|
|
|
|
|
|
مقدمه ايـن سـوره در مـكـه نـازلشده و 123 آيه است محتوا و فضيلت اين سوره مـشـهـور در مـيـان مـفـسـران ايـن اسـت كـه تـمـام ايـن سـوره در مـكـهنـازل شـده ، و طـبـق نـقل تاريخ القرآن ، چهل و نهمين سوره اى است كه بر پيامبر (صلىاللّه عـليـه و آله و سـلّم ) نـازل گـرديـد. و نـيـز طـبـق تـصـريـح بـعـضـى از مـفـسـراننزول اين سوره در اواخر سالهائى بود كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) در مكهبـه سـر مـى بـرد يـعـنـى بعد از مرگ ابو طالب و خديجه و طبعا در يكى از سخت تريندورانـهـاى زنـدگـانـى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه فشار دشمن و تبليغاتخشن و زهرآگينش بيش از هر زمان ديگر احساس مى شد. بـه هـمـيـن جـهـت در آغـاز ايـن سـوره ، تعبيراتى كه جنبه دلدارى و تسلى نسبت به پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مؤ منان دارد ديده مى شود. قـسـمـت عمده آيات سوره را سر گذشت پيامبران پيشين مخصوصا نوح كه با وجود نفراتكم بر دشمنان بسيار پيروز شدند تشكيل مى دهد. ذكر اين سر گذشتها هم وسيله آرامش خاطر براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ومؤ منان در برابر آن انبوه دشمنان بوده ، و هم درس عبرتى براى مخالفان نيرومندشان . و بـه هـر حـالآيـات ايـن سـوره ، هـمـانـنـد سـايـر سـوره هـاى مـكـى ،اصول معارف اسلام مخصوصا مبارزه با شرك و بت پرستى و توجيه به معاد و جهان پساز مـرگ و صـدق دعـوت پـيـامـبر را تشريح مى كند، و در لابلاى مباحث تهديدهاى شديدىنسبت به دشمنان ، و دستورهاى مؤ كدى در زمينه استقامت به مؤ منان ، ديده مى شود. در اين سوره علاوه بر حالات نوح پيامبر و مبارزات شديدش كه مشروحا آمـده اسـت بـه سـر گذشت هود و صالح و ابراهيم و لوط و موسى و مبارزات دامنه دارشانبر ضد شرك و كفر و انحراف و ستمگرى اشاره شده . اين سوره مرا پير كرد. آيـات ايـن سـوره به روشنى اين امر را اثبات مى كند كه مسلمانان هرگز نبايد به خاطركـثـرت دشـمـنـان و حـملات شديد آنان ميدان را خالى كنند، بلكه بايد هر روز بر استقامتخويش بيفزايند. به همين دليل در حديث معروفى مى خوانيم كه پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )فرمود شيبتنى سورة هود: سوره هود مرا پير كرد! و يـا ايـنـكـه هـنـگـامـى كـه يـارانـش عـرضـه داشـتـند آثار پيرى زودرس در چهره شما اىرسولخدا نمايان شده ، فرمود: شيبتنى هود و الواقعة : سوره هود و واقعه مرا پير كرد! و در بـعـضـى از روايـات سـوره مـرسلات و عم يتسائلون و تكوير و غير آن نيز اضافهشده است . و از ابـن عـبـاس در تـفـسـيـر ايـن حـديـث چـنـيـن نـقـل شـده كـه مـانـزل عـلى رسـول الله (صـلى اللّه عـليه و آله و سلّم ) آية كان اشد عليه و لا اشق من آيةفـاسـتـقم كما امرت و من تاب معك : هيچ آيه اى بر پيغمبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )شـديـدتـر و دشـوارتـر از آيـه اسـتـقـم كما امرت و من تاب معك ... (استقامت كن آنچنان كهدستور يافته اى و همچنين كسانى كه با تو هستند) نبود. بعضى از مفسران نقل كرده اند كه يكى از دانشمندان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را در خـواب ديـد، و از حـضـرتـش سـؤ ال كـرد، ايـنـكـه از شـمـانـقـل شـده سوره هود مرا پير كرد آيا علتش بيان سر گذشت امتهاى پيشين و هلاك آنها استفرمود: نه ، علتش آيه فاستقم كما امرت ... بود. بـه هـر حـال ايـن سـوره عـلاوه بـر ايـن آيـه ، آيـات تـكـان دهـنـده اى مـربـوط به قيامت وبـازپـرسـى در آن دادگـاه عدل الهى و آياتى پيرامون مجازات اقوام پيشين و دستوراتىدربـاره مـبـارزه با فساد دارد كه همگى مسئوليت آفرين است و جاى تعجب نيست كه انديشهدر اين مسئوليتها آدمى را پير كند. نكته ديگرى كه در اينجا بايد به آن توجه داشت اين است كه بسيارى از آيات اين سورهتـاكـيـدى اسـت بـر مـطـالبـى كـه در سـوره قـبـل يـعـنـى سوره يونس آمده است ، و آغازشمـخـصـوصـا درسـت شـبـيـه هـمان آغاز، و برداشتن نيز در بسيارى از موارد تاكيد بر همانمسائل است . تاثير معنوى اين سوره امـا در مورد فضيلت اين سوره ، در حديثى از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )آمـده اسـت : من قرء هذه السورة اعطى من الاجر و الثواب بعدد من صدق هودا و الانبياء عليهمالسـلام ، و مـن كـذب بـهـم ، و كان يوم القيامة فى درجة الشهداء، و حوسب حسابا يسيرا:كـسـى كـه اين سوره را بخواند، پاداش و ثوابى به تعداد كسانى كه به هود و سايرپـيـامـبران ايمان آوردند و كسانى كه آنها را انكار نمودند خواهد داشت ، و روز قيامت در مقامشهداء قرار مى گيرد، و حساب آسانى خواهد داشت . روشن است كه تنها تلاوت خشك و خالى اين اثر را ندارد بلكه تلاوت اين سوره تواءم با انديشه ، و سپس عمل است كه ، انسانرا به مؤ منان پيشين نزديك ، و ازمـنـكـران پـيـامـبـران دور مى سازد، و به همين دليل به تعداد هر يك از آنها پاداشى خواهدداشـت ، و چـون بـا شهيدان امتهاى گذشته هم هدف خواهد بود، جاى تعجب نيست كه در درجهآنان قرار گيرد، و حسابى ساده و آسان داشته باشد. و نـيـز از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: كسى كه اين سوره را بنويسد وبـا خود داشته باشد، خداوند نيروى فوق العادهاى به او خواهد داد، و كسى كه آن را بههمراه داشته باشد و با دشمن بجنگد بر او پيروز و غالب مى شود تا آنجا كه هر كس اورا ببيند از او مى ترسد! گـر چـه افـراد ظـاهـر بـيـن و راحت طلب از اينگونه احاديث چنين برداشت مى كنند كه فقطبودن خط و نقش قرآن با انسان براى رسيدن به اين هدفها كافى است ، ولى روشن استكـه مـنـظـور از داشـتـن ايـنـهـا بـا خـود آن اسـت كـه هـمـچـون يـكدسـتـورالعمل و برنامه زندگى همراه داشته باشد، پيوسته اين برنامه را بخواند و موبـه مـو اجـرا كـنـد، و مسلما چنين كار آنهمه آثار را نيز خواهد داشت ، چه اينكه در اين سورهدستور استقامت ، مبارزه با فساد همبستگى در راه هدف و قسمت زيادى از تجربيات و تاريخاقوام پيشين كه هر كدام از آنها يك درس پيروزى بر دشمن است ، وجود دارد. آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم الر كتب أ حكمت ءايته ثم فصلت من لدن حكيم خبير (1) أ لا تعبدوا إ لا الله إ ننى لكم منه نذير و بشير (2) و أ ن اسـتـغـفـروا ربـكـم ثـم تـوبـوا إ ليـه يـمـتـعـكـم مـتـعـا حـسـنـا إ لى أجل مسمى و يؤ ت كل ذى فضل فضله و إ ن تولوا فإ نى أ خاف عليكم عذاب يوم كبير (3) إ لى الله مرجعكم و هو على كل شى ء قدير (4)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان 1 - الر - ايـن كـتـابـى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده ، از نزد خداوندحكيم و آگاه (نازل گرديده است ). 2 - (دعـوت مـن ايـن اسـت ) كـه جـز الله را نـپـرستيد، من از سوى او براى شما بيم دهنده وبشارت دهنده ام . 3 - و ايـنـكـه از پـروردگـار خـويـش آمـرزش بطلبيد، سپس به سوى او باز گرديد تابـطرز نيكوئى شما را تا مدت معين (از مواهب زندگى اين جهان ) بهره مند سازد، و به هرصـاحـب فضيلتى بمقدار فضيلتش ببخشد، و اگر (از اين فرمان ) روى گردان شويد منبر شما از عذاب روز بزرگى بيمناكم . 4 - (بدانيد) بازگشت شما به سوى الله است و او بر هر چيز قادر است . تفسير : چهار اصل مهم در دعوت انبيا اين سوره همانند آغاز سوره گذشته و بسيارى از سوره هاى ديگر قرآن با بيان اهميت اينكـتـاب بزرگ آسمانى شروع مى شود، تا مردم به محتويات آن بيشتر توجه كنند، و باديده دقيقترى به آن بنگرند. ذكـر حـروف مـقـطـعـه الر خـود دليلى است بر اهميت اين كتاب بزرگ آسمانى كه با تماماعـجـاز و عـظـمـتـش از حـروف مقطعه ساده اى كه در اختيار همگان است همچون الف ، لام ، راءتشكيل شده است (الر). و بـه دنـبـال ايـن حـروف مقطعه يكى از ويژگيهاى قرآن مجيد را با دو جمله بيان مى كند،نخست اينكه كتابى است كه تمام آياتش متقن و مستحكم است (كتاب احكمت آياته ). و سپس شرح و تفصيل و بيان تمام نيازمنديهاى انسان در زمينه زندگى فردى و اجتماعىمادى و معنوى ، در آن بيان شده است (ثم فصلت ). ايـن كـتـاب بـزرگ بـا ايـن ويـژگـى از سـوى چـه كـسـىنازل شده است ؟ از نزد خدائى كه هم حكيم است و هم آگاه (من لدن حكيم خبير). بـه مـقـتـضـاى حـكـيم بودنش آيات قرآن را محكم ، و به مقتضاى خبير و آگاه بودنش آياتقـرآن را در بـخشهاى گوناگون ، طبق نيازهاى انسان بيان داشته است ، چرا كه تا كسىاز تـمـام جـزئيـات نـيـازهـاى روحـى و جـسـمـى انسان با خبر نباشد نمى تواند دستوراتشايسته تكامل آفرينى صادر كند. در واقع هر يك از صفات قرآن كه در اين آيه آمده ، از يكى از صفات خداوند سرچشمه مىگيرد، استحكام قرآن از حكمتش ، و شرح و تفصيل آن از خبير بودنش . در ايـنـكـه فـرق مـيـان احـكمت و فصلت چيست ؟ مفسران بحثهاى فراوان كرده اند و احتمالاتزيادى داده اند، اما آنچه نزديكتر از همه ، به مفهوم آيه فوق به نظر مى رسد اين است ،كه در جمله اول اين واقعيت بيان شده است كه قرآن مجموعه واحد به هم پيوسته اى است كههـمـچـون يـك بـناى محكم و استوار بر جا است و نشان مى دهد كه از سوى خداوند واحد يكتانازل شده ، و به همين دليل هيچگونه تضاد و اختلاف در ميان آياتش ديده نمى شود. امـا جـمـله دوم اشـاره بـه ايـن حـقيقت است كه اين كتاب در عين وحدت ، آنچنان شاخه ها و شعبفراوان دارد كه تمام نيازهاى روحى و جسمى انسانها را در زير پوشش خود قرار مى دهد،بنابراين در عين وحدت ، كثير است و در عين كثرت واحد. از آيـه بـعـد مهمترين و اساسى ترين محتواى قرآن يعنى توحيد و مبارزه با شرك را بهايـن صـورت بيان مى كند: نخستين دعوت من اين است كه جز خداوند يگانه يكتا را نپرستيد(الا تعبدوا الا الله ). و اين نخستين تفصيل از دستورات اين كتاب بزرگ است . و دومـيـن بـرنامه دعوتم اين است كه من براى شما از سوى او نذير و بشيرم : در برابرنـافـرمـانـيـهـا و ظـلم و فـسـاد و شـرك و كـفـر، شـمـا را بـيـم مـى دهـم ، و از عـكـسالعمل كارهايتان و مجازات الهى بر حذر مى دارم ، و در برابر اطاعت و پاكى و تقوا شما را بشارت به سرنوشتى سعادتبخش مى دهم (اننى لكم منه نذير وبشير). سومين دعوتم اين است كه از گناهان خويش استغفار كنيد، و از آلودگيها خود را شستشو دهيد(و ان استغفروا ربكم ) و چـهـارمين دعوتم اين است كه به سوى او باز گرديد و پس از شستشوى از گناه و پاكشدن در سايه استغفار، خود را به صفات الهى بيارائيد كه بازگشت به سوى او چيزىجز اقتباس از صفات او نيست (ثم توبوا اليه ). در واقـع چـهار مرحله از مراحل مهم دعوت به سوى حق در ضمن چهار جمله بيان شده است كهدو قـسـمـت آن جـنـبـه عـقـيـدتـى و زيـر بـنـائى دارد، و دو قـسـمـت جـنبه عملى و رو بنائى :قبول اصل توحيد و مبارزه با شرك و قبول رسالت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) دو اصل اعتقادى است . و شـسـتـشـوى از گـنـاه و تخلق به صفات الهى كه سازندگى را به تمام معنى از نظرعـمـل در بر دارد، دو دستور عملى قرآن است ، و اگر درست بينديشيم تمام محتواى قرآن درايـن چهار بخش خلاصه مى شود، اين فهرستى است براى همه قرآن و براى تمام محتواىاين سوره . سپس نتيجه هاى عملى موافقت يا مخالفت با اين چهار دستور را چنين بيان مى كند: هر گاه به اين برنامه ها جامه عمل بپوشانيد خداوند تا پايان عمر شما را از زندگانىسـعـادتـبـخـش ايـن دنـيـا بـهـره مـنـد و مـتـمـتـع مـى سـازد (يـمـتـعـكـم مـتـاعـا حـسـنـا الىاجل مسمى ). و از آن بـالاتـر ايـنـكـه بـه هـر كـس بـه اندازه كارش ، بهره مى دهد و تفاوت مردم را درچگونگى عمل به اين چهار اصل به هيچوجه ناديده نمى گيرد، بلكه بـه هـر صـاحـب فـضـيـلتـى بـه انـدازه فـضـيـلتـش عـطـا مـى كـنـد (و يـؤ تكل ذى فضل فضله ). و امـا اگـر راه مـخـالفت را پيش گيريد، و در برابر اين دستورهاى چهارگانه عقيدتى وعـمـلى سـرپيچى كنيد، من از عذاب روز بزرگى بر شما بيمناكم همان روز كه در دادگاهبزرگ عدل الهى حضور مى يابيد (و ان تولوا فانى اخاف عليكم عذاب يوم كبير). بـه هـر حـال بـدانـيـد كـه هـر كس باشيد، و در هر مقام و منزلتى قرار گيريد، سرانجامبازگشت همه شما به سوى خدا است (الى الله مرجعكم ). و اين جمله اشاره به اصل پنجمى از اصول تفصيلى قرآن يعنى مساله معاد و رستاخيز است. امـا هـيـچـگـاه فـكر نكنيد كه قدرت شما در برابر قدرت خدا اهميتى دارد، يا مى توانيد ازفـرمـان او، و دادگـاه عـدالتـش فـرار كـنـيـد، و نـيـز تـصـور نـكـنـيـد كـه او نـمى توانداستخوانهاى پوسيده شما را بعد از مرگ جمع آورى كند، و لباس حيات و زندگى نوينىبـر آن بـپـوشـانـد چـرا كـه او بـر هـمـه چـيـز قـادر و تـوانـاسـت (و هـو عـلىكل شيى ء قدير). پيوند دين و دنيا هنوز كم نيستند كسانى كه گمان مى كنند دين دارى فقط براى آباد ساختن سراى آخرت وراحتى پس از مرگ است و اعمال نيك توشه اى است براى سراى ديگر و به نقش مذهب پاكو اصيل در زندگى اين جهان بكلى بى اعتنا هستند، و يا اهميت كمى براى آن قائلند. در حـالى كـه مـذهـب پـيـش از آنـكه سراى آخرت را آباد كند، آباد كننده سراى دنيا است ، واصولا تا مذهب در اين زندگى اثر نگذارد تاثيرى براى آن زندگى نخواهد داشت ! قـرآن بـا صـراحـت ايـن موضوع را در آيات بسيارى عنوان كرده است و حتى گاه دست روىجزئيات مسائل گذاشته چنانكه در سوره نوح از زبان اين پيامبر بزرگ خطاب به قومشمـى خـوانـيـم : و ان اسـتـغـفـروا ربـكـم انـه كـان غـفـارايـرسـل السـمـاء عـليـكـم مـدرارا و يـمـددكـم بـامـوال و بـنـيـن ويجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا: من به آنها گفتم از گناهان خود استغفار كنيد و با آبتـوبـه آنـهـا را بشوئيد كه خدا آمرزنده است ، تا بركات آسمان را پى در پى بر شمافرو فرستد، و با اموال و فرزندان شما را يارى بخشد و باغهاى سرسبز و نهرهاى آبجارى در اختيارتان قرار دهد (نوح - 9 - 11). بـعـضـى پـيـونـد اين مواهب مادى دنيا را با استغفار و شستشوى از گناه منحصرا يك پيوندمعنوى و ناشناخته مى دانند، در حالى كه دليل ندارد براى همه اينها تفسير ناشناخته كنيم. چـه كـسـى نمى داند كه دروغ و تقلب و دزدى و فساد شيرازه زندگى اجتماعى را بهم مىريزد؟ چـه كـسـى نـمـى دانـد كه ظلم و ستم و تبعيض و اجحاف آسمان زندگى انسانها را تيره وتار مى كند؟ و چه كسى در اين حقيقت شك دارد كه با قبولاصـل تـوحـيـد و سـاخـتـن يـك جـامـعـه تـوحـيـدى بـر اسـاسقـبـول رهـبـرى پـيـامـبـران ، و پاكسازى محيط از گناه و آراستگى به ارزشهاى انسانى -يـعـنـى هـمـان چـهـار اصلى كه در آيات فوق به آن اشاره شده - جامعه به سوى يك هدفتكاملى پيش مى رود و محيطى امن و امان ، آكنده از صلح و صفا آباد و آزاد به وجود مى آيد. بـه هـمـيـن دليـل در آيـات فـوق پـس از ذكـر ايـن چـهـاراصـل مـى خـوانـيـم : يـمـتـعـكـم مـتـاعـا حـسـنـا الى اجـل مـسـمـى : اگـر ايـناصول را به كار بنديد تا پايان عمر به طرز شايسته و نيكوئى بهره مند خواهيد شد. آيه و ترجمه
أ لا إ نـهـم يـثـنـون صـدورهـم ليـسـتـخفوا منه أ لا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و مايعلنون إ نه عليم بذات الصدور (5)
|
ترجمه :
5 - آگاه باشيد هنگامى كه آنها (سرها را بهم نزديك ساخته و سينه هاشان را در كنار همقـرار مـى دهـنـد تا خود (و سخنان خويش ) را از او (پيامبر) پنهان دارند آگاه باشيد آنگاهكـه آنـهـا لبـاسـهـايشان را بخود مى پيچند و خويش را در آن پنهان مى دارند (خداوند) ازدرون و برون آنها با خبر است ، چرا كه او از اسرار درون سينه ها آگاه است . تفسير : گر چه بعضى از مفسران شان نزولهائى براى اين آيه ذكر كرده اند از جمله اينكه : آيهدرباره اخنس بن شريق منافق نازل شده است كه مردى شيرين زبان و پشت هم انداز بود ودر بـرابـر پـيـامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اظهار دوستى و محبت مى كرد، ولى درباطن عدوات مى ورزيد. و نـيـز از امـام بـاقـر (عـليـه السـلام ) از جـابـر بـن عـبـد الله چـنـيـننقل شده كه گروهى از مشركان هنگامى كه از برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) مى گذشتند سر خود را به زير افكنده حتى سر را با لباس خويش مى پوشاندند تاپـيـامـبـر (صـلى اللّه عـليـه و آله و سـلّم ) آنـان را نـبـيـنـد ايـن آيـه دربـاره آنـاننازل گشت . ولى در هـر حال آيه بطور كلى اشاره به يكى از كارهاى احمقانه دشمنان اسلام و پيامبر(صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كند كه با استفاده از روش نفاق آميز و دور كشى از حقمى خواستند ماهيت خود را از نظرها پنهان سازند تا گفتار حق را نشنوند. لذا مـى گـويـد: آگـاه بـاشـيـد آنـهـا عـداوت پـيـامـبـر را دردل مخفى مى دارند و سـرهـا را به زير افكنده سينه را به جلو خم مى كنند تا خود را از نظر او پنهان دارند(الا انهم يثنون صدورهم ليستخفوا منه ). براى فهم دقيق معنى آيه بايد مفهوم جمله يثنون به درستى روشن شود. يثنون از ماده ثنى بر وزن سنگ در اصل به معنى نزديك ساختن قسمتهاى مختلف چيزى بهيكديگر است ، مثلا در مورد تا كردن لباس و پارچه گفته مى شود: ثنى ثوبه و اينكهبه دو نفر اثنان گفته مى شود به خاطر آن است كه يكى را در كنار ديگر قرار مى دهيم ،و اگـر بـه مـداحى كردن ثنا خوانى گفته مى شود به خاطر آن است كه صفات برجستهطرف را يكى پس از ديگرى مى شمرند. اين ماده به معنى خم شدن نيز آمده است چرا كه انسان با اين كار قسمتهائى از بدن خود رابيكديگر نزديك مى سازد. و نـيـز بـه مـعـنى در دل گرفتن كينه و عداوت آمده است ، چرا كه با اين كار انسان عداوتشـخـص يا چيزى را به دل نزديك مى سازد. اين تعبير در ادبيات عرب ديده مى شود كه :اثـنـونـى صـدره عـلى البـغـضـاء: او كـيـنـه مـرا بـهدل گرفت . با توجه به آنچه ذكر شد چنين به نظر مى رسد كه تعبير فوق ممكن است اشاره به هرگـونه مخفى كارى ظاهرى و باطنى دشمنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) باشدكـه از يـكـسـو بـا در دل داشـتن كينه و عداوتش در ظاهر با زبان شيرين اظهار دوستى مىكردند، و از سوى ديگر به هنگام گفتگو با يكديگر سرها را به هم نزديك و سينه ها رابه عقب داده و حتى لباسها را به سر مى كشيدند كه بدگوئيها و توطئه ها را به صورت مرموزى به يكديگر برسانند، تا كسى از راز آنها آگاه نشود. لذا قـرآن بـلافـاصـله اضافه مى كند آگاه باشيد آنها هنگامى كه خود را در جامه هاشانپنهان مى دارند پروردگار پنهان و آشكار آنان را مى داند (الا حين يستغشون ثيابهم يعلم ما يسرون و ما يعلنون ). چرا كه او از اسرار درون سينه ها آگاه است (انه عليم بذات الصدور). آيه و ترجمه
و مـا مـن دابـة فـى الا رض إ لا عـلى الله رزقـهـا و يـعـلم مـسـتـقـرهـا و مـسـتـودعـهـاكل فى كتب مبين (6)
|
ترجمه :
6 - هـيـچ جـنـبـنـده اى در زمـيـن نـيـسـت مـگـر ايـنـكـه روزى او بـر خـدا اسـت ، او قـرارگـاه ومحل نقل و انتقالش را مى داند، همه اينها در كتاب آشكارى (لوح محفوظ علم خداوند) ثبت است. تفسير : همه ميهمان اويند! در آخـريـن آيـه اى كـه گـذشـت اشـاره اى به وسعت علم پروردگار و احاطه او به اسرارنـهان و آشكار شده بود، آيه مورد بحث در حقيقت دليلى براى آن محسوب مى شود، چرا كهاز روزى دادن خـداونـد بـه همه موجودات سخن مى گويد، همان كارى كه بدون احاطه علمىكامل به همه جهان امكان پذير نيست ! نخست مى گويد: هيچ دابه اى در روى زمين نيست مگر اينكه رزق و روزى آن بر خدا است ، وقـرارگـاه او را مـى دانـد، و از نـقـاطـى كـه از قـرارگـاهـش بـه آنمنتقل مى شود (نيز) باخبر است و در هر جا باشد روزيش را به او مى رساند (و ما من دابة فى الارض الاعلى الله رزقها و يعلم مستقرها و مستودعها). تـمـام ايـن حـقـائق بـا هـمـه حدود و مرزهايش در كتاب مبين و لوح محفوظ علم خداوند ثبت است(كل فى كتاب مبين ). نكته ها : براى فهم معنى آيه به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - گـر چـه دابـة از مـاده دبيب به معنى آهسته راه رفتن ، و قدمهاى كوتاه برداشتن است ،ولى از نـظـر مـفـهـوم لغـوى هـر گـونـه جـنـبـنـده اى راشـامـل مى شود اما گاهى به خصوص اسب و يا هر حيوان سوارى اطلاق مى گردد، و روشناسـت كـه در آيـه مـورد بـحـث تـمـام مـوجـودات زنـده و هـمـه جـنـبـنـدگـان راشامل است . 2 - رزق به معنى عطاء و بخشش مستمر است ، و از آنجا كه روزى الهى عطاى مستمر او بهموجودات است به آن رزق گفته مى شود. ايـن نـكـتـه نـيـز لازم بـه تذكر است كه مفهوم آن تنها در نيازهاى مادى خلاصه نمى شودبلكه هر گونه عطاى مادى و معنوى را شامل مى گردد، لذا مى گوئيم : اللهم ارزقنى علماتاما: خداوندا علم كامل به من روزى كن و يا مى گوئيم : اللهم ارزقنى الشهادة فى سبيلك: خداوندا شهادت در راهت را نصيب من بگردان . البـتـه در آيـه مـورد بـحث ممكن است نظر بيشتر روى ارزاق مادى بوده باشد، هر چند ارادهمفهوم عام نيز چندان بعيد نيست . 3 - مـسـتـقر در اصل به معنى قرارگاه است ، زيرا ريشه اين لغت از ماده قر (بر وزن حر)به معنى سرماى شديد مى باشد كه انسان و موجودات زنده را خانه نشين مى كند، به همينجهت به معنى سكون و توقف نيز آمده است . مستودع و وديعه از يك ماده است ، و در اصل به معنى رها كردن چيزى است ، و از آنـجـا كـه امـور نـاپـايـدار رهـا مـى شـونـد، و بـه حـالتاول باز مى گردند، به هر امر ناپايدار، مستودع گفته مى شود، وديعه را نيز به خاطراينكه سرانجام بايد محل خود را رها كند و به صاحب اصلى باز گردد وديعه گفته اند. در حقيقت آيه فوق مى گويد: تصور نشود كه خداوند تنها به جنبندگانى كه در جايگاهاصـلى قـرار دارنـد روزى مـى بـخـشـد و بـه اصـطلاح سهميه آنها را در خانه هايشان مىآورنـد، بـلكـه هـر كـجـا بـاشـنـد و در هر وضع و شرائطى قرار گيرند، سهم آنها را ازروزى به آنان مى بخشد چرا كه هم جايگاه اصلى آنان را مى داند و هم از تمام نقاطى كهبـه آن نـقـل و مـكـان مـى كـنـنـد بـاخـبـر اسـت . از حـيـوانـاتغـول پـيـكـر دريائى گرفته تا جنبندگان بسيار كوچكى كه به زحمت به چشم ديده مىشوند هر يك مناسب حالشان آنچه را لازم دارند مقرر كرده است . اين روزى به اندازه اى حساب شده و مناسب حال موجودات است كه از نظر كميت و كيفيت كاملامـنـطـبـق بر خواسته ها و نيازهاى آنها است ، حتى غذاى كودكى كه در رحم مادر است ، هر ماهبـلكـه هـر روز، بـا مـاه و روز ديگر تفاوت دارد هر چند ظاهرا يكنوع خون بيشتر نيست ، ونـيـز كودك در دوران شيرخوارگى با اينكه ظاهرا ماههاى پى در پى غذاى واحدى دارد، اماتركيب اين شير هر روز با روز ديگر متفاوت است !. 4 - كـتـاب مبين به معنى نوشته آشكار است و اشاره به مرحله اى از علم وسيع پروردگارمى باشد كه گاهى از آن تعبير به لوح محفوظ مى شود. مـمكن است اين تعبير اشاره به اين باشد كه هيچكس نبايد براى به دست آوردن روزى خودكـمـتـريـن نـگرانى به خويش راه دهد، و تصور كند ممكن است در گرفتن سهم خويش ، بهاصـطـلاح ، از قـلم بيفتد، چرا كه نام همگى در كتاب آشكارى ثبت است ، كتابى كه همه رااحصاء كرده و آشكارا بيان مى كند. آيـا اگـر در يـك مـؤ سـسـه نـام تـمام كارمندان و كاركنان در دفترى به روشنى ثبت شدهباشد احتمال از قلم افتادن كسى مى رود؟! تقسيم ارزاق و تلاش براى زندگى در مورد رزق بحثهاى مهمى است كه قسمتى از آن را در اينجا از نظر مى گذرانيم : 1 - رزق - هـمـانـگـونـه كـه گفتيم - در لغت بمعنى بخشش مستمر و متداوم است اعم از اينكهمـادى باشد يا معنوى ، بنابراين هر گونه بهره اى را كه خداوند نصيب بندگان مى كنداز مواد غذائى و مسكن و پوشاك ، و يا علم و عقل و فهم و ايمان و اخلاص به همه اينها رزقگـفـتـه مـى شود، و آنها كه مفهوم اين كلمه را محدود به جنبه هاى مادى مى كنند، توجه بهمـوارد اسـتـعـمـال آن دقـيـقـا نـدارنـد، قـرآن دربـاره شـهـيـدان راه حـق مـى گـويـدبـل احـيـاء عـنـد ربـهـم يـرزقـون : آنـهـا زنـده اند و نزد پروردگارشان روزى مى برند(آل عمران - 169) روشن است كه روزى شهيدان ، آن هم در جهان برزخ ، نعمتهاى مادى نيست، بـلكـه هـمـان مـواهـب مـعـنـوى اسـت كـه حـتـى تـصـورش بـراى مـا در ايـن زنـدگـى مـادىمشكل است . 2 - مـسـاله تـامـيـن نـيـازمـنديهاى موجودات زنده - و به تعبير ديگر رزق و روزى آنها - ازجـالبـتـريـن مـسـائلى اسـت كـه بـا گـذشـت زمـان و پيشرفت علم ، پرده از روى اسرار آنبرداشته مى شود، و صحنه هاى شگفت انگيز تازه اى از آن بوسيله علم فاش مى گردد. در گـذشته همه دانشمندان در فكر بودند كه اگر در اعماق درياها موجودات زنده اى وجودداشـته باشد غذاى آنها از چه راهى تامين مى شود، زيرا ريشه اصلى غذاها به نباتات وگياهان باز مى گردد كه آن هم نيازمند به نور آفتاب است ، و در اعماق بيش از 700 مترمطلقا نورى وجود ندارد و يك شب تاريك ابدى بر آن سايه افكنده است . ولى بزودى روشن شد كه نور آفتاب ، گياهان ذرهبينى را در سطح آب ، و در بستر امواجپـرورش مـى دهـد، و هـنـگـامـى كـه مرحله تكاملى خود را پيمود، همچون ميوه رسيده اى ، بهاعـمـاق دريـا فـرو مـى رود، و سـفـره نـعـمت را براى موجودات زنده ژرفناى آب فراهم مىسازند. از سوى ديگر بسيارند پرندگانى كه از ماهيان دريا تغذيه مى كنند حتى انواعى از شبپـره وجـود دارد، كـه در ظـلمـت شب همچون يك غواص ماهر به اعماق آب فرو مى رود و صيدخـود را كـه بـا امـواج مـخـصـوص رادار مـانندى كه از بينى آنها بيرون فرستاده مى شودشناسائى و نشانه گيرى كرده اند بيرون مى آورد. روزى بـعـضـى از انـواع پـرندگان در لابلاى دندانهاى پاره اى از حيوانات عظيم الجثهدريـا نـهفته شده ! اين حيوانات كه پس از تغذيه از حيوانات دريائى دندانهايشان احتياجبـه يـك خـلال طـبـيـعى : دارد به ساحل مى آيند، دهانشان را كه بى شباهت به غار كوچكىنـيـسـت بـاز نـگه مى دارند، آن گروه از پرندگان كه روزيشان در اينجا حواله شده استبـدون هـيـچگونه وحشت و اضطراب وارد اين غار مى شوند، و به جستجوى روزى خويش درلابـلاى دنـدانـهـاى حـيوان غول پيكر مى پردازند، هم شكمى از اين غذاى آماده از عزا در مىآورنـد، و هـم حيوان را از اين مواد مزاحم راحت مى سازند، و هنگامى كه برنامه هر دو پايانپـذيـرفت ، و آنها به خارج پرواز كردند، حيوان با احساس آرامش دهان را به روى هم مىگذارد و به اعماق آب فرو مى رود! طـرز روزى رسـاندن خداوند به موجودات مختلف ، راستى حيرت انگيز است ، از جنينى كهدر شـكـم مـادر قرار گرفته و هيچكس بهيچوجه در آن ظلمتكده اسرار آميز به او دسترسىنـدارد، تـا حـشـرات گـونـاگونى كه در اعماق تاريك زمين و لانه هاى پرپيچ و خم و درلابـلاى درخـتان و بر فراز كوهها و در قعر دره ها زندگى دارند از ديدگاه علم او هرگزمـخـفـى و پـنهان نيستند، و همانگونه كه قرآن مى گويد خداوند، هم جايگاه و آدرس اصلىآنها را مى داند و هم محل سيار آنان را، و هر جا باشند روزى آنان را به آنان حواله مى كند. جـالب ايـنـكـه در آيات فوق به هنگام بحث از روزى خواران تعبير به دابه و جنبنده شدهاست و اين اشاره لطيفى به مساله رابطه انرژى و حركت است ، مى دانيم هر جا حركتى وجود دارد نيازمند به ماده انرژى زا است يعنى ماده اى كه منشا حركتگـردد، قـرآن نـيـز در آيـات مـورد بـحث مى گويد خدا به تمام موجودات متحرك روزى مىبخشد! و اگر حركت را به معنى وسيعش تفسير كنيم گياهان را هم در بر مى گيرد، زيرا آنها نيزيـك حـركـت بـسـيـار دقـيـق و ظـريـف در مـسـيـر نـمـو دارنـد، بـه هـمـيـندليل در فلسفه ما يكى از اقسام حركت را مساله نمو شمرده اند. 3 - آيـا روزى هـر كس از آغاز تا پايان عمر تعيين شده ، و خواه ناخواه به او مى رسد؟ ياايـنـكـه بـايـد بـه دنـبـال آن رفـت و بـه گـفـتـه شـاعـر شـرطعقل است جستن از درها! بعضى از افراد سست و بى حال به اتكاء تعبيراتى همانند آيه فوق ، يا رواياتى كهروزى را مقدر و معين معرفى مى كند فكر مى كنند لزومى ندارد كه انسان براى تهيه معاشزيـاد تـلاش كـنـد، چـرا كـه روزى مـقـدر اسـت و بـه هـرحال به انسان مى رسد، و هيچ دهان بازى بدون روزى نمى ماند! اين چنين افراد نادان كه شناختشان درباره دين و مذهب فوق العاده سست و ضعيف است بهانهبه دست دشمنان مى دهند كه مذهب عاملى است براى تخدير و ركود اقتصادى و خاموش كردنفـعـاليـتـهـاى مـثبت زندگى ، و تن در دادن به انواع محروميتها، به عذر اينكه اگر فلانمـوهـبـت نـصـيـب من نشده حتما روزى من نبوده ، اگر روزى من بود بدون چون و چرا به من مىرسيد و اين فرصت خوبى بدست استثمارگران مى دهد كه هر چه بيشتر خلقهاى محروم رابدوشند و آنها را از ابتدائى ترين وسائل زندگى محروم سازند. در حـالى كـه مـخـتـصـر آشنائى به قرآن و احاديث اسلامى براى پى بردن به اين حقيقتكافى است كه اسلام پايه هر گونه بهره گيرى مادى و معنوى انسان را سعى و كـوشـش و تـلاش مـى شمرد تا آنجا كه در جمله شعارگونه قرآنى ليس للانسان الا ماسعى بهره انسان را منحصرا در كوشش و كارش قرار مى دهد. پـيـشـوايان اسلامى براى اينكه سرمشقى به ديگران بدهند در بسيارى از مواقع كار مىكردند كارهائى سخت و توانفرسا. پـيـامـبـران پـيـشـين نيز از اين قانون مستثنى نبودند، از چوپانى گرفته ، تا خياطى ، وزرهـبـافـى و كـشـاورزى ، اگـر مفهوم تضمين روزى از طرف خدا، نشستن در خانه و انتظاررسـيـدن روزى بـاشـد، نـبـايـد پـيامبران و امامان كه از همه آشناتر به مفاهيم دينى هستنداينهمه براى روزى تلاش كنند. بـنـابـرايـن مـا هـم مـى گـوئيـم روزى هـر كـس مـقـدر و ثـابـت اسـت ، ولى در عـيـنحـال مـشـروط بـه تـلاش و كـوشـش مـى بـاشـد، و هـر گـاه ايـن شـرطحاصل نشود مشروط نيز از ميان خواهد رفت . اين درست به آن مى ماند كه مى گوئيم هر كساجـلى دارد و مـقـدار مـعـينى از عمر مسلما مفهوم اين سخن آن نيست كه اگر انسان حتى دست بهانـتـحـار و خـودكـشـى و يـا تـغـذيـه از مـواد زيـانـبـخـش بـزنـد تـااجـل مـعـيـنـى زنـده مـى مـانـد، مـفـهـومـش ايـن اسـت كـه ايـن بـدن اسـتـعـداد بـقـاء تا يك مدتقـابـل مـلاحـظـه دارد امـا مـشـروط بـه ايـنـكـه اصول بهداشت را رعايت كند و از موارد خطربپرهيزد، و آنچه سبب مرگ زودرس مى شود از خود دور كند. نـكـتـه مـهـم اين است كه آيات و روايات مربوط به معين بودن روزى در واقع ترمزى استروى افكار مردم حريص و دنياپرست كه براى تامين زندگى به هر در مى زنند، و هر ظلمو جنايتى را مرتكب مى شوند، به گمان اينكه اگر چنين نكنند زندگيشان تامين نمى شود. آيات قرآن و احاديث اسلامى به اين گونه افراد هشدار مى دهد كه بيهوده دست و پا نكنند،و از طـريـق نـامـعـقـول و نامشروع براى تهيه روزى تلاش ننمايند، همين اندازه كه آنها درطريق مشروع گام بگذارند و تلاش و كوشش كنند مطمئن باشند خداوند از اين راه همه نيازمنديهاى آنها را تامين مى كند. خدائى كه آنها را در ظلمتكده رحم فراموش نكرد. خـدائى كـه بـه هـنـگـام طفوليت كه توانائى بر تغذيه از مواد غذائى اين جهان نداشتندروزيشان را قبل از تولد به پستان مادر مهربان حواله كرد. خـدائى كـه بـه هـنـگـام پـايـان دوران شـيـرخـوارگـى در آنحـال كـه نـاتـوان بـودنـد، روزيشان را به دست پدر پر مهرى داد كه صبح تا شام جانبكند و خوشحال باشد كه براى تهيه غذاى فرزندانم زحمت مى كشم . آرى ايـن خـدا چـگـونه ممكن است به هنگامى كه انسان بزرگ مى شود و توانائى و قدرتبـه هـر گـونـه كـار و فـعـاليـت پـيـدا مـى كـنـد او را فـرامـوش نـمـايـد، آيـاعـقـل و ايـمان اجازه مى دهد كه انسان در چنين حالى به گمان اينكه ممكن است روزيش فراهمنشود در وادى گناه و ظلم و ستم و تجاوز به حقوق ديگران گام بگذارد و حريصانه بهغصب حق مستضعفان پردازد. البـتـه نـمـى تـوان انـكـار كـرد كـه بـعـضـى از روزيـهـاسـت چـه انـسـان بـهدنبال آن برود، يا نرود، به سراغ او مى آيند. آيا مى توان انكار كرد كه نور آفتاب بدون تلاش ما به خانه ما مى تابد و يا باران وهـوا بـدون كـوشـش و فـعـاليـت بـه سـراغ مـا مـى شـتـابـد؟ آيـا مـى تـوان انكار كرد كهعقل و هوش و استعدادى كه از روز نخست در وجود ما ذخيره شده به تلاش ما نبوده است !؟ ولى ايـنـگـونـه مـواهـب بـه اصطلاح باد آورده و يا به تعبير صحيحتر مواهبى كه بدونتـلاش ، بـه لطـف خـدا، بـه مـا رسيده اگر با تلاش و كوشش خود از آن بطور صحيحىنگهدارى نكنيم آنها نيز از دست ما خواهد رفت ، و يا بى اثر مى ماند. حـديـث مـعروفى كه از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: و اعلم يا بنى ! ان الرزقرزقان رزق تطلبه و رزق يطلبك : بدان فرزندم ، روزى دو گونه است ، يـك نوع آن همان روزيهائى است كه تو بايد به جستجويش برخيزى ، و گونه ديگرشروزيـهـائى اسـت كـه آن در جـسـتـجوى تو است و به سراغ تو مى آيد نيز اشاره به همينحقيقت است . ايـن را نـيـز نـمـى تـوان انـكـار كـرد كـه در پـاره اى از مـوارد انـسـان بـهدنـبـال چـيـزى نمى رود، ولى بر اثر يك سلسله تصادفها، موهبتى نصيب او مى شود، اينحـوادث گـر چه در نظر ما تصادف است اما در واقع و از نظر سازمان آفرينش حسابى درآن مـى بـاشـد، بـدون شـك حساب اين گونه روزيها از روزيهائى كه در پرتو تلاش وكوشش بدست مى آيند جدا است ، و حديث بالا ممكن است اشاره به اينها نيز باشد. ولى به هر حال نكته اساسى اين است كه تمام تعليمات اسلامى به ما مى گويد براىتـامـيـن زنـدگـى بـهـتر چه مادى و چه معنوى بايد تلاش بيشتر كرد، و فرار از كار بهگمان مقسوم بودن روزى غلط است . 4 - در آيـات مـورد بـحث تنها اشاره به مساله رزق و روزى شده ، در حالى كه در چند آيهبـعـد، آنـجـا كـه سـخـن از بـنـدگـان توبه كار و باايمان مى گويد اشاره به متاع حسن(بهره بردارى و تمتع شايسته ) شده است . مقابله اين دو با يكديگر اين مطلب را به ما مى فهماند كه براى همه جنبندگان : انسانها،حـشـرات ، درنـدگان ، نيكان و بدان ، همگى بهره اى از روزى است ، ولى متاع حسن و مواهبشايسته و ارزنده تنها مخصوص انسانهاى با ايمانى است كه خود را با آب توبه از هرگونه گناه و آلودگى شستشو داده اند، و نعمتهاى خدا را در مسير اطاعت فرمانش بكار مىگيرند نه در طريق هوا و هوسهاى سركش !. آيه و ترجمه
و هـو الذى خلق السموت و الا رض فى ستة أ يام و كان عرشه على الماء ليبلوكم أ يكم أحـسـن عـمـلا و لئن قلت إ نكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا إ ن هذا إ لا سحرمبين (7)
|
ترجمه :
7 - او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز (شش دوران ) آفريد و عرش (قدرت ) اوبـر آب قـرار داشـت ، (بـخـاطر اين آفريد) تا شما را آزمايش كند تا كداميك عملتان بهتراسـت و اگر بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد مسلما كافران مى گويند اينسحر آشكارى است !. تفسير : هدف آفرينش در ايـن آيـه از سه نكته اساسى بحث شده است : نخست از آفرينش جهان هستى و مخصوصاآغـاز آفـريـنـش كـه نـشـانـه قـدرت پـروردگـار ودليـل عـظمت او است : او كسى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد (و هو الذى خلقالسماوات و الارض فى ستة ايام ). نـيـاز به توضيح ندارد كه منظور از روز در اينجا روز معمولى بيست و چهار ساعته نيستزيـرا آن زمـان كـه آسـمـان و زمـين وجود نداشت ، نه كره زمين بود و نه حركت بيست و چهارسـاعـته اش بدور خود، بلكه منظور از آن - چنانكه سابقا هم گفته ايم - دوران است ، خواهايـن دوران كـوتـاه بـاشـد و خـواه بـسـيـار طـولانـى و حـتـى بـه مـقـدار مـليـاردهـاسال ، و چون در ذيل آيه 54 سوره اعراف شرح كافى و جامع در اين زمينه داده ايم نيازىبه تكرار نيست (به تفسير نمونه جلد 6 صفحه 200 به بعد مراجعه فرمائيد) و نيز همانجا يادآور شديم كه آفرينش جهان در شش دوران متوالى و پى در پى با اينكهخـدا قـدرت داشـت تـمـام عـالم را در يـك لحـظـه بيافريند به خاطر آنست كه اين آفرينشتـدريـجـى كـه هـر زمـان چـهـره تـازه و رنـگ نـو وشكل بديعى پيدا مى كند، بهتر و بيشتر، قدرت و عظمت خدا را معرفى مى نمايد. او مـى خـواسـت قـدرت خـويـش را در هـزاران چهره بنمايد، نه تنها در يك چهره ، در هزارانلبـاس حـكـمـتـش را نشان دهد، نه تنها در يك لباس ، تا شناخت ذات پاكش و همچنين شناختقـدرت و حـكـمـتـش آسـانـتـر و روشـنتر باشد، و دلائلى به تعداد ايام و سالها و قرون واعصارى كه بر عالم گذشته است ، براى معرفتش در اختيار ما باشد. سپس اضافه مى كند: و عرش او (عرش خداوند) بر آب قرار داشت (و كان عرشه على الماء). براى فهم تفسير اين جمله بايد به مفهوم دو كلمه عرش و ماء آشنا شويم : عـرش در اصـل بـه مـعـنـى سقف يا شيئى سقفدار است ، و به تختهاى بلند همانند تختهاىسلاطين گذشته نيز عرش گفته مى شود و همچنين داربستهائى كه درختهاى مو و مانند آنراروى آن قرار مى دهند. امـا ايـن كـلمـه بـعـدا بـه مـعنى قدرت نيز به كار رفته است ، همانگونه كه واژه تخت درفارسى نيز به همين معنى استعمال مى شود: در عـربـى گـفـتـه مـى شـود فـلان اسـتـوى عـلى عـرشـه - او -ثـل عرشه : فلانكس بر تخت نشست يا تختش فرو ريخت كنايه از اينكه به قدرت رسيدو يا قدرتش نابود شد، در فارسى نيز مى گوئيم فلانكس را بر تخت نشاندند و يا ازتخت بپائينش كشيدند. ايـن نـكته را نيز بايد توجه داشت كه گاهى كلمه عرش به معنى مجموعه جهان هستى استزيـرا تـخت قدرت خداوند همه اين جهان را فرا مى گيرد و اما كلمه ماء معنى معمولى آن آباسـت ، امـا گـاهـى بـه هـر شـئى مـايـع مـاء گـفـتـه مـى شـود مـانـنـد فـلزات مـايـع وامثال آن . بـا آنـچـه در تـفـسـيـر ايـن دو كلمه گفتيم چنين استفاده مى شود كه در آغاز آفرينش ، جهانهـسـتـى بـه صـورت مـواد مـذابـى بـود (يـا گـازهـاى فـوق العـاده فـشـرده كـهشكل مواد مذاب و مايع را داشت ). سـپس در اين توده آبگونه حركات شديد و انفجارات عظيمى رخ داد، و قسمتهائى از سطحآن پـى در پـى بـه خـارج پـرتـاب شـد، ايـن اتـصـال و بـه هـم پـيـوسـتـگـى بـهانـفـصـال و جـدائى گـرائيـد، و كـواكـب و سـيـارات و مـنـظـومـه هـا يـكـى بـعـد از ديـگرىتشكيل يافتند. بنابراين جهان هستى و پايه تخت قدرت خدا نخست بر اين ماده عظيم آبگونه قرار داشت . اين همان چيزى است كه در آيه 30 سوره انبياء نيز به آن اشاره شده است اءولم يـر الذيـن كـفـروا ان السـمـاوات و الارض كـانـتـا رتـقـا فـفـتـقناهما و جعلنا من الماءكل شيى ء حى : آيا آنها كه خدا را انكار مى كنند با چشم علم و دانش اين حقيقت را نديدند كه آسمانها و زميندر آغـاز به هم پيوسته بود، سپس ما آنها را از هم گشوديم و هر موجود زنده اى را از آبآفريديم . در نخستين خطبه نهج البلاغه نيز اشارات روشنى به همين معنى شده است . دومين مطلبى كه آيه فوق به آن اشاره مى كند هدف آفرينش جهان هستى است ، همان هدفىكـه قسمت عمده اش به گل سرسبد اين جهان يعنى انسان باز مى گردد، انسانى كه بايددر مسير تعليم و تربيت قرار گيرد و راه تكامل را بـپـويـد و هـر لحـظه به خدا نزديكتر شود، مى فرمايد: اين آفرينش با عظمت را به اينخـاطـر قـرار داد كـه شـمـا را بـيـازمـايـد تـا كـدامـيـن بـهـتـرعمل مى كنيد (ليبلوكم ايكم احسن عملا). ليـبـلوكم از ماده بلاء و ابتلاء به معنى آزمايش است ، همانگونه كه سابقا هم اشاره كردهايـم آزمـايـشـهـاى الهـى بـراى كـشـف حال و پى بردن به وضع درونى و روحى و فكرىافـراد نـيـسـت بـلكـه بـه مـعـنـى پـرورش دادن و تـربـيـت نمودن است (شرح اين موضوعذيـل آيـه 155 سـوره بـقـره جلد اول صفحه 384 به بعد بيان شد) جالب اينكه اين آيهارزش هـر انـسـانـى را بـه حـسـن عـمـل او مـربـوط مـى دانـد نـه بـه كـثـرت و فـزونـىعـمـل او، و ايـن نـشـان مـى دهـد كـه اسـلام در هـمـه جـا روى كـيـفـيـتعمل تكيه مى كند نه روى كثرت و كميت عمل . در حـديـثـى در هـمـيـن زمـيـنـه از امـام صـادق (عـليـه السـلام ) چـنـيـننـقـل شده : ليس يعنى اكثر عملا و لكن اصوبكم عملا، و انما الاصابة خشية الله ، و النيةالصـادقـة ، ثـم قـال الابـقـاء عـلى العـمـل حـتـى يـخـلص اشـد مـنالعـمـل ، و العـمـل الخـالص ، الذى لا تـريـد ان يـحـمـدك عـليـه احـد الا اللهعزوجل . خـداونـد كـثـرت عـمـل را نـمـى خـواهـد بـلكـه درسـتـىعـمـل را مـى خـواهـد، و درسـتـى عمل به آن است كه با خدا ترسى و نيت پاك تواءم باشد،سـپـس فـرمـود: نـگـهـدارى عـمـل از آلودگـى بـه ريـا و نـيـات نـادرسـت مـشـكـلتـر از خودعمل است و عمل خالص عملى است كه نخواهى هيچكس جز خدا ترا بخاطر آن ستايش كند. سـومـيـن مطلبى كه در اين آيه به آن اشاره شده مساله معاد است كه پيوند ناگسستنى بامـسـاله آفـريـنـش جـهـان و بـيـان هـدف خـلقـت دارد، زيـرا آفـريـنـش جـهـان هـدفـشتـكـامـل انـسـانـهـا اسـت ، و تـكـامـل انسانها به خاطر آماده شدن براى زندگى در يك جهانوسيعتر و متكاملتر است ، لذا مى گويد: اگر به آنها بگوئى شما بعد از مرگ برانگيخته مى شويد كافران از روى تـعـجـب مـى گـويـنـد: اين باور كردنى نيست ، اين حقيقت و واقعيت ندارد بلكه اين يك سحرآشـكـار اسـت (و لئن قلت انكم مبعوثون من بعد الموت ليقولن الذين كفروا ان هذا الا سحرمبين ). كـلمـه هذا اشاره به گفتار پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درباره معاد است ، يعنىايـن ادعـائى كـه تـو دربـاره مـعاد دارى سحر آشكارى مى باشد، بنابراين كلمه سحر دراينجا به معنى سخن عارى از حقيقت و گفتار بى اساس و به تعبير ساده ، حقه و كلك است، زيـرا سـاحـران غـالبـا بـا كـار خـود چيزهائى را به ناظران نشان مى دهند كه واقعيت وحقيقتى در آن نيست ، بنابراين كلمه سحر مى تواند به معنى هر چيز عارى از حقيقت به كاررود. امـا ايـنـكـه بـعـضـى گـفـتـه انـد هذا اشاره به قرآن مجيد است ، زيرا قرآن نفوذ و جاذبهسـحـرانـگـيـزى در شنوندگان داشت ، صحيح به نظر نمى رسد، چرا كه در آيه سخن ازمعاد است نه سخن از قرآن ، هر چند جاذبه فوق العاده قرآن جاى انكار نيست . آيه و ترجمه
و لئن أ خـرنـا عـنـهـم العـذاب إ لى أ مـة مـعـدودة ليـقـولن مـا يـحبسه أ لا يوم يأ تيهم ليسمصروفا عنهم و حاق بهم ما كانوا به يستهزءون (8) و لئن أ ذقنا الانسن منا رحمة ثم نزعنها منه إ نه ليوس كفور (9) و لئن أ ذقنه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيات عنى إ نه لفرح فخور (10) إ لا الذين صبروا و عملوا الصلحت أ ولئك لهم مغفرة و أ جر كبير (11)
|
ترجمه :
8 - و اگـر مـجـازات را تـا زمـان مـحـدود از آنـهـا بـه تـاخير اندازيم (از روى استهزا) مىگويند چه چيز مانع آن شده ؟! آگاه باشيد آن روز كه به سراغشان مى آيد هيچ چيز مانعآن نخواهد بود و آنچه را مسخره مى كردند دامنشان را مى گيرد! 9 - و اگـر بـه انـسان نعمتى بچشانيم سپس از او بگيريم بسيار نوميد و ناسپاس خواهدبود. 10 - و اگـر نـعـمـتهائى پس از شدت و ناراحتى به او برسانيم مى گويد مشكلات از منبر طرف شد و ديگر باز نخواهد گشت و غرق شادى و غفلت و فخر فروشى مى شود. 11 - مـگـر آنـهـا كـه (در سـايـه ايـمـان راسـتـيـن ) صـبـر و اسـتـقـامـت ورزيـدنـد وعمل صالح انجام دادند، كه براى آنها آمرزش و اجر بزرگى است . تفسير : مؤ منان پر ظرفيت و افراد بى ايمان كم ظرفيتند در ايـن آيـات - بـه تـنـاسب بحثى كه درباره افراد بى ايمان گذشت - گوشه هائى ازحـالات روانـى و نقاط ضعف اخلاقى اين گونه افراد تشريح شده ، همان نقاط ضعفى كهانسان را به راههاى تاريك و فساد مى كشاند. نـخـسـتـيـن صـفـتـى كـه بـراى آنـهـا ذكـر مـى كـند، شوخى كردن با حقايق و مسخره نمودنمـسـائل سـرنـوشـت سـاز اسـت ، آنـهـا بـر اثـر جـهـل و نـادانـى و غـرور هنگامى كه تهديدرجـال آسـمـانى را در زمينه مجازات و كيفر بدكاران مى شنوند، و چند صباحى بر آنها مىگـذرد و خـداوند به لطفش عذاب و مجازات را تاخير مى اندازد با بيشرمى مخصوصى مىگـويـنـد چـه چـيز اين عذاب الهى را به تاخير انداخت ؟ چه شد اين مجازات ، كجا رفت اينكيفر؟ (و لئن اخرنا عنهم العذاب الى امة معدودة ليقولن ما يحبسه ). امـت از مـاده ام (بـر وزن قـم ) بـه مـعـنـى مـادر اسـت ، و دراصـل بـه معنى انضمام اشياء به يكديگر مى باشد و به همين جهت به هر گروهى كه درهدف ، يا در زمان و مكان واحدى جمعند امت گفته مى شود، ولى اين كلمه به معنى وقت و زماننـيـز آمـده اسـت ، چـرا كـه اجـزاى زمـان بـهـم پيوسته اند و يا به خاطر اينكه هر جماعت وگـروهـى در عـصـر و زمـانى زندگى مى كنند، در سوره يوسف آيه 45 مى خوانيم و ادكربعد امة زندانى آزاد شده بعد از مدتى به ياد يوسف افتاد در آيـه مـورد بحث نيز امت به همين معنى آمده است ، و لذا با كلمه معدودة توصيف شده است ،يـعـنـى اگـر مدت كوتاهى مجازات را از آنها تاخير بيندازيم مى گويند: چه چيز مانع آنشده است ؟ بـهـر حـال ايـن شـيـوه هـمـه جـاهـلان مـغـرور و بـى خبر است ، كه هر چه با تمايلات آنهاسـازگـار نـباشد، در نظرشان مسخره است ، لذا تهديدهاى تكان دهنده و بيدار كننده مردانحق را، به شوخى مى گيرند و هميشه با آتش بازى مى كنند. اما قرآن با صراحت به آنها پاسخ مى گويد: آگاه باشيد آن روز كه مجازات الهى فرارسيد هيچ چيز جلو آن را نخواهد گرفت (الا يوم ياتيهم ليس مصروفا عنهم ). و آنچه را مسخره مى كردند بر آنان نازل مى شود و آنها را در هم مى كوبد (و حاق بهم ماكانوا به يستهزئون ). درسـت اسـت كـه در آن مـوقـع نـاله و فريادشان به آسمان بلند مى شود، و از گفته هاىشـرم آور خـود، پـشـيـمـان مـيـگـردند، اما نه آن ناله به جائى مى رسد و نه اين پشيمانىسودى خواهد داشت . ديگر از نقطه هاى ضعف آنان ، كم ظرفيتى در برابر مشكلات و ناراحتيها و قطع بركاتالهى است چنانكه در آيه بعد مى گويد: (و هر گاه نعمت و رحمتى به انسان بچشانيم وسـپـس آن را از او بـر گيريم او مايوس و نوميد مى شود و به كفران و ناسپاسى بر مىخيزد) (و لئن اذقنا الانسان منا رحمة ثم نزعناها منه انه ليؤ س كفور). گـرچـه در اين آيه سخن از انسان به طور كلى به ميان آمده ولى همانگونه كه سابقا همبـه آن اشـاره كـرديم ، كلمه (انسان ) در اين گونه آيات اشاره به انسانهاى تربيتنـايـافـتـه و خـودرو و بـى ارزش اسـت بـنـابـرايـن بـا بـحـثـى كـه در آيـهقبل درباره افراد بى ايمان گذشت ، تطبيق مى كند. سـومـين نقطه ضعف آنها اين است كه به هنگامى كه در ناز و نعمت فرو مى روند، چنان خودبـاخـتـگى و غرور و تكبر بر آنها چيره مى شود كه همه چيز را فراموش مى كنند، چنانكهقـرآن مـى گـويـد: و اگـر نـعـمـتهائى بعد از ناراحتيها به اين انسان برسد چنان از خودمغرور مى شود كه مى گويد ديگر همه مشكلات و ناراحتيهاى من برطرف شد و هرگز بازنـخـواهـد گـشـت ، و بـه همين جهت شادى و سرور بى حساب و فخر فروشى و غرور بيجاسـر تـا پـاى او را فـرا مـى گـيـرد آنـچـنـان كـه از شـكـر نـعـمـتـهـاى پـروردگـارغـافل مى گردد(و لئن اذقناه نعماء بعد ضراء مسته ليقولن ذهب السيئات عنى انه لفرحفخور). احتمال ديگرى در تفسير اين آيه در جمله (ذهب السيئات عنى ) نيز هست و آن اينكه هنگامىكه اين گونه اشخاص گرفتار شدائدى مى شوند و سپس به لطـف پـروردگـار شـدائد جـاى خـود را به نعمتها مى دهد، آنها مى گويند شدائد گذشتهكفاره گناهان ما بود، و تمام معاصى ما با آن شسته شد ما ديگر پاك و پاكيزه شديم !، واز مقربان درگاه خدا و به همين دليل نيازى به توبه و بازگشت به درگاه او نداريم : سپس اضافه مى كند (تنها افراد با ايمان كه صبر را در برابر شدائد و حوادث سختزنـدگـى پـيـشـه كـرده انـد و در هـمـه حـال از اعـمـال صالح فروگذار نمى كنند، از تنگنـظريها و ناسپاسيها و غرور، و تكبر بر كنارند)(الا الذين صبروا و عملوا الصالحات). آنها نه به هنگام وفور نعمت ، مغرور مى شوند و خدا را فراموش مى كنند، و نه به هنگامشـدت و مـصـيـبت مايوس مى گردند و كفران مى كنند، بلكه روح بزرگ و فكر بلندشان(نـعـمـت ) و (بـلا) را هـر دو در خـود هـضـم كـرده و در هـرحال از ياد خدا و وظائفشان غافل نمى گردند. و به همين دليل (براى اين افراد آمرزش و پاداش بزرگى خواهد بود) (اولئك لهم مغفرة و اجر كبير). نكته ها : در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: امت معدوده و ياران مهدى (عليه السلام ) 1 - در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت (عليهمالسلام ) به ما رسيده ، امت معدوده به معنىنـفـرات كـم ، و اشاره به ياران مهدى (عليه السلام ) گرفته شده است ، به اين ترتيبمعنى آيه نخستين چنين مى شود: اگر ما مجازات اين ستمگران و بدكاران را به قيام مهدى ويارانش واگذار كنيم آنها مى گويند چه چيز جلو عذاب خدا را گرفته است ؟ ولى البـته همانگونه كه گفتيم معنى ظاهر آيه اين است كه امة معدودة به معنى زمان معدودو مـعـيـن اسـت و اتـفـاقـا در روايـتـى كـه از امير مؤ منان على (عليه السلام ) در تفسير آيهنـقـل شده امت معدوده همين گونه تفسير گرديده ، بنابراين روايات مزبور ممكن است اشارهبـه مـعـنـى دوم آيـه و به اصطلاح (بطن ) آيه بوده باشد كه البته در اين صورتبـيـان يـك قـانون كلى در مورد ستمگران است ، نه يك مساله مربوط به مشركان و مجرمانزمـان پـيـامـبـر (صـلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و مى دانيم كه قرآن آياتش معانى مختلفىدارد، معنى نخستين و ظاهر آن ممكن است يك مساله خاص يا گروه معينى باشد، اما معنى دوم آنيك معنى عام و مجرد از زمان و گروه معين . چهار پديده كوتاه فكرى
|
|
|
|
|
|
|
|