و همراه او فاطمه ، حسن و حسين سلام اللهعليهم از راه رسيدند و در سايه ديوارى بحال انتظار نشستند، تانزول وحى بپايان رسد و حضرت رسول از حجره بيرون آيد. وقتى كه پيامبر اكرم (ص ) از اطاق خارج گرديد، نظر مباركش بر على و فاطمه و حسنينعيلهم السلام افتاد، حضرت به نزد آنان رفتند، و ما در حالى كه بجاى خود ايستادهبوديم ، ديديم كه حضرت رسول (ص ) لباس (عبادى ) خودش را بر بالاى سر آنهاسابيان كرد، با دست مباركش از يك طرف عبا گرفته بود، و طرف ديگرش در دست علىبود كه در زير عبا جاى داشت . آنگاه پيامبر چنين فرمود: خدايا، من اينان را دوست مى دارم پس تو نيز دوستشان بدار، بارالها، با هر كس كه بااينان در صلح و صفا باشد، من در صلح و آشتى هستم و هر كس كه با اين چهار تن بجنگدمن نيز با او در جنگ خواهم بود، و اين كلمات را سه بار تكرار نمود. اين حديث شريف را ((حاكم )) در ((مستدرك ))- ((بغوى )) در ((مصابيح )) - ((خطيبتبريزى )) در ((مصابيح )) - ((جساس )) در ((احكام آيات )) - ((ابن كثير)) در((بدايه )) و ((نهايه )) - ((محب الدين طبرى ))در ((ذخاير العقبى )) - ((ابناثير)) در ((اسدالغابه ))، ((ترمذى )) در ((جامع صحيح )) - ((ابن عساكر)) در((تاريخ شام )) - ((اين جامه )) در ((سنن )) - ((ابن صباغ )) در((فصول )) - ((طبرانى )) در ((معجم ))، و جمعى ديگر از علماء شيعه و سنىنقل كرده اند. روايت ديگرى به اين شرح از ((ابوبكر))نقل شده است كه مى گويد: ((رايت رسول الله خيم خيمة و هو متكى على قوس عربيه و فى الخمية على ، وفاطمة و والحسن ، والحسين ، و قال : معشر المسلمسين ، انا سلم لمن سالماهل الخيمه ، و حرب لمن حاربهم ، ولى لمن والاهم ، لا يحبهم الا سيعد الجد طيب المولد، ولايبغضهم الا شقى الجد ردى الولادة )) ((روزى پيامبر اكرم (ص ) را در خيمه اش ، در حالى كه بر يك كمان عربى تكيه كردهبود نشسته ديدم . در آن خيمه على (ع )، فاطمه (ع )، حسن (ع ) و حسين (ع ) نيز حضورداشتند، آن حضرت روبه حاضرين فرمود و گفت : اى مسلمانان بدانيد، هر كسى كه بااينان در صلح و صفا باشد من نيز با او در سلم و آشتى هستم ، و هر كس با اينان به جنگخيزد، من هم با او در جنگ خواهم بود، من دوستدار كسى هستم كه اينان را دوست بدارد، دوستنمى داردشان مگر آن شخص بدبختى كه از دامانى پاكيزه بوجود آمده است و دشمن نمىداردشان مگر آن شخص بدبختى كه از آلوده دامنى زائيده شده باشد. اين روايت را((حافظ طبرى )) نيز در ((رياض النظره ))ذكر كرده است . ((صبيح )) مى گويد: كنت بباب النبى صلى الله عليه وآله فجاء على و فاطمة والحسن والحسين فجاسوا ناحية، فخرج رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم الينافقال : انكم على خير - و عليه كساء خيبرى فجللهم به وقال : انا حرب لمن حاربكم ، سلم لمن سالمكم . ((روزى در انتظار پيامبر اكرم (ص ) بر در خانه آن حضرت بوديم كه على ، فاطمه ،حسن و حسين عليهم السلام