بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب مظلوم نمائی یهود در طول تاریخ, نجاح الطائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     02 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     03 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     04 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     05 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     06 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     07 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     08 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     09 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     10 - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
     fehrest - مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ
 

 

 
 

مظلوم نمائى يهود در طول تاريخ

   (آيا بابليان، نصارى و مسلمانان، يهوديان  را قتلعام نموده اند؟)

تأليف: نجاح الطائى

اهـداى كتاب

اين بحث را به ساحت مقدس حضرت مريمعذراء، تقديم مى دارم بانوئى كه توسط يهوديان، مورد ظلم قرار گرفت.

با اميد از درگاه خداوند متعال كه بنىاسرائيل را منقطع و شوكت  آنانرا متلاشى، و نيروهاى  آنانرا بشكند .

اين نخستين بحث و تحقيق پيرامون فاش سازىدروغهاى يهوديان در مورد كشتارهاى  منتسب به بابليان، مسيحيان و مسلمانان درحق  آنان مى باشد.

شكر گذار خداى متعال هستيم كه در موردكشف حقايق بزرگ تاريخى، پيش از ظهور مصلح اكبر مهدى بن فاطمه(عليها السلام)،مساعدت و يارى فرمود.

مؤلف

پيشگفتار

حركت بشر در مسير تاريخ، داراىحكمت هاى فراوانى است كه فرد عاقل بيشترين بهره و عبرت را از آنها فرامى گيرد و روش زندگى را مى آموزد چنان كه مى بينيم چه بسيارفرزانگان و عاقلانى كه مسير زندگى خود را از تاريخ فرا گرفته اند و چه بسياررهبرانى كه درس هاى خود را از سرگذشت ملل گذشته آموخته اند و چه بسيارمصلحان انديشمندى كه گامهاى درست را با فراگيرى سرگذشت و تجارب ملت هاى گذشته،برداشته اند.

مترقّى ترين مردم كسانى هستند كهدرس هاى صحيح گذشته را فرا بگيرند و خطاها و اشتباهات  آنانرا تكرارننمايند.

در اين مسير تاريخى بزرگ، يك چهره كريهاز بنى اسرائيل رخ مى نمايد كه به عنوان يك ملت نمودار تكبّر و پريشانى درزندگى و نمود جاه طلبى و زياده خواهى بى محتوى كه افراد بشريت را به سوى غلطاندازيهاى فاحش سوق مى دهد، شناخته شده اند.

خداوند متعال پيامبران متعددى را به سوىملت بنى اسرائيل اعزام نمود تا آنان به آئين يهود در آمدند اما پس از مدتىتديّن  آنان به صورت تدريجى به سمت طغيان و استبداد متحول گرديدند. به صورتىكه به ديگران به ديده بردگان و كنيزان خود مى نگريستند و همين جاه طلبىو بلند پروازى بود كه بنى اسرائيل را به تساهل در قتل و كشتار ديگر ملت ها وتهمت زدن و شكنجه و آزار  آنان واداشته است. اثر سوء اعتقاد افراد بنىاسرائيل در كوچك شمردن ديگر ملل جهان و سوء رفتار آنان به نام دين و به اسم مذهبتمام شده است. نسل هاى بعدى يهود نيز با الهام گيرى از اينآموزش ها و تعاليم، تربيت يافتند و بنابراين طغيان و سركشى يهود به صورتتدريجى، چند برابر شده است و آن سيطره بر انسانيت بدون حاكميت شريعت آسمانى است،عاملى كه بيش از هر چيز يهود را به مسير طغيان و تعدى افسانه اى و فاسدخويشتن بر روى زمين واداشته است و چون از قدرت نظامى و سياسى براى تسلط بر بشريت ورسيدن به اهداف خيالى و فاسد خود برخوردار نبودند بنابراين، حيله و مكر و نقشه كشىو افتراء را پيش گرفته اند قرآن مى فرمايد: «موسى به قوم اسرائيل گفت:واى بر شما باد. به خدا دروغ و افتراء نبنديد پس شما را تحت عذاب قرار مى دهدبه تحقيق زيانبار است فردى كه افتراء ببندد.»(1)

و چون ديدند شريعت خداوندى اين نوع اعمالناروا و اعتقادات سوء را نمى پذيرد كيش يهوديت خود را تغيير دادند تا باآنگونه اعمال ناروا سازشى داشته باشد، آنان به كلى از دين رها و از خداوند متعالدور شدند. و چون يهوديان گامهاى بزرگ و وسيعى را در اين باره برداشته اند، باانبياء به محاربه برخاستند و آنان را مورد شكنجه، آزار، قتل و غارت قرار دادند وبه اين ترتيب يهوديان، تحت پرچم أحبار قرار گرفتند و تشكيلات نيرومند و پولادينتنظيم نمودند كه احدى به آسانى نمى تواند از آنها نجات يابد.

