بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 7, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

به هر حال معناى آيه مورد بحث اين است كه : ما قرآن رانازل كرديم تا نگويند كتاب آسمانى كه متعرض جزئيات شرايع الهى باشد همان دوكتاب انجيل و تورات بود كه به دو طايفه قبل از ما يعنى يهود و نصارانازل شد، و ما از تلاوت و آموختن آن غفلت ورزيديم و با غفلت هم حرجى بر ما نيست .


او تقولوا لو انا انزل علينا الكتاب لكنا اهدى منهم ...



يعنى : و تا نگوييد اگر به ما هم كتابى نازل مى شد ما از ايشان (يهود و نصارا) بهترو زودتر هدايت مى يافتيم .
(فقد جاءكم بينة من ربكم ) اين جمله تفريع بر جمله (ان تقولوا) و جمله (اوتقولوا) هر دو است ، و اگر در آن ، كتاب را بينه خوانده براى اين است كه دلالت كندبر اينكه حجيت كتاب و دلالتش روشن و واضح است ، و ديگر براى كسى عذرى و بهانهاىباقى نمانده . و كلمه (يصدفون ) از ماده (صدف ) است كه معناى اعراض را مىدهد، و معناى بقيه آيه روشن است .
بحث روايتى
(چند روايت در ذيل آيه : (قل تعالوا اتل ... و درباره صراط مستقيم ).
در تفسير عياشى از ابى بصير نقل شده كه گفت : من در خدمت امام ابى جعفر (عليهالسلام )نشسته بودم ، و آنجناب بر بساط خود به متكايى تكيه داشت ، در اين بين شروع كردبه تلاوت آيات محكمه اى از سوره انعام كه دستخوش نسخ نشده است و وقتى به آيه(قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم الا تشركوا به شيئا) رسيد، فرمود: اين آيات راهفتاد هزار ملك مشايعت نمود.
و در الدرالمنثور است كه عبد بن حميد، ابن ابى حاتم ، ابو الشيخ ، ابن مردويه و حاكم- وى روايت را صحيح دانسته - از عبادة بن صامت روايت كرده اند كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) فرمود : كداميك از شما حاضر است بر اين سهآيه يعنى آيه (قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ) و دو آيه بعد از آن با من بيعت كند؟آنگاه فرمود: پس هر كه به اين سه آيه وفا كند پاداشش با خدا است ، و هر كه چيزى ازآن را ناقص بگذارد و خداوند در دنيا عذابش كند عقوبتش همان بوده است ، و اگر عقوبتشرا به آخرت بيندازد، در آخرت اگر خواست او را مؤ اخذه مى كند، و اگر نه او را عفو مىفرمايد.
مؤ لف : اين روايت بى اشكال نيست ، براى اينكه از جمله احكامى كه در اين سه آيه ذكرشده مساءله حرمت شرك به خدا است كه عقوبت دنيوى از آن كفايت نمى كند و مرتكب آن درآخرت مشمول مغفرت هم نمى شود، همچنانكه قرآن كريم صراحتا فرموده : (ان الله لايغفر اءن يشرك به ) و نيز فرموده : (ان الذين كفروا و ماتوا و هم كفار اولئك عليهملعنة الله و الملئكة و الناس اجمعين خالدين فيها لا يخفف عنهم العذاب و لا هم ينظرون ).
علاوه بر اينكه اين روايت ظهور دارد در اينكه احكام نامبرده اختصاص دارد به اين شريعتمانند روايت ديگرى كه از پارهاى از صحابه و تابعيننقل شد، و سيوطى يكى از آنها را در الدرالمنثور از جمعى از ابن مسعودنقل كرده كه گفت : هر كه دوست دارد وصيت رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) راكه به خاتم آنجناب مهر شده نگاه كند بايد آيات :(قل تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم ... لعلكم تتقون ) را بخواند. و نظير آن از منذرثورى از ربيع بن خيثم روايت شده (و حال آنكه همانطور كه در سابق گذشت احكام نامبردهدر اين آيات اختصاص به اين شريعت ندارد).
و در تفسير عياشى از عمرو بن ابى المقدام از پدرش از على بن حسين (عليهماالسلام )نقل شده كه در معناى (و لا تقربوا الفواحش ‍ ما ظهر منها و ما بطن ) فرمود: (فواحشظاهرى ) مانند ازدواج با زن پدر و (فواحش باطنى ) مانند زنا.
مؤ لف : اين روايت از باب تطبيق كلى بر مصداق است .
و در الدرالمنثور است كه احمد، عبد بن حميد، نسائى ، بزاز، ابن منذر، ابن ابى حاتم ،ابو الشيخ ، ابن مردويه و حاكم از ابن مسعود روايت كرده اند كه گفت :رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) با دست خود خط مستقيمى كشيد و فرمود: راه خدااينطور مستقيم است ، و سپس خطوط كج و معوجى در طرف چپ و راست آن كشيد و فرمود: اينراههاى غير خدا است ، و هيچ يك از اين راهها نيست مگر اينكه شيطانى بر سر آن قرارگرفته و مردم را به سوى آن دعوت مى كند، سپس آيه : (و ان هذا صراطى مستقيمافاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ) را تلاوت فرمود.
و نيز در آن كتاب است كه احمد، ابن ماجه ، ابن ابى حاتم و ابن مردويه از جابر بن عبدالله روايت كرده اند كه گفت : وقتى در نزدرسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) نشسته بوديم ،رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) خطى در پيش روى خود كشيد و فرمود: اين راهخدا است ، و دو خط در طرف چپ و راست آن كشيد و فرمود: اينها راه شيطان است ، آنگاه دستخود را بر روى خط وسط نهاد و آيه (و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه ...) را تلاوتفرمود.
و قمى در تفسير خود مى گويد: حسن بن على از پدرش حسين بن سعيد از محمد بن سنان ازابى خالد قماط از ابى بصير از امام ابى جعفر (عليهالسلام ) براى ما روايت كرد كه آنحضرت در ذيل آيه (و ان هذا صراطى مستقيما فاتبعوه و لا تتبعواالسبل فتفرق بكم عن سبيله ) فرمود: ماييم اين راه كه خدا فرموده ، و هر كه زير بار آننرود اين او و اين راههاى ديگر، ليكن بايد بداند كه اگر راه خدا را نپيمايد كافر مىشود.
مؤ لف : مقصود اين نيست كه صراط، تنها امامانند، بلكه مقصود اين است كه امامان همصراط مستقيم اند، همچنانكه آيه شريفه (قل لا اسئلكم عليه اجرا الا المودة فى القربى) به ضميمه آيه شريفه (قل ما اسئلكم عليه من اجر الا من شاء ان يتخذ الى ربهسبيلا) اين معنا را افاده نموده و از مجموع دو آيه استفاده مى شود كه ائمه هدى (عليهمالسلام ) راه خدا و صراط مستقيم اويند.
اين معنا تنها از طرق شيعه روايت نشده ، بلكه هم از طرق شيعه و هم از طرق عامه رواياتبسيارى وارد شده كه صراط مستقيم خدا عبارت است از امير المؤ منين على بن ابيطالب(عليهالسلام )، و ما در تفسير سوره فاتحه در جلداول اين كتاب به آن روايات اشاره كرديم .
آيات 160-158 سوره انعام .


هل ينظرون الا ان تاتيهم الملئكة او ياتى ربك او ياتى بعض آيت ربك يوم ياتى بعضآيت ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت فى ايمانها خيراقل انتظروا انا منتظرون (158) ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى ءانما امرهم الى الله ثم ينبئهم بما كانوا يفعلون (159) من جاء بالحسنة فله عشر امثالها ومن جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها و هم لا يظلمون (160)



ترجمه آيات
مگر انتظارى دارند جز اينكه فرشتگان به سويشان آيند، يا فرمان پروردگارت بيايديا بعضى نشانه هاى پروردگارت بيايد روزى كه پارهاى از آيات پروردگارتبيايد كسى كه از پيش ايمان نياورده يا در مدت ايمان خويش كار خيرى نكرده ايمانآوردنش سودش ‍ ندهد، بگو منتظر باشيد كه ما نيز منتظريم (158)
كسانى كه دين خويش را پراكنده كردند و گروه گروه شدند كارى به آنها ندارى ، كارايشان فقط با خدا است كه عاقبت از آنچه مى كرده اند خبرشان مى دهد (159)
هر كس نيكى اى بيارد ده برابر آن دارد و هر كس بدى بياورد جز برابر آن سزايش ندهندو ستمشان نكنند (160).
بيان آيات
اين آيات از جهت مضمون متصل است به آيات قبل ، و مشركينى را كه از پيروى صراطمستقيم استنكاف مى ورزند و در دين خدا متفرق مى شوند تهديد مى كند ورسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) را از آنان تبرئه مى نمايد، و كسانى را كهنيكى مى كنند به جزاى نيك وعده و نويد مى دهد و جزاى روز قيامت را امرى منجز معرفى مىكند.


هل ينظرون الا ان تاتيهم الملئكة او ياتى ربك او ياتى بعض آيات ربك



استفهام در اين آيه انكارى است در مقامى كه موعظه سود نمى دهد و دعوت به حق مفيد نمىافتد، بنا بر اين مى توان گفت امورى كه در آيه شريفه ذكر شده قضاوت حتمى و حكمقطعى خداوند است به اينكه آنان را از بين برده زمين را از لوث وجودشان پاك سازد.
لازمه اين سياق اين است كه مراد از آمدن ملائكه ، عذاب آوردن آنان باشد، همچنانكه در آيه(و قالوا يا ايها الذى نزل عليه الذكر انك لمجنون لو ما تاتينا بالملئكة ان كنت منالصادقين ما ننزل الملئكة الا بالحق و ما كانوا اذا منظرين ) نيز همين معنى افاده شده است.
مراد از آمدن خدا و آمدن بعض آيات خدا در آيه شريفه:(هل ينظرون ...).
و مراد از آمدن پروردگار آمدن قيامت است كه روز ملاقات پروردگار است ، زيرا آنروزروز انكشاف تام و جلوه حق و ظهور توحيد خدا است ، در آنروز ديگر حجابى بين او و بينمخلوقات نيست ، چون شان قيامت همين است كه پرده از روى حقيقت هر چيز بردارد، همينانكشاف و ظهور بعد از خفا، و حضور بعد از غيبت مصحح اطلاق آمدن خدا است نه اينكه -العياذ بالله - آمدن او مانند آمدن ديگران مستلزم اتصاف به صفات اجسام بوده باشد.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از آمدن خدا، آمدن امر او است ، در سابق هم نظير اين حرفرا در ذيل آيه (هل ينظرون الا ان ياتيهم الله فىظلل من الغمام ) در جلد اول اين كتاب نقل كرديم .
و اما مراد از آمدن بعضى از آيات پروردگار، يا آمدن آيه و حادثهاى است كه باعثتبدل و دگرگونى نشاه حيات ايشان باشد، بطورى كه ديگر نتوانند به قدرت واختيارى كه قبلا داشتند برگردند، مانند حادثه مرگ كه نشاءهعمل را به نشاه جزاى برزخى مبدل مى سازد،
يا آيه اى است كه مستلزم استقرار ملكه كفر و انكار در نفوس آنان باشد بطورى كهنتوانند به مساءله توحيد اذعان و ايمان پيدا كنند ، و دلهايشان به حقاقبال نكند، و اگر هم به زبان اعتراف كنند از ترس عذابى باشد كه با آن روبرو شدهاند، همچنانكه فرمود: (و اذا وقع القول عليهم اخرجنا لهم دابة من الارض تكلمهم انالناس كانوا باياتنا لا يوقنون ) و نيز فرمود: (و يقولون متى هذا الفتح ان كنتمصادقين ، قل يوم الفتح لا ينفع الذين كفروا ايمانهم و لا هم ينظرون ) چون ظاهر آيه ايناست كه مراد از فتح ، فتح پيغمبر و پيروزى وى به وسيله حكم شدن بين او و بين امت اواست ، همچنانكه شعيب (عليهالسلام ) نيز اين قسم فتح را از خداى تعالى مساءلت نموده وخداوند از قول وى چنين حكايت كرده است : (ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خيرالفاتحين ) و نيز از قول ساير پيغمبران حكايت كرده و فرموده : (و استفتحوا و خابكل جبار عنيد).
و يا آمدن عذابى است از ناحيه خداوند كه برگشت نداشته مفرى از آن نباشد، و ايشان رامضطر به ايمان كند تا بلكه با ايمان آوردن خود را از آن عذاب برهانند، و ليكنايمانشان سودى نبخشد، چون ايمان وقتى اثر دارد كه از روى اختيار باشد، همچنانكهفرموده : (فلما راوا باسنا قالوا آمنا بالله وحده و كفرنا بما كنا به مشركين فلم يكينفعهم ايمانهم لما راوا باسنا سنة الله التى قد خلت فى عباده و خسر هنالك الكافرون)
پس اين امور يعنى آمدن ملائكه و يا آمدن پروردگار و يا آمدن بعضى از آيات پروردگارهمه امورى هستند كه به وقوع پيوستن آن همراه با قضاى به قسط و حكم بهعدل است ، و مشركين كه هيچ حجتى و موعظتى در آنان اثر نمى كند جز همين پيشامدها رانخواهند داشت اگر چه خودشان از آن غافل باشند، آرى پيشامدى كه دارند واقع خواهد شدچه بدانند و چه ندانند.
بعضى از مفسرين گفته اند: استفهامى كه در آيه شريفه است از باب تهكم و استهزا استو معنايش اين است كه اين مشركين از تو مطالبه حجت نمى كنند، بلكه مقصودشان اين استكه تو اقتراحات و درخواستهاى بيجاى آنان را عملى سازى ، چون مشركين ازرسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) خواسته بودند كه وى وسيله ديدن خدا رابرايشان فراهم سازد، و يا ملائكه بر آنان نازل گردد، و يا آن حضرت مانند پيغمبرانگذشته عذابى بر آنان بفرستد.
اين وجه خيلى بعيد نيست ، و ليكن آنچنان كه با صدر آيه سازگارى دارد باذيل آن كه مى فرمايد: (يوم ياتى بعض آيات ربك ...) سازگار نيست ، زيراذيل آيه در مقام بيان حقايق و تفصيل آثار است ، و اين با تهكم جور نمى آيد.
ايمان و عمل در موقع روبرو شدن با عذاب الهى يا هنگام مرگ ، سودى ندارد.


يوم ياتى بعض آيات ربك ...



اين آيه اثر و خاصيت روز بروز و ظهور اين آيات را كه در حقيقت خصوصيت و اثر خودآيات نيز هست شرح مى دهد، به اين بيان كه ايمان در روز ظهور آيات وقتى مفيد است كهآدمى در دنيا و قبل از ظهور آيات نيز به طوع و اختيار ايمان آورده و دستورهاى خداوند راعملى كرده باشد. و اما كسى كه در دنيا ايمان نياورده و يا اگر آورده در پرتو ايمانشخيرى كسب نكرده و عمل صالحى انجام نداده ، و در عوض سرگرم گناهان بوده چنين كسىايمانش ، كه ايمان اضطرارى است ، در موقع ديدار عذاب و يا در موقع مرگ سودى بهحالش نمى دهد، همچنانكه فرموده : (و ليست التوبة للذين يعملون السيئات حتى اذاحضر احدهم الموت قال انى تبت الان ).
نكته لطيفى كه علاوه بر نظم بديع و بى سابقه در آيه بكار رفته اين است كه سهمرتبه كلمه (ربك پروردگارت ) در آيه تكرار شده ، و اين بدان خاطر است كهرسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) را در برابر دشمنانش تاءييد كرده باشد، چونمشركين هميشه در برابر آنجناب بداشتن بتها افتخار و مباهات مى كردند، خداى تعالىخواست تا آن جناب هم پروردگار خود را به رخ آنان بكشد، و به چنين مددكارى افتخارنمايد، و در نتيجه در كار دعوت خود پشتگرم باشد، اگر مؤ ثر واقع شد و كارى از پيشبرد كه چه بهتر و گر نه از ناحيه قضاىفصل و حكمى كه خداوند ميان او و ميان دشمنانش مى كند دلگرم بوده باشد.
خداى تعالى تنها به تكرار لفظ (ربك ) اكتفا ننموده و مطلب را با جمله(قل انتظروا انا منتظرون ) ختم نموده و فرموده : تو هم آن عذابى را كه ايشان انتظارشرا دارند منتظر باش ، و به ايشان بگو كه : من منتظر رسيدن آنم ، شما هم منتظر باشيدكه بى شك خواهد آمد.
امت اسلام هم مانند ساير امم روزى دچار عذاب گشتهومشمول قضاى به قسط و حكم خداوند مى شود.
از اينجا معلوم مى شود آيه شريفه متضمن تهديد جدى است نه صورى ، و استفهام در آنهمانطورى كه گفتيم انكارى است نه براى تهكم . پس اينكه بعضى از مفسرين در جوابآن كسى كه گفته استفهام در آيه براى تهكم است تهديد مزبور را صورى دانسته وگفته است : مطالب آيه امورى است واقعى نه اقتراح و تقاضاى مشركين براى اينكه لازمهاقتراح بودن اين است كه خداوند آنرا عملى نموده و امت اسلام را مانند ساير امتها بهتقاضاى عذاب خود هلاك سازد، و حال آنكه خداوند امت نبى رحمت را هلاك نمى كند، جوابصحيحى نيست . زيرا آيات قرآنى بخوبى دلالت دارد بر اينكه امت اسلام هم مانند سايرامم روزى دچار عذاب گشته و به زودى مشمول قضاى به قسط و حكمفصل خداوند مى شوند، مانند آيه (و لكل امةرسول فاذا جاء رسولهم قضى بينهم بالقسط و هم لا يظلمون و يقولون متى هذا الوعد انكنتم صادقين قل لا املك لنفسى ضرا و لا نفعا الا ما شاء اللهلكل امة اجل ) - تا آنجا كه مى فرمايد - (و يستنبؤ نك احق هوقل اى و ربى انه لحق و ما انتم بمعجزين ...). پس جواب از تهكم بودن استفهام همان استكه ما داديم .
بعضى از مفسرين به آيه مورد بحث استدلال كرده اند بر اينكه ايمان مادامى كه توام باعمل نبوده باشد هيچ اثرى ندارد، و اين استدلال صحيح است ليكن تا اندازهاى نه بطورمطلق ، زيرا آيه شريفه تنها در مقابل بيان اين جهت است كه كسى كه برايش ممكن بودهكه ايمان بياورد و نياورده و كسى كه برايش ممكن بوده كه ايمان بياورد وعمل صالح انجام دهد پس ايمان آورده ولى عمل صالح نكرده تا با مرگ خود مواجه شدهچنين كسى را ايمان در موقع مرگش و يا در موقع ديدن عذاب خدا اثر ندارد، و اما كسى كهبه طوع و اختيار خود ايمان آورده و ليكن اجل مهلتش نداده كهعمل صالح انجام دهد و در حال ايمان كسب خيرى بنمايد آيه شريفه متعرض ‍حال او نيست ، بلكه بر عكس آيه شريفه دلالت و يا دست كم اشعار دارد بر اينكه ايماننافع آن ايمانى است كه اولا از روى اختيار و طوع و رغبت بوده باشد نه اينكه ديدن مرگو يا عذاب مضطر به ايمان آوردنش كرده باشد، و ثانيا گناهان آنرا فاسد و تباهنساخته باشد، پس آيه نه تنها دلالت بر بى اثر بودن ايمان مورد بحث ندارد بلكهدلالت و يا اشعار بر نافع بودن آن دارد.
در جمله (لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت ) بين موصوف (نفسا) و صفت آن (لم تكن آمنت )فاعل فعل (ايمانها) فاصله شده است ، و گويا براى اين بوده كه هم بينفعل و فاعلش زياد فاصله نيفتاده باشد، و هم دو كلمه (ايمانها) و (فى ايمانها)نزديك به هم قرار نگيرند.
بيزارى رسول خدا (ص ) از مشركين و كفار و بدعت گزاران و مذهب تراشان امت خود.


ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا لست منهم فى شى ء...



گو اينكه روى سخن در آيه قبل با مشركين بود كه در دين حنيف پراكنده شده بودند، وگو اينكه مفهوم آن آيه يهود و نصارا را هم در بر مى گرفت ، و لازمه آن اين است كه آيهمورد بحث هر سه فرقه را شامل شود، و ليكن مقتضاىاتصال اين آيه به آيات گذشته كه شرايع كلى و عمومى الهى را بيان مى كرد و آنشرايع را از حرمت شرك گرفته به حرمت تفرق ازسبيل خدا ختم مى نمود اين است كه جمله (ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا) در مقامبيان حال رسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) و مقايسه آن جناب با چنين اشخاصبوده باشد، نه در مقام بيان حال اين اشخاص . پس كلمه (فرقوا) كه صيغه ماضىاست براى حكايت حال مردمى كه در گذشته چنين و چنان بودند نيست ، بلكه تنها براىاصل تحقق است چه در گذشته و چه در حال و چه در آينده .
و وجه اينكه فرمود: (تو از ايشان نيستى ) معلوم است ، زيرا ايشان مردمى بوده وهستند كه در دين خدا اختلاف راه انداخته و دسته دسته شدند و هر دستهاى پيرو پيشوايىشدند كه چوپانوار ايشان را جلو انداخته مى راند ورسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) چنين نيست ، زيرا او به كلمه حق و دين توحيددعوت مى كند، و مثال تمام عيار اسلام است كه باعمل خود نيز دعوت به اسلام مى كند، پس وى از ايشان نخواهد بود. و برگشت معناى جمله(لست منهم فى شى ء) به اين خواهد بود كه : ايشان بر دين تو نيستند، و در راهىكه تو مى پيمايى قرار ندارند.
از اين رو معناى آيه اين مى شود: آن كسانى كه در اثر اختلاف كلمه ، دين خود را متفرقساختند، و اختلافشان هم از روى علم بود - و ما اختلف الذين اوتوه الا بغيا بينهم - برراه تو كه اساسش وحدت كلمه است قرار ندارند، و سرانجام كار ايشان باپروردگارشان است ، و از ايشان چيزى به تو نمى چسبد، خداى تعالى روز قيامت ايشانرا آگاه مى كند به آنچه كه مى كردند و حقيقت رفتارشان را كه خود گروگان آنند برايشان روشن مى سازد.
از آنچه گذشت معلوم شد هيچ وجهى نيست كه بگوييم آيه شريفه صرفا براى تبرئهرسول خدا (صلى الله عليه وآله و سلم ) از مشركين و يا از مشركين و يهود و نصارا است ،بلكه آيه مطلق است و بيزارى رسول خدا را هم از نامبردگان مى رساند و هم ازاهل بدعت و مذهب تراشان امت اسلام .


من جاء بالحسنة فله عشر امثالها و من جاء بالسيئة فلا يجزى الا مثلها و هم لا يظلمون ...



اين آيه كه كلامى است مستقل و تمام ، يكى از منتهاى خداوند را كه بر بندگان خود نهادهذكر مى كند، و آن اين است كه : خداوند عمل نيك را ده برابر پاداش مى دهد، وعمل زشت و گناهان را جز به مثل تلافى نمى كند. و خلاصه ، يكعمل نيك را ده عمل به حساب آورده و يك گناه را يك گناه حساب مى كند و در آن ظلم نمى كنديعنى از پاداش آن نميكاهد و كيفر آن را بيشتر نمى دهد، و از آيه(مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبعسنابل فى كل سنبلة ماة حبة و الله يضاعف لمن يشاء) استفاده مى شود كه اگر ممكن باشدپاداش عمل نيك را بيش از ده برابر مى دهد و نيز اگر ممكن باشد اصلا گناه را به حسابنمى آورد.
ليكن آيه شريفه نظر به اينكه سابق اتصال داشته و آنها در يك سياق قرار گرفتهاست معناى ديگرى مى دهد، گويا پس از بيانى كه در آيات سابق مربوط به اتفاق واتحاد و تفرق كلمه ذكر شده : پس حسنه و سيئه . هر كدام از اين دو امر جزا و پاداش مناسبعمل بايد باشد پس كسى كه حسنه اى انجام دهدمثل آن را دريافت خواهد داشت و مضاعف هم مى شود، و كسى كه سيئه بجا آورد - كه هماناختلاف منهى عنه است - جزاى او مانند عملش بد خواهد بود و هرگز نبايد طمع نيكىداشته باشد.
به اين ترتيب معناى اين آيه به معناى آيه (و جزاء سيئه سيئة مثلها) برمى گردد، ومراد آيه بيان مماثلت جزاى سيئه با خود سيئه مى شود نه بيان اينكه جزا يكى است ومضاعف نيست .
بجث روايتى
درباره آيات الهى قبل از قيامت ، تفرقه در دين و پاداش مضاعف حسنات .
در تفسير عياشى از زراره و حمران و محمد بن مسلم از حضرت ابى جعفر و حضرت صادق(عليهما السلام ) روايت شده كه در ذيل جمله (يوم ياءتى بعض آيات ربك لا ينفع نفساايمانا). فرمودند: مقصود از اين آيات طلوع آفتاب از مغرب و خروج جنبنده زمين و پديدآمدن دود است كه انسان اگر به گناه اصرار ورزد وعمل ايمانى بجا نيارود و اين آيه ها ظاهر شود ايمانش سودى نخواهد داشت .
مؤ لف : مساءله اصرار بر گناه - چنانكه روايت آينده دلالت مى كند - تفسير جمله (اوكسبت فى ايمانها خيرا) است .
و نيز در همان از ابى بصير از يكى از دو بزرگوار سابق الذكر روايت شده كه درذيل جمله (او كسبت فى ايمانها خيرا) فرموده : مؤ من گنهكار كمى حسنات و كثرتگناهانش ميان او و ايمانش حائل گشته و در نتيجه باعث مى شود كه وى در ايمانش كسبخبرى نكرده باشد.
مرحوم قمى در تفسير خود مى گويد: پدرم از صفوان ار ابن مسكان از ابى بصير از امامباقر (عليه السلام ) برايم چنين روايت كرد كه آنجناب در تفسير جمله (يوم ياءتىبعض ايات ربك ...) فرموده : اين آيت الهى عبارت است از طلوع آفتاب از مغرب ، كسانىكه در چنين روزى ايمان بياورند ايمانشان بى فايده است .
و در الدر المنثور است كه احمد وو عبد بن حميد در مسند خود و ترمذى و ابويعلى و ابنابى حاتم و ابوالشيخ و ابن مردويه همگى ار ابى سعيد خدرى ازرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) روايت كرده اند كه در تفسير جمله (يوم ياءتىبعض ايات ربك ) فرموده است : اين آيات عبارت است از طلوع آفتاب از مغربش .
مؤ لف از ظاهر اين روايات برمى آيد كه از باب تطبيق كلى بر مصداق باشد و ليكناحتمال هم دارد كه تفسير بوده باشد، و مراد از آياتى كه در آيه شريفه است همين آياتبوده باشد، و به هر حال روز طلوع آفتاب از مغرب روز بروز عضب الهى است كه مردم ازشدت عذاب آن روز متوسل به ايمان مى شوند، و ليكن ايمانشان سودى نمى بخشد.
ترجمه تفسير الميزان . ص 540.
مساءله طلوع آفتاب از مغرب در روايات بسيارى از طرق شيعه از اماماناهل بيت (عليهم السلام ) و از طرق اهل سنت از جمعى از صحابهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از قبيل ابى سعيد خدرى ، ابن مسعود، ابى هريره ،عبدالله بن عمر، حذيفه ابى ذر، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن اءبى اوفى ، صفوان بنعسال ، انس ، عبدالرحمن بن عوف ، معاويه ، ابى امامه و عايشه و غير ايشان وارد شده والبته در مضمون آنها اختلاف فاحشى وجود دارد.
نظريه هاى علمى امروز هم انكار ندارد كه ممكن است روزى كره زمين بر خلاف حركتى كهتا آن روز شرقى بوده حركت غربى كند، و يا دو قطب آن تغيير يافته شماليش جنوبى، و يا جنوبيش شمالى شود، حال يا بطور تدريج همچنانكه رصدخانه ها آنرا پيش بينىنموده اند و يا آنكه يك حادثه جهانى و عمومى جوى اينتحول را يكمرتبه به وجود بياورد، البته همه اين سخنان در جايى است كه كلمه طلوعخورشيد از مغرب در روايات رمزى درباره سرى از اسرار حقايق نبوده باشد.
به هر حال ، از جمله آيت هايى كه در روايات ذكر شده مساءله بيرون شدن (دابة الارض) و (دخان ) و خروج (ياءجوج و ماءجوج ) است . قرآن كريم نيز به اين چند امرناطق است ، و نيز از آن جمله خروج مهدى (صلوات الله عليه ) ونزول عيسى بن مريم و خروج دجال و غير آن است . اين چند امر گرچه از علائم آخر الزماناست و ليكن بودنش از آن آيت هايى كه در هنگام بروزش ‍ توبهقبول نمى شود و ايمان سود نمى بخشد روشن نيست .
در تفسير برهان از برقى نقل مى كند كه وى به سند خود از عبدالله بن سليمان عامرىاز امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: همواره در روزى زمين از ناحيهپروردگار حجتى كه حلال و حرام خدا را بشناسد و به راه خدا دعوت كند بوده و خواهدبود، و اين رابطه بين خدا و خلق هيچگاه در زمين قطع نمى شود مگرچهل روز مانده به قيامت كه در آن چهل روز خداوند حجت خود را از زمين برمى دارد، در آنروزها است كه در توبه به روى گنهكاران بسته مى شود، و ايمان آوردن در آن ايام بىفايده است ، گنهكاران و كفارى كه تا آن روز توبه نكرده و ايمان نياورده اند ازبدترين خلقند و كسانى هستند كه قيامت بر آنان قيام مى كند.
مؤ لف : اين روايت را ابو جعفر محمد بن جرير طبرى نيز در كتاب مناقب فاطمه به سندديگرى از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده است .
تفسير الميزان ص 541.
و در تفسير قمى از پدرش از نضر از حلبى از معلى بن خنيس از امام صادق (عليه السلام) روايت شده كه در ذيل آيه (ان الذين فرقوا دينهم و كانوا شيعا) فرمود: به خداسوگند كه اهل سنت نيز دين خود را دسته دسته كردند.
مؤ لف : يعنى مذاهب مختلفى در اسلام به وجود آوردند. قبلا هم حديثى كه مى گفت (بهزودى امت اسلام به هفتاد و سه فرقه متفرق مى شود.) گذشت .
در تفسير عياشى از ابى بصير از ابى عبدالله (عليه السلام ) روايت شده كه دربارهآيه مورد بحث فرمود: على (عليه السلام ) اين آيه را (فارقوا دينهم ) قرائت مىفرمود.
مؤ لف : قرائتى را كه از آنجناب نقل شد بعضى از عامه و از جمله آنان سيوطى نيز بهطرق خود از آنجناب نقل كرده اند.
و در تفسير برهان از برقى از پدرش از نضر از يحيى حلبى از ابن مسكان از رزارهروايت شده كه گفت : در خدمت امام صادق (عليه السلام ) نشسته بودم شخصى از آنجناب ازآيه (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها) سؤال كرد، و عرض كرد اين آيه شامل كسانى كه با اين امر (ولايتاهل بيت عليهم السلام ) آشنايى ندارند مى شود يا نه ؟ حضرت فرمود: اين آيه تنها راجعبه مؤ منين است . عرض ‍ كردم : خدايت اصلاح كند چه مى فرمايد درباره كسى كه نماز مىخواند، روزه مى گيرد، از محرمات اجتناب مى ورزد و ورع خوبى دارد و از ناصبى ها هم كهدشمن شما خاندانند نيست و ليكن شما را نمى شناسند؟ فرمود: خداوند ايشان را به رحمتخود داخل بهشت مى سازد.
مؤ لف : اين روايت دلالت مى كند بر اينكه اجر اخروى به مقدار معرفت اشخاص است و اينمعنا در روايات شيعه و سنى وارد شده ، البته روايات بسيارى از طريق شيعه و سنىبر طبق مضمون (من جاء بالحسنة فله عشر امثالها) وارد شده ، و مفسرين دو طايفه آن رادر ذيل اين آيه نقل كرده اند، و ليكن چون روايات مذكور مربوط به تشخيص روزه و نمازو امثال آن است لذا ما از ايراد آن در اينجا خوددارى نموديم .
تفسير الميزان ص 542.
آيات 165-161 سوره انعام .


قل اننى هدينى ربى الى صراط مستقيم (161) دينا قيما ملة ابراهيم حنيفا و ما كان منالمشركين (162) قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له وبذلك امرت و انا اول المسلمين (163) قل اغير الله ابغى ربا و هو ربكل شى ء و لا تكسب كل نفس الا عليها و لا تزر وازرة و زر اخرى ثم الى ربكم مرجعكمفينبئكم بما كنتم فيه تختلفون (164) و هو الذى جعلكم خلائف الارض و رفع بعضكمفوق بعض درجات ليبلوكم فيما اتيكم ان ربك سريع العقاب و انه لغفور رحيم(165).



ترجمه آيات
بگو همانا پروردگارم مرا به راهى راست رهنمايى كرد.(161)
دينى قائم به امر بندگان ، ملت ابراهيم كه به حق گراينده بود و از مشركين نبود.(162)
بگو به درستى كه نماز و عبادت و زندگى و مرگ من از آن پروردگار جهانيان است ،شريكى ندارد، و من بدين كار ماءمورم و اولين مسلم مى باشم . (163)
بگو آيا به جز خدا پروردگارى بجويم با اينكه پروردگار هر چيزى است و هيچ نفسىاز شما كار (زشتى ) نمى كند مگر به زبان خود و هيچ حاملى بار (گناه ) ديگرى رابرنمى دارد، سپس بازگشت شما به سوى پروردگارتان است و به شما خبر نمى دهددر آنچه اختلاف داشتيد. (164)
او است كسى كه شما را خليفه هاى زمين قرار داد و برخى را به درجاتى بر بعض ديگربرترى داد تا شما را در آنچه به شما داده آزمون كند، پروردگارت كيفر كردار را بهزودى مى دهد و همو آموزگار مهربان است . (165)
ترجمه الميزان : ص 543.
بيان آيات
اين آيات آخر سوره است و مشتمل است بر هدفى كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) در دعوت اين سوره داشته و اينكه به آنچه دعوت مىكرده عامل نيز بوده و نيز مشتمل است بر خلاصه دلايلى كه در اين سوره عليه عقيده شركاقامه شده است .
(قل اننى هدينى ربى الى صراط مستقيم ...).
كلمه (قيم ) - بكسر قاف و فتح ياء - مخفف قيام است ، و توصيف دين به آن براىمبالغه در اين است كه دين بر مصالح بندگان قيام دارد، بعضى هم گفته اند: اين كلمهبه معناى قيم و سرپرست امر است .
در اين آيه خداى تعالى پيغمبر گرامى خود را دستور مى دهد كه به مردم بگويد:پروردگارش او را به هدايت الهى خود به سوى صراط مستقيم و آن راه روشنى كه قيمبر سالكان خويش است ، و تخلف و اختلاف در آن راه ندارد دينى كه - چون مبنى برفطرت است - به بهترين وجهى قائم به مصالح دنيا و آخرت انسانى است هدايتفرموده ، همچنانكه ابراهيم را به آن دين حنيف و يا به عبارت ديگر آن دينى كه ازانحراف شرك به سوى اعتدال توحيد متمايل است هدايت فرمود. آرى ، ابراهيم هم ازمشركان نبود. توضيح اين معانى در خلال تفسير آيات اين سوره گذشت .
(قل ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله رب العالمين لا شريك له و بذلك امرت وانا اول المسلمين ).
كلمه (نسك ) به معناى مطلق عبادت است ، و ليكن بيشتر در ذبح و يا قربانيى كهمنظور تقرب به درگاه خداى سبحان ذبح مى شوداستعمال شده است .
در اين آيه شريفه خداى تعالى براى بار دومرسول گرامى خود را دستور مى دهد كه به مردم بگويد: او خودش به آنچه كه خداوندبه سوى آن هدايتش كرده عمل مى كند. و منظور از اين اعلام اين است كهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) از تهمت دورتر شده و مردم بهتر دين او را تلقى بهقبول كنند، چون يكى از نشانه هاى راستگويى اين است كه گوينده به گفته هاى خودعمل نموده و گفتارش ‍ با كردارش مطابقت داشته باشد، لذا مى فرمايد: به مردم بگو كهمن نماز و تمامى عبادات و زندگيم و جميع شؤ ون آن ازقبيل اعمال ، اوصاف ، فعل ها و ترك ها كه مربوط به من است ،
تفسير الميزان ص 544.
و همچنين مرگم را با هر چه كه از امور آن مربوط به من است - و آن امور پس از مرگ استكه از زندگى دنيا سرچشمه مى گيرد چنانكهرسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرموده : (آنچنانكه زندگى مى كنيد خواهيد مرد)- همه را براى خددا قرار دادم ، بدون اينكه كسى را در آن ها شريك او بدانم . و خلاصهمن در جميع شؤ ون حيات و مماتم بنده اى هستم تنها براى خدا، و روى خود را تنها متوجه اونمودم . چيزى را قصد نمى كنم و از چيزى روى گردان نيستم مگر براى او، در مسيرزندگيم قدمى برنمى دارم و به سوى مرگ قدم نمى گذارم مگر براى او، چون اوپروردگار همه عالميان و مالك همه و مدبر همه است .
من به اين نحو از عبوديت ماءمور شده ام ، و اولين كسى كه تسليم خواسته او شود، و آنعبوديت به تمام معنا را از هر باب و هر جهتى كه او خواستهقبول نمايد، خودم هستم .
از اينجا معلوم مى شود كه منظور از جمله (ان صلاتى و نسكى و محياى و مماتى لله ).اين است كه آنجناب اخلاص بندگى خود را در نماز و عبادات ديگر و زندگى و مرگ اظهاركند، و يا اين است كه در همه اين چهار چيز انشاء (عقد قلب ) نمايد نه اينكه دو امر اولى رابا اخلاص بجاى آورد و در دو امر اخير اعتقاد كند كه دست خدا است .دليل گفته ما جمله (و بذلك امرت ) است كه به يك لسان امر مى كند همه آن امور رابراى خداى سبحان قرار بدهد به اين معنا كه در آن دو اخلاص داشته باشد و زندگى ومرگ را براى خدا قرار بدهد يعنى معتقد باشد كه زندگى و مرگش در دست او است ، ازجمله مذكور چنين چيزى برنمى آيد مگر با تكلف و زحمت .
مقصود از اينكه رسول الله صلى عليه و آله (اول المسلمين ) مى باشد.
جمله (و انا اول المسلمين ) دلالت دارد بر اينكه مقصود از(اول )، اولويت به حسب درجه است نه اولويت به حسب زمان ، زيراقبل از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) نيز مسلمانى بودند، به شهادت حكايتى كهقرآن كريم از قول نوح نموده كه گفت : (و امرت ان اكون من المسلمين ) و همچنين ازقول ابراهيم كه گفت : (اسلمت لرب العالمين ) و ازقول او و فرزندش كه گفتند: (ربنا و اجعلنا مسلمين لك ) و نيز درباره لوط فرموده :(فما وجدنا فيها غير بيت من المسلمين ) و از مكه كشور سبا حكايت كرده كه گفت : (واوتينا العلم من قبلها و كنا مسلمين ) البته اين در صورتى است كه مقصود ملكه سبا،اسلام براى خدا باشد و نيز گفت : (و اسلمت مع سليمن لله رب العالمين ). و در قرآنكريم احدى به وصف : (اول المسلمين ) توصيف نشده ، تنهارسول خدا (صلى الله عليه و آله ) است كه در آيه مورد بحث و همچنين در آيه(قل انى امرت ان اعبد الله مخلصا له الدين و امرت لان اكوناول المسلمين ) اول المسلمين خوانده شد.
بعضى گفته اند: مقصود اين است كه آنجناب اول مسلمان از اين امت است ، زيرا اگر مراداسلام در همه قرون بوده باشد اولين مسلمان ابراهيمخليل (عليه السلام ) است ، و سايرين تابع او هستند. ليكن اين حرف صحيح نيست ، زيرااسلام در آيه شريفه مقيد به اسلام اين امت نشده ، پس وجهى براى تقيد آن نيست . و امااينكه گفت : اولين مسلمان ابراهيم بود، جوابش آيات گذشته است كه پيغمبرانقبل از ابراهيم را هم مسلمان معرفى مى كرد. و اما آيه (و من ذريتنا امة مسلمة لك ) و آيه(ملة ابيكم ابراهيم هو سميكم المسلمين ) هيچ كدام دلالتى بر ادعاى مذبور ندارد
(قل اغير الله ابغى ربا و هو ربّ كلّ شى ء...)
اين آيه و آيه بعدش مشتملند بر سه حجت كه در حقيقت جامع همه حجت هايى است كه در اينسوره بر مساءله توحيد اقامه شده است . اين حجت ها عبارت است ازاستدلال به آغاز آفرينش و استدلال به انجام آن واستدلال به حال انسان كه بين آن آغاز و اين انجام زندگى مى كند، و به عبارت ديگراستدلال به نشاءه دنيا و قبل از آن و بعد از آن .استدلال از طريق آغاز آفرينش را جمله (اغير الله ابغى ربعا و هو ربكل شى ء)متعرض آن است ؛ چون وقتى خداى تعالى رب هر چيزى باشد قهرا تمامىموجودات مربوب او خواهند بود، و غير او على الاطلاق رب ديگرى كه صالح براىپرستش باشد نيست .
و استدلال از طريق انجام آفرينش و بازگشت آن را جمله (و لا تكسبكل نفس الا عليها)متعرض است كه مفادش اين است كه بطور كلى اشخاص هيچعمل زشتى نمى كنند مگر اينكه خود صاحبان عمل ، وزر ووبال آن را به دوش خود خواهند كشيد، و هيچ كس وزر ديگرى را به دوش نمى كشد و اينآثار سوء همچنان باقى باقى است تا روزى كه خلائق به سوى پرودگار خودبازگشت كنند، و پروردگار با كشف حقايق اعمال بندگان جزاى آنان را بدهد. مسلما وقتىمفرى از اين جزا نباشد، و مالك روز جزا خداى تعالى باشد پس قهرا تنها او متعين براىپرستش است نه ديگران كه مالك چيزى نيستند.
و استدلال از طريق نشاءه دنيا را جمله (و هو الذى جعلكم خلائف ...) متعرض است ، وحاصلش اين است كه اين نظام عجيبى كه در زندگى دنيوى شما حكومت مى كند، و اساس آنمساءله خلافت نسل شما بشر در زمين و اختلاف شؤ ون شما به بزرگى و كوچكى ، ضعفو قدرت ، ذكوريت و انوثيت ، غنا و فقر، رياست و مرؤ وسيت و علم وجهل و غير آن است گرچه نظامى است اعتبارى و قراردادى و ليكن بهدنبال تكوين پيدايش يافته و به آن منتهى مى شود، پس در حقيقت به وجود آورنده ايننظام هم خداى تعالى است ، و منظورش از به وجود آوردن آن امتحان و تربيت شما است ،پس هم او رب و پرورش دهنده شما است ، و آن كسى كه سعادت شما را تدبير مى كند وفرمانبران را به سعادت مقدرشان رسانيده ستمگران را وا مى گذارد.
از آنچه گذشت معلوم شد كه مجموع دو جمله (و لا تكسبكل نفس الاّ عليها و لا تزو وازرة وزر اخرى ) يك معنا را افاده مى كنند، و آن اين است كه :هركس هر چه مى كند مانند سايه اى به دنبالش هست ؛ و از او به ديگرى تجاوز نمىكنند، و اين مفاد آيه (كل نفس بما كسبت رهينه ) است كه مى فرمايد هر كس گروگانعملى است كه كرده .
(و هو الذى جعلكم خلائف الارض ...)
(خلائف ) جمع (خليفه ) است . و معناى آيه اين است كه : او كسى است كه بعضى ازشما را جانشين بعضى ديگر نموده و نسلى از شما پس از نسلى در زمين بوجود مى آورد. ويا معنايش اين است كه : شما را در زمين خليفه خود قرار داده ، و معناى (خليفه ) درتفسير آيه (انى جاعل فى الارض خليفة ) در جلداول اين كتاب گذشت ، و معناى آيه مورد بحث از بيانى كه گذشت روشن مى شود. نكته اىكه باقى مانده اين است كه خداوند اين سوره را با ذكر رحمت و مغفرت خود ختم فرمودهاست .
بحث روايتى
پيرامون اسلام خالص و آيه (درجات فوقها بعض )...
در كافى به سند خود از ابن مسكان از امام صادق عليه السلام روايت كرده كه در معناى :(حنيفا مسلما)فرموه : يعنى خالصا مخلصا و بدون اينكه چيزى از بت پرستى در آنمخلوط باشد .
مؤ لف : اين روايت را صاحب تفسير برهان از برقىنقل كرده و وى به سند خود از ابن مسكان از امام صادق عليه السلام روايت كرده است ، بااين تفاوت كه در اينجا بعد از خالصا مخلصا مى گويد: (لا يشوبه شى ء چيزى بهآن مخلوط نيست ) و اين در حقيقت بيان مراد است نه تفسير به معنا .
و در تفسير عياشى از ابى بصير از ابى عبدالله عليه السلام روايت كرده كه درذيل جمله (و رفع بعضكم فوق بعض درجات )فرموده : اينكه خداى تعالى در اينجادرجات را متعدد گرفته و فرموده :(درجات بعضها فوق بعض ) و نفرموده : (درجة)براى اين است كه بفهماند مردم از نظر عمل همه در يك درجه نيستند.
مؤ لف : اين روايت آيه شريفه را نقل به معنا كرده و عبارت (درجات بعضها فوق بعض)از خود امام است ، و گرنه آيه شريفه مورد بحث (و رفع بعضكم فوق بعض درجات)آمده است همچنانكه در جاى ديگر (و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات )آمده ، واحتمال مى رود كه اين روايت در تفسير آيه (هم درجات عندالله )وارد شده ، مرحومعياشى و يا ابى بصير اشتباها آن را در تفسير آيه مورد بحث ايراد كرده اند؛ چون جمله(كه بفهماند مردم از نظر اعمال همه در يك درحه نيستند )بر آيه مورد بحث منطبق نيست .والحمد لله رب العالمين

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation