بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر نمونه جلد 6, جمعی از فضلا   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     NEMOON01 -
     NEMOON02 -
     NEMOON03 -
     NEMOON04 -
     NEMOON05 -
     NEMOON06 -
     NEMOON07 -
     NEMOON08 -
     NEMOON09 -
     NEMOON10 -
     NEMOON11 -
     NEMOON12 -
     NEMOON13 -
     NEMOON14 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

و اين به خاطر آن است كه مردم تا در ناز و نعمتند كمتر گوش شنوا و آمادگى براىپذيرش حق دارند اما هنگامى كه در تنگناى مشكلات قرار مى گيرند و نور فطرت وتوحيد آشكارتر مى گردد، بى اختيار به ياد خدا مى افتند و دلهايشان آماده پذيرش مىگردد، ولى اين بيدارى كه در همه يكسان است در بسيارى از افراد زودگذر و ناپايداراست و به مجرد برطرف شدن مشكلات بار ديگر در خواب غفلت فرو مى روند ولى براىجمعى نقطه عطفى در زندگى محسوب مى شود و براى هميشه ، به سوى حق باز مىگردند، و اقوامى كه در آيات گذشته از آنها سخن گفته شد، جزء دستهاول بودند!
لذا در آيه بعد مى گويد: هنگامى كه آنها در زير ضربات حوادث و فشار مشكلات تغييرمسير ندادند و همچنان در گمراهى خود باقى ماندند، ما مشكلات را از آنها برداشتيم و بهجاى آن گشايش و نعمت قرار داديم ، تا آنجا كه بار ديگر زندگانى آنها رونق گرفت وكمبودها به فزونى تبديل شد و مال و نفرات آنها فراوان گرديد (ثم بدلنا مكانالسيئة الحسنة حتى عفوا).
(عفوا) از ماده (عفو) است كه گاهى به معنى كثرت و زيادى آمده و گاهى به معنىترك كردن و اعراض نمودن و گاهى نيز به معنى محو آثار چيزى كردن ، ولى بعيد نيستكه ريشه همه آنها همان ترك كردن بوده باشد، منتها گاهى چيزى را بهحال خود رها مى كنند تا ريشه بدواند و توالد وتناسل كند و افزايش يابد،
و گاهى رها مى كنند تا تدريجا محو و نابود گردد، از اين جهت به معنى افزايش و يانابودى نيز آمده است .
در آيه مورد بحث نيز مفسران سه احتمال داده اند. نخست اينكه ما به آنها امكانات داديم تاافزايش يابند و آنچه را كه در دوران سختى از نفرات و ثروتها از دست داده بودندبيابند.
ديگر اينكه ما آنچنان به آنها نعمت داديم كه مغرور شدند، و خدا را فراموش كردند و شكراو را ترك گفتند.
ديگر اينكه ما به آنها نعمت داديم تا بوسيله آن آثار دوران نكبت را (محو) كردند و ازبين بردند.
البته اين تفاسير گرچه مفهومش با هم متفاوت است ولى از نظر نتيجه چندان با همتفاوت ندارد.
سپس اضافه مى كند به هنگام برطرف شدن مشكلات ، به جاى اينكه به اين حقيقت توجهكنند كه نعمت و (نقمت ) به دست خدا است و رو به سوى او آورند، براىاغفال خود به اين منطق متشبث شدند، كه اگر براى ما مصائب و گرفتاريهائى پيش آمد،چيز تازهاى نيست پدران ما نيز گرفتار چنين مصائب و مشكلاتى شدند دنيا فراز و نشيبدارد و براى هر كس دوران راحتى و سختى بوده است سختيها امواجى ناپايدار و زودگذرند (و قالوا قد مس آبائنا الضراء و السراء).
در پايان ، قرآن مى گويد: هنگامى كه كار به اينجا رسيد و ازعوامل تربيت كمترين بهرهاى نگرفتند، بلكه بر غرور خود افزودند (ناگاه آنها رابه مجازات خود گرفتيم ، در حالى كه آنها هيچ خبر نداشتند و غافلگير شدند) و بههمين جهت مجازات براى آنها، سخت دردناك بود (فاخذناهم بغتة و هم لا يشعرون ).
آيه و ترجمه


و لو أ ن أ هل القرى ءامنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركت من السماء و الا رض و لكن كذبوافأ خذنهم بما كانوا يكسبون (96)
افأ من أ هل القرى أ ن يأ تيهم بأ سنا بيتا و هم نائمون (97)
او أ من أ هل القرى أ ن يأ تيهم بأ سنا ضحى و هم يلعبون (98)
أ فأ منوا مكر الله فلا يأ من مكر الله إ لا القوم الخسرون (99)
او لم يهد للذين يرثون الا رض من بعد أ هلها أ ن لو نشاء أ صبنهم بذنوبهم و نطبع علىقلوبهم فهم لا يسمعون (100)


ترجمه :
96 - و اگر مردمى كه در شهرها و آباديها زندگى دارند ايمان بياورند و تقوى پيشهكنند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى گشائيم ولى (آنها حقايق را) تكذيب كردند ما همآنانرا به كيفر اعمالشان مجازات كرديم .
97 - آيا اهل اين آباديها از اين ايمن هستند كه عذاب ما شبانه به سراغ آنها بيايد در حالىكه در خواب باشند؟
98 - آيا اهل آباديها از اين ايمنند كه عذاب ما، روز به سراغشان بيايد در حالى كهسرگرم بازى هستند؟
99 - آيا آنها از مكر الهى غافلند در حالى كه از مكر (و مجازات ) خدا جز زيانكاران ايمننخواهند بود.
100 - آيا كسانى كه وارث روى زمين بعد از صاحبان قبلى آن مى شوند عبرت نمىگيرند
كه اگر بخواهيم آنها را نيز به گناهانشان هلاك مى كنيم و بر دلهايشان مهر مى نهيم تا(صداى حق را) نشنوند.
تفسير :
عمران و آبادى در سايه ايمان و تقوى
در آيات گذشته سرگذشت اقوامى همچون قوم هود و صالح و شعيب و نوح و لوط بطوراجمال مورد بحث واقع شد، گرچه خود آن آيات به اندازه كافى براى بيان نتائج عبرتانگيز اين سرگذشتها كافى بود، ولى در آيات مورد بحث به صورت گوياتر، نتيجهگيرى كرده ، مى گويد: اگر مردمى كه در اين آباديها و نقاط ديگر روى زمين زندگىداشته و دارند، به جاى طغيان و سركشى و تكذيب آيات پروردگار و ظلم و فساد، ايمانمى آوردند، و در پرتو آن تقوا و پرهيزكارى پيشه مى كردند، نه تنها مورد خشمپروردگار و مجازات الهى واقع نمى شدند، بلكه درهاى بركات آسمان و زمين را بهروى آنها مى گشوديم (و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء والارض ).
ولى متاسفانه آنها صراط مستقيم كه راه سعادت و خوشبختى و رفاه و امنيت بود رهاساختند، و پيامبران خدا را تكذيب كردند، و برنامه هاى اصلاحى آنها را زير پاگذاشتند، ما هم به جرم اعمالشان ، آنها را كيفر داديم (و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوايكسبون ).