آنان از كيش رحمان فاصله گرفته اندو به كيش شيطان پيوسته اند پس يهوديان با انبياء و رسولان خويش در يك حركت متضّادبين خير و شر اصطدام و برخورد پيدا نمودند، قرآن مى فرمايد: «هنگامى كه موسىبه قوم خود گفت چرا مرا اذيت مى كنيد در حالى كه مى دانيد من فرستادهخدا، به سوى شما هستم هنگامى كه سخت گرفتند خداوند هم به آنان سخت گرفت خداوندمردم فاسق را هدايت نمى كند.»(2)پس احبارحركتهاى معارض انبياء را رهبرى نموداند و با انبياء به جنك وستيز برخاستند و رجالدين يهودى در كشاندن مردم به راههاى انحرافى و شيطانى، تجربه كافى به دست آورداندو در نحوه فاسد نمودن يهود به نام دين صاحب تخصص و تجربه گرديداند قارون و كعبالأحبار دو نمونه از نمونه هاى زنده از اين نوع، در گذشته به شمارمى آيند كه تبعيت يهوديان از آنان به نام دين و مذهب بسيار قوى و نيرومندبود، و اين هلاكت بزرگ يهوديان است به طورى كه زمانى پيش آمد كه موسى(عليه السلام)از طور سينا به سوى آنان بازگشت آنان را در حال سجده و كرنش به گوساله و پيروى ازقارون يافت در حالى كه كوچك ترين اهتمامى به آموزشهاى برادرش هارون نداشتندپس موسى(عليه السلام) آن وضعيت عناد را كه بنى اسرائيل در آن به سر مى بردنددريافت پس بارها به آنان موعظه و نصيحت نمود ولى سود نبخشيد هنگامى كه استمرارموسى را بر روش خود و عدم بازگشت او را از اهداف خاص خود مشاهده كردند او را متهمبه كشتن برادرش هارون نمودند به اين اميد او را به جرم كشتن برادرش بكشند و از هردو بدين صورت نجات يابند پس خداوند متعال اين گونه بيان مى فرمايد: «اى افرادىكه ايمان آورده ايد همانند كسانى نباشيد كه موسى را مورد ايذاء و آزار قراردادند ولى خدايش او را از آنچه گفته بودند مبرّا ساخت و او نزد خدا آبرومند بود.»(3)

در راه ادامه اين روش شيطانى بود كه بنىاسرائيل با عيسى بن مريم(عليه السلام) نيز به جنك وستيز برخاستند و به او تهمتناروا زدند و او را كشتند. ليكن خداوند شبه او را به ديگرى افكند و او را كشتند.سپس يهوديان به تعقيب پيروان مسيح پرداختند تا آنان را بكشند و دين آنان را از بينببرند. پس با روميان كافر در اين باره به تعاون و همكارى برخاستند تا اساس و ريشهاين دين را نابود سازند و مسيحيان را به كفر بكشانند. پس صدها هزار نفر از پيروانعيسى(عليه السلام) را بيگناه كشتند. ولى هنگامى كه پيامبر اسلام(صلى الله عليهوآله) ظاهر گرديد و تعاليم درخشان و شريعت آسمانى خود را اعلام نمود و مردم را بهسوى مساوات و مساعدت همديگر و هدايت ملل راهنمايى كرد و به نجات بخشيدن آنانپرداخت يهوديان با او نيز به جنك وستيز برخاستند و در مقابل او ايستادند آنچنان كهاسلاف و پيشينيان نشان در برابر موسى و عيسى(عليه السلام)ايستاده بودند و اين يكخسران آشكارى بود خداوند متعال اوضاع آنان را اين گونه توصيف مى نمايد:«يهوديان و نصارى گفتند ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم بگو پس چرا شما را باگناهان خود تعذيب مى نمايد، نه اين چنين نيست بلكه شما نيز همانند ديگرمخلوقات بشر هستيد ،خداوند كسانى را كه بخواهد مى بخشد و كسانى را كهمى خواهد عذاب مى كند مالكيت زمين و آسمان و آنچه در ميان آنهاست از آنخداست بازگشت همه به سوى اوست.»(4)

يا «آيا شما نيستيد كه مى گوئيدابراهيم، اسماعيل و اسحاق، يعقوب و نوادگان يهودى يا نصرانى بودند بگو آيا شماداناتريد يا خدا، كيست ظالم تر از فردى كه شهادت و گواهى را كه در مورد خدااست پوشيده دارد خداوند متعال از آنچه انجام مى دهيد غافل و ناآگاه نيست.»(5)

يا در آيه ديگرى مى فرمايد: «ما بنىاسرائيل را از دريا عبور داديم پس بر قومى رسيدند كه بر بتها ستايش مى نمودندآنان به موسى گفتند براى  ما هم معبودى قرار ده آنچنان كه آنان دارند موسىگفت: شما مردمى جاهل و نادان هستيد.»(6)

يا آيه ديگرى كه مى فرمايد: «موسىگفت اگر شما و تمام مردم روى زمين به خدا كافر شويد پس خداوند بى نياز و ستودهمى باشد.»(7)

يهوديان بيم آن داشتند كه مردم از مسيرانحرافى و اعمال و كارهاى جرم آلود و حماقتهاى آنان در حق توده ها و مللآگاهى يابند به همين دليل به تلاش در تسلط  بر تاريخ و وسائل تبليغاتى روآوردند. پس رجال يهود شتاب به خرج دادند تا جرائم يهود را به دشمنان خود نسبت دهندو آنان را متهم به قتل و كشتار و استبداد نمايند. پس انبياء را متهم ساختند كه بهقتل يهود پرداخته اند همانند اتهامى كه به پيامبر اسلام(صلى الله عليهوآله)راجع به كشتن يهود بنى قريظه وارد نمودند كه عارى از هر نوع حقيقت و واقعيتاست. خبر رسانى و اطلاع رسانى آنان به قدرى قوى بوده است كه باعث شده است كه علماىمسلمين هم، اين احتمالات را بپذيرند و مخلصان آنان را واداشته است كه به مجوزهايىهم جهت اين كشتار صادر كنند!!

