حكومت در نهج البلاغه
سخنرانى در :
كنگره هزاره نهج البلاغه ( كنگره اول ) تهران : مدرسه عالى شهيد مطهرى ارديبهشت ماه 1360 ه ش برابر با رجب 1401 ه ق
[ 10 ]
مسأله حكومت در نهج البلاغه ، مانند دهها مسأله مهم ديگر زندگى ، در اين كتاب عظيم به شيوهاى غير از شيوه محققان و مؤلفان مطرح شده است . البته چنين نيست كه امير المؤمنين « عليه السلام » فصلى مستقل درباره حكومت باز كرده باشد و با ترتيب مقدماتى به نتيجهگيرى برسد . شيوه سخن او در اين باب هم ، مانند ابواب ديگر ،
شيوهاى حكيمانه است ، يعنى عبور از مقدمات و تأمل و تمركز بر روى نتيجه . نگاه امير المؤمنين « عليه السلام » به مسأله حكومت ، نگاه حكيم بزرگى است كه با منبع وحى پيوند نزديك دارد .
ديگر آنكه مسأله حكومت در نهج البلاغه ، به صورت يك بحث تجريدى نيست .
حضرت على « عليه السلام » با امر حكومت درگير بوده و به عنوان يك حاكم ، سخن گفته ،
به عنوان كسى كه با اداره كشور اسلامى ، با همه مشكلاتش و با همه مصيبتها و دردسرهايش روبرو بوده ، و به جوانب گوناگون اين مسأله رسيدگى كرده است . توجه به اين امر براى ما كه در شرايطى مشابه شرايط امير المؤمنين على « عليه السلام » قرار داريم ،
بسى آموزنده است . بنده با يك سير كوتاه در نهج البلاغه ، مسائلى را به عنوان رؤوس مطالب ، يادداشت كردهام كه در اينجا عرضه مىدارم .
مسائل عمدهاى كه بايد در اين زمينه مورد توجه قرار گيرد به قرار زير است :
[ 11 ]
حكومت در نهج البلاغه
معناى حكومت
ابتدا بايد ديد كه آيا « حكومت » از ديدگاه امام « عليه السلام » به همان معنايى است كه در فرهنگ متداول جهان كهن و جهان امروز از آن فهميده مىشود ؟ يعنى حكومت مترادف است با فرمانروايى ، سلطه ، تحكّم و احيانا برخوردارى حاكم يا حاكمان از امتيازاتى در زندگى ؟ يا نه ، « حكومت » در فرهنگ نهج البلاغه ، مفهوم ديگرى دارد ؟ در اين باب از چند كلمه و اصطلاح مشخص در نهج البلاغه استفاده مىكنيم ، كه عنوان « امام » ، « والى » و « ولىّ امر » براى حاكم و عنوان « رعيّت » براى مردم از آن قبيل است .
ضرورت حكومت
مطلب بعدى ، مسأله ضرورت حكومت است . اين يك بحث است كه آيا براى جامعه انسانى ، وجود فرماندهى و حكومت ، امرى ضرورى است يا نه ؟ استنتاج از اين بحث به معناى التزام به لوازمى در زندگى جمعى است و صرفا منحصر به اين نيست كه ما قبول كنيم حكومت براى جامعه لازم است ، بلكه نتيجه بحث ما در شيوه فرماندهى و در شيوه فرمانبرى و در اداره جامعه نيز مشخصات و خطوط ويژهاى ترسيم خواهد كرد .
منشأ حكومت
آيا منشأ حكومت از نظر نهج البلاغه چيست ؟ آيا امر طبيعى ، نژاد ، دودمان ، نسب ،
زور و اقتدار ( اقتدار طبيعى و يا اقتدار مكتسب ) است ؟ يا نه ، منشأ حكومت و آنچه به حكومت يك انسان يا يك جمع ، مشروعيت مىبخشد ، يك امر الهى يا يك امر مردمى است ؟
حكومت حق است يا تكليف ؟
مسأله چهارم اين است كه آيا حكومت كردن ، يك حق است يا يك تكليف ؟ حاكم حق حكومت دارد يا موظف است كه حكومت كند ؟ و كدام انسانى است كه مىتواند يا مىبايد حكومت كند ؟ از نظر نهج البلاغه ، حكومت هم حق است و هم وظيفه . براى آن كسى كه از شرايط و معيارها و ملاكهاى حكومت برخوردار است ، در شرايطى وظيفه است كه حكومت را قبول كند ، و نمىتواند اين بار را از دوش خود بر زمين بگذارد .
حكومت هدف است يا وسيله ؟
مسأله پنجم اين است كه آيا حكومت كردن براى فرد يا جمع حاكم ، يك هدف است يا يك وسيله ؟ و اگر وسيله است ، براى چه هدفى است ؟ حاكم به وسيله
[ 12 ]
حكومت ، مىخواهد به چه مقصدى برسد و جامعه را برساند ؟
حاكم و رعيت
مسأله ششم ، مسأله شورانگيز روابط حاكم و رعيّت است . اين روابط ، مبتنى بر چه مبنا و چه اساسى است ؟ آيا حقى يكجانبه است كه حاكم را بر گرده مردم سوار مىكند ؟
يا يك حق متقابل است ؟ از جمله اساسىترين و پر معناترين و پر نتيجهترين مباحث حكومت در نهج البلاغه ، همين مسأله است .
مردم و حكومت
مسأله هفتم ، مسأله مردم در حكومت است . بايد ببينيم كه در فرهنگ نهج البلاغه ،
مردم در برابر حكومت چه كارهاند ؟ تعيين كنندهاند ؟ آغازگراند ؟ اختياردار تامّاند ؟ هيچ كارهاند ؟ چه هستند ؟ اينها ظريفترين مسائلى است كه در نهج البلاغه عنوان شده است .
فرهنگهايى كه امروزه بر ذهنيّت مردم در بخشها و تقسيم بنديهاى مختلف سياسى حاكم است ، هيچكدام منطبق با فرهنگ نهج البلاغه نيست .
نحوه برخورد با مردم
مسأله هشتم كه از لحاظ اصولى يك مسأله ثانوى ، اما از لحاظ عملى مسأله بسيار پرشور و پر اهميتى است ، نحوه برخورد دستگاه ادارى با مردم است . اجزاء و اعضاى حكومتى چگونه بايد با مردم برخورد كنند ؟ آيا طلبكار از مردمند ؟ آيا بدهكار به مردمند ؟ اخلاق دستگاه حكومت با مردم چگونه است ؟
رفتار حاكم با خود
مسأله نهم كه باز از آن مسائل بسيار جالب است ، رفتار حاكم نسبت به خويشتن است . آيا براى رفتار حاكم در جامعه ، محدوديتى وجود دارد ؟ آيا مىتوان به حسن رفتار او با مردم بسنده كرد ؟ يا نه ، ما وراى نحوه ارتباط حاكم با مردم ، چيز ديگرى وجود دارد كه آن ، نحوه ارتباط حاكم با خود است ؟ زندگى شخصى حاكم چگونه بايد بگذرد و نهج البلاغه در اين مورد چه نظرى دارد ؟
شرايط حاكم
مسأله دهم ، شرايط حاكم است . چگونه انسانى بر طبق فتواى نهج البلاغه مىتواند بر جامعه بشرى حكومت كند ؟
[ 13 ]
اينها عناوين مسائلى است كه در نهج البلاغه آمده است و ما مىتوانيم آنها را مطرح كنيم و مورد بحث قرار دهيم .