در اينجا به چند موضوع بايد توجه كرد:
1 - در اينكه منظور از (بركات ) زمين و آسمان ، چيست در ميان مفسران گفتگو است :بعضى آن را به نزول باران و روئيدن گياهان تفسير كردهاند، و
بعضى به اجابت دعا و حل مشكلات زندگى ، ولى ايناحتمال نيز وجود دارد كه منظور از بركات آسمانى ، بركات معنوى و منظور از بركاتزمينى بركات مادى بوده باشد ، اما با توجه به آيات گذشته تفسيراول از همه مناسبتر است ، زيرا: در آيات گذشته كه مجازاتهاى شديد مجرمان وطغيانگران را شرح ميداد ، گاهى اشاره به فرود آمدن سيلاب از آسمان ، و طغيان چشمه هااز زمين (همانند طوفان نوح ) و گاهى اشاره به صاعقه ها و صيحه هاى آسمانى ، وگاهى زلزله هاى وحشتناك زمينى شده بود، در آيه مورد بحث اين حقيقت مطرح است كه اينمجازاتها واكنش اعمال خود آنها بود و گرنه اگر انسان پاك و با ايمان باشد به جاىاينكه عذاب از آسمان و زمين فرا رسد ، بركات خدا از آسمان و زمين بر او مى بارد، اينانسان است كه بركات را تبديل به بلاها مى كند.
2 - (بركات ) جمع بركت است و همانطور كه سابقا گفتيم ، اين كلمه دراصل به معنى (ثبات ) و استقرار چيزى است و به هر نعمت و موهبتى كه پايدار بمانداطلاق مى گردد ، در برابر موجودات بى بركت كه زود فانى و نابود و بى اثر مىشوند.
قابل توجه اينكه ايمان و تقوا نه تنها سببنزول بركات الهى مى شود، بلكه باعث مى گردد كه آنچه در اختيار انسان قرارگرفته در مصارف مورد نياز به كار گرفته شود ، فىالمثل امروز ملاحظه مى كنيم قسمت بسيار مهمى از نيروهاى انسانى و منابع اقتصادى درمسير مسابقه تسليحاتى و ساختن سلاحهاى نابود كننده صرف مى گردد ، اينها مواهبىهستند فاقد هر گونه بركت ، بزودى از ميان مى روند و نه تنها نتيجه اى نخواهند داشت ،ويرانى هم ببار مى آورند ، ولى اگر جوامع انسانى ايمان و تقوا داشته باشند اين مواهبالهى به شكل ديگرى در ميان آنها در مى آيد و طبعا آثار آن باقى و برقرار خواهد ماند ومصداق كلمه بركات
خواهند بود.
3 - در آيه فوق كلمه (اخذ) كه به معنى گرفتن است در مفهوم مجازات و كيفر دادن بهكار رفته ، و اين در حقيقت به خاطر آن است كه معمولا كسى را كه مى خواهند مجازات كنندنخست مى گيرند و او را با وسائلى مى بندند كه هيچگونه قدرت فرار نداشته باشد ،سپس او را كيفر مى دهند.
4 - گر چه آيه شريفه مورد بحث ، ناظر به وضع اقوام پيشين است ولى مسلما مفهوم آنيك مفهوم وسيع و عمومى و دائمى است و انحصار به هيچ قوم و ملتى ندارد و اين يك سنتالهى است كه افراد بى ايمان و آلوده و فاسد گرفتار انواع واكنشها در همين زندگىدنياى خود خواهند شد، گاهى بلاهاى آسمان و زمين بر سر آنها مى بارد، و گاهى آتشجنگهاى جهانى يا منطقهاى سرمايه هاى آنها را در كام خود فرو مى گيرد، و گاهىناامنيهاى جسمانى و روانى آنها را تحت فشار قرار مى دهد ، و به تعبير قرآن ، اينوابسته به (كسب و اكتساب ) و اعمالى است كه خود انسان انجام مى دهد ، فيض خدامحدود و ممنوع نيست ، همانطور كه مجازات او اختصاص به قوم و ملت معينى ندارد!
چرا ملل فاقد ايمان زندگى مرفه دارند؟
از آنچه در بالا گفتيم پاسخ يك سؤ ال كه زياد در ميان جمعى مورد بحث و گفتگو استروشن مى گردد و آن اينكه اگر ايمان و تقوا، موجبنزول انواع بركات الهى است و نقطه مقابل آن باعث سلب بركات است چرا مشاهده مى كنيمملتهاى
بى ايمانى را كه غرق ناز و نعمتند ، در حالى كه جمعى از افراد با ايمان به سختىروزگار مى گذرانند؟!
پاسخ اين سؤ ال با توجه به دو نكته روشن مى گردد:
1 - اينكه تصور مى شود ملتهاى فاقد ايمان و پرهيزگارى غرق در ناز و نعمتند ،اشتباه بزرگى است كه از اشتباه ديگرى يعنى ثروت رادليل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مى گيرد.
معمولا مردم اين طور فكر مى كنند كه هر ملتى صنايعش پيشرفته تر و ثروتش بيشترباشد خوشبختر است در حالى كه اگر به درون اين جوامع نفوذ كنيم و دردهاى جانكاهىكه روح و جسم آنها را درهم مى كوبد از نزديك ببينيمقبول خواهيم كرد كه بسيارى از آنها از بيچاره ترين مردم روى زمين هستند ، بگذريم ازاينكه همان پيشرفت نسبى ، نتيجه بكار بستن اصولى همانند كوشش و تلاش و نظم و حسمسئوليت است كه در متن تعليمات انبيا قرار دارد.
در همين ايام كه اين قسمت از تفسير را مى نويسيم ، اين خبر در جرائد منتشر شد كه درنيويورك يعنى يكى از ثروتمندترين و پيشرفتهترين نقاط دنياى مادى ، بر اثرخاموشى ناگهانى برق صحنه عجيبى به وجود آمد، يعنى بسيارى از مردم به مغازه هاحمله بردند و هستى آنها را غارت كردند، تا آنجا كه سه هزار نفر از غارتگران بوسيلهپليس بازداشت شدند.
مسلما تعداد غارتگران واقعى چندين برابر اين عدد بوده و تنها اين عده بودند كهنتوانستند به موقع فرار كنند ، و نيز مسلم است كه آنها غارتگران حرفهاى نبوده اند كهنفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده كرده باشند ، زيرا حادثه يك حادثهناگهانى بود.
بنابراين چنين نتيجه مى گيريم كه با يك خاموشى برق ، ده ها هزار نفر از مردم يك شهرثروتمند و به اصطلاح پيشرفته تبديل به غارتگر شدند، اين نه
تنها دليل بر انحطاط اخلاقى يك ملت است بلكهدليل بر ناامنى شديد اجتماعى نيز مى باشد.
خبر ديگرى كه در جرائد بود اين خبر را تكميل كرد و آن اينكه يكى از شخصيتهاى معروفكه در همين ايام در نيويورك در يكى از هتلهاى مشهور چندين ده طبقهاى نيويورك سكونتداشت مى گويد: قطع برق ، سبب شد كه راه رفتن در راهروهاىهتل به صورت كار خطرناكى درآيد ، به طورى كه متصديانهتل اجازه نمى دادند كسى تنها از راهروها بگذرد و به اطاق خود برسد مبادا گرفتارغارتگران گردد ، لذا مسافران را در اكيپهاى ده نفرى يا بيشتر ، با مامورين مسلح بهاطاقهاى خود مى فرستادند!، شخص مزبور اضافه مى كند كه تا گرسنگى شديد بهاو فشار نمى آورده جرئت نداشته است از اطاق خويش خارج گردد!
اما همين خاموشى برق در كشورهاى عقب مانده شرقى هرگز چنين مشكلاتى را به وجود نمىآورده و اين نشان مى دهد كه آنها در عين ثروت و پيشرفت صنايع كمترين امنيت در محيطخودشان ندارند ، از اين گذشته ناظران عينى مى گويند آدمكشى در آن محيطها همانندنوشيدن يك جرعه آب است ، به همين آسانى .
