|
|
|
|
|
|
چنانكه با مرحوم آقا سيّد هاشم حدّاد هم خيلى رابطه داشتند. آقاى محسنى ملايرى مىگفت:«ارتباط آقاى بهجت با آقاى سيّد هاشم حدّاد بيش از آقاى قاضى بوده است.»پس از آمدن به قم نيز در درس آقاى بروجردى(قدس سره) شركت مىكردند. ايشان اهل اشكال نبودند ولى يك روز در درس اصول آقاى بروجردى كه در مسجد «عشقعلى» بوده ايشان اشكالى به مسأله مورد بحث (موضوع علم) مطرح مىكنند و آقاى بروجردى جواب مىدهند. بنده نبودم ولى آقايانى مانند آقاى منتظرى و آقاى اخوان مرعشى بودند. همه مىگفتند اشكالِ خوبى بود. ولى مىگفتند بعدها بخاطر شهرتگريزى ادامه ندادند. وقتى مرجعيّتش هم مطرح شد، بعضى از حضرات مىگفتند ما هميشه ايشان را از نظر تقوا و ديانت آدم خوبى مىدانستيم امّا اطّلاعى از جهت علمى ايشان نداشتيم. ولى به هر حال نظرات پختهاى دارند و تبحّرشان چه در فقه و چه در اصول مشهود است.ديگر ويژگىهاديگر چيزى كه بنده در ايشان پيوسته مشاهده نمودهام، نظم در كارها است كه حتّى بعد از مرجعيّت و مراجعات بسيار نيز همان برنامههاى گذشته را دارند، و هر روز به حرم حضرت معصومه(عليها السلام)مشرّف مىشوند و مدّت طولانى در آنجا مىمانند. و همواره توسّلاتشان بسيار بوده و هست. ولى تا چه اندازه اهل مطالعه است؟ اطّلاع ندارم در حالات شيخ انصارى(قدس سره) نيز آمده است كه خيلى اهل مطالعه نبوده، اهل فكر بوده. اتّفاقاً چيزى كه در رسيدن طلبه به مقام اجتهاد بسيار نقش دارد، مطالعه كتابهاى ديگرى نيست، بلكه مطالعه تا حدّى كه مطلب دست انسان بيايد كافى است، و انسان بايد بيشتر فكر بكند. و استاد نبايد بىخودى وقت طلبهها را به نقل اقوال بگيرد. بلكه بايد كارى كند كه ذهن طلبه پرورش يابد.در هر حال، تمام اعمال اين بزرگوار، نظمشان، ذكرشان، اورادشان، آمد و شدشان، بىتكلّفىشان همه به انسان درس مىدهد.ايشان هنوز در همان منزل قديمى و خرابه زندگى مىكند كه مثل اينكه سقفش مىخواهد بريزد.و نيز آقا زمينهاى زيادى در اطراف فومن داشتند همه را در زمان گذشته از دستشان گرفتند. و هر چه به ايشان اصرار مىشد كه اقدامى بكنيد تا زمينها را از دستتان نگيرند، ايشان گفته بودند: «چه ارزشى دارد، بگذار بگيرند.»ظاهراً آقازادهشان نيز گفته بود: لااقل به ما وكالت بدهيد كه برويم و بگيريم. ولى ايشان باز فرموده بود كه: «چه ارزشى دارد.»زمانى با اصرار از ايشان تقاضا كردم كه خوب بود شما اين كرامتهايى را كه از علماى نجف ديدهايد ضبط مىكرديد. غربىها اين كار را كردهاند بزرگان خود را به رخ مىكشند تحت عنوان روانشناسى مثل كتاب «اعتماد به نفس» نوشته سموئيل سايلز فرمودند: «آخر ما فكر نمىكرديم اين گونه قَحْطُ الرّجال شود. ما آنجا هر روز كرامت مىديديم.»