تا آنكه خداوند متعال به ما توفيق داد تاداستان بنى قريظه را آنچنان كه بوده است به دور از دروغهاى أحبار، كعب الأحبار،عبدالله بن سلام، و وهب بن منبه ها مطرح كنيم و خداوند متعال را براى يافتناين توفيق ربّانى، شاكر و سپاسگزاريم كه پس از گذشت 1420 سال جهل از اين موضوع،چنين عنايتى را به ما ارزانى داشت. اين كتاب تمام آن كشتارهاى افسانه اىبابلى، نصرانى و اسلامى را در حق يهود با دليلهاى صحيح و متقن تكذيب مى نمايدو متقابلا از قتل عام ها و كشتارهاى يهوديان در حق ملل و اقوام نصرانى واسلامى و ديگر ملل پرده برمى دارد، و با نصوص و مستنداتى كه كوچكترينشائبه اى ندارند ثابت مى كند.

نجاح الطائى

بـاب اوّل

بخـت النـصر و يـهود

بخش اول: پادشاهان موصل (جرامقه)

نبوخذ نصر همان بخت النصر بابلى مشهوراست و سنگاريو بن آشور بن نينوى همان فردى است كه شهر سنگار را بنا نمود و با بنىاسرائيل جنگيد پس او را روى بيت المقدس به صليب كشيدند(8).

سنگاريو شخصى است كه پس از پيروزى برشمورون به بين المقدس حمله نموده و آنجا را محاصره كرد و وارد شهر شد و از كثرتسپاهيانش مغرور گرديد پس به بنى اسرائيل گفت كيست كه خدايش او را از دست من نجاتبخشد؟ تا آنكه خدايتان شما را نجات دهد.

پادشاه بنى اسرائيل به پيامبرشان اظهارنياز نمود واز او درخواست كه در حق وى دعا كند پس پيامبر در حقّ او دعا نمود و خدااو را از شرّ سنگاريو آسوده ساخت به طورى كه شبانه يك نوع آفت آسمانى بر سپاه اووارد آمد و همه را زير و رو ساخت و گفته اند كه كشته ها و مقتولين راشمردند و تعداد آنان به 185 هزار نفر رسيد و سنگاريو يكى از ستارگان را عبادتمى نمود و پسرش ايسر را به حدون والى ساخت كه بعدها بخت النصر بر همه آنانمستولى گرديد(9).

بخت النصر فلسطين را تسخير نمود ويهوديان را به اسارت گرفت.

بخت النصر بزرگترين پادشاهان كلدانيان درعراق بود كه از 640 تا 561 قبل از ميلاد حكومت بابل را در اختيار گرفت او با قدرتو شهامت تمام شناخته شده است و يكى از قهرمانان تاريخ در مشرق زمين به حسابمى آيد. ذكر او در تورات فراوان آمده است چون او ملتهاى غرب را تعقيب نموده وبه يهوديان ساكنان يهوداى كوچك حمله برده است و بر فلسطين و بيت المقدس مستولىگرديده و يهوديان را از آنجا به بابل كوچ داده است و اورشليم پايتخت يهود را ويرانساخته است و عبادت اينان را تغيير داده و اخيراً نام آنان به صابئين تغيير يافتهاست. آئينى كه در عراق نشر يافته و ممزوجى است از يهوديّت و مجوس گرى.(10)

به اين ترتيب بخت النصر يهوديان را نكشتبلكه  آنانرا پس از جنگ سختى كه بزرگترين جنگ يهوديان در تاريخ به شمارمى آمده است اسير كرد.

گفته اند: بخت النصر حدود 187 سالحكومت نمود.(11)

البته اين يك رقم مبالغه آميزمى باشد در حقيقت مقصود از آن حكومت خود و فرزندان اخلاف و وابستگان آن سلسلهبوده است زيرا نوه بخت النصر نيز نامش بخت النصر بوده است كه مورخان از اين امرغفلت ورزيده اند.(12)

او بود كه دانيال پيامبر را اسير كرد وآزاد نمود.(13)

در مورد بخت النصر آمده است كه او اصحاباخدود را كشت و در روايت ساختگى يهود آمده است كه او هفتاد هزار يهودى جنگجو را بهانتقام خون يحيى بن زكريا كشت.(14)

و در خبر ديگرى آمده است كه او يك صدهزار تن از يهوديان را كشت(15)واصل

اين روايت از ساختهاى  عبدالله بنزبير است كه يكى از شنوندكان  اخبار و روايات كعب الأحبار يهودى بود كه درمسجد النبى در عهد عمر و عثمان موعظه مى نمود و يكى ديگر از روايات دروغين آناست كه دانشمندى از دانشمندان يهود كه نامش «عبدالله بن صوريا» بود به پيامبراسلام  گفت كدام فرشته از جانب خدا به سوى تو مى آيد؟

پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) پاسخ دادجبرئيل. آن دانشمند گفت او از بين فرشتگان خدا، دشمن ما يهوديان مى باشد اگرآورنده وحى ميكائيل بود، به تو ايمان مى آورديم و دليلش اين است چون جبرئيلهمواره آيات عذاب، جنك  و كارهاى طاقة فرسا مى آورد و بارها با ما دشمنىو عداوت ورزيده است و خداى متعال بر پيامبر ما نازل كرد كه بيت المقدس به زودى بهدست فردى ويران مى گردد كه به او بخت النصر مى گويند و حتى زمان خرابىآن را نيز بازگو نموده است.

پس هنگامى كه وقت ويران شدن آن فرامى رسد، مردى از نيرومندان بنى اسرائيل را به جستجوى او مى فرستيم، تااو را بكشد آن مرد به سراغ او مى رود، پس در بابل با جوان مسكين وبيچاره اى ملاقات مى نمايد و او را مى گيرد تا بكشد.

ولى جبرئيل از او حمايت و دفاعمى نمايد و بخت النصر بزرگ مى شود و نيرومند مى گردد و به مقاتله وكارزار مى پردازد و بيت المقدس را ويران ساخت به همين جهت او (جبرئيل) رادشمن خود مى داند و در اثر مقاتله به افتراء گفته اند آن مرد نيرومند«دانيال» مى باشد كه جبرئيل مانع كشتن او گرديده است.

و ابن عميد گفته است، بخت النصر به قدساقليم سوم از مملكت ياقيم رفت و جمعى از ساكنان آنجا را اسير نمود و آنچه در هيكلمقدس بود غارت كرد.

و باز آمده است اين امر در سال دانيال،خانيا، عزاريا و ميكائيل بوده است و بخت النصر در سال پنجم از حكم رانى خويش باپادشاه مصر فرعون اعرج مقاتله نمود و در سال هاى حكومت خويش، بر باقيم بختالنصر با مردم قدس محاربه نمود و خراج و ماليات بر آنان تعيين كرد و باقيم را درحكومت خود نكاه داشت پس از سه سال مرد و پسرش يخنيو صاحب حكومت شد و در عهد او چندتن از انبياء زندگى مى كردند مانند، آرميا، اوريا بن شعيا و مورى بن حزقيا...(16)

و در اين نص تاريخى شاهدى وجود ندارد كهنشانگر آن بوده باشد كه بخت النصر يهوديان را كشته است بلكه تنها آمده است كهماليات و خراج تعيين كرده است و اگر آنان را مى كشت ديگر تعيين ماليات چهصيغه اى بود؟

و باز نشان مى دهد كه بخت النصربرخى از يهوديان را به عنوان اسير به بابل برد و در آنجا اسكان داد .

و در كارهاى حكومت از آنان بهره كشى نمودو بر باقيماندگانى كه در امور زراعت و فلاحت كار مى كردند خراج و مالياتتعيين نمود ولى نصوص دروغين يهود، كشتارهاى بزرگى را جهت يهوديان قدس ترتيبداده اند تا مظلوميت خود را در تاريخ تثبيت نمايند.

طبرى گفته است: (و هروكليوس نيز با اوهمراهى نموده است )كه بخت النصر به جاى يخنيو بن ياقيم، عموى او «متنيا» را كه«صدقيا، نيز گفته مى شد منصوب داشت او فردى بد سيرت و عصيانگر بود .

و در سال نهم از حكومت خويش صدقيا بر ضدبخت النصر قيام ورزيد و لشكريان فراوانى را گرد آورد و بيت المقدس را محاصره نمودو ديوارهايى جهت حصار آن بنا نمود و سه سال تمام در آنجا اقامت ورزيد و حصار آنانرا به مضيقه و تنگنا افكند پس، از حصار به بيابانها فرار نمودند و سپاهيانكلدانيان آنان را تعقيب نمودند و در محل «اريحا» آنان را گرفتند و بر رهبر آنان«صدقيا» غلبه نمودند و او را اسير گرفتند و چشمانش را از حدقه در آوردند و فرزندشرا پيش چشمش كشتند و سپس او را در بابل زندانى نمودند تا هلاك شد پس برخى از بنىاسرائيل به حجاز كوچيدند و با اعراب زندگى نمودند(17)پس به اين ترتيب بخت النصر يهوديان را قتل عام كرد.

*  *  *

بخش دوم: داستان كشتار يهوديان به دست بخت النصر

گفته شده است پادشاهان فارس و روم يكصد وهشتاد هزار نفر از يهوديان را كشته اند.(18)

اين روايت نيز همانند ديگر روايات ساختگىيهود مى باشد و صحيح آن است كه بخت النصر يهوديان را به عنوان اسير گرفته استو تعداد آنان حدود هفتاد هزار تن بوده است و اينان را به بابل برده و در آنجااسكان داده است كه پس از گذشت برهه اى به عنوان «صابئين» يا «صابئى ها»شناخته شده اند.

صابئين كسانى از بقاياى اسباط بودند كهدر در بابل زندگى مى كردند و ايام حكومت كوروش بزرگ قيام كرده بودند و به بيتالمقدس هجوم آوردند و به شريعت مجوس و به بخت النصر تمايل پيدا كردند پس آنانمذهبى آميخته از مجوسيت و يهوديت را پيدا نمودند همانند سامرى هاى شام، اكثرآنان كه

در جنوب عراق يافت مى شوند مخالفخرافه گرائى و ايراد گيرنده بر مذاهب آنان مى باشند و با آنان جز در مواردبسيار نادرى، وحدت نظر ندارند به گونه اى كه در نماز هم به سمت قطب شمال روىمى گردانند برخلاف حرانيان كه به سوى قطب جنوبى توجه پيدا مى كنند برخىاز اهل كتاب تصور نموده اند كه «متوشلخ» فرزندى داشت كه حاكميت نداشت و نامش«صابى» بود به همان مناسبت صابئيان به آن نام ناميده گشتند.(19)

ولى احبار يهود هرگز تحول يهوديان بهآئين صابئى ها را قبول ندارند و نمى پذيرند كه در بابل چنين تحولى صورتپذيرفته باشد.

زيرا اين واقعيت آئين يهوديت را در نظرآنان سست و اعتقاد و نظر يهوديان  را نسبت به سرزمين فلسطين كمرنگمى كند چون اين يهوديان فلسطين را فراموش و در عراق سكنى گزيدند علاوه برآنكه دين خود را نيز تغيير دادند.

و به دليل كم شدن تعداد يهوديان پس ازاين تحول خطرناك در يهود بابل احبار مدّعى قتل يهود توسط بخت النصر شدند پس با يكتير، دو نشان را هدف گرفتند.

اول: توجيه نقصان موجود در اعداد يهودياندر حالى كه تعداد آنها از غضب خداوند و از روى گردانى بعضى از آئين يهود كم شدهبود.

دوم: ابراز مظلوميت يهود در دنيا .

بخت النصر قدس را در سال 588 ق.م فتحكرده و سپس كورش بابل را در سال 588 ق.م تسخير كرد و به يهوديان اجازه بازگشت بهفلسطين را اعطا كرد.(20) و در روايتى آمده است يهوديان صدسال در بابل بودند تا آن كه كورش آنان را به بيت المقدس باز گرداند.(21)

يعنى برخى از يهوديان برگشتند و برخى بهآئين صائبى ها تحول پيدا نمودند و شايد مراجعت كنندگان تعدادشان كمتر بودنددر قرآن مجيد آمده است «لتفسدن فى الارض مرتين و لتعلنّ علوّاً كبيرا فاذا جاء وعداولهما بعثناعليكم عباد النااولى بأس شديد فجاسوا خلال الديار و كان وعدا مفعولاثم رددنالكم الكرة عليهم.»(22)

به فرزندان اسرائيل اعلام نموديم كه دوبار در اين سرزمين فساد و سركشى مى كنيد سركشى بزرگ و چون موعد نخستين آنهاآمد بندگانى داشتيم با صلابت سخت كه بر آنان گماشتيم تا در درون ديارشان كشتاركردند و اين وعده اى بود كه انجام شده بود.

طبرى در تفسير اين آيه مى گويد:فساد نخستين صورت گرفت پس خداوند متعال دشمن آنان را برانگيخت پس ديار را مباحساختند زنان را نكاح نمودند و فرزندان را برده گرفتند و مساجد را ويران پس زمان راتغيير دادند سپس خداوند متعال در ميان آنان پيامبرى را مبعوث نمود و كار آنان بهتراز پيشين گرديد.

سپس فساد دوم با قتل انبياء و پيامبرانشروع گرديد تا آن كه يحيى بن زكريا را كشتند پس خداوند متعال بخت النصر رابرانگيخت و جنگ كه با يهودبان داشت جمعى را اسير و معبد را ويران ساخت بنابراينبخت النصر در دوران فساد دوم بود و در آن مورد نازل گرديده است: «كلما او قدوانارا للحرب أطفأها الله و يسعون فى الارض فسادا»(23)

(هر آتشى را جهت محاربه روشنساخته اند خداوند آن را خاموش ساخته است و آنان در روى زمين به گسترش فسادسعى و تلاش دارند و از زبان آنان خداوند مى فرمايد: «فقالوا يدالله مغلولة»«آنان گفتند كه دستان خدا بسته است» يهوديان هنگام هجوم بخت النصر گفتند: اگرخداوند متعال صحيح و سالم بود جلوى اين فساد را مى گرفت پس دست او بسته است.(24)

و بخت النصر يكى از ستايشگران آتش يعنىمجوس بود.(25)

هيثم بن عدى طائى گفته است: از زمان آدمتا طوفان نوح 2256 سال طول كشيد و از طوفان نوح تا وفات ابراهيم 1020 سال و ازوفات ابراهيم تا ورود بنى اسرائيل به مصر 75 سال واز ورود يعقوب به مصر تاخروجموسى از آن 150 سال و از خروج موسى از مصر تا بناى بيت المقدس 260 سال و از بناىبيت المقدس تا پادشاهى بخت النصر و ويران سازى بيت المقدس 2240 سال فاصله بود،(26)بخت النصر زمانى با يهوديان محاربه را آغاز نمود كه آنان پيامبر خود «شعيا» را درعهد ارميا كشته بودند و فاصله زمانى بين مهد ارميا و يحيى 461 سال بوده است.(27)

