بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دو مکتب در اسلام جلد دوم, علامه سید مرتضى عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     MAKTAB01 -
     MAKTAB02 -
     MAKTAB03 -
     MAKTAB04 -
     MAKTAB05 -
     MAKTAB06 -
     MAKTAB07 -
     MAKTAB08 -
     MAKTAB09 -
     MAKTAB10 -
     MAKTAB11 -
     MAKTAB12 -
     MAKTAB13 -
     MAKTAB14 -
     MAKTAB15 -
     MAKTAB16 -
     MAKTAB17 -
     MAKTAB18 -
     MAKTAB19 -
     MAKTAB20 -
     MAKTAB21 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

قصد انجام عمره تمتع كرده بودم ، اما كسى مرا از آن مانع شد؛ ناچار به نزد ابن عباسرفتم و نيت خود را با او در ميان نهادم . ابن عباس مرا به انجام آن فرمان داد. پس بهخانه بازگشته ، خوابيدم . در خواب ديدم كسى به من مى گفت :: عمره ات پذيرفته وحجت درست است . پس برخاسته ، بار ديگر به نزد ابن عباس رفتم و داستان خواب خودرا به او گفتم . ابن عباس تكبير گفت و افزود كه عمره تمتع سنت پيامبر خدا (ص ) است(714).
همچنين در مسند احمد و ديگر منابع از قول كريب (715)، آزاد كرده ابن عباس ، آمده استكه گفت به ابن عباس گفتم :
منظورت از اينكه گفته اى حج كسى كه قربانى به همراه نداشته باشد و پس ‍ از طوافكعبه به نيت عمره از احرام بيرون نيايد درست نيست ، و آنكه قربانى به همراه دارد بايدحج و عمره اش را با هم جمع كند چيست ؟ زيرا با گفته ديگران فرق دارد. ابن عباس گفت :
واى بر تو! پيامبر خدا (ص ) با اصحابش تنها به قصد انجام حج از مدينه بيرونشدند. آنگاه رسول خدا (ص ) فرمان داد كه هر كس قربانى با خود به همراه نياورده ،خانه خدا را طواف كند و به عنوان عمره تمتع از احرام بيرون بيايد. يكى از آنها بهحضرتش گفت : اى پيامبر خدا (ص )! اين حج است و ما نيت حج داشته ايم . آن حضرتفرمود: اين حج نيست . عمره است (716).
دلايل ابن عباس و ابن زبير درباره عمره تمتع
مسلم در صحيحش از قول مسلم قرى (717) آورده است كه گفت : از ابن عباس ‍ درباره عمرهتمتع پرسيدم ، اجازه داد: در حالى كه عبدالله بن زبير آن را ممنوع كرده بود. ابن عباسچون اين را شنيد گفت :
ما در ابن زبير زنده است . و او مى گويد كه پيامبر خدا (ص ) به انجام آن فرمان داده ،به نزد او برويد و از او برويد و از او بپرسيد! راوى مى گويد: به نزد مادر عبداللهزبير رفتيم . پيرزنى چاق و نابينا بود. او در پاسخ ما گفت پيامبر خدا (ص ) عمرهتمتع را فرمان داده است (718).
در زادالمعاد آمده است كه عبدالله زبير فرمان داد كه تنها حج گزارده شود و بين حج وعمره را جمع نكنيد و گوش به حرف اين كورتان ندهيد. ابن عباس در پاسخ ابن زبيرگفت : كوردل تو هستى ، چرا درباره عمره تمتع از مادرت نمى پرسى ؟ فرزند زبيركسى را به خدمت مادرش فرستاد و حقيقت را از او جويا شد. او پاسخ داد: ابن عباس راستمى گويد. ما به قصد حج با پيامبر خدا (ص ) بيرون شده بوديم كهرسول خدا دستور داد آن را عمره قرار دهيم . ما نيز پس از انجام عمره از احرام بيرون آمديمو محرمات احرام بر ما حلال گرديد، تا آنجا كه بويهاى خوش در بخورد آنها بين زنان ومردان به هوا برخاست (719).
دلايل عروة بن زبير (720) و ابن عباس
در مسند احمد آمده است كه عروة بن زبير به ابن عباس گفت : ابن عباس ! تا كى مردم راگمراه مى كنى ؟ ابن عباس پرسيد: اى عريه ! در چه موردى مى گويى ؟ گفت : به مادستور مى دهى كه عمره را در ماههاى حج به جا آوريم ، در صورتى كه ابوبكر و عمر آنرا نهى كرده اند! ابن عباس گفت : آخر پيامبر خدا (ص ) آن را به جا آورده است ...(721).
و بنا به روايتى ديگر ابن عباس پاسخ عروه را چنين داد: مى بينم كه به هلاكت خواهندافتاد. من مى گويم پيامبر خدا (ص ) چنين دستور داده ، آنها مى گويند ابوبكر و عمر آنرا ممنوع كرده اند (722)!
و بنا به روايتى ديگر، عروه گفته است : اى ابن عباس ! از خدا نمى ترسى كه مردم رابه انجام عمره تمتع فتوا مى دهى ؟! ابن عباس پاسخ داد: اى عريه ! اين موضوع را ازمادرت بپرس . عروه گفت : ابوبكر و عمر، عمره به جا نياورده اند! و ابن عباس جواب داد:من از پيغمبر (ص ) مى گويم ، و شما از ابوبكر و عمر جوابم را مى دهيد؟ (723)
و باز در روايتى ديگر ضمن آوردن دلايل عروة بن زبير در مساءله عمره با مردىمجهول الهويه ، در زاد المعاد آمده است كه عروة بن زبير به مردى از اصحاب پيامبر خدا(ص ) گفت :
تو مردم را در دهه اول ذى حجه به انجام عمره تمتع امر مى كنى ، در صورتى كه عمرهدر اين ايام روا نيست ! آن مرد گفت : چرا در اين مورد از مادرت نمى پرسى ؟! عروه پاسخداد: ابوبكر و عمر، عمره به جا نياورده اند! و آن مرد گفت : اين است كه خود را به هلاكتانداخته ايد. خداى عزوجل حتما شما را عذاب مى كند. من ازرسول خدا (ص ) با شما سخن مى گويم و شما از رفتار ابوبكر و عمر پاسخ مى دهيد!عروة گفت : قسم به خدا كه ابوبكر و عمر از تو به سنت پيغمبر خدا (ص ) آشناتربوده اند. كه آن مرد سكوت اختيار كرد (724).
و مى بينم كه اين مرد مجهول الهويه ، همان عبدالله بن عباس بوده است .
