بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب میزان الحکمة ج 8, آیت الله محمد محمدى رى شهرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_001 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_002 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_003 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_004 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_005 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_006 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_007 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_008 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_014 - ميزان الحكمة ج 8
     miz8_015 - ميزان الحكمة ج 8
 

 

 
 

ـ عـالـم , عـالـم نـيـسـت مـگـر آن گـاه كـه بـه فـرادسـت خـود رشـك نـورزد, فـرودسـت ـ ـ خودراكوچك نشماردودرازاى (آموختن ) دانش خود چيزى از متاع بى ارزش دنيا نگيرد.
ـ امـام بـاقر(ع ): بنده عالم نباشد مگر آن گاه كه به فرادست خود رشك نورزد و فرودست خود را تحقير نكند.
ـ امـام عـلى (ع ): از ويژگيهاى عالم اين است كه اندرز ندهد, مگر كسى را كه اندرز او را بپذيرد و كـسى را كه به راى و انديشه خودمغرور باشد, نصيحت نكند و دانشى را كه مى ترسد هدر رود, به كسى نياموزد.
ـ آيـا عـالـم حـقـيـقـى را بـه شـما معرفى نكنم ؟
كسى كه معصيتهاى خدا را براى بندگان خدا خـوب جـلـوه نـدهـد و آنـان را از عـذاب و مـكـر خـداوند آسوده خاطر نگرداند و از رحمت خدا نيزنوميدشان نسازد.

نشانه هاى عالم .

ـ لـقـمان (ع ), در اندرز به فرزندش , فرمود: عالم را سه نشانه است : شناخت خدا و شناخت آنچه او دوست دارد و آنچه دوست ندارد.
ـ امام على (ع ) مى فرمود: عالم را سه نشانه است : دانش و بردبارى و خاموشى .

ـ امام حسين (ع ): از نشانه هاى عالم اين است كه گفتار خود را نقادى كند و به حقايق فنون نظر و انديشه دانا باشد.

ويژگيهاى عالم .

ـ امـام عـلى (ع ): عالم كسى است كه قدر و منزلت خود را بشناسد و آدمى را همين نادانى بس كه منزلتش را نشناسد.
ـ عالم كسى است , كه از دانش سير نشود و وانمود به سير شدن از آن نيز نكند.
ـ عالم كسى است , كه از آموختن دانش خسته نشود.
ـ امـام عـلـى (ع ), در سـفـارش بـه فرزند خود حضرت حسن (ع ), مى فرمايد: انواع نادانيها را به تو گـوشـزد كـردم تا خود را عالم نشمارى زيرا عالم كسى است كه بداند آنچه مى داند در برابرآنچه نـمـى دانـد انـدك است و از اين رو خود را نادان مى شمارد و با اطلاع از اين امر (كه دانسته هايش اندك است ) بر كوشش خود براى تحصيل دانش مى افزايد لذا پيوسته دانشجو وشيفته دانش باشد و از آن بهره گيرد و نسبت به عالمان فروتن و با اعتنا باشد و خاموشى اختياركند و از خطا پرهيز و شـرم داشـتـه بـاشد و اگر به چيزى رسد كه نمى داند, آن را انكار و رد نكند,زيرا به نادانى خود معترف است .

ـ پيامبر خدا(ص ): هر كه بگويد: من دانا هستم , او شخص نادانى است .

ـ هر كه بگويد: من دانا هستم , او نادان است .

ـ امام على (ع ): هر كه ادعا كند كه به پايان دانش رسيده است , اوج نادانى خود را نشان داده است .

ـ امام على (ع ), در وصف منفورترين مردمان نزد خداوند, مى فرمايد: و مردى كه نادانى رادر خود فـراهـم آورده است مردم نمايان (عوام الناس نادان ) او را عالم مى نامند در حالى كه چنين نيست دانـش را خوب نجويده است (از مهارت و استادى در دانش و ژرفاى علمى برخوردار نيست ) براى چيزى كه خود معتقد نيست ارزش علمى قائل نيست و خيال نمى كندكه غير از راى و نظر او نظر ديـگرى هم وجود داشته باشد و اگر موضوعى برايش مبهم و تاريك باشد, آن را پوشيده مى دارد, چـون از نـادانى خود آگاه است (و مى ترسد با اظهار بى اطلاعى خود از آن مساله و پرسيدن آن از ديگرى جهل و نادانيش آشكار شود).

نادانى عالم .

ـ امام على (ع ): دانش خود را به نادانى و يقين خود را به دو دلى تبديل نكنيد, هر گاه دانستيد, به كار بنديد و هر گاه (به كارى ) يقين پيدا كرديد, اقدام كنيد.
ـ پيامبر خدا(ص ): راستى كه برخى بيانها جادوست و برخى دانشها نادانى .

ـ امام على (ع ): به خدا قسم , كه شك و ترديد آشكار شده و يقين تباه گشته است , تا آن جا كه آنچه بـراى شما تضمين شده (يعنى روزى ) گويى به صورت يك امر واجب درآمده (و عبادت و طاعت واجـبـى اسـت كـه بـايد در راه آن بكوشيد) و آنچه بر شما واجب شده (يعنى كوشش درعبادت ) گويى از دوش شما برداشته شده است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ), در پـاسـخ بـه سـعد بن ابى وقاص كه عرض كرد: من از نزد مردمى پيش شـمـاآمـده ام كـه بـا چارپايانشان فرقى ندارند, فرمود: اى سعد! آيا به چيزى شگفت تر از اين تو را آگـاه نـسـازم ؟
مـردمـى كـه آنـچـه را آنـها نمى دانند تعليم داده شدند و با اين حال همانند آنها نادانى ورزيدند!.
ـ عـمار بن ياسر داستان مردمى را كه پيامبراو را به ميان آنها فرستاده بود تا شرايع واحكام اسلام را بـه ايشان آموزش دهد براى پيامبر بازگو كرد و گفت كه مانند شتر وحشى خيره چشمندو هم و غـمـشـان گـوسفندان و شترانشان است رسول خدا(ص ) به او فرمود: اى عمار! آيا تو را ازمردمى شگفت انگيزتر از آنها آگاه نسازم ؟
مردمى كه آنچه را آنان نمى دانند آموختند و با اين حال همچون آنها در غفلت و بى خبرى به سر مى برند.

