بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب حقیقتی برگونه تاریخ, عبداللّه مبلغى آبادانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     hs~TAR00001 -
     TAR00001 -
     TAR00002 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

پيشگفتار
بسم الله الرحمن الرحيم
عيد سعيد غديرخم ، عيد الله اكبر است ؛ چنانكه در دعاى مشهور غدير وارد شده اين عيدمتعلق به خداوند سبحان است . كما جعلته يوم عيدك .
در اين روز دين اسلام به كمال مى رسد. تمسك به ولايت تنها راه سعادت و اتمام نعمتشمرده مى شود.
مى توان گفت : عيد سعيد غدير از مهمترين و بهترين روزهاى شادى رهروان ولايت و امامتاست . گذشته از آداب و وظايف خاصى كه در اين روز به عهده شيفتگان ولايت قرار دادهشده ، احيا و گراميداشت نفس اين روز، وظيفه باور باورمندان امامت است ؛ چرا كه از اينرهگذر شعار بلند رهبرى انسان در تفكر امامت ، پررنگتر گرديده و از غبار فراموشى ودسيسه دشمنان در امان مى ماند. گرچه خداوند بزرگ ، خود حافظ اين بعد اجتنابناپذير مكتب ، همانند ثقل اكبر(قرآن ) بوده و خواهد بود.
با توجه به آنچه گذشت ، در آخرين روزهاى آذر ماهسال 1380 توسط آقاى حاج محمود لولاچيان حركتى در راستاى احياى غدير انجام شد وبا پيگيرى هاى ايشان و تعدادى از طلاب حوزه علميه قم ، مسئولين فرهنگى ، اجرايى ،مجامع صنفى ، هياءتهاى مذهبى و مردمى دعوت به همكارى شدند.
از اين رو، استقبال شادمانه دعوت شدگان و حضور چشمگير آنان در تاريخ سى ام ديماهمنجر به تشكيل ستاد بزرگداشت غدير شد، كه در آن جلسه كميته هايى تعيين گرديدندكه عبارتند از:
- كميته علمى ، پژوهشى ؛
- كميته تبليغى ، اجرايى ؛
- كميته مالى ، پشتيبانى ؛
در اولين فرصت كميته هاى فوق مشغول بكار شدند و اقدام به معرفى اعضاى شوراىسياستگذارى ستاد نمودند.
با توجهات اميرمؤ منان حضرت على (ع ) در فرصتى بسيار اندك هماهنگى برنامه هاىمتنوع و طراحى حدود سى طرح دست يافتند كه از نمونه اين طرحها تاءليف و نشر كتاب(حقيقتى بر گونه تاريخ ) مى باشد.
اميد است ، كتاب حاضر، كه وقايع مستند روز غدير در آن به شكلى مناسب و داستان گونهتهيه شده است مورد استفاده عموم قرار گيرد.
در پايان از خداوند سبحان توفيق عنايات روزافزون براى ادامه اين حركت پر ارزش راخواستاريم .
ستاد بزرگداشت غدير خم
مقدمه
تصويرى از واقعه زنده و حقيقى گويا بر گونه تاريخ ، همانند رعدوبرقى در زمان ،آن چنان درخشيدن گرفت كه در خاطره ها ماند و با وجود فراوانى راويان و ثبت حادثه ،كسى را توان و ياراى انكار آن نيست . براى هر انسان مسلمانى لازم به نظر مى رسد كهدر عمر خويش ، دست كم يكبار هم كه شده با ياران پيامبر اكرم (ص ) هم سفر شود و اينمسير تاريخى را با پستى هايش بپيمايد و با اسرار نهفته در آن از نزديك آشنا شده وبا پيروان واقعى آن حضرت هم گام ، هم كلام و هم پيمان شود.
در اين جا سعى شده كه سير واقعه به ترتيب و مستند با زبانى ساده و گويا، ارائهشود تا هر مخاطب منصفى را به راحتى در فضاى معنوى حادثه قرار دهد و از نزديك بوىخوش حقيقت واقعه ، كه تا ابد، زمان را عطر آگين كرده است ، استشمام كند.
در فراهم آمدن اين مجموعه ، لازم است از برادر عزيزم جناب آقاى حسين حسن زاده و واحدپژوهشى ستاد بزرگداشت غدير تشكر و قدردانى نمايم .
آخرين سفر
از هجرت پيامبر اكرم (ص ) به مدينه ده سال مى گذشت .(1) در سحرگاه يكى ازشبهاى ماه ذى قعده ، پيامبر(ص ) پس از فراغت از نماز شب در صحن مسجد نشسته بود كهناگهان جبرئيل فرود آمد.(2) پيامبر(ص ) خوشحال گرديد.
جبرئيل :
اى محمد(ص )! خداوند عزوجل به تو سلام مى رساند و مى فرمايد:
من هيچ يك از رسولان خود را بسوى خويش فرانخواندم مگر اينكه دين آنان راكامل كردم و حجتم را بر مردم آن ديار تمام كردم . اكنون از رسالت تو، تنها دو وظيفه برعهده ات باقى مانده كه بايد آنرا به امت خود ابلاغ كنى . يكى حج و ديگرى وصايت !زيرا من هيچ گاه زمين را از حجت خالى نگذاشته و نخواهم گذاشت .
اى محمد(ص )! خداوند بزرگ به تو فرمان مى دهد كه حج را بجا آور و مناسك آن را بهمردم بياموز هم چنانكه نماز و روزه را آموختى .
اينك رهبر سصت وسه ساله امت اسلامى ماءموريت پيدا مى كند براى آخرين بار، به منظوربر پا داشتن مراسم حج به سوى مكه رهسپار شود.صبح همان روز پيامبر دستور داد درشهر مدينه و ساير شهرها و در بين قبايل و عشاير اعلان كنند كه : پيامبرامسال عازم خانه خدا است . جارچيان همه در مدينه و اطراف آن به راه افتادند و اعلان كردندكه : اى مردم !بدانيد كه رسول خدا براى بجا آوردن فريضه حج عازم سفر مكه است .پس ‍ همگان با وى همراه شويد تا از فراگيرى اين فريضه مقدس الهى بى بهرهنمانيد.