همچنين در مجمع الزوايد آمده است كه عروة بن زبير، ابن عباس را ديدار كرد و به او گفت :
اى ابن عباس ! دير زمانى است كه به گمراه كردن مردم مشغولى ؟ ابن عباس ‍ گفت : اىعريه ! در چه موردى مى گويى ؟ عروه گفت : مردى به قصد اداى حج يا عمره احرام بسته، بيرون مى آيد و آنگاه كه طواف كعبه به جا مى آورد، تو فتوا مى دهى كه او بايد ازاحرام بيرون بيايد و محل شود؛ كارى را كه ابوبكر و عمر ممنوع كرده اند! ابن عباسپاسخ داد: واى بر تو. ابوبكر و عمر را مقدم مى دارى ، يا كتاب خدا و سنتى را كهپيامبر خدا (ص ) در ميان اصحاب و امتش نهاده است ؟ عروه گفت : ابوبكر و عمر، از من و توبه كتاب خدا و سنت پيغمبرش آشناتر مى باشند! راوى مى گويد كه عروه با ابن عباسدشمنى مى كرد (725).
جلوگيرى عروة بن زبير از عمره تمتع
در صحيح مسلم از قول محمد بن عبدالرحمان آمده است كه مردى از اهالى عراق به او گفت :از عروة بن زبير بپرس مردى كه تلبيه به حج گفته است ، آيا پس از طواف كعبه مىتواند از احرام بيرون بيايد يا نه ! اگر گفت نمى تواند، به او بگو كه مردى چنينفتوا مى دهد.
محمد بن عبدالرحمان مى گويد: رسالت به جا آوردم و آن را از عروة پرسيدم و او گفت :نمى تواند، هر كس كه تلبيه به حج گفته ، جز با انجام مناسك حج نمى تواند از احرامبيرون بيايد. در پاسخش گفتم : اما مردى هست كه چنين فتوا مى دهد، گفت بى جا و غلطگفته است .
آن مرد عرقى بار ديگر مرا ديدار كرد و ماجرا را از من پرسيد و من هم آنچه گذشته بودبرايش بازگو كردم . مرد عراقى از من خواست كه به او بگويم كه آن مرد فتوا دهنده مىگويد كه پيامبر خدا (ص ) چنين كرده و نيز زبير و اسماء چنان كرده اند.
محمد بن عبدالرحمان مى گويد: بار ديگر به نزد عروه رفتم و سخن آن مرد عراقى رابه او رساندم . عروه از من پرسيد: اين مرد چه كسى است ؟ گفتم : نمى دانم و او را نمىشناسم . گفت : پس چرا خودش براى پرسش به نزد من نمى آيد؟ فكر مى كنم اين مرداهل عراق باشد. گفتم : نمى دانم . عروه گفت : در هرحال او دروغ گفته است . عايشه رض به من گفته است كه پيامبر خدا (ص ) حج به جا آوردو نخستين كارى كه به هنگام ورود به مكه انجام داد، اين بود كه وضو گرفت و خانه خدارا طواف كرد. پس از پيغمبر، ابوبكر نيز نخستين كارش طواف كعبه بود و بس . يعنى ازعمره و غير آن خبرى نبود. پس از ابوبكر، عمر هم مانند او حج گزارد. و بعد از او عثمان ،من خودم ديدم كه نخستين كارش طواف كعبه بود و بس و با آن چيز ديگرى انجام نداد.مهاجران و انصار نيز چنين كرده اند و از عمره و غير آن چيزى به جا نياوردند.
آخرين موردى كه در اين موضوع به چشم ديده ام ، كار عبدالله بن عمر بن - خطاب بودهكه حجش را به عمره بدل نكرده است . ابن عمر هم در نزد آنهاست ، چرا از او نمى پرسند؟
از طرفى هيچيك از گذشتگان را سراغ ندارم ، مگر اينكه كارشان در ابتداى ورود به مكهطواف خانه بوده و كارى انجام نداده و از احرام هم بيرون نيامده اند. من خودم مادرم و خاله امرا ديده ام كه به محض ورود، نخستين كارشان طواف خانه خدا بوده و از احرام هم بيروننيامده اند.
مادرم به من گفته است كه او با خواهرش و زبير و فلانى و فلانى به قصد عمره تنهاآمده بودند كه پس از مسح ركن از احرام بيرون آمده اند. بنابراين آنچه را گفته ، دروغگفته است (726).
(توجه : در اينجا مولف محترم ، بحثى لغوى درباره برخى از كلمات به كار رفته درمتن حديث داشته اند كه ترجمه آن براى خوانندگان متن فارسى موردى نداشت . مترجم .)
يادداشتى بر اين حديث
در اين حديث ، عروه از اينكه پيامبر خدا (ص ) بعد از طواف چه كارى را انجام داده چيزىنگفته است ؛ اما آنچه را كه به ابوبكر و عمر و عثمان و معاويه نسبت داده ، همگى درستاست . اما اينكه گفته است : هيچيك از گذشتگان ... و از احرام بيرون نيامده اند...و من خودمادرم و خاله ام را ديده ام كه ...طواف كردند و از احرام بيرون نيامدند...و آنچه را كه دراين مورد گفته ، دروغ گفته است ...تكذيب سخنانش در روايات متعدد و فراوان گذشته آمدهاست و با آن آشنا هستيم . همچنين سخنش درباره مادر و خاله اش ، با آنچه مسلم بهدنبال همين حديث از مادرش اسماء، دختر ابوبكر رض ، آورده ، مغاير است كه مى گويد:
ما احرام بسته ، به مكه وارد شديم كه پيامبر خدا (ص ) فرمود: هر كس ‍ قربانى بههمراه خود آورده است ، بر احرامش باقى بماند؛ اما كسى كه قربانى به همراه نياورده ،از احرام بيرون آيد. من چون قربانى با خود نداشتم ، از احرام بيرون آمدم . اما زبير،قربانى به همراه داشت و در احرامش باقى ماند. من پس از بيرون آمدن از احرام لباسپوشيدم و بيرون آمدم و در كنار زبير نشستم . زبير به من گفت : پاشو، از كنارم برو!گفتم : از آن مى ترسى كه تو را تحريك كنم ؟!
و در روايتى ديگر آمده است كه زبير به اسماء گفت : از من دور شو، از من فاصله بگير.و اسماء گفت : از آن مى ترسى كه تو را تحريك كنم ؟! و در روايتى ديگر از عبدالله ،آزاد كرده اسماء، دختر ابوبكر و مادر عبدالله بن زبير و عروه ، آمده است كه گفت : هرزمان كه اسماء گذارش به حجون (727) مى افتاد، مى گفت : درود خدا و سلام او برپيامبرش باد. من همراه با حضرتش در اينجا فرود آمديم . در آن روزگار ما بينوا و كممايه بوديم و زاد و راحله اى چندان همراه خود نداشتيم . من و خواهرم عايشه و زبير وفلانى و فلانى عمره به جا آورديم ، و چون خانه خدا را طواف كرديم ، از احرام بيرونآمديم . و بار ديگر شامگاه بود كه از نو تلبيه به حج گفتيم (728).
سرانجام آنچه را كه عروة بن زبير به عبدالله بن عمر بن خطاب نسبت داده و گفته استكه : فرزند عمر هم احرام در پى عمره نگشوده ، و اين عبدالله بن عمر است كه نزد آنهاست، بروند و از او بپرسند! ما سخنان فرزند عمر را مختلف يافتيم ، و روايات او خلافيكديگرند. توجه كنيد:
نظر فرزند عمر درباره عمره تمتع
در صحيح مسلم ، سنن ابوداود و نسائى و ترمذى و بيهقى و ديگر منابع ازقول عبدالله بن عمر آمده است كه گفت :
پيامبر خدا (ص ) در حجة الوداع عمره و حج را با هم به جا آورد. در ميان مردم كسانىبودند كه قربانى به همراه داشتند، و برخى هم نه . چون پيامبر خدا (ص ) به مكه واردشد، فرمود: هر كس كه قربانى به همراه داشته باشد، تا پايان مراسم حج هيچيك ازمحرمات احرام بر او حلال نمى شود؛ اما كسانى كه قربانى با خود نياورده اند، خانه خدارا طواف كرده سعى بين صفا و مروه به جا آورند و از احرام به درآيند و به هنگام خودبار ديگر تلبيه به حج بگويند (729).
بنا به گفته ترمذى از قول سالم ، فرزند عبدالله عمر، مردم بر اين سخن او و گفتارپدرش عمر در نهى از عمره تمتع اعتراض كردند. او گفته است كه شنيدم مردى از اهالىشام از عبدالله بن عمر از انجام عمره تمتع در ماههاى حج پرسيد. عبدالله پاسخ داد:حلال و رواست . مرد شامى گفت : اما پدرت انجام آن را ممنوع كرد. عبدالله پاسخ داد:نظرت چيست : اگر كارى را رسول خدا (ص ) انجام داده و به آن امر كرده ، و پدرم آن رانهى كرده باشد، تو امر پدرم را به كار مى بندى يا فرمان پيغمبر را؟ مرد شامى گفت :البته فرمان پيامبر خدا (ص ) را. و فرزند عمر گفت : پس بدان كه پيامبر خدا (ص ) آنرا انجام داده است (730). و در روايت ديگرى آمده است : پيامبر، عمره را پيش از مناسك حجانجام داد (731).
ابن كثير نوشته است كه عبدالله عمر در امر عمره تمتع بر خلاف پدرش فتوا مى داد. بهاو گفتند: پدرت از انجام عمره تمتع جلوگيرى مى كرد! او پاسخ داد: از آن مى ترسم كهسنگ از آسمان بر شما ببارد، آخر عمره را پيامبر خدا (ص ) انجام داده ، آيا ما بايد سنتپيغمبر را پيروى كنيم يا سنت عمر بن خطاب را (732)؟
خلاف اين جهتگيرى را در امر عمره تمتع نيز از او آورده اند (733). و دور نيست كه سبباختلاف در فتاواى او در اين مورد، به سبب وجود اختلاف در زمان صدور چنان فتوايىباشد. مثلا اگر سئوال كننده در زمان خلافت پدرش و يا در زمان حكومت عثمان از او چنينسئوالى را مى كرد، پاسخ را مطابق زمان و خواست قدرت حاكم مى داد؛ اما اگر در زمانعبدالله زبير و دوره درگيريهاى خلفاى بنى اميه با او چنين پرسشى از فرزند عمر بهعمل مى آمد، مخالفت با حكومت وقت برايش آسان بود.
به اين ترتيب دو دستگى و اختلاف شديد درباره عمره تمتع در اين دوره به وجود آمد.برخى كه دارو دسته خلافت و هيئت حاكمه را تشكيل مى دادند، از انجام آن جلوگيرى مىكردند، و گروهى نيز كه هوادار برگزارى آن بودند، مردم را از دستور پيغمبر خدا (ص) و فرمانش در انجام عمره آگاه مى ساختند. و اينان از باقيماندگان اصحابرسول خدا (ص )، مانند جابر بن عبدالله انصارى ، بودند كه از سنت پيامبر خدا (ص )با مردم سخن مى گفتند. توجه كنيد:
در صحيح مسلم از قول ابو نضره آمده است كه گفت : در نزد جابر بن عبدالله انصارىنشسته بودم كه كسى به خدمت او رسيد و گفت : ابن عباس ‍ و عبدالله زبير در امر عمرهتمتع و ازدواج موقت با هم اختلاف نظر دارند. جابر گفت : ما هر دو را در زمان پيامبر خدا(ص ) انجام مى داديم ، تا اينكه عمر ما را از آنها ممنوع كرد، و ما هم كوتاه آمديم (734).
اين اختلاف در بين پيروان هر دو طرف مدتها ادامه داشته است . و از مظاهر آن ، روايتى استاز موسى بن نافع اسدى كه گفت :
وارد مكه شدم و سه روز مانده به ترويه ، عمره تمتع به جا آوردم كه يكى از اهالى مكهبه من گفت حج تو مكى به حساب مى آيد! با شنيدن اين سخن و براى كسب تكليف به نزدعطاء بن ابى رباح رفتم . او گفت : جابر بن عبدالله انصارى به من گفته است كه باپيامبر خدا (ص )، در حالى كه حيوان قربانى را به همراه داشت و تنها تلبيه حج گفتهبودند به مكه آمده اند. رسول خدا (ص ) به آنها فرموده است : پس از طواف خانه خدا وسعى بين صفا و مروه و تقصير از احرام بيرون آييد تا حرامهاى احرام بر شماحلال شود. و در روز هشتم ذى حجه ، تلبيه به حج بگوييد و آنچه را پيش از آن انجامداده بوديد عمره تمتع به حساب آوريد. مردم به حضرتش گفتند: چگونه آن را عمره تمتعقرار دهيم ، در حالى كه تلبيه به حج گفته بوديم ؟ فرمود: آنچه را دستور مى دهمانجام دهيد كه اگر من قربانى به همراه نياورده بودم ، آنچه را به شما دستور داده امخود عمل مى كردم . اما محرمات احرام بر من حلال نمى شود، مگر زمانى كه قربانى خود راانجام دهم . اين بود كه مردم نيز فرمان بردند و طبق آنعمل كردند (735).
