بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 7, جمعی از فضلا ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     10232001 -
     10232002 -
     10232003 -
     10232004 -
     10232005 -
     10232006 -
     10232007 -
     10232008 -
     10232009 -
     10232010 -
     10232011 -
     10232012 -
     10232013 -
     10232014 -
     10232015 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

زيرا همانگونه كه سابقا گفتيم هنگامى كه ابوسفيان از حركت مسلمانان آگاه شد مسيركاروان را عوض كرد و از بيراهه از حاشيه درياى احمر با سرعت خود را به مكه نزديكساخت ، و اگر مسلمانان مسير كاروان را گم نمى كردند ممكن بود، به تعقيب كاروانبپردازند و از در گيرى با لشكر دشمن كه سرانجام باعث آن فتح و پيروزى عظيم شدخوددارى كنند.
از همه اينها گذشته تعداد نفرات و امكانات جنگى مسلمانان درمقابل دشمن از هر نظر كمتر و ضعيف تر بود و در سطح پائينترى قرار داشتند و دشمن درسطح بالاتر لذا قرآن اضافه مى كند شرائط چنان بود كه اگر ازقبل آگاهى داشتيد و مى خواستيد در اين زمينه با يكديگر وعده و قرار دادى بگذاريد حتماگرفتار اختلاف در اين ميعاد مى شديد (و لو تواعدتم لاختلفتم فى الميعاد).
زيرا بسيارى از شما تحت تاءثير وضع ظاهرى و موقعيت ضعيف خود درمقابل دشمن قرار مى گرفتيد و با چنين جنگى اصولا مخالفت مى كرديد.
ولى خداوند شما را در مقابل يك عمل انجام شده قرار داد (تا كارى را كه مى بايست انجامگيرد تحقق بخشد) (و لكن ليقضى الله امرا كان مفعولا).
تا در پرتو اين پيروزى غير منتظره و معجز آسا حق ازباطل شناخته شود (و آن ها كه گمراه مى شوند با اتمام حجت باشد و آنها كه راه حق رامى پذيرند با آگاهى و دليل آشكار) (ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حى عن بينة ).
منظور از (حيات ) و (هلاكت ) در اينجا همان (هدايت ) و (گمراهى ) است ، زيراروز بدر كه نام ديگرش يوم الفرقان است به روشنى تقويت مسلمانان را با يارىخداوند به همه نشان داد و ثابت كرد كه اين گروه با خدا راهى دارند و حق با آنهاست .
و در پايان مى گويد (خداوند شنوا و داناست ) (و ان الله لسميع عليم ).
فرياد استغاثه شما را شنيد و از نياتتان با خبر بود و به هميندليل شما را يارى كرد تا بر دشمن پيروز شديد.
تمام قرائن نشان مى دهد كه لااقل عده اى از مسلمانان اگر از چگونگى قدرت و سپاه دشمنبا خبر بودند تن به اين در گيرى نمى دادند، هر چند گروه ديگرى از مؤ منان مخلص دربرابر همه حوادث تسليم اراده پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بودند، به هميندليل خداوند جريان هائى پيش آورد كه هر دو گروه خواه نا خواه در برابر دشمن قرارگيرند و تن به اين پيكار سرنوشت ساز در دهند.
از جمله اينكه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) قبلا صحنه اى از نبرد را در خوابديد كه تعداد كمى از دشمنان در مقابل مسلمانان حاضر شده اند و اين اشاره و بشارتىبه پيروزى بود عين اين خواب را براى مسلماناننقل كرد و موجب تقويت روحيه و اراده آنها در پيشروى كردن به سوى ميدان بدر گرديد.
البته پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) اين خواب را درست ديده بود، زيرا نيرو ونفرات دشمن اگر چه در ظاهر بسيار زيادتر بود، ولى در باطن اندك و ضعيف و ناتوانبودند، و مى دانيم خوابها معمولا جنبه اشاره و تعبير دارند، و در يك خواب صحيح چهرهباطنى مسئله خودنمائى مى كند.
اين خواب را پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) براى مسلمانان شرح داد، ولى بالاخرهاين سؤ ال
در اعماق ذهنها شايد باقيمانده بود كه چگونه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) درخواب چهره ظاهرى آنها را نديد و براى مسلمانان شرح نداد؟.
دومين آيه مورد بحث اشاره به فلسفه اين موضوع و نعمتى كه خداوند از اين طريق بهمسلمانان ارزانى داشت مى كند و مى گويد:
(در آن زمان خداوند در خواب عدد دشمنان را به تو كم نشان داد و اگر آنها را زياد نشانمى داد مسلما به سستى مى گرائيديد) (اذ يريكهم الله فى منامك قليلا و لو اريكهمكثيرا لفشلتم ).
و نه تنها سست مى شديد بلكه (كارتان به اختلاف مى كشيد و گروهى موافق رفتنبه ميدان و گروهى مخالف مى شديد) (و لتنازعتم فى الامر).
ولى خداوند شما را از اين سستى و اختلاف كلمه و تنازع و آشفتگى با اين خوابى كهچهره باطنى را نشان مى داد نه ظاهرى را، رهائى بخشيد و سالم نگهداشت ) (و لكن اللهسلم ).
چرا كه خداوند از روحيه و باطن همه شما آگاه بود و او از آنچه در درون سينه هاست باخبر است (انه عليم بذات الصدور).
در آيه بعد مرحله ديگرى از مراحل جنگ بدر را يادآور مى شود كه با مرحلهقبل تفاوت بسيار دارد، در اين مرحله مسلمانان در پرتو بيانات گرم پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم )، و توجه بوعده هاى الهى ، و مشاهده حوادثى ازقبيل باران به موقع ، براى رفع تشنگى ، و سفت شدن شنهاى روان در ميدان نبرد،روحيه تازه اى پيدا كردند و به پيروزى نهائى اميدوار و دلگرم گشتند آن چنان كهانبوه لشكر دشمن در نظر آنها كوچك شد و كم جلوه كرد، لذا مى گويد: (و در آن هنگامخداوند آنها را به هنگام آغاز نبرد در نظر شما كم جلوه داد) (و اذ يريكموهم اذ التقيتمفى اعينكم قليلا).
ولى دشمن چون از روحيه و اين موقعيت مسلمانان آگاه نبود بهميندليل بظاهر جمعيت نگاه مى كرد و ناچيز در نظرش جلوه مى نمود، حتى كمتر از آنچهبودند لذا مى گويد (و شما را در نظر آنها كم جلوه مى داد) (و يقللكم فى اءعينهم ).
به اندازه اى كه از ابوجهلنقل شده كه مى گفت (انما اصحاب محمد اكلة جزور)! (ياران محمد فقط به اندازه يكخوراك شترند)، كنايه از كمى فوق العاده آنها و يا اشاره به اين بود كه از يك صبحتا به شام كار آنها را يك سره خواهند كرد، زيرا در اخبار جنگ بدر آمده كه سپاه قريش هرروز حدود ده شتر ذبح مى كردند و خوراك يك روزه لشكر يك هزار نفرى آنها بود.
به هر حال اين دو موضوع اثر عميقى در پيروزى مسلمانان داشت ، زيرا از يك سو عدددشمن در نظر آنها كم جلوه مى كرد، تا از اقدام به جنگ ترس واهمه اى به خود راه ندهند،و از سوى ديگر نفرات مسلمانان در نظر دشمن كم جلوه مى نمود تا از اقدام به جنگى كهسرانجامش شكست آنها بود منصرف نشوند، به علاوه نيروى زيادترى در اين راه كسبنكنند و بر آمادگى جنگى خود بر گمان اينكه ارتش اسلام اهميتى ندارد نيفزايند.
لذا قرآن به دنبال جمله هاى فوق مى گويد (همه اينها به خاطر آن بود كه خداوندموضوعى را كه در هر حال ميبايست تحقق يابد انجام دهد) (ليقضى الله امرا كان مفعولا).
نه تنها اين جنگ طبق آنچه خداوند مى خواست پايان گرفت ، (همه كارها و همه چيز در اينعالم به فرمان و خواست او بر مى گردد) و اراده او در همه چيز نفوذ دارد (و الى اللهترجع الامور).
در آيه 13 سوره آل عمران كه اشاره به مرحله سومى از نبرد روز بدر شده است مىخوانيم كه دشمنان پس از شروع جنگ و مشاهده ضربات كوبنده سپاه اسلام كه مانندصاعقه بر سر آنها فرود مى آمد بوحشت افتادند، و اين بار احساس
كردند كه ارتش اسلام زياد شده است حتى دو برابر آنچه بودند و به اين ترتيب روحيهآنان متزلزل گشت و به شكستشان كمك نمود.
از آنچه گفتيم روشن مى شود كه تضادى نه ميان آيات فوق وجود دارد، و نه ميان آنها باآيه سيزدهم سوره آل عمران ، زيرا هر كدام از اين آيات اشاره به يك مرحله از جنگ است .
مرحله اول مرحله قبل از حضور در ميدان نبرد بود كه در خواب عدد آنها به پيامبر كم نشانداده شد، و مرحله دوم به هنگام ورود در سرزمين بدر بود كه مسلمانان از عدد زياد لشكردشمن آگاه و بعضى به ترس و وحشت افتادند مرحله سوم هنگام آغاز مبارزه بود كه بهلطف پروردگار و با مشاهده مقدمات اميد بخش عدد دشمن در نظرشان كم جلوه كرد (دقتكنيد).
آيه و ترجمه


يأ يها الذين ءامنوا إ ذا لقيتم فئة فاثبتوا و اذكروا الله كثيرا لعلكم تفلحون (45)
و اءطيعوا الله و رسوله و لا تنزعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم و اصبروا إ ن الله معالصبرين (46)
و لا تكونوا كالذين خرجوا من ديرهم بطرا و رئاء الناس و يصدون عنسبيل الله و الله بما يعملون محيط (47)


ترجمه :

45- اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با گروهى (در ميدان نبرد) روبرو مىشويد ثابت قدم باشيد و خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار شويد.
46- و اطاعت (فرمان ) خدا و پيامبرش نمائيد و نزاع (و كشمكش ) مكنيد تا سست نشوند وقدرت (و شوكت و هيبت ) شما از ميان نرود و استقامت نمائيد كه خداوند با استقامت كنندگاناست .
47- و مانند كسانى نباشيد كه از سرزمين خود از روى هوا پرستى و غرور و خودنمائىكردن در برابر مردم (به سوى ميدان بدر) بيرون آمدند و (مردم را) از راه خدا باز مىداشتند (و سرانجام كارشان شكست و نابودى شد) و خداوند به آنچهعمل مى كنند احاطه (و آگاهى ) دارد.
تفسير
شش دستور ديگر در زمينه جهاد!
مفسران نوشته اند كه ابو سفيان هنگامى كه با تردستى خاصى كاروان تجارتى قريشرا از قلمرو مسلمانان به سلامت بيرون برد كسى را
قريش كه عازم ميدان بدر بود فرستاد كه ديگر نيازى به مبارزه شما نيست باز گرديد،ولى ابوجهل كه غرور و تكبر و تعصب خاصى داشت سوگند ياد كرد كه ما هرگز بازنمى گرديم تا اينكه به سرزمين بدر برويم (و بدرقبل از اين جريان يكى از مراكز اجتماع عرب بود كه در هرسال يك بازار تجارتى در آن تشكيل مى شد) و سه روز در آنجا خواهيم ماند، و شترانىذبح مى كنيم و غذاى مفصلى راه مى اندازيم و شراب مى نوشيم و خوانندگان براى ما مىخوانند و مى نوازند تا صداى ما به گوش عرب برسد و قدرت و قوت ما تثبيت گردد.
اما سرانجام كارشان به شكست كشيد و به جاى جام شراب جامهاى مرگ نوشيدند، و درعوض (خوانندگان ) (نوحه گران ) بر عزاى آنها نشستند!
آيات فوق هم اشارهاى به اين موضوع دارد و مسلمانان را از اين گونه كارها نهى مىكند، و هم به دنبال دستورهاى گذشته در مورد جهاد يك سلسله دستورهاى ديگر به آنهامى دهد.
رويهمرفته در آيات فوق شش دستور مهم به مسلمانان داده شده است :
1- نخست مى گويد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه گروهى از دشمنان را دربرابر خود در ميدان نبرد ببينيد ثابت قدم باشيد (يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم فئةفاثبتوا).
يعنى يكى از نشانه هاى بارز ايمان ثابت قدم در همه زمينه ها مخصوصا در پيكار بادشمنان حق است .
2- خدا را فراوان ياد كنيد تا رستگار و پيروز شويد (و اذكروا الله كثيرا لعلكمتفلحون ).
شك نيست كه منظور از ياد خدا تنها ذكر لفظى نيست ، بلكه خدا را در درون جان حاضرديدن و به ياد علم و قدرت بى پايان و رحمت وسيعش بودن است ، اين توجه به خداروحيه سرباز مجاهد را تقويت مى كند و در پرتو آن
احساس مى نمايد كه در ميدان مبارزه تنها نيست ، تكيه گاه نيرومندى دارد كه هيچ قدرتىدر برابر آن مقاومت نمى كند، و اگر هم كشته شود به بزرگترين سعادت ، يعنىسعادت شهادت رسيده است و در جوار رحمت حق رستگار خواهد بود، خلاصه ياد خدا به اونيرو و آرامش و قوت و قدرت و پايمردى مى بخشد.
به علاوه ياد و عشق خدا، عشق زن و فرزند و مال و مقام را ازدل بيرون مى راند و توجه به خدا آنها را كه باعث سستى در امر مبارزه و جهاد مى شود ازخاطر مى برد، چنانكه (امام سجاد) زين العابدين (عليه السلام ) در دعاى معروفصحيفه كه براى (مرزبانان اسلام ) و مدافعان سرحدات مسلمين خوانده به پيشگاه خداچنين عرض مى كند: و انسهم عند لقائهم العدو ذكر دنياهم الخداعة و امح عن قلوبهم خطراتالمال الفتون و اجعل الجنة نصب اعينهم :
(پروردگارا! (در پرتو ياد خويش ) ياد دنياى فريبنده را ازدل اين پاسداران مبارز بيرون كن ، و توجه به زرق و برقاموال را از قلب آنها دور ساز، و بهشت را در برابر چشمان فكر آنها قرار ده ).
3- يكى ديگر از مهمترين برنامه هاى مبارزه توجه به مسئله رهبرى و اطاعت از دستورپيشوا و رهبر است همان دستورى كه اگر انجام نمى گرفت جنگ بدر به شكستكامل مسلمانان منتهى مى شد، لذا در آيه بعد مى گويد: (و اطاعت خدا و پيامبرش ‍ كنيد)(و اطيعوا الله و رسوله ).
4- و از پراكندگى و نزاع بپرهيزيد (و لا تنازعوا).
(زيرا كشمكش و نزاع و اختلاف مجاهدان در برابر دشمن نخستين اثرش سستى وناتوانى و ضعف در مبارزه است ) (فتفشلوا).
(و نتيجه اين سستى و فتور از ميان رفتن قدرت و قوت و هيبت و عظمت شماست ) (و تذهبريحكم ).
(ريح ) به معنى باد است و اينكه مى گويد: اگر به نزاع با يكديگر برخيزيدسست مى شويد و به دنبال آن باد شما را از ميان خواهد برد اشاره لطيفى به اين معنىاست كه قوت و عظمت و جريان امور بر وفق مراد و مقصودتان از ميان خواهد رفت زيراهميشه وزش بادهاى موافق سبب حركت كشتيها به سوىمنزل مقصود بوده است ، و در آن زمان كه تنها نيروى محرك كشتى وزش باد بود اين مطلبفوق العاده اهميت داشت .
به علاوه وزش باد به پرچم ها نشانه بر پا بودن پرچم كه رمز قدرت و حكومت استمى باشد و تعبير فوق كنايه اى از اين معنى است .
5- سپس دستور به استقامت در برابر دشمنان و درمقابل حوادث سخت مى دهد و مى گويد: (استقامت كنيد كه خداوند با استقامت كنندگان است)
(و اصبروا ان الله مع الصابرين )
تفاوت ميان ثبات قدم (دستور اول ) و استقامت و صبر (دستور پنجم ) از اين نظر است كهثبات قدم بيشتر جنبه جسمانى و ظاهرى دارد، در حالى كه استقامت و صبر بيشتر جنبه هاىروانى و باطنى را شامل مى شود.
6- در آخرين آيه مسلمانان را از پيروى كارهاى ابلهانه واعمال غرور آميز و بى محتوا و سر و صداهاى تو خالى و بى معنى باز مى دارد، و بااشاره به جريان كار ابو سفيان و طرز افكار او و يارانش مى فرمايد: (مانند كسانىكه از سرزمين خود از روى غرور و هوا پرستى و خودنمائى خارج شدند، نباشيد) (و لاتكونوا كالذين خرجوا من ديارهم بطرا و رئاء الناس ).
(همانها كه هدفشان جلوگيرى مردم از راه خدا بود) (و يصدون عنسبيل الله ).
هم هدفشان نامقدس بود و هم وسائل رسيدنشان به اين هدف ، و ديديم كه
سر انجام با آنهمه نيرو و ساز و برگ جنگى در هم كوبيده شدند و به جاى عيش و طربگروهى در خاك و خون غلطيدند و گروهى در عزاى آنها اشك ريختند.
(و خداوند به كارهائى كه اينگونه افراد انجام مى دهند محيط است و از اعمالشانباخبر) (و الله بما يعملون محيط).
آيه و ترجمه


و إ ذ زين لهم الشيطن اءعملهم و قال لا غالب لكم اليوم من الناس و إ نى جار لكم فلماتراءت الفئتان نكص على عقبيه و قال إ نى برى ء منكم إ نى اءرى ما لا ترون إ نىاءخاف الله و الله شديد العقاب (48)
إ ذ يقول المنفقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هؤ لاء دينهم و منيتوكل على الله فإ ن الله عزيز حكيم (49)
و لو ترى إ ذ يتوفى الذين كفروا الملئكة يضربون وجوههم و اءدبرهم و ذوقوا عذابالحريق (50)
ذلك بما قدمت اءيديكم و اءن الله ليس بظلم للعبيد (51)


ترجمه :

48- و (به ياد آور) هنگامى را كه شيطان اعمال آنها (مشركان ) را در نظرشان جلوه داد، وگفت هيچكس از مردم بر شما پيروز نمى گردد و من همسايه (و پناه دهنده ) شمايم ، اماهنگامى كه دو گروه (جنگجويان و حمايت فرشتگان از مومنان ) را ديد به عقب بازگشت وگفت من از شما (دوستان و پيروانم ) بيزارم ! من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد، مناز خدا مى ترسم و خداوند شديد العقاب است !.
49- به هنگامى كه منافقان و آنها كه در دلهايشان بيمارى بود مى گفتند اين گروه(مسلمانان ) را دينشان مغرور ساخته و هر كس بر خداتوكل كند (پيروز مى گردد) خداوند عزيز و حكيم است .
50- و اگر ببينى كافران را به هنگامى كه فرشتگان (مرگ ) جان آنها را مى گيرند و
و پشت آنها مى زنند و (مى گويند) بچشيد عذاب سوزنده را (بهحال آنها تاسف خواهى خورد).
51- اين در مقابل كارهائى است كه از پيش فرستاده ايد و خداوند نسبت به بندگانشهرگز ستم روا نمى دارد.
تفسير
مشركان و منافقان و وسوسه هاى شيطانى
باز در اين آيات صحنه ديگرى از جنگ بدر به تناسب آياتى كه قبلا در اين زمينهگذشت و يا به تناسب آيه اخير كه سخن از اعمال شيطانى مشركان در جنگ بدر ميگفتترسيم شده است .
همانگونه كه مردان حق در مسيرى كه در پيش دارند مورد تاييد پروردگار و فرشتگان اوهستند باطلگرايان و بدانديشان در زير چتر وسوسه هاى شيطانى و اغواى شياطينخواهند بود.
در بعضى از آيات گذشته چگونگى حمايت فرشتگان از جنگجويان بدر با تفسيرشگذشت ، در اينجا در اولين آيه مورد بحث سخن از حمايت نافرجام شيطان نسبت به مشركانبه ميان آمده است .
نخست مى گويد: (و در آن روز شيطان اعمال آنها را در برابرشان آرايش و زينت داد)تا به كرده هاى خود خوشبين و دلگرم و اميدوار باشند (و اذ زين لهم الشيطان اعمالهم ).
تزيين و آرايش شيطان اين چنين است كه از طريق تحريك شهوات و هوسها و صفات زشت وناپسند انسان چهره عملش را در نظرش آنچنان جلوه مى دهد كه سخت مجذوب آن مى شود و آنرا از هر جهت عملى عاقلانه و منطقى و دوست داشتنى فكر مى كند.
(و به آنها چنين فهماند كه با داشتن اينهمه نفرات و ساز و برگ جنگى هيچ كس از مردمامروز بر شما غالب نخواهد) شد و شما ارتشى شكست ناپذيريد
(و قال لا غالب لكم اليوم من الناس )
به علاوه من نيز همسايه شما و در كنار شما هستم و همچون يك همسايه وفادار و دلسوزبه موقع لزوم از هيچگونه حمايتى دريغ ندارم (و انى جار لكم ).
اين احتمال نيز در تفسير اين جمله داده شده است كه منظور از كلمه (جار) همسايه نيستبلكه كسى است كه امان و پناه مى دهد، زيرا عادت عرب بر اين بود كه افراد و طوائفنيرومند در موقع لزوم به دوستان خود پناهندگى مى دادند، و در اين موقع با تمامامكانات خويش از وى دفاع مى نمودند، (شيطان ) به دوستان مشرك خود پناهندگى وامان نامه داد.
(اما به هنگامى كه دو لشكر با هم در آويختند و فرشتگان به حمايت لشكر توحيدبرخاستند و نيروى ايمان و پايمردى مسلمانان را مشاهده كرد به عقب باز گشت و صدا زدمن از شما يعنى مشركان بيزارم ) (فلما تراءت الفئتان نكص على عقبيه وقال انى برى ء منكم ).
و براى اين عقب گرد وحشتناك خويش دو دليل آورد: نخست اينكه :
(گفت من چيزى مى بينم كه شما نمى بينيد) (انى ارى ما لا ترون ).
من به خوبى آثار پيروزى را در اين چهره هاى خشمگين مسلمانان با ايمان مى نگرم ، وآثار حمايت الهى و امدادهاى غيبى و يارى فرشتگان را در آنها مشاهده مى كنم ، اصولا آنجاكه پاى مددهاى خاص پروردگار و نيروهاى غيبى او به ميان آيد من عقب نشينى خواهم كرد.
ديگر اينكه (من از مجازات دردناك پروردگار در اين صحنه مى ترسم ) و آن را بهخود نزديك مى بينم (انى اخاف الله ).
مجازات خداوند هم چيز ساده اى نيست كه بتوان در برابرش مقاومت كرد
بلكه كيفر او شديد و سخت است ) (و الله شديد العقاب ).
آيا شيطان از طريق وسوسه يا از طريق تشكل ظاهر شد؟
در اينكه نفوذ شيطان در دل مشركان و طرح اين گفتگوها با آنها در صحنه جنگ بدر بهچه صورت بوده در ميان مفسران پيشين و امروز گفتگو است ، و رويهمرفته دو عقيده وجوددارد.
1- جمعى معتقدند كه اين كار از طريق وسوسه هاى باطنى صورت گرفته است ، او باوسوسه هاى خويش و استفاده از صفات منفى و زشت شيطانى مشركان اعمالشان را درنظرشان جلوه داد و به آنها چنين وانمود كرد كه نيروى شكست ناپذيرى در اختيار دارند، ويك نوع پناهگاه و اتكاء باطنى در آنها توليد كرد.
اما پس از مجاهده سرسختانه مسلمانان و حوادث اعجاز آميزى كه سبب پيروزى آنها گرديدآثار اين وسوسه ها از دل آنان بر چيده شد، و احساس كردند كه شكست در برابر آنهاقرار گرفته و هيچ تكيه گاهى براى آنها نيست بلكه كيفر و مجازات سختى از طرف خدادر انتظار آنهاست .
2- جمع ديگرى كه معتقدند كه شيطان به شكل انسانى مجسم شد و در برابر آنها آشكارگرديد، در روايتى كه در بسيارى از كتب نقل شده مى خوانيم : قريش به هنگامى كهتصميم راسخ براى حركت به سوى ميدان بدر گرفت از حمله طائفه بنى كنانه بيمناكبودند، زيرا قبلا نيز با هم خصومت داشتند، در اين موقع ابليس در چهره (سراقة بنمالك ) كه از سرشناسهاى قبيله بنى كنانه بود به سراغ آنها آمد و به آنها اطمينان دادكه با شما موافق و هماهنگم و كسى بر شما غالب نخواهد شد و در ميدان بدر شركت كرد.
اما به هنگامى كه نزولملائكه را مشاهده كرد عقب نشينى نموده ، فرار كرد، لشكر نيز بهدنبال ضربت هاى سختى كه از مسلمانان خورده بودند و با مشاهده
كار ابليس پا به فرار گذاشتند و به هنگامى كه به مكه باز گشتند گفتند سراقة بنمالك سبب فرار قريش شد، اين سخن به گوش ‍ سراقه رسيد و سوگند ياد كرد كه منبه هيچ وجه از اين موضوع آگاهى ندارم ، و به هنگامى كه نشانه هاى مختلف وضع او رادر ميدان بدر به او يادآورى كردند همه را انكار كرد و قسم خورد كه چنين چيزى حتما نبودهو او از مكه حركت نكرده ، به اين ترتيب معلوم شد كه آن شخص سراقة بن مالك نبوده است.
دليل طرفداران تفسير اول اين است كه ابليس نمى تواند درشكل انسانى ظاهر گردد در حالى كه طرفداران تفسير دوم مى گويند دليلى برمحال بودن اين موضوع در دست نيست ، به خصوص كه نظير آن را در داستان هجرتپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) و آمدن پير مردى درشكل مردم نجد در دار الندوة نيز نقل كرده اند، به علاوه ظاهر تعبيرات و گفتگوهائى كهدر آيه فوق گذشت با مجسم شدن ابليس سازگارتر است .
ولى در هر حال آيه فوق نشان مى دهد كه مخصوصا در برنامه هاى گروهى ، و جمعى ،در صورتى كه در مسير حق يا باطل باشد يك سلسله امدادها و نيروهاى الهى و يانيروهاى شيطانى فعاليت مى كنند و آنها در هر چهرهاى خودنمائى مى كنند و پويندگانراه خدا بايد مراقب اين موضوع باشند.
در آيه بعد اشاره به روحيه جمعى از طرفداران لشگر شرك و بت پرستى در صحنهبدر مى كند و مى گويد: در آن هنگام منافقان و آنهائى كه دردل آنها بيمارى بود مى گفتند: (اين مسلمانان به آئين خود مغرور شده اند و با اين گروهكم و اسلحه ناچيز بگمان پيروزى ، و يا بهخيال شهادت در راه خدا و زندگى جاويدان ، در اين صحنه خطرناك كه به مرگ منتهى مىشود گام نهاده اند)!
(اذ يقول المنافقون و الذين فى قلوبهم مرض غر هؤ لاء دينهم )
ولى آنها بر اثر عدم ايمان و عدم آگاهى از الطاف پروردگار و امدادهاى غيبى او از اينحقيقت آگاهى ندارند كه (هر كس بر خدا توكل كند و پس از بسيج تمام نيروهايش خود رابه او بسپارد خداوند او را يارى خواهد كرد، چه اينكه خداوند قادرى است كه هيچ كس درمقابل او ياراى مقاومت ندارد، و حكيمى است كه ممكن نيست دوستان و مجاهدان راهش را تنهابگذارد) (و من يتوكل على الله فان الله عزيز حكيم ).
در اينكه منظور از (منافقان ) و (الذين فى قلوبهم مرض ) چه كسانى بوده اندمفسران گفتگوى بسيارى كرده اند، ولى بعيد نيست كه هر دو عبارت اشاره به گروهمنافقان مدينه باشد، زيرا قرآن مجيد درباره منافقان كه شرححال آنها در آغاز سوره بقره آمده است مى گويد (فى قلوبهم مرض فزادهم اللهمرضا). (در دل هاى آنان بيمارى است و خدا نيز بر بيمارى آنها مى افزايد). (بقرهآيه 10).
و اين گروه يا منافقانى هستند كه در مدينه به صفوف مسلمانان پيوسته بودند و اظهاراسلام و ايمان مى كردند اما در باطن با آنها نبودند، و يا آنها كه در مكه ظاهرا ايمان آوردهاند، ولى از هجرت به مدينه سرباز زدند و در ميدان بدر به صفوف مشركان پيوسته ،و به هنگامى كه كمى نفرات مسلمانان را در برابر لشكر كفر ديدند در تعجب فرورفتند و گفتند اين جمعيت مسلمانان فريب دين و آئين خود را خوردند و به اين ميدان گامگذاردند و در هر حال خداوند از نيت باطنى آنها خبر مى دهد و اشتباه آنان و همفكرانشان راروشن مى سازد،
آيه بعد صحنه مرگ كفار و پايان زندگى شومشان را مجسم مى كند، نخست روى سخن رابه پيامبر كرده مى گويد: (اگر وضع عبرت انگيز كفار را به هنگامى كه فرشتگانمرگ به صورت و پشت آنها مى زدند و به آنها مى گفتند
عذاب سوزنده را بچشيد، مشاهده مى كردى ، از سرنوشت رقت بار آنان آگاه مى شدى )
(و لو ترى اذ يتوفى الذين كفروا الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم و ذوقوا عذابالحريق )
گرچه (ترى ) فعل مضارع است ولى با وجود (لو) معنى ماضى مى بخشد، بنابراين آيه فوق اشاره بوضع گذشته كافران و مرگ دردناك آنان است ، بهمين جهت جمعىاز مفسران اشاره به مرگ آنها در ميدان بدر بدست فرشتگان مى دانند و بعضى ازروايات تاءييد نشده نيز در اين زمينه نقل كرده اند، ولى همانگونه كه سابقا اشارهكرديم قرائنى در دست است كه فرشتگان در ميدان بدر مستقيما در جنگ دخالت نكردند،بنابر اين آيه فوق اشاره به فرشتگان مرگ ، و لحظه قبض روح و مجازات دردناكىاست كه در اين لحظه بر دشمنان حق و گنهكاران بى ايمان وارد مى سازند.
(عذاب الحريق ) اشاره به مجازات روز قيامت است ، زيرا در آيات ديگر قرآن مانند آيه9 و 22 سوره حج ، و 10 بروج نيز به همين معنى آمده است .
سپس مى گويد به آنها گفته مى شود: اين مجازات دردناك كه هم اكنون مى چشيد بهخاطر امورى است كه دستهايتان پيش از شما فراهم ساخته و به اين جهان فرستاده است(ذلك بما قدمت ايديكم ).
تعبير به (دست ) به خاطر آن است كه انسان غالباعمال خويش را به كمك دست انجام مى دهد و گر نه آيه فوق همهاعمال بدنى و روحى را شامل مى گردد.
و در آخر آيه اضافه مى كند خداوند هيچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روا نمى دارد و هرگونه مجازات و كيفرى در اين جهان و جهان ديگر دامان آنها را بگيرد از ناحيه خود آنهااست (و ان الله ليس بظلام للعبيد).
واژه (ظلام ) صيغه مبالغه و به معنى بسيار ظلم كننده است ، علت انتخاب اين واژه را دراينجا و مانند آن و هم چنين بحثهاى ديگرى پيرامون ظلم در جلد سوم تفسير نمونه صفحه195 بيان كرديم .
آيه و ترجمه


كداءب ءال فرعون و الذين من قبلهم كفروا بايت الله فأ خذهم الله بذنوبهم إ ن اللهقوى شديد العقاب (52)
ذلك بأ ن الله لم يك مغيرا نعمة اءنعمها على قوم حتى يغيروا ما بأ نفسهم و اءن اللهسميع عليم (53)
كداءب ءال فرعون و الذين من قبلهم كذبوا بايت ربهم فأ هلكنهم بذنوبهم و اءغرقناءال فرعون و كل كانوا ظلمين (54)


ترجمه :

52- (حال اين گروه مشركان ) همانند حال نزديكان فرعون و كسانى است كه پيش از آنهابودند، آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند هم آنان را به گناهانشان كيفر داد، خداوندقوى و كيفرش شديد است .
53 اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جزآنكه آنها خودشان را تغيير دهند، و خداوند شنوا و داناست .
54 اين (درست ) به حال فرعونيان و كسانى كه پيش از آنها بودند مى ماند كه آياتپروردگارشان را تكذيب كردند و ما هم به خاطر گناهانشان آنها را هلاك نموديمفرعونيان را غرق كرديم و همه اين گروهها ظالم (و ستمگر) بودند.
تفسير
يك سنت تغييرناپذير!
در اين آيات به يك (سنت همى شگى الهى ) درباره اقوام و ملتها اشاره شده تا اينتصور پيش نيايد كه آنچه درباره سرنوشت مشركان ميدان بدر و سرانجام شوم آنهاگذشت يك حكم استثنائى و اختصاصى بوده است ، بلكه ايناعمال از هر كس ‍ در گذشته سر زده ، و يا در آينده سر زند، چنان نتائجى ببار خواهدآورد.
نخست مى گويد: (چگونگى حال مشركان قريش همانند دودمان فرعون و آنها كه پيش ازاو بودند مى باشد) (كداءب آل فرعون و الذين من قبلهم )
(همانها كه آيات خدا را انكار كردند و خداوند آنها را به گناهانشان گرفت ) (كفروابايات الله فاخذهم الله بذنوبهم ).
(زيرا خداوند قوى و با قدرت است و كيفر او نيز سخت و شديد است ) (ان الله قوىشديد العقاب ).
بنابر اين تنها قريش و مشركان و بت پرستان مكه نبودند كه با انكار آيات الهى ولجاجت در برابر حق و در گيرى با رهبران راستين انسانيت گرفتار كيفر گناهانشانشدند، اين يك قانون جاودانى است كه اقوام نيرومندتر و قويتر همچون فرعونيان ، واقوام ضعيفتر را نيز در بر مى گيرد.
سپس اين موضوع را با ذكر ريشه اساسى مساءله ، روشنتر مى سازد و مى گويد:(اينها همه به خاطر آن است كه خداوند هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشدهيچگاه آنرا دگرگون نمى سازد مگر اينكه خود آن جمعيت دگرگون شوند و تغييريابند) (ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا ما بانفسهم ).
به تعبير ديگر فيض رحمت خدا بيكران و عمومى و همگانى است ولى به تناسبشايستگيها و لياقتها به مردم مى رسد در ابتدا خدا نعمتهاى مادى و معنوى خويش راشامل حال اقوام مى كند، چنانچه نعمتهاى الهى را وسيله اى براىتكامل خويش ساختند و از آن در مسير حق مدد گرفتند، و شكر آنرا كه همان استفاده صحيحاست بجا آوردند، نعمتش را پايدار بلكه افزون مى سازد اما هنگامى كه اين مواهب وسيله اىبراى طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى و تبعيض و ناسپاسى و غرور و آلودگىگردد در اين هنگام نعمتها را مى گيرد و يا آنراتبديل به بلا و مصيبت مى كند، بنابر اين دگرگونيها همواره از ناحيه ما است و گرنهمواهب الهى زوال ناپذير است .
در تعقيب اين هدف بار ديگر قرآن اشاره بهحال قدرتمندانى همانند فرعونيان و گروهى ديگر از اقوام پيشين مى كند و مى گويد:(وضع حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمتها و گرفتارى درچنگال كيفرهاى سخت ، همچون وضع و حالت فرعونيان و اقوام پيشين بود) (كداءبآل فرعون و الذين من قبلهم ).
(آنها نيز آيات پروردگارشان را كه به منظور هدايت و تقويت و سعادت آناننازل شده بود تكذيب كرده و زير پا گذاشتند) (كذبوا بايات ربهم ).
(ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم ) (فاهلكناهم بذنوبهم ).
(و فرعونيان را در ميان امواج غرق ساختيم ) (و اغرقناآل فرعون ).
(و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند هم نسبت به خويشتن و هم نسبت بهديگران (و كل كانوا ظالمين ).
پاسخ به يك سوال
در اينجا پرسشى پيش مى آيد كه چرا در اين فاصله كوتاه آيه (كداءب
آل فرعون ...) با مختصر تفاوتى تكرار شده است ؟
در جواب اين سؤ ال به اين نكته بايد توجه داشت كه گر چه تكرار و تاءكيد درمسائل حساس و حياتى يكى از اصول بلاغت است و در گفته هاى فصيحان و بليغان هموارهديده مى شود، ولى در آيات فوق تفاوت مهمى نيز وجود دارد كه عبارت را از صورتتكرار خارج مى سازد.
و آن اين كه آيه نخست اشاره به مجازاتهاى الهى درمقابل انكار آيات حق مى كند، و سپس حال آنها را در اين قسمت به فرعونيان و اقوام پيشينتشبيه مى نمايد.
ولى در آيه دوم اشاره به دگرگونيهاى نعمتهاى دنيا و از ميان رفتن مواهب الهى يعنىپيروزيها، امنيتها، قدرتها، و ساير افتخارات شده ، سپس حالشان بهحال فرعونيان و اقوام گذشته تشبيه گرديده .
در حقيقت در يك مورد سخن در سلب نعمتها و مجازاتهاى ناشى از آن است و در مورد ديگربحث از تغيير نعمتها و دگرگونيهاى آن .
در اين آيات به دو نكته مهم اشاره شده كه از هر نظر شايان توجه است .
نكته ها
1- عوامل حيات و مرگ ملت ها
تاريخ ، اقوام و ملتهاى گوناگونى را به ما نشان مى دهد: گروهى را كه آخرينمراحل ترقى را به سرعت طى كردند و گروهى را كه به پائينترين مرحله انحطاطرسيدند، گروه سومى كه يك روز پراكنده و وامانده و شكست خورده بودند، اما روز ديگرنيرومند و سربلند شدند، گروه چهارمى كه به عكس از عاليترين مرحله افتخار به قعردره ذلت و خوارى سقوط كردند.
بسيارند كسانى كه از برابر صحنه هاى مختلف تاريخ به آسانى مى گذرند
بدون اينكه كمترين انديشه اى در آن كنند، و نيز بسيارند كسانى كه به جاى بررسىعلل و عوامل اصلى و زيربنائى حيات و مرگ ملتها، گناه را به گردنعوامل كم اهميت كه نقش اساسى را به عهده ندارند و ياعوامل موهوم و خرافى و خيالى مى اندازند.
بسيارى تمام علت بدبختى خود را به بيگانگان و سياست هاى مخرب آنها نسبت مى دهند وعده اى همه اين حوادث را مولود گردش موافق و مخالف افلاك مى پندارند سرانجام عده اىدست به دامن قضا و قدر به مفهوم تحريف يافته اش و يا شانس و طالع واقبال مى زنند و همه حوادث تلخ و شيرين را از اين طريق توجيه مى كنند.
همه اينها براى اين است كه از درك علل واقعى وحشت دارند.
قرآن در آيات فوق انگشت روى نقطه اصلى (دردها) و (درمانها) وعوامل پيروزى و شكست گذارده ، و مى گويد: براى يافتنعامل اصلى لازم نيست آسمانها و زمينها را جستجو كنيد و يا بهدنبال عوامل موهوم و پندارى راه بيفتيد بلكه كافى است تنها در وجود، در فكر و روحيه واخلاق خود، و در نظامات اجتماعى خودتان جستجو كنيد، هر چه هست در اينجا است !.
ملتهائى كه فكر و انديشه خود را به كار انداختند، دست اتحاد و برادرى بهم دادند،سعى و تلاش و اراده و تصميم نيرومند داشتند، و به هنگام لزوم ، جانبازى و فداكارىكردند و قربانى دادند، به طور قطع پيروز شدند، اما هنگامى كه ركود و سستى وتنبلى جاى سعى و كوشش را گرفت ، غفلت و بى خبرى به جاى آگاهى و ترديد، ودودلى به جاى تصميم ، محافظه كارى به جاى شهامت ، نفاق و تفرقه به جاى اتحاد،تن پرورى و خودخواهى به جاى فداكارى ، و تظاهر و رياكارى به جاى اخلاص و ايماننشست ، سقوط و نكبت آغاز شد.
در حقيقت جمله (ذلك بان الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى
يغيروا ما بانفسهم ) برترين قانون حيات انسانها را بيان مى كند، و روشن مى سازدكه مكتب قرآن در زمينه حيات جامعه ها اصيلترين و روشنترين مكتب هاست ، حتى به آنها كهدر عصر اتم ، و فضا انسان را فراموش كرده و گرداننده چرخهاى تاريخ را ابزارهاىتوليد و مسائل اقتصادى كه خود مولود انسان است مى پندارند اعلام مى كند كه شما همسخت در اشتباهيد، شما معلول را گرفته و علت اصلى را كه خود ايشان و دگرگونىانسانهاست فراموش كرده ايد، به شاخه چسبيده ايد آنهم فقط يك شاخه و ريشه اصلىرا از خاطر برده ايد!،
راه دور نرويم تاريخ اسلام ، و يا صحيحتر تاريخ زندگى مسلمين ، شاهد پيروزيهاىدرخشانى در آغاز كار و شكستهاى تلخ و دردناكى بهدنبال آن است ، در قرون نخستين ، اسلام به سرعت در جهان پيش مى رفت ، و در همه جا نورعلم و آزادى مى پاشيد، بر سر اقوام سايه علم و دانش مى گسترد، نيرو آفرين و قدرتبخش و تكان دهنده و آباد كننده بود، و تمدنى خيره كننده به وجود آورد كه در تاريخسابقه نداشت اما چند قرن بيشتر نگذشت كه اين جوشش به خاموشى گرائيد، تفرقه وپراكندگى ، انزوا و بى تفاوتى ، ضعف و ناتوانى و در نتيجه عقب ماندگى جاى آنهمهترقى را گرفت ، تا آنجا كه مسلمانان جهان براىوسائل ابتدائى زندگى ناچار شدند دست به دامان ديگران بزنند، فرزندان خود رابراى فرا گرفتن علم و دانش راهى ديار بيگانه كنند، در حالى كه يك روز دانشگاه هاىمسلمانان برترين دانشگاه هاى جهان و مركز دانشجويان دوست و بيگانه بود، ولى كاربه جايى رسيد كه نه تنها صادر كننده علم و صنعت و تكنولوژى نشدند بلكه موادابتدائى غذائى را نيز از خارج از كشورهاى خود وارد كردند!.
سرزمين فلسطين آنها، كه يك روز كانون مجد و عظمت مسلمين بود و حتى جنگجويان صليبىبا مليونها كشته و مجروح در طى دويست سال ! نتوانستند آنرا از دست سربازان اسلامبيرون آورند، در مدت شش روز به آسانى از دست دادند! در حالى
كه براى پس گرفتن يك وجب آن را از دشمن بايد ماهها و سالها چانه بزنند چانه اى كهمعلوم نيست پايانش به كجا بيانجامد؟!.
آيا اين وعده الهى كه مى فرمايد (و كان حقا علينا نصر المؤ منين ): (يارى مؤ منانبر عهده ماست ) (روم 47) تخلف پذيرفته ؟.
و يا اينكه مى گويد (و لله العزة و لرسوله و للمؤ منين ): (عزت و سربلندى ازآن خدا و پيامبر و مؤ منان است ) (منافقون 8) منسوخ گشته ؟!.
و يا اينكه مى گويد: (و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكر ان الارض يرثها عبادىالصالحون ): (در كتب آسمانى پيشين نوشتيم كه زمين از آن بندگان صالح ماست )(انبياء 105) دگرگون شده است ؟.
آيا خداوند العياذ بالله از انجام وعدههاى خود عاجز است ؟ و يا وعدههاى خويش را بهدست فراموشى سپرده ؟ و يا تغيير داده ؟!... اگر چنين نيست پس چرا آنهمه مجد و عظمت وقدرت و سربلندى و افتخار از ميان رفت ؟!.
قرآن مجيد در آيه كوتاه فوق به همه اين سؤ الها و صدها سؤال مانند آن يك پاسخ بيشتر نمى گويد و آن اينكه سرى به اعماق قلبتان بزنيد، ونگاهى به زواياى اجتماعتان بيفكنيد، ببينيد دگرگونيها از ناحيه خود شما شروع شدهاست ، لطف و رحمت خدا براى همگان گسترده است ، شمائيد كه شايستگيها و لياقتها را ازميان برديد و به چنين روز غمانگيزى افتاديد!
اين آيه تنها از گذشته سخن نمى گويد كه بگوئيم گذشته با همه تلخى و شيرينىهايش گذشته است و ديگر باز نمى گردد، و سخن از آن بيهوده است .
بلكه از امروز و آينده نيز سخن مى گويد، كه اگر بار ديگر به سوى خدا آئيد، پايههاى ايمان را محكم كنيد، انديشه ها را بيدار سازيد، تعهدها و مسئوليتهايتان را به يادآريد، دستها را به يكديگر بفشاريد، بپاخيزيد و و فرياد كشيد، و بخروشيد، وبجوشيد قربانى دهيد و جهاد كنيد، و تلاش و كوشش
را در همه زمينه ها بكار گيريد، باز هم آب رفته به جوى آيد، روزهاى تيره و تاريكسپرى شود، افقى درخشان و سرنوشتى روشن در برابر شما آشكار مى گردد، و مجد وعظمت ديرين در سطحى عاليتر تجديد خواهد شد.
بيائيد عوض شويد: دانشمندانتان بگويند و بنويسند، جنگجويانتان پيكار كنند تجار وزحمتكشانتان تلاش كنند، جوانانتان بيشتر و بيشتر درس بخوانند و پاك شوند و تلاشكنند آگاهى بياندوزند، تا خون تازهاى در عروق جامعه شما به جريان بيفتد و آنچنانقدرت پيدا كنيد كه دشمن سرسختى كه امروز يك وجب زمين را با خواهش پس نميدهد تمامزمينها را با التماس بشما برگرداند!
ولى اينها حقائقى است كه گفتنش آسان ، و دانستن و باور كردنشمشكل ، و عمل كردن به آن مشكلتر است ، ولى بهرحال بايد در پرتو نور اميد به پيش رفت .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه مسئله رهبرى نقش بسيار مؤ ثرى در سرنوشت اقوام وملل دارد ولى نبايد فراموش كرد كه ملتهاى بيدار همواره رهبران لايق را به رهبرى خويشمى پذيرند و رهبران نالايق و زورگو و ستمكار در برابر خشم و اراده آهنين ملتها در همكوبيده مى شوند.
اين را نيز نبايد فراموش كرد كه ماوراى اسباب وعوامل ظاهرى يك سلسله مددهاى غيبى و الطاف الهى است كه در انتظار بندگان با ايمان وپرجوش و با اخلاص است ، ولى آنها را هم بيحساب به كسى نمى دهند، بلكه شايستگىو آمادگى لازم دارد.
اين بحث را با ذكر دو روايت پايان مى دهيم .
نخست اينكه از امام صادق (عليه السلام ) نقل شده (ما انعم الله على عبد بنعمة فسلبهااياة حتى يذنب ذنبا يستحق بذلك السلب : (خداوند هيچ نعمتى كه به
بنده اى بخشيده از او نمى گيرد مگر اينكه گناهى كند كه به خاطر آن مستحق سلب آننعمت شود).
در حديث ديگرى از آن امام (عليه السلام ) مى خوانيم : (خداوند پيامبرى را مامور كرد كهاين سخن را به قوم خود بگويد كه هيچ جمعيت و گروهى كه در پرتو اطاعت من در خوشىو آسايش بوده اند از آنچه موجب رضايت من است تغيير حالت نداده اند مگر اينكه من هم آنهارا از آنچه دوست مى دارند به آنچه ناخوش دارند تغييرحال داده ام ، و هر گروه و خانواده اى كه به خاطر معصيت گرفتار ناراحتى بوده اند،سپس از آنچه موجب عدم رضايت من است تغيير موضع داده اند من هم آنها را به آنچه دوستدارند رسانده و تغيير موضع داده ام ).
2- جبر سرنوشت و جبر تاريخ و ساير جبرها ممنوع !
موضوع مهم ديگرى كه از آيات فوق به روشنى استفاده مى شود اين است كه انسانسرنوشت خاصى كه از پيش تعيين شده باشد ندارد و تحت تاءثير (جبر تاريخ ) و(جبر زمان ) و (محيط) نيست ، بلكه عامل سازنده تاريخ و زندگى انساندگرگونيهائى است كه در روش و اخلاق و فكر و روح او به اراده خودش پيدا مى شود.
بنابر اين آنها كه معتقد به قضا و قدر جبرى هستند و مى گويند همه حوادث به خواستاجبارى پروردگار است با آيه فوق محكوم مى شوند، و همچنين جبر مادى كه انسان رابازيچه دست غرائز تغيير ناپذير و اصل وراثت مى داند، و يا جبر محيط كه او را محكومچگونگى اوضاع اقتصادى و شرائط توليد مى داند از نظر مكتب اسلام و قرآن بى ارزشو نادرست است ، انسان آزاد است و سرنوشت خود را به دست خويش مى سازد.
انسان با توجه به اصلى كه در آيات فوق خوانديم زمام سرنوشت
و تاريخ خود را در دست دارد كه براى خود افتخار و پيروزى مى آفريند و اوست كه خودرا گرفتار شكست و ذلت مى سازد درد او از خود اوست و دواى او بدست خودش ، تا دروضع او دگرگونى پيدا نشود و با خودسازى خويشتن را عوض نكند تغييرى درسرنوشتش پيدا نخواهد شد!
آيه و ترجمه


إ ن شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يؤ منون (55)
الذين عهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فى كل مرة و هم لا يتقون (56)
فإ ما تثقفنهم فى الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم يذكرون (57)
و إ ما تخافن من قوم خيانة فانبذ إ ليهم على سواء إ ن الله لا يحب الخائنين (58)
و لا يحسبن الذين كفروا سبقوا إ نهم لا يعجزون (59)


ترجمه :

55 بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند و ايمان نمىآورند.
56- كسانى كه با آنها پيمان بستى سپس هر بار عهد خود را مى شكنند و (از پيمانشكنى و خيانت ) پرهيز ندارند.
57- اگر آنها را در (ميدان ) جنگ بيابى آنچنان به آنها حمله كن كه جمعيتهائى كه پشتسر آنها هستند پراكنده شوند، شايد متذكر گردند (و عبرت گيرند).
58- و هر گاه (با ظهور نشانه هائى ) از خيانت گروهى بيم داشته باشى (كه عهد خودرا شكسته حمله غافلگيرانه كنند) به طور عادلانه به آنها اعلام كن (كه پيمانشان لغوشده است ) زيرا خداوند خائنان را دوست نميدارد.
59- و آنها كه راه كفر پيش گرفتند تصور نكنند (با ايناعمال ) پيروز مى شوند (و از قلمرو كيفر ما بيرون مى روند) آنها هرگز ما را عاجز نخو

تفسير
شدت عمل در برابر پيمانشكنان در اين آيات به گروه ديگرى از دشمنان اسلام كه درطول تاريخ پر ماجراى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ضربات سختى بر مسلمينوارد كردند و سرانجام نتيجه دردناك آنرا چشيدند اشاره مى كند.
اين گروه همان يهود مدينه بودند كه مكرر با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )پيمان بستند و پيمان خويش را ناجوانمردانه شكستند.
اين آيات روش محكمى را كه پيامبر با اين گروه پيمانشكن بايد در پيش گيرد بيان مىكند، روشى كه مايه عبرت ديگران و رفع خطر اين گروه گردد.
نخست آنها را بيارزشترين موجودات زنده اين جهان معرفى كرده مى گويد: بدترينجنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند و همچنان به آن ادامه ميدهند وبه هيچ رو ايمان نمى آورند (ان شر الدواب عند الله الذين كفروا فهم لا يؤ منون ).
تعبير به الذين كفروا شايد اشاره به اين باشد كه بسيارى از يهود مدينهقبل از ظهور پيامبر اسلام طبق آنچه در كتب خود ديده بودند نسبت به وى اظهار علاقه وايمان مى كردند، بلكه مبلغ او بودند و مردم را براى ظهورش آماده مى ساختند، ولى پساز ظهورش چون منافع مادى خويش را در خطر ديدند به كفر گرائيدند و آنچنان در اين راهسرسختى نشان دادند كه هيچ اميدى به ايمان آنها نبود، آنچنان كه قرآن مى گويد فهم لايؤ منون .
سپس مى گويد اينها همان كسانى بودند كه با آنها عهد و پيمان بستى كه
لا اقل بى طرفى را رعايت كنند و در صدد آزار مسلمانان و كمك به دشمنان اسلام نباشند،ولى آنها هر بار پيمان خود را مى شكستند (الذين عاهدت منهم ثم ينقضون عهدهم فىكل مرة ).
نه از خدا شرم مى كردند و نه از مخالفت فرمان او پرهيز داشتند و نه از زير پاگذاردن اصول انسانى پروا مينمودند (و هم لا يتقون ).
تعبير به ينقضون و لا يتقون كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارددليل بر اين مى باشد كه آنها كرارا پيمان خود را با پيامبر (صلى اللّه عليه و آله وسلّم ) شكستند.
در آيه بعد طرز برخورد با اين گروه پيمانشكن و بى ايمان و لجوج را چنين بيان مىكند كه : اگر آنها را در ميدان جنگ بيابى و اسلحه به دست گيرند و در برابر توبايستند آنچنان آنها را در هم بكوب كه جمعيتهائى كه در پشت سر آنها قرار دارند عبرتگيرند و پراكنده شوند و عرض اندام نكنند (فاما تثقفنهم فى الحرب فشرد بهم منخلفهم ).
تثقفنهم از ماده ثقف (بر وزن سقف ) به معنى درك كردن چيزى از روى دقت و با سرعت است ،اشاره به اينكه بايد از موضعگيريهاى آنها به سرعت و با دقت آگاه شوى و پيش ازآنكه ترا در يك جنگ غافلگيرانه گرفتار كنند مانند صاعقه بر سر آنها فرود آئى !.
و شرد از ماده تشريد به معنى پراكنده ساختن تواءم با اضطراب است ،
يعنى آنچنان به آنها حمله كن كه گروههاى ديگر از دشمنان و پيمانشكنان متفرق گردند وفكر حمله را از سر بيرون كنند.
اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده عبرت گيرند، و از دستزدن به جنگ خود دارى كنند، و همچنين آنها كه با مسلمانان پيمانى دارند و يا در آيندهپيمانى خواهند بست از نقض پيمان خود دارى كنند و شايد همگى متذكر شوند (لعلهميذكرون ).
و اگر آنها در برابر تو در ميدان حاضر نشدند ولى قرائن و نشانه هائى از آنها ظاهرشده است كه در صدد پيمان شكنى هستند و بيم آن ميرود كه دست به خيانت بزنند و پيمانخود را بدون اعلام قبلى يكجانبه نقض كنند، تو پيشدستى كن ، و به آنها اعلام نما كهپيمانشان لغو شده است (و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء).
مبادا بدون اعلام الغاء پيمانشان به آنها حمله كنى زيرا خداوند خائنان و كسانى كه درپيمان خويش راه خيانت در پيش مى گيرند دوست نميدارد (ان الله لا يحب الخائنين ) گرچهدر آيه فوق به پيامبر اجازه داده شده كه در زمينه ترس از خيانت و پيمان شكنى دشمنپيمان آنها را لغو كند ولى روشن است كه اين ترس بدوندليل نخواهد بود حتما در زمينهاى است كه آنها مرتكب اعمالى مى شوند كه نشان ميدهد درفكر پيمان شكنى و زدوبند با دشمن و حمله غافلگيرانه هستند، اين مقدار از قرائن وعلائم اجازه ميدهد كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيمان آنها را لغو شده اعلامكند.
جمله فانبذ اليهم از ماده انباز بمعنى افكندن و يا بمعنى اعلام كردن است ، يعنى پيمانآنها را بسوى آنها بيفكن و الغا كن و لغو آن را اعلام نما.
تعبير به على سواء يا بمعنى اين است كه همانگونه كه آنها پيمان خويش
را عملا لغو كرده اند تو هم از طرف خودت الغا كن ، اين يك حكم عادلانه و متساوى است ، ويا اينكه بمعنى اعلام كردن به يك روش واضح و بى پيرايه و خالى از هر گونه خدعهو نيرنگ است .
به هر حال آيه فوق در عين اينكه به مسلمانان هشدار ميدهد سعى كنند كه مورد حملهپيمانشكنان قرار نگيرند رعايت اصول انسانى را در حفظ تعهدات و يا الغاى پيمانها بهآنها گوشزد مى كند.
در آخرين آيه مورد بحث روى سخن را به اين گروه پيمانشكن كرده به آنها هشدار ميدهد ومى گويد: مبادا آنها كه راه كفر پيش ‍ گرفتهاند تصور كنند بااعمال خيانت آميز خود پيروز شده اند و از قلمرو قدرت و كيفر ما بيرون رفتهاند (و لايحسبن الذين كفروا سبقوا).
آنها هرگز ما را عاجز نخواهند كرد و از محيط قدرت ما بيرون نخواهند رفت (انهم لايعجزون ).

next page

fehrest page

back page