انتشار اين خبر در فضاى مدينه و ساير شهرها غلغله اى به پا كرد و دردل گروههاى زيادى از مردم شور و شوق فراوانى برانگيخت و بهدنبال آن ، هزاران نفر از محلهاى خود كوچ كردند و در اطراف مدينه خيمه ها برپا كردند وهمگى در انتظار حركت كاروان پيامبر لحظه شمارى مى كردند.رسول اكرم (ص ) پس از غسل و نظافت كردن ، جامه سفيد و بلندى به تن پوشيد و باپاى پياده در حالى كه تمام اعضاى خانواده خود را در درون هودجى بر روى شتران جاىداده بود، پيشاپيش مردم به سوى مكه به راه افتاد.(3)
در اين سفر گروههاى مهاجر و انصار و جمعيت انبوهى از مردم مدينه وقبايل اطراف آن ، حضرتش را همراهى مى كردند. در بين راه در مناطق مختلف ، كاروانها وگروههاى كوچك و بزرگ ، منزل به منزل به تدريج به كاروان پيامبر ملحق مى شدند.هر چه به مكه نزديكتر مى شدند، جمعيت زائران خانه خدا افزايش مى يافت . منظره باشكوهى به وجود آمده بود. همه از اينكه اين توفيق نصيبشان شده بود تا در ركابرسول خدا و همراه با ايشان عازم سفر حج بشوند،خوشحال و شادمان بودند. هر چه زمان مى گذشت ، جمعيت بيشتر مى شد و شور و نشاطمردم فزونى مى يافت .
حضرت على (ع ) كه از طرف رسول خدا(ص ) براى تبليغ اسلام به يمن رفته بود،پس از اينكه از حركت پيامبر به قصد حج و زيارت خانه خدا باخبر شد، با دوازده هزارنفر عازم مكه شد.(4)
امسال بيابان حجاز جمعيت فراوان و با شكوهى را به خود مى بيند كه همه با اشتياقتمام به سوى مكه در حركتند. وقتى كاروان به (ذى الحليفه ) منطقه اى كه مسجدشجره هم در آنجا قرار دارد رسيدند، پيامبر شب را در آنجا اقامت گزيد و صبح خيلى زودبه طرف مسجد شجره حركت كردند و در آنجا به همه دستور داد با دو قطعه پارچهسفيدى كه از قبل همراه داشتند احرام ببندند. هنگام بستن احرام ، طنين پر شور لبيك...اللهم لبيك از بيابانهاى مكه به گوش مى رسيد. اينك زائران خانه خدا، همه بالباس سفيد و يك شكل و يكنواخت نيت حج نمودند و به سوى مكه حركت كردند در صحراىحجاز منظره شگفت آورى بوجود آورده بودند. خيل جمعيت سفيد پوش مردم ، براى يك لحظهصحنه رستاخيز و صحراى محشر را در ذهن ها مجسم مى كرد.
ورود به خانه محبوب
انبوه مردم در قالب كاروان همچنان در حركت بودند و هر گاه به وادى مى رسيدند و يا ازنقطه بلندى و يا دره اى عبور مى كردند، فرياد: لبيك اللهم لبيك آنان بلندمى شد و شور و هيجانى در دلها ايجاد مى كرد؛ به طورى كه اين وحدت و همدلى و احساسروح جمعى و ياد خدا سبب گرديد تا جمعيت همين كه به نزديك مكه رسيدند فرياد لبيكآنان فضاى شهر مكه را تحت تاءثير ورود خودشان قرار دهد. وقتى كه ديوارهاىمسجدالحرام را از دور مشاهده كردند ناخود آگاه قطرات اشك در چشمانشان حلقه زد و همگىصداى تكبير خودشان را بلند و بلندتر كردند. روز چهارم ذى حجه بود كه وارد مكهشدند. پيامبر از همان جا بيدرنگ به قصد زيارت خانه خدا از در (بنى شيبه ) واردمسجدالحرام گرديد؛ در حالى كه جمعيت او را همراهى مى كرد، خدا را حمد و ثنا مى گفت وبراى ابراهيم خليل درود مى فرستاد. كاروانها به تدريج بهدنبال حضرت وارد مسجد الحرام شدند. در حالى كه همه احرام سفيد به تن داشتند يكدل و يك صدا همراه رسول خدا(ع ) فرياد كشيدند: لبيك اللهم لبيك ، لبيك لكلبيك ، لا شريك لك لبيك ، ان الحمد و النعمه و له الملك ، لا شريك لك لبيك لبيكاللهم لبيك ... چندين بار آنرا تكرار كردند و هم زمان هفت بار به دور خانه خداچرخيده و آنرا طواف كردند. صحنه با شكوه و فراموش نشدنى بود. جمعيت پيامبر راهمچون نگين انگشترى در ميان گرفته بودند. پيامبر درحال تكبير گفتن قطرات اشك از چشمانش همانند مرواريدى شفاف روى گونه مباركش مىغلطيد.
او پس از طواف ،براى اداى طواف پشت مقام ابراهيم قرار گرفت و دو ركعت نماز خواند.وقتى از نماز فارغ گرديد شروع كرد به سعى ميان صفا و مروه . آنگاه رو به جمعيتكرد و فرمود: كسانى كه همراه خود قربانى نياورده اند بايد از احرام خارج شوند و باانجام (تقصير) ديگر تمام محرمات احرام براى آنانحلال مى گردد؛ اما من و كسانى كه همراه خود قربانى آورده اند، بايد بهحال احرام باقى بمانند تا زمانى كه در موقف ، قربانى خود را سر ببرند.(5)
در فاصله بين انجام مراسم عمره و حج ، پيامبر راضى نبود كه در خانه كسى بماند؛ ازاين رو، دستور داد تا خيمه اى در بيرون از مكه برپا كردند و در آن جارحل اقامت گزيد.(6)
حركت بسوى شناخت
روز هشتم ذى حجه فرا رسيده بود، زائران خانه خدا همان روز از مكه به سوى عرفاتحركت كردند و پيامبر نيز بر شتر خود سوار شد و راه عرفات را در پيش گرفتند و درنقطه اى بنام (نمره ) كه خيمه اى براى حضرت زده بودند، فرود آمدند. در آنجااجتماع با شكوهى از جمعيت مسلمانان گرد آمده بود. پيامبر نماز ظهر و عصر را در سرزمينعرفات همراه ده ها هزار نفر از جمعيت زائران بجا آوردند. پس از اتمام فريضه نمازبراى نمازگزاران خطبه اى ايراد كردند كه در آن ، مردم را موعظه نمودند. آنگاه پيامبربا گفتن سه تكبير به سخنان خود پايان دادند.(7)
پيامبر تا غروب روز نهم در عرفه توقف نمودند. هنگامى كه خورشيد كاملا در افق پنهانگشت و هوا كمى تاريك شد بر شتر خود سوار شدند و پيشاپيش جمعيت به طرف مشعرحركت كردند. بخشى از شب را در (مزدلفه ) گذراندند و به محض طلوع فجر صادق؛ يعنى در روز دهم ، رهسپار (منا) شدند. سپس (رمى جمره ) و قربانى و(تقصير) را انجام داده و براى بجا آوردن بقيه مراسم حج عازم مكه گرديدند و بهاين ترتيب مناسك حج تمتع را به مردم آموزش دادند. مراسم حج به پايان رسيد ومسلمانان براى اولين بار اعمال و مراسم حج را ازرسول خدا(ص ) آموختند.
پس از انجام مراسم ، پيامبر پياده همراه جمعيت به طرف (مسجد خيف ) حركت كرد.(8) اواز اينكه توانسته بود فريضه حج را انجام دهد و مسلمانان را با آن آشنا سازد و بهفرمان خدا جامه عمل بپوشاند خوشحال بود. انبوه جمعيت همچنان در حركت بود. پيامبرشادمان بود و احساس ‍ آرامش مى كرد و گاه بى گاه چهره پر فروغ رهبر مسلمانان را هالهاى از غم فرا مى گرفت و به فكر فرو مى رفت و شادى را كامش ناگوار مى ساخت . چراكه او به فكر عهد و وظيفه ديگرى بود كه ؛ در بدو حركتش بسوى مكه ،جبرئيل يادآور شده بود و آن ؛ جانشينى بعد از خودش بود. به آن فكر مى كرد همراهجمعيت ، با شكوه و وقار تمام پياده راه خود را بطرف (مسجد خيف ) ادامه مى داد. پيامبرهمواره مى انديشيد و بيمناك بود كه مبادا پس از رحلتش در بين جامعه اسلامى تفرقهايجاد شود و وحدت امت اسلامى از هم بگسلد و متفرق شوند و روح برادرى و اخوت ازميانشان رخت بربندد و دوباره تعصبات قبيله اى و جاهليت گريبانگير مردم شود. پيامبرخوب مى دانست كه امت اسلامى به رهبر و امامىعادل نياز دارد كه اگر بعد از او زمام امور جامعه را به دست نگيرد، تمام زحماتگرانبهاى چندين ساله اش ‍ به هدر خواهد رفت . چرا كه منافقان داخلى و دشمنان خارجىهمواره مترصد فرصت بودند تا مردم را به مسيرباطل و جاهليت گذشته بكشانند. منافع زورگويان و اشراف را كه در سايه شرك وجهل و بت پرستى مردم تاءمين مى شد دوباره زنده كند از طرفى چگونه مى توان تصوركرد كه چنين رهبر دلسوز و آگاه و مهربان نگران آينده جامعه اسلامى نباشد و اينكه زمامامور خلافت و رهبرى جهان بزرگ اسلام كه نوبنياد است و بصورت نهالى نو رسته وتازه شكوفه كرده است به دست حوادث بسپارد؟ آيا مى توان تصور كرد كه چنين رهبردلسوزى به اين مسئله نيانديشد و درباره آن دور انديشى نكرده باشد؟عقل چنين حكم مى كند؟ شرع چنين اقتضايى دارد؟آيا ممكن است خداوند رسالترسول خود را عقيم بگذارد و پس از آن جامعه و امت اسلامى را بهحال خود رها كند؟ و براى هدايت و رهبرى امت بعد از پيامبر سكوت كند؟
پيامبر همواره با خود مى انديشيد و موانعى را در كار مى ديد. او مى دانست كه رهبرى امتبعد از خودش شايسته كيست و لباس خلافت به قامت رساى چه كسى برازنده است .
او خوب مى دانست كه بايد كسى عهده دار اين مسئوليت بزرگ شود كه از آغاز زندگىلحظه اى افكار و عقايدش به شرك و ظلم آلوده نشده باشد. او بايد كسى باشد كه دردامن وحى پرورده شده و در ايمان آوردن به اسلام ، گوى سبقت را از همه ربوده باشد.براى پيشبرد دين و جهاد در راه خدا، پيش قدم بوده و در نبردها سربازى شجاع و فداكار،كه از علم و دانش و تقوا سرآمد انصار و مهاجر باشد و در قضاوت ، شخصى بى نظير،در نبردها هرگز از دشمن نهراسد و در جهاداكبر، نفس خود را رها سازد و هوا و هوس وى رافريب ندهد.
پيامبر در اين فكر بود و همراه جمعيت همچنان آرام و با وقار حركت مى كرد. هنوز چند قدمىباقى مانده بود تا به (مسجد خيف ) برسند كه ناگهان فرودجبرئيل را احساس كرد. پيامبر از مردم فاصله گرفت .جبرئيل به سخن آمد، پيامبر خوشحال شد.
جبرئيل :
اى محمد! خداوند تو را سلام مى رساند و مى فرمايد؛ اىرسول من هنگام رحلت تو فرا رسيده است و كسى را از اين كوچ گريزى نيست . پس بهعهدهاى خود وفا كن و وصايا و سفارشهاى خود را با امت در ميان بگذار. آنچه از ميراثانبياء نزد تو است ؛ از علوم ، نشانه ها، سلاح و غيره ...همه را به وصى و جانشين بعد ازخودت تسليم كن كه او حجت من و ولى من پس ‍ از تو خواهد بود. مردم را از اين امر آگاه كنو عهد ميثاق مردم را با او محكم گردان و براى او از مردم بيعت بگير... .(9)
پيامبر در حالى كه با دقت به سخنان جبرئيل گوش مى داد رو به او كرد و فرمود:جبرئيل ! من از منافقان هراس دارم ، نه براى خودم كه براى مردم و آينده آنان ... مى ترسمپس از من امت دچار تفرقه شوند و از دين خدا خارج شوند و به دوران شرك و جاهليتبرگردند. من كينه اين گروه به ظاهر مسلمان را نسبت به او مى شناسم و شدت دشمنىشان را نسبت به او احساس مى كنم . مگر اينكه پروردگار او را از شر دسيسه دشمنمحفوظ بدارد.
پيامبر ادامه داد: اى جبرئيل از خدا بخواه كه اين مصونيت را عنايت كند.
پيامبر سخنانش تمام مى شود و به طرف جمعيت مى رود، اصحاب به او نزديك مى شوند،احساس مى كنند قطرات عرق روى گونه مباركش نشسته است . براى او آب مى آوردند اوكمى مى نوشيد و سپس وضو مى گيرد. انبوه جمعيت به همراه پيامبر وارد مسجد خيف مىشوند و نماز مى گذارند.
