میكند ، سپس میگويد : " پس معلوم شد اسلام بيش از ساير اديان مسأله تقدير را اهميت نداده. حتی به قدر علمای معاصر كه در پيروی از اقوال لاپلاس و ليب نيتساهميت به اين مسأله دادهاند ، اسلام اين قدر هم آن را قابل توجه قرارنداده است " ( 1 ) . گوستاولوبون قبول میكند كه عقيده به تقدير مستلزم جبر و نفی اختياراست ، ولی میگويد در تمام اديان و بسياری از سيستمهای فلسفی اين عقيدههست ، اختصاص به قرآن ندارد . ويل دورانت در تاريخ تمدن پس از آنكه مضمون آياتی از قرآن را درزمينه شمول و عموميت علم و مشيت الهی نقل میكند ، و نيز به حديثمعروفی كه در صحيح بخاری است اشاره میكند ، میگويد : " اين اعتقاد به قضا و قدر ، جبريگری را از لوازم تفكر اسلامی كردهاست . . . " ( 2 ) . خوب است سخنی هم از آقای دومينيك سوردل گوش كنيم . وی در كتابی كهبه نام اسلام نوشته و جزء مجموعه " چه میدانم ؟ " منتشر و به فارسیترجمه شده است ، میگويد : " . . . از آغاز دوره اسلامی ، مسلمين به خيال خود تناقضاتی در آن [قرآن ] يافتند و حتی مطابق حديثی كه در دست است پيغمبر در جواب آنهافرمود : " به آنچه باعث ناراحتی شما میشود ايمان داشته باشيد " .بعدها مسلمين كه نمیخواستند پاورقی : . 1 تمدن اسلام و عرب ، ص 141 و . 149 . 2 تاريخ تمدن ، ج 11 ( بخش دوم از كتاب چهارم ) / ص 41. |