|
|
|
|
|
|
دختر ابى الاسود چون روز ميلاد بزرگ امام شيعيان بلكه رهبر اعظم جهانيان است به مناسبت ابى الاسودبه داستانى كه مربوط به مولا امير المومنين است ، اشاره مى نمايم : معاويه براى او بعنوان هديه حلوائى را فرستاد و نظرش اين بود كهميل او را به خود جلب كند و از على (ع ) رو گرداند، دختر كوچكش يك لقمه از آن رابرداشت و در دهان گذاشت ، صداى ابوالاسود بلند شد: لقمه را بينداز زيرا سم است ،اين حلوا را معاويه فرستاده تا ما را از على (ع ) جدا كند، و محبت اهلبيت (ع ) را از ما بگيرد،دختر گفت : قبحه الله يخدعنا عن السيد المطهر بالشهد المزعفرتبا لمرسله واكله خداوند روى او را زشت كند، مى خواهد با حلواى زعفرانى ما را از سيد پاك و پاكيزهبرگرداند، مرگ بر فرستنده و خورنده ، آنگاه مقدارى را كه خورده بود قى كرد و ايندو شعر را گفت :
ترجمه : اى پسر هند جگر خوار!آيا!اما با حلواى زعفرانى حسب و دين خود را به تو مىفروشيم ؟!پناه به خدا، چگونه امكان دارد؟ وحال اين كه مولاى ما اميرالمومنين است . (92) پا: جدا از بيانات شيرين شما لذت برديم . شكم : اين داستان مناسب من بود نه زبان . اندامها: (خنده كنان ) بله ، بله . دست : بنده كه نخواستم در خصوص زبان داستانى رانقل كنم ، چون روز ولادت بود، بتناسب شاگرد ممتاز على (ع ) به اين داستان اشاره نمودم، و گرنه اگر بخواهم درباره زبان بگويم ، چنان كه قبلا هم رواياتى را عرضهداشتم مى گويم .
اى نيرى زبان خودت را نگاهدار
|
بر خلق هر چه مى رسد از اين زبان رسد
|
شاعر ديگر چنين مى گويد:
كس چه مى داند ز تو (اى زبان ) چون اندكى |
از هزاران جرم و بد فعلى يكى |
اندامها: آفرين !آفرين ! دست : و از امام صادق (ع ) نيز روايت شده : هر كه خود را در گوش دادن در اختيار گويندهاى قرار دهد، در حقيقت او را بندگى كرده ، پس اگر گوينده از خدا باشد خدا را بندگىكرده و اگر از ابليس سخن گو باشد بندگى ابليس را نموده است . (93) زبان : اين كه درباره گوش است . دست : آرى اما نقش تو را بيان مى كند. چشم : با اجازه برادران خوبست به زيانهاى ديگر زبان پرداخته بيش از اين بحث خود راطول ندهيم . اندامها: احسنت ، مرحبا بك . زبان : دست از سر من بر نمى داريد؟ اندامها: نه ، نه ، زيانهاى تو بسيار است تازهاول رسوائى است . زبان : من از شر شما به خدا پناه مى برم . چشم : اگر ما شرى داشتيم ، به خدا پناه ببر. زبان : بديهاى شما كه روشن شد، باز هم منكر مى شويد؟ چشم : اگر ما هم شرى داريم به شر شما كه نمى رسد و خود نيز روايات مناسب را ازبرادران و همه دوستان شنيديد، كه شر و عذاب و رنج و كيفر شما از نظر روايات بيش ازهمه بود، بلكه ثابت شد كه هر گناه و معصيتى سر خيرش يا بگويم سر شرش شمابوده و هستيد. زبان : حالا چه مى خواهيد بگوئيد. چشم : مى خواهيم آفات تو را در جامعه بيان كرده تا كسانى كه متوجه نيستند آگاهى پيداكنند، اميد است با توجه كامل و تصميم بر عمل ، مفاسد جامعه رفته رفته كم گشته ،اجتماع ما رو به صلاح و رستگارى حركت كند. دروغ و اقسام آن اندامها: بفرمائيد. چشم : يكى از زيان ها و مفاسد زبان ، دروغ است ؛ در زشتى و قباحت آن همين بس كه دروغدر نزد ملل دنيا بدترين صفت و زشت ترين سجيه بشمار آمده ، و در اسلام هم حرمت آنروشن بوده ، و با ادله اربعه كتاب ، سنت ، اجماع ،عقل ) بدى و زشتيش ثابت گرديده است . زبان : ممكن است بيشتر پرده از آن برداشته وواضح تر بيان كنيد؟ چشم : به ديده منت دارم . شما اگر قرآن را ورق بزنيد به آياتى بر خورد مى نمائيد كه از دروغ نكوهش كرده وآن را صفت ناپسندى بشمار آورده است كه از آن آيات است اين آيه : بدرستى كه خدا هدايت نمى كند هر كه دروغگوى ناسپاس در حق منعم حقيقى است . (94) آيات در قباحت و زشتى دروغ به حدى است كه مى توان ادعا كرد بيش از هشتاد آيهنازل گرديده است . و روايات نيز در نكوهش دروغ بسيار است و اگر ما رواياتى در بدى آن نداشتيم بغير ازروايات ملاحم كه در آنها حالات آخر الزمان گفته شده است ، ما را كفايت مى نمود. وقتى ازحالات ملت آن زمان نكوهش مى شود چنين دارد: و من مى بينم فاسق دروغ مى گويد و بر اواعتراض نمى شود.(95) و همچنين رواياتى كه در آنها بيان گناهانى شده كه سببنزول بلاء يا سلب نعمت يا مانع اجابت دعا و... مى شود، كه از جمله آن گناهان دروغ استو سبب مرگ زودرس مى شود. (96) ولى خوشبختانه روايات فراوانى در قباحت و حرمت آن وارد گشته كه به بعضى از آنهااشاره مى شود: از امام باقر (ع ) روايت شده كه خداوند عزوجل براى شر قفلهايى را قرار داده كه كليد آنقفلها شراب است و دروغ بدتر از شراب است . (97) و نيز از آن حضرت نقل شده كه فرمود: بدرستى كه دروغ ويران كننده ايمان است .(98) و از آن حضرت نيز روايت شده كه فرمود: از گفتاررسول خدا (ص ) است كه : رباترين رباها دروغ است . (99) و از على (ع ) روايت شده : كه بنده مزه ايمان را نمى يابد مگر اين كه دروغ را ترك كندخواه شوخى باشد. خواه جدى . (100) و از امام عسكرى (ع ) نقل گرديده كه : همه پليديها در خانه اى قرار گرفته كه كليد آنخانه دروغ است . (101) مفاسد دروغ زبان : مگر دروغ چيست كه اينقدر آيه روايت در نكوهش آن وارد شده است ؟ چشم : چه عرض كنم ، مگر چه نيست ؟ اكثر قتل و غارتها، جنايات تاريخ در هر زمانبوسيله دروغ است ، با دروغ ، جباران بر مردم حكومت كرده ، و از دروغ است كه بيتالمال مسلمين به غارت رفت و با دروغ گروه گرائى ها تحقق يافته و شخصيتهاى بزرگعلمى و سياسى و اجتماعى ضربه خورده و ترور شده اند، از راه دروغ است كه ناموسهابه باد رفته و مسلمين بيچاره گشته و خانواده ها از هم متلاشى شده ، وباطل جاى حق را گرفته و طاغوت در محل (الله ) مى نشيند. دروغ زمامداران زبان : ممكن است بفرمائيد دروغ از چه كسانى قبيح است ؟ چشم : دروغ از ناحيه همه كس قبيح است ، ولى از جانب زمامداران قبيح تر است ؛ زيرا اگريك فرد عادى دروغ بگويد، ضرر آن به اندازه ميدان قدرت اوست ولى اگر زمامدار يكمملكت دروغ بگويد، كشورى را وابسته مى كند و يا مملكتى را به هم مى زند كه همه ما درزمان خود خسارتهاى جبران ناپذير دروغهاى زمامداران بيدين و پليد رژيم پهلوى رامشاهده كرديم كه چه ضربه هائى به پيكر مملكت ما زدند و فرار كردند كه اكثر از راهدروغ پردازيها و گفتار دروغ آنها بود. يكى از مراجع در سخنرانيهاى خود مى فرمود: اساس كشور به قول و گفتار آنها بستگى دارد، اگر راست بگويند تجارت ، اقتصاد،اخبار كشور، روابط ممالك و صدها كار ديگر آنها صحيح خواهد بود، ولى اگر دروغبگويند اساس مملكت در خطر سقوط قرار مى گيرد، و حق وعمل صحيح آنها هم پامال مى شود، و فرمود: دروغ از دو جهت قبيح است ، يكى آنها ذاتابد است ، و ديگر آن كه پرده پوش گناهان ديگر است و بنده جهت ديگرى رااضافه مى كنم و آن اين كه : عمل درست و صحيح دروغگو را هم غلط جلوه مى دهد، چنان كهداستان چوپان دروغگو روشنگر آنست . چوپان دروغگو گوش : لطفا آن داستان را نقل كنيد! چشم : نقل مى كنند كه چوپانى هر روز گوسفندان خود را در بيابان براى چرانيدن مىبرد، روزى ميلش كشيد مردم را اذيت كند، صدا زد: مردم به دادم برسيد، گرگ گوسفندانرا پاره كرد!مردم ده با خبر شده و به كمكش شتافتند ديدند دروغ مى گويد، او راسرزنش كرده برگشتند روز ديگر واقعا گرگ به گله و چوپان حمله كرد. چوپانبيچاره هر چه فرياد كرد كسى براى نجات او نيامد و در نتيجه خود و گوسفندانش طعمهگرگ شدند. آرى ، دروغ چنين ضررهائى را در بر دارد كه هم ضررش به خود انسان بر مى گردد وهم ضررش ديگران را در بر مى گيرد. دروغگو به سزاى خود رسيد دست : بنده هم اگر اجازه بفرمائيد به داستانى شيرين تر اشاره كنم ؟ چشم : بفرمائيداز دل و جان خريداريم . دست : نقل مى كنند: روزى احمد بن طولون پيش پدر آمد تا حواله اى جهت بينوايان بنويسد،پدر دستور داد كه قلم و دوات و كاغذ بياورد، وقتى كه رفت از اطاق ديگر آنها را بياورد،ديد يكى از خدام با كنيزى از كنيزانشان بعمل نامشروعمشغول است ، سر به پائين انداخت و گذشت كنيز بهخيال آن كه احمد به پدر مى گويد، دست به حيله زد به نزد طولون رفت و گفت : احمدبه من دست درازى كرده است ، طولون باور كرد، حواله را اينچنين نوشت : خادم !با رسيدننامه ، گردن حامل را بزن . احمد نامه را گرفت و به راه افتاد كنيز از او پرسيد كجا مى روى ؟ احمد جريان حواله رانقل كرد، گفت نامه را به من بده تا زود برسانم ؟ احمد نامه را داد. كنيز آن را گرفت و به غلام مذكور داد، همين كه نامه به خادم رسيد بدونپرسش سر غلام را زد، طولون احمد را خواست و گفت : جريان چه بوده است بگو؟ احمدداستان غلام را شرح داد، طولون دستور داد كنيز را هم باو ملحق نمودند، و احمد نيز موقعيتبس ارزنده اى پيدا كرد. (102) چشم : جدا شيرين بود و استفاده شد. دست : بزرگوارى شما باعث مى شود مرا تشويق كنيد. گوش : زيرا دروغ كه يك قسم نيست و اختصاص به زمان و زبان ندارد، بلكه داراىاقسام مختلف و افراد گوناگون ، و شامل كتابت و مانند آن هم مى شود. اقسام دروغ چشم : توضيح بيشترى بفرمائيد. گوش : گاهى دروغ در خصوص الوهيت و ادعاى خدائى است مانند دروغگوئى نمرود وفرعون ، و صدها نفر ديگر كه در مقابل پيمبران قرار گرفته و ادعاى خدائى كردند وگاهى در موضوع نبوت و ادعاى پيامبرى و احيانا مدعى امامت و پيشوائى مسلمين مى باشد،كه شدت ضربه آن بر جامعه نيازمند به دليل نيست و روشن است كه بندگان خدا از چنينافرادى چه ضربه ها ديده و چه ضررهائى كشيده اند كه اگر درمقابل حق چنان افرادى نبودند، جامعه و اجتماع از مسير حق منحرف نمى شد و به ترقى وتكامل مى رسيد؛ ولى وجود اين افراد دروغگو چه موانعى كه پديد نياورده ، و چه سدهائىكه سر راه خلق به وجود نياورده اند!و بايد گفت : بطور كلى بدبختى هاى مسلمين ازصدر اسلام تا بحال بر اثر دروغ است . و گاهى دروغ در كار مملكتى است چنان كه برادر عزيز اشاره فرمودند، ضرر آن هم براحدى پوشيده نيست ، البته درجات ضربه اين قسمت از قسماول كمتر خواهد بود، ولى قابل قياس با دروغهاى فردى و اجتماعى نيست . اما دروغ فرد و اجتماع هم بسيار بد و اكثر روايات در نكوهش اين قسم مى باشد، گر چهبالملازمه شامل آنها هم خواهد گرديد. چشم : نظر شما اين است كه روايات دروغ شامل اقسام پيش نمى شود؟ گوش : چرا!بطريق اولى شامل خواهد شد، ولى از نكوهش آنها روشن است كه ويژگيهاىجداگانه اى در بر دارد، چنان كه صاحب وسائل (كه يكى از علماى بزرگ اسلام و ازمفاخر عالم تشيع است و كتاب وسائل او هميشه در دست مراجع تقليد و مدرسين بزرگ حوزههاى علميه است ) يك باب مخصوص در خصوص يك قسم ديگر از دروغ كه بر خدا و پيغمبرو امام (ع ) است ، عنوان كرده و در آن جا رواياتى ذكر نموده است و فقهاء و مراجع تقليد همبخصوصه در اطراف آن سخن گفته به گونه اى كه آن را جز و مفطرات روزه قلمدادنموده و برايش قضا و كفاره قرار داده اند. سودمندترين كارها در تمام اين اقسام اگر بدى دروغ احساس شود و در نتيجه در دروغ بكلى بسته گردد،سودها و چه فوائد بسيارى عائد اين بشر خواهد شد و گناهان در اثر آن ، ترك مىشوند، چنان كه از سيد جزائرى كه يكى از علماى خوش ذوق و پركار و ارزنده و زحمت كشاست نقل شده : مردى شرفياب حضور پيامبر اكرم (ص ) شد و عرضه داشت : مرا بهنافعترين كارها راهنمائى كن !حضرت فرمود: راست بگو و دروغ نگو آن گاه هر چه مىخواهى گناه كن ! آن شخص با تعجب بسيار از حضور پيامبر مرخص گرديد، با خود گفت پيامبر مرا فقط ازدروغ بر حذر داشت و مرا از غير آن منع نكرد، خوبست به خانه فلان زن زيبا بروم و زناكنم ، بمجرد اين كه حركت كرد، به فكرش آمد اگر كسى از من بپرسد از كجا مى آئى ؟نمى توانم دروغ بگويم ، فكر كرد گناه ديگرى انجامدهد، باز همين فكر را نمود، درنتيجه دست از همه گناهان شست و با ترك دروغ همه گناهانش ترك گرديد، (103) رسوائى دروغگو به راستى گاهى دروغگو چنان رسا مى شود و شرمنده مى گردد، كه راضى مى شود زمينشكافته شود و او را فرو برد ولى آبرويش نرود. دروغگو غالبا كم حافظه مى شود و اگر زيانى عائد او نگردد جز عذاب الهى در قبر وقيامت ، همين مقدار براى او كافى است . و بهقول استاد اخلاق علامه بزرگوار آية الله نراقى ؛ دروغ انسان را در ديده ها خوار و در نظرها بىوقع و قى اعتبار مى سازد و اساس ريختن آبرو در نزد خلق خدا و باعث سياه روئى دنيا وآخرت است ، از پيغمبر اكرم (ص ) نقل شده : هر گاه مومن بدون عذر شرعى دروغىبگويد. هفتاد هزار فرشته او را لعن كنند، و ازدل او تعفن و گندى بلند مى شود تا به عرش مى رسد و خداى تعالى بسبب آن دروغ ،گناه هفتاد زنا بر او مى نويسد كه آسانتر ين آنها زناى با مادر باشد. (104) مومن دروغگو نمى شود و از آن سرور پرسيدند مومن ترسو مى شود؟ فرمود: بلى . عرضه داشتند: بخيل مى شود؟ فرمود: آرى !عرضه داشتند، دروغگو مى شود؟ فرمود: نه!و فرمود: دروغ روزى را كم مى كند و فرمود: واى بر آن كسى كه دروغى بگويد تاحاضران را بخنداند، اى بر او، واى بر او واى بر او!و فرمود: گويا مردى به نزد منآمد و گفت برخيز، من برخاستم و با او روانه شدم تا رسيدم به دو نفر يكى نشسته وديگرى ايستاده بود و در دستش قلابى از آهن و آن را به يك طرف سر او فرو مى برد تابه شانه او مى رسيد و سپس بيرون مى آورد و به طرف ديگر فرو مى برد من پرسيدم: اين چه عملى است ؟ گفت : اين كه نشسته ، مردى است دروغگو، كه اين گونه تا روز قيامتعذاب مى شود. و نيز فرمود: مى خواهيد شما را خبر دهم به بزرگترين گناهان كبيره ؟ آن شرك بخدا،عقوق والدين و دروغ است . (105) دروغ نويسى چشم : دروغ نويسى هم كمتر از دروغ گفتن نيست . گوش : البته دروغ شامل همه اقسامش مى شود، و زبان دخالت ندارد گر چه مى توانگفت آن هم زبان قلم است . زبان : اينجا ديگر كم لطفى مى فرمائيد، گويا بنا داريد با من لجاجت كنيد و گر نهقلم چه ربطى به زبان دارد؟ گوش : بسيار خوب ما مى خواهيم بگوئيم دروغ به هر نحو كه باشد مضر، حرام ،خانمانسوز، بدبخت كننده و زيان آور است ، چه از راه تو باشد (زبان )يا از راههاىديگر مانند دروغهاى روزنامه ها مجله ها، كتابها، مقالات ، نامه ها، و مانند آن بلكه مى توانگفت : ضرر دروغ نويسى بالاتر است زيرا تا زمانى كه آن نوشته وجود دارد ضرر وزيان دروغ جريان دارد. دروغ نويسى محمد بن زكرياى رازى چشم : از گفتار شما حكايتى جالب يادم آمد. گوش : بفرمائيد استفاده مى كنيم . چشم : نقل مى كنند: محمد بن زكرياى رازى كتابى در علم كيميا نوشت و آن را تقديمپادشاه سامانى بنام ملك منصور نمود، منصور از آن جائى كه خيلى علاقه به طلا وثروت دنيوى داشت بسيار خوشحال گرديد، او را تحسين نمود و به وى هزار دينار طلاجايزه داد و تقاضا كرد كه هر چه در كتاب خود نوشته پياده كند، يعنى به مرحلهعمل در آورد. زبان : چقدر احمق بوده : زيرا كسى كه خودش قدرت دارد هر ساعت هزار دينار طلا بسازد،ديگر براى چه به نزد سلطان مى رود؟ چشم : جسارت نكن ! جهتش دروغ او بوده ، و گرنه كسى كه راست مى گويد، نيازمند بهپادشاه نيست روى همين جهت سلطان او را در معرض امتحان در آورد. رازى در جواب گفت : اعليحضرتا باين آسانىعمل كيميا در خارج پياده نمى شود وسائل وادوات بسيار لازم دارد، كه تهيه آنمشكل است ، ملك گفت تو بسيار براى من آسانست (آرى بيتالمال مسلمين در دست آنهاست به هر نحو بخواهند خواسته آنها عملى مى گردد گاهى براىيك جشن خرافى ميليونها تومان خرج مى كنند چنان كه رژيم منحوس پهلوى انجام مى داد). آرى تمام وسائل را براى او تهيه كرد آن حكيم بى حكمت هر چه زحمت كشيد نتوانست و ازساختن كيميا عاجز گرديد، پادشاه گفت : من هيچخيال نمى كردم حكيم و دانشمندى راضى به دروغ نويسى شود، و كتابى دروغين تهيهكند، كه بعدا ديگران راه دروغ او را پيروى نمايند، دستور داد آنقدر كتاب را بر سرشزدند تا پاره پاره شد، و در نتيجه چشمش معيوب گرديد و آب آورد، نزد طبيب رفت طبيبپنجاه دينار از او گرفت تا او را خوب كرد و گفت : (كيميا اين است نه آن كه تو از آنپيروى كردى ) از آن به بعد علاقه حكيم به طب زياد گرديد و بهدنبال آن رفت تا حكيم حاذقى شد. (106) آرى ، از تمام اين ها ثابت شد كه دروغ يكى از صفات ناپسند است كه باعث هلاكت ابدى وعذاب اخروى و موجب سقوط انسان از ديده ها و بى اعتبارى افراد خواهد شد و گاهى موجبسرافكندگى و ذلت آدمى مى گردد. و متاسفانه چنين صفت رزلى بوسيله تو در ميان مردمرواج دارد، و به بچه ها هم ياد مى دهند، براى نمونه شخصى در ميزند، پدر مى پرسدكيست ؟ بچه مى گويد: فلانى است فورا پدر مى گويد: بگو نيست ، يا اگر طرفپرسيده بابات آمده ؟ مى گويد بگو: نه ، يا قبلا سفارش مى كند كه اگر كسى آمد ومرا خواست بگوئيد: خانه نيست ، يا اگر كسى پولى مى خواهد با اين كه دارد، مىگويد: ندارم و هزاران قضيه ديگر كه هر كس در خانه ، مغازه ، اداره ، مدرسه ومحل كار خود بهتر مى داند. مواردى كه دروغ جايز است چشم : برادر!گاهى دروغ گفتن لازم است ، مثلا يك موقع انسان در خطر است : نمى دانم شمادر زمان رژيم سابق (حكومت پهلوى ) مبتلا شدى يا نه ؟ مامور به در خانه مى آمد وسوالاتى مى كرد. اگر به او راست مى گفتند، طرف را مى گرفتند و از بين مى بردند. گوش : آرى برادر!دروغ بدون عذر شرعى حرام است ولى اگر مصالحى در آن تصورشود، اشكالى ندارد، مانند دروغ ميان دو كس كه از هم بريده شده باشند و با آن اصلاحشوند، و يا جائى كه اگر دروغ نگويد ضررى به خود يا مسلمان ديگر وارد مى شود ويا آبرو و مال محترمى در خطر است و يا اگر زن از شوهر چيزى بخواهد و قدرت بر آننداشته باشند يا بر او واجب نباشد، و يا در جنگ با دشمن كه دروغ سبب پيروزى بر آنباشد كه اين موارد را علماى اخلاق استثنا كرده اند، با اين كه فرموده اند اگر كسىبتواند در اين موارد هم دروغ نگويد، بلكه توريه كند (يعنى سخنى بگويد كه معناىظاهر آن راست باشد تا نفس آدمى به دروغ عادت ننمايد) بهتر است . چشم : خيال مى كنم همين اندازه درباره قباحت دروغ كفايت كند هر چند قضايا و روايات وآيات درباره دروغ بيش از اينهاست . گوش : بنده هم بى ميل نبودم كه بحث را درباره دروغ خاتمه داده و به زيانهاى ديگرزبان بپردازيم ، و از برادران ديگر تقاضا مى كنم كه ما را هم كمك كنند. دست : اگر اجازه باشد بنده براى مزاحمت حاضرم . اندامها: بفرمائيد. غيبت و مفاسد آن دست : يكى ديگر از مفاسد و مضرات زبان ، غيبت است كه ادله حرمت و زشتى آن ، همان ادلهاى است كه براى حرمت دروغ بيان شد، (كتاب ، سنت ، اجماع ،عقل ). گر چه در ميان تمام مردم بنحوى شيرين است كه از قباحت آن غفلت شده و اكثر مردمقريب باتفاق به آن مبتلا بوده ، به گونه اى كه گويا قباحت و بدى آن از ميان رفتهاست ، در صورتى كه اگر بيشتر صحبت ها را ملاحظه كنيم ، آميخته با غيبت است : و نبايد غيبت كند، بعضى از شما بعضى ديگر را، آيا يكى از شما دوست مى دارد كهگوشت برادر خود را در حالى كه مرده باشد بخورد؟ حتما از آن متنفريد!از عقوبات الهىپرهيز نمائيد، بدرستى كه خداوند توبه پذير مهربان است (107) مرد صالح و جوان در گورستان يكى از صلحاى امت گويد: روزى به گورستانى نشسته بودم كه مردى جوان بسرعت برما گذشت ، گفتم : اين و امثال اين وبال مسلمانانند، چون شب شد در عالم رويا ديدم جنازه آنمرد را در ميان تابوت گذاشته ، پيش من آوردند و كاردى به من دادند و گفتند: ببر وبخور، نگفتم سبحان الله !من تاب به حال گوشت حيوانى را نخورده ام ، چگونه گوشتمردار با بخورم ؟ گفتند: مگر غيبت او را نگردى ؟ چرا گوشت او را نمى خورى ؟چون عمل را جبرى ديدم گفتم : توبه كردم ، سپس تايكسال به قبرستان مى رفتم تا او را ببينم كه بالاخره به او برخورد كردم ، بدون آنكه من از او طلب حليت كنم ، او به من گفت : توبه كردى ؟ تو راحلال كردم . (108) چگونه غيبت خوردن گوشت مرده است آرى ، يكى از علماى معاصر وجه تشبيه را چنين بيان مى كرد: همچنان كه اگر كسى كاردىدر دست بگيرد و شخصى را سر ببرد مى ميرد، غيبت كننده هم گويا طرف را كشته چونشخصيت او را ميرانده است . و ديگر آن كه شخص خورنده گوشت ، هر چه از گوشت بخورد كم مى شود، غيبت كننده همهر چه غيبت مى كند، از شخصيت برادر دينى يا خواهر دينى خود كم مى كند. سوم - آن كه مرده قدرت ندارد از خود دفاع كند، شخص غائب هم توانائى دفاع از خود راندارد. چهارم - آن كه خوردن ميته حرام است ، غيبت هم حرام است . پنجم - خوردن گوشت مرده مضر است ، غيبت هم براى صاحبش مضر است . ششم - خوردن مرده ، استفاده از غير راه صحيح است ، همچنين استفاده از زبان ، براى غيبتنيز استفاده نادرست است . بعلاوه ، اينها گناه غيبت افراد عادى و برادران عوام دينى است ،حال اگر غيبت علما شروع شد بايد دانست كه چگونه است ؟ نصيحت مردى بزرگ يكى از بزرگترين شخصيتهاى عالم اسلام روزى در منبر مسجد اعظم قم فرمود: آقايان طلاب !مبادا زبان شما به غيبت عادت كند، از غيبت بپرهيزيد، مخصوصا از غيبتنسبت به علما و مراجع تقليد (كثرالله امثالهم ) كه سم مهلك است . غيبت ، خوردن گوشتمردار برادر دينى است ، ولى غيبت علما و مراجع ، خوردن گوشت مسموم مرده برادر دينىاست و ولايت او قطع مى شود، پس از آن پرهيز كنيد، اوقات خود را با لاطائلات نگذرانيد،فكر درس خود باشيد، به جاى آن ، تفسير و مطالب علمى را مطالعه نمائيد، عمر رابيهوده تلف نكنيد قدر جوانى خود را بدانيد!9. راستى اگر كسى به اندازه يك جو فكر داشته باشد، به هيچ وجه راضى نمى شود كهغيبت مسلمانى را كند، چه رسد به غيبت يك مرجع كه غيبت آن خانمانسوز و بدبخت كننده است، و بايد غيبت كننده و شنونده متوجه باشند كه بى شك ضرر آن را در دنيا و آخرت خواهندديد. چشم : لطفا قبل از آن كه به دليل هاى ديگر بپردازيد معناى غيبت را هم بيان كنيد. معناى غيبت دست : بسيار تذكر خوبى داديد، غيبت يعنى انسان در پشت سر ديگرى حرفى زند كهاگر طرف بشنوند ناراحت شود، تعريفات ديگرى هم براى او كرده اند كه اجمالا به همينمعنى برگشت مى كند. مثلا مرحوم طريحى آن را چنين تعريف كرده هوان يتكم خلف الانسان مستور بما يغمه لوسمعه فان كان صدقا سمى غيبة و ان كان كذبا سمى بهتانا (109) ابوذر مى گويد: از پيامبر پرسيدم غيبت چيست ؟ فرمود: اين كه ياد كنى برادرت را بهچيزى كه آن را دوست ندارد، گفتم : اى رسول خدا (ص ) اگر آن چيز در او باشد چه ؟فرمود: بدان كه اگر تو او را به آن چه در وجود او هست ، ياد كنى او را غيبت كرده اى ، واگر يادش كنى به چيزى كه در آن نيست ، همانا او را بهتان زده اى . (110) چشم : متشكرم ، به دليل بپردازيد. ادله حرمت غيبت دست : دليل بر حرمت آن ، قرآن ، روايات ، اجماع علما وعقل مى باشد. هر انسان عاقلى اعم از مسلمان و غير مسلمان ، زن و مرد، كوچك و بزرگ ، طينت و فطرتشطورى است كه اگر پشت سر او حرفى بزنند كه به ضرر او باشد، آن را محكوم خواهدنمود و از گوينده آن ناراضى مى شود، و جدا اگر اين غيبت از ميان مردم رخت بر بندد، وآقاى زبان تو خودت را حفظ كنى ، بسيارى از كارها اصلاح مى گردد و خيلى از مفاسدترك خواهد شد و گرفتاريها برطرف خواهد گرديد. با همين غيبت ، خونها ريخته شده ، وناموسها به باد فنا مى رود و قتل و غارت ها و هرج و مرجها و هزاران مفسده ديگر پديدخواهد آمد، پس بر لازم است خود را كنترل كرده و اين مفسده را بكلى ترك نموده و جامعه رااز بدبختى هائى كه بر اثر غيبت به وجود مى آيد، محافظت كنى . سوگند دادن زبان اندامها: اى زبان !براى خدا بيا و خودت را نگهدار؛ كمتر راضى شو كه با غيبت و تهمت وافتراء و دروغ و مانند آن ، جامعه به فساد و ملت به تباهى كشيده شوند، براى خدا ازخواب غفلت بيدار شو، ساعتى به خود آى ، لحظه اى در خطرات خود بنگر، نتايج غيبت ودروغ و ساير آفات را در نظر گير، مجالس و شب نشينى ها و جلسه هاى بيهوده را ترككن ، و اگر در مجلسى حاضر مى شوى خويشتن دار باش ، براى خدا دلتبحال امت و ملت بسوزد، بسيارى از افراد نادانند و خطرات تو را احساس نمى كنند، نمىدانند تو چه بلاى خانمانسوزى هستى ، توجه ندارند كه تو چه عضوفعال ، و چه شمشير برنده و چه عضو هزار كاره اى مى باشى ، غافلند از ضرر تو،بى خبرند از زيان و خسارت تو، بى اطلاعند از سركشى و طغيان تو، تو را نمىشناسند، درباره ماهيت تو معرفتى ندارند، لذا آزادت مى گذارند و نمى فهمند كه باآزادى تو چه ويرانى هايى به بار مى آيد. و چه جناياتى توسط تو صورت مىگيرد!بك جمله از تو صادر مى شود ميليونها نفر بر خاك هلاكت مى افتند، پس براى خداخود را نگهدار، غيبت اين و آن از تو صادر نشود، كه از زنا هم گناهش بالاتر است ، توهمانى كه در حقت گفته شده : جرم تو كوچك و جرمت بزرگ مى باشد. (111) به قول شاعر: بر خلق هر چه مى رسد از اين زبان رسد. زبان : من خيلى از شما گله مندم كه هر چه مى خواهيد جسارت مى كنيد. اندامها: جسارت نكرديم ، اگر جسارتى باشد از زبان پيامبر وآل صادر شده است . غيبت از زنا بالاتر است زبان : چطور؟ دست : براى اين كه اين گونه تعبيرات در بعضى از روايات وارد شده چنان كه گذشت واز روايات بعدى هم استفاده خواهد شد. نقل شده كه پيامبر اكرم به ابى ذر غفارى كه از اصحاب بزرگ آن حضرت است ، مىفرمايد: بر حذر باش از غيبت كردن ، كه غيبت از زنا شديدتر است ، ابوذر مى پرسد: كه علت آنچيست ؟ حضرت مى فرمايد: براى اين كه مرد زنا مى كند سپس توبه مى نمايد، خدا همتو به او را مى پذيرد، ولى غيبت بخشيده نمى شود، مگر اين كه صاحب غيبت او را ببخشد.(112) پا طبق اين روايت پس تكليف غيبت كننده چيست ؟ چون گاهى ممكن است انسان بعد از غيبتپشيمان شود و اگر به صاحب غيبت بگويد، ناراحت شود، و يا آن كه فسادى از آنبرخيزد. دست : تذكر بسيار بجائى داديد. آرى ، از روايت چنين استفاده مى شود كه بايد طرفببخشد تا خداوند از او بگذرد، ولى علما و مراجع فرموده اند: اگر مفسده اى ندارد بهطرف بگويد و حليت بخواهد و اگر گفتن آن ، سبب اذيت او مى شود و ناراحت مى گردد ويا مفسده اى دارد، فقط براى او استغفار نمايد و استغفار او هم واقعى باشد، البته خداوندسبحان بخشنده است . و از امام صادق (ع ) روايت شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: سرعت ، غيبت در از بين بردندين مرد مسلمان ، از سرعت مرض خوره در بدن او بيشتر است .(113) و نيز از آن بزرگوار نقل شده كه فرمود: بهشت بر سه طايفه حرام است : بر منان (منتگذارنده ) و بر مغتاب (غيبت كننده و بر مدمن خمر (شارب الخمر كه دائم بنوشد و يا هرزمان دستش به آن رسد، كوتاهى در شرب نكند) (114) نوف بكالى از شاگردان على (ع ) و مونس آن بزرگوار است مى گويد: به آن حضرتعرض كردم : مرا پندى ده ، پس فرمود: نيكى نما تا به تو نيكى شود...، گفتم :بيشتر نصيحت فرما، فرمود: دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كندحلال زاده است و حال آن كه گوشتهاى مردم را بسبب غيبت مى خورد (115) غيبت كننده از ولايت خدا بيرون مى رود پا: اگر اجازه بفرمائيد حديث عجيبى در نظر من مى باشد. دست : خواهش مى كنيم ! پا: آن روايت ، از امام صادق (ع ) است . روايتمفصل است يك فراز آن چنين است : پس كسى كه نديدى او را به چشمت كه مرتكب گناهى شده و در نزد تو دو شاهد برضرر او گواهى ندهند، او از اهل عدالت و پوشش است ، و گواهيش پذيرفته مى باشد،گر چه در پيش نفس خود گناهكار باشد، و هر كه او را غيبت كند به آن چه در اوست ، پساز ولايت خداى تعالى خارج گشته و در ولايت شيطانداخل گرديده است ، و پدرم مرا حديث كرده از پدرانش ازرسول خدا (ص ) كه فرمود: هر كه مومنى را به آن چه در اوست غيبت نمايد، خداوند هر گزدر بهشت ميان آنها جمع نخواهد فرمود ، و كسى كه مومنى را به چيزى كه در او نيست غيبتنمايد، پس در حقيقت عصمت در ميان آنها قطع گرديده (و عقد اخوت و برادرى و ريسمانوحدت آنها از هم گسيخته شده ) است (116) دست : جدا استفاده شد. زبان ، تمام اين روايات كه شما ذكر كرديد گوش را همشامل مى شود. دست : چطور؟ زبان : براى اين كه من غيبت مى كنم و گوش هم مى شنود و من در در بحث سابق ثابت كردمكه تا گوش مرا تشويق نكند و حرفهاى مرا به گرمى به جان نخرد، هيچگاه من به چنينعمل حرامى دست نخواهم زد. بعلاوه ، بنابر اكثر روايات : گناه هم ،شامل من خواهد شد و هم شامل گوش ، بنابراين ، هم غيبت كردن آن عذابها را دارد و هم غيبتشنيدن ، پس تنها عذاب و حرمت مخصوص من (زبان ) نيست . گوش : ممكن است بعضى از آن روايات را بيان نمائيد؟ گناه شنونده غيبت زبان : البته !وظيفه من همين است ! در حديث مناهى از پيامبر اكرم (ص ) نقل شده كه : آن حضرت نهى فرمود از غيبت و ازگوش دادن به آن ... تا مى رسد به اينجا كه مى فرمايد: هوشيار باشيد!هر كه بربرادر خود منتى بگذارد، در خصوص غيبتى كه از او در مجلسى مى شود و آن را رد كند،خداى تعالى هزار در از شرهاى دنيا و آخرت را بر او ببندد. و اگر توانائى دارد و رد نكند: گناه او هفتاد برابر آن كسى است كه غيبت او مى كند.(117) و همچنين روايت شده : شنونده غيبت يكى از دو غيبت كنندگان است . (118) بنابراين ، نه تنها شنونده در عذاب و حرمت شريك و مساوى با غيبت كننده است ، بلكهگناهش بمراتب بالاتر است ، بنابراين عذاب تو (گوش ) از من سخت تر خواهد بود. دست : در عين حال چه كسى گوش بيچاره را دچار چنين بلائى مى كند و چنين عذابى رانصيب او مى نمايد؟ زبان : تقصير از خود اوست گر چه من هم مقصر باشم . دست : در عين حال تو سبب مى شوى كه او معتاد به شنيدن غيبت شود و در نتيجه به چنينعقوبتى مبتلا گردد. چشم : خيال مى كنم براى فرد منصف همين اندازه در قباحت غيبت نمودن و سختى شنيدن غيبتكفايت كند، بد نيست موارد استثنا آن را هم بيان كنيد. گوش : اجازه بفرمائيد من آنها را بيان كنم . چشم : بفرمائيد. گوش : علماى اخلاق كه اسباب و عوامل غيبت را بيان مى كنند به علاج و مستثنيات غيبت هم مىپردازند، ولى قبل از آن كه ما به مستثنيات غيبت پرداخته ، بد نيست به خلاصه اى ازاسباب و علل غيبت بپردازيم . اندامها: آفرين !همه مشتاق آن هستيم ؛ زيرا اغلب دوست دارندكه بدانند چه عواملى سبب غيبت مى شود؟ عوامل غيبت گوش : علل و عوامل آن بسيار است مانند: غضب ، عداوت و دشمنى ، حسد، فخر و مباهات ،رفقاى بد داشتن ، مسخره و استهزاء، مزاح و شوخى كردن وامثال آن كه هر يك از اينها كه در وجود انسان باشد سبب مى شود انسان غيبت ديگرى را كند. چشم : اينها درد بود دواى آن چيست ؟ گوش : علاجش آنست كه هر فردى بكوشد اين صفات ناپسند را از خود دور سازد و ريشهآنها را در مملكت بدن خود از بيخ بر كند، و راهش آنست كهلااقل هر روز را يا هر شب يا هر هفته ، يكبار خود را به مطالعه روايات اخلاقى و كتابهاىسودمند دينى امثال كتاب معراج السعادة نراقى ،مشغول ساخته ، در آيات و روايات و گفتار شيرين علماى بزرگ غور كرده و تصميم بهعمل بگيرد و بخصوص روايات عذاب ، و احاديث و آيات قيامت و بهشت و جهنم را در نظرآورده و در تفسير قرآن خود را مستغرق سازد، بعد از مدتى خواهد فهميد كه روحش غير ازروح چند هفته قبل ، و فكرش غير از فكر چند ماه پيش است ، و اگر سوادى ندارد بطور حتمبايد لااقل هفته اى يك روز را به شنيدن احكام خدا از اهلش اختصاص داده ، در مجالس وعظو نصيحت شركت كند و از علما و بزرگان دين كسب فيض نمايد و بداند كه از زندگىسودى نبرده و از عمر بهره مند نگشته و نتيجه اى از اين دنيا نمى گيرد، خود ساختگى مامنوط بر اين عادات نيكوست و عزت و ترقى وتكامل ما مرهون اين گونه مطالب است ، و گرنه همين غيبت به تنهائى ما را جهنمى كرده وآخرت ما را مى سوزاند، غيبتى كه علماى بزرگ همچون شهيد ثانى كه از مفاخر اسلام و ازعلماى بزرگ شيعه است ، كتابى مخصوص آن نوشته اند. و علامه بزرگوار مرجع جهان اسلام شيخ انصارى در مكاسب و ديگر از فقها و مراجعتقليد در كتب فقهيه خود از آن بحث نموده اند؛ غيبتى كه پيامبر اكرم (ص ) در شب معراججمعيتى را ديد كه با چنگ صورتهاى خود را مى خراشند، ازجبرئيل پرسيد اينها چه كسانى هستند؟ در جواب گفت : غيبت كنندگان غيبتى كهروح عبادت را از بين مى برد و حقيقت آن را فاسد مى نمايد و سبب مى شود كه خوبى هابه طرف غيبت شونده حركت كند و بيدهاى او به طرف غيبت كننده سرازير گردد و صدهاضرر ديگر. دست : آقاى گوش : بنا بود شما مواردى كه غيبت در آن جايز است بيان كنيد. مستثنيات غيبت گوش : البته ، وليكن اين مقدار از مطالب هم لازم بود تا كسىخيال نكند من مى خواهم غيبت را تجويز كنم . آرى مواردى را علماى اخلاق بيان كرده اند كه غيبت در آن موارداشكال ندارد، بلكه گاهى هم لازم مى باشد كه در اينجا به چند مورد اشاره مى شود: 1- اگر گرفتن حق در شكايت بستگى به آن داشته باشد،مثل اين كه بگوئى پولم را خورده ، كتكم زده ، به ناموسم خيانت كرده ، شبانه وارد منزلمشده ، چاقو كشيده ، و مانند آن . 2- اظهار عيوب كسى بقصد اين كه اگر به او برسد ترك مى كند. 3- در مشورت كه اگر عيب طرف را نگوئى يك فرد مسلمانى مبتلا مى شود، مانند آن كهبگوئى فلان جوان شرابخوار، بى نماز، بى تربيت ، بى دين ، بد اخلاق ، كبوترباز، ويلان ، و مانند آن بوده ، و يا بگوئى فلان دختر بى شرم ، بى حجاب ، بى دين، بى عفت ، و مانند آن مى باشد، البته در آنها اين صفت ها هم بوده نه آن كه خداىنخواسته از روى حسادت يا قصد و غرضى باشد. 4- نزد طبيب اظهار عيب كردن مثل اين كه بگوئى فلانى به آن مرض دچار است . 5- شاهد و گواه را در كردن و ذاكر صفات بد او رد حد لزوم . 6- اظهار عيب رفيقى كه با مومنى رفاقت كرده ، براى آگاه ساختن شخص مومن . 07- اظهار عيب عالم يا قاضى و حاكم شرعى كه قابليت آن را ندارد. 8- لقب مشهور كسى را گفتن مانند اين كه بگوئى : فلان شخص كور در صورتى كههمه او را به اين صفت بشناسند. 9- غيبت فاسق در گناه ظاهر او كه باكى از آن نداشته باشد،مثل كسى كه علنى شراب خورده ، قمار نمايد، ريش بتراشد، بى حجاب باشد و از كردهخود در ظاهر شرمسار نباشد 10- در مواقع شهادتمثل اين كه بگويد: من ديدم زنا كرده ... . 11- گفتارهاى اهل بدعت و سخنان گمراه كنندگان و مرام و مسلك آنها را براى مردم آشكارساختن . 12- غيبت كفار. 13- كسى كه به كسى ديگر منسوب نباشد و خود را به او نسبت دهد كه جايز است ردكردن آن . 14- غيبت شخص غير معين كه معلوم نشود مراد كيست ،مثل اين كه گفته شود؛ احمقى گفت ، مبتلا به فرد نادانى شديم ، يا يك عده چنين مىگفتند. 15- طرفين عيب را ديده و يا مطلع باشند. اندامها: بسيار از شما تشكر مى كنيم . زبان : پس سرزنش هاى شما تا به حال از من بيجا بوده است . اندامها: چطور بيجا بوده است ؟ با اين كه ضررهاى تو مانند آفتاب روشن است ، آرى غيبتدر اين موارد نه تنها مفسدهاى ندارد، بلكه اگر ترك غيبت شود داراى مفسده مى باشد. بدنيست آقاى زبان مقدارى در حقيقت آن مطالعه كنيد تا سر جواز غيبت در آن موارد را به دستآوريد. چشم : خوبست به زيان ديگر زبان بپردازيم ، اميد است زبان خود راكنترل كند تا اجتماعى آسوده شود!. زبان : عجب ؟ عجب جائى گرفتار شديم ؟! چشم : گرفتارى ندارد، مطالبى كه در اينجا گفته مى شود طبق احكام شرع و حكمعقل است هر كجا كه شما مطلبى را بر خلاف ديديد تذكر دهيد. زبان : بنده نمى گويم شما تا به حال بر خلاف گفته ايد تمام سخنانتان صد در صداسلامى بوده ، وظيفه من هم عمل به آنهاست ولى شما هم بايد وظيفه شناس باشيد. اندامها: شما هم هر چه در نظر داريد كه ما بايد انجام دهيم تذكر دهيد. سخن چينى و زيانهاى آن چشم : يكى ديگر از زيانهاى زبان ، سخن چينى است كه در قباحت و رذالت و شناعت آن ،آيات و روايات بسيارى وارد شده است و در آنها درباره آن صفت خبيثه تعبيراتى ديده شدهكه كمتر در خصوص صفات ديگر ديده مى شود. دست : چطور؟ چشم : در قرآن به آيات چندى برخورد مى نمائيم كه رذالت و پستى سخن چينى وصاحبش به خوبى مشاهده مى گردد، چنان كه در موضعى چنين فرموده : و مطيع هر سوگند خورنده حقير مشو كه بسيار عيب جوست و بسيار به مجالس سخن چينىمى رود. (119) مجلسى رحمة الله عليه در بحار به آيه هشتاد و پنج سوره نساء و نراقى در معراجالسعادة به آيه : ويل لكل همزة لمزة نيزاستدلال فرموده اند. و اما روايات احاديث بسيارى در نكوهش اين صفت بسيار رذيله از ائمه هدى (ع )نقل گرديده كه از باب نمونه به چند روايت اشاره مى شود: 1- از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: چهار دسته اند كهداخل بهشت نخواهند شد: كاهن ، منافق ، شارب الخمر دائمى و قتات كه سخن چين است .(120) 2- از امام جواد از پدران بزرگوارش (ع ) روايت شده : كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: درشب معراج زنى را ديدم كه سر او سر خوك بود و بدنش بدن الاغ ، و بر آن بود هزارهزار رنگ از عذاب ، پس از عمل او از حضرت پرسيده شد؟ فرمود: بدرستى كه آن زنسخن چين و بسيار دروغگو بود. (121) 3- از على (ع ) نقل شده كه فرمود: عذاب قبر از سخن چينى ، وبول (يعنى پرهيز نكردن از نجاست بولى ) و تنها ماندن مرد از اهلش مى باشد.(122) امام صادق (ع ) از پدران خود (ع ) از پيامبر اكرم (ص )نقل فرموده كه آن سرور فرمود: آيا به شما بگويم كه بدترين افراد كيست ؟ گفتند:بلى يا رسول الله !فرمودن بسيار روندگان به سخن چينى ، جدائى افكنان مياندوستان و اشخاصى كه مى كوشند براى كسانى كه بدون عيبند، عيب تراشى كنند.(123) زبان سرزنش ، بس نيست ؟ اندامها: نه !زيان شما خيلى بيش از اينهاست ، آقاى چشم تقاضا مى كنيم به سخنان خودادامه دهيد. دعاى باران چشم : در زمان موسى بن عمران (ع ) قحطى پديد آمد، آن حضرت براى طلب باران دعاكرد، خداوند به او وحى فرمود، من نه دعاى ترا مستجاب مى كنم و نه دعاى كسانى كه باتو هستند، چون در ميان شما يك سخن چين هست كه در سخن چينى خود نيز، مصر است ، حضرتعرضه داشت : پروردگارا!او را به ما معرفى كن تا از ميان خود بيرونش كنيم !خدافرمود: اى موسى من تو را از سخن چينى نهى مى كنم ، چگونه خودم سخن چين باشم؟!سپس همگى توبه كردند و با آمدن باران ، سيراب شدند. (124) مرحوم شهيد و همچنين مرحوم نراقى كه هر دو از علماى بزرگ و از مفاخر جهان اسلام و عالمتشيع مى باشند، وقتى به حالات سخن چين مى پردازند، رذالت او را بالاتر از غيبتكننده و دروغگو معرفى مى نمايند. گوش : ممكن است سر آن را بيان فرمائيد؟ چشم : بنده عرض مى كردم . گوش : معذرت مى خواهم . چشم : اشكالى ندارد، تا به حال از راهنمائيهاى جنابعالى استفاده كرديم . آرى ، سر اين مطلب آنست : كسى كه سخن چينى مى كند از دروغ ، تهمت ، غيبت ، حسد، نفاق ومانند آن منفك نخواهد شد و در سخن چينى خود اين صفات رذيله را به كار خواهد برد،بنابراين سخن چين يعنى دروغگو، غيبت كن ، حسود، منافق و... غلام سخن چين گوش : اگر اجازه باشد من درباره سخن چينى داستانى دارم ؟ چشم : بفرمائيد، استفاده مىكنيم . گوش : علامه بزرگوار نراقى نقل كرده : مردى بنده اى را فروخت و به خريدار گفت :هيچ عيبى ندارد جز سخن چينى ، يعنى اخلاقش شيرين ، از نظر كار بسيار چابك و زرنگ ،قيافه اش چنان كه مى بينى زيبا و... خريدار گفت : اشكالى ندارد و بنده را خريد، بعد از مدتى كه از خريد عبد گذشت ، غلامپيش زن آقاى خود رفت و گفت : خبردارى كه آقا مى خواهد زن ديگرى بگيرد؟ زن گفت : نه، غلا گفت چاره اش به دست من است ، اگر مى خواهى اين كار را نكند شب كه شد تيغىبردار و چند دانه و از زير گلوى او بتراش و براى من باور تا بر آن دعا بخوان و او رانسبت به تو گر و از ديگران سرد كنم . زن بيچاره به اين فكر افتاد كه شب اين كار را عملى كند، غلام به نزد مرد رفت ، و بهمرد گفت : خبردارى كه خانم ، رفيق پيدا كرده و در صدد نقشه است كه شما را بكشد؟ شبكه شد خود را به خواب بزن ، مى بينى كاردى به دست گرفته و قصد دارد سر شما راببرد. شب كه شد: زن بيچاره غافل از همه جا تيغ را بر داشت تا چند دانه مو از زير گلوىشوهر بتراشد، كه مرد زن را به آن حال ديد، بلند شد و زن را بهقتل رسانيد، غلام نزد فاميل زن رفت و گفت : خبرداريد دامادتان دختر شما را كشت ؟ همهآمدند، دو فاميل به هم ريخته ، قتلها صورت گرفت و بالاخره همه فهميدند كه اين نقشهاز كجا بوده است . (125) ضربه هاى كوبنده زبان چشم : جدا استفاده كرديم مطلب ديگرى داريد بفرمائيد؟ گوش : مطلبى ندارم فقط آقاى زبان بداند كه با اينعمل چه ضربه هائى به اجتماع مى زند و چه خونهائى مى ريزد و چه برادرى هائى رابه هم مى زند و چه جمعيت هاى متحدى را از هم مى پاشاند، و چه دسته و ملتى را ازيكديگر جدا مى سازد، و چه هدفهاى اصيلى را نابود مى كند و چه نقشه هاى ارزنده و پرسودى را خنثى مى نمايد، و چه زحمت هاى فراوانى را از بين مى برد و چه فداكاريهاىمهمى را مضمحل مى كند و چه رنجها و مشقتهاى زيادى را كه در طريق صحيح و در مسير حق ودر اضمحلال باطل و پيشرفت راه حق به كار رفته شده ،پامال كرده و زحمت كشان و افراد پر ارج و ارزنده اى را كه نمى شود براى آنها قيمتقائل شد، به نابودى مى كشاند و صدها ضرر ديگر. خوبست زبان به خود آيد و لحظه اى رد خويشتن بنگرد و زيانهاى خود را كه سخن چنينىاز آن جمله است ، در نظر آورد، به فكر اجتماع افتد، اندكى بهحال آنان غور كند، كسب و كار آنان را ببيند زحمت شبانه روزى و فداكاريهاى مسلمانانغيور و دلسوز را ملاحظه كند و رنج فراوان بزرگان دين و رهبران دلسوز و پاسداراندين و مملكت و قرآن و سنت را ناديده نگيرد، ساعتى حساب كند آن گاه وظيفه حساس و خطيرخود را احساس خواهد كرد؛ آيا وظيفه جز سكوت و يا گفتار حق و سخن صد در صد يقينى وخدا پسندانه مى باشد؟ چون وظيفه چنين است از رسول خدا (ص ) در خطبه اى چنيننقل شده كه فرمود: و هر كه براى سخن چينى در ميان دو نفر قدمى بردارد، خداوند درقبرش بر او آتشى را مسلط گرداند كه او را تا روز قيامت بسوزاند، و هنگامى كه ازقبرش بيرون آيد، خداوند بر او اژدهاى سياهى را مسلط كند كه گوشت او را بگزد تاداخل آتش گردد. (126) اندامها: استفاده كرديم . دست : اگر اجازه بفرمائيد وقت را نگيرم بنده يك حكايت سازنده اى در نظرم دارم . چشم : بفرمائيد. سخن چينى گرگ دست : مرحوم حاج شيخ عباس قمى صاحب مفاتيح كه از بزرگان و از افراد ارزنده و كمنظير است ، بمناسبت ثعلب احمد نحوى شيبانى داستانى رانقل فرموده كه : روزى شيرى مريض شد، تمام درندگان از او عيادت كردند غير از روباه، گرگ نيست به او سخن چينى كرد، شايد گفته باشد، اعلحضرتا، همه به ديدن توآمدند جز روباه ، شير فرمان صادر كرد: هر زمان روباه آمد مرا خبر دهيد، چيزى نگذشت كهروباه آمد، شير او را سرزنش كرد، روباه گفت : قربان من در طلب دوا بودم . شير گفت :دوائى پيدا كردى ؟ گفت : آرى غده ايست در ساق پاى گرگ : سزاوار است كه بيرونآورده شود، شير حمله كرد و با چنگال خود پاى او را گرفت و غده را بيرون آورد؛ روباهگريخت ، گرگ در بين راه به او رسيد در حالى كه خون از پايش جارى بود: صدا زد:يا صاحب الخف الاحمر اذا قعدت عند الملوك فانظر ما ذا يخرج من راسك اى كفش قرمز پوش وقتى پيش سلاطين مى نشينى متوجه باش كه از سرودهانت چه بيرونمى آيد. (127) جسارت بمرحوم قمى پا: برادر شما از مرحوم قمى تعريف كرديد ولى من در بعضى از كتابها ديده ام كه بهايشان بدگوئى كرده و يا بعضى ها كتابهايش را معتبر نمى دانند. (128) دست : عزيزم !آنها آن علامه بزرگوار را نشناخته و كتابهاى او را درك نكرده اند،كتابهاى او همه ارزنده و مفيد مى باشد، خود او از علماى بسيار محبوب و دقيق و مورد علاقهبزرگان دين است . كتاب مفاتيح او را مراجع بزرگ تقليد در دست گرفته و استفاده مىكنند، شما در منزل علما كمتر كسى را مى بينيد كه كتب آن مرحوم در خانه اش نباشد، وبالاخره بايد بدانيد هر كس از او بد گوئى كند هر كه باشد و هر چه باشد، يا ناداناست و يا مامور ابر قدرتها و از اعضاء ستون پنجم ، و چون كتابها آن مرحوم از مرز جهاناسلام و تشيع نمى گذرد، بى دينان در برابر او موضع گرفته او را به بى اعتبارىو نقل روايات ضعيف يا به بيسوادى متهم مى كنند، چنان كه آن افراد نسبت به سايربزرگان دين واعاظم مذهب تشيع مانند خواجه نصير الدين طوسى ، علامه بزرگوارمجلسى ، آية الله مقدس اردبيلى و آيات ديگر، جسارتها كرده و از خدا نترسيده اند؛ بىباكانه به آن بزرگان توهين روا داشته و بعضى از آتش پرستان را بر آنها برترىداده اند، خداوند به عذاب الهى معذبشان كند. پا: بسيار از شما متشكرم كه مرا روشن ساختيد، آيا بد نيست كه از زبان بگذريم و بهصحبت ديگر بپردازيم ؟ چشم : به يارى خدا بزودى خواهيم گذشت ولى بايد بدانيم تا بهحال هر چه گفته ايم و بعدا خواهيم گفت مختصرى از زيانهاى خواهد بود. چشم : البته چنين است و از آن جائى كه خطر زبان زياد است و جرم آن بسيار و گناهشبزرگ و خطاى آن فراوان ، به اين زودى نبايد دست از سر آن برداشت ! زبان : من هم آن چه تا بحال از شما گفته ام مختصرى از زيانهاى شماست وگرنه اگر منهم بخواهم جرم و خطاى شما را بر شمرم ، بايد ساعات زيادى را به زيانهاى شمااختصاص دهم و اوقات فراوانى را بگيرم و من تابحال ملاحظه شما را كرده كه به اختصار پرداختم . اندامها: مگر زيان ما بغير از آن چه تذكر داديد باز تصور مى شود؟ زبان : آرى ، فراوان !كه از باب نمونه به خلاصه اى از آن مى پردازم : مصافحه با اجنبيه 1- كلينى كه از بزرگترين علماى شيعه واز مفاخر عالم اسلام است ازرسول خدا (ص ) نقل فرموده : هر كه با زنى مصافحه كند كه بر او حرام باشد پسبحقيق كه به سخط و غضب خدا مبتلا گردد، و كسى كه زنى را به حرام در آغوش كشد درزنجيرى از آتش با شياطين بسته مى شود، پس در آتش افكنده مى گردند. (129) از اين روايت ، وظيفه همه شما اندامها معلوم خواهد شد كه در معصيت الهى به چه عذابىدچار خواهيد گرديد. استمناء و ضرر آن 2- و همچنين از امام جعفر صادق (ع ) روايت شده كه از خضخضه پرسيده شد، (130)حضرت فرمود: گناه بزرگى است ، خداوند در قرآنش از آن نهى فرموده ، و بجا آورندهآن را مانند كسى كه با خود ازدواج كند، به حساب آورده و اگر تو بدانى آن چه كه اوانجام مى دهد با او هم غذا نخواهى شد. سوال كننده اى مى گويد: اى پسر پيامبر خدا (ص ) گفتار خدا را از قرآن برايم بينفرما، فرمود گفتار خدا اين است فمن ابتغى وراء ذلك فاولئك هم العادون (131)و آن از چيزهايى است كه در غير راه صحيح خودش مى باشد، راى مى پرسد آيازنا بالاتر است يا آن ؟ حضرت فرمود: گناهى است بزرگ كه گوينده اى مى گويد:بعضى گناهان آسان تر از بعضى ديگر است ، در صورتى كه همه گناهان در نزد خدابزرگند، زيرا آنها معاصى هستند، و خداوند از بندگان گناه كردن را دوست ندارد و هماناما را از آن نهى فرموده چون از عمل شيطان است و به تحقيق فرموده : لاتعبدوا الشيطانان الشيطان كان لكم عدو فاتخذوه عدوا انما يدعوا حزبه ليكونوا من اصحاب السعير(132) پوست : خضخضه چه هست كه چنين عذابى دارد؟ زبان : مراد از آن چنان كه در مجمع البحرين بيان شده است و كتابوسائل هم يك باب مخصوص آن باز نموده استمناء است ، يعنى انسان باعورت خود بازىكند كه منى بيرون آيد و جنب شود كه بعضى از آن تعبير به جلق مى كنند و از گناهانىاست كه امام صادق (ع ) در اين روايت به دو مورد از قرآناستدلال فرموده ، يكى آيه اول ، بعد از آن كه خداوند موضوع نكاح و ازدواج را بيان مىفرمايد، كه راه صحيح اشباع غريزه جنسى است چنين فرموده : هر كه غير از اين راهانتخاب كند چه زنا باشد يا لواط يا استمناء چنين افرادى از تجاوزكنندگان از حدند. و در آيه ديگر فرموده : بندگى شيطان ننمائيد، زيرا كه شيطان براى شما دشمنى استپس شما هم او را دشمن به حساب آوريد، همانا شيطان حزب خود را دعوت مى كند تا آن كهاز اصحاب آتش باشند. روايات ديگرى هم در خصوص حرمت استمناء وارد شده كه هميناندازه كفايت مى كند، ضمنا وظيفه پدران را هم تعيين مى نمايد كه هر چه زودتر براىفرزندان خود زن بگيرند، تا به اين معصيت - كه ضررهاى زيادى مانند: كم نورى چشم ،كورى ، ضعف اعصاب ، درد سر، كم خونى و بالاتر از همه سر كشى و طغيان در برابرخداى بينا و دانا و بزرگ و با عظمت دارد- مبتلا نگشته و چنين گناهى خانمانسوز رواج پيدانكند. لواط و كيفر آن پا: شما از لواط هم اسم برديد مراد چيست ؟ زبان : شما معناى لواط را نمى دانيد؟ پا: دوست دارم روشن تر و مفصل تر بيان كنيد. زبان : لواط همان ارضاء غريزه جنسى است از راه نامشروع كه خداوند فرموده : هر كهماوراء اين را (نكاح صحيح ) طلب كند، تجاوز كار است و آن عبارت از اين است كه مردى بامردى عمل منافى عفت انجام دهد كه از گناهان بسيار بزرگ است ، شارع مقدس اسلام حدبزرگى را براى انجام دهنده آن قرار داده است . پا: حد آن چيست ؟ زبان : حد آن قتل (كشتن ) با شمشير است و يا سوزاندن و يا دست و پاى او را بستن و ازبلندى به پائين انداختن ، و يا ديوار بر سر او خراب كردن است . پا: آيا در معصيت فرقى ميان فاعل و مفعول هست ؟ زبان ، فرقى نيست ، بلكه در مفعول شدتش بيشتر و گناهش زيادتر مى باشد. پا: اگر كسى از روى جهالت چنين عملى را انجام داد، وظيفه او چيست ؟ زبان : وظيفه او توبه و بازگشت به خدا و اگر با شاهد در نزد حاكم شرع ثابتنشود، حد هم ندارد، چنين فردى بايد به درگاه خدا برود و از معصيت بزرگ و خطاى عظيمخود توبه كند، خداوند تواب و رحيم است . زيان لواط دست : آيا عمل لواط در اجتماع ضرر ديگرى هم دارد؟ زبان : البته ، هر معصيتى ضررش براى اجتماع زياد است ، ولى ضرر چشمگيرى كهعمل لواط در بر دارد، آنست كه مادر، خواهر و دخترمفعول ، بر لواط كننده حرام ابدى مى شوند. و نمى تواند با آنها ازدواج كند و اگر بعداز لواط ازدواج باطل است و بايد از يكديگر جدا شوند. دست : جدا مطلب خيلى پر اهميتى فرموديد، شايد دسته اى فراوان دچار چنين بلاىخانمانسوزى شده باشند. زبان : ممكن است ، اما بايد توجه كرد كه آيا بوسيله من چنين كارى صورت مى گيرد؟ پا: نه ، ولى البته به وسيله تو گناهانى از اين بالاتر انجام مى گيرد، مانند ارتداد،قتل نفس ها، بلكه اكثر زناها و لواطها از راه تو انجام گرفته و تو مقدمه آنها بوده اى . دست : اسمى هم در گفتار خود از زنا برديد خواهشمندممفصل تو بيان فرمائيد. زنا و عقوبت آن زبان : زنا عمل جنسى است از راه حرام چه با محرمهاى خود باشد يا با غير محارم (بااجنبى ها )و اين عمل سبب بلاهاى زياد مى گردد و از معاصى بزرگ بشمار مى آيد، چنانكه از امام صادق (ع ) روايت شده : براستى سخت ترين مردم از نظر عذاب در روز قيامتمردى است كه نطفه خود را در رحمى قرار دهد كه بر او حرام است . (133) و از آن حضرت نيز نقل شده : سه دسته اند كه خداوند بزرگ با آنها سخن نگويد و آنهارا پاك نسازد و براى آنهاست عذابى دردناك ، كه از آنهاست زنى كه در بستر شوهر باديگرى زنا كند. (134) و بايد كننده اين كار را در دنيا اگر داراى زن و يا شوهر است ؛ با شرائط آن كه دررساله هاى مراجع بيان شده سنگسار كنند، يعنى مردم جمع شوند و هر يك با سنگهاىمخصوص كه نه بزرگ باشند و نه كوچك ، او را سنگسار نمايند، و خود اينعمل يك نوع ابراز نفرت جامعه است از چنين عملى و از چنين فردى . و اگر داراى زن و يا شوهر نيست به او صد تازيانه مى زنند. پس زيان شما هم كمتر از من نخواهد بود، شماخيال مى كنيد كه همه ، نشسته پاكيد، فقط من داراى زيان بسيار مى باشم ، و اگر منبخواهم از زيانهاى شما صحبت كنم : مثنوى هفتاد من كاغذ شود. مساحقه و اشباه آن اندامها: خواهش مى كنيم بفرمائيد. زبان : در خصوص زن و مرد اجنبى و يا دو مرد لخت و يا دو زن لخت كه در زير يك لحافديده شوند، يا مساحقه ، يعنى دو زن خود را به يكديگر بمالند تا غريزه جنسى خود رااشباع كنند كه حد آن هم حد زناست و با زنا تفاوتى ندارد، يا كسى كه با دست و انگشتبكارت دخترى را بر دارد، يا شرابخورى كه از معاصى بسيار بزرگ است و در دفعهسوم و يا چهارم بايد او را بكشند، دزدى ، محاربه (اقدام مسلحانه عليه مسلمانان ) و صدهامعصيت ديگر كه از شما اندامها انجام مى گيرد. اندامها: بايد در واقع گفت : بيشتر اين كارها از تو سر چشمه مى گيرد؛ زيرا اگر تونباشى و تو سخن نگوئى و با آن لطافت و شيرينى حرف نزنى ، كجا آن مرد بيچاره ياآن زن بدبخت سيه روزگار دچار اين معاصى مى شود، همه مقدمات آن از جانب تو مىباشد و توئى كه ميان زن و مرد اجنبى واسطه مى شوى . زبان : من راه مى روم ، من از ديوارها بالا مى روم ، من با عورت خود بازى مى كنم ، من بهدزدى مى روم ، من با ديگران اعمال منافى با عفت انجام مى دهم ، من كسى را مى كشم ، مناسلحه بر مى دارم ، من شراب مى خورم ...؟!چرا فكر كرده صحبت مى كنيد، چرا نسنجيدهحرف مى زنيد؟ چشم : درست است كه بدون شما هم ، اندامها گناهانى را انجام مى دهند، ولى اگر تونباشى ، بيشتر آنها صورت نخواهد گرفت ،قتل و غارت ها، در بدريها، زناها، لواطها، شرابخوارى ها، و صدهاعمل زشت ديگر چنان كه گذشت از تو سر چشمه مى گيرد، تا تو نگوئى تا حرفنزنى ، تا تو به سخن نيائى ، طرف از كجا منظور را مى فهمد، تو هستى كه اسرارپنهانى قلب و شكم را به ديگرى مى فهمانى ، پس تو بايد خود را نگهدارى و زمامخويش را به دست گيرى ، و كنترل نمائى . دست : ممكن است بفرمائيد ضرر شراب چيست ؟ زبان : ضرر شراب چه ربطى به بحث ما دارد؟ دست : در سخنان خود نام شراب برده شد كه از خود اين معصيت را دفع كردى . زبان : ببخشيد، ضرر آن بسيار است ، زيرا بر بدى و حرمت آن ادله چهارگانه (كتاب ،سنت ، عقل ، اجماع ) دلالت دارد، عقل را مى برد، سبب زنا و فسادهاى ديگر مى شود و بهگونه ايست كه از امام صادق (ع ) روايت شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: بنده خدا تاشراب نخورده ، در كنف حمايت خداست ، وقتى شراب خورد، خداوند پرده او را پاره كرده ودر آن حال ، رهبر و برادرش ، شيطان خواهد بود و شيطان گوش و چشم و دست و پاى اومى شود و او را به سوى هر بدى مى كشاند و از هر خوبى بار مى دارد. (135) گوش : آيا زبان زيان ديگرى هم دارد؟ بيان كنيد تا هر چه زودتر به اين بحث خاتمهدهيم . چشم : مگر مى شود زيان زبان را شماره كرد. گوش : پس به زيانهاى ديگر زبان بپردازيد. فحش و ضرر آن چشم : يكى ديگر از زيانهاى زبان ، فحش است ، چه جدى باشد و چه شوخى . سب و ناسزا خود بلائى خانمانسوز است چنان كه از امام باقر (ع )نقل شده : رسول خدا فرمود: دشنام دادن مومن خروج از بندگى خداست ، وقتال با او كفر، و خوردن گوشت او (غيبت او) معصيت ، و حرمت مالش همچون حرمت خون اوست .(136) طعن و حرمت آن و در خصوص طعنه زدن بر مومن ، روايات بسيارى وارد شده كه نمونه اش روايتى است ازامام صادق (ع ) كه فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : بدرستى كه خداىعزوجل مومن را از عظمت جلال و قدرت خود آفريده ، پس هر كه بر او طعن زند، يا بر اوچيزى رد كند، پس همانا بر خدا رد نموده است . (137) و در روايت ديگر دارد: خدا مومنين را از نور عظمت وجلال كبريائى خود آفريده است . (138) آرى زبان !اين توئى كه مومن را از خود مى رنجانى و خدا را از خويش ناراضى مى كنى واز توئى كه توده ملت را از خود مى رانى و آنها را به غضب مى آورى و اين توئى كه ازخلقت خدا ايراد مى گيرى ، طعن به ديگران مى زنى و با عيبجوئى و كلمات زشت ،ديگران را آزار مى دهى !و اين توئى كه وقتىاول صبح مى شود، به بازار يا محل كار خود كه مى آئى ، يا در بين راه يا در خانه ، بهفحش و بد و بيجا مشغول مى شوى ، و احيانا فحش هاى نامشروع مى دهى كه خود گناهبزرگ و موجب حد است . قذف و ضرر آن زبان : چه فحشى و چه حدى ؟ چشم : در كتب فقهيه يك باب مخصوص قذف (نسبت ناروا دادن ) عنوان شده است وروايات زيادى در نكوهش آن وارد گشته ، و علما فتوا داده اند: كسى كه نسبت زنا يا لواطيا عمل ديگرى مى دهد و براى اثبات مدعاى خود شاهد اقامه نمى كند، بايد شلاق بخورد،حاكم شرع تازيانه اش مى زند، و در سوره نور چند آيه مربوط به همين موضوع واردشده و در قسمتى از آن دارد: آنهائى كه به زنا عفيف مومن و بى خبر (از كار بد) تهمت مىزنند، در دنيا و آخرت لعنت مى شوند و عذابى بزرگ خواهند داشت . (139) و نيز دارد: آنان كه زنهاى محصنه را رمى مى كنند (نسبت زنا به آنها مى دهند) ولى نزدحاكم شرع چهار گواه عادل نمى آورند، پس آنها را هشتاد تازيانه برنيد و هرگز ازايشان گواهى را نپذيريد و آنها فاسقند. (140) آرى ، اين عادت هميشگى توست كه در كوچه و بازار به ديگران نسبتهاى ناروا (ازقبيل : زنازاده ) مى دهى اگر كسى به ديگرى نسبت ناروائى داد بايد آن را اثبات كندوگرنه - اگر نزد حاكم شرع چنين فحشى ثابت شود- گوينده آن بايد تازيانهبخورد. لعن و بدى آن و همچنين عادت تو بر اين مقرر شده كه به ديگران لعنت بفرستى يادم نمى رود، يكى ازمتدينين چيزى خريده بود و بعد متوجه شده بود كه جنس خوبى نخريده ، براى مننقل كرد كه : به او پيام دادم لعنت بر پدر و مادر كه چنين چيزى به من دادى !9 ايننادان مطلع نيست كه لعن چه ضررى دارد و چه معصيتى است ؟ زبان : ممكن است به روايتى در اين خصوص اشاره فرمائيد؟ چشم : آرى ، از امام صادق (ع ) روايت شده كه لعنت هنگامى كه از جانب گوينده آن صادرشود، ميان او و لعن شده رفت و آمد مى كند، پس اگر جاى استحقاق خود را پيدا كرد كه هيچوگرنه به صاحب خود بر مى گردد، و خود او مستحق تر است ، پس دورى كنيد از اين كهمومنى را لعن كنيد، كه به خودتان بر مى گردد. (141) تهمت و افتراء و توئى كه به مسلمانها افتراء مى بندى و نسبت دروغ مى دهى ، براى بدى و قباحت آنهمين بس كه از امام صادق (ع ) روايت شده : هر كه مرد مومن يا زن مومنى را نسبت دروغ بدهدو به او تهمت بزند خداوند او را در طينت خبال برانگيزد، تا از (عهده ) آن چه گفته برآيد، راوى گويد گفتم طينت خبال چيست ؟ فرمود چرك و خونى است كه از عورت زنهاى بدكاره خارج مى شود. (142) در روايت ديگر دارد: خداوند او را بر تلى از آتش نگهدارى مى كند، تا از آن چه در حق اوگفته خارج شود (143)(يعنى از عهده آن برآيد). و توئى كه بر مومنين تهمت مى زنى ، از امام صادق (ع )نقل شده : زمانى كه مومنى به برادر خود تهمت زند، ايمان دردل او آب مى شود، چنان كه نمك در آب حل مى شود. (144) اى زبان !توئى كه ايجاد دشمنى مى كنى و تخم تفرقه و نفاق در جامعه مى افشانى وحاصل نارضايتى و عداوت از آن بر مى دارى . از سفارشات على (ع ) به فرزندان خود است كه : فرزندانم بر حذر باشيد از دشمنى با مردم !زيرا آنها از دو قسم خارج نيستند، يكىعاقلى كه درباره شما مكر مى نمايد، ديگر نادانى كه در حق شما با نادانى رفتار مىكند، سخن گفتن ، مرد است و جواب آن ، زن پس وقتى كه با هم جمع شدندبدون شك فرزندى از آنها پديد خواهد آمد، آنگاه شعرى با به اين مضمون ادا فرمودند:آبروى سالم كسى دارد كه از جواب بپرهيزد، و هر كه با مردم مدارا كند به هدف رسيدهاست . (145)
سخن گر چه هر لحظه دلكش تر است |
چو بينى خموشى از آن بهتر است |
در فتنه بستن دهان بستن است |
كه گيتى به نيك و بد آبستن است |
آرى توئى كه با مردم حسن سلوك ندارى ، و غالبا با همه بد اخلاقى مى كنى ، و از اذيتتوست كه مردم ناراحت گشته و عصبانى مى شوند، و اگر كلام تو نبود كسى عصبانىنمى شد و غضب نمى كرد. زبان : جدا كم لطفى مى فرمائيد، غضب چه ربطى به من دارد؟ ممكن است فردى وارد خانهخود شود، دزدى را در خانه ديده و يا جنايت بى ناموسى و خلاف عفت مشاهده كند، و يا ازهمسايه نظر سوئى ببيند و يا كثافت كاريهاى ديگرى كه از خود شما بروز مى كند،مشاهده نمايد، عصبانى شود و ابدا به من ربطى نداشته باشد. چشم : بله امكان دارد، ولى اگر كسى در اجتماع وارد شده در تمام بازار، ادارات ، خانه ومنزل ، خيابان ، كوچه و خيابان همه و همه را مى بيند، اكثر ناراحتى ها از شماست و كمترمربوط به ما مى باشد و در اجتماع هم اگر به يكى بد اخلاق و يا خوش اخلاق گفتهشود، ذهن متوجه شما خواهد شد، مخصوصا نسبت به همسايه كه روايات عجيبى در بدىاذيت آن وارد شده است .
|
|
|
|
|
|
|
|