از راه رسيدند و در كنارى نشستند، وفتى كهرسول خدا از خانه خارج گرديد خطاب به آنها فرمود: شما پيوسته در خير هستيد، وسپس غبارى خيبرى خودش را بر سر آنان سايبان كرد و فرمود: من ، با هر كسى با شما بجنگد، در جنگ هستم ، و با هر كسى كه با شما در صلح و صفاباشد من نيز در سلم و آشتى مى باشم )) اين روايت را ((طبرى )) در ((واسط حساس )) و در ((آيات الاحكام )) - ((هيثمى )) در((مجمع )) ((ابن اثير)) در ((اسدالغابه )) - ((ابن حجر)) در ((اصابه )) - و عدهاى ديگر از دانشمندان نقل كرده اند. ((ابوهريره )) مى گويد: ((نظر النبى الى على ، فاطمه ، والحسن ، والحسينفقال : انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم )) ((پيامبر اكرم (ص ) نظر به سوى على ، فاطمه ، حسن ، و حسين عليهم السلام افكند وسپس فرمود: من با هر كسى به شما بجنگد در ستيزم ، و با هر كسى كه با شما در سلم و آشتىباشد، من نى در صلح و صفا هستم .)) اين حديث شريف را: ((حاكم در مستدرك )) - ((خطيب بغدادى )) در ((تاريخ بغداد)) -((امام حنابله )) در ((مسند احمد)) - ((هيثمى )) در ((مجمع )) - ((ابن عساكر)) در((تاريخ )) - ((طبرانى )) در ((مجمع )) آورده اند. همچنين عده اى از دانشمندان شيعه آنرا روايت نموده اند. رواياتى كه تحت عنوان موضوع پنجم ذكر شد بسيار جاىتامل ، دقت و بررسى است و بايد توجه داست : بشرى كه درحال غضبش ، در هنگام انبساط و فرحش ، در موقع رنج و گرفتاريش ، در زمان سرور ونشاطش و خلاصه در جميع اطوار و حالش صاحب اختيار، مطاع و مقتداى همه مردم باشد، وتمام افراد بشر موظف به خضوع تسليم و اطاعت در برابر او باشند، و محبت به اودوستى با پيامبر، و دشمنى با او خصومت بارسول خدا، و اطاعت از او طاعت از پيامبر، و صلح با او، سلم و آشتى بارسول خدا باشد، تحقيقا اگر در صفات همرديف پيامبر نباشد، هرگز اين احكام درباره اوجارى نمى شود، و به عبارت ديگر فردى كه در ملكات انسانى ، درفضائل و مكارم الاخلاقى ، در صفات نفسانى ، و خلاصه در جميع حالات و شئون بشرىطورى باشد كه هرگز كوچكوترين خلافى از او سر نزند، و همه مردم (به فرمان خدا ورسولش ) ماءمور به اطاعت و خضوع و تسليم در برابر او باشند،معقول نيست كه در صفات همرديف و همتاى پيغمبر اكرم (ص ) نباشد. بلى ، آن انسانى كه هرگز كلمه اى ، حرفى ، حركتى ، سكونى ، در هيچ مورد، جز بهفرمان و اجازه خدا از او صادر نشود، و جز در راه محبت و رضاى پروردگار قدمى برندارد، و پيوسته در گفتار و كردار و در تمام حالاتش ، محدود و متعهد و مقيد به امر خداباشد تنها او شايسته است كه پيامبر اكرم (ص ) صلح با او را، سلم و آشتى با خودشبداند و جنگ با او را ستيز با خودش به حساب آورد، و كاملا روشن است كه فاطمه زهراءسلام الله عليها، صاحب آن نفس پاك انسانى ، و آنهمه صفات ربانى ، يقينا بايد درشئون ولايت ، همرديف و همدرجه و يكسان با پيامبر اكرم ، على و حسنين باشد.
|