بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیره و سخن پیشوایان, آیة الله سید رضا صدر ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - پيشوايان
     02 - پيشوايان
     03 - پيشوايان
     04 - پيشوايان
     05 - پيشوايان
     06 - پيشوايان
     07 - پيشوايان
     08 - پيشوايان
     09 - پيشوايان
     10 - پيشوايان
     11 - پيشوايان
     12 - پيشوايان
     13 - پيشوايان
     14 - پيشوايان
     15 - پيشوايان
     16 - پيشوايان
     17 - پيشوايان
     18 - پيشوايان
     19 - پيشوايان
     20 - پيشوايان
     21 - پيشوايان
     22 - پيشوايان
     23 - پيشوايان
     24 - پيشوايان
     25 - پيشوايان
     fehrest -
 

 

 
 

امام هشتم

على بن موسى الرضا(ع)

مقدمه

زندگانى امام رضا(ع)حلقه‏اى از حلقه‏هاى مرحله سوم را در حيات‏پيشوايان از اهل بيت نمودار ميسازد كه در اين مرحله گسترش پايگاههاى مردمى‏بود كه در زمان وى(ع)به اوج عظمت و گسترش رسيده بود،در جهان اسلام‏بر ارزش مكتب امام على(ع)افزوده شد و برنامه گروه شيعيان مبارز و نظريه‏آنان كه بيان كننده و نمودار اسلام صحيح بود،در آن متمركزگرديد.

همه آن دستاوردها،نتيجه كوششهاى هماهنگ و برنامه‏ريزى صحيح‏پيشوايان مرحله دومبود و آن از خلال ريخت و شكلهاى عملى متعدد مشهودمى‏گردد كه عبارتست از:

1-فعاليت در برنامه ريزى فكرى و بالا بردن آگاهى عقيدتى كه امامان(ع)به طور مستقيم به كار بردند و آن فعاليت،آگاهى و آموزش گروه شيعه راشكل و خصوصيات فكرى و روحى داد وآگاهى كامل به همه جوانب اسلامى‏بخشيد.

2-همراه اين كوششها و بموازات آن،فعاليتى ديگر جريان داشت كه منظور از آن كوششىاست كه قدرت انقلابى جهش خود را از خون حسين(ع)

و شهادت جانگداز او بدست آورده بود و تقبل كرد كه زمام انقلاب و شورش‏و مبارزه سياسى وايستادگى در برابر اوضاع حاكم و فاسد را به عهده گيرد.

اما پيشوايان مرحله دوم،قدرت نداشتند قيام مسلحانه انجام دهند و به‏جنگ پردازند تا وجدان انقلابى امت اسلامى را به نقطه‏اى كه آغاز آن،خون‏جوشان نياى آنان،حضرت امام حسين(ع)بود برانگيزند.بكله ادامه و انفجارآن را بر عهده علويان انقلابى گذاشتند كه ميكوشيدند با فداكاريهاى خود،وجدان و آگاهى و اراده اسلامى را به درجه‏اى از حيات و قدرت و قاطعيت‏نگاه دارند تا آنجا كه امت را وادار كنند تا از نظر شخصيت و كرامتانسانى‏خود،در مقابل حكام منحرف به هيچروى عقب نشينى نكنند.

از اينجا ضرورت ايجاب كرد كه اينگونه ماموريتها به بقيه مسلمانان‏واگذار شود.اما مسئوليتراهنمائى و نظارت و مراقبت و پشتيبانى ازوفاداران،به عهده اهل بيت باشد.

در بسيارى از نصوص تاريخ،ازين قبيل راهنمائيها و پشتيبانيها را درموضع اهل بيت(ع)و در مرحله دوم به شكلى واضح مشاهده نموديم و بعضى‏از آنها را به تفصيل در زندگانى امام صادق نقل كرديم كه خواننده را به آن‏هاارجاع ميدهيم،اين پشتيبانيها و راهنمائيها را در نامه امام صادق(ع)توضيح‏داديم.آن نامه غم انگيز و گريه آورى كه براى پسر عم خود عبد الله بنحسن نقب‏»

و«صاحب نفس زكيه‏»و به خويشان و نزديكان خود فرستاد،مساله را روشن‏ميسازد.

روايت چنين است:وقتى امام(ع)به عبد الله بن حسن و ابراهيم بن حسن‏و بقيه خانواده آنان نظر افكند و ديد كه در مسجد رسول الله در غل و زنجيرند،اشك از چشمانش سرازير شد تا آنجا كه بر محاسن شريفش جارى شد.سپس‏به سوى من آمد و گفت:«اى ابو عبد الله به خدا سوگند كه زين پس حرمت‏خداى را نگاه نخواهند داشت و به خدا سوگند كه انصار به رسول الله(ص)وفانكردند،حال آنكه در عقبه با او بيعت كردند كه او و خاندانش را از هر گزندى‏كهآنان را تهديد كند حفظ نمايند (1) ».

همچنين موضع او(ع)نسبت به عمويش زيد وقتى گفت:«خدا عمويم‏زيد را بيامرزاد.اگر پيروزشده بود وفا ميكرد كه او خلق را به خلافت‏«رضااز آل محمد»دعوت كرد و من رضا هستم‏» (2)

اين نصوص با وضوح بسيار دلالت ميكند كه امام(ع)با ناراحتى و دردهاى شورشيان زندگىميكرد و كار و كوشش آنان را تاييد مى‏فرمود.

امام سجاد(ع)نيز وقتى،محمد بن حنفيه با نماينده مختار به نزد او رفت‏تا در باب انقلاب كه مختار در پى آن بود مشورت كند،چنين كرد.امام در آن‏هنگام بيانيه عمومى صادر فرمود كه اختصاص به مختار ثقفى نداشت،بلكه‏بيانيه و ستايش او(ع)شامل هر مسلمانى ميشد كه بر ضد طاغوتيان حاكم عمل‏كند و در برابر حكومت‏ستمگرشان به پاى خيزد.نصوص و نوشته‏هاى مزبوربر اين دلالت دارد كه در مرحله دوم،دو خط ممتد موجود بود-چنانكه بيان‏كرديم-و آن دو خط يكى خط آگاهى و آموزش مكتبى بود و خط ديگر،ادامه تحريك وجدان انقلابى امت اسلامى،تا گروه شيعه داراى شكل و نقش‏مبارزه و جهاد گردد و با ادامه آن دو خط متوازى در مرحله دوم،براى مكتب‏امام على(ع)و نظريه وى(ع)اين امكان به وجود آيد كه داراى پشتوانه عظيم‏و گسترده‏اى گردد تا سراسر جهان اسلام و همه خواستهاى آن رازير پوشش خوددر آورد.

بر اين مطلب از نظر فكرى و روانى و اجتماعى در آغاز مرحله سوم ودر عصر امام رضا(ع)و دربرابر امت اسلامى دلايل فراوان وجود دارد.

در زمان امام رضا(ع)چندين شورش بوسيله شاگردان مكتب امام‏على(ع)و پيروان نظريه‏هاى وى(ع)روى داد و جهان اسلام را از كوفه‏و بصره و مدينه و مكه،تا يمن فرا گرفت.در مناطق مزبور،دستاوردهاى مكتب‏امام(ع)را اعلام ميكردند و در آنجا به نام امام،حكومتمى‏نمودند.

هر چند بغداد،تابع خلافت عباسيان بود اما جنبشهاى انقلابى مزبور،بغداد رامحاصره كرد وحكومت روز را مورد تهديد قرار داد.

امام رضا(ع)و قيامهاى علويان

از مهمترين و خطرناكترين شورشهائى كه عباسيان با آن روبرو گرديدند،شورش‏«محمد بن ابراهيم الحسين‏»معروف به‏«ابن طباطبا علوى‏»بود كه اداره‏كننده كارهاى او«ابو السراياالسرى بن منصور»نام داشت.

ابن طباطبا،مدينه را به قصد كوفه ترك كرد تا آتش شورش خود را بر ضدعباسيان بر افروزد.مردم كوفه كه ديدند دعوت او براى‏«رضا از آل محمد» (3)

است،و او براى آنان بيعت مى‏طلبد و ميگويد كه حكومت بايد طبق كتاب خداو سنتپيامبر(ص)و سيره على(ع)باشد،پيرامون وى گرد آمدند.

تكيه گاه و اميد«ابن طباطبا»در اعلام انقلاب خود،بر اساس پشتوانه‏پايگاههاى مردمى دوستانش بود كه مردمى موافق و مؤيد خط مكتب امام‏على(ع)داشت.اين بود پشتوانه‏اى كهاز خلال واكنش‏هاى نيرومند انقلاب‏«ابو السرايا»در جهان اسلامى كشف كرديم.

نخستين واكنش قيام ابن طباطبا اين بود كه در برابر سپاه انقلابى او،همه لشكريانى كه عباسيان براى خاموش كردن شورش او فرستاده بودند،هزيمت‏كردند و پاى بفرار گذاشتند. كوفه‏اى كه به حسين(ع)خيانت كرد و زيد بن على را تنها گذاشت تا با گروهى چند از يارانش به جنگ اقدام كند،در كنار«ابن طباطبا»،قهرمانانه براى دفاع از انقلاب و هدفهاى آن،ايستادگى كرد.

اين استقبال عظيم انقلابى،و پاسخگوئى بيمانند،دليل رشد پايگاه مردمى‏و درك وسيع آنمردم از اسلام بود.

پس از آنكه شورش‏«ابن طباطبا»را خفه و خاموش كردند،عمال اودر مناطقى كه حكومتميكردند،اعلام استقلال و خود مختارى نمودند.

در يمن،«ابراهيم بن موسى بن جعفر»پس از اخراج نماينده مامون‏از آنجا،به آنجا حمله كرد وحكومت را در دست گرفت.

در مكه،«حسين بن حسن افطس‏»حمله برد و حكومت را قبضه كرد.

در بصره،«زيد بن موسى بن جعفر،حكومت را به تصرف خود در آوردو اين شخص به اندازه‏اى خانه‏هاى عباسيان و طرفداران آنان را سوزانيد كه‏به‏«زيد آتش افروز»معروف گرديد.اگر كسى از سياه جامگان را ميديد،او را آتش ميزد و علاوه بر اموال عباسيان از اموال بازرگانان نيزبسيارتصاحب كرد.

«على بن سعيد»براى نبرد با او رهسپار شد و زيد ازو امان خواست.

«ابن سعيد»به او امان داد (4) و او را نزد«حسن بن سهل‏»برد او نيز دستورداد گردن او را زدند.

محبوبيت امام(ع)و همدلى توده مردم با وى

با واقعه امام(ع)نشانه‏هاى بسيار مبنى بر رشد پايگاه مردمى و همراهى‏و همدلى مردمموجود است.

«فضل بن سهل‏»نماينده‏اى به حاكم كوفه فرستاد و ازو خواست كه براى امام رضا(ع)به عنوان ولى عهد بيعت گيرد،مردم مخالفت كردند و گفتند باامام(ع)،به عنوان ولى عهد بيعتنميكنند بلكه به عنوان خليفه با او بيعت ميكنند (5) .

بسيار شد كه مامون براى حل بيشتر مشكلات دولتش به امام رضا(ع)

پناه مى‏برد و از آن حضرت استدعا مى‏كرد كه به شيعيان خود ابلاغ فرمايد كه عليه‏مامون سخنى نگويند و خاموش باشند،زيرا آنان در همه جا از حكومت مامون‏اظهار ناخشنودىميكردند. (6)

بار ديگر،پايگاههاى مردمى حضرت رضا(ع)معلوم ميشد:پس از قتل‏«فضل بن سهل‏»،شايع گرديد كه قتل او طبق نقشه و توطئه‏اى بوده است كه‏بدست مامون طرح شده بود. (7) مردم از خانه‏ها بيرون ريختند و تظاهرات بر پاكردند و آن توطئه را محكوم نمودند و همگى به سوىكاخ مامون به راه افتادندتا مشت‏خشم آگين و انتقام جويانه خود را چهره او فرود آورند.

مامون ناچار شد از در پشت قصر خود خارج شود و به خانه امام(ع)

كه در همسايگى كاخش بود رود و از او استمداد جويد و خواهش كند تا مردم‏خشمگين راآرام گرداند.امام(ع)در برابر مردم ظاهر شد و با يك دستورهمه را پراكنده ساخت.

معنى اين واقعه آن است كه امام(ع)پايگاه مردمى داشت و پايگاه اجتماعى‏او عظيم بود و در همان شهر كه مامون با زور حكومت ميكرد،او مورد قبول‏و پيروى همه مردم بود و بر دلهاحكم مى‏راند.

امام(ع)فعاليت علنى را رهبرى مى‏فرمود

همه اين نشانه‏ها و شواهد تاريخى ثابت ميكند كه پايگاه مردمى مكتب على(ع)از جهتعلمى و اجتماعى تا حدى بسيار رشد كرده و گسترش يافته بود.

در آن مرحله بود كه امام(ع)مسئوليت رهبرى را بعهده گرفت.بر اساس اين‏تحول و وسعت نفوذ و همراهى و هميارى گروههاى بسيار زياد از مردم،امام(ع)بنا به تغيير و تحولات عصر خود،فعاليتهاى غير معمول را رهبرى‏مى‏فرمود.تا آنجا كه بعضى از جماعت‏شيعيان كوشيدند او را متهم به مخالفت‏با«تقيه‏»كنند و هيئتى نزد او فرستادند تا او را از هارون الرشيد بر حذردارند«صفوان بن يحى‏»گفت:وقتى‏«ابو الحسن موسى‏»(ع)در گذشت و رضا(ع)

حكم را در دست گرفت از آن كار بر او ترسيدم و به او گفتيم تو امرى بزرگ‏را آشكار كردى و ما بر تو ازين طاغى بيم داريم.امام(ع)گفت:«بيهوده‏ميكوشد،با من كارى نميتوان كرد (8) »واز«محمد بن سنان‏»(ع)روايت‏شده‏است كه گفت:

به‏«ابو الحسن رضا(ع)،گفتم در روزگار هارون خود را به اين كارزبانزد كردى و به جاى پدرتنشستى در حالى كه از شمشير هارون خون مى‏چكيد» (9) .

جمعى ديگر نيز نزد وى افتند و گفتند:«خاموش بنشين هم آن سان كه جد وپدرت خاموش نشستند.»و ديگران كوشيدند كه او را قانع سازند تا تقيه پيشه‏كند و او با آنان مخالفت كرد، حال آنكه تقيه دين جدش صادق(ع)بود.درموارد ديگرى نيز امام را ازين معنى هشدار دادند و بر حذر داشتند.اين رويدادها،نشانه فعاليت پى گيرانه امام(ع)بود كه آن جماعتها را هشيارساخت.

چه،نمى‏توانستند طبيعت تغيير و تحول و گسترش پايگاههاى مردمى و رشد وافزونى نفوذ آن را در نفوس و دل مسلمانان و پاسخگوئى سريع مردم را به‏آن و همكارى فعالانه آنان را درعمليات و فعاليتهاى علنى امام درك كنند.

حقايق تاريخى بسيار وجود دارد كه واقعيت گفتار ما را آشكار ميسازد.

پس از آنكه رضا(ع)بعد از پدر،مسئوليت رهبرى و امامت را به عهده گرفت،در جهان اسلام به سيرو گشت پرداخت و نخستين مسافرت را از مدينه به بصره‏آغاز فرمود تا بتواند بطور مستقيم با پايگاههاى مردمى خود ديدار كند و درباره‏همه كارها به گفتگو پردازد.عادت او چنين بود كه پيش از آنكه به منطقه‏اى حركت‏كند،نماينده‏اى به آن ديار گسيل ميداشت تا مردم را از ورود وى آگاه كند تاوقتى وارد ميشود،مردم آماده استقبال و ديدار او باشند.سپس با گروههاى‏بسيار بزرگ مردم اجتماع بر پا ميكرد و درباره امامت و رهبرى خود با مردم‏گفتگو مى‏فرمود.آنگاه از آنان ميخواست تا ازو پرسش كنند تا پاسخ آنان‏را در زمينه‏هاى گوناگون معارف اسلامى بدهد.سپس ميخواست كه با دانشمندان‏علم كلام و اهل بحث و سخنگويان،همچنين با دانشمندان غير مسلمان ملاقات‏كند تا در همه باب مناقشه به عمل آوردند و با او به بحث و مناظره پردازندپس از پايان كار به مردم كوفه خبر ميداد كه تا سه روز ديگر نزد آنان‏خواهد بود و با پايگاههاى خود تماس ميگرفت و با بحث كنندگان و متكلمان‏و يهود و نصارى و كسانى كه در آن زمان در جهان اسلام يك خط فكرى‏داشتند،تماس ميگرفت تا در هر باب گفتگو كنند.به گروه اخير از آنروى توجه‏مى‏فرمود و به جنبش و افكارشان اهميت ميداد كه از راه ترجمه‏ها و مجادله‏هاى كلامى،توجه جهان اسلام را بخود جلب كردهبودند.

امام(ع)درين مسافرتها با همه گروهها و مكتبهاى علمى،بحثها وگفتگوهاى رنگارنگ ميداشت.محمد بن عيسى تقطينى گويد:«مسائلى كه‏از امام(ع)مى‏پرسيدند گرد آوردم،بههيجده هزار مساله رسيد كه به آنها پاسخ‏گفته بود.»

«ابراهيم بن عباس صورى‏»مى‏گويد:«هرگز نديدم كه از رضا(ع)پرسشى‏كنند و او پاسخ آنرانداند.» (10)

پدران رضا(ع)،به همه اين فعاليتهاى آشكار مبادرت نميكردند.آنان‏شخصا به مسافرت نمى‏رفتند تا بتوانند بطور مستقيم و آشكار با پايگاههاى‏مردمى خود تماس حاصل كنند.اما در مورد امام رضا(ع)مسئله امرى طبيعى‏بود.زيرا درين مرحله پايگاههاى مردمى بسيار شده بود و نفوذ مكتب امام‏على(ع)از نظر روحى و فكرى و اجتماعى در دل مسلمانان كه با امامبطورآگاهانه و هميارى عمل ميكردند افزايش يافته بود.

اما حادثه‏اى روى داد:گروهى از ياران امام(ع)ميان اين تحول ودگرگونى ظاهرى كه در خط پدران او بود،با شرايط و اوضاع جديد،نتوانستندرابطه‏اى برقرار كنند و ازين روى بود كهاعتراضاتى به امام وارد مى‏آوردند.

پى‏نوشتها:

1- امام صادق،علم و عقيده.از رمضان لاوند ص 90 نقل از مقاتل الطالبين.

2- اعيان الشيعه.ج 33 ص 73.

3- عيون اخبار الرضا ج 2 ص 208.

4- ابن اثير ج 5 ص 175-177-و عيون اخبار الرضا ج 2 ص 233.

5- عيون اخبار رضا ج 2 ص 141.

6- مدرك سابق.

7- طبرى ج 8 ص 565 و عيون اخبار رضا ج 6 ص 159.

8- كافى ج 1 ص 87 و نيز عيول اخبار رضا و مناقب و ارشاد.

9- روضه كافى ص 257.

10- براى تفصيل بيشتر به سلسلة الذهب و به فصول مهمة از ابن صباغ مالكى مراجعه شود.