ميوه دانش .

ـ امام على (ع ): ميوه دانش , به كار بستن آن است .

ـ ميوه دانش , عمل كردن براى زندگى است .

ـ ميوه دانش , پرستش است .

ـ ميوه دانش , خالص گردانيدن عمل (براى خدا) است .

ـ سـر دانش افتادگى است و از ميوه هاى آن است : تقوا و دورى از هوس و پيروى از حق وپرهيز از گـنـاهان و دوست داشتن برادران و گوش دادن به سخنان دانشمندان و پذيرفتن از آنهاو نيز از مـيـوه هـاى آن است : خوددارى از انتقامگيرى در هنگام داشتن توانايى (برگرفتن انتقام )و زشت شـمـردن نـزديـك شـدن بـه نادرستيها و نيكو شمردن پيروى از درستيها و راستگويى وپرهيز از شـاديـهـاى غـفـلـت آمـيـز و دورى كـردن از انـجـام آنـچـه پـشـيـمانى در پى دارد دانش , بر خـردخـردمـنـدمـى افـزايـدوبـه فـراگـيـرنـده خـود صـفـات پـسـنـديـده مـى دهـدــغ ى اـهـيداـش پـس ,بـردبـارراامـيـرمـى گـرداندوصاحب نظررابه وزيرى مى رساندوآزمندى را در هم مى كوبد و فـريـبـكـارى را ريـشه كن مى كند وزفتى را مى ميراند و زشتيهاى يله و افسار گسيخته را به بند مى كشد و درستى و استوارى رانزديك مى گرداند.
ـ دانش , هرگز به بار ننشيند مگر آن گاه كه با بردبارى همراه شود.

ميراث دانش .

قرآن .

((و هـمچنين از مردم و جنبندگان و چارپايان رنگارنگ جز اين نيست كه از ميان بندگان خدا, تنها دانشمندان از او مى ترسند همانا خداوند پيروزمند و آمرزنده است )).
((بـگـو: بـه او ايـمـان بـيـاوريـد يـا نـيـاوريـد, كـسـانـى كـه پـيـشـتـر دانـش داده شـده انـد, چـون قرآن برايشان تلاوت شود سجده كنان برروى در مى افتند و مى گويند: منزه است پروردگار مـا وعـده پـروردگـار مـا انـجـام شـدنـى اسـت وـانـكـه دجـسـ دوشت ولاتن اشياربن آرقن وـچ به رودرمى افتندومى گريندوبرخشوعشان افزوده مى شود)).
ـ مصباح الشريعة : امام صادق (ع ) فرمود: ترس (از خدا) ميراث دانش است و دانش , فروغ شناخت و دل ايـمان كسى كه از خشيت بى بهره باشد دانشمند نيست , گرچه در مشكلات وپيچيدگيهاى دانـش مـوشـكـاف باشد خداى تعالى فرموده است : ((جز اين نيست كه از ميان بندگان خدا, تنها دانشمندان از او مى ترسند)).
ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيـه ((جـز ايـن نـيـسـت كه از ميان بندگان خدا, تنها دانشمندان از اومـى ترسند)), فرمود: مراد از دانشمندان كسى است كه كردارش گفتارش را تاييد كند و كسى كه كردارش گفتار او را تاييد نكند (عالم بى عمل ) دانشمند نيست .

ـ براى ترس از خدا دانش كفايت مى كند همانا خدا شناس ترين مردم , خدا ترس ترين آنهاست و خدا ترس ترين آنها خدا شناس ترين آنهاست و خدا شناس ترين مردم بى اعتناترين آنهاست به دنيا.
ـ بـراى ترس از خدا علم (به او) كفايت مى كند و براى نترسيدن از (مقام و عذاب ) خدا, نادانى (به مقام و عظمت او) كافى است .

ـ امام على (ع ): تو را از دانش همين بس , كه از خدا بترسى و از نادانى همين بس , كه به دانش خود ببالى .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـر كـس از دانـشى بهره مند باشد كه او را نگرياند, سزاوار است كه دانش اوسـودش نـرسـانـد, زيـرا خـداوند در وصف دانشمندان فرموده است : ((همانا كسانى كه پيشتر دانـش داده شـده انـد, هـر گـاه قـرآن بـرايـشـان تلاوت شود سجده كنان بر روى در مى افتند و مـى گـويند: منزه است پروردگار ما, وعده پروردگار ما انجام شدنى است و به رو در مى افتند و مى گريند و برخشوعشان افزوده مى شود)).
ـ امام على (ع ): هيچ دانشى , چون ترس از خدا نيست .

ـ هر كه از خدا بترسد, دانش او كامل است .

ـ نهايت دانش , ترس از خداى پاك است .

ـ داناترين شما, خدا ترس ترين شماست .

ـ پردانش ترين مردم , ترسانترين آنها از خداى پاك است .

ـ هر دانايى , ترسان است .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): اگـر آنچه را من مى دانم شما مى دانستيد, هر آينه بسيار مى گريستيد و كـمترمى خنديديد و سر به بيابانها مى گذاشتيد و به درگاه خدا زارى و شيون مى كرديد و با اين حال نمى دانستيد كه آيا مى رهيد يا نمى رهيد.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ), چون سوره ((هل اتى )) را تا پايان آن خواند, فرمود: من چيزى را مى بينم كه شما نمى بينيد و چيزى را مى شنوم كه شما نمى شنويد آسمان ناليد و به جاست كه بنالد, زيرادر آن هـيـچ جايگاهى نيست جز اين كه فرشته اى در آن جا سر به سجده خدا نهاده است به خداسوگند اگر آنچه را من مى دانم شما بدانيد, كم بخنديد و بسيار بگرييد و از زنان در بسترها كام نجوييد و سر به بيابانها گذاريد و به درگاه خدا زارى و شيون كنيد.
ـ امام على (ع ), در اندرز به ياران خود, فرمود: اگر آنچه را كه نهانش از ديد شما پنهان است ومن مـى دانـم شـمـا بـدانـيـد, سـر بـه بـيـابـانها مى نهيد و بر كردارهاى خويش مى گرييد و چونان مـادران داغـديده بر سر و سينه خود مى زنيد و اموال خود را بى نگهبان و سرپرست رها مى كنيد و هريك از شما چنان به خود گرفتار مى شود كه به ديگرى نمى پردازد.

شاخه هاى دانش .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): از دانـش بـى نـيـازى مـنشعب مى شود,هرچند(دانشمند) تهيدست باشد وبـخـشـنـدگـى , هـر چـند بخيل باشد و هيبت , هر چند نرم رفتار و ملايم باشد و تندرستى , هر چـنـدبـيـمـار بـاشـد و نزديكى , هر چند دور باشد و آزرم , هر چند پر رو باشد و بلند مرتبگى , هر چـنـددون پـايـه بـاشد و بزرگوارى , هر چند پست باشد و حكمت و بهره مندى اينها چيزى است كه براى خردمند از دانش او منشعب مى شود.

آنچه بر دانشمند سزاوار است .

ـ امام على (ع ): هر كه خود را پيشواى مردم قرار دهد, بايد پيش از آموزش دادن ديگران به آموزش خود بپردازد و پيش از آن كه به زبان (مردم را) تربيت كند, با كردار و رفتارش تربيت نمايد, آن كه آمـوزگار و مربى خويش است , بيشتر سزاوار احترام و تجليل است تا آن كه آموزگار و مربى مردم است .

ـ بـر دانـشـمـنـد اسـت , كـه آنـچه را مى داند به كار بندد و سپس در پى ياد گرفتن دانشى رود كه نمى داند.
ـ مـصـبـاح الشريعة : عيسى بن مريم (ع )فرمود: سنگى را ديدم , كه بر روى آن نوشته شده بود:مرا برگردان چون آن را برگرداندم , آن طرفش نوشته شده بود: هر كه آنچه را مى داند به كار نبندد تحصيل علمى كه نمى داند براى او شوم است و آنچه را هم كه آموخته است از او پذيرفته نمى شود.
ـ امـام سجاد(ع ): در انجيل نوشته شده است : تا آنچه را آموخته ايد به كار نبسته ايد, در پى آموختن آنچه نمى دانيد نرويد, زيرا علم , هر گاه به آن عمل نشود, جز بر دورى (عالم ) از خدانيفزايد.
ـ امام على (ع ): شما به عمل كردن آنچه مى دانيد نيازمندتريد, تا آموختن آنچه نمى دانيد.
ـ امـام صـادق (ع ): بـر دانـشـمـنـد اسـت , كه هر گاه آموزش دهد, درشتى و خشونت نكند و هر گاه كسى بخواهد به او علم آموزد, ننگش نيايد.

آنچه زيبنده دانشمند است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): زيبنده است كه دانشمندكم بخندد,بسياربگريد,شوخى نكند, دادوفريادنكند, سـتـيـزه نـنمايد,بحث و مجادله نكند, اگر سخن گفت سخن حق بگويد و اگر خاموش ماند, از بـاطـل خـامـوشـى گـزيند, اگر واردبحث شد با ملايمت وارد شود و اگر از بحث كنار كشيد با بردبارى كنار كشد.

خطر عمل بدون علم .

ـ امـام صـادق (ع ): كـسى كه بدون بينش عمل كند, همچون كسى است كه در بيراهه رود چنين كسى هر چه تندتر رود, از راه دورتر مى افتد.
ـ كـسـى كـه بـدون بـيـنـش و آگـاهـى عمل كند, چون كسى است كه در بيراهه رود او هر چه بيشتربشتابد (از راه اصلى ) دورتر مى شود.
ـ كسى كه بدون بصيرت عمل كند, مانند كسى است كه به دنبال سراب بيابان راه پيمايد او هرچه تندتر رود دورتر مى افتد.
ـ پيامبر خدا(ص ): كسى كه بدون شناخت عمل كند, خراب كردنش بيشتر از درست كردن اوست .

ـ كسى كه از روى فهم و شناخت عبادت نكند, مانند خر آسياست .

ـ امام على (ع ): كسى كه بدون فهم و شناخت عبادت كند, مانند خر آسياست كه پيوسته مى چرخد .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): حـكـايـت عـابـدى كـه فهم و شناخت ندارد, حكايت كسى است كه شب بنايى مى سازد و روز ويران مى كند.

نقش كار در دانش .

ـ امـام صـادق (ع ): عـلم و عمل به هم بسته شده اند بنابراين , هر كه بداند عمل كند و هر كه عمل كند بداند علم عمل را صدا مى زند, اگر پاسخش داد مى ماند وگرنه مى رود.
ـ امـام عـلـى (ع ): عـلـم و عـمـل همدوشند پس هر كه بداند عمل كند, علم عمل را صدا مى زند اگرپاسخش داد مى ماند وگرنه از پيش او مى رود.
ـ پيامبر خدا(ص ): علم عمل را صدا مى زند, اگر پاسخش را بدهد مى ماند وگرنه مى رود.
ـ هان ! عالم كسى است كه علم را به كار بندد, هر چند كم دانش باشد.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ), چون آيه ((و آن را جز دانشمندان نفهمند)) را تلاوت كرد, فرمود:دانشمند كسى است كه خدايى بينديشد و از محرمات باز ايستد و به طاعت او عمل كند و از خشم او دورى نمايد.
ـ امام على (ع ): اى قرآن دانان , به قرآن عمل كنيد, زيرا دانا كسى است كه علم بياموزد وسپس به علم خود عمل كند و كردارش با دانشش سازگار باشد.
ـ مـسيح (ع ): آموختن علمى كه آن را به كار نمى بندى , به حال تو سودمند نيست دانش بسيار, هر گاه به آن عمل نكنى , جز بر نادانى تو نمى افزايد.
ـ در حديث معراج آمده است : اى احمد! خرد خويش را, پيش از آن كه برود, به كار گير,زيرا كسى كه خردش را به كار گيرد نه خطا مى كند و نه سركشى .

ـ امام على (ع ): علم , به عمل است .

ـ كسى كه به علم خود عمل نكند, عالم نيست .

ـ هيچ چيز مانند به كار بستن علم , علم را رشد ندهد.

ترغيب به عمل كردن به علم .

ـ امام على (ع ): علم براى كسى كه آن را به كار بندد, راهنماست .

ـ علم بسيار است و عمل اندك .

ـ چه بسيارند كسانى كه علم دارند و از آن پيروى نمى كنند.
ـ علمى كه اصلاحت نكند, گمراهى است و ثروتى كه تو را سود نبخشد, رنج و سختى است .

ـ آنـچـه مـردم را بـه تـحصيل دانش بى رغبت كرده , اين است كه مى بينند كمتر عالمى است كه به علمش عمل كند.
ـ هر كه در خلوت به دانش خود رسيدگى نكند, علمش او را در ميان جمع رسوا سازد.
ـ كسى كه به علم عمل كند, مانندكسى است كه راه راست و روشن را بپيمايد.

بهره مند شدن از دانش .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) مـى فـرمود: بار خدايا! به تو پناه مى برم از دانشى كه سود نبخشد و از دلى كه خاشع نباشد و از نفسى كه سير نشود و از دعايى كه پذيرفته نگردد.
ـ بار خدايا! به تو پناه مى برم از دانشى كه سود نمى دهد و دلى كه خاشع نيست و دعايى كه شنيده نمى شود و نفسى كه سير نمى گردد.
ـ امـام على (ع ): در دلى كه خاشع نباشد و چشمى كه اشك نريزد و دانشى كه سود نبخشدخيرى نيست .

ـ مصباح الشريعة : امام صادق (ع ) فرمود: پيامبر(ص ) فرمود: به خدا پناه مى بريم , از دانشى كه سود نمى بخشد و آن دانشى است كه دشمن عمل با اخلاص باشد.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): دانـشـى كـه بـه كار بسته نشود, مانند گنجى است كه از آن خرج نشود صاحب چنين گنجى براى اندوختن آن , خود را به رنج افكنده و سودى از آن نبرده است .

ـ امام على (ع ): بسا دانشمندى كه نادانيش او را كشت و دانشى كه با خود داشت , سودش نرساند.
ـ بسا نادانى , كه نادانيش مايه نجات اوست .

ـ بسا نادانيى , كه از دانايى سودمندتر باشد.
ـ دانشى كه سود نبخشد, چون دارويى است كه اثر نكند.
ـ پيامبر خدا(ص ): بسا فقه دانى كه فقيه نباشد و كسى كه دانشش او را سود نرساند, نادانيش به او زيان رساند.
ـ امام على (ع ), در توصيف روزگار خود, مى فرمايد: اى مردم ! ما در روزگارى منحرف وزمانه اى ناسپاس به سر مى بريم نيكوكار بدكار به شمار مى آيد و ستمكار بيش از پيش برطغيانش مى افزايد از آنچه مى دانيم بهره مند نمى شويم و آنچه را نمى دانيم نمى پرسيم .

ـ در وصـف پرهيزگاران , مى فرمايد: از آنچه خداوند برايشان حرام كرده است , چشم فروبستند و گوشهاى خود را وقف دانشى كردند كه برايشان سودمند است .

بر حذر داشتن از علم بدون عمل .

ـ امـام عـلـى (ع ): مـردى گـفـت : اى رسـول خـدا! چـه چـيـز حـجـت نـادانـى را از مـن ـد ــ دورمى سازد؟
فرمود:دانش گفت : چه چيز حجت دانش را از من برمى دارد؟
فرمود: عمل .

ـ دانـايـى كـه بـرخـلاف عـلـمش عمل كند, به نادان سرگشته اى مى ماند كه از مستى نادانيش بـه هـوش نـيـايـد, بـلـكـه حـجـت بـر چـنين عالمى بزرگتر است و حسرتش بيشتر باشد و در پيشگاه خداوند, بيشتر سرزنش شود.
ـ علمى كه به آن عمل نشود, حجتى است براى خداوند بر بنده .

ـ دنيا همه اش نادانى است , مگر آن جاها كه علم باشد و علم همه اش حجت است , مگر علمى كه به آن عمل شود.
ـ علم , عذر و بهانه را از دست بهانه جويان گرفته است .

ـ امام حسن (ع ): علم براى فرا گيرندگان آن , جاى عذر و بهانه اى باقى نگذاشته است .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): هر علمى در روز قيامت براى صاحب خود وبال است , مگر كسى كه به علمش عمل كند.
ـ امام على (ع ): علم بدون عمل وبال است , عمل بدون علم گمراهى است .

ـ امام سجاد(ع ), در نامه خود به محمد بن مسلم زهرى , مى فرمايد: خداوند ما و تو را از فتنه هانگه دارد و به تو از آتش دوزخ رحم كند, چه , تو به حال و روزى افتاده اى كه سزاست هر كس تو را بدان حـال بـبـيـند برايت دلسوزى كند, زيرا نعمتهاى خداوند تو را سنگين بار كرده است :تنى سالم و عمرى دراز به تو داده است حجتهاى خدا بر تو تمام است , زيرا كه تو را قرآن دان كرده و در دينش فقيه گردانيده و سنت پيامبرش محمد(ص )را به تو شناسانده است در هر نعمتى كه به تو داده و در هر حجتى كه برايت آورده , وظيفه اى مقرر فرموده است .

خطر عالم رسوا و عابد نادان .

ـ امام على (ع ): دانشمند پرده در و عابد نادان , پشت مرا شكستند, زيرا نادان با عبادت خودمردم را فريب مى دهد و دانشمند با تباهكاريهاى خود آنان را فرارى مى دهد.
ـ امـام صـادق (ع ): دو كـس پشت مرا شكستند: پرده در نابكار و عابد نادان آن يكى بازشتكاريهاى خود مردم را از علمش باز مى دارد و اين يكى با نادانى خود آنها را از عبادتش بازمى دارد.
ـ امام باقر(ع ): زنهار از عابدان نادان و علماى نابكار, زيرا اينها مايه فريب هر فريب خورده اى هستند .

ـ امام على (ع ): در دنيا دو كس پشت مرا شكستند: مرد زبان باز تبهكار و مرد نادان عبادت پيشه او بـا زبـان خـود تـبـهـكاريش را مى پوشاند و اين با عبادت خود نادانيش را پس , از علماى تبهكار و عـبـادت پـيـشـگان نادان بپرهيزيد كه اينان مايه اغواى هر ساده لوح اغوا شده اى هستند از رسول خدا(ص )شنيدم كه مى فرمايد: اى على ! هلاكت امت من به دست منافقان زبان باز است .

پرهيز از خيانت در علم .

ـ پـيامبر خدا(ص ): در دانش با يكديگر يكرنگ باشيد, زيرا خيانت هر يك از شما درعلمش , بدتر از خيانت كردن در مال است و در روز قيامت خداوند از شما بازخواست مى كند.
ـ در علم با يكديگر يكرنگ باشيد و دانش خويش را از هم پنهان مداريد, زيرا خيانت درعلم بدتر از خيانت در مال است .

اهتمام دانشمندان .

ـ امام على (ع ): هر گاه خبرى را شنيديد, در انديشه به كار بستن آن باشيد, نه به فكر نقل كردنش , زيرا بازگو كنندگان دانش بسيارند و به كار برندگان آن اندك .

ـ امـام صـادق (ع ): هـر انـدازه كـه دلـتـان مـى خـواهـد بياموزيد, اما (بدانيد كه ) تا به علم عمل نـكـنـيـدخـداونـد هـرگز از آن به شما سودى نمى رساند, زيرا كه دانايان به عمل كردن اهتمام مى ورزند ونادانان به روايت كردن .

ـ پيامبر خدا(ص ): دريابنده علم باشيد, نه روايت كننده آن .

ـ اهتمام دانايان به فهميدن است و اهتمام نادانان به روايت كردن .

ـ امام على (ع ): دانش منافق , در زبان اوست و دانش مؤمن , در كردارش .

ـ پـست ترين دانش , آن دانشى است كه از زبان فراتر نرود و ارجمندترين دانش , آن دانشى است كه در اعضا و جوارح نمودار شود.
ـ خـضر(ع ) در پاسخ موسى كه گفت : مرا سفارشى كن , گفت : آنچه مى آموزى براى عمل كردن بـياموز و براى بازگو كردن نياموز, كه در اين صورت هلاكتش از آن تو خواهد بود وروشناييش از آن ديگرى .

سرانجام كسى كه از عدالتى دم زند و خود به آن عمل نكند.

ـ امـام صـادق (ع ), دربـاره آيـه ((آنـها و گمراهان را سرنگون در جهنم اندازند)), فرمود: اين آيه درباره مردمى نازل شده كه عدالتى را وصف و خود بر خلاف آن رفتار كنند.
ـ امام باقر(ع ): در روز قيامت , بيش از همه كسانى افسوس خورند كه دم از عدالت زنند وبرخلاف آن عـمـل كنند و اين فرموده خداى تعالى است كه : ((تا كسى نگويد: دريغا كه در كارخدا كوتاهى كردم )).
ـ بـه خـيـثـمـه فـرمود: به شيعيان ما پيغام ده كه آنچه نزد خداست جز با عمل به دست نمى آيد, بـه شـيـعيان ما پيغام ده كه در روز قيامت بيشترين افسوس را كسى خورد كه عدالتى را بستايد و خودبرخلاف آن رفتار كند.
ـ امـام صادق (ع ) به ازدى , فرمود: سلام ما را به دوستدارانمان برسان و با خبرشان كن كه دربرابر خداوند از ما كارى براى آنها ساخته نيست , جز اين كه عمل كنند و هرگز به ولايت مادست نيابند مـگر با عمل و پارسايى و پرحسرت ترين مردم در روز قيامت كسى است كه عدالتى را وصف و خود برخلاف آن رفتار كند.
ـ پيامبر خدا(ص ): پشيمان ترين و پر حسرت ترين دوزخيان , مردى است كه بنده اى را به راه خداى عزوجل فراخواند و او دعوتش را بپذيرد و خداى عزوجل را اطاعت كند و خداوند به بهشتش برد و دعوت كننده را به سبب فرو گذاشتن عمل و پيروى ازهوى و هوس به دوزخ برد.
ـ امام على (ع ): گنهكارترين مردم , علماى تقصيركار (كوتاهى كننده در عمل ) هستند.
ـ مصباح الشريعة : مسيح (ع ) فرمود: بدبخت ترين مردم , كسى است كه مردم او را به علم بشناسند و به عمل نشناسند.
ـ امام على (ع ): پشيمانترين مردم در هنگام مرگ , علماى بى عملند.
ـ پيامبر خدا(ص ): گروهى از بهشتيان , به گروهى از دوزخيان مى نگرند و مى گويند: ما به بركت آمـوزش و پرورش شما به بهشت رفتيم چه شده است كه شما خود به دوزخ افتاده ايد؟
گويند: ما به نيكى فرمان مى داديم و خود به آن عمل نمى كرديم .

ـ هر كس دانش بياموزد و به آن عمل نكند, خداوند در روز قيامت او را نابينا محشور فرمايد.
ـ روز قيامت , علماى بدكردار آورده و به آتش دوزخ افكنده مى شوند و هر يك از آنها,مانند خر كه بر گرد سنگ آسيا مى چرخد, دور خود مى چرخد به او گفته مى شود: واى بر تو! مابه واسطه تو به راه راسـت آمـديـم و ايـنك تو را چه شده است ؟
مى گويد: من شما را (از گناه وزشتكارى ) نهى مى كردم و خود برخلاف آن عمل مى كردم .

سزاى خطيبان بى عمل .

ـ پـيامبر خدا(ص ): در شب معراج بر مردمى گذشتم كه لبانشان را با قيچيهاى آتشى مى بريدندو هـر بـار كـه لـبـانـشـان قـيـچـى مـى شد, دوباره به حال اول برمى گشت پرسيدم : اى جبرئيل ! ايـنهاكيانند؟
گفت : آن دسته از خطيبان امت تو هستند كه مى گويند و عمل نمى كنند و كتاب خدا رامى خوانند و آن را به كار نمى بندند.
ـ در شـب مـعـراج , بـر عـده اى گـذشـتـم كـه لـبانشان را با قيچيهاى آتشى مى بريدند گفتم : اى جـبـرئيـل ! ايـنها كيستند؟
گفت : آن دسته از خطيبان امت تو هستند, كه مى گويند و عمل نمى كنند.
ـ در شـب معراج به آسمان دنيا رفتم در آن جا مردانى را ديدم كه زبانها و لبهايشان را باقيچيهايى آتشين مى بريدند گفتم : اى جبرئيل ! اينها كيستند؟
گفت : خطيبان امت تو.
ـ در شـب مـعـراج گـروهـى را ديـدم كـه لـبـانـشـان را با قيچيهاى آتشين مى بريدند و سپس دورمـى انـداخـتـند پرسيدم : اى جبرئيل ! اينها كيانند؟
گفت : خطيبان امت تويند كه مردم را به نيكيها فرمان مى دهند و خود را از ياد مى برند, در حالى كه كتاب (خدا) راتلاوت مى كنند آيا تعقل نمى ورزند.

سختگيرى در كيفر عالم .

ـ امام على (ع ): كيفر كسانى كه مى دانند و كسانى كه نمى دانند, نزد خداوند يكسان نيست خداوند مـا و شـمـا را از عـلـمى كه داريم بهره مند سازد و آن را براى خود خالص گرداند, همانا اوشنوا و پذيرنده (دعا) است .

ـ امام صادق (ع ): از نادان هفتاد گناه آمرزيده مى شود پيش از آن كه يك گناه از دانا آمرزيده شود .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): زبانيه (نگهبانان دوزخ ) به سوى قرآن دانان نابكار زودتر مى شتابند تا به سوى بـت پرستان و آنها مى گويند: پيش از بت پرستان از ما آغاز مى كنند؟
در جوابشان گفته مى شود: دانا مانند نادان نيست .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) از گرفتار شدن امت به تبهكارى علما ياد كرد و گريست علت گريه راجويا شـدند, فرمود: دلم به حال تيره بختان مى سوزد خداى تعالى مى فرمايد: ((اگر ببينى , آن گاه كه سخت بترسند و رهاييشان نباشد و از مكانى نزديك گرفتارشان سازند)) مقصود علما وفقهايند.

كمترين كيفر عالم .

ـ امـام كـاظـم (ع ): خـداى تـعـالى به داود(ع )وحى فرمود كه : به بندگانم بگو: ميان من و خود, عـالـم فـريـفـتـه دنـيا را واسطه نكنند كه آنها را از ياد من و از راه محبت من و مناجات با من باز مـى داردآنـان راهـزنـان بندگان من هستند كمترين كارى كه با آنها بكنم , اين است كه شيرينى محبت ومناجاتم را از دلهايشان بركنم .

ـ امـام صـادق (ع ): خداى عزوجل به داود(ع )وحى فرمود كه : ميان من و خود, عالم فريفته دنيا را واسـطـه مـكـن كـه تو را از راه محبت من باز مى دارد اينان راهزنان بندگان خواهان من هستند كمترين كارى كه با اينها بكنم , اين است كه حلاوت مناجات خود را از دلهايشان بركنم .

ـ مـصـبـاح الـشـريـعـة : خـداونـد بـه داود(ع ) وحـى فـرمود: كمترين كارى كه با عالم بى عمل بكنم ,سخت تر از هفتاد كيفر درونى است و آن اين است كه شيرينى يادم را از دل او بيرون مى برم .

سخت عذابترين مردم .

ـ امـام صـادق (ع ): در مـيـان مردمان (گنهكار) سخت ترين عذاب را عالمى دارد, كه از علم خود كمترين سودى نبرد.
ـ پيامبر خدا(ص ): دوزخيان از بوى گند عالم بى عمل , در آزارند.
ـ امام على (ع ): فرمانرواى ستمكار و عالم نابكار, سخت ترين كيفر را دارند.
ـ هـيزم آتش در روز قيامت , هر توانگرى است كه از بخشيدن مال خود به نيازمندان مضايقه كند و هر عالمى كه دين را به دنيا بفروشد.
ـ پيامبر خدا(ص ): در دوزخ آسيايى است , كه علماى بدكردار را به سختى آرد مى كند.
ـ در دوزخ آسيايى است , كه علماى متكبر را آرد آرد مى كند.

لغزش عالم .

ـ امـام على (ع ): لغزش عالم , مانند شكسته شدن كشتى است كه سرنشينان خود را غرق مى كندو خودش هم غرق مى شود.
ـ لغزش عالم , عالمهايى را تباه مى كند.
ـ لغزشى بدتر از لغزش عالم , نيست .

ـ گفتار حكيمان اگر درست باشد داروست و اگر نادرست باشد درد است .

ـ لغزش شخص محتاط, بدترين لغزش است .

ـ لغزش عالم , جرم بزرگى است .

ـ پيامبر خدا(ص ): از لغزش عالم بپرهيزيد, زيرا لغزش او, وى را در آتش سرنگون مى سازد.
ـ آن تخته سنگ صاف و لغزنده اى كه گامهاى علما روى آن قرار نمى گيرد, طمع است .

علماى بد.

ـ پيامبر خدا(ص ): بدانيد كه بدترين بد علماى بدند و خوبترين خوب علماى خوبند.
ـ پيامبر خدا(ص ), در پاسخ به پرسش از بدترين مردم , فرمود: علماى فاسد.
ـ بدان كه هر چه بگندد دارويش نمك است , اما اگر خود نمك بگندد, دارويى ندارد.
ـ امـام على (ع ), در پاسخ به اين پرسش كه بهترين مردم بعد از ائمه (ع ) چه كسانى هستند,فرمود: عـلـمـاى صالح عرض شد: بعد از ابليس و فرعون و نمرود و بعد از كسانى كه نام شما راروى خود مى گذارند بدترين خلق خدا چه كسانى هستند؟
فرمود: علماى فاسد, همانان كه باطلها را آشكار مى سازند و حقايق را كتمان مى كنند.

نكوهش علماى بدكردار.

ـ امـام عـسـكـرى (ع ), در وصـف عـلـمـاى بدكردار, مى فرمايد: زيان آنها براى شيعيان ناتوان (و آسـيب پذير) ما بيشتر از زيان سپاه يزيدبراى حسين بن على (ع ) و ياران اوست , زيرا آنها جان و مال ايـشـان را گـرفـتـنـد و ايـن عـلـمـاى بدكردار در دل شيعيان ناتوان ما شك وشبهه مى اندازند وگمراهشان مى كنند.
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): عـلـمـاى بـدكـردار امـت مـا كـسـانى هستند كه مردم را از راه ما به در مـى بـرنـد,رهـزنـان راه مـا هـسـتند, دشمنان ما را به نامهاى مامى خوانند, همتايان ما را به القاب ماملقب مى سازند وبر آنها درود مى فرستند, در حالى كه سزاوار لعن و نفرينند.
ـ مسيح (ع ): واى بر شما, اى علماى بدكردار! مزد مى گيريد و عمل را فرو مى گذاريد ((21)) ,زود باشد كه صاحب كار, عملش پذيرفته شود و زود باشد كه از تنگناى دنيا به تاريكى گور برده شوند.
ـ پيامبر خدا(ص ): واى بر امت من , از دست علماى بدكردار.

كسى كه در شمار اهل علم نيست .

ـ مـسـيح (ع ): چگونه از اهل علم باشد, كسى كه از روزى خود ناخشنود است و موقعيت خويش را كوچك مى شمارد, در حالى كه مى داند اين امور با علم و قدرت (يا تقدير) خداست ؟
.
ـ چگونه از اهل علم باشد, كسى كه خدا را در آنچه برايش حكم و مقدر كرده است متهم مى سازد و به آنچه به او مى رسد خرسند نيست ؟
.
ـ چـگونه در شمار اهل علم باشد, كسى كه دنياى خود را بر آخرتش ترجيح مى دهد و به دنياروى آورده است و آنچه را به او زيان مى زند دوست تر دارد از آنچه به او سود مى رساند؟
.
ـ چـگـونـه از اهـل عـلـم بـاشـد, كـسـى كـه سـخـن را فرا مى گيرد براى اين كه بازگو كند و فرايش نمى گيرد براى اين كه به آن عمل كند؟
.
ـ چگونه از شمار اهل علم است , كسى كه رهسپار آخرت است اما به دنيا رو كرده است وآنچه را به او زيان مى زند دوست تر دارد از آنچه به او سود مى رساند؟
.

خطر افزايش علم بى عمل .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): هـر كـه عـلـمش فزونى گيرد و هدايتش افزون نشود, جز بر دورى او از خداافزوده نگردد.
ـ هر كه بر پيشرفت علميش افزوده شود, اما بر بى رغبتى او به دنيا افزوده نگردد, جز بردوريش از خدا افزوده نشود.
ـ هر كه دنيا را دوست داشته باشد ترس آخرت از دلش برود و خدا به هر كس دانشى دهد واو دنيا دوست تر شود جز اين كه از خداى تعالى دورتر و خشم خدا بر او افزونتر شود, حاصلى نبرد.
ـ امـام صـادق (ع ): هر كه علمش به خدا افزونتر شود و دنيا دوستيش فزونى گيرد, بر دورى اواز خدا و خشم خدا از او افزوده شود.

علما و آميزش با زمامداران .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): فقيهان , امناى پيامبرانند تا زمانى كه دنيايى نشوند و از سلطان پيروى نكنند پس , هر گاه چنين كردند از آنان حذر كنيد.
ـ فـقـيهان , امناى پيامبرانند تا زمانى دنيايى نشوند عرض شد: اى رسول خدا! دنيايى شدن آنها به چـيـست ؟
فرمود: پيروى كردن از سلطان پس , هر گاه چنين كردند نسبت به دين خود از آنها بر حذر باشيد.
ـ عـلـمـا, امـنـاى پـيـامـبرانند تا زمانى كه با سلطان درنياميزند و دنيايى نشوند پس , هر گاه با سلطان در آميختند و دنيايى شدند, به پيامبران خيانت كرده اند و شما از آنها حذر كنيد.
ـ امـام صـادق (ع ): مـلـعون است , ملعون است , آن عالمى كه پيشواى سلطان ستمگرى باشد ودر ستمكاريش او را يارى دهد.

علماى در خور اتهام و بدبينى .

ـ مـسـيـح (ع ): دينار, درد دين است و عالم , پزشك دين پس , هر گاه ديديد كه پزشك به اين درد مبتلا شده است به او بدگمان باشيد و بدانيد كه او خيرخواه ديگرى نيست .

ـ امـام صـادق (ع ): هر گاه عالم را دوستدار دنيا ديديد, نسبت به دين خود به او بدبين باشيد,زيرا هر دوستدارى برگرد محبوب خود مى گردد.

تفسير علم .

ـ پيامبر خدا(ص ): علم دو گونه است : علمى كه بر زبان است و آن بر آدمى حجت است وعلمى كه در دل است و علم سودمند اين علم است .

ـ عـلـم دو گـونـه اسـت : عـلـمى كه در دل است و علم سودمند همين علم است و علمى كه بر زبان است و اين علم بر آدمى حجت است .

ـ هر كه دانشش بر هوسش چيره آيد اين دانش دانشى سودمند است .

ـ امـام صـادق (ع ): دانش به آموختن نيست , بلكه نورى است كه در دل هر كس كه خداى تبارك و تعالى بخواهد هدايتش كند, مى افتد بنابراين , اگر خواهان دانش هستى , نخست حقيقت عبوديت را در جـان خـودت جـويـا شو و دانش را از طريق به كار بستن آن بجوى و ازخداوند فهم و دانايى بخواه تا تو را فهم و دانايى دهد.
ـ خضر(ع ), در سفارش به موسى (ع ), فرمود: بر دلت جامه تقوا بپوشان , تا به دانش دست يابى .

ـ امام على (ع ): هر كه پند گرفت , بينا شد و هر كه بينا شد, فهميد و هر كه فهيم گشت , دانا شد.
ـ در وصـف پيامبر(ص ), مى فرمايد: پزشكى است كه با دانش پزشكى خود ميان مردم مى گردد با داروى خـود در پى يافتن جايگاههاى غفلت و سرگردانى است آنان ـ يعنى بنى اميه ـ از پرتوهاى حـكـمـت روشـنـايى نگرفتند و از آتش زنه هاى علوم فروزان , آتش (علوم حقه الهى را) استخراج نكردند از اين رو, همانند چارپايان چرنده اند و خرسنگهاى سخت .

ـ در وصـف قـرآن , مى فرمايد: خداوند آن را زداينده عطش دانشمندان و بهار دلهاى فقيهان قرار داده است .

ـ دانش , تو را به سوى آنچه خداوند بدان فرمانت داده است راهنمايى مى كند و زهد, راه رسيدن به آن را برايت نرم و هموار مى گرداند.
ـ امـام صـادق (ع ): مـردى خدمت رسول خدا(ص ) آمد و عرض كرد: اى رسول خدا! علم چيست ؟
فرمود: خاموشى عرض كرد: سپس چه ؟
فرمود: گوش سپردن عرض كرد: ديگر چه ؟
فرمود: حفظ و مـراقـبت عرض كرد: آن گاه چه ؟
فرمود: به كار بستن آن عرض كرد: سپس چه اى رسول خدا؟
فرمود: انتشار دادن آن .

تفسير علم و فضل .

ـ پـيـامبر خدا(ص ): علم (حقيقى ) سه تاست و جز آنها فضل و زيادى است : آيه اى محكم , يا سنتى جارى , يا فريضه اى ميانه ((22)) .

ـ علم سه تاست : آيتى محكم , يا فريضه اى ميانه , يا سنتى برپا و جارى ماسواى اينها فضل است .

ـ علم سه تاست : كتابى ناطق و سنتى جارى و (جمله ) نمى دانم .

ـ امام كاظم (ع ): دانش مردم را در چهار قسم يافتم : نخست اين كه پروردگارت را بشناسى , دوم اين كه بدانى با تو چه كرده است , سوم اين كه بدانى از تو چه خواسته است و چهارم اين كه آنچه تو را ازدينت بيرون مى برد, بشناسى .

ـ امـام صـادق (ع ) بـه يـكـى از شـاگـردان خـود فـرمـود: تـو از من چه آموخته اى ؟
عرض كرد: سـرورم !هـشت موضوع آموخته ام فرمود: بگو بدانم چيست عرض كرد: نخست اين كه دريافتم هر محبوبى , درهنگام مرگ , از حبيب خود جدا مى شود از اين رو, هم خود را مصروف چيزى كردم كه از مـن جـدانمى شود, بلكه يار تنهايى من است و آن كار نيك است حضرت فرمود: نيكو گفتى به خدا.