بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 6, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

سوره مائده ، آيات 111 و 110


اذ قال الله يعيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على ولدتك اذ ايدتك بروح القدس تكلمالناس فى المهد و كهلا و اذ علمتك الكتاب و الحكمه و التورئه والانجيل و اذ تخلق من الطين كهيه الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى و تبرىالاكمه و الابرص ‍ باذنى و اذ تخرج الموتى باذنى و اذكففت بنىاسرءيل عنك اذ جئتهم بالبينت فقال الذين كفروا منهم ان هذا الا سحر مبين (110) و اذ اوحيتالى الحوارين ان امنوا بى و برسولى قالوا امنا و اشهد باننا مسلمون (111)



ترجمه آيات
به ياد آور روزى را كه خداوند به عيسى بن مريم گفت : ياد كن نعمتى را كه بر تو ومادرت ارزانى داشتم زمانى كه من تو را به روح القدس تاييد كردم ، و توانستى درگهواره و نيز در بزرگى با مردم تكلم كنى و زمانى كه كتاب و حكمت ، و تورات وانجيل تعليمت دادم ، زمانى كه مجسمه اى از گل به صورت مرغى ميساختى و در آن مىدميدى و به اذن من طير مى شد و به پواز در مى آمد، و كور مادر زاد و بيمار به مرضبرص را به اذن من شفا مى دادى و مردگان را به اذن من زنده و از گور بيرون مى كردى، بياد آور روزگارى را كه من تو را از شر بنىاسرائيل حفظ كردم ، همان بنى اسرائيلى كه وقتى برايشان معجره و بينه مى آوردىكفارشان مى گفتند اين نيست مگر سحرى آشكار. (.11)
و بياد آور، روزى را كه بر دل حواريين الهام كردم كه به من و فرستاده ام عيسى بن مريمايمان بياوريد، گفتند ايمان آورديم و شاهد باش ‍ كه ما مسلمانيم .(111)
بيان آيات
اين دو آيه و همچنين آيات بعدى كه داستان نزول مائده را حكايت مى كند، و نيز آيات بعداز آن كه متضمن خبرى است از خداوند به عيسى بن مريم (عليهماالسلام ) به اينكه بزودىخداوند از او از اينكه چرا نصارا او و مادرش را براى خود دو معبود اتخاذ كردند بازخواست مى كند همگى با غرضى كه افتتاح اين سوره به منظور ايفاى آن بوده مرتبطهستند. و آن غرض دعوت به وفاى به عهد و شكر نعمت و تحذير از عهدشكنى و كفراننعمت هاى الهى است ، همين مطالب است كه آخر سوره را بااول آن مربوط ساخته و وحدت سياق را در سراسر سوره حفظ كرده است .
بيان و توضيح آيات مربوط به معجزات عيسى (ع )


اذ قال الله يا عيسى بن مريم ... و اذ تخرج الموتى باذنى ...



اين آيه معجزات باهره اى را كه بدست عيسى بن مريم (عليه السلام ) ظاهر شده مىشمارد، الا اينكه علاوه بر شمردن معجزات بر او و مادرش منت مى گذارد، و اين معجزاتتقريبا با همين الفاظ در سوره آل عمران آنجا كه ملائكه با مريم حديث مى كنند و وى رابه پيدايش عيسى (عليه السلام ) بشارت مى دهند ذكر شده است . در آن سوره مى فرمايد:(و اذ قالت الملائكه يا مريم ان الله يبشرك بكلمه منه اسمه المسيح عيسى ابن مريم -ياد آر آن زمانى را كه فرشتگان گفتند اى مريم به درستى خداوند تو را به پيدايشفرزندى از ناحيه خود بنام عيسى بن مريم بشارت مى دهد) تا آنجا كه مى فرمايد: (ويكلم الناس فى المهد و كهلا - و با مردم در گهواره و در سن كهولت تكلم مى كند)آنگاه پس از چند جمله مى فرمايد: (و يعلمه الكتاب و الحكمه و التوريه والانجيل و رسولا الى بنى اسرائيل - و او را كتاب و حكمت و تورات وانجيل مى آموزد و در حالى كه فرستاده خدا است به سوى بنىاسرائيل ، (انى قد جئتكم بايه من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيهفيكون طيرا باذن الله و ابرى الاكمه و الابرص و احى الموتى باذن الله - بدرستىكه من معجره اى از طرف پروردگارتان برايتان آورده ام ، من براى شما ازگل مجسمه مرغى مى سازم آنگاه در آن مى دمم پس به اذن خدا مرغ مى شود، و من كور مادرزاد و بيمار برصى را شفا مى دهم ، و مرده را به اذن خدا زنده مى كنم ) تا آخر آيات .
وتامل در سياق اين آيات ادعاى ما را مبنى بر اينكه معجزات مذكور كه بر حسب ظاهر مختصبه حضرت مسيح (عليه السلام ) است ، در حقيقت نعمتهائى است كه خداوند بر او و مادرشهر دو ارزانى داشته است ، مدلل و روشن مى سازد، چنانكه آيات سورهآل عمران هم كه به مريم بشارت مى دهد، به اين معنا اشعار دارد، براى اينكه به نعمتبشارت داده مى شود، پس معلوم مى شود معجزات و موهبت هايى كه از مختصات مسيح (عليهالسلام ) است از قبيل ولادت بدون پدر و تاييد به روح القدس و آفريدن مرغ و شفاىكور مادر زاد و پيسى و زنده كردن مردگان به اذن خدا، همگى براى مريم نيز نعمت وكرامت است ، پس مسيح و مريم هر دو متنعم به اين نعمتهاى الهى هستند، چنانكه خداى تعالىهم آن نعمتها را به هر دو نسبت داده و فرموده : (نعمتى التى انعمت عليك و على والدتك) و آيه (و جعلناها و ابنها آيه للعالمين ) نيز به همين معنى اشاره دارد، زيرا هر دورا يك آيه و معجره شمرده است .
(اذ ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا) ظاهرا همين تاييد به روحالقدس بوده كه مسيح را براى تكلم با مردم در گهواره آماده ساخته است ، نه اينكه آن يككرامت و اين كرامت ديگرى بوده ، و از همين جهت جمله (تكلم الناس فى المهد و كهلا) رابا واو عاطفه از ما قبل جدا نكرد و بدون واو ومتصل به ما قبل ذكر نمود تا بفهماند كه تاييد به روح القدس و حرف زدن در گهوارهيك معجره است ، تكلم مسبب از تاييد و تاييد سبب تكلم است ، و چون اين دو يك معجره است ،در بعضى از موارد قرآن به مساءله تكلم در گهواره اكتفا شده است ، مانند آيه : (يكلمالناس فى المهد و كهلا) كه در ضمن آياتآل عمران گذشت ، و در بعضى از موارد به مساءله تاييد به روح القدس اكتفا شده است ،مانند آيه (و اتينا عيسى بن مريم البينات و ايدناه بروح القدس ).
علاوه بر اينكه اگر مراد از تاييد، مساءله وحى و وساطت روح (ملائكه ) بود اختصاصبه مسيح نداشت ، زيرا ساير انبيا هم اين معجره را داشتند، مضافا بر اينكه سياق خودآيه هم از اينكه مراد از تاييد را وحى بگيريم ابا دارد.
(و اذ علمتك الكتاب و الحكمه و التوريه و الانجيل ) ممكن است از اينكه كتاب و حكمت وتورات و انجيل را يكى كرده و كلمه (اذ) را بر سر هر يك از اين چهار كلمه تكرارننموده ، استفاده شود كه تمامى اين علوم يكباره و بدون تدريج به آن جناب القا شده واو همه آنها را يك امر الهى واحدى تلقى نموده است .
و همچنين جمله (و اذ تخلق من الطين كهيئه الطير فتنفخ فيه فيكون طيرا باذنى و تبرىالاكمه و الابرص باذنى ) از حيث اينكه لفظ (اذ) را تكرار ننموده ، ظهور دارد دراينكه خلقت طير و شفا دادن كور مادر زاد و جذامى همهدنبال هم و بدون فاصله زمانى بوده است ، و اگر هم كلمه (باذنى ) را دردنبال مساءله خلقت طير ذكر نموده و (باذنى ) كه بعدا در آخر جمله ذكر مى كند اكتفاننموده ، براى خاطر عظمت مساءله خلقت و افاضه حيات بوده ، نه اينكه فاصله زمان رابرساند، براى اين عنايت بوده كه در دلهاى شنوندگان خطور نكند كه غير خدا هم مىتواند مستقلا افاضه حيات كند، و اگر خطور هم كند جاى گير نشود (گر چه براى مدتكوتاهى باشد) و خدا داناتر است .
(و اذ تخرج الموتى باذنى ) بيرون كردن مردگان كنايه از زنده كردن آنان است ، ودر اين تعبير عنايت روشنى است ، و آن اينست كه مردگانى را كه مسيح زنده مى كرده ،مردگان مدفون بوده اند، و آن جناب افاضه حيات به آنان مى كرده و براى از سرگرفتن زندگى در دنيا از قبرها بيرون شان مى آورده ، از لفظ (الموتى - مردگان) استفاده مى شود كه اين مرده زنده كردن مكرر اتفاق افتاده است ، در اين آيات مباحثديگرى هست كه سابقا در تفسير سوره آل عمران گذشت ، به آنجا مراجعه بشود.


