بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستان زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله), نجاح الطائى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     02 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     03 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     04 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     05 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     06 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     07 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     08 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     09 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     10 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     11 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     12 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     13 - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
     fehrest - داستان زندگى پيامبر - صلى الله عليه وآله
 

 

 
 


فصل پنجم :

فتنه و خيانت

رسول خدا (صلى اللهعليه وآله) ازفتنه و خيانت حذر مى كرد و مردم را نيز برحذر مى داشت .

رسول خدا (صلى اللهعليه وآله) ازارتداد مسلمانان خبر داده و پيشگويى فرموده بود : شما از سنّتهاى پيشينيانخود تبعيّت خواهيد كرد ; گام به گام و چون دو گوش اسب كه با هم برابر و يكسانند . .بطوريكه اگر يكى از آن گذشتگان به سوراخ سوسمارى داخل شده باشد ، شما هم داخلخواهيد شد !

گفتند : اى رسول خدامنظور شما ( از پيشينيان ) يهود و نصارى است ؟

فرمود : پس چه كسى( منظور من است ) ؟(79)

و نيز مردم را با اين آيه برحذر مى داشت : ) وَاتّقوافتنةً لاتصيبنَّ الّذين ظلموا منكم خاصَّةً (ـ و از فتنه اى كه چون درگيرد تنها به ستمكاران شما اصابتنمى كند ، پروا كنيد . ـ (80)

فاطمه سلام الله عليها نيزهمين آيه كريمه را پس از غصب فدك توسط ابوبكر در برابر مردم يادآور شده و اين آيهرا خواند ) وما محمّدٌالاّ رسولٌ قد خَلَت من قَبلِهِ الرّسل أَفإِن مات أو قتل إنقلبتم على أعقابكم ومن ينقلب على عقبيه فلن يضرّ الله شيئاً ( ومحمّد جز پيامبرى نيست كه پيش از او هم پيامبرانى بوده اند ، آيا اگر اوبميرد يا كشته شود به ( جاهليّت ) باز مى گرديد و هر كس بازگرددهرگز به خداوند زيانى نمى رساند .(81)

و فرمود : ننگتان باد اىبنى قيله ! آيا ميراث پدرم را بربايند در حاليكه شما ببينيد و بشنويد و جمعيدو جمعيّت داريد ؟ !(82)

امير مؤمنان على (عليهالسلام) در زمانحيات رسول خدا (صلى الله عليه وآله) اين آيه را تلاوت فرمود : ) أَفإِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ إِنْقَلَبتُمْ عَلىأَعقابِكم ( ـ آيا اگر( پيامبر ) بميرد يا كشته شود به ( جاهليّت ) بازمى گرديد . ـ

سپس از سوى خود و خواصّمؤمنين و مؤمنات فرمود : ( نه بخدا قسم ، پس از آنكه خداوند ما راهدايت فرموده به عقب باز نخواهيم گشت . بخدا قسم اگر او رحلت كند يا كشته شودآنقدر براى آنچه او جنگيد ، مى جنگم تا درگذرم . بخدا قسم منبرادر ، دوست ، پسر عمو و وارث پيامبرم . پس چه كسى از من به اوسزاوارتر است ؟ ) .(83)

و حذيفه در گفتگويى كه با عمرداشت به او گفت : من از رسول خدا (صلى الله عليه وآله)شنيدم كه فرمود :

فتنه اى كه گريبانگيرشخص مى گردد در اهل و مال و همسايه اوست و كفّاره و جلوگير آن ، نماز وروزه و صدقه است .

عمر گفت : سؤال من ازاينها نيست بلكه از فتنه اى است كه چون دريا موج مى زند .

حذيفه گفت : در برابر آنفتنه درى بسته وجود دارد .

عمر گفت : آيا آن درگشوده يا شكسته مى شود ؟

حذيفه گفت : شكستهمى شود .

