بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نجاشی راوی شناس بزرگ‏, محمدحسن امانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     09 -
     10 -
     fehrest -
 

 

 
 

بخش ششم: جلوه‏هايى از زندگى

عشق به اهل‏بيت‏عليهم السلام

در روان انسان‏هاى موحدى كه بر دين مصطفى‏صلى الله عليه وآله هستند عشق به‏خاندان آل اطهارعليهمالسلام موج مى‏زند. اين عشق عطشى است كه از درون‏آنان سرچشمه گرفته و هميشه در تموج است و آرامنمى‏گيرد.

در روح و روان نجاشى نيز چنين عشقى به خاندان عصمت وطهارت‏عليهم السلام در آميخته بود و آرامش را ازوى گرفته و پيوسته در خروش‏و جوشش بود. گاهى غدير او را به ساحل امن ولايت و حرم مولا على‏عليهالسلام‏مى‏كشاند و گاهى عاشورا او را به مكتب سرخ ولايت و مسلخ اهل‏بيت(كربلا) مى‏برد.

هر سال عيد غدير كه از راه مى‏رسيد، شادمانى در چهره نجاشى ظاهرمى‏گشت; چرا كه عيد ولايت و رهبرىبود و عيد و جشن اولياى خدا،همان روزى كه پيغمبران پيشين، اوصياى خود را در آن روز برمى‏گزيدندو روزىكه پيامبر بزرگوار اسلام اميرمؤمنان على‏عليه السلام را جانشين خويش‏قرار داد و حجت و راهنماى مردممعرفى كرد. در اين روز شوق زيارت‏آقا و مولايش وى را از بغداد به نجف مى‏كشاند و شتابان به سوى وادى‏نورحركت مى‏كرد. به سرزمين ولايت كه مى‏رسيد خودش را مهياى‏ديدار مى‏نمود و با غسل زيارت و طمانينه نفسوارد صحن و سرا مى‏شد.آرام و آهسته گام برمى‏داشت و بدون اين كه به زايران حضرتش اذيت وآزارى برساند درگوشه‏اى نماز مى‏خواند و سپس متوجه قبر مطهر مى‏شدو زير لب چنين مى‏گفت:

درود بر تو اى فرستاده خدا! اى برگزيده خدا! اى امين خدا! اى كسى‏كه خدا او را برگزيد و از ميان مخلوقاتشبه پيامبرى اختيار كرد!

درود بر تو اى يار هميشگى خداوند در تاريك‏ترين شب‏ها وروشن‏ترين روزها!

درود بر تو مادام كه خاموشان لب از سخن فروبسته و گويندگان سخن‏مى‏گويند.

درود بر تو مادام كه خورشيد همچنان مى‏درخشد; رحمت وبركات‏الهى بر تو باد.

درود بر سرور ما اميرالمؤمنين، على‏بن ابى‏طالب‏عليه السلام، رادمردى كه‏داراى بزرگوارى‏ها و سوابق وآفرين‏ها است. او در هم شكننده سپاه‏عظيم و دليران قوى‏پنجه و قدرت‏هاى نيرومند است. او ساقى اهل ايمانباساغرى از شراب كوثر است كه متعلق به پيامبر بزرگ و توانا است.

درود بر خردمند بزرگ و داراى فضيلت‏بى‏شمار و كرامت‏ها وبخشندگى‏ها.

درود بر تازنده عرصه ايمان و شير بيشه يكتاپرستان و كشنده مشركان‏و وصى پيامبر خداى جهانيان كه رحمتو بركات خدا شامل حالش باد... .

اى اميرمؤمنان! آهنگ زيارت تو كردم، اى سرور من و امين و حجت‏خدا! در حالى كه عارف به حق تو ودوستدار دوستان تو و دشمن‏بدخواهان توام، با زيارت تو به خدا تقرب مى‏جويم، پس نزد خدا از من‏شفاعت فرماتا گردنم از بند آتش دوزخ رهايى يابد و حوايجم در دنيا وآخرت برآورده شود.

اى اميرمؤمنان! درود خدا و فرشتگان مقربش و آنان كه از دل و جان‏تسليم امر تواند نثار تو باد! (1) .

...آن گاه نزديك‏تر مى‏رفت و با نجواى دل بر مظلوميت آقا ومولايش مى‏گريست و با نثار باران اشك از چشم،ضريح مطهرش راشستشو مى‏داد. اين عاشق دلباخته خاندان رسالت‏بارها و به مناسبت‏هاى‏مختلف، به ويژه درعيد غديرخم به نجف اشرف مشرف مى‏شد. درشرح حال ابن برنيه مى‏نويسد: (2) .

«اين دانشمند شيفته اهل‏بيت‏بود و علاقه به زيارت ائمه هدى‏عليهم السلام‏داشت. آخرين زيارتى كه همراه مامشرف شد در غدير سال‏400قمرى، به بارگاه ملكوتى اميرالمؤمنين‏عليه السلام در نجف اشرف‏بود.». (3) .

اهتمام به وقت

«زمان چون ابر در حال گذر است، پس فرصت‏هاى نيك را غنيمت‏شماريد.». (4) .

از جلوه‏هاى حيات نجاشى، اهتمام به فرصت‏هاى استثنايى است كه‏برايش پيش مى‏آمد. او خوب مى‏دانست كهزمان به سرعت در حال گذراست و غنيمت‏شمردن و نيك بهره‏مندى از آن، رهايى و نجات، و ازدست دادنشپشيمانى و غصه‏ها را به دنبال دارد. از اين رو اين زمان‏شناس و عاشق خاندان عصمت‏عليهم السلام هر وقت‏بارسفر زيارت مولى‏على‏عليه السلام را مى‏بست‏به اين زودى‏ها از ديدار مولايش مرخص نمى‏شد وگويا در كناربارگاه ملكوتى آن حضرت رحل اقامت مى‏گزيد و بابهره‏بردن معنوى از روح بلند اميرالمؤمنين‏عليه السلام ازفرصت‏به دست آمده‏كمال استفاده را مى‏برد و لحظه‏اى را به بطالت نمى‏گذراند و چنانچه به‏اساتيد بزرگش درسرزمين ولايت‏برخورد مى‏كرد، از محضر آن‏هااستفاده لازم را برده، به افتخار اجازه نقل روايت از دستمباركشان نايل‏مى‏آمد و نيز از بوستان تجربه‏هاى علماى زاهد و متقى اين خطه دامن‏ها ازگل معرفت پرمى‏كردو از درياى دانش آنان سيراب مى‏شد، به طورى كه باكوله‏بارى از معنويات و معارف، از نجف مراجعت مى‏كرد.وى در اين‏باره مى‏نويسد:

«ابوعبدالله حسين‏بن‏جعفر معروف به ابن‏خمرى استاد شايسته‏اى بود كه‏در سال 400قمرى در نجف و در جواربارگاه قدس اميرمؤمنان‏عليه السلام به‏من اجازه نقل روايت داد.». (5) .

و در جاى ديگر چنين اظهار مى‏كند:

«من كتاب الصيام (6) را در نجف اشرف، نزد استادم احمدبن عبدالواحد،معروف به ابن عبدون خواندم.». (7) .

كوفه در يك نگاه

«كوفه حرم خدا، حرم رسول‏الله‏صلى الله عليه وآله و حرم مولا على‏عليه السلام است.». (8) (امام صادق‏عليهالسلام)

كوفه در زمانى مركز خلافت اميرمؤمنان‏عليه السلام و از شهرهاى مهم‏اسلامى بود. شهرى در كرانه فرات كه درابتداى فتح شهرهاى ايران زمين،به دست‏سعدبن‏ابى وقاص بنيان‏گذارى گرديد. (9) .

زمانى كه معاويه پس از شهادت امام حسن مجتبى‏عليه السلام در مقام انتقام‏از شيعيان برآمد، رنج و مشقتفراوان به اهل كوفه رسيد. وى زيادبن ابيه‏را كه كوفيان را خوب مى‏شناخت‏به حكومت كوفه و بصره منصوب كرد.زياد هم ستمگرى را شيوه خويش قرار داد و در هر كجا به شيعيان‏دسترسى پيدا كرد آنان را از بين برد، بعضى راگردن زد، بعضى را دست وپا بريد و بدنشان را به دار كشيد، چشمان گروهى را درآورد و جمعى را ازخانه وكاشانهشان آواره ساخت.

وقتى حكومت از بنى‏اميه به بنى‏عباس منتقل شد، منصور عباسى‏آن‏جا را به عنوان پايتخت‏حكومت عباسيانبرگزيد. چون شهرى‏شيعه‏نشين بود و محبت‏خاندان عصمت‏عليهم السلام در دل آنان جاى داشت‏نزديك بودشورش‏هايى عليه حكومت‏به وجود آيد و پايه‏هاى آن رامتلاشى كند. به ناچار منصور عباسى از ترس، كوفه را رهاو بغداد رابنيان‏گذارد و مقر خلافت قرار داد. (10) .

از كوفه، اين حرم اهل‏بيت محدثان برجسته، ابرار و علماى بسيارى‏برخاستند. خاندان و نياكان نجاشىپيش‏ترها از شيعيان با اخلاص اين شهربودند، از اين رو بعضى از دانشمندان وى را فرزند كوفه دانسته‏اند. او هرازچند گاه به ديار خاندانش به اين شهر مسافرت مى‏كرد.

او از راويان حديث و دانشمندان اين شهر شناخت كامل داشت و نيزبه آثار تاريخى، اماكن مقدس و زيارتى كوفهآگاه بود. از اين رو حقى راكه ديار خاندان بزرگش به گردن وى داشت‏به خوبى ادا كرد و كتابى به نام‏الكوفه درمعرفى ديارش نگاشت و مكان‏هاى مقدس و زيارتى و فضيلت‏اماكن و شهر كوفه را به نسل‏هاى بعد شناساند واين از نقاط برجسته زندگى‏آن رجالى معروف است كه در هزار سال قبل يكى از ديارنويسان نيز بوده‏است.

با نجاشى در كوفه

هر گنج‏سعادت كه خدا داد به حافظ.

از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود.

نجاشى هرگاه به قصد كوفه حركت مى‏كرد، زاد و توشه تقوا مهيامى‏ساخت و با روحى سرشار از اخلاص وچشمانى پر اشك، بار سفر رامى‏بست; چرا كه به سرزمين پاكان و پيامبران و جانشينان به حق آنان وشايستگاننيك‏سيرت گام مى‏گذاشت. سرزمينى كه با مشاهده آثارموجود در آن، خاطرات غمبارى در ذهنش مجسممى‏گرديد. در دروازه‏اين شهر حوادث ناگوارى را كه بر خاندان رسالت در سال 61 هجرى،تحميل شد از برابرديده دلش به سرعت مى‏گذشت و اشك از ديدگانش‏همچون باران بر گونه‏هايش جارى مى‏شد.

او پيش از آن كه به مكان‏هاى مقدس و زيارتى شهر وارد شود، غسل‏زيارت مى‏كرد و لباس‏هاى پاكيزه مى‏پوشيد، گام‏ها را با آرامش و آهسته‏برمى‏داشت و اين جملات را زمزمه مى‏كرد:

بسم‏الله وبالله و فى سبيل‏الله و على ملة رسول‏الله، اللهم انزلنى منزلامباركا وانت‏خير المنزلين.

در هر حال با نام خدا و براى خدا و در راه خدا و بر كيش رسول‏الله‏هستم. پروردگارا! مرا به جايگاه فرخنده و بابركتى فرودآر و تويى‏بهترين فرود آورندگان.

گويا جاى جاى شهر مقدس شايسته احترام است و رهگذر بايد باقلبى آكنده از ياد خدا و زبانى گويا به ذكر خدادر ميان گذرگاه‏هايش‏حركت كند و چرا چنين نباشد؟ شهرى كه در تمام كوچه‏هاى آن مولاعلى‏و ديگر امامانمعصوم‏عليهم السلام قدم گذارده‏اند بايد خاكش را توتياى چشم‏كرد و نجاشى چنين مى‏كرد و به زيارتمكان‏هاى مقدس مى‏رفت.

او به آرامگاه يونس پيامبر مى‏شتافت و دعايى را كه‏سيدالساجدين‏عليه السلام در آن‏جا خوانده است مى‏خواند وبر تربت اين پيامبرخدا بوسه مى‏زد و پس از زيارت، نفس خويش را مهياى ورود به‏جايگاه‏هاى زيارتى ديگرمى‏كرد. (11) .

نجاشى به زيارت مسجد سهله (12) مى‏رفت و در زواياى اين مسجد نمازمى‏گزارد و از آثار مقدس و ماندگار موجوددر اين خانه خدا زيارت‏مى‏كرد; چرا كه مقام ادريس نبى يا خانه‏اش كه در آن خياطى مى‏كرد، مقام‏صالحين،معروف به مقام حضرت هود و صالح‏عليهما السلام، مقام خضر نبى‏عليه السلام،مقام ابراهيم خليل‏الرحمن ياخانه‏اش كه از آن‏جا به سوى دشمنان حركت‏كرد، مقام امام زين‏العابدين‏عليه السلام، مقام امام جعفر صادق‏عليهالسلام و مقام امام‏مهدى(عج) در اين مسجد موجود است. (13) .

روح تعبد

مرا در اين ظلمات آن كه راهنمايى كرد.

نياز نيم شبى بود و گريه سحرى.

نجاشى همچون نياكان پاك‏نهادش روح توحيد و عبوديت در جانش‏رسوخ كرده بود و رد پاى اين سبزقامتالهى را بايد در مساجد ومكان‏هاى زيارتى دنبال كرد. وى هنگام ورود به مسجد جامع كوفه، ازبزرگ‏ترين در آن،معروف به باب‏الفيل كه باغى از باغ‏هاى بهشت است‏وارد مى‏شد و به زيارت آثار ارزشمند فرهنگى و تاريخىشيعه وجايگاه‏هاى مقدس مسجد مى‏پرداخت، پاى ستون‏هاى سنگى تراش‏خورده مسجد كه آن‏چنان بر روىهم نهاده شده‏اند كه ديدگان از فزونى‏بلنداى آن‏ها به حيرت مى‏افتد و هر كدام از آن‏ها از قداست وفضيلتى‏برخوردار و محلى براى عبادت بندگان مخلص خدا است. نجاشى درآغاز به پاى ستون چهارم كه معروفبه اسطوانه ابراهيم‏عليه السلام است‏مى‏رفت و در آن‏جا به نماز و دعا و نيايش پروردگار مى‏پرداخت. پس ازآن دركنار ستون سوم، نزديك يكى از درهاى ورودى مسجد كه معروف‏به استوانه امام زين‏العابدين‏عليه السلامست‏حاضر مى‏شد و در اين مكان مقدس‏به نيايش با معبودش مشغول بود و براى مظلوميت‏سيدالساجدين‏عليهالسلام‏مى‏گريست. خودش را به پاى ستوى پنجم كه به مصلاى ابراهيم‏عليه السلام‏معروف است مى‏رساند و بهزيارت و نماز مشغول مى‏گشت. با حضورقلب بيشتر و دلى آرام، خويشتن را به باب‏اميرالمؤمنين ومصلاى‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام مى‏رساند و همراه با دعا و زارى نماز مى‏گزارد و درهمان محرابى كه فرقمبارك مولا على‏عليه السلام با شمشير شقاوت پيشه ابن‏ملجم مرادى، شكافته شد مناجات مولايش را زمزمهمى‏كرد و سيل اشك‏بر چهره‏اش جارى بود.

...آن گاه به زيارت مسلم‏بن‏عقيل‏عليه السلام سفير و نايب خاص‏سيدالشهداءعليه السلام و هانى‏بن‏عروه (14) -رضوان‏الله عليه - مى‏رفت. (15) .

نجاشى با اعتقاد به عظمت مساجد، به ويژه به فضيلت و برترى مساجدشهر كوفه كه پيامبران و جانشينان آن‏هاو زاهدان و با تقوايان نمازمى‏گزاردند در آن‏جا حاضر شده و نماز مى‏خواند. او در اين‏باره مى‏نويسد:

«ابومحمد بجلى از دانشمندان شيعى اهل زهد و تقوا بود، شخصيتى كه‏بسيار عبادت مى‏كرد و در گفتار و نقلروايت مورد اعتماد بود.مسجدى در كوفه ساخت كه هم اكنون نيز در قبيله بجيله باقى است. من‏و بسيارى ازبزرگانمان هر موقع به كوفه مى‏رفتيم، مانند بقيه مساجداين شهر كه مى‏بايست در آن‏ها نماز گزارد، در آنمسجد نيز نماز اقامه‏مى‏كرديم.

اين دانشمند در سال 208قمرى در ابواء - منطقه‏اى بين مكه و مدينه - ازدنيا رفت.». (16) .

زيارت ابرار

ديدار و هم‏نشينى با دانشمندان سبب فزونى دانش است. (17) .

(پيامبر اسلام‏صلى الله عليه وآله)

از جلوه‏هاى زندگى ابوالعباس نجاشى، عشق و علاقه زياد به ستارگان‏آسمان علم و شوق فراوان وى به ديدار بامحدثان و راويان و فرزانگان‏وارسته بود. او احترام دين شناسان را نگه مى‏داشت و پيوسته در اين‏انديشه بود كه باصاحبان فضيلت و چهره‏هاى درخشان زهد و تقوارابطه‏اى برقرار كند و به زيارت آنان بشتابد; چون مى‏دانستكه نگاه به‏چهره عالم عبادت و ملازمت‏با آنان سبب فزونى دانش و كمال انسان‏مى‏شود و مجهولات، يكى پس ازديگرى رخت‏برمى‏بندد.

از اين رو از همان نوجوانى به ديدار هارون‏بن‏موسى تلعكبرى‏مى‏شتافت و همراه با ابن غضائرى و ديگردانشمندان در يك مجلس‏مى‏نشست و گفتگو و مباحثات علمى داشت و هر موقع به شهر كوفه‏مى‏رفت،همان‏طور كه آثار تاريخى و زيارتگاه‏هاى موجود در آن‏جا را زيارت‏مى‏كرد به ديدار راويان حديث نيز مى‏رفت. اودراين‏باره مى‏نويسد:

«ابومحمد حسن‏بن احمد، معروف به ابن هيثم عجلى مورد اطمينان واز بزرگان اصحاب ما است. پدر و جدشنيز مورد اعتماد، و همه اهل‏رى بودند. اين دانشمند در آخر عمرش در كوفه منزل گزيد و من اين‏استاد را درآن‏جا ملاقات كردم. كتاب‏هاى «المثانى‏» و «الجامع‏» از اواست.». (18) .

در جاى ديگر مى‏نويسد:

«اسحاق‏بن حسن، معروف به ابوالحسين عقرانى شنيدنى‏هاى زيادداشت ولى متاسفانه سست عقيده بود. وى رادر كوفه زيارت كردم و به‏روايت كتاب(كافى) كلينى از طريق احمدبن‏احمد كوفى كاتب مشغول‏بود. البته چوندر آن زمان غلو فكرى داشت، مطلبى از او نشنيده وبهره‏اى نبردم. كتاب‏هاى «الرد على‏الغلاة‏»، «نفى السهوعن‏النبى‏صلى الله عليه وآله‏»و «عددالائمه‏عليهم السلام‏» از او است.». (19) .

و نيز درباره زندگى محدث و فقيه نامى، عبدالله‏بن حسين‏بن محمدفارسى مى‏نويسد:

«من او را كه محدث و فقيه و از اساتيد والامقام علماى ما است زيارت‏كردم و افسوس كه موفق نشدم از وى بهرهلازم را ببرم. كتاب‏«انس‏الوحيد» از او است.». (20) .

سبك نجاشى

نجاشى از محدثان و راويان حديث‏شناسى است كه جهت دستيابى به‏دانش‏ها و تجربه‏هاى ديگر راويان نور، ازشيوه‏ها و طرق مختلف بهره‏مى‏برد. از يك سو در محضر بزرگان زانو مى‏زد و از درياى دانش آن‏ها ومهارتى كه درحديث‏شناسى داشتند استفاده مى‏كرد و از سوى ديگر،آثار و گنجينه‏هاى ارزشمند خبرگان اين فن را جمع‏آورىو خريدارى‏مى‏كرد و با مطالعه و يا نسخه‏بردارى از آن‏ها سود مى‏برد. گاهى نيز ازاساتيد بزرگوارش كه از نزديكبه آنان دسترسى نداشت‏به وسيله نامه،طرق روايى را سؤال مى‏كرد و پاسخ لازم را مى‏گرفت; چنان كه نامه‏اىنزداستادش ابوالعباس احمدبن على، معروف به ابن‏نوح سيرافى فرستاد و راه‏نقل روايت از كتاب‏هاىحسين‏بن‏سعيد اهوازى - رضوان‏الله‏عليه - راسؤال كرد و او نيز در پاسخ، ضمن نامه‏اى اين راه را شناساند. (21) ازشيوه‏هاى‏پسنديده نجاشى - آن‏طور كه از كتابش به دست مى‏آيد - اين است كه‏مرتبه عالى را در نقل روايترعايت و واسطه‏ها را كم مى‏كرد; چنان كه‏شيوه تمام محدثان و راويان بزرگ چنين است. از اين رو ازشخصيت‏هاى‏بزرگ و دانشمندان سترگى همچون: سيدمرتضى، شيخ طوسى، ابى‏يعلى‏محمدبن‏حسن،سلاربن‏عبدالعزيز و ديگران كه با وى در يك طبقه بودندروايتى نقل نكرده و تنها به نقل روايت از اساتيد آن‏ها ويا كسانى كه درطبقه بالاتر بودند اكتفا مى‏كرد. (22) علاوه بر اين، نجاشى راهى را رفت كه‏كلينى، محدث بزرگشيعى با ذهن خلاق خويش در نقل حديث دست‏به‏ابتكار آن زد و نوآورى در اين رشته در عصر خود به وجودآورد و آن به‏كاربردن كلمه «عده‏» به جاى سلسله سندى است كه به راوى حديث درطبقه بالاتر ختم مى‏شود.استفاده از اين كلمه به خاطر اين است كه گاهى‏چند استاد فرزانه، به وى اجازه روايت از يك شخص را مى‏دادند وچون‏همه آن اساتيد از چهره‏هاى سرشناس محدث بودند، به جاى نام بردن ازآن‏ها جمله عدة من اصحابنا ياجماعة من اصحابنا يا جميع شيوخنا و... راذكر مى‏كرد. منظور از «عده‏» كه نجاشى ذكر مى‏كند، اساتيدىهستند كه‏بيشترين روايت را از آن‏ها دارد و در موارد گوناگون فرق مى‏كند; مثلاجايى كه مى‏گويد: عدة مناصحابنا، عن محمدبن‏احمدبن‏داود قمى و ياعن احمدبن‏محمد زرارى (23) منظور سه تن از اساتيدش، شيخ مفيد،حسين‏بن‏عبيدالله غضائرى و ابوالعباس احمدبن‏نوح سيرافى‏اند كه از آن‏دو نفر روايت نقل مى‏كنند (24) و يا جايىكه مى‏گويد: عدة من اصحابنا، عن‏احمدبن محمدبن يحيى العطار، (25) مراد چهار تن به نام‏هاى: محمدبن‏على‏بنشاذان قزوينى، حسين‏بن عبيدالله غضائرى، ابن‏نوح سيرافى وپدرش، على‏بن احمد نجاشى‏اند كه از احمدبنمحمدبن يحيى العطارحديث نقل مى‏كنند. (26) .

پى‏نوشتها:

1) فرازى از زيارت مولى على‏عليه السلام، ر. ك: مصباح‏المنير، ص‏527.

2) وى هبة‏الله‏بن‏احمدبن‏محمد است كه حديث زياد شنيده و بيشتر در مجلس‏ابوالحسين‏بن‏شبيه علوى كهزيدى مذهب بود حاضر مى‏شد و كتاب‏هايى دارد، از جمله‏كتابى درباره امامت. نجاشى به سبب ارتباطى كهابن‏برنيه با ابوالحسين زيدى داشته،به وثاقت وى تصريح نمى‏كند و گويا خودش هم زيدى مذهب بوده است،ولى مى‏گويد:استادم ابوالعباس‏بن نوح سيرافى در كتاب اخبارالوكلائش به سخن ابن‏برنيه اعتمادمى‏كرد. رجالنجاشى، ج‏2، ص‏408.

3) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏409.

4) نهج‏البلاغه، ص‏471.

5) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏190.

6) اين كتاب از على‏بن حسن، معروف به ابن‏فضال است. وى از فقهاى شيعى ودانشمندان و محدثان برجستهكوفه به شمار مى‏آيد.

7) رجال نجاشى، ج‏2، ص‏85.

8) فروع كافى، ج 1، ص 326; فضل‏الكوفه و مساجدها، ص 12.

9) مجالس‏المؤمنين، ج‏1، ص‏55; حدودالعالم من‏المشرق الى‏المغرب، ص‏154.

10) مجالس‏المؤمنين، ج‏1، ص‏56.

11) با استفاده از كتاب فضل‏الكوفه و مساجدها، ص‏67 و 68.

12) يكى از مساجد بزرگ شهر كوفه است كه در اواسط قرن اول هجرى بنيان‏گذارى‏گرديد. پيش‏ترها به مسجدبنى‏ظفر معروف بود ولى اكنون به مسجد سهله معروف‏است.

13) فضل‏الكوفه و مساجدها، ص‏39.

14) او از بزرگان كوفه و از تشرف يافتگان به حضور پيامبرصلى الله عليه وآله بود. در عصر امام على‏عليه السلامازياران خاص آن حضرت بود و در جنگ صفين شركت فعال داشت. در كوفه از ياران‏مسلم‏بن‏عقيل بود و با گروهزيادى شمشير به دست از قبيله‏اش به حمايت از حضرت‏مسلم حركت كرد. سرانجام با آن حضرت، مظلومانه بهشهادت رسيد. آرامگاه اين دوشهيد بزرگوار در شرق مسجد، واقع در صحنى كه متصل به مسجد است قرار داردوشيعيان آن ديار از روح بلند آن‏ها بهره مى‏برند.

15) با استفاده از كتاب فضل‏الكوفه و مساجدها، ص‏71; سفرنامه‏ابن جبير، ص‏259.

16) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏297.

17) منية‏المريد، ص‏38.

18) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏183.

19) همان، ج‏1، ص‏199; ج‏2، ص‏291 (معلوم مى‏شود كه بعدها از اعتقاد اولى خود برگشته‏است.).

20) همان، ج‏2، ص‏37.

21) حسين‏بن‏سعيد اهوازى با همكارى برادرش ابومحمدحسن، سى‏عنوان كتاب نوشته‏اندكه نجاشىمى‏نويسد: كتاب‏هاى فرزندان سعيد آثار و نوشته‏هاى نيكى است و محورمراجعه محققان و دانشمندان است.رجال نجاشى، ج‏1، ص‏172 و 173.

22) فوائدالرجاليه، ج‏2، ص‏89.

23) رجال نجاشى، ج‏1، ص‏378 و 408.

24) رجال نجاشى، ج 1، رقم 178، 180، 199، 284; ج 2، ص 305.

25) همان، ج‏1، ص‏354.

26) ر. ك: مقدمه رجال نجاشى، ص‏39; اعيان‏الشيعه، ج‏3، ص‏34; رجال نجاشى، ج‏1، رقم‏36، 190، 196، 198 و399.