داود و سليمان(عليهم السلام) بيت المقدسرا بنا كرده بودند كه بخت النصر بعد از 450 سال آن را تخريب نمود.(28)

محمد بن سائب كلبى گويد: هنگامى كه بختالنصر بيت المقدس را ويران ساخت و جمعى از بنى اسرائيل را جلاى وطن نمود وعده اى را اسير ساخت و جمعى از آنان به سوى حجاز رفتند پس در وادى القرىتيماء و يثرب سكونت يافتند.(29)

****

بخش سوم: رأى مسعودى در كشتارهاى بخت النصر

ابوالفداء و مسعودى گفته اند: «پساز تخريب قدس به دست بخت النصر برخى از پادشاهان بنى اسرائيل از آنجابه مصر فرارنمودند و در آن كشور فرعون لنك حكومت مى نمود بخت النصر فراريان را از فرعونطلب كرد ولى فرعون به آنها پناهندگى داد پس بخت النصر به سوى مصر حركت نمود وپادشاه مصر را كشت سپس از سمت مغرب مدائن را گشود و مبلغين خود را به آنجا فرستاد.ارميا پيامبر بنى اسرائيل از اولاد لاوى بود و گفته شده است نامش ارمياء بن خلقيابود، و در روزگار او «صدقيا» بود. او را بخت النصر در زندان  يافت پس آزادشكرد و همراه او اسيران را به بابل منتقل نمود و همچنين دانيال بن حزقيل ازپيامبران آنان را نيز به بابل روانة  كرد.(30)

يعنى بخت النصر صدقيا را اسير ننمود بلكهاو را زندانى و محبوس يافت. ابوالفداء و مسعودى كشتارهائى از بخت النصر را در مورديهوديان ذكر ننموده اند آن زمان كه بخت النصر، قدس و فلسطين را فتح نمود و ازاين مطلب 

دروغ بودن كشتارها روشن مى گردد.يهوديان كوشيده اند بيشتر حوادث و رخدادهاى عهد بخت النصر را تغيير و تبديلنمايند.

گفتار وهب

وهب بن منبه يهودى كه اسلام خود را بهدروغ اعلام كرده است مى گويد: بخت النصر شيرى را مسخ نمود كه پادشاه درندگانبود، سپس عقابى را مسخ نمود كه او سلطان پرندگان بود، سپس گاوى را مسخ نمود او كهسلطان چهارپايان بود سپس گويد: او در اين مورد عقل انسانى را داشت و حكومت اواستوار بود هر چيزى را كه مى خواست انجام مى داد سپس خداوند روح او رابرگرداند پس مردم را به توحيد و يكتاپرستى فرا خواند و گفت: «هر معبودى جز معبودآسمانى باطل و نابود است جز خداى آسمان.»

به وهب بن منيه گفتند: آيا او مؤمن ازدنيا رفت؟ در پاسخ گفت: من اهل كتاب را در مورد او مختلف يافتم برخى گفته انداو پيش از مرگ خود ايمان آورد و برخى گفته اند او پيامبران را كشت و كتابهاىآسمانى را سوزاند و بيت المقدس را ويران ساخت پس توبه او قبول نگشت.(31)

يهوديان خواسته اند قرآن را بر حسبمصالح خود و به ضرر مسيحيان تفسير نمايند چون در تفسير قول خداوند متعال: «و مناظلم ممّن منع مساجد الله ان يذكر فيها اسمه و سعى فى خرابها» «كيست ستمگرتر از آنفردى كه ذكر نام خدا را در مساجد منع مى كند و در خرابى آنها كوشش دارد.»گفته اند مقصود از آن ويرانگر بخت النصر مى باشد كه بر ويران سازى بيتالمقدس اقدام نمود.(32)

در صورتى كه اين آيه در مورد مشركين قريشنازل گشته است آنان كه مانع ورود پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) به مسجد الحرامبودند.(33)

در مورد حوادث تاريخى مربوط به بخت النصرو دانيال پيامبر اختلاف شديدى دركتابهاى تاريخ و سيره به وجود آمده است و اقوالمتضاد پديد آمده است آنچنان كه ابن اثير در الكامل ج 1 ص 104 و طبرى در تاريخ خودج 1 ص 387 و مجلسى در بحار الانوار ج 14 ص 355 متعرض آنها شده اند و شايدمنشاء اين اختلافات به فاصله زمانى دور و دراز كه توأم با ابهامات مى باشدباز مى گردد.(34)

در تفسير طبرسى در مورد بخت النصر آمدهاست «او هفتاد هزار نفر را به اسارت گرفت و آنان را به بابل برد پس در دست او 100سال باقى ماندند كه مجوسيان و اولادشان، آنها و فرزندانشان را به بردگىمى گرفتند سپس خداوند متعال به آنان تفضل و احسان نمود پس به يكى از ملوك وپادشاهان پارس كه عارف به خداى متعال بود امر نمود كه به بيت المقدس باز گرداند.

آنان پس از بازگشت به بيت المقدس صد سالبه طريق مستقيم در اطاعت و عبادت بودند و باز دوباره به فساد و معصيت بازگشتند پسپادشاهى از پادشاهان روم كه نامش انتياخوس بود به سراغ آنان آمد و دوباره بيتالمقدس را ويران ساخت و اهل و ساكنان آن را به اسارت گرفت.(35)

*  *  *

بخش چهارم: رأى ابن كلبى در كشتارهاى بخت النصر

در يثرب جمعى از جرهم وباقيمانده اى از عمالقه وجود داشتند كه زراعت و خرما را حرفه خود گرفته بودندپس با يهود اقامت نمودند و مخالطه كردند.(36)

محمد بن سائب كلبى كه در قرن اول و دومدر عهد ائمه طاهرين(ع) زندگى مى كرد و نزديك به عهد نبوى شريف(صلى الله عليهوآله) بود قتل عام يهود را توسط بخت النصر ذكر ننموده است بلكه او تنها ويران سازىبيت المقدس و جلاى وطن نمودن برخى از يهود و اسير ساختن قسمت ديگرى از آنان رابازگو كرده است پس قتلها و قتل عام هاى يهود كجاست؟(37)

اگر مقصود آنان از قربانى ها همانافرادى باشند كه در اثناى جنگ كشته شده اند، به اينها كه قتل عام گفتهنمى شود كه يهود جبون و ترسو آن معركه هاى شكست خورده را هم كشتارناميده اند.

مهمترين مصادر و منابعى كه مورد اعتمادمى باشد، همان كتابهاى محمد سائب كلبى و پسرش هشام بن محمد مى باشد كهبيشتر مصادر اصلى كتابهاى اسلامى از آنها فرا گرفته اند و هيچ كتاب اسلامى راپيدا نمى كنيد جز اينكه از آثار آن دو نفر فرا گرفته باشد پس مورد مراجعهواقع گردد.

*  *  *

بخش پنجم: دلائل كشته نشدن يهود به دست بخت النصر

1. ابن كلبى و مسعودى و ابى الفداء وديگران قتل عام هائى در مورد بخت النصر در حق يهود را ذكر ننموده اند.(38)

2. فرهنگ ديرينه مردم بر آن جريان داشتكه اسيران را نمى كشتند بلكه آنان را جلاى وطن نموده يا در كارهاى شاق به كارمى گرفتند.

3. در آن زمان در بين يهوديان 180 هزارنفر جنگجو نبود تا اينكه بخت النصر آن

تعداد را بكشد و قربانگاهى ترتيب دهدبلكه اين امر از افترائات احبار يهودى مى باشد كه همواره بر اساس دروغ و جعلحركت مى نمايند چون اگر در بيت المقدس 180 هزار جنگجو بوده باشد مستلزم آناست كه در بيت المقدس بيش از يك ميليون نفر ساكن وجود داشته باشد واين امر بسياربعيد و دور از واقعيات تاريخى آن روز مى باشد و يك نص تاريخى پيدانمى شود كه اين تعداد بزرگ را در شهر بيت المقدس تأييد نموده باشد.

4. نصوص تاريخى تصريح دارند كه بخت النصرحدود هفتاد هزار نفر را اسير نمود و به بابل برد در بين آنان، زنان و اطفال وجودداشتند و آنان در شهر بابل اسكان داده شدند و ديانت آنان با ديانت مجوسيان اختلاطپيدا كرد.(39)

5. نظريه معروف و شناخته شده يهود هميشهمبتنى بر اظهار مظلوميت و مظلوم نمائى است يكى از راههاى آن جعل قتل عام هاىخيالى به قصد جلب عواطف ديگران مى باشد.

يكى از اين كشتارها و قتل عام هاهمان كشتارهاى خيالى بخت النصر در بيت المقدس مى باشد. اين يهوديان هستند كهحمامهاى خون براى مسيحيان در شام ايجاد نمودند و تك تك پيروان عيسى(عليه السلام)را كشتند و سپس بر اين حقايق مسلم سرپوش گذاشتند و قضايا را معكوس نشان دادند.

يهوديان حتى پيامبران خدا را بر اساسنصوص صحيح و معتبر كشتند و همچنين نصارى و مسلمانان هم را كشتند سپس بر سر قتلعام هاى خيالى نشستند و گريه سر دادند. قتل عام هايى كه نه اصل دارد و نهحقيقتى.

6. برنامه يهود بر اين اساس بناگزارى شدهاست كه چهره هر رهبر پيروز بر آنها را مشوه و هر پيامبرى را كه به آنان مبارزهنمايد مشوش سازند.

پس گناهان و جرائم تمام رهبرانى را كهمعاصر آن فرمانده و پادشاه بوده اند  به گردن وى اندازند تا او ظالم وستمگر شناخته شود و تنها يهوديان مظلوم و ستمديده باشند!

آنان حسن شهرت حضرت عيسى(عليه السلام) رامشوه ساخته اند و او را با تمام اقسام دروغ و افتراء متهم نموده اند وهمچنين در حق پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله).

7. اگر نظريه بخت النصر بر كشتن يهوديانتعلق گرفته بود ديگر لزومى نداشت كه آنان را به عنوان اسير به بابل منتقل سازد تادر عرصه هاى مختلف به كار گرفته شوند آنچه از ظاهر نصوص تاريخى برمى آيد آن است كه بخت النصر در جنگ بر آنان غلبه يافت سپس آنان را به عنواناسير به  شهرهاى خويش انتقال داد پس از آنكه شهرهاى آنان را ويران ساخته بود.

8. راويان اخبار آورده اند كه بختالنصر، يهوديان را به انتقام كشتن يحيى پيامبر كشت ولى پس از تحقيق ما نصّ صريحپيدا ننموده ايم كه مؤيد اين رأى بوده باشد، و در ثانى: پيروان بخت النصر،مجوسى و آتش پرست بودند، پس نمى توان انگيزه دينى ايجاد كرد كه آنان را بهانتقام گيرى از بابت يك پيامبرالهى مانند يحيى(عليه السلام) قرار دهد.

و ثالثاً بين كشتن يحيى(عليه السلام) وفتح بخت النصر در حدود 400 سال فاصله بود.(40)

و اين مدت 400 سال يك مدت طولانى است كهاين روايت دروغين كشتار يهوديان را از بين مى برد.

*  *  *

بخش ششم: بخت النصر چه كارى انجام داده است؟

در تصريحات تاريخى آمده است كه بخت النصربه يهوديان حمله كرد و بعضى آنان را به قتل رساند و بعضى را اسير نمود و پادشاهآنان را كشت و مسجد  آنانرا ويران ساخت و آنان را تا مصر تعقيب نمود و مصر رابه مالكيت خود در آورد.(41)

اين نص تاريخى تبيين مى نمايد كهاسارت يهود توسط بخت النصر صورت گرفته است كه نشان مى دهد قتل و كشتار درعرصه جنگ رخ داده بود.

كشته شدن نيروهاى طرفين در عرصه جنگ يكامر طبيعى است و در حالى كه يهوديان معروف به جبن و ترس و فرار از قتال و هزيمت درجنگ هستند، ولى از بيان آن امتناع مىورزند و چاره اى ندارند جز اينكه ضعفها وفرارها و كشته شدن افراد خود را به عنوان قتل عام بنامند. آنان مى گويند كهبخت النصر آنان را قتل عام نمود تا هزيمتها و فرارهاى خود را سرپوش گذارند وپيروزمندان را به تهمت خونريزى متهم سازند كه خون بى گناهان را ريخته اندآنان روزى بخت النصر، ديگر روز روميان و نصارى و روز ديگر مسلمانان را به ريختنخون يهود متهم ساختند در حالى كه سپاه يهود مسلح و متجاوز در سرزمين معركه اينانرا مورد قتل و كشتار قرار داده است.

*  *  *


[1]- سوره طه، آيه 61.

[2]- الصّف، آيه 61.

[3]- سوره احزاب آيه 69.

[4]- سوره مائده آيه 18.

[5]- سوره بقره آيه 140.

[6]-الأعراف آيه 138.

[7]- سوره ابراهيم، آيه 8.

[8]- تاريخ ابن خلدون 2 / 78.

[9]- تاريخ ابن خلدون 2 / 79.

[10]- تفسير الميزان ج 1 ص 196، تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 79.

[11]- تفسير كنزالدقائق تاليف ميرزا محمد مشهدج 2 ص 79، الدار التنزيل ج 1ص 159 ذيل آيه 40 از سوره آل عمران.

[12]- الأثار الباقيه ص 204 - 206 - 318 الملل و النحل شهرستانى ج 2 ص 5، كمالالدين و تمام النعمه شيخ صدوق ص 157 - نوادر المعجزات محمد بن جرير طبرى ص 13.

[13]- المجموع محيى الدين نودى ج 20 ص 148.

[14]- مكاتيب الرسول احمدى ميانجى ج 2 ص 290.

[15]- منبع پيشين.

[16]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 123.

[17]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 123.

[18]- تفسير مجمع البيان ج 6 ص 223، تفسير مجاهد ج 1 ص 358، تفسير صنعانى ج1 ص 56.

[19]- تفسير الميزان علامه طباطبائى ج 1 ص 197.

[20]- تفسير الميزان، طباطبائى ج 16 ص 41.

[21]- جامع البيان ابن جرير طبرى ج 15 ص 30، زاد المسير، ابن الجوزى ج 1 ص116.

[22]- سوره اسراء آيات 4، 5، 6.

[23]- جامع البيان ابن جرير طبرى ج 1 ص 411.

[24]- زاد المسير ابن جوزى ج 2 ص 298.

[25]- تاريخ مدينة دمشق ابن عساكر ج 40 ص 331.

[26]- المحبر محمد بن حبيب الفداء ج 2.

[27]- البداية و النهاية ج 2 ص 65.

[28]- تاريخ ابن خلدون ج 6 ص 97..

[29]- فتوح البلدان، بلاذرى ج 1 ص 25.

[30]- تاريخ ابن خلدون 3 / 124.

[31]- تفسير القرآن صنعانى ج 2 ص 393.

[32]- جامع البيان ابى جرير طبرى ج 1 ص 696.

[33]- جامع البيان ابن جرير طبرى ج 1 ص 696.

[34]- تفسير امام حسن عسكرى ص 455، اثبات الوصية مسعودى ص 84.

[35]- تفسير طبرسى ج 6 ص 223.

[36]- فتوح البلدان ج 1 ص 15 تا 18.

[37]- منبع سابق.

[38]- فتوح البلدان بلاذرى ج 1 ص 15، 18.

[39]- تفسير طبرسى ج 6 ص 223.

[40]- البداية و النهاية ج 2 ص 65.

[41]- تاريخ ابن خلدون ج 2 ص 80.