عمر گفت : سزاوارتر آناست كه آن در تا قيامت گشوده نشود .(84)

عمليات خيانت در طولتاريخ ، فراوان و مهيّج بوده امّا آنچه بشر از خيانت كشف كرده جز اندكى ازبسيار نيست . اين به آن جهت است كه تبهكاران كوشيده اند تا بر جناياتخود پرده افكنده و آنها را بپوشانند .

خداوند متعال عليه خيانتموضعى آشكار و صريح اتّخاذ فرموده و رسول او آنرا براى مردم ذكر كرده است .

غدر و خيانت ، جزئى ازفتنه است و رسول خدا فرموده است : فتنه ها چون پاره هاى شب تاريكروى آورده اند .(85)

و فرمود : هر كس فردى رابر جانش امان دهد ، سپس او را به قتل رساند پرچم خيانت در قيامت به دست اودهند .

و فرمود : هر كه مردى راامان دهد مبنى بر اينكه خون او را نخواهد ريخت سپس او را بكشد ، من از او برىو بيزار خواهم بود ; گرچه آن شخص مقتول ، كافر باشد .(86)

همچنين پيامبر (صلى اللهعليه وآله) بهلشگريانش در جنگها سفارش مى فرمود كه : افراط نكنيد و خيانتنورزيد .(87)

على (عليهالسلام)مى فرمايد : هر خيانتكارى فاجر است و هر فاجرى كافر .(88)

و نيز همان حضرتمى فرمايد : هر خيانتى ، معصيت است و هر فسق و معصيتى ، نوعىكفر است .(89)

و باز مى فرمايد :براى هر خيانت پيشه، پرچمى است كه روز قيامت به آن شناخته مى شود .(90)

غدر و خيانت ، ارتداد ازدين و روى گردانى از حق است . مردى يهودى به على (عليهالسلام)گفت : از رحلت پيامبرتان هنوز بيش از بيست و چند سال نگذشته كه شمشير در بينيكديگر گذاشته و همديگر را مى كشيد ( يعنى از روى خيانت وستم ) .

امير مؤمنان (عليهالسلام)فرمود : امّا شما هنوز قدمهايتان از آب دريا خشك نشده بود كه به موسىگفتيد : ) يا موسىاجعَل لنا اِلهاً كما لَهم الهةٌ ( ـ  اى موسى براى ماخدايى چون خدايان آنها قرار بده ـ .(91)

آنحضرت به مالك اشترفرمود : بپرهيز از ريختن خون مردم ( بجز مواردى كه حلال است ) زيراهيچ چيز موجب نقمت و عذابِ بزرگتر و پيامدهاى سوءِ عظيم تر و زوال نعمتِسريعتر و كوتاهى و قطع عمر از ريختن خون ناحق نيست ، پس پايه هاى حكومت خودرا با ريختن خون حرام محكم نكن زيرا اينكار موجب تضعيف و سستى بلكه بالاتر از آنسبب از بين رفتن و انتقال حكومت تو ، به ديگرى است .(92)

انواع سمّ

سمّ : هر مادّه اىكه اگر به مقدار كم به جسم جاندارى وارد گردد ، نظام آنرا مختل سازد يا آنرااز ادامه فعّاليت هاى حياتى اش باز دارد ، سمّ ناميدهمى شود . اين نام دربرگيرنده انواع زيادى از مواد معدنى ، گياهى وحيوانى است كه بعضاً جامد يا مايع يا گازند .

مثلا سمّ مارها در شبكه عصبىبدن تأثير گذارده و موجب لخته شدن خون مى شود . . البتّه تأثيرسمّ ها بر حسب نوع و مقدار و مقاومت بدن جاندار متفاوت است و گاهى موجب بالارفتن حرارت يا پايين آمدن فشار به مقدار زياد مى گردد .

