|
|
|
|
|
|
اين وظيفه همه مسلمانان در تمام قرون و اعصار است كه رهبران خويش را همچون جان خويش، بلكه بيشتر گرامى دارند و در حفظ آنان بكوشند و آنها را در برابر حوادث سخت تنهانگذارند، چرا كه خطر براى آنها خطر براى امت است . سپس به پاداشهاى مجاهدان كه در برابر هر گونه مشكلى در راه جهاد نصيبشان مى شود،اشاره كرده و روى هفت قسمت از اين مشكلات و پاداشش انگشت مى گذارد و مى گويد: (اين به خاطر آن است كه هيچگونه تشنگى به آنها نمى رسد) (ذلك بانهم لا يصيبهمظما) (و هيچ رنج و خستگى پيدا نمى كنند) (و لا نصب ). (و هيچ گرسنگى در راه خدا دامن آنها را نمى گيرد) (و لا مخمصة فىسبيل الله ) (و در هيچ نقطه خطرناك و ميدان پر مخاطره اى كه موجب خشم و ناراحتى كفار است قرارنمى گيرند) (و لا يطؤ ن موطئا يغيظ الكفار). (و هيچ ضربه اى از دشمن بر آنها وارد نمى شود) (و لا ينالون من عدو نيلا) (مگر اينكه در ارتباط با آن ، عمل صالحى براى آنها ثبت مى شود) (الا كتب لهم بهعمل صالح ). و مسلما پاداش يك به يك آنها را از خداوند بزرگ دريافت خواهند داشت ، (زيرا خداپاداش نيكوكاران را هيچگاه ضايع نمى كند) (ان الله لا يضيع اجر المحسنين ). (همچنين هيچ مال كم يا زيادى را در مسير جهاد، انفاق نمى كنند) (و لا ينفقون نفقة صغيرةو لا كبيرة ) (و هيچ سرزمينى را براى رسيدن به ميدان جهاد و يا به هنگام بازگشت زير پا نمىگذارند، مگر اينكه تمام اين گامها، و آن انفاقها، براى آنها ثبت مى شود) (و لا يقطعونواديا الا كتب لهم ). (تا سر انجام خداوند اين اعمال را به عنوان بهترين اعمالشان پاداش دهد) (ليجزيهمالله احسن ما كانوا يعملون ). نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - جمله (لا ينالون من عدو نيلا) را غالب مفسران همانگونه كه در بالا ذكر شد تفسيركرده اند و گفته اند منظور آن است كه مجاهدان راه خدا هر ضربه اى از دشمن از جراحت ، وقتل ، و اسارت و مانند آن ببينند در نامه اعمالشان براى پاداش الهى ثبت خواهد شد، ومتناسب هر يك اجرى خواهند داشت ، و البته با توجه به اينكه آيه مشكلات مجاهدان را برمى شمرد، مناسب همين معنى است . ولى اگر روى تركيب بندى خود اين جمله بخواهيم تكيه كنيم و متناسب با لغات ، آنراتفسير نمائيم معنى جمله چنين است كه آنها هيچ ضربه اى بر پيكر دشمن وارد نمى كنند،مگر اينكه در نامه اعمالشان نوشته خواهد شد، زيرا جمله(نال من عدوه ) در لغت به معنى ضربه زدن به دشمن است . ولى توجه به مجموع آيهقرينه بر تفسير گذشته خواهد بود. 2 - مفسران براى جمله (احسن ما كانوا يعملون ) دو گونه تفسير ذكر كرده اند كه يكىبر اساس اين است كه كلمه (احسن ) وصف براىافعال آنها باشد، و ديگرى وصف پاداش آنها. در تفسير اول كه ما در بالا انتخاب كرديم و با ظاهر آيه نيز موافقتر است اينگونهاعمال مجاهدان به عنوان بهترين اعمال دوران حياتشان شناخته شده ، و خداوند پاداش آنرامتناسب با آن مى دهد. و در تفسير دوم كه احتياج به (تقدير) گرفتن كلمه (من ) بعد از كلمه (احسن )دارد، پاداش الهى بهتر و بالاتر از اعمالشان معرفى شده و تقدير جمله چنين است(ليجزيهم الله احسن مما كانوا يعملون ) يعنى خداوند آنها را بهتر از آنچه انجام دادندپاداش مى دهد. 3 - آيات فوق تنها براى مسلمانان ديروز نبود، بلكه براى ديروز و امروز و همه قرونو اعصار است . بدون شك شركت در هر نوع جهاد خواه كوچك باشد يا بزرگ ، مشكلات و ناراحتيهاىگوناگون دارد، مشكلات جسمى و روحى و مشكلات مالى و مانند آن ، ولى هر گاه مجاهداندل و جان خود را با ايمان به خدا و وعده هاى بزرگ او روشن سازند، و بدانند هر نفسى ،و هر سخنى ، و هر گامى ، در اين راه بر مى دارند گم نمى شود، بلكه حساب همه آنهابدون كم و كاست و در نهايت دقت محفوظ است و خداوند، در برابر آنها به عنوان بهتريناعمال از درياى بيكران لطفش شايسته ترين پاداشها را مى دهد. با اينحال هرگز از تحمل اين مشكلات سر باز نمى زنند و از عظمت آنها نمى هراسند، وهيچگونه ضعف و فتورى هر چند جهاد طولانى و پر حادثه و پر مشقت باشد به خود راهنمى دهند. آيه و ترجمه
و ما كان المؤ منون لينفروا كافة فلو لا نفر منكل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين و لينذروا قومهم إ ذا رجعوا إ ليهم لعلهم يحذرون(122)
|
ترجمه :
122 - شايسته نيست ، مؤ منان همگى (به سوى ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهى ،طايفه اى از آنان كوچ نمى كند (و طايفه اى بماند) تا در دين (و معارف و احكام اسلام )آگاهى پيدا كنند و به هنگام بازگشت به سوى قوم خود آنها را انذار نمايند تا (ازمخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خوددارى كنند. شان نزول : مرحوم طبرسى در مجمع البيان از ابن عباس چنين روايت كرده است كه هنگامى كه پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به سوى ميدان جهاد حركت مى كرد، همه مسلمانان بهاستثناى منافقان و معذوران در خدمتش حركت مى كردند، اما پس از آنكه آياتى در مذمت منافقاننازل شد و مخصوصا متخلفان جنگ تبوك را به باد ملامت گرفت ، مؤ منان را بيش از پيشمصمم به شركت در ميدانهاى جهاد كرد، حتى در جنگهائى كه پيغمبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) شخصا شركت نمى كرد (سريه ها) همگى به سوى ميدان مى رفتند و پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را تنها مى گذاردند، آيه فوقنازل شد و اعلام كرد كه در غير مورد ضرورت شايسته نيست همه مسلمانان به سوى ميدانجنگ بروند (بلكه گروهى در مدينه بمانند، و معارف و احكام اسلام را از پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) بياموزند، و به دوستان مجاهدشان پس از بازگشت تعليم دهند). همان مفسر بزرگ شان نزولديگرى به اين مضمون نيز نقل كرده است كه گروهى از ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى تبليغ اسلام به ميانقبائل باديه نشين رفتند، باديه نشينان مقدم آنها را گرامى داشتند و به آنها نيكىكردند، ولى بعضى به آنها ايراد گرفتند كه چرا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) را رها كرديد و به سراغ ما آمديد، آنها از اين نظر ناراحت و افسرده شدند و به خدمتپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بازگشتند آيهنازل شد و برنامه تبليغى آنها را تصويب كرد و از آنها رفع نگرانى شد. شان نزول سومى نيز در تفسير (تبيان ) براى آيه فوقنقل شده و آن اينكه باديه نشينان هنگامى كه مسلمان شدند براى فرا گرفتن احكام اسلامهمگى به سوى مدينه حركت كردند، و اين سبب بالا رفتن قيمت اجناس و ارزاق و مشكلات وگرفتاريهاى ديگرى براى مسلمانان مدينه شد، آيهنازل گرديد و به آنها دستور داد، لازم نيست همگى شهر و ديار خود را خالى كنند و براىفهم معارف اسلام به مدينه بيايند، بلكه كافى است گروهى اينعمل را انجام دهند. تفسير : جهاد با جهل و جهاد با دشمن آيه فوق كه با آيات گذشته در زمينه جهاد پيوند دارد، اشاره به واقعيتى مى كند كهبراى مسلمانان جنبه حياتى دارد و آن اينكه : گر چه جهاد بسيار پر اهميت است و تخلف ازآن ننگ و گناه ، ولى در مواردى كه ضرورتى ايجاب نمى كند كه همه مؤ منان در ميدانجهاد شركت كنند، مخصوصا در مواقعى كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شخصادر مدينه باقى مانده (نبايد همه به جهاد بروند بلكه لازم است هر جمعيتى از مسلمانانبه دو گروه تقسيم شوند گروهى فريضه جهاد را انجام دهند، و گروه ديگرى در مدينهبمانند و معارف و احكام اسلام را بياموزند) (و ما كان المؤ منون لينفروا كافة فلو لا نفر منكل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا فى الدين ). (و به هنگامى كه ياران مجاهدشان از ميدان بازگشتند احكام و فرمانهاى الهى را به آنهاتعليم دهند و از مخالفت آن انذارشان نمايند) (و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم ). (باشد كه اين برنامه موجب شود كه آنها از مخالفت فرمان خدا بپرهيزند و وظائفخويش را انجام دهند) (لعلهم يحذرون ). نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - آنچه در تفسير آيه گفته شد علاوه بر اينكه با شاننزول معروف آن سازگار است ، با ظاهر جمله هاى آيه نيز از هر تفسير ديگر موافقتر است، تنها چيزى كه در آن است ، اين است كه بايد جمله (لتبقى طائفة ) بعد از (منكل فرقة طائفة ) در تقدير گرفته شود، يعنى از هر فرقه اى گروهى بروند، وگروه ديگرى بمانند، و البته اين موضوع با توجه به قرائن موجود در آيه مشكلىايجاد نخواهد كرد (دقت كنيد). ولى بعضى از مفسران احتمال داده اند كه در آيه هيچگونه تقديرى وجود ندارد، و منظورآن است كه گروهى از مسلمانان به عنوان واجب كفائى به ميدان جهاد بروند، و در صحنهجهاد به تعليمات اسلام آشنا شوند، و پيروزى مسلمانان را بر دشمنان كه نمونه اى ازآثار عظمت و حقانيت اين آئين است با چشم خود ببينند، و به هنگام مراجعت به دوستان خودگوشزد كنند. احتمال سومى كه بعضى ديگر از مفسران داده اند اين است كه آيه حكم مستقلى را جدا ازمباحث جهاد بيان مى كند و آن اينكه مسلمانان وظيفه دارند كه به عنوان يك واجب كفائى از هرقوم و جمعيتى عده اى برخيزند، و براى فرا گرفتن معارف و تعليمات اسلام به مراكزبزرگ اسلامى بروند، و پس از فرا گرفتن علوم ، به شهر و ديار خود بازگردند، وبه تعليم ديگران بپردازند. ولى همانگونه كه گفتيم تفسير اول به مفهوم آيه نزديكتر است هر چند اراده همه اينمعانى نيز چندان بعيد نيست . 2 - بعضى چنين تصور كرده اند كه ميان اين آيه و آيات سابق نوعى منافات ديده مىشود، زيرا در آيات گذشته به همه دستور شركت در ميدان جهاد داده شده ، و تخلفكنندگان به شدت مورد سرزنش قرار گرفتند، ولى در آيه مورد بحث ، دستور مى دهدكه همه نبايد به سوى ميدان جهاد حركت كنند. اما روشن است كه اين دو دستور با توجه به شرائط مختلف صادر شده ، مثلا در مورد جنگتبوك و روبرو شدن با ارتش نيرومند امپراطورى روم ، چاره اى جز اين نبود كه همهمسلمانان آماده جهاد شوند، ولى در مورد مقابله با گروههاى كوچكتر، ضرورتى ندارد كههمه مسلمانان حركت كنند، مخصوصا در مواردى كه خود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) در مدينه مى ماند، نبايد مدينه را خالى نمايند، و خطرات احتمالى آنرا ناديده بگيرند، واز فرا گيرى معارف و احكام اسلام غافل بمانند. بنابراين هيچگونه نسخ در آيات فوق وجود ندارد، و اينكه بعضى چنين تصور كرده اند،اشتباه است . 3 - شك نيست كه منظور از (تفقه ) در دين فراگيرى همه معارف و احكام اسلام اعم ازاصول و فروع است ، زيرا در مفهوم تفقه ، همه اين امور جمع است ، بنابراين آيه فوقدليل روشنى است بر اينكه همواره گروهى از مسلمانان به عنوان انجام يك واجب كفائىبايد به تحصيل علم و دانش در زمينه تمام مسائل اسلامى بپردازند، و پس از فراغت ازتحصيل براى تبليغ احكام اسلام به نقاط مختلف ، مخصوصا به قوم و جمعيت خودبازگردند، و آنها را به مسائل اسلامى آشنا سازند. بنابراين آيه فوق دليل روشنى است بر وجوب تعليم و تعلم درمسائل اسلامى ، و به تعبير ديگر هم تحصيل را واجب مى كند، و هم ياد دادن را، و اگردنياى امروز به تعليمات اجبارى افتخار مى كند، قرآن در چهارده قرن پيش علاوه بر آنبر معلمين نيز اين وظيفه را فرض كرده است . 4 - گروهى از علماى اسلامى به آيه فوق بر مساله جواز تقليداستدلال كرده اند، زيرا فراگيرى تعليمات اسلام و رساندن آن به ديگران درمسائل فروع دين و لزوم پيروى شنوندگان از آنها همان تقليد است . البته همانگونه كه گفتيم آيه فوق ، تنها از فروع دين بحث نمى كند ومسائل اصولى را نيز شامل مى شود، ولى به هرحال فروع دين را نيز در بر دارد. تنها اشكالى كه در اينجا به نظر مى رسد اين است كه آن روز سخنى از اجتهاد و تقليددر ميان نبود و آنها كه مسائل اسلامى را فرا مى گرفتند و به ديگران مى رساندند، حكممساله گوهاى زمان ما را داشتند نه حكم مجتهدان را، يعنى مساله را از پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) گرفته و عينا بدون هيچگونه اظهار نظر براى دگراننقل مى كردند. ولى با توجه به اينكه اجتهاد و تقليد، مفهوم وسيعى دارد مى تواناشكال فوق را پاسخ داد. توضيح اينكه : شك نيست كه علم فقه با وسعتى كه امروز دارد در آن زمان وجود نداشت ،و مسلمانان به راحتى مسائل را از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى آموختند، ولىبا اين حال چنان نبوده كه همه بزرگان اسلام در حكم مساله گويان زمان ما باشند، زيرابسيارى از آنها به عنوان قضاوت و يا امارت به نقاط ديگر مى رفتند و طبعا مسائلىپيش مى آمد كه عين آنرا از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نشنيده بودند، ولى درعمومات و اطلاقات آيات قرآن مجيد، وجود داشت ، مسلما آنها با تطبيق كليات بر جزئيات ،و به اصطلاح علمى (رد فروع به اصول ) و (رداصول بر فروع )، احكام آنها را درك مى كردند و اين يكنوع اجتهاد ساده بوده است (دقتكنيد). مسلما اين كار و امثال آن در زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بوده و بهميندليل ريشه اصلى اجتهاد در ميان صحابه و ياران او وجود داشت ، هر چند همه ياران واصحاب در اين حد نبودند. و از آنجا كه آيه فوق يك مفهوم عام دارد، هم قبول گفتار مساله گويان راشامل مى شود، و هم قبول قول مجتهدان را، و به اين ترتيب با عموم آيه مى تواناستدلال بر جواز تقليد كرد. 5 - مساله مهم ديگرى كه از آيه مى توان استفاده كرد، احترام و اهميت خاصى است كه اسلامبراى مساله (تعليم ) و (تعلم ) قائل شده است ، تا آنجا كه مسلمانان را ملزم مىسازد كه همه در ميدان جنگ شركت نكنند، بلكه گروهى بمانند و معارف اسلام را بياموزند. يعنى جهاد با جهل همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است ، و اهميت يكى كمتر از ديگرىنيست ، بلكه تا مسلمانان در مساله جهاد با جهل ، پيروز نشوند در جهاد با دشمن پيروزنخواهند شد، زيرا يك ملت جاهل همواره محكوم به شكست است . يكى از مفسران معاصر در ذيل اين آيه مطلب جالبى دارد، او مى گويد: من در (طرابلس) مشغول تحصيل علم بودم ، روزى فرماندار آنجا كه خود از معارف اسلامى اطلاعاتقابل ملاحظه اى داشت ، به من گفت : چرا دولت ، علما و طلاب علوم دينى را از خدمتسربازى معاف مى كند، در حالى كه اين خدمت مقدس ، شرعا بر همه واجب است ، و طلابعلوم دينى از همه مردم به انجام اين فريضه دينى شايسته ترند، آيا اين كار اشتباهنيست ؟ من بدون مقدمه به فكر آيه فوق افتادم و گفتم اين كار ريشه اى در قرآن مجيد دارد، آنجاكه مى گويد: گروهى جهاد كنند و گروهى بهتحصيل علم پردازند! او بسيار از اين جواب لذت برد، بخصوص اينكه از يك فرد مبتدى مانند من كه در آن روزتازه مشغول به تحصيل شده بودم صادر شده بود. آيه و ترجمه
يا ايها الذين امنوا قتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظة و اعلموا ان اللهمع المتقين(123)
|
ترجمه :
123 - اى كسانى كه ايمان آورده ايد با كافرانى كه به شما نزديكترند پيكار كنيد (ودشمن دورتر شما را از دشمنان نزديك غافل نكند) و آنها بايد در شما شدت و خشونتاحساس كنند، و بدانيد خداوند با پرهيزكاران است . تفسير : دشمنان نزديكتر را دريابيد! در آيه فوق به تناسب بحثهائى كه تا كنون پيرامون جهاد در اين سوره ذكر شده به دو دستور ديگر در زمينه اين موضوع مهم اسلامى اشاره گرديده است . نخست روىسخن را به مؤ منان كرده ، مى گويد: (اى كسانى كه ايمان آورده ايد با كفارى كه بهشما نزديكترند پيكار كنيد) (يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار). درست است كه با تمام دشمنان بايد مبارزه كرد، و تفاوتى در اين وجود ندارد، ولى ازنظر تاكتيك و روش مبارزه ، بدون شك بايد نخست از دشمنان نزديكتر شروع كرد، چراكه خطر دشمنان نزديكتر بيشتر است همانگونه كه به هنگام دعوت به سوى اسلام وهدايت مردم به آئين حق بايد از نزديكتر شروع كردپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )دعوت خود را به فرمان خداوند از بستگانش شروع كرد و سپس مردم مكه را تبليغفرمود، بعد از آن به سراسر جزيره عرب ، مبلغ فرستاد و سپس نامه براى سلاطينجهان نوشت ، و بدون شك اين روش به پيروزى نزديكتر است . البته هر قانونى استثنائى دارد، ممكن است مواقع فوق العاده اى پيش بيايد كه دشمندورتر به مراتب خطرناكتر باشد، و قبلا بايد به دفع او شتافت ، اما همانگونه كهگفتيم اين يك استثناء است نه يك قانون هميشگى . و اما اينكه گفتيم پرداختن به دشمن نزديكتر لازمتر است ، دلائلش واضح است زيرا. اولا خطر دشمن نزديك از خطر دشمنان دور بيشتر مى باشد. ثانيا - آگاهى و اطلاعات ما نسبت به دشمنان نزديكتر افزونتر است و اين خود بهپيروزى كمك مى كند. ثالثا پرداختن به دور و رها كردن نزديك اين خطر را نيز دارد كه دشمنان نزديك ممكناست از پشت سر حمله كنند و يا كانون اصلى اسلام را به هنگام خالى شدن مركز درهمبكوبند. رابعا وسائل و هزينه مبارزه با نزديك ، كمتر و ساده تر، و تسلط بر جبهه در آن آسانتراست به اين جهات و جهات ديگر دفع اينگونه دشمنان ، لازمتر است . ذكر اين نكته نيز لازم به نظر مى رسد: در آن موقع كه آيه فوقنازل شد، اسلام تقريبا همه جزيره العرب را گرفته بود و بنابراين نزديكترين دشمندر آن روز شايد امپراطورى روم شرقى بود كه مسلمانان براى مبارزه با آنان به تبوكشتافتند. اين را نيز نبايد فراموش كرد كه آيه فوق گر چه از (پيكار مسلحانه )، و از(فاصله مكانى ) سخن مى گويد، ولى بعيد نيست كه روح آيه در پيكارهاى منطقى وفاصله هاى معنوى نيز حاكم باشد، به اين معنى كه مسلمانان به هنگام پرداختن به مبارزهمنطقى و تبليغاتى با دشمنان ، اول بايد به سراغ كسانى بروند كه خطرشان براىجامعه اسلامى بيشتر و نزديكتر است ، مثلا در عصر ما كه خطر الحاد و ماديگرى همه جوامعرا تهديد مى كند، بايد مبارزه با آن را مقدم بر مبارزه با مذاهب باطله قرار داد، نه اينكهآنها فراموش شوند، بلكه بايد لبه تيز حمله متوجه گروه خطرناكتر گردد، يا مثلامبارزه با استعمار فكرى و سياسى و اقتصادى بايد در درجهاول قرار گيرد دومين دستورى كه در زمينه جهاد، در آيه فوق مى خوانيم ، دستور شدتعمل است ، آيه مى گويد دشمنان بايد در شما يكنوع خشونت احساس كنند (و ليجدوا فيكمغلظة ). اشاره به اينكه تنها شجاعت و شهامت درونى ، و آمادگى روانى براى ايستادگى و مبارزهسرسختانه با دشمن كافى نيست ، بلكه بايد اين آمادگى و سر سختى خود را به دشمننشان بدهيد، و آنها بدانند در شما چنين روحيه اى هست ، و همان سبب عقب نشينى و شكستروحيه آنان گردد، و به تعبير ديگر وجود قدرت كافى نيست ، بلكه بايد در برابردشمن نمايش قدرت داد. و لذا در تاريخ اسلام مى خوانيم كه به هنگام آمدن مسلمانان به مكه براى مراسم زيارتخانه خدا پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها دستور داد به هنگام طواف باسرعت راه بروند بلكه بدوند و شدت و سرعت و ورزيدگى خود را به دشمنانى كهناظر آنها بودند نشان دهند. و نيز در داستان فتح مكه مى خوانيم كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شب هنگامدستور داد مسلمانان همگى در بيابان آتش بيفروزند تا مردم مكه به عظمت ارتش اسلامآشنا شوند و اتفاقا اين كار در روحيه آنها اثر گذاشت و نيز دستور داد كه ابو سفيانبزرگ مكه را در گوشه اى نگهدارند و ارتش نيرومند اسلام درمقابل او رژه روند. و در پايان آيه به مسلمانان با اين عبارت نويد پيروزى مى دهد كه بدانيد كه خدا باپرهيزكاران است . اين تعبير ممكن است علاوه بر آنچه گفته شد، اشاره به اين معنى نيز باشد كهتوسل به خشونت و شدت عمل بايد توام با تقوا باشد، و هيچگاه از حدود انسانى تجاوزنكند. آيه و ترجمه
و اذا ما انزلت سورة فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايمنا فاما الذين امنوا فزادتهمايمنا و هم يستبشرون(124) و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم كفرون(125)
|
ترجمه :
124 - و هنگامى كه سورهاى نازل مى شود بعضى از آنان (به ديگران ) مى گويد اينسوره ايمان كداميك از شما را افزون ساخت ؟ (به آنها بگو) اما كسانى كه ايمان آورده اندايمانشان را افزود و آنها (به فضل و موهبت الهى ) خوشحالند. 125 - و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى است پليدى بر پليديشان افزود و از دنيارفتند در حالى كه كافر بودند. تفسير : تاثير آيات قرآن بر دلهاى آماده و آلوده به تناسب بحثهائى كه درباره منافقان و مؤ منان گذشت ، در اين دو آيه اشاره به يكىاز نشانه هاى بارز اين دو گروه شده است . نخست مى گويد: (هنگامى كه سوره اى نازل مى شود، بعضى از منافقان به يكديگر مىگويند: ايمان كداميك از شما به خاطر نزول اين سوره افزون شد)؟! (و اذا ما انزلتسوره فمنهم من يقول ايكم زادته هذه ايمانا). و با اين سخن مى خواستند عدم تاثير سوره هاى قرآن و بى اعتنائى خود را نسبت به آنهابيان كنند، و بگويند اين آيات ، محتواى مهم و چشمگيرى ندارد، و مسائلى است عادى و پيشپا افتاده !. اما قرآن با لحن قاطعى به آنها پاسخ مى دهد و ضمن تقسيم مردم به دو گروه ، مىگويد: (اما كسانى كه ايمان آورده اند نزول اين آيات بر ايمانشان مى افزايد و آثارشادى و خوشحالى را در چهره هايشان آشكار مى سازد) (فاما الذين آمنوا فزادتهم ايماناو هم يستبشرون ). (و اما آنها كه در دلهايشان بيمارى نفاق و جهل و عناد و حسد است ، پليدى تازه اى برپليديشان مى افزايد)! (و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم ). (و سرانجام در حال كفر و بى ايمانى از دنيا خواهند رفت ) (و ماتوا و هم كافرون ). نكته ها در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد: 1 - قرآن در دو آيه بالا اين واقعيت را تاكيد مى كند كه تنها وجود برنامه ها و تعليماتحياتبخش براى سعادت يك فرد، يا يك گروه كافى نيست ، بلكه آمادگى زمينه ها نيزبايد به عنوان يك شرط اساسى مورد توجه قرار گيرد. آيات قرآن مانند دانه هاى حياتبخش باران است ، كه مى دانيم در باغ سبزه رويد و درشوره زار خس ! آنها كه با روح تسليم و ايمان و عشق به واقعيت به آن مى نگرند، از هر سوره ، بلكهاز هر آيه اى ، درس تازه اى فرا مى گيرند كه ايمانشان را پرورش مى دهد و صفاتبارز انسانيت را در آنها تقويت مى كند. ولى كسانى كه از پشت شيشه هاى تاريك لجاجت و كبر و نفاق به اين آيات مى نگرند نهتنها از آنها بهره نمى گيرند، بلكه بر شدت كفر و عنادشان افزوده مى شود. و به تعبير ديگر در برابر هر فرمان تازه اى نافرمانى و عصيان جديدى مى كنند، ودر مقابل هر دستورى سركشى تازه اى ، و درمقابل هر حقيقت ، لجاجت جديدى ، و اين سبب تراكم عصيانها، و نافرمانيها و لجاجتها، دروجودشان مى شود، و چنان ريشه هاى اين صفات زشت در روح آنان قوى مى گردد كه سرانجام در حال كفر مى ميرند، و راه بازگشت به روى آنها به كلى بسته مى شود! و باز به تعبير ديگر: در هيچ برنامه تربيتى تنها (فاعليتفاعل ) كافى نيست ، بلكه روح پذيرش و (قابليتقابل ) نيز شرط اساسى است . 2 - (رجس ) در لغت به معنى موجود پليد و ناپاك است ، و به گفته (راغب ) در كتاب (مفردات )، اين پليدى چهار گونه است : گاهى از نظر غريزه و طبع ، وگاهى از نظر فكر و عقل ، و گاهى از جهت شرع ، و گاهى از تمام جهات . البته شك نيست كه پليدى ناشى از نفاق و لجاجت و سرسختى درمقابل حق يكنوع پليدى باطنى و معنوى است كه اثرش در تمام وجود انسان و سخنان وكردارش سر انجام آشكار مى گردد. 3 - جمله (و هم يستبشرون ) با توجه به ريشه كلمه (بشارت ) كه به معنىسرور و خوشحالى است كه آثارش در چهره انسان ظاهر گردد، نشان مى دهد بقدرى اثرتربيتى آيات قرآن در مؤ منان آشكار بود كه فورا علائمش در چهره هايشان نمايان مىگشت . 4 - در آيات فوق ، (نفاق ) و صفات زشتى كه لازمه آن است به عنوان بيمارى قلبىشمرده شده ، و همانگونه كه سابقا هم گفته ايم (قلب ) در اينگونه موارد به معنىروح و عقل است ، و بيمارى قلبى ، در اين موارد به معنىرذايل اخلاقى و انحرافات روانى است ، و اين تعبير نشان مى دهد، انسان اگر از روحيهسالمى برخوردار باشد، هيچيك از اين صفات زشت نبايد در وجود او ريشه بدواند، واينگونه اخلاق همچون بيمارى جسمانى بر خلاف طبيعت انسان مى باشد، و بنابراينآلودگى به اين صفات دليل بر انحراف از مسير اصلى طبيعى و بيمارى روحى و روانىاست . 5 - آيات فوق درس عجيبى به همه ما مسلمانان مى دهد، زيرا اين واقعيت را بيان مى كند كهمسلمانان نخستين با نزول هر سوره اى از قرآن روح تازه اى پيدا مى كردند، و تربيتنوينى مى يافتند، آنچنان كه آثارش بزودى در چهره هاشان نمايان مى گشت ، در حالىكه امروز افراد به ظاهر مسلمانى را مى بينيم كه نه تنها خواندن يك سوره در آنها اثر نمى گذارد بلكه از ختم تمام قرآن نيز در آنها كمتريناثرى ديده نمى شود. آيا سوره ها و آيات قرآن اثر خود را از دست داده اند؟ و يا آلودگى افكار و بيمارى دلهاو وجود حجابها كه از اعمال سوء ما ناشى مى شود چنين حالت بى تفاوتى ونفوذناپذيرى را به قلبهاى ما داده است ، بايد از اينحال به خدا پناه ببريم و از درگاه پاكش بخواهيم كه قلبى همچون قلب مسلمانان نخستينبه ما ببخشد. آيه و ترجمه
او لا يرون انهم يفتنون فى كل عام مرة او مرتين ثم لا يتوبون و لا هم يذكرون(126) و اذا ما انزلت سورة نظر بعضهم الى بعضهل يرئكم من احد ثم انصرفوا صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون(127)
|
ترجمه :
126 - آيا آنها نمى بينند كه در هر سال يك يا دو بار آزمايش مى شوند؟ باز توبهنمى كنند و متذكر هم نمى شوند! 127 - و هنگامى كه سوره اى نازل مى شود بعضى از آنها (منافقان ) به يكديگر نگاهمى كنند و مى گويند آيا كسى شما را مى بيند (و اگر از حضور پيامبر بيرون رويممتوجه ما نمى شوند) سپس منصرف مى شوند (بيرون مى روند) خداوند دلهايشان را (از حق) منصرف ساخته چرا كه آنها گروهى هستند كه نمى فهمند (و بى دانشند). تفسير : در اين آيات نيز سخن را درباره منافقان ادامه مى دهد، و آنها را مورد سرزنش و اندرز قرار داده مى گويد: (آيا آنها نمى بينند كه در هرسال ، يك يا دو بار، مورد آزمايش قرار مى گيرند)! (اولا يرون انهم يفتنون فىكل عام مرة او مرتين ). و عجب اينكه با اينهمه آزمايشهاى پى در پى (از راه خلاف باز نمى ايستند و توبهنمى كنند و متذكر نمى شوند) (ثم لا يتوبون و لا هم يذكرون ). در اينكه منظور از اين آزمايش سالانه كه يك يا دو بار تكرار مى شود چيست ؟ در ميانمفسران گفتگو است . بعضى آنرا بيماريها. و بعضى گرسنگى و شدائد ديگر. بعضى مشاهده آثار عظمت اسلام و حقانيت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را درميدانهاى جهاد كه منافقان به حكم اجبار محيط در آن شركت داشتند. و بعضى پرده برداشتن از اسرار آنها، مى دانند. اما با توجه به اينكه در آخر آيه مى خوانيم آنها متذكر نمى شوند، روشن مى شود كهآزمايش از نوع آزمايشهائى بوده كه بايد باعث بيدارى اين گروه گردد. و نيز از تعبير آيه چنين بر مى آيد كه اين آزمايش غير از آزمايش عمومى است كه همه مردمدر زندگى خود با آن روبرو مى شوند. با توجه به اين موضوع به نظر مى رسد كه تفسير چهارم يعنى پرده بردارى ازاعمال سوء آنها و ظاهر شدن باطنشان ، به مفهوم آيه نزديكتر است . اين احتمال نيز وجود دارد كه (افتنان و امتحان ) در آيه مورد بحث ، مفهوم جامعى داشتهباشد كه شامل همه اين موضوعات بشود. سپس اشاره به قيافه انكار آميزى كه آنها در برابر آيات الهى به خود مى گرفتندكرده مى گويد: (هنگامى كه سوره اى از قرآننازل مى شود، آنها با نظر تحقير و انكار نسبت به آن سوره به يكديگر نگاه مى كنند، و با حركات چشم ،مراتب نگرانى خود را ظاهر مى سازند) (و اذا ما انزلت سوره نظر بعضهم الى بعض ). ناراحتى و نگرانى آنها از اين نظر است كه مبادانزول آن سوره ، رسوائى جديدى برايشان فراهم سازد و يا به خاطر آن است كه براثر كوردلى چيزى از آن نمى فهمند، و انسان دشمن چيزى است كه نمى داند. و به هر حال تصميم بر اين مى گيرند كه از مجلس بيرون بروند، تا اين نغمه هاىآسمانى را نشنوند، اما از اين بيم دارند كه به هنگام خروج كسى آنها را ببيند، لذا آهستهاز يكديگر سؤ ال مى كنند: آيا كسى متوجه ما نيست ، (آيا كسى شما را مى بيند)؟!(هل يريكم من احد) و همين كه اطمينان پيدا مى كنند جمعيت به سخنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مشغولند و متوجه آنها نيستند (از مجلس بيرون مى روند) (ثم انصرفوا). جمله (هل يريكم من احد) (كسى شما را مى بيند) را، يا با زبان مى گفتند، و يا بااشاره چشمها، در صورت دوم جمله (نظر بعضهم الى بعض ) با اين جمله يك مفهوم رابيان مى كند و در حقيقت (هل يريكم من احد) تفسيرى است براى نگاهشان به يكديگر. در پايان آيه ، به ذكر علت اين موضوع پرداخته و مى گويد: آنها به اين جهت از شنيدنكلمات خدا ناراحت مى شوند كه خداوند قلوبشان را (به خاطر لجاجت و عناد و بخاطرگناهانشان ) از حق منصرف ساخته (و يك حالت دشمنى و عداوت نسبت به حق پيدا كرده اند)چرا كه آنها افرادى بى فكر و نفهم هستند (صرف الله قلوبهم بانهم قوم لا يفقهون ). در مورد جمله صرف الله قلوبهم ، مفسران دواحتمال داده اند: نخست اينكه جمله خبريه باشد آنچنان كه در بالا تفسير كرديم ، ديگراينكه جمله انشائيه و به معنى نفرين باشد يعنى خداوند دلهاى آنها را از حق منصرف كند، ولىاحتمال اول نزديكتر به نظر مى رسد. آيه و ترجمه
لقد جاءكم رسول من انفسكم عزيز عليه ما عنتم حريص عليكم بالمؤ منين رءوف رحيم(128) فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت و هو رب العرش العظيم(129)
|
ترجمه :
128 - رسولى از خود شما به سويتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است ، و اصراربه هدايت شما دارد و نسبت به مؤ منان رئوف و مهربان است . 129 - اگر آنها روى (از حق ) بگردانند (نگران مباش ) بگو خداوند مرا كفايت مى كند هيچمعبودى جز او نيست ، بر او توكل كردم و او پروردگار عرش بزرگ است . تفسير : آخرين آيات قرآن مجيد آيات فوق كه به گفته بعضى از مفسران ، آخرين آياتى است كه بر پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) نازل شده است ، و با آن سوره برائت پايان مى پذيرد، در واقعاشاره اى است به تمام مسائلى كه در اين سوره گذشت . زيرا از يكسو به تمام مردم اعم از مؤ منان و كافران و منافقان گوشزد مى كند كهسختگيريهاى پيامبر و قرآن و خشونتهاى ظاهرى كه نمونه هائى از آن در اين سوره بيانشد، همه به خاطر عشق و علاقه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به هدايت و تربيتو تكامل آنها است . و از سوى ديگر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز خبر مى دهد كه ازسركشى ها و عصيانهاى مردم كه نمونه هاى زيادى از آن نيز در اين سوره گذشت نگران و ناراحتنباشد و بداند كه در هر حال خداوند پشتيبان و يار و ياور او است . لذا در نخستين آيه ، روى سخن را به مردم كرده ، مى گويد: (پيامبرى از خودتان بهسوى شما آمد)! (لقد جائكم رسول من انفسكم ). مخصوصا اينكه بجاى (منكم ) در اين آيه (من انفسكم ) آمده است . اشاره به شدتارتباط پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با مردم است ، گوئى پاره اى از جان مردمو از روح جامعه در شكل پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ظاهر شده است . به همين دليل تمام دردهاى آنها را مى داند، از مشكلات آنان آگاه است ، و در ناراحتيها و غمهاو اندوهها با آنان شريك مى باشد، و با اينحال تصور نمى شود سخنى جز به نفع آنها بگويد و گامى جز در راه آنها بردارد، واين در واقع نخستين وصفى است كه در آيه فوق براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) ذكر شده است . و عجب اينكه گروهى از مفسران كه تحت تاثير تعصبات نژادى و عربى بوده اند گفتهاند مخاطب در اين آيه نژاد عرب است ! يعنى پيامبرى از اين نژاد، به سوى شما آمد!. به عقيده ما اين بدترين تفسيرى است كه براى آيه فوق ذكر كرده اند، زيرا مى دانيمچيزى كه در قرآن از آن سخنى نيست ، مساله (نژاد) است ، همه جا خطابات قرآن با(ياايهاالناس ) و (يا ايها الذين آمنوا) وامثال آنها شروع مى شود، و در هيچ موردى (يا ايها العرب ) و (يا قريش ) و مانندآن وجود ندارد. به علاوه ذيل آيه كه مى گويد: (بالمؤ منين رؤ ف رحيم ) به روشنى اين تفسير رانفى مى كند، زيرا در آن سخن از همه مؤ منان است ، از هر قوم و ملت و نژادى كه باشند. جاى تاسف است كه بعضى از دانشمندان متعصب قرآن را از آن اوج جهانى و بشرى فرودآورده ، و مى خواهند در محدوده هاى كوچك نژادى محصور كنند. به هر حال پس از ذكر اين صفت (من انفسكم ) به چهار قسمت ديگر از صفات ممتاز پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه در تحريك عواطف مردم و جلب احساساتشان اثر عميقدارد اشاره مى كند. نخست مى گويد: (هر گونه ناراحتى و زيان و ضررى به شما برسد براى او سختناراحت كننده است (عزيز عليه ما عنتم ). يعنى او نه تنها از ناراحتى شما خشنود نمى شود، بلكه بى تفاوت هم نخواهد بود، اوبه شدت از رنجهاى شما رنج مى برد، و اگر اصرار بر هدايت شما و جنگهاى طاقتفرساى پر زحمت دارد، آن هم براى نجات شما، براى رهائيتان ازچنگال ظلم و ستم و گناه و بدبختى است . ديگر اينكه (او سخت به هدايت شما علاقمند است )، و به آن عشق مى ورزد، (حريصعليكم ) (حرص ) در لغت به معنى شدت علاقه به چيزى است ، و جالب اينكه در آيه مورد بحثبه طور مطلق مى گويد: (حريص بر شما است ) نه سخنى از هدايت به ميان مى آورد ونه از چيز ديگر، اشاره به اينكه به هر گونه خير و سعادت شما، و به هر گونهپيشرفت و ترقى و خوشبختيان عشق مى ورزد (و به اصطلاح حذف متعلقدليل بر عموم است ) بنابراين اگر شما را به ميدانهاى پر مرارت جهاد، اعزام مى دارد، و اگر منافقان را تحتفشار شديد، مى گذارد، همه اينها به خاطر عشق به آزادى ، به شرف ، به عزت و بههدايت شما و پاكسازى جامعه شماست . سپس به سومين و چهارمين صفت اشاره كرده ، مى گويد او نسبت به مؤ منان رؤ ف و رحيماست ) (بالمؤ منين رؤ ف رحيم ). بنابراين هر گونه دستور مشكل و طاقت فرسائى را مى دهد (حتى گذشتن از بيابانهاىطولانى و سوزان در فصل تابستان ، با گرسنگى و تشنگى ، براى مقابله با يك دشمن نيرومند در جنگ تبوك ) آن هم يكنوع محبت و لطف از ناحيه او است . در اينكه رؤ ف و رحيم با هم چه تفاوتى دارد، در ميان مفسران گفتگو است ولى به نظرمى رسد بهترين تفسير آن است كه رؤ ف اشاره به محبت و لطف مخصوص در موردفرمانبرداران است ، در حالى كه رحيم اشاره به رحمت درمقابل گناهكاران مى باشد. ولى نبايد فراموش كرد كه اين دو كلمه هنگامى كه از هم جدا شوند، ممكن است در يك معنىاستعمال شود اما به هنگامى كه همراه يكديگر ذكر شوند، احيانا دو معنى متفاوت مىبخشند. در آيه بعد كه آخرين آيه سوره است ، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دلدارىمى دهد كه از سركشيها و عصيانهاى مردم ، دلسرد و نگران نشود، مى گويد: (اگر آنهاروى از حق بگردانند نگران نباش و بگو خداوند براى من كافى است چرا كه او بر هرچيزى توانا است ) (فان تولوا فقل حسبى الله ). (همان خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست ) و بنابراين تنها پناهگاه او است (لا اله الاهو). آرى (من تنها بر چنين معبودى تكيه كرده ام ، و به او دلبسته ام و كارهايم را به اوواگذارده ام (عليه توكلت ). (و او پروردگار عرش بزرگ است ) (و هو رب العرش العظيم ). جائى كه عرش و عالم بالا و جهان ماوراء طبيعت با آنهمه عظمتى كه دارد، در قبضه قدرتاو، و تحت حمايت و كفالت او است ، چگونه مرا تنها مى گذارد و در برابر دشمن يارىنمى كند؟ مگر قدرتى در برابر قدرتش تاب مقاومت دارد؟ و يا رحمت و عطوفتى بالاتراز رحمت و عطوفت او تصور مى شود؟ خداوندا هم اكنون كه اين سوره را به پايان مى رسانيم و اين سطور را مى نگاريمدشمنان ما را احاطه كرده و ملت رشيد و قهرمان ما براى بر چيدن ظلم و فساد و استبدادبپاخاسته است ، يكپارچگى بى نظير و اتحادى كه هيچگاه تصور نمى شد در ميان همهصفوف و قشرها بدون استثناء پيدا شده ، حتى كودكان و خردسالان نيز در اين مبارزهشريكند، و هيچكس از هيچ نوع فداكارى مضايقه ندارد. پروردگارا تو همه اينها را مى دانى ، و مى بينى و تو كانون مهر و محبتى ، و تو بهمجاهدان وعده پيروزى داده اى ، نصرت و ياريت را نزديك كن ، و پيروزى نهائى را به مامرحمت فرما، و اين تشنگان و شيفتگان را با زلال ايمان وعدل و آزادى سيراب فرما. انك على كل شى قدير. (پايان تفسير سوره توبه )
اين سوره در مكه نازل شده و 109 آيه است بسم الله الرحمن الرحيم محتوى و فضيلت اين سوره اين سوره كه از سوره هاى مكى است ، و به گفته بعضى از مفسران بعد از سوره اسراء وقبل از سوره هود نازل شده است همانند بسيارى از سوره هاى مكى روى چند مساءله اصولىو زير بنائى تكيه مى كند، كه از همه مهمتر مساءله (مبدء) و (معاد) است . منتها نخست از مساءله وحى و مقام پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخن مى گويد،سپس به نشانه هائى از عظمت آفرينش كه نشانه عظمت خدا است مى پردازد، بعد، مردم رابه ناپايدارى زندگى مادى دنيا و لزوم توجه به سراى آخرت و آمادگى براى آن ازطريق ايمان و عمل صالح متوجه مى سازد. و به تناسب همين مسائل قسمتهاى مختلفى از زندگى پيامبران بزرگ از جمله نوح وموسى و يونس (عليهماالسلام ) را بازگو مى كند و به همين مناسبت نام سوره يونس برآن گذارده شده است . و باز براى تاءييد مباحث فوق ، سخن از لجاجت و سرسختى بت پرستان به ميان مىآورد، و حضور و شهود خدا را در همه جا براى آنها ترسيم مى كند، و مخصوصا براىاثبات اين مساءله از اعماق فطرت آنان كه به هنگام مشكلات آشكار مى شود و به يادخداى واحد يكتا مى افتند، كمك مى گيرد. و بالاخره براى تكميل بحثهاى فوق در هر مورد مناسبى از بشارت و انذار، بشارت بهنعمتهاى بى پايان الهى براى صالحان و انذار و بيم دادن طاغيان و گردنكشان ، استفادهمى كند. لذا در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) مى خوانيم كه فرمود: (من قرء سورة يونسفى كل شهرين او ثلاثة لم يخف عليه ان يكون من الجاهلين و كان يوم القيامة من المقربين ): (كسى كه سوره يونس را در هر دو يا سه ماه بخواند بيم آننمى رود كه از جاهلان و بى خبران باشد، و روز قيامت از مقربان خواهد بود). اين به خاطر آن است آيات هشدار دهنده و بيدار كننده در اين سوره فراوان است ، و اگر بادقت و تاءمل خوانده شود، تاريكى جهل را از روح آدمى بر طرف مى كند، و اثر آن حداقل چند ماهى در وجود او خواهد بود، و هرگاه علاوه بر درك و فهم محتواى سوره ، به آننيز عمل كند، به طور يقين روز رستاخيز در زمره مقربان قرار خواهد گرفت . شايد نياز به يادآورى نداشته باشد كه فضائل سوره ها همانگونه كه سابقا هم گفتهايم ، تنها با تلاوت آيات ، بدون درك معنى ، و بدونعمل به محتواى آن فراهم نمى گردد، زيرا تلاوت ، مقدمه فهم است ، و فهم مقدمهعمل !. آيه و ترجمه
بسم الله الرحمن الرحيم الر تلك ءايت الكتب الحكيم(1) اء كان للناس عجبا اءن اءوحينا إ لى رجل منهم اءن اءنذر الناس و بشر الذين ءامنوا اءنلهم قدم صدق عند ربهم قال الكفرون إ ن هذا لسحر مبين(2)
|
ترجمه :
بنام خداوند بخشنده مهربان 1 - الر - آن آيات كتاب حكيم است . 2 - آيا اين براى مردم موجب شگفتى است كه به يكى از آنها وحى فرستاديم كه مردم راانذار كن و به كسانى كه ايمان آورده اند بشارت ده كه براى آنها پاداشهاى مسلم نزدپروردگارشان (و سابقه نيك ) است (اما) كافران گفتند اين ساحر آشكارى است . تفسير: رسالت پيامبر در اين سوره بار ديگر با حروف مقطعه قرآن روبرو مى شويم كه به صورت الف ولام و راء ذكر شده است ، و ما در آغاز سوره بقره و سورهآل عمران و اعراف به اندازه كافى در تفسير اين گونه حروف سخن گفته ايم و بهخواست خدا در آينده نيز در موارد مناسب بحث خواهيم كرد و نيز مطالب تازه اى بر آنخواهيم افزود. به دنبال آن نخست اشاره به عظمت آيات قرآن كرده ، مى گويد: (آنها آيات كتاب حكيماست ) (تلك آيات الكتاب الحكيم ). تعبير به (آنها) (اسم اشاره بعيد) به جاى هذه (اينها) (اسم اشاره به نزديك ) كهنظير آن در آغاز سوره بقره نيز آمده است ، از تعبيرات لطيف قرآن محسوب مى شود، وكنايه از عظمت و والا بودن مفاهيم قرآن است . زيرا مطالب پيش پا افتاده و ساده را غالبا با اسم اشاره نزديك مى آورند، اما مطالبمهمى كه در سطح بالا و گوئى بر فراز آسمانها در يك افق عالى قرار گرفته ، بااسم اشاره دور بيان مى كنند، و اتفاقا در تعبيرات روزمره ، ما نيز از اين تعبير استفادهمى كنيم ، و براى عظمت اشخاص هر چند در حضورشان بوده باشيم (آن جناب ) يا (آنحضرت ) مى گوئيم ، نه اين جناب و اين حضرت ، ولى به هنگام تواضع كلمه(اينجانب ) را به كار مى بريم . توصيف كتاب آسمانى يعنى قرآن به (حكيم ) اشاره به اين است كه آيات قرآن داراىآنچنان استحكام و نظم و حسابى است كه هر گونهباطل و خرافه و هزل را از خود دور مى سازد، جز حق نمى گويد و جز به راه حق دعوتنمى كند. آيه دوم به تناسب اشاره اى كه در آيه قبل به قرآن مجيد و وحى آسمانى شده ، يكى ازايرادات مشركان را نسبت به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بيان مى كند، هماناشكالى كه به طور مكرر در قرآن مجيد آمده و تكرارش نشان مى دهد از ايرادات مكررمشركان بوده است و آن اينكه چرا وحى آسمانى از ناحيه خدا بر انسانىنازل شده ، چرا فرشته اى ماءموريت اين رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است ؟!قرآن در پاسخ اينگونه سؤ الات مى گويد: (آيا تعجبى براى مردم دارد كه ما وحىبه مردى از آنان فرستاديم ) (اكان للناس عجبا ان اوحينا الىرجل منهم ) در واقع جواب ايراد آنها با كلمه (منهم ) (از جنس آنان ) داده شده است يعنى اگر رهبر و راهنما، همجنس پيروانش باشد و دردهاى آنها را بداند و از نيازهايشانآگاه گردد جاى تعجب نيست ، تعجب در اين است كه از غير جنس آنها باشد كه بر اثر ناآگاهى از وضعشان نتواند آنها را رهبرى كند. سپس به محتواى اين وحى آسمانى اشاره كرده ، آنرا در دو چيز خلاصه مى كند: نخست اينكه به او وحى فرستاديم كه (مردم را انذار كند و از عواقب كفر و گناهبترساند) (ان انذر الناس ). ديگر اينكه (به افراد با ايمان بشارت ده كه براى آنان در پيشگاه خدا قدم صدق است) (و بشر الذين آمنوا ان لهم قدم صدق عند ربهم ). در اينكه منظور از قدم صدق چيست ؟ در ميان مفسران بحث است ، اما روى هم رفته يكى ازسه تفسير (يا هر سه با هم ) براى آن قابلقبول است . نخست اينكه اشاره به آن است كه ايمان (سابقه فطرى ) دارد و در حقيقت مؤ منان باابراز ايمان ، مقتضاى فطرت خود را تصديق و تاءكيد كرده اند (زيرا يكى از معانى قدم، سابقه است ) چنانكه مى گويند لفلان قدم فى الاسلام - او قدم فى الحرب (يعنى :فلانكس در اسلام يا در جنگ و مبارزه ، سابقه دارد). دوم اينكه اشاره به مساءله معاد و نعمتهاى آخرت باشد، زيرا يكى از معانى قدم ، مقام ومنزلة است (به تناسب اينكه انسان با پاى خود به منزلگاهش وارد مى شود) يعنى براىافراد با ايمان مقام و منزله ثابت و مسلمى در پيشگاه خدا است كه هيچ چيز نمى تواند آنراتغيير دهد و دگرگون سازد. سوم اينكه قدم به معنى پيشوا و رهبر است ، يعنى براى مؤ منان پيشوا و رهبرى صادقفرستاده شده است . روايات متعددى كه در تفاسير شيعه و اهل تسنن درذيل اين آيه وارد شده و قدم صدق را به شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ياولايت على (عليهالسلام ) تفسير كرده است ، مؤ يد همين معنى است . و همانگونه كه گفتيم ممكن است بشارت به همه اين امور، هدف از تعبير فوق بودهباشد. باز در پايان آيه به يكى از اتهاماتى كه مشركان كرارا براى پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) ذكر مى كردند اشاره كرده ، مى گويد: (كافران گفتند اين مردساحر آشكارى است ) (قال الكافرون ان هذا لساحر مبين ). كلمه (ان ) و (لام تاءكيد) و صفت (مبين )، همه نشانه تاءكيدى است كه آنها روىاين تهمت داشتند و تعبير به (هذا) (اسم اشاره به نزديك ) براى اين بوده كه مقامپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را تحقير كنند. اما اينكه چرا نسبت سحر به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى دادند روشن است ،زيرا در برابر سخنان اعجازآميز و برنامه هاى و قوانين درخشان و ساير معجزاتشپاسخ قانع كننده اى نداشتند، جز اينكه فوق العادگى آنرا با سحر تفسير كنند، و بهاين صورت ، پرده جهل و بى خبرى ، براى ساده لوحان ، روى آن بيفكنند. اينگونه تعبيرها كه از ناحيه دشمنان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) صادر مىشد خود دليل روشنى است بر اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كارهاى خارقالعاده اى داشته كه افكار و دلها را به سوى خود جذب مى كرده است ، مخصوصا تكيهكردن روى سحر در مورد قرآن مجيد خود گواه زنده اى بر جاذبه فوق العاده اين كتابآسمانى است كه آنها براى اغفال مردم آنرا زير پرده سحر مى پوشاندند. به خواست خدا در ذيل آيات مناسب باز در اين باره سخن خواهيم گفت . آيه و ترجمه
إ ن ربكم الله الذى خلق السموت و الا رض فى ستة اءيام ثم استوى على العرشيدبر الا مر ما من شفيع إ لا من بعد إ ذنه ذلكم الله ربكم فاعبدوه اء فلا تذكرون(3) إ ليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا إ نه يبدؤ ا الخلق ثم يعيده ليجزى الذين ءامنوا و عملواالصلحت بالقسط و الذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اءليم بما كانوا يكفرون (4)
|
ترجمه :
3 - پروردگار شما خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روز آفريد سپس بر تخت(قدرت ) قرار گرفت و به تدبير كار (جهان ) پرداخت ، هيچ شفاعت كننده اى جز به اذناو وجود ندارد، اين است خداوند پروردگار شما، پس او را پرستش كنيد، آيا متذكر نمىشويد؟! 4 - بازگشت همه شما به سوى او است خداوند وعده حقى فرموده ، او خلق را آغاز كردسپس آنرا باز مى گرداند، تا كسانى را كه ايمان آوردند وعمل صالح انجام دادند به عدالت جزا دهد و براى كسانى كه كافر شدند نوشيدنى ازمايع سوزان است و عذاب دردناكى بخاطر آنكه كفر مى ورزيدند. تفسير: خداشناسى و معاد قرآن پس از اشاره به مسئله وحى و نبوت در نخستين آيات اين سوره ، به سراغ دو اصل اساسى تعليمات همه انبياء يعنى (مبداء) و (معاد) مى رود، و در دوآيه فوق اين دو اصل مهم را در ضمن عباراتى كوتاه و گويا بيان . نخست مى گويد: (پروردگار شما همان خداوندى است كه آسمانها و زمين را در شش روزآفريد) (ان ربكم الله الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام ).
|
|
|
|
|
|
|
|