|
|
|
|
|
|
در آيـه بعد دروغگويان و دروغپردازان را شديدا مورد مذمت و تهديد قرار داده ، مى گويد:(كـشـتـه شـونـد دروغـگـويـان و مـرگ بـر آنـهـا)!(قتل الخراصون ). (خـراص ) از مـاده (خـرص ) (بـر وزن درس ) دراصـل بـه مـعـنـى هـر سخنى است كه از روى گمان و تخمين گفته شود، و از آنجا كه چنينسخنانى غالبا دروغ از آب در مى آيد اين واژه به معنى دروغ نيز به كار رفته است . بهاين ترتيب (خراصون ) كسانى هستند كه حرفهاى بى پايه و بى سر و ته مى زنندو مـنـظور در اينجا - به قرينه آيات بعد - آنهائى هستند كه درباره قيامت با سخنان بىپايه و دور از منطق قضاوت كنند. ولى بـه هـر صـورت ايـن جمله به صورت نفرين است بر آنها، نفرينى كه نشان مى دهدآنها موجوداتى هستند شايسته مرگ و نابودى و آنچنانند كه (عدمشان به ز وجود). بـعـضـى نيز (قتل ) را در اينجا به معنى لعن و طرد و محروميت از رحمت خدا تفسير كردهاند. و از ايـنـجـا مـى تـوان ايـن حـكم كلى را نيز استفاده كرد كه اصولا قضاوتهائى كه مدركروشـنـى نـدارد و بـر پـايـه حدس و تخمين و گمانهاى بى اساس است كارى است گمراهكننده و مستحق نفرين و عذاب . سپس به معرفى اين خراصون دروغگو پرداخته ، مى افزايد: (آنها كسانى هستند كه درجهل و غفلت و بيخبرى فرو رفته اند) (الذين هم فى غمرة ساهون ). (غـمـرة ) در اصل به معنى آب فراوانى است كه محلى را بپوشاند، سپس به جهالت ونادانى عميقى كه كسى را فرا گيرد اطلاق شده است . (سـاهـون ) از مـاده (سـهـو) به معنى هرگونه غفلت است ، بعضى گفته اند نخستينمرتبه جهل (سهو و اشتباه ) است ، سپس (غفلت )، و بعد از آن (غمره ) مى باشد. بنابراين آنها از مرحله سهو شروع مى كنند، بعد به غفلت و بيخبرى مـى انـجـامـد، و در ادامـه راه بـه طـور كـامـل در (جهل ) فرو مى روند، و جمع ميان اين دوتعبير - سهو و غمره - در آيه فوق ممكن است اشاره به آغاز و انجام اين حركت باشد. بـه ايـن تـرتـيـب مـنـظـور از خـراصـون كـسـانـى اسـت كـه غـرقجـهـل و نـادانى خويشند، و براى فرار از زير بار حق هر روز بهانه و سخن بى اساسىرا عنوان مى كنند. و لذا (پـيـوسـتـه سـؤ ال مـى كنند روز جزا چه وقت است و قيامت كى خواهد آمد) (يسئلونايان يوم الدين ). تـعـبـيـر بـه يـسـئلون بـه صـورت (فـعـل مـضـارع )دليـل بـر ايـن اسـت كـه ايـن سؤ ال را مرتب مطرح مى كنند، در حالى كه اصولا بايد وقتقـيـام قـيـامـت مـخـفـى و مـكـتـوم بـاشـد، تـا هـر كـس در هـر زمـاناحتمال وقوع آن را بدهد، و اثر تربيتى ايمان به قيامت كه خودسازى و آمادگى مداوم استحاصل گردد. ايـن سـخـن بـه آن مـى مـانـد كـه بـيـمـارى از طـبـيـب مـرتـبـا سـؤال كـنـد پـايـان عـمـر مـن چـه روزى خـواهـد بـود؟ هـر كـس ايـن سـؤال را بـى اسـاس مـى دانـد، و مـى گـويـد مهم اين است كه بدانى مرگ حق است تا خود رادرمان كنى مبادا گرفتار (مرگ زودرس ) شوى . ولى آنـهـا هـدفـى جـز اسـتـهـزاء يـا بـهانه جوئى نداشتند نه اينكه راستى مى خواستندتاريخ قيام قيامت را پيدا كنند. ولى بـا ايـن حـال قرآن به آنها پاسخ كوبنده اى داده ، مى گويد: (قيامت آن روزى استكه آنها را بر آتش مى سوزانند)! (يوم هم على النار يفتنون ). و بـه آنـها گفته مى شود: (بچشيد عذاب خود را، اين همان چيزى است كه در مورد آن عجلهداشتيد) (ذوقوا فتنتكم هذا الذى كنتم به تستعجلون ). (فـتـنـه ) در اصـل بـه مـعـنـى قرار دادن طلا در كوره است ، تا طلاى خوب و خالص ازنـاخـالص شـنـاخـتـه شـود، و بـه هـمـيـن مـنـاسـبـت بـه مـعـنـى هـر گـونـه آزمايش و امتحاناستعمال مى شود، و به معنى (دخول انسان در آتش ) نيز آمده است ، و گاه به معنى بلاو عذاب و ناراحتى چنانكه آيه مورد بحث نيز اشاره به همين معنى است . آيه و ترجمه
ان المتقين فى جنت و عيون(15) اخذين ما اتئهم ربهم انهم كانوا قبل ذلك محسنين(16) كانوا قليلا من اليل ما يهجعون(17) و بالا سحار هم يستغفرون(18) و فى اءموالهم حق للسائل و المحروم(19)
|
ترجمه :
15 - پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند. 16 - و آنـچـه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند زيرا آنها پيش از آن(در سراى دنيا) از نيكوكاران بودند. 17 - آنها كمى از شبها را ميخوابيدند. 18 - و در سحرگاهان استغفار مى كردند. 19 - و در اموال آنها حقى براى سائل و محروم بود. تفسير: پاداش سحرخيزان نيكوكار در تـعـقـيـب آيـات گـذشـتـه كـه سـخـن از دروغـگـويـانجـاهـل و مـنـكـران قـيـامـت و رسـتـاخيز و عذاب آنها در ميان بود، در آيات مورد بحث از مؤ منانپرهيزگار و اوصـاف و پـاداش آنـهـا سـخـن مـى گـويد، تا در مقايسه با يكديگر - آنچنان كه روشقرآن است - حقائق روشنتر شود. مـى فرمايد: (پرهيزگاران در باغهاى بهشت و در ميان چشمه ها قرار دارند) (ان المتقينفى جنات و عيون ). درست است كه باغ طبيعتا داراى نهرهاى آب است ، اما لطفش در اين است كه چشمه ها از درونخـود بـاغ بـجوشد، و درختان را دائما مشروب كند، اين امتيازى است كه باغهاى بهشت دارد،نه يك نوع چشمه كه انواع مختلفى از چشمه ها در آن موجود است . سپس به نعمتهاى ديگر بهشتى اشاره كرده و به صورت سربسته مى گويد: (آنچه راكه پروردگارشان به آنها مرحمت كرده دريافت مى دارند) (آخذين ما آتاهم ربهم ). يعنى آنها با نهايت ميل و اشتياق و كمال رضا و رغبت و خشنودى اين مواهب الهى را پذيرا مىشوند. و در دنبال آيه مى افزايد اين پاداشهاى عظيم بى جهت نيست ، (آنها پيش از آن در سراىدنيا از نيكوكاران بودند) (انهم كانوا قبل ذلك محسنين ). احـسـان و نـيـكـوكـارى كـه در ايـنـجـا آمـده مـعـنـى وسـيـعـتـرى دارد كـه هـم اطـاعـت خـدا راشامل مى شود و هم انواع نيكيها به خلق خدا. آيـات بـعـد بـه تـوضـيـح چـگـونگى نيكوكار بودن آنها پرداخته ، سه وصف را از مياناوصاف آنها بيان مى كند. نـخـسـت ايـنـكـه : (آنـهـا كـمـى از شـبـهـا را مـى خـوابـيـدنـد) (كـانـوا قـليـلا مـنالليل ما يهجعون ). (يهجعون ) از ماده (هجوع ) به معنى خواب