بدن آدمى با موادى از قبيلسرب ، جيوه ، آهك ، ترياك(93) ،گوگرد ، فسفر ، سولفات مس و اكسيد آهن مسموم مى شود .(94)

اينك بعضى از انواع قديمى سمّكه دانشمندان و متخصّصين آنها را در كتابهايشان آورده اند ناممى بريم :

سمّ ناقع : يعنىكُشنده ، نقع نام مكانى است نزديك مكّه در اطراف طائف .(95)

جاحظ مى گويد : چرابعضى از سمّ ها در سلسله عصبى اثر مى گذارند و بعضى در خون ؟ وبعضى در هر دو و چرا بعضى سمّ كامل است و بعضى از لوازم سمّ است ؟(96)

سلع : گياهى است كه بهآن سام هم گفته اند . عجاج مى گويد :

پيوسته در تمام روز او رازهرهاى اسلع مى خوراند يعنى سمّ شديدتر .(97)

عنقز : سمّ ذعاف است كهمهلت نمى دهد و درجا مى كُشد .(98)

ضبح و ضباح : گياهى استسمّى كه در فارسى آنرا سعن مى نامند .(99)

هلهل يا هلاهل : سمّكشنده اى است و هل بمعنى مار نر است(100) و گويى اينسمّ از مار نر گرفته شده است .

ذيفان : سمّى كُشندهاست .(101)

ذعاف : نوعى سمّ است ونام طعام مذعوف را از همين كلمه گرفته اند .(102)

ضريع : گياهى است تلخ وبدبوى كه آنرا شبرق ( ريز ريز ) هم گفته اند و اهل حجاز آنرا ضريعمى نامند . هنگامى كه خشك شود سمّى مى گردد .(103)

ذراريح : نوعى سمّ است ودر لسان العرب ذيل فعل ذرح آمده است . ( سمّ مگسهاى هندى ) .

ذرحه : سم مگسهندى . مفرد ذراريح است .

به مفرد آن ذريحه هم گفته شدهاست و از همين كلمه است : طعام مذروح .

اين حيوان اندكى از مگسبزرگتر و رنگارنگ با رنگهاى سرخ و سياه مى باشد . دو بال دارد و سمّ آنكُشنده است .(104)

آدمى چه در گذشته و چه در عصرحاضر(105)از مرگ به واسطه سمّ در امان نبوده و نيست و حتّى خود پزشكان و پيشوايان هم از آندر امان نمانده اند . چنانچه جالينوس حكيم هم با سمّ جان خود را از دستداد .(106)

آغشته و آميختن شمشير بهسمّ : آنست كه شمشير را در سمّ مى خوابانند و هنگامى كه خوب آغشته بهسمّ گرديد آنرا خارج كرده و تيز مى كنند .(107)

كتابهائى كه درباره سمّ ها نوشته شده است

درباره سمّ ، كتابهاىزيادى نوشته شده است . از جمله :

منقذ المسموم اثر جالينوسحكيم كه نسخه اى خطى از آن در كتابخانه آية الله العظمى گلپايگانى در قموجود دارد .

كتاب السّموم اثر جابربنحيّان موجود در خزانه تيموريه در قاهره .

كتاب معرفة السّموم اثرابوعلى سينا .

و كتابى از محمّدبن زكرياىرازى درباره سموم .

و بسيارى ديگر از دانشمندانكه در اين باره قلم زده اند .

انگيزه آنان در پرداختن بهاين موضوع شايد به سبب تأثّرى است كه از مشاهده و برخورد با كشته شدن افراد توسطسمّ به آنها دست داده است . . يعنى از مشاهده روشى كه حكومتهاى گذشتهآنرا به كار مى گرفتند تا مخالفين خود را نابود سازند .

چگونه در اين باره چيزىننويسند در حاليكه موج آن جوامع مختلف را دوره اى از پس دوره ديگر در نورديدهو لرزانده است . پادشاهان نيز دانشمندان را به نگارش در اينباره تشويق وتحريك مى كردند زيرا اى بسا خودشان قربانيان اين روش بوده اند .

براستى چگونه پادشاهان ،دانشمندان و حكماء به سمّ اهميّت ندهند حال آنكه پيامبر بشريّت حضرت محمّد يكى ازقربانيان كشته شدن با سمّ است ؟ !

پاره اى از وقايع خيانت

در طول تاريخ ، ستمگرانفراوانى دست به خيانت آلوده و حوادث بسيارى پديد آورده اند كه آزار واذيت زيادى را در شرايط گوناگون واماكن مختلف بر مردم تحميل كرده است .

بعضى از اين كارهاى خائنانهظاهراً موجّه و بعضى ديگر بدون توجيه صورت پذيرفته است .

در زمان داود پيامبر (عليهالسلام) مردى برمردى ديگر ستم كرد . يعنى عليه او ادعا كرد كه اين مرد گاوى را از من گرفتهاست . مرد ستمديده اين ادعا را رد كرد . داود از مدعى خواست تا دليلىارائه دهد و او نتوانست دليلى براى ادّعاى خود بياورد . داود (عليهالسلام) در خوابديد كه خداوند عزّ و جل به او دستور داد تا مرد ستمديده را بكشد . داود مردّدشد و با خود گفت : اين خوابى بيش نبوده است . امّا پس از آن خداوند دربيدارى به او وحى فرمود كه مرد ستمديده را بكشد . داود (عليهالسلام) او رااحضار كرد و فرمود : خداوند امر فرموده تا تو را به قتل رسانم . مردگفت : خداوند مرا به خاطر اين دعوا مؤاخذه نفرموده بلكه به سبب آنكه من قبلاپدر آن مرد مدّعى را به حيله كشته ام مؤاخذه كرده است . داود وى راكُشت .(108)

و نيز عمرو بن جفنه پادشاهاعراب ، برادرش عثمان بن جفنه را در سرزمين شام مسموم كرد و كشت .گفته اند كه لباسى آغشته به سمّ به وى پوشاند و او درگذشت .(109)

در سال 31 هجرى ، يزدگردپادشاه ايران كه از برابر سپاه اعراب مى گريخت به آسيابانى پناه بُرد .آسيابان در لباسهاى گرانبهاى او طمع كرد و در خواب او را غافلگيرانه كُشت .(110)

خوارج امام على (عليهالسلام) را درسال چهلم هجرى ترور كرده و به شهادت رساندند . پيامبر (صلى اللهعليه وآله) بهوى فرموده بود : اين امّت ، پس از من به تو خيانت خواهد كرد .

معاويه ، تعداد زيادى ازاصحاب امير مؤمنان را با وسايل گوناگون ترور كرد .(111)

از نمونه هاى ديگر حوادثترور و كشتن ناگهانى بايد از ترور سعد بن عباده توسط خالد بن وليد و به دستورغاصبان خلافت نام بُرد و نيز از ترور ابوبكر توسط حزب قريشى و ترور عمر بن خطاب وترور عبدالرحمن بن عوف و عبدالله بن مسعود و ابوذر و ابى بن كعب و مقداد بن اسودتوسط عثمان بن عفان .

و همچنين از ترور عمير بن قيسكندى توسط ابن زياد و آن هم پس از آنكه به وى امان داده بود .(112)

و از كشتار يازده هزار نفر ازلشگريان سپاه ابن اشعث پس از جنگ دير جماجم توسط حجّاج بن يوسف ثقفى كه او نيز بهآنها امان داده بود .(113)

و حيله و خيانت عبدالملكپادشاه اموى نسبت به عمرو بن سعيد أشدق .(114)

و غدر و حيله عمرو عاص نسبتبه محمّد بن حذيفه در سال 36 هجرى . در اين حيله عمرو عاص او را به توهّمانداخت كه قصد بيعت با على (عليه السلام) را دارد و با او وعده جلسه اى درعريش ( واقع در سرزمين مصر ) گذاشت و هنگامى كه محمد بن حذيفه به سوىعمرو آمد ، عمرو عاص با كمين ، او و سى نفر از يارانش را دستگير كرد وكُشت .(115)

