بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 7, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10232001 -
     10232002 -
     10232003 -
     10232004 -
     10232005 -
     10232006 -
     10232007 -
     10232008 -
     10232009 -
     10232010 -
     10232011 -
     10232012 -
     10232013 -
     10232014 -
     10232015 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

اما موضوع مهم اين است كه بدانيم آنچه در آيات فوق بيان شده همانند مطالب ديگرقرآن اختصاصى به عصر و زمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نداشته ، در هرجامعهاى گروهى منافق هميشه وجود دارند كه سعى مى كنند در لحظات حساس و سرنوشتساز با سمپاشى و سخنچينى افكار مردم را به هم بريزند، روح وحدت را از بين ببرند،و تخم شك و ترديد را در افكار بپاشند، اما اگر جامعه بيدار باشد مسلما با يارىپروردگار كه وعده پيروزى به دوستانش داده است همه نقشه هاى آنها خنثى مى شود وتوطئه هايشان در نطفه خفه مى گردد، به شرط اينكه مخلصانه جهاد كنند و با هوشيارىو دقت مراقب اين دشمنان داخلى باشند.
آيه و ترجمه


و منهم من يقول ائذن لى و لا تفتنى اءلا فى الفتنة سقطوا و إ ن جهنم لمحيطة بالكفرين(49)


ترجمه :

49- بعضى از آنها مى گويند بما اجازه ده (تا در جهاد شركت نكنيم ) و ما را به گناهگرفتار ساز، آگاه باشيد آنها (هم اكنون ) در گناه سقوط كرده اند و جهنم كافران رااحاطه كرده است !.
شاءن نززول :
گروهى از مفسران نقل كرده اند هنگامى كه پيامبران (عليهم السلام ) مسلمانان را آماده جنگتبوك مى ساخت و دعوت به حركت مى كرد يكى از رؤ ساى طائفه بنى سلمة به نام جد بنقيس كه در صف منافقان بود خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و عرض كرداگر اجازه دهى من در اين ميدان جنگ حاضر نشوم زيرا علاقه شديدى به زنان دارممخصوصا اگر چشمم به دختران رومى بيفتد ممكن استدل از دست بدهم و مفتون آنها شوم ! و دست از كارزار بكشم ! پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلّم ) به او اجازه داد.
در اين موقع آيه فوق نازل شد و عمل آن شخص را محكوم ساخت ، پيامبر (صلى اللّه عليهو آله و سلّم ) رو به گروهى از بنى سلمه كرد و گفت بزرگ شما كيست ؟ گفتند جد بنقيس ، ولى او مرد بخيل و ترسوئى است ، فرمود چه دردى بدتر از دردبخل ، سپس فرمود بزرگ شما آن جوان سفيد رو بشر بن براء است (كه مردى است پرسخاوت و گشاده روى )
تفسير
منافقان بهانه تراش
شاءن نزول فوق نشان مى دهد كه انسان هر گاه بخواهد شانه از زير بار مسؤ ليتىخالى كند از هر وسيله اى براى خود بهانه مى تراشد، همانند بهانه اى كه (جد بن قيس) منافق براى عدم حضور در ميدان جهاد درست كرد، و آن اينكه ممكن است زيبارويان رومىدل او را بربايند و دست از جنگ بكشد و به (اشكال شرعى ) گرفتار شود!.
گفتار (جد بن قيس ) مرا به ياد گفته يكى از ماموران جبار مى اندازد كه مى گفت :اگر ما مردم را تحت فشار قرار ندهيم حقوقى كه دريافت مى داريم براى ما شرعااشكال دارد يعنى براى رهائى از اين اشكال بايد ظلم و ستم به خلق خدا كنيم .
به هر حال قرآن در اينجا روى سخن را به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كرده ودر پاسخ اين گونه بهانه جويان رسوا مى گويد: (بعضى از آنها مى گويند به مااجازه ده كه از حضور در ميدان جهاد خوددارى كنيم و ما را مفتون و فريفته (زنان و دخترانزيبا روى رومى ) مساز! (و منهم من يقول ائذن لى و لا تفتنى ).
اين احتمال نيز در تفسير و شاءن نزول آيه داده شده است كه او (جد بن قيس ) به عذر وبهانه زن و فرزند و اموال بى سرپرست خود مى خواست از جهاد صرفنظر كند.
ولى به هر حال قرآن در پاسخ او مى گويد: (آگاه باشيد كه اينها هم اكنون در ميانفتنه و گناه و مخالفت فرمان خدا سقوط كرده اند جهنم گرداگرد كافران را احاطه كردهاست ) (الا فى الفتنة سقطوا و ان جهنم لمحيطة بالكافرين ).
يعنى آنها به عذرهاى واهى و اينكه ممكن است بعدا آلوده به گناه بشوند هم اكنون دردل گناه قرار دارند و جهنم گرداگرد آنها را فرا گرفته است آنها فرمان صريح خدا وپيامبرش را درباره حركت به سوى جهاد زير پا مى گذارند مبادا به شبهه شرعىگرفتار شوند!.
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1- يكى از راههاى شناخت گروه منافقان در هر جامعه اى دقت در طرزاستدلال آنها و عذرهائى است كه براى ترك انجام وظائف لازم مى آورند چگونگى اين عذرهابه خوبى باطن آنها را روشن مى سازد.
آنها غالبا به يك سلسله موضوعات جزئى و ناچيز و گاهى مضحك و خنده آور متشبث مىشوند تا موضوعات مهم و كلى را ناديده بگيرند، و براىاغفال افراد با ايمان به گمان خود از الفباى فكرى آنها استفاده مى كنند، و پاىمسائل شرعى و دستور خدا و پيامبر را به ميان مى كشند، در حالى كه در ميان گناه غوطهورند و شمشير به دست گرفته بر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آئين او مىتازند.
2- مفسران در تفسير جمله (و ان جهنم لمحيطة بالكافرين ) گفتگوهاى مختلفى دارندبعضى مى گويند اين جمله كنايه از آن است كهعوامل و اسباب ورود به جهنم يعنى گناهان آنها را احاطه كرده است .
و بعضى گفته اند كه اين از قبيل حوادث حتمى آينده است كه به صورت ماضى ياحال بيان مى شود، يعنى به طور قطع در آينده جهنم آنها را در بر خواهد گرفت .
ولى اين احتمال نيز وجود دارد كه جمله را به معنى حقيقى اش تفسير كنيم و بگوئيم هماكنون جهنم موجود است و در باطن و درون اين جهان قرار
دارد و آنها در ميان جهنم هستند، اگر چه هنوز فرمان تاءثير كردن آن صادر نشده است ،همانگونه كه بهشت نيز هم اكنون وجود دارد و در باطن و درون اين جهان به همه احاطهكرده است منتها بهشتيان چون تناسب با بهشت دارند با آن مرتبط خواهند بود و دوزخيانچون متناسب با دوزخند با دوزخ .
آيه و ترجمه


إ ن تصبك حسنة تسؤ هم و إ ن تصبك مصيبة يقولوا قد اءخذنا اءمرنا منقبل و يتولوا و هم فرحون (50)
قل لن يصيبنا إ لا ما كتب الله لنا هو مولئنا و على اللهفليتوكل المؤ منون (51)
قل هل تربصون بنا إ لا إ حدى الحسنيين و نحن نتربص بكم اءن يصيبكم الله بعذاب منعنده اءو بأ يدينا فتربصوا إ نا معكم متربصون (52)


ترجمه :

50- هرگاه نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند، اگر مصيبتى به تو رسد مىگويند ما تصميم خود را از پيش گرفته ايم و باز مى گردند در حاليكه خوشحالند.
51- بگو هيچ حادثه اى براى ما رخ نمى دهد مگر آنچه خداوند براى ما نوشته است ، اومولى (و سرپرست ) ما است و مؤ منان تنها بر خداتوكل مى كنند.
52- بگو آيا درباره ما جز يكى از دو نيكى انتظار داريد (يا بر شما پيروز مى شويم ويا شربت شهادت مى نوشيم ) ولى ما انتظار داريم يا عذابى از طرف خداوند (در آن جهان) يا به دست ما (در اين جهان ) به شما برسد، اكنون كه چنين است شما انتظار بكشيد ما همبا شما انتظار مى كشيم .
تفسير
در آيات فوق به يكى از صفات منافقان و نشانه هاى آنها اشاره شده است و بحثى را كهدر آيات گذشته و آينده پيرامون نشانه هاى منافقان مى باشدتكميل مى كند.
نخست مى گويد: (اگر نيكى به تو رسد آنها را ناراحت مى كند) (ان تصبك حسنة تسؤهم ).
خواه اين خير و نيكى پيروزى بر دشمن باشد يا غنائم جنگى ، و خواه پيشرفتهاى ديگر.
و اين ناراحتى دليل عداوت باطنى و فقدان ايمان آنها است ، چگونه ممكن است كسى كمترينبهره از ايمان داشته باشد و از پيروزى پيامبر خدا و يا حتى يك فرد با ايمان عادىناراحت شود؟
(ولى در مقابل اگر مصيبتى به تو برسد و گرفتار مشكلى شوى با خوشحالى مىگويند: ما از جلو پيش بينى چنين مسائلى را مى كرديم ، و تصميم لازم را گرفتيم ) وخود را از اين پرتگاه رهائى بخشيديم ! (و ان تصبك مصيبة يقولوا قد اخذنا امرنا منقبل ).
(و هنگامى كه به خانه هاى خود باز مى گردند از شكست يا مصيبت يا ناراحتى شماخوشحالند) (و يتولوا و هم فرحون ).
اين منافقان كور دل از هر فرصتى به نفع خود استفاده و لافعقل و درايت مى زنند كه اين عقل و تدبير ما بود كه موجب شد در فلان ميدان شركت نكنيم ومشكلاتى كه دامن ديگران را بر اثر نداشتن عقل و درايت گرفت دامان ما را نگرفت ، اينسخن را چنان مى گويند كه گوئى از خوشحالى در پوست نمى گنجند!
اما تو اى پيامبر به اينها از دو راه پاسخگوى ، پاسخى دندان شكن و منطقى نخست بگو:هيچ حادثه اى براى ما رخ نمى دهد مگر آنچه خداوند براى ما مقرر داشته است همان خدائىكه مولاى ما و سرپرست حكيم و مهربان ما است و جز خير و صلاح ما را مقدر نمى دارد(قل لن يصيبنا الا ما كتب الله لنا هو مولانا).
آرى (افراد با ايمان تنها بر خدا توكل مى كنند) (و على اللهفيتوكل المؤ منون ).
تنها به او عشق مى ورزند و از او يارى مى طلبند و سر بر آستان او مى سايند و تكيهگاه و پناهگاهشان كسى جز او نيست .
اين اشتباه بزرگى است كه منافقان گرفتار آن هستند،خيال مى كنند با عقل كوچك و فكر ناتوانشان مى توانند همه مشكلات و حوادث را پيشبينى كنند و از لطف و رحمت خدا بى نيازند، آنها نمى دانند تمام هستى شان همچون پركاهى است در برابر يك طوفان عظيم از حوادث يا همانند قطره كوچك آبى در يك بيابانسوزان ، در يك روز تابستان ، اگر لطف الهى يار و مددكار نباشد از انسان ضعيف كارىساخته نيست .
(و تو اى پيامبر اين پاسخ را نيز به آنان بگو كه شما چه انتظارى را درباره ما مىكشيد جز اينكه به يكى از دو نيكى و خير و سعادت خواهيم رسيد) يا دشمنان را در هم مىكوبيم و پيروز از ميدان مبارزه باز مى گرديم ، و يا كشته مى شويم و شربت شهادت رابا افتخار مى نوشيم ، هر كدام پيش آيد خوش آيد كه مايه افتخار است و روشنى چشم ما(قل هل تربصون بنا الا احدى الحسنيين ).
اما به عكس (ما در مورد شما يكى از دو بدبختى ، تيره روزى و بلا و مصيبت را انتظارمى كشيم ، يا در اين جهان و جهان ديگر به مجازات الهى گرفتار مى شويد، و يا بهدست ما خوار و نابود خواهيد شد) (و نحن نتربص بكم ان يصيبكم الله بعذاب من عنده اوبايدينا).
(حال كه چنين است شما انتظار بكشيد، و ما هم با شما انتظار مى كشيم ) شما در انتظارخوشبختى ما باشيد و ما هم در انتظار بدبختى شما نشسته ايم ! (فتربصوا انا معكممتربصون )
نكته ها
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد:
1- مقدرات و كوششهاى ما
شك نيست كه سرنوشت ما تا آنجا كه با كار و كوشش و تلاش ما مربوط است به دستخود ما است و آيات قرآن نيز با صراحت اين موضوع را بيان مى كند مانند (و ان ليسللانسان الا ما سعى ): (انسان بهره اى جز سعى و كوشش خود ندارد) (سوره نجم آيه39) و (كل نفس بما كسبت رهينه ): (هر كس در گرواعمال خويش است ) (سوره مدثر آيه 38) و آيات ديگر. (هر چند تاثير تلاش و كوششنيز از سنن الهى و به فرمان اوست ).
ولى در بيرون دايره تلاش و كوشش ما و آنجا كه از حريم قدرت ما خارج است ، دستتقدير تنها حكمران است ، و آنچه به مقتضاى قانون عليت كه منتهى به مشيت و علم و حكمتپروردگار مى شود مقدر شده است انجام پذير خواهد بود.
منتها افراد با ايمان و خداپرست كه به علم و حكمت و لطف و رحمت او مؤ من هستند همه اينمقدرات را مطابق (نظام احسن ) و مصلحت بندگان مى دانند، و هر كس بر طبقشايستگيهائى كه اكتساب كرده است مقدراتى متناسب آن دارد.
يك جمعيت منافق و ترسو و تنبل و پراكنده محكوم به فنا هستند، و اين سرنوشت براى آنهاحتمى است ، اما يك جمعيت با ايمان و آگاه ، و متحد و مصمم جز پيروزى ، سرنوشتىندارند.
بنابر آنچه گفته شد روشن مى شود كه آيات فوق نه بااصل آزادى اراده و اختيار منافات دارد و نه دليلى بر سرنوشت جبرى انسانها و بى اثربودن تلاشها و كوششها است .
2- در قاموس مؤ منان شكست وجود ندارد
در آخرين آيه مورد بحث به منطق عجيب محكمى برخورد مى كنيم كه راز اصلى همهپيروزيهاى مسلمانان نخستين در آن نهفته شده است ، و اگر پيامبر اسلام هيچ تعليم ودستورى جز اين نداشت براى تضمين پيروزى پيروانش كافى بود، و آن اينكه مفهومشكست و ناكامى را به كلى از صفحه روح آنها زدوده ، و به آنها ثابت كرده كه در هرحال شما پيروزيد، كشته شويد پيروزيد، و دشمن را بكشيد باز هم پيروزيد.
شما دو راه در پيش داريد كه از هر كدام برويد بهمنزل مقصود خواهيد رسيد، بيراهه و پرتگاه مطلقا در مسير شما وجود ندارد يك راه بهسوى شهادت مى رود كه نقطه اوج افتخار يك انسان با ايمان است ، و بالاترين موهبتىاست كه براى انسان تصور مى شود كه با خدا معامله كند جان را بدهد و يك حيات جاويدانو ابدى در جوار قرب پروردگار و در ميان نعمتهاى غيرقابل توصيفش خريدارى كند.
راه ديگر پيروزى بر دشمن و در هم شكستن قدرت اهريمنى او و پاكسازى محيط زندگىانسانها از شر ظالمان و ستمگران و آلودگان است و اين نيز فيضى است بزرگ وافتخارى است مسلم .
سربازى كه با اين روحيه وارد ميدان مبارزه مى شود هيچگاه فكر فرار
و پشت كردن به دشمن را در سر نمى پروراند، از هيچكس و هيچ چيز نمى هراسد، ترس ووحشت و اضطراب و ترديد در وجودش راه ندارد، ارتشى كه از چنين سربازانىتشكيل شود ارتشى خواهد بود شكست ناپذير!
چنين روحيه اى را تنها از طريق تعليمات اسلامى مى توان بارور ساخت و امروز نيز اگربا تعليم و تربيت صحيح ، اين منطق بار ديگر در روح مسلمانان جلوه گر شود، عقبماندگيها و شكستها را جبران خواهند كرد.
آنها كه درباره علل پيشرفت مسلمانان نخستين ، وعلل عقب ماندگى امروز، مطالعه و بررسى مى كنند، و گاهى اين موضوع را معمائى لاينحل مى پندارند خوب است بيايند و كمى در آيه فوق بينديشند تا پاسخ اين سؤال را بروشنى در آن بيابند.
قابل توجه اينكه در آيه فوق به هنگامى كه سخن از دو شكست منافقان مى گويد آنراشرح مى دهد و يك يك بيان مى كند، ولى هنگامى كه سخن از دو پيروزى مؤ منان مىگويد، سر بسته گذاشته از آن مى گذرد، گوئى آنچنان روشن و واضح و آشكار استكه اصلا نيازى به شرح و بيان ندارد. و اين يك نكته زيبا و لطيف بلاغت است كه در آيهفوق به كار رفته .
3- صفات هميشگى منافقان
بار ديگر تاءكيد مى كنيم كه نبايد اين آيات را بهشكل طرح يك مساءله تاريخى مربوط به گذشته مورد مطالعه قرار دهيم ، بلكه بايدبدانيم درسى است راى امروز و ديروز و فرداى ما و همه انسانها!
هيچ جامعه اى معمولا از يك گروه منافق ، اندك يا بسيار، خالى نيست و صفات آنها تقريبايكسان و يكنواخت است .
آنها افرادى هستند نادان و در عين حال خود خواه و متكبر كه براى خويش
عقل و درايت فوق العادهاى قائلند.
آنها هميشه از راحتى مردم در رنج و عذابند و از ناراحتيهايشانخوشحال و خندان .
آنها هميشه در ميان انبوهى از خيالات واهى و ترديد و شك و حيرت به سر مى برند، وبهمين دليل گامى به پيش و گامى به پس ‍ مى نهند.
در مقابل آنها مؤ منان راستين با شادى مردم شاد و با غم آنها شريك و سهيمند، هيچگاه بهعلم و درايت خود نمى نازند، و هرگز خود را از لطف حق بى نياز نمى دانند، دلى لبريزاز عشق خدا دارند، و در اين راه از هيچ حادثهاى نمى هراسند.
آيه و ترجمه


قل اءنفقوا طوعا اءو كرها لن يتقبل منكم إ نكم كنتم قوما فسقين (53)
و ما منعهم اءن تقبل منهم نفقتهم الا اءنهم كفروا بالله و برسوله و لا ياتون الصلوة الا وهم كسالى و لا ينفقون الا و هم كرهون (54)
فلا تعجبك اءمولهم و لا اءولدهم إ نما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا و تزهقاءنفسهم و هم كفرون (55)


ترجمه :

53- بگو انفاق كنيد خواه از روى ميل يا اكراه ، هرگز از شما پذيرفته نمى شود چراكه شما قوم فاسقى بوديد.
54- و هيچ چيز مانع قبول انفاقهاى آنها نشد جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافرشدند و نماز بجا نمى آورند جز با كسالت و انفاق نمى كنند مگر با كراهت !
55- و (فزونى ) اموال و اولاد آنها تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مى خواهد آنها را بهوسيله آن در زندگى دنيا عذاب كند و در حال كفر بميرند.
تفسير
اين آيات به قسمتى ديگر از نشانه هاى منافقان و نتيجه و سرانجام كار آنها اشاره كردهو روشن مى سازد كه چگونه اعمال آنها بى روح و بى اثر است و هيچگونه بهره اى از آنعائدشان نمى شود، و از آنجا كه در ميان اعمال نيك ، انفاق در راه خدا (زكات به معنىوسيع كلمه ) و نماز (پيوند خلق با خالق ) موقعيت خاصى دارد، مخصوصا انگشت روى ايندو قسمت گذارده است .
نخست مى گويد: (اى پيامبر به آنها بگو: شما چه از روى اراده و اختيار در راه خدا انفاقكنيد و چه از روى كراهت و اجبار و ملاحظات شخصى و اجتماعى ، در هرحال از شما منافقان پذيرفته نخواهد شد)(قل انفقوا طوعا او كرها لن يتقبل منكم ).
سپس به دليل آن اشاره كرده مى فرمايد: (زيرا شما گروه فاسقى بوديد) (انكمكنتم قوما فاسقين ). نيتهايتان آلوده ، و اعمالتان ناپاك ، و قلبتان تاريك است ، و خداتنها عملى را مى پذيرد كه پاك باشد و از شخصى پاك و با تقوا سرزند.
روشن است كه فسق در اينجا يك گناه ساده و معمولى نيست زيرا ممكن است انسان مرتكبگناهى شود در عين حال عملى خالص نيز انجام دهد، بلكه منظور از آن كفر و نفاق و ياآلوده شدن انفاقهاى آنها به ريا و تظاهر است .
و نيز هيچ مانعى ندارد كه فسق در جمله بالا به مفهوم وسيع كلمه ،شامل هر دو باشد چنانكه آيه بعد نيز اين قسمت را توضيح خواهد داد.
در آيه بعد بار ديگر عدم قبول انفاقات آنها را توضيح مى دهد و مى گويد:
هيچ چيز مانع قبول انفاقات آنها نشده جز اينكه آنها به خدا و پيامبرش كافر شده اند وهر عملى تواءم با ايمان به خدا و توحيد نبوده باشد در پيشگاه خداقبول نيست (و ما منعهم ان تقبل منهم نفقاتهم الا انهم كفروا بالله و برسوله ).
قرآن كرارا روى اين مسئله تكيه كرده است كه شرط پذيرشاعمال صالح ايمان است ، حتى اگر عمل از روى ايمان سرزند و بعد از مدتى شخصعمل كننده راه كفر پيش گيرد عمل او حبط و نابود و بى اثر مى شود (در اين باره در جلددوم تفسير نمونه از صفحه 69 الى 72 بحث كرده ايم ).
پس از ذكر عدم قبول انفاقهاى مالى آنها به وضع عبادات آنان اشاره كرده مى گويد:(آنها نماز را بجا نمى آورند مگر از روى كسالت و با ناراحتى و سنگينى ) (و لاياتون الصلوة الا و هم كسالى ).
همانگونه كه (انفاق نمى كنند مگر از روى كراهت و اجبار) (و لا ينفقون الا و هم كارهون).
در حقيقت به دو دليل انفاقهاى آنها پذيرفته نمى شود يكى بهدليل آنكه از روى كفر و عدم ايمان سر مى زند، و ديگر اينكه از روى كراهت و اجبار است .
همچنين به دو علت نماز آنها پذيرفته نيست نخست به علت كفر، و ديگر بخاطر آنكه ازروى كسالت و كراهت انجام مى گيرد.
جمله هاى بالا در عين اينكه وضع منافقان را از نظر عدم نتيجه گيرى از اعمالشانتشريح مى كند در حقيقت نشانه ديگرى از نشانه هاى آنها را بيان مى كند، و آن اينكه مؤمنان واقعى را از نشاطى كه به هنگام عبادت دارند و ازميل و رغبتى كه نسبت به اعمال نيك نشان مى دهند و مخلصانه بهدنبال آن مى شتابند بخوبى مى توان شناخت .
همانگونه كه به وضع منافقان از طرز انجام اعمالشان مى توان پى برد، زيرا معمولااز روى بى ميلى و دلسردى و ناراحتى و كراهت اقدام به انجام كار
خير مى كنند، گوئى كسى به اجبار دست آنها را گرفته و كشان كشان به سوى كار خيرمى برد.
بديهى است اعمال گروه نخست چون از عشق خدا سر مى زند و با دلسوزى تواءم است همهآداب و مقرراتش رعايت مى گردد، ولى اعمال گروه دوم چون از روى كراهت و بى ميلى استناقص و دست و پا شكسته و بى روح است ، بنابر اين انگيزه هاى متفاوت آنها دوشكل متفاوت به اعمالشان مى دهد.
در آخرين آيه روى سخن را به پيامبر كرده مى گويد: (فزونىاموال و اولاد آنها نبايد تو را در شگفتى فرو برد) و فكر كنى كه آنها با اينكهمنافقند چگونه مشمول اينهمه مواهب الهى واقع شده اند (فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم ).
چرا كه اينها به ظاهر براى آنها نعمت است اما در حقيقت (خدا مى خواهد به اين وسيله آنانرا در زندگى دنيا معذب كند، و به خاطر دلبستگى فوق العاده به اين امور درحال كفر و بى ايمانى بميرند) (انما يريد الله ليعذبهم بها فى الحيوة الدنيا وتزهق انفسهم و هم كافرون ).
در واقع آنها از دو راه به وسيله اين اموال و اولاد (نيروى اقتصادى و انسانى ) معذب مىشوند: نخست اينكه اين گونه افراد معمولا فرزندانى ناصالح و اموالى بى بركتدارند كه مايه درد و رنجشان در زندگى دنيا است ، شب و روز بايد براى فرزندانى كهمايه ننگ و ناراحتى هستند، تلاش كنند، و براى حفظ اموالى كه از طريق گناه بدست آوردهاند جان بكنند، و از طرف ديگر چون به اين اموال و فرزندان بالاخره دلبستگى دارند وبه سراى وسيع و پر نعمت آخرت و جهان پس از مرگ ايمان ندارند چشم پوشى از اينهمهاموال بر ايشان مشكل است تا آنجا
كه ايمانشان را روى آنها گذاشته و با كفر از دنيا مى روند، و به سخت ترين وضعىجان مى دهند؟
مال و فرزند اگر پاك و صالح باشد موهبت است و سعادت و مايه رفاه و آسايش و اگرناپاك و ناصالح باشد رنج و عذاب اليم است .
در اينجا به چند نكته بايد توجه كرد
1 بعضى سؤ ال مى كنند كه چگونه در آغاز آيهاول گفته شده است خواه از روى اختيار يا اكراه انفاق كنيد پذيرفته نمى شود.
در حالى كه در آخر آيه دوم تصريح شده كه آنها جز از روى كراهت انفاق نمى كنند آيااين دو با هم منافات ندارد؟
ولى با توجه به يك مطلب پاسخ اين سؤ ال روشن مى شود و آن اينكه آغاز آيهاول در واقع به صورت يك (قضيه شرطيه ) است ، يعنى اگر از روى اطاعت و يااكراه انفاق كنيد بهر شكل و بهر صورت باشد پذيرفته نخواهد شد، و مى دانيم قضيهشرطيه دليل بر وجود شرط نيست ، يعنى به فرض كه از روىميل و اختيار هم انفاق كنند فايده ندارد چون بى ايمانند.
ولى ذيل آيه دوم بيان يك (قضيه خارجيه ) است و آن اينكه آنها هميشه از روى اكراهانفاق مى كنند (دقت كنيد).
2 درس ديگرى كه از آيات فوق مى توان گرفت اين است كه نبايد تنها به نماز وروزه مردم فريفته شد زيرا منافقان ، هم نماز مى خواندند، و هم به ظاهر در راه خدا انفاقمى كردند، بلكه بايد نمازها و انفاقهاى منافق گرانه را ازاعمال پاك و سازنده مؤ منان راستين باز شناخت و اتفاقا با دقت و كنجكاوى در ظاهرعمل نيز غالبا شناخته مى شود.
و در حديث مى خوانيم (لا تنظروا الى طول ركوعالرجل و سجوده فان ذلك شى ء اعتاده و لو تركه استوحش ، و لكن انظروا الى صدقحديثه و اداء امانته ): (تنها به ركوع و سجود طولانى افراد ننگريد، زيرا ممكن استاين (عبادت عادتى ) باشد كه از تركش ناراحت شود و لكن به راستگوئى و اداء امانتآنها دقت كنيد زيرا راستى و امانت از ايمان سرچشمه مى گيرد در حالى كه ركوع و سجودعادتى با كفر و نفاق هم سازگار است ).
آيه و ترجمه


و يحلفون بالله إ نهم لمنكم و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون (56)
لو يجدون ملجا اءو مغرت اءو مدخلا لولوا إ ليه و هم يجمحون (57)


ترجمه :

56- و به خدا سوگند مى خورند كه آنها از شما هستند در حالى كه از شما نيستند، ولىآنها گروهى هستند كه مى ترسند (و وحشت دارند لذا دروغ مى گويند).
57- اگر پناهگاه يا غارها يا راهى در زير زمين بيابند به سوى آن حركت مى كنند درحالى كه با سرعت و شتاب فرار مى كنند.
تفسير
نشانه ديگرى از منافقان
در آيات فوق يكى ديگر از اعمال و حالات منافقان به روشنى ترسيم شده است مىگويد: آنها به خدا سوگند ياد مى كنند كه از شما هستند (و يحلفون بالله انهم لمنكم ).
(در حالى كه نه از شما هستند و نه در چيزى با شما موافقند بلكه
گروهى هستند كه فوق العاده مى ترسند) و از شدت ترس كفر را پنهان كرده اظهارايمان مى كنند مبادا گرفتار شوند (و ما هم منكم و لكنهم قوم يفرقون ).
(يفرقون ) از ماده (فرق ) (بر وزن (شفق )) به معنى شدت خوف و ترس است ،(راغب ) در كتاب (مفردات ) مى گويد اين ماده دراصل به معنى تفرق و جدائى و پراكندگى است گوئى آنچنان مى ترسند كه مى خواهدقلبشان از هم متفرق و متلاشى گردد.
در واقع چون تكيه گاهى در باطن ندارند همواره گرفتار ترس و وحشتى عظيم هستند وبه خاطر همين ترس و وحشت هيچگاه آنچه در باطن دارند اظهار نمى كنند، و چون از خدا نمىترسند از همه چيز مى ترسند و دائما در حال وحشت به سر مى برند، در حالى كه مؤمنان راستين در سايه ايمان آرامش و شهامت خاصى دارند.
در آيه بعد شدت بغض و عداوت و نفرت آنها را از مؤ منان در عبارتى كوتاه اما بسياررسا و گويا منعكس مى كند مى گويد (آنها چنان هستند كه اگر پناهگاهى (همانند يك دژمحكم ) بيابند، يا دسترسى به غارهائى در كوهها داشته باشند، يا بتوانند راهى درزير زمين پيدا كنند، با سرعت هر چه بيشتر به سوى آن مى شتابند) تا از شما دورشوند و بتوانند كينه و عداوت خود را آشكار سازند (لو يجدون ملجا او مغارات او مدخلالولوا اليه و هم يجمحون ).
(ملجاء) به معنى پناهگاه است همچون قلعه هاى محكم و يا مانند آن .
(مغارات ) جمع (مغاره ) به معنى غار است .
(مدخل ) به معنى راههاى پنهانى است مانند نقبهائى كه در زير زمين مى زنند و از آنوارد محلى مى شوند.
(يجمحون ) از ماده (جماح ) به معنى حركت شتابانه و شديدى است كه
هيچ چيز نتواند از آن جلوگيرى كند، همانند حركت اسبهاى سركش و چموش كه نتوان آنها رامتوقف ساخت و به همين جهت چنين اسبى را (جموح ) مى گويند.
به هر حال اين يكى از رساترين تعبيراتى است كه قرآن درباره ترس و وحشت منافقانو يا بغض و نفرت آنان بيان كرده كه آنها اگر در كوهها و روى زمين راه فرارى پيداكنند از ترس يا عداوت از شما دور مى شوند ولى چون قوم و قبيلهاموال و ثروتى در محيط شما دارند مجبورند دندان بر جگر بگذارند و بمانند!.
آيه و ترجمه


و منهم من يلمزك فى الصدقت فإ ن اءعطوا منها رضوا و إ ن لم يعطوا منها إ ذا هم يسخطون(58)
و لو اءنهم رضوا ما ءاتئهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيؤ تينا الله من فضله ورسوله إ نا إ لى الله رغبون (59)


ترجمه :

58- و در ميان آنها كسانى هستند كه در (تقسيم ) غنائم به تو ايراد مى كنند، اگر از آنبه آنها بدهند راضى مى شوند و اگر ندهند خشم مى گيرند (خواه حق آنها باشد يا نه ).
59- ولى اگر آنها به آنچه خدا و پيامبرش به آنها مى دهد راضى باشند و بگويندخداوند براى ما كافى است و به زودى خدا و رسولش ازفضل خود به ما مى بخشد ما تنها رضاى او را مى طلبيم (اگر چنين كنند به سود آنهاست).
شاءن نزول :
در تفسير (در المنثور) از (صحيح بخارى ) و (نسائى ) و از گروهى ديگر چنيننقل شده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )مشغول تقسيم اموالى (از غنائم يا مانند آن ) بود كه يكى از طائفه (بنى تميم ) بهنام (ذو الخويصرة ) فرا رسيد صدا زد: اى رسولخدا! عدالت كن ! پيامبر فرمود : واىبر تو اگر من عدالت نكنم چه كسى عدالت خواهد كرد؟!، (عمر) صدا زد اى رسولخدابه من اجازه بده تا گردنش را بزنم پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) فرمود: او رابه حال خود واگذار! او يارانى دارد كه نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنهاكوچك مى شمريد ولى با اينحال آنها از دين فرار مى كنند همانگونه كه تير از كمان !.
در اين هنگام آيات فوق نازل شد و به اينگونه افراد اندرز داد.
تفسير
خودخواهان بى منطق
در نخستين آيه فوق به يكى ديگر از حالات منافقان اشاره شده و آن اينكه آنها هرگزراضى به حق خود نيستند، و دائما انتظار دارند ازاموال بيت المال و يا منافع عمومى هر چه بيشتر بهره ببرند، خواه مستحق باشند يا نه ،دوستى و دشمنى آنها بر محور همين منافع دور مى زند، هر كس جيب آنها را پر كند از اوراضى هستند و هر كس به خاطر رعايت عدالت حق ديگران را به آنها نبخشد از او ناراضىمى شوند.
حق و عدالت در قاموس آنها مفهومى ندارد، و اگر داشته باشدعادل كسى
است كه هر چه بيشتر به آنها بدهد و ظالم كسى است كه حق ديگران را از آنان باز دارد!و به تعبير ديگر آنها فاقد هر گونه شخصيت اجتماعى هستند و تنها داراى يك شخصيتفردى و در چهار چوبه منافع خويش مى باشند، و همه چيز را تنها از اين زاويه مىنگرند!.
لذا مى گويد: (بعضى از آنها در تقسيم صدقات به تو عيب مى گيرند) و مى گويندعدالت را رعايت نكردى (و منهم من يلمزك فى الصدقات ).
اما در حقيقت چنين است كه آنها به منافع خويش مى نگرند (اگر سهمى به آنها داده شودراضيند و خوشحال و تو را مجرى عدالت مى دانند هر چند استحقاق نداشته باشند) (فاناعطوا منها رضوا).
(اما اگر چيزى از آن به آنها داده نشود خشمگين مى شوند) و تو را متهم به بيعدالتىمى كنند (و ان لم يعطوا منها اذاهم يسخطون ):
(ولى اگر آنها به حق خود راضى باشند و به آنچه خدا و پيامبرش در اختيار آنهاگذارده رضايت دهند و بگويند همين براى ما كافى است و اگر هم نياز بيشترى داريم خداو پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از فضل خود به زودى به ما مى بخشند ما تنهارضاى او را مى طلبيم و از او مى خواهيم كه ما را ازاموال مردم بى نياز سازد، اگر آنها چنين كنند به سود آنها است ) (و لو انهم رضوا ماآتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيوتينا الله من فضله و رسوله انا الى اللهراغبون ).
آيا در جوامع اسلامى امروز چنين كسانى يافت نمى شوند؟
آيا همه مردم به حق مشروع خود قانعند؟ و هر كس تنها به مقدار حقش به آنها بدهد او راعدالت پيشه مى دانند؟
مسلما جواب اين سؤ الها منفى است ، با نهايت تاسف هنوز بسيارند كسانى كه مقياس سنجشحق و عدالت را منافع شخصى خويش مى پندارند، و به حقوق
خويش قانع نيستند، و اگر كسى بخواهد همه را مخصوصا محرومان را به حق مشروعشانبرساند داد و فريادشان بلند مى شود.
بنابر اين لزومى ندارد براى شناخت منافقان صفحات تاريخ را ورق بزنيم يك نگاه بهاطراف خود و حتى نگاهى به خودمان بكنيم مى توانيم وضع خود و ديگران را دريابيم .
پروردگارا! روح ايمان را در ما زنده كن ! و فكر شيطانى و نفاق را در ما بميران !
و به ما توفيق مرحمت فرما تا خود را آنچنان بسازيم كه به حق خويشتن قانع باشيم !نه به ديگران اجحاف كنيم و نه عدالت را در غصب حقوق سايرين بدانيم .
هميشه خواهان عدالت باشيم و مجرى عدالت !...

fehrest page

back page