بـاب هشتم
آيا كشتار مشهور يهود بنى
قريظه ساختگى است؟
فصل اول: حمله به بنى قريظه
طائفه قريظه عهد و ميثاقى با پيامبر خداداشتند و پيامبر خدا به مواد پيمان نامه متعهد و وفادار بودند. پس پنج سال از اين تاريخ گذشت و پيمانهااستوار و محكم و ايمان و اطمينان آنان به عدل و انصاف پيامبر خدا روزافزون مى گرديد.ولى آنان به پيامبر خدا مكر و نيرنگ بهكار بردند و عهد و پيمان خود را شكستند و در جنگ خندق بر ضد او شركت جستند به ايناميد كه بر او و دين او و مسلمانان پيروزى و سلطه يابند.پس از عقب نشينى احزاب از مدينه به سوىمنازل و مساكن خويش، قريظه تنها ماندند نه عهدى باقى مانده بود و نه پيمانى بلكهآنان به جنگ خدا و رسول خدا رفته بودند اكنون تكليف مسلمانان چه بود؟ ما در اينبخش به پاسخگويى اين سوال مى پردازيم.هنگامى كه ظهر شد جبرئيل به سوى پيامبرخدا آمد در حالى كه متعمم با عمامه اى از استبرق و ديباج بود و بر روى استرىسوار بود كه روى آن از قطيفه ديباج بود پس عرض كرد يا رسول الله! آيا سلاح را برزمين گذاشته اى؟ پيامبر خدا فرمود: آرى. پس جبرئيل گفت: هنوز فرشتگان سلاح خود راروى زمين نگذاشته اند و من هم اكنون بازنگشتم مگر جهت درخواست فرشتگان،خداوند متعال تو را امر مى كند كه به سوى بنى قريظه بروى من هم اكنون آنان راقصد كرده ام پس زمين را به آنان تكان خواهم داد.پس پيامبر خدا دستور داد اذان بگويند ودر بين مردم اعلام نمايند كه هر كس شنوا و اطاعت كننده است بشنود كه نماز عصر رادر محله بنى قريظه بايد بخوانند و ابن ام مكتوم را فرماندار مدينه قرار داد.ابن اسحاق گويد: پيامبر خدا على بنابيطالب(عليه السلام) را با پرچم خويش به سوى بنى قريظه اعزام فرمود و مردم همپيشاپيش حركت نمودند پس على به طرف قريظه رهسپار شد تا به قلعه ها و دژهاىآنان رسيد كلمات زشت و ناهنجارى را از آنان در مورد رسول خدا شنيد پس به سوى رسولخدا بازگشت و در راه به او رسيد و عرض كرد: تو نبايست به اين خبيثها نزديك شوى.فرمود: چرا؟ مبادا از اينان كلمات آزاردهنده اى شنيده اى؟عرض كرد: بلى يا رسول الله. فرمود: اگر آنان خود مرا ببينند چنينكلماتى را نمى گويند، رسول خدا به راه خود ادامه داد و هنگامى كه به دژهاىبنى قريظه رسيد فرمود: اى اصحاب ميمونها! آيا خداوند شما را زبون و خوار ساخته استو بلاى خود را به شما نازل كرده است؟ آنان پاسخ گفتند: اى اباالقاسم! تو كه تاكنون جاهل و نادان نبودى. پيامبر خدا در محل صورين(229) به جمعى از اصحاب و ياران خودمرور نمود پيش از آنكه به بنى قريظه برسد پس فرمود: آيا كسى از پيش شما عبورننموده است؟ گفتند: چرا يا رسول الله همين الان دحيهكلبى از اينجا عبور نمود روى استر سفيد رنگى نشسته بود كه در روى زين قطيفه ديباجىقرار داشت. پيامبر اكرم فرمودند: او جبرئيل بوده است به سوى بنى قريظه مأمور شدهاست تا قلعه ها و دژهاى آنان را تكان دهد و رعب و وحشتى در قلوب آنان ايجادنمايد. هنگامى كه رسول خدا به طرف بنى قريظه آمدبر سر چاهى از چاههاى آنان فرود آمد كه در كنار اموال آنان قرار داشت به آن چاه،چاه أنا گفته مى شد(230)و مردم نيز به او پيوستند پس عده اىاز آنان بعد از عشاى آخر آمدند در صورتى كه هنوز نماز عصر را نخوانده بودند چونپيامبر خدا فرموده بودند هر كدام از شما مى بايست نماز عصر را در بنى قريظهبرگزار نمايد پس آنان را مسائل ضرورى جنگ مشغول ساخته بود و از نمازگزاردن امتناعورزيده بودند بر اساس آنچه از رسول خدا شنيده بودند هر كدام از شما نماز عصرتان رادر بنى قريظه مى بايست بخوانيد. پيامبر خدا و مسلمانان 25 روز يهوديان رادر دژهاى خود محاصره نمودند از آن وقتى كه قريش و غطفان از آنان باز گشته بودند واين كار را جهت وفاء نمودن به آنچه كه با كعب بن اسد تعهد نموده بودند (كه يهوديانرا نكشند بلكه محصور سازند) انجام دادند.حيى بن اخطب از زعماء و رهبران بنىالنضير بود كه رسول خدا آنان را به علت خيانت و فريبشان به خيبر تبعيد نموده بود وآنان را نكشته بود مى بينيم باز او در اين موقعيت بار ديگر هم به مسلمانانخيانت مىورزد و كفار و يهود را بر ضدّ مسلمانان جذب و فرا مى خواند. وقتى يهوديان يقين پيدا نمودند كه پيامبرخدا از آنان منصرف نمى شود و بازگشت نخواهد نمود جز اينكه كار را يكسره نمايدكعب بن اسد به آنان گفت اى گروه يهود! براى شما حادثه اى پيش آمده استكه خودتان شاهد آن هستيد من سه پيشنهاد به شما دارم هر كدام از آنها را خواستيدپذيرا باشيد.گفتند: آن پيشنهادها چيستند؟كعب گفت: آن پيشنهادها اين است: 1. از اين مرد پيروى نمائيم و او راتصديق كنيم به خدا قسم به ما روشن گشته است كه او پيامبر فرستاده شده از جانب خدااست. و او همان است كه در كتابهاى خود او رامى يابيد در چنين صورتى بر خون، مال و اهل و عيال خود ايمن مى گرديد. آنان پاسخ گفتند: ما از حكم تورات جدانمى شويم و آن را با كتاب ديگرى عوض و بدل نمى كنيم. كعب گفت: وقتى از اين امر امتناع ورزيديدپس پيشنهاد دوم آن است كه بياييد فرزندان و همسران خود بكشيم و به سوى محمد و رجالاو ظاهر گرديم در حالى كه شمشيرهاى خود را از غلاف بيرون كشيده ايم و پشت سرخود چيزى را باقى نگذاشته ايم تا آن كه خداوند بين ما و مسلمانان داورىنمايد، اگر هلاك شديم ديگر نسلى پشت سر خود باقى نگذاشته ايم كه نگران آنانبوده باشيم و اگر پيروز شديم آنگاه زن و فرزند خود را مى يابيم. در پاسخ اين پيشنهاد گفتند: آيا ما اينبيچارگان و مساكين را بكشيم كه هيچ خير و صلاحى در زندگى بعد از آنان وجود ندارد؟كعب گفت: پس حالا كه اين پيشنهاد را نيزپذيرا نيستيد، امشب، شب شنبه است و اميد است كه محمد و اصحاب او امشب را به مامهلت دهند پس از قلعه ها پائين بياييد شايد ما از محمد و اصحاب او به «غرّه»برسيم(231) در پاسخ گفتند: آيا ما شنبه را بهخودمان تباه سازيم و در آن كارى را انجام دهيم كه پيشينيان ما نكرده اند جزآن كه مى دانيد چه بلائى كه به آنان رسيده است از مسخ و غيره چيزى كه بر تومخفى نيست!كعب گفت: هيچكدام از شما از آن روزى كهاز مادر متولد شده ايد روزى از روزگاران با احتياط نخوابيده ايد سپسآنان با شدت داخل جنگ شدند و به ابوسفيان هم اطلاع داده بودند شما ثابت و استوارباشيد ما حوزه اسلام را مورد حمله و غارت قرار خواهيم داد.(232)* * *فصل دوّم: روايت ساختگى ابى لبابه
يهوديان، كسى را پيش رسول خدا فرستادندكه ابولبابة بن عبد المنذر هم پيمان عمرو بن عوف را پيش ما بفرست (و قريظيان همپيمانان اوس بودند) تا ما در مورد مسائل خويش با او مشورت كنيم پس پيامبرخدا او را نزد يهود ساكن قلعه فرستاد هنگامى كه او به قلعه رسيد مردان به سوى اوبرخاسته و زنان و كودكان آه و ناله سر دادند و در مقابل او گريستند پس ابو لبابه بهآنان رقت و ترحم كرد. به او گفتند اى ابالبابه چگونه فكرمى كنى آيا ما به حكم محمد تنزل پيدا نمائيم؟ابولبابه گفت: آرى و با دست خود به گلويشاشاره نمود (يعنى اگر تنزل ننمائيد همانا كشته شدن است.ابولبابه گويد: از مكان خود حركت ننمودهبودم تا اينكه فهميدم من در مأموريت خود به خدا و پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)خيانت ورزيده ام سپس به رو افتاد ديگر به سوى پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)بازنگشت تا اينكه به مسجد رسول الله رفت و خود را به ستونى از ستونهاى مسجد بست وگفت: من از اين مكان تكان نمى خورم تا اينكه خداوند توبه مرا بپذيرد و با خداعهد و پيمان بست كه هرگز قدمى به نفع بنى قريظه بر ندارد و در شهرى ديده نشود كهدر آن به خدا و پيامبر(صلى الله عليه وآله) خيانت نموده است و خداوند متعال در حقابى لبابه نازل فرمود: «اى افرادى كه ايمان آورده ايد به خدا و پيامبر خيانتنورزيد در حالى كه به امانات خويشتن خيانت مىورزيد و شما خود عالم و دانا هستيد.»(233)وقتى خبر ابى لبابه به پيامبر خدا(صلىالله عليه وآله) رسيد فرمود: اگر او پيش من مى آمد در حق او استغفارمى نمودم اما اينكه خودش كارى را شروع كرده است پس من باز دارنده او از آنمكان نيستم تا اينكه خداوند متعال توبه او را بپذيرد.پذيرش توبه ابى لبابه سحر هنگام به رسولخدا نازل شد در حالى كه او در خانه ام سلمة بود.ام سلمه گويد: شنيدم نزديك سحر پيامبرخدا مى خندد پس گفتم چرا مى خندى اى رسول خدا كه هميشه خندان باشى. فرمود: توبه ابى لبابه پذيرفته شد.گفتم: آيا به او بشارت ندهم؟ فرمود: آرى اگر خواستى به او بشارت بده،پس ام سلمه بر در حجره اش ايستاد و اين در تاريخى بود كه هنوز حجاب و پردهزده نشده بود پس ام سلمه به ابى لبابه گفت: بشارت باد بر تو كه توبه تو پذيرفتهشد.پس مردم هجوم بردند تا او را آزاد سازندابولبابه گفت به خدا قسم امكان ندارد و اجازه نمى دهم جز اينكه شخص رسول خدابا دست مبارك خود مرا بگشايد پس هنگامى كه پيامبر خدا جهت اقامه نماز صبحمى رفت او را آزاد نمود»(234)ابولبابه شش شبانه روز خود را بسته بهستون نموده بود همسرش در وقت نماز او را باز مى گشود تا نمازش را برگزارنمايد سپس به ستونش مى بست آيه اى در ارتباط با پذيرفته شدن توبه اوآمده است چنين مى باشد:«وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْخَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ»(235)«آن ديگران به گناهان خود اعترافنموده اند آنان كه عمل صالح را با عمل ناصالح مخلوط نمودند اميد است كهخداوند به سوى آنان برگردد به درستى كه خداوند بخشنده و مهربان مى باشد؟اين اجمال توبه ابى لبابه بود كه ازمنابع مربوطه نقل شد ولى صحيح آن است كه پيامبر خدا و ديگر مسلمانان ازسخن گفتن بااو به علت تخلف از جنگ تبوك امتناع ورزيدند پس ابولبابه خود را به عنوان استغفاربه ستون مسجد بست در حالى كه نادم و پشيمان بود پس خدواند سبحان گناه تخلّف او رابخشيد.(236)* * *بخش سوم: جنگ بنى قريظه
هنگامى كه يهوديان جنگ را مقرر داشتند وتسليم شدن را نپذيرفتند و همراه رهبرشان كعب بن اسد به سب و ناسزاگوئى به پيامبرخدا و مسلمانان استمرار بخشيدند پس رسول خدا سپاهيان اسلامى رابا قيادت و رهبرى اكابر صحابه اعزام فرمود(237)ولى آنان فرار را بر قرار ترجيح دادند پس پيامبر اكرم از قهرمان مسلمانان على استعانتجست پس على به سراغ آنان رفت و با آنان محاربه نمود و پيروزى روشن و بزرگى كسبنمود برخى از آنان را كشت و برخى ديگر را به اسارت گرفت.(238)و آنان را به حكم رسول خدا نازل نمود آنهم پس از 25 روز از محاصره و جنگ و گريز.(239)طاغيان، سيره و تاريخ بنى قريظه را تغييرداده اند بر اساس آن عداوت و دشمنى كه با اسلام و مسلمين داشتند وگفته اند كه يهوديان از قلعه هاى خويش بدون جنگ پائين آمده اند ومسلمانان به قتل عام آنان اقدام كرده اند. در حالى كه روايات صحيحه اثباتمى نمايد كه آنان خود را تسليم ننموده اند مگر پس از آن شكستى كه برآنان وارد شد و پيامبر خدا فرمود: على امام شما و جانشين من در ميان شما است وجبرئيل اين سفارش را از سوى پروردگارم به من آورده است آگاه باشيد اهل بيت منوارثان امر من و رقابت كنندگان امر امت من هستند خدايا! كسى كه وصيت مرا در حقآنان حفظ نمااو را در زمره من محشور بدار و هر فردى كه در حق آنان وصيّت مرا ضايعسازد پس او را از بهشت محروم بدار(240)و فقط دو نفر از مسلمانان در اثر جنگ و محاصره كشته شدند.(241)يهوديان و اعوان و انصار اموى آنان حادثهبه ترتيبى تنظيم نموده اند تا آنكه روايت ساختگى را با تحريف روايت ابى لبابهآماده سازند و محال است كه ابولبابه به يهوديان، قتل و كشتار آنان را خبر دهد چوناو و ديگران از يهود و غير آنان، مى دانستند كه پيامبر خدا(صلى الله عليهوآله) اسيران را نمى كشد.* * *بخش چهارم: آيا پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) اسيران بنى قريظه راكشتند؟
هنگامى كه اسيران يهود بنى قريظه به حضوررسول خدا آورده شدند افراد قبيله اوس حركت كردند و گفتند: آنان موالى و دوستان ماهستند نه خزرجيان و تو در حق موالى و برادران ما ديشب آنچنان رفتار نمودى كه خودمى دانى. چون رسول خدا يهوديان بنى قينقاع را پيشاز يهوديان بنى قريظه محاصره نموده بود و آنان هم پيمانان خزرج بودند پس به حكمرسول خدا تنزل نمودند پس در حق آنان عبدالله بن ابى بن سلول درخواست بخشش نمود ورسول خدا به او بخشيد.(242)پس هنگامى كه اوسيان اين سخن را آغازنمودند پيامبر خدا فرمود آيا رضايت نمى دهيد كه در مورد آنان يك نفر از شماداورى نمايد؟ گفتند: بلى؟ پس پيامبر خدا اين مسئوليترا بر عهده سعد بن معاذ قرار داد. سعد بن معاذ گفت: بر شما لازم است كه بهحق عهد و پيمان الهى قضاوت و حكمى كه مى كنم بپذيريد، گفتند: بلى. سعد بن معاذ گفت: و بر عهده هر كس كهاينجا و در اين ناحيه اى كه آنجا پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) هست. پس رسول خدا(صلى الله عليه وآله) فرمود:آرى، پس سعدبن معاذ در مورد قتل مردان و اسيرى زنان و اطفال و تقسيم اموال و اراضىآنان حكم و داورى نمود.****فصل پنجم: حقيقت مسئله
پيامبر خدا اسيران بنى قريظه را نكشت براساس دليلهائى كه ارائه مى شود: 1ـ پيامبر خدا دستور تبعيد و جلاى وطنآنان را صادر نمود كه به سوى خيبر بروند ولى اراضى و اموال آنان به نفع مهاجرينباقى بماند و سلاحهاى آنان متعلق به عموم مسلمين باشد و حسن بصرى هماخراج يهوديان قريظه را به خيبر تأييد و نزول آيه شريفه را در حق آنان تعريف كردهاست:هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَكَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ(243)»2. پيامبر خدا در هيچ كدام از جنگها وسريه ها، اسيران را نكشته است خواه در بدر باشد يا احد، خندق باشد يا خيبر وبنى قريظه يا مكه و حنين و ديگر معركه ها پس اين افتراء و دروغ از كدام ناحيهآمده است در حق پيامبرى كه او رحمةٌ للعالمين مى باشد؟3. داستان ابى لبابه به كلى دور ازواقعيت مى باشد و واقعيت امر به صورتى است كه ذكر مى شود: ابو لبابه ازپيوستن به گروه حمله وران تبوك امتناع ورزيد پس پيامبر خدا او را مورد توبيخ قرارداد به همان صورتى كه كعب بن مالك را كه پس از بازگشت از شام مورد توبيخ قرار دادهبود چون به مسلمانان سفارش نموده بود كه با متخلفين و عصيان كنندگان از جنگ گفتگوننمايند، پس ابولبابه به عنوان طلب عفو خود را به ستونى بست و آيه شريفه در پذيرشتوبه او نازل گرديد(244).در چنين صورتى موضوع اشاره به گلوى خويشدر جمع يهوديان قريظه مبنى بر اينكه پيامبر خدا آنان را ذبح خواهد نمود اگر بر حكماو نازل نگرديدند از آن افترائات و ساخته هاى امويان مى باشد كه خداوندمتعال به ما توفيق كشف آن را همراه با ديگر مخترعات آنان نصيب فرمود و اين كشف ازيك توطئه سرى حكايت دارد كه بسيار هم هدفمند مى باشد و آن اينكه پيامبر خدا وسعد بن معاذ انصارى را متهم سازند كه عامل كشتار اسيران بوده اند!4. سعد بن معاذ حكم نمود كه حيى بن اخطبرهبر يهوديان بنى النضير (كه پيامبر خدا قبلا او را آزاد ساخته بود) كشته شود چوناو بعد از آزادى از اسارت در جنگ بنى نضير در معركه احزاب به يهوديان بنى قريظه وقريش بر ضد مسلمانان كمك كرد پس چاره اى جز كشته شدن نداشت، پس او كشته گرديدو هنگامى كه او را دست بسته بر گردن به حضور پيامبر خدا آوردند گفت: به خدا قسم مندر عداوت خودم نسبت به شما نفس خود را ملامت ننموده ام ولى كسى كه خداوند اورا ذليل و خوار كرده باشد پس حتماً خوار و ذليل خواهد شد سپس روى زمين نشست و گردناو زده شد پس حزب قريشى واقعه را تحريف نموده اند و گفته اند: پيامبرخدا تمام اسيران بنى قريظه را كشت! 5. رفتار پيامبر خدا با يهوديان درجنگ هاى متعدد به صورت زير بود: در جنگ مسلمانان با يهود بنى قينقاع دستورداد كه آنان را جلاى وطن كنند و اموال آنان را پيامبر خدا و مسلمانان به غنيمتببرند و آنان زمين و مستغلات نداشتند بلكه زرگر بودند پس پيامبر خدا اسلحه فراوانو وسايل زرگرى آنان را گرفتند.(245)حزب قريشى اموى و منافقان روايت مجبورساختن بيامبر توسط ابن ابّى را در مورد آزاد سازى اسيران بنى قينقاع تحريفنموده اند. در صورتى كه نظريه پيامبر اسلام در مورد اسيران مبنى بر آزاد سازىكافران و اصحاب كتاب، هر دو بود.(246)و در جنگ بنى النضير رسول خدا آنان رامحاصره نمود تا اينكه اين محاصره به حد نهايى خود رسيد پس پرداخت نمودند به او هرآنچه را كه او مى خواست و با آنان در برابر حفظ خونهايشان مصالحه به عمل آمدكه آنان زنده بمانند ولى از اراضى و اوطان خود بيرون شوند و آنان را به خيبر و فدكيا «أذرعات» شام بفرستند(247)و آنان موظف بودند به مقدار حمل و بار يك شتر حمل نمايند بدون بردن طلا، نقره وسلاح(248) ولى در معركه خيبر بهگونه اى ديگر بود و آن به اين ترتيب بود كه پيامبر خدا و مسلمانان برخى ازدژها و قلعه ها را با زور باز گشودند برخى از خيبر نشينان نيز متمايل به صلحگرديدند پس پيامبر خدا در برابر حفظ خونهاى آنان دستور داد به اندازه بار مركبهاوسائل ببرند ولى نقدينگى اعم از طلا و نقره و سلاح از آن رسول خدا و مسلمانان باشدو آنان را از خيبر بيرون كردند و شرط نمودند چيزى را از مسلمانان پوشيده ندارد واگر چنين پوششى صورت گرفته باشد عهد و پيمانى، بين آنان حاكم نخواهد بود و هنگامىكه رسول خدا مالى را پيدا نمودند كه در... شتران پنهان كرده بودند بر زمينها ودرختان خرماى آنان غلبه و تسلط يافتند(249)وابن ابى الحقيق را كشتند چون او گنجى را پنهان داشته بود پس خداوند متعال بر كشفآن هدايت و راهنمايى كرد(250)ولى بقيه يهوديان در سرزمين خود باقى ماندند بر اين اساس كه نصف محصول را بهمسلمانان پرداخت نمايند.پس به اين صورت مسلمانان، هرگز اسيرانيهود را به صورت جمعى نكشتند بلكه برخى از آنان را در سرزمين خود باقى گذاشتند كهكار كنند و برخى ديگر را به خيبر كوچ دادند. * * *
[229]- صورين: محلى در نزديكى مدينه مى باشد (معجم البلدان). [230]- آنا، مانند هنا يا اَنا مانند حتى يا با كسر نون مشدده و برخى آيا باباء به جاى نون از چاههاى بنى قريظه مى باشد افروض و شرح مواهب و معجمالبلدان) ولى به اعتقاد مترجم اين كلمه يك كلمه تركى است به معناى مادر يعنى چاهاصلى، يا چاه مادر، مراجعه كنيد به الروض.[231]- منازل بنى قريظه در قسمت جنوب مدينه، شرق مسجد قباء قرار دارد و 2ميل با مسجد فاصله داشت يهود بنى قريظه كوشش داشتند پيامبر خدا را پيش از جنگ خيبربه قتل برسانند پس خداوند متعال او را نجات داد - التبيان شيخ طوسى ج 3 ص 463. [232]- كنز العمال ج 10 ص 459. [233]- سوره انفال آيه 27. [234]- سيره ابن هشام ج 2 ص 248. [235]- التوبه آيه 102. [236]- المصنف عبدالرزاق الصنعانى ج 9 ص 74. [237]- امام حسن مجتبى (ع) از ذكر اسامى آنان امتناع ورزيده است واز ابوبكرو عمر با اين عبارت كنايه آورده است و اگر جز آنان بودند تصريح به ناممى كردند. [238]- شرح نهج البلاغه معتزلى ابن ابى الحديد ج 6 ص 289. [239]- شرح نهج البلاغه معتزلى ابن ابى الحديد ج 6 ص 289، قريظه و نضير هردو كاهنى از اولاد كوهن بن هارون مى باشند.[240]- الصراط المستقيم على بن يونس عاملى ج 2 ص 80. [241]- سيره ابن هشام ج 2 ص 248 - 250، تاريخ طبرى ج 3 ص 245، تاريخ يعقوبىج 2 ص 52، مغازى واقدى ج 1 ص 530 . [242]- تاريخ طبرى ج 2 ص 172، 174، تاريخ ابن اثير ج 2 ص 137، 138. [243]- ثعلبى در تفسير خود آن را حكايت كرده است تفسير قرطبى ج 18 ص 03. [244]- المصنف عبدالرزاق صنعانى ج 9 ص 74 و صاحب استيعاب آن را روايت كردهاست. [245]- تاريخ طبرى ج 2 ص 172 ـ 174، تاريخ ابن اثير ج 2 ص 137 - 138. [246]- بنگر به اوامر رسول خدا(ص) در مورد اسيران، بدر، خيبر، حنين در همينكتاب. [247]- دلائل النبوة بيهقى ج 3 ص 354 - 359 چاپ دارالكتب العلميه بيروت،تاريخ طبرى ج 2 ص 223 - 224، چاپ اعلمى بيروت، الثقات ج 1 ص 243، سيره مغلطاى ص53، التنبيه و الاشراف مسعودى 213، الدر المنثور ج 6 ص 188، مراة الجنان يافعى ج 1ص 9، تاريخ اسلام ذهبى المغازى 233. [248]- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 49. [249]- يعنى جلدى كه در آن زينتها قرار داده شده است. [250]- المنتظم ج 3 ص 294.
[229]- صورين: محلى در نزديكى مدينه مى باشد (معجم البلدان). [230]- آنا، مانند هنا يا اَنا مانند حتى يا با كسر نون مشدده و برخى آيا باباء به جاى نون از چاههاى بنى قريظه مى باشد افروض و شرح مواهب و معجمالبلدان) ولى به اعتقاد مترجم اين كلمه يك كلمه تركى است به معناى مادر يعنى چاهاصلى، يا چاه مادر، مراجعه كنيد به الروض.[231]- منازل بنى قريظه در قسمت جنوب مدينه، شرق مسجد قباء قرار دارد و 2ميل با مسجد فاصله داشت يهود بنى قريظه كوشش داشتند پيامبر خدا را پيش از جنگ خيبربه قتل برسانند پس خداوند متعال او را نجات داد - التبيان شيخ طوسى ج 3 ص 463. [232]- كنز العمال ج 10 ص 459. [233]- سوره انفال آيه 27. [234]- سيره ابن هشام ج 2 ص 248. [235]- التوبه آيه 102. [236]- المصنف عبدالرزاق الصنعانى ج 9 ص 74. [237]- امام حسن مجتبى (ع) از ذكر اسامى آنان امتناع ورزيده است واز ابوبكرو عمر با اين عبارت كنايه آورده است و اگر جز آنان بودند تصريح به ناممى كردند. [238]- شرح نهج البلاغه معتزلى ابن ابى الحديد ج 6 ص 289. [239]- شرح نهج البلاغه معتزلى ابن ابى الحديد ج 6 ص 289، قريظه و نضير هردو كاهنى از اولاد كوهن بن هارون مى باشند.[240]- الصراط المستقيم على بن يونس عاملى ج 2 ص 80. [241]- سيره ابن هشام ج 2 ص 248 - 250، تاريخ طبرى ج 3 ص 245، تاريخ يعقوبىج 2 ص 52، مغازى واقدى ج 1 ص 530 . [242]- تاريخ طبرى ج 2 ص 172، 174، تاريخ ابن اثير ج 2 ص 137، 138. [243]- ثعلبى در تفسير خود آن را حكايت كرده است تفسير قرطبى ج 18 ص 03. [244]- المصنف عبدالرزاق صنعانى ج 9 ص 74 و صاحب استيعاب آن را روايت كردهاست. [245]- تاريخ طبرى ج 2 ص 172 ـ 174، تاريخ ابن اثير ج 2 ص 137 - 138. [246]- بنگر به اوامر رسول خدا(ص) در مورد اسيران، بدر، خيبر، حنين در همينكتاب. [247]- دلائل النبوة بيهقى ج 3 ص 354 - 359 چاپ دارالكتب العلميه بيروت،تاريخ طبرى ج 2 ص 223 - 224، چاپ اعلمى بيروت، الثقات ج 1 ص 243، سيره مغلطاى ص53، التنبيه و الاشراف مسعودى 213، الدر المنثور ج 6 ص 188، مراة الجنان يافعى ج 1ص 9، تاريخ اسلام ذهبى المغازى 233. [248]- تاريخ يعقوبى ج 2 ص 49. [249]- يعنى جلدى كه در آن زينتها قرار داده شده است. [250]- المنتظم ج 3 ص 294.