بازگشت
پيامبر برمى خيزد و آماده حركت مى شوند و تصميم مى گيرند تا مكه را به قصد مدينهترك نمايند. فرمان حركت صادر مى شود. كاروانها آماده حركت مى شوند. پيامبر هنوز بهمركب خويش سوار نشده است كه بار ديگر پيك وحى سر مى رسد. پيامبر لحظه اى برسكوى مسجد مى نشيند. مردم متوجه نشستن حضرت مى شوند. اصحاب نيز از مركب هاى خودپياده مى شوند؛ ولى به پيامبر نزديك نمى شوند.جبرئيل مى خواهد چيزى بگويد، پيامبر خودش را آماده شنيدن وحى مى كند،جبرئيل صدا مى زند:
اى محمد! پروردگارت به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: پيام مرا به مردم ابلاغ كنو به آنان بگو كه او پس از تو ولى و امام اين امت است . بگو كه : هر كس ولايت او را بهرسميت بشناسد، مؤ من است و هر كس ولايت او را انكار كند، كافر است . اى محمد! به مردمبگو كه اطاعت از او اطاعت از تو و اطاعت از خدا است و سر پيچى از فرمان او نافرمانىخدا. بگو كه مؤ منان به او بهشتى اند و كافران به او دوزخى .(10)
براى چند لحظه جبرئيل ساكت شد. پيامبر پرسيد:
اى جبرئيل بگو ببينم : آيا خداوند عزيز درباره درخواست من از برخورد با دشمنان ومنافقان ، پيامى نفرستاد؟
جبرئيل :
نه برادرم ! هنوز خداوند متعال در اين باره پيامى نداده است .(11)
پيامبر از جا بر مى خيزد. اصحاب به طرف او مى شتابند. پيامبر فرمود: برويد! همهبايد حركت كنيم . سوار شتر خود مى شود و به قصد مدينه حركت مى كند. پيامبر بهلحاظ همگامى با كاروان خانواده اش ، آهسته تر از ديگران گام بر مى دارد. انبوه مردم ،پيامبر را حلقه وار همراهى مى كنند. كاروان به سير خودش به طرف مدينه ادامه مى دهدتا اينكه به سرزمين (رابغ ) رسيدند. اينمحل تا (جحفه ) سه (ميل ) فاصله دارد. كاروان از اينمحل گذشتند و به منزل ديگرى بنام (كراع غميم ) رسيدند. نزديك ظهر بود و هواگرم سوزان بود. در حوالى (كراع غميم )نقطه اى وجود دارد بنام (غديرخم ).كاروان مى رفت تا به اين محل نزديك شد. پيامبر ايستاد. مردم نمى دانستند چرا پيامبرتوقف كرده است . او در حالى كه سوار شتر بودجبرئيل بر وى فرود آمد. حضرت نگران بود، اين بار پيامبر آغاز به سخن كرد! فرمود:
آمدى برادرم ! جبرئيل ، مى ترسم كه اين قوم مرا تكذيب كنند و سخنانم را درباره امامت اونپذيرند.
در مسير بازگشت
پيامبر همچنان حركت مى كند اما احساس مى كند كهجبرئيل او را همراهى مى كند. كاروان مى رود تا به سرزمين (غديرخم )مى رسد. اين جامحل تقاطع مسيرها و راه عبور كاروان ها و نقطه جدا شدن مردم مصر و عراق و مدينه و نجد ازيكديگر است . اين محل بخاطر وجود آب و چند درخت كهنسال ، محل استراحت كاروان ها بود. پيامبر همراه جمعيت به نزديك بركه (غديرخم ) مىرسند. اين بار جبرئيل به سخن در مى آيد و خطاب به پيامبر:
اى محمد! خداوند به تو سلام مى رساند و مى فرمايد: اىرسول ! آنچه از جانب پروردگارت بر تو نازل شده به مردم ابلاغ كن كه اگر چنيننكنى ،
رسالت خود را به انجام نرسانيدى ، و بدان كه خداوند تو را از شر مردم حفظ خواهدكرد.(12)
پيامبر مى ايستد و با خوشحالى از شتر پياده و در تهدل خدا را سپاس ‍ مى گويد و از اين كه خواسته او را اجابت كرده شكرگزارى مى كند. اواحساس مى كند اكنون ، زمان ابلاغ پيام فرا رسيده و بايد آنرا علنى كند. پيامبر فورادستور مى دهد كه كاروان ها توقف كنند و پيك هايى را به پيش و پس مى فرستد تا عدهاى را كه جلو رفته اند باز گردند و گروهى كه هنوز نيامده اند، از راه برسند. گروههاى قبايل يكى پس از ديگرى از دو سوى منطقه به كاروان پيامبر ملحق مى شوند. نزديكظهر است آفتاب داغ نيم روز هيجدهم ماه ذى حجه بر پهنه غدير همچنان مى تابد ويكصدوبيست هزار نفر از مردم در آنجا جمع مى شوند. در اين هواى گرم و سوزان مردم نمىدانستند چرا و براى چه يكباره دستور توقف داده شده است چه موضوع مهمى پيش آمده استكه در اين بيابان زير آفتاب داغ همه بايد جمع شوند، آيا پيك وحى خبر ناگهانى آوردهاست ؟ مردم در اين افكار غوطه ور بودند كه ناگهان صداى فرياد مؤ ذن آنانرا به خودآورد؛ صلاه جامعه ، صلاه جامعه ...!
مردم در انتظار پيام
از شدت گرما، مردم بخشى از رداى خود را بر سر و قسمتى ديگر را در زير پا افكندهبودند. سلمان ، ابوذر، مقداد و عمار براى پيامبر با استفاده از درخت ، سايبانى به وسيلهچادر بر پا كردند.(13)
مردم براى نماز جماعت ظهر آماده مى شوند. طنين بانگ الله اكبر، مردم را به نماز فرا مىخواند. پيامبر نماز ظهر را با جماعت بجا مى آورد. سپس در حالى كه انبوه جمعيت پيراموناو حلقه زده بودند به سوى نقطه بلندى كه قبلا از قطعه هاى سنگ و جهاز شتر بر پاشده بود مى رود تا از آنجا به همه جمعيت مسلط باشد.
همهمه از جمعيت بلند مى شود؛ همه منتظرند ببينند پيامبر از پيك وحى چه پيامى براىآنان دارد. چشمها به او دوخته شده و نفس ها در سينه حبس ‍ گرديده ، همه بى صبرانهمشتاقند تا سخنان پيامبر را بشنوند. پيامبر بر فراز منبر قرار مى گيرند. با چهره اىگشاده و سيمايى بشاش نگاهى به جمعيت مى كنند. از چشمانش رحمت و محبت و عطوفت مىبارد. چهره پر فروغش ‍ را با تمام رخ به تمام جمعيت مى گرداند. چشمها مى جوشد، دلهامى خروشد. سكوت عميقى بر صحراى غدير حكم فرما شده است .
رسول خدا(ص ) سخن آغاز مى كند:(14)
بسم الله الرحمن الرحيم
حمد و سپاس خدايى را كه در يگانگى برتر؛ در عين بى همتايى نزديك ؛ در قدرت واقتدار شكوهمند و در اركان نظام عالم بسى بزرگ است . علمش بر همه چيز احاطه دارد، درحالى كه در جايگاه خويش است و مخلوقات همگى مقهور قدرت اويند. بزرگى كه پيوستهبوده و ستوده اى كه هميشه خواهد بود پديد آورنده آسمانهاى برافراشته و فرمان رواىمطلق زمين و آسمانها است . هر ديده اى را مى بيند و هيچ ديده اى را توان ديدار او نيست .بزرگوار و بردبار، بخشنده اى كه رحمتش همه چيز و همه جا را فرا گرفته . منعمىاست كه بر همه مخلوقات منت دارد.در اجراى كيفر مجرمان شتاب نمى كند و به عذابى كهمستحق كنند تعجيل روا نمى دارد. به اسرار دلها آگاه است و رازى از او پوشيده نيست و امرپنهانى او را به اشتباه نمى اندازد. بر همه چيزها محيط و بر همه موجودات غالب و برهر نيرويى چيره و بر هر كارى تواناست . همانندى برايش نيست وحال اينكه او پديد آورنده همه موجودات از نيستى است . پروردگارى كه جز او نيست ، سرافرازى كه برتر از آن است تا به ديده ها درآيد، ليك هر ديده اى را در مى يايد و برهر چيزى دقيق و آگاه است . به ديده هيچ بيننده اى درنيامده تا وصفش كند و احدى را ازچگونگى آشكار و نهانش آگاهى نيست مگر به همان مقدار كه خود از خويشتن خبر داده است .
گواهى مى دهم كه هستى در برابر قدرتش فروتن و درمقابل هيبتش ‍ سرافكنده و تسليم است .
او شكننده ستمكاران و زورگويان و نابود كننده هر شيطان پليدى است . نه او را ضدىاست و نه شريكى ؛ يكتاى بى نياز. او به هر چيزى دانا و به شماره هر چيزى آگاه است. مرگ و زندگى ، نيازمندى و بى نيازى ، خنده و گريه ، منع و عطا به خواست و ارادهاوست . به خواهش بندگان پاسخ مى دهد و صاحب بخشش و عطاى بزرگ است . به شمارهنفس جانداران آگاه است . كارى بر او دشوار نيست . ناله فرياد خواهانه او را به كارىوادار و ناگزير نمى كند و اصرار اصرار كنندگان او را به ستوه نمى آورد. نگهدارنيكان و توفيق بخش رستگاران و سرور كائنات است . آفريدگار را شايسته است كه اورا حمد و سپاس گويند.
من در دشوارى و سختى ، در آرامش و راحتى ستايشگر اويم و به او و فرشتگان و كتاب وفرستادگانش ايمان دارم . فرمانش را به مى شنوم و فرمانبردارم . در هر كارى كه او راخشنود سازد شتابنده ام . به قضا و حكمش ‍ سر تسليم دارم و به اطاعت از فرمانهايشمشتاق و از عقوبت و مجازاتش ‍ سخت در هراسم . خداوندى كه از آزمايشش گريز نيست و بربندگان ستم نمى كند. اعتراف مى كنم كه بنده اويم و گواهى مى دهم كه پرورنده من است. آنچه را كه به من وحى فرموده ، به مردم ابلاغ مى كنم . مبادا كه در انجام امر او مسامحهكنم كه عذاب حق بر من فرود آيد، عذابى كه هيچ كس ‍ قدرت و توان دفعش را ندارد و چهبزرگ است آزمايش او.
آنگاه پيامبر اين چنين ادامه داد:
هان اى مردم نزديك است كه من دعوت حق را لبيك گويم و از ميان شما بروم . آگاه باشيدكه امر مهمى پيش آمده است و من مى خواهم شما را از آن مطلع سازم .
در اين حالت غلغله اى در جمعيت مى افتد و كمى بعد يك باره ساكت مى شوند، سپس پيامبرادامه مى دهند:
پيك وحى تا به حال چندين بار پيش من آمده و از طرف پروردگار پيامى آورده است كهبايد آنرا به شما ابلاغ كنم . البته من از جبرئيل خواستم كه از خداوندمتعال بخواهد كه مرا از تبليغ اين ماءموريت معاف دارد، زيرا مى دانستم كه در ميان مردم ،پرهيزكاران اندك و منافقان بسيارند، مفسده جويان پر فريب و حيله گران مسخره كنندهاند، كه خداوند در كتاب خود به وصف آنان پرداخته و مى فرمايد: (به زبانهاى خودچيزى را مى گويند كه در قلب آنان وجود ندارد و گمان مى كنند كه اين امر كوچكى است ؛در حالى كه در پيشگاه خدا بسيار بزرگ است ).(15)
هم كنون من مى توانم يك يك اينان را با نام و نشان ، معرفى كنم ؛ ليكن به خدا سوگندكه من درباره اين افراد بزرگوارانه برخورد كرده و مى كنم و رسوايشان نمى كنم ،ولى اينها، خداى را از من راضى نمى سازد؛ مگر آنكه وظيفه خود را در مورد ماءموريتى كهبه عهده دارم انجام دهم . خداوند متعال به من وحى فرمود كه ؛ پيامبر آيه قرآن را تلاوتمى كنند:
اى رسول ، آنچه را كه از جانب پروردگارت بر تونازل شده به مردم ابلاغ كن ، اگر چنين نكنى ، رسالت خود را به انجام نرسانده اى ،البته خداوند تو را از شر مردم مصون مى دارد.(16)
اى مردم ! آنكه را من مى خواهم به شما معرفى كنم مرا بيش از هر كس ‍ ديگرى در دين يارىكرده و از همه بر من سزاوارتر است . از تمام مردم به من نزديكتر و از همه كس در نزد منمحبوبتر و گرامى تر است . خداوند متعال و من از او راضى و خشنوديم .
اى مردم ! جز شقى و نگون بخت ، كس به او كينه نمى ورزد و پارساى پرهيزگار، مهراو را در دل نمى گيرد و جز اهل ايمان و مخلصان بى ربا به او ايمان نخواهند آورد.