شبانه است . بـعـضـى گـفـتـه اند منظور اين است كه آنها اكثر شب را بيدار بودند و كمى از شب را مىخوابيدند، و به اصطلاح همواره شب زنده دار بودند. ولى از آنجا كه اين حكم به صورت يك دستور عمومى براى پرهيزگاران و محسنين بعيدبـه نـظـر مـى رسـد اين تفسير مناسب نيست ، بلكه منظور اين است كه آنها كمتر اتفاق مىافـتـاد تـمـام شـب را بـخـوابـنـد، و بـه تـعـبـيـر ديـگـر(ليل ) (شب ) به صورت جنس و عموم در نظر گرفته شده . بنابراين همه شب بخشى را بيدار بودند و به عبادت و نماز شب مى پرداختند و شبهائىرا كه تماما در خواب باشند و عبادت شبانه از آنها به كلى فوت شود كم بوده است . ايـن تـفـسـيـر در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) نـيـزنقل شده است . براى اين آيه تفسيرهاى ديگرى ذكر كرده اند كه چون بعيد بود از بيان آن خوددارى شد. دومين وصف آنها را چنين بيان مى كند: (آنها پيوسته در سحرگاهان استغفار مى كردند)(و بالاسحار هم يستغفرون ). در آخـر شـب كـه چـشـم غـافـلان در خـواب اسـت ، و مـحـيـط از هـر نـظـر آرام ،قـال و غـوغـاى زنـدگـى مـادى فـرونـشـسـتـه ، و عـوامـلى كـه فـكـر انـسـان را بـه خـودمـشغول دارد خاموش است برميخيزند، و به درگاه خدا مى روند، در پيشگاه معبود به راز ونياز مى پردازند، نماز مى خوانند، و مخصوصا از گناهان خود استغفار مى كنند. بـسـيـارى مـعـتـقدند كه منظور از استغفار در اينجا همان (نماز شب ) است ، از اين جهت كهقنوت نماز وتر مشتمل بر استغفار است . (اسـحـار) جـمـع (سـحـر) (بـر وزن بـشـر) دراصـل بـه معنى (پوشيده و پنهان ) بودن است ، و چون در ساعات آخر شب پوشيدگىخاصى بر همه چيز حاكم است سحر ناميده شده . واژه (سـحـر) (بـر وزن شـعـر) نـيـز بـه چـيـزى گـفـته مى شود كه چهره حقائق را مىپوشاند و يا اسرار آن از ديگران پوشيده است . در روايتى در تفسير در المنثور آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) فـرمـود: ان آخـر الليـل فـى التـهـجـد احـب الى مـن اوله ، لان اللهيقول و بالاسحار هم يـسـتـغـفـرون : (آخـر شـب بـراى تهجد (نماز شب ) نزد من محبوبتر است از آغاز آن ، زيراخداوند مى فرمايد: پرهيزگاران در سحرگاهان استغفار مى كنند). و در حـديـث ديـگـرى از امـام صـادق (عليه السلام ) مى خوانيم : كانوا يستغفرون الله فىالوتـر سـبـعـيـن مـرة فى السحر: (نيكوكاران بهشتى در نماز وتر به هنگام سحر هفتادمرتبه از خدا طلب آمرزش مى كردند). سـپـس بـه سـومـيـن وصـف پـرهـيـزگـاران بـهـشـتـى اشـاره كـرده ، مـى افـزايـد: درامـوال آنـهـا حـقـى بـراى سـائل و مـحـروم بـود (و فـى امـوالهـم حـقللسائل و المحروم ). تـعـبـيـر بـه (حـق ) در ايـنجا يا به خاطر اين است كه خداوند بر آنها لازم شمرده است(مانند زكات و خمس و سائر حقوق واجب شرعى ) و يا آنها خود بر خويشتن الزام كرده اند وتـعـهـد نـمـوده انـد، و در ايـنـصـورت غـيـر حـقـوق واجـب را نـيـزشامل مى گردد. بـعـضـى مـعـتـقـدنـد ايـن آيـه تـنـهـا نـاظـر بـه قـسـم دوم اسـت ، و حـقـوق واجـب راشامل نمى شود، زيرا حقوق واجب در اموال همه مردم است ، اعم از پرهيزگاران و غير آنها، وحـتـى كفار، بنابراين وقتى مى گويد: در اموال آنها چنين حقى است يعنى علاوه بر واجباتآنها بر خود لازم مى دانند كه در راه خدا از اموال خويش به سائلان و محرومان انفاق كنند،ولى ميتوان گفت كه فرق نيكوكاران با ديگران آن است كه آنها اين حقوق را ادا مى كنند درحالى كه ديگران مقيد به آن نيستند. ايـن تـفسير نيز گفته شده كه تعبير به (سائل ) در مورد حقوق واجب است ، چرا كه حقسئوال و مطالبه دارد، و تعبير به (محروم ) در حقوق مستحب است كه حق مطالبه در آن نيست . (فاضل مقداد) در (كنز العرفان ) تصريح مى كند كه منظور از (حق معلوم ) حقىاست كه خود آنها در اموالشان قرار مى دهند، و خويشتن را موظف به آن مى دانند. نـظير اين معنى در سوره معارج آيه 24 و 25 آمده است مى فرمايد: و الذين فى اموالهم حقمعلوم للسائل و المحروم . و بـا تـوجـه بـه ايـنـكـه حـكـم وجـوب زكـات در مـديـنـهنازل شد، و آيات اين سوره همگى مكى است نظر اخير تاييد مى شود. در رواياتى كه از منابع اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده نيز تاءكيد شده كه منظور از حقمعلوم چيزى غير از زكات واجب است . در حـديـثـى از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) مـى خـوانـيـم : لكـن الله عـز وجـل فـرض فـى امـوال الاغـنـيـاء حـقـوقـا غـيـر الزكـاة ،فـقـال عـز و جـل : و الذيـن فـى امـوالهـم حـق مـعـلومللسـائل ، فـالحـق المـعـلوم غـيـر الزكـاة ، و هـو شـى ء يـفـرضـهالرجـل عـلى نـفـسـه فـى مـاله ... ان شـاء فـى كـل يـوم و ان شـاء فـىكـل جـمـعـة و ان شـاء فـى كـل شـهـر...: (ولى خـداونـدمـتـعال در اموال ثروتمندان حقوقى غير از زكات قرار داده ، از جمله اينكه فرموده است : درامـوال آنـهـا حـق مـعـلومى براى سائل و محروم است ، بنابراين (حق معلوم ) غير از زكاتاست ، و آن چيزى است كه انسان شخصا بر خود لازم مى كند كه از مالش بپردازد... براىهر روز، و يا اگر بخواهد در هر جمعه و يا در هر ماه ...). در اين زمينه احاديث متعدد ديگرى با تعبيرات مختلف از امام على بن الحـسـيـن (عـليـهـم السـلام ) و امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) و امـام صـادق (عليه السلام )نقل شده است . و به اين ترتيب تفسير آيه روشن است . در ايـنـكـه مـيـان (سـائل ) و (مـحـروم ) چـه تـفـاوتـى اسـت ؟ جـمـعـى گـفـتـه انـد:سائل كسى است كه از مردم تقاضاى كمك مى كند، ولى (محروم ) شخص آبرومندى استكـه بـراى مـعـيـشـت خود نهايت تلاش و كوشش را به خرج مى دهد اما دستش به جائى نمىرسـد و كـسـب و كـار و زنـدگـيـش بـهـم پـيـچـيـده اسـت و بـا ايـنحال خويشتندارى كرده ، از كسى تقاضاى كمك نمى كند. ايـن هـمـان كـسى است كه از او تعبير به (محارف ) مى شود، زيرا در تفسير محارف دركـتـب لغـت و روايـات اسـلامى آمده است (او كسى است كه هر قدر تلاش مى كند درآمدى بهدست نمى آورد گوئى راههاى زندگى به روى او بسته شده است ). به هر حال اين تعبير اشاره به اين نكته است كه هرگز منتظر ننشينيد نيازمندان نزد شماآيـند و تقاضاى كمك كنند، بر شما است كه جستجو كنيد و افراد آبرومند محروم را كه بهگفته قرآن (بقره - 273) يحسبهم الجاهل اغنياء من التعفف : (افراد بيخبر آنها را از شدتخـويـشـتـنـدارى غـنـى مـى پندارند) پيدا كنيد، و به آنها كمك نموده ، گره مشكلاتشان رابگشائيد و آبرويشان را حفظ نمائيد، و اين دستور مهمى است كه براى حفظ حيثيت مسلمانانمحروم بسيار مهم است . البـتـه ايـن افراد را (به گفته قرآن در همان آيه بقره ) مى توان از چهره هايشان شناختتعرفهم بسيماهم . آرى گرچه خاموشند ولى در عمق چهره آنها نشانه هاى رنجهاى جانكاه درونى براى افرادآگاه آشكار است ، و رنگ رخساره آنها از سر درونشان خبر مى دهد. نكته ها: 1 - توجه به (خدا) و (خلق خدا) آنـچـه از اوصـاف بـراى (مـتـقـيـن ) و (محسنين ) در اين آيات آمده در حقيقت در دو بخشخـلاصـه مـى شـود تـوجه به خالق آنهم در ساعاتى كه از هر نظر آمادگى براى راز ونـيـاز بـا او و حـضـور قـلب فـراهـم اسـت ، و عـوامـلاشتغال فكر و انصراف ذهن به حداقل مى رسد، يعنى در اواخر شب . و ديـگـر توجه به نيازهاى نيازمندان اعم از آنها كه نياز خود را ظاهر مى كنند يا مكتوم مىدارند. ايـن هـمـان مـطـلبـى اسـت كه در آيات قرآن كرارا به آن توصيه شده است ، و آياتى كه(صـلاة ) و (زكـات ) را پشت سر هم مى شمرد و روى هر دو تكيه مى كند اشاره بههـمـيـن مـسـاءله اسـت ، چـرا كـه (صـلاة ) بارزترين مظهر پيوند با خالق است و زكاتروشنترين راه پيوند با خلق خدا. 2 - شب خيز كه عاشقان به شب راز كنند! بـا ايـنكه نماز شب از نمازهاى نافله و مستحب است ، ولى كرارا در قرآن مجيد به آن اشارهشـده ، و ايـن نـشـانـه اهـمـيـت فـوق العـاده آن مـى بـاشـد، تـا آنـجـا كـه قرآن آن را وسيلهوصـول بـه (مـقام محمود) (سوره اسراء - 79) و مايه روشنى چشم (چنانكه در آيه 17سوره الم سجده آمده ) شمرده است . در روايات اسلامى نيز فوق العاده روى اين راز و نياز شبانه و بيدارى در سحرگاهان تكيه شده است : در يـكـجـا پـيامبر (صلى الله عليه و آله ) آن را كفاره گناهان مى شمرد و مى فرمايد: ياعـلى ثـلاث كـفـارات ، مـنـهـا التـهـجـد بـالليل و الناس نيام : (سه چيز است كه كفارهگناهان است يكى از آنها تهجد در شب است در حالى كه مردم در خوابند). در حـديـث ديـگـرى از رسـول خـدا (صـلى الله عـليـه و آله ) آمده است : (اشراف امتى حملةالقرآن و اصحاب الليل شريفان امت من حاملان قرآنند و اصحاب عبادتهاى شبانه ). و بـاز در حـديث ديگرى در وصاياى آن حضرت به على (عليه السلام ) آمده است كه چهارمرتبه تكرار فرمود: عليك بصلوة الليل : (نماز شب را هرگز ترك مكن ). و از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) در تـفـسـيـر آيـه مـورد بـحـث (كـانـوا قـليـلا مـنالليـل مـا يـهـجـعـون ) چنين نقل شده : كانوا اقل الليالى تفوتهم لا يقومون فيها: (كمترشبى بر آنها مى گذشت كه بيدار نشوند و عبادت نكنند). بـاز در حديث ديگرى آمده كه پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: الركعتان فى جوفالليـل احـب الى مـن الدنـيـا و مـا فـيـهـا: (دو ركـعـت نـمـاز دردل شب از دنيا و آنچه در آن است نزد من محبوبتر است )!. و نـيز در حديثى مى خوانيم كه امام صادق (عليه السلام ) به (سليمان ديلمى ) (يكىاز يـارانـش ) فـرمـود: لا تـدع قـيـام الليـل فـان المـغـبـون مـن حـرم قـيـامالليل : (قيام شب را براى عبادت فراموش مكن ، مغبون است كسى كه از قيام شبانه محروم گردد). البـتـه روايـات در ايـن زمـينه بسيار است و تعبيرات فوق العاده جالبى در آنها ديده مىشود، مخصوصا نماز شب به عنوان يك وسيله مؤ ثر براى آمرزش گناهان ، بيدارى فكرو انـديشه ، روشنائى دل ، و جلب رزق و روزى فراوان و تندرستى معرفى شده است كهاگر جمع آورى شود كتاب مستقلى خواهد شد. در اين زمينه در جلد 12 صفحه 227 (ذيل آيه 79 سوره اسراء) و در جلد 17 صفحه 154(ذيل آيه 17 سوره الم سجده ) بحثهاى ديگرى آورده ايم . 3 - حق سائل و محروم قـابـل تـوجـه ايـنـكـه در آيـات فـوق خـوانـديـم هـمـيـشـه درامـوال نـيـكـوكـاران حقى براى سائل و محروم است ، اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كهآنها خودشان را در برابر نيازمندان و محرومان مديون ميبينند، و آنان را طلبكار و صاحب حقمى شمرند، حقى كه به هر حال بايد پرداخته شود، و هيچگونه منتى در پرداختن آن نيست، درست مانند طلبهاى سائر طلبكاران . و چـنـانـكـه گـفـتـيـم قـرائن مـخـتلفى نشان مى دهد كه اين تعبير مربوط به زكات واجب وامثال آن نيست ، بلكه ناظر به انفاقهاى مستحبى مى باشد كه پرهيزگاران آن را دين خودمى شمرند. آيه و ترجمه
و فى الا رض ءايات للموقنين(20) و فى اءنفسكم اءفلا تبصرون(21) و فى السماء رزقكم و ما توعدون(22) فو رب السماء و الا رض إ نه لحق مثل ما اءنكم تنطقون(23)
|
ترجمه :
20 - و در زمين آياتى براى طالبان يقين است . 21 - و در وجود خود شما (نيز آياتى است ) آيا نمى بينيد؟! 22 - روزى شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مى شود. 23 - سـوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همانگونه كه شما سخنمى گوئيد! تفسير: نشانه هاى خدا در وجود شما است آيا نمى بينيد؟ در تعقيب آيات پيشين كه پيرامون مساءله معاد و صفات دوزخيان و بهشتيان سخن مى گفت درآيـات مـورد بـحـث ، سخن از نشانه هاى خدا در زمين و در وجود خود انسان است ، تا از يكسوبـه مـسـاءله تـوحيد و شناخت خدا و صفات او كه مبدء حركت به سوى همه خيرات است آشناشوند، و از سوى ديگر به قدرت بر مساءله معاد و زندگى پس از مرگ ، چرا كه خالق حيات در روى زمين و اينهمه عجائب وشگفتيها قادر بر تجديد حيات نيز مى باشد. نـخـسـت مـى فـرمـايـد: (در زمـيـن نـشـانـه هـاى مـهـمـى اسـت بـراى آنـهـا كـهاهل يقينند و طالب حقند) (و فى الارض آيات للموقنين ). بـه راستى نشانه هاى حق و قدرت بى پايان و علم و حكمت نامحدود خدا در همين كره خاكىآن قدر فراوان است كه عمر هيچ انسانى كافى براى شناخت همه آنها نيست . حـجـم زمـيـن ، فـاصله آن با خورشيد، حركت آن به دور خود، و حركت آن به دور آفتاب ، ونـيـروى جـاذبـه و دافـعـه اى كـه از آن حـجـم ، و ايـن حـركـت بـه وجـود مـى آيـد، و كـامـلامتعادل و معادل يكديگر است و هماهنگى تمام اينها با هم تا شرايط حيات را بر صفحه زمينفراهم سازد، همه از آيات بزرگ خدا است . در حـالى كـه اگـر يـكـى از اين حركات و رابطه ها و ويژگيها كمترين تغييرى پيدا كندشرائط حيات و زندگى بر صفحه زمين بر هم مى خورد، و موازنه ها به هم مى ريزد. مـوادى كـه زمـيـن را تـشـكـيـل داده ، و مـنابع مختلفى كه در سطح و زير زمين براى حيات وزندگى آماده شده ، هر يك نشانه اى از نشانه هاى او است . كـوهـهـا و دشـتـهـا، دره و جـنـگلها، رودها و چشمه ها كه هر كدام نقش مؤ ثرى در ادامه حيات وهماهنگ ساختن شرائط آن دارد نشانه هاى ديگرى است . صـدهـا هـزار نـوع از گـيـاهـان و حـشـرات و حـيـوانـات (آرى صـدها هزار نوع ) هر كدام باويـژگـيـهـا و عـجـائبـش كـه بـه هـنـگـام مـطـالعـه كـتـابـهـاى زمينشناسى و گياهشناسى وحـيـوانشناسى انسان را در حيرت فرو ميبرد آيات ديگرى است . در گوشه و كنار اين كرهخـاكـى اسـرار جـالبـى اسـت كه شايد كمتر كسى به آن توجه مى كند ولى نظر كنجكاودانشمندان از آن پرده برداشته و عظمت آفريدگار را آشكار ساخته است . بد نيست در اينجا به گوشه اى از سخنان يكى از دانشمندان معروف جهان كه در اين زمينهمطالعات زيادى دارد گوش فرا دهيم : (كـرسـى مـوريـسـيـن ) مـى گـويـد: (در تـنـظـيـمعوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزهكارى به كار رفته است ، مثلا اگر قشر خارجى كره زمين دهپـا ضـخـيمتر از آنچه هست مى بود اكسيژن - يعنى ماده اصلى حيات - وجود پيدا نمى كرد،يـا هـر گاه عمق درياها چند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كليه اكسيژن و كربن زمينجذب مى شد و ديگر امكان هيچگونه زندگى نباتى و يا حيوانى در سطح خاك باقى نمىماند). در جاى ديگر درباره قشر هوائى كه اطراف زمين را فراگرفته مى گويد: (اگر هواىاطـراف زمـين اندكى از آنچه هست رقيقتر مى بود، شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چندمـيـليـون عدد به سوى زمين جذب مى شوند و در همان فضاى خارج زمين (بر اثر برخوردبه قشر هوا) منفجر و نابود مى شوند دائما به سطح زمين مى رسيدند و هر گوشه اى ازآن را مورد اصابت قرار مى دادند! و يـا اگـر سـرعـت حركت شهابها از آنچه هست كمتر ميبود (هرگز بر اثر برخورد با هوامنفجر نمى شدند) همه آنها به سطح زمين ميريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود). و در جـاى ديـگـر مى گويد: (تنها بيست و يك درصد از هواى اطراف زمين اكسيژن است ...اگـر مـقـدار اكـسيژن موجود در هوا به جاى بيست و يك درصد پنجاه درصد، بود تمام موادسـوخـتـنـى ايـن عـالم محترق مى شد، و اگر جرقه اى به درختى در جنگلى مى رسيد، تمامجنگل به طور كامل مى سوخت )! غـلظـت هـواى مـحيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كيهانى را تا ميزانى كه براى رشد ونمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد، و كليه ميكربهاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد، و ويتامين هاى مفيد را ايجاد مى نمايد. يا وجود بخارهاى مختلفى كه در طى قرون متمادى از اعماق زمين برآمده و در هوا منتشر شدهاسـت و غـالب آنـهـا هـم گـازهاى سمى هستند، معهذا هواى محيط زمين آلودگى پيدا نكرده ، وهميشه به همان حالت متعادل كه براى ادامه حيات انسانى مناسب باشد باقى مانده است . دسـتـگـاه عـظـيـمـى كـه ايـن مـوازنـه عـجـيـب را ايـجـاد مـى نـمـايـد وتـعـادل را حـفـظ مـى كـنـد هـمـان دريـا و اقـيـانوس است كه مواد حياتى و غذائى و باران واعتدال هوا و نباتات ، و بالاخره وجود خود انسان از منبع فيض آن سرچشمه مى گيرد. هر كس كه درك معانى مى كند بايد در مقابلعظمت دريا سرتعظيم فرود آورد و سپاسگزار موهبت هاى آن (و آفريدگار دريا) باشد. در آيـه بـعد مى افزايد: در وجود خود شما نيز نشانه هاى خدا فراوان است (و فى انفسكم). (آيـا چـشـم بـاز نـمى كنيد و اينهمه آيات و نشانه هاى بارز حق را نمى بينيد)؟! (افلاتبصرون ). بدون شك انسان اعجوبه عالم هستى است و آنچه در عالم كبير است در اين عالم صغير نيزوجود دارد، بلكه عجائبى در آن است كه در هيچ جاى جهان نيست . عجب اينكه اين انسان با آن هوش و عقل و علم و اينهمه خلاقيت و ابتكارات و صنايع شگرف، روز نخست به صورت نطفه كوچك و بى ارزشى بوده ، اما همين كـه در عـالم رحـم قـرار مـى گـيـرد بـا سـرعـت عـجـيـبـى رو بـهتـكامل مى رود، روز به روز شكل عوض مى كند، و لحظه به لحظه دگرگون مى شود، وآن نـطـفـه نـاچـيـز در مـدت كـوتـاهـى بـه انـسـان كـامـلىتبديل مى گردد. يـك سـلول كـه كـوچكترين اجزاى بدن او است ساختمان تو بر تو و شگفت - آورى دارد كهبه گفته دانشمندان معادل يك شهر صنعتى تشكيلات در آن است !. يـكـى از عـلمـاى زيـسـتشناس مى گويد: (اين شهر عظيم با هزاران در و دروازه جالب ، وهـزاران كـارخـانـه و انـبـار و شبكه لوله كشى ، و مركز فرماندهى با تاسيسات فراوان(آنـهـا) و ارتـبـاطـات زيـاد، و كـارهـاى مـخـتـلف حـيـاتـى ، آنـهـم در مـحـدوده كـوچـك يـكسـلول ، از پيچيده ترين و شگفت انگيزترين شهرها است كه اگر ما بخواهيم تاسيساتىبـسـازيـم كه همان اعمال را انجام دهد - و هرگز قادر نيستيم - بايد دهها هزار هكتار زمين رازيـر تـاسـيـسـات و سـاخـتمانهاى مختلف و ماشين آلات پيچيده ببريم تا براى انجام چنانبـرنـامـه اى آمـاده گـردد، ولى جـالب ايـنـكـه دسـتـگـاه آفـريـنـش هـمه اينها را در مساحتىمعادل (پانزده ميليونيم ) ميليمتر قرار داده )!. دسـتـگـاهـهـائى كـه در بـدن انـسـان اسـت مـانـند قلب و كليه و ريه و مخصوصا دهها هزاركـيـلومـتـر! رگـهاى درشت و باريك و حتى مويرگهائى كه با چشم ديده نمى شود، و مسؤل آبـرسـانـى و تـغـذيـه و تـهـويـه (ده مـيـليـون مـيـليـارد)سـلول تـن انـسـان هـستند، و حواس مختلفى مانند بينائى و شنوائى و حواس ديگر هر كدامآيتى عظيم از آيات او است . و از همه مهمتر معماى حيات كه اسرار آن همچنان ناشناخته مانده ، و سـاخـتـمـان روح و عقل انسان است كه عقول همه انسانها از درك آن عاجز است ، و اينجا استكه انسان بى اختيار لب به تسبيح و حمد و ثناى خدا مى گشايد و در پيشگاه عظمتش سرتـعظيم فرود مى آورد، و به اين اشعار مترنم مى شود: فيك يا اعجوبة الكون غدا الفكركليلا انت حيرت ذوى اللب و بلبلت العقولا كلما قدم فكرى فيك شبرا فر ميلا ناكصا يخبط فى عمياء لايهدى سبيلا (در تو اى اعجوبه عالم هستى (اى خداى بزرگ ) فكر خسته و وامانده شد)! (تـو صـاحـبـان انـديـشـه و مـغـز را حـيـران سـاخـتـه اى ، وعقول را بهم ريخته اى )! (هـر زمـان فـكـر مـن يـك وجـب بـه تـو نـزديـك مـى شـود يـكميل فرار مى كند) (و از عظمت ذاتت در وحشتى بزرگ فرو مى رود). (آرى بـه عـقـب بـرمـى گـردد و در تـاريـكـيـهـا غرق مى شود، و راهى به جلو پيدا نمىكند)! در حديث آمده است كه پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله ) فرمود: من عرف نفسهفقد عرف ربه : (كسى كه خويش را بشناسد خداى خويش را شناخته است ). آرى (خودشناسى ) در تمام مراحل راه خداشناسى است . تعبير به (افلا تبصرون ) (آيا نمى بينيد) تعبير لطيفى است ، يعنى اين آيات الهىدر گـرداگـرد شـما در درون جان شما، در سراسر پيكر شما، گسترده است ، اگر اندكىچشم باز كنيد مى بينيد، و روح شما از درك عظمتش سيراب مى گردد. در سـومـيـن آيه مورد بحث به سومين بخش از نشانه هاى عظمت پروردگار و قدرت او برمـعـاد اشـاره كـرده مـى فرمايد: (روزى شما در آسمان است ، و آنچه به شما وعده داده مىشود) (و فى السماء رزقكم و ما توعدون ). گـرچه در بعضى از روايات اسلامى (رزق ) در اين آيه به دانه هاى حياتبخش بارانتفسير شده كه منبع هر خير و بركت در زمين است ، و آيه 5 سوره جاثيه نيز موافق آن است: و مـا انـزل الله من السماء من رزق فاحيا به الارض بعد موتها: (آنچه خدا از آسمان ازرزق نـازل كـرده و بـه وسـيـله آن زمـيـنهاى مرده را احياء فرموده است ) ولى اين معنى مىتـوانـد يـكى از مصداقهاى روشن آيه باشد در حالى كه گستردگى مفهوم رزق هم بارانرا شـامـل مـى شـود، هم نور آفتاب را كه از آسمان به سوى ما مى آيد و نقش آن در حيات وزندگى فوق العاده حساس است ، و همچنين هوا را كه مايه حيات همه موجودات زنده است . ايـنـهـا هـمـه در صـورتى است كه (سماء) را به معنى همين آسمان ظاهرى تفسير كنيم ،ولى بـعـضـى از مـفـسـران (سـمـاء) را بـه مـعـنى عالم غيب و ماوراء طبيعت و لوح محفوظگرفتهاند كه تقدير ارزاق انسانها از آنجا مى شود. البـتـه جـمـع مـيـان هـر دو مـعـنـى مـمـكـن اسـت ، هـر چـنـد تـفـسـيـراول روشنتر به نظر مى رسد. و امـا جـمـله (مـا تـوعـدون ) (آنـچـه بـه شما وعده داده مى شود) مى تواند تاءكيدى برمـسـاءله رزق و وعـده الهى در اين زمينه بوده باشد، و يا به معنى بهشت موعود چرا كه درآيه 15 (و النجم ) مى خوانيم : عندها جنة الماوى : (بهشت موعود نزد سدرة المنتهى درآسـمـانـهـا اسـت ) و يـا اشـاره بـه هـرگـونـه خـير و بركت يا عذابى است كه از آسماننـازل مـى گـردد، و يا ناظر به همه اين مفاهيم است ، چرا كه جمله (ما توعدون ) مفهومشوسيع و گسترده است . بـه هـر حـال ايـن سـه آيـه تـرتـيـب لطـيـفـى دارد: آيـه نـخـسـت ازعوامل وجود انـسـان در كـره زمـيـن سـخـن مـى گـويـد، و آيـه دوم از خـود وجـود انـسـان ، و آيـه سـوم ازعوامل دوام و بقاء او. ايـن نـكته نيز قابل توجه است : چيزى كه مانع بصيرت آدمى مى شود، و او را از مطالعهاسرار آفرينش ، اسرار زمين و شگفتيهاى وجود خودش باز مى دارد همان حرص براى روزىاسـت ، خـداونـد در آيـه اخـيـر بـه انسان اطمينان مى دهد كه روزى او تضمين شده است ، تابـتـوانـد بـا خيال راحت به شگفتيهاى جهان هستى بنگرد، و جمله افلا تبصرون در مورد اوتحقق يابد. لذا بـراى تـاءكـيد اين مطلب در آخرين آيه مورد بحث سوگند ياد كرده مى گويد: (بهخـداى آسـمـان و زمـيـن سـوگـنـد كـه ايـن مطلب حق است ، درست همانگونه كه شما سخن مىگوئيد) (فو رب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون ). كـار بجائى رسيده است كه خداوند با آن عظمت و قدرتش براى اطمينان دادن به بندگانشكاك و دير باور و ضعيف النفس و حريص سوگند ياد مى كند كه آنچه به شما در زمينهرزق و روزى و وعـده هـاى ثـواب و عـقـاب قـيـامـت وعـده داده شـده هـمـه حق است ، و هيچ شك وترديدى در آن نيست . تـعـبير به (مثل ما انكم تنطقون ) (همانگونه كه سخن مى گوئيد) تعبير لطيف و حسابشـده اى اسـت كـه از محسوسترين اشياء سخن مى گويد، چرا كه گاهى خطا در باصره ياسامعه انسان واقع مى شود، اما در سخن گفتن چنين خـطـائى راه نـدارد كـه انـسـان احساس كند سخن گفته در حالى كه سخن نگفته باشد، لذاقرآن مى گويد: همان اندازه كه سخن گفتن شما برايتان محسوس است و واقعيت دارد رزق ووعده هاى الهى نيز همينگونه است ! از اين گذشته مساءله سخن گفتن خود يكى از بزرگترين روزيها و مواهب پروردگار استكـه هيچ موجود زندهاى جز انسان از آن برخوردار نشده است ، و نقش سخن گفتن در زندگىاجـتـمـاعـى انـسـانـهـا و تـعـليـم و تـربـيـت و انـتـقـال عـلوم و دانـشـهـا وحل مشكلات زندگى بر كسى پوشيده نيست . نكته ها: 1 - داستان تكان دهنده اصمعى (زمـخـشـرى ) در تـفـسـيـر (كـشـاف ) از (اصـمـعـى )نـقل مى كند از مسجد بصره بيرون آمدم ، ناگاه چشمم به يك عرب بيابانى افتاد كه برمركبش سوار بود، با من روبرو شد و گفت : از كدام قبيله اى ؟ گفتم از (بنى اصمع )گفت : از كجا مى آئى ؟ گفتم از آنجا كه كلام خداوند رحمان را مى خوانند، گفت براى من همبخوان ! مـن آيـاتـى از سوره و الذاريات را براى او خواندم ، تا به آيه (و فى السماء رزقكم) رسـيـدم ، گـفت كافى است ، برخاست و شترى را كه با خود داشت نحر كرد، و گوشتآنـرا در مـيـان نـيـازمـنـدانـى كه مى آمدند و مى رفتند تقسيم نمود، شمشير و كمانش را نيزشكست و كنار انداخت و پشت كرد و رفت . اين داستان گذشت . هـنـگـامـى كـه بـا (هـارون الرشـيـد) بـه زيـارت خـانـه خـدا رفـتـممـشـغـول طـواف بودم ناگهان ديدم كسى با صداى آهسته مرا صدا مى زند نگاه كردم ديدمهـمـان مـرد عـرب اسـت ، لاغـر شـده ، و رنـگ صـورتش زرد گشته است (پيدا بود كه عشقىآتـشـين بر او چيره گشته و او را بيقرار ساخته است ) به من سلام كرد و خواهش نمود بارديـگر همان سوره (ذاريات ) را براى او بخوانم ، وقتى به همان آيه رسيدم فريادىكـشـيـد و گفت ما وعده خداوند خود را به خوبى يافتيم ، سپس افزود آيا بعد از اينهم آيهاى هـسـت مـن آيـه بعد را خواندم : فو رب السماء و الارض انه لحق بار ديگر صيحه زد وگـفـت : يـا سبحان الله من ذا الذى اغضب الجليل حتى حلف يصدقوه بقوله حتى الجئوه الىاليـمـيـن ؟!: (بـراسـتـى عـجـيـب اسـت ، چـه كـسـى خـداونـدجـليـل را بـه خشم آورده كه اين چنين سوگند ياد مى كند آيا سخن او را باور نكرده اند كهنـاچـار از سوگند شده )؟! اين جمله را سه بار تكرار كرد و بر زمين افتاد و مرغ روحشبه آسمان پرواز كرد. 2 - بهشت كجاست ؟ چـنـانـكـه در تـفسير آيات گفتيم بعضى جمله (و ما توعدون ) را به معنى بهشت تفسيركرده اند، و گفته اند از اين آيه استفاده مى شود كه بهشت در آسمانها است ، ولى اين سخنبا آنچه در آيه 133 سوره آل عمران آمده است كه مى گويد (بهشت به وسعت آسمانها وزمين است سازگار به نظر نمى رسد). و چـنـانكه گفتيم اين تفسير براى جمله (ما توعدون ) مسلم نيست ، بلكه ممكن است اشارهبه وعده رزق يا عذابهاى آسمانى باشد. و اگر در آيه 15 سوره نجم آمده است كه (جنة الماوى ) در آسمان در كـنـار (سـدرة المنتهى ) است ، دليلى بر اين معنى نخواهد بود، زيرا (جنة الماوى )بخشى از باغهاى بهشت است نه تمام بهشت (دقت كنيد). 3 - بهره گيرى از نشانه هاى حق آمادگى لازم دارد هـنـگـامـى كه آيات قرآن سخن از اسرار آفرينش و نشانه هاى خدا در عالم هستى مى گويدگـاه مـى فـرمـايـد: ايـنها نشانه هائى است براى كسانى كه مى شنوند (لقوم يسمعون )(يونس 67). و گاه مى گويد: براى آنهائى كه تفكر مى كنند (لقوم يتفكرون ) (رعد 3). گاه مى فرمايد: براى كسانى كه تعقل مى كنند (لقوم يعقلون ) (رعد 4). گـاه مـى گـويـد: بـراى كـسـانـى كـه بـسـيـار شـكـيـبـا و شـكـرگـزارنـد(لكل صبار شكور) (ابراهيم 5). گـاه مـى فـرمـايـد: بـراى كـسـانـى كـه ايـمـان دارنـد (لقـوم يـؤ مـنـون )(نحل 79). گاه مى گويد: براى همه صاحبان مغز (لايات لاولى النهى ) (طه 54). گاه مى فرمايد: براى آنها كه هوش سرشار دارند (لايات للمتوسمين ) (حجر 75). و بالاخره گاهى مى گويد: براى دانشمندان (لايات للعالمين ) (روم 22). و در آيـات مـورد بـحـث مـى گـويد: (آيا نمى بينيد)؟ يعنى آيات خدا در زمين و در درونوجود شما براى كسانى كه چشم بينا دارند روشن است . ايـن تعبيرات به خوبى نشان مى دهد كه براى استفاده و بهره گيرى از آيات بى شمارو نشانه هاى بسيار كه براى وجود پاك او در سراسر عالم آفرينش وجود دارد زمـيـنـه آمـاده اى لازم اسـت ، چـشـمـى بينا، گوشى شنوا، فكرى بيدار، و دلى هشيار وروحـى آمـاده پـذيـرش و تشنه حقايق لازم است ، و گرنه ممكن است انسان سالها در لابلاىايـن آيـات زنـدگـى كـنـد امـا هـمـچـون حـيـوانـات جـزاصطبل و علف نشناسد. 4 - رزق حق است از جـمـله امـورى كـه نـظـام دقيقى بر آن حاكم است همين مساءله روزى است كه در آيات موردبحث اشارات واضحى به آن شده است ، درست است كه تلاش و كوشش شرط بهره گيرىاز مـواهب زندگى است ، و تنبلى و سستى مايه محروميت و درماندگى مى باشد، ولى اينهماشـتـبـاه اسـت كه گمان كنيم با حرص و ولع و كارهاى بى رويه روزى انسان افزون مىشود، و با عفت و متانت و خويشتندارى روزى كم خواهد شد. در احاديث اسلامى تعبيرات جالبى در اين زمينه ديده مى شود. در حـديـثـى از رسـول خـدا (صـلى الله عليه و آله ) مى خوانيم : ان الرزق لا يجره حرصحـريـص ، و لا يـصرفه كره كاره : (روزى از سوى خداوند مقدر شده ، نه حرص حريصآن را جلب مى كند، و نه اكراه افراد آن را منع مى نمايد). در حـديـث ديـگـرى از امام صادق (عليه السلام ) آمده است كه در پاسخ كسى كه تقاضاىموعظه كرده بود فرمود: (و ان كان الرزق مقسوما فالحرص لما ذا؟...) (هر گاه رزققسمت شده است حرص براى چيست ...)؟. هدف از اين بيانات اين نيست كه جلو تلاش را بگيرد بلكه افراد حريص را با توجه بهمقدر بودن رزق از حرصشان بازمى دارد. اين نكته نيز قابل توجه است كه در احاديث اسلامى امور زيادى به عنوان وسيله جلب روزى يا موانع آن معرفى شده كه هر يك به نوبه خود سازنده است . در حـديـثـى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : و الذى بعث جدى بالحق نبيا ان اللهتـبـارك و تـعـالى يـرزق العـبـد عـلى قـدر المـروة ، و ان المـعـونـةتنزل على قدر شدة البلاء: (سوگند به كسى كه جدم را به حق به نبوت مبعوث كردهاست كه خداوند متعال انسان را به قدر مروت و شخصيتش روزى مى دهد، و كمك پروردگارمتناسب با شدت بلا و حادثه است ). در حـديـث ديـگـرى از هـمـان حضرت آمده است : كف الاذى و قلة الصخب يزيدان فى الرزق :(ترك آزار مردم و جار و جنجال ، روزى را افزايش مى دهد). از پـيـامـبـر اسـلام (صـلى الله عـليـه و آله ) نـيـزنـقـل شـده اسـت كـه فـرمـود: التـوحـيـد نـصـف الديـن واسـتـنزل الرزق بالصدقة : (توحيد نيمى از دين است ، و روزى را از طريق انفاق در راهخدا بر خود نازل كن )!. و هـمـچـنـيـن امور ديگرى مانند تميز كردن اطراف خانه ، و شستشو و تميز كردن ظروف ازاسباب افزايش روزى معرفى شده است . آيه و ترجمه
هل اءتئك حديث ضيف إ برهيم المكرمين(24) إ ذ دخلوا عليه فقالوا سلاما قال سلام قوم منكرون(25) فراغ إ لى اءهله فجاء بعجل سمين(26) فقربه إ ليهم قال اء لا تأ كلون(27) فأ وجس منهم خيفة قالوا لاتخف و بشروه بغلام عليم(28) فأ قبلت امراءته فى صرة فصكت وجهها و قالت عجوز عقيم(29) قالوا كذلك قال ربك إ نه هو الحكيم العليم(30)
|
ترجمه :
24 - آيا خبر مهمانهاى بزرگوار ابراهيم به تو رسيده است ؟ 25 - در آن زمـان كـه بـر او وارد شدند و گفتند: سلام بر تو! او گفت سلام بر شما كهجمعيتى ناشناخته ايد! 26 - و بـه دنـبال آن پنهانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله فربه (و بريانىرا براى آنها) آورد. 27 - و آنـرا نـزديك آنها گذارد (ولى با تعجب ديد دست به سوى غذا نمى برند) گفت !آيا شما غذا نمى خوريد؟ 28 - و از ايـن كـار احـساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توئيم ) و اورا بشارت به تولد پسرى دانا و هوشيار دادند. 29 - در ايـن هـنگام همسرش جلو آمد در حالى كه (از خوشحالى و تعجب ) فرياد مى كشيد وبه صورت خود زد و گفت (آيا پسرى خواهم آورد در حالى كه ) پيرزنى نازا هستم ؟! 30 - گفتند پروردگارت چنين گفته است ، و او حكيم و داناست . تـفـسـيـر: مـيـهـمـانـان ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) از ايـن آيـات بـه بـعد گوشه هائى ازسرگذشتانـبـيـاء و اقـوام پـيـشـيـن بـراى تاءكيد و تاييد مطالب گذشته مطرح مىشـود، و نـخـسـتـينفـراز آن سـرگـذشـت فـرشـتـگـانـى اسـت كـه بـراى عـذاب قـوملوط درشـــكـــل آدمــيـان بر ابراهيم (عليه السلام ) ظاهر شدند، و او را بشارت بهتـولد فرزندىدادند با اينكه ابراهيم به سن پيرى رسيده بود و همسرش نيز مسنو نازا بود. از يـك سـو عـطـا كـردن ايـن فـرزنـد بـرومـنـد در ايـن سـن وسـال بـه ايـن پـدر و مـادر پـير و فرتوت تاءكيدى است براى آنچه درباره مقدر بودنساير روزيها كه در آيات گذشته آمد. و از سـوى ديـگـر دليلى است بر قدرت و توانائى حق ، و آيتى است از آيات خداشناسىكه در آيات گذشته از آن بحث شده است . و از سـوى سـوم بـشـارتـى اسـت بـراى اقـوام بـا ايـمـان كـهمـشـمـول حـمايت حق هستند، همان گونه كه آيات بعد كه سخن از عذاب هولناك قوم لوط مىگويد هشدار و تهديدى است براى مجرمان بى ايمان . نخست روى سخن را به پيامبر كرده ، مى فرمايد: (آيا داستان و خبر مهمانهاى بزرگوارابراهيم به تو رسيده است )؟! (هل اتاك حديث ضيف ابراهيم المكرمين ). تـعبير به (مكرمين ) (اكرام شده گان ) يا به خاطر اين است كه اين فرشتگان مامورانحـق بـودنـد، و در آيـه 26 سـوره انـبـيـاء نـيـز دربـاره فـرشـتـگـان مـيـخـوانـيـم :بل عباد مكرمون (آنها بندگانى هستند محترم ) و يا به خاطر احتراماتى است كه ابراهيمبراى آنها قائل شد و يا به هر دو جهت . سـپـس بـه شـرح حـال آنـها پرداخته ، مى گويد: (آن زمان كه بر ابراهيم وارد شدند وگـفتند: سلام بر تو! او گفت : سلام بر شما كه جمعيتى ناشناخته ايد)! (اذ دخلوا عليهفقالوا سلام قال سلام قوم منكرون ). بـعـضـى گـفـتـه انـد ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) مـساءله ناشناخته بودن آنها را در دروندل گفت ، نه به صورت آشكار (چرا كه اين سخن با مساءله احترام مهمان سازگار نيست ). ولى اين معمول است كه گاهى ميزبان در عين احترام به ميهمان مى گويد: ولى مـن نـمى دانم شما را كجا ديده ام ؟ و به نظرم زياد آشنا نيستيد، بنابراين مى توانظـاهـر آيـه را حـفـظ كـرد كـه ابـراهـيـم ايـن سـخـن را آشـكـارا گـفـتـه اسـت ، هـر چـنـداحـتـمـال اول نيز بعيد به نظر نمى رسد، بخصوص اينكه پاسخى از ناحيه ميهمانان درمعرفى خود در اينجا ديده نمى شود، و اگر ابراهيم چنين سخنى را آشكارا گفته بود لابدآنها پاسخى به آن مى دادند. بـه هـر حـال ابـراهيم ميهماننواز و پر سخاوت ، براى پذيرائى ميهمانان خود فورا دستبـه كـار شـد، (پـنـهـانى به سوى خانواده خود رفت و گوساله اى فربه و بريانىبراى آنها آورد) (فراغ الى اهله فجاء بعجل سمين ). (راغ ) چنانكه راغب در مفردات مى گويد از (روغ ) (بر وزن شوق ) به معنى حركتكردن تواءم با يك نقشه پنهانى است . چـرا ابـراهـيـم چـنـيـن كـرد؟ بـراى ايـنكه ممكن بود اگر ميهمانان متوجه شوند مانع از چنينپذيرائى پر هزينه اى گردند. امـا چرا ابراهيم ميهمانهاى معدود كه به گفته بعضى سه نفر و حداكثر دوازده نفر بودندغـذاى فـراوان و مـفـصـل تهيه كرد، اين به خاطر آن است كه معمولا اشخاص سخاوتمند هرگـاه مـيـهـمـانـى بـراى آنها فرا رسد تنها به اندازه ميهمانان غذا تهيه نمى كنند، بلكهغـذائى فـراهـم مى سازند كه علاوه بر ميهمانان تمام كسانى كه براى آنان كار مى كننددر آن شـريـك و سهيم باشند، و حتى همسايگان و نزديكان و اطرافيان ديگر را هم در نظرمـى گـيـرنـد، بـنابراين هرگز چنين غذاى اضافى اسراف محسوب نمى شود، و اين معنىامـروز هـم در مـيـان بـسـيـارى از عـشـايـر و آنـهـا كـه بـهشكل سنتى سابق زندگى مى كنند ديده مى شود. (عـجـل ) (بـر وزن طـفـل ) بـه مـعنى گوساله است (و اينكه بعضى گفته اند به معنىگـوسـفـنـد اسـت بـا مـتـون لغـت سـازگـار نـيـسـت ) ايـن واژه دراصـل از مـاده (عـجـله ) گـرفـتـه شـده ، زيـرا ايـن حـيـوان در ايـن سـن وسال حركات عجولانه اى دارد كه وقتى بزرگ شد به كلى آن را كنار مى گذارد. (سمين ) به معنى فربه است ، و انتخاب چنين گوساله اى براى احترام به ميهمانان ،و استفاده بيشتر اطرافيان بوده است . در آيـه 69 سـوره هـود آمـده اسـت كـه ايـن گـوسـاله بـريـان بـود(بـعـجـل حـنـيـذ) هـر چـند آيه مورد بحث در اين باره سخنى نمى گويد، اما منافاتى با آنندارد. (ابراهيم شخصا اين غذا را براى ميهمانان آورد و نزديك آنها گذارد) (فقربه اليهم ). ولى با كمالتـعـجـب مشاهده كرد كه آنها دست به سوى غذا نمى برند، (گفت آيا غذا نمى خوريد)؟!