بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب ساده زیستی,   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     fehrest01 -
     FOOTNT01 -
     KL000001 -
 

 

 
 

 

fehrest page

دنبال روى از كوره راه دنيا طلبان ننگ است 
براى انسانى كه داراى ايده ى عالى ، آرزوهاى بزرگ الهى و اسلامى و مفتخر بهمجاهدت در راه خدا و مفتخر به اين است كه در راه مهمترين انقلاب دوران ، با پرچم اسلامحضور داشته و دارد، ننگ است كه بعد از گذشت سالها،دنبال همان كوره راهى كه دنيا طلبان عالم و شكم بارگان و هوس پيشه گان عالم ، قبلارفته اند، راه بيفتند.(1)
ساده زيستى روش حكومت انبياء و اولياء 
1 - راه انبيا الگوى راه ما 
پيغمبر كه خليفه الله بود، همه او را قبول داشتند، وقتى كه توى مسجد مى نشست نمىشناختندش ، كسى كه از خارج مى آمد، نمى شناخت براى اين كه بالا و پائينى در كارنبوده ، آنوقت حتى يك همچو چيزى هم نبوده است كه بيندازد زيرش ، آن روى يك حصيراگر خوب ، بود حصير، والا روى زمين مى نشست ، اسلام اين است .
ما دلمان مى خواهد يك همچو، البته قدرت ما نداريم كه اين كه هست عرضه كنيم اما هر چه ،هر چه آدم بخواهد به مبداء خير نزديك بشود، بايد خودش را نزديك كند، حالا من نتوانستممثل مالك اشتر عمل كنم خوب ، هر چه بتوانم خودم را نزديك كنم به آنها، باز خوب است ومن اميدوارم كه مملكت ما يك مملكت اسلامى بشود، جوانهاى ما، يك جوان هاى مسلم ، معتقد بهاسلام بشود و اگر اين ايمانى كه ما را پيش برد، باقى باشد، احدى ديگر نمى تواندبه شما تعدى كند و انشاء الله نخواهد توانست .(2)
2 - شيوه سرداران اسلام 
وحدت كلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست بهحسب اعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه اوتوقع داشته باشد كه اين از او بترسد. اسلام اينطورى است . حضرت امير سلام اللهعليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتى كه شايد دهمقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا، اينخليفه الهى وقتى توى جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته ايم با هم ، اين هم زير پايشنبود، همين بودكه يك پوست داشتند به حسب نقل . يك پوست داشتند كه شب خودش وحضرت فاطمه رويش مى خوابيدند و روز روى همين پوست علوفه شترش را مى ريخت ،پيغمبر همين شيوه را داشت .
اسلام اين است ، آن كه ما مى خواهيم اين است . البته هيچ كسى قدرت نداردمثل او باشد اما ما مى خواهيم يك خرده نزديك ، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران .(3)
3 - كيفيت زندگى حاكمان اسلامى 
اسلام آن اسلامى است كه در نيم قرن فتح كرد تمام اين ممالك را براى اين كه آدمشانكند، نه فتح اسلام مثل فتح سلطنتهاى سلطان هاى ديگر،مثل فتح نادرشاه است ، خير آن طرز حكومت اسلام ، طرز حكومت آدم سازى است شما خودِ رؤساى اسلام را بايد ملاحظه كنيد، مثل پيغمبر اكرم كه رئيس اسلام است ، اميرالمومنين كهبعد از او رئيس اسلام بود. شما خودِ آنها را ببينيد كه وضع شان چه جورى بوده است ،ديكتاتورى بوده است ؟ پيغمبرى كه با مردم ديگر وقتى مى نشست معلوم نبود آقا كدام استو نوكر كدام است و عرض بكنم كه اصحاب كدام است و خود پيغمبر كدام است پيغمبرى كهبا مردم همانجور مى نشست و با همه همانطور جلسه ميكردند و همانطور جلسه شان ،جلسه بنده ها و فقرا بود و زندگيش ، زندگى فقرا بود و بيتالمال ، مال مردم بود و هيچ تصرفى نمى كرد،مثل يكى از فقرا زندگى مى كرد و با مردم وقتى كه معاشرت مى كرد، اعلام كرد بهاينكه هر كس حقى دارد به من بگويد، يكى پيدا نشد (غير يك نفر آدمى كه اشتباها گفتبراى غرضى ) كه بگويد تو ده شاهى از ما برداشتى ، كه بگويد يك ظلمى تو به منكردى اين آخر عمر مى فرمود هر كه حرفى دارد به من بگويد، هيچ كس پيدا نشد كهبگويد توبه ما يك ظلمى كردى ، يك بدى گفتى عرض ميكنم كه به اين ملت يك(نعوذبالله ) خيانتى كردى ، فقط يكى در بين اينها پا شد گفت كه شما يك شلاق به منزده ايد گفت به او بيا عوض آن را بزن گفت به اينجاى من . گفت بيا عوض آن را بزن .گفت نه اينجورى نبود برهنه بودم برهنه شد بعد رفت بوسيد آنجا را، گفت كه من اينرا گفتم كه اينجا را ببوسم يعنى دروغ گفتم ، نه نكرده ايد شما در حكومت هاى دنيا يكهمچنين حاكمى پيدا كنيد، ما يك همچنين حاكم ، دنبال يك همچنين حاكم مى گرديم ، البته نمىتوانيم پيدا كنيم اينجور، اما دنبال اين مى گرديم كهلااقل به بعضى احكام اينها خوب عمل بكند، خيانت نكند به اين ملت ، نخوردمال اين ملت را، برندارد مال اين ملت را ببرد به آمريكا و به ساير ممالك و ويلا براىخودش و بچه هايش و طايفه اش درست بكند.(4)
نمونه هايى از ساده زيستى حضرت امير (ع ) 
1 - غذاى ساده 