حكايتها و هدايتهامطلبى را نيز ايشان با واسطه نقل مىكردند كه مرحوم ملاّحسينقلى همدانى نيمهشبى براى او مهمان آمده بود، خادم خانه به ايشان اطّلاع داده بود كه هيچ چيز در خانه نيست. ايشان به وى فرموده بود: سر كوچه يا در كوچه برويد، و هفت قدم از طرفى و هفت قدم از طرف ديگر برويد. وى اين كار را كرده بود و ناگهان نيمه شب با 10 ـ 12 نان گرم داغ تنورى وارد خانه شد. خادم گفته بود كه كسى اين نانها را آورد و به من داد و گفت كه آقا مهمان دارند، اين نان مال ايشان است.به هر حال آقاى بهجت در طريق سلوك عاملانه و عالمانه عمل مىكنند، برخلاف برخى ديگر كه تنها عاملانه عمل مىكنند. و من بارها حتّى در سالهاى سابق كه ايشان شهرت مرجعّيت نداشتند به آقايان طلاّب تأكيد مىنمودم كه از آقاى بهجت استفاده كنيد. اينها مثل يك تاريخ متحرّك هستند از بين مىروند، آقاى بهجت خيلى محفوظات بايد داشته باشند از آنها بايد استفاده نمود.در پايان، اين نكته را اضافه كنم زبان ما در بيان درجات واقعى اين گونه بزرگان اَلْكَن است. واقعيّات و معنويّات آنان يُدْرَكُ وَ لا يُوْصَفُ است. چه بسا نكتهها كه در نگاه اينان است كه در گفتارشان ظاهر نمىشود.اگر بخواهيم در يك جمله كوتاه ايشان را معرفى كنيم بايد گفت:«ايشان فردِ علم و عمل هستند و از شخصيتهايى هستند كه يقين به قيامت دارند و با سراسر وجودشان واقعيّات را لمس كردهاند، لذا تمام رفتار و گفتارشان در ديگران تأثير مىگذارد».گفتار چهارمبيانات حضرت آيت الله شيخ جواد كربلايىآيتالله شيخ جواد حنائى مشهور به كربلايى در سال 1304 هـ.ش. در كربلاى معلّى متولّد، و پس از تحصيل مقدّمات علوم در كربلا به نجفاشرف هجرت نمود و بقيّه علوم ادبى و سطح را پايان برد. آنگاه در درس خارج از محضر آيات عظام، شيخ حسين حلّى، سيّدعبدالهادى شيرازى ـ قدّس الله اسرار هما - استفاده نمود و بيش از همه و حدود 9 سال از محضر آيتاللهالعظمى خويى(قدس سره)بهره برد. حضرت آيتالله كربلايى در اخلاق و معارف از وجود پربار آيات عظام: عارف بزرگ سيّد علىآقاقاضى، سيّد محمّدحسين تهرانى، شيخ عباس قوچانى، شيخ جواد انصارى همدانى و سيّدهاشم حّداد استفاده نمود. سپس به ايران هجرت كرده و به بيان معارف ناب ولايى و اخلاقى مشغول گرديد. كتابهاى «انوار الساطعة فى شرح الزيارة الجامعة» در پنج جلد، «قُرّةالمُهَج فى زيارة ثامن الحجج(عليه السلام)»، «تولّى و تبّرى در مطاعن غاصبين مقام خلافةاللّهى معصومين(عليه السلام)» از تأليفات اينبزرگوار است.مطالب زير به تقاضاى نگارنده اين كتاب توسط معظّمله نگارش يافته است.بسم الله الرحمن الرحيمالحمدلله رب العالمين، و صلّى الله على محمّد و آله الطاهرين، و لعنة الله على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين.امّا بعد، بنده شيخ جواد معروف به كربلايى اگر چه از خصّيصين حضرت آيت الله العظمى بهجت ـ دامت بركاته ـ نبوده، و به جهت عدم قابليّت مورد عنايت خاصّ ايشان قرار نگرفته، و نيز از اصحاب سرّ آقا نيستم; ولى در طول مدّت مديد گاهگاهى خدمت ايشان مشرّف شده و از كمالات و مواعظ آقا بهرهمند مىشديم، كه در اين نوشتار به برخى از خصوصيات آقا اشاره مىكنم:تفكر در مجارى معارف الهىاز جمله ويژگىهاى ايشان آن است كه هر شب يا غالب اوقات، وقت خود را به خلوت و فكر كردن در مجارى معارف الهى مىگذراندند، و هيچ حاضر نيستند كه وقت خود را به عاطل و باطل بگذرانند و در محافل بيهوده شركت كنند. و همواره از اين گونه مجالس و صحبتهاى بىخود احتراز مىنمايد بنده خود چند بار در نجف اشرف ديدم كه ايشان وقت رفتن به درس و يا تشرّف به زيارت حضرت امير ـ روحى فداه ـ عبايش را به سرش كشيده و بدون التفات و توجّه به كسى به درس و يا زيارت مىروند.اهل نماز شب و شب زندهدارىديگر ويژگى ايشان اينكه: در نماز شب و گريه كردن در نيمههاى شب بخصوص شب جمعه خيلى جدّيّت دارند، يكى از علماى مشهور مىفرمودند: شب جمعه در مدرسه سيّد ـ رضوان الله تعالى ـ عليهـ واقع در نجف اشرف در نيمههاى شب شنيدم كه آيت الله بهجت در حالى كه سر به سجده گذاشته بود با صداى حزين و همراه با ناله و گريه مكرّر به پيشگاه حقّ تعالى عرضه مىداشت:«اِلهى! مَنْ لى غَيْرُكَ اَسْأَلُهُ كَشْفَ ضُرّى وَالنَّظَرَ فى اَمْرى؟!».(14)ـ معبودا! جز تو كيست كه از تو بخواهم گرفتارى و رنجورىام را برطرف و در امورم نظر كند؟!كتوم بودنجناب ايشان هم اينك هم از اجتماعات كنارهگيرى نموده و معارف الهى را كتمان مىكنند. حتّى ديده شده كه اشخاصى با اينكه مدتى ملازم ايشان بودند و چه بسا بهرههاى فراوان از ايشان بردهاند; در اثر كتمان ايشان و يا در اثر گرم نگرفتن آنها، بعد از مدتى كنارهگيرى مىكردند.به هر حال ايشان كاملاً كتوم هستند خصوصاً درباره حالات شخصى خودشان و درباره بيان الطاف خاصّه كه حقّ تعالى به ايشان مرحمت فرمودهاند.اهل كرامت و داناى مكاشفهمرحوم آقاى حاج شيخ عباس قوچانى كه از شاگردان مرحوم آيتالله آقاى حاج ميرزا على آقا قاضى بودند، در يك جلسه خصوصى بعد از تعريف و تمجيد بسيار از آيت الله بهجت، به بنده فرمودند: «من در سفر خود به ايران براى تشرّف به زيارت امام رضا(عليه السلام)، خدمت آقاى بهجت رسيدم و در جلسه خصوصى بعد از اصرار زياد از ايشان خواستم درباره حالات شخصى و الطاف حقّ تعالى نسبت به خودشان و برخى از مكاشفاتشان سخن بفرمايند. ايشان حدود بيست امر مهمّ و لطف خاص الهى را كه حقّ تعالى به ايشان عطا فرموده بودند براى بنده نقل كردند و از من پيمان گرفتند كه به كسى نگويم، ولى بنده يك مورد را به برخى از رفقا گفتهام.»من (كربلايى) نيز با اصرار از آقاى قوچانى خواستم كه آن يكى را به بنده نيز بفرمايند.فرمودند: آيت الله بهجت فرمودند: «بنده اگر بخواهم پشت سر خودم هرچه هست ببينم، مىتوانم ببينم.»سپس فرمودند: «بعد از چند سال ديگر بنده به ايران مسافرت كردم و خدمت آيت الله بهجت رسيدم. باز در جلسه خصوصى عرض كردم: آنچه را كه چند سال قبل به بنده فرموديد آيا در قوّه خودش باقى است؟» فرمودند: بله.