|
|
|
|
|
|
در اين هنگام با ياران خود مشورت كرد كه آيا به تعقيب كاروان ابوسفيان و مصادرهاموال كاروان بپردازد و يا براى مقابله با سپاه آماده شود جمعى مقابله با سپاه دشمن راترجيح دادند ولى گروهى از اين كار اكراه داشتند، و ترجيح مى دادند كه كاروان را تعقيبكنند، دليل آنها هم اين بود كه ما به هنگام بيرون آمدن از مدينه به قصد مقابله با سپاهمكه نبوديم و آمادگى رزمى براى درگيرى با آنها نداريم در حالى كه آنها با پيشبينى قطعى و آمادگى كافى براى جنگ ، به سوى ما مى آيند. اين دودلى و ترديد در اين گروه هنگامى افزايش يافت كه معلوم شد نفرات دشمن تقريبابيش از سه برابر نفرات مسلمانان و تجهيزات آنها چندين برابر تجهيزات مسلمانان است، ولى با همه اين حرفها پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نظر گروهاول را پسنديد، و دستور داد آماده حمله به سپاه دشمن شوند، هنگامى كه دو سپاه با هم روبرو شدند، دشمن نتوانست باور كند كه مسلمانان با آن نفرات و تجهيزات كم به ميدانآمده اند بلكه فكر مى كرد قسمت مهم سپاه اسلام در جائى مخفى شده اند تا به موقع حملهخود را به طور غافلگيرانه شروع كنند، لذا شخصى را براى تحقيق فرستادند، اما بهزودى فهميدند كه جمعيت همانست كه ديده بودند. از طرفى همانطور كه گفتيم جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته بودند، واصرار داشتند كه مبارزه با اين گروه عظيم كه هيچگونه موازنه اى با آنها ندارد صلاحنيست ، ولى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) با اين وعده الهى آنها را دلگرم ساختو گفت : خداوند به من وعده داده كه بر يكى از دو گروه پيروز خواهيد شد، يا بر كاروانقريش يا بر لشكرشان ، و وعده خداوند تخلف ناپذير است ، بخدا سوگند گويامحل كشته شدن ابوجهل و عده اى از سران قريش را با چشم خود مى بينم ، سپس بهمسلمانان دستور داد كه در كنار چاه بدر فرود آيند (بدر دراصل نام مردى از قبيله جهينه بود كه چاهى در آن سرزمين احداث كرد، بعدا آن چاه و آنسرزمين به نام سرزمين بدر و چاه بدر ناميده شد). در اين گيرودار ابوسفيان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهائى بخشد، و ازطريق ساحل دريا (درياى احمر) از بيراهه به سوى مكه با عجله بشتابد، و به وسيلهقاصدى به لشكر پيغام فرستاد كه خدا كاروان شما را رهائى بخشيد، من فكر مى كنممبارزه با محمد در اين شرائط لزوم ندارد چون دشمنانى دارد كه حساب او را خواهند رسيد،ولى رئيس لشكر ابوجهل به اين پيشنهاد تن در نداد، و به بتهاى بزرگ لات و عزىقسم ياد كرد كه ما نه تنها با آنها مبارزه مى كنيم بلكه تاداخل مدينه آنها را تعقيب خواهيم كرد و يا اسيرشان مى كنيم و به مكه مى آوريم تا صداىاين پيروزى به گوش تمام قبائل عرب برسد. سرانجام لشكر قريش نيز وارد سرزمين بدر شد، و غلامان خود را براى آوردن آب بهسوى چاه فرستادند، ياران پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آنها را گرفته وبراى بازجوئى به خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آوردند، حضرت از آنها پرسيدشما كيستيد؟ گفتند: غلامان قريشيم ، فرمود: تعداد لشكر چند نفر است ، گفتند اطلاعى ازاين موضوع نداريم فرمود هر روز چند شتر براى غذا مى كشند، گفتند نه تا ده شتر،فرمود جمعيت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراك يكصد مرد جنگى ). محيط، محيط رعب آور و براستى وحشتناكى بود، لشكر قريش كه با ساز و برگ جنگىفراوان و نيرو و غذاى كافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهييج يا سرگرمىلشكر قدم به ميدان گذارده بودند، خود را با حريفى روبروى مى ديدند كه باورشاننمى آمد، با آن شرائط قدم به ميدان جنگ بگذارند. پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه مى ديد يارانش ممكن است ، از وحشت شب را بهآرامى نخوابند، و روز و فردا با جسم و روحى خسته در برابر دشمن قرار بگيرند، طبقيك وعده الهى به آنها فرمود: غم مخوريد اگر نفراتتان كم است ، جمع عظيمى ازفرشتگان آسمان به كمك شما خواهند شتافت و آنها را كاملا دلدارى داده به پيروزىنهائى كه وعده الهى بود مطمئن ساخت بطورى كه آنها شب را به آرامى خوابيدند. مشكل ديگرى كه جنگجويان از آن وحشت داشتند، وضع ميدان بدر بود كه از شنهاى نرم كهپاها در آن فرو مى رفت پوشيده بود، در آن شب باران جالبى باريد، هم توانستند باآب آن وضو بسازند، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمين زير پاى آنها سفت و محكم شد،و عجب اينكه اين رگبار در سمت دشمن به طورى شديد بود كه آنها را ناراحت ساخت . خبر تازه اى كه به وسيله گزارشگران مخفى كه از لشكر اسلام شبانه به كناراردوگاه دشمن آمده بودند، دريافت شد و به سرعت در ميان مسلمانان انعكاس يافت اين بودكه آنها گزارش دادند، كه لشكر قريش با آنهمه امكانات ، سخت بيمناكند گوئى خداوندلشكرى از وحشت در سرزمين قلب آنها فرو ريخته است ، فردا صبح لشكر كوچك اسلام با روحيه اى نيرومند در برابر دشمن صف كشيدند. قبلاپيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها پيشنهاد صلح كرد تا عذر و بهانه اىباقى نماند و نماينده اى به ميان آنها فرستاد كه من دوست ندارم شما نخستين گروهىباشيد كه مورد حمله ما قرار مى گيريد، بعضى از سران قريشمايل بودند اين دستى را كه به عنوان صلح به سوى آنها دراز شده بفشارند و صلحكنند، ولى باز ابوجهل مانع شد. سرانجام آتش جنگ شعله ور گرديد، حمزه عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) وعلى (عليه السلام ) كه جوانترين افراد لشكر بودند و جمعى ديگر از جنگجويان شجاعاسلام در جنگهاى تن به تن كه سنت آن روز بود، ضربات شديدى بر پيكر حريفان خودزدند و آنها را از پاى در آوردند، روحيه دشمن باز ضعيفتر شد،ابوجهل فرمان حمله عمومى صادر كرد، و قبلا دستور داده بود آن دسته از اصحاب پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را كه از مدينه اند بهقتل برسانند و مهاجرين مكه را اسير كنند و براى انجام يك سلسله از تبليغات به مكهآورند، لحظات حساسى بود پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به مسلمانان دستورداده بود زياد به انبوه جمعيت نگاه نكنند و تنها به حريفان خود بنگرند و دندانها را روىهم فشار دهند و سخن كمتر بگويند و از خداوند مدد بخواهند و از فرمان پيامبر (صلى اللّهعليه و آله و سلّم ) در همه حال سر نپيچند و به پيروزى نهائى اميدوار باشند، پيامبر(صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دست به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: يا رب انتهلك هذه العصابة ، لم تعبد: اگر اين گروه كشته شوند كسى ترا پرستش نخواهدكرد. باد به شدت به سوى لشكر قريش مى وزيد و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مىكردند، استقامت و پايمردى و دلاوريهاى آنها قريش را در تنگنا قرار داده بود، در نتيجههفتاد نفر از سپاه دشمن كه ابوجهل در ميان آنها بود، كشته شدند و در ميان خاك و خونغلطيدند و 70 نفر به دست مسلمانان اسير گشتند ولى مسلمانان تعداد كمى كشته بيشترنداشتند، و به اين ترتيب نخستين پيكار مسلحانه مسلمانان با دشمن نيرومندشان با پيروزى غير منتظرهاى پايان گرفت . تفسير اكنون كه چگونگى غزوه بدر را به طور فشرده دانستيم به تفسير آيات سوره باز مىگرديم ، در نخستين آيه مورد بحث اشاره به وعده پيروزى اجمالى خداوند در جريان جنگبدر شده ، و مى گويد: به ياد بياوريد هنگامى را كه خداوند به شما وعده داد كه يكىاز دو گروه (كاروان تجارى قريش يا لشكر آنها) در اختيار شما قرار خواهد گرفت (و اذيعدكم الله احدى الطائفتين انها لكم ) اما شما براى پرهيز از دردسرهاى جنگ و تلفات و ناراحتيهاى ناشى از آن دوست مىداشتيد كاروان در اختيارتان قرار بگيرد، نه لشكر قريش (و تودون ان غير ذات الشوكةتكون لكم ). در روايات آمده است كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) به آنها فرمود: احدىالطائفتين لكم اما العير و اما النفير كه عير به معنى كاروان و نفير به معنى لشكر استولى همانطور كه در آيه ملاحظه مى كنيد به جاى لشكر، ذات الشوكة و به جاى كاروانغير ذات الشوكة تعبير شده است . اين تعبير، نكته لطيفى در بر دارد، زيرا شوكة كه به معنى قدرت و شدت است دراصل از شوك به معنى خار گرفته شده ، سپس به سر نيزه هاى سربازان و بعد از آنبه هر گونه اسلحه ، شوكة گفته شده ، و از آنجا كه سلاح نشانه قدرت و شدت استبه هرگونه قدرت و شدت نيز، شوكة اطلاق مى شود. بنابراين ذات شوكة به معنى سربازان مسلح ، و غير ذات شوكة به معنى كاروان غير مسلح است كه اگر مردان مسلحى هم در آن بوده ، مسلماقابل ملاحظه نبوده اند. يعنى گروهى از شما روى حس راحت طلبى يا علاقه به منافع مادى ، ترجيح مى دادند كهبا مال التجاره دشمن روبرو شوند، نه با سربازان مسلح ، در حالى كه پايان جنگنشان داد، صلاح و مصلحت قطعى آنها در اين بود كه قدرت نظامى دشمن را درهم بكوبند،تا راه براى پيروزيهاى بزرگ آينده هموار گردد. لذا به دنبال آن مى گويد: خدا مى خواهد به اين وسيله حق را با كلمات خود تثبيت كند، وآئين اسلام را تقويت نمايد و ريشه كافران را قطع كند (و يريد الله ان يحق الحقبكلماته و يقطع دابر الكافرين ) بنابراين ، اين يك درس بزرگ عبرت براى همه شما مسلمانان بود كه در حوادث مختلف ،دورنگر و آينده ساز باشيد، نه كوته بين و تنها به فكر امروز، هر چند دورنگرى ومال انديشى مشكلات فراوانى در بر داشته باشد و كوته بينى تؤ ام با آسايش ومنافع مادى زودگذر، زيرا پيروزى نخست يك پيروزى ريشه دار و همه جانبه است ، اماپيروزى دوم يك پيروزى سطحى و موقت است . اين تنها درسى براى مسلمانان آن روز نبود، بلكه مسلمانان امروز نيز بايد از اين تعليمآسمانى الهام بگيرند، هرگز به خاطر مشكلات و ناراحتيها و زحمات طاقت فرسا ازبرنامه هاى اصولى چشم بپوشند و بسراغ برنامه هاى غير اصولى ولى ساده و كمزحمت نروند. در آخرين آيه باز هم به طور آشكارتر پرده از روى مطلب بر مى دارد كه هدف اصلىاين برنامه (درگيرى مسلمانان با لشكر دشمن در ميدان بدر) اين بود كه حق يعنى توحيد و اسلام و عدالت و آزادى بشر ازچنگال خرافات و اسارتها و مظالم ، تثبيت و جاى گير شود وباطل يعنى شرك و كفر و بى ايمانى و ظلم و فسادابطال گردد و از ميان برود، هر چند مشركان مجرم و مجرمان مشركمايل نباشند (ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون ). آيا اين آيه تاءكيد همان مطلبى است كه در آيه پيش گفته شد همانطور كه در نظرابتدائى به چشم مى خورد؟ يا مطلب جديدى را در بر دارد، بعضى از مفسران مانند(فخر رازى ) در تفسير (كبير) و نويسنده (المنار) در تفسيرش چنين گفته اندكه حق در آيه قبل اشاره به پيروزى مسلمانان در جنگ بدر بود، اما حق در آيه دوم اشارهبه پيروزى اسلام و قرآن است كه نتيجه پيروزى نظامى در جنگ بدر بود، و به اينترتيب ، پيروزى نظامى در آن شرائط خاص مقدمه پيروزى هدف و مكتب بود. اين احتمال نيز هست كه آيه قبل اشاره به اراده خدا (اراده تشريعى كه درشكل فرمان پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آشكار شد) بوده باشد، و آيه اخيراشاره به نتيجه اين حكم و فرمان (دقت كنيد). آيه و ترجمه
اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم انى ممدكم بالف من الملئكة مردفين (9) و ما جعله الله إ لا بشرى و لتطمئن به قلوبكم و ما النصر إ لا من عند الله إ ن الله عزيزحكيم (10) اذ يغشيكم النعاس اءمنة منه و ينزل عليكم من السماء ماء ليطهركم به و يذهب عنكم رجزالشيطن و ليربط على قلوبكم و يثبت به الاقدام (11) اذ يوحى ربك إ لى الملئكة انى معكم فثبتوا الذين امنوا سالقى فى قلوب الذين كفرواالرعب فاضربوا فوق الاعناق و اضربوا منهمكل بنان (12) ذلك بانهم شاقوا الله و رسوله و من يشاقق الله و رسوله فإ ن الله شديد العقاب (13) ذلكم فذوقوه و اءن للكفرين عذاب النار(14)
|
ترجمه :
9- (به خاطر بياوريد) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در ميدان بدر) از پروردگارتانتقاضاى كمك مى كرديد و او تقاضاى شما را پذيرفت (و گفت ) من شما را با يك هزار ازفرشتگان كه پشت سر هم فرود مى آيند يارى مى كنم . 10- ولى خداوند اين را تنها براى شادى و اطمينان قلب شما قرار داد وگرنه پيروزىجز از طرف خدا نيست خداوند توانا و حكيم است . 11- (به خاطر بياوريد) هنگامى را كه خواب سبكى كه مايه آرامش از ناحيه خدا بود شمارا فرو گرفت و آبى از آسمان براى شما فرو فرستاد تا با آن شما را پاك و پليدىشيطان را از شما دور سازد و دلهاى شما را محكم و گامها را با آن ثابت دارد. 12- (به خاطر بياوريد) موقعى را كه پروردگارت به فرشتگانى وحى كرد من باشما هستم كسانى را كه ايمان آورده اند ثابت قدم بداريد. بزودى در دلهاى كافرانترس و وحشت مى افكنم ضربه ها را بر بالاتر از گردن (بر سرهاى دشمنان ) فرودآريد و دست و پاى آنها را از كار بيندازيد. 13- اين به خاطر آنست كه آنها با خدا و پيامبرش (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) دشمنىورزى خدا و پيامبرش دشمنى كند (كيفر شديدى مى بيند) خداوند شديد العقاب است . 14- اين (مجازات دنيا) را بچشيد و براى كافران مجازات آتش (در جهان ديگر) خواهد بود. تفسير درسهاى آموزنده در ميدان بدر اين آيات به قسمتهاى حساسى از جنگ بدر و نعمتهاى گوناگونى كه خداوند در اينصحنه خطرناك نصيب مسلمانان كرد اشاره مى كند، تا حس اطاعت و شكرگزارى آنها رابرانگيزد و راه را به سوى پيروزيها و پيشرفتهاى آينده در برابر آنها بگشايد. نخست به يارى فرشتگان اشاره كرده مى گويد: به خاطر بياوريد زمانى را كه ازشدت وحشت و اضطراب كه از كثرت نفرات دشمن و فزونى تجهيزات جنگى آنها براىشما پيش آمده بود، به خدا پناه برديد و دست حاجت به سوى او دراز كرديد و از وىتقاضاى كمك نموديد (و اذ تستغيثون ربكم ). در پاره اى از روايات آمده كه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نيز با مسلمانها دراستغاثه و يارى طلبيدن از خداوند هم صدا بود، دست خود را به سوى آسمان بلند كردهبود و عرضه مى داشت اللهم انجز لى ما وعدتنى اللهم ان تهلك هذه العصابة لا تعبدفى الارض : خداوندا وعده اى را كه به من داده اى تحقق بخشد، پروردگارا اگر اينگروه مؤ منان نابود شوند پرستش تو از زمين بر چيده خواهد شد، و آنقدر پيامبر (صلىاللّه عليه و آله و سلّم ) به اين استغاثه و دعا ادامه داد كه عبا از دوشش بر زمين افتاد. در اين هنگام خداوند تقاضاى شما را پذيرفت و فرمود: من شما را با يك هزار نفر ازفرشتگان كه پشت سر هم فرود مى آيند، كمك و يارى مى كنم (فاستجاب لكم انى ممد كمبالف من الملائكة مردفين ). مردفين از ماده ارداف به معنى پشت سر هم قرار گرفتن است ، بنابراين مفهوم اين كلمه اين مى شود كه فرشتگان پشت سر يكديگر براى يارىمسلمانان فرود آمدند. اين احتمال نيز در معنى آيه داده شده است كه منظور اين است كه اين گروه هزار نفرىگروههاى متعدد ديگرى را پشت سر داشتند و به اين ترتيب با آيه 124 سورهآل عمران كه مى گويد پيامبر به مؤ منان مى گفت : (آيا كافى نيست كه خداوند شما رابه سه هزار نفر از فرشتگان يارى كند) تطبيق مى نمايد. ولى ظاهر اين است كه عدد فرشتگان در بدر يكهزار نفر بوده است ، و مردفين صفت آنيكهزار نفر است ، و آيه سوره آل عمران وعده اى بوده است به مسلمانان كه حتى اگر لازمشود خداوند عدد بيشترى را به يارى شما مى فرستد. سپس براى اينكه كسى خيال نكند پيروزى به دست فرشتگان و مانند آنها است ، مىگويد خداوند اين كار را فقط براى بشارت و اطمينان قلب شما قرار داد (و ما جعله اللهالا بشرى و لتطمئن به قلوبكم ) وگرنه پيروزى جز از ناحيه خداوند نيست و ما فوق همه اين اسباب ظاهرى و باطنى ارادهو مشيت او است (و ما النصر الا من عند الله ) زيرا خداوند آنچنان قادر و قوى است كه هيچكس نمى تواند در برابر اراده و ايستادگىكند و آنچنان حكيم و دانا است كه يارى خود را جز در مورد افراد شايسته قرار نخواهد داد(ان الله عزيز حكيم ) آيا فرشتگان جنگيدند؟ در ميان مفسران در اين زمينه گفتگوى بسيار شده است ، بعضى معتقدند كه فرشتگان رسماوارد صحنه نبرد شدند و با سلاحهاى مخصوص به خود به لشكر دشمن حمله كردند وعده اى از آنها را به خاك افكندند، پاره اى از روايات را نيز در اين زمينهنقل كرده اند. ولى قرائنى در دست است كه نشان مى دهد نظر گروه دوم كه مى گويند: فرشتگان تنهابراى دلگرمى و تقويت روحيه مؤ منان نازل شدند، به واقع نزديكتر است . زيرا اولا: در آيه فوق خوانديم كه مى فرمود: اينها تمام براى اطمينان قلب شما بودهاست كه با احساس اين پشت گرمى بهتر مبارزه كنيد، نه اينكه آنها اقدام به جنگ كردهباشند. ثانيا: اگر بنا شود فرشتگان ، شجاعانه سربازان دشمن را به خاك افكنده باشند چهفضيلتى براى مجاهدين بدر باقى خواهد ماند كه اين همه در روايات از آنها سخن بهميان آمده است . ثالثا: تعداد مقتولين بدر 70 نفر بودند كه قسمت مهمى از آنها با شمشير على (عليكمالسلام ) به خاك افتادند و قسمت ديگرى به دست جنگجويان اسلام كه غالبا قاتلين آنهادر تاريخ به نام ذكر شده اند، بنابراين چه باقى مى ماند براى فرشتگان و چه كسىرا آنها به خاك انداختند. سپس دومين نعمت خود را به مؤ منان يادآور مى شود و مى گويد به خاطر بياوريد هنگامىرا كه خواب سبكى شما را فرو گرفت كه مايه آرامش و امنيت روح و جسم شما از ناحيهخداوند گرديد (اذ يغشيكم النعاس امنة منه ) يغشى از ماده غشيان به معنى پوشاندن و احاطه كردن است ، گوئى خواب همچون پرده اىبر آنها افكنده شد و آنها را پوشاند. نعاس به ابتداى خواب و يا خواب كم و سبك و آرام بخش گفته مى شود، و شايد اشارهبه اين است كه در عين استراحت آنچنان خواب عميقى بر شما مسلط نشد كه دشمن بتواند ازموقعيت استفاده كرده و بر شما شبيخون بزند. و به اين ترتيب مسلمانان در آن شب پر اضطرار، از اين نعمت بزرگى كه فرداى آن روز در ميدان مبارزه به آنها كمك فراوانى كرد بهره گرفتند. سومين موهبتى را كه در آن ميدان به شما ارزانى داشت اين بود، كه آبى از آسمان براىشما فرو فرستاد (و ينزل عليكم من السماء ماء) تا بوسيله آن شما را پاك و پاكيزه كند و پليدى شيطان را از شما دور سازد (ليطهركمبه و يذهب عنكم رجز الشيطان ) اين پليدى ممكن است وسوسه هاى شيطانى بوده و ممكن است پليدى جسمانى بر اثرجنابت بعضى در آن شب و يا هر دو، و در هر حال اين آب حياتبخش كه در گودالهاى اطرافبدر جمع شده بود، در حالى كه دشمن چاهها را در اختيار گرفته بود و مسلمانان نيازشديدى براى شستشو و رفع عطش به آن داشتند همه اين پليديها را شست و با خود برد. به علاوه خدا مى خواست با اين نعمت دلهاى شما را محكم دارد (و ليربط على قلوبكم ) ونيز مى خواست در آن شنزار كه پاى شما فرو مى رفت ، و لغزنده بود، به وسيلهريزش باران گامهاى شما را محكم كند (و يثبت به الاقدام ) اين احتمال نيز وجود دارد كه مراد از تثبيت اقدام تقويت روحيه و افزودن ميزان پايمردى واستقامت آنها در پرتو اين نعمت باشد و يا اشاره به هر دو قسمت بوده باشد. ديگر از نعمتهاى پروردگار بر مجاهدان جنگ بدر، ترس و وحشتى بود كه دردل دشمنان افكند و روحيه آنها را سخت متزلزل ساخت در اين باره مى فرمايد: به خاطربياوريد هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان وحى فرستاد، من با شما هستم وشما افراد با ايمان را تقويت كنيد و ثابت قدم بداريد (اذ يوحى ربك الى الملائكة انىمعكم فثبتوا الذين آمنوا) و به زودى در دلهاى كافران ترس و وحشت مى افكنم ، (سالقى فى قلوب الذين كفرواالرعب ) و اين راستى عجيب بود كه ارتش نيرومند قريش در برابر سپاه كوچك مسلمانان طبقنقل تواريخ آنچنان روحيه خود را باخته بود كه جمعى از درگير شدن با مسلمانانبسيار وحشت داشتند، گاه پيش خود فكر مى كردند اينها افراد عادى نيستند بعضى مىگفتند مرگ را بر شترهاى خويش حمل كرده و از يثرب (مدينه ) برايتان سوغات آورده اند. شك نيست كه اين رعب افكنى در دل دشمن كه ازعوامل مؤ ثر پيروزى بود بدون حساب نبود، آن پايمردى مسلمانان ، آن نماز جماعت وشعارهاى گرم و داغشان ، آن اظهار وفادارى مؤ منان راستين و سخنانى همچون سخنان سعدبن معاذ كه به عنوان نمايندگى از طرف انصار به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) عرض كرد: پدر و مادرم به فدايت باد اىرسول خدا ما به تو ايمان آورده ايم و به نبوت تو گواهى داده ايم كه هر چه مىگوئى از طرف خدا است ، هر دستورى را مى خواهى بده و ازاموال ما هر چه مى خواهى برگير، به خدا سوگند اگر به ما فرمان دهى كه در اين دريا(اشاره به درياى احمر كه در آن نزديكى بود) فرو رويم فرو خواهيم رفت ، ما آرزوداريم خداوند به ما توفيق دهد خدمتى كنيم كه مايه روشنى چشم تو شود، آرى اينگونهسخنان كه به هر حال در ميان دوست و دشمن پخش مى شد به اضافه آنچه قبلا از استقامتمردان و زنان مسلمان در مكه ديده بودند، همگى دست به دست هم داد، و وحشت براى دشمنانآفريد. باد شديدى كه به سوى جبهه دشمن مى وزيد و رگبارى كه بر آنها فرود آمد، و خاطرهوحشتناك خواب عاتكه در مكه و مانند اينها عوامل ديگرى براى وحشت و اضطراب آنهابودند. سپس فرمانى را كه در ميدان بدر به وسيله پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بهمسلمانان داده بود، به ياد آنها مى آورد، و آن اين بود كه هنگام نبرد با مشركان از ضربههاى غير كارى بپرهيزيد و نيروى خود را در آن صرف نكنيد، بلكه ضربه هاى كارى برپيكر دشمن فرود آريد ضربه بر بالاتر از گردن ، بر مغزها و سرهاى آنها فرودآريد (فاضربوا فوق الاعناق ) و دست و پاى آنها را از كار بيندازيد (و ضربوا منهمكل بنان ) بنان جمع بنانه به معنى سر انگشت دست يا پا و يا خود انگشتان است ، و در آيه موردبحث مى تواند كنايه از دست و پا بوده باشد و يا به معنى اصليش كه انگشتان است ،زيرا قطع شدن انگشتان و از كار افتادن آنها اگر در دست باشد قدرتحمل سلاح را از انسان مى گيرد، و اگر در پا باشد، قدرت حركت را. ايناحتمال نيز وجود دارد كه اگر دشمن مهاجم پياده باشد، هدف را سر او قرار دهيد و اگرسواره باشد دست و پاى او. همانطور كه در سابق هم اشاره كرديم بعضى اين جمله را خطاب به فرشتگان مى دانندولى قرائن نشان مى دهد كه مخاطب در اين جمله مسلمانان هستند، و اگر هم مخاطب فرشتگانباشند ممكن است هدف از ضربه زدن بر مغزها و دست و پا ايجاد رعب و وحشت در آنها باشدآنچنانكه دست و پايشان در كار بلغزد، و سرها به زير آيد. (البته اين تفسير برخلاف ظاهر عبارت است و بايد به كمك قرائنى كه سابقا درباره جنگ نكردن ملائكهگفتيم اثبات شود) بعد از همه گفتگوها براى اينكه كسى اين فرمانهاى شديد و دستورات قاطع و كوبنده رابر خلاف آئين جوانمردى و رحم و انصاف تصور نكند، مى فرمايد: اينها استحقاق چنينچيزى را دارند زيرا آنان از در عداوت و دشمنى و عصيان و گردنكشى در برابر خدا وپيامبرش در آمدند (ذلك بانهم شاقوا الله و رسوله ) شاقوا از ماده شقاق در اصل به معنى شكاف و جدائى است و از آنجا كه شخص مخالف ودشمن و عصيانگر، صف خود را جدا مى كند بهعمل او شقاق گفته مى شود، و هر كس از در مخالفت و دشمنى با خدا و پيامبرش در آيد، گرفتارمجازات دردناك در دنيا و آخرت خواهد شد، زيرا خداوند (همانگونه كه رحمتش وسيع و بىانتها است ) مجازاتش شديد و دردناك است (و من يشاقق الله و رسوله فان الله شديدالعقاب ) سپس براى تاءكيد اين موضوع مى گويد اين مجازات دنيا را بچشيد مجازات ضربه هاىسخت در ميدان جنگ و كشته شدن و اسارت و شكست و ناكامى و در انتظار مجازات سراىديگر باشيد، زيرا عذاب آتش در انتظار كافران است (ذلكم فذوقوه و ان للكافرينعذاب النار) آيه و ترجمه
ياءيها الذين امنوا إ ذا لقيتم الذين كفروا زحفا فلا تولوهم الادبار(15) و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله وماوئه جهنم و بئس المصير(16) فلم تقتلوهم و لكن الله قتلهم و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى و ليبلى المؤ منين منه بلاءحسنا ان الله سميع عليم (17) ذلكم و اءن الله موهن كيد الكافرين (18)
|
ترجمه :
15- اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه با انبوه كافران در ميدان نبرد روبروشويد به آنها پشت نكنيد. 16- و هر كس در آن هنگام به آنها پشت كند مگر در صورتى كه هدفش كناره گيرى ازميدان براى حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهى (از مجاهدان ) بوده باشد (چنينكسى ) گرفتار غضب پروردگار خواهد شد و ماواى او جهنم و چه بد جايگاهى است . 17- اين شما نبوديد كه آنها را كشتيد بلكه خداوند آنها را كشت و اين تو نبودى (اىپيامبر كه خاك و ريگ به صورت آنها) پاشيدى بلكه خدا پاشيد و خدا مى خواست مؤ منانرا به اين وسيله به خوبى بيازمايد، خداوند شنوا و دانا است . 18- سرنوشت مؤ منان و كافران همان بود كه ديديد و خداوند نقشه هاى كافران را تفسير فرار از جهاد ممنوع ! همانگونه كه در تفسير آيات گذشته اشاره شد بازگو كردن داستان جنگ بدر و نعمتهاىگوناگون خداوند بر مسلمانان نخستين در اين جريان بخاطر آن است كه از گذشته براىآينده درس بياموزند لذا در آيات مورد بحث روى سخن را به مؤ منان كرده و يك دستور كلىجنگى را به آنها توصيه و تاءكيد مى كند و مى گويد اى كسانى كه ايمان آورده ايدهنگامى كه با كافران در ميدان جهاد روبرو شديد به آنها پشت مى كنيد و فرار اختيارننمائيد (يا ايها الذين امنوا اذا لقيتم الذين كفر وا زحفا فلا تولوهم الادبار) لقيتم از ماده لقاء به معنى اجتماع و روبرو شدن است ولى در بسيارى از موارد به معنىروبرو شدن در ميدان جنگ آمده است . زحف در اصل به معناى حركت كردن به سوى چيزى است آنچنان كه پاها به سوى زمينكشيده شود، همانند حركت كودك قبل از آنكه راه بيافتد و يا شتر به هنگام خستگى كه پاىخود را به روى زمين مى كشد سپس به حركت لشكر انبوه نيز گفته شده است زيرا از دورچنان به نظر مى رسد كه گوئى روى زمين مى لغزند و به پيش مى آيند. در آيه فوقبكار بردن كلمه زحف اشاره به اين است كه هر چند دشمن از نظر نفرات و تجهيزاتفراوان و شما در اقليت قرار داشته باشيد نبايد از ميدان مبارزه فرار كنيد همانگونه كهنفرات دشمن در ميدان بدر چند برابر شما بود و پايدارى به خرج داديد و سرانجامپيروز شديد. اصولا فرار از جنگ يكى از بزرگترين گناهان در اسلام محسوب مى شود منتهى با توجه به بعضى از آيات قرآن ، آن را مشروط به اين دانسته اند كه جمعيتدشمن حداكثر دو برابر مسلمانان بوده باشد كه بحث آن به خواست خداوند در همين سورهذيل آيه 65 و 66 خواهد آمد. به همين جهت در آيه بعد مجازات دردناك فرار كنندگان از ميدان جهاد را با ذكر استثناهاىآن شرح مى دهد و مى فرمايد: كسانى كه به هنگام مبارزه با دشمن پشت به آنها كنند مگر در صورتى كه هدف كناره گيرى از ميدان براى انتخاب يك روش جنگى بوده باشدو يا بقصد پيوستن به گروهى از مسلمانان و حمله مجدد چنين كسى گرفتار غضبپروردگار خواهد شد (و من يولهم يومئذ دبره الا متحرفالقتال او متحيزا الى فئة فقد باء بغضب من الله ). همانگونه كه مشاهده مى كنيم در اين آيه دو صورت از مسئله فرار، استثناء شده كه در ظاهرشكل فرار دارد اما در باطن شكل مبارزه و جهاد. نخست صورتى است كه از آن تعبير به متحرفالقتال شده متحرف از ماده تحرف به معناى كناره گيرى از وسط به اطراف و كناره هاست، و منظور از اين جمله اين است كه جنگجويان به عنوان يك تاكتيك جنگى از برابر دشمنبگريزند و به كنارى بروند كه او را به دنبال خود بكشانند و ناگهان ضربهغافلگيرانه را بر پيكر او وارد سازند و يا به صورت جنگ و گريز دشمن را خستهكنند كه جنگ گاهى حمله و گاهى عقب نشينى به عنوان حمله مجدد است و بهقول عربها (الحرب كر و فر ) شكل دوم آن است كه جنگجوئى خود را در ميدان تنها بيند و براى پيوستن به گروهجنگجويان عقب نشينى كند و پس از پيوستن به آنها حمله را آغاز نمايد. بهر حال دستور تحريم فرار از ميدان نبايد بهشكل خشكى تفسير شود كه مانورها و تاكتيكهاى جنگى را از ميان ببرد همان مانورهائى كه سرچشمه بسيارى ازپيروزيهاست . و در پايان آيه مى فرمايد نه تنها فرار كنندگان گرفتار خشم خدا مى شوند بلكهجايگاه آنها دوزخ و چه بد جايگاهى است (و ماويه جهنم و بئس المصير) جمله باء از مادهبواء به معناى مراجعت و منزل گرفتن آمده ، ولى ريشه آن به معناى صاف و مسطح كردنيك محل و مكان است و از آنجا كه انسان به هنگاممنزل گرفتن محل خود را صاف و مسطح مى كند اين كلمه به اين معنا آمده است ، همچنين چونانسان به منزلگاه خويش مراجعت مى كند به معناى بازگشت نيز آمده است و در آيه بالااشاره به اين است كه آنها مشمول غضب مستمر و مداوم پروردگار مى شوند گوئى در خشمو غضب پروردگار منزل گرفته اند. ماوى در اصل به معناى پناهگاه است و اينكه در آيه بالا مى خوانيم ماواى فرار كنندگاناز جهاد جهنم است اشاره به اين است كه آنها با فرار مى خواهند پناهگاهى براى خودانتخاب كنند كه از هلاكت مصون بمانند ولى بعكس پناهگاه آنها جهنم مى شود نه تنها درجهان ديگر بلكه در اين جهان نيز در جهنمى سوزان از ذلت و بدبختى و شكست و محروميت، پناه خواهند گرفت . لذا در كتاب عيون الاخبار امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) در پاسخ يكى ازدوستانش كه از فلسفه بسيارى از احكام سئوال مى كند در زمينه فلسفه تحريم فرار ازجهاد مى نويسد: خداوند به اين دليل فرار از جهاد را تحريم كرده كه موجب وهن و سستىدر دين و تحقير برنامه پيامبران و امامان و پيشوايانعادل مى گردد و نيز سبب مى شود كه آنها نتوانند بر دشمنان پيروز شوند و دشمن رابه خاطر مخالفت با دعوت به توحيد پروردگار و اجراى عدالت و ترك ستمگرى و ازميان بردن فساد كيفر دهند، بعلاوه سبب مى شود كه دشمنان در برابر مسلمانان جسورشوند و حتى مسلمانان بدست آنها اسير و مقتول گردند و سرانجام آئين خداوند عز وجل بر چيده شود در ميان امتيازات فراوانى كه على (عليه السلام ) داشت و گاهى خودش به عنوان سرمشقبراى ديگران به آن اشاره مى كند همين مسئله عدم فرار از ميدان جهاد است آنجا كه مىفرمايد (انى لم افر من الزحف قط و لم يبارزنى احد الا سقيت الارض من دمه )!: (منهيچگاه از برابر انبوه دشمن فرار نكردم (با اينكه درطول عمرم در ميدانهاى زياد شركت جستم ) و هيچ كس در ميدان جنگ با من روبرو نشد مگراينكه زمين را از خونش سيراب كردم ) عجيب اين است كه جمعى از مفسران اهل تسنن اصرار بر اين دارند كه حكم آيه فوقمخصوص جنگ بدر بوده است و اين تهديد و تشديدى كه در زمينه فرار از جهاد در آنبيان شده مربوط به جنگجويان بدر است ، در حالى كه نه تنها دليلى در آيه براختصاص نيست بلكه مفهوم آيه يك مفهوم كلى درباره همه جنگجويان و همه مجاهدان است ،قرائن ديگر در آيات و روايات نيز اين موضوع را تاءييد مى كند (البته اين حكم اسلامىشرائطى دارد كه در آيات آينده از همين سوره بيان خواهد شد) سپس براى اينكه مسلمانان از پيروزى بدر مغرور نشوند و تنها بر نيروى جسمانىخودشان تكيه نكنند بلكه همواره دل و جان خود را به ياد خدا و مددهاى او گرم و روشننگاه دارند مى گويد: (اين شما نبوديد كه دشمنان را در ميدان بدر كشتيد بلكه خداوند آنها را بهقتل رساند) (فلم تقتلوهم و لكن الله قتلهم ) (و تو اى پيامبر نيز خاك و ريگ در صورت آنها نپاشيدى بلكه خدا پاشيد) (و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى ) در روايات اسلامى و مفسران آمده است كه در روز بدر پيامبر به على فرمود: مشتى از خاكو سنگريزه از زمين بردار و به من بده ، على (عليه السلام ) چنين كرد و پيامبر آنها رابه سوى مشركان پرتاب كرد و فرمود: (شاهت الوجوه ): رويتان زشت و سياه باد! ونوشته اند اين كار اثر معجزه آسائى داشت و از آن گرد و غبار و سنگ ريزه در چشمدشمنان فرو ريخت و وحشتى از آن به همه دست داد. شك نيست كه در ظاهر همه اين كارها را پيامبر و مجاهدان بدر انجام دادند اما اينكه مى گويدشما نبوديد كه اين كار را كرديد اشاره به اين است كه اولا: قدرت جسمانى و روحانى ونيروى ايمان كه سرچشمه اين برنامه ها بود از ناحيه خدا به شما بخشيده شد و شمابه نيروى خدا داد در راه او گام برداشتيد و ثانيا: در ميدان بدر حوادث معجزآسائى كهسابقا به آن اشاره كرديم تحقق يافت كه مايه تقويت روحيه مجاهدان اسلام و موجب شكستروحيه دشمنان شد اين تاءثير فوق العاده نيز از ناحيه پروردگار بود. در حقيقت آيه فوق اشاره لطيفى است به مكتب (لا جبر و لا تفويضبل امر بين الامرين ) نه اجبار است و نه واگذارى مطلق بلكه چيزى است در ميان اين دواست زيرا در عين اينكه نسبت كشتن دشمنان را به مسلمانان و نسبت پاشيدن خاك را بهپيامبر مى دهد در عين حال از آنها اين نسبت را سلب مى كند (دقت كنيد). بدون شك در چنين عبارتى تناقضى وجود ندارد بلكه هدف اين است كه اين كار، هم كارشما بود، و هم كار خدا، كار شما بود چون به اراده شما انجام گرفت و كار خدا بود چوننيرو و مدد از ناحيه او بود، بنابراين آنها كه پنداشته اند آيه فوقدليل بر مكتب جبر است پاسخشان در خود آيه نهفته شده است . و نيز اينكه قائلين به وحدت وجود آيه را دستاويزى براى مكتب خود قرار داده اند پاسخآن نيز در خود اين آيه به طرز لطيفى منعكس است ، زيرا اگر منظور بيان اين باشد كه خدا و خلق يكى هستند نبايد نسبتفعل را به صورتى براى آنها اثبات و به صورتى از آنها نفى كند اين نفى و اثباتخود دليل بر تعدد مخلوق و خالق است و اگر فكر خود را از پيش داوريهاى نادرست وتعصب آميز خالى كنيم خواهيم ديد كه آيه ارتباطى با هيچيك از مكتبهاى انحرافى ندارد،بلكه تنها به مكتب واسطه و امر بين الامرين اشاره مى كند آن هم بخاطر يك هدف تربيتىيعنى از ميان بردن آثار غرور كه معمولا بعد از پيروزيها، دامنگير افراد مى شود. در پايان آيه اشاره به نكته مهم ديگرى مى كند و آن اين كه : ميدان بدر يك ميدان آزمايشبراى مسلمانان بود (و خدا مى خواست مؤ منان را از سوى خود به وسيله اين پيروزىبيازمايد) (و ليبلى المؤ منين منه بلاء حسنا). (بلاء) در اصل به معناى آزمايش كردن است منتهى گاهى بوسيله نعمتهاست كه آن رابلاء حسن مى گويند و گاهى بوسيله مصيبتها و مجازاتهاست كه به آن (بلاء سى ء)گفته مى شود، چنانكه درباره بنى اسرائيل مى خوانيم و بلوناهم بالحسنات و السيئات :(آنها را بوسيله نعمتها و مصائب آزموديم ) (اعراف 168). خدا مى خواست در اين نخستين برخورد مسلحانه مؤ منان با دشمنان نيرومند طعم پيروزى رابه آنها بچشاند و نسبت به آينده اميدوار و دلگرم سازد، اين موهبت الهى آزمونى براىهمه آنها بود، ولى هرگز نبايد آنها از اين پيروزى نتيجه منفى بگيرند و گرفتار غرورشوند، دشمن را كوچك بشمرند، خودسازى و آمادگى را فراموش كنند، و از اتكاى به لطفپروردگار غفلت نمايند. لذا با اين جمله آيه را تمام مى كند كه (خداوند هم شنواست و هم داناست ) (ان اللهسميع عليم ). يعنى خدا صداى استغاثه پيامبر و مؤ منان را شنيد و از صدق نيت و اخلاص آنها آگاه وباخبر بود، و به همين دليل همگى را مشمول لطف قرار داد و بر دشمن پيروز ساخت ، و در آينده نيز خدا بر طبق نيات و ميزان اخلاص و اندازه پايمردى واستقامت مسلمانان با آنها رفتار خواهد كرد، مؤ منان مخلص و مجاهد سرانجام پيروز مىشوند و متظاهران رياكار و سخنگويان بى عمل شكست خواهند خورد. در آيه بعد براى تاءكيد و تعميم اين موضوع مى فرمايد: (سرنوشت مؤ منان و كافرانو عاقبت كارشان همان بود كه شنيديد (ذلكم ). سپس به عنوان ذكر علت مى گويد خداوند نقشه هاى كافران را در برابر مؤ منان ضعيفو سست مى كند تا نتوانند آسيبى به آنها و برنامه هايشان برسانند) (و ان الله موهنكيد الكافرين ). آيه و ترجمه
إ ن تستفتحوا فقد جاءكم الفتح و إ ن تنتهوا فهو خير لكم و إ ن تعودوا نعد ولن تغنىعنكم فئتكم شيئا و لو كثرت و اءن الله مع المؤ منين (19)
|
ترجمه :
19- اگر شما خواهان فتح و پيروزى هستيد به سراغ شما آمد و اگر (از مخالفت )خوددارى كنيد براى شما بهتر است و اگر باز گرديد ما هم باز خواهيم گشت (اگر بهمخالفتهاى خود ادامه دهيد ما شما را گرفتار دشمن خواهيم كرد) و جمعيت شما هر چند زيادباشند شما را بى نياز (از يارى خدا) نخواهد كرد و خداوند با مؤ منان است . تفسير در اينكه روى سخن در آيه فوق به سوى چه اشخاصى است ميان مفسران گفتگو استگروهى معتقدند مخاطب در اين آيه مشركانند زيرا آنها پيش از آنكه از مكه به سوى ميدانبدر خارج شوند كنار خانه كعبه آمدند و روى غرورى كه داشتند و خود را بر حق مىپنداشتند دست در پرده هاى خانه كعبه زدند و گفتند اللهم انصر اعلى الجندين و اهدىالفئتين و اكرم الحزبين (خدايا از ميان اين دو لشكر آن گروه كه برتر و هدايت يافتهتر و گرامى تر است پيروز گردان ) و نيزنقل شده كه ابوجهل در دعاى خود گفت : (خداوندا آئين ما يك آئين كهن و قديمى است اما آئينمحمد تازه و خام است هر كدام از اين دو آئين نزد تو محبوبتر است پيروانش را پيروزبگردان ). لذا بعد از پايان جنگ بدر آيه فوق نازل شد و به آنها چنين گفت : (اگر شما خواهانفتح و پيروزى و آئين حق هستيد كه آئين محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيروز شد وحقانيت آن بر شما آشكار گرديد) (ان تستفتحوا فقد جاءكم الفتح ). (و اگر دست از آئين شرك و مخالفت فرمان خدا برداريد به سود شماست (و ان تنتهوافهو خير لكم ). (و اگر به سوى جنگ با مسلمانان باز گرديد ما هم بار ديگر به سوى شما باز مىگرديم ) يعنى مسلمانان را پيروز و شما را مغلوب خواهيم ساخت (و ان تعودوا نعد). و هرگز به فزونى جمعيت خود مغرور نشويد زيرا (جمعيت شما هر چند زياد باشد موجب بى نيازى شما نخواهد بود). (و لن تغنى عنكم فئتكم شيئا و لو كثرت). (و خداوند با مؤ منان است ) (و ان الله مع المؤ منين ). ولى چيزى كه اين تفسير را از نظر دور مى سازد اين است كه در آياتقبل و بعد همگى روى سخن با مؤ منان بوده و مفهوم آيات نشان مى دهد كه در ميان آنها يكنوع پيوند معنوى وجود دارد بنابراين در اين وسط در يك آيه تنها روى سخن به كفاربوده باشد بعيد به نظر مى رسد. لذا گروهى از مفسران مخاطب را مؤ منان دانسته اند و بهترين راه تفسير آيه طبق اين نظرچنين است : بعد از جنگ بدر چنانكه ديديم ميان بعضى از مسلمانان تازه كار و ضعيف الايمان برسر تقسيم غنائم جنگى گفتگو واقع شد آياتنازل گرديد و آنها را توبيخ كرد و غنائم را دربست در اختيار پيامبر گذارد، و او هم بهطور مساوى در ميان مسلمانان تقسيم كرد سپس براى تعليم و تربيت مؤ منان ، حوادث جنگبدر را به ياد آنها آورد كه چگونه خداوند آنها را در برابر يك گروه نيرومند پيروزكرد. اين آيه نيز همان مطلب را دنبال مى كند كه اگر شما مسلمانان از خداوند تقاضاى فتح وپيروزى كرديد خدا دعاى شما را مستجاب كرد و پيروز شديد. و اگر از اعتراض و گفتگو در برابر پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) خوددارىكنيد به سود شماست . و اگر به همان روش اعتراض آميز خود باز گرديد ما هم باز مى گرديم و شما را درچنگال دشمن تنها رها مى سازيم . و جمعيت شما هر چند زياد هم باشند بدون يارى خدا كارى از پيش نخواهند برد. و خداوند با مؤ منان راستين و مطيع فرمان او و پيامبرش مى باشد. از آنجا كه مخصوصا آيات آينده نيز مسلمانان را در پاره اى از مخالفتها مورد ملامت قرارمى دهد و در آيات گذشته نيز همين معنا را خوانديم و نيز از آنجا كه پيوند ميان اين آياتيك پيوند معنوى آشكار است ، تفسير دوم قويتر به نظر مى رسد. آيه و ترجمه
يأ يها الذين اءمنوا اءطيعوا الله و رسوله و لا تولوا عنه و اءنتم تسمعون (20) و لا تكونوا كالذين قالوا سمعنا و هم لا يسمعون (21) إ ن شر الدواب عندالله الصم البكم الذين لا يعقلون (22) و لو علم الله فيهم خيرا لا سمعهم و لو اءسمعهم لتولوا و هم معرضون (23)
|
ترجمه :
20- اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت خدا و پيامبرش را كنيد و سرپيچى ننمائيد درحالى كه سخنان او را مى شنويد. 21- و همانند كسانى نباشيد كه مى گفتند: شنيديم ولى در حقيقت نمى شنيدند. 22- بدترين جنبندگان نزد خدا افراد كر و لالى هستند كه انديشه نمى كنند. 23- و اگر خداوند خيرى در آنها مى دانست (حرف حق را) به گوش آنها مى رسانيد ولى(با اين حالى كه دارند) اگر حق را به گوش آنها برساند سرپيچى كرده و روگردانمى شوند. تفسير شنوندگان ناشنوا! اين آيات تعقيب بحثهاى گذشته در زمينه دعوت مسلمانان به اطاعتكامل از پيامبر اسلام در جنگ و صلح و در همه برنامه هاست ، لحن آيات نشان مى دهد كه بعضىاز مؤ منان از وظيفه خود در اين زمينه كوتاهى كرده بودند لذا در نخستين آيه مى گويد:(اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت خدا و پيامبرش كنيد) (يا ايها الذين آمنوا اطيعواالله و رسوله ) و باز براى تاءكيد اضافه مى كند (هيچگاه از اطاعت فرمان او رويگردان نشويد درحالى كه سخنان او و اوامر و نواهيش را مى شنويد (و لا تولوا عنه و اءنتم تسمعون ). شك نيست كه اطاعت فرمان خدا بر همه لازم است چه مؤ منان و چه كافران ولى از آنجا كهمخاطبين پيامبر و شركت كنندگان در برنامه هاى تربيتى او، مؤ منان بودند روى سخن دراينجا با آنهاست . در آيه بعد بار ديگر روى همين مسئله تكيه كرده ، مى گويد: (همانند كسانى نباشيد كهمى گفتند شنيديم ولى در حقيقت نمى شنيدند) (و لا تكونوا كالذين قالوا سمعنا و هم لايسمعون ). اين تعبير جالبى است كه قرآن درباره كسانى كه مى دانند ولىعمل نمى كنند و مى شنوند ولى ترتيب اثر نمى دهند و ظاهرا در صف مؤ منانند ولى مطيعفرمان نيستند ذكر كرده است ، مى گويد: آنها گوش شنوا دارند الفاظ و سخنان را مىشنوند و معانى آن را مى فهمند اما چون بر طبق آنعمل نمى كنند گوئى اصلا كر هستند، زيرا همه اينمسائل مقدمه عمل است و هنگامى كه عمل نباشد مقدمات بى فايده است . درباره اينكه اين افراد كه قرآن مى گويد داراى چنين صفتى هستند و مسلمانان بايدبهوش باشند كه مثل آنها نشوند چه اشخاصى مى باشند؟ بعضىاحتمال داده اند منظور منافقانى هستند كه خود را در صف مسلمانان جا زده بودند و بعضى گفته اند اشاره به گروهى از يهود مى باشد و بعضى اشاره به مشركانعرب دانسته اند، ولى هيچ مانعى ندارد كه همه گويندگان بدونعمل ، از اين گروههاى سه گانه ، در مفهوم آيه وارد باشند. از آنجا كه گفتار بدون عمل و شنيدن بدون ترتيب اثر يكى از بزرگترين بلاهاىجوامع انسانى و سرچشمه انواع بدبختيهاست بار ديگر در آيه بعد روى همين مسئله تكيهكرده و با بيان زيباى ديگرى بحث را ادامه مى دهد و مى گويد: بدترين جنبندگان نزدخدا افرادى هستند كه نه گوش شنوا دارند، و نه زبان گويا، و نهعقل و درك ، كر و لال و بى عقلند (ان شر الدواب عند الله الصم البكم الذين لا يعقلون ). از آنجا كه قرآن كتاب عملاست نه يك كتاب تشريفاتى همه جا روى نتائج تكيه مى كند و اصولا هر موجود بىخاصيتى را معدوم ، و هر زنده بى حركت و بى اثرى را مرده ، و هر عضوى از اعضاىانسان كه در مسير هدايت و سعادت او اثر بخش نباشد همانند فقدان آن مى شمرد، در اينآيه نيز كسانى كه ظاهرا گوشهاى سالم دارند ولى در مسير شنيدن آيات خدا و سخنان حقو برنامه هاى سعادت بخش نيستند، آنها را فاقد گوش مى داند و كسانى كه زبانسالمى دارند اما مهر سكوت بر لب زده نه دفاعى از حق مى كنند و نه مبارزهاى با ظلم وفساد نه ارشاد جاهل و نه امر به معروف و نه نهى از منكر و نه دعوت به راه حق بلكهاين نعمت بزرگ خدا را در مسير بيهوده گوئى يا تملق و چاپلوسى در برابر صاحبانزر و زور و يا تحريف حق و تقويت باطل بكار مى گيرند همچون افرادلال و گنگ مى داند و آنان كه از نعمت هوش و عقل بهره مندند اما درست نمى انديشند همچونديوانگان مى شمرد! در آيه بعد مى گويد خداوند هيچگونه مضايقه در دعوت آنها به سوى حق ندارد (اگرآنها آمادگى مى داشتند و خدا از اين نظر خير و نيكى در آنها مى ديد حرف حق را به هرصورت بود بگوش آنها مى رسانيد) (و لو علم الله فيهم خيرا لاسمعهم ). در پاره اى از روايات آمده است كه جمعى از بت پرستان لجوج نزد پيامبر آمدند گفتند:اگر جد بزرگ ما قصى بن كلاب را از قبر زنده كنى و گواهى به نبوت تو دهد ماهمگى تسليم خواهيم شد! آيه فوق نازل شد و گفت اگر اينها همين سخن را از روى حقيقتمى گفتند خداوند به طرز معجز آسائى اين كار را براى آنها انجام مى داد. ولى آنها دروغ مى گويند و بهانه مى گيرند و هدفشان شانه خالى كردن از زير بارحق است . (و اگر با اين حال خداوند خواسته آنها را بپذيرد و سخنان حق را بيش از اين به گوشآنها بخواند و يا جدشان قصى بن كلاب را زنده كند و گواهى او را بشنوند بازروگردان مى شوند و اعراض مى كنند) (و لو اسمعهم لتولوا و هم معرضون ). اين جمله ها درباره كسانى است كه بارها سخنان حق را شنيده اند و آيات روح پرور قرآنبه گوش آنها رسيده و محتواى عالى آن را فهميده اند ولى باز بر اثر تعصب و لجاجتدر مقام انكار بر آمدند اين چنين افراد شايستگى هدايت را بر اثر اعمالشان از دست داده اندو ديگر خدا و پيامبرش را با آنها كارى نيست . اين آيه جواب دندان شكنى است براى پيروان مكتب جبر، و نشان مى دهد كه سر چشمه همهسعادتها از خود انسان شروع مى شود و خداوند هم بر طبق آمادگيها و شايستگيهائى كهمردم از خود نشان مى دهند با آنها رفتار مى كند. نكته ها در اينجا بايد به دو نكته توجه كرد 1- گاهى بعضى از افراد تازه كار از آيه فوق يك قياس منطقى درست مى كنند و از آننتيجه گيج كننده اى براى خود مى گيرند و مى گويند: قرآن در آيه بالا مى گويداگر خدا خيرى در آنها بداند حق را به گوش آنها مى رساند و اگر حق را بگوش آنهابرساند سرپيچى مى كنند، نتيجه اين دو جمله اين مى شود كه (اگر خداوند خيرى درآنها ببيند سرپيچى مى كنند)! و اين نتيجه ، نتيجه درستى نيست . ولى اشتباه آنها در اين است كه جمله (حق را بگوش آنها مى رساند) در قسمتاول سخن مفهومش اين است كه اگر آنها زمينه آماده اى داشته باشند حق را بگوش آنها مىرساند. ولى در قسمت دوم سخن مفهومش اين است كه اگر با فراهم نبودن زمينه چنين كارى را كندآنها سرپيچى مى كنند. بنابر اين جمله فوق در دو معنى مختلف و جداگانه در آيه فوق بكار رفته است و با اينحال نمى توان از آنها يك قياس منطقى تشكيل داد (دقت كنيد). اين درست به آن مى ماند كه كسى بگويد من اگر مى دانستم فلان كس دعوت مرا مىپذيرد از او دعوت مى كردم ، ولى در حال حاضر وضع طورى است كه اگر دعوت كنمنخواهد پذيرفت بنابر اين دعوت نخواهم كرد. 2- شنيدن سخن حق مراحلى دارد: گاهى انسان تنها الفاظ و عباراتى را مى شنود بدون اينكه در مفهوم آنها بينديشدگروهى از افراد لجوج هستند كه حتى حاضر به اين مقدار شنيدن نيز نيستند. چنانكه قرآن مى گويد: و قال الذين كفروا لا تسمعوا لهذا القرآن و الغوا فيه لعلكمتغلبون : (كافران گفتند گوش به اين قرآن فرا ندهيد و سر و صدا ايجاد كنيدشايد شما پيروز شويد) و كسى سخن حق را نشنود (فصلت 26).
|
|
|
|
|
|
|
|