|
|
|
|
|
|
آيه و ترجمه
فلذلك فادع و استقم كما اءمرت و لا تتبع اءهواءهم وقل ءامنت بما اءنزل الله من كتب و اءمرت لا عدل بينكم الله ربنا و ربكم لنا اءعملنا و لكماءعملكم لا حجة بيننا و بينكم الله يجمع بيننا و إ ليه المصير(15)
|
ترجمه :
15 - تو نيز آنها را به سوى اين آئين واحد الهى دعوت كن ، و آنچنان كه مامور شده اىاستقامت نما، و از هوا و هوسهاى آنان پيروى مكن ، و بگو: به هر كتابى كه از سوى خدانازل شده ايمان آورده ام ، و مامورم در ميان شما عدالت كنم ، خداوند پروردگار ما و شمااست ، نتيجه اعمال ما از آن ما است و نتيجه اعمال شما از آن شما، خصومت شخصى در ميان مانيست ، و خداوند ما و شما را در يكجا جمع مى كند، و بازگشت همه به سوى او است . تفسير: آن گونه كه ماءمور شده اى استقامت كن ! از آنجا كه در آيات قبل مساءله تفرقه امتها بر اثر بغى و ظلم و انحراف مطرح شده ، در آيه مورد بحث پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دستور مى دهد كه براىحل اختلافات و احياى آئين انبيا بكوشد، و در اين راه نهايت استقامت را به خرج دهد. مى فرمايد: (انسانها را به سوى آئين واحد الهى دعوت كن ، و از اختلافات برهان )(فلذلك فادع ). سپس دستور به استقامت در اين راه داده ، مى گويد: (آن گونه كه ماءمور شدهاىايستادگى كن ) (و استقم كما امرت ). جمله (كماامرت ) (آنچنانكه مامور شده اى ) ممكن است اشاره به مرحله عالى استقامت و يااشاره به اينكه استقامت هم از نظر كميت و كيفيت و مدت و خصوصيات ديگر همه بايد منطبقبر دستور و برنامه الهى باشد. و از آنجا كه اهواء و هوسهاى مردم در اين مسير از موانع بزرگ راه است ، در سومين دستورمى افزايد: (و از هوا و هوسهاى آنها پيروى مكن ) (و لا تتبع اهوائهم ). چرا كه هر گروهى تو را به تمايلات و منافع شخصى خود دعوت مى كنند، همان دعوتىكه سرانجامش تفرقه و پراكندگى و نفاق است ، پا بر سر اين هواها بگذار، و همه راگرد آئين واحد پروردگار جمع كن . و چون هر دعوتى نقطه شروعى دارد، نقطه شروع آن را خود پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) قرار مى دهد، و در چهارمين دستور مى فرمايد: (بگو من ايمان آورده ام به هركتابى كه از سوى خدا نازل شده است ) (وقل آمنت بما انزل الله من كتاب ). من در ميان كتب آسمانى فرق نمى نهم ، همه را به رسميت مى شناسم ، و همه را دعوت كنندهبه توحيد و معارف پاك دينى و تقوى و پاكى و حق و عدالت ، و آئين من در حقيقت جامع همه آنها و مكمل آنها است . من هماننداهل كتاب نيستم كه هر كدام ديگرى را نفى كند، يهود مسيحيان را، و مسيحيان يهود را، و حتىپيروان هر آئين نيز از ميان آيات كتب دينى خود آن را مى پذيرند كه بااميال و خواسته هاشان هماهنگ است ، من همه را بدون استثنا پذيرا شده ام ، چرا كهاصول اساسى همه يكى است . و از آنجا كه براى ايجاد وحدت رعايت (اصل عدالت ) ضرورت دارد، در پنجمين دستورآن را مطرح كرده ، مى فرمايد: (بگو من ماءمورم كه در ميان همه شما عدالت كنم ) (وامرت لاعدل بينكم ). چه در قضاوت و داوريها، چه در حقوق اجتماعى ومسائل ديگر. و به اين ترتيب آيه مورد بحث از پنج دستور مهمتشكيل يافته كه از اصل دعوت آغاز مى شود، سپس وسيله پيشرفت آن يعنى استقامت مطرحمى گردد، بعد به موانع راه كه (هواپرستى ) است ، اشاره شده ، سپس نقطه شروعكه از خويشتن است بيان گرديده ، و سرانجام هدف نهائى كه گسترش و تعميم عدالتاست عنوان شده . بدنبال اين پنج دستور، به جهات مشترك همه اقوام كه آنهم در پنج قسمت خلاصه شده ،اشاره مى كند، مى فرمايد: (خدا پروردگار ما و شماست ) (الله ربنا و ربكم ). (اعمال ما از آن ما است و اعمال شما از آن شما، و هر يك درمقابل اعمال خويش مسئوليم ) (لنا اعمالنا و لكم اعمالكم ). در ميان ما و شما خصومتى نيست ، و هيچيك را بر ديگرى امتيازى نمى باشد و ما غرضشخصى با شما نداريم (لا حجة بيننا و بينكم ). اصولا نيازى به احتجاج و استدلال نيست چرا كه حق به قدر كافى واضح شده ، از اينگذشته سرانجام همه ما در يكجا جمع مى شويم و (خداوند ما و شما را در قيامت جمع مىكند) (الله يجمع بيننا). و قاضى همه ما در آن روز يكى است آرى (بازگشت همه به سوى او است ) (و اليهالمصير). به اين ترتيب هم خداى ما يكى است ، و هم سرانجام ما يكجاست ، و هم قاضى دادگاه ومرجع امورمان ، و از اين گذشته همه در برابر اعمالمان مسئوليم ، و هيچيك امتيازى برديگرى جز به ايمان و عمل پاك نداريم . ين بحث را با ذكر يك حديث جامع پايان مى دهيم : در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : ثلاثمنجيات ، و ثلاث مهلكات ، فالمنجيات : العدل فى الرضا و الغضب ، و القصد فىالغنى و الفقر، و خشية الله فى السر و العلانية ، و المهلكات : شح مطاع ، و هوى متبع ،و اعجاب المرء بنفسه : سه چيز است كه سبب نجات آدمى است ، و سه چيز مايه هلاكت او است : اما سه چيز كه باعثنجات او مى شود: دادگرى و عدالت در حالت خشنودى و غضب است ، و ميانه روى در حالتغنا و فقر، و ترس از خدا در پنهان و آشكار. و اما سه چيز كه مايه هلاك آدمى است : بخلى است كه انسان از آن پيروى كند، و هوا و هوسسركش و حاكم ، و خودپسندى است . آيه و ترجمه
والذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضة عند ربهم و عليهم غضب و لهمعذاب شديد(16) الله الذى اءنزل الكتاب بالحق والميزان و ما يدريكلعل الساعة قريب (17) يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها والذين ءامنوا مشفقون منها و يعلمون اءنها الحق اءلا إ نالذين يمارون فى الساعة لفى ضلل بعيد(18)
|
ترجمه :
16 - آنها كه درباره خدا بعد از پذيرفتن دعوت او، محاجه مى كننددليل آنها نزد پروردگارشان باطل و بى اساس است و غضب بر آنها است و عذاب شديداز آن آنها. 17 - خداوند كسى است كه كتاب را به حق نازل كرد و ميزان (سنجش حق وباطل ) را، اما تو چه مى دانى شايد ساعت (قيام قيامت ) نزديك باشد. 18 - آنها كه به قيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، ولى آنها كه ايمان آوردهاند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانند آن حق است آگاه باشيد آنها كه درقيامت ترديد مى كنند در گمراهى عميقى هستند. تفسير: شتاب نكنيد، قيامت مى آيد! از آنجا كه در آيات گذشته اين سخن به ميان آمد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) ماءمور بود ضمن احترام به محتواى كتب آسمانى عدالت را در ميان همه مردم اجرا كند وهرگونه خصومت و محاجه با آنها را ترك كند، در آيات مورد بحث براىتكميل اين سخن و اين كه حقانيت پيامبر اسلام نياز بهدليل ندارد مى فرمايد: (آنها كه درباره خداوند يكتا به محاجه برمى خيزند بعد از آنكه دعوت او از سوى مردم پذيرفته شد دليل آنها نزد پروردگارشانباطل و بى اساس است ) (و الذين يحاجون فى الله من بعد ما استجيب له حجتهم داحضةعند ربهم ). (و خشم و غضب پروردگار بر آنها است ) (چون از روى علم و عمد به مخالفت خود ادامهمى دهند) (و عليهم غضب ). (و عذاب شديد الهى نيز در قيامت از آن آنها است ) (و لهم عذاب شديد) چرا كه لجاجت وعناد ثمره اى جز اين ندارد. در اين كه منظور از جمله (من بعد ما استجيب له ) (بعد از آن كه دعوت او اجابت شد) چيست؟ مفسران تفسيرهاى مختلفى ذكر كرده اند. گاه گفته اند منظور اجابت توده هاى مردم پاكدل و بى غرض مى باشد كه با الهام از فطرت الهى و مشاهده محتواى وحى و معجزاتگوناگون پيامبر اسلام سر تسليم در برابر او فرود آوردند. و گاه اجابت دعاى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را در حق مخالفان در روز جنگبدر كه منجر به نابودى بخش عظيمى از لشكر آنان و درهم شكستن شوكتشان شد ذكركرده اند. و گاه آن را اشاره به پذيرش خود آنها يعنىاهل كتاب دانسته اند، كه قبل از ظهور پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در انتظارش بودند و نشانه هاى اورا براى مردم از كتابهاى خود مى خواندند و اظهار علاقه و ايمان نسبت به او مى نمودند،اما پس از ظهور اسلام چون منافع نامشروعشان به خطر افتاد راه انكار پيش گرفتند. از همه مناسبتر تفسير اول است ، زيرا تفسير دوم ايجاب مى كند كه اين آيات بعد از غزوهبدر نازل شده باشد، در حالى كه دليل روشنى بر اين امر در دست نيست و به نظر مىرسد كه همه اين آيات در مكه نازل شده باشد. و تفسير سوم با لحن آيه موافق نيست ، زيرا بايد گفته شود: (من بعد استجابوا له )(بعد از آن كه دعوت او را اجابت كردند). بعلاوه ظاهر جمله (يحاجون فى الله ) اشاره به گفتگوى مشركان درباره خدا است ،نه اهل كتاب درباره پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اما اين محاجهباطل اشاره به طرح چه مسائلى است ؟ باز محل گفتگو است . بعضى گفته اند: منظور ادعاى يهود است كه مى گفتند آئين ما پيش از اسلام بوده و برتراز آن است . يا اين كه شما مدعى وحدت هستيد بيائيد آئين موسى (عليه السلام ) را كه موردقبول طرفين است بپذيريد. ولى همانگونه كه گفتيم بعيد است كه روى سخن در اين آيات با يهود واهل كتاب باشد چرا كه (محاجه درباره الله ) بيشتر متناسب با مشركان است ، بنابراينجمله فوق اشاره به دلائل بى اساس و پوسيده اى است كه مشركان براى پذيرش شركمى آوردند، از جمله شفاعت بتها و يا پيروى از آئين نياكانشان . به هر حال افراد لجوجى كه بعد از آشكار شدن حق به لجاجت و پافشارى خود ادامه مىدهند هم در نظر خلق خدا رسوا هستند و هم مشمول غضب خالق در اين جهان و جهان ديگر مىباشند.
سپس به يكى از دلائل توحيد و قدرت پروردگار، كه در عينحال متضمن اثبات نبوت است در مقابل احتجاج كنندگان بى منطق پرداخته مى گويد:(خداوند همان كسى است كه كتاب آسمانى را به حقنازل كرد و همچنين ميزان را) (الله الذى انزل الكتاب بالحق و الميزان ). (حق ) كلمه جامعى است كه معارف و عقائد حقه ، و همچنين اخبار صحيح و برنامه هاىهماهنگ با نيازهاى فطرى و اجتماعى را و آنچه از اينقبيل است شامل مى شود، چرا كه حق ، همان چيزى است كه با عينيت خارجى موافق است و تحققيافته ، و جنبه ذهنى و پندارى ندارد. همچنين (ميزان ) در اينگونه موارد معنى جامعى دارد هر چند معنى آن در لغت به معنى(ترازو) و ابزار سنجش وزن است ، اما در معنى كنائى به هر گونه معيار سنجش ، وقانون صحيح الهى ، و حتى شخص پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و امامانراستين (عليه السلام ) كه وجودشان معيار تشخيص حق ازباطل است اطلاق مى گردد و ميزان روز قيامت نيز نمونه اى است از اين معنى . به اين ترتيب خداوند كتابى بر پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نازل كرده است كه هم حق است ، و هم ميزان ارزيابى ارزشها است ، به گونه اى كه دقتدر محتواى اين كتاب ، از معارف و عقائدش گرفته تا طرقاستدلال منطقى آن ، و از قوانين اجتماعيش گرفته تا برنامه هائى كه براى تهذيب نفوسو تكامل انسانها ريخته دليل حقانيت آن است ، اين محتوى عالى با اين عمق و عظمت ، آنهم ازيك فرد امى و درس نخوانده كه از عقب افتاده ترين محيطها برخاسته خود دليلى است برعظمت پروردگار و وجود عالم ماوراء طبيعت و هم دليلى است بر حقانيت آورنده آن . و به اين ترتيب جمله فوق پاسخى است براى مشركان و هماهل كتاب . و از آنجا كه نتيجه همه اين مسائل ، مخصوصا بروز و ظهوركامل حق و عدالت و ميزان در قيامت است در پايان آيه مى گويد: (تو چه ميدانى شايد ساعت ( قيامرستاخيز) نزديك باشد)؟! (و ما يدريك لعل الساعة قريب ). همان قيامتى كه وقتى برپا شود همگان در دادگاه عدلش حضور مى يابند، و در برابرميزان سنجشى كه حتى به اندازه سنگينى يكدانهخردل و كوچكتر از آن را دقيقا مى سنجند قرار مى گيرند. سپس به موضع گيرى كفار و مؤ منان در برابر آن ، پرداخته مى گويد: (آنها كه بهقيامت ايمان ندارند درباره آن شتاب مى كنند، و مى گويند اين قيامت كى خواهد آمد)؟!(يستعجل بها الذين لا يؤ منون بها). آنها هرگز به خاطر عشق به قيامت و رسيدن به لقاى محبوب ، اين سخن را نمى گويند،بلكه از روى استهزاء و مسخره و انكار چنين تقاضائى دارند، و اگر مى دانستند قيامت برسر آنها چه مى آورد هرگز چنين تقاضائى نداشتند. (ولى آنها كه ايمان آورده اند پيوسته با خوف و هراس مراقب آن هستند، و مى دانندپيوسته آن حق است و خواهد آمد) (والذين آمنوا مشفقون منها و يعلمون انها الحق ). البته لحظه قيام قيامت بر همه پوشيده است ، حتى بر پيامبرانمرسل و فرشتگان مقرب خدا، تا هم وسيله تربيت مداوم باشد براى مؤ منان ، و هم آزمون واتمام حجتى براى منكران ، ولى اصل وقوع آن جاى ترديد نيست . و از اينجا روشن مى شود كه ايمان به قيامت و دادگاه بزرگعدل الهى مخصوصا با توجه به اين معنى كه هر لحظهاحتمال وقوع آن مى رود چه تاءثير تربيتى عميقى در مؤ منان دارد. و در پايان آيه به عنوان يك اعلام عمومى ، مى فرمايد: (آگاه باشيد كسانى كه درقيامت ترديد مى كنند و با لجاج و عناد در مورد آن به محاجه مى پردازند. در گمراهىعميقى هستند) (الا ان الذين يمارون فى الساعة لفىضلال بعيد). چرا كه نظام اين جهان خود دليلى است بر اينكه مقدمه اى است بر جهان ديگر، كه بدونآن ، آفرينش اين جهان ، لغو و بى معنى است ، نه با حكمت خداوند سازگار است و نه باعدالت او. تعبير به (ضلال بعيد) اشاره به اين است كه گاه انسان راه را گم مى كند اما چندانفاصله با آن ندارد، با مختصر تلاش و جستجو ممكن است راه را پيدا كند، اما گاه چنانفاصله او زياد است كه ديگر پيدا كردن راه براى اومشكل يا غير ممكن است . جالب توجه اينكه در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : (مردى با صداى بلند از رسولخدا در يكى از سفرها سؤ ال كرد و گفت : اى محمد!... پيامبر نيز با صدائى بلند همچونصداى خودش فرمود: چه مى گوئى )؟ عرض كرد: متى الساعة ؟ (روز قيامت كى خواهد بود)؟ پيامبر فرمود: انها كائنة فما اعددت لها؟: (قيامت خواهد آمد، براى آن چه تهيه كرده اى)؟ عرض كرد: حب الله و رسوله !: (سرمايه من محبت خدا و پيامبر او است ). پيامبر فرمود: (انت مع من احببت ): (تو با كسى خواهى بود كه او را دوست دارى )!. آيه و ترجمه
الله لطيف بعباده يرزق من يشاء و هو القوى العزيز(19) من كان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ما لهفى الاخرة من نصيب (20)
|
ترجمه :
19 - خداوند نسبت به بندگانش لطف دارد، هر كس را بخواهد روزى مى دهد، و او قوى وشكست ناپذير است . 20 - كسى كه زراعت آخرت را بخواهد به او بركت مى دهيم ، و بر محصولش مى افزائيم، و آنها كه فقط كشت دنيا را مى طلبند كمى از آن به آنها مى دهيم اما در آخرت هيچ نصيبىندارند! تفسير: مزرعه دنيا و آخرت از آنجا كه در آيات قبل بحثى از عذاب شديد خداوند به ميان آمد، و نيز تقاضائى ازناحيه منكران معاد مطرح شده بود كه چرا قيامت زودتر برپا نمى شود؟ نخستين آيه موردبحث براى آميختن آن (قهر) با (لطف ) و براى پاسخگوئى به شتاب كردن بىمعنى منكران معاد مى فرمايد: (خداوند نسبت به بندگانش لطيف است ، و داراى لطف ومرحمت ) (الله لطيف بعباده ). اگر در يكجا تهديد به عذاب شديد مى كند در جاى ديگر وعده لطف مى دهد، آن هم لطفىنامحدود و گسترده ، و اگر در مجازات جاهلان مغرورتعجيل نمى كند آن هم از لطف او است . سپس يكى از مظاهر بزرگ لطف عميقش را كه روزى گسترده او است مطرح كرده مى گويد:(هر كس را بخواهد روزى مى دهد) (يرزق من يشاء). منظور اين نيست كه گروهى از روزى او محرومند، بلكه منظور توسعه روزى است دربارههر كس بخواهد، همانگونه كه در آيه 26 سوره رعد آمده است : الله يبسط الرزق لمن يشاءو يقدر: (خداوند روزى را بر هر كس بخواهد وسيع و براى هر كس بخواهد تنگ مىسازد). در چند آيه بعد از همين سوره نيز مى خوانيم : گستردگى و محدوديت روزى او روى حسابمعينى است ، چرا كه (اگر خداوند روزى را براى همه گسترده سازد در زمين طغيان خواهندكرد): (و لو بسط الله الرزق لعباده لبغوا فى الارض ) (آيه 27 - همين سوره ). روشن است كه (روزى ) در اينجا هم ارزاق معنوى راشامل مى شود و هم مادى را، هم جسمانى و هم روحانى ، هنگامى كه مبداء لطف او است و روزىدهنده نيز او است ، پس چرا به سراغ بتهائى مى رويد كه نه رازقند و نه لطيف ، نهگرهى به كار كسى مى زنند و نه گرهى مى گشايند؟! و در پايان آيه مى افزايد: (او قوى و شكست ناپذير است ) (و هو القوى العزيز). اگر وعده روزى و لطف به بندگان مى دهد قادر بر انجام اين امر مى باشد و به هميندليل هرگز در وعده هاى او تخلف نيست . توجه به اين نكته لازم است كه (لطيف ) دو معنى دارد: يكى همان كه در بالا گفتيميعنى صاحب لطف و محبت و مرحمت ، و ديگر آگاه بودن از امور دقيق و پنهانى ، و از آنجا كه روزى دادن به همه بندگان نياز به اين دارد كه از تمامآنها در هر گوشه و كنار در سراسر آسمان و زمين آگاه و با خبر باشد در آغاز به لطيفبودنش اشاره مى كند و سپس به مقام رزاقيت و لذا در آيه 6 سوره هود بعد از آنكه مىگويد: (روزى همه جنبندگان روى زمين بر خدا است ) اضافه مى كند: و يعلم مستقرها ومستودعها (او قرارگاه و محل نقل و انتقال همه آنها را مى داند). البته ميان اين دو معنى نه تنها تناقضى نيست ، بلكهمكمل يكديگرند، لطيف كسى است كه هم از نظر آگاهىكامل باشد، و هم از نظر لطف و محبت در حق بندگان ، و از آنجا كه خداوند هم به خوبى ازنيازهاى بندگانش آگاه است و هم به بهترين وجه به نيازهايشان پاسخ مى گويد ازهمه كس شايسته تر براى اين نام است . به هر حال در آيه فوق به چهار وصف از اوصاف پروردگار اشاره شده : مقام لطف ، ورازقيت ، و قوت ، و عزت ، كه بهترين دليل بر مقام (ربوبيت ) است چرا كه (رب )(مالك و مدبر) بايد واجد اين صفات باشد. در آيه بعد با يك تشبيه لطيف ، مردم جهان را در برابر روزيهاى پروردگار و چگونگىاستفاده از آن ، به كشاورزانى تشبيه مى كند كه گروهى براى آخرت كشت مى كنند، وگروهى براى دنيا، و نتيجه هر يك از اين دو زراعت را مشخص مى كند، مى فرمايد: (كسىكه زراعت آخرت را طالب باشد به او بركت مى دهيم و بر محصولش مى افزائيم ) (منكان يريد حرث الاخرة نزد له فى حرثه ). (و آنها كه فقط براى دنيا كشت كنند و تلاش و كوشششان براى بهره گيرى از اينمتاع زود گذر و فانى باشد تنها كمى از آنچه را مى طلبند به آنها مى دهيم اما در آخرتهيچ نصيب و بهره اى نخواهند داشت ) (و من كان يريد حرث الدنيا نؤ ته منها و ما له فى الاخرة من نصيب ). تشبيه جالب و كنايه زيبائى است : انسانها همگى زارعند و اين جهان مزرعه ماست ،اعمال ما بذرهاى آن ، و امكانات الهى بارانى است كه بر آن مى بارد، اما اين بذرها بسيارمتفاوت است ، بعضى محصولش نامحدود، جاودانى و درختانش هميشه خرم و سرسبز و پرميوه ، اما بعضى ديگر محصولاتش بسيار كم ، عمرش كوتاه و زودگذر، و ميوه هائى تلخو ناگوار دارد. تعبير به (يريد) (مى خواهد و اراده مى كند) در حقيقت اشاره به تفاوت نيتهاى مردم است، و مجموع آيه شرحى است پيرامون آنچه در آيهقبل از مواهب و روزيهاى پروردگار آمده كه گروهى از اين مواهب به صورت بذرهائىبراى آخرت استفاده مى كنند و گروهى براى تمتع دنيا. جالب اينكه در مورد كشتكاران آخرت مى گويد: نزد له فى حرثه (زراعت او را افزون مىكنيم ) ولى نمى گويد از تمتع دنيا نيز بى نصيبند، اما در مورد كشتكاران دنيا مىگويد: (مقدارى از آن را كه مى خواهند به آنها مى دهيم ، بعد مى افزايد در آخرت هيچنصيب و بهره اى ندارند). به اين ترتيب نه دنياپرستان به آنچه مى خواهند مى رسند و نه طالبان آخرت از دنيامحروم مى شوند، اما با اين تفاوت كه گروهاول با دست خالى به سراى آخرت مى روند و گروه دوم با دستهاى پر! نظير همين معنى در آيه 18 و 19 سوره اسراء بهشكل ديگرى آمده است : (من كان يريد العاجلة عجلنا له فيها ما تشاء لمن نريد ثم جعلناله جهنم يصلاها مذموما مدحورا و من اراد الاخرة و سعى لها سعيها و هو مؤ من فاولئك كان سعيهممشكورا: (كسى كه زندگى زودگذر را مى طلبد آن مقدار از آن را كه بخواهيم به هر كس ارادهكنيم مى بخشيم ، سپس دوزخ را براى او قرار مى دهيم ، در آن وارد مى شود در حالى كهمذموم و رانده شده در گاه خدا است ، و آن كس كه سراى آخرت را مى طلبد و كوشش خود رابراى آن انجام دهد و ايمان داشته باشد به تلاشهاى او پاداش داده خواهد شد). تعبير به (نزد له فى حرثه ) هماهنگ است با آنچه در آيات ديگر قرآن آمده ، از جملهمن جاء بالحسنة فله عشر امثالها: (كسى كه كار نيكى انجام دهد ده برابر پاداش او است) (انعام - 160) و (ليوفيهم اجورهم و يزيدهم من فضله ) (خدا پاداش آنها را بهطور كامل مى دهد، و از فضلش بر آنها مى افزايد) (فاطر - 30). به هر حال آيه فوق ترسيم گويائى از بينش اسلامى درباره زندگى دنيا است ،دنيائى كه مطلوب بالذات است ، و دنيائى كه مقدمه جهان ديگر و مطلوب بالغير، اسلامبه دنيا به عنوان يك مزرعه مى نگرد كه محصولش در قيامت چيده مى شود. تعبيراتى كه در لسان روايات يا بعضى ديگر از آيات قرآن آمده تاءييد و تاءكيدىبر همين معنا است . مثلا در آيه 261 سوره بقره انفاق كنندگان را تشبيه به بذرى مى كند كه از آن هفتخوشه برمى خيزد، و از هر خوشه اى يكصد دانه ، و گاه بيشتر، اين نمونه بذرافشانى آخرت است . و در حديثى از پيامبر مى خوانيم : و هل تكب الناس على مناخرهم فى النار الا حصائدالسنتهم : (آيا چيزى مردم را به رو در آتش مى افكند جز محصولات درو شده زبانهاى آنها. و در حديث ديگرى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است : انالمال و البنين حرث الدنيا، والعمل الصالح حرث الاخرة و قد يجمعهما الله لاقوام :(مال و فرزندان كشت دنيا هستند و عمل صالح كشت آخرت ، و گاه خداوند اين هر دو رابراى قومى جمع مى كند). اين نكته را نيز از آيه فوق مى توان استفاده كرد كه دنيا و آخرت هر دو نياز به تلاش وسعى و كوشش دارد، و هيچكدام بى زحمت و رنج به دست نمى آيد، همانگونه كه هيچ بذرو محصولى بى رنج و زحمت نيست ، چه بهتر كه انسان با رنج و زحمتش درختى پرورشدهد كه بارش شيرين و هميشگى و دائم و برقرار باشد، نه درختى كه زود خزان مى شودو نابود مى گردد. اين سخن را با حديثى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پايان مىدهيم : فرمود: من كانت نيته الدنيا فرق الله عليه امره ، وجعل الفقر بين عينيه ، و لم ياته من الدنيا الا ما كتب له ، و من كانت نيته الاخرة جمع اللهشمله ، و جعل غناه فى قلبه ، و اتته الدنيا و هى راغمة !: (كسى كه نيتش دنيا باشدخداوند كار او را پريشان مى سازد، فقر را در برابر او قرار مى دهد و جز آنچه براى اومقرر شده چيزى از دنيا به چنگ نمى آورد، و كسى كه نيتش سراى آخرت باشد خداوندپراكندگى او را به جمعيت مبدل مى سازد، و غنا و بى نيازى را در قلبش قرار مى دهد،دنيا تسليم او مى گردد و به سراغ او مى آيد). اينكه در ميان علما مشهور است الدنيا مزرعة الاخرة در حقيقت اقتباسى از مجموع بيانات فوقاست . آيه و ترجمه
اءم لهم شركؤ ا شرعوا لهم من الدين ما لم ياءذن به الله و لو لا كلمةالفصل لقضى بينهم و إ ن الظالمين لهم عذاب اءليم(21) ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم والذين ءامنوا و عملوا الصالحات فىروضات الجنات لهم ما يشاءون عند ربهم ذلك هوالفضل الكبير(22) ذلك الذى يبشر الله عباده الذين ءامنوا و عملوا الصالحاتقل لا اءسلكم عليه اءجرا إ لا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا إ نالله غفور شكور(23)
|
ترجمه :
21 - آيا معبودانى دارند كه آئينى براى آنها بى اذن خداوند تشريع كرده اند؟ اگرمهلت مقررى براى آنها نبود در ميانشان داورى مى شد (و دستور عذاب صادر مى گشت ) وبراى ظالمان عذاب دردناكى است . 22 - در آن روز ستمگران را مى بينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اماآنها را فرو مى گيرد، اما كسانى كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند در بهترين باغهاى بهشتند، و هر چه بخواهند نزد پروردگارشانبراى آنها فراهم است اين است فضل بزرگ . 23 - اين همان چيزى است كه خداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند وعمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد، بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتمدرخواست نمى كنم جز دوست داشتن نزديكانم و هر كسعمل نيكى انجام دهد بر نيكى اش مى افزائيم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار است . شاءن نزول: در تفسير مجمع البيان شاءن نزولى براى آيات 23 تا 26 اين سوره از پيامبر گرامىاسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده است كه حاصلش چنين است : هنگامى كه پيامبر وارد مدينه شد و پايه هاى اسلام محكم گرديد، انصار گفتند ما خدمترسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيم و عرض مى كنيم : اگر مشكلات مالى پيدا شداين اموال ما بدون هيچگونه قيد و شرط در اختيار تو قرار دارد، هنگامى كه اين سخن راخدمتش عرض كردند آيه قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى : (بگو من مزدىاز شما در برابر رسالت جز محبت نزديكانم نمى طلبم )نازل شد، و پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بر آنها تلاوت كرد سپس فرمودنزديكان مرا بعد از من دوست داريد، آنها با خوشحالى و رضا و تسليم از محضرشبيرون آمدند، اما منافقان گفتند اين سخنى است كه او بر خدا افترا بسته ، و هدفش اين است كه ما را بعد از خود در برابر خويشاوندانشذليل كند آيه بعد نازل شد ام يقولون افترى على الله كذبا، و به آنها پاسخ گفت ،پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سراغ آنان فرستاد و آيه را بر آنها تلاوتكرد، گروهى پشيمان شدند و گريه كردند و سخت ناراحت گشتند آيه سومنازل گرديد: و هو الذى يقبل التوبة عن عباده . پيامبر به سراغ آنها فرستاد و آنها را بشارت داد كه توبه خالصانه آنانمقبول درگاه خدا است . تفسير: مودت اهل بيت (عليه السلام ) پاداش رسالت است از آنجا كه در آيه 13 همين سوره سخن از تشريع دين از ناحيه پروردگار به وسيلهپيامبران اولوالعزم بود در ادامه آن در نخستين آيه مورد بحث براى نفى تشريع ديگران ،و اينكه هيچ قانونى در برابر قانون الهى رسميت ندارد، و اصولا حق قانونگذارىمخصوص خدا است مى فرمايد: (آيا آنها معبودانى دارند كه دين و آئينى بى اذن خداوندبراى آنان تشريع كرده اند) (ام لهم شركاء شرعوا لهم من الدين ما لم ياذن به الله ). در حاليكه خالق و مالك و مدبر عالم هستى تنها او است ، و به هميندليل حق قانونگذارى نيز مخصوص ذات پاك او است ، و هيچكس بدون اذن او نمى توانددر قلمرو تشريع او دخالت كند، بنابراين در برابر تشريع او هر چه باشدباطل است . به دنبال آن با لحنى تهديدآميز به تشريع كنندگانباطل هشدار داده مى گويد: (هر گاه فرمان حتمى خداوند دائر به مهلت دادن بهاينگونه اشخاص نبود در ميان آنها داورى مى شد) دستور عذابشان صادر مى گشت و مجالى به آنها نمىداد (و لو لا كلمة الفصل لقضى بينهم ). در عين حال آنها نبايد اين حقيقت را فراموش كنند كه (براى ظالمان عذاب دردناكى است )(و ان الظالمين لهم عذاب اليم ). منظور از (كلمة الفصل ) مهلت مقررى است كه خداوند به اينگونه افراد داده تا آزادىعمل داشته باشند و اتمام حجت بر آنها بشود. تعبير به (ظالمين ) درباره مشركانى كه عقيده به تشريعهائى در برابر قوانينالهى داشتند به خاطر وسعتى است كه در مفهوم (ظلم ) وجود دارد، و به هر كارى كه درغير موردش صورت گيرد اطلاق مى گردد ظاهر اين است كه منظور از (عذاب اليم )عذاب روز قيامت است ، چون اين تعبير در قرآن مجيد معمولا در اين معنى به كار مى رود، آيهبعد نيز گواه بر اين حقيقت است ، و اينكه بعضى از مفسران آن را اعم از عذاب دنيا و آخرتگرفته اند (مانند قرطبى ) بعيد به نظر مى رسد. سپس به توضيح كوتاهى درباره (عذاب ظالمين ) و توضيح بيشترى درباره(پاداش مؤ منان ) در مقابل آنها، پرداخته ، مى گويد: (در آن روز ستمگران را مىبينى كه از اعمالى كه انجام داده اند سخت بيمناكند، اما چه فايده كه مجازات اعمالشانآنها را فرو مى گيرد) (ترى الظالمين مشفقين مما كسبوا و هو واقع بهم ). (اما كسانى كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند در بهترين و سرسبزترينباغهاى بهشت جاى دارند) (و الذين آمنوا و عملوا الصالحات فى روضات الجنات ). (روضات ) جمع (روضة ) به معنى محلى است كه آب و درخت فراوان دارد لذا به باغهاى خرم و سرسبز (روضة ) اطلاق مى شود، از اين تعبير به خوبىاستفاده مى شود كه باغهاى بهشت متفاوت است ، و مؤ منان صالحالعمل در بهترين باغهاى بهشت جايشان است ، و مفهوم اين سخن اين است كه مؤ منان گنهكارهنگامى كه مشمول عفو خدا شوند به بهشت راه مى يابند هر چند جاى آنها در (روضات )نيست . اما فضل الهى درباره مؤ منان صالح العمل به همين جا ختم نمى شود، آنها چنانمشمول الطاف او هستند كه (هر چه بخواهند نزد پروردگارشان براى آنها فراهم است) (لهم ما يشاءون عند ربهم ). و به اين ترتيب هيچ موازنه اى بين (عمل ) و (پاداش آنها) وجود ندارد، بلكهپاداششان از هر نظر نامحدود است ، چرا كه جمله (لهم ما يشاءون ) گوياى همين حقيقتاست . و از آن جالبتر تعبير (عند ربهم ) (نزد پروردگارشان ) مى باشد كه بيانگر لطفبى حساب خداوند درباره آنها است ، چه موهبتى از اين بالاتر كه به مقام قرب خدا راهيابند؟ همانگونه كه درباره شهداء مى گويد:بل احياء عند ربهم يرزقون درباره مؤ منان صالحالعمل نيز مى فرمايد: لهم ما يشاءون عند ربهم . بى جهت نيست كه در پايان آيه مى گويد (اين استفضل بزرگ ) (ذلك هو الفضل الكبير). بارها گفته ايم شرح نعمتهاى بهشتى در بيان نمى گنجد، براى ما زندانيان جهان مادهقابل تصور نيست كه بدانيم در جمله لهم ما يشاءون عند ربهم چه مفاهيمى گنجانيده شده ؟مؤ منان چه چيزها مى خواهند؟ و در جوار قرب خداوند چه الطافى يافت مى شود. اصولا هنگامى كه خداوند بزرگ چيزى را به عنوانفضل كبير توصيف كند پيداست به قدرى عظمت دارد كه هر چه فكر كنيم از آن بالاتر است . و به تعبير ديگر اين بندگان خالص كارشان بجائى مى رسد كه هر چه اراده كنندفراهم مى شود، يعنى پرتوى از قدرت بى پايان پروردگار كه انما امره اذا اراد شيئاان يقول له كن فيكون (يس - 82) در وجودشان پيدا مى شود،چه فضيلت و موهبتى از اينبالاتر؟ در آيه بعد براى بيان عظمت اين پاداش بزرگ مى افزايد: (اين همان چيزى است كهخداوند بندگانش را كه ايمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند به آن نويد مى دهد)(ذلك الذى يبشر الله عباده الذين آمنوا و عملوا الصالحات ). بشارت مى دهد تا رنجهاى طاعت و بندگى و مبارزه با هواى نفس و جهاد در برابر دشمنانبر آنها سخت نيايد، و به آن پاداشهاى عظيم توان و نيروى بيشترى در راههاى پرفراز و نشيب زندگى براى رسيدن به رضاى پروردگار پيدا كنند. و از آنجا كه ابلاغ اين رسالت از سوى پيامبر بزرگوار اسلام (صلى اللّه عليه و آلهو سلّم ) گاه اين توهم را ايجاد مى كرد كه او چه اجر و پاداشى در برابر رسالت خوداز مردم مى طلبد به دنبال اين سخن به پيامبر دستور مى دهد: (بگو: من هيچ اجر وپاداشى بر اين موضوع از شما درخواست نمى كنم ، جز اينكه ذوى القرباى مرا دوستداريد) (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ). دوستى ذوى القربى چنانكه مشروحا بيان خواهد شد بازگشت به مساءله ولايت وقبول رهبرى ائمه معصومين (عليه السلام ) از دودمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى كند كه در حقيقت تداوم خط رهبرى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ادامهمساءله ولايت الهيه است ، و پر واضح است كهقبول اين ولايت و رهبرى همانند نبوت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سبب سعادتخود انسانها است و نتيجه اش به خود آنها بازگشت مى كند. توضيح اينكه : مفسران در تفسير اين جمله بحثهاى فراوانى دارند و تفسيرهاى مختلفى ، كه هرگاه با ذهنخالى از پيشداوريها به آنها نگاه كنيم مى بينيم بر اثر انگيزه هاى مختلفى از مفهوماصلى آيه دور شده اند، و احتمالاتى را برگزيده اند كه نه با محتواى آيه سازگاراست و نه با شاءن نزول و ساير قرائن تاريخى و روائى . رويهمرفته چهار تفسير معروف براى آيه وجود دارد. 1 - همان كه در بالا اشاره شد كه منظور از ذوى القربى نزديكان پيغمبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) است و محبت آنها وسيله اى است براىقبول امامت و رهبرى ائمه معصومين (عليه السلام ) از دودمان آنحضرت ، و پشتوانه اى براداى رسالت . جمعى از مفسران نخستين ، و تمام مفسران شيعه اين معنا را برگزيده اند، و رواياتفراوانى از طرف شيعه و اهل سنت در اين زمينهنقل شده كه بعدا به آن اشاره خواهيم كرد. 2 - منظور اين است كه اجر و پاداش رسالت دوست داشتن امورى است كه شما را به(قرب الهى ) دعوت مى كند. اين تفسير را كه جمعى از مفسران اهل سنت انتخاب كرده اند به هيچوجه با ظاهر آيهسازگار نيست ، زيرا در اين صورت معنى آيه چنين مى شود كه از شما مى خواهم كه اطاعتالهى را دوست بداريد، و مودت آن را به دل بسپاريد، در حالى كه بايد گفته شود من ازشما اطاعت الهى را مى خواهم (نه مودت اطاعت الهى ). بعلاوه در ميان مخاطبين آيه كسى وجود نداشت كه دوست ندارد به خدا نزديك شود حتىمشركان نيز علاقه داشتند كه به خدا نزديك شوند و اصولا عبادت بتها را وسيله اى براى اين كار مى پنداشتند. 3 - منظور اين است كه شما بستگان خودتان را به عنوان پاداش رسالت داريد و صلهرحم بجا آوريد. با اين تفسير هيچ تناسبى در ميان رسالت و پاداش آن وجود ندارد، زيرا دوست داشتنبستگان خود چه خدمتى مى تواند به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده باشد؟و چگونه ممكن است اجر رسالت قرارداده شود؟! 4 - منظور اين است كه پاداش من اين است كه خويشاوندى مرا نسبت به خود محفوظ داريد، وبخاطر اينكه با اكثر قبايل شما رابطه خويشاوندى دارم مرا آزار ندهيد (زيرا پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از طريق نسبى باقبايل قريش ارتباط داشت و از طريق سببى (ازدواج ) با بسيارى ازقبايل ديگر، و از طريق مادر با جمعى از مردم مدينه از قبيله بنى النجار، و از طرف مادررضاعى به قبيله بنى سعد). اين تعبير بدترين معنائى است كه براى آيه شده است چرا كه درخواست اجر رسالت ازكسانى است كه رسالت او را پذيرا شده اند، و هر گاه كسانى رسالت را پذيرا شوندديگر نيازى به اين بحثها نيست ، آنها پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را به عنوانفرستاده الهى احترام مى گذارند، احتياجى ندارد كه به خاطر قرابت و خويشاونديش او رامحترم بشمرند، چرا كه احترام ناشى از قبول رسالت ما فوق همه اينها است ، در واقع اينتفسير را بايد از اشتباهات بزرگى شمرد كه دامان بعضى از مفسران را گرفته و مفهومآيه را به كلى مسخ كرده است . در اينجا براى اينكه به حقيقت محتواى آيه آشناتر شويم بهترين راه آن است كه از آياتديگر قرآن كمك گيريم : در بسيارى از آيات قرآن مجيد مى خوانيم : پيامبران مى گفتند پاداشى از شما در برابردعوت رسالت نمى خواهيم ، و پاداش ما تنها بر پروردگار عالميان است (ما اسئلكمعليه من اجر ان اجرى الا على رب العالمين ). و در مورد شخص پيامبر اسلام نيز تعبيرات مختلفى ديده مى شود: در يكجا مى گويدقل ما سئلتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله : (بگو پاداشى را كه از شماخواستم تنها به سود شما است اجر و پاداش من فقط بر خداوند است ) (سبا - 47). و در جاى ديگر مى خوانيم : قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربه سبيلا:بگو من در برابر ابلاغ رسالت هيچگونه پاداشى از شما مطالبه نمى كنم ، مگركسانى كه بخواهند راهى به سوى پروردگارشان برگزينند. و بالاخره در موردديگرى مى گويد: قل ما اسئلكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين : (من از شما پاداشىنمى طلبم و چيزى بر شما تحميل نمى كنم ) (ص - 86). هرگاه اين آيات سهگانه را با آيه مورد بحث در كنار هم بگذاريم نتيجه گيرى كردن ازآن آسان است : در يكجا به كلى نفى اجر و مزد مى كند. در جاى ديگر مى گويد: من تنهاپاداش از كسى مى خواهم كه راهى به سوى خدا مى جويد. و در مورد سوم مى گويد پاداشى را كه از شما خواسته ام براى خود شما است . و بالاخره در آيه مورد بحث مى افزايد: مودت در قربى پاداش رسالت من است ، يعنى : من پاداشى از شما خواسته ام كه اين ويژگيها را دارد: مطلقا چيزى نيست كه نفعش عائد منشود، صددرصد به سود خود شما است ، و چيزى است كه راه شما را به سوى خدا هموارمى سازد. به اين ترتيب آيا جز مساله ادامه خط مكتب پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بهوسيله رهبران الهى و جانشينان معصومش كه همگى از خاندان او بوده اند امر ديگرى مىتواند باشد؟ منتها چون مساله مودت پايه اين ارتباط بوده در اين آيه با صراحت آمده است . جالب اينكه غير از آيه مورد بحث در قرآن مجيد در پانزده مورد ديگر كلمه (القربى )به كار رفته كه در تمام آنها به معنى خويشاوندان و نزديكان است بااينحال معلوم نيست چرا بعضى اصرار دارند كه (قربى ) منحصرا در اينجا به معنى(تقرب الى الله ) بوده باشد، و معنى ظاهر و واضح آن را كه در همه جا در قرآن درآن به كار رفته است كنار بگذارند؟ اين نكته نيز قابل توجه است كه در پايان همين آيه مورد بحث مى افزايد: (آن كس كهعمل نيكى انجام دهد بر نيكى عملش مى افزاييم ، چرا كه خداوند آمرزنده و شكرگزار استو به اعمال بندگان جزاى مناسب مى دهد) (و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنا ان اللهغفور شكور). چه حسنه اى از اين برتر كه انسان خود را هميشه در زير پرچم رهبران الهى قرار دهد، حبآنها را در دل گيرد، و خط آنها را ادامه دهد، در فهم كلام الهى آنجا كهمسائل براى او ابهام پيدا كند از آنها توضيح بخواهد،عمل آنها را معيار قرار دهد، و آنها را الگو و اسوه خود سازد. رواياتى كه در تفسير اين آيه آمده است شاهد گوياى ديگر براى تفسير فوق اينكه روايات فراوانى در منابعاهل سنت و شيعه از شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )نقل شده كه نشان مى دهد منظور از (قربى )اهل بيت و نزديكان و خاصان پيامبرند، به عنوان نمونه : 1 - احمد در فضائل الصحابه با سند خود از سعيد بن جبير از عامر چنيننقل مى كند: لما نزلت قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى قالوا: يارسول الله من قرابتك ؟ من هؤ لاء الذين وجبت علينا مودتهم ؟قال : على و فاطمه و ابناهما (عليهم السلام ) و قالها ثلاثا: (هنگامى كه آيه(قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى )نازل شد اصحاب عرض كردند اى رسول خدا! خويشاوندان تو كه مودت آنها بر ما واجباست كيانند؟ فرمود: على و فاطمه و دو فرزند آن دو، اين سخن را سه بار تكرارفرمود)! 2 - در (مستدرك الصحيحين ) از امام على بن الحسين (عليه االسلام )نقل شده كه وقتى امير مؤ منان على (عليه السلام ) به شهادت رسيد، حسن بن على (عليهاالسلام ) در ميان مردم خطبه خواند كه بخشى از آن اين بود: انا مناهل البيت الذين افترض الله مودتهم على كل مسلمفقال تبارك و تعالى لنبيه (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى و من يقترف حسنة نزد له فيها حسنافاقتراف الحسنة مودتنا اهل البيت : (من از خاندانى هستم كه خداوند مودت آنها را بر هرمسلمانى واجب كرده است ، و به پيامبرش فرموده :قل لا اسئلكم ... منظور خداوند از اكتساب حسنه مودت مااهل بيت است ). 3 - (سيوطى ) در (الدر المنثور) در ذيل آيه مورد بحث از مجاهد از ابن عباسنقل كرده كه در تفسير آيه (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ) گفت : انتحفظونى فى اهل بيتى و تودوهم بى : (منظور اين است كه حق مرا در اهل بيتم حفظ كنيد، و آنها را به سبب من دوست داريد). و از اينجا روشن مى شود آنچه از ابن عباس بطريق ديگرنقل شده كه منظور عدم آزار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به خاطر قرابتش باقبائل مختلف عرب بوده مسلم نيست ، زيرا چنانكه ديديم مخالف آن نيز از ابن عباسنقل شده است . 4 - (ابن جرير طبرى ) در تفسيرش با سند خود از (سعيد بن جبير) و با سندديگرى از (عمر بن شعيب ) نقل مى كند كه منظور از اين آيه ، هى قربىرسول الله (نزديكان رسول خدا مى باشد). 5 - مرحوم طبرسى مفسر معروف از (شواهدالتنزيل ) حاكم حسكانى كه از مفسران و محدثان معروفاهل سنت است از ابى امامه باهلى چنين نقل مى كند: پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: ان الله خلق الانبياء من اشجار شتى ، و انا و على (عليه السلام ) من شجرةواحدة ، فانا اصلها، و على (عليه السلام ) فرعها، و فاطمة (عليه السلام ) لقاحها، والحسن و الحسين ثمارها، و اشياعنا اوراقها - تا آنجا كه فرمود - لو ان عبدا عبد الله بينالصفا و المروة الف عام ، ثم الف عام ، ثم الف عام ، حتى يصير كالشن البالى ، ثملم يدرك محبتنا كبه الله على منخريه فى النار، ثم تلا:قل لا اسئلكم عليه اجرا: (خداوند انبياء را از درختان مختلفى آفريد، ولى من و على (عليه السلام ) را از درختواحدى ، من اصل آنم ، و على شاخه آن ، فاطمه موجب بارورى آن است ، و حسن حسين ميوه هاىآن ، و شيعيان ما برگهاى آنند... سپس افزود: اگر كسى خدا را در ميان صفا و مروه هزارسال ، و سپس هزار سال ، و از آن پس هزار سال ، عبادت كند، تا همچون مشك كهنه شود، امامحبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش مى افكند، سپس اين آيه راتلاوت فرمود: قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ). جالب اين كه اين حديث آن چنان اشتهار يافته بود كه شاعر معروف كميت در اشعارش بهآن اشاره كرده ، مى گويد: وجدنا لكم فى آل حاميم آية تاولها منا تقى و معرب ما براى شما (خاندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در سوره هاى حاميم آيه اىيافتيم . كه گروه تقيه كننده آن را تاويل كرده ، و گروه آشكار كننده آن را آشكارابيان كرده اند. 6 - و نيز سيوطى در (الدر المنثور) از ابن جرير از ابى الديلم چنيننقل مى كند: هنگامى كه على بن الحسين (عليهماالسلام ) را به اسارت آوردند، و بر دردروازه دمشق نگهداشتند، مردى از اهل شام گفت : الحمدلله الذى قتلكم و استاصلكم !: (خدارا شكر كه شما را كشت ، و ريشه كن ساخت ! على بن الحسين (عليهماالسلام ) فرمود: آيا قرآن را خوانده اى ؟ گفت آرى ، فرمود: سورههاى حاميم را خوانده اى ، عرض كرد نه ، فرمود آيا اين آيه را نخوانده اىقل لااسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى ؟! گفت : آيا شما همانها هستيد كه در اين آيه اشاره شده ؟ فرمود: آرى . 7 - (زمخشرى ) در (كشاف ) حديثى نقل كرده كه فخررازى و قرطبى نيز درتفسيرشان از او اقتباس كرده اند: حديث مزبور به وضوح مقامآل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و اهميت حب آنها را بيان مى دارد، مى گويد:رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: من مات على حب آل محمد مات شهيدا. الا و من مات على حب آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مغفورا له . الا و من مات على حب آل محمد مات تائبا. الا و من مات على حب آل محمد مات مؤ منا مستكمل الايمان . الا و من مات على حب آل محمد بشره ملك الموت بالجنة ثم منكر و نكير. الا و من مات على حب آل محمد يزف الى الجنة كما تزف العروس الى بيت زوجها. الا و من مات على حب آل محمد فتح له فى قبره بابان الى الجنة . الا و من مات على حب آل محمد جعل الله قبره مزار ملائكة الرحمة . الا و من مات على حب آل محمد مات على السنة و الجماعة . الا و من مات على بغض آل محمد جاء يوم القيامه مكتوب بين عينيه آيس من رحمة الله الا و من مات على بغض آل محمد مات كافرا. الا و من مات على بغض آل محمد لم يشم رائحة الجنة : (هر كس با محبت آل محمد بميرد شهيد از دنيا رفته ). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بخشودهاست ). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود باتوبه از دنيا رفته ). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود مؤ منكامل الايمان از دنيا رفته ). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود فرشتهمرگ او را بشارت به بهشت مى دهد، و سپس منكر و نكير (فرشتگان مامور سؤال در برزخ ) به او بشارت دهند). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود او را بااحترام به سوى بهشت مى برند آنچنانكه عروس به خانه داماد). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود در قبراو دو در به سوى بهشت گشوده مى شود). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود قبر اورا زيارتگاه فرشتگان رحمت قرار مى دهد). (آگاه باشيد هر كس با محبت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود بر سنتو جماعت اسلام از دنيا رفته ). (آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا رود روزقيامت در حالى وارد عرصه محشر مى شود كه در پيشانى او نوشته شده : ماءيوس از رحمتخدا)! (آگاه باشيد هر كس با بغض آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برودكافر از دنيا رفته )! (آگاه باشيد هر كس با عداوت آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از دنيا برودبوى بهشت را استشمام نخواهد كرد). جالب اينكه فخر رازى بعد از ذكر اين حديث شريف كه صاحب كشاف آن را به صورتارسال مسلم ذكر كرده است مى افزايد: آل محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كسانى هستند كه بازگشت امرشان به او است ،كسانى كه ارتباطشان محكمتر و كاملتر باشدآل محسوب مى شوند، و شك نيست كه فاطمه و على و حسن و حسين محكمترين پيوند را بارسول خدا داشتند، و اين از مسلمات و مستفاد از احاديث متواتر است ، بنابراين لازم است كهآنها را آل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بدانيم .
|
|
|
|
|
|
|
|