بخش دوم: استادان و راويان
مكتب بغداد
بخش دوم: استادان و راويان
مكتب بغداد
دست تقدير اين گونه اقتضا كرد كه از آوازه حوزه علميه قم و رى، كهدر قرن سوم و چهارم هجرى به علت وجودچهرههاى فقيه و محدثانبنام، از رونق فراوانى برخوردار بود، كاسته شود و از اين پس اين آوازه وشهرت پايگاهفرهنگى شيعه به بغداد منتقل گردد.
در قرن پنجم هجرى مكتب بغداد درخشيد و محققان و دانش پژوهانو دوستداران اهلبيت عصمت وطهارتعليهم السلام به سوى آن مجذوبشدند. اين تغيير بدين سبب بود كه از سويى حاكمان آل بويه كهشيعه ودوستدار فرهنگ و دانش بودند در اواخر قرن چهارم سيطره حكومتشانرا تا عراق گسترش دادند و برپايتخت عباسيان مسلط شدند. خلفاىعباسى نيز بر حكومت آنان گردن نهاده، با وجود بويهيان دچارضعفگرديدند و چندان چيرگى بر شيعيان و بغداد نداشتند و از ديگرسوشخصيتهاى فقهى و عالمان بزرگظهور كردند و اين فرصتى شد كهشيعيان نفسى بكشند و در مجامع و نشستهاى علمى، سخن از دانشهاومعارف بر اساس مذهب اهلبيتبه ميان آورند. دانشوران و محققانسختكوشى كه مثل شيخ مفيد، سيد رضى،سيدمرتضى و شيخ طوسى درنهضت فكرى و حيات فقه شيعه نقش محورى داشتند.
مدرسه اهلبيتعليهم السلام
در محيط فرهنگى بغداد مدارس بسيارى وجود داشت و دانشمندانمذاهب مختلف هر كدام براى خويشحوزه درسى فراهم كرده بودند وباب بحث و استدلال و مناظرات علمى باز بود. خانه هر دانشمند و فقيهىكلاسدرس و آموزشگاهى بود كه شيفتگان و علاقهمندان به علم و ادبرا به خود جذب مىكرد.
بيش از هر مدرسهاى، مدرسه «اهل بيت» در محله شيعهنشين كرخبغداد زبانزد بود و آوازه جهانى داشت. وجوددانشمندان بزرگ و صالحدر اين مدرسه موجب گشته بود تا عميقترين و دقيقترين مباحث علمى ودينى در آنرواج داشته باشد. آنان با نبوغ فكرى و ابتكارات خودشيوههاى نوينى را در تدريس و استدلال علمى گشودهبودند. همينويژگىهاى برجسته و ممتاز باعث جذب طلاب و علاقهمندان به سوىمدرسه اهلبيتشد.دانشپژوهان پروانهوار به گرد آن جمع شده وتشنگان از آبشخور زلال اخبار و سخنان خاندان رسالتسيرابمىشدند. (1) .
نجاشى از كودكى وارد اين محيط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازهشد و به دنبال گمشده خويش، فضايل،كرامتهاى انسانى و علم حديثمىگشت. براى رسيدن به اين هدف، با مردان و فرزانگانى آشنا شد كهخويشتنرا به تقوا و شب زندهدارى آراسته بودند و از ابرار و محدثانبزرگ به شمار مىآمدند.
وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام و بىنظير دوست و صميمىمىگشت و همراه آنان به محضر بزرگانمىرفت. از نزديك مطالبزيادى را مىشنيد و گفتار و سخنانشان در ذهن پاك او نقش مىبست. او بهمنزلهارونبنموسى تلعكبرى كه از چهرههاى برجسته شيعه و محدثبلند مرتبهاى بود رفت و آمد داشت و با فرزنداين استاد بزرگ رفيق بود.نجاشى در اين باره مىگويد:
«ابومحمد هارونبن موسى تلعكبرى از بنىشيبان و از شخصيتهاىدرخشان در بين اصحاب ما است. راستگفتار و مورد اعتماد محدثانبود و كسى بر او خرده نگرفت. وى صاحب چند كتاب و از جمله،كتاب الجوامع درعلوم دين است. من با فرزندش، ابوجعفر در منزل ايناستاد حضور مىيافتيم و مىديديم كه دانشمندان ازمحضرش استفادهمىكردند.». (2) .
هنوز سيزده بهار از طلوع ستاره بغداد نگذشته بود كه هارونبنموسىتلعكبرى در سال 385قمرى، از دنيا رفتو غبار اين حادثه غمانگيز درذهن نجاشى تا آخر عمر باقى ماند. (3) .
با بزرگان
بىشك نقش استادان آگاه به حديث و مطلع از زندگى شخصيتهاىناقل حديث، در زندگى علمى كسى كهبخواهد در فن و رشته شناختراويان اخبار مهارت و تخصص لازم را به دستبياورد بسيار مهم وحياتى است;چون اين رشته از علوم اسلامى، مبتنى بر شنيدنىهاى زياداست و مراجعه به اساتيد بزرگ اين فن را مىطلبد.
نجاشى نيز بيش از هر علمى در دانش رجال و راويان حديث مهارتپيدا كرد و براى كسب مهارت در اين فن ازخرمن اساتيد بسيارىخوشهچيد و شاگردى دانشمندان بزرگى را نمود و از دست مبارك آنان بهدريافت اجازهنقل روايت مفتخر شد كه ما به اختصار از آن بزرگان ناممىبريم:
1- علىبناحمدبنعباس نجاشى (پدر نجاشى). نجاشى از نوباوگىزير نظر پدر تربيتشد و از محضرش بهره برد. علىبناحمد از علما ومحدثان بغداد است كه در درس ابن بابويه قمى (شيخ صدوق متوفى381ق.) حاضر شد واز او استفاده كرد و مطالب زيادى را شنيد. نجاشىتعدادى از كتابهاى شيخ صدوق را نزد پدرش خوانده است.وى در اينباره مىنويسد:
«بعضى از كتابهاى شيخ صدوق را نزد پدرم - كه رحمتخدا بر اوباد - خواندم و به من اجازه نقل تمام اينكتابها را كه در بغداد از اوشنيده بود، داد.». (4) .
2- احمدبنمحمدبن عمران(305 - 396). كنيه وى ابوالحسن ومعروف به «ابنجندى» است. علامه حلى گرچهتصريح به وثاقت ايندانشمند نمىكند ولى او را در شمار كسانى نام مىبرد كه به روايات آنهااعتماد مىشود. (5) .
نجاشى به واسطه اين استاد روايتهاى زيادى نقل مىكند و درباره اومىنويسد:
«احمد بن محمد، معروف به ابنجندى استاد ما است و در زمان خويشما را از اساتيد اجازه قرار داد كه ازطريق او از اساتيد بزرگ روايت نقلكنم و نيز به ديگران چنين اجازهاى را دهم. كتاب الانواع كه كتاببزرگىاست از او است و اين كتاب را نزدش خواندم. كتابهاى الرواة والفلج،خط، غيبت، عقلاءالمجانين، هواتف،العين والورق و فضايلالجماعهبه قلم او نوشته شده است.». (6) .
3- احمدبنمحمدبنموسى(324 - 409). ابوالحسن احمد معروف بهابنصلت اهوازى دانشمندى شايسته ونيكوكار و از استادان اجازه نجاشىاست كه از او روايت نقل مىكند. او در بغداد متولد شد و در همان جا ازدنيارفت. وى يكى از اساتيد شيخ طوسى نيز بوده است. (7) .
4- ابوعبدالله احمدبنعبدالواحدبن احمد بزاز (330 - 423). وىمعروف به «ابن عبدون» يا «ابن حاشر» است.علامه حلى به وثاقت اوتصريح نمىكند، ولى در شمار كسانى ذكر مىكند كه به روايت آنهااعتماد مىشود و يكىاز استادان شيخ طوسى است. (8) .
نجاشى درباره اين استادش مىنويسد:
«ابوعبدالله احمد، معروف به ابنعبدون، استاد ما و دانشمندىبلندمرتبه بود. كتابهايى از جمله: اخبارسيدبنمحمد، تاريخ، تفسيرخطبه فاطمه زهرا(س)، عملالجمعه، حديثينالمختلفين و... از اواست. در ادبياتقوى بود و كتابهاى ادبيات را نزد اساتيد بزرگ اينعلم خواند.». (9) .
5- احمد بن على بن عباس سيرافى (10) معروف به ابن نوح سيرافى فقيه ومحدث آگاه كه در حديث ووايتبصيرت و تخصص ويژهاى داشت. (11) .
نجاشى مىنويسد:
«من كتاب يحيىبن عمران بن على (12) را در محضر ابن نوح سيرافىخواندم. (13) اين دانشمند در بصره منزلداشت. و شخصى مورد اعتماد وفقيه و آگاه به حديث و در نقل روايت، صريح و قاطع بود. وى ازاستادان بزرگ مااست كه از اندوختههايش بهره جستم. كتابهاىزيادى به خامه قلم او مزين شده كه معروفترين آنها عبارتاست از:المصابيح (در رابطه با كسانى كه از ائمهعليهم السلام روايت نقل كردهاند)،القاضىبينالحديثينالمختلفين، التعقيب و التعفير و مستوفىاخبارالوكلاءالاربعه.». (14) .
6- ابواسحاق ابراهيم بن مخلد (325 - 410). نجاشى از طريق ايناستاد با دو واسطه از شاعر شهير شيعى،دعبل خزاعى (متوفى 245ق.)روايت نقل مىكند. (15) .
7- ابوالحسن اسد بن ابراهيم بن كليب (متوفى 400ق.) (16) .
8- القاضى ابوعبدالله جعفى، از استادان اجازه نجاشى است كه بهواسطه او از ابان سندى بن محمد (17) روايتنقل مىكند. (18) .
9- ابوالحسين بن محمد بن ابى سعيد. نجاشى به واسطه اين استادش ازوهيب بن خالد بصرى (19) روايت نقلمىكند. (20) .
10- حسن بن احمد بن ابراهيم (339 - 426). نجاشى از طريق وى ازمحمد بن تميم نهشلى (21) روايت نقلمىكند. (22) .
11- حسن بن احمد بن محمد، معروف به ابن هيثم عجلى. وى موردوثوق و از چهرههاى سرشناس شيعى است.جدش، محمد هيثم عجلى نيزاز دانشمندان بنام و از شهر رى بوده است. (23) .
نجاشى درباره اين استادش مىنويسد:
«وى ثقه و از چهرههاى شناخته شده در بين اصحاب ما است. پدر و جداو مورد اعتماد بودند و همه اهل رى. ايناستاد در آخر عمرش در كوفهمنزل گزيد و من در آنجا او را زيارت كردم. كتابهاى المثانى و الجامعاز او است.». (24) .
12- حسن بن محمد بن يحيى فحام (متوفى 408ق.). گرچه مذهبشافعى داشته ولى شخص مورد اعتمادىبوده است. نجاشى از طريق ايناستاد از ابوموسى عيسى بن احمد بن عيسى (25) روايت نقل مىكند. (26) .
13- ابوعبدالله حسينبنعبيدالله غضائرى (متوفى 411ق.). وى يكىاز استادان برجسته نجاشى است و علامهحلى درباره او مىنويسد:
«حسينبن عبيدالله غضائرى، شنيدنىهاى زياد دارد و آگاه به زندگىراويان حديث است. او به شيخ طوسى ونجاشى اجازه نقل حديث داد». (27) .
نجاشى در ستايش استادش چنين مىنويسد:
«ابوعبدالله حسينبنعبيدالله فرزند ابراهيم غضائرى، از اساتيد مااست. كتابهاى كشفالتمويه والغمه،التسليم علىاميرالمؤمنينعليه السلام، تذكرالعاقل و تنبيه الغافل در فضيلت علم، عددالائمهعليهم السلام،البيان عن حياة الرحمن، النوادر درفقه، مناسك حج،مختصر مناسك حج، يومالغدير، الرد على الغلاة والمفوضه،سجدةالشكر، مواطن اميرالمؤمنينعليه السلام، كتابى در فضيلتبغداد وكتابى در يكى از سخنان مولا علىعليهالسلام از اين دانشمند است.
وى به من اجازه تمام اين كتابها را و تمام رواياتى كه از استادش نقلكرده است داد و در نيمه صفر411 سر برآستان معبودش نهاد.». (28) .
نجاشى بسيارى از كتابهاى فقها و محدثان بزرگ شيعه را نزد ايناستاد خوانده است و در اين باره مىگويد:
«بيشتر كتابهاى جعفر بن محمد بن قولويه (متوفى 368ق.) را نزداستادم حسين بن عبيدالله غضائرى -رحمتخدا بر او باد - خواندم.». (29) .
و در جاى ديگر مىگويد:
«كتاب الجامع (30) را نزد غضائرى خواندم. (31) و نيز كتاب الكوفه از محمدبن على بن فضل، معروف به سكين رانزد غضائرى خواندم.». (32) .
و در جاى ديگر مىنويسد:
«من و احمد بن حسين(فرزند استادم) كتاب النوادر را نزد پدرش(غضائرى) خوانديم. اين كتاب از احمد بنحسين بن عمر صيقلاست. وى چهرهاى سرشناس از محدثان شهر كوفه است كه از امامجعفر صادق و امامموسى كاظمعليهما السلام روايت نقل مىكند.
اين دانشمند كتابهايى دارد كه تنها كتاب النوادر او را مىشناسم وبدان دسترسى پيدا كردم، ولى احمد بنحسين مىگفت: كتابى نيزدرباره امامت دارد.». (33) .
14- حسين بن احمد بن موسى. نجاشى از وى و او از جعفربنمحمدبن قولويه روايت نقل مىكند. (34) .
15- حسينبن جعفربن محمد مخزومى. نجاشى مىنويسد:
«ابوعبدالله حسينبنجعفر معروف به ابن خمرى استاد شايستهاى بودكه در سال 400قمرى، در نجف اشرف بهمن اجازه روايت از ابوعبداللهبوشنجى داد.». (35) .
16- سلامةبن ذكاء ابوالخير موصلى. نجاشى از وى و او ازعلىبنمحمد شمشاطى (متوفى 377ق.) كه در زمانخويش دانشمند،اديب و شاعر برجستهاى بوده است روايت نقل مىكند. (36) .
17- عباسبن عمربن عباس نجاشى مىنويسد:
«كتاب تفسير و قرائات (37) را كه كتاب بزرگى است نزد ابوالحسن عباسبن عمر معروف به ابنابىمروان خواندمو او به خط خويش به من اجازهروايت داد.». (38) .
ابنابىمروان از شاگردان ابنبابويه قمى است و از دست مبارك او بهدريافت اجازه نقل روايت نايل آمده است. (39) .
18- عبدالواحدبن مهدى (318 - 410 ق.). وى از دانشمنداناهلسنت است كه در شمار اساتيد شيخ طوسىنيز آمده است. (40) .
نجاشى مىنويسد:
«من كتاب مسند عماربن ياسر را نزد ابوعمر عبدالواحدبنمهدىخواندم.». (41) .
19- عبدالسلامبن حسين اديب(329 - 405 ق.). ابواحمد، عبدالسلاماز دانشمندان بغداد است كه در ادبياتمهارت داشته و به فنون قرائاتقرآن آگاه بوده است. وى به خوبى قرآن را قرائت مىكرد و مسؤوليتكتابخانهبغداد را به عهده گرفت تا اين كه در 19 محرم 405 سر بر آستانمعبودش نهاد و در مقبره شونيزى، نزد قبرابىعلى فارسى دفن گرديد.
نجاشى مىنويسد:
«ابواحمد عبدالسلام، استاد ادبيات بود و نوشتهاى به دست مباركخويش به من داد كه در آن نوشته، اجازهروايت تمام رواياتى را كه ازاستادش احمدبنعبدالله دورى شنيده، داده است.». (42) .
«من كتاب مهدى(عج) (43) را نزد اين استادم خواندم.». (44) .
20- عبداللهبن محمدبن عبدالله، معروف به ابومحمد حذاء دعلجى. (45) وى يكى از اساتيدى است كه نجاشىنزدش درس خوانده است، ولى ازاو روايت نقل نمىكند. نجاشى مىگويد:
«ابومحمد حذاء دعلجى، فقيهى آگاه بود كه نزدش مواريث را خواندمو كتاب حج نيز از اين دانشور است.». (46) .
21- عثمانبن حاتم منتاب. نجاشى مىگويد:
«عثمان بن حاتم منتاب تغلبى استاد ما است.». (47) .
علامه سيدمحسن امين مىنويسد:
«وى يكى از اساتيد نجاشى است و بسيار بعيد است كه با عثمانبناحمد واسطى يكى باشد.». (48) .
22- عثمانبن احمد واسطى. وى از اساتيد نجاشى است كه از اومطالب زيادى را شنيده و بهره برده است، ولىروايتى از او نقل نمىكند. (49) .
23- ابوالحسينعلىبناحمدبنمحمد قمى، معروف به ابنابىجيد(متوفى 408ق.). نجاشى از وى و او ازمحمدبنحسنبنوليد و احمدبنمحمدبن يحيى العطار روايت نقل مىكند. (50) .
24- ابوالقاسم علىبنشبلبناسد. نجاشى از وى روايت نقل مىكند ومىنويسد:
«كتاب اخبار ابىذر را نزد او خواندم.». (51) .
25- ابوالحسن محمدبناحمد قمى. وى پسرخواهر جعفربنقولويهاست و فرزند فقيه بيداردل، ابوالعباس فامىقمى. نجاشى از وى روايتنقل مىكند و مىگويد:
«اين استاد به دو كتاب زادالمسافر و الامالى كه از پدرش هستبه ماخبر داد.». (52) .
26- محمدبنجعفر اديب، معروف به ابوالحسن تميمى (303-402ق.). وى در ادبيات عرب تخصص داشت وحديثشناس خوبى بود.كتاب الموازنه درباره امامت، از اين دانشمند محقق است. نجاشى از اوحديث نقلمىكند. (53) .
27- محمدبن عثمانبن حسن، معروف به نصيبى معدل. نجاشى از ايناستادش در مواردى به قاضىابوالحسينمحمد ياد مىكند و مىنويسد:
«عبداللهبن على (54) از امام رضاعليه السلام حديث نقل مىكند. اين دانشمندمحدث داراى نوشتهاى است كهتمام آن را از امام رضاعليه السلام روايتكرده است. من نوشته ايشان را نزد قاضى محمدبنعثمان خواندم.». (55) .
«من كتاب مارووا منالحديث (56) را نزد قاضى ابوالحسينمحمد خواندمو از نسخه اصلى آن كتاب نوشتم.» (57) .
28 - ابوعبدالله محمدبنعلىبن شاذان قزوينى. نجاشى از وى حديثنقل مىكند. (58) .
29- محمدبن علىبن يعقوب، معروف به ابوالفرج قنائى كاتب. وىدانشمند مورد اعتمادى بود. او شنيدنى ونوشتههاى زيادى داشت و براىدانشوران شيعى نامه مىنوشت. در نشستهاى علماى شيعه حضور پيدامىكردو مدام با ما بود. كتابهاى عمليومالجمعه، عمل الشهور، معجمرجال ابىالمفضل والتهجد از او است. او به مناجازه تمام كتابهايش راداد. (59) .
در محضر مفيد
محمدبنمحمدبن نعمان در 11 ذىقعده سال 336 يا 338 در عكبرا (60) متولد شد. وى در زمان كودكى با پدربزرگوار خويش به بغداد آمد و درخدمت ابوعبدالله، معروف به جعلى كه در دروازه رياح بغداد منزل داشتبهاستفاده علوم مشغول شد. بعد از آن به درس ابوياسر كه در دروازهخراسان بغداد به تدريس اشتغال داشت رفت.ابوياسر چون از عهده بحثبا او بيرون نيامد به محمد گفت: چرا نزد علىبنعيسى رمانى كه از بزرگانعلماىكلام است درس نمىخوانى و از وى بهرهمند نمىشوى؟ در پاسخگفت: او را نمىشناسم و كسى را ندارم كهوسيله معرفى من به او گردد.
ابوياسر يكى از شاگردان خود را همراه محمد به خدمت رمانىفرستاد. چون مجلس درس استاد شلوغ بود،محمد جلوى در نشست و بهتدريج كه شاگردان از مجلس برمىخاستند، نزديك مىرفت و هدفشاين بود كهخود را به استاد برساند و مسائلى را يادآور شود.
در نهايت، نزديك رفت و مناظره علمى و انتقادى درباره كسانى كهعليه امام عادل خروج كرده و با او جنگ كنندو نيز درباره امامتاميرالمؤمنين علىعليه السلام و طلحه و زبير كه عليه آن حضرت جنگ جمل رابه راهانداختند، بين شاگرد و استاد شروع شد.
آن گاه كه مقام علمى و استعداد و تيزهوشى محمدجوان براى رمانىروشن گشت و اشكال و انتقاد وى راپذيرفت، پرسيد تو كيستى و نزد كداميك از علماى شهر درس مىخوانى؟
محمد مىگويد: خودم را معرفى كردم و گفتم: نزد استاد ابوعبداللهجعلى درس مىخوانم. گفت: لحظهاىدرنگ كن و سپس به اندرون خانهرفت و نامهاى آورد و فرمود: اين نامه را به استاد خود، ابوعبدالله برسان!
گفتم: چشم! نامه را گرفته و نزد استادم بردم. استاد نامه را گشود و بهخواندن آن مشغول گشت. در حالى كهنامه را مىخواند، خنده بر لبانشنقش بسته بود. در پايان نامه با خوشحالى گفت: جريان مناظرهاى را كهدرمجلس درس واقع شده نوشته است و سفارش حضرت عالى را به منكرده و لقب «مفيد» به تو داده است. (61) .
شيخ مفيد پيشوا و استاد علماى شيعه، معروف به «ابن معلم» بود.زعامتشيعيان به او منتهى گرديد و تمامكسانى كه بعد از او آمدند ازمحضرش و از آثار ماندگارش بهرهها بردند. در فقه، كلام و حديث،برترى و شهرتشنياز به توصيف ندارد. وى موثقترين و داناتريندانشمند زمانش بود و به عنوان چهره خوشفكر شيعى، دقيق،مبتكر دردانشها مطرح بود و از حضور ذهن بسيار بالايى برخوردار بود. حدوددويست كتاب و اثر ماندنى از اينفقيه و محقق ژرفنگر به جاى مانده استكه براى استفاده اساتيد و دانشپژوهان حوزههاى فرهنگى، بهمنزلهدائرةالمعارف بزرگ اسلامى و شيعى محسوب مىشود. (62) .
نجاشى در محضر چنين عالمى ساليان متمادى زانو زد و ازاندوختههاى علمى وى خوشهها چيد و بهره كافىبرد. او در ستايش ازاستادش چنين مىنويسد:
«بزرگترين استاد ما است - رضوان الله تعالى عليه - در فقه، كلام،حديث، راست گفتارى و دانش، فضيلت وبرترىاش مشهورتر از ايناست كه قلم ناقص ما توصيف وى نمايد.».
آنگاه 75 كتاب و رساله در موضوعات مختلف اسلامى كه از او بهيادگار مانده است نام مىبرد; نظير: المقنعه،الاركان (در فقه)، الايضاح،الافصاح و الارشاد (در امامت). (63) .
و در جاى ديگر مىنويسد:
«بيشتر كتابهاى جعفربنمحمد قولويه(استاد شيخ مفيد) را نزداستادم شيخ مفيد خواندم.». (64) .
«كتاب حسنبن علىبنابىعقيل (65) را كه معروف به «الكر والفر» دربارهامامت است، نزد استادم، شيخ مفيد -رحمتخدا بر او باد - خواندم. (66) ونيز كتابهاى فرزانه شيعى و استاد كلام، اسماعيلبنعلى نوبختى، رانزداستادم شيخ مفيد - رحمةالله عليه - خواندم.». (67) .
سرانجام پس از 77 سال عمر پربار در شب جمعه آخر ماه مباركرمضان سال 413 سر بر آستان معبود نهاد. بادرگذشت او شريعت در طولتاريخ عزادار گشت و دين و آيين در فراقش گريست.
بغداد در عزايش قيامتبر پا كرد و دوست و دشمن در غم فقدان او برسر و سينه زدند. چنين روزى را تا آن موقعشهر بغداد به خود نديده بود.جمعيت انبوهى كه پيشاپيش آنان سيدمرتضى، نجاشى، شيخ طوسى وديگر فقها وعلما و دست پروردگان مكتب فقهى و كلامى شيخ مفيدحركت مىكردند جسم مطهرش را تشييع كردند و درميدان اشنان،سيدمرتضى بر او نماز گذارد و در خانهاش به خاك سپرده شد. پس از دوسال پيكر پاك او را بهكاظمين نزديك قبر امام جوادعليه السلام پايين پاى آنحضرت به سمت قبر استادش، ابوالقاسم جعفربنقولويه، منتقل كردند. (68) .
مرگ شيخ مفيد و از دست دادن استاد بزرگى چون او، براى نجاشىبسيار گران و سنگين بود و با حالت ناباورانهدر سوگ استاد نشست. تحملفراق او كه در شخصيت وى نقش مهمى داشتسختبود، ولى نجاشىدشوارى اينمصيبت را به جان خريد و بعدها اشعارى را كه حضرتمهدى(عج) در رثاى نايب و جانشين خود، يعنى شيخمفيد سرود و نوشتهآنها را بر روى قبرش ديدهاند با خود زمزمه مىكرد:
صدايى نبود كه خبر مرگ تو را اعلام كند، چون روز فقدانتبرخاندان رسالتبس بزرگ است.
اگر چه در آرامگاه ابدىات پنهان گشتى ولى دانش و توحيد درسينهات جايگاه هميشگى دارد.
قائم آل محمدصلى الله عليه وآله حضرت مهدى(عج) شادمان مىشد، هرگاهشخص بسيار دانايى چون تو بركرسى تدريس مىنشست و دانش پژوهاناز محضرت بهره مىبردند. (69) .
در محضر سيدمرتضى
على بن حسين بن موسى، معروف و ملقب به: «المرتضى»،«علمالهدى» و «ذوالمجدين» كه با پنج واسطه، فرزندامامموسىبنجعفرعليه السلام بود، (70) پس از درگذشت استادش، شيخ مفيد زعامت وپيشوايى شيعيان را بهعهده گرفت.
وى در دانشهاى مختلف يگانه عصر خود و در فضل و كرم زبانزدبود و همه دانشمندان در برترى و بزرگوارى اواتفاق نظر داشتند. در علمكلام، فقه، اصول فقه، ادبيات، شعر، لغت و ديگر دانشها پيشگام بود وديوان شعرى ازاو به يادگار مانده است كه مشتمل بر بيست هزار بيتاست. (71) .
سيدمرتضى پرچمدار هدايت و مجدد و احياگر اسلام در قرن پنجمبود و در عصر خويش منصب نقابت طالبيينرا داشت و در علم كلام وادبيات و شعر پيشوا بود. كتابخانهاى براى تحقيقات و استفاده خويش و نيزبراىاستفاده ديگر محققان و دانشپژوهان بنيانگذارى كرد كه در آنهشتاد هزار جلد كتاب وجود داشت. او بسيارىاز اين كتابها را خواندهيا تاليف كرده بود و مطالب آنها را به خاطر داشت. پس از اينكهسيدمرتضى تعدادزيادى از آنها را به حاكمان و وزراء هديه دادباقىمانده كتابها را سىهزار دينار قيمت گذاشتند. (72) .
نجاشى ساليان دراز در محضر درس سيدمرتضى حاضر شد و ازدانشها و روح بلند اين استاد بزرگ، كه تجسمتقوا و پاك رايى بود،بهرهها برد. نجاشى گرچه از استادش سيدمرتضى در كتاب ارزشمندش«رجال» روايتى نقلنمىكند ولى به فرموده محقق خوانسارى، نزدسيدمرتضى بيشترين درس را خوانده است. (73) .
نجاشى در ستايش از سيدمرتضى چنين مىنويسد:
«ابوالقاسمالمرتضى، دانشهاى زيادى را به دست آورد كه در عصرخويش نظيرش نبود. حديث زيادى شنيدهاست و شخصيتى كلامى،شاعر و اديب بود. در دانش، دين و دنيا جايگاه و مرتبه بلندى داشت.».
سپس 37 كتاب و رساله در موضوعات مختلف اسلامى كه به خامهقلم او تدوين شده است نام مىبرد كه از جملهآنها است: تفسير سورهحمد و بخشى از سوره بقره، الموضح عن جهة اعجازالقرآن،الملخص،الذخيره در اصولدين، الشافى درباره امامت(كه نقد كتاب امامتعبدالجباربناحمد است و در موضوع خود نظير ندارد.)، المقنعدربارهغيبت امام زمان(عج)، الخلاف در اصول فقه، امالى در موضوع فقه وتفسير و حديث و شعر و نيز كتابهاىديگر ومسائلى كه در پاسخ بهسؤالهاى افراد شهرهاى مختلف اسلامى در روزگار خويش نگاشته است. (74) .
سيدمرتضى، پرچمدار علم و سياست (75) در نيمه اول قرن پنجم هجرى،پس از عمرى پربار و خدمات ارزندهعلمى و اجتماعى در ربيعالاول سال436 در شهر بغداد به جوار حق شتافت و ستاره عمرش افول كرد.مصيبتفراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد و عالم سختكوشى چونسيدمرتضى براى نجاشى كه زمانطولانى با او مانوس بوده و از محضر واندوختههاى علمىاش خوشهها چيده بسيار سنگين بود ولى چارهاىجزصبر و بردبارى نبود. از اين رو خود را مهياى غسل و تدفين استاد كرد.
نجاشى در اين باره مىنويسد:
«پس از ارتحال سيدمرتضى - رضوان خدا بر او باد - عهدهدار غسلدادن بدن مطهرش شدم و در اين جهت،ابويعلى محمدبن حسنجعفرى (76) و سلاربن عبدالعزيز (77) با من همكارى مىكردند. پس ازغسل، فرزندش بروى نمازگزارد و در خانهاش مدفون گرديد.». (78) .
ستارگان كم سو
ابوالعباس نجاشى، دانشمندان و چهرههاى شناخته شده علمى ومحدث را كه تخصص و آگاهىهاى گستردهاىداشتند ملاقات كردهاست و از اندوختهها و تجربههاى آنان بهره برده است، ولى به سبب اينكه خط مشى ثابتفكرى نداشتند و گاهى لغزشهايى از نظر اعتقادى ومذهبى از آنان سرمىزد، كنارهگيرى مىكرد و مطلبى نيزاز آنان روايتنمىكرد. در اينجا به برخى از اين اساتيد نجاشى كه زير ابرهاى تيرههمچنان پنهان باقى ماندهاند،اشاره مىكنيم:
1- احمدبن محمدبن عبيدالله جوهرى (متوفى 401ق.). وى چون درآخر عمرش تشويش فكرى داشت و اساتيدبزرگ نجاشى، او را ثقه ودرست گفتار نمىدانستند، بدين سبب از وى دورى جسته و روايت نقلنكرده است.نجاشى مىنويسد:
«من اين استاد را زيارت كردم و با من و پدرم دوستبود و از او مطالبزيادى شنيدم، ولى ديدم استادانم او راتاييد نكردند، دورى جسته وروايت نقل نكردم. او دانشمندى بود كه در ادبيات قوى بود، ذوقشعرى و خطزيبايى نيز داشت.» (79) .
2- ابومحمدحسنبناحمدبنقاسم. نجاشى با او ملاقات و ازمحضرش استفاده كرده و مىگويد:
«وى بزرگوار و از سادات علوى است، جز اين كه از بعضى دانشمندانشيعى ديدم كه از بعضى رواياتشچشمپوشى كردهاند. او داراىكتابهايى است و من بهره زيادى از علومش بردم و مطالب زيادى ازوى شنيدم.». (80) .
3- علىبن عبداللهبن عمران قرشى، معروف به ابوالحسن مخزومىميمونى. نجاشى مىنويسد:
«او از نظر مذهبى و نقل روايت مورد تاييد نيست، ولى عالمى بود كه بهفقه آگاهى داشت. كتابى درباره «حج»نوشت و نيز كتابى در رد اهلقياس. كتاب حج را به من سپرد و از روى آن نسخهاى نوشتم. وىساليان زيادى درمكه، سمت قضاوت داشت.». (81) .
4- محمدبن عبداللهبن محمد، معروف به «ابوالمفضل» (297- 387ق.).وى از دانشمندان كوفه و در طول عمربه دنبال حديث در مسافرت بود. درآغاز، ثبات و استوارى فكرى داشت، ولى به تدريج اين حالت را از دستداد.گروه زيادى از دانشمندان شيعه را ديدم كه از وى چشم پوشىمىكردند و ضعيف مىشمردند. كتابهاى زيادىنوشته است و من ايناستاد را زيارت كردم و مطالب زيادى از او شنيدم، ولى در نقل روايتمستقيم از او درنگكردم گرچه در مواردى با واسطه از وى حديث نقلكردهام. (82) .
پىنوشتها:
1) مقدمه شرح لمعه، ج1، ص52.
2) رجال نجاشى، ج2، ص407.
3) خلاصةالاقوال، ص87.
4) رجال نجاشى، ج1، ص220; ج2، ص316; طبقات اعلامالشيعه ج2، ص19.
5) خلاصةالاقوال، ص11.
6) رجال نجاشى، ج1، ص224.
7) رجال نجاشى، ج1، ص102 و 115; مقدمهالتبيان، ج1، ص از.
8) خلاصة الاقوال، ص12; مقدمةالتبيان، ص از.
9) رجال نجاشى، ج1، ص228; رجال طوسى، ص413.
10) منسوب به سيراف شيلاب، ناحيهاى است در جنوب فارس كه از شمال و مشرق بهبلوك گلهدار (فال قديم)و از جنوب و مغرب به خليخ فارس و بلوك دشتى محدود است.مركز آن بندركنگان در 236 كيلومترى شرقبوشهر است. سيراف در دوره پيش ازاسلام يكى از شهرها و بنادر مشهور و معتبر خليج فارس بود و تا قرنهاىسوم وچهارم نيز شهرت داشت. خرابههاى آن نزديك بندر طاهرى هنوز باقى است.
فرهنگ معين، ج5، ص838; حدودالعالم منالمشرق الىالمغرب، ص131.
11) خلاصة الاقوال، ص12.
12) وى از امام صادق و امام موسى كاظمعليهما السلام روايت نقل مىكند و نجاشى بر وثاقت اوتاكيد دارد.كتابى برايش يادآور مىشود كه گروهى از دانشمندان از آن كتاب روايتمىكنند، ولى نام كتاب معلوم نيست.
13) رجال نجاشى، ج2، ص417.
14) همان، ج1، ص226; رجال طوسى، ص417.
15) رجال نجاشى، ج1، ص372.
16) همان، ص185.
17) وى از دانشمندان و محدثان كوفه و از اصحاب امام هادىعليه السلام است.
18) رجال نجاشى، ج1، ص83.
19) وى از محدثانى است كه از امام جعفر صادقعليه السلام روايت نقل مىكند.
20) رجال نجاشى، ج2، ص339.
21) وى كتابى دارد و از امام موسى كاظمعليه السلام روايت نقل مىكند.
22) رجال نجاشى، ج2، ص269.
23) خلاصة الاقوال، ص23.
24) رجال نجاشى، ج1، ص183; فوائد الرجاليه، ج2، ص73.
25) ابوموسى عيسى از علما و محدثان سامرا است كه از امام دهم امام علىالنقىعليه السلامروايت نقل مىكند.
26) رجال نجاشى، ج2، ص150.
27) خلاصة الاقوال، ص26; رجال طوسى، ص425.
28) رجال نجاشى، ج1، ص190.
29) همان، ج1، ص306.
30) كتاب الجامع از احمد بن محمد، معروف به ابونصر بزنطى است. وى از محدثانبرجسته شهر كوفه و ازاصحاب و راويان امام موسى كاظم و امام رضاعليهما السلام است. رجالطوسى، ص332 و 351; رجال نجاشى،ج1، ص202.
31) همان، ج1، ص203.
32) همان، ج2، ص306.
33) همان، ج1، ص220.
34) همان، ج1، ص154; ج2، ص76.
35) وى حسينبناحمد مغيره از علما و محدثان عراق است. او گرچه خط فكرى پابرجا واستوار نداشت ولى درنقل روايت راستگفتار بود. كتاب «عملالسلطان» از اين دانشمنداست. رجال نجاشى، ج1، ص190.
36) همان، ج2، ص94; رجال طوسى، ص427.
37) اين كتاب از حصينبن مخارق معروف به ابوجناده سلولى است.
38) همان، ج1، ص343.
39) همان، ج2، ص90.
40) مقدمةالتبيان، ص اط.
41) كتاب مسند عماربنياسر نوشته يعقوببن شيبه است. وى از دانشمندان اهل سنتاست كه كتاب ديگرىبه نام «مسند اميرالمؤمنينعليه السلام» نيز نوشته است. رجال نجاشى،ج2، ص428.
42) رجال نجاشى، ج1، ص224.
43) كتاب مهدى(عج) يكى از كتابهاى عيسىبن مهران است كه از دانشمندان بغداد بودهاست.
44) رجال نجاشى، ج2، ص151.
45) دعلجى منسوب به محلهاى پشت دروازه كوفه، در بغداد، معروف به دعالجه.
46) رجال نجاشى، ج2، ص36; خلاصة الاقوال، ص55.
47) رجال نجاشى، ج1، ص430.
48) اعيانالشيعه، ج3، ص35.
49) رجال نجاشى، ج2، ص113.
50) همان، ج1، ص69; فوائدالرجاليه، ج2، ص72.
51) كتاب اخبار ابىذر، از دانشمند شيعى ظفربنحمدون است.رجال نجاشى، ج1، ص95 و458.
52) رجال نجاشى، ج1، ص223; رجال طوسى، ص447.
53) رجال نجاشى، ج1، ص61 و 65; خلاصة الاقوال، ص80.
54) عبداللهبنعلى از سادات حسينى است كه با سه واسطه به سيدالساجدين، امامزينالعابدينعليه السلامپيوند مىخورد و نجاشى نسبش را چنين مىنويسد: عبدالله، على،حسين، زيد، علىبنالحسينعليهم السلام.رجال نجاشى، ج2، ص32.
55) رجال نجاشى، ج1، ص98.
56) اين كتاب از فارسىبنسليمان، معروف به ابوشجاع ارجانى است. وى محدثى است كهحديثبسيار نقلكرده است.
57) رجال نجاشى، ج2، ص175.
58) همان، ج1، ص81.
59) همان، ج2، ص326; خلاصة الاقوال، ص80; اعيانالشيعه، ج3، ص33; بحارالانوار،جصفر، ص201;فوائدالرجاليه; ج2، ص71; مشيخةالنجاشى، ص98.
60) شهرى است در شصت كيلومترى شمال بغداد كه در شرق دجله قرار دارد و منطقهآبادى استفقها ومحدثان به نام شيعى، همچون: هارونبنموسى تلعكبرى، استادشيخ مفيد، و ديگران از آنجا برخاستند.معجمالبلدان، ج4، ص142; حدود العالم منالمشرق الى المغرب، ص154.
61) مجالس المؤمنين، ج1، ص464.
62) خلاصة الاقوال، ص72; فهرستشيخ طوسى، ص186; فهرست ابننديم، ص178.
63) ر. ك: رجال نجاشى، ج2، ص327.
64) همان، ج1، ص306.
65) وى معروف به ابنابىعقيل عمانى، فقيه، متكلم و از چهرههاى مورد اعتماد است كهكتابهاى زيادى درفقه و كلام از او به يادگار مانده است. رجال طوسى، ص425; رجالنجاشى، ج1، ص153.
66) رجال نجاشى، ج1، ص154.
67) همان، ص121.
68) همان، ج2، ص331; خلاصة الاقوال، ص72; فهرستشيخ طوسى، ص187.
69) متن عربى اشعار چنين است:
لاصوتالناعى بفقدك انه.
يوم على آلالرسول عظيم.
ان كان قد غيبتفى جدثالثرى.
فالعلم والتوحيد فيك مقيم.
والقائمالمهدى(عج) يفرح كلما.
تليت عليك منالدروس عليم.
مجالسالمؤمنين، ج1، ص477.
70) نجاشى نام پدر و نياكان وى را چنين ذكر مىكند: حسين، موسى، محمد، موسى،ابراهيم، امام موسىبنجعفرعليه السلام.
رجال نجاشى، ج2، ص102.
71) فهرستشيخ طوسى، ص125; خلاصة الاقوال، ص46.
72) املالآمل، ج2ص184.
73) روضاتالجنات، ج1، ص63.
74) رجال نجاشى، ج2، ص103.
75) عنوان كتابىاست از مجموعه «ديدار با ابرار» نوشته محمود شريفى.
76) از فقها و فرزانگان شيعه و داماد شيخ مفيد است (متوفى 463ق.).
77) از شاگردان شيخ مفيد و سيدمرتضى و از چهرهاى برجسته در فقه و ادبيات است. وىنيز در سال463قمرى به ديدار معشوق شتافت.
78) رجال نجاشى، ج2، ص104; خلاصة الاقوال، ص46.
79) رجال نجاشى، ج1، ص226.
80) فوائدالرجاليه، ج2، ص93; رجال نجاشى، ج1، ص183.
81) فوائدالرجاليه، ص94; رجال نجاشى، ج2، ص99.
82) رجال نجاشى، ج2، ص322.