هنگامى كه عمرو عاص همراه بامعاويه بن حديج ، محمد بن ابى بكر را كُشت و جسدش را آتش زد و سربريده اش را به خانه عثمان در مدينه فرستاد ،امويان در مدينه اظهار شادىكردند و آن اوّلين سرى بود كه در اسلام حمل شد . همان وقت ام حبيبه دختر ابوسفياندستور داد تا گوسفندى بريان شده را نزد عايشه ببرند و به او بگويند : اينبرادر بريان شده توست . عايشه گفت : خداوند فرزند زن بدكاره را بكُشد(116)و وقتى معاوية بن حديج به مدينه آمد ، نائله(117) زن عثمانرفت و پاى او را بوسيد و گفت : به واسطه تو به خونخواهى ام از پسر خثعميه( يعنى محمد بن ابوبكر ) دست يافتم .(118)

موسى بن نصير ( فاتحاسپانيا ) نيز در سال 97 هجرى ترور شد .(119)

البتّه بيشتر كسانى كهتروريست بوده اند خودشان هم عاقبت كشته شده اند . به عنوان مثالافراد خاندان حجّاج بن يوسف ثقفى ( جلاّد خون آشام عرب ) توسط سليمان بنعبدالملك اموى شكنجه و قتل عام شدند .(120)


[79] ـالشّافى ، سيد مرتضى علم الهُدى ، ج 3، ص 132 و اضواء على السّنةالمحمديّة ، محمود ابو ريّه ، ص 38 .

[80] ـ سورهانفال ، آيه 25 .

[81] ـ سوره آلعمران ، آيه 144 .

[82] ـ بلاغاتالنّساء ، ابن طيفور ، ص 12 و شرح نهج البلاغه ، ابن أبىالحديد معتزلى ، ج 16 ، ص 212 ـ 213 والنّهايه فى غريبالحديث ، ابن اثير ، ج 4 ، ص 273 و مروج الذّهب ،مسعودى ، ج 2 ، ص 311 والشّافى ، سيد مرتضى ، ج 4 ، ص69 ـ 72 و أمالى شيخ مفيد ، ص 84 .

[83] ـ تفسيرابن كثير ، ج 1 ، ص 643 .

[84] ـ صحيحبخارى ، ج 4 ، ص 46 .

[85] ـ البدءوالتاريخ ، ج 1 ، 108 .

[86] ـ أنسابالأشراف ، ج 5 ، ص 233 .

[87] ـ العقدالفريد ، ج 1 ، ص 128 .

[88] ـ شرحنهج البلاغه ، ج 10 ، ص 211 .

[89] ـنهج البلاغه ، خطبه 200 .

[90] ـنهج البلاغه ، خطبه 200 .

[91] ـ سورهاعراف ، آيه 138 .

[92] ـ نهايةالأرب ، ج 6 ، ص 31 .

[93] ـ بدنمعتادان به مواد مخدّر تا مقدار معيّنى از اين مواد را تحمّل مى كند امّا بدنافراد غير معتاد قادر به تحمّل آن مقدار نيست و بسيار اتّفاق افتاده كه خود اشخاصمعتاد هم بر اثر افراط در مصرف مواد مخدّر جان باخته اند .

[94] ـ دائرةالمعارف بستانى ، پطرس البستانى ، ج 10 ، ص 680 .

[95] ـ معجمالبلدان ، ج 5 ، ص 300 .

[96] ـ رسالةالتربيع والتدوير ، جاحظ ، ص 48 .

[97] ـ كتابالعين ، خليل بن احمد فراهيدى ، ج 1 ، ص 335 .

[98] ـ همانمصدر ، ج 3 ، ص 293 .

[99] ـ همانمصدر ، ج 3 ، ص 203 .

[100] ـ همانمصدر ، ج 3 ، ص 354 .

[101] ـالصّحاح ، جوهرى ، ج 4 ، ص 362 .

[102] ـ مجمعالبحرين ، ج 2 ، ص 94 .

[103] ـ صحيحالبخارى ، ج 6 ، ص 83 .

[104] ـالعين ، فراهيدى ، ج 3 ، ص 200 .

[105] ـ براىاطّلاع از كشتار مردم به وسيله سمّ در عصر حاضر نگاه كنيد به مقاله جامع و خواندنىو مفصّل آقاى سيد احمد ميرزايى در ضميمه روزنامه اطلاعات تحت عنوان ( تروريسمغير متعارف ) كه به تفصيل انواع سموم و مواد خطرناك شيميائى را با جداول علمىو ميزان تأثير و . . . معرفى كرده است. ضميمه روزنامه اطلاعاتمورّخ يكشنبه دوّم مرداد ماه 79 و 24 شماره قبل از آن .

[106] ـ تاريخاليعقوبى ، ج 1 ، ص 119 .

[107] ـالعين ، فراهيدى ، ج 8 ، ص 184 .

[108] ـ لسانالعرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 233 .

[109] ـ تاريخابن خلدون ، ج 3 ، ص 327 .

[110] ـ تاريخابن الأثير ، ج 3 ، ص 119 ـ 123 .

[111] ـ العقدالفريد ، ج 3 ، ص 234 .

[112] ـ تاريخ الطّبرى ،ج 5 ، ص 263 ، 264 .

[113] ـ تاريخالطّبرى ، ج 6 ، ص 322 ـ 359 .

[114] ـ الكاملفى التاريخ ، ج 4 ، ص 297 .

[115] ـ تاريخابن الأثير ، ج 3 ، ص 267 ، تاريخ الطّبرى ، ج 4 ، ص546 .

[116] ـ تذكرةخواص الأمّة ، ص 144 و التمهيد والبيان ، ص 209 .( مادر عمروعاص از زنان بدكاره زمان جاهليت بود ) .

[117] ـ معاويةبن حديج يهودى و نائله نصرانى بود . الكامل فى التاريخ ، ج 3 ، ص357 .

[118] ـ مروجالذّهب ، ج 1 ، ص 406 و الولاة ، كندى ، ص 30 ـ 31و تاريخ ابن الأثير ، ج 3 ، ص 357 .

[119] ـ تاريخابن الأثير ، ج 5 ، ص 22 .

[120] ـ تاريخابن الأثير ، ج 4 ، ص 588 و تاريخ الطبرى ، ج 6 ، ص506 .

حجّاجبه زندانيان خود آرد آميخته با خاكستر مى خوراند ( محاضراتالأدباء ، ج 3 ، ص 195 ) و از نمونه هاى ستم اين سفاكانآنكه : منصور عبّاسى ميخ در چشمهاى زندانيان مى كوبيد يا آنها را زندهزنده و پس از شكنجه در ديوارها دفن مى كرد ( تاريخ اليعقوبى ، ج2 ، ص 38 ) و يا آنكه خانه را روى سر مخالفين خود خراب مى كرد( تاريخ الطبرى ، ج 8 ، ص 7 ـ 9 و العيونوالحدائق ، ج 3 ، ص ت227 ) و متوكّل عبّاسى قبر صالحين را نبشمى كرد ( مقاتل الطّالبين ، ص 597 و تاريخ الخلفاء ، ص 347 و تاريخالطبرى ، ج 9 ، ص 85 و فوات الوفات ، ج 1 ، ص203 ) .

درحاليكه مردم در زمان عباسى ها به قتل مى رسيدند ، تعدادعبّاسى ها رو به افزايش بود چنانچه در سال 200 هجرى تعداد عبّاسى ها بهسى و سه هزار نفر مى رسيد ( مروج الذّهب ، ج 2 ، ص 347 والعيون والحدائق ، ج 3 ، ص 351 .) .