اى مردم ! بدانيد او همان كسى است كه به حلم و بردبارى وفضايل و امتيازات و قدر منزلتش در قرآن آمده است .
اى مردم هر كس از او پيروى كند و از او فرمان برد به رستگارى بزرگى دست يافتهاست .
اى مردم ! بدانيد او وصى و جانشين من و امام پس از من است ؛ كسى است كه موقعيتش نسبت بهمن همانند جايگاه هارون نسبت به موسى است ، با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نيست .
او ولى شما است بعد از خدا و رسولاو. خداوند درباره او اين آيه را در قرآن فرو فرستاده كه : (همانند ولى شما خداست وپيامبر او و آن كسان از مؤ منان كه نماز را بر پا مى دارند و درحال ركوع به سائل انفاق مى كنند)(17) او است كه نماز را اقامه كرد و درحال ركوع صدقه داد و در همه حال خرسندى خدا را مى جويد.
اى مردم ! بدانيد كه خداوند او را صاحب اختيار شما قرار داده و او را پيشوا و امام و واجبالاطاعه قرار داده است . فرمانش را بر همه مهاجران و انصار و بر هر مسلمانى فرض وواجب نموده است . هر كس با او به مخالفت بر خيزد ملعون است و هر كس كه از او پيروىكند مشمول عنايت و رحمت الهى قرار خواهد گرفت .
اى مردم ! همه حلال و حرام را كه خدا به من شناسانده است من نيز همه را به او آموخته ام ،دانشى نيست كه خداوند به من تعليم كرده باشد و من در اختيار او نگذاشته باشم .
اى مردم ! مبادا كه نسبت به او راه ضلالت و گمراهى پيشه گيرند واز او روى برتابند؛ مبادا كه از ولايت و سرپرستى او و از اطاعت از فرمانش به تكبر سرباز زنيد. اوهادى حق و عامل به حق و نابود كننده باطل است و از ناپسنديده ها بازتان دارد.
اى مردم ! اوست كه در راه خدا از سرزنش كننده هيچ سرزنش كننده اى نمى ترسد. او نخستينكسى است كه به خدا و پيامبرش ايمان آورد و جان خويش را فداىرسول خدا كرد و در آن هنگام كه هيچ كس در كنار پيامبر باقى نمى ماند، از او حمايت مىكرد و در آن روزگار كه كسى را انديشه عبادت و ايمان به خدا نبود، در كنار پيامبرپروردگار را پرستش و عبادت مى كرد.
اى مردم ! او را برتر و سزاوارتر از هر كس بدانيد كه خدايش او را از همه شايسته تر وبرتر داشته . به ولايت او تمكن كنيد كه خدايش او را به پيشوايى بر شما منصوبكرده است .
اى مردم ! بدانيد كه خداوند توبه منكران ولايت او را هرگز نمى پذيرد و آنانرامشمول رحمت و مغفرت خويش ، قرار نمى دهد. هر كس در سخنى از سخنان من شك كند، درحقيقت به تمام سخنان من شك كرده است و چنين كسى مستحق بلا و مستوجب آتش است .
اى مردم ! آگاه باشيد كه اين سخنان را، به يقين ،جبرئيل از سوى حق تعالى به من خبر داده كه : هر كس با او به دشمنى بر خيزد و ولايت ومحبت او را در دل نگيرد، لعنت و خشم مرا نسبت به خود، بر انگيخته . پس شايسته است ازمخالفان او سخت بر حذر باشيد و مبادا پايتان بلغزد كه خداوند به هر چه انجام مى دهدآگاه است . به هوش باشيد كه (عنوان ) اميرالمؤ منين بر كسى جز او روا نيست و پس ازمن ، براى هيچ كس جز او جايز و حلال نيست .اوست كه با دشمنان حق در پيكار و بهبازندگى از معاصى سخت كوش و به اطاعت از خدا فرمانبردارست . اوست خليفه و جانشينرسول خدا، پيشوا و هادى خلق . اوست كه به امر خدا،قاتل (ناكسين ) و (قاسطين ) و (مارقين ) است .
اى مردم ! او ياور دين و حامى پيامبر خدا و پارساى پرهيزگار و طيب و طاهر و رهنما و رهيافته است .
پيامبرتان بهترين پيامبر و وصى او، بهترين وصى و فرزندانش بهترين اوصياءاند.
اى مردم ! شيطان به حسادت آدم را از بهشت بيرون كرد؛ پس مبادا شما نسبت به او حسدورزيد كه اعمالتان سراسر باطل مى شود و به لغزش و انحراف مى افتيد.
اى مردم ! نور حق در من سرشته شده و بعد از من در طينت او و سپس درنسل وى قرار داده شده تا آن زمان كه نوبت امام مهدى قائم به حق و صاحب زمان برسد. واوست كه سرانجام ، حق خدا و حقوق ما را باز خواهد ستاند. خداوندعزوجل ما را بر تمام خطاكاران و دشمنان ، مخالفان و خائنان ، معصيت كاران و ستمكاران ،حجت قرار داده است .
اى مردم ! بدانيد كه چيزى نمى گذرد و پس از من سرمدارانى سركار مى آيند كه خلق رابه آتش دوزخ فرا مى خوانند؛ اما اين گروه را در روز قيامت يار و مددكارى نخواهد بود.خداوند و پيامبرش از اين كسان متنفر و بيزارند.
اى مردم ! من اين ولايت را به عنوان امامت و ارث تا روز قيامت در ذريه ونسل خود قرار دادم و با اين كار وظيفه اى را كه به آن ماءمورم به انجام مى رسانم تابه هر حاضر و غايب و بر هر كسى كه در اين جمع بوده و يا در اين اجتماع حضورنداشته باشد و حتى بر آنان كه هنوز از مادر متولد نشده اند، حجت تمام باشد.
ماجراى امروز را حاضران به غايبان گزارش دهند و پدران به فرزندان تا روز واپسين .گرچه مدتى نخواهد گذشت كه عده اى اين امر را غصب مى كنند و از آن خود مى سازند.خداوند غاصبان را لعن كند و از رحمت خويش ‍ محجورشان سازد.
اى مردم ! صراط مستقيم خداوند منم و شما به پيمودن آن ماءمور شده ايد و پس از من او وسپس فرزندانم كه از صلب اويند امامان و پيشوايان شمايند كه خلق را به راه رايتهدايت مى كنند.
آن گاه پيامبر سوره حمد را تلاوت مى كند:
بسم اله الرحمن الرحيم . الحمد لله رب العالمين . الرحمن الرحيم . مالك يوم الدين .اياك نعبد و اياك نستعين . اهدنا الصراط المستقيم . صراط الذين انعمت عليهم غيرالمغضوبعليهم و لاالضالين .(18)
اى مردم ! اين سوره در شاءن من و او و فرزندانشنازل شده و اختصاص به آنان دارد. اينان اولياء خدايند و نه بيمى دردل دارند و نه اندوهى آزارشان مى دهد. بدانيد كه اينان حزب خدايند كه حزب خدا پيروزاست .
در برابر، دشمنان او گروهى ناسازگار نيرنگ باز و كينه ورزانى متجاوزند كه بهمنظور فريب و نيرنگ ، سخنان بيهوده و آميخته به رنگ و ريا با يكديگر نجوا مى كنند.
اى مردم ! آگاه باشيد كه دوستان او اهل بهشتند كه خداوند وصفشان را در قرآن اين گونهفرموده : (ايشان در امن و سلامت بوده و بى حساب وارد بهشت مى شوند).(19) و درمورد دشمنان او فرموده : (آگاه باشيد كه دشمنان او كسانى هستند كه به دوزخ در مىافتند و غريو جهنم را كه مى خروشد و صدايى كه از سوخت و سوز آنان بر مى خيزد،نمى شنوند).
اى مردم ! من منذر و ترساننده ام و او هادى و اميد دهنده ؛
اى ! مردم ! من پيامبر و او وصى من است ؛
حكم او جارى است ؛
گفتار او جايز است ؛
دستور او نافذ است ؛
و هر كه از فرمان او سر پيچد از رحمت او به دور است ؛
و كسى كه از او پيروى كند مورد رحمت و عنايت خداوند قرار مى گيرد. مؤ من كسى است كهاو را تصديق كند و به او ايمان بياورد.
لحظه هاى فراموش نشدنى
مردم بى سروصدا گوش اند. در اين هنگام پيامبر(ص ) على (ع ) را فرا مى خواند تابالاى منبر بيايد و سمت راست او بايستاد.
همهمه اى در جمعيت افتاد، برخى او را به يكديگر نشان مى دادند. بعضى ديگر كه دوربودند منتظر بودند ببينند چه كسى بالاى منبر مى رود. آرامش ‍ به جمعيت برگشت ؛ بارديگر سكوت حكم فرما شد. پيامبر نگاهى به جمعيت انداخت سپس ادامه داد:
اى مردم !من به زودى از ميان شما مى روم .
دوباره صداى همهمه و غلغله اى از جمعيت بلند مى شود صداى ناله و شيون و فرياد وگريه بيابان غدير را به لرزه در آورده به طورى كه ديگر صداى پيامبر شنيده نمىشود، ناگهان پيامبر با صداى بلند و رسا مى فرمايد:
هان اى مردم ! من مسئولم و شما نيز مسئوليد.
جمعيت ساكت مى شوند. آنگاه ادامه مى دهند:
حال به من بگوئيد، كه من در بين شما چگونه پيامبرى بودم ؟
همه يك صدا فرياد زدند: ما گواهى مى دهيم كه تو رسالت خود را به خوبى انجام دادىو از هيچ كوششى دريغ ننمودى ، خدا تو را پاداش نيك دهد.
آن گاه پيامبر ادامه دادند:
آيا گواهى نمى دهيد كه جز خدا، خدايى نيست و محمد(ص ) بنده و فرستاده اوست ؟ بهشت ودوزخ و مرگ و حيات حق است و روز رستاخيز بدون شك فرا خواهد رسيد و خداوند كسانىرا كه در خاك پنهان شده اند زنده خواهد كرد؟
جمعيت مردم يك صدا فرياد برآوردند: آرى 7 گواهى مى دهيم .
پيامبر ادامه داد:
اى مردم ! بدانيد من در ميان مردم دو چيز گرانبها به يادگار كى گذارم ، با آن چگونهرفتار خواهيد كرد؟
يك نفر از داخل جمعيت با صدايى بلند مى پرسد يارسول الله مقصود از دو چيز گرانبها چيست ؟
پيامبر پاسخ مى دهند:
يكى (ثقل اكبر) كه كتاب خدا و از طرف اوست و در دست شماست . به آن چنگ بزنيد تاگمراه نشويد و ديگر (ثقل اصغر) كه عترت .اهل بيت من اند. خدايم به من خبر داده كه اين دو يادگار من تا روز رستاخيز از هم جدا نمىشوند.(20) هان اى مردم ! از كتاب خدا و عترت من پيشى نگيريد و يا از آن عقب نمانيد ودر عمل به هر دو كوتاهى نكنيد كه هلاك مى شويد.
پيامبر رو به جمعيت نيز ادامه دادند:
اى مردم ! به من بگوييد كه سزاوارترين مردم نسبت به خودشان كيست ؟(21)
همه مردم يك صدا فرياد برآوردند: اى فرستاده خدا، خدا و پيامبرش بهتر مى داند. آنگاهپيامبر دست حضرت على (ع ) را بالا برد تا جايى كه سفيدى زيربغل او بر همه نمايان شد و همه على را در كنار پيامبر ديدند و او را خوب شناختند ودريافتند كه مقصود از اين اجتماع مسئله خلافت على (ع ) است . دوباره سروصدا بالاگرفت و جنب وجوشى در بين مردم بر خاست همه از دور و نزديك بلند مى شوند تا على(ع ) را بهتر ببينند. همه او را به يكديگر نشان مى دادند. عده اى در عين اينكه به على (ع) اشاره مى كردند به هم مى گفتند: به خدا سوگند كه اين همان فاتح خيبر است .گروهى ديگر مى گفتند: سوگند به خدا كه اين همان كسى است كه از طرف پيامبر بهمكه اعزام شد و تنها او بود كه سوره برائت را درمقابل مشركين در خانه خدا قرائت كرد. عده اى ديگر نيز مى گفتند: والله او همان كسى استكه در جنگ خندق قهرمان يكه تاز عرب (عمر بن عبدود) را به خاك سياه نشاند. هركسى براى اثبات فضايل و برترى هاى على (ع ) سخنى و خاطره اى رانقل مى كرد. سلمان ، ابوذر، عمار و مقداد در دلهايشان ابراز خوشحالى و شعف مى كنند. اماهيجانهاى تلخ در پشت چهره هاى عبوس گروهى منافقين نيز به چشم مى خورد، كسانى كهپيامبر آنها را از خودشان بهتر مى شناسد. منافقين نيز نزديكترين كسانى بودند كه دربرابر پيامبر نشسته بودند و در صحنه عقيده شان هيچ نقطه مشتركى با او نداشتند...
پيامبر با صداى بلند فرمود:
اى مردم ! آن چه كه من از طرف خدا ماءمورم ، اين است ؛ به خدا سوگند غير از اين مرد كههم اكنون دست او را بالا برده ام هرگز كسى نمى تواند دستورات قرآن را براى شمابه روشنى تفسير و بيان كند. اينك مردى را كه بازوى او را گرفته ام به شما معرفىمى كنم و اعلام مى كنم ؛
پيامبر بازوى على را تا آنجا بالا برد كه مردم همه او را ديدند؛ در اين هنگام پاهاى على(ع ) در مقابل زانوى پيامبر قرار گرفت . بركه غدير يكپارچه در سكوت بود. در اينهنگام رسول خدا با صداى بلند ادامه داد:
اى مردم ! هر كس را، من مولا و سرپرست او هستم ، على هم مولا و رهبر اوست .(22)
رسول اكرم اين جمله را در اين حالت سه بار تكرار فرمودند و سپس ادامه دادند:
پروردگارا دوست بدار كسى را كه على را دوست دارد و دشمن بدار كسى را كه على رادشمن دارد. خدايا، يارى كن كسانى را كه او را يارى مى كنند و خوار گردان كسانى را كهبا او دشمنى مى ورزند. پروردگارا على را محور حق قرار بده .(23)
سپس پيامبر افزود:
حاضران به غايبان از اين مجلس خبر دهند و ديگران را از اين امر آگاهى گردانند.
اى مردم ! فرمان ولايت اين مردم از جانب خدا توسطجبرئيل به من ابلاغ گرديده بود و من هم اين پيام را به شما رساندم .(24)
اى مردم ! على برادر و وصى من و مخزن علم و خليفه و جانشين بعد از من بر اين امت است .على مفسر قرآن است . اوست كه مردم را به حق دعوت مى كند و به آنچه موجب خشنودىخداست عمل مى كند. على صاحب همه آن فضايلى است كه براى شما بر شمردم .
اى مردم ! جبرئيل به من خبر داده است كه خداوند فرموده هر كس با على دشمنى كند و ازولايت او سرباز زند همواره مورد لعن و غضب من است . پس هر كس بنگرد كه براى فرداىخود چه پيش مى فرستد! بترسيد از اينكه با خدا مخالفت كنيد و همان باعث شود قدمهاىاستوار مردم بلغزد. به يقين خداوند به آنچه كه مى كنيد آگاه است .
اى مردم ! خداوند شما را به حال خود رها نخواهد كرد تا آن كه پاك از ناپاك ممتاز شود وخدا شما را به اسرار غيب آگاهى نداده است .
فضيلت هاى ديگر
اى مردم ! على همان كسى است كه خدا در كتاب خود از او به عنوان (جنب الله ) ياد كردهو از زبان دوزخيان مى گويد: وااسفا بر من كه نسبت به (جنب الله ) تقصير وكوتاهى روا داشتم .(25)
اى مردم ! سوره (هل اتى )(26) درباره علىنازل شده و جز على ،كسى ستايش نشده است .
اى مردم ! به خدا سوگند كه سوره (والعصر)(27) در شاءن علىنازل شده است .
اى مردم ! اين قرآن است كه امامان پس از على (ع ) را از فرزندان و ازنسل او به عنوان (باقيه ) معرفى فرموده است : و جعلها كلمه باقيه فى عقبه (28) : و خداوند گوهر امامت را در نسل او پايدار كرد.
رسول خدا هنوز سعى دارد كه پيامش را كامل كند و كمترين بهانه اى به دست مغرضين وسودجويان تاريخ ندهد.
اى مردم ! بدانيد كه على را ولى و رهبر شما قرار دادم و نيز ماءمورم كه در موردقبول امامت و ولايت امامانى كه از نسل من و از صلب على هستند از شما اقرار و بيعت بگيرم .حال كه چنين است همگان يك صدا و يك زبان بگوئيد: آنچه درباره رهبرى على (ع ) و امامانپس از وى كه از صلب اويند و از جانب حق تعالى به ما ابلاغ كردى ، شنيديم و دربرابر آن گوش به فرمان و خشنوديم ! ما بادل و جان و با زبان و دست ، نسبت به ولايت ، با تو بيعت مى كنيم و پيمان مى بنديم كهبا اين اعتقاد زندگى كنيم و با آن بميريم و هرگز در آن تغيير و تبديلى ندهيم و شك وترديدى ننمائيم و از پيمان خود دست بر نداريم و از خدا و پيامبرش و از اميرالمؤ منينعلى (ع ) و فرزندانش ‍ حسن (ع ) و حسين (ع ) و امامان ديگر كه از صلب اويند و به جهانمى آيند، فرمان برداريم .
در اين هنگام جمعيت يك صدا فرياد بر آورد كه فرمان خدا را شنيديم و بادل و جان و دست مطيع و فرمانبرداريم .
فرياد بيعت جمعيت غبار غفلت را پراكنده مى كند. بركه غدير زير اقرار جمعيت جاودانه مىشود. همه اعتراف مى كنند. حتى منافقانى كه ظلمت كفر، دلشان را سياه كرد و نفاق را ازراه زبان جارى مى سازند و فرياد مى زنند،غافل از اين كه حافظ تاريخ شدت فريادشان را فراموش نخواهد كرد.
آنگاه پيامبر ادامه داد:
خدايا! تو را به شهادت مى گيرم كه پيامت را به مردم ابلاغ كردم و تو تنها براىگواهى دادن بسنده اى .
سپس رو به جمعيت كرد و فرمود:
اى مردم ! آگاه باشيد! از شما مى خواهم پس از پايان خطبه ام ، نخست با من و سپس باعلى (ع ) دست بيعت دهيد و ميثاق خود را استوار كنيد. بدانيد كه من به خداوندمتعال تعهد سپرده ام و اكنون هم از سوى حق تعالى از شما درباره على مى خواهم كه پيمانببنديد و بدانيد كه هر كس بيعت خود را بشكند، به زيان خودعمل كرده است .
پيامبر اين آيه را تلاوت فرمود:
پس هر كس عهد خويش را بشكند، به زيان خودعمل كرده است .(29)
اى مردم ! رستگاران كسانى هستند كه در بيعت با على (ع ) و پذيرش ولايت او در اداىاسلام بر وى به عنوان (اميرالمؤ منين ) مبادرت ورزند و سبقت جويند، در بهشتبرخوردارند؛ و رحمت خدا بر وى باد.

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation