بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مناظره زبان و اندامها, سید حسین شیخ الاسلامى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     MONAZE01 -
     MONAZE02 -
     MONAZE03 -
     MONAZE04 -
     MONAZE05 -
     MONAZE06 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

بسمه تعالى 
در اين كتاب مجموعه اى از معارف و اخلاقيات با استفاده از آيات قرآن كريم و احاديثخاندان عصمت و طهارت - عليهم السلام - مورد بحث و تبيين قرار گرفته است .
اين دفتر بعد از بررسى كامل ، ويراستارى ، اعرابگذارى و اصلاحات ديگر آن را طبع ومنتشر نموده است اميد است كه مورد رضايت خداوندمتعال واقع شود.
دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم
تقديم به روان پاك و نورانيتان اى شهداى گرامى اسلام ، اى ايثار گران ، اىدلباختگان ، اى عاشقان الله ، اى كسانى كه سر از پا نشناخته ، عاشقانه به سوىتوپ و تانك و رگبار و خمپاره روان گشته ، خويشتن را فداى اسلامى و مسلمين و خاك وطنمحبوب نموديد، درود خدا و همه موجودات بر شما اى ياران مهدى قرآن .
اللهم ارزقنا توفيق الطاعة و بعد المعصية و صدق النية و عرفان الحرمد و اكرمنابالهدى والاستقامة و سدد السنتنا بالصواب و الحكمة و املا قلوبنا بالعلم و المعرفة وطهر بطوننا من الحرام و الشبهة واكفف ايدينا عن الظلم والسرقة واغضض ابصارنا عنالفجور و الخيانة واسدد اسماعنا عن اللغو والغيبة وتفضل على علمائنا بالزهد و النصيحة و على المتعلمين بالجهد و الرغبة و على المستعمعينبالاتباع و الموعظة و على مرضى المسلمين بالشفاء و الراحة وعل موتاهم بالرافة و الرحمة و على مشايخنا بالوقار و السكينة و على الشباب بالانابةو التوبة و على النساء بالحياء و العفة و على الاغنياء بالتواضع و السعة و علىالفقراء بالصبر و القناعة و على الغزاة بالنصر و الغلبة و على الاسراء بالخلاص والراحة و على الامراء بالعدل والشفقة و على الرعية با لانصاف و حسن السيرة و باركللحجاج و الزوار فى الزاد والنفقة واقض ما اوجبت عليهم من الحج و العمرة بفضلك ورحمتك يا ارحم الراحمين .
دعاى حضرت مهدى (عج )
مقدمه 
بسم الله الرحمن الرحيم
ثنا و ستايش بى حد از آن خداوند است كه مستجمع جميع صفاتكمال و منزه از همه صفات نقص و بديها بوده خدائى كه نعمت هاى فراوان به ما ارزانىداشته و بالاترين و والاترين نعمت هاى خويش را در اختيار ما قرار داده خائى كه براىرفع نيازمنديها و شناخت خود و آشنائى نسبت به معارف و حقوق الهى و انسانى و معرفتنسبت به مبدا و معاد و تحصيل سعادت دنيا و آخرت چشم و گوش زبان و دست و پا و قلب وساير قوا و جوارح را به ما مرحمت نموده و بطور خلاصه جهانى را مسخر ما كرده است ودرود فراوان بر پيامبر گرامى ، رسول اعظم اسلام ، سيد اصفياء و خاتم انبياء محمد بنعبدالله (صلى الله عليه و اله ) و عترت پاك او روشنگران افكار، پيشوايان و رهبرانبيدار، عالمان و گنجينه هاى اسرار، دوستان و بندگان خالص و مخلص پروردگار، ازآن جائى كه جامعه خصوصا جامعه مسلمين به گناهان بزرگ و كوچك ، فردى و اجتماعىجوارحى و جوانحى ، فعلى و قولى ، و بالاخص به گناهان مهلك زبان آلوده بوده وكمتر كسى در فكر چاره آن برآمده ، و خيلى كم بهدنبال علاج آن رفته ، و در مداواى آن بى تفاوت بوده اند و شايد متوجهاصل مرض نگشته و خويشتن را مريض به حساب نياورده ، تا به فكر درمان باشند؛ و يامايوس از علاج شده ، راه مداوا را بر خود مسدود كرده ،از بهبودى نااميد شده ،غافل از آن كه هر دو راه ، نادرست و هر دو تشخيص نابجاست ، به علت اين كه مگر ممكناست به غير از پيمبران و ائمه هدى (عليهم الصلاة والسلام ) كسى خود را از آفات واخلاق زشت و امراض روحى منزه دانسته ، خويشتن را تبرئه كند، بايد ملاحظه كرد كهچگونه پيمبران و امامان خود را در برابر حضرت احديت مقصر و ناقص و مريض قلمدادنموده ، و با چه نحوى از خدا شفا و توفيق و گذشت و احسان و عفو طلب نموده ، و خويشتنرا به بدترين گنهكار و ستمكار معرفى مى كنند با اينحال اگر كسى خود را مريض ندانسته و خويشتن را از فساد و انحراف پاك و منزه داند، راهنادرستى رفته بايد به هوش آمده درباره خود مطالعه زايد كرده رفتار و كردارش رازير نظر آورد و اخلاقيات و اعمال خويشتن را محاسبه دقيق نموده بررسىكامل كند. آن گاه اگر خود را معيوب و ناقص و مريض تشخيص داده بايد بداند كه مرضهر چه باشد و از هر كه باشد قابل علاج و مداوا خواهد بود و در دنيا مرض و دردى ازشرك و كفر بالاتر ديده نشده و تصور نخواهد گرديد، در عينحال خداوند بزرگ پيمبران را براى مداوا و بيدارى و هدايت مشركين و كفار فرستاده تاآنان را رهبرى كرده ، دردهايشان را مداوا كنند و چه بسا افراد كه به وسيله پيمبران الهىراه صحيح را بدست آورده بنده خالص خدا شدند، و چه بسا اشخاصى كه غرق در بحرمعاصى و گناهان بوده اند اما به وسيله بندگان خالص خدا پاك و پاكيزه گشته اند، وچه بسا انسانهاى بد اخلاق كه اى معاشرت و مصاحبت با نيكان داراى اخلاق شايسته شد وصفات پسنديده و حالات بسيار خدا پسندانه بدست آورده اند، و چه بسا بشرهاى عادى كهدر اثر مجالست و رفاقت با علماء اخلاق و فقهاى بزرگ و اساطين فن و صاحبان علم وتقوا، داراى اعمال صالح و رفتار شايسته گرديده و خود از رهبران سير و سلوك و ازاساتيد فن اخلاق گرديده اند بنابراين نبايد از مداواى مرض روحى نااميد گشته و يامايوس شد، بلكه همواره بايد اميدوار و در رفع نواقص كوشا بوده ، تا بتوانيم درتحصيل راههاى آن سعى تمام نمائيم .
اينك آن چه به نظر مى آيد آن است كه براى مداواى اخلاقهاى بد و براى رفع مرضهاىروحى بايد به طبيبان مخصوص آن مراجعه كرده ، از رفت و آمده در نزد آنان دريغ ننموده، بيش از انتظار استفاده نمود، كه در درجه اول پيمبران و امامان مى باشند و در درجه دومعلماء اسلام ، خود ساختگان ، و عاملين به قرآن و شيفتگان اهلبيت عصمت و طهارت و پيروانآل محمد (عليهم السلام ) خواهند بود، زمانى كه دست رسى به آنان نبوده از نسخه هاىآنان و از كتابها و آثارى كه از آن بزرگان در دست ما قرار گرفته بايد حداكثراستفاده را برد و نمى توان در مقابل مرضهاى مزبور بى تفاوت بود، زيرا، مرض هرچه كهنه تر شود مداوايش مشكل تر خواهد شد و بعيد هم نيست كه در صورت ترك مداواخود مرض هم زيادتر گشته و به جائى رسد كه به تكذيب آيات الهى رسيده در نتيجهانسان را كافر سازد، چنان كه از متن آيات قرآن و روايات اين موضوع استفاده خواهد شد.
اينك براى آن كه مقدارى نسبت به مرضها و صفات بد و اخلاق زشت و رفتار ناپسند وگفتار قبيح خود آشنائى پيدا كنيم و بيشتر در زيانها و خسارات آنها واقف گرديم ؛ اينكتاب به برادران و خواهران ايمانى تقديم مى شود اميد آن كه موثر واقع گردد و نتيجهخوبى از مطالعه آن به دست آيد. كتابى كه از نظر مبارك خوانندگان محترم مى گذردمناظره اى است ميان زبان و اندامها كه در آن زيانها و ضررهائى كه بشر از ناحيه آنها مىبيند باز گو شده و راستى انسان در ميانشان مظلوم بوده ، اگر بر آنها پيروز گشته وآنها را اسير خود قرار داده و بر آنها امير شود به سعادت دنيا و آخرتنائل گشته و فلاح و رستگارى را به دست آورده ، ولى اگر خداى نخواسته بر آنها اميرنشود. بلكه اسير آنها گردد شقاوت دنيا و آخرت راتحصيل نموده ، جايگاه خود را بايد در آتش ببيند و در انتظار آن ، عمر را سپرى كند.
ناگفته نماند كه اين گونه مناظره فرضى و يا صحنه سازى نبوده بلكه چنين مناظرهاى واقعيت داشته و از متن آيات و روايات استفاده مى شود، چنان كه از روايتاول كتاب به طور كامل روشن خواهد گرديد اميد آن كه كتاب مزبور مورد علاقهخوانندگان محترم قرار گيرد و بادقت تمام نه تنها يكبار بلكه مكرر آن را مورد مطالعهقرار داده به ديگران هم مطالعه آن را توصيه نمايند شايد در اثر بركات آيات وروايات اثر نيكى در دلها گذاشته و صفات نيكو و اخلاق پسنديده روز بروز در جامعه ماگسترش يابد انشاءاله ، به اميد پيروزى كامل .
قم - حوزه علميه - سيد حسين شيخ الاسلامى
هر موجودى سخن مى گويد 
بسم الله الرحمن الرحيم
بعضى ها خيال مى كنند كه تكلم فقط، اختصاص به انسان دارد و غير از بشر، موجوداتديگرى لب به سخن باز نكرده و با يكديگر گفتگو ندارند، از اسرار پيچيده اين جهانبى خبر بوده ، نمى دانند كه اين گيتى و جهان پهناور لبريز از عجائب ، و مملو ازشگفتيهاست كه از جمله آنها تكلم موجودات مى باشد، مع الاسف از بعضى اعاظم انكار آنديده مى شود، ولى با مطالعه در آيات و روايات بسيار و قضاياى تاريخى سخن گفتنغير انسان و تكلم اندامه ثابت خواهد گرديد، كه از باب نمونه به بعضى از شواهداشاره مى شود:
در آن روز (زمين ) خبرهاى خود را بازگو كند بدينوسيله كه پروردگار تو، به آنوحى فرموده است (1)
در آن روز بر دهنهايشان مهر زده و دستهاى آنها را به سخن در آوريم و پاهايشان بهآن چه كسب كرده گواهى دهند (2)
و به پوستهاى خود گويند براى چه ضرر ما گواهى داديد؟ گويند خداوند كه هرچيزى را به سخن در آورده ما را گويا نموده است (3)
خداوند بزرگ در خصوص خود چنين مى فرمايد: خداوند با موسى سخن گفت سخنگفتنى (4). و يا آن كه فرموده : خداوند در قيامت با كفار و منافقين سخننگويد (5)
و درباره عظمت قرآن چنين مى فرمايد: اگر كتابى در جهان باشد كه به بركت آنكوهها به حركت در آيند يا به وسيله آن زمين شكافته گردد يا بسبب آن مردگان به سخندر آيند همانا اين قرآن است (6). كه از اين آيه سخن گفتن مردگان استفاده خواهدشد.
سخن گفتن شيطان در چندين سوره عنوان گرديده ، گاهى كه خدا حرف مى زند: وقتى كهپرودگار جهان به فرشتگان فرمان سجده براى آدم را مى دهد، بخدا مى گويد: مرا ازآشت آفريدى و او را از خاك ، من از او بهترم (7) گاهى مى گويد: من بر سر راه مستقيمبندگانت مى نشينم . بدين سبب كه مرا بى بهره نمودى (8)
و در خصوص جن فرموده : پس ديوى بدهيات از طائفه جن گفت : من تخت بلقيس را مىآورم قبل از آن ؟ از جايت برخيزى (9)
اين موضوع در داستان حضرت سليمان و اطرافيانش نوشته شده كه در اين قضيه ، تكلمهدهد نيز بيان گرديده ؛ وقتى آن حضرت حال هدهد را مى پرسد كه كجا بودى ؟ مىگويد: من در شهر سبا به خبر درستى مطلع شدم ، آنگاه داستان خود را بيان مى كند.
داستان سخن گفتن حيوانات با پيمبران بويژه با خاندان محمد وآل (صلوات الله عليهم اجمعين ) از قرآن و روايات بطوركامل استفاده خواهد شد كه قضيه مورچه و حضرت سليمان روشنگر آنست :
هنگامى كه قشون آن حضرت به وادى مورچگان رسيدند، رهبر آنها با صداى رسا گفت :اى مورچگان !در خانه هاتان اسكان يابيد، تا آن كه سليمان و قشونش شما راپايمال ننمايند (10)
تكلم مرده با سليمان ، شير با ابوذر، و گرگ و آفتاب با على (ع )، جمجمه با آنحضرت و آهو با حضرت ثامن الحجج (ع ) و عصا با حضرت جواد و گواهى دادن آن برحقانيت آن بزرگوار، و صدها نمونه ديگر كه براى هر متمتعى شبهه و ترديدى باقىنخواهد گذاشت روشنگر مدعاى ماست .
بنابراين ، هيچ اشكالى ندارد كه زبان در هر صباحى بر اندامها اشراف پيدا كرده ازآنها احوالپرسى كند و اندامها نيز متقابلا پاسخ آن را گفته اما بالحن شديدى با چنينتعبيرى : تو را به خدا سوگند كه ما در خصوص تو عذاب شويم .
احوال پرسى اندامها
آرى هر روز صبح كه مى شود اندامهاى ما به هم سركشى كردهاحوال يكديگر را از هم مى پرسند، ولى چنان كه از روايات بلكه ازعقل استفاده مى كنيم ، همه اندامها ما به اهميت زبان نخواهند رسيد، زيرا پست آن حساس ترو موقعيت آن از همه مهمتر و وظيفه اش از همه سنگين تر مى باشد.
محيط فعاليت اعضاء
اينجا جاى سوال است كه در علم وظايف الاعضاء، دانشمندان چشم و گوش را از همه مهمتردانسته و وظائف آنها را سنگين تر مى دانند، چطور مى شود كه زبان از همه بالاتر بودهو موقعيت آن حساس تر باشد؟
پاسخ آن با مختصر دقتى روشن خواهد شد كه قدرت تصرف گوش فقط در شنيدنىهاست ، از آن كه بگذر به اندازه بال مگسى ارزش ندارد، و همچنين چشم ميدان فعاليتشتنها در ديدنى هاست ، از آن كه بگذرد چشم با غير خودش مساوى است .
اما زبان ، منطقه حكومتش دامنه دار و وسعت جولانش پهناور و دخالت او در منطقه هر يك ازآنها آشكار است ؛ علاوه بر اين كه در مناطق اندامهاى ديگر نيز تصرفكامل دارد.
به عبارت ديگر چشم هر چه ببيند، از سير در افلاك و ستارگان در عالم بالا و سر درجهان ريز و ذره بينى و ديدن بر و بحر، درختان و گياهان ، جماد و حيوانات ، انسان وغير آن از صنعت و اختراع ، اكتشافات و صدها موضع ديگر، همين زبان آن را از چشمگرفته و بازگو مى كند و همچنين هر چه گوش بشنود از آوازها، آهنگها، نغمه ها،صداهاى مختلف و سخن هاى گوناگون علمى و غير علمى ، شرعى و غير شرعى و صدهاموضوع ديگر، همه را زبان پياده كرده و بازگو مى نمايد.
و از همين زبان است كه تمام اعضاء و اندامها به بهترين وجه زندگانى كرده و دربدترين صورت هم گرفتار مى شوند، روى همين جهت است كه زبان در يك طرف قرارگرفته و بقيه اعضاء در طرف ديگر و با هم به مباحثه و گفتگو پرداخته واحوال يكديگر را مى پرسند و مذاكره آنها هر صبحگاه شروع مى شود، و در روايات ديدهنشده كه بغير از زبان ساير اعضاء با يكديگر نزاعى داشته و يا گله مند شوند، آن چهمسلم است سركشى زبان است به همه آنها، و احوالپرسى و اعتراض اندامهاست نسبت بهزبان .
آرى ، صبح كه مى شود هر فردى كه از خواب بلند گشته و چشم او باز مى شود،بلافاصله احوال پرسى اندامهاى او شروع مى گردد.
اعتراض اندامها به زبان 
زبان : آقاى چشم حالت چطور است ؟ چشم : خيلى خوب است اگر تو مرا بگذارى .
زبان : آقاى گوش چطورى ؟ گوش : خوب است ، اگر تو ما را سالم بگذارى .
زبان : آى دست و پا حالتان چطور است ؟ دست و پا: بسيار خوب اگر از دست شما جانسالم بدر بريم .
زبان : آى شكم !آى عورت !اى ساير اندامها!شما چگونه هستيد؟ شكم و ساير اندامها:بسيار عالم !اگر از شر تو محفوظ بمانيم .
جواب زبان به اندامها 
زبان : عجب ، عجب !؟ مگر من كه هستم و چه مى باشم كه همه از شتر من ناراحتيد، راستى مناهل شرم و در حقيقت من زيان آورم ، آيا من بد همسايه اى هستم ، و يا تا بهحال اين اندامها از من بدى ديده اند، و يا از طرف من به آنها شرى رسيده ؟ و يا ضررى ازجانب من به آنها متوجه شده و من وسيله خسران براى آنها شده ام ؟ خوبست من از آنها بپرسممبادا در حق من سوءظن داشته و خيالى از من به خود راه داده باشند.
اى اندامها چه خبر است ؟ از هر كدام شما احوال مى پرسم عوضى جواب مى دهيد، گناه كردهام كه از شما خبر گرفتم ، بد كردم به شما سركشى نمودم ؟
اندامها: بله ، بله گناه كردى !
زبان : گناهم چيست ؟
چشم : معلوم مى شود كه شما به آيات و روايات اهلبيت عصمت و طهارت مراجعه نكرده و باآنها سر و كار نداريد؟
زبان : چطور؟
چشم : براى اين كه اگر مطالعه اى داشتيد، اين اعتراض را نمى كرديد؛ خوبست مقدارىبه كلمات بزرگان دين و رهبران بزرگ مراجعه مى كرديد تا بدى خود را بدست مىآورديد.
فائده زبان 
زبان : من چه بديى دارم ؟ من موجودى هستم پر قيمت ، داراى ارج و بها من پديده اى هستمكه خداوند به دوش شما منت نهاده كه مرا به شما ارزانى داشته ،و در حق من چنين فرموده :
انسان را آفريد سخن گفتن را به او آموخت (11) شما خوب است به قرآن وروايات مراجعه كنيد. لااقل در فضيلت كلام و سخن گفتن ، روايات را بررسى كنيد.
گوش : ممكن است شما كه مطالعه كرده ايد از باب نمونه بعضى از آنها را ذكر كنيد؟
زبان : البته ، كار من اين است و بدان نيز مفتخرم . على (ع ) فرموده : زبان آلت سنجشىاست كه خرد آن را سنگين سازد و كم عقلى آن را سبك (12)
و نيز فرموده : زبان مترجم عقل است . (13)
و فرموده : زبان ترازوى سنجش انسان است . (14)
و مى فرمايد: آگاه باشيد بدرستى كه زبان راستگوئى كه خداوند براى انسان در ميانمردم قرار مى دهد، از مالى كه آن را به ميراث دهد بكسى كه او را ستايش نمى كند، بهترمى باشد. (15)
چشم : اينها كه بطور كلى فضيلت تو را نمى رساند بلكه مقامفضل تو را با شرائطى مى رساند كه اگر آن شرائط مراعات گردد، البته تو يكىاز نعمتهاى بزرگ الهى خواهى بود، ولى احراز آن بسيارمشكل و معلوم نيست آنها را مراعات نمائى .
زبان : البته با حفظ شرائط، چنان كه طبرسى در كتاب احتجاجنقل مى كند.
برترى سخن بر سكوت 
از امام زين العابدين (ع ) پرسيده شد: سخن گفتن و سكوت كدام برتر خواهد بود؟حضرت فرمود: براى هر كدام از آنها آفت هائى است ، پس اگر از آفت ها سالم بمانندسخن گفتن بالاتر است . از سبب آن پرسيده شد؟ فرمود: براى اين كه خداوند بزرگو با عظمت پيمبران و جانشينان آنان را به سكوت مبعوث نفرموده ، بلكه به سخن گفتنبرانگيخته است و بهشت با سكوت به كسى داده نمى شود و ولايت خدا به سكوت واجبنگشته و از آتش بسبب سكوت نگهداشته نشده است . من چنين نيستم كه ماه رامعادل آفتاب قرار دهم بدرستى كه تو برترى سكوت را به سخن گفتن و صف مى كنىو چنين نيستى كه فضل كلام را بر سكوت بيان نمائى (16)
بنابراين بايد گفت : بطور كلى در بسيارى از روايات فضيلت من (زبان ) بيان شدهاست چنان كه امام صادق (ع ) در مجلس درس خود اهميت مرا به شاگرد ارزنده خودمفضل معرفى كرده و فرمود: اى مفضل در آن چه خداوند پاك و منزه بر انسان از سخن گفتنمرحمت كرده تامل نما! سنى كه بسبب آن از آن چه در نهاد خود است و آن چه دردل خويش ‍ مى گذراند و انديشه او به نتيجه مى رسد خبر مى دهد و بوسيله آن آنچه دردل ديگرن است مى فهمند (چون تاكسى سخن نگويد ديگرى ما فى الضمير او را نمىداند، با مكالمه است كه نيت و ماهيت ديگرى هم به دست مى آيد) و اگر سخن نبود انسانبمنزله چهار پايان بى فائده اى بود، كه نه از نفس خود به چيزى خبر مى داد و نهچيزى را از ديگرى مى فهميد (17)چشم : آرى ، ما هم ، چنين رواياتى را ديده و يالااقل از افراد بزرگ روحانى شنيده ايم ، بلكه شايد به روايات ديگرى هم درفضل و رتبه شما برخورد كرده باشيم چنان كه در تعريف ايمان از امام صادق (ع ) روايتشده كه ايمان عبارت از اقرار به زبان و ره زدن دردل و عمل كردن به اعضاء و جوارح است . (18)
و يا آن كه از على (ع ) نقل شده كه فرمود: تمام نيكى در سه خصلت جمع گرديده است :نظر كردن ، سكوت نمودن ، حرف زدن (19)
ولكن بايد روايات ديگرى را هم ديد، مثلا در همين روايت چنين دارد: پس هر نظرى كه در آناعتبار و پند گرفتنى نباشد، آن غفلت است و هر سكوتى كه در آن انديشه و فكر نباشدبيخبرى است و هر سخنى كه در آن يادى از خدا نباشد لغو و بيهوده است .
و نيز از آن حضرت روايت شده : خيرى در خاموشى از حكم نيست ، چنان كه خيرى در سخنگفتن با نادانى نيست . (20)
و يا در روايات ديگرى تعبيرهاى عجيبى از تو شده است : زمانى كه على (ع ) براىفرزند خود محمد حنفيه نقش تو را در اجتماع بيان مى كند چنين مى فرمايد: بدان كه زبانسگى است گزنده ، اگر آن را واگذارى ، مى گزد و چه بسا كلمه اى كه نعمتى رابگيرد، پس زبان خود را نگهدار چنان كه طلا و اسكناس خود را نگه مى دارى . (21)
زبان ، چرا جسارت مى كنيد؟ شما داريد از بديهاى من سخن مى گوئيد خود كه بدتر از منهستيد.
چشم : ما از خود چيزى نگفته و يا جسارتى نكرده ايم آن چه از بزرگان دينى خود بمارسيده است براى شما بازگو كرده ايم .
در قرآن هم بسيار ديده شده كه از افراد پس ، ورذل و كسانى كه عمل به علمشان نمى كنند و يا به خدا معتقد نيستند، تعبيرهاى جالب كهظاهرا زشت به نظر مى آيد گرديده است .
مثلا در حالات بلعم باعور كه از دانشمندان و از كسانى بود كه اسم اعظم را مى دانست وبر اثر گناه مرتد شد، خداوند در حق او چنين تعبيرى دارد: صفت او در دنائتمثل سگى است كه اگر بر آن حمله كنى زبان از دهان بيرون مى افكند، و اگر آن راواگذارى ، باز هم زبان از دهان بيرون مى افكند. (22)
و يا مى فرمايد: مثل آنها مثل الاغ است كه كتابها را بر پشت مى كشد: بد استمثال كسانى كه آيات خدا را تكذيب مى كنند (23)
زبان : آيا باز هم در خصوص من مطلبى داريد؟
دست : سخن درباره تو زياد است ناچار بايد به بعضى از آنها اشاره نمائيم :
اندامها زبان را سوگند مى دهند: 
از امام زين العابدين (ع ) نقل شده كه فرمود: بدرستى كه زبان آدمى هر روز براندامهاى او سركشى مى نمايد، آنگاه مى گويد: چگونه صبح كرديد، حالتان چطور است؟ آنها مى گويند: خوب است !
اگر تو ما را واگذارى !و مى گويند الله الله را در حق ما مراعات كن و آن را قسم مى دهندو مى گويند: همانا ما بوسيله تو پاداش داده مى شويم و بسبب تو مواخذه خواهيم شد(24)
و در كافى از امام صادق (ع ) بدين گونه روايت شده : كه هيچ روزى نيست جز آن كه هرعضوى از اعضاى بدن زبان را تكفير مى نمايد يا اظهار ذلت و خضوع مى كند، التماسكنان مى گويد: تو را به خدا سوگند مى دهم كه كارى نكنى تا ما به خاطر تو عذابشويم (25) يعنى از شر تو به خدا پناه مى بريم ، خود را نگهدار تا ما از عذابسالم مانده بسبب تو معذب نگرديم .
زبان : ممكن است بفرمائيد چرا در هر روزى همه شما اين چنين به من التماس مى كنيد وتملق مى نمائيد؟ اگر قدرت ضرر و زيان مرا بازگو كنيد؟
اندامها: علت تملق ما از شما، سالم ماندن ماست از شرور تو و ما بدون تعارف از تو مىترسيم و از وصاياى پيغمبر اكرم به على (ع ) اين است : كسى كه مردم از زبانشبترسند، از اهل آتش است (26)
بديهاى زبان 
زبان : مگر شرور من چيست ؟
چشم : بديهاى تو بسيار است و آنقدر زياد است كه روايات بسيارى در لزوم حفظ تو واردشده است .
گاهى على (ع ) از آن چنين تعبيرى دارد: هيچ چيزى به زندان طولانى از زبان سزاوارترنيست . (27)
و گاهى مى فرمايد: نگهداشتن زبان ، پادشاهى و رها كردن آن هلاكت و نابودى است .(28)
و گاهى فرموده : گرفتارى انسان در زبان اوست (29) و نيز فرموده : تيزى سرنيزه پيوندها را مى برد و تيزى زبان عمرها را (30)
و يا فرموده : روزه دل بهتر از روزه زبان و روزه زبان بهتر از روزه شكم است . (31)
روايات در لزوم نگهدارى تو بسيار است . براى اين كه سخن ما خيلى طولانى نشود. بههمين اندازه اكتفا مى كنيم ، اما بدان كه شعراء هم در مورد شما اشعار فراوانى سروده اند.
زبان : خواهش مى كنم !اگر در شر و بدى من روايتى را در نظر درآيد بيان كنيد، شايد منارشاد شوم و بدى را از خود دور سازم .
چشم : عرض شد كه روايات بسيارى است ولى نظر به اين كه تقاضاى بيشترى نمودهايد، به يك روايات بسيارى است ولى نظر به اين كه تقاضاى بيشترى نموده ايد، بهيك روايت تكان دهنده اى شما را متذكر مى نمايم ولىخيال نمى كنم كه در وجودتان تاثيرى كند، زيرا آن چه گفتيم براى هر فردعاقل كفايت مى نمايد.
زبان : اختيار داريد مگر من چه هستم ؟

چشم : درباره تو!نمى دانم چه بگويم و چگونه تو را توصيف كنم !
زبان : بفرمائيد خجالت نكشيد.
چشم : خجالت ندارد زيان تو بسيار است زبان من توانائى گفتن آن را ندارد.
گوش : (باخنده ) حالا بفرمائيد!
عذاب زبان 
چشم : سكونى از امام صادق (ع ) نقل كرده است كه پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد: خداوندزبان را به عذابى مبتلا مى سازد كه هيچكدام از اندامها را به آن عذاب نمى كند؛ زبان مىگويد: خدايا مرا به عذابى مبتلا ساختى كه هيچ چيزى را به آن معذب نساختى ؟ پس خدابه او چنين مى فرمايد: از تو سخنى بيرون آمد كه به مشرق و مغربيهاى زمين رسيد پس ‍با آن خون حرام ريخته و مال حرام به غارت برده شد و ناموس حرام به باد رفت ؛سوگند به عزت و جلال و بزرگى خودم كه همانا تو را به عذابى معذب نمايم كه هيچيك از اندامها را به آن عذاب نمى كند؛ زبان مى گويد: خدايا مرا به عذابى مبتلا ساختىكه هيچ چيزى را به آن معذب نساختى ؟ پس خدا به او چنين مى فرمايد: از تو سخنىبيرون آمد كه به مشرق و مغربهاى زمين رسيد پس با آن خون حرام ريخته ومال حرام به غارت برده شد و ناموس حرام به باد رفت ؛ سوگند به عزت وجلال و بزرگى خودم كه همانا تو را به عذابى معذب نمايم كه هيچ يك از اندامها را(اندامهاى تو را) به آن عذاب ننمايم (32)
زيان زبان 
زبان : ممكن است كاملا حديث مذكور را شرح دهيد تا بدانم زيان من چيست شايد تنبيه شوم ؟
چشم : گمان نمى كنم .
زبان : بفرمائيد شايد موثر واقع شود.
چشم : آرى ، بسيار ديده شده كه با يك فرمان ميليونها جمعيت از خانه هاى خود آواره گشتهو هزاران نفر به هلاكت رسيده و صدها نفر به بدبختى هاى دنيا و آخرت كشيده شده اند.
با يك سخنرانى ، مملكتى سقوط كرد و جدائى خانمانسوزى در ميان مردم افتاده و تفرقه وتشتت در اجتماع بشرى قرار گرفته ، فاصله ها، جنگ و خونريزى ها، در بديها، سلبامنيت ، زندآنها و شكنجه ها، كشت و كشتارهاى بى حد، بى دينى ها، بى بند و باريها ،هرج و مرج ها، قحطى ها، كمبودها، مرض ها، نقص عضوها خسارتها، و هزران زيان ديگرپديدار گشته است .
زبان : مگر اين ضررها تنها از ناحيه من است . از جانب همه شما هم در اجتماع پديدار خواهدشد.
اندامها: نه نه همه اش مربوط به شماست .
زبان : چرا چرند مى گوئيد؟ هر كدام از شما ضررتان بيش از من است .
چشم : تا به حال از ما بى ادبى ديده ايد ولى شما الان بى ادبانه صحبت كرديد. زبان: بايد ببخشيد ولى خواستم بگويم تنها من نيستم كه در اجتماع به شما ضرر مى زنم ،زيان شما هم زياد و به من هم خواهد رسيد.
فائده چشم 
چشم : ممكن است بفرمائيد وجود من چگونه مضر است با اين كه اگر مرا خداوند نمى آفريدهمه شما از نعمتهاى بسيارى بى بهره بوديد، بوسيله من با علوم آشنا مى شويد، بلكهتمام معلومات تو از من و گوش و دل است ، چنان كه خدا فرموده : خداوند شما را از شكممادرانتان بيرون آورد در حالى كه چيزى را نمى دانستيد و براى شما شنوائى و چشمها ودلها قرار داد خيلى كم شكر گزاريد (33)
در اين آيه خدا كاملا شما را متوجه من (اين دستگاه بزرگ الهى ) فرموده كه اى بشر!بدانچشم است كه شما را با رنگهاى مطبوع و مناظر جالب و رخسارهاى پريوش و گياهان و چمنهاى سر سبز و خرم و پرندگان و هزاران نعمت بزرگ ديگر آشنا و دانا كرد و مى كند.
زبان : آرى من هم قبول دارم ، حتى در قرآن چنين دارد: آيا كور و نابينا با صاحبان چشممساويست ؟ چرا فكر نمى كنيد؟ (34) ولى مى خواهم بگويم ضرر شما هم بسيار است وكمتر از من نخواهد بود.
چشم : ببخشيد اين آيه درباره بينائى و كورى باطنى ، ربطى به من ندارد، اما بداستدلالى هم نكرديد. ممكن است نعمت بينائى ظاهرى را همشامل گردد، ولى بفرمائيد ضرر من چيست ؟
زبان : وظيفه شما هم در قرآن ذكر شده و هم در اخبار فراوان بيان گرديده است ، براىنمونه به چند آيه و روايت پرداخته شايد متنبه گرديد.
خداوند در قرآن مى فرمايد: به مومنين بگو ديده هاى خود را بپوشانند...و به زنهاى باايمان بگو چشم خود را بپوشانند (35)
آيا اين فرمان براى چيست كه خداوند به پيامبر خود دستور مى دهد؟
مسلما زيان اجتماعى و فردى دارد كه نبايد مردها به زنها و زنها به مردهاى نامحرم نگاهكنند.
امام صادق (ع ) نيز وظيفه شما را تعيين فرموده در يك حديث ، چنين بيانى دارد: و بر چشمواجب است كه به چيزى كه خداوند نظر كردن بر آن را حرام كرده است نظر ننمايد (36)
روايات زيادى از على (ع ) به ما رسيده به اين مضمون هر كه چشم خود را پائين اندازدقلب خود را آسوده كرده است . هر كه چشم خود را رها سازد هلاكت را به سوى خود كشانيدهاست .
هر كه چشم پوشى كند تاسفش كم و از هلاكت بر كنار است . هيچ جوانمرديى مانند چشمپوشى نيست (37)
اينها نمونه هائى بود از وظائف شما كه بدانيد شما هم باين راحتى نمى باشيد.
زيان چشم 
چشم : اگر تنها همين هاست كه وظيفه من يك هزارم شما هم نخواهد بود.
زبان : بنده نخواستم طول دهم و گرنه روايات بسيار است . چنان كه از امام باقر (ع )نقل شده : هيچ فردى نيست مگر آن كه حظ و بهره اى از زنا دارد، پس زناى دو چشم نظركردن ، و زناى دهان بوسيدن و زناى دو دست ماليدن است (38)
و همچنين از امام صادق (ع ) روايت شده : نظر انداختن تيرى است از تيرهاى مسموم ابليس ، وچه بسيار نظر كردن كه سبب ندامت طولانى خواهد بود (39)
آيا نمى دانى كه ممكن است از راه تو بشر به هلاكت ابدى . و بدبختى جبران ناپذيرىبرسد.
چشم : چطور تا بحال ما چنين كسى را نديده ايم !
سرانجام موذن 
زبان : علماى اخلاق نقل كرده اند: موذنى بود كه ساليان درازى در بالاى گلدسته هارفته و اذن مى گفت ، روزى از بالاى ماذنه نگاهش به خانه اى كه نزديك آنجا بودافتاد، دخترى را ديد بسيار زيبا، اذن را گفت و پائين آمد؛ به جاى آن كه وارد مسجد شود وبه نماز اشتغال پيدا كند، از مسجد خارج شد، به سوى خانه معشوقه رفت ، در زد، در راباز كردند ديدند موذن است ، پرسيدند فرمايشى است ؟ باكمال شرمندگى گفت : آرى ، براى خواستگارى دختر شما آمده ام ، گفتند: ما ارمنى هستيم وشما مسلمان ؟ موذن بر گشت ساعت ديگر رفت ، مطلب خود را تكرار نمود، آخر الامر براىاين كه جوابش كنند گفتند: ما ارمنى هستيم و شما مسلمان ؟ موذن برگشت ساعت ديگر رفت ،مطلب خود را تكرار نمود، آخر الامر براى اين كه جوابش كنند گفتند: اگر ارمنى مى شوىممكن است بى دينان از راه دختر هم ايمان را ببرند يك جوان مسلمان بايد در ايمان خود محكمو استوار باشد كه يك جواز ايمان خود را به تمام دنيا و آن چه در آنست ندهد) گفت : نه ،و رفت بعد از مدتى برگشت و گفت : حاضرم ، مقدمات عروسى را فراهم كرد، دين خود رااز دست داد، و موفق هم نشد، همين كه در شب عروسى و زفاف خواست به نزد عروس رودپاى او به جائى برخورد كرد، افتاد و مرد در حالى كه كفار هم شده بود.
آرى ، ضرر و زيان شما چنين است . قضاياى بسيار از اينقبيل در دنيا ديده شده و ديده مى شود و اغلب خودكشى ها، اعتيادها، رابطه هاى نامشروعو...در اثر نگاه كردن نامشروع است كه بوسيله تو انجام مى گيرد. و بايد بدانى نگاهكردن به نامحرم كه اين همه مفاسد را در برداشت ، يكى از كارهاى توست و گرنه نشركردن به حرام شامل بسيارى از چيزها مى شود، چون مطالعه كتابهاى گمراه كننده ، مقالاتفريبنده ، و صدها نظرهاى حرام ديگر كه در جاى خود بحث شده است .
چشم : هر چه زيان من بالا گيرد باز هم يك هزارم زيان شما نخواهد بود. گوش : از من چهضررى ديدى كه مرا هم متهم كردى ؟
زبان : ضرر تو هم كمتر از رفيقت نيست ، شماخيال كرده ايد كه من خيلى ضرر دارم خود را نديده گرفته عيب ديگرى را مى بينيد.
فوائد گوش 
گوش : اتفاقا همان طورى كه دوست عزيز من (چشم ) از قرآننقل كردند: خداوند بوسيله ما معلومات بشرى را عنايت مى فرمايد، و اگر ما نباشيم انسانبه هيچ علمى نخواهد رسيد و اگر شما مطالعه قرآنى داشته باشيد در قرآن بيش ازپنجاه مورد به نام من (گوش ) بر خورد خواهيد كرد.
و همچنين در روايات ملاحظه كنيد كه چگونه امام صادق (ع )مفضل را متوجه عظمت من (گوش ) مى نمايد، مى فرمايد:
انديشه نما درباره كسى كه شنوائى ندارد، چگونه امور آنمختل مى شود، زيرا او روح مكالمات و محاورات را از دست مى دهد و از لذت صداها و آهنگهاىدلپذير و دلنشين محروم مى گردد و بر مردم در محاورات با او مونه بيشترى است تابخواهند او را ملتفت كنند و چيزى از خبرهاى مردم و سخنانشان را نمى شنود، در جلسهحاضر است ول همچون غايب است يا مانند مرده است با اين كه زنده است (40)
زبان : آرى همه اينها را من قبول دارم ولى بقول خودتان اگر شرائط محرز و مراعاتگردد شما ارزشمند، هستيد اما چقدر مراعات آنمشكل مى باشد.

گوش : مگر وظائف من چيست كه اين اندازه سخت مى گيرى ؟
زبان : وظائف تو هم كمتر از من نخواهد بود، زيرا در بسيارى از گناهان با من شريكى .
گوش : ممكن است از باب نمونه ما را متذكر فرمائى ؟
زيان گوش 
زبان : البته !شما اگر روايات و آيات غنا، موسيقى ، غيبت ، و تهمت و مانند آن را ملاحظهكرده باشيد اين سوال را از من نمى كنيد.
گوش : بفرمائيد: كدام آيه و كدام روايت ؟
زبان : شما اين آيه را مطالعه كرده ايد كه خداوند مى فرمايد: پيروى مكن آن چه را كهبراى تو در آن علمى نيست ، بدرستى كه گوش و چشم و دلها از همه آنهاسوال خواهد شد؟ (41)
در تفسير على بن ابراهيم در ذيل اين آيه از پيامبر اكرم (ص )نقل كرده كه فرمود: هر كه مومنى را بهتان زند در طينتخبال (آن چه از پوستهاى اهل جهنم سيلان مى كند) بپا داشته شود؛ يا آن كه جواب آنچيزهايى را كه گفته است بدهد. (42)
و همچنين از امام صادق (ع ) در تفسير اين آيهنقل شده كه فرموده گوش سوال مى شود از آن چه شنيده و چشم پرسيده مى شود از آن چهنظر كرده و دل از آن چه بر آن دل بسته است . (43)
روايات بسيار است كه اكثر آنها در مثل كافى و بحار و تفاسيرنقل گرديده است .
و نيز فرموده : پس بندگان مرا مژده ده كسانى كه گفتارى را مى شنوند پس بهترين آنرا انتخاب كرده و پيروى مى نمايند. (44)
غنا و موسيقى 
آيا شما به روايات و آيات لغو برخورد نموده ايد؟
آنجا كه در صفات مومنين مى فرمايد: و آنهائى كه از لغو رو گردانند (45)
و نيز فرمود: و بعضى از مردم كسانى هستند كه لهو الحديث را (چيزى است كه آدمى را ازهدف دور مى سازد) مى خرند تا مردم را بدون علم از راه خدا گمراه سازند. و قرآن را بهمسخره گيرند. براى چنين افرادى عذاب خوار كننده مى باشد. (46)
در تفسير قمى كه يكى از تفاسير مهم شيعيان بوده و بسيارى از روايات كتابهاى معتبرما از آن نقل شده است فرموده : مراد از لهوالحديث غناست .
گوش : امكان دارد مراد از اينها خواندنش باشد نه شنيدنش و اين مربوط به توست !.
زبان : البته شمال من هم خواهد شد، وليكن بطور حتم شما را هم مى گيرد، زيرا در ميانعلما كسى نگفته كه موسيقى خواندنش حرام است و شنيدنشحلال ! همه علما شنيدنش را مهمتر دانسته اند.
آيا داستان آن مومنى را كه در كنيف (مستراح ) رفته و در آن جا صداى موسيقى و آهنگ هنرپيشه و رقاص و تار و تنبور همسايه را شنيد و مدتى بيش از نياز در آن جا درنگ كرد.شنيده اى كه امام صادق (ع ) فرمود: چنين كارى را نكن آيا نشنيدى كه خدا مى فرمايد: ان السمع و البصر و الفواد كل اولئك كان عنه مسولا آن مرد گفت : گويا به چنينآيه اى برخورد نكرده بودم .
و در جاى ديگر چنين دارد كه حضرت فرمود: از جا حركت كن و بروغسل كن و تامى توانى نماز بخوان چون گناه بزرگى را مرتكب شده اى ، اگر در اينحال از دنيا مى رفتى بسيار بيچاره بودى . (47)
(ضمنا از اين روايات علاوه بر شدت گناه شنيدن موسيقى ، عظمتغسل و نماز هم دانسته مى شود، پس بايد بيش از پيش برادران و خواهران به نماز ومقدمات آن اهميت داده ، گناهان خود را با آب نماز وغسل و وضوء شستشو دهند).
چشم : جدا روايت تكان دهنده ايست آيا بازهم روايتى درباره سنگينى وظيفه من در نظرداريد؟
شنيدن غيبت 
زبان : آرى ، شنيدن غيبت كه بسيارى از افراد به آن مبتلا هستند، به وسيله تو انجام مىگيرد.
گوش : رفيق !غيبت كه مخصوص شماست نه من ، زيرا تو هستى كه مردم را با غيبت كردنتبه هم ميريزى و جمعيتى را مى شورانى و از هم گسيختگى به وجود مى آورى .
زبان : درست است كه غيبت از من صادر مى شود، ولى مگر امكان دارد كه من براى ديوارهاسخن بگويم اگر از من غيبتى صادر شود. شما هستيد كهتحويل مى گيريد، تا شما نباشيد و مرا همراهى نكنيد من براى چه كسى غيبت مى كنم ؟
بعلاوه روايات بسيارى در خصوص تو وارد شده ، مثلا از امام صادق (ع )نقل شده است كه پيغمبر (ص ) فرمود: كسى كه به خدا و روز جزا ايمان دارد، نبايد درمجلسى بنشيند كه در آن امامى دشنام داده شود، يا مسلمانى در آن مجلس غيبت شود. (48)
و نيز فرموده كسى كه نزد او غيبت مسلمانى شود پس رد غيبت او كند، خداوند از او هزار دراز بدى در دنيا و آخرت بر طرف فرمايد، ولى اگر قدرت رد آن را دارد و رد نكند، براوست گناه هفتاد برابر كسى كه غيبت او را كرده است . (49)
گوش : ممكن است علت آن را بيان كنيد؟
زبان : من كه نمى توانم فلسفه احكام را براى تو بيان كنم ، ولى ممكن است سرش همانباشد كه قبلا اشاره شد، تا مثل توئى به من ميدان سخن ندهد، من كجا مى توانم در ميدانغيبت وارد شوم ، با اجازه جناب عالى و تشويق و همكارى و وسيع شما، من به غيبت برادرانو خواهران شروع مى كنم ، پس مقدارى از گناه من هم به گردن تو است كه مركز توطئه وپايگاه غيبتى .
دست و پا: شما كه همه مجلس را به خودتان اختصاص داده گويا ما را هيچ بحسابنياورديد، آخر ما هم حق داريم .
زبان : خدمت شما هم مى رسم ، زيرا من چيزى را كه ادعا كنم تا برايش دليلى نياورم ، ازآن نمى گذرم .
چشم و گوش : شما چه دليلى آورديد؟ مدعاى شما اين بود كه يا شر و بدى ما با شمامساويست يا بيشتر، ولى شما در دليلتان فى الجمله ضرر و زيان ما را گفتيد نه آن كهمدعا را ثابت كرديد، خيلى معذرت مى خواهيم .
زبان : اختيار داريد اين مقدار كافى نبود؟
چشم و گوش : نه ، نه !ما به يارى خدا ثابت خواهيم كرد چنان كه ثابت نموده ايم كهشر و بدى تو از همه بيشتر و عذابت در آخرت از همه شديدتر خواهد بود، و شكى نيستدر اين كه خداوند اگر به فضل خود رفتار نكند، بهعدل رفتار مى نمايد، بنابراين هيچ كس را بيش از استحقاقش عذاب نخواهد كرد و هميندليل بر بدى بيشتر شماست .
دست و پا: گناه ما چيست كه ما را متهم كرديد؟
زبان : عجب جائى گرفتار شديم ؟
دست و پا: دخالت بيجا و احوالپرسى و زبان درازى همين را هم دارد.
زبان : ممكن است يك چيز دستى هم بدهم تا دست از سر من برداريد؟
اندامها: (با صداى بلند) نه ، نه !
دست و پا: بايد ثابت كنى كه گناه يا ضرر و زيان ما چيست ؟
زبان : شما خيال مى كنيد من از آوردن دليل عاجزم ، مى خواهم بحث را بريده و خاتمه دهم وگرنه همه شما در برابر من ناچيز هستيد.
دست و پا: البته ما از شما عاجزتريم ، كسى ادعا نكرده كه ما از شما بالاتريم .
چشم و گوش : اين رشته سر دراز دارد شما نمى توانيد آن را خاتمه دهيد.
زبان : بسيار خوب من هم حاضرم ، من كه خسته نمى شوم ، تا هر زمان بخواهيد با شمامباحثه و مكالمه خواهم كرد.
فوائد دست و پا 
دست و پا: ضرر ما را بيان كنيد با اين كه ما هر چه درباره خود انديشه مى كنيم جزفائده و سود چيز ديگرى را مشاهده نمى نمائيم .
آيا شما به گفتار امام صادق (ع ) كه براى شاگرد مهذب خودمفضل بيان كرده دقت فرموده ايد كه ارزش ما را چگونه بيان فرمايد؟
مضمون گفتار آن حضرت چنين است :
خداوند براى انسان دو دست قرار دارد نه يكى ؛ زيرا بهره و خيرى براى او در يكىبودن نيست ، چون نيازمنديهاى او بستگى به دو دست دارد شما ببينيد نجارى بنائىخياطى ...همه بستگى به آن دارد دو دست است كه انسان را به منتهى آرزويش رسانده وبشر را بجائى كه بايد در صنعت برسد مى رساند. (50)
بوسيله ما بشر مى تواند بسوى كمال خود طى راه كند و به جانب صنعت و ترقى وتكامل و بطور خلاصه بسوى ادامه زندگى حركت نمايد، اگر ما نبوديم در دنيا نهصنعتى وجود داشت و نه اختراعى و نه كتاب و چاپخانه اى و نه ترقى و تكاملى و نههزاران وسيله تمدن ديگر.
زبان : البته چنين است كه مى فرمائيد ولى زيان شما هم بسيار است .
زيانهاى دست و پا 
دست و پا: ممكن است بعضى از آنها را بيان كنيد؟
زبان : البته : بايد عرض كنم تا مدعاى خود را ثابت نمايم . آيا شما تا بهحال سوره يس را خوانده و به اين آيه رسيده ايد كه خدا مى فرمايد.
در اين روز (قيامت ) بردنهاى آنها مهر مى زنيم و دست هاى آنها را به سخن مى آوريم وپاهايشان بر آن چه انجام داده اند گواهى مى دهند؟ (51)
از اين آيه حالات شما روشن خواهد شد كه در دنيا چه زيانى داريد، كه در قيامت خداوندشما را به سخن در مى آورد كه ضرر خود را بيان كنيد.
اگر همين آيه را تجزيه و تحليل كنيم بايد چنين بگوئيم : دزديها، آدم كشى ها، بى بندو باريها، رفتن به مكانهاى فاسد و صدها عمل زشت ديگر بوسيله شما انجام مى گيرد،پس اگر من ادعا كردم كه زيان شما كمتر از من نخواهد بود باور كنيد.
شكم : ضرر و زيان من چيست كه مرا هم متهم كردى ؟ اگر من نباشم تو هم نمى توانىزندگى كنى !
زبان : آرى چنين است ، اما كارهاى خودت را فراموش كرده اى كه از راه توست كه بشر بهبدبختى خانمانسوزى مى رسد.
زيانهاى شكم 
شكم : بچه دليل ؟
زبان : دليل من بسيار است ؛ از جمله آيه شريفه كه خدا مى فرمايد: آنها نمى خورند درشكمهاى خود مگر آتش را (52)
شكم : اين آيه چه ربطى به من دارد.
زبان : پس مربوط به كيست ؟
شكم : مربوط به كسانى است كه كتمان مى كنند و مى پوشانند آن چه را كه خداوند ازكتاب نازل فرموده و مى خرند و بدل مى كنند به آن بهاى اندك را كه مصداق كاملشكتمان حقانيت پيامبر اكرم (ص ) است .
زبان : درست است كه آيه مربوط به آنهاست ولى بايد دقت كرد كه عذاب و شكنجه درتو واقع مى شود يا در من ؟
و نيز فرموده : بدرستى كه ميوه درخت قوم غذاى گنهكاران است ، مانند گداخته شده باآتش (چون مس و روى و طلا و نقره و آهن ) در شكمها جوشد. مانند جوشيدن آب خيلى گرم .(53)
و نيز پيامبر اكرم (ص ) فرموده : كسى كه از تكلفات زبان و شكم و فرجش نگهداشتهشود وارد بهشت خواهد شد. (54)
شكم : اين كه بر ضرر خود شما هم هست .
زبان : صحيح است ولى خواستم بفهمانم كه تو هم در زيان ، همسنگر منى و چنان نيستكه فقط من داراى زيان باشم و شما سودمند باشيد.
و نيز از پيامبر اكرم (ص ) روايت شده : هر كه خدا را بشناسد و او را بزرگ دارد، دهانخود را از سخن و شكم خود را از غذاهاى حرام و شبهه ناك نگهدارى مى كند. (55)
و همچنين از امام صادق (ع ) نقل شده كه پيامبر اكرم (ص ) فرمود: بيشتر چيزى كه امت مراوارد آتش مى كند دو تو خالى است : شكم و شرمگاه (56)
و نيز از آن حضرت نقل گرديده كه فرمود: سه چيز است كه بعد از خودم بر امتم مىترسم : گمراهى بعد از شناسائى ، فتنه هاى گمراه كننده و شهوت شكم و فرج .(57)
مرحوم مجلسى بيان كرده كه : امت در آن چه كه پيامبر عظيم الشان از آن نرسيده است ،واقع شده مگر كسى كه خداوند او را نگهداشته و آنها كمند.
و از امام باقر (ع ) نقل شده كه : خداوند به چيزى بالاتر از عفت شكم و شرمگاه بندگىنخواهد شد. (58)
و از امام صادق (ع ) روايت گشته : كه مومن ، مغلوب شهوت جنسى نگردد و شكمش او رارسوا نسازد. (59)
و همچنين ابوبصير گويد: مردى خدمت امام باقر (ع ) عرضه داشت : بدرستى كه منناتوان در عمل ، و كم روزه مى باشم و ليكن اميدوارم نخورم بغير ازحلال حضرت فرمود: و كدام اجتهاد و كوشش برتر از عفت و شكم و شرمگاه مى باشد(60)
شكم : اگر انسان چيزى نخورد مى ميرد.
زبان : آرى !اين روايت نمى گويد كه انسان چيزى نخورد، بلكه يا مراد آنست كه شكم راپر نكند كه در نتيجه اگر معده پر شود. چنان كه لقمان فرموده - فكر آدمى مى خوابد وحكمت لال گشته و اعضاء از عبادت باز مى مانند (61)
و يا مراد غذاهاى شبهه ناك و حرام است كه روايات بسيارى در اين زمينه وارد شده است ،مانند: حرمت خوردن مردار، خوردن خون ، گوشت خوك و حيوانات حرام گوشت (مانند ماهيهاىبدون فلس ) و گوشتهاى حيوانات حلال گوشت كه بسبب بعضى از چيزها حرام شده اند.و آن چه از حيوان حلال گوشت كه بسبب بعضى از چيزها حرام شده اند. و آن چه از حيوانحلال گوشت حرام است مانند: خون ، نرى ، غدد، دنبلان (تخم )، حرام مغز، پى ، سپرز،مثانه ، مردمك چشم ، چيزى كه در ميان مغز كله است ، بچه دان ... و خوردن چيزهاى نجس وخوردن شراب ... و غذاهاى حرام ديگر.
اندامها: هر چه زحمت بكشى نمى توانى ضرر خود را جبران كنى ،
البته شكى باقى نمى ماند كه هر يك از ماها به وظائف سنگينى موظف بوده و مسئوليتمهمى را عهده دار هستيم و جدا بايد طبق برنامهعمل نموده و امانت الهى را كه پذيرفته ايم بطوركامل مراعات نمائيم و گرنه ما هم چون جنابعالى به عذاب شديد معذب خواهيم شد و ازتذكرات جنابعالى بسيار ممنونيم ؛ زيرا ما را به وظايف مهمترى آشنا فرموديد، ولى درعين حال زيانهاى شما نسبت به ما قابل قياس نخواهد بود.
زبان : بنده كارى نكردم به وظيفه خود عمل نمودم .
چشم : بنده نسبت به خودم از شما تشكر مى كنم ، ولى همان كلاماول را هم فراموش نكرده ، تو را به خدا سوگند مى دهم كه خود را نگهداشته و ما را ازآفات و شر و بدى خويشتن سالم بدارى .
زبان : مگر آفات من چيست ؟
گوش : آفات تو بسيار است اگر مايل باشى تو را روشن سازيم ؟
زبان : بفرمائيد.
چشم : با اجازه دوستان ، بنده به بعضى از آنها اشاره مى كنم .
اندامها: بفرمائيد.
منطقه حكومت اندامها و زبان 
چشم قبل از آن كه ذكر آفات شود بايد همه رفقا توجه فرموده و شما هم
توجه بيشترى كنيد: خطا و لغزشهاى هر يك از ما نسبت به شما بسيار اندك است ، زيراگناه و اشتباه هر يك از ما به همان اندازه است كه قدرت حكمفرمائى دارد، مثلا رفيق عزيزما گوش اندازه حكومتش شنيدنيهاست و بغير آن قدرت تصرف ندارد، و يا خودبنده توانائيم در حد ديدنى هاست ، منطقه شكم حد خوردنى ها و منطقه دست و پا حدودمناسب آنهاست ، ولى حدود حكومت تو تصرف در هر موجود و موهوم و معدوم ، و همچنين درحدود عقليات و خياليات و مسموعات و ملموسات ، مبصرات مذوقات و مشموعات مى باشد،بنابراين ، خطاها و لغزشهاى تو بى اندازه و عذاب و كيفرت هم بيحد خواهد بود، و ازاين تجزيه و تحليل روشن خواهد شد كه چگونه در قيامت عذاب تو شديدتر و مافوقساير جوارح انسان خواهد بود.
بقيه اندامها: جدا استفاده كرديم لطفا توضيح بيشترى بدهيد!
فائد سكوت 
چشم : محبت شماست و گرنه بنده لايق نيستم . آرى در بنىاسرائيل اگر كسى مى خواست عابد شود قبل از آن كه به عبادتمشغول گردد ده سال سكوت مى نمود و حرفى نميزد (62) و شايد بخاطر اين باشدكه چون انسان در مدت ده سال از حرف بيهوده و لغو و بى معنى پرهيز نمود، آن گاهعبادتى را كه انجام مى دهد صاف و خالى از مفاسد خواهد بود و سكوت از محرمات و يا ازمكروهات بلكه از مباحات ، ملكه اى مى شود كه نه فرشته مامور الهى را كه نگهبانگفتار و رفتار آدمى است به رحمت مى اندازد، و نه با آن ، صحيفهاعمال و پرونده انسان پر مى شود و نه فكر انسان بعد از اين مدت بهدنبال غير خدا مى رود، چنان كه بسيارى از اين افراد اينسوال را دارند كه انسان چه كار كند تا در وقت نماز، فكرش اين طرف و آن طرف نرود؟
يكى از علماى بزرگ مى فرمود: چنين عملى پاسبان لازم دارد و براى شرح اين جملهفرمود: بايد انسان متعهد باشد كه عم بى توجه كار الاغ است و ديگر آن كهغافل نباشد از اين كه خداست كه بشر را بالا مى برد، عزت مى دهد روزى عنايت مى كند،عالم مى نمايد، داراى جاه و جلال و مقام مى كند، پس در بين نماز، به فكر اهداف دنيائىبودن و بلافاصله بعد از نماز، سجاده را زود بر چيدن و تعقيبات را رها كردن و بهدنبال غير خدا دويدن ، عين جهالت و بدبختى و غفلت و بى خبرى است .
مجلسى بزرگوار، خريط فن اخبار، محدث و علامه آگاه و بيدار و هوشيار، ناشر اخبار وآثار، آن كه در جهان اسلام بى نظير يا كم نظير بودهاحتمال ديگرى داده است ؛ آن بزرگوار فرمود:
محتمل است كه مدت ده سال سوت براى اين جهت باشد كه در اين مدت در معارف يقينيه وعلوم دينيه ، فكر كند تا در علم كامل گردد و لياقت تعليم بندگان و ارشاد آنها وتكميل نفس خود را با اعمال شايسته پيدا كند و از خطاء و لغزش در گفتار و رفتار مصونبماند.
آفات زبان 
و اما آفات و زيان تو!فيض كاشانى در كتاب خود المحجة البيضاء (كه جداكتاب ارزنده ايست ) تعداد آفات را به بيست عدد رسانده و در آن كتاب بابى در خصوصآفات زبان باز نموده و مفصل در آن جا بحث نموده ؛ اميد است كه من بتوانم با كمك دوستانبطور خلاصه آنها را بيان كنم .
گوش : اميد است همه را از خود جنابعالى كه آن را مطالعه فرموده ايد شنيده و استفادهنمائيم .
چشم : اين لطف برادران است و گرنه من لياقت آن را ندارم .
زبان : حالا تعارفات خود را كنار بگذاريد اگر درباره من مطلبى داريد بيان كنيد.
چشم : به ديده منت دارم . آقاى زبان ! اگر براى تو زيانى متصور نبود غير از سخنانپوج و بى فايده اى كه اغلب از تو صادر مى شود، همين ها براى بدى تو كافىبود!براى اين كه اغلب اوقات وقت خود را به گفتن لاطائلات مى گذرانى ، گر چهگناهى نكرده اى ولى سود بسيار و گنج وافرى را كه سكوت باشد از دست داده اى .
زبان : مگر سكوت گنج است ؟
چشم : آرى ، درباره سكوت و فضل و مقام آن روايات بسيار است كه از باب نمونه بهروايت داوود رقى از امام صادق (ع ) اشاره مى كنم كه فرمود: خاموشى ، گنجى وافر وزينت بردبار و پوشش نادان است . (63)
و از حضرت رضا (ع ) نقل شده : خاموشى درى است از درهاى حكمت و بدرستى كه سكوت وخاموشى كسب محبت مى كند و دليل بر هر خير و نيكى است . (64)
و نيز فرموده : از نشانه هاى فهميدگى است بردبارى و علم و خاموشى . (65)
بنابراين شما با سخن گفتن مباحتان چنين حكمت و سرمايه و گنجى را از دست داده ايد، واحيانا به سخنان نامشروع و حرام هم كشيده مى شويد.
براى اين كه بدانى سخنان بى فائده چه اثرى دارد روايتى از جنگ احد براى شمانقل مى كنم :
در آن جنگ فرزند يكى از اصحاب رسول خدا (ص ) شهيد شد (بايد دانست كه مكتب اسلام وقرآن از اول شهيد پرور بوده چنان كه در زمان ما در ايران عزيز بطوركامل مشاهده مى شود، برقرار باد اسلام ، پاينده باد قرآن و مكتب خاندان محمد وآل عليه السلام ) كه از گرسنگى سنگ به شكم مى بست ، مادرش به بالين او آمد، خاكاز روى او پاك مى نمود و مى گفت : فرزندم !گوارا باد تو را بهشت !آن حضرت فرمود:چه مى دانى كه بهشت بر او گوارا خواهد بود، شايد كه سخنان بى فائده مى گفته يااز چيزى كه او را كم نمى كرد بخل ورزيده باشد. (66)
حرفهاى بى فائده 
زبان : اين طور كه شما مى گوئيد حرف بى فائده آدم را جهنمى مى كند؟
چشم : عزيزم ، رواياتى كه از پيامبر و آل به ما مى رسند، چند رقم تصور مى شوند:
1- به عنوان قانون كه اگر كسى بر خلاف آنها رفتار كند، براى او پروندهتشكيل مى شود و بروبر گردهم ندارد.
2- رواياتى كه براى سازندگى ، از معصوم صادر شده اند و مى خواهند با گفتار وموعظه و نصيحت خود، ديگران را بسازند.
3- رواياتى كه اشاره به اهميت مطلب دارد. و لذا گاهى ديده مى شود در كيفر يا پاداشآن مبالغه شده است .
4- رواياتى كه با در نظر گرفتن مصلحت و احتمالات ديگر مانند تقيه و غير آن ، ازمعصوم نقل شده اند.
بعلاوه ، در اين روايت هم كه پيامبر اكرم (ص ) نفرموده : جواناهل جهنم است ، بلكه به مادر او بنوعى اعتراض نموده كه بفهماند: سخنان بى فائدهآنقدر مهم است ، كه امكان دارد گفتن لاطائلات انسان را از آن مقامى كه اين شهيد دارد محرومسازد، و در درجه پائين تر، كه مناسب او نيستداخل شود.
زبان : ممكن است بفرمائيد سخنان بى فائده كدام است ؟
چشم : سخنان بيهوده و بى فائده ، حرفهائى است كه در تعريف آن نه نفعىحاصل گردد و نه اگر ترك شود ضررى عائد انسان شود، مانند بعضى از مردم كهوقتى در يك مجلسى مى نشينند، گر چه ديگران هم راغب به سخنان او نباشند، پيوستهحرف مى زند، حساب نمى كند شايد مردم از حرفهاى من رنج ببرند، كه خود من به چنينافرادى دچار شده ام و هر چه اظهار بى ميلى هم كرده ام و اظهار خستگى و گوش ندادن ، بازهم از كار خود باز نمانده و به لاطائلات ادامه داده است ، يا بعضى ها هستند مسافرتىكه مى روند و بر مى گردند حتى جزئى ترين كارهايشان را نيز تعريف مى كنند، گويانذر كرده اند كه تمام قضايا را بگويند، در صورتى كه نمى دانند هم وقت خود را بهبيهوده گوئى گذرانده و هم وقت ديگران را ضايع كرده و تلف نموده اند. بسيار مشاهدهشده كسانى در نزد مراجع يا عالم بزرگوارى كه بايد حساب وقت او را كرد، شروعبحرفهاى بيهوده كرده حساب هم نمى كنند كه تنها ما نيستيم ، ديگران هم حق دارند وحساب عمر آنان غير از ديگرانست .
و گاهى همين لاطائلات سبب اذيت ديگرى هم مى شود و احيانا سخن او نيشى هم دارد وگريزى هم مى زند و زهر خود را هم در تعريف خود خالى مى كند كه مسلم حرام هم خواهدشد. و بايد دانست كه پرسيدنى ها هم كمتر از گفتنى هاى بى فائده نيست ،مثل اين كه مى پرسد آقا كجا مى روى ؟ يا از كجا مى آئى ؟ يا به كجا مسافرت رفته اى؟ چند روز است كه نيستى : لبهايت خشك است ، روزه اى ؟ بانك براى چه كار رفتى ؟ درسفلانى مى روى ؟ نماز فلان آقا رفته اى ؟ از فلان مغازه خريد كرده اى ؟ فلانمحل رفته اى با فلانى برخورد كرده اى ؟ در ارگانىمشغول هستى ؟ و صدها سوال ديگر كه اكثر اين پرسشها به اندازهبال مگسى ارزش نداشته و سبب غيبت و تهمت و بد گوئى و...، مى شود و در حرام افتاده ،آدمى را دچار بدبختى ها مى نمايد و يا لااقل وقتى كه از طلا گرانبهاتر است تلفگشته و ساعات عمر به لاطائلات گذشته است ، و ما بايد از بزرگان خود كسب اخلاقكرده آنان را الگوى زندگى خود قرار دهيم .
سكوت حضرت داوود (ع ) 
نقل شده : روزى لقمان به نزد حضرت داوود (ع ) آمد در وقتى كهمشغول به ساختن زره بود، لقمان تا آن موقع زره نديده بود خواست بپرسد: اين چيست مىسازى ، حكمت و دانائى او باعث شد كه خاموشى را شعار خود كند، چون داوود (ع ) از ساختنآن فارغ شد زره را پوشيد و گفت : زره ، عجب چيزى است براى جنگيدن !لقمان گفت ،خاموشى چيز خوبى است و كم كسى است كه آن را مراعات نمايد. (67)
از على بن الحسين امام زين العابدين (ع ) نقل شده است كه حق زبان گرامى داشتن آنست ازفحش ، بدگوئى ، و عادت دادن آن به نيكى و ترك زياده گوئى هائى كه براى آنفائده اى مترتب نيست و نيكى به مردم و خوش گفتارى در ميان آنها. (68)
از پيغمبر اكرم (ص ) روايت شده : بدرستى كه خداى تعالى در نزد زبان هر گويندهايست ، و فرموده : ايمان بنده اى معتدل و پا بر جا نخواهد بود تادل او مستقيم گردد، و دل او راست و پا بر جا نخواهد شد تا زبان او مستقيم گردد. (69)
و نيز از آن حضرت نقلگشته : سخن زياد بغير ذكر خدا نگوئيد؛ زيرا كلام زيادى ، جز ذكر خدادل را سخت مى كند، بدرستى كه دورترين مردم از خدا شخصدل سخت است . (70)
بر خورد على (ع ) با هزله گو 
حضرت موسى بن جعفر (ع ) از پدران بزرگوارشنقل فرموده كه : امير المومنين على بن ابى طالب (ع ) به مردى گذشت كه حرفهاىزيادى مى زد.حضرت ايستاد و سپس فرمود: آى !(حضرت نخواست اسمش را ببرد براىتنبيه او) بدرستى كه تو كتابى را بسوى پروردگارت برد و مامور نگهبان خود املامى كنى ، پس به آن چه تو را فائده مى بخشد بپرداز و آن چه را كه بى فائده استواگذار. (71)
و از حضرت عبدالعظيم از امام جواد از پدران گراميش از على (ع )نقل كرده كه فرمود: مرد در زير زبان خود پنهان است . (72)
آرى اين توئى (زبان ) كه تا آدمى با كمك تو لب بسخن باز نكند معلوم نخواهد شد كهعالم است يا جاهل ، با ايمان است يا بى ايمان ، با صفا است يا بى صفا، دوست است يادشمن ، انقلابى است يا ضد انقلاب ، عرب است يا عجم ،لال است يا سخنگو، فصيح است يا غير فصيح ، شيرين زبان است يا بد زبان ، اديب استيا غير اديب ، باسواد است يا بيسواد، خوش باطن است يا بد باطن و...
زبان : اين كه از محسنات من است .
چشم : آرى ، هم از محسنات توست و هم از زشتى هايت ، زيرا بوسيله تو گاهى انسان عجيبدچار سختى ها مى شود و گاهى به هلاكت مى رسد و زمانى از هستى ساقط گشته و احياناآبروى يك عمرش ريخته شده و به خوارى و ذلت كشيده مى شود، پس بنابراين لازم استآدمى زبان خود را كنترل كرده ، آن را افسار گسيخته قرار ندهد.
در حالات خواجه ربيع نوشته اند: براى اين كه بى اختيار سخن نگويد و به لاطائلاتمشغول نشود، در دهان خود سنگريزه مى گذاشت و در وقت احتياج بيرون مى آورد و تا بيستسال حرف دنيائى نزد و در نزد خود كاغذى مى گذاشت هر چه مى گفت مى نوشت ، شب كهمى شد حساب خود را مى كرد و مى گفت : آه !آه !افراد خاموش نجات يافتند و ما باقى(73) مانديم .
بعضى از حكماء چه گفتند 
نقل شده : حكماى هند و چين و ايران و روم ، در ديدارى كه با يكديگر داشتند، در مدمت سخن ومدح خاموشى با هم متفق گشتند، يكى گفت : من هرگز از خاموشى پشيمان نگشته ام اما برسخنان بسيارى پشيمان شده ام .
ديگرى گفت : هر وقت من كلمه اى را گفتن او مالك من شد، و ديگر اختيار آن با من نيست ،ولى سخنى كه نگفته ام مالكش بوده و صاحب اختيار اويم .
سومى گفت : از صاحب سخن در شگفتم ، زيرا سخنى كه گويد اگر به خود او برگردد،ضرر مى رساند و اگر بر نگردد نفعى به او نمى رساند. چهارمى گفت : به رد آن چهنگفته ام تواناترم تا آن چه گفته ام . (74)
گوش : اگر اجازه بفرمائيد من هم چند روايت در نظر دارم .
چشم : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
اقسام سخن 
گوش : اصولا بايد دانست كه سخن بر چهار قسم است : يك قسم براى انسان نافع است ،و قسمت ديگر شر محض است . قسم سوم ، هم شامل خير است و همشامل شر، و قسمت چهارم نه خيرى در آن هست و نه شرى .
پرواضح است كه بر هر انسانى لازم است قسماول را براى خود انتخاب كند، زيرا بشر در سر نوشت خود بايد بنگرد و آن چه براى اونافع است بر گزيند و از قسم دوم پرهيز نمايد، چون به كار بردن آن ، ملازم بابدبختى دنيا و آخرت اوست ، و اين قسمت همان است كه بايد از آن به خدا پناه برد، و مابه همين جهت از تو پرهيز نموده و تو را هر روز قسم داده كه به ما كارى نداشته باشى!ما را بيچاره نكن ، ما را به عذاب خود معذب مساز!بگذار ما راحت باشيم !از بلاها سالمبمانيم ، در حال شادابى بسر ببريم .
اين قسمت همان است كه خداوند تو را در قيامت بعذابى شديدتر از ساير برادرانت عذابمى كند و اين همان است كه با آن نه خودت مى توانى روى خوشى داشته باشى نه ما،اين همان است كه مملكتى را ساقط مى كند، و اجتماعى را از هم مى پاشاند، و بين برادرانو خواهران جدائى مى افكند، و ميان زن و مرد فاصله مى اندازد، بچه را نسبت به پدربدبين كرده و پدر و مادر را از بچه مى برد.
اين همان است كه فاميل ها را از يكديگر قطع كرده ، بستگانى را به هم مى ريزد، اين هماناست كه باعث شكنجه ها، زندانها و قتل و غارتها، چ ، كشت و كشتارها، در بدريها،ويرانيها، به آتش كشيدنيها، و بطور خلاصه محروميت هاى خانمان سوز مى گردد، از اينقسم جدا بايد پرهيز كرد.
و اما قسم سوم از آن نيز بايد پرهيز نمود مگر آن كه وقتى خير و شرش مقايسه شود،خيرش از شرش بيشتر باشد.
و اما قسم چهارم كه در آن نه خيرى هست و نه شرى ، اين همان لاطائلاتى است كه بشر باآن زحمت رقيب و عتيد، (75) دو مامور نگهبان ورزيده الهى را زياد مى كند، و صحيفهاعمال خود را با آن حرفهاى بى فائده پر مى كند، و پرونده سفيد و زيباى خود را باچيزى كه در آن خير و حظى نيست سياه مى نمايد.
اقسام مجالس يا طبقات مردم 
چشم : جدا از محضر شما استفاده كرديم ، ادامه دهيد.
گوش : لطف شماست و گرنه بنده لياقت آن را ندارم . تشويق مى فرمائيد. آرى ، از ابنمسعود نقل شده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمود: مردم سه دسته هستند: غانم (سود برنده )،سالم (محفوظ از گناه ) و شاجب (نابود)؛ اما غانم كسى است كه ذكر خدا كند، و سالم كسىاست كه خاموشى را پيشه خود سازد و شاجب كسى است كه درباطل فرو مى رود. (76)
چشم : دوست عزيز، من اين روايت را به اين مضمون ديده ام : المجالس ثلثة سلام و غانمو شاجب كه مجالس را بر سه قسم تقسيم مى كند.
گوش : البته ممكن است كه يك روايت به انواع مختلفنقل گردد، كجا اين ورايت را ملاحظه فرموديد؟
چشم : كتاب مجمع البحرين لغت جشب را چنين معرفى كرده و المعنى اما سالم منالاثم ، اوغانم بالاجر، اوهالك بالا ثم .
گوش : استفاده شد.
چشم : بقيه روايات را بفرمائيد.
گوش : از پيامبر اكرم (ص ) نقل گرديده است : هر كه ايمان به خدا و روز قيامت دارد، يابايد خير بگويد يا آن كه بايد خاموش باشد. (77)
و نيز از آن حضرت روايت شده : بدرستى كه بيشتر اشتباهات و گناهان آدميزاد در زباناوست . (78)
و از حضرت رضا از پدران گراميش (ع ) روايت شده كه از پيامبر اكرم (ص ) از چيزى كهمردم را در بهشت وارد مى سازد پرسيده شده ، حضرت فرمود: خويشتن دارى از معاصى خداو خوش خلقى ، و پرسيده شد از چيزى كه بيشتر از همه مردم راداخل جهنم مى كند، فرمود: دو تو خالى : دهان ، و شرمگاه (عورت ) (79)
طاوس يمانى گويد: زبان من درنده ايست كه اگر آن را واگذارم مرا مى خورد.(80)
و نيز نقل شده كه على (ع ) فرموده : و بايد مرد زبان خود را نگهدارى كند، زيرا اينزبان نسبت به صاحبش سركش است ، به خدا سوگند نمى بينم بنده اى كه خويشتن رانگهدارد، نگهداشتى كه او را نفع بخشد مگر اين كه زبان خود را حفظ كند. (81)
در اين عبارت بايد دقت فرمائيد كه چگونه امير المومنين (ع ) قسم مى خورد وتامل نما كه چه فرموده : به خدا سوگند!من بنده اى را با تقوا نمى بينم ، تقوائى كهاو را سود بخشد، مگر با نگهداشتن زبان خود.
تقواى سود بخش 
زبان : تقواى نافع فقط با حفظ من به دست مى آيد؟
گوش : گفتار على (ع ) چنين است ، براى اين كه از راه تو (زبان ) در جميع مفاسد بازمى شود، تجزيه و تحليل با خود شماست و به يارى پروردگار در ذكر آفات وزيانهاى تو كه به زودى از آنها بحث خواهيم كرد اين مطالب ثابت خواهد شد.
و روايت پيامبر اكرم (ص ) گفتار آن حضرت را تاييد مى كند:
مردى خدمت آن حضرت شرفياب شد، عرضه داشت مرا نصيحت كن ، فرمود: زبانت رانگهدارى كن !عرضه داشت يا رسول الله مرا سفارش فرما، فرمود: زبانت را حفظنما!گفت : اى رسول خدا مرا پند ده ، فرمود: زبانت را نگهدار؛ واى بر تو!آيا مردم را بهرو در آتش مى اندازد چيزى غير از درو كرده هاى زبانهايشان ؟ (82)
آرى ، از اين روايت نيز استفاده مى شود كه تو منشا هر گناه و سر چشمه هر فسادى مىباشى .
زبان : شما اختيار داريد هر چه بفرمائيد ولى چنان نيست كه همه فسادها از من سر چشمهبگيرد و من منشا تمام گناهان باشم .
گوش : معلوم مى شود گفتار دوست محترم ما (چشم ) را فراموش كرديد كه در چند لحظهپيش علت شدت عذاب را در خصوص شما بيان كردند و فرمودند: كه چون ميدان جولانشما وسيع است و در تمام امور و منطقه هاى حكومت دوستان دخالت داريد، به همين جهت دروكرده هاى تو افراد را به جهنم وارد مى سازد و از روايات هم اين موضوع استفاده گرديد.و از بعضى روايات چنين استفاده مى شود: اگر در چيزى نامباركى و نحسى باشد، آن چيززبان است . (83)
و در بعضى روايات ديگر، از رسول خدا (ص ) چنين دارد: هيچ بنده اى حقيقت ايمان را نمىشناسد مگر آن كه زبان خود را محفوظ نمايد. (84)
ايمان كامل 
زبان : حفظ زبان چه ربطى به ايمان دارد؟
گوش : ربط كامل دارد، براى اين كه ايمان كامل نخواهد شد مگر اين كه زبان بر حقاستوار و از باطل محفوظ باشد، چون اگر از حق به دور باشد و آميخته بهباطل - مانند غيبت و تهمت ، فحش و ناسزا، دروغ ، زورگوئى فتوا بغير علم و گفتار بهراى و بى دليل - و نظائر آن گردد مسلما چنين فردى ايمان را نشناخته است .
بعلاوه مگر ايمان چيست ؟ ايمان همان اقرار به وحدانيت خداى بزرگ و رسالت پيامبرانالهى و جميع عقائد حقه و لوازم آن بوده و لذا از و جود مبارك على (ع )نقل شده : هر كه سخن او زياد باشد خطايش بسيار گردد و كسى كه خطايش بسيار شدحيائش كم خواهد بود و هر فردى كه حيائش كم باشد پارسائى او كم گردد و كسى كهپارسائيش كم گرديد دل او بميرد و هر كه دلش بميرد وارد آتش خواهد شد. (85)
دست : برادر اگر اجازه فرمائيد بنده هم يكى دو تا حديث در خصوص زبان بيان كنم ؟
گوش : بفرمائيد، استفاده مى كنيم .
دست : آزادى مطلق زبان در مملكت وجود انسان حكم آزادى بى قيد و شرط است در كشور، پسچنان كه آزادى مطلق در مملكت ، ايجاد هرج و مرج مى كند و فساد فراوان به بار آورده ،كشورى را ساقط مى نمايد، زبان هم اگر مطلق العنان شد، آدمى را به هلاكت مى رساند.
زبان در وجود انسان بمنزله ترمز ماشين يا ترن و يا هواپيما و يا كشتى است ، اگرترمز آزاد گذاشته شود، بالاخره سرنشين به نابودى كشيده مى شود زبان هم مانندترمز اگر آزاد گردد، صاحب خود را به هلاكت ابدى خواهد رسانيد و لذا در اخبار زيادديده مى شود كه فرموده اند: راحتى انسان در محبوس كردن زبان است . (86)
و يا فرموده اند: سلامتى انسان در نگهدارى زبان مى باشد. (87)
و نيز فرموده اند: نجات آدمى در نگهدارى زبان اوست . (88)
پا: اجازه هست بنده هم به چند روايت اشاره نمايم .
سنجش كلام 
دست : بفرمائيد، صاحب اختياريد!
پا: از على (ع ) نقل شده :
آدمى در زير زبانش پوشيده شده است ، پس سخن خود را بسنج ، و آن را برعقل و معرفت عرضه بدار، اگر براى خدا بود و در راه خدا، پس آن را بگو و اگر غير ازاين است ، خاموشى و سكوت از آن بهتر است ، و بر جوارح عبادتى سبكتر از نظر مونه وبرتر از نظر منزلت و بزرگتر از نظر قدر در نزد خدا، از كلام در رضا و خوشنودىخدا و براى خاطر او و پخش نعمتها و احسان هاى او در ميان بندگانش ، نيست ؛ آيا نمىبينى كه خداوند عزوجل در ما بين خود و پيمبرانش معنائى را قرار نداده كه كاشف باشد آنچه را كه بسوى آنها پنهان نموده از مكنونات علم و مخزونات وحيش جز كلام ، و همچنين ميانفرستاده ها و امت ها، با اين تصور ثابت شد كه سخن برترين وسيله و تكليف و پاكيزهترين عبادت است .
زبان : جدا عجب حديثى است كه برادرمان فرمودند.
پا: آرى تمام احاديثى كه از معصومين (ع ) به ما مى رسدقابل دقت و ملاحظه و انسان ساز است .
زبان : مقصود من اين است كه حديث شما تمامش به نفع بنده بود.
پا: اولا مراعات شرائطى كه على (ع ) بيان فرموده بسيار كوبنده ومشكل است كه انسان بتواند سخنى كه مى گويد براى خدا و در راه خدا به زبان جارىسازد.
بعلاوه ذيل روايت را هم در نظر بگيريد، بنده آن را تمام نكردم ، بعد مى فرمايد: وهمچنين معصيتى تباه كننده تر بر بنده و تندتر از نظر عقوبت در نزد خدا، و سخت تر ازنظر سرزنش ، و شتابان تر از نظر دلتنگى و به ستوه آمدن در نزد خلق ، از آن نيست وزبان مترجم نهاد و خبرنگار دل است و با آن آن چه در نهاد باطن است آشكار مى گردد، وبر آن ، خلق در روز قيامت حساب مى شوند، و سخن شرابى است كه عقلها را مست كرده تاآن زمان كه براى غير خدا باشد و چيزى براى حبس ابد سزاوارتر از زبان نيست .(89)
اندامها: آفرين ، آفرين !
پا: اين روايت بسيار جالب ، آدمى را هوشيار كرده و انسان را بيدار مى سازد، آرى كلامالملوك ملوك الكلام سخن از على است ، على تربيت يافته دامان پيامبر آن مرد وحىواصطفاء، امامى كه فقط خدا و پيامبر او را مى شناسند و بغير آنها كسى او را نخواهدشناخت ، چنان كه سخنان او را هم كسى بطوركامل درك نخواهد كرد بنابراين ، ما مرد عمل آن نخواهيم بود و ريزه كاريهاى كلام او را درنظر نخواهيم آورد و ظرائف و لطائف گفتار آن بزرگ مرد جهان او ابر مرد تاريخ در مغز وفكر ما ترسيم نخواهد شد، انسانهائى همچون حسن و حسين مى خواهد كه شيرينى و شهدبيان و كلام او را چشيده و لذت بيان و كلام او را دريابد و چه بجا و بموقع است وصف ومدح ما در اين روز، ميلاد با سعادت آن بزرگ رهبر جهان است ؛ آن جانشين مخصوص خاتمالانبياء، فرزند پاك ابى طالب آن مرد ايمان و تقوى ، فخر خاندان هاشم ، نور چشمفاطمه بنت اسد (آن كه پيامبر او را بعنوان ما در بحساب آورد) امير مونان ، افتخارشيعيان ، بزرگ مردى كه هر چه داريم از او داشته و جز از راه او بشر بعلوم را نخواهديافت ، باب مدينه علم پيغمبر آن كه گوشتش گوشت او، و وجودش وجود پيامبر، روح وجانش روح و روان فخر بشر است ، مجسمه علم و تقوى ، كانون شهامت و عبادت . معدن رحمو مروت ، مركز اخلاق و سعادت ، چشمه قدرت و شجاعت ، منبع فيض و كرامت ، خزينه جود وسخاوت ، اديبى كه تمام ادباى دنيا در برابر علم صرف و نحو معانى بيانش ، زانو بهزمين زده ، عالمى كه تمام محققين و فلاسفه و مجتهدين جهان از روز نخست تا قيامت در كنارجوى درياى متلاطم علمش بهره مند گشته و بجز قطره اى از آن نچشيده و هنوز نتوانستهبهره كامل علم الهى او را دريابد، شجاعى كه قهرمانان و دليران روزگار را به حيرتانداخته و هنوز قدرت و درك قوت و زور او را به دست نياورده كه چگونه جنگ كرده و باچه نحو دشمن را به زانو در آورده و لشكر كفر را شكست مى داده رحم دلى كه هنوز درفكر هيچ رحم دلى خطور نكرده ، و نتوانسته معناى بيدارى شب على را بفهمد كه چگونهبه يتيمان و بيوه زنان با كيسه نان و خرما و غير آن دردل شب سر كشى نموده ، عابدى كه هنوز بشر نتوانسته هضم كند على به چه نحو عبادتمى كرده ، و رابطه اش با خدا چگونه برقرار بوده ، بكلى علاقه جسمى و روحى را از ماسواى او بريده كه اگر پيكان از پاى مباركش بيرون كشند، سوگند ياد كند كه نفهميده، اما در مسير خدا بودنش آنقدر دقيق بوده كه در ميان نماز سائلىسوال مى كند، انگشتر خود را در حال ركوع به او مى بخشد كه در حقش آيهنازل مى شود و صدها صفات ديگر كه بشر از درك آن عاجز و از فهم آن ناتوان و بدونمبالغه بايد اعتراف كرد ما عرفناك حق معرفتك عجز الواصفون عن صفتك
امامى كه دشمن او را بى اختيار مى ستايد و كتاب خود را بنام او نامگذارى مى كند وبولس سلامه مسيحى در حقش چنين مى گويد:

جلجل الحق و المسيحى حتى

عاد من فرط حبه علويا

لا تقل شيعة هوات على

ان فى كل منصف شيعيا

يا سماء اشهدى و يا ارض قرى

واخشعى اننى ذكرت عليا

ترجمه : حق روشن شد تا بجائى رسيد كه مسيحى از فرط دوستى او علوى گرديد شيعهعلى را، شيعه نگو بدرستى كه در هر صاحب انصاف ، شيعه وجود دارد.
اى آسمان گواه باش و اى زمين آرام گير و تواضع كن كه من على را ياد مى كنم !
و شافعى در حقش چنين مى گويد:
لوان المرتضى ابدى محله

لصار الناس طرا سجدا له

و مات الشافعى و ليس يدرى

على ربه ام ربه الله

ترجمه : اگر مرتضى محل خود را آشكار سازد همه مردم به سجده افتند. و شافعى مرد ونفهميده على پروردگار اوست يا خداى او الله است .
كتاب فضل تو را آب بحر كافى نيست

كه تركند سر انگشت و صفحه بشمارد (90)

دست : بنده از عبارت على (ع ) كه فرمود: سخن خود را بسنج و آن را برعقل و معرفت خود عرضه دار. يادم آمد نصحيت ابوالاسود دئلى (كه يكى از شاگردان وزينو اديب آن حضرت بود و مدتى هم استاندار حضرت بود) به فرزند خود كه فرمود:فرزندم هنگامى كه در ميان عده اى بودى با آنها به اندازه سنت سخن گو، و با آنها بهمقدار محل و موقعيت خود مذاكره كرده روبرو شو، و سخن كسى كه از تو بالاتر است مگوزيرا بر آنها سنگين مى آيد.(91)

next page

fehrest page