و اذ كففت بنى اسرائيل عنك ...



اين جمله دلالت دارد بر اينكه بنى اسرائيل بناى آزار وى را داشته اند، و خداوند او را ازشرشان نگهدارى مى نموده .
بنابراين اين آيه با جمله اى كه خداوند در سورهآل عمران در ضمن داستانهاى مسيح ذكر كرده و فرموده : (و مكروا و مكر الله و الله خيرالماكرين ) منطبق مى شود.


و اذ اوحيت الى الحواريين ...



اين آيه نيز منطبق است با آيات سوره آل عمران كه مى فرمايد: (فلما احس عيسى منهمالكفر قال من انصارى الى الله قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانامسلمون ) از اين جا معلوم مى شود اين ايمانى كه خداوند در آيه مورد بحث (و اذ اوحيتالى الحواريين ان امنوا بى و برسولى قالوا آمنا...) ذكر نموده ،
غير ايمانى است كه آنها از اول به مسيح آوردند، و به نبوتش اقرار كردند، براى اينكهظاهر آيه سوره آل عمران كه مى گويد: (فلما احس عيسى منهم الكفر) اين است كه ايناحساس در اواخر ايام دعوت او بوده ، در ايامى بوده كه حواريين كه در حقيقت سابقين وطبقه اول از مؤ منين به عيسى بودند ملازم و همراهش بوده اند، علاوه بر اينكه ظاهر آيه(قال من انصارى الى الله قال الحواريون نحن انصار الله آمنا بالله و اشهد بانامسلمون ) اين است كه اين دعوت براى ميثاق گرفتن بر يارى دين خدا بوده ، نه براىاصل ايمان به خدا، و لذا آيه شريفه با جمله (و اشهد بانا مسلمون ) كه اعلام تسليمدر برابر امر خدا به اقامه دعوت و تحمل مشقت در راه او است ختم شده است ، و معلوم استكه طبعا اين تسليم و تحمل زحمت بعد از اصل ايمان است ، پس معلوم شد كه مراد از اينكهفرمود: (و اذ اوحيت الى الحواريين ...) قضيه عهد و پيمان گرفتن از حواريين است ، ودر آيه بحث هاى ديگرى هست كه ما آن ابحاث را در سورهآل عمران گذرانديم .
بحث روايتى
(چند روايت درباره معجزات حضرت مسيح (ع ))
مرحوم صدوق در كتاب معانى الاخبار به سند خود از ابى يعقوب بغدادىنقل مى كند كه گفت ابن سكيت خدمت امام صادق (عليه السلام ) عرض كرد: از چه رو خداوندبه موسى بن عمران يد بيضا، عصا و آلت سحر داد، و به حضرت عيسى آلت پزشكى وطبابت ، و به رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كلام و سخنورى ؟
حضرت فرمود به درستى خداى تعالى موسى را در زمانى مبعوث كرد كه اغلب مردمآنروز بيشتر كارشان سحر بود، و لذا موسى از طرف خداى تعالى بسوى ايشان مبعوثشد و كارهايى انجام مى داد كه مردم با همه تخصص و قدرتى كه در سحر داشتند ازانجام مثل آن عاجز بودند، قهرا سحرهاشان باطل و حجت موسى بر ايشان اثبات شد، وخداى تعالى عيسى را در زمانى مبعوث نمود كه بيشتر مردم به امراض گوناگون و آفتهاى عضوى مبتلا و بسيار به طبيبى كه شفاى شان دهد نيازمند بودند، لذا عيسى (عليهالسلام ) معجره اش چيزى بود كه خود مردم از آن بهره اى نداشته و خداوند او را در اين راهآنقدر قدرت داد كه مى توانست مردگان را زنده نمايد و كورهاى مادر زاد و مبتلايان بهپيسى را شفا دهد، و بدين وسيله حجتش را بر مردم اثبات نمايد، و خداى تعالى محمد(صلى الله عليه و آله ) را در زمانى مبعوث نمود كه كار عمده و تخصصى مردم سخنرانىو خطبه خوانى و سرائيدن اشعار بوده ، لذارسول الله (صلى الله عليه و آله )
به كتاب و موعظه و حكمتى مبعوث شد كه گفتار آنان راباطل نموده و حجتش را بر آنان اثبات كرد.
ابن سكيت عرض كرد: من كه تاكنون كسى را مانند تو نديدم ، بفرمائيد ببينم امروز حجتخدا چيست ؟ فرمود عقل است كه با آن راست گويان و دروغ پردازان به خدا تشخيص داده مىشوند، آن يكى تصديق و اين ديگرى تكذيب مى گردد، ابن سكيت گفت به خدا قسم جوابمن همين بود كه تو دادى .
و در كافى است كه محمد بن يحيى از احمد بن محمد از حسن بن محبوب از ابى جميله از ابانبن تغلب و غير او از ابى عبدالله (عليه السلام )نقل مى كند كه شخصى از آن جناب پرسيد: آيا عيسى بن مريم كسى را بعد از مردنش زندهكرده ، به طورى كه عمرى را براى مدتى از سر گرفته باشد و مانند سايرين غذاخورده و بچه دار شده باشد؟
حضرت فرمود: آرى عيسى (عليه السلام ) رفيقى داشت كه در راه خدا با او برادرى مىكرد و همواره عيسى به سراغش مى رفت و در سرايشرحل اقامت مى انداخت . وقتى عيسى مدتى از او غايب شد، پس از مراجعت از سمت اقامتگاهرفيقش عبور كرد تا سلامى به او بدهد دق الباب كرد مادرش بيرون آمد، عيسى از اوحال برادر پرسيد، پير زن عرض كرد: يا رسول الله ! برادرت به رحمت ايزدىپيوست ، فرمود ميل دارى بار ديگر او را ببينى عرض كرد آرى ، فرمود فردا مى آيم وبه اذن خدا او را برايت زنده مى كنم ، چون صبح شد عيسى نزد آن زن آمد و گفت با من بياتا بر سر مزار رفيقم برويم ، عيسى (عليه السلام ) وقتى بر سر مزار او رسيد ايستادو دست به دعا بلند نمود، چيزى نگذشت كه قبر شكافته شد و فرزند آن زن در حالى كهزنده شده بود بيرون آمد، وقتى چشم مادر به او و چشم او به مادر افتاد هر دو به گريهدر آمدند، عيسى (عليه السلام ) به حال آن دو رقت نمود و گفت :ميل دارى بامادرت در دنيا بمانى ؟ عرض ‍ كرد: آيا با رزق و خوراك و عمر يا بدونخوراك و رزق و مدت ؟ فرمود بلكه با رزق و مدت بيستسال كه در آن مدت ازدواج بكنى و فرزند دار شوى . عرض كرد: اگر چنين است آرى مايلم، حضرت او را به مادرش سپرد و رفت و آن جوان همانطورى كه مسيح وعده داده بود بيستسال ديگر زندگى نمود و فرزنددار شد.
در تفسير عياشى از محمد بن يوسف صنعانى از پدرش روايت كرده كه گفت : از حضرتابى جعفر پرسيدم از معنى (اذ اوحيت الى الحواريين ) كه مگر به حواريين هم وحى مىشده ؟ فرمود وحى در اينجا به معنى الهام
مؤ لف : در قرآن در بسيارى از موارد وحى به جاى الهاماستعمال شده يكى آنجا كه مى فرمايد: (و اوحينا الى ام موسى ان ارضعيه ) يكى ديگرآيه (و اوحى ربك الى النحل ان اتخذى من الجبال بيوتا) و نيز آيه (بان ربك اوحىلها) مى باشد.
سوره مائده ، آيات 115 - 112


اذ قال الحواريون ياعيسى ابن مريم هل يستطيع ربك انينزل علينا مائده من السماء قال اتقوا الله ان كنتم مؤ منين (112) قالوا نريد انناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين (113)قال عيسى ابن مريم اللهم ربنا انزل علينا مائده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرناو آيه منك و ارزقنا و انت خير الرازقين (114)قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا منالعالمين (115)



ترجمه آيات
به ياد آر زمانى كه حواريين عيسى به وى گفتند اى عيسى بن مريم آيا پروردگار توتوانائى دارد مائده اى از آسمان بر ما نازل كند؟ گفت بپرهيزى از خدا اگر دارنده ايمانيد(112).
دگفتند مى خواهيم از آن مائده بخوريم تا قلبهايمان مطمئن شود و بدانيم كه تو ما را درايمانمان تصديق كرده اى و بر آن ما از گواهان باشيم (113).
عيسى بن مريم گفت بار الها! اى پروردگار مانازل فرما بر ما مائده اى از آسمان تا براى ما و پيروان كنونى و آينده ما عيد، و خودمعجره اى از ناحيه تو باشد، پروردگارا روزيمان كن كه تو بهترين روزى دهندگانى(114).
خداى متعال فرمود: من بزودى آن مائده اى را كه خواستىنازل خواهم كرد، ولى اگر بعد از آن باز هم كسى كفر بورزد بايد بداند كه بهراستى او را عذابى مى كنم كه احدى از عالميان را به چنان عذاب دچار نمى كنم (115)
بيان آيات
رد سخن بعضى كه گفته اند مائده نازل نشده ، و بيان عدم انطباق داستان مائدهقرآنبا داستان نان و ماهى در انجى يوحنا
اين آيات ، داستان نزول مائده را بر مسيح و يارانش ياد آورى مى كند، گر چه تصريحندارد به اينكه چنين مائده اى نازل شده ، ليكن از اينكه آيه آخرىمشتمل است بر وعده قطعى و بدون قيد به اينكهنازل خواهد كرد، و از اينكه خداى متعال همانطورى كه خودش ‍ خود را وصف كرده ، تخلفدر وعده نمى كند، استفاده مى شود كه چنين مائده اىنازل كرده است ، و اينكه بعضى گفته اند: حواريين بعد از اينكه آن تهديد شديد را ازخداوند نسبت به كسى كه بعد از اين معجره كفر بورزد شنيدند حرف خود را از عيسى پس ‍گرفتند، گفتارى است كه از قرآن و احاديث دليلقابل اعتمادى بر آن يافت نمى شود، اين سخن از عده اى از مفسرين از آن جمله مجاهد و حسننقل شده است و دليلى بر گفتار خود نياورده اند، و اگر هم كسى بگويد گفتار مجاهد وحسن خود به منزله روايت است و روايت موقوفه خواهد بود، علاوه بر اينكه معارضند باروايات ديگرى كه دلالت بر نزول مائده دارند، بر فرض اينكه اگر گفتار اينان بهمنزله روايت هم باشد تازه خبر واحدى بيش نيست ، و در جاى خود مسلم است كه خبر واحد درغير احكام حجت نيست .
پس به گفته اينان نمى توان استناد جست به اينكه چنين مائده اىنازل نشده ، و چه بسا استدلال شود بر نازل نشدن مائده به اينكه اگر چنين چيزى بودنصارا خبر دار مى شدند و در كتبشان اثرى از آن ديده مى شد، چون داعى آنها بر حفظشعائر و مقدسات دينيشان زياد بوده ، كما اينكه عشاى ربانى را به سيره مستمره دستبه دست گردانيده و تاكنون حفظ كرده اند و از داستان مائده در كلمات خود آنها و نه دركتابهاى مقدسشان اثرى ديده نمى شود. اين استدلال نيز صحيح نيست ، براى اينكه اگركسى خبره در تاريخ و مطلع از مساءله شيوع نصرانيت و ظهورانجيل ها باشد، به امثال اين حرفها اعتنايى نمى كند. زيرا نه كتابهاى مقدس نصارا بهطور تواتر به زمان مسيح مستند مى شود و نه اين نصرانيت فعلى به زمان آن جنابمتصل مى گردد، بلى البته اين هست كه در بعضى ازانجيل ها اين معنا ديده مى شود كه مسيح (عليه السلام ) شاگردان خود و جماعتى از مردم رابه نان و ماهى مختصرى بطور اعجاز اطعام كرده ، ليكن اين حكايت با داستانى كه قرآنراجع به مائده دارد در هيچيك از خصوصيات تطبيق نمى شود، درانجيل يوحنا، اصحاح ششم داستان نان و ماهى را چنيننقل مى كند:
1 - بعد از آن مسيح گذشت به پل درياى جليل (و آن درياى طبريه است ) 2 - جمعكثيرى هم به دنبالش رفتند، چون معجزاتى را كه در خصوص بيماران انجام مى داد از اوديده بودند
3 - مسيح بر فراز كوهى صعود نمود و با شاگردانش در آنجا نشست 4 - و اين داستاندر ايامى بود كه عيد فصح يهود (روزى كه يهود از مصر بيرون شدند) نزديك بود 5 -مسيح چشم انداخت و ديد كه جمع كثيرى به سويش مى آيند، رو به فيلبس كرد و گفت : ازكجا نانى تهيه كنيم كه اين جمعيت بخورند؟ 6 - اين را براى اين گفت كه فيلبس رابيازمايد، براى اينكه مسيح مى دانست كه وى تصميم چه عملى را گرفته 7 - فيلبسپاسخش داد با دويست دينار هم نمى توان اين جمعيت را نان داد و لو اينكه سير هم نشوند وهر كدام جز مختصرى نخورند 8 - يكى از شاگردانش كه همان اندراوس برادر سمعانبطرس بود گفت 9 - در اينجا جوانى است كه همراهش ‍ پنج گرده نان جو و دو عدد ماهىهست ، و ليكن اين غذاى مختصر كجا كفاف اين همه جمعيت را مى دهد 10 - مسيح گفت بگوئيدمردم تكيه كنند، اتفاقا در آن مكان علف سبز فراوان بود، مردم كه عده شان به پنج هزارنفر بالغ مى شد همه تكيه دادند 11 - مسيح نان ها را گرفت و شكر گذاشت آنگاه آنهارا در بين شاگردان خود تقسيم نمود، شاگردان اين نان ها را به مردمى كه تكيه دادهبودند دادند، و همچنين دو عدد ماهى را تقسيم كرد و هر كسى هر چه خواست گرفت 12 -پس از آنكه همه سير شدند مسيح به شاگردانش گفت پاره نان ها را جمع كنيد تا چيزىاز آن ضايع نشود 13 - پس آنها را جمع كردند و دوازدهزنبيل را از آن پاره هائى كه از پنج گرده نان زياد آمده بود پر كردند 14 - وقتى مردماين معجره را از مسيح ديدند، گفتند اين مرد در حقيق همان پيغمبرى است كه بنا بود به عالمبيايد 15 - و اما مسيح چون دانست كه آنها بنا دارند بيايند و او را ببرند و بهپادشاهى خود منصوبش كنند، از آنجا هم برگشت و به تنهايى بر فراز كوه رفت .
اين بود داستان نان و ماهى كه انجيل يوحنا آنرانقل كرده ، و همان طورى كه مى بينيد با داستان مائده قرآن مطابقت ندارد، و به هرحال دقت در داستان مائده و سياق آيات قرآن كه متضمننقل آن است انسان را به يك بحث ديگرى راهنمايى مى كند، زيرا سؤ الى كه دراول اين آيات از قدرت خداى تعالى شده به ظاهرش سؤ الى است خالى از ادبى كهرعايتش در حق خداى تعالى واجب است ، آخر اين آيات هم منتهى مى شود به اينكه خداىتعالى كسى را كه به اين آيات كفر بورزد تهديد به عذابى كرده كه نظيرش درخصوص ‍ هيچيك از معجزات مخصوص به انبيا و معجزاتى كه امت ها از پيغمبران خودمطالبه كرده اند، از قبيل درخواستهاى قوم نوح و هود و صالح و شعيب و موسى و محمد(صلى الله عليه و آله ) ديده نشده است .
از دقت در صدر و ذيل آيه اين سؤ ال پيش مى آيد كه حواريون به چه جرمى مستحق چنينكيفر باشند، كيفرى كه نظيرى براى آن نباشد ؟ اگر بگويى از جهت سؤال كه خارج از ادب و نزاكت شان بوده ، زيرا تعبيرشان تعبير كسى است كه در قدرتخداى سبحان شك داشته باشد.
در جواب مى گوييم سوالات امت هاى سابق بر امت مسيح و همچنين رفتار سركشان قومرسول الله (صلى الله عليه و آله ) و رفتار يهودى هاى معاصر آن جناب خيلى بدتر وبه مقام پروردگار اهانت آميزتر بود، بلكه آنان انبياء خود را مسخره و استهزاء مىكردند، تا چه رسد به بى ادبى در كلام .
و اگر بگويى براى اين بوده كه حواريين قبل از اين سؤال ايمان آورده بودند و در اين صورت صحيح است كه تهديد شوند به اينكه اگر بعداز ايمان و نزول مائده و مشاهده اين معجره باهره باز هم كفر بورزند مستحق چنين عذابشديد هستند.
در جواب مى گوييم : گر چه كفر اينطورى طغيان بزرگى است ، ليكن باز هم اختصاصبه حواريين نداشته و عمل بيسابقه نيست ، زيرا در ساير امت ها نيز از اينقبيل طغيانها زياد بوده و هيچيك از آنان حتى كسانى كه بعد از رسيدن به مقام قرب حق ومشاهده آيات خداوندى مرتد شدند به چنين وعيدى مواجه نشدند، مانند آن شخصى كه خداىتعالى درباره اش فرمود: (و اتل عليهم نبا الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعهالشيطان فكان من الغاوين ) چيزى كه در اين مقام ممكن است گفته شود اين است كه اينقضيه از جهت سؤ الى كه در صدر آن است به معناى مخصوصى از ساير معجزات انبيا،كه در قبال درخواست امت هاى خود و يا ضرورت هاى ديگرى اقامه كرده اند متمايز مى شود.
ذكر انواع معجزات انبياء (ع ) و خصوصيت معجزه مائده
توضيح اينكه معجزاتى كه كلام الله مجيد از آنها ياد كرده چند قسم است : يكى معجزاتىكه پروردگار در همان اوان بعثت انبياء به آنان داده تا مويد و حجت بر نبوت يارسالتشان باشد، مانند يد بيضا و عصايى كه به موسى (عليه السلام ) داد، و زندهكردن مردگان و خلقت طير و شفاى كور مادر زاد و پيسى ، كه به عيسى (عليه السلام )ارزانى داشت ، و قرآنى كه به رسول الله (صلى الله عليه و آله )نازل فرمود. و اين نوع معجزات را به خاطر دعوت انبيا و اتمام حجت شان بر كفار،خداوند به آنان داده است تا اگر كسى زير بار نرفت و گمراه شد حجت بر او تمامباشد و آن كس هم كه پذيرفت و به نور ايمان زندگى يافت با حجت و بينه زنده شدهباشد.
قسم ديگر، معجزاتى است كه كفار، انبياى خود را به ارائه آن تكليف كرده اند، مانندناقه صالح و امثال آن و از همين قسم است عذابهاى مخوفى كه انبيا در دعوت خوداستعمال كرده اند، مانند ملخ ، شپش و قورباغه و غير اينها از عذابهاى هفتگانه اى كهموسى (عليه السلام ) درباره قوم فرعون بكار برده و نيز مانند طوفان نوح و زلزلهثمود و باد صرصر عاد و غير اينها. و اينگونه معجزات مخصوص معاندينى بوده كهزير بار حق نمى رفتند.
قسم سوم معجزاتى است كه خداوند متعال در مواقعى كه احتياج و ضرورتى ايجاب مىكرده آنرا ارائه ميداده ، مانند منفجر شدن چشمه از شكم سنگ ونزول (من ) و (سلوى ) در بيابان بر بنىاسرائيل و كندن كوه طور از ريشه و نگهداشتنش بر بالاى سر آنان و شكافتن دريا براىنجاتشان از فرعون و ستمگرى هاى او، همه اينها معجزاتى بوده كه به منظورترسانيدن عاصيان و كسانى كه از پذيرفتن حق استنكاف مى ورزيدند يا به منظورتعظيم و تكريم مؤ منين انجام مى شده ، تا شايد كلمه رحمت ، در حقشان تمام شود، گر چهخودشان درخواست نكرده باشند.
و از همين باب است مواعيدى كه خداى تعالى در قرآن كريم مؤ منين را به آنها وعده داده تاكرامتى باشد براى رسول الله (صلى الله عليه و آله )، مانند وعده به فتح مكه وخذلان مشركين از كفار قريش و غلبه روم و غير آن .
اين بود انواع معجزاتى كه در قرآن كريم و در تعليمات الهى از آنها ياد شده ، و امااينكه بعضى از هوسبازان با ديدن معجره باز مطالبه معجره ديگرى كرده اند - و ماآنرا در اين اقسام ذكر نكرديم - براى اين بود كه اينعمل به تعبير قرآن و تعليمات الهى هذيانهائى بوده كه نبايد به آنها اعتنا نمود، مانندمطالبه كردن اهل كتاب از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كه با بودن قرآن دردسترس شان كتاب ديگرى بر ايشان نازل كند و قرآن در اين باره مى فرمايد: (يسئلكاهل الكتاب ان تنزل عليهم كتابا من السماء فقد سالوا موسى اكبر من ذلك فقالوا ارناالله جهره ) تا آنجا كه مى فرمايد: (لكن الله يشهد بماانزل اليك انزله بعلمه و الملائكه يشهدون و كفى بالله شهيدا) و نيز ماننددرخواستيكه مشركين در خصوص نازل كردن
ملائكه و نشان دادن پروردگارشان از رسول الله (صلى الله عليه و آله ) كردند، وخداى تعالى درباره آنان فرموده : (و قال الذين لا يرجون لقائنا لو لاانزل علينا الملائكه او نرى ربنا لقد استكبروا فى انفسهم و عتوا عتوا كبيرا)و نيزفرموده : (و قالوا ما لهذا الرسول ياكل الطعام و يمشى فى الاسواق لو لاانزل اليه ملك فيكون معه نذيرا او يلقى اليه كنز او تكون له جنهياكل منها و قال الظالمون ان تتبعون الا رجلا مسحورا، انظر كيف ضربوا لكالامثال فضلوا فلا يستطيعون سبيلا) و همچنين آيات زياد ديگرى نظير اينها.
و اين بى اعتنائيهاى قرآن همه براى اين است كه غرض از معجره ظهور حق و اتمام حجت استنه چيز ديگر، و معلوم است كه براى ظهور حق و اتمام حجت ، انجام يك معجره كافى است ، وسؤ ال از تكرار آن جز بازيچه گرفتن آيات خدا و لعب با مقام ربوبى و ترديد بىجا، معناى ديگرى ندارد و اين خود بزرگترين طغيان و استكبار است ، و اگر همينعمل زشت از مؤ منين سر بزند معلوم است كه گناهش بيشتر و زشتيش نمودارتر است . مومنبا اينكه ايمان به خدا دارد و خصوصا مومنى كه معجزات و آيات خدا را به چشم خود ديدهآنگاه ايمان آورده است ، چه كار با معجره مجدد ونزول آيات آسمانى دارد؟ و آيا مطالبه معجزات مجدد را با اين فرض جز به اقتراحاتهواپرستان و درخواستشان از شعبده بازان و مرتاضين كه براى سرگرمى و خوشگذرانى شان عجيب و غريب ترين نمايشها را بدهند، مى توان تشبيه نمود؟
و بيان وه تهديد شديد حواريون در ((فمن يكفر منكم ...))
و چيزى كه ظاهر آيه (اذ قال الحواريون يا عيسى بن مريمهل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده ) آنرا افاده مى كند اين است كه حواريين از مسيحتقاضاى معجره مخصوصى كرده اند در حالى كه خود از اصحاب و از خواص آن جناببوده اند، و بارها معجزات باهره و كرامات ظاهره اى كه داشت از او ديده بودند. آرى مسيحمبعوث به قوم خود نشد مگر به همان معجزات ، كما اينكه آيه (و رسولا الى بنىاسرائيل انى قد جئتكم بايه من ربكم انى اخلق لكم من الطين كهيئه الطير فانفخ فيهفيكون طيرا باذن الله ...) اين معنا را به خوبى مى رساند، با اينحال چگونه تصور مى شود كسى كه به مسيح ايمان آورده معجزات او را نديده باشد؟
با اينكه مسيح خودش به خودى خود معجره بود، زيرا خداوند او را بدون پدر آفريده ، وبه روح القدس تاييدش نمود، و در نتيجه در گهواره با مردم تكلم مى كرد، همانطورىكه در كهولت مى كرد، و خداوند با معجزات پى در پى روز بروز به كرامتش مى افزودتا آنكه بسوى درگاه خويش صعودش داد، و عاقبت امرش را هم به عجيب ترين معجزاتخاتمه داد، با اين حال درخواست كردن حواريين معجره اى را كه به سليقه خود انتخابكرده بودند (مائده ) بعد از مشاهده آن همه آيات ،عمل بسيار زشتى بود، و از همين جهت مسيح (عليه السلام ) با اين كلام خود (اتقوا الله انكنتم مؤ منين ) آنها را توبيخ نموده است ، و بخاطر همين زنندگى بود كه خود آنهااقتراح و درخواست خود را توجيه كرده و مطالبى گفتند كه آن حدت و صولتى را كه دراطلاق كلامشان بود شكست و آن مطالب اين بود كه گفتند: (نريد انناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين ) غرض ما ازاين درخواست تنها خوردن و تفنن به امور خارق العاده و بازيچه گرفتن آيات الهى نيستبلكه اغراض ديگرى در نظر گرفته ايم و آن عبارتست ازتكميل علم خود و ازاله خاطرات سوء از دلهايمان و گواه بودنمان بر آن معجره .
و اين اعتذارشان خود مويد گفتار ما است كه اين درخواست از حواريين زشت و غير متوقع است، و ليكن در عين اينكه غرض خود را از اين درخواست توجيه كردند، مع ذلك از مساءلهخوردن صرفنظر نكردند، و اشكال هم همين جا است ، باز اگر مى گفتند: (نريد انناكل منها فتطمئن قلوبنا... - مى خواهيم از آن مائده بخوريم و در نتيجه خوردن آندلهايمان مطمئن شود) اشكال كمتر بود از اينكه گفته اند: (نريد انناكل منها و تطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم و دلهايمان مطمئن شود) براىاينكه بين اين دو تعبير فرق واضحى است ، تعبيراول به خوبى مى رساند كه غرض هوسرانى و گزاف گوئى نيست به خلاف تعبيردومى .
و چون حواريين در اين پيشنهاد خود پافشارى كردند، عيسى (عليه السلام ) درخواست آنانرا پذيرفت و از پروردگار خود خواهش ‍ كرد كه آنها را به مائده اى كه خواسته انداكرام نمايد، و چون اين معجره در نوع خود منحصر است به امت عيسى و بر خلاف سايرمعجزات كه در حال ضرورت انجام مى شده بدون هيچ ضرورت و تنها به خاطر اقتراح دريك امر غير لازم انجام يافته است ، از همين جهت عيسى (عليه السلام ) به درخواست خودعنوانى داد كه صلاحيت داشته باشد سؤ ال خود را از ساحت عظمت و كبريائى خداوند بهآن عنوان توجيه نمايد، عرض كرد: (اللهمانزل علينا مائده من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و اخرنا - بار الها فرو فرست بر ماخوانى از آسمان تا براى همه ما از اولين و آخرين عيدى باشد) چون عيد در نزد هر قومو ملتى عبارتست از روزى كه در آن روز به افتخار موهبتى اختصاصىنايل آمده باشند، و روز نزول مائده هم براى مسيحيت همين خاصيت را دارد.
بارى عيسى (عليه السلام ) از پروردگار خود خواست آنچه را كه خواست ، و حاشا كهعيسى از خدا خواهشى كند مگر بعد از اينكه بداند و اميدوار باشد كه خداوند دعايش رامستجاب مى كند و او را در نزد امتش خوار و رسوا نمى سازد، و حاشا كه پروردگار،پيغمبرش را در خواهشى كه كرده نا اميد ساخته و دست رد به سينه اش بزند. آرىپروردگار مسيح دعاى او را مستجاب كرد، الا اينكه شرط كرد كه هر كس نسبت به اينمعجره كفر بورزد همانطورى كه خود معجره بى سابقه و مخصوص اين امت است ، عذابآنكس ‍ هم بى سابقه و عذابى خواهد بود كه كسى تاكنون به آن عذاب معذب نشده است وفرمود: (انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدامنالعالمين ).


اذ قال الحواريون يا عيسى بن مريم هل يستطيع ربك انينزل علينا مائده من السماء




كلمه (اذ) ظرفى است متعلق به مقدر و تقدير آن چنين است : (اذكراذقال - به ياد آر روزى را كه حواريون گفتند) و يا كلمه ديگرى نظير آن .
بعضى از مفسرين بر آنند كه كلمه (اذ) متعلق است به (قالوا امنا...) كه در آيهقبلى است و معناى آن اين است : حواريون گفتند ايمان آورديم به خدا و تو گواه باش كهما مسلمانيم ، وقتى اين را گفتند و اظهار ايمان كردند كه به عيسى گفتند آيا پروردگارتو مى تواند مائده اى از آسمان به سوى مانازل كند؟
و به زعم اين مفسرين مراد از اين آيه اين است كه حواريون نه در دعوى ايمان راستگوبودند و نه در اينكه عيسى (عليه السلام ) را كه بر اسلام و ايمان خود گواهى مىگرفتند جدى بودند، و اين تفسير صحيح نيست ، و نمى توان گفت متعلق (اذ) جمله(قالوا امنا) در آيه قبلى است ، زيرا با ظاهر سياق آيه قبلى نمى سازد چون از آن آيهاستفاده مى شود كه ايمان حواريون خالص بوده و خداوند به آنان الهام كرد كه به من وبه رسولم ايمان بياوريد و به همين موهبت به عيسى منت نهاده ، با اينحال چطور مى توان گفت ايمان شان خالص نبوده ؟! علاوه براين ، اگر آيه مورد بحثنشانه بى ايمانى شان بود جا نداشت حواريون اين حرف را بزنند و بى ايمانى خود رااظهار كنند تا آنكه خداوند رسوايشان سازد.
(مائده ) سفره و خوانى را گويند كه در آن طعام باشد. راغب گفته است : (مائده )طبق و خوانى است كه در آن طعام باشد هم بخود آن طبق مائده گفته مى شود و هم به آنطعام ، و گفته مى شود: (مادنى ، يميدنى - غذايم داد، غذايم ميدهد).
و متن سؤ الى كه خداوند در اين آيه از حواريون حكايت نموده ، يعنى جمله : آيا پروردگارتو مى تواند مائده اى از آسمان بر ما نازل كند، معنى ظاهريش معنائى است كه بسياربعيد به نظر مى رسد كه از مثل حواريين صدور يابد وحال آنكه آنان اصحاب مسيح و شاگردان و خواص و ملازمين او بودند و از انوار علم ومعارف او اقتباس مى نمودند، از آداب و آثارش پيروى مى كردند و پست ترين مراتب ايماندر آدمى اين مقدار اثر را دارد كه بفهمد خدا بر هر چيز قادر است و عجز و زبونى در ساحتاو راه ندارد. با اين حال چطور ممكن است حواريون با داشتن مراتب عاليه ايمان اين معنا رانفهمند و از پيغمبر خود بپرسند كه آيا پروردگارش ميتواند مائده اى از آسماننازل كند؟!، از همين جهت بوده كه كسائى - كه يكى از قاريان هفتگانه است - آيهشريفه را اينطور قرائت كرده : (هل تستطيع ربك ) يعنى كلمه (تستطيع ) را با(تاء) كه يكى از علائم فعل مضارع است خوانده و كلمه (ربك ) را هم به فتح(باء) قرائت كرده تا مفعول باشد براىفعل مقدر و تقدير آيه - بنابراين قرائت - چنين است :(هل تستطيع ان تسال ربك - آيا مى توانى از پروردگارت خواهش كنى كه ...) و چونمعنا معلوم بوده ، كلمه (تسال ) حذف شده و (تستطيع ) به جاى آن باقيمانده است .اكثر مفسرين نيز بناى شان بر اين است كه آيه را توجيه كنند چون فهميده اند كه مراد ازآيه غير آن چيزى است كه از ظاهر آن استفاده مى شود، زيرا ساحت حواريين از چنين جهالتسخيف و رسوايى منزه است .
بهترين توجيهى كه در باره مسئول حواريون گفته شده است
بهترين توجيهى كه در اين باب شده است اين است كه (استطاعت ) كنايه است ازاقتضاى مصلحت و وقوع اذن و رخصت ، چنانكه (امكان ) و (قوه ) و (قدرت ) همكنايه آورده مى شود براى وجود مصلحت و گفته مى شود: پادشاه قدرت ندارد به حرفيك يك ارباب حوائج گوش دهد.
و مراد اين است مصلحت ملك مانع است از اينكه شاه اينقدر افتادگى كند. نه اينكه گوشدادن به حرف اشخاص از قدرت او خارج است ، و نيز گفته مى شود: مرد توانگر استطاعتندارد كه به هر سائلى پول بدهد، و مراد اين است كه مصلحت حفظمال مانع است از بذل و بخشش او، نه اينكه برايش مقدور نيست ، و نيز گفته مى شود: ممكننيست دانشمندان آنچه را كه مى دانند انتشار دهند، و مراد اين است كه مصلحت دين و مصلحتمردم و نظامى كه در ميان شان دائر است اجازه نمى دهد كه چنين كنند، خود ما هم به يكديگرمى گوييم : آيا استطاعت دارى با من بيائى ؟، اينگونه پرسشهاسوال از اصل استطاعت و توانايى نيست ، بلكه از استطاعت بر حسب مصلحت و حكمت است .
اين بود بهترين وجهى كه درباره سؤ الحواريون گفته شده است ، البته وجوه ديگر هم گفته شده است ، از آن جمله يكى اين استكه اين سؤ ال براى خاطر بدست آوردن اطمينان از راه ايمان به راى العين است ، نه براىخاطر رفع شك در قدرت خداى سبحان ، نظير تقاضايى است كه ابراهيم (عليه السلام )از خداى خود نمود، و قرآن آنرا حكايت مى كند كه گفت : (رب ارنى كيف تحيى الموتىقال اولم تومن قال بلى و لكن ليطمئن قلبى )، و اين توجيه صحيح نيست ، زيراشاهدى بر آن نيست ، و اگر سؤ ال ابراهيم را به همين وجه توجيه مى كنيم و مى گوييمبراى اطمينان و بدست آوردن ايمان از راه مشاهده بود دليلش اين است كه ابراهيم داراى مقامعصمت است و اين خود دليل منفصل و شاهد بزرگى براى اينحمل است .
و اما حواريون ، چون ثابت نشده كه آنها هم داراى مقام عصمت اند، از اين رو مجبور نيستيمكلام شان را به وضعى كه خالى از ركاكت باشد توجيه كنيم . بلكهدليل بر خلاف داريم ، و آن اين است كه تعبير حواريون نظير تعبير ابراهيم (عليهالسلام ) نيست ، زيرا حواريون نگفتند: (نريد انناكل منها فتطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم تا در نتيجه ايمانمانكامل و دل هايمان مطمئن شود) كما اينكه ابراهيم همين طور گفت : (بلى ولكن ليطمئنقلبى - ايمان دارم و ليكن براى اين تقاضا كردم كه دلم مطمئن شود)، و اما حواريينگفتند: (و تطمئن قلوبنا - مى خواهيم از آن بخوريم ودل هايمان مطمئن شود) خوردن را يكى از غرضها و اطمينان قلب را هم يكى ديگر غيرمربوط به خوردن ذكر كردند، علاوه براين ، اين توجيه تنها مى تواند دلهاى حواريينرا منزه از شك و ترديد كند،
و اما اشكال زشتى كلام شان به جاى خود باقى است ، مضافا بر اينكه در تفسير آيهشريفه (اذ قال ابراهيم رب ارنى كيف تحيى الموتى ...) گذرانديم كه مراد آن جنابمشاهده وضع زنده شدن مردگان بعد از مردن و پوسيدن نيست كما اينكه مبناى اين توجيهبر همين نحو مشاهده است . زيرا اگر مراد اين باشد لازمه اش اين است كه ابراهيم (عليهالسلام ) بعد از آنكه خدا را به عيان ديده و در عين اينكه با او تكلم مى كند از او معجرهبخواهد، بلكه مراد آن جناب ديدن كيفيت زنده كردن است به معنايى كه در تفسيرش ‍گذشت . توجيه ديگر اينكه اين سؤ ال در حقيقت سؤال از فعل است نه از قدرت بر فعل ، الا اينكه حواريين لازمهفعل را كه قدرت است ذكر كرده اند.
اين توجيه نيز صحيح نيست ، براى اينكه اولادليل و شاهدى بر آن نيست ، و ثانيا به فرضى هم كه ما ازدليل صرفنظر كنيم تازه اين توجيه مى تواندجهل آنان را به قدرت مطلقه الهيه نفى كند نهاشكال زشتى تعبيرشان و ناسازگارى آنرا با مراسم بندگى .
وجوه ديگرى در توجيه سخن حواريون
توجيه ديگر اينكه از كلام حواريين چيزى حذف شده و تقدير آن چنين بوده(هل تستطيع سؤ ال ربك - آيا مى توانى از خدايت خواهش كنى ) شاهد اين توجيه هماين است كه بعضى از قراء آيه را (هل تستطيع ربك ) قرائت كرده اند و بنابراينقرائت معناى آيه اين است كه : آيا مى توانى بدون اينكه چيزى جلوگيرت شود از خدايتخواهش كنى كه ...؟
اين وجه نيز باطل است زيرا اولا حذف و تقدير هيچوقت باعث نمى شود كه لفظ(يستطيع ربك ) بر گردد و بشود (تستطيع ربك ) براى اينكه خودفعل در اين دو قرائت از نظر غيبت و حضور مختلف است ، تقدير هرگز نمى تواندفعل غايب را حاضر كند، خوب بود صاحب اين توجيه مى گفت : اين آيه ازقبيل نسبت دادن كار عيسى است به پروردگار عيسى ، چونفعل عيسى هم فعل خدا است يا از نظر اينكه عيسى هر چه دارد از خدا است . چون اگراينطور توجيه مى كرد اشكال حضور و غيبت بر آن وارد نمى شد، ليكن متاسفانه اگراينطور هم مى گفت اشكال ديگرى متوجهش مى شد و آن اين بود كه افعالى را از انبياميتوان به خدا نسبت داد كه مستلزم نقص و قصور در ساحت مقدس باريتعالى نشود، مانندهدايتشان و علم و ساير كمالاتشان ، نه صفاتى كه از لوازم عبوديت و بشريت شان مىباشد، مانند زبونى و فقر و احتياج به آب و نان وامثال اينها، و ثانيا اين توجيه ، مساءله زشتى تعبير و خالى بودن آن را از مراسم ادبعلاج نمى كند.
توجيه ديگر اينكه (استطاعت ) در اينجا به معنى (اطاعت ) است ، و معنى آيه اين است: آيا خداوند تو را اطاعت مى كند و اگر دعا كنى دعايت را اجابت مى نمايد يا نه ؟ اينتوجيه نيز اشكال دارد و در حقيقت از اشكال كوچكى گريختن و بهاشكال بزرگترى ملتزم شدن است . زيرا معلوم است كه استفهام از اطاعت و فرمانبرىخداى سبحان در برابر عيسى ركيك تر و زننده تر از استفهام از قدرت اوست .
بعضى هم در مقام سر و صورت دادن به اين توجيه بر آمده و آنرا چنين تقرير كرده اند:استطاعت و اطاعت هر دو از ماده (طوع ) مشتق مى شوند، و (طوع ) در لغت ضد (كره) است . روى اين حساب اطاعت عبارتست از اينكه كار از روى رضا و اختيار انجام شود، واستفعال از اين ماده مانند استفعال از ماده اجابت است ، همانطورى كه معنى استجابت ،قبول دعا و خواهش است معنى استطاعت هم قبول طاعت و انقياد و در فرمان درخواست كننده درآمدن است ، زيرا (سين ) و (تا)ى باباستفعال در هر دو ماده - بنابر قول مشهور - طلب كردن است ، ليكن طلبى است كه درحقيقت متعلق است به فعل محذوفى كه فعل مذكور دلالت و ترتب بر آن دارد. و معنى(استطاع الشى ء) اين است كه از فلان چيز طلب اطاعت نمود، و خواست تا در فرمانشدر آيد و آن چيز هم پذيرفت و در اطاعتش در آمد. و معنى (استجاب ) اين است كه از كسىسؤ ال كرد و خواست تا آن كس اجابتش كند آن شخص هم اجابت كرد. آنگاه اين شخصاضافه مى كند كه با اين شرح دقيقى كه ما كرديم خواهيد فهميد كه گفتار مفسرى كهگفته است : (يستطيع ) در اينجا به معنى (يطيع ) است و معنى يطيع كار را از روىاختيار و رضايت انجام دادن است گفتارى است صحيح . بنابراينحاصل معنى آيه اين مى شود كه : آيا پروردگار تو رضايت مى دهد و اختيار مى فرمايدكه مائده اى از آسمان بر ما نازل كند تا ما درخواستش را بكنيم يا تو براى ما آنرادرخواست كنى ؟.
اشكالاتى كه بر يكى از آن توجيهات كه گفته مراد از ((يستطيع )) ((يطيع ))استوارد مى باشد
اين بود حاصل تقريرى كه اين شخص در كلام مفسر مزبور نموده ، و در آن چنداشكال است :
اول اينكه اين شخص در تقرير مزبور كارى صورت نداده ، جز اينكه (استطاع ) رابه (استجاب ) قياس كرده و معنى اين را به آن داده و اين خود قياسى است كه در لغتممنوع است .
دوم اينكه برگشت (استطاع ) به حسب ماده به (طوع ) كهمقابل (كره ) است چه ربطى دارد باينكه بگوييم واجب است در تمامى استعمالات رعايتمعناى ماده اصلى را نمود و در همه مشتقات آنرا حفظ
زيرا بسيارى از مواد هست كه معناى اصلى خود را در هياءت هاى اشتقاقى از دست مى دهدمانند (ضرب - زد) (اضرب - اعراض كرد) و(قبل - پذيرفت ) (اقبل - روى آورد)(قابل - مقابله نمود) (استقبل - پيشواز رفت ) كه بر حسب تبادر استعمالى چيزىكه اصلا به ذهن نمى آيد معناى ماده اصلى آنها است ، و اگر در بحث اشتقاق لغوى حفظماده را معتبر مى دانند غرضشان اين است كه بفهمند و بفهمانند ماده اصلى بر حسب عروضاشتقاق هاى مختلف بر آن و جدا شدن شاخ و برگ ها از آن تا كجا معناى اصليش محفوظمانده و كجا است كه ديگر معناى اصلى خود را از دست داده و داراى معناى ديگرى شده است ،نه اينكه غرض شان اين باشد كه احكام مشتقات لغو است و معناى ماده اصلى بايد درتمامى شاخ و برگ ها محفوظ مانده و همه مشتقات در همان معنااستعمال شود (دقت فرمائيد).
پس اعتبار تنها به آن معنايى است كه لفظ بر حسباستعمال داير و رايجى كه دارد آنرا افاده مى كند نه به معنائى كه در ماده لغوى آن است :در كلام خداى تعالى بيش از چهل مورد لفظ (استطاعت ) به كار رفته ، و در تمامىاين موارد به معنى قدرت استعمال شده ، و لفظ (اطاعت ) هم نزديك به هفتاد مورد بهچشم مى خورد و در همه اين موارد به معنى انقياداستعمال شده و هم چنين لفظ (طوع ) در هر جااستعمال شده در معنى مقابل (كره ) استعمال شده است ، با اينحال چطور ممكن است (يستطيع ) به معنى (يطيع ) و (يطيع ) هم به معنى (طوع) گرفته شود آنگاه حكم شود به اينكه (يستطيع ) در آيه به معنى رضايت مى دهداست ؟! و اما داستان (اجاب ) و (استجاب ) اين دو لفظ هم در كلام الله مجيد هر جااستعمال شده به يك معنى بوده چيزى كه هستاستعمال (استجابت ) خيلى بيشتر است از استعمال (اجابت )، (استجاب ) در حدودسى مورد و (اجابت ) در حدود ده مورد استعمال شده اند، با اينحال چطور مى توان (اطاع ) و (استطاع ) را به آن قياس نمود؟
و اگر اين دو كلمه اجابت و استجابت به يك معنااستعمال شده براى اين بوده كه دو عنايت مختلف در يك مورد منطبق شده اند، نه اينكه معناىآنها يكى بوده باشد. زيرا معناى اجابت اين است كه جواب از شخصمسوول تجاوز كرده و به سائل برسد، استجابت اينست كهمسوول خودش از خود مطالبه جواب سؤ ال را نموده و خود را حاضر كند كه جوابسائل را بدهد. از همينجا معلوم مى شود تفسيرى كه اين شخص براى كلمه (استجابت )كرد و گفت : معناى استجابت اين است كه از كسى سؤال كند و بخواهد كه آن شخص اجابتش كند و او هم اجابت بكند، تفسير صحيح و درستىنيست ، براى اينكه معلوم است كه باب استفعال براى طلبفعل (جواب ) است نه براى طلب افعال (اجابت ).
سوم اينكه سياق آيه با اين توجيه سازگار نيست ، زيرا اگر معنى گفتار حواريين كهگفتند: (هل يستطيع ربك ان ينزل علينا مائده من السماء) اين باشد كه آيا خدايت راضىمى شود كه ما از او درخواست كنيم ، يا تو براى ما از او تقاضا كنى كه مائده اى ازآسمان بر ما نازل كند، و غرض شان اين باشد كه بخواهند با كسب اجازه براى سؤال يا با ديدن نزول مائده ايمان شان قوى شود، ديگر چه جا داشت كه عيسى ايشان راتوبيخ نموده و بفرمايد: (اتقوا الله ان كنتم مؤ منين )؟! و وجه اينكه خداوند در جوابشان كفار را وعده عذابى دهد كه احدى از عالميان را به آن عذاب دچار نكرده باشد چيست ؟!!بنابراين توجيه و تقرير حواريين كه جز حرف حسابى چيزى نگفتند و جز حاجتى مشروعچيزى نخواستند، پروردگار خودش فرموده : (و اسئلوا الله من فضله ).


قال اتقوا الله ان كنتم مؤ منين



توبيخى است كه عيسى (عليه السلام ) از آنان نموده براى اينكه كلام شانمشتمل بود بر پرسش از قدرت پروردگار وى بر فرستادن مائده ، و اين كلام به هرصورت شبهه آور است . و اين توبيخ بنابر وجهى كه ما اختيار كرديم جهتش واضح است ،زيرا گفتيم اصل اين مواخذه و بازخواست كه متعقب است به آن وعيد شديد، مربوط بهمعجره خواستن بيجا و بدون حاجت است كه در حقيقت بازى كردن با آيات خدا است و مربوطبه تعبير ركيكشان است كه از ظاهر آن استفاده مى شود كه ايمان قلبى به قدرتربوبى ندارند.
دلائل و معاذيرى كه حواريون براىدرخواستنزول مائده ذكر كرده اند


قالوا نريد ان ناكل منها و تطمئن قلوبنا و نعلم ان قد صدقتنا و نكون عليها من الشاهدين



سياق اين آيه ظاهر در اين است كه حواريين با اين گفتار خود خواسته اند اعتذار جسته وخود را از توبيخ عيسى (عليه السلام ) رها سازند. و اين اعتذارشان به درخواست نابجاىشان بهتر مى چسبد تا به سؤ ال ركيكشان از قدرت خداوند. و همين ظهور نيز يكى ازشواهدى است كه دلالت مى كند بر اين كه ملاك مواخذه تنها مساءله ركاكت تعبير نيستبلكه ملاك معجره خواستن بيجا و بدون حاجت آنان است ، و اما اينكه گفتند: مى خواهيم از آنبخوريم ...، در اين كلام براى بيان غرض خود از درخواست معجره چهار چيز را شمرده اند.
اول : خوردن ، و گويا مرادشان از ذكر اين جهت اين است كه بگويند غرض ما از ايندرخواست غير عقلايى نبود و نمى خواستيم معجره را بازيچه بگيريم ، بلكه مى خواستيماز آن بخوريم ، و اين خود يك غرض عقلايى است قبلا هم گفتيم كه از اين حرف به خوبىبر مى آيد كه حواريين كاءنه تسليم شده اند بر اينكه مستحق اين توبيخ از ناحيه مسيحو آن وعيد شديد از ناحيه خداوند نسبت به كسى كه بعد ازنزول مائده باز هم كفر بورزد بوده اند.

next page

fehrest page

back page