در دوره خلافت عبدالله زبير نيز - بر خلاف خواسته وى - نشانه موفقيت در احياى سنتپيامبر خدا (ص ) آشكار گرديد و علاقه مردمان به انجام عمره تمتع پديدار گشت . اينمطلب از رواياتى كه در صحيح مسلم آمده است معلوم مى شود. توجه كنيد:
مردى از قبيله بنى هجيم به ابن عباس گفت : اين فتواها چيست كه مردم را به اشتباه انداختهو يا سخت شيفته و علاقمند نموده كه هر كس خانه خدا را طواف كند، مى تواند از احرامبيرون آيد و آزاد است ؟ ابن عباس پاسخ داد: على رغم خواسته شما، اين سنت پيامبرتانمى باشد. و در روايت بعد از اين آمده است : مساله عمره تمتع ، و اينكه هر كس كه طوافخانه خدا را به جا آورد و از احرام بيرون شود، آزاد است ، همه جا شايع شده بود(736).
ابن قيم درباره روايتى كه از ابن عباس گذشت ، به اظهار نظر پرداخته و گفته است :
ابن عباس درست گفته كه هر كس قربانى به همراه نداشته باشد، خواه افراد و يا قارنو يا متمتع ، پس از طواف حكما يا وجوبا از احرام بيرون خواهد آمد؛ اين سنتى است كه جاىاما و اگر ندارد؛ مانند اين سخن پيامبر خدا (ص ) كه چون روز به اينجا رسيد و ياچون شب از اينجا شروع شد؛ روزه دار افطار كند؛ خواه اين افطار كردن معنايش براىروزه دار حكم باشد، و يا اينكه زمان رسيدن افطار و وقت آن را نشان دهد. همين طور كسىكه خانه خدا را طواف كرده ، خواه بيرون آمدنش از احرام حكم باشد، و يا اينكه هنگاماستفاده از آزادى باشد و نه احرام ، بايد كه در آن هنگام از احرام درآيد. و اين قانون ويژهكسانى است كه قربانى به همراه نياورده باشند و اين صريح سنت است .
و از ابوالشعثاء به نقل از ابن عباس آمده است كه گفت : ابن عباس اعلام كرد: هر كس كهبه قصد اداى حج تلبيه گفته است ، پس از طواف ،عمل او عمره خواهد بود؛ چه بخواهد و چه نخواهد. به او گفتم : مردم چنين چيزى را از تونمى پذيرند! ابن عباس پاسخ داد كه اين سنت پيغمبرشان مى باشد، اگر چه بر خلافميلشان باشد (737).
و بدين سان ابن عباس در زمان خودش در احياى سنت پيامبر خدا (ص ) مى كوشيد و كسانىنيز چون جابر بن عبدالله انصارى ، از پيروان مكتباهل بيت ، وى را در اين راه يارى مى دادند و سرانجام از سوى اينان و بهدنبال ايشان بود كه سخن در انجام عمره تمتع به مكتب خلفا كشيده شد. روايت ابن حزم ازمنصور بن معتمر (738) مويد اين مطلب است . منصور گفت : در سالى كه حسن بصرى(739) به حج رفته بود، من نيز با وى حج گزاردم . چون به مكه رسيديم ، مردى بهنزد حسن آمد و گفت : اى ابوسعيد! من مردى خراسانى هستم و از راهى بس دور و دراز آمده وتلبيه به حج گفته ام . حسن گفت : آنچه را انجام داده اى ، عمره قرار بده و از احرامبيرون بيا. از اين سخن حسن ، مردم بر آشفتند و آن راقبول نكردند (740). فتواى حسن در مكه شايع شد و به گوش همگان رسيد، تا اينكهآن را براى عطاء بن ابى رباح (741) گفتند. عطاء اظهار كرد و گفت : حسن بصرىدرست گفته است ، ولى ما در بيان اين حقيقت هماهنگى نداريم (742)!
ترس از افشاى حقيقت عمره در عصر عباسيان از ميان رفت و سخن درباره عمره تمتع درزمان خلافت ايشان در همه جا منتشر شد؛ و دور نيست كه موضعگيرى جدشان ابن عباس دراين مورد، اثرى بسزا در تاءييد و پشتيبانى خلفاى عباسى از عمره تمتع داشته است . ونيز در زمان ايشان بود كه احمد بن حنبل ، رئيس و پيشواى مذهب حنبليان ، فتوا به عمرهتمتع داد. و طبيعى است كه چنين فتوائى در مكتب خلفا استمرار خواهد يافت .
سخن ابن قيم گواهى است بر اين مطلب كه مى گويد:
مساءله حج تمتع را، چه آنهايى كه نام برده ايم و چه ديگران ، از پيامبر خدا (ص ) روايتكرده ، گروهى از بزرگان تابعين نيز از ايشان گرفته و آن را روايت نموده اند. و ايننقل و روايتها تا آنجا رسيده كه در صحت آن جاى هيچ ترديدى باقى نيست و موجب يقين وقطع است و ممكن نيست كسى بتواند آن را منكر شود و يا اينكه بگويد چنين اتفاقى رخنداده است . حكمى كه مذهب اهل بيت پيامبر خدا (ص )، و مذهب حبر امت و درياى دانش آن ابنعباس و اصحابش ، مذهب ابوموسى اشعرى ، مذهب اماماهل سنت و حديث ، احمد بن حنبل و پيروان او و مذهب تمامىاهل حديث مى باشد(743).
و به اين ترتيب سختگيرى و فشار بر مسلمانان پيرو سنت پيامبر خدا (ص ) از آن زمان وتا روزگار ما در امر عمره تمتع برداشته شده است .
احاديثى كه به خاطر توجيه ديدگاه خلفا ساخته شده اند. للّه
تا اينجا كوششهايى را كه رسول خدا (ص ) براى ريشه كن كردن آداب و سنن جاهليت درمورد عمره تمتع به كار برده اند، و تلاشهايى را كه مكتب خلفا در زنده نگاهداشتن آنآداب و سنن كرده اند، به همراه فعاليتهايى را كه مكتباهل بيت در راه از بين بردن سنن جاهلى و بازگرداندن سنت پيامبر خدا (ص ) و احياى آنكرده اند، كه سرانجام موجب جلب توجه مسلمانان به انجام عمره تمتع گرديد، آورديم .
اينك بجاست تا اين بحث را با ارائه كوششهايى كه براى توجيه موضع خلفا درتحريم عمره تمتع و دفاع از ايشان به كار رفته است ، ازقبيل ساختن و پرداختن احاديث ، به پايان ببريم .
1. مسلم ، ابوداود، نسائى ، ابن ماجه ، بيهقى و ديگران ازقول قاسم بن محمد - بن ابى بكر، از ام المؤ منين عايشه آورده اند كه گفت : پيامبرخدا(ص ) حج تنها به جا آورده است (744).