و مى دانيم اگر تمام دنيا را به كسى بدهند و در چنين شرائطى زندگى كند ، از بيچارهترين مردم جهان خواهد بود ، تازه مشكل امنيت تنها يكى از مشكلات آنها است ، نابسامانيهاىفراوان اجتماعى ديگرى دارند كه آنها نيز به نوبه خود بسيار دردناكند ، با توجه بهاين حقايق ثروت را نبايد با خوشبختى اشتباه كرد.
2 - اما اينكه گفته مى شود چرا جوامعى كه داراى ايمان و پرهيزگارى هستند عقب ماندهانداگر منظور از ايمان و پرهيزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پايبند بودن بهاصول تعليمات انبياء بوده باشد ، قبول داريم چنين افرادى عقب مانده اند ، ولى مى دانيمحقيقت ايمان و پرهيزگارى چيزى جز نفوذ آن در تماماعمال و همه شئون زندگى نيست ، و اين امرى است كه با ادعا تامين نمى گردد.
با نهايت تاسف امروز اصول تعليمات اسلام و پيامبران خدا در بسيارى از جوامع اسلامىمتروك يا نيمه متروك مانده است و چهره اين جوامع چهره مسلمانان راستين نيست .
اسلام دعوت به پاكى و درستكارى و امانت و تلاش و كوشش مى كند كو آن امانت و تلاش؟ اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بيدارى مى كند كو آن علم و آگاهى سرشار؟اسلام دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداكارى مى كند ، آيا براستى ايناصل به طور كامل در جوامع اسلامى امروز حكمفرما است و با اينحال عقب مانده اند؟! بنابراين بايد اعتراف كرد اسلام چيزى است و ما مسلمانان چيز ديگر.
در آيات بعد به عنوان تاكيد بيشتر روى عموميت اين حكم و اينكه قانون فوق مخصوصاقوام پيشين نبوده بلكه امروز و آينده را نيز در بر مى گيرد، مى گويد: (آيا مجرمانىكه در نقاط مختلف آباد روى زمين زندگى مى كنند، خود را از مجازاتهاى الهى در امان مىدانند كه شب هنگام در موقعى كه در خواب خوش آرميده اند (به صورت صاعقه ها و زلزلهها و مانند آن ) بر آنها فرو ريزد) (أ فامن اهل القرى ان ياتيهم باسنا بياتا و همنائمون ).
و يا اينكه به هنگام روز در موقعى كه غرق انواع بازيها و سرگرميها هستند دامان آنها رابگيرد (او أ من اهل القرى ان ياتيهم باسنا ضحى و هم يلعبون ).
يعنى آنها در همه حال در روز و شب ، در خواب و بيدارى ، در ساعات خوشى و ناخوشىهمه در دست قدرت خدا قرار دارند، و با يك فرمان مى تواند همه
زندگانى آنها را درهم بپيچد ، بدون اينكه كمترين نيازى به مقدمه چينى و فراهم ساختناسباب قبلى و گذشت زمان داشته باشد، آرى تنها در يك لحظه و بدون هيچ مقدمه ممكناست انواع بلاها بر سر اين انسان بيخبر فرود آيد.
عجيب اين است با تمام پيشرفتى كه بشر امروز در صنايع و تكنولوژى كرده و با وجوداينكه نيروهاى مختلف جهان طبيعت را مسخر خويش ساخته ، در برابر اين گونه حوادث بههمان اندازه ضعيف و ناتوان و بى دفاع است كه انسانهاى گذشته بودند، يعنى دربرابر زلزله ها و صاعقه ها و مانند آن كمترين تفاوتى درحال او حتى نسبت به انسانهاى پيش از تاريخ پيدا نشده است ، و اين نشانه نهايت ضعف وناتوانى انسان در عين قدرتمندى و توانائى او است ، اين واقعيتى است كه بايد هميشه مدنظر همه باشد.
در آيه بعد باز به شكل ديگرى و به بيان تازهاى اين حقيقت را تاكيد مى كند و مىگويد: (آيا اين مجرمان از مكر الهى ايمنند؟ در حالى كه هيچكس جز زيانكاران خود را ازمكر او در امان نمى دانند) (أ فامنوا مكر الله فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون ).
همانطور كه در ذيل آيه 54 سوره آلعمران گفتيم مكر در لغت عرب با آنچه كه در فارسى امروز از آن مى فهميم تفاوتبسيار دارد، در فارسى امروز مكر به معنى نقشه هاى شيطانى و زيانبخش به كار مىرود، در حالى كه در ريشه اصلى لغت عرب ، مكر به معنى هر نوع چاره انديشى براىبازگرداندن كسى از هدفش مى باشد، اعم از اينكه به حق باشد يا بهباطل ، و معمولا در مفهوم اين لغت يكنوع نفوذ تدريجى افتاده است .
بنابراين منظور از مكر الهى آن است كه خداوند، مجرمان را با نقشه هاى قاطع وشكستناپذير بدون اختيار خودشان از زندگانى مرفه و هدفهاى خوشگذرانى باز مىدارد، و اين اشاره به همان كيفرها و بلاهاى ناگهانى و بيچاره كننده است .
پاسخ به يك سؤ ال
جملهاى كه در آخر آيه فوق بود ، مى گويد: هيچكس جز زيانكاران خود را از مكر و مجازاتالهى در امان نمى بيند ، اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه آيا اين جمله پيامبران وپيشوايان بزرگ و (صالحان ) را نيز شامل مى شود؟
بعضى چنين پنداشته اند كه آنها از اين حكم خارجند و آيه فوق مخصوص به مجرمان است، ولى ظاهر اين است كه اين يك حكم عمومى است و همه را فرا مى گيرد زيرا حتى پيامبرانو امامان نيز همواره مراقب اعمال خويش بوده اند مبادا كمترين لغزشى از آنها سر بزند ،زيرا مى دانيم مقام معصوم بودن ، مفهومش اين نيست كه انجام كار خلاف براى آنهامحال است ، بلكه آنها با نيروى اراده و ايمان ، و با استفاده از اختيار خود و مددهاى الهى ،در برابر خطاها و لغزشها مصونيت دارند، آنها حتى از ترك اولى مى ترسيدند، و ازاينكه مسئوليتهاى سنگين خود را به انجام نرسانند بيمناك بودند، لذا در سوره انعام آيه15 درباره پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيمقل انى اخاف ان عصيت ربى عذاب يوم عظيم : (بگو من مى ترسم اگر نافرمانىپروردگارم كنم ، گرفتار عذاب روز بزرگى شوم ).
رواياتى كه در تفسير آيه فوق نقل شده نيز آنچه را گفتيم تاييد مى كند، صفوانجمال مى گويد: پشت سر امام صادق (عليه السلام ) نماز مى خواندم ، ديدم مى فرموداللهم لا تؤ منى مكرك - ثم جهر - فقال فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون(پروردگارا مرا از مكر خود ايمن مساز) سپس آشكارتر اين قسمت از آيه را تلاوتفرمود فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون .
در نهج البلاغه نيز مى خوانيم لا تامنن على خير هذه الامة عذاب اللهلقول الله سبحانه فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون : (حتى بر نيكان اين امت ازكيفر الهى ايمن مباش زيرا خداوند مى فرمايد فلا يامن مكر الله الا القوم
الخاسرون ).
در حقيقت ايمن نبودن از مكر الهى به معنى ترس از مسئوليتها و خوف از كوتاهى در انجاموظائف است ، كه همواره بايد اين (ترس ) با اميد به رحمت او به طور مساوى در دلهاىافراد با ايمان باشد و موازنه اين دو است كه سرچشمه هر گونه حركت و فعاليت مثبتمى باشد و همان چيزى است كه در تعبير روايات به عنوان (خوف ) و (رجا) از آنهاياد شده است ، و تصريح شده كه افراد با ايمان همواره در ميان اين دو قرار دارند، ولىمجرمان زيانكار آنچنان كيفرهاى الهى را فراموش كرده اند كه خود را در نهايت امنيت مىبينند.
در آيه بعد بار ديگر براى بيدار ساختن انديشه هاى خفته اقوام موجود و توجه دادن آنانبه درسهاى عبرتى كه در زندگى پيشينيان بوده است مى گويد: (آيا كسانى كهوارث سرزمين گذشتگان هستند و اقوامى كه به جاى آنها قرار گرفته اند ، از مطالعهحال پيشينيان متنبه نشدند؟ و اگر ما بخواهيم مى توانيم آنها را نيز به خاطر گناهانشانهلاك كنيم ، و به همان سرنوشت مجرمان گذشته گرفتار سازيم (او لم يهد للذينيرثون الارض من بعد اهلها ان لو نشاء اصبناهم بذنوبهم ).
و نيز (مى توانيم آنها را زنده بگذاريم ، و به خاطر غوطه ور شدن در گناه و فساد،درك و شعور و حس تشخيص را از آنها بگيريم ، آنچنان كه هيچ حقيقتى را نشنوند و هيچاندرزى را نپذيرند و در زندگى حيران و سرگردان شوند) (و نطبع على قلوبهم فهملا يسمعون )
در اينكه چگونه خداوند حس تشخيص را از اين دسته مجرمان مى گيرد
در جلد اول تفسير نمونه صفحه 53 ذيل آيه 7 سوره بقره توضيح بيشترى مطالعهخواهيد كرد.
آيه و ترجمه


تلك القرى نقص عليك من أ نبائها و لقد جاءتهم رسلهم بالبينت فما كانوا ليؤ منوا بماكذبوا من قبل كذلك يطبع الله على قلوب الكفرين (101)
و ما وجدنا لا كثرهم من عهد و إ ن وجدنا أ كثرهم لفسقين (102)


ترجمه :
101 - اينها آباديهائى است كه اخبار آن را براى تو شرح مى دهيم آنها (چنان لجوجبودند كه ) به آنچه قبلا تكذيب كرده بودند ايمان نمى آوردند اينچنين خداوند بر دلهاىكافران مهر مى نهد (و بر اثر لجاجت و ادامه گناه حس تشخيص را از آنها سلب مى كند).
102 - و اكثر آنها را بر سر پيمان خود نديديم و اكثر آنها را فاسق و گنهكار يافتيم .
تفسير :
در اين دو آيه باز هم تكيه ، روى عبرتهائى است كه از بيان سرگذشتهاى اقوام پيشينگرفته مى شود ، ولى روى سخن در اينجا به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )است اگر چه در واقع هدف همه هستند نخست مى گويد: اينها آباديها و شهرها و اقوامىهستند كه اخبار و سرگذشت آنها را براى تو بيان مى كنيم (تلك القرى نقص عليك منانبائه
سپس مى گويد: چنان نبود كه آنها بدون اتمام حجت ، هلاك و نابود شوند، بلكه (بهطور مسلم پيامبرانشان با دلائل روشن ، به سراغ آنها آمدند و نهايت تلاش و كوشش را درهدايت آنها كردند) (و لقد جائتهم رسلهم بالبينات ).
اما آنها در برابر تبليغات مستمر، و دعوت پيگير انبياء مقاومت به خرج دادند و روى حرفخود ايستادند ، و حاضر نبودند آنچه را قبلا تكذيب كردند بپذيرند و به آن ايمانبياورند (فما كانوا ليؤ منوا بما كذبوا من قبل ).
و از اين جمله استفاده مى شود كه پيامبران الهى بارها براى دعوت و هدايت آنها قيام كردند، اما آنها چنان روى دنده لجاجت افتاده بودند كه حتى با روشن شدن بسيارى از حقايقحاضر به قبول هيچ حقيقتى نمى شدند.
در جمله بعد علت اين لجاجت و سرسختى را چنين بيان مى كند: اين چنين خداوند بر دلهاىكافران نقش بى ايمانى و انحراف را ترسيم مى كند و بر قلوبشان مهر مى نهد (كذلكيطبع الله على قلوب الكافرين ).
يعنى كسانى كه در مسيرهاى غلط گام برمى دارند ، بر اثر تكرار و ادامهعمل ، انحراف و كفر و ناپاكى آنچنان بر دلهاى آنها نقش ‍ مى بندد ، كه همچون نقش سكهثابت مى ماند (و اتفاقا معنى طبع در اصل لغت ، نيز همين است كه صورتى را بر چيزىهمانند سكه نقش كنند) و اين در حقيقت از قبيل اثر و خاصيتعمل است كه به خداوند نسبت داده شده ، زيرا مسبب تمام اسباب ، و سرچشمه تاثير هر مؤثر بالاخره او است ، او است كه به تكرار عمل ، اين خاصيت را بخشيده كه به صورت(ملكه ) در مى آيد.
ولى واضح است كه يك چنين گمراهى جنبه اجبارى ندارد بلكه ايجاد كننده اسباب ، خودافراد انسان هستند، اگر چه تاثير سبب به فرمان پروردگار مى باشد (دقت كنيد).
در آيه بعد ، دو قسمت ديگر از نقطه هاى ضعف اخلاقى اين جمعيتها كه سبب گمراهى ونابودى آنها گرديده ، بيان شده است .
نخست مى گويد آنها افرادى پيمانشكن بودند: و ما براى اكثريت آنها عهد و پيمان ثابتىنيافتيم (و ما وجدنا لاكثرهم من عهد).
اين عهد و پيمان ممكن است اشاره به عهد و پيمان فطرى باشد كه خداوند به حكمآفرينش و فطرت از همه بندگان خود گرفته است ، زيرا هنگامى كه به آنهاعقل و هوش و استعداد داد مفهومش اين بود كه از آنها پيمان گرفته ، چشم و گوش بازكنند، حقايق را ببينند و بشنوند و در برابر آن تسليم گردند و اين همان است كه در آياتآخر همين سوره ذيل آيه 172 به آن اشاره شده و تحت عنوان (عالم ذر) معروف است كهبه خواست خدا شرح آن در ذيل همان آيات خواهد آمد.
و نيز ممكن است اشاره به عهد و پيمانهائى باشد كه پيامبران الهى از مردم مى گرفتند ،بسيارى از مردم آن را مى پذيرفتند و سپس ‍ مى شكستند.
و يا اشاره به همه پيمانها اعم از (فطرى ) و (تشريعى ) بوده باشد.
در هر صورت روح پيمانشكنى يكى از عوامل مخالفت با پيامبران و اصرار در پوئيدن راهكفر و نفاق و گرفتار شدن به عواقب شوم آنها است .
سپس به عامل ديگر اشاره كرده ، مى گويد: (اكثر آنها را فاسد و خارج از اطاعت فرمانيافتيم ) (و ان وجدنا اكثرهم لفاسقين ).
يعنى روح تمرد و قانونشكنى و خروج از نظامات آفرينش و قوانين الهى يكى ديگر ازعوامل ايستادگى و پافشارى آنها در كفر و بى ايمانى بود. بايد توجه داشت كه ضميراكثر هم به همه اقوام و جمعيتهاى پيشين باز مى گردد، و اينكه مى گويد اكثر آنهاپيمانشكن و فاسد بودند براى رعايت حال اقليتهائى است كه به انبياى گذشته ايمانآوردند و وفادار ماندند، هر چند
گاهى مؤ منان بقدرى محدود و معدود بودند كه از يك خانواده تجاوز نمى كردند، ولى روححقطلبى كه بر سراسر آيات قرآن حكومت دارد ايجاب مى كند كه حتى حق اين يك خانواده ويا افراد معدود رعايت گردد و همه اين اقوام را منحرف و گمراه و پيمانشكن و فاسقمعرفى نكند، و اين موضوع جالبى است كه مكرر در آيات قرآن با آن برخورد مى كنيم .
آيه و ترجمه


ثم بعثنا من بعدهم موسى بايتنا إ لى فرعون و ملايه فظلموا بها فانظر كيف كان عقبةالمفسدين (103)
و قال موسى يفرعون إ نى رسول من رب العلمين (104)
حقيق على أ ن لا أ قول على الله إ لا الحق قد جئتكم ببينة من ربكم فأرسل معى بنى إ سرءيل (105)
قال إ ن كنت جئت باية فأ ت بها إ ن كنت من الصدقين (106)
فأ لقى عصاه فإ ذا هى ثعبان مبين (107)
و نزع يده فإ ذا هى بيضاء للنظرين (108)


ترجمه :
103 - سپس به دنبال آنها (يعنى پيامبران پيشين ) موسى را با آيات خويش به سوىفرعون و اطرافيان او فرستاديم اما آنها (با عدم پذيرش اين آيات ) بر آن ظلم كردندببين عاقبت مفسدان به كجا كشيد؟
104 - و موسى گفت : اى فرعون ! من فرستادهاى از پروردگار جهانيانم .
105 - سزاوار است كه بر خدا جز حق نگويم ، مندليل روشنى از پروردگارتان براى شما
آورده ام ، بنابراين بنى اسرائيل را با من بفرست .
106 - (فرعون ) گفت اگر نشانهاى آوردهاى ارائه بده اگر از راستگويانى .
107 - ناگهان عصاى خود را افكند و اژدهاى آشكارى شد!
108 - و دست خود را (از گريبان ) بيرون آورد سفيد (و درخشان ) براى بينندگان بود!
تفسير :
خاطره درگيريهاى موسى و فرعون
به دنبال سرگذشت جمعى از انبياى بزرگ كه در آياتقبل به طور فشرده بيان شده در اين آيات و آيات فراوان ديگرى كه بعد از آن مى آيد،داستان موسى بن عمران و سرگذشت درگيريهاى او با فرعون و فرعونيان و سرانجامكار آنها بيان شده است .
و اينكه مى بينيم اين سرگذشت مشروحتر از سرگذشت انبياى ديگر در اين سوره بيانشده ممكن است به خاطر اين باشد كه اولا يهود و پيروان موسى بن عمران در محيطنزول قرآن زياد بوده اند و توجيه آنها به سوى اسلام به مراتب لازمتر بود و ثانياقيام پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) شباهت بيشترى به قيام موسى بن عمرانداشت .
در هر حال علاوه بر اين سوره ، در سوره هاى ديگرى مانند بقره ، طه ، شعرا،نمل ، قصص و سوره هاى ديگر به قسمتهاى مختلف اين سرگذشت عبرت انگيز اشاره شدهاست و اگر آيات هر سوره را جداگانه مورد بررسى قرار دهيم و سپس كنار هم بچينيمخواهيم ديد كه بر خلاف آنچه بعضى تصور مى كنند جنبه تكرار ندارد بلكه در هرسوره به تناسب بحثى كه در آن سوره مطرح بوده به عنوان شاهد به قسمتى از اينسرگذشت پرماجرا اشاره شده است .
ضمنا چون كشور مصر وسيعتر و مردم مصر داراى تمدن پيشرفته ترى از قوم نوح و هودو شعيب و مانند آنها بودند، و مقاومت دستگاه فراعنه به همين نسبت بيشتر بود قيام موسىبن عمران از اهميت بيشترى برخوردار گرديد و نكات عبرت انگيز فراوانترى در بردارد، لذا به تناسبهاى مختلف روى فرازهاى گوناگون زندگى موسى و بنىاسرائيل تكيه شده است :
به طور كلى زندگى اين پيامبر بزرگ يعنى موسى بن عمران را در پنج دوره ميتوانخلاصه كرد:
دورانهاى پنجگانه زندگى موسى
1 - دوران تولد و حوادثى كه بر او گذشت تا هنگام پرورش او در دامان فرعون .
2 - دوران فرار او از مصر و زندگى او در سرزمين مدين در محضر شعيب پيامبر.
3 - دوران بعثت او و سپس درگيريهاى فراوانى كه با فرعون و دستگاه او داشت .
4 - دوران نجات او و بنى اسرائيل از چنگال فرعونيان و حوادثى كه بر آنها در راه وبه هنگام ورود در بيت المقدس گذشت .
5 - دوران درگيريهاى موسى با بنى اسرائيل !
و بايد توجه داشت كه در قرآن مجيد در هر سوره از سوره هائى كه اشاره شد به يك ياچند قسمت از اين دورانهاى پنجگانه اشاره شده است از جمله در آيات مورد بحث و ده ها آيهديگر از همين سوره كه خواهد آمد، تنها اشاره به دورانهاى بعد از بعثت موسى بن عمران ورسالت او شده است ، به همين دليل ما بحثهاى مربوط به دورانهاىقبل را به تفسير آيات مربوط به همان قسمت در سوره هاى ديگر مخصوصا سوره قصصواگذار مى كنيم .
در نخستين آيه مورد بحث مى فرمايد: (بعد از اقوام گذشته (يعنى قوم نوح ، هود،صالح و مانند آنها) موسى را با آيات خود به سوى فرعون و فرعونيان مبعوث كرديم) (ثم بعثنا من بعدهم موسى باياتنا الى فرعون و ملائه ).
بايد توجه داشت كه فرعون ، اسم عام است و به تمام سلاطين مصر در آن زمان گفته مىشد ، همانطور كه به سلاطين روم ،(قيصر) و به سلاطين ايران (كسرى ) مىگفتند.
كلمه (ملا) همانطور كه سابقا هم اشاره كرديم به معنى افراد سرشناس و اشراف پرزرق و برق كه چشمها را پر مى كنند و در صحنه هاى مهم جامعه حضور دارند، گفته مىشود.
و اينكه مى بينيم موسى در درجه اول به سوى فرعون و ملا او مبعوث مى گردد علاوه براينكه يكى از برنامه هاى موسى نجات بنىاسرائيل از چنگال استعمار فرعونيان و استخلاص آنها از سرزمين مصر بود، و اين بدونگفتگو با فرعون امكانپذير نبود، به خاطر آن است كه طبقمثل معروف هميشه آب را بايد از سرچشمه صاف كرد، مفاسد اجتماعى و انحرافهاى محيطتنها با اصلاحات فردى و موضعى چاره نخواهد شد بلكه بايد سردمداران جامعه و آنهاكه نبض سياست و اقتصاد و فرهنگ را در دست دارند در درجهاول اصلاح گردند، تا زمينه براى اصلاح بقيه فراهم گردد و اين درسى است كه قرآنبه همه مسلمانان براى اصلاح جوامع اسلامى مى دهد.
سپس مى فرمايد: (آنها نسبت به آيات الهى ظلم و ستم كردند (فظلموا بها).
و مى دانيم حقيقت ظلم به معنى وسيع كلمه آن است كه چيزى را در غيرمحل آن به كار برند، و شك نيست كه آيات الهى ايجاب مى كند كه همگان
در برابر آن تسليم شوند و با پذيرا شدن آنها، خود و جامعه خويش را اصلاح نمايند،ولى فرعون و اطرافيانش با انكار اين آيات به اين آيات ظلم و ستم كردند.
و در پايان اضافه مى كند: بنگر سرانجام كار مفسدان چگونه بود؟! (فانظر كيف كانعاقبة المفسدين ).
و اين جمله در حقيقت يك اشاره اجمالى به نابودى فرعون و قوم سركش او است كه شرحآن بعدا خواهد آمد.
آيه گذشته در حقيقت اشاره بسيار كوتاهى به مجموع برنامه رسالت موسى ودرگيريهاى او با فرعون و عاقبت كار آنها بود ، اما در آيات بعد همين موضوع بطورمشروحتر مورد بررسى قرار گرفته ، نخست مى گويد:
(موسى گفت اى فرعون من فرستاده پروردگار جهانيانم ) (وقال موسى يا فرعون انى رسول من رب العالمين ).
و اين نخستين برخورد موسى با فرعون و چهرهاى از درگيرى حق وباطل است ، و جالب اينكه گويا فرعون ، اولين بار بود كه با خطاب اى فرعون !روبرو مى شد خطابى كه در عين رعايت ادب از هر گونه تملق و چاپلوسى و اظهارعبوديت تهى بود، چه اينكه ديگران معمولا او را به عنوان سرورا! مالكا! پروردگار! وامثال آن خطاب مى كردند.
و اين تعبير موسى براى فرعون به منزله زنگ خطرى محسوب مى شد! به علاوه اين جملهكه موسى مى گويد: (من فرستاده پروردگار جهانيان هستم )، در حقيقت يكنوع اعلانجنگ به تمام تشكيلات فرعون است ، زيرا اين تعبير اثبات مى كند، كه فرعون و مدعيانديگرى همانند او همه دروغ مى گويند، و تنها پروردگار جهانيان خدا است .
در آيه بعد مى خوانيم كه موسى به دنبال دعوى رسالت پروردگار مى گويد :(اكنون كه من فرستاده او هستم ، سزاوار است كه درباره خداوند جز حق نگويم ، زيرافرستاده خداوندى كه از همه عيوب ، پاك و منزه است ، ممكن نيست دروغگو باشد) (حقيقعلى ان لا اقول على الله الا الحق )
سپس براى تثبيت دعوى نبوت خويش اضافه مى كند: (چنان نيست كه اين ادعا را بدوندليل گفته باشم ، من از پروردگار شما ، دليل روشن و آشكارى با خود دارم ) (قدجئتكم ببينة من ربكم ).
اكنون كه چنين است بنى اسرائيل را با من بفرست(فارسل معى بنى اسرائيل ).
و اين در حقيقت قسمتى از رسالت موسى بن عمران بود كه بنىاسرائيل را از چنگال استعمار فرعونيان رهائى بخشد و زنجير اسارت و بردگى را ازدست و پاى آنها بردارد، زيرا بنى اسرائيل در آن زمان به صورت بردگانىذليل در دست قبطيان (مردم مصر) گرفتار بودند، و از وجود آنها براى انجام كارهاى پستو سخت و سنگين استفاده ميشد.
از آيات آينده و همچنين آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده مى شود كه موسى مامور دعوتفرعون و ديگر مردمان سرزمين مصر به سوى آئين خويش نيز بود، يعنى رسالت اومنحصر به بنى اسرائيل نبود.
فرعون با شنيدن اين جمله كه من دليل روشنى با خود دارم ، بلافاصله گفت : اگر راستميگوئى و نشانهاى از طرف خداوند با خود دارى آن را بياور
(قال ان كنت جئت باية فات بها ان كنت من الصادقين ).
و با اين تعبير ضمن ابراز ترديد در صدق موسى ظاهرا قيافه حقجوئى و حق طلبى بهخود گرفت ، آنچنانكه يك جستجوگر به دنبال حق ميگردد.
بلافاصله موسى دو معجزه بزرگ خود را كه يكى مظهر بيم و ديگرى مظهر اميد بود، ومقام انذار و بشارت او را تكميل ميكرد، نشان داد نخست عصاى خود را انداخت و به صورتاژدهاى آشكارى درآمد (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
تعبير به مبين اشاره به اين است كه راستىتبديل به اژدها شد و چشمبندى و تردستى و سحر و مانند آنها نبود، به خلافكارى كهساحران بعدا انجام دادند، زيرا در مورد آن ميگويد آنها چشمبندى كردند و عملى انجام دادندكه تصور ميشد مارهائى است كه به حركت در آمده است .
ذكر اين نكته نيز لازم است كه در آيه 10 سورهنمل و 31 قصص ميخوانيم كه عصا همانند جان به حركت در آمد و جان در لغت به معنىمارهاى باريك و سريع السير است ، و اين تعبير با تعبير ثعبان كه به معنى اژدها و مارعظيم است ظاهرا سازگار نمى باشد.
ولى با توجه به اينكه آن دو آيه مربوط به آغاز بعثت موسى ، و آيه مورد بحث مربوطبه مقابله او با فرعون است ، مشكل حل مى شود، گويا در آغاز كار، خدا موسى را تدريجابا اين معجزه عظيم آشنا ميسازد، و در صحنه اول كوچكتر و در صحنه بعد عظيمتر ظاهرميگردد.
آيا تبديل عصا به مار عظيم ممكن است :
در هر حال تبديل عصا به مار عظيم بدون شك يك معجزه است ، و با تفسيرهاى مادىمعمولى نميتوان آن را توجيه كرد، بلكه از نظر يك فرد الهى و خداپرست كه همه قوانينجهان ماده را محكوم اراده پروردگار ميداند، جاى تعجب نيست كه قطعه چوبىتبديل به حيوانى شود و اين در پرتو يك قدرت مافوق طبيعى است .
ولى نبايد فراموش كرد كه در جهان طبيعت تمام حيوانات از خاك به وجود آمده اند و چوبهاو گياهان نيز از خاكند، منتها براى تبديل خاك به يك مار عظيم طبقمعمول شايد ميليونها سال زمان لازم باشد، ولى در پرتو اعجاز اين زمان بقدرى كوتاهشد كه در يك لحظه همه آن تكاملها و تحولها به سرعت و پيدرپى انجام يافت و قطعهچوبى كه طبق موازين طبيعى مى توانست پس از گذشتن مليونهاسال به چنين شكلى در آيد در چند لحظه چنين شكلى به خود گرفت .
و آنها كه سعى دارند براى همه معجزات انبياء توجيه هاى طبيعى و مادى كنند و جنبه اعجازآنها را نفى نموده ، همه را به شكل يك سلسلهمسائل عادى جلوه دهند هر چند بر خلاف صريح كتب آسمانى باشد، بايد موقف خود را بهدرستى روشن كنند كه آيا آنها به خدا و قدرت او ايمان دارند و او را حاكم بر قوانينطبيعت ميدانند يا نه ، اگر نمى دانند سخن از انبيا و معجزات آنها براى آنان بيهوده است واگر ميدانند، دليلى بر اينگونه توجيهات تكلف آميز و مخالفت با صريح آيات قرآننيست (گر چه در خصوص آيه مورد بحث هيچيك از مفسرين با اختلاف سليقه هائى كه دارندنديده ايم دست به توجيه مادى بزنند ولى آنچه گفتيم يكاصل كلى بود).
آيه بعد اشاره به دومين اعجاز موسى كه جنبه اميد و بشارت دارد كرده ميفرمايد: موسىدست خود را از گريبان خارج كرد، ناگهان سفيد و درخشنده در برابر بينندگان بود (ونزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين )
نزع در اصل به معنى برگرفتن چيزى از مكانى است كه در آن قرار گرفته ، مثلابرگرفتن عبا از دوش و لباس از تن در لغت عرب ، از آن تعبير به نزع ميشود، و همچنينجدا شدن روح از تن را نيز نزع ميگويند و به همين مناسبت گاهى به معنى خارج كردن نيزآمده است ، كه در آيه مورد بحث به همين معنى است .
گرچه در آيه سخنى از محل خارج ساختن دست به ميان نيامده است ، ولى از آيه 32 سورهقصص (اسلك يدك فى جيبك تخرج بيضاء) استفاده مى شود كه موسى دست را در گريبانميكرد و سپس خارج مى ساخت ، سفيدى و درخشندگى خاصى داشت ، سپس ‍ به حالت نخستينبازميگشت .
در پارهاى از روايات و تفاسير ميخوانيم كه دست موسى علاوه بر سفيدى در اين حالتبه شدت مى درخشيد، ولى آيات قرآن از اين موضوع ساكت است ، اگر چه منافات با آنندارد.
و همانطور كه گفتيم اين موضوع و معجزه سابق درباره عصا، مسلما جنبه طبيعى و عادىندارد بلكه در رديف خارق عادات پيامبران است كه بدون دخالت يك نيروى ماوراء طبيعىامكانپذير نيست .
و نيز همانطور كه اشاره شد، موسى با نشان دادن اين معجزه ميخواهد اين حقيقت را روشنسازد كه تنها برنامه من جنبه ارعاب و تهديد ندارد، بلكه ارعاب و تهديد براىمخالفان است و تشويق و اصلاح و سازندگى و نورانيت براى مؤ منان .
آيه و ترجمه


قال الملا من قوم فرعون إ ن هذا لسحر عليم (109)
يريد أ ن يخرجكم من أ رضكم فما ذا تأ مرون(110)
قالوا أ رجه و أ خاه و أ رسل فى المدائن حشرين (111)
يأ توك بكل سحر عليم (112)


ترجمه :
109 - اطرافيان فرعون گفتند: بدون شك اين ساحر دانائى است !
110 - ميخواهد شما را از سرزمينتان بيرون كند، نظر شما چيست ؟ (و در برابر او چهبايد كرد).
111 - (سپس به فرعون ) گفتند (جريان كار) او و برادرش را به تاخير انداز و جمعآورى كنندگان را به همه شهرها بفرست .
112 - تا هر ساحر دانا (و كار آزموده ) اى را به خدمت تو بياورند.
تفسير :
مبارزه شروع مى شود
در اين آيات ، سخن از نخستين واكنشهاى فرعون و دستگاه او در برابر دعوت موسى ومعجزاتش به ميان آمده است .
آيه نخست از قول اطرافيان فرعون چنين نقل مى كند كه آنها با مشاهدهاعمال خارق العاده موسى فورا وصله سحر به او بستند و گفتند اين ساحر دانا و كهنهكار و آزمودهاى است ! (قال الملا من قوم فرعون ان هذا لساحر عليم ).
ولى از آيات سوره شعراء استفاده مى شود كه اين سخن را فرعون درباره موسى گفتقال للملا حوله ان هذا الساحر عليم : فرعون به اطرافيان خود
گفت اين مرد ساحر دانائى است (شعراء - 34).
اما اين دو آيه هيچگونه منافاتى با هم ندارند، زيرا بعيد نيست كه اين سخن را نخستفرعون گفته باشد، چون همه چشمها به دهان او دوخته شده بود سپس اطرافيان متملق وچاپلوسش كه هيچ هدفى جز ارضاى رئيس خود نداشتند، و چشمشان همواره به دهان وقيافه و اشاره او دوخته شده است ، سخن او را تكرار كردند و يك زبان گفتند: صحيحاست ، اين مرد ساحر آزمودهاى است اين برنامه اختصاص به فرعون و اطرافيان او ندارد،بلكه درباره همه ستمگران جهان و كارگردانان آنها صادق است
سپس افزودند هدف اين مرد اين است كه شما را از سرزمين و وطنتان بيرون براند (يريدان يخرجكم من ارضكم ).
يعنى او نظرى جز استعمار و استثمار و حكومت بر مردم و توسعه طلبى و غصب سرزمينديگران ندارد و اين كارهاى خارق العاده و ادعاى نبوت همه براىوصول به اين هدف است و بعد گفتند با توجه به اين اوضاع واحوال عقيده شما در باره او چيست ؟
(فما ذا تامرون ).
يعنى درباره موسى به مشورت نشستند و بهتبادل نظر و شور پرداختند زيرا ماده امر هميشه به معنى فرمان نيست ، بلكه به معنىمشورت نيز مى آيد. در اينجا بايد توجه داشت كه اين جمله نيز در سوره شعرا آيه 35 اززبان فرعون نقل شده كه او به اطرافيان خود خطاب مى كند و ميگويد درباره موسى چهمى انديشيديد و چه نظر ميدهيد؟ و گفتيم اين دو منافاتى با هم ندارند
اين احتمال نيز از طرف بعضى از مفسران داده شده است كه جمله فما ذا تامرون در آيه موردبحث خطابى باشد كه اطرافيان فرعون به فرعون كرده اند
و صيغه جمع براى رعايت تعظيم است ، ولى احتمالاول نزديكتر به نظر ميرسد.
به هر حال نظر همگى بر اين قرار گرفت كه به فرعون گفتند درباره او و برادرش(هارون ) عجله مكن و هر گونه تصميمى در اين باره را به بعدموكول كن ، ولى مامور جمع آورى به همه شهرها بفرست (قالوا ارجه و اخاه وارسل فى المدائن حاشرين ).
تا همه ساحران ورزيده و آزموده و دانا را به سوى تو فرا خوانند و به محضر توبياورند (ياتوك بكل ساحر عليم ).
آيا اين پيشنهاد از طرف كارگردانان دستگاه فرعون به خاطر آن بود كه واقعااحتمال مى دادند دعوى موسى دعوى صادقانه باشد، و مى خواستند او را بيازمايند، و يااينكه به عكس او را در دعوى خود، كاذب ميدانستند، و براى هر گونه تلاش و جنبش همانندتلاشها و جنبشهاى خودشان انگيزه سياسى قائل بودند كه براى يك سلسله مقاصدشخصى انجام گرفته است ، و از آنجا كه عجله در كشتن موسى و هارون با توجه به دومعجزه عجيبش باعث گرايش عده زيادى به او ميشد و چهره نبوت او با چهره مظلوميت وشهادت آميخته شده ، جاذبه بيشترى به خود ميگرفت ، لذا نخست به اين فكر افتادند كهعمل او را با اعمال خارق العاده ساحران خنثى كنند و آبرويش را بريزند سپس او رابقتل برسانند تا داستان موسى و هارون براى هميشه از نظرها فراموش گردد!احتمال دوم با قرائن موجود در آيات به نظر نزديكتر ميرسد.
آيه و ترجمه


و جاء السحرة فرعون قالوا إ ن لنا لا جرا إ ن كنا نحن الغلبين (113)
قال نعم و إ نكم لمن المقربين (114)
قالوا يموسى إ ما أ ن تلقى و إ ما أ ن نكون نحن الملقين (115)
قال أ لقوا فلما أ لقوا سحروا أ عين الناس و استرهبوهم و جاء و بسحر عظيم (116)
و أ وحينا إ لى موسى أ ن أ لق عصاك فإ ذا هى تلقف ما يأ فكون (117)
فوقع الحق و بطل ما كانوا يعملون (118)
فغلبوا هنالك و انقلبوا صغرين (119)
و أ لقى السحرة سجدين (120)
قالوا ءامنا برب العلمين (121)
رب موسى و هرون (122)


ترجمه :
113 - ساحران نزد فرعون آمدند و گفتند: آيا اگر ما پيروز گرديم اجر و پاداش مهمىخواهيم داشت ؟
114 - گفت : آرى ، و شما از مقربان خواهيد بود!
115 - (ساحران ) گفتند اى موسى يا تو بيفكن يا ما مى افكنيم !
116 - گفت شما بيفكنيد، و هنگامى كه (وسايل سحر خود را) افكندند مردم را چشمبندىكردند و ترسانى دند و سحر عظيمى به وجود آوردند!
117 - و به موسى وحى كرديم كه عصاى خود را بيفكن ، ناگهان (به صورت مارعظيمى درآمد و) وسائل دروغين آنها را به سرعت برگرفت !
118 - (در اين موقع ) حق آشكار گرديد و آنچه آنها ساخته بودندباطل شد.
119 - در آنجا مغلوب شدند و خوار و كوچك گشتند.
120 - و ساحران (همگى ) به سجده افتادند.
121 - و گفتند ما به پروردگار جهانيان ايمان آورديم .
122 - پروردگار موسى و هارون .
تفسير :
چگونه سرانجام حق پيروز شد
در اين آيات گفتگو از درگيرى موسى (عليه السلام ) با ساحران و سرانجام كار او دراين مبارزه به ميان آمده است ، در نخستين آيه ميگويد: ساحران به دعوت فرعون به سراغاو شتافتند و نخستين چيزى كه با او در ميان گذاشتند اين بود كه آيا ما اجر و پاداشفراوانى در صورت غلبه بر دشمن خواهيم داشت (و جاء السحرة فرعون قالوا ان لنالاجرا ان كنا نحن الغالبين ).
كلمه اجر گرچه به معنى هر گونه پاداش است اما با توجه به اينكه به صورت نكرهاست و نكره در اين گونه موارد براى تعظيم و بزرگداشت يك موضوع مى آيد، به معنىاجر و پاداش مهم و فوقالعادهاى است .
به خصوص اينكه اصل اجر و پاداش جاى ترديد و گفتگو نبود، آنچه آنها ميخواستند قبلادرباره آن از فرعون قول بگيرند مساله اجر و پاداش مهم و برجسته بود .
فرعون نيز بلافاصله وعده مساعد به آنها داد و گفت : آرى نه تنها اجر و پاداش مادىخواهيد داشت ، بلكه از مقربان درگاه من نيز خواهيد شد!(قال نعم و انكم لمن المقربين ).
و به اين ترتيب هم وعده مال به آنها داد و هم وعده مقام بزرگ ، و از تعبير آيه اين چنيناستفاده مى شود كه تقرب به فرعون در آن محيط چيزى بالاتر ازمال و ثروت بود، و يك موقعيت به اصطلاح معنوى محسوب ميشد كه ميتوانست سرچشمهاموال فراوان ديگرى گردد.
سرانجام موعد معينى براى مقابله موسى (عليه السلام ) با ساحران تعيين شد و چنانكهدر دو سوره طه و شعراء آمده است ، از همه مردم به عنوان يك دعوت عمومى براى مشاهده اينماجرا دعوت به عمل آمد، و اينها نشان مى دهد كه فرعون به پيروزى نهائى خود ايمانداشت .
روز موعود فرا رسيد و ساحران همه مقدمات كار خود را فراهم ساخته بودند، يك مشتريسمان و عصا كه درون آنها گويا مواد شيميائى مخصوصى قرار داده شده بود تهيهكردند كه در برابر تابش آفتاب به صورت گازهاى سبكى در مى آمد و آن طنابها وعصاهاى توخالى را به حركت در مى آورد.
صحنه عجيبى بود، موسى (عليه السلام ) تك و تنها (فقط برادرش با او بود) دربرابر انبوه جمعيت ساحران و مردم زيادى كه غالبا طرفدار و پشتيبان آنها بودند، قرارگرفت .
ساحران با غرور مخصوصى رو به سوى موسى (عليه السلام ) كردند و گفتند: يا توشروع به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز ميكنيم ووسائل خود را مى افكنيم (قالوا يا موسى اما ان تلقى و اما ان نكون نحن الملقين ).
موسى با خونسردى مخصوصى در پاسخ گفت : شما قبلا شروع كنيد شماوسائل خود را بيفكنيد! (قال القوا).
هنگامى كه ساحران طنابها و ريسمانها را به وسط ميدان افكندند، مردم را چشمبندى كرده وبا اعمال و گفتارهاى اغراق آميز خود، هول و وحشتى دردل مردم افكندند و سحر عظيمى در برابر آنها انجام دادند (فلما القوا سحروا اعين الناسو استرهبوهم و جاؤ ا بسحر عظيم ).
كلمه سحر همانگونه كه در جلد اول تفسير نمونهذيل آيه 102 گفته ايم در اصل به معنى خدعه و نيرنگ و شعبده و تردستى است ، گاهىنيز به معنى هر چيزى كه عامل و انگيزه آن نامرئى و مرموز باشد، آمده است .
بنابراين افرادى كه با استفاده از سرعت حركات دست و مهارت در جابجا كردن اشياءمطالب را به صورت خارق العاده ، جلوه گر ميسازند و همچنين كسانى كه با استفادهكردن از خواص شيميائى و فيزيكى مرموز، مواد و اشياء مختلف آثار خارقالعادهاى بهمردم نشان ميدهند، همه در عنوان ساحر داخل هستند.
علاوه بر اينها ساحران معمولا از يك سلسله تلقينهاى مؤ ثر نسبت به شنوندگان و جملههاى اغراق آميز و گاهى هولانگيز و وحشتناك براىتكميل كار خود استفاده ميكنند كه اثر روانى فوقالعاده اى در بينندگان و شنوندگانميگذارد، و از آيات مختلفى كه در اين سوره و سوره هاى ديگر قرآن درباره ماجراىساحران عصر فرعون آمده چنين استفاده مى شود كه آنها از همه اينعوامل و وسائل استفاده كرده اند، جمله سحروا اعين الناس (چشم مردم را سحر كردند) و جملهاسترهبوهم (مردم را به وحشت انداختند) و يا تعبيرات ديگرى
كه در سوره هاى طه و شعرا آمده است همه گواه بر اين حقيقت است .
در اينجا به دو نكته بايد توجه كرد:
1 - صحنه عجيب سحر ساحران
قرآن با جمله و جاؤ ا بسحر عظيم به طور سربسته اشاره به اين واقعيت كرده است كهصحنهاى را كه ساحران به وجود آورده بودند بسيار مهم و حساب شده و هولانگيز بود وگرنه كلمه عظيم در اينجا به كار نميرفت .
از تواريخ و روايات و سخنان مفسران كه درذيل اين آيات و آيات مشابه آن آمده است نيز به خوبى وسعت ابعاد اين صحنه آشكار مىشود، بنا به گفته بعضى از مفسران ، ساحران به ده ها هزار نفر بالغ ميشدند، و تعدادوسائلى كه از آن استفاده كردند نيز دهها هزار وسيله بود، و با توجه به اينكه در آنعصر، ساحران آزموده و مجرب در مصر فراوان بودند اين موضوع جاى تعجب نيست .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation