|
|
|
|
|
|
13 - حيات اولياى خدا هم او مى گويد: ((روزى آقا فرمود: جنازه يكى از مردان پاك را (به نظرم فرمودند:گيلانى بود.) به نجف مى بردند، يك نفر قرآن خوان هم اجاره كرده بودند كه تا مقصدهمراه جنازه برود و قرآن بخواند، شبى از شبها همه از خستگى به خواب مى روند و قارىمشغول خواندن سوره مباركه ((يس )) مى شود و هنگام قرائت آيه كريمه (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يابَنى آدَمَ...)(147) لفظ ((اَعْهَدْ)) را آنطور كه بايد ادا نمى كند و چند بار آن را تكرارمى كند، ناگهان از داخل تابوت مى شنود كه آن مرد خدا دو يا سه بار با بيانى شيرينو با تجويد درست و قرائت اين كلمه را ادا مى كند. رعشه بر بدن مرد قارى مى افتد كهآدم مرده آن هم چند روز از فوتش گذشته چگونه شنيد كه من در اداء آيه كريمه مانده ام وبا بهترين طريق قرائت و تجويد آن را به من ياد مى دهد. روحش شاد!)) حجة الاسلام والمسلمين آقاى تهرانى يكى از شاگردان آقا جريان فوق را به صورتذيل براى نويسنده نگاشته است : آن گونه كه ياد دارم حضرت استاد اين قضيه را مكرّربه اين صورت نقل مى كردند، كه جنازه يكى از بزرگان را به نجف مى بردند، يكى ازهمراهان مى گويد: در بين راه به منزل رسيديم ، و جنازه را در كاروانسراى كثيفىگذاشتند، من ديدم كه آنجا مناسب جنازه آن آقا نيست و شايد بى احترامى به او محسوبشود، لذا جنازه را از آنجا به جاى ديگر انتقال دادم ، و بالاى سر جنازه نشستم ومشغول شدم به قرائت قرآن و سوره ((يس ))، به آيه ((أَلَمْ أَعْهَدْ)) كه رسيدم ، چون عربنيستم و بين ((همزه )) و ((عين )) خوب تمييز نمى دهم آن كلمه را تند خواندم ، ناگهانشنيدم كه جنازه دوبار با صداى بلند آن كلمه را با عربيّت و تميز بين ((همزه )) و ((عين)) ادا نمود. و نيز آقاى قدس مى گويد: ((روزى آقا فرمودند: ((در زمان قاجار آقايى در يكى ازمدارس علميّه تهران حجره داشت و معروف بود به كرامت داشتن ، ولى مقيّد بود چيزى از اوظهور و بروز نكند، در ميان طلاّب زمزمه مى افتد كه آقا موتِ ارادى دارد (يعنى هر وقتبخواهد، مى تواند اختياراً قالب تهى كند)، روزى عدّه اى جمع شدند و خدمت آقا رسيدند وگفتند: آقا، ما امروز آمده ايم تا از شما كرامتى ببينيم و هر چه عذر آوردقبول نكردند، ناچار راضى شد (خوب يادم نيست كه تعهّد گرفت كه تا من زنده ام بهكسى اظهار نكنيد، يا نگرفت ) و فرمود: من مى خوابم ، شما مرا صدا نزنيد و كارى به مننداشته باشيد. رو به قبله خوابيد و شهادَتَيْن را گفت و آنها ديدند كه آقا مُرد. وى را اين رو آن روكردند و ديدند كه واقعاً مرده است ، براى اطمينان چند جاى زير پاى آقا را با كبريتسوزاندند و ديدند كه واقعاً جان داده است . پس از مدتى آقا نَفَسى كشيد و نشست . همين كه نشست فرمود: به شما نگفتم با من كارىنداشته باشيد، چرا مرا از راه رفتن باز داشتيد؟)) 14 - تهذيب نفس ، شرط درك خدمت امام زمان (عج ) حجة الاسلام قدس مى گويد: ((روزى آقا فرمودند: در تهران استاد روحانيى بود كهلُمْعَتَيْن را تدريس مى كرد، مطّلع شد كه گاهى از يكى از طلاّب و شاگردانش كه ازلحاظ درس خيلى عالى نبود، كارهايى نسبتاً خارق العاده ديده و شنيده مى شود. روزى چاقوى استاد (در زمان گذشته وسيله نوشتن قلم نى بود، و نويسندگان چاقوىكوچك ظريفى براى درست كردن قلم به همراه داشتند) كه خيلى به آن علاقه داشت ، گممى شود و وى هر چه مى گردد آن را پيدا نمى كند و به تصور آنكه بچّه هايش برداشتهو از بين برده اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانى مى شود، مدتى بدينمنوال مى گذرد و چاقو پيدا نمى شود. و عصبانيت آقا نيز تمام نمى شود. روزى آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد مى گويد: ((آقا، چاقويتان را در جيبجليقه كهنه خود گذاشته ايد و فراموش كرده ايد، بچه ها چه گناهى دارند.)) آقا يادشمى آيد و تعجّب مى كند كه آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است . از اينجا ديگر يقين مى كند كه او با (اولياى خدا) سر و كار دارد، روزى به او مى گويد:بعد از درس با شما كارى دارم . چون خلوت مى شود مى گويد: آقاى عزيز، مسلّم است كهشما با جايى ارتباط داريد، به من بگوييد خدمت آقا امام زمان (عج ) مشرف مى شويد؟ استاد اصرار مى كند و شاگرد ناچار مى شود جريان تشرّف خود خدمت آقا را به اوبگويد. استاد مى گويد: عزيزم ، اين بار وقتى مشرّف شديد، سلام بنده را برسانيد وبگوييد: اگر صلاح مى دانند چند دقيقه اى اجازه تشرّف به حقير بدهند. مدتى مى گذرد و آقاى طلبه چيزى نمى گويد و آقاى استاد هم از ترس اينكه نكند جواب، منفى باشد جراءت نمى كند از او سؤ ال كند ولى به جهت طولانى شدن مدّت ، صبر آقاتمام مى شود و روزى به وى مى گويد: آقاى عزيز، از عرض پيام من خبرى نشد؟ مىبيند كه وى (به اصطلاح ) اين پا و آن پا مى كند. آقا مى گويد: عزيزم ، خجالت نكشآنچه فرموده اند به حقير بگوييد چون شما قاصد پيام بودى (وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاالْبَلاغُ الْمُبينُ)(148) آن طلبه با نهايت ناراحتى مى گويد آقا فرمود: لازم نيست ما چند دقيقه به شما وقتِملاقات بدهيم ، شما تهذيب نفس كنيد من خودم نزد شما مى آيم .)) 15 - نتيجه توسل به امام رضاعليه السّلام باز آقاى قدس مى گويد: ((روزى آقا فرمودند: يكى از علماى نجف اشرف به جهتبيمارى به تهران مى آيد و بعد از مراجعه به پزشك وتشكيل كميسيون پزشكى بنابر آن مى شود كه آقا از ناحيه مغزعمل جرّاحى شود، آقا خيلى وحشت زده شده و سخت ناراحت مى شود و اجازه مى گيرد به مشهدمقدّس مسافرت نمايد. پس از تشرّف و توسّل شبى در خواب مى بيند آقاى بزرگوارى نزد ايشان مى آيد و مىفرمايد: چرا اينقدر ناراحت هستيد صلاح ديده شد كهعمل نشويد و با دارو معالجه شويد. از خواب بيدار مى شود و مى گويد: نتيجه گرفتم ،به تهران برويم . به تهران مى آيند، پس از مراجعه مجدّد به پزشك ، رئيس كميسيونطبّى آقا به او مى گويد: ناراحت نباشيد صلاح ديده شد كهعمل جرّاحى انجام نشود، با دارو معالجه مى كنيم . با تطبيق اين گفتار در خواب و بيدارى بر يقين او مى افزايد و باتوسّل به ثامن الحجج عليه السّلام معالجه نموده و شفا مى يابد.)) 16 - زيارت واقعى همچنين وى مى گويد: ((روزى آقا فرمودند: در منطقه جاسب قم گروهى از كشاورزان درزمان گذشته با شتر و قاطر به زيارت حضرت ثامن الحجج عليه السّلام مشرف مىشوند و هنگام مراجعت و وارد شدن در محدوده جاسب پيرمردى ازاهل محلّ را مى بينند كه در گرماى روز كوله بارى از علف به دوش كشيده و با مشقّتبسيار به خانه مى رود، مسافرين مشهد مقدّس كه او را مى بينند زبان به شماتت وسرزنش مى گشايند كه : پيرمرد، زحمت دنيا راول كن نيستى ، آخر بيا تو هم لااقل يك بار به مشهد مقدّس سفر كن . و اين سخن را تكرارو او را بسيار توبيخ مى كنند. پيرمرد خسته و پاك دل زبان مى گشايد و مى گويد: شما كه به زيارت آقا رفتيد وبه آقا سلام داديد، جواب گرفتيد يا نه ؟ مى گويند: پيرمرد، اين چه حرفى است كهمى زنى مگر آقا زنده است سلام ما را جواب بدهد؟! پيرمرد مى گويد: عزيزان ، امام كه زنده و مرده ندارد، ما را مى بيند و سخنان ما را مىشنود، زيارت كه يك طرفه نمى شود. آنان مى گويند: آيا تو اين عُرضه را دارى ؟ وى مى گويد: آرى ، و از همان جا رو بهسمت مشهد مقدّس مى كند و مى گويد: ((أَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا امام هشتم )) و همه باكمال صراحت مى شنوند كه به آن پيرمرد به نام خطاب مى شود كه : عَلَيْكُمُ السَّلامآقاى فلانى )) و بدين ترتيب زائرين همگى خجالت كشيده و پشيمان مى شوند كه چرا سبب دلشكستگىاين مرد نورانى شدند.)) 17 - قناعت شيخ انصارى قدّس سرّه و نيز مى گويد: ((روزى آقا در رابطه با قناعت شيخ انصارى - اعلى الله مقامه - فرمود:مادر ماجده و والده مكرّمه شيخ و نوه دخترى اش با ايشان زندگى مى كردند، روزى شيخبچه دخترش را تعقيب مى كند. كه با عصا تاءديب كند، بچّه خود را به دامن مادربزرگ مىاندازد، مادر شيخ مى پرسد: بچه چه كار كرده ؟ شيخ مى فرمايد: نان تازه به او دادهايم و گريه و لجاجت مى كند كه خورش لازم دارد، مگر نان تازه هم خورش مى خواهد؟)) 18 - مشاهده انوار آيات قرآن آيت الله تهرانى مى نويسد: ((حضرت آيت اللّه العظمى بهجت فرمودند: در زمان جوانى مامرد نابينايى بود كه قرآن را باز مى كرد و هر آيه اى را كه مى خواستند نشان مى داد وانگشت خود را كنار آيه مورد نظر قرار مى داد، من نيز در زمان جوانى روزى خواستم با اوشوخى كرده و سر به سر او گذارده باشم گفتم : فلان آيه كجاست ؟ قرآن را باز كردو انگشت خود را روى آيه گذاشت . من گفتم : نه اينطور نيست ، اينجا آيه ديگرى است . بهمن گفت : مگر كورى نمى بينى ؟!))(149) 19 - اهميّت تربيت طلاّب آيت الله سيّد موسى شبيرى زنجانى مى گويد: ((آقاى بهجتنقل مى كردند زمانى كه آقا شيخ محمود حلّى به نجف آمدند ما براى ديدن ايشان خدمتشانرسيديم و ايشان نيز براى بازديد به خانه ما آمدند، وقتى آيت اللّه خوئى شنيدند كهآقا شيخ محمود به منزل ما مى آيند براى ديدار ايشان تشريف آوردند تا به اصطلاح ديدديگرى (از نظر معنوى ) به ايشان كنند. آقا شيخ محمود يك ساعت تاءخير كردند و آقاىخوئى منتظر نشستند تا اينكه تشريف آوردند. آقاى خوئى فرمودند: من دلم مى خواستمقدارى از آقا حسنعلى نخودكى اصفهانى تعريف كنيد، تا وقتى ما مى خواهيم براى اثباتعالمِ ماوراء دليل بياوريم ، تنها از آيات و روايات استفاده نكنيم بلكه از حالات يكشخص هم در اين مورد استفاده كنيم . آقا شيخ محمود فرمودند: آقا شيخ حسنعلى مختصرات داشت (يعنى مختصرى از مطالب وعوالم را داشتند)، و اگر شما به همين كارتان (تربيت طلاب ) توجّه كنيد بيشتر مىتوانيد به اسلام خدمت كنيد، تازه آقا شيخ حسنعلى مريد يكى از شماها بود. كه آقاىبهجت مى فرمودند: منظورشان آقاى بروجردى بود.(150) 20 - انديشه اى كه بهتر از عبادت يك سالاست آقاى قدس مى گويد: ((روزى آقا مى فرمود: يكى از علماى بزرگ نجف اشرف هنگام سحرو وقت نماز شب پسر نوجوانش را كه در اطاق آقا خوابيده بود صدا زد و گفت : برخيز وچند ركعت نماز شب بخوان . پسر پاسخ داد: چشم . آقا مشغول نماز شد و چند ركعت نماز خواند. ولى آقازاده برنخاست . مجدداً آقا او را صدا زدكه : پسرم ، پا شو چند ركعت نماز بخوان . باز پسر گفت : چشم . آقا مشغول نماز شد ولى ديد فرزندش از رختخواب برنمى خيزد، براى بار سوّم او راصدا زد. پسر گفت : حاج آقا، من دارم فكر مى كنم ، همان فكرى كه درباره آن در روايتآمده است كه : امام صادق عليه السّلام ى فرمايد: ((تَفَكُّر ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَنَةٍ)).(151) - يك ساعت تفكر بهتر از يك سال عبادت است . آيت الله العظمى بهجت فرمودند: آقا پرخاش كرد و فرمود: ... و خود آيت الله بهجت كلمهرا بر زبان جارى نكرد، ولى ما همه فهميديم كه آن بزرگ مرد فرموده بود: پدرسوخته ، آن فكرى از عبادت يك يا شصت سال بهتر است كه انسان را به خواندن نماز شبوادارد، نه اينكه انسان وقت نماز شب دراز بكشد و فكر بكند و به اين بهانه از خواندنآن شانه خالى كند. 21 - توفيق مصونيّت از گناه پيش از بلوغ نيز مى گويد: ((روزى آيت الله بهجت در رابطه با اينكه نيكان و بزرگان حتى پيش ازبلوغشان هم مرتكب كارهاى ناشايست نمى شدند، فرمود: يكى از اعاظم نجف مى فرمود: مندر دوران بچگى هرگاه مى خواستم كارى را كه براى افراد مكلّف حرام است ، انجام بدهمبى درنگ مانعى پيش مى آمد و مرا از انجام دادن آن كار جلوگيرى مى كرد. من در زمانكوچكىِ خودم كاملاً مصون و محفوظ بودم ، به طور قهرى نه اختيارى . 22 - تاءثير نماز وحشت در گشايش كار اموات همچنين مى گويد: ((روزى آيت الله بهجت پيرامون تاءثيرعمل نيك و قبول شدن عمل خالص فرمودند: مرحوم آيت الله حاج شيخ فتحعلى كاظمينى (ازآيات عظام و جامع فقه و اصول و عرفان ) كه در حرم كاظمين عليهماالسّلام تدريس مىكرد، خيلى از اوقات در اثناى درس ايشان ميّت مى آوردند و دفن مى كردند و رسم آقا هماين بود شبها نماز وحشت براى آنان مى خواند. يكى از بزرگان كاظمين شبى يكى از بستگان خود را در خواب مى بيند و ازحال او مى پرسد وى مى گويد: وضعم خراب بود، نماز آقا به دادم رسيد و موجب گشايشكار من شد.)) 23 - نقش مقتضيات در نحوه زندگى بزرگان هم او مى گويد: ((روزى آقا فرمود: چند نفر از بازاريان تهران به نجف مشرّف شدند وجهت پرداخت خمس اموال خود خدمت شيخ انصارى قدّس سرّه رسيدند، وقتى وضع ساده خانهو بى آلايشى شيخ را ديدند، آهسته به يكديگر مى گفتند: اين است معنى پيشوا و مقتدا.يعنى على گونه زيستن ، نه مانند ملاّ على كنى با خانه بيرونى و اندرونى و باتشكيلات و تشريفات آن چنانى .)) شيخ قدّس سرّه كه در حال نوشتن بود، و كاملاً به سخنان آنان توجه داشت ، نخست كلمهخيلى زننده اى به آنها گفت ، سپس فرمود: چه مى گوييد؟ من با چند نفر طلبه سر و كاردارم و نيازى به تشريفات بيش از اين ندارم ، اما آخوند ملاّعلى كنى باامثال ناصرالدّين شاه سر و كار دارد. اگر آن گونه نباشد ناصرالدّين شاه به خانهاش نمى رود، آخوند ملاّ على اين كارها را براى حمايت از دين انجام مى دهد. منابع كتابها: 1 - قرآن كريم . 2 - اسوه عارفان ، محمود طيّار مراغى و صادق حسن زاده . 3 - اصول كافى ، ثقة الاسلام كلينى رحمه اللّه . 4 - امام شناسى ، حسينى تهرانى . 5 - انوار الملكوت ، حسينى تهرانى . 6 - بحار الانوار، علاّمه مجلسى قدّس سرّه . 7 - به سوى محبوب ، سيد مهدى ساعى . 8 - خاطراتى از دكتر هفت ساله . 9 - در آسمان معرفت ، حسن حسن زاده آملى . 10 - در محضر بزرگان ، محسن غرويان . 11 - ديوان كامل كمپانى . 12 - ستارگان حرم ، جمعى از نويسندگان مجلّه كوثر. 13 - علم الاصول تاريخاً و تطوّراً. 14 - فقهاى نامدار شيعه ، عقيقى بخشايشى . 15 - فرهنگ آفتاب . 16 - كبريت احمر، حرّ عاملى قدّس سرّه . 17 - كرامات معنوى ، سيد عباسى موسوى مطلق . 18 - گنجينه دانشمندان ، محمّد شريف رازى . 19 - مشاهير گيلان ، رضا مظفّرى . 20 - ميزان الحكمه ، محمّدى رى شهرى . 21 - جزوه گذرى و نظرى بر زندگانى آيت اللّه بهجت . بزرگانى كه مطالبى توسّط آنان براى نگارندهارسال شده : 22 - آيت اللّه شيخ جواد كربلايى . 23 - حجة الاسلام والمسلمين آقاى قدس ، امام جمعه كلاچاى . 24 - حجة الاسلام والمسلمين علم الهدى . 25 - آقاى محسن ابراهيمى از كرج . 26 - حجة الاسلام والمسلمين آقاى تهرانى . 27 - حجة الاسلام آقاى شريفى سبزوارى . مصاحبه هاى نگارنده با بزرگان : 28 - آيت اللّه محمد حسن احمدى فقيه يزدى . 29 - آيت اللّه محمد حسين احمدى فقيه يزدى . 30 - حجة الاسلام والمسلمين امجد. 31 - استاد خسروشاهى . 32 - آيت الله مسعودى خمينى . 33 - حجة الاسلام والمسلمين فقهى . 34 - آيت الله مصباح . 35 - استاد هادوى . جرايد: 36- مجلّه قبسات . 37- مجلّه هيئت . 38- روزنامه اطّلاعات . 39- روزنامه رسالت . منشورات مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى مشهور 1 - سيماى آفتاب / دكتر حبيب ا... طاهرى / 554 صفحه وزيرى . 2 - احكام بانوان / آية الله العظمى بهجت / 144 صفحه رقعى . 3 - برگى از دفتر آفتاب (زندگينامه آية ا... بهجت ) / رضا باقى زاده / 224 صفحهرقعى . 4 - حديث پارسايى (شرح احوال ميرزا حبيب ا... رشتى ) / رضا مظفرى / 128 صفحهرقعى . 5 - مشاهير گيلان / رضا مظفرى / 300 صفحه وزيرى . 6 - ارمغان مهدى (عج ) / ابوالقاسم دهقان چنارى / 120 صفحه رقعى . 7 - راز خوشبختى / سيد محمد شفيعى / 200 صفحه رقعى . 8 - قطام (و نقش او در شهادت امام على (ع )) / جرجى زيدان / ترجمه و تحقيق - ابراهيم خانه زرين - ايرج متقى زاده / 288 صفحه رقعى . 9 - جستجو در قرآن / محمد على كريمى نيا / 80 صفحه رقعى . 10 - گنجينه معمّا / ابوالفتح غفارى / 136 صفحه رقعى . 11 - نماز خوبان / على احمد پور / 216 صفحه رقعى . 12 - دُر دانه هستى / ابراهيم لشنى زند / 80 صفحه رقعى . 13 - تقويت باورهاى دينى / محمد سالارى / 128 صفحه وزيرى . 14 - هنر قرائت / زينال پور فتاحى / 116 صفحه رقعى . 15 - خاطرات / ديوان شمس لنگرودى / 224 صفحه وزيرى . 16 - جستجو در قرآن / محمد على كريمى نيا / 72 صفحه رقعى . 17 - مشكل گشاى معنوى / مجتبى رضايى / 388 صفحه وزيرى . 18 - على (ع ) اعجاز خلقت / نصرت فخرى لنگرودى / 128 صفحه رقعى . 19 - خورشيد عرفان / چهل سؤ ال و جواب اخلاقى و عرفانى از امام خمينى قدّس سرّه / رمزى اوحدى / 150 رقعى . 20 - احكام جوانان و نوجوانان / آيت الله صالحى مازندرانى / رقعى . 21 - مفتاح البصيره ، جلد 2 / آيت الله صالحى مازندرانى / وزيرى . 22 - جلوه هاى از نور قرآن / عبدالكريم پاك نيا / رقعى 216 صفحه . 23 - رهگشاى جوانان / على رستمى چافى / 128 صفحه رقعى . 24 - رساله توضيح المسائل / آية ا... العظمى صالحى مازندرانى . 25 - گلچين احمدى / مدايح و مراثى ائمه اطهارعليه السّلام 26 - جمال حضور در آئينه غيبت / حجة الاسلام سيد حسين خادميان . 27 - بازگشتن به خويشتن يا توبه نصوح / رضوانعلى مسيبى .
|
|
|
|
|
|
|
|