2. از عروة بن زبير از عايشه آمده است كه :رسول خدا حج مفرد به جا آورده است . (745)
3. از جعفر بن محمد، به نقل از پدرش ، از جابر بن عبداللهنقل شده كه : رسول خدا تنها حج به جا آورده است (746).
4. از عبدالله عمر روايت كرده اند كه گفت : پيامبر خدا (ص ) و ابوبكر و عمر و عثمان حجمفرد به جا آورده اند (747). همچنين از او آورده اما بارسول خدا (ص ) به حج تنها تلبيه گفته ايم . و يا: پيغمبر خدا (ص ) تلبيه به حجمفرد گفته است (748).
5. از سعيد بن مسيب آورده اند كه گفت : مردى از اصحاب پيامبر خدا (ص ) به نزد عمر بنخطاب رض آمد و گواهى داد كه رسول خدا (ص ) در آن بيمارى كه از دنيا رحلت كرد، ازانجام عمره پيش از حج نهى فرمود (749)!
6. از جابر بن عبدالله انصارى آورده اند كه گفت : پيامبر خدا (ص ) و ابوبكر و عمرتنها حج به جا آورده اند (750).
7. از حارث بن بلال (751) آمده است كه گفت : بهرسول خدا (ص ) عرض ‍ كردم : اى پيامبر خدا! فسخ حج - به عمره - ويژه ماست ، يابراى همه مردم است ؟ آن حضرت فرمود: تنها ويژه ماست (752).
8. از عبدالله و حسن (753)، فرزندان محمد بن حنفيه ، بهنقل از پدرش ‍ آورده اند كه على بن ابى طالب رض به او گفت : اى پسر من ! حج را مفردبه جا آور (754).
9. از ابوذر غفارى آورده اند كه گفت : عمره تمتع ويژه اصحاب محمد بود.
10. و بنا به روايتى ديگر ابوذر گفته است : به ما اجازه داده شده بود كه در حج ،عمره به جا آوريم .
11. و در روايت ديگر: دو متعه عمره تمتع و ازدواج موقت فقط براى ما بوده است ، نهديگرى .
12. از عبدالرحمان بن ابوالشعثاء (755) آورده اند كه گفت : من به نزد ابراهيم نخعى(756) و ابراهيم تيمى (757) رفتم و گفتم :امسال قصد دارم كه حج تمتع به جا آوردم . يعنى عمره پيش از حج ابراهيم نخعى گفت :پدرت چنين تصميمى نمى گرفت . آنگاه از ابراهيم تيمى از پدرش آورده اند كه گفتهاست : در ربذه به خدمت ابوذر غفارى رسيدم و داستان را برايش تعريف كردم . ابوذر گفت: حج تمتع مخصوص ما بوده ، نه شما.
و در سنن بيهقى آمده است كه ابوذر درباره كسانى كه حج خود را به عمره فسخ كرده اندمى گفت : چنين عملى ويژه كسانى بوده كه در ركاب پيامبر خدا (ص ) به حج بيرون شدهبودند (758).
نارساييهاى احاديث ياد شده
احمدبن حنبل ، امام حنبليان ، برحديث هفتم تعليقى دارد كه در آن گفته است : حديث حارث بنبلال نزد من ثابت نشده و آن را تاييد نمى كنم و چنين كسى را هم نمى شناسم ...بهفرض اينكه حارث بن بلال هم شناخته شده و معروف باشد، در ميان يازده نفر ازاصحاب پيامبر خدا (ص ) كه درباره فسخ حج حديث گفته اند، او چه پايگاهى دارد(759)؟
منظور امام حنبليان از روايت يازده تن صحابى از فسخ ، روايتشان در بيرون آمدن از احراماست و برخوردارى از همه حلالها در ميان فاصله عمره و حج ، و دور نيست كه مقصود از عدمشناختش از حارث ، عدم شناخت او از وثاقت و اطمينان وى باشد، نه اينكه اصلا چنينشخصى را نمى شناخته است .
ابن حنبل درباره حديث ابوذر اظهار نظر كرده و گفته است : خداى ابوذر را رحمت كند آيهفمن تمتع بالعمرة الى الحج كه در قرآن آمده است (760).
منظور پيشواى حنبليان اين است كه آيه مزبور مى رساند كه اين حكم عام است و همگان راشامل مى شود، نه اينكه ويژه برخى از مردمان بوده است . و جاى بسى شگفتى است كهشخص ابوذر بر خلاف چنين حكمى سخن گفته است ! در صورتى كه پيشواى حنبليانتوجه نكرده كه چنين روايتى را به نام ابوذر ساخته اند؛ همان طور كه روايات ديگرىرا در همين مورد به نام ديگران ساخته و بهرسول خدا (ص ) نسبت داده اند كه حضرتش تنها حج را بدون عمره به جا آورده است . و يابر اميرالمومنين (ع ) دروغ بسته اند كه او به فرزندش محمد بن حنفيه گفته است : اىپسر من ، حج تنها را به آور! با وجودى كه درگذشته شاهد درگيرى آن حضرت باعثمان در همين مورد بوده ايم !
همچنين از قول سعيد بن مسيب آورده اند كه مردى از اصحاب پيامبر خدا (ص ) به نزد عمرآمد و شهادت داد كه خودش از رسول خدا (ص ) و در بستر بيمارش شنيده است كه ازعمل عمره پيش از حج نهى فرموده است ! و ما ندانستيم كه اين صحابى چه كسى بوده وچرا عمر در زمان حياتش ، و نيز عثمان و معاويه و فرزندان زبير و ديگران به گفته اينصحابى استناد نكرده اند؟!
تمامى اين احاديث و مانند آنها، بعدها به خاطر توجيه نظر خلفا در تحريم و جلوگيرىاز انجام عمره تمتع در حج به وسيله ايشان ساخته و بر سر زبانها انداخته شده است .
در اين مورد ابن قيم در كتاب زاد المعاد و ابن حزم در كتاب المحلى نيكو گفته اند. ابن قيمگفته است :
ما خداى را بر خود گواه مى گيريم كه اگر احرام به حج بستيم ، بر ما واجب باشد كهبه خاطر انجام اوامر پيامبر خدا (ص ) و اجتناب از خشم و غضب آن حضرت آن را به عمرهفسخ كنيم . چه ، به خدا سوگند كه رسول خدا (ص ) اين حكم را نه در زمان حياتش فسخكرده و نه بعد از آن ، و كلمه اى هم بر خلاف آن درست نيست . و حضرتش آن را ويژهبرخى از اصحابش ‍ نكرده و ديگران را از انجام آن محروم نساخته است ؛ بلكه برعكس ،خداوند بر زبان سراقه نهاده است كه از پيامبرش بپرسد كه آيا اين عمره ويژه ايشاناست ؟ و آن حضرت پاسخ داد: اين حكمى است براى ابد و تا پايان دنيا. و بالاخره ماندانستيم كه چه چيز را بر اين احاديث و امر موكدى كه پيامبر خدا (ص ) به خاطر آن برمخالف خشم گرفته است مقدم بداريم .
و چه زيبا امام احمد بن حنبل ره به سلمة بن شبيب پاسخ داد؛ آنجا كه سلمه به او گفتهبود: اى ابو عبدالله ! تمامى كارهايت خوب و پسنديده است ، مگر يكى از آنها. و احمدپرسيد: آن كدام است ؟ سلمه گفت : تو قائل به فسخ حج به عمره هستى ! و احمد گفت :اى سلمه ! مى گفتم تو مردى فهميده و عاقلى ! من يازده حديث صحيح در اين زمينه ازپيامبر خدا (ص ) در دست درام ، آيا همه اينها را به خاطر حرف تو ناديده بگيرم(761)؟!
سپس ابن قيم ادامه داده و گفته است : مساءله فسخ حج به عمره از سوى چهارده تن ازاصحاب پيامبر خدا (ص ) روايت شده كه احاديث آنها همه صحيح است و آنها عبارتند از: امالمؤ منين عايشه ، ام المؤ منين حفصه ، على بن ابى طالب ، فاطمه ، دختر پيغمبر خدا (ص)، اسماء، دختر ابوبكر صديق ، جابر بن عبدالله ، ابو سعيد خدرى ، براء بن عازب ،عبدالله بن عمر، انس بن مالك ، ابوموسى اشعرى ، عبدالله بن عباس ، سبرة بن سعيدجهنى و سراقه بن مالك مدلجى رض (762).
ابن حزم نيز گفته است فرمان پيامبر خدا (ص ) را داير بر اينكه هر كس كه قربانىبه همراه ندارد، بايد حجش را به عمره فسخ كند و از احرام بيرون بيايد، جابر - بنعبدالله انصارى و پانزده نفر از اصحاب آن حضرت - رضى الله عنهم - تاكيد كرده ، واز اينان قريب به سى تن تابعى اخذ حديث كرده و آن را گرفته اند. و تعداد كسانى كهسخن تابعين را در اين مورد آورده اند، بجز خدا كسى ديگر نمى داند. و كسى نمى توانددر برابر اين همه دليل روى از آن بر تابد و از انجامش شانه خالى كند (763).
و نيز گفته است كه : پيامبر خدا (ص ) فرمان داد كه هر كس قربانى به همراه ندارد، باانجام عمره از احرام بيرون بيايد، و اين آخرين فرمان آن حضرت در مكه و درمحل صفا بود. و حضرتش اعلام فرمود كه عمره تمتع فضيلتش ‍ از به همراه آوردن حيوانقربانى بسى بيشتر است ، و تاءسف خورد كه چنين كارى را خودش نكرده است . و اينكهحكم عمره پيش از حج تا روز قيامت پا برجا خواهد ماند، و چون چنين بوده ، ما نيز مطمئنهستيم كه اين حكم هرگز نسخ نشده است . و با اين وصف هر كس نسخ عمره تمتع را جايزبداند، عمدا دروغ بستن بر روايت پيامبر خدا (ص ) را جايز دانسته كه اگر عمدى باشدعين كفر است ، و اين اعتقاد ماست كه عمره داخل در حج شده و حج بدون عمره جايز نيست ، عمرهاى كه از آن متمتع شده از آزادى بين آن و حج سود ببرد، يا عمره اى كه قرين با حجباشد، و اين حرف آخر است (764).
ابن حزم در ادامه سخنان فوق مى افزايد:
ابوموسى اشعرى به همين موضوع انجام عمره تمتع درطول مدت خلافت ابوبكر و اوايل خلافت عمر رض فتوا مى داد و دست كشيدنش از آن ، بههنگام شنيدن نهى عمر، در برابر روايتى كه از پيامبر خدا (ص ) آمده حجت نخواهد بود؛بلكه دليل ما سخنى است كه ابوموسى به عمر گفته كه : ما الذى احدثت فى شانالنسك . يعنى تازه چه چيز در مناسك حج نهاده اى ؟ و عمر اين موضوع بدعت نهادن را ردنكرده است .
اما سخن عمر در آيه و اءتموا الحج و العمرة لله ، احكامى در مورد تماميت حج و عمره وجودنداشته كه پيامبر خدا (ص ) آن را به مردم ياد نداده باشد و آيه مزبور نيز بر شخصرسول الله فرود آمده و آنحضرت ماءمور بيان آن و امثالش بوده است .
اما اينكه حضرتش از احرام بيرون نيامده تا آنگاه كه شتر قربانى خود را نحر كند،مطلبى است كه حفصه دختر عمر، شرح آن را چنين آورده كه گفت از پيامبر خدا (ص )پرسيدم :
چرا مردم از احرام بيرون مى آيند، ولى شما با انجام عمره از آن بيرون نمى آيى ؟فرمود: من حيوان قربانى به همراه خود آورده ام و تا آن را نحر نكنم ، نمى توانم ازاحرام بيرون بيايم .
و همين مطلب را على نيز روايت كرده است ...تا آنجا كه مى گويد: و اين براى پيروىبسى شايسته تر از راءى شخصى عمر مى باشد. فهذا اءولى اءن يتبع من راءى رآهعمر (765).
ابن حزم در جاى ديگر از كتابش ، رواياتى را كه گوياى اين هستند كه فسخ حج بهعمره ويژه اصحاب رسول خدا (ص ) بوده است آورده ، و در بطلان آنها به داستان سراقةبن مالك استشهاد مى كند كه هنگامى كه پيامبر خدا (ص ) امر به فسخ حج به عمره داد،سراقه از حضرتش پرسيد: اى رسول خدا! اين فسخ براىامسال ماست يا براى هميشه ؟ و آن حضرت فرمود: براى هميشه است . آنگاه مى نويسد: وبدين ترتيب مساله تخصيص و نسخ براى هميشه منتفى است . و به خدا سوگند هر كس كهاين خبر را بشنود و در برابر امر پيامبر خدا (ص ) سخن شخص ديگرى را بياورد، اگرچه ام المؤ منين عايشه و يا ام المؤ منين حفصه و يا پدران ايشان رض باشند، خود را بههلاكت انداخته است ؛ تا چه رسد به دروغهاى بى پايه و اساسى كه مانند تارهاىعنكبوت سست و لرزان بوده ، و از سوى كسانى چون حارث بنبلال و ديگران در ميان مردم پراكنده شده كه در ميان ايشان پايگاهى هم ندارند.
و كسى را هم نمى رسد كه تنها به اين سخن پيغمبر (ص ) كه عمره تا روز قيامتداخل در حج شده است اكتفا كند و بگويد: منظور آن حضرت جواز انجام عمره در ماههاىحج بوده است . و گفته جابر و ابن عباس را كه تصريح كرده اند پيامبر فرمان فسخحج به عمره را از اينكه ويژه اصحابش ‍ بوده و يا براى همانسال باشد، رد كرده است ، ناديده بگيرد و هر كس كه چنين كند، آشكارا به پيامبر خدا (ص) دروغ بسته است .
سپس ابن حزم مى نويسد: برخى جسارت ورزيده و با اشاره به خبر ثابت شده از ابنعباس كه مشركان انجام عمره را در ماههاى حج از زشت ترين گناهان روى زمين مى دانستند،گفته اند: اينكه پيامبر خدا (ص ) چنين دستورى را داده است به خاطر آن بوده كه قولا وعملا آنان را از مجاز بودن عمره در ماههاى حج آگاه كرده باشد. و اين خطايى است بسبزرگ ؛ زيرا نخست به پيامبر خدا (ص ) دروغ نسبت داده كه ادعا مى كند حضرتش امر بهفسخ حج در عمره داده تا از جواز آن در ماههاى حج مردم را آگاه كرده باشد! و بفرضاينكه چنين باشد - كه پناه به خدا اگر چنين باشد - مى پرسيم : آيا پيغمبر (ص ) بحقچنين فرمانى را صادر كرده است يا به باطل ؟ اگر بگويند برباطل ، كه كفر ورزيده اند. و اگر بگويند بحق ، مى گوييم با اين حساب فرمان آنحضرت به هر صورتى كه صادر شده باشد، پس از صدور، اطاعتش واجب و لازم الاجراخواهد بود. و اگر همه اينها به همين آشفتگى كه مى گويند باشد، پس چرا تنها ويژهكسانى باشد كه قربانى به همراه ندارند و آن را كه قربانى به همراه داردشامل نمى شود؟
از همه اينها دردناكتر اينكه گوينده نادان خودش پذيرفته و مى دانسته كه پيامبر خدا(ص ) همه ساله در ماههاى ذى قعده و پيش از سال فتح مكه با اصحابش عمره به جا مىآورده است . و در ذى قعده همان سال فتح مكه نيز عمره گزارده ، و در حجة الوداع در ذوالحليفه به ايشان گفته است : هر كدامتان كه بخواهيد، مى توانيد عمره به جا آوريد، وهر كدام هم كه بخواهيد، لبيك حج و عمره بگوييد و آن كس كه بخواهد مى تواند لبيكبه حج بگويد (766) كه همراهانش نيز چنان كردند.
با اين همه ، خداوند! اى مسلمانان ! آيا اصحاب آن حضرت - رضى الله عنهم - را گيجى وبلاهت و نادانى فرا گرفته بود كه با تمام ايناحوال ندانستند كه انجام عمره در ماههاى حج رواست ؟ با اينكه همه ساله آن را با حضرتشو در ماههاى حج به جا مى آورده اند؟ تا اينكه نيازمند فرمان فسخ حج به عمره باشند، واز آن راه مجاز بودن آن را درك كنند؟
قسم به خدا كه نادان هم به كمتر از اين ، حقيقت را باز مى شناسند! و چه مايه جراءت وجسارت مى خواهد كه شخص به خاطر دفاع از تقليد كور كورانه ، با سنت هاىاصيل و ثابت به مبارزه بر خيزد، يك بار به دروغ رسوا كننده متشبث شود و يك بار خودرا به نادانى و بلاهت بزند و دست آخر مطالب خشك و بى اساس و سرد سر هم نمايد؟!حسبنا الله و نعم الوكيل .
مولف گويد: ابن قيم و ابن حزم و ديگر پيروان مكتب امام احمد بنحنبل غافل از اين بوده اند كه علت انكار منكران عمره تمتع نه به خاطر نادانيشان بهروايات صحيح متواتر از رسول خدا (ص ) مى باشد تا به راهنمايى نياز داشته باشند،و يا نه از آن جهت است كه ذهن آنها كشش درك معنى و مفهوم آن روايات را ندارد تا لازمباشد كه ايشان را به مدلول آنها هدايت و راهنمايى نمود، بلكه علت اصلى ، هدفى استكه آنها پيش گرفته و اصرار دارند كه جبهه گيرى خلفا را در برابر حكم صريحتوجيه كنند! و بر اين مساءله قرنهاست كه پافشارى كرده اند. اين است كه برخى ازايشان در اين راه به قصد قربت و خير خواهى حديثها ساخته اند، و عده اى نيز مانند بيهقىعذرها براى ايشان تراشيده اند. بيهقى در اين مورد مى گويد:
مقصود عمر رض از اينكه فرمان به ترك عمره داده ، اين بوده كه عمره و حج هر كدام بهطور جداگانه و كامل انجام شود. زيرا كه خداوند فرموده : واءتموا الحج والعمرة لله ...ونيز مى خواسته است كه خانه خدا در هر سال دو بار زيارت شود. و از اين جهتمايل نبود كه عمره تمتع در حج گزارده شود كه مردم در هرسال فقط يك بار به خانه خدا بيايند.
و در جاى ديگر در دفاع از غير خلفا گفته است : آنها با حسن عقيده اى كه به شخص عمرداشته اند از او فرمان بردند و سنت او را به جا آوردند. (767)
برخى ديگر از دانشمندان در اين راه حق و باطل را به هم آميخته اند و صحيح را از سقيم ودرست را از نادرست باز نشناخته ، و بعضى نيز آن را دراصل منكر شده و رد كرده اند. و گروهى هم بر كرسى اجتهاد نشسته ، از رفتار و سنتخلفا احكامى را در شرع اسلامى استنباط كرده اند، ولى از كتاب خدا و سنت پيامبرش (ص )دليل درست بودن آنها را ارائه نكرده اند! به طورى كه هر گاه شخص محقق بخواهددنبال ايشان را بگيرد، به سرگيجه افتاده راه به جايى نخواهد برد.دليل ما در اين مورد، مطالبى است كه نووى در شرح بر مسلم آورده كه فشرده آن از اينقرار است :
دانشمندان در اينكه كداميك از انواع سه گانه حج برتر است ، دستخوش ‍ اختلاف شده اند.شافعى و مالك و عده زيادى بر اين باورند كه بهترين آنها افراد است ، آنگاهتمتع ، و سپس قران .
اما احمد و ديگران برآنند كه بهترين آنها تمتع است . ابو حنيفه و گروهى نيز قائلندكه برترى با قران است و اين دو مذهب دو قول ديگر شافعى (768) است . بعد مىگويد: صحيح ، برترى افراد است ، آنگاه تمتع و سپس قران .
اما در حجى كه پيغمبر به جا آورده ، و اينكه آيا آن حج مفرد، يا متمتع و يا قارن بوده است، علما بر حسب مذهبشان به سه گروه تقسيم شده اند و هر كدام يكى را بر حسب مذهب خودترجيح داده و مدعى شده اند كه پيامبر خدا (ص ) آن را به جا آورده است تا آنجا كه مىگويد:
از دلايل ترجيح حج افراد اين است كه خلفاى راشدين رض بعد از پيامبر خدا (ص ) همگىحج افراد را به جا آورده اند (769) و بر اداى چنين حجى نيز ادامه داده اند: كارى را كهابوبكر و عمر و عثمان رض كرده ، اما روش على رض در اين مورد مختلف است (770). واگر حج افراد بهتر نبود و مى دانستند كه شخص پيامبر خدا (ص ) نيز حج افراد به جانياورده است ، به انجام چنين حجى ادامه نمى دادند. با توجه به اينكه آنان پيشوايانسرشناس و رهبران اسلام بوده و در زمان حيات و حتى پس از مرگشان به آنها اقتدا شده ،ايشان را شايسته نبود كه كارى را بر خلاف سنت و روش پيامبر خدا (ص ) ادامه دادهباشند.
اما اختلافى را كه على رض و ديگران در اين زمينه با آنها داشته اند، به اين منظور بودهكه نشان داده باشند چنين كارى مجاز است (771). و اين از احاديث صحيح ثابت و روشنمى گردد!
و باز از دلايل ترجيح چنين حجى اين است كه حج افراد، به اجماع نيازى به قربانىندارد، و اين كمال و فضيلت آن را مى رساند؛ در صورتى كه در حج تمتع و قران بهخاطر جبران عدم حضور در ميقات و غيره قربانى لازم است . و مى دانيم آنچه را جبرانمافات لازم نباشد، بهتر است .
ديگر اينكه امت اسلامى بدون هيچ كراهتى بر جواز حج افراد متفقند (772). در صورتىكه عمر و عثمان ناخشنودى خود را از حج تمتع و قران ابراز داشته اند. پس با ايندلايل حج افراد بهتر است ؛ و خدا داناتر مى باشد.
و اگر گفته شود: چگونه بين صحابه پيغمبر (ص ) در چگونگى انجام حجى كه آنحضرت به جا آورده است اختلاف افتاده ، در صورتى كه آن حج ، تنها يك حج بوده كهرسول خدا (ص ) به جا آورده و اصحاب آن حضرت هم از تنها رويدادى كه شاهد و ناظرآن بوده اند خبر داده اند!
قاضى عياض مى گويد: مردم درباره همين احاديث احاديث مورد بحث حج افراد و تمتع وقران بسيار سخن گفته اند. برخى از ايشان در مباحث خود با سعه صدر و گذشت وانصاف با اين قضيه روبرو شده ، و برخى هم با كوته نظرى و تكلف ، و عده اى باعبارت پردازى و پرگويى ، و گروهى بهاجمال و اشاره و چشمپوشى از حقايق از كنار اين مساءله گذشته اند. اما آن كس كه در اينزمينه گسترده تر و وسيعتر از همه داد سخن داده ، به ترتيب ، ابو جعفر طحاوى حنفى استكه در اين مساءله بيش از هزار برگ كاغذ را سياه كرده و ديگرى ، ابوجعفر طبرى ، وسپس ابوعبدالله بن ابى صفره و بعد مهلب و آنگاه قاضى ابوعبدالله المرابط وقاضى ابوالحسن بن القصار بغدادى و حافظ ابو عمر بن عبدالبر و ديگران بودهاند...(773).
وى در ادامه مى نويسد: بهترين سخنى كه در اين زمينه بجاست تا گفته شود، البته تاآنجا كه مادر سخن ايشان بررسى و تحقيق كرده ايم و برگزيده هايى كه از منتخباتايشان برگزيده ايم كه حاصل جمع بندى همه آن روايات و نزديكترين به آن احاديثباشد، اين است كه پيامبر خدا (ص ) انجام انواع سه گانه حج را براى مردم مباح اعلامفرموده تا دليلى بر جواز انجام آنها باشد. چه ، اگر حضرتش تنها يكى را فرمان مىداد، اين گمان مى رفت كه بقيه جايز نيستند. اين است كه اقسام سه گانه حج را بهپيغمبر خدا (ص ) نسبت داده اند و هر يك از اصحاب از حجى كه پيامبر خدا (ص ) وى را بهانجام آن فرمان داده و آن را مباح اعلام فرموده ، خبر داده و آن را يا به خاطر امر بىواسطه آن حضرت به او، و يا از راه تاءويل و اجتهاد شخصى به حضرتش نسبت داده است(774).
نووى در جاى ديگر از شرحى كه بر صحيح مسلم نوشته ازقول مازرى چنين آورده است : در مساءله متعه اى كه عمر انجام آن را نهى كرده ، اختلاف است .برخى مى گويند: آن عبارت از فسخ حج و تبديل آن به عمره است ، و برخى معتقدند كهآن ، عمره در ماههاى ويژه حج و به دنبالش انجام حج در همانسال بوده كه عمر آن را به خاطر تشويق (775) مردم به انجام حج افراد، كه بهتراست ، نهى كرده است ؛ نه اينكه شخص او اعتقادى به بطلان و يا تحريم آن داشته است .
همچنين قاضى عياض گفته است : ظاهر حديث جابر و عمران و ابوموسى حكايت از اين داردكه متعه مورد اختلاف ، همان فسخ حج به عمره است و از همين جهت است كه عمر مردم را بهخاطر آن به باد كتك و تازيانه مى گرفت . البته نه به خاطر تمتع در ماههاى حج ،بلكه فقط ايشان را از آن رو كتك مى زد و تنبيه مى نمود كه خودش و ديگر اصحاب اعتقادداشتند كه فسخ حج به عمره ، ويژه همان سال حجة الوداع و به خاطر حكمتى بوده كهپيش از اين متذكر شده ايم .
ابن عبدالبر نيز مى گويد: بين دانشمندان مكتب خلفا در اين مورد هيچ اختلافى وجود نداردكه منظور از تمتع در كلام خداوند كه مى فرمايد: فمن تمتع بالعمرة الى الحج ، فمااستيسر من الهدى ، همان انجام عمره در ماههاى ويژه حج مى باشد كه پيش از مناسك حجبه آورده مى شود...

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation