بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب برگی از دفتر آفتاب, رضا باقى زاده پُلامى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AFTAB001 -
     AFTAB002 -
     AFTAB003 -
     AFTAB004 -
     AFTAB005 -
     AFTAB006 -
     AFTAB007 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

بخش نهم : چند دستورالعمل اخلاقى از حضرت آيت الله العظمى بهجت
دستورالعمل نخست :
بسم اللّه الرّحمن الرحيم
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَهُ وَ الصَّلاةُ عَلى سَيِّدِ الاَْنْبياءِ، مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ سادَةِ الاُْوْصِياءِ الطّاهِرين ، وَاللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ مِنَ اْلاَوَّلينَ وَ الاَّْخِرينَ.
و بعد، مخفى نيست بر اُولِى الاَلباب كه اساسنامه حركت در مخلوقات شناختن محرّك استكه حركت احتياج به او دارد، و شناختن ما مِنْهُ الْحَرَكة ، وَ ما إِلَيْهِ الْحَرَكَةِ، وَ ما لَهُ الْحَرَكَة ،يعنى بدايت و نهايت و غرض ، كه آنْ به آنْ ممكنات متحرّك به سوى مقصد مى باشند.
فرق بين عالم و جاهل معرفتِ علاجِ حوادث و عدم معرفت است ، و تفاوتمنازل آنها در عاقبت به تفاوتِ مراتبِ علم آنها است در ابتداء؛ پس اگر محرِّك را شناختيم واز نظم حركات ، حسن تدبير و حكمت محرّك را دانستيم ، تمام توجه ما به اراده تكوينيه وتشريعيّه او است .
خوشا به حال شناسنده اگر چه بالاترين شهيد باشد! و واى بهحال ناشناس اگر چه فرعون زمان باشد! در عواقب اين حركاتجاهل مى گويد: اى كاش خلق نمى شدم ! عالم مى گويد: كاش هفتاد مرتبه حركت به مقصدنمايم و باز گردم و حركت نمايم و شهيد حقّ بشوم !
مبادا از زندگى خودمان پشيمان شده برگرديم .
صريحاً مى گويم : به طور مثال اگر نصف عمر هر شخصى در ياد مُنْعمِ حقيقى است ونصف ديگر در غفلت ، نصف زندگى حيات او محسوب است ، و نصف ديگر مَمات او محسوباست ، با اختلاف موت ، در اضرارِ به خويش و عدم نفع .
خداشناس مطيع خدا مى شود و سركار با او دارد و آنچه مى داند موافق رضاى اوستعمل مى نمايد، و در آنچه نمى داند توقّف مى نمايد تا بداند و آنْ به آنْ استعلام مىنمايد و عمل مى نمايد يا توقّف مى نمايد. عملش از روىدليل و توقّفش از روى عدم دليل .
آيا ممكن است بدون اينكه با سلاح [باشيم بر] اطاعت خداى قادر باشيم و قافله ما بهسلامت از اين رهگذر پر خطر به مقصد برسد؟
آيا ممكن است وجود ما از خالق باشد و قوّت ما از غير او باشد؟
پس قوت نافعه باقيه نيست مگر براى خدائيان و ضعفى نيست مگر براى غير آنها.
حال اگر در اين مرحله صاحب يقين شديم بايد براى عملى نمودن صفات واحوال بدانيم كه اين حركت محققه از اول تا به آخر مخالفت با محرّك دواعى باطله است كهاگر اِغناء به آنها نكنيم كافى است در سعادتاتصال به رضاى مبدء اعلى : ((أَفْضَلُ زادِ الرّاحِلِ اِلَيْكَ عَزْمُ اِرادَهٍ.(130)
[-ارزشمندترين وبهترين توشه سالكِ به سوى تو، محكمى و استوارى اراده و طلباوست .]
وَ الْحَمْدُ لِلّهِ أَوّلاً وَ آخِراً، وَ الصَّلوةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ، وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلىأَعْدائِهِمْ أَجْمَعينَ.
مشهد مقدس
چهارشنبه مرداد ماه 1375 ه‍ .ش .
مطابق با ربيع الاول 1417 ه‍ .ق .
دستورالعمل دوّم :
باسمه تعالى
آقايانى كه طالب مواعظ هستند از ايشان سؤ ال مى شود: آيا به مواعظى كه تاحال شنيده ايد عمل كرده ايد يا نه ؟
آيا مى دانيد كه هر كس به معلوماتِ خود عمل كرد خداوند مجهولات او را معلوم مى فرمايد؟
آيا اگر عمل به معلومات -اختياراً- ننمايد شايسته است توقّعِ زيادتى معلومات ؟
آيا بايد دعوت به حقّ از طريق لسان باشد؟
آيا نفرموده با اعمال خودتان دعوت به حق بنماييد؟
آيا طريق تعليم را بايد ياد بدهيم يا آنكه ياد بگيريم ؟
آيا جواب اين سؤ ال ها از قرآن كريم (وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا، لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا)(131)
[ -و كسانى كه در راه ما بكوشند، مسلّماً آنان را به راههاى خود هدايت مى كنيم .]
و از كلام معصوم عليه السّلام ((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَهُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ))(132)
و ((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، كُفِىَ ما لَمْ يَعْلَمْ))(133)
[روشن نمى شود؟]
خداوند توفيق مرحمت فرمايد كه آنچه را مى دانيم زير پا نگذاريم ، و در آنچه نمىدانيم توقّف و احتياط نماييم تا معلوم شود.
نباشيم از آنها كه گفته اند:

پى مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند
وَ ما تَوْفيقى إِلاّ بِاللّهِ، [عَلَيْهِ] تَوَكَّلْتُ، وَ إِلَيْهِ أُنيبُ، وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللّهِ وَبَرَكاتُهُ
مشهد مقدس
يكشنبه 21 / 5 / 1375 ه‍ .ش .
مطابق با ربيع الاول 1417 ه‍ .ق .
دستورالعمل سوّم :
باسمه تعالى
همه مى دانيم كه رضاى خداوندِ اجلّ - با آنكه غنّى بالذّات و احتياج به ايمان بندگان ولوازم ايمان آنها ندارد - در اين است [كه ]: بندگان هميشه در مقام تقرب به او باشند.
پس مى دانيم كه براى [ به جهت ] حاجت بندگان به تقرّب به مبدء الطاف و بهادامهتقرّب [خداوند]، محبت به ياد او ادامه ياد او دارد.
پس مى دانيم به درجه اشتغال به ياد او، انتفاع ما از تقرّبِ به او خواهد بود. و در طاعت وخدمت او هر قدر كوشا باشيم به همان درجه مقرِّب و منتفع و به قرب خواهيم بود، و فرقبين ما و سلمان -سلام الله عليه - در درجه طاعت و ياد او كه مؤ ثر در درجه قرب ما استخواهد بود.
و آنچه مى دانيم كه اعمالى در دنيا محلّ ابتلاء ما خواهد شد، بايد بدانيم ؛ كه آنها هر كداممورد رضاى خداست ، ايضاً خدمت و عبادت و طاعتِ او محسوب است .
پس بايد بدانيم كه هدف بايد اين باشد كه تمام عمر، صرف در ياد خدا و طاعت او وعبادت ، بايد باشد تا به آخرين درجه قربِ مستعدِّ خودمان برسيم ، و گرنه بعد ازآنكه ديديم بعضى ، به مقامات عاليه رسيدند و ما بى جهت عقب مانديم پشيمان خواهيمشد.
وَفَّقَنَا اللّهُ لِتَرْكِ الاِْشْتِغالِ بِغَيْرِ رِضاهُ،بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعيَن .
مشهد مقدس
چهارشنبه 24/5/1375 ه‍ .ش .
مطابق با ربيع الاول 1417 ه‍ .ق .
دستور العمل چهارم :
باسمه تعالى
گفتم كه الف ، گفت دگر، گفتم هيچ
در خانه اگر كس است يك حرف بس است
بارها گفته ام و بار ديگر مى گويم : كسى كه بداند هر كه خدا را ياد كند خدا همنشيناوست احتياج به هيچ وَعْظى ندارد. مى داند چه بايد بكند و چه بايد نكند، مى داند كهآنچه را كه مى داند بايد انجام دهد و آنچه كه نمى داند بايد احتياط كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
دستورالعمل پنجم :
باسمه تعالى
هيچ ذكرى بالاتر از ذكر عملى نيست . هيچ ذكر عملى بالاتر از ترك معصيت در اعتقادات وعمليّات نيست . و ظاهر اين است كه : ترك معصيت به قولِ مطلق بدون مراقبه دائميّهصورت نمى گيرد.
واللّه الموفّق
العبد محمّد تقى البهجة
دستورالعمل ششم :
باسمه تعالى
كسى كه به خالق و مخلوق متيقّن و معتقد باشد،و با انبياء و اوصياء - صلوات الله عليهم - جميعاً مرتبط و معتقد باشد،و توسّل اعتقادى و عملى به آنها داشته باشد،و مطابق دستور آنها حركت و سكون نمايد،و در عبادات قلب را از غير خدا خالى نمايد،و فارغ القلب نماز را كه همه چيز تابع آن است انجام دهد،و با مشكوكها تابعِ امام عصر - عجّل الله الفرج - باشد، يعنى هر كه را امام مخالف خودمى داند با او مخالف باشد، و هر كه را موافق مى داند با او موافق [و]، لعن نمايد ملعوناو را، و ترحّم نمايد بر مرحوم او ولو على سبيل الاجمالى ،هيچ كمالى را فاقد نخواهد بود و هيچ وزر و وبالى را واجد نخواهد بود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته .
العبد محمد تقى البهجة
دستور العمل هفتم :
باسمه تعالى
جماعتى هستند كه وعظ و خطابه و سخنرانى را كه مقدّمه عمليّاتِ مناسبه مى باشند، باآنها معامله ذِى المقدّمه مى كنند، كاءنّه دستور اين است كه ((بگويند و بشنوند براى اينكهبگويند و بشنوند)) و اين اشتباه است . تعليم و تعلم براىعمل مناسب است و استقلال ندارد، براى تفهيم اين مطلب و ترغيب به آن فرموده اند:((كُونُوا دُعاةً اِلَى اللّهِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ))(134)
با عمل بگوييد و از عمل ياد بگيريد و عملاً شنوايى داشته باشيد، بعضى مى خواهند معلّمرا تعليم نمايند حتى كيفيّت تعليم را از متعلّمين ياد بگيرند.
بعضى التماس دعا دارند و مى گوييم براى چه ؟ درد را بيان مى كنند دوا را معرفى مىكنيم به جاى تشكر و به كار انداختن باز مى گويند: دعا كنيد! دور است آنچه مى گوييمو آنچه مى خواهند. شرطيّت دعا را با نفسيّت آن مخلوط مى كنند.
ما از عهده تكليف خارج نمى شويم بلكه بايد ازعمل نتيجه بگيريم ، و محال است عمل بى نتيجه باشد و نتيجه از غيرعمل حاصل بشود، اينطور نباشد:
پى مصلحت مجلس آراستند
نشستند و گفتند و برخاستند
خدا كند قوّال نباشيم ، فعّال باشيم ، حركت عمليّه بدون علم نكنيم ، توقف با علم بكنيم .آنچه مى دانيم بكنيم در آنچه نمى دانيم ، توقف و احتياط كنيم تا بدانيم . قطعاً اين راهپشيمانى ندارد.
به همديگر نگاه نكنيم ، بلكه نگاه به ((دفترِ شرع )) نماييم وعمل و ترك را مطابق با آن نماييم .(135)
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
دستور العمل هشتم :
باسمه تعالى
اَلْحَمْدُ لِلّهِ وَحْدَه ، وَ الصَّلاةُ عَلى سيِّد اَنْبيائِهِ وَ عَلى آلِهِ الطَّيِّبين وَ اللَّعْنُ عَلى أَعْدائِهِمْأَجْمَعينَ.
جماعتى از مؤ منين و مؤ منات ، طالب نصيحت هستند، بر اين مطالبه ، اشكالاتى وارد است ،از آن جمله :
1 - نصيحت در جزئيّات است ، و موعظه اعمّ است از كليّات و جزئيّات ، ناشناسها همديگر رانصيحت نمى كنند.
2 - ((مَنْ عَمِلَ بما عَلِمَ، وَرَّثَةُ اللّهُ عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ))(136)[و] [مَنْ عَمِلَ بِما عَلِم ] كُفِىَ مالَمْ يَعْلَمْ))(137)[و] (وَالَّذينَ جاهَدُوا فينا، لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا).(138)
[به ] آنچه مى دانيد عمل كنيد، و در آنچه نمى دانيد احتياط كنيد تا روشن شود. و اگرروشن نشد بدانيد كه بعضِمعلومات را زيرپا گذاشته ايد، طلب موعظه از غيرِعامل ، محلّ اعتراض است ، و قطعاً مواعظى را شنيده ايد و مى دانيد،عمل نكرديد وگرنه روشن بوديد.
3 - همه مى دانند كه ((رساله عمليّه )) را بايد بنگرند و بخوانند و بفهمند، و تطبيقعمل بر آن نمايند، و حلال و حرام را با آن تشخيص ‍ بدهند؛ پس نمى توانند بگويند: ((مانمى دانيم چه بكنيم و چه نكنيم .))
4 - كسانى كه به آنها عقيده داريد نظر به اعمال آنها نماييد، آنچه مى كنند از روىاختيار بكنيد، و آنچه نمى كنند از روى اختيار نكنيد؛ و اين از بهترين راه هاىوصول به مقاصد عاليه است ((كُونُوا دُعاةً إِلَى اللّهِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ))(139) مواعظعمليّه بالاتر و مؤ ثّرتر از مواعظ قوليّه است .
5 - از واضحات است كه خواندن قرآن در هر روز، و ادعيه مناسبه اوقات و امكنه درتعقيبات و غير آنها، و كثرت تردّد در مساجد و مشاهد مشرّقه ، و زيارت علما و صُلَحا وهمنشينى با آنها، از مرضيّات خدا و رسول صلّى اللّه عليه و آله است و بايد روز به روزمراقب زيادتى بصيرت و اُنس به عبادت و تلاوت و زيارت باشد.
و بر عكس ، كثرت مجالست با اهل غفلت ، مزيد قساوت و تاريكى قلب و استيحاش از عبادتو زيارات است ؛ از اين جهت است كه احوال حسنه حاصله از عبادات و زيارات و تلاوتها، بهسبب مجالست با ضعفاء در ايمان ، به سوء حال و نقصانمبدّل مى شوند؛ پس مجالست با ضعيف الايمان - در غير اضطرار و براى غير هدايت آنها -سبب مى شود كه ملكاتِ حسنه خود را از دست بدهد، بلكه اخلاق فاسده آنها را ياد بگيرد:
((جالِسُوا مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ رُؤْيَتُهُ،وَ يَزيدُ فى عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ،وَ يُرَغِّبُكُمْ فِى الاَّْخِرَةِ عَمَلُهُ.))(140)
6 - از واضحات است كه ترك معصيت در اعتقاد وعمل بى نياز مى كند از غير آن ؛ يعنى غير محتاج است به آن ، و او محتاجِ غير نيست ، بلكهمولِّد حسنات و دافع سيّئات است : (وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاِْنْسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ.)(141)[يعنى ] عبوديّتِ تركِ معصيت در عقيده و عمل .
بعضى گمان مى كنند كه ما از ترك معصيت عبور كرده ايم !! غافلند از اينكه معصيت ،اختصاص به كبائر معروفه ندارد، بلكه اصرار بر صغائر هم كبيره است ؛ مثلاً نگاهتند به مطيع براى تخويف ، إ يذاءِ مُحرَّم است ؛ [و] تبسّم به عاصى براى تشويق ، اعانتبر معصيت است .
محاسن اخلاقِ شرعيّه و مفاسد اخلاق شرعيّه در كتب ورسائل عمليّه متبيّن شده اند.
دورى از علماء و صلحا سبب مى شود كه سارقينِ دين فرصت را غنيمت بشمارند و ايمان واهلش را بخرند به ثمنهاى بَخْس و غيرمبارك ، همه اينها مجرّب و ديده شده است .
از خدا مى خواهيم كه عيدى ما را در اعياد شريفه اسلام و ايمان ، موفقيّتِ به ((عزم راسخِثابتِ دائم بر ترك معصيت )) قرار بدهد كه مفتاح سعادت دنيويّه و اُخرويّه است ، تااينكه ملكه بشود ترك معصيت ؛ و معصيت براى صاحب ملكه ، به منزله زهر خوردن براىتشنه است يا ميته خوردن براى گرسنه است .
البتّه اگر اين راه تا آخر مشكل بود و به سهولت و رغبت منتهى نمى شد، مورد تكليف وترغيب و تشويق از خالق قادر مهربان نمى شد.
وَ ما تَوْفيقى إِلاّ بِاللَّهِ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ، وَ إِلَيْهِ أُنيبُ)).وَ الْحَمْدُ لِلّهِ أَوّلاً وَ آخِراً،وَ الصَّلاةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ،وَ اللَّعْنُ الدّائِمُ عَلى أَعْدائِهِمْ أَجْمَعينَ.
17 ربيع المولود 1419
مطابق با 21/4/1377
دستورالعمل نهم :
باسمه تعالى
كوچك و بزرگ بايد بدانيم : راه يگانه براى سعادت دنيا و آخرت ، بندگى خداىبزرگ است ؛ و بندگى ، در ترك معصيت است در اعتقاديّات و عمليّات .
[اگر] آنچه را كه دانستيم عمل نماييم ، و آنچه را كه ندانستيم توقّف و احتياط نماييم تامعلوم شود، هرگز پشيمانى و خسارت در ما راه نخواهد داشت .
اين عزم اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداى بزرگ اولى به توفيق و يارى خواهدبود.
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته ، والصلاة على محمّدٍ و آله الطّاهرين ، و اللّعن علىاعدائهم اجمعين .
بخش دهم : حكاياتى از زبان حضرت آيت الله العظمى بهجت
1 - ارزش نماز اول وقت
آقاى مصباح مى گويد: آيت الله بهجت از مرحوم آقاى قاضى رحمه اللّهنقل مى كردند كه ايشان مى فرمود: ((اگر كسى نماز واجبش رااول وقت بخواند و به مقامات عاليه نرسد مرا لعن كند!و يا فرمودند: به صورت من تفبيندازد.))
اول وقت سرّ عظيمى است (حافِظُوا عَلَى الصَّلَواتِ)(142)
- در انجام نمازها كوشا باشيد.
خود يك نكته اى است غير از (أَقيمُوا الصَّلوةَ)(143)
- و نماز را بپا داريد.
و همين كه نمازگزار اهتمام داشته باشد و مقيّد باشد كه نماز رااوّل وقت بخواند فى حدّ نفسه آثار زيادى دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد.(144)
2 - زنده نگه داشتن سنّت
حجة الاسلام والمسلمين قدس ، يكى از شاگردان آيات الله بهجت مى گويد: ((آقا هميشهسفارش مى كردند براى احياى شريعت نگذاريد سنّتها فراموش شود و عرفيّات يابدعتها جاى آن را بگيرد.
روزى فرمودند: مرحوم حاج شيخ مرتضى طالقانى (از استادان اخلاق و علماى بزرگ نجف، كه استاد اخلاق آقا نيز بوده است ) همراه با عده اى از علما از جمله آيت الله العظمىخوئى به افطار دعوت بودند، وقتى غذا آماده مى شود و همگى سر سفره مى نشينند حاجشيخ مرتضى طالقانى مى فرمايد: نمك در سفره نيست و اقدام بهتناول غذا نمى كنند. با اينكه بين مجلس افطاريّه تا آشپزخانه بسيار فاصله بوده (وظاهراً از خانه اى ديگر غذا مى آورده اند). به هرحال مرحوم طالقانى دست به غذا دراز نمى كند و ديگران حتى آيت الله خوئى نيز بهاحترام ايشان غذا شروع نمى كنند و طول مى كشد تا نمك را بيآورند. بعد از ختم جلسه وهنگام رفتن ، آيت الله خوئى خطاب به ايشان مى فرمايد: حضرت آقا، اگر شما به ايناندازه به ظاهر سنّت مقيد هستيد كه اگر كمى نمكتناول نكنيد غذا نمى خوريد، پس در اين گونه مجالس كمى نمك با خود همراه داشتهباشيد تا مردم را منتظر نگذاريد. آقاى طالقانى فوراً دست به جيب برده و كيسه كوچكىرا درآورده و مى فرمايد: با خودم نمك داشتم ولى مى خواستم سنّت اسلامى پياده شود ومتروك نباشد.))
3 - آقائى و بزرگوارى ائمه عليهم السّلام
باز آقاى قدس مى گويد: روزى آقا دررابطه با بزرگوارى و اغماض ‍ ائمه اطهار -صلوات اللّه عليهم -فرمودند:
در نزديكى نجف اشرف ، در محلّ تلاقى دو رودخانه فرات و دجله آباديى است به نام((مصيّب ))، كه مردى شيعه براى زيارت مولاى متقيان اميرالمؤ منين عليه السّلام از آنجاعبور مى كرد و مردى از اهل سنّت كه در سر راه مرد شيعه خانه داشت همواره هنگام رفت و آمداو چون مى دانست وى به زيارت حضرت على عليه السّلام مى رود او را مسخره مى كرد.
حتى يك بار به ساحت مقدس آقا جسارت كرد، و مرد شيعه خيلى نارحت شد. چون خدمت آقامشرّف شد خيلى بى تابى كرد و ناله زد كه : تو مى دانى اين مخالف چه مى كند.
آن شب آقا را در خواب ديد و شكايت كرد آقا فرمود: او بر ما حقّى دارد كه هر چه بكند دردنيا نمى توانيم او را كيفر دهيم . شيعه مى گويد عرض كردم : آرى ، لابّد به خاطر آنجسارتهايى كه او مى كند بر شما حق پيدا كرده است ؟! حضرت فرمودند: بلكه او روزىدر محلّ تلاقى آب فرات و دجله نشسته بود و به فرات نگاه مى كرد، ناگهان جريانكربلا و منع آب از حضرت سيّد الشهداعليه السّلام به خاطرش افتاد و پيش خود گفت :عمر بن سعد كار خوبى نكرد كه اينها را تشنه كشت ، خوب بود به آنها آب مى داد بعدهمه را مى كشت ، و ناراحت شد و يك قطره اشك از چشم او ريخت ، از اين جهت بر ما حقّى پيداكرد كه نمى توانيم او را جزا بدهيم .
آن مرد شيعه مى گويد: از خواب بيدار شدم ، چون به محلّ برگشتم ، سر راه آن سنّى بامن برخورد كرد و با تمسخر گفت : آقا را ديدى و از طرف ما پيام رساندى ؟! مرد شيعهگفت : آرى پيام رساندم و پيامى دارم . او خنديد و گفت : بگو چيست ؟ مرد شيعه جريان راتا آخر تعريف كرد. وقتى رسيد به فرمايش امام عليه السّلام كه وى به آب نگاهى كردو به ياد كربلا افتاد و...، مرد سنّى تا شنيد سر به زير افكند و كمى به فكر فرورفت و گفت : خدايا، در آن زمان هيچ كس در آنجا نبود و من اين را به كسى نگفته بودم ، آقااز كجا فهميد. بلافاصله گفت : أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهَ إِلا اللّهُ،وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُاللّهِ،وَ أَنَّ عَلِيّاً أَميرَالْمُؤْمِنينَ وَلِىُّ اللّهِ وَ وَصِىُّ رَسُولِ اللّهِو شيعه شد.))
4 - ارزش وضو و طهارت
باز آقاى قدس مى گويد: ((روزى چند دقيقه زودتر براى درس به خانه آقا رفتم ،ديدم پيرمردى نشسته و آقا به او توجّهى خاص دارد، بعد از دقايقى آقا فرمود: ايشان(آن پيرمرد) هرگز بى وضو نمى خوابد، اگر شبها چندين بار هم بيدار شود بايد حتماًوضو بسازد)).
5 - شخصيت ممتاز آقا شيخ محمد حسين كمپانى
آيت الله مصباح مى گويد: ((روزى آقا فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمّد حسين طورى بود كهاگر كسى به فعاليتهاى علمى اش توجّه مى كرد تصوّر مى كرد در شبانه روز هيچكارى غير از مطالعه و تحقيق ندارد، و اگر كسى از برنامه هاى عبادى ايشان اطّلاع پيدامى كرد فكر مى كرد غير از عبادت به كارى نمى پردازد.
مرحوم آقا شيخ محمد حسين مى گفت : من سيزدهسال در درس ‍ مرحوم آخوند خراسانى ، صاحب كفايه شركت مى كردم ، درطول اين سيزده سال يك شب موفق نشدم كه در درس ايشان حضور پيدا كنم (و ظاهراًدرسشان را شبها ايراد مى فرمودند) آن يك شب نيز به زيارت كاظمين مشرّف شده بودم ودر هنگام برگشتن مشكلى پيش ‍ آمد كه به موقع نرسيدم ، در بين راه كه مى آمدم حدس مىزدم كه امشب چه مطالبى را بيان خواهند كرد. پيشاپيش آنها را نوشتم .
به نجف كه رسيدم و با دوستان صحبت كردم ديدم تقريباً همه مطالبى كه بيان فرمودهبودند چيزهايى بوده كه من پيشاپيش حدس ‍ زده و نوشته بودم ، و تقريباً نوشته هاى منچيزى از درس كم نداشت .
ايشان با اينكه چنين موقعيّت علمى داشتند و درس استاد را پيشاپيش مى توانستند حدسبزنند و بنويسند، در عين حال مقيد بودند كه حتى يك شب درس استاد از او فوت نشود.
در كنار اين فعاليتهاى علمى آن قدر مقيّد به برنامه هاى عبادتى بودند، كه هر كس اينهارا مى ديد فكر مى كرد كه اصلاً به هيچ چيز غير از عبادت نمى رسد، هر روز زيارتعاشورا و هر روز نماز جعفر طيّار از برنامه هاى عادى ايشان بود. روزهاى پنج شنبه ،طبق سنّتى كه علماى نجف دارند و معمولاً روز پنج شنبه يا جمعه يك روضه هفتگى دارندكه زمينه اى است براى ديدار دوستان و استادان و شاگردان با همديگر و توسّلى همانجام مى گرفت ، مرحوم آقا شيخ محمد حسين در اين روضه شان مقيد بود كه خود پاىسماور بنشيند، و خود او همه كفش ها را جفت كند، و در عينحال زبانش مرتّب در حال حركت بود خيلى تند تند يك چيزى را مى خواندند ما متوجّه نمىشديم كه اين چه ذكرى است كه ايشان اين قدر در نشستن و برخاستن به گفتن آن مقيد است.
بعد يكى از دوستان كه خيلى با آقا ماءنوس بود (مرحوم آقا شيخ على محمد بروجردىرضوان الله عليه ) از ايشان سؤ ال كرده بود: آقا، اين چه ذكرى است كه شما اين قدرتقيّد داريد كه حتى بين سلام و احوال پرسى تان آن را ترك نمى كنى ؟ ايشان لبخندىزده بود و بعد از تاءمّلى فرموده بود: خوب است انسان روزى هزار مرتبه إِنّا أَنْزَلْنابخواند)).
6 - راضى به رضاى الهى
حجة الاسلام والمسلمين قدس از شاگردان آقا مى گويد: ((يك روز از روزهاى درسى كمىزودتر به خانه آيت الله العظمى بهجت رفتم - زيرا ايشان گاهى از اوقات وقتىشاگردان به درس حاضر مى شدند هر چند يك نفر هم بود به اتاق درس مى آمد و تاهنگام آمدن ديگران احياناً جريان و يا حديث و يا نكته اخلاقى را گوشزد مى كردند - بندهنيز به طمع مطالب ياد شده قدرى زودتر رفتم . خوشبختانه آقا كه صداى ((يا اللّه ))حقير را شنيد زودتر تشريف آورد، بعد از احوالپرسى فرمود:
در نجف يكى از آقازاده هاى ايرانى كه از اهالى همدان و بسيار جوان زيبا و شيك پوشبود و از هر جهت به جمال و خوش اندامى شهرت داشت ، به بيمارى سختى گرفتار و ازدو پا فلج شد به گونه اى كه با عصا بيرون مى آمد.
من سعى داشتم كه با او روبرو نشوم ، زيرا فكر مى كردم با وصف حالى كه او داشت ،از ديدن من خجالت مى كشد، لذا نمى خواستم غمى بر غمش بيفزايم . يك روز از كوچهبيرون آمدم و ديدم او سر كوچه ايستاده است و ناخواسته با او رو به رو شدم و با عجله وبدون تاءمل گفتم : حال شما چطور است ؟ تا اين حرف از دهانم بيرون آمد ناراحت شدم وبا خود گفتم كه چه حرفى ناسنجيده اى مگرحال او را نمى بينى ! چه نيازى بود از او بپرسى ؟ به هرحال خيلى از خودم بدم آمد.
ولى برخلاف انتظار من ، وقتى وى دهان باز كردمثل اينكه آب يخ روى آتش ناراحتى درونم ريخت ، چنان اظهار حمد و ستايش كرد و چنان بانشاط و روحيه ابراز سرور كرد كه گويا از هر جهت غرق در نعمت است من با شنيدن صحبتهاى او آرام گرفتم و ناراحتى ام بر طرف گرديد)).
7 - بركت و عظمت ولايت
هم او مى گويد: ((روزى آقا در ارتباط با ولايت و عظمت آن فرمودند: در نجف يا در كاظمينيكى از آقايان قريب 10 يا 15 نفر از اهل علم را براى ناهار دعوت كرده بود ولىفرستاده آقا اشتباهاً طلاّب يك مدرسه را كه قريب 60 - 70 نفر بودند دعوت كرده بود.وقتى ميهمانان آمده بودند وى ديده بود گذشته از اين كه جا براى نشستن آنها كم است غذانيز خيلى اندك است ، بى درنگ به ذهنش ‍ خطور كرد كه آيت الله حاج شيخ فتحعلىكاظمينى را از جريان با خبر سازد.
وقتى خبر به آقا رسيده بود فرموده بود: دست به كار نشوند تا من بيايم . تا اينكهايشان تشريف مى آورد و مى فرمايد: يك پارچه سفيدِ آب نديده برايم بياوريد. و ظرفبرنج را وارسى كرد و سرپوش را برداشته و آن پارچه را به جاى سرپوش مىگذارد و مى فرمايد: حال ظرفها را به من بدهيد، من غذا مى ريزم و شما تقسيم كنيد، ومكرّر مى فرموده است :
((ها عَلىُّعليه السّلام خَيْرُ الْبَشَرِ، وَ مَنْ أَبى فَقَدْ كَفَرَ)):(145)
- هشدار، كه على عليه السّلام بهترين انسانهاست ، و هر كس [ولايت او] را نپذيرد [به خدا]كفر ورزيده است .
تا اينكه به شرافت مقام شامخ على عليه السّلام تمام ميهمانان را از آن ديگ غذا داده بود وهنوز طعام ديك به آخر نرسيده بود.))
يكى ديگر از شاگردان آقا (آقاى تهرانى ) اين قضيه را به صورتذيل براى نگارنده نوشته است : ((آن گونه كه به ياد دارم حضرت استاد اين قضيّه رامكرّر به اين صورت نقل مى فرمودند كه مرحوم حاج ميرزا حسين نورى (ره )، صاحب كتاب((مستدرك الوسائل )) در سامرّاء به شخصى فرموده بودند كه براى شب پنجشنبه وجمعه صد نفر را دعوت كن ، ولى شخص قاصد صد نفر را براى شب پنجشنبه دعوت كردهبود (در حالى كه منظور حاجى نورى رحمه اللّه اين بود كه پنجاه نفر براى شبپنجشنبه ، و پنجاه نفر براى شب جمعه دعوت كند، و براى شب پنجشنبه غذاى پنجاه نفررا تدارك ديده بود).
وقتى حاجى از جريان باخبر مى شود مى فرمايد: سريعاً آخوند ملاّفتحعلى سلطان آبادىقدّس سرّه را كه در سامراء اقامت داشته است ، خبر كنيد. مرحوم آخوند به محض اطّلاع ازقضيّه مى فرمايد: غذا را نكشيد تا من بيايم . وقتى تشريف مى آورند مى فرمايد: يكپارچه آب نديده بياوريد، پارچه را مى آورند و ايشان آن را روى ظرف غذا قرار مى دهد وسه بار دست خود را روى پارچه مى كشند و در هر بار مى فرمايند: ((عَلِىُّعليه السّلامخَيْرُ الْبَشَرِ، مَنْ أَبى فَقَدْ كَفَرَ.)) و بعد مى فرمايند: حالا غذا را بكشيد، غذا را مى كشندو تمام مهيمانها را غذا مى دهند.))
8 - ارزش كار خالصانه
باز آقاى قدس مى گويد: ((روزى آقا در رابطه با پاداشعمل صالح اگرچه اندك باشد، فرمود: يكى از علماى نجف روزى در مسير راهش ‍ بهفقيرى يك درهم صدقه داد (البته بيشتر از آن نداشت ) شب در خواب ديد او را به باغىمجلّل و داراى قصرى بسيار عالى و زيبا دعوت كرده اند كه نظير آن را كسى نديده بود.پرسيد اين باغ و قصر از آن كيست ؟ گفتند: از آن شماست تعجب كرد كه من در برابر اينهمه تشريفات ، عملى انجام نداده ام . به او گفتند: تعجّب كردى ؟ گفت : آرى . گفتند:تعجّب نكن . اين پاداش آن يك درهم شماست . كه خالصانه و با حسنعمل انجام گرفته است .))
9 - ثبات قدم در ديانت
هم او مى گويد: ((روزى آقا در ارتباط با ثبات قدم در ديانت و استمرار پرهيزكارى وتقوا فرمودند: يكى از علماى بزرگ و اهل معنى شخصى را در صحن مبارك حضرتاميرعليه السّلام ديد كه از نهايت تواضع و ادب و ذلّت در برابر مقام شامخ ولايت مولىالموحدين ايستاده و چنان سر به زير و افتاده و خاضع بود كه گويى با سر راه مىرود. آن عالم عابد ربّانى پيش آن مرد شريف و بزرگوار كه عمرش ‍ از هفتاد به بالابود رفت و از وضع حال و كيفيت زندگى او جويا شد. آن مرد شريف فرمود: از زمانى كهپا به تكليف گذاشتم تاكنون از روى عمد و دانسته گناه نكرده ام . البته آن طور مواظبتو دقت و مراقبت اين گونه نتيجه را دارد.))
10 - توجه امام زمان (عج ) به شيعيان واقعى
و نيز مى گويد: ((روزى آقا فرمودند: دكترى متديّناهل ولايت و شيعه مدتى در صدد پيدا كردن ياران حضرت حجت عليه السّلام مى گشت حتىمى خواست اسامى آنها را بداند. روزى در مطب خود كه در خانه اش قرار داشت تنها نشستهبود، شخصى وارد شد و سلام كرد و نشست و فرمود: حضرت آقا، ياران حضرت حجت عليهالسّلام بارتند از... و شروع كرد به شمردن نامهاى آنان و تند تند همه را نام برد ونام يكى نيز ((بهرام )) بود. به هر حال درطول چند دقيقه همه سيصد و سيزده نفر را شمرد و گفت : اينها ياران مهدى عج مىباشند و بلند شد و خدا حافظى كرد و رفت .
دكتر مى گويد: او كه رفت من تازه به خود آمدم كه اين چه كسى بود؟ و آيا من خواب بودميا بيدار؟ از همسرم كه در اتاق مجاور بود پرسيدم : آيا كسى با من كارى داشت و پيش منكسى آمد؟ گفت : آقايى آمد و تند تند حرف مى زد. دكتر مى گويد: تازه فهميدم كه منخواب نبودم و او از افراد معمولى نبود.))
11 - توجه تامّ به حضرت حق
باز مى گويد: ((روزى آقا فرمود: در نجف رسم بود كه طلاّب در ايام زيارتى ، دستهدسته و بسيارى از اوقات با پاى پياده براى زيارت عتبات عاليات مى رفتند و شب رادر بين راه به جهت خواندن نماز شب توقف و هر يك در گوشه اىمشغول نماز شب مى شدند.
در يكى از اين سفرها آقاى روحانى پير مردى كه همراه آنها بود بيشتر فاصله گرفت ومشغول نماز شب شد، ناگهان آقايان غرّش و نعره شيرى را از نزديك شنيدند و در صددبرآمدند كه چه بكنند. ديدند شير به سوى آن پير مرد مى رود، گفتند: ((إِنّا لِلّهِ وَ إِنّاإِلَيْهِ راجِعُونَ))(146) هيچ كارى نمى توانستند انجام بدهند، شير رفت و رفت و رفت تاچند قدمى آن آقا ايستاد، آقا هم ظاهراً در ركعت وتر بود، شير چند دقيقه كنار آقا ايستاد وآقا را نگاه مى كرد، آقا هم مانند مجسّمه ايستاده بود و هيچ تكان نمى خورد، بعد از دقايقىشير حركت كرد و رفت .
چون قدرى دور شد آقايان دوان دوان به خدمت آقا رفتند و بعد از تمام شدن نماز وتر بهاو گفتند: آقا! از شير نترسيدى ؟ شگفت اينكه پا به فرار نگذاشتى ، أَحْسَنْتَ! عجبدل قوى و با جرئتى دارى ؟ آقا فرمود: بله من ترسيدم ، خيلى هم ترسيدم اما ديدم بافرار كردن از چنگال او نجات نمى يابم ، لذا به خود گفتم كه پس چه بهترحال كه بايد طعمه شير شوم ، در حال مناجات و راز و نياز با قاضى الحاجات باشم . وبا اين حال خوب از دنيا بروم .))
حجة الاسلام والمسلمين آقاى تهرانى يكى از شاگردان آقا جريان فوق را به صورتذيل از آيت الله بهجت نقل و براى نويسنده نگاشته اند: ((حضرت استاد اين قضيه را مكرّربه اين صورت نقل مى فرمودند كه در نجف معروف شده بود كه فلان آقا از شير نمىترسد و در بيابان شير را ديده نترسيده است .
از خود آقا در اين باره سؤ ال مى كنند مى فرمايد: نه ، من نيز خيلى از شير مى ترسم ،ولى وقتى در بيابان مشغول نماز بودم ناگهان شيرى از بالاى كوه به سوى منسرازير شد، با خود گفتم : بهتر است اينك كه قدرت بر رهايى از شير را ندارم فكرفرار كردن را كنار گذارم و همچنان به نمازمشغول شوم ، و چه بهتر كه مرا در حال نماز بدَرَد، لذا از نماز دست برنداشتم و هيچ عكسالعملى از خود نشان ندادم ، تا اينكه شير نزديك من آمد و ديد من كارى نمى كنم ، دورادورمن گشت و رفت .))
12 - توجه حضرت زهراعليهاالسّلام به فرزندان خود
همچنين آقاى قدس مى گويد: ((روزى آقا فرمودند يكى از ثروتمندان رشت كه در نجفاشرف ساكن بود دختر خود را به ازدواج يك روحانى سيّد كه خيلى فقير بود درآورد، ازآنجايى كه خانم در خانواده ثروتمند بزرگ شده بود به هيچ وجه حوصله غذا درستكردن براى آقا را نداشت . شبى حضرت فاطمه زهراعليهاالسّلام را در خواب ديد، حضرتبه او فرمود: دخترم ، چرا با پسرم خوشرفتارى ندارى و براى او غذا درست نمى كنى ؟وى در خواب جواب داد كه من حال غذا درست كردن براى اين آقا را ندارم . حضرت اصراركردند و او همان جمله را تكرار كرد.
تا اينكه حضرت زهراعليهاالسّلام فرمودند: شما فقط مواد لازم خورشت را آماده بكن وداخل قابلمه بريز و روى چراغ بگذار، لازم نيست كه دستكارى كنى .
در اين هنگام از خواب بيدار شد و تعجّب كرد، بعد به عنوان امتحان همان كار را انجام داد،وقت ظهر يا شام وقتى سرپوش را از قابلمه برداشت ديد غذا آماده است و عطر خورشتخانه را معطّر كرد. وى همواره به اين صورت غذا مى پخت و حتى روزى مهمان داشتند مهمانگفت من در طول عمرم اينطور غذا نخورده ام .
تعجّب اينكه آن خانم با اينكه اين كرامت را بارها مى ديد، باز حوصله درست كردن غذا رانداشت .))

next page

fehrest page

back page