بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دروغ, ( )
 
 

بخش های کتاب

     02 - دروغ
     03 - دروغ
     04 - دروغ
     05 - دروغ
     06 - دروغ
     07 - دروغ
     08 - دروغ
     09 - دروغ
     10 - دروغ
     11 - دروغ
     12 - دروغ
     13 - دروغ
     14 - دروغ
     15 - دروغ
     16 - دروغ
     17 - دروغ
     18 - دروغ
     19 - دروغ
     20 - دروغ
     21 - دروغ
     22 - دروغ
     23 - دروغ
     24 - دروغ
     25 - دروغ
     26 - دروغ
     fehrest -
 

 

 
 

دروغ در راه خودنمايى

تقليد ناپسند

وظيفه دانشمند محقق آن است كه در رشته علمى مخصوص به خود، تقليد نكندو سخن دانشور ديگر را كوركورانه نپذيرد. بايستى در مورد آن تحقيقاتى كند، مطالعه‏كند، فكر كند، وقتى كه صحتش مدلل گرديد، بپذيرد. به صرف آن كه گوينده اين‏سخن، مرد بزرگى است، قانع نشود. بزرگان اشتباهات بسيار دارند.

تقليد دانشور كار پسنديده‏اى نيست. تقليد ويژه نادان است كه بايستى سخن دانارا بى چون و چرا بپذيرد. كسىكه از دانشى به خصوص بهره‏اى ندارد، بايستى درمورد احتياج از دانشمندان آن علم تقليد كند.

اگر ميان دانشمندان، تقليد معمول مى‏گشت، درهاى ترقى علم و دانش به روى‏بشر بسته مى‏شد و سير تكاملىبشر قطع مى‏گرديد و بشر در همان مراحل ابتدايى‏مى‏ماند.

امتياز فقه اماميه

بزرگ‏ترين امتياز فقه شيعه بر فقه مذاهب چهار گانه اهل سنت، همين است كه‏دانشوران اماميه درهاى تقليد رابه روى خود بستند و درهاى اجتهاد و تحقيق راباز نگه داشتند. فقيه امامى، كور كورانه، سخن فقيه ديگر رانمى‏پذيرد، مگر آن كه‏دليلى محكم بر صحت‏سخن او گواه باشد; لذا فقه اماميه سير تكاملى خود را پيموده‏و بهعالى‏ترين مدارج ترقى رسيده، ولى فقه برادران اهل سنت‏به همان حالى كه درقرن سوم هجرى داشته، ماندهاست و هيچ گونه ترقى فكرى نصيبش نگرديده، زيراكه دستگاه حاكمه در تحقيق و اجتهاد را به روى آن‏ها بستو ايشان را در تقليدكور كورانه از چهار تن، قرار داد.

دليل‏هاى دروغين

نكته ديگرى كه موجب مى‏شود كه متفكر دانشمند، بدون دليل صحيح، هيچ گونه‏سخنى را نپذيرد، آن است كهبسيارى هستند كه نخست عقيده‏اى اتخاذ مى‏كنند وسپس در جستجوى دليل مى‏روند، اگر دليلى براى صحتعقيده اتخاذ شده يافتند كه‏چه بهتر، و گرنه دليل دروغينى مى‏آورند و براهينى براى صحت عقيده خودجعل‏مى‏كنند.

اين جاست كه دانشمند محقق، بايستى هر دليلى را دقيقا مورد نظر قرار دهد تادليل صحيح را از ناصحيح ومجعول را از غير مجعول بشناسد.

در عقايد دينى

در عقايد دينى، اين روش بسيار است كه كسى به مناسبت تمايلات قلبى يا توارث‏يا شرايط محيط و مانند اين‏هابراى خويش، دينى يا مذهبى اتخاذ مى‏كند و بدان‏پاى‏بند مى‏گردد.

وقتى كه از وى دليلى مطالبه شود به جعل مى‏پردازد و دليل‏هاى دروغين براى‏درست‏بودن آيين خود مى‏بافد وبه سخن حق گوش نمى‏دهد; بسيار جستجو مى‏كندكه راهى بيابد كه حق را باطل جلوه دهد و باطل خويش راحق بنماياند.

در دوستى و دشمنى

پاره‏اى براى كسى كه دوست مى‏دارند، خوبى‏هاى دروغين ذكر مى‏كنند تا دوستى‏خود را نزد دگران به‏جا ودرست‏بنمايانند، همان طور كسانى كه با كسى دشمنى‏پيدا مى‏كنند، خوبى‏هاى او را منكر مى‏شوند و براى اوبدى‏ها مى‏گويند، تهمت‏مى‏زنند، افترا مى‏بندند، فضيلت‏هاى او را به ديگرى نسبت مى‏دهند تا عقده قلبى‏خودرا بدين وسيله تصحيح كنند.

علامه عالى‏مقام ابن شهر آشوب مازندرانى در آغاز كتاب ارجمند مناقب به‏دشمنى‏هايى كه بعضى از محدثان ومورخان در كتب حديث و تاريخ بااميرالمؤمنين‏عليه السلام كرده‏اند، اشاره مى‏كند و نمونه‏اى چند براى مثالگواه مى‏آورد ونصوصى را كه تاويل كرده و يا بعضى جملاتش را اسقاط كرده‏اند و يا در برابرش‏جعل كرده‏اند،نشان مى‏دهد.

روش صحيح

روش صحيح در مباحث علمى و دينى آن است كه بايستى در آغاز به سراغ دليل‏رفت و هر چه نتيجه برهان بود،همان را پذيرفت. عقيده بايستى از دليل پيدا شود، نه‏دليل از عقيده.

تعصب در نظريه‏هاى علمى بسيار كار غلط و ناپسندى است. چنين كسى بايستى‏در جهل مركب، ابد الدهربماند، كسى كه نمى‏داند و نمى‏خواهد هم بداند.

اگر روش بى‏طرفانه تحقيق در مباحث علمى و دينى اجرا مى‏شد، نود در صد ازاختلافات بشر بر طرفمى‏گرديد و بسيارى از خون ريزى‏ها در اين جهان رخ‏نمى‏داد. بسيارى از عقايد اتخاذ شده به طور صد در صد ازدليل گرفته نشده و اگر هم‏دليل در آن دخالتى داشته، قسمتى از آن را اثبات كرده و بقيه را شرايط و اوضاعواحوال يا تمايلات قلبى به ثمر رسانيده است.

محقق نماها

بزرگانى در رشته‏هاى مختلف تاريخ و تراجم احوال، تحقيقاتى كرده‏اند ومجهولاتى را معلوم ساخته‏اند ومشكلات علمى را با براهين كافى حل نموده‏اند، ولى‏عده‏اى محقق نما نيز هستند كه دعواى اطلاعات وتحقيقات دارند، در صورتى كه‏دستشان خالى است و تهى از معلومات هستند; اينان از جهل عمومى استفادهكرده وخود را دانشمند محقق قالب مى‏زنند; اينان نقص بى اطلاعى خود را به وسيله جعل‏دروغ جبرانمى‏كنند، در تاريخ جعل مى‏كنند، در تراجم و احوال جعل مى‏كنند،تاريخ ولادت، تاريخ وفات جعل مى‏كنند،افراد خيالى در تراجم و احوال جعل‏مى‏كنند، تاليفاتى براى كسانى جعل مى‏كنند و در آثار دگران تصرفاتىمى‏كنند; اينان‏هر چند در برابر عامه، محقق و دانشمند معرفى مى‏شوند، ولى مردم تيزبين به زودى‏به اكاذيب ومجعولات آن‏ها پى مى‏برند و اين محقق نماهاى دروغ گو را مى‏شناسند.

رحله ابن يشهب

عبد الله مستوفى در جلد سوم كتابش (1) چنين آورده: آقاى دبستانى مى‏گفت:روزى در مجلسى به يكى از اينقماش محققان برخوردم. اسم هر كتابى مى‏بردند،الكى وارد در تحقيق چگونگى آن مى‏شد، منتها از فرطشارلاتانى از كلياتى كه ممكن‏است همه كتب شامل آن‏ها باشد سخن مى‏راند، در صورتى كه روحش از آن كتاببى‏خبر بود. بعد از آن كه اسم چند كتابى را كه كاملا از آن‏ها با اطلاع بودم، امتحان كرده ويقينم شد كه مؤمنخيلى بى روغن سرخ مى‏كند، اسم نويسنده‏اى را جعل كرده وكتابى را به اسم او منسوب داشتم. گفتم: رحلهابن يشهب را ديده‏ايد؟ من اسم اين‏كتاب را شنيده‏ام، ولى هر جا تحقيق كردم اثرى از آن نيافتم.

گفت: بلى، اين كتاب خيلى نفيسى است كه سه نسخه، بيش‏تر از آن در دنيا موجودنيست: يكى در كتابخانهلندن و يكى در كتابخانه بريتانيا و سومى در كتابخانه كتب‏قديمه اسپانيا.

چون ابن يشهب از نويسندگان اسلامى اندلس بوده، نسخه اصلى به خط نويسنده‏به سال... نوشته شده و از همهمعتبرتر است و در كتابخانه اشبيليه است. من در سفرى‏كه به اروپا رفتم، مخصوصا براى ديدن اين كتاب بهاشبيليه رفتم. اين كتاب در روى‏پوست‏با خطى بين ثلث و نسخ نوشته شده.

معلوم مى‏شود كه اين مرد دانشمند، گذشته از مقام علمى، چقدر خوش خطبوده است. ابن يشهب در مقدمهكتاب، اشاره‏اى هم به ساير رحله‏هاى خود كرده ومعلوم مى‏دارد كه تمام عالم آن روزى، يعنى اروپا و آسيا و آناندازه از افريقا كه در آن‏تاريخ كشف شده بود، همه را ديده و اين كتاب، شرح يكى از رحله‏هاى اوست.شرح‏رحله‏هاى ديگر او هم در اين كتاب خانه مضبوط است. من همه آن‏ها را مطالعه دقيق‏كرده و از نوشته‏هاىاين مرد دانشمند مغربى خيلى استفاده كرده‏ام و ياد داشت‏هايى‏هم از نوشتجات او.

آقاى دبستانى مى‏گفت: اگر كسى غير از من بود، يقينا جا مى‏خورد و مى‏گفت‏شايد به طور تصادفى، اين اسمنويسنده و كتاب جعلى با شخصى تطبيق كرده، ولى‏من چون از امتحانات سابق خود، بر احوال روحيه او آشناشده بودم، مجال ندادم كه‏باقى نقالى خود را تمام كند، گفتم: اين قدر تند نرويد، آرام‏تر، نقالى‏هاى شما بهسايركتب مرا وا داشت كه اين اسم كتاب و نويسنده، هر دو را جعل كنم، ببينم شما در جعل‏تا كجا مى‏رويد.

تكرار تاريخ

تنى چند از فضلا و اساتيد حوزه علميه در تعطيلات تابستانى دوره‏اى داشتند وبراى آن كه به بى كارى صرفنگذرانده باشند، تاريخ عبدالله مستوفى را مى‏خواندند.هنگامى كه به اين‏جا رسيدند، به خاطرشان گذر كرد كهعين اين پرسش را از كسى كه‏خود را اهل اطلاع مى‏داند و ادعاى تبحر در اين فنون مى‏كنند، بپرسند و جواب راكتبابخواهند.

جوابى را كه نوشته بود، نگارنده در دست‏يكى از اساتيد بزرگ ديدم، به خاطردارم كه چنين نوشته بود: محمدبن يوسف بن يشهب و قيل يشعب، سه قاره رامسافرت كرده و از خصوصيات او اين بوده كه به هر جا رفته باارباب مذاهب رو به روشده و سخن گفته است!

اكنون ترديد دارم كه او همه جواب را به عربى نوشته بود و يا قسمتى از آن را به‏فارسى.

اربعين آخوند ملا صدرا

همين استاد بزرگ، مى‏گفت كه كتابى به نام اربعين براى صدرالمتالهين شيرازى‏در پيش خود ساختم و ازهمين شخص، حضورى پرسيدم كه شما اربعين آخوندملاصدرا را ديده‏ايد؟ (در صورتى كه اين فيلسوف بزرگ،كتابى به‏نام اربعين ندارد)جواب داد: آرى. و بسيار از آن تعريف كرد و گفت: ملايى آخوند از اربعينشمعلوم‏مى‏شود!

استاد مى‏گويد: به خاطرم رسيد كه شايد اين مرد اشتباه كرده و اربعين قاضى سعيدقمى را به جاى اربعينآخوند ملا صدرا گرفته. پرسيدم: به نظر شما اربعين آخوندملاصدرا بهتر است‏يا اربعين قاضى سعيد؟

گفت: اربعين آخوند ربطى به اربعين قاضى سعيد ندارد!

محمد بن مكارمى بلخى

در يكى از مجلات هفتگى نوشته بود: در جشن هزاره فردوسى كه مستشرقان ودانشمندان دعوت شده بودند وبر سر مزار فردوسى در طوس گرد آمده بودند. وقتى‏تنى چند از دعوت شدگان در حلقه‏اى ايستاده و سخنمى‏گفتند و در ميان آن‏ها يكى‏دو تن از مستشرقان نيز بودند، در آن حلقه، مذاكره مى‏شود كه در اين جا كسىاست كه‏دعوى دانش مى‏كند و به هر پرسشى پاسخ مى‏دهد. يكى از حاضران نام محمد بن‏مكارمى بلخى را جعلمى‏كند و بنا مى‏شود كه شرح حال او را از آن مدعى دانش‏بپرسند. چيزى نمى‏گذرد كه او در آن حلقه شركتمى‏كند.

از او مى‏پرسند كه، حضرت عالى از آثار محمدبن مكارمى بلخى چيزى به‏نظرتان‏رسيده است؟ مدعى دانشمى‏گويد: آرى، اتفاقا ديروز از او كتابى در دستم بود كه‏مى‏خواندم!

خنده حضار به طور ناگهانى بلند مى‏شود، ولى آن مرد، دست از سخن خود برنمى‏دارد و با اصرار تماممى‏خواسته به حاضران بقبولاند كه ديروز كتابى از محمدبن‏مكارمى بلخى خوانده است.

همه چيز نما

سعدى در گلستان گويد:

شيادى گيسوان بافت، يعنى علوى است و با قافله حجاز به شهرى در آمد كه‏از حج همى آيم و قصيده‏اى پيشملك برد كه من گفته‏ام. نعمت‏بسيارش فرمودو اكرام كرد تا يكى از ندماى حضرت پادشاه كه در آن سال از سفردريا آمده بودگفت:

من او را عيد اضحى در بصره ديدم. معلوم شد كه حاجى نيست. ديگرى گفتا:پدرش نصرانى بود در ملطيه، پساو شريف چگونه صورت بندد؟ و شعرش رابه‏ديوان انورى يافتند.

ملك فرمود تا بزنندش و نفى كنند تا چندين دروغ درهم چرا گفت. گفت:اى خداوند روى زمين! يك سخنتديگر در خدمت‏بگويم، اگر راست نباشد به هرعقوبت كه فرمايى سزاوارم. گفت: بگو، تا آن چيست؟ گفت:

غريبى گرت ماست پيش آورددو پيمانه آبست و يك چمچه دوغاگر راست مى‏خواهى از من شنوجهانديده بسيار گويد دروغ

ملك را خنده گرفت و گفت: از اين راست‏تر سخن تا عمر او بوده باشد نگفته‏است. فرمود: تا آن چه مامول اوست،مهيا دارند تا به خوشى برود. (2) .

اديب نما

ادب دامنه پهناورى دارد. اديب بايستى در چندين علم اطلاعات كافى داشته‏باشد. اديب نما چون فاقد آنمعلومات مى‏باشد با جعل و دروغ مى‏خواهد خود را درزمره ادبا جا بزند: شعر اين را به آن نسبت مى‏دهد، خودرا با شعرهاى دگران، شاعرقلمداد مى‏كند، از نثر دگران مى‏دزدد تا خود را نويسنده نشان دهد، براى كلمات،معانى جعل مى‏كند و اشعار مجعول بر سخن خود گواه مى‏آورد تا لغوى بودن خود راثابت كند.

فارسى زبانى قصيده‏اى عربى مى‏خواند و مى‏گفت: خودم گفته‏ام. هنگامى كه‏معناى لغتى را از او پرسيدمندانست! گويا وضع هم براى جعل مناسب نبود.

خودنمايى

خود نمايى از كوتاهى فكر ريشه مى‏گيرد و از كارهاى بسيار زشت است وموجب مى‏شود كه دگران با ديدهاستهزا به خود نما بنگرند. خود نمايى پيشه روسبيان‏است. روسبى است كه با خود نمايى و خويشتن آرايىمى‏خواهد دل بفريبد و از پيشه‏خويش سود فراوان بردارد; بنابر اين، خود نمايان روسبيان اجتماع مى‏باشند.

خود نمايى اگر با دروغ گويى همراه باشد، زشتى آن صد چندان بيش‏تر خواهدبود، اين گونه خود نمايى نتيجهمعكوس خواهد داد. خود نما مى‏خواهد خود را درنظر دگران عظيم و محبوب گرداند، ولى دروغ كه در راه خودنمايى قرار گرفت، خوارو منفورش خواهد كرد.

نمى‏دانم

اگر كسى از شما پرسشى كرد و ندانستيد به‏زودى بگوييد: نمى‏دانم. نتيجه‏صد در صد به سود شما خواهد بود.اگر پرسنده، جواب شما را باور كند كه مورداعتماد او قرار خواهيد گرفت و پس از اين براى سخنان شما ارزشقائل خواهد شد.

اگر باور نكند و احتمال بدهد كه از جواب دريغ كرده‏ايد، باز هم به سود شماخواهد بود، زيرا او شما را داناخواهد شناخت و خود دارى شما را در جواب، معلول‏عللى خواهد دانست. اين فكر او هم گمان ندارم به زيان شماباشد.

پى‏نوشتها:

1) شرح زندگانى من (يا تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه)، ج 3، ص 188.

2) گلستان، باب اول.