ما البته نمى توانيم يك حاكمى مثل حضرت امير پيدا كنيم كه حكومت كند، كه وضعزندگيش آنطور باشد كه وقتى شب آخرى كه شبى است كه (خوب سلطنت دارد بر، حالا منجسارت ميكنم بگويم سلطنت ، خلافت دارد بر يك همچو ممالكطويل و عريضى مى خواهد كه شهيد بشود حضرت ، يعنى ضربت خورد، مهمان بود بهمنزل يكى از دخترها، دخترهاى خودشان ، وقتى كه برايش به حسب تاريخ نمك آوردند وشير آوردند رو كرد كه تو چه وقت ديده بودى كه من دو تا چيز داشته باشم ، مى آيدنمك را بردارد، مى فرمايد كه نه شير را بردار، من همان نمك را مى خورم . البته ما نمىتوانيم يك همچنين حكومتى پيدا بكنيم اما مى توانيم كه يك حكومتى كه دزد نباشد پيدا كنيم، يك حكومتى كه مال مردم را اينقدر نخورد، اينقدر نچاپد، اينقدر ندهد به مردم . مادنبال اين هستيم كه حالا يك حكومتى پيدا كنيم كه اينطور نباشد كهاموال مسلمين را خرج خودش و عائله اش بكند و يك مقداريش را، زيادترش را هم بدهد بهآمريكا، بدهد به شوروى و بدهد به ساير ممالك ديگر تا آنكه تخت و تاجش ‍ محفوظبماند.(5)
2 - رفتار حضرت امير (ع ) 
جشن براى آنى بايد بگيرند كه وقتى كه احتمال اين را مى دهد كه در آخر مملكت يكگرسنه اى باشد، به خودش گرسنگى مى دهد كسى كه كنار مسجد، دارالاماره اش و دكةالقضاة . او، همين مسجد كوفه يك گوشه اى از مسجد كوفه دكة القضاه او در آن هست وروى زمين مى نشيند و يَاكُلُ كَما يَاكُلُ الْعَبِيدُ وَ يَمْشِىُ كَما يَمْشِىُ الْعَبِيدُ وقتى همپيراهن گيرش مى آيد پيراهن نو را به قنبر مى دهد، پيراهن كهنه را خودش بر مى دارد وآستينش هم كه بلند است پاره ميكند همان طور مى پوشد و مى رود خطبه مى خواند، يكمملكتى هم دارد كه ده مقابل مملكت ايران است ، اين جشن دارد.(6)
3 - پوشاك ساده 
ما در تولد حضرت امير جهات معنويش / را از/ دست ما ازش كوتاه است ما نمى توانيم از اينجهات معنوى اى كه در ايشان بوده است حتى يك جمله موافق با واقع نمى توانيم عرضكنيم ، لكن بعضى از جهات كه مربوط به خود جهت مادى است و جهات اجتماعى است ، آن رامى شود گفت . شما ملاحظه كنيد كه يك نفر كه خليفه مسلمين است ، زمامدار امور است ،خليفه است ، اين چه وضعى داشته است ، در حالى كه خليفه است مى خواهد نماز جمعهبخواند، لباس زيادى ندارد، مى رود بالاى منبر، آن لباسى كه دارد حركت مى دهد- بهحسب نقل - تا خشك بشود، دو تا لباس ندارد،. يك كفشى را كه خودش وصله مى كرده است ،كفاشى مى كرده است ، ازش مى پرسند/ مى گويد/، حضرت مى فرمايد كه اين كفش بهنظر شما چقدر ارزش دارد، مى گويند هيچ ، مى گويد كه : (امارت بر شما هم ، خلافتهم ، در نظر من مثل اين كفش و پايين تر از اين كفش است ، مگر اين كه اقامت عدالت كنم ).
... در همان عصر كه معاويه آن بساط سلطنتى را راه انداخته بود، حضرت اميرمثل يك فَعله مى رفت كار مى كرد، مثل يك عمله مى رفت كار مى كرد و آب راه مى انداخت وبعد همان جا مى گفت اين آب صدقه است . آب راه نمى انداخت براى خودش ، وضع زندگىاين بوده است . ما اگر بخواهيم از ايشان تقليد كنيم نمى توانيم ، حقيقتا نمى توانيمتقليد كنيم ، قدرت اين معنا را ما نداريم . اما خود ايشان هم فرمودند كه شما نمى توانيد،اما تقوا مى توانيد داشته باشيد مى توانيد كه تقوا داشته باشيد، مى توانيد كه با خداباشيد، توجه به خداى تبارك و تعالى داشته باشيد.(7)
4 - پايين ترين سطح زندگى 
زمان خود پيغمبر (ص ) و زمان على ابن ابيطالب سلام الله عليه شما وقتى آنوقت راملاحظه كنيد و سران قوم را در آنوقت ، سردارهاى اسلام را در آنوقت ، آن كه در راس واقعشده بود - به حسب نظم مملكتى - وقتى كه ملاحظه بكنيد چه جور زندگى مى كردند،وضع خودشان چه جور بود، آن كه پيغمبر اسلام بود در يك مسجدى كه نهمثل اين مسجد ماها، مساجدى كه حالا هست ، يك مسجدى كه شايد حصير هم نداشتند، يك ديواريك مترى آنقدرى تقريبا بوده است و با اين چيزهاى ، چوب هاى خرما يك جائيش را سقف زدهبودند. مسجد، آن مسجد و اطاق ها، يك دانه اطاق براى يك عده بود وقتى كه نشسته بودند(در مسجد مى نشستند با اصحابشان ) كسى كه از خارج مى آمد نمى فهميد اينها كدام يكىپيغمبرند و كدام يكى ديگرانند، مى پرسيد كدام يكى شما او هستيد. اين طور مى نشستند،مثل سايرين حتى يك همچو پتوئى نبوده است كه زيرشان بيندازند كه يك امتيازى در كارباشد و آن كه حضرت امير سلام الله عليه است و تاريخش را همه مى دانيم ، همان روزىكه بيعت كردند با حضرت امير و راى دادند به ايشان ، همان روز وقتى فارغ شد از اينقضيه ، بيل و كلنگش را برداشت رفت پى كار. كار مى كرد، يك جا رفت آنجا سراغكارش يك همچو حكومتى ، خودش كار مى كرد اين حكومت يك حكومتى است كه اگر بگويد مابرادر هستيم ، راست مى گويد يعنى يك برادرى است كه از برادر ديگرش ، از سايربرادرهاى ديگرش در زندگى پائين تر است . حضرت امير سر آن آنطور كه در تاريخاست آن چيزى كه تويش آرد جو درست كرده بود براى اينكه از آرد جوميل مى فرمود سرش را مهر زده بود كه مبادا دخترهايش به واسطه عطوفتى كه به اودارند يك روغنى ، يك چيزى داخلش بكنند، مثلا چيزى كه تغيير مزه داشته باشد. زندگىاين زندگى بود و مى فرمود كه من مى ترسم كه در آن طرف مملكت نمى دانم كجا، يككسى باشد كه گرسنه باشد، نان نداشته باشد و من مى خواهم همانطور باشم . اينحكومت يك حكومتى است كه مى تواند حاكم بگويد كه ما با ديگران برادر هستيم ، ما همههستيم ، همه باهميم ، با اينكه وضعش كمتر از ديگران است . يك پوستى داشتند كه شبزير خودش و عيالش حضرت زهرا مى انداختند مى خوابيدند روى آن ، روز همين پوست رايك قدرى علف مى ريختند براى شترشان . اين زندگى بود.(8)
آن حكومتى كه ما مى خواهيم آن حكومتى كه ما مى خواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم استكه حاكم بود ما بناست كه رؤ سا را بگيريم ، رؤ سا را نظر بكنيم ، سيره رؤ سا رانظر بكنيم ، يكى از آن ها هم حضرت امير بود.(9)
5 - نحوه معاشرت با ديگران 
خداى تبارك و تعالى هيچ احتياجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبياء هم احتياج به من و شماو به اعمال ما ندارند تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كه ما كيفيت زندگى آنها رامطالعه كنيم ، زندگى حضرت موسى ، حضرت عيسى سلام الله عليهما را و خصوصازندگى حضرت رسول اكرم پيغمبر خودمان را اگر ملاحظه كنيد و به تاريخ اسلام وبه تواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان كردند ملاحظه كنيد مى فهميد كهاينها تشكيل حكومت بعضى شان دادند، احكام حكومتى دارند لكن خودشان وقتى بهزندگيشان مراجعه كنيد مى بينيد كه اصلا مثل رؤ ساى جمهورى يا سلاطين اين عالم اصلانبودند، يك شكل ديگر، يك وضع ديگر داشتند در عين حاليكه مثلا حضرترسول جزيرة العرب و بعضى از ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بوده استدر عين حال وقتى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مى كنيم مى بينيم كه اصلااين طور مسايلى كه رئيس كلانترى يك ناحيه داشته ، ايشان ندارد چون كه با وجودى كهالان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته است و رفقاىخودش ، اصحاب خودش نشسته اند، آدم هائى كه از خارج مى آيند نمى توانند بفهمند كهكدام يكى از اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند معاشرتش اينطور بوده است خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشانده ايد، او هم روىمسند نشسته باشد، او روى همانجايى كه شما نشسته ايد، همانجورى نشسته بوده است كهوقتى از خارج مى آمدند نمى فهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى ، وضعش اين طوربوده است ، اين طور نبوده كه مثل رئيس جمهورهاى حالا، اگر كسى بخواهد خدمتشان برسدبايد مدتها زحمت بكشد، آن هم چه شخصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيشاو، در مسجدش باز بود و همه مى آمدند، غنى و فقير و درويش و مسكين و همه مى آمدند پيشايشان حرف هايشان را مى زدند و جواب هايشان را مى شنيدندومسائل شان را گوش ‍ مى كردند و اينها، وقتى هممنزل داشتند يك مسجدى اينها داشتند، خيال مى كنيدمثل مسجد حالاى مدينه بوده ، يك تكه زمين بوده و دورش را با چوبهايى از درخت و شاخههائى از درخت ، محفظه اى گرفته بودند كه حيوانات نروند آنجا. آن مسجدشان بوده استو يك دوسه تا هم ، چند تا هم خانه ، اطاق گلى درست كردند در آن و در آن هم ابدا هيچابدا از اين تجهيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته .
اين پيغمبر اكرم وقتى مى آييم سراغ حضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوستآنوقتى كه حضرت امير سلطنت حالا من جسارت مى كنم بگويم سلطنت و امام يك ممالكبزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوريه و لبنان و مصر و ايران و همهاينها تحت لواى او و تحت حكومت او بوده است ، خودش زندگيش چه جور بوده است ؟ بازمثل اميرالامرا بوده است ؟ يك پوستى داشتند، پوست گوسفندى داشتند كه شب ها - آن طوركه نقل مى كنند و تاريخ دارد - مى انداختند خودشان و همسرشان روى آن ميخوابيدند، روزهاهمين پوست گوسفند را علف مى ريختند توى آن براى آن شترشان كه علف بخورد اينحكومت اسلام حضرت امير سلام الله عليه با دست خودشان ، با كلنگ خودشان قنات درستميكردند در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت آن همخلافتى كه دامنه اش اين قدر زياد بود همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشانبيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مى كرد، كار مى كرد، آن وقت كار كهميكرد نه اين كه كار مى كرد براى استفاده خودش كه قنات داشته باشد، وقتى كه آب زدبيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كرد براى فقرا، ما يك همچنين حاكمى مى خواهيم.(10)
6 - رفتار با بيت المال 
ما كه اين قدر زحمت مى كشيم و فرياد مى زنيم و ملت اسلام را دعوت مى كنيم ، دعوت مىكنيم كه ما يك حاكمى مى خواهيم يك سلطانى مى خواهيم كه خيانتكار نباشد.
داشت حساب بيت المال را مى كرد، حساب زكات و چيزهائى كه ، ماليات هائى كه به بيتالمال بايد مردم بدهند، چراغ روغنى اش روشن بود و حضرتمشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد ( به حسب آن چيزى كهنقل شده است ) با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقت كه اينروشن بود براى حساب بيت المال مسلمان ها بود حالا كه مى خواهيد با من صحبت كنيدمربوط به اين نيست من چراغ را خاموش كردم ،مال مردم ، مال بيت المال است ، من حق ندارم . حالا شما ملاحظه كنيد كه اين رئيس جمهورها چهميكنند، اين سلاطين چه ميكنند.(11)
عواقب خروج مسؤ ولين از زندگى ساده 
1 - تن به ذلت دادن 
اگر بخواهيد بى خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان وسلاح هاى پيشرفته آنان و شياطين و توطئه هاى آنان در روح شما اثر نگذارد و شما رااز ميدان به در نكند خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب بهمال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد. مردان بزرگ كه خدمت هاى بزرگ براى ملت هاى خودكرده اند اكثر ساده زيست و بى علاقه به زخارف دنيا بوده اند. آنها كه اسير هواهاىپست نفسانى و حيوانى بوده و هستند براى حفظ يا رسيدن به آن تن به هر ذلت و خوارىمى دهند و در مقابل زور و قدرت هاى شيطانى خاضع و نسبت به توده هاى ضعيف ستمكار وزورگو هستند، ولى وارستگان به خلاف آنانند، چرا كه بازندگانى اشرافى ومصرفى نمى توان ارزش ‍ هاى انسانى اسلامى را حفظ كرد جوانان ايران و زنان و مردانكه در زمان طاغوت با تربيت طاغوتى بار آمده بودند هرگز نتوانستند با قدرتطاغوتى مقابله كنند ولى آنگاه كه به دست تواناى حقجل و علا به انسان انقلابى دور از علايق شيطانىمتحول شدند آن قدرت عظيم را سركوب كردند. دست هاى جنايتكارى كه جوانان عزيز را دررژيم سابق به مراكز فساد كشاند و از انسان هاى آزاد عروسك هاى مصرفى تراشيد،انگيزه و نقشه شان اين بود كه هر خيانتى كه در كشور واقع مى شود و هر چه به سرملت و ذخاير ارزنده آن مى آيد و هر چه زنجيرهاى استعمار به دست و پاى مردم محكمتر مىشود، در مقابل بى تفاوت باشند يا به حمايت همان رويه برخيزند. امروز هم قشرفعال در جبهه ها و پشت جبهه ها همان طبقات محروم ساده زيست هستند و در بين آنان از آنوابستگان و دلبستگان به علايق دنيا اثرى نمى بينيد. خداوند همه ما را از اين قيدهاىشيطانى رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهى را بهسرمنزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت ، حضرت مهدى موعود ارواحنالمقدمه الفداء ردكنيم .(12)
2 - زير بار اقويا بودن 
ملت عدالت مى خواهد، اطاق بزرگ نمى خواهد. ملت وزارتخانه مى خواهد وزارتخانهاسلامى ، نه آن وزارتخانه كاخ دادگسترى ، كاخ نخست وزيرى ، كاخ وزارت ، هى كاخ ،كاخ ، مال ملت است اينها را نكنيد اينطور. اين تزئيناتى كه الان در اين كاخ ها موجود است ،علاوه بر اينكه بسياريش يا بعضيش از محرمات است و حتما بايد دولت اين را توجه كندبه آن ، دولتى كه مى گويد دولت اسلامى است و هستند نبايد تحت تاثير واقع بشود وهر طورى سابق بوده حالا همان طورى كه در زمان محمدرضا شاه خان ، بوده است حالا همهمان فرم باشد. پس شما چكاره ايد تو كه مى گويى من مسلمان هستم ، چكاره هستى ما يكىيكى بايد بگوئيم دانه دانه بايد بشمريم اينها بايد اصلاح بشود و شماها من مى دانمشما مسلمانيد، من همه افراد اينها را، بعضى شان را مى شناسم ، بعضى شان را هممعرفى كرده اند به من ، اينها همه متعهدند، همه مسلمانند لكن ضعيف النفسند. مى ترسندكه مبادا يك وقت مهمانى از اجانب بيايد در كاخ دادگسترى يا دركاخ نخست وزيرى و اينجاببيند كه يك چيز محقرى است ، بايد حتما به فرم غرب باشد. ضعيفيد آقا، تا ضعيفيدزير بار اقويا هستيد. آنوقتى كه نفس شما قوى شد و اعتنا نكرديد اعتنا به اين زخارفنكرديد آنوقت است كه از شما حساب مى برند. صدر اسلام را مطالعه كنيد ببينيد چه جوربوده وضع ، آنهايى كه ممالك را فتح كردند، آنهايى كه دنيا را گرفتند، آنهائى كهقدرتشان را بر عالم نشان دادند، زندگيشان چه جور بود وقتى حرير فرش كردهبودند در يكى از دارالسلطنه ها، اين جوانهاى اسلام آمدند آنجا گفتند (اگر چه حرامنفرموده است فرش حرير را لكن چون لباس حرير را اينطورنقل ميكنند حرام فرموده ، ما روى فرش حرير هم نمى نشينيم با سر شمشير در حضورسلطان كنار گذاشتند اينها را و روى زمين نشستند). اين ها آدم بودند، اينها قوى بودند. آنكسى كه در راس بود، در زندگى از همه افراد پايين تر بود(13)
3 - بزرگترين آفت و خطر براى روحانيت  
و آخرين نكته اى كه در اين جا ضمن تشكر از علما و روحانيون و دولت خدمتگزار حامىمحرومان بايد از باب تذكر عرض كنم و بر آن تاكيد نمايم ، مساله ساده زيستى وزهدگرايى علما و روحانيت متعهد اسلام است كه من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير ازهمه فرزندان و عزيزان روحانى خود مى خواهم كه در زمانى كه خداوند بر علما وروحانيون منت نهاده است و اداره كشور بزرگ و تبليغ رسالت انبيا را به آنانمحول فرموده است ، از زىّروحانى خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق وبرق دنيا كه دون شان روحانيت و اعتبار نظام جمهورى اسلامى ايران است ، پرهيز كنند وبر حذر باشند كه هيچ آفت و خطرى براى روحانيت و براى دنيا و آخرت آنان بالاتر ازتوجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست كه بحمدالله روحانيت متعهد اسلام امتحانزهدگرايى خود را داده است ، ولى چه بسا دشمنان قسم خورده اسلام و روحانيت بعد از اينبراى خدشه دار كردن چهره اين مشعل داران هدايت و نور دست به كار شوند و با كمترينسوژه اى به اعتبار آنان لطمه وارد آورند كه انشاى الله موفق نمى شوند.(14)
حكومت اسلامى ، داراى معناى خاص و غير از حكومت سلطنتى است 
وقتى ما گفتيم حكومت اسلامى ، چيزهايى را در زندگى و وضع عامه مردم ، در نظاماجتماعى ، در افكار و فرهنگ ، در همه مناسبات اجتماعى ، از جمله در روش و منش كارگزارحكومت اسلامى ، متعهد شده ايم . اين حكومت اسلامى ، معناى خاصى دارد. حكومت اسلامى ، غيراز حكومت سلطنتى است ، غير از حكومت دنيايى است ، غير از حكومت طاغوتى است ، غير ازسلطه بر مردم است ، غير از زندگى به صورت اغتنام فرصت شهوات است ، براىكسانى كه دستشان مى رسد و مى توانند. حكومت اسلامى ، يعنى كارگزارانش براى اسلامو خدا كار مى كنند، نه براى خود. ما بايد خودمان را به معناى واقعى كلمه - نه به معناىتعارفى كلمه - خدمتگزار مردم بدانيم . ما در هر سطحى از سطوح كه هستيم ، بايد اينفكر را كه : از امكاناتى كه در اختيار ماست ، مى توانيم براى تامين خواسته ها وهوسهاى خود استفاده كنيم ، پس بكنيم ، بكلى دور بيندازيم . مسئولان كشور بايد بهمعناى واقعى كلمه ، از لحاظ زهد - يعنى بى رغبتى به زخارف دنيايى - سرمشق ديگرانباشند، حد آن هم ، حد ورع است .
امير المومنين عليه الصلوة والسلام در آن نامه معروف خود به عثمان بن حنيف ، بعد از آنكه مى فرمايند تو سر چنين سفره يى بودى و چنين و چنان ، زندگى خودشان را مىفرمايند :
أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طَعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ. بعد مىفرمايند :
أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ، يعنى من از شماها توقع اين طور زندگى راندارم اگر در جاهاى ديگر شعار مى دهند، ما بايدعمل كنيم . من و شما كجا مى توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كه قادريم در آن حد اوجپرواز كنيم مگر شوخى است بحث اين نيست كه ما از خودمان مسئوليت را دفع كنيم . نه ،اگر كسى مى تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براىعمل خودمان ، توجيهى درست كنيم . نه ، آن طور زندگى كردن ، يكعمل تصنعى نيست ، بلكه به يك روح پولادين متكى است ، كه آن روح در اميرالمومنين وجودداشت .
در دنبال آن مى فرمايند :
وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ، ورع پيشه كنيد و هرچه مىتوانيد، در اين راه سعى و كوشش نماييد. اگر آن طورى نمى توانيد، تا هرجا كه مىتوانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مى خواهيم و شعار مى دهيم و مى گوييم كه جامعه مابايد روحيه مصرف گرايى را كنار بگذارد و خودش را از آن چيزهايى كه در فرهنگهاىغربى ترويج مى شود، رها كند، عمل به آن ، متوقف بهعمل ماست . ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم . مگر مى شود خود ما دچار انواع واقسام تشريفات و تجملات ممكن باشيم ، اما درعينحال از مردم توقع داشته باشيم كه تجملاتى نباشند! اگر در جاهاى ديگر شعارش رامى دهند، ما بايد عمل كنيم مردم ولى نعمت ما و كارگزاران اين نظام هستند(15)
مهمترين عوامل تقويت بنيه سپاه 
الان سپاه در ريعان شباب و در اوج جوانى و قدرت و نشاط است . هرچه مى توانيد، بايدبنيه سپاه را تقويت كنيد. شما برادران فرمانده و هركدام كه مسئوليتتان بالاتر است ،در اين زمينه بيشتر موظف و مسئوليد
البته تقويت بنيه سپاه ، به آموزش و تجهيزات و سازماندهى و انضباط و همين چيزهايىاست كه ما هميشه سفارش مى كنيم ، اما بالاتر از همه اينها، به معنويت است . معنويت ، رازو نياز با خدا، ارتباط دلها با خداى متعال ، هدف را خدا قرار دادن ، فريب ظواهر رانخوردن ، دلبستگى به زر و زيور دنياو زخارف دنيا پيدا نكردن ، اينهاست كه يكمجموعه مومن و يك فئه مومنه را به وجود مى آورد، آن وقت ،
كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْفِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللّهِ. كم هم كه باشيد، باداشتن آن جنبه معنوى ، زيادها را درمقابل خودتان مجبور به هزيمت مى كنيد. همين معنويت بود كه بسيج را در ميدانهاى نبرد، آنطور بى تاب و عاشق مى كرد، به شوق جبهه ، اين جوانان را مى كشاند، و وقتى بهجبهه مى آمدند، از جبهه دل نمى كندند(16)
دلسوزان ، نگذارند معيارهاى الهى در جامعه عوض شود 
روزگارى براى مسلمين ، پيشرفت اسلام مطرح بود، رضاى خدا مطرح بود، تعليم دين ومعارف اسلامى مطرح بود، آشنايى با قرآن و معارف قرآن مطرح بود، دستگاه حكومت ،دستگاه اداره ى كشور، دستگاه زهد و تقوا وبى اعتنايى به زخارف دنيا و شهوات شخصىبود، و نتيجه اش آن حركت عظيمى شد كه مردم به سمت خدا كردند. در چنين وضعيتى ،شخصيتى مثل على بن ابيطالب ،عليه السلام ، مى شود خليفه ، كسىمثل حسين بن على ،عليه السلام ، مى شود شخصيت برجسته . معيارها در اينها، بيش از همههست . وقتى معيار خدا باشد، تقوا باشد، بى اعتنايى به دنيا باشد، مجاهدت در راهخداباشد،آدمهايى كه اين معيارها را دارند، در صحنه ىعمل مى آيند و سر رشته ى كارها رابه دست مى گيرند و جامعه ، جامعه ى اسلامى مىشود. اما وقتى كه معيارهاى خدايى عوض شود، هر كس كه دنيا طلب تراست ، هر كس كهشهوتران تراست ، هر كس كه براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگ تراست ، هر كسكه با صدق و راستى بيگانه تر است ، سر كار مى آيد. آن وقت نتيجه اين مى شود كهامثال عمربن سعد و شمر و عبيدالله بن زياد مى شوند روسا، ومثل حسين بن على ،عليه السلام ، مى رود به مذبح ، و در كربلا به شهادت مى رسد، اين، يك حساب دودوتا چهارتاست ، بايد كسانى كه دلسوزند، نگذارند معيارهاى الهى درجامعه عوض شود. اگر معيار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است كه انسان با تقوايىمثل حسين بن على ،عليه السلام ، بايد خونش ريخته شود. اگر زرنگى و دست و پادارىدر كار دنيا و پشت هم اندازى و دروغگويى و بى اعتنايى به ارزشهاى اسلامى ملاك قرارگرفت ، معلوم است كه كسى مثل يزيد بايد در راءس كار قرار گيرد، و كسىمثل عبيدالله شخص اول كشور عراق شود. همه ى كار اسلام اين بود كه اين معيارهاىباطل را عوض كند. همه ى كار انقلاب ما هم اين بود كه درمقابل معيارهاى باطل و غلط مادى جهانى بايستد و آنها را عوض كند.(17)
سِمَت و مَنصب در جمهورى اسلامى ، نبايدبه شكل يك غنيمت نگاه شود
حكومت كردن و سِمَت و مَنصب در جمهورى اسلامى ، نبايد بهشكل يك غنيمت نگاه شود. در دنيا، مردم براى اينكه به مناصبى برسند، تلاش مى كنند.هر منصبى هم كه باشد، فرقى نمى كند. از عضويت يا رياست بر يك جمع و سازمانكوچك ادارى گرفته ، تا رسيدن به رياست يك كشور. چهارسال ، پنج سال ، شش سال تلاش مى كنند تا به حكومت مى رسند، و در اين چندسال مى خواهند نهايت التذاذ را ببرند. تصور نكنيد كسانى كه در دنيا براى مثلا رسيدنبه رياست جمهورى يا نيل به مقامات عالى تلاش مى كنند، قصد خدمت دارند، خودشان هممدعى نيستند. خود آنها هم اين ادعا را ندارند، و معتقدند حالا كه ما توانستيم به اين سمتبرسيم ، بايد از التذاذاتش استفاده كنيم . همانى كه اميرالمومنين ، عليه السلام ، بهمالك اشتر فرمود كه اين طور نباش ، و دنيا را و حكم را براى خودت طعمه ندان ، اينهاطعمه مى دانند. دنيا براى اينها طعمه اى است كه وقتى به آن رسيدند، بايد با چنگ ودندان از آن بهره بردارى كنند و التذاذ ببرند. از پولش ، از قدرتش ، از نفوذش ، ازتسهيلاتش ، از امكاناتش ، حداكثر بهره را ببرند و بخورند، و به نزديكان و دوستانخودشان بخورانند. اين ، عرف دنياست . اما در جمهورى اسلامى چه . در اينجا اينمسايل بايد به چشم يك مسيوليت و وظيفه ى محض تلقى شود. به عنوان يك كار تلقىشود، كارى كه سخت است و هرچه بالاتر مى رود سخت تر هم مى شود. بايد به عنوانيك مسيوليت و يك تعهد به آن نگريسته شود. نه اينكه وقتى امكانات پيدا كرديم ، آن رابراى تهيه ى لوازم رفاه شخصى ، تشريفات ، اسرافها و تجملات و غيره ، بهترينفرصتها تلقى كنيم . چه نمايندگى مجلس باشد، چه سمتى در دستگاه هاى عالىدولتى باشد، چه مسيوليتهاى بالاى نظامى باشد، چه مسيوليتهاى بالاى قضايىباشد، تفاوت نمى كند. نبايد به اين امكانات به عنوان يك طعمه و يك غنيمت نگاه شود، وبگوييم : حالا كه رسيديم ، پس ديگر بهره بردارى كنيم ، همه چيز بايد از روى حق ، ازروى حساب ، و با روحيه ى بى اعتنايى به زخارف دنيا باشد. اگر چنين شد، راه و حركترا آسان خواهد كرد.(18)
انحراف انسانهاى برجسته ، موجب انحراف بسيارى از مردم مى شود 
طبيعى است كه وقتى عدالت نباشد، وقتى عبوديت خدا نباشد، جامعه پوك مى شود، آن وقتذهنها هم خراب مى شود. يعنى در آن جامعه يى كه مساله ثروت اندوزى و گرايش بهمال دنيا و دل بستن به حطام دنيا به اين جاها مى رسد، در آن جامعه كسى هم كه براى مردممعارف مى گويد، كعب الاحبار است ، يهودى تازه مسلمانى كه پيامبر را هم نديده است ! اودر زمان پيامبر مسلمان نشده است ، زمان ابى بكر هم مسلمان نشده است ، زمان عمر مسلمانشد، و زمان عثمان هم از دنيا رفت . بعضى كعب الاخبار تلفظ مى كنند، كه غلط است ، كعبالاحبار درست است . احبار، جمع حِبر است حِبر، يعنى عالم يهود. اين كعب ، يعنى آن قطبعلماى يهود بود، كه آمد مسلمان شد، بعد بنا كرد راجع بهمسايل اسلامى حرف زدن ! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود كه جناب ابى ذر وارد شد،چيزى گفت كه ابى ذر عصبانى شد و گفت كه تو حالا دارى براى ما از اسلام و احكاماسلامى سخن مى گويى ! ما اين احكام را خودمان از پيامبر شنيده ايم .
وقتى معيارها از دست رفت ، وقتى ارزشها ضعيف شد، وقتى ظواهر پوك شد، وقتىدنياطلبى و مال دوستى بر انسانهايى حاكم شد كه يك عمر با عظمت گذرانده بودند وسالهايى را بى اعتنا به زخارف دنيا سپرى كرده بودند و توانسته بودند آن پرچمعظيم را بلند بكنند، آن وقت در عالم فرهنگ و معارف هم چنين كسى سررشته دار امور معارفالهى و اسلامى مى شود، كسى كه تازه مسلمان است و هرچه خودش بفهمد، مى گويد، نهآنچه كه اسلام گفته است ، آن وقت بعضى مى خواهند حرف او را بر حرف مسلمانانسابقه دار مقدم كنند!
اين مربوط به خواص است ، آن وقت عوام هم كه دنباله رو خواصند. وقتى خواص بهسمتى رفتند، عامه مردم هم دنبال آنها حركت مى كنند. بزرگترين گناه انسانهاى ممتاز وبرجسته ، اگر انحرافى از آنها سر بزند، اين است كه انحراف آنها موجب انحرافبسيارى از مردم مى شود. وقتى ديدند سدها شكست ، وقتى ديدند كارها برخلاف آنچه كهزبانها مى گويد، جريان دارد، و برخلاف آنچه كه از پيامبرنقل مى شود، رفتار مى گردد، آنها هم آن طرف حركت مى كنند
آن كسانى كه در راسند، هم مواظب خودشان باشند، هم مواظبكل جامعه باشند كه به سمت دنياطلبى ، به سمتدل بستن به زخارف دنيا و به سمت خودخواهى نروند. اين معنايش آباد نكردن جامعه نيست ،جامعه را آباد كنند و ثروتهاى فراوان به وجود بياورند، اما براى شخص خودشاننخواهند، اين بد است . هر كس بتواند جامعه اسلامى را ثروتمند كند و كارهاى بزرگىانجام دهد، ثواب بزرگى كرده است .(19)
فرمان حضرت امير عليه السلام در ترك زخارف دنيا 
اميرالمومنين فرمود : من شما را امر مى كنم كه اين زخارف دنيا را كه شما را ترك مى كند،رها كنيد، اين قدر به فكر ماديات براى خودتان نباشيد، چون اينها اَلْزّائِلَةُ عَنْكُمْ، اينهاهمه زوال پيدا مى كند.
وَ إِنْ لَمْ تَكُونُوا تُحِبُّونَ تَرْكَهَا، اگرچه شما دوست نداريد كهاين مال و اين عيش و اين مقام ، شما را رها كند، اما رها مى كند
وَ المُبْلِيَةُ لاِجسادِكُمْ وَ اِنْاَحْبَبْتُمْ تَجْدِيدَهَا، اين دنيا جسمهاى شما را مى پوساند و خاك مى كند، اگرچه شما مىخواهيد كه آنها زنده بشوند. اين دنيا شما را پير مى كند، ضعيف مى كند و قوا را نابود مىكند، اگرچه شما مى خواهيد اين قوا هميشه براى شما بماند و روز به روز تجديد بشود.
فَإِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَ مَثَلُهَا كَرَكْبٍ سَلَكُوا سَبِيلًا فَكَانَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ وَ أَفْضَوْا إِلَى عَلَمٍفَكَانَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ. در جاده يى با سرعت داريد مى رويد، نشانه يى در دوردست هست ، آنرا از دور مى بينيد، اما خواهى نخواهى با طى طريق به آن خواهيد رسيد. اين جاده ، هماندنياست . آن سنگ نشانه و آن علم ، همان اجل و همان سرآمد و همان منتهاى مدت است كهناگزير به آن مى رسيم ....
فلا تَنافَسُوا فى عِزِّ الدُنيا وَ فَخْرِها، براى عزتها و جاهو جلال ظاهرى و نام و نشان گذرا، با يكديگر تنافس نكنيد، حسادت نكنيد، رقابت نكنيد.
وَ لا تَعْجَبُوا بِزينَتِها وَ نَعيمِها، به زينت و نعمت دنيا شگفت زده نشويد.
وَ لا تَجزَعوا مِنْضِرائها وَ بُوءسِها، از سختيها و دشواريهاى زندگى كوتاه دنيا، به جزع نياييد.
فَانَّعِزَّالدُّنيا وَ فَخْرِها اِلى انْقَطاع ، اين زينت و عزت ، رو به انقطاع و نابودى است .
وَ اِنَّزينَتَها وَ نَعيمِها اِلى ارْتِجاع ، زيباييها و نعمتها، رو به برگشت دارد. جوانى و نشاط وزيبايى ، جاى خود را به پيرى و افسردگى و خمودگى مى دهد.
وَ اِنَّ ضِراعِها وَ بُوءسِهاالِى نَفاد، سختيها هم تمام مى شود و از بين مى رود.
وَ كُلُّ مُدَّةٍ مِنْها اِلى مُنْتَهى ، همهزمانهاى اين عالم و اين زندگى ، به سوى پايان حركت مى كند.
وَ كُلُّ حَي فيها اِلىفَناء، همه زنده ها به سوى پوسيدگى و كهنگى راه مى روند.
اين همان اميرالمومنين است كه با دست خودش مزرعه آباد مى كرد، چاه حفر مى كرد. اينحرفها را زمانى بر زبان آورده است كه حكومت مى كرد. در راس ‍ كشورى قرار داشت كه ازمناطق ماورا النهر تا درياى مديترانه ، در زير نگين اين قدرت بود و آنها را اداره مى كرد.او جنگ داشت ، صلح داشت ، سياست داشت ، بيتالمال داشت ، فعاليت داشت ، سازندگى داشت . اين حرفها به معناى آن نيست كه دنيا راآباد نكنيد. اين حرفها به معناى آن است كه خودتان را محور همه تلاشها و كارهاى مادىندانيد، براى خود، همه قوا را صرف نكنيد، براى سهم خود از زندگى ، دنيا را جهنمنكنيد، براى مال ، براى منال ، براى راحتى ، براىپول ، زندگى را بر انسانهاى ديگر تلخ نكنيد(20)
بى اعتنائى به دنيا، عامل مهم پيشرفت هاى صدر اسلام 
يكى از چيزهايى كه عامل پيشرفت اسلام بود، اعتماد به خدا و احكام الهى بود، آمَنَالرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَ مَلائِكَتِهِ وَ كُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ.خود پيامبر و مومنين صدر اول ، از اعماق دل به پيام اسلام معتقد بودند، اسلام را، كافىبودن اسلام را، براى نجات ، شعارهاى اسلامى را، حقايق اسلامى را، حقيقتا از بن دندانقبول داشتند. اين ايمان ، عامل بسيار مهمى است .
يك عامل ديگر، لااقل در راس اين حركت اين بود كه به خود - آنچه كه به شخص و بهبهره منديهاى مادى براى خود انسان برمى گردد - بى اعتنا بودند، اينعامل بسيار مهمى است . اين همه كه ما در روايات ، در نهج البلاغه ، در كلمات نبى اكرم وائمه ( عليهم السلام ) و بزرگان درباره بى رغبتى به دنيا و بى اعتنايى به زخارفدنيا براى شخص خود تاكيد و توصيه داريم ، به خاطر تاثير عظيم اينعامل است . البته دشمنان اسلام و كج فهمان مسلمين ، گمان كردند يا وانمود كردند كهاگر در اسلام گفته شده است زهد، يعنى دنبال دنيا به معناى مظاهر عالم وجود و مظاهرزندگى نرويد، در حالى كه مساله اين نبود، بلكه دنياى بد و دنياى مذموم و اين كه من وشما، خود و منافع مادى خودمان را هدف قرار بدهيم ودنبال آن باشيم ، مورد نظر بود، اين ، آن چيزى است كه بيچاره كننده و ويران كننده واساس بدبختيهاست
اولياى خدا - آن كسانى كه توانستند آن پرچم را محكم در دست بگيرند و اين راه دشوار راراحت ، بدون خستگى و بدون از پا افتادن پيش ببرند - كسانى بودند كه از اين گردنهگذشتند
لذا در اين دعاى بسيار خوش مضمون ندبه - كه در ابتداى آن ، خداىمتعال را بر آنچه كه براى اوليايش پيش آورده است ، حمد مى كند، كه يكى از آنزيباترين و پرمغزترين مفاهيم ، بخصوص در اين عبارات و جملاتاول دعا مندرج است - مى فرمايد : بعد ان شرطت عليهم الزهد فى درجات هذه الدنيا الدينهو زخرفها و زبرجها، آنها را به بالاترين مراتب و مدارجتكامل و تعالى معنوى رساندى ، آن نعمتهايى كه لا
زَوالَ لَهُ وَ لاَ اضْمِحْلالَ. اين نعمتها رابه آنها دادى و انتخابشان كردى ، اما اين شرط را برايشان گذاشتى . پيامبر دربالاترين نقطه تعالى وجودى انسان است ، اين بدون كمك الهى كه ممكن نيست ، بدونزمينه دادن خدا كه ممكن نيست ، اما خدا اين امتياز را درمقابل يك شرط مى دهد :
الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ وَزُخْرُفِها وَزِبْرِجِها فَشَرَطُوالَكَ ذلِكَ، قبول كردم و عمل كردم . لذا عنصرىمثل پيامبر و اميرالمومنين به وجود مى آيد، پولادين ، خسته نشو، تمام نشو، بارى را بردوش مى گيرند كه اين بار، فقط مخصوص ‍ زمان خودشان نيست ، حركتى را به وجود مىآورند كه با پايان عمر خودشان ، پايان پيدا نمى كند.
اين حركت ادامه دارد، شما الان ببينيد، بعد از گذشتن چهارده قرن ، همچنان اسلام مى درخشد،همه اينها برروى محور همان وجود عظيم و همان مجاهدتهاست ، آنهاست كه دارد اين طور اينحركت را تداوم مى بخشد. البته آنچه كه مسلمانان و مومنين و بزرگان هم در بين راه انجامدادند، كمك كرده است (21)
كسى دلش به دنيا تعلق داشته باشد... 
انسان چون قلبا متوجه به كمال مطلق است ، هر چه از زخارف دنيا را جمع آورى كند تعلققلبش بيشتر مى شود. و چون تشخيص داده كه دنيا و زخارف آنكمال است ، حرصش رو به اِزدياد گذارد و عشقش افزونتر شود و احتياجش به دنيا بيشترگردد. به عكس اهل آخرت ، كه توجه آنها از دنيا سلب شود، و هر چه توجه به عالمآخرت بيشتر كنند، ميل آنها و توجه قلبى آنها به اين عالم كمتر گردد، تا از تمام دنيابى نياز شوند و غنى در قلب آنها ظاهر گردد و عالم دنيا و زخارف آن را ناچيز شمارندچنانچه اهل الله از هر دو عالم مستغنى هستند و از هر دو نشئه وارسته اند، و احتياج آنها فقطبه غنى على الاطلاق است و جلوه غنى بالذات صورت قلب آنها شده است . هنيئا لهم
پس مضمون حديث شريف اشاره تواند بود به اينكه شرح داده شد كه مى فرمايد : كسىكه صبح و شام كند و دنيا بزرگترين هَمّ او باشد، قرار دهد خداوند فقر را بين دو چشمش. و كسى كه صبح و شام كند و آخرت بزرگترين هَمّ او باشد، قرار دهد خداوند غِنى را درقلب او.
معلوم است كسى كه توجه قلبش به آخرت باشد، امور دنيا و كارهاى صعب او در نظرشحقير و سهل شود، و اين دنيا را
مُتِصَرِّم و مُتغيّر و عبورگاه خود و
مَتْجَر و دارالتّربيهخود داند و به هيچيك از سختى و خوشى آن اعتنا نكند، و احتياجات او كم گردد و افتقارشبه امور دنيا و به مردم آن كم شود، بلكه به جايى رسد كه بى احتياج شود، پسامورش جمع شود و تنظيم در كارش پيدا شود و غناى ذاتى و قلبى پيدا كند. پس ، هر چهبه اين عالم به نظر عظمت و محبت نگاه كنى و قلبت علاقه مند به آن شود به حسب مراتبمحبت ، احتياجت زياد شود و فقر در باطن و ظاهر تو نمايان شود، و امورت متشتت و درهمشود و قلبت متزلزل و غمناك و خائف شود، و امورت بر وفق دلخواه انجام نگيرد، و آرزو وحرصت روزافزون گردد و غم و حسرت بر تو چيره شود و ياءس و حيرت در دلتجايگزين گردد. چنانچه در حديث شريف به بعضى از اين معانى اشاره فرموده :
روى فى الكافى باسناده
عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ كَثُرَاشْتِبَاكُهُ بِالدُّنْيَا كَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا
وَعَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْيَاتَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا يَفْنَى وَ أَمَلٍ لَا يُدْرَكُ وَ رَجَاءٍ لَا يُنَالُ

يعنى كسى كه تعلق داشته باشد دلش به دنيا، تعلق پيدا كند قلبش به سه چيز :اندوهى بى زوال ، و آرزويى كه به او رسيده نشود، و اميدى كه به اونائل نشود
و اما اهل آخرت هر چه به دار كرامت حق نزديك شوند قلبشان مسرور و مطمئن شود، و از دنياو مافيها منصرف و گريزان و متنفر گردند. و اگر خداى تعالى براى آنهاآجال معينه قرار نداده بود، لحظه اى در اين دنيا نمى ماندند، چنانچه حضرت مولىالموحدين مى فرمايد. پس آنها در اين عالم مثلاهل اينجا در رنج و تعب نيستند و در آخرت مستغرق بحار رحمت حق اند. جعلنا الله و اياكممنهم انشاى الله .
پس اى عزيز، اكنون كه مفاسد اين علقه و محبت را متذكر شدى و دانستى كه انسان را اينمحبت به هلاكت دچار مى كند و ايمان انسان را از دست او مى گيرد و دنيا و آخرت انسان رادرهم و آشفته مى كند. دامن همت به كمر زن و هر قدر توانى بستگىدل را از اين دنيا كم كن و ريشه محبت را سست كن ، و اين زندگى چند روزه را ناچيز شمار واين نعمت هاى مشوب به نقمت و رنج و اَلم را حقير دان ، و از خداى تعالى توفيق بخواه كهتو را كمك كند و از اين رنج و محنت خلاصى دهد ودل تو را مانوس به درا كرامت خود كند. و ما عندالله خير و ابقى (22)
اخلاص ، پارسايى ، تعهد، بى اعتنايى به زخارف دنيوى عناصر مشخصه اصلىسپاه
شما نبايد بگذاريد كه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى كه يكى از بازوهاى مقتدر و يكىاز عناصر قدرت در نظام جمهورى اسلامى است ، از كار بيفتد. خوب از كار افتادن سپاهبه اين نيست كه سپاه را منحل كنند كسى سپاه رامنحل نه مى كند و نه مى تواند بكند. سپاه يك شجره طيبه و درخت ريشه دارى است . يكزمان بله ، اين فكرها به ذهن بعضى ها مى رسيد سالهاىاول . امروز سپاه درخت تناوريست با بركات زياد و ريشه طولانى اما در عينحال مى شود اين بازو را از كار انداخت . از كار انداختن اين بازو به اين است كه آنعناصر مشخصه اصلى سپاه از او گرفته شود. يعنى اخلاص ، پارسايى ، تعهد، بىاعتنايى به زخارف دنيوى ، اينها اگر از سپاه گرفته شود سپاه از كار مى افتد.(23)

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation