بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب سیری در علوم قـرآن, یعقوب جعفرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - سيرى در علوم قـرآن
     03 - سيرى در علوم قـرآن
     04 - سيرى در علوم قـرآن
     05 - سيرى در علوم قـرآن
     06 - سيرى در علوم قـرآن
     07 - سيرى در علوم قـرآن
     08 - سيرى در علوم قـرآن
     fehrest - سيرى در علوم قـرآن
 

 

 
 

back pagefehrest pagenext page

بخش هفتم:

شيوه هاى پيام رسانى قرآن



صفحه 192




صفحه 193


شيوه هاى پيام رسانى قرآن

قرآن كريم در بيان مفاهيم و معانى بلند خود و ابلاغ پيامهاى خاصى كه براى بشريت دارد شيوه هاى ويژه اى را به كار برده و باقالبها و شكلهاى متنوعى با مردم ارتباط معنوى برقرار كرده است.
در اين بخش بر سر آنيم كه در باره شيوه هاى پيام رسانى قرآن و روشهائى كه قرآن در القاء مطالب خود به كار بسته است صحبت كنيم و ببينيم كه قرآن براى نفوذ و تاثير بيشتر در احساس و انديشه مردم از چه راههائى وارد شده است.

مثل هاى قرآن
يكى از شيوه هاى معمول در پيام رسانى قرآن عينيت بخشيدن و تجسم دادن به مفاهيم عقلى است كه در قالب مثل هاى گوناگونانى آمده است. قرآن در موارد متعددى براى پائين آوردن سطح مطلب و قرار دادن يك مطلب عقلى در دسترس فكر بشر از مثل استفاده كرده است و با تشبيه معقول به محسوس مطالب مهمى را در اختيار مردم قرار داده است.
مثل زدن و تشبيه كردن مطلب به امور مادى، از روشهاى متداولى است كه قرآن كريم به وفور از آن استفاده كرده و مطالب بلند خود را در پوششى از شيرينى و جذابيت مثل بيان نموده است. قرآن، هدف خود را از زدن اين مثلها به كار انداختن فكر وانديشه


صفحه 194


مردم معرفى مى كند:
و لقد ضربنا للناس فى هذا القران من كل مثل لعلهم يتذكرون(1)
همانا براى مردم در اين قرآن از هر مثلى زديم شايد كه ياد آور بشوند.
وتلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون(2)
و اين مثلهائى است كه ميزنيم شايد آنها بينديشند.
وتلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الاالعالمون(3)
و اين مثلهائى است كه بر مردم مى زنيم و نمى فهمند آنرا مگر دانايان.
از اين آيات استفاده مى شود كه هر چند كه مثل زدن مطلب را آسان مى كند و در دسترس عقل وانديشه قرار مى دهد اما اينطور نيست كه مثل زدن آنچنان مطلب را مبتذل و ساده كند كه همگان حتى آنها كه درست نمى انديشند از آن استفاده كنند بلكه در عين حالى كه مثل زدن به درك بهتر مطلب كمك مى كند، تنها دانايان و انديشمندان از آن بهره مى برند و آنها نيز بايد عقل وانديشه خود را به كار اندازند ودرست بينديشند تا بهتر استفاده كنند.
در اينجا توجه خوانندگان محترم را به مثلهائى كه در قرآن آمده و مشتمل بر حدود پنجاه مثل است جلب مى كنيم. البته ما در اينجا قصد توضيح و تفصيل نداريم و تنها آياتى را كه مشتمل بر ذكر مثل است با ترجمه آن مى آوريم و براى تتميم فائده، هر مثلى را در چند خط بطور بسيار مختصر توضيح مى دهيم باشد كه براى خوانندگان عزيز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره زمر آيه 27.
2 ـ سوره حشر، آيه 21.
3 ـ سوره عنكبوت، آيه 43.

صفحه 195


مفيد فائده گردد.

      1 - مثل كسى كه آتش روشن كرده بود:
مثلهم كمثل الذى استو قد نارا فلما اضائت ما حوله ذهب الله بنورهم و تركهم فى ظلمات لا يبصرون(1)
مثل آنها مثل كسى است كه آتشى افروخت و چون اطراف خود را روشن كرد خداوند نور آنها را از بين برد وآنها را در تاريكى رها ساخت كه نبينند.
اين مثل در باره منافقان است كه برق ايمانى در دل آنها مى جهد ولى بزودى خاموش مى شود و در تاريكى ضلالت و گمراهى باقى مى مانند همانند كسى كه در بيابان تاريكى آتشى روشن كند تا با استفاده از نور آن راه بيفتد ولى آن آتش خاموش گردد و آن شخص مانند سابق در تاريكى بماند.

      2 - مثل باران ورعد و برق:
او كصيب من السماء فيه ظلمات و رعد وبرق يجعلون اصابعهم فى آذانهم من الصواعق حذر الموت والله محيط بالكافرين يكاد البرق يخطف ابصارهم كلما اضاء لهم مشوا فيه و اذا اظلم عليهم قاموا ولو شاءالله لذهب بسمعهم و ابصارهم ان الله على كل شىء قدير(2)
يا مانند بارانى از آسمان است كه در آن تاريكى هائى و رعد و برقى است از شدت صاعقه ها از ترس مرگ انگشتان خود را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 17.
2 ـ سوره بقره، آيات 20-19.

صفحه 196


گوش هايشان مى گذارند و خدا بر كافران محيط است نزديك است كه برق چشمان آنها راببرد هر وقت به آنها روشنائى مى دهد در نور آن راه مى روند و هر وقت كه تاريكى بر آنها غالب مى شود مى ايستند. و اگر خدا مى خواست گوش آنها و ديدگان آنها را از بين مى برد كه خدا بر هر چيزى تواناست.
اين مثل نيز كه بلا فاصله پس از مثل اول آمده مربوط به منافقان است و حال تحير و سرگردانى آنها به بارانى تشبيه شده كه داراى رعد و برق است و اينان مانند كسى هستند كه باهراس و دلهره در بيابانى تاريك قرار گرفته هر وقت برقى از آسمان مى جهد با استفاده از نور آن قدرى راه مى رود و سپس مى ايستد طبيعى است كه شخص با چنين وضعى كه در هراس و رعب و وحشت است نمى تواند راه به جائى برد اگر چه گهگاه روشنائى هائى بتابد و بطور موقت اطراف را روشن كند.

      3 - مثل پشه:
ان الله لا يستحيى ان يضرب مثلا ما بعوضة فما فوقها فاما الذين آمنوا فيعلمون انه الحق من ربهم و اما الذين كفروا فيقولون ماذا ارادالله بهذا مثلا يضل به كثيراً ويهدى به كثيراً و ما يضل به الاالقوم الفاسقين(1)
خداوند پروا ندارد از اينكه مثلى بزند پشه يا برتر از آنرا پس كسانى كه ايمان آورده اند مى دانند كه آن حق است و از جانب پروردگارشان مى باشد ولى كافران مى گويندخداوند از اين مثل چه اراده كرده است. با آن مثل جمعى را گمراه مى كند و جمعى را هدايت مى كند و گمراه نمى كند با آن مگر فاسقان را.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 26.

صفحه 197


اين، مثلى است براى بيان مقام تسليم مؤمن و عناد كافر در مقابل خدا كه اگر خداوند به چيز حقير و پستى مانند پشه مثل بزند و از آن سخن به ميان آورد مؤمن در برابر آن تسليم است ولى كافر آنرا تحقير مى كند و بدينسان آن ضرب المثل باعث گمراهى كافران و هدايت مؤمنان مى شود.

      4 - مثل سنگ:
ثم قست قلوبكم من بعد ذلك فهى كالحجارة او اشد قسوة و ان من الحجارة لما يتفجر منه الانهار و ان منها لما يشقق فيخرج منه الماء و ان منها لما يهبط من خشية الله و مالله بغافل عما تعملون(1)
آنگاه دلهاى شما بعد از آن سخت شد پس آن مانند سنگ يا از آن سختتر شد و همانا بعضى از سنگهاست كه از آن جويها روان گردد و بعضى از سنگهاست كه بشكافد و از آن آب خارج شود و بعضى از آنها از خشيت خدا فرود مى آيد و خدا از آنچه كه مى كنيد غافل نيست.
اين آيه خطاب به بنى اسرائيل است و سختى دل آنها را در مقام قبول سخنان حق به سنگ و يا چيزى از آن سختتر تشبيه مى كند.

      5 - مثل كران و گنگان و كوران:
و مثل الذين كفروا كمثل الذى ينعق بما لا يسمع الاّ دعاء و نداء صمّ بكم عمى فهم لا يعقلون(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 74.
2 ـ سوره بقره، آيه 171.

صفحه 198


مثل كسانى كه كافر شدند مثل كسى است كه بانگ مى زند به حيوانى كه نمى شنود مگر خواندن وصدا را. كران و گنگان و كورانند پس آنها نمى فهمند.
مثلى است براى كافران كه مانند حيواناتى هستند كه وقتى با آنها سخن گفته شود معنى آنرا نمى فهمند و تنها صدائى را مى شنوند و كافران مانند همانند حيوانات از شنيدن سخن حق كر و در گفتن حق لال و در ديدن جلوه حق كورند.

      6 - مثل هفت سنبل:
مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة ماة حبة والله يضاعف لمن يشاء والله واسع عليم(1)
مثل كسانى كه اموال خود رادر راه خدا انفاق مى كنند مانند مثل يك دانه است كه هفت سنبل از آن برويد و در هر سنبلى صد دانه باشد و خداوند براى هر كس كه بخواهد چند برابر مى كند و خدا گشاينده داناست.
قرآن كريم اين مثل را براى پاداش كسانى كه اموال خود را در راه خدا احسان مى كنند آورده كه براى آنها چندين برابر پاداش خواهد داد مانند يك دانه كه در زمين كاشته شود و از آن هفت خوشه ودر هر خوشه اى صد دانه برويد در واقع هفتصد مقابل آنچه كه كاشته شده بهره بردارى مى شود.

      7 - مثل سنگى كه بر روى آن خاك باشد:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 261.

صفحه 199


يا ايها الذين آمنوا لا تبطلوا صدقاتكم بالمن والاذى كالذى ينفق ماله رئاء الناس و لا يؤمن بالله واليوم الاخر فمثله كمثل صفوان عليه تراب فاصا به وابل فتركه صلدا لا يقدرون على شىء مما كسبوا والله لا يهدى القوم الكافرين(1)
اى گروه مؤمنان صدقه هاى خود را بامنت گذاشتن و اذيت كردن باطل نكنيد مانند كسى كه مال خود را براى رياى مردم انفاق مى كند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارد پس مثل او مانند مثل سنگ لغزانى است كه بر روى آن خاكى است پس باران به آن رسيده وآنرا لغزنده كرده است پس آنها بر هيچ چيزى از آنچه كه فراهم كره اند قدرت ندارند و خدا قوم كافر را هدايت نمى كند.
در اينجا كسى كه مال خود را جهت خود نمائى و ريا به ديگران مى بخشد مورد مثل است و كار او از لحاظ بى ارزشى و بى ثباتى به سنگ لغزنده اى كه خاكى بر روى آن است و بارانى بر آن باريده و سنگ لغزنده تر شده، تشبيه گرديده است.

      8 - مثل باغ و باران:
مثل الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله و تثبيتا من انفسهم كمثل جنة بربوة اصابها وابل فاتت اكلها ضعفين فان لم يصبها و ابل فطلّ والله بما تعملون بصير(2)
مثل كسانى كه اموال خود را جهت خشنودى خدا و استوار كردن نفوس خود انفاق مى كنند مانند مثل باغى بر پشته اى است كه بر آن بارانى سخت رسيده باشد پس ميوه خود را چهار برابر بدهد و اگر هم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره آيه 264.
2 ـ سوره بقره، آيه 265.

صفحه 200


باران سختى نرسد پس باران نرمى رسيده باشد و خدا به آنچه كه مى كنيد بيناست.
در اين آيه كار كسانى كه بخاطر خدا اموال خود را احسان مى كنند به باغى تشبيه شده كه در زمين مساعدى باشد بارانهاى مفيدى هم به او برسد و در نتيجه ميوه هاى فراوانى برويد.

      9 - مثل آدم و عيسى:
ان مثل عيسى عندالله كمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون(1)
همانا مثل عيسى نزد خداوند مانند مثل آدم است كه او را از خاك آفريد سپس گفت باش پس شد.
جريان ولادت حضرت عيسى است كه بدون پدر زاده شد. خلقت او به خلقت حضرت آدم تشبيه شده كه بدون پدر ومادر آفريده شد.

      10 - مثل كشتزار و باد سموم:
مثل ما ينفقون فى هذه الحياة الدنيا كمثل ريح فيها صرّ اصابت حرث قوم ظلموا انفسهم فاهلكته و ما ظلمهم الله و لكن انفسهم يظلمون(2)
مثل چيزى كه در اين زندگى دنيا خرج مى كنند مانند مثل بادى است كه در آن سرمائى سخت باشد و به زراعت قومى بوزد كه برخود ظلم كرده اند پس آن را نابود سازد. خدابه آنها ظلم نكرده بلكه بر نفس خود

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيه 59.
2 ـ سوره آل عمران، آيه 117.

صفحه 201


ظلم كرده اند.
اين مثل در باره دنيا پرستانى است كه مال خود را براى دنيا خرج مى كنند و طبيعى است كه هيچگونه استفاده معنوى از آن نخواهند كرد. مانند كشتزارى كه باد سموم برآن بوزد و محصول را نابود سازد آنها نيز محصولى به دست نخواهند آورد.

      11 - مثل نور و ظلمت:
او من كان ميتا فاحيييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها كذلك زين للكافرين ما كانوا يعملون(1)
آيا آنكس كه مرده اى باشد و ما او را زنده كنيم و براى او نورى قرار بدهيم كه در روشنائى آن ميان مردم راه برود، چنين كسى مانند كسى است كه در تاريكى هاست و از آن بيرون نمى شود. بدينسان براى كافران اعمالى كه انجام مى دهند آراسته شده است.
منظور از اين مثل مقايسه ميان مؤمن و كافر است كه اولى زنده است و روشنائى دارد و دومى غرق در ظلمات است و نمى تواند خود را از آن برهاند.

      12 - مثل رفتن شتر در سوراخ سوزن:
ان الذين كذبوا باياتنا و استكبروا عنها لا تفتح لهم ابواب السماء ولا يدخلون الجنة حتى يلج الجمل فى سم الخياط و كذالك نجزى المجرمين(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره انعام، آيه 122.
2 ـ سوره اعراف، آيه 40.

صفحه 202


كسانى كه آيات ما را تكذيب كردند و از آن سر پيچيدند، درهاى آسمان براى آنها باز نخواهد شد و داخل بهشت نخواهند شد تا وقتيكه شتر در سوراخ سوزن برود وبدينسان مجرمان را جزا مى دهيم.
طبق اين آيه تكذيب كنندگان آيات الهى هرگز نجات نخواهند يافت و وارد بهشت نخواهند شد اين كار به همان اندازه محال است كه فى المثل شتر با آن بزرگى از سوراخ يك سوزن معمولى عبور كند!

      13 - زمين پاك و زمين ناپاك:
والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربه والذى خبث لا يخرج الاّ نكدا كذلك نصرف الايات لقوم يشكرون(1)
وشهر پاك روئيدنى هايش به اذن پروردگارش بيرون مى آيد و آنكه پليد است بيرون نمى آورد مگر چيز حقير و پست. بدينسان آيات را براى قومى كه سپاسگزارند بر مى گردانيم.
زمين پاك و ناپاك كه در اولى گياه مى رويد و در دومى نمى رويد مثل دو نوع از طينتهاى انسانى است كه يكى مستعد دريافت نور الهى است و ديگرى چنين استعدادى را ندارد.

      14 - مثل سگ:
فمثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث ذلك مثل القوم

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره اعراف، آيه 58.

صفحه 203


الذين كذبوا باياتنا فاقصص القصص لعلهم يتفكرون(1)
پس مثل او مانند مثل سگ است كه اگر به او حمله كنى زبانش را بيرون مى آورد و اگر او را رها كنى باز زبانش را بيرون مى آورد اينست مثل گروهى كه آيات ما را تكذيب كردند پس داستانها را بگو شايد آنها بينديشند.
اين مثل در مورد شخص دانشمندى است كه بر خلاف دانش خود تابع شيطان شده و از خدا روى گردانيده است كه طبق تفاسير منظور بلعم باعور و يا امية بن ابى الصلت مى باشد. چنين شخصى مانند سگ است همانگونه كه به سگ حمله كنى يانكنى زبانش را بيرون مى آورد او نيز در مقابل دعوت حق بى تفاوت است.

      15 - مثل چهارپايان:
ولقد ذرأنا لجهنم كثيرا من الجن والانس لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها ولهم آذان لايسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضلّ اولئك هم الغافلون(2)
همانا آفريديم براى جهنم بسيارى از جن وانس را آنها دل ها دارند ولى با آن نمى فهمند و چشم ها دارند ولى با آن نمى بينند و گوشها دارند ولى باآن نمى شنوند آنها مانند چهارپايانند بلكه آنها گمراه ترند آنان همان غافلان هستند.
مثلى است براى كافران كه خداوند به آنها ابزار فهم و درك داده ولى آنها از آن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره اعراف، آيه 176.
2 ـ سوره اعراف، آيه 179.

صفحه 204


ابزار كه همان دل و چشم و گوش است استفاده صحيح نمى كنند. مثل آنها مثل چهارپايان است كه آنها نيز دل و چشم و گوش دارند ولى نمى فهمند و در واقع كافران از حيوانات هم گمراه ترند زيرا به حيوانات عقل داده نشده ولى به اينان عقل داده شد و در عين حال نمى فهمند.

      16 - مثل باران و گياه:
انما مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض مما ياكل الناس والانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت وظن اهلها انهم قادرون عليها اتيها امرنا ليلا او نها را فجعلناها حصيداً كان لم يغن بالامس كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون(1)
همانا مثل زندگى دنيا مانند آبى است كه آنرا از آسمان نازل كرديم پس گياه زمين از آنچه مردم و حيوانات مى خوردند، با آن آب مخلوط شد و چون زمين زيور خود را برگرفت و زينت يافت ومردم پنداشتند كه بر آن قدرت يافته اند ناگهان شبى يا روزى امر ما بر آن رسيد و آنرا تباه ساختيم چنانكه گوئى ديروز نبوده است. بدينسان آيات خود را براى قومى كه مى انديشيدند تفصيل مى دهيم.
در اين آيه شريفه زندگى دنيا و دلخوشكنك هاى آن به زراعتى تشبيه شده كه باران بر آن ببارد و خوب رشد كند و باطراوت شود اما ناگهان آفتى آنرا بزند و نابودش كند. زندگى و مظاهر آن نيز مانند همان زراعت است كه ناگهان پژمرده خواهد شد و از بين خواهد رفت به صورتيكه گويا چنين شخصى اصلاً نبوده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره يونس، آيه 24.

صفحه 205


      17 - مثل كور و كر:
مثل الفريقين كالاعمى و الاصم و البصير والسميع هل يستويان مثلا افلا تذكرون(1)
مثل دو گروه مانند كور و كر و بينا و شنوا است آيا اين دو در مثل يكسان هستند چرا متذكرنمى شويد.
اينهم مثلى است براى دو گروه گمراهان و هدايت يافته گان كه گروه اول به كور وكر وگروه دوم به بينا وشنوا تشبيه شده اند.

      18 - مثل كسيكه مى خواهد آب بخورد:
له دعوة الحق و الذين يدعون من دونه لا يستجيبون لهم بشىء الاّ كباسط كفيه الى الماء ليبلغ فاه و ما هو ببالغه و ما دعاء الكافرين الا فى ضلال(2)
براى اوست دعوت حق و كسانيكه جز او را مى خوانند چيزى به آنها پاسخ نخواهند داد مگر مانند كسى كه دو كف دست خود را به سوى آب باز كرده تا به دهانش برساند در حاليكه به آن نخواهد رسيد و دعوت كافران چيزى جزگمراهى نيست.
مشركان و بت پرستان كه جز خدا را مى خوانند به كسى تشبيه شده اند كه دست خود را دراز كرده تا پر آب كند و بخورد ولى هرگز آبى به دست نمى آورد و در تشنگى باقى مى ماند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره هود، آيه 24.
2 ـ سوره رعد، آيه 14.

صفحه 206


      19 - مثل آب و كف آب:
انزل من السماء ماء فسالت او دية بقدرها فاحتمل السيل زبدارابيا و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حلية او متاع زبد مثله كذلك يضرب الله الحق و الباطل فاما الزبد فيذهب جفاء و اما ما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب الله الامثال(1)
از آسمان آبى نازل كرد پس سيلى از دره ها روان گشت به اندازه آنها و آن سيل كف بر آمده اى را با خود برداشت. همچنين از آنچه كه مى سوزانند به خاطر زيور يا متاعى كفى مانند كف آب به وجود مى آيد. بدينگونه خداوند حق و باطل را مى زند اما كف به كنارى مى رود و اما آنچه كه به مردم نفع مى رساند در زمين مى ماند و بدينگونه خداوند مثل ها را مى زند.
در اينجا براى پايدارى حق و ناپايدارى باطل دو مثل زده شده در مثل اول حق به آب باران و باطل به كفى كه روى سيل است تشبيه شده و در مثل دوم حق به فلزى كه براى درست كردن زيور آلات گداخته مى شود و باطل به كف روى آن مثال زده شده است به اين بيان كه هر دو كف هر چند خودى مى نمايد ولى از بين رفتنى است ولى آب باران و فلز گداخته شده هر چند كه كف روى آنها راگرفته است بهر حال مى مانند و به مردم منفعت مى رسانند.

      20 - مثل خاكستر و باد:
مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف لايقدرون مما كسبوا على شىء ذلك هو الضلال البعيد(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره رعد، آيه 17.
2 ـ سوره ابراهيم، آيه 18.

صفحه 207


مثل كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند اعمال آنها مانند خاكسترى است كه در يك روز تند بادى بر آن بوزد. آنها از آنچه كه فراهم كرده اند بر چيزى قادر نباشند. اين همان گمراهى دور است.
اعمال كافران در اين آيه به خاكسترى تشبيه شده است كه در يك روز طوفانى تند بادى بر آن بوزد معلوم است كه آن خاكستر نابود مى شود و در فضا پراكنده مى گردداعمال خير كافران نيز در اثر كفر و بى ايمانى تباه خواهد شد.

      21 - مثل درخت پاك و درخت ناپاك:
الم تر كيف ضرب الله مثلا كلمة طيبة كشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء تؤتى اكلها كل حين باذن ربها و يضرب الله الامثال للناس لعلهم يتذكرون و مثل كلمة خبيثة كشجرة خبيثه اجتثت من فوق الارض مالها من قرار(1)
آيا نديدى چگونه خداوند مثلى زد؟ سخن پاك مانند درخت پاك است كه ريشه آن ثابت و شاخه آن در آسمان است ميوه خود را در هر زمانى به اذن پروردگارش مى دهد. و خدا مثل ها را براى مردم مى زند شايد كه متذكر شوند. و مثل سخن ناپاك مانند درخت ناپاك است كه از روى زمين خارج شده و قرارى ندارد.
اين آيات مشتمل بر دو مثل است در مثل اول سخن پاك و مفيد به درخت اصيلى تشبيه شده كه هم ريشه دارد وهم شاخه وهم در هرزمانى ميوه مى دهد سخن حكيمانه وحق نيز همان حالت را دارد. در مثل دوم سخن ناپاك و باطل به درخت بى ريشه تشبيه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ابراهيم، آيه 26-24.

صفحه 208


شد كه رشد و نمو ندارد سخن باطل نيز رشد ندارد ومفيد نيست.

      22 - مثل بنده و آزاد:
ضرب الله مثلا عبدا مملوكا لا يقدر على شىء و من رزقناه منا رزقا حسنا فهو ينفق منه سرّا و جهرا هل يستوون الحمدلله بل اكثرهم لا يعلمون(1)
خداوند مثل زد بنده مملوكى را كه بر چيزى توانائى ندارد و كسى را كه از طرف خود به او روزى نيكو داده ايم و او از آنچه داده ايم پنهان و آشكار انفاق مى كند آيا اين دو مساوى هستند؟ سپاس خداى را بلكه بسيارى از آنها نمى دانند.
در اين مثل دو نفر با يكديگر مقايسه شده اند يكى بنده مملوكى كه چيزى ندارد و ديگرى مرد آزادى كه داراى امكانات است و همواره احسان مى كند معلوم است كه اين دو مساوى نيستند اين مثل يا براى مقايسه ميان معبودهاى باطل كه هيچ قدرتى ندارند و ذات بارى تعالى كه منشاء همه قدرتهاست مى باشد و يا براى مقايسه ميان كافر و مؤمن است كه اولى هيچ عمل ارزنده اى ندارد ولى دومى داراى اعمال حسنه و كارهاى با ارزش است.

      23 - مثل گنگ و سخنور:
وضرب الله مثلا رجلين احدهما ابكم لا يقدر على شىء و هو كل على موليه اينما يوجّهه لايأت بخير هل يستوى هو ومن يأمر بالعدل و هو على صراط مستقيم(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نحل، آيه 75.
2 ـ سوره نحل، آيه 76.

صفحه 209


و خدا مثل زد دو مرد را يكى از آنها گنگ است و توانائى بر چيزى را ندارد و او سربار صاحب خويش است كه هركجا او را بفرستد چيزى نياورد آيا چنين شخصى باكسى كه امر به عدالت مى كند و خود نيز بر راه راست است، مساوى هستند؟
بيان حال دو گروه از انسانهاست گروهى كه هيچ خيرى در وجودشان نيست و گروه دوم كسانى كه با دعوت به عدل همواره در فكر صلاح جامعه هستند و آنها در عين حاليكه مردم را به عدل دعوت مى كنند خود نيز به راه راست قدم بر مى دارند.

      24 - مثل زنى كه ريسمان تابيده اى را باز مى كرد:
ولا تكونوا كالتى نقضت غزلها من بعد قوة انكاثاً تتخذون ايمانكم دخلا بينكم ان تكون امة هى اربى من امة انما يبلوكم الله به وليبيننّ لكم يوم القيمة ماكنتم فيه تختلفون(1)
و نباشيد مانند آن زنى كه باز مى كرد رشته خود را پس از محكم شدن تارها. شما سوگندهاى خود را نيرنگى ميان خود قرار مى دهيد تا گروهى از گروهى ديگر بالاتر باشد همانا خداوند شما را به وسيله آن آزمايش مى كند و در روز قيامت آنچه را كه در آن اختلاف مى كرديد به شما بيان خواهد نمود.
كسانى كه پيمان شكنى مى كنند و حتى سوگندها ى خود را وسيله نيرنگ مى كنند، به زنى تشبيه شده اند كه پنبه را مى ريسد و به آن تاب مى دهد سپس رشته هائى را كه تابانده است دو باره از هم باز مى كند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نحل، آيه 92.

صفحه 210


      25 - مثل جامعه ناسپاس:
و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة يأتيها رزقها رغداً من كل مكان فكفرت با نعم الله فاذا قها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون(1)   
و خدا مثل زد آبادى اى را كه آسوده وآرام بود روزى آن به طور فراوان از هر جائى مى رسيد پس به نعمتهاى خدا كافر شد و خدا لباس گرسنگى و ترس را به آن چشانيد به سبب كارهائى كه كرده بودند.
شهرى كه از هر نعمتى برخوردار بود ولى در اثر ناسپاسى و كفران نعمت وضع آن عوض شد و مردم آن به گرسنگى و نا امنى افتادند، مثلى است براى جامعه هائى كه چنين كنند و سپاس نعمتهاى الهى را بجا نياورند.

      26 - مثل فقير و غنى:
واضرب لهم مثلا رجلين جعلنا لاحدهما جنتين من اعناب و حففناهما بنخل وجعلنا بينهما زرعا...(2)
و براى آنها مثل بزن دو مرد را كه به يكى از آنها دو تا باغ انگور داده بوديم و آنها را درميان درختان خرما قرار داده بوديم و ميان آن دو زراعتى قرارداده بوديم...
اين مثل در ضمن يازده آيه كه ما همه آنها را نياورديم بيان شده و مثلى است براى دو نوع زندگى كه يكى مربوط به شخص ثروتمند باغدارى مى شود كه در آمد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نحل، آيه 112.
2 ـ سوره كهف، آيات 43-32.

صفحه 211


زيادى دارد ولى به خود مغرور است وبه فقيران فخر مى فروشد و ديگرى فقير است ولى اميدش به خداست ميان اين دو نفر سخنانى رد و بدل مى شود و بالاخره آفت عظيمى بر باغ مرد ثروتمند مى افتد و محصول او نابود مى شود.

      27 - مثل باران و گياه:
و اضرب لهم مثل الحيوة الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح و كان الله على كل شىء مقتدرا(1)
و براى آنها مثل بزن زندگى دنيا را مانند آبى كه آنرا از آسمان نازل كرديم پس گياه زمين با آن مخلوط شد پس آن خرد شد و بادها پراكنده اش ساخت و خدا بر هر چيزى تواناست.
زندگى دنيا به بارانى تشبيه شده كه از آسمان بيايد و گياهان برويند آنگاه آن گياهان خشك و خرد شده و بوسيله باد پراكنده شوند. منظور اينستكه عاقبت زندگى دنيا همين است.

      28 - مثل افتادن از آسمان:
ومن يشرك بالله فكانما خرّ من السماء فتخطفه الطير او تهوى به الريح فى مكان سحيق(2)
وكسى كه به خدا شريك قرار بدهد مانند اينستكه از آسمان افتاده پس پرنده او را ربوده است و يا اينكه باد او را در مكانى دور دست پراكنده ساخته است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره كهف، آيه 45.
2 ـ سوره حج، آيه 31.

صفحه 212


مثلى است براى مشركان كه سر انجام آنها نابودى است.

      29 - مثل مگس:
يا ايهاالناس ضرب مثل فاستمعوا له ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا ولو اجتمعو له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب(1)
مثلى زده شد پس آنرا بشنويد آنها كه جز خدا مى خوانيد نمى توانند مگسى بيافرينند هر چند كه دور هم جمع شوند و اگر مگس چيزى از آنها سلب كند نمى توانند آنرا از او بگيرند. ناتوان است طالب و مطلوب!
اين مثل در مورد بت هائى است كه بت پرستان و مشركان مى پرستيدند خداوند در اين آيه ناتوانى آنها را مجسم مى كند تا مشركان به خود آيند و از خود بپرسند كه چگونه اين اشياء ضعيف ونا توان را شريك خدا قرار مى دهند.

      30 - مثل نور:
الله نور السموات والارض مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية ولا غربية يكاد زيتها يضىء ولو لم تمسسه نار نور على نور يهدى الله لنوره من يشاء و يضرب الله الامثال للناس والله بكل شىء عليم(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حج، آيه 73.
2 ـ سوره نور، آيه 35.

صفحه 213


خدا نور آسمانها وزمين است مثل نور او مانند قنديلى است كه در آن چراغى است آن چراغ در بلورى است آن بلور مانند ستاره اى درخشان است كه از درخت مبارك زيتون برافروخته مى شود نه مربوط به شرق است ونه مربوط به غرب روغن آن نور مى دهد هر چند كه آتشى به آن نرسد. نورى است بالاى نور. خداوند هر كسى را كه بخواهد به نور خود هدايت مى كند و خدامثل ها را براى مردم مى زند و خدا به همه چيز داناست.
در اين آيه مثلى براى نور خدا كه فراگير آسمانها وزمين است زده شده و آن قنديلى است كه در آن چراغى بسيار نوارانى روشن است با آن مشخّصاتى كه در آيه ذكر شده است.

      31 - مثل سراب:
والذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمئان ماء حتى اذا جائه لم يجده شيئا و وجدالله عنده فوفّيه حسابه والله سريع الحساب(1)
و كسانى كه كافر شدند اعمالشان مانند سرابى است در خشكزارى كه آدم تشنه آنرا آب مى پندارد. تا وقتيكه پيش آن بيايد آنرا چيزى نيابد و خدا را نزد آن بيابد كه حسابش را به او بدهد و خدا شتابنده در حساب است.
سراب زمين نمكزارى است كه از دور آب مى نمايد. در اينجا خداوند اعمال كافران را به سراب تشبيه مى كند از اينجهت كه آنها نيز اعمال خود را چيز قابلى مى دانند

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نور، آيه 39.

صفحه 214


در حاليكه چنين نيست و اعمالشان هيچ گونه ارزشى ندارد.

      32 - مثل تاريكى ها:
او كظلمات فى بحر لجى يغشيه موج من فوقه موج من فوقه سحاب ظلمات بعضها فوق بعض اذا اخرج يده لم يكديريها و من لم يجعل الله له نورا فماله من نور(1)
يا مانند تاريكى هائى است در دريائى عميق كه آنرا موجى بالاى موج بپوشاند و از فراز آن آن ابرى باشد ظلماتى است كه بعضى بالاى بعضى ديگر است وقتى دستش را بيرون كند نتواند كه آنرا ببيند و كسى كه خداوند براى او نورى قرار نداده پس او نور ندارد.
اين آيه كه بلافاصله پس از آيه قبلى آمده، مثل دومى براى اعمال كافران وبى ارزش بودن آن ذكر شده است در اين مثل اعمال كافران به تاريكيهاى مضاعف تشبيه شده است همانگونه كه در تاريكى محض نمى توان چيزى را ديد، كافران نيز نتيجه اعمال صالح خود را نخواهند ديد.

      33 - مثل چهار پايان:
ام تحسب ان اكثرهم يسمعون او يعقلون ان هم الاّ كالانعام بل هم اضل سبيلا(2)
آيا گمان مى كنى كه بيشتر آنان مى شنوند و مى انديشند آنان نيستند مگر مانند چهار پايان بلكه آنها گمراه ترند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نور، آيه 40.
2 ـ سوره فرقان، آيه 44.

صفحه 215


مثلى است براى خود پرستان كه مانند حيوانات سخن حق را نمى شنوند و در آن انديشه نمى كنند.

      34 - مثل خانه عنكبوت:
مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون(1)
مثل كسانيكه جز خدا را دوستان خود قرار دادند مانند مثل عنكبوت است كه خانه اى برگرفت و همانا سست ترين خانه ها خانه عنكبوت است اگر بدانند.
پناهگاهى كه مشركان براى خود اتخاذ كرده اند مانند خانه عنكبوت سست و بى پايه است و با اندك تكانى از بين مى رود.

      35 - مثل برده هاى شريك:
ضرب لكم مثلا من انفسكم هل لكم من ما ملكت ايمانكم من شركاء فيما رزقناكم فانتم فيه سواء تخافونهم كخيفتكم انفسكم كذلك نفصل الايات لقوم يعقلون(2)
براى شما مثلى از خودتان زد آيا براى شما شريكانى از برده هاى خودتان در آنچه كه به شما روزى داديم، وجود دارد كه با شما در آن مساوى باشد؟ بگونه ايكه از آنها بترسيد مانند ترستان از خودتان. بدينسان خداوند آيات را تفصيل مى دهد بر قومى كه مى انديشند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره عنكبوت، آيه 41.
2 ـ سوره روم، آيه 28.

صفحه 216


اين مثل بدانجهت آورده شد كه همانگونه كه انسان از برده هاى خود براى خود شريكى در اموال خود نمى داند و به آن راضى نمى شود، خداوند نيز براى خود شريكى نمى داند و به آن رضايت نمى دهد.

      36 - مثل اصحاب قريه:
اضرب لهم مثلا اصحاب القرية اذ جائها المرسلون ...(1)
وبراى آنها مثل بزن مردم آبادى را كه پيامبران به سوى آنان آمدند...
اين مثل كه در شانزده آيه آمده مشتمل است بر جريان آن سه نفرى كه از جانب خداوند براى هدايت قومى آمدند و چون آنها به سخنان فرستادگان اعتنائى نكردند خداوند بر آنها بلا نازل كرد و همگى هلاك شدند.

      37 - مثل نوكر چند آقا:
ضرب الله مثلا رجلا فيه شركاء متشاكسون و رجلا سلمالرجل هل يستويان مثلا الحمدلله بل اكثرهم لا يعلمون(2)
خداوند مثل زد مردى را كه در او چند نفر شريك ستيزه جو هستند و مردى را كه مختص يك مرد است آيا اين دو در مثل با هم مساوى هستند؟ سپاس خدا را بلكه بسيارى از آنها نمى دانند.
مثلى است براى مشركان كه بت هاى متعددى را شريك خدا قرار مى دادند مثل

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره يس، آيات 29-13.
2 ـ سوره زمر، آيه 29.

صفحه 217


آنها مانند مثل نوكرى است كه چندين آقا داشته باشد هر كدام از آنها به چيزى امر مى كنند و او نمى داند كه چكار بكند ولى مؤمن فقط بنده خداى واحدى است و تكليف خود را بخوبى مى داند.

      38 - مثل بهشتيان و دوزخيان:
مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غيرآسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى و لهم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ربهم كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعائهم(1)
مثل بهشتى كه اهل تقوا به آن وعده داده شده اند كه در آن نهرهائى از آبى است كه رنگ آن تغيير نمى كند و نهرهائى از شيرى است كه طعم آن تغيير نمى كند و نهرهائى از شرابى است كه براى نوشندگان گوارا است و نهرهائى از عسل مصفا است و براى آنها در آنجا از هر ميوه اى است و آمرزشى است از جانب پروردگارشان آيا مثل اينها مانند كسى است كه جاودانه در آتش است آبى جوشان مى خورند كه امعاء آنها را قطعه قطعه مى كند.
اين مثل يا به صورت مثل مقابله اى است كه يعنى آيا حال بهشتيان با آنهمه نعمت مانند حال دوزخيان است با اينهمه عذاب؟ و يا اين دو از جهت خلود و جاويدان بودن به هم تشبيه شده اند يعنى همانگونه كه بهشتيان در نعمت الهى جاويدانه اند دوزخيان نيز در عذاب الهى جاويد هستند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره محمد، آيه 15.

صفحه 218


      39 - مثل گياهيكه قوى شد:
و مثلهم فى الانجيل كزرع اخرج شطئه فآزره فاستغظ فاستوى على سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار(1)
و مثل آنها (اصحاب پيامبر) در انجيل مانند زراعتى است كه بوته هاى خود را بيرون دهد پس آنرا استوار كند پس بر ساقه هاى خود بايستد بگونه ايكه برزگران را دچار شگفتى سازد تا كافران به آنها به خشم آيند.
در اينجا خداوند اصحاب رسول الله را به زراعتى تشبيه مى كند كه بوته هاى قوى ونيرومندى داشته باشد و با هر بادى از جاكنده نشود. آنان نيز در ايمان خود استوار و محكم بودند و مشكلات و شدائد آنان را شكست نمى داد.

      40 - مثل خوردن گوشت برادر مرده:
و لا يغتب بعضكم بعضا ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا فكرهتموه و اتقواالله ان الله تواب رحيم(2)
و غيبت نكند بعضى از شما بعضى ديگر را. آيا يكى از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ شما آن را ناخوش مى داريد. و از خدابترسيد همانا خداوند توبه پذير و مهربان است.
در اينجا غيبت و بد گوئى از ديگران به خوردن گوشت او در حاليكه مرده است تشبيه شده گويا كسى كه در غياب كسى از او بد مى گويد و از شخصيت او كم مى كند مانند اينست كه گوشت او را مى خورد آنهم در حاليكه مرده است چون غيبت شونده حضور ندارد تا از خود دفاع كند مانند مرده اى كه قدرت دفاع از خود راندارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره فتح، آيه 29.
2 ـ سوره حجرات، آيه 12.

صفحه 219


      41 - مثل ياقوت و مرجان:
فيهن قاصرات الطرف لم يطمثهن انس قبلهم ولا جان فباى آلاء ربكما تكذبان كانهن الياقوت و المرجان(1)
در آنهاست كوتاه چشمانى كه پيش از آنها (بهشتيان) نه انسى با آنان در آميخته و نه جنى. پس به كدامين نعمتهاى پروردگارتان تكذيب مى كنيد؟ آنها مانند ياقوت و مرجان هستند.
زيبائى حوريان بهشتى را به ياقوت و مرجان مثل زده است.

      42 - مثل مرواريد پوشيده:
و حور عين كامثال اللؤ لؤ المكنون(2)
و زنان سفيد كه مانند مرواريد پوشيده هستند
اين مثل نيز براى بيان زيبائى حوريان بهشتى است.

      43 - مثل گياه افسرده:
اعلموا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتريه مصفرا ثم يكون حطاما(3)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره رحمان، آيات 58-56.
2 ـ سوره واقعه، آيه 23.
3 ـ سوره حديد، آيه 20.

صفحه 220


بدانيد كه زندگى دنيا بازى و بيهودگى و زينت و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و اولاد است مانند بارانى كه برزگران را رويش آن به شگفتى آورد سپس خشك شود و آن را به رنگ زرد ببينى آنگاه كوبيده شود.
در اينجا زندگى اين دنيا به گياهى تشبيه شده كه در اثر باران شكوفا شود و خود را نشان دهد ولى پس از اندك مدتى آن گياه خشك و افسرده گردد وبالاخره زير دست و پا خورد شود. زندگى دنيا نيز هر چند ظاهرى پر زرق وبرق داشته باشد بالاخره از بين رفتنى است.

      44 - مثل شيطان:
كمثل الشيطان اذ قال للانسان اكفر فلما كفر قال انى برىءٌ منك انى اخاف الله رب العالمين(1)
مانند شيطان هنگامى كه به انسان گفت: كافر باش پس چون كافر شد گفت: من از تو بيزارم من از خداوندى كه پروردگار جهانيان است مى ترسم.
در اين آيه منافقان به شيطان مثل زده شده اند همانگونه كه شيطان مردم را اغراء و اغواء مى كند و چون گمراه شدند از آنها بيزارى مى جويد منافقان نيز اين كار را در باره يهود بنى نضير كردند(داستان يهود بنى نضير و منافقان در آيات قبل از اين آمده است.)

      45 - مثل كوههاى از هم پاشيده:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حشر، آيه 16.

صفحه 221


لو انزلنا هذالقران على جبل لرايته خاشعا متصدعا من خشية الله و تلك الامثال نضربها للناس لعلهم يتفكرون(1)   
اگر اين قرآن را بر كوه نازل مى كرديم، آن را خاشع و از هم پاشيده از ترس خداوند مى ديدى. و اين مثل ها را براى مردم مى زنيم شايد انديشه كنند.
در اين آيه عظمت قرآن و نفوذ عميق آن در قالب يك مثل بيان شده و آن اينكه اگر اين قرآن بر كوهها نازل مى شد كوهها از هم مى پاشيدند قلب مؤمن نيز در برابر قرآن مانند آن كوهها خاشع و با شور و هيجان است.

      46 - مثل الاغى با بار كتاب:
مثل الذين حملوا التوراة ثم لم يحملوها كمثل الحمار يحمل اسفارا بئس مثل القوم الذين كذبوا بايات الله والله يهدى القوم الظالمين(2)
مثل كسانى كه تورات را برداشتند سپس آنرا برنداشتند مانند مثل الاغ است كه كتابهائى را حمل كند. چه بد است مثل گروهى كه آيات خدا را تكذيب كردند و خدا ظالمان را هدايت نمى كند.
مثلى است براى علماء يهود كه تورات را مى دانستند اما به آن عمل نمى كردند درست مانند خرى كه بار كتاب بر او باشد آن كتابها را حمل مى كند بدون اينكه بداند در آنها چه چيزى نوشته شده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حشر، آيه 21.
2 ـ سوره جمعه، آيه 5.

صفحه 222


      47 - مثل چهار زن:
ضرب الله مثلا للذين كفروا امرات نوح و امرات لوط كانتا تحت عبدين من عبادنا صالحين فخانتا هما فلم يغنيا عنهما من الله شيئا و قيل ادخلا النار مع الداخلين وضرب الله مثلا للذين آمنوا امرأت فرعون اذ قالت رب ابن لى عندك بيتا فى الجنة و نجنى من فرعون و عمله و نجنى من القوم الظالمين و مريم ابنت عمران التى احصنت فرجها فنفخنا فيها من روحنا و صدقت بكلمات ربها وكتبه و كانت من القانتين(1)
خداوند مثل زده براى كافران زن نوح و زن لوط را كه در اختيار دو مرد از بندگان صالح ما بودند پس به آنها خيانت كردند پس آن دو (نوح و لوط) آنها را هيچگونه از خدا بى نياز نكردند و به آن دو زن گفته شد كه همراه باساير وارد شوندگان به آتش، در آن وارد شويد. و خدا براى مؤمنان مثل زده زن فرعون را هنگامى كه گفت: خدايا پيش خودت در بهشت خانه اى براى من بساز و مرا از فرعون و عمل او نجات بده و مرا از ظالمان نجات بده. و نيز مريم دختر عمران را كه فرج خود را نگهداشت پس در آن از روح خود دميديم و او كلمات پروردگارش را و كتب او را تصديق كرد و از فروتنان بود.
در اين چند آيه دو زن كافر كه عبارت بودند از زن نوح و زن لوط براى كافران و دو زن مؤمن كه عبارت بودند از زن فرعون و حضرت مريم براى مؤمنان مثل زده شده است دو زن اولى درحضيض كفر و دو زن دومى در اوج ايمان بودند.

      48 - مثل كجان و راستان:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره تحريم، آيات 12-10.

صفحه 223


افمن يمشى مكبا على وجهه اهدى امن يمشى على صراط مستقيم(1)
آيا كسى كه افتاده بر روى خويش راه مى رود هدايت يافته تر است يا آن كسى كه بر صراط مستقيم راه مى رود؟
اين هم يك نوع مثل مقابله اى است هر چند كه در آن از لفظ مثل و يا كاف تشبيه استفاده نشده در اينجا حال دو نفر با هم مقايسه مى شود كسى كه به صورت افتاده و بى آنكه راه را درست ببيند راه مى رود و كسى كه بر صراط مستقيم است و درست راه مى رود معلوم است كه دومى هدايت يافته تر است.
* * *
اين بود مثلهايى كه در قرآن كريم زده شده و در آنها مطالب عقلى كه شايد براى بعضى ها قابل فهم و درك نباشد، در قالب مثل هائى از محسوسات بيان شده تا آن مطالب مهم در دسترس همه قرار بگيرد و با انديشيدن در مضمون مثل پى به مطالب عاليه اى كه در پشت سر آن مثل است ببرند و از آن اخذ توشه كنند. در واقع اين مثل ها انگيزه ايست براى متفكران كه درست بينديشند و درست نتيجه گيرى كنند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ملك، آيه 22.

صفحه 224


سوگندهاى قرآن

براى اينكه مخاطب از حقانيت و درستى مطلب اطمينان حاصل كند، معمولا در ميان مطلب از ابزار تاكيد استفاده مى شود يكى از مهمترين و مؤثرترين ابزار تاكيد سوگند خوردن است. قرآن كريم نيز براى افاده تأكيد در كلام و جهت حصول اطمينان بر مخاطب، گاهى از سوگند استفاده كرده و در بيان مطالب مهم خود سوگند به كار برده است تا اهميت مطلب و حتمى بودن آنرا به مخاطب تفهيم كند.
سوگندهاى قرآن دو گونه است: يكى سوگند به خدا است كه در آن خداوند به ذات خود سوگند مى خورد و ديگر سوگند به مخلوقات خدا كه بسيار متنوع است و پديده هاى گوناگون عالم هستى را در بر مى گيرد:
نوع اول كه در آن خداوند به ذات خود قسم ياد كرده، در هفت مورد از قرآن كريم آمده است كه عبارتند از:
فلا و ربك لايؤمنون(1)
نه قسم به پروردگارت ايمان نمى آورند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نساء، آيه 65.

صفحه 225


فوربك لنسئلنهم اجمعين(1)
پس به پروردگار تو قسم كه از همه آنها سؤال خواهيم كرد.
ويستنبئونك احق هو قل اى وربى انه لحق و ما انتم بمعجزين(2)
از تو مى پرسند كه آيا آن حق است بگو آرى قسم به پروردگارم كه آن حق است و شما عاجز كنندگان نيستيد.
فوربك لنحشرنهم و الشياطين(3)
پس قسم به پروردگارت كه همه آنها و شياطين را محشور خواهيم كرد.
زعم الذين كفروا ان لن يبعثوا قل بلى وربى لتبعثن(4)
كافران گمان كردند كه بر انگيخته نخواهند شد بگو آرى قسم به پروردگارم كه برانگيخته خواهيد شد.
فورب السماء والارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون(5)
پس قسم به پروردگار آسمان و زمين كه آن حق است مانند اينكه شما سخن مى گوئيد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حجر، آيه 92.
2 ـ سوره يونس، آيه 53.
3 ـ سوره مريم، آيه 68.
4 ـ سوره تغابن، آيه 7.
5 ـ سوره ذاريات، آيه 23.

صفحه 226


فلا اقسم برب المشارق والمغارب انا لقادرون(1)
قسم به پروردگار مشرقها و مغربها كه ماتوانا هستيم.
در اين هفت مورد خداوند به ذات خود قسم مى خورد و يا از پيامبر مى خواهد كه به ذات او قسم ياد كند. و در چند مورد هم از زبان ديگران نقل مى كند كه به ذات الهى قسم ياد كرده اند. در آياتى كه در زير مشاهده مى فرمائيد اولى از قول حضرت ابراهيم و دومى از قول كافران نقل شده:
تالله لا كيدنّ اصنامكم(2)
سوگند به خدا كه در باره بتهاى شما چاره خواهم انديشيد.
و اقسموا بالله جهد ايمانهم لا يبعث الله من يموت(3)
و سوگند خورند به خدا شديدترين سوگندها را كه خدا كسى را كه مرده است مبعوث نخواهد كرد.
نوع دوم از سوگندهاى قرآن سوگند به مخلوقات خدا و پديده هاى گوناگون هستى است كه به صورت متنوعى در قرآن آمده است. چيزهائى كه دراين نوع سوگند، متعلق قسم خداوند قرار گرفته عبارتند از:

      1 - اجرام فلكى:
والشمس وضحيها و القمر اذا تليها و النهار اذا جلّيها والليل اذا يغشيها والسماء

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره معارج، آيه 40.
2 ـ سوره انبياء، آيه 57.
3 ـ سوره نحل، آيه 38.

صفحه 227


وما بنها و الارض و ما طحيها(1)
سوگند به خورشيد و پرتو آن و به ماه هنگامى كه به دنبال آن آيد و به روز هنگامى كه تابناكش سازد و به شب هنگامى كه بپوشدش و به آسمان و آنچه آن را ساخت و به زمين وآنچه آن را گسترانