از اتفاقات غريب است كه عبدالملك بن مروان در قصر خود كه مشرف بود به نهر بردىدر حال احتضار بود، در اين موقع چشمش به كازرى افتاد كه لباسهاى مردم را مى شست ،عبدالملك گفت : ايكاش من هم مانند اين كازر بودم و روزى خود را روز بروز كسب ميكردم ومتصدى امر خلافت نميشدم ، سپس اشعار اميه بن صلت را خواند:
ليتنى كنت قبل ما قد بدى لى
|
فى روس الجبال ارعى الوعولا
|
چون اين سخن به ابو حازم زاهد رسيد گفت : خدا را شكر كه ايشان (خلفاء) موقع مرگآرزوى مقام ما ميكند، ولى ما هيچ وقت آرزوى حال ايشان نميكنيم . مدرك : حياه الحيوان دميرى ماده وعل . عبدالملك بن مروان از خلفاء جبار بنى اميه ،قبل از رسيدن به خلافت دائما در مسجد نماز و قرآن ميخواند و به او حمامه المسجد ميگفتند،روز يكشنبه اول ماه رمضان سال 65 هجرى به او بيعت كردند، روز شنبه 14شوال سال 86 هجرى از دنيا رفت . |