بنده (كربلايى) نيز چند سالى كه در تهران و قم هستم از برخى اشخاص مطالبى درباره ايشان شنيدهام كه حاكى از وجود آن الطاف خاصّه الهى در ايشان است «هَنيئاً لَهُ!» (گوارايش باد!)تلاش براى سير معنوى و تكامل ديگرانايشان اگر در كسى قابليّت ترقّى ببيند از دستگيرى مضايقه نمىكند، حتّى نسبت به بزرگان هم اين گونه است. جهت روشن شدن اين مطلب قضيّهاى را نقل مىكنم:چند سال پيش خدمت ايشان بودم در بين فرمايشات خود فرمودند: «بنده مدتى در درس آيت الله خويى ـرضوان الله عليهـ شركت مىكردم. روزى صحبت ايشان در رابطه با «استعمال لفظ در اكثر از يك معنى» فرمودند كه اين گونه استعمال، كه مستلزم دو لحاظ آلى و استقلالى است و جمع بين دو لحاظ در يك استعمال محال است. در همان سنين جوانى به آيت الله خويى عرض كردم: ممكن است نفس انسان به مرتبهاى از قوّه برسد كه بتواند بين اين دو لحاظ جمع كند. البتّه اين مطلب را به بهانه انتباه آيت الله خويى به لزوم تحصيل معارف الهيّه و اتّصاف به صفات اولياء الله عنوان كرديم.آيت الله خويى علّت عنوان اين مطلب را جويا شدند و بعد از توضيح بنده پرسيدند به چه كسى و كجا مراجعه كنم؟ بنده حضرت آيت الحق سيّد على قاضى را معرفى كردم. سپس با وساطت بنده، جلسه ملاقات بين آيت الله قاضى و آيت الله خويى در صحن حضرت ابوالفضل(عليه السلام) ترتيب يافت و يك ساعت و نيم به طول انجاميد.»آيت الله خويى به بنده (كربلائى) در اين باره فرمودند(15): «ما تسليم آقاى قاضى شديم و تحت تأثير قرار گرفتيم و سخنان ايشان را پذيرفتيم، و ايشان برنامه و شرايط ويژهاى را ارائه فرمودند كه مىبايست با لباس مخصوص، ذكر مخصوص با تعداد مخصوص انجام مىشد. همه شرايط را آماده ساختم و تصميم گرفتم كه ساعت 2 بعد از ظهر در جاى مناسب و خلوت از حرم حضرت على(عليه السلام) آن را شروع كنم، ولى افسوس موقعى كه تمام شرايط را فراهم كردم و خواستم ذكر را بگويم هر چه فكر كردم آن ذكر به يادم نيامد. مأيوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را براى اين كار نخواستهاند. آن ذكر اين بود: «لا اِلهَ اِلاّ هُوَ وَ عَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ.»(16)از ميان درسهايى كه از ايشان گرفتهام به چند درس اشاره مىكنم:با ترك معصيت انسان مورد عنايت خاصّه حق تعالى مىگرددجناب ايشان سفارش اكيد داشتند بر ترك معصيت و مىفرمودند: «الطاف خاصّه الهى بر تمامى طبقات مختلفه اولياءالله تعالى رايگان است، و فقط مورِدِ قابِل لازم است كه انسان مورد عنايت خاصّه حق تعالى واقع شود، و آن هم به ترك معصيت حق تعالى حاصل مىشود، البتّه با ملاحظه حال سالك الى الله.»يعنى هر چه انسان بهتر داراى معرفت و محبّت به حق تعالى باشد و بسته به مرتبه ايمانىاش ترك معصيت و ترك اولى و ترك مخالف كند، در محضر الهى مهمتر مىشود تا آنجايى كه گفته شده «حَسَناتُ الاَْبْرارِ سَيِّئاتُ الْمُقَرَّبينَ.»(17)اهتمام به رعايت شرعياتايشان با يك آب و تابى به بنده مىفرمودند: «كى تو بر طبق مسلّمات شرع (مانند ترك معاصى و انجام نوافل و واجبات و قرائت قرآن در جاى خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با تمام شرايط اجزاء و شرايط قبول و همراه با محتوا و توجّه به اسرار نماز و ساير عبادات از لحاظ محتوا) عمل كردهاى و نتايج آنها را نيافتهاى كه اينك از ما براى سير الى الله تعالى دستورالعمل مىخواهى؟! و يا اينكه گويى منتظر هستى پيرى از پشت كوه قاف بيايد و تو را راهنمايى كند! آيا اين همه مسلّمات شرع اطهر كافى نيست كه كَما هُوَ حَقَّهُ بدان عمل كنى و به جايى برسى.»خلاصه: بنده از محضر ايشان چنين استفاده كردهام كه: سالك بايد كاملاً و مِنْ جَميعِ الْجِهاتِ مواظب ظواهر شرع مقدّس بوده و نسبت به حالات معنوى كتوم باشد مگر از اهلش، البتّه اهل نيز نزديك است. چندى پيش كه بنده به حسب ظاهر در قم درس اخلاق مىگفتم، ايشان به من فرمودند: «آنچه را اهل علم مىفهمند بگو، مافوقِ درك آنها را مگو.»در پايان عرضه مىدارم كه زبان حال بنده به ايشان اين است كه:هر چند بردى آبم، رو از درت نتابم***جور از حبيب خوشتر كز مدّعى رعايتاى آفتاب خوبان! مىسوزد اندرونم***يك ساعتم بگنجان در سايه عنايت(18)و نيز عرضه مىدارم:اگر شراب خورى، جرعهاى فشان بر خاك***به مذهب همه، كفرِ طريقت است اِمساك(19)گفتار پنجممصاحبه حضرت آيت الله مسعودى خمينىآيتالله علىاكبر مسعودى درسال 1310 هـ .ش. در شهر خمين متولّد شد و پس از خواندن درسهاى مقدّماتى آن دوران در سال 1326 براى ادامه تحصيل به اراك رفت و پس از يك سال و نيم وارد حوزه علميّه قم گرديد. و پس از اتمام سطح، در سال 1338 هـ .ش. در درس خارج آيات عظام بروجردى، امام خمينى، علّامه طباطبائى قدس الله اسرار هم ـ و به خصوص حدود 9 سال در درس حضرت آيتاللهالعظمى بهجت ـ مدّظلّهالعالى ـ حضور پيدا كرد و از وجود آن بزرگوار استفادههاى علمى و اخلاقى برد.اين مصاحبه در محلّ توليت آستانه مقدّسه حضرت معصومه(عليها السلام) و توسّط نگارنده انجام شده است.* * * * *س: با تشكر از اينكه دعوت ما را براى انجام مصاحبه پذيرفتيد، به عنوان اوّلين سؤال نحوه آشنايى خود با آيتالله العظمى بهجت را بيان بفرمائيد.ج: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده نخست به سهم خود از اينكه شما آقايان به اين فكر افتاديد كه بزرگانى امثال آقاى بهجت را كه واقعاً بايد براى ديگران مورد عنايت و توجّه قرار گيرد، معرفى كنيد از شما متشكرم.امّا در رابطه با نحوه آشنايى خود با ايشان بايد بگويم كه: حدود 40 سال پيش هنگام عبور از صحن اتابكى حضرت معصومه(عليها السلام)، ديدم يك آقايى خيلى نورانى جوان و بشّاش كه مشغول ذكر است، آمد و كنار يكى از قبرها نشست. چهره نورانى ايشان در همان برخورد اوّل توجّه مرا به خود جلب كرد. از شخصى پرسيدم ايشان چه كسى است؟ وى گفت: نمىدانم. تا اينكه دو يا سه روز گذشت باز ديدم آن آقاى نورانى همان جا نشسته و مشغول ذكر است از جناب آيت الله مصباح سؤال كردم. گفتند: ايشان آقاى بهجت هستند، ساكن نجف بودند و تازگى از آنجا به ايران آمدهاند و درس شروع كردهاند.ما آن وقت براى درس خارج آماده نبوديم، دو سه سالى گذشت و ما براى درس خارج آماده شديم و با آقاى مصباح به درس آيت الله بهجت رفتيم. آن وقت ايشان حدود 10 نفر شاگرد داشت و در جلوى يكى از حجرههاى مدرسه فيضّيه روى زمين و شاگردها هم جلويشان مىنشستند. و حدود نيم ساعت يا 40 دقيقه درس مىگفتند.بعد از مدتى با روش درس ايشان آشنا شديم و ايشان نيز بعد درس را به منزل خود انتقال دادند و من به همراه آقاى مصباح حدود 10 سال به درس ايشان مىرفتيم. البتّه آقاى مصباح حدود 5 سال از من بيشتر رفت، چون به فعّاليّت در امور انقلاب مشغول شدم و از قم بيرون رفتم.س: با توجّه به اينكه حضرتعالى حدود 10 سال درس ايشان شركت كرديد، بفرماييد شيوه و ويژگى درس آقا چگونه بود؟ج: درس آيت الله بهجت با كليّه دروس خارج فرق مىكند، زيرا بنده خود مدّتى در درس آيت الله بروجردى(قدس سره)رفتهام، و مرتّب در درس امام خمينى(قدس سره) شركت نمودهام، حدود دو سال در درس آيت الله گلپايگانى (قدس سره) رفتم، مدّت كمى نيز در درس آيت الله بهاءالدينى(قدس سره)شركت كردهام، غالب آقايان در درس خارج نخست مسأله را مطرح مىكنند و بعد نظرات ديگران را ذكر مىكنند. به عنوان مثال مىگويند: شيخ طوسى (قدس سره)اينطور گفته است، علّامه حلّى (قدس سره) اينطور گفته است، صاحب جواهر(قدس سره) اينطور گفته است، و استاد ما اينطور گفته است، بعد به نقد اقوال مىپردازند و در نهايت يك نظر را تأييد و اختيار مىكنند و يا اينكه نظر جديدى را مطرح و آن را بيان مىكنند. ولى آيت الله بهجت برخلاف همه، نقل اقوال نمىكنند، بلكه مسأله را مطرح مىكنند بعد روند استدلالش را بيان مىكنند، و در اين ميان انسان متوجّه مىشود كه اين دليل را فلان آقا ممكن است گفته باشد. البتّه اگر كسى پيش از درس مطالعه كرده باشد و تصوّرات ذهنىاش خوب باشد وقتى بحث را مىشنود خوب متوجه باشد مىفهمد كه آقا نظر چه كسى را مطرح مىكند و به چه كسى اشكال مىكند و يا قول چه كسى را تأييد مىكند.ما خارج طهارت و تمام مكاسب را پيش ايشان خوانديم. همه به اين صورت بوده است. البتّه همان گونه كه گفتم بايد شاگرد حواسش كاملاً جمع باشد. و علّت اينكه معمولاً افراد شركت كننده در درس ايشان اندك است همين است كه شاگرد بايد پيش از درس به صورت دقيق مطالعه و بعد از درس نيز مطالعه كند و درباره فرمايشات استاد فكر كند تا متوجّه شود كه آقا كدام قول را اختيار و يا ردّ و يا نظر جديدى را مطرح كرده است.ايشان از نظر استدلال و فهم فقهى بسيار سطح بالايى دارند. ايشان با اينكه از شاگردهاى مرحوم كمپانى و مرحوم شيخ شريعت اصفهانى بودند ولى همان گونه كه اشاره شد سبك درس خاصّى داشتند.س: درباره ويژگىها و خصوصّيات اخلاقى و كرامات ايشان نكاتى را بيان بفرماييد.ج: خصوصيّات اخلاقى عرفانى و كرامات ايشان بسيار است، تنها به چند نمونه اكتفا مىكنم:زهدايشان آن روزى كه به قم مشرّف شدند، در منزلى اقامت داشتند كه مانند منزل كنونىشان، بلكه خيلى هم بدتر از اين خانه بود، با اينكه منزل كنونى ايشان نيز خيلى محقّر و قديمى است. و اين نمايانگر زهد و عدم تمايل به دنيا در وجود ايشان است كه در معرض ديد همگان قرار دارد.اطّلاع از اسرار و راهنمايى غير مستقيماز ديگر خصوصيات اخلاقى كه در واقع از كرامات ايشان محسوب مىشود اينكه اگر افرادى كه در حضور ايشان هستند متوجّه باشند، ايشان درباره مطلب خاصّى بحث مىكند كه مربوط به آن شخص مىباشد.ما وقتى با آقاى مصباح درس ايشان مىرفتيم قبل از درس درباره مطالب غيردرسى به عنوان مثال راجع به امور سياسى، اقتصادى و امور معيشتى خودمان كه آن وقت مانند ساير طلاّب خيلى بد بود. گفتگو مىكرديم. و وقتى ايشان مىآمدند، قبل از شروع درس بحثى را بدون هيچ مقدّمه شروع مىكردند و درست درباره همان موضوعى كه ما پيش از آمدن استاد صحبت مىكرديم بياناتى را ايراد مىفرمودند. ما به همديگر نگاه مىكرديم و با خود مىگفتيم دارد جواب سؤال ما را مىدهد.به خاطر دارم روزى با آقاى مصباح همين بحث را داشتيم كه آخر نمىشود هميشه با نان خالى زندگى كرد. ايشان آن روز وقتى آمدند فرمودند: «يك روز صبح فرزند شيخ مرتضى انصارى(قدس سره) آمد و گفت: آقا ما هيچ قاطوقى(20) نداريم فقط نان داريم. شيخ فرمود: نان تازه است. معلوم مىشود كه تازگى نان خودش خورشت بوده است.» با شنيدن سخنان استاد يك مقدار آرام مىشديم و مىگفتيم: ما لااقل نان و پنير داريم.نيز در اين رابطه گفتنى است كه روزى به آقا عرض كردم: ما وضع زندگىمان خيلى سخت شده است. چه كار بكنيم؟ ايشان ذكرى را به من تعليم دادند كه آن را ادامه دادم و از آن روز تاكنون دست خالى نشدهايم. البتّه فرموده بودند كه اين ذكر پيش خودت باشد و به كسى نگويى. من نيز به كسى اظهار نكردهام.پرهيز از لغوويژگى ديگر اينكه: در هر جلسهاى مىنشينند تنها درباره معارف دينى اخلاقى مانند توحيد، نبوّت، و... سخن مىگويد و غير اين بحثى ديگر ندارند.كتوم بودنايشان بسيار كتوم، و بلكه كمنظير هستند، با اينكه ايشان مسائل و مطالب معنوى فراوانى را دارد اما كتوم است و به اين زودىها نمىشود از ايشان چيزى گرفت. تربيت افراد مستعدّويژگى ديگر اينكه: براى عدّهاى امور تربيتى را اجرا مىكردند. مثلاً پيغام مىدادند به فلان شخص كه شما اين كار را بكن يا نكن، يا خوب است فلان كار بشود يا نشود.از جمله آنها آقاى شيخ على آقا پهلوانى است كه مدّت طولانى شاگرد علاّمه طباطبائى(قدس سره) بودند و با آقاى بهجت هم رابطه عرفانى داشتند.س: درباره جنبههاى سياسى آيت الله بهجت مطالبى بفرماييد آيا از ايشان در درس و غيردرس چيزى در اين باره شنيدهايد؟ به طور كلّى نظرشان درباره برنامه مبارزاتى در زمان طاغوت چه بود؟ ج: ايشان در بحثهايى كه داشتند هر روز در اين باره بحث مىكردند و اشاره مىفرمودند كه اسلام را از بين بردند. بعضى از اوقات نيز بحثهايى درباره شاه مىفرمودند كه اينها دين را دارند از بين مىبرند.روزى (همان وقت كه امام خمينى (قدس سره)قيام خود عليه شاه را شروع كرده بود، حدوداً در سال 41 و 42) شخصى به ايشان گفت: آقا شما احتمال نمىدهيد كه آقاى خمينى خيلى تند مىرود؟ آقا در جواب گفتند: «شما احتمال نمىدهيد كه خيلى كُند مىرود.؟ در عين اينكه امام عليه رژيم شاه سخنرانى مىكرد، شايد مقصود از «كُند رفتن» اين بود كه بايد امام اعلام جهاد كند. و معناى ديگرى از اين سخن فهميده نمىشد.س: رابطه آيت الله بهجت با امام خمينى (قدس سره) چگونه بود؟ج: من در ضمن چهار و پنج سال كه خدمت امام خمينى(ره) بودم به ياد دارم كه دو سه مرتبه امام فرمود: فلانى، فردا صبح مىخواهيم برويم خانه آقاى بهجت. و روز بعد آن به خدمت آيت الله بهجت مىرفتيم به همين منزلى كه اينك در آن زندگى مىكنند و در همين اتاق اوّلى با همين فرشهايى كه الان موجود است چند دقيقهاى مىنشستيم، بعد امام اشاره مىكردند و من از اتاق بيرون مىآمدم و اين دو بزرگوار حدود نيم ساعت با هم صحبت مىكردند بعد امام مىآمدند و مىرفتيم.امّا اينكه درباره چه چيزهايى گفتگو مىكردند; من نمىدانم.دو سه بار نيز در همان بحبوحه نهضت (سال 1341 يا 1342) آقاى بهجت به من فرمودند: به آقاى خمينى بگوييد كه فردا صبح فلان ساعت دو رأس گوسفند قربانى كند. و من رفتم و به امام خمينى گفتم و ايشان نيز بلافاصله به من فرمود: به آقاى فرجى قصّاب كه اينك نيز در قيد حيات است بگوييد دو رأس گوسفند از طرف ما قربانى كند، بعد پولش را مىدهيم.يك بار هم آيت الله بهجت گفت: به آقاى خمينى بگوييد سه رأس گوسفند قربانى كند. وقتى پيغام را به امام دادم بلافاصله دستور داد سه رأس گوسفند قربانى كنند.اينها مسائلى بود كه بين خودشان بود و ما فقط ظاهرش را مىديديم; امّا باطن قضايا چه بوده؟ ما اطّلاع نداشتيم.يك بار هم وقتى حضرت امام خمينى در جماران بودند، آقاى بهجت به من فرمودند: يك نامه كوچكى دارم شما اين را به آقا برسانيد. نامه را گرفتم و در پاكت گذاشتم و به امام دادم. البّته جواب نامه را به من ندادند.چندين مرتبه ديگر نيز حضرت امام با آقاى صانعى به منزل آقاى بهجت رفتند كه من نبودم (زمانى كه امام در قم بودند من و آقاى شيخ حسن صانعى در خدمت امام بوديم.)س: آيا تاكنون درباره ولايت فقيه و حكومت در زمان غيبت از آيت الله بهجت سؤال نكرديد تا ايشان در اين باره نظر خود را بيان كرده باشد؟ج: يك دفعه از ايشان سؤال كردم كه شما در ولايت فقيه بحثى نداشتيد؟ فرمودند: «من در نجف بحث ولايت فقيه را مطرح كردهام و آنجا مفصّل صحبت كردهام.» از لحن عبارات ايشان بر مىآيد كه: ولايت فقيه يك چيزى است كه در اسلام مسلّم است و بحث لازم ندارد، بحثش را كردهام.
|
|
|
|
|
|
|