(قال الا تاكلون ). ابـراهـيـم تـصـور مى كرد آنها از جنس بشرند (و هنگامى كه ديد دست به سوى غذا نمىبرند در دل احساس وحشت كرد) (فاوجس منهم خيفة ). زيـرا در آن زمـان - و امروز هم در ميان بسيارى از اقوام كه پايبند به اخلاق سنتى هستند -هـر گاه كسى از غذاى ديگرى بخورد به او آزارى نمى رساند و خيانتى نمى كند، و آنجاكـه نـمـك خورند نمكدان را نمى شكنند، و لذا اگر ميهمان دست به غذا نبرد اين گمان پيدامـيـشـد كـه او بـراى كـار خـطـرنـاكـى آمـده اسـت . ايـن ضـربالمـثـل نـيـز در عـرب مـعـروف اسـت كـه مـى گـويـنـد (مـن لميـاكـل طـعامك لم يحفظ ذمامك ): (كسى كه غذاى تو را نخورد به پيمان تو وفا نخواهدكرد). (ايـجـاس ) از مـاده (وجـس ) (بـر وزن مـكـث ) دراصل به معنى صداى مخفى است ، به همين مناسبت ايجاس به معنى احساس پنهانى و درونىآمـده ، گوئى انسان صدائى را از درون خود مى شنود و هنگامى كه با خيفة همراه شود بهمعنى احساس ترس است . در اينجا ميهمانان - همانگونه كه در سوره هود آيه 70 آمده است - به او گفتند نترس و بهاو اطمينان خاطر دادند (قالوا لا تخف ). سپس مى افزايد: (او را بشارت به تولد پسرى دانا دادند) (و بشروه بغلام عليم ). بـديـهى است فرزند به هنگام تولد (عالم ) نيست ، اما ممكن است استعدادى در او باشدكه در آينده عالم و دانشمند بزرگى شود، و منظور در اينجا همين است . در اينكه اين فرزند (اسماعيل ) بوده يا (اسحاق )؟ در ميان مفسران گفتگو است ، هرچند مشهور اين است كه (اسحاق ) بوده . ولى ايـن احـتـمـال كـه اسـمـاعـيـل بـاشـد بـا تـوجه به آيه 71 سوره هود كه مى گويد:فبشرناها باسحاق درست به نظر نمى رسد، بنابراين شكى نيست زنى كه در آيات بعدسخن از او به ميان مى آيد همسر ابراهيم ساره و اين فرزند اسحاق است . (در ايـن هـنـگـام هـمسر ابراهيم جلو آمد در حالى كه از خوشحالى و تعجب فرياد مى كشيدبـه صـورت خـود زد و گـفـت : آيـا بـا ايـنـكـه مـن پيرزنى نازايم صاحب فرزندى خواهمشد)؟! (فاقبلت امراءته فى صرة فصكت وجهها و قالت عجوز عقيم ). در آيـه 72 سـوره هود نيز مى خوانيم : قالت يا ويلتا ء الدوانا عجوز و هذا بعلى شيخا:(گفت : اى واى بر من ! آيا من فرزندى مى آورم در حالى كه پيرزنم ، و اين شوهرم پيرمردى است ، اين راستى چيز عجيبى است )! بنابراين فرياد او فريادى از روى تعجب و تواءم با شادى بوده است . واژه (صـرة ) از مـاده (صـر) (بـر وزن شـر) دراصـل بـه مـعـنى بستن و بهم بستگى است ، و به فرياد شديد و همچنين جمعيت متراكم نيزگـفـتـه مـى شـود، چـرا كـه داراى شدت و بهم پيوستگى است ، به بادهاى شديد و سرد(صرصر) مى گويند چرا كه انسانها را به هم مى پيچد، و (صرورة ) به زن يامردى مى گويند كه هنوز حج بجا نياورده ، و يا تصميم بر ازدواج ندارد، چرا كه يكنوعبستگى و امتناع در آنها است ، و در آيه مورد بحث به همان معنى فرياد شديد است . (صكت ) از ماده (صك ) (بر وزن شك ) به معنى زدن شديد، يا به صورت زدن است، و مـنـظـور در ايـنـجا اين است كه همسر ابراهيم هنگامى كه نويد تولد فرزندى را شنيد،همانگونه كه عادت زنان است ، دستها را از شدت تعجب و حيا به صورت زد. طـبـق گفته بعضى از مفسران ، و همچنين سفر تكوين تورات ، همسر ابراهيم در آن وقت نودسـال يـا بـيـشـتـر داشـت ، و خـود ابـراهـيـم حـدود يـكـصـدسال يا بيشتر! ولى قـرآن در آيـه بـعـد پـاسـخ فـرشـتـگـان را بـه اونـقـل مى كند: (گفتند: پروردگارت چنين گفته است و او حكيم و دانا است ) (قالوا كذلكقال ربك انه هو الحكيم العليم ). گـرچـه تـو پـيـرزن فـرتـوتـى هـسـتـى و شوهرت نيز چنين است ، اما هنگامى كه فرمانپـروردگـار تـو صـادر شـود و اراده اش بـه چـيـزى تعلق گيرد بدون ترديد تحقق مىيابد. حـتـى آفـريـنـش جـهـان عـظـيـمـى هـمـانند اين جهان با امر (كن ) (موجود باش ) براى اوسهل و آسان است . تـعـبـير به (حكيم ) و (عليم ) اشاره به اين است كه نياز ندارد تو از سن پيرى ونازائى خودت يا كهنسال بودن همسرت خبر دهى ، خدا همه اينها را مى داند و اگر تاكنونبه شما فرزندى نداده و در اواخر عمر مرحمت مى كند آنهم حكمتى دارد. جـالب ايـنـكـه در آيه 73 سوره هود مى خوانيم كه فرشتگان به او گفتند: اتعجبين من امرالله رحـمـة الله و بـركـاتـه عليكم اهل البيت انه حميد مجيد: (آيا از فرمان خدا تعجب مىكنى ؟ اين رحمت خدا و بركاتش بر خانواده شما است ، كه او حميد و مجيد است ). تـفـاوت ايـن دو تـعـبـير به خاطر آن است كه فرشتگان همه اين سخنها را به (ساره )گـفـتـنـد، مـنتهى در سوره هود به بخشى اشاره شده ، و در اينجا به بخش ديگر، در آنجاسـخـن از رحـمـت و بـركـات خـدا اسـت ، و تـنـاسـب بـا حـمـيـد و مجيد دارد (كسى كه او را درمقابل نعمتهايش حمد و تمجيد مى كنند). ولى در ايـنـجـا سـخـن از آگـاهـى خـداونـد نـسـبت به عدم آمادگى اين دو همسر براى آوردنفرزند، و نازائى زن از نظر اسباب ظاهرى است ، و متناسب اين است كه گفته شود خدا ازهـمـه ايـنـهـا آگـاه مى باشد، و اگر سؤ ال شود چرا اين موهبت را در جوانى به آنها نداد؟گفته مى شود: در اين امر حكمتى است چرا كه او حكيم است . نكته : سخاوت پيامبران بسيار مى شود كه بعضى از افراد خشك ، سخاوت و بلند نظرى را با اسراف و تبذير اشتباه مى كنند، و خست و تنگنظرى را با مساءله زهد و پارسائى . قـرآن در آيـات فـوق ، و آيـات سـوره هـود، اين حقيقت را فاش بيان كرده كه پذيرائى ازمـهـمـان به طور گسترده و معقول هرگز مخالف شرع نيست ، بلكه چون پيامبرى دست بهچنين كارى زده است دليل بر محبوبيت آن است ولى البته آن گونه پذيرائى كه شعاعش ديـگـران را هم در برگيرد، آنچنان كه رسم افراد شريف سخاوتمند است . خداوند هرگزبـهـره گـيـرى از مـواهـب زنـدگـى را تـحـريـم نـكـرده ، و داشـتـناموال حلالى را همانند ابراهيم كه ديگران هم از آن بهره گيرند عيب نشمرده است . ابـراهـيـم (عـليـه السـلام ) بـا آن امـوال سـرشـار هـرگـز از يـاد خـداغـافـل نـشـد، و هـيـچـوقت دلبستگى اسارتگونه به آن نيافت ، و در هيچ زمان منافع آن رامنحصر به خود نساخت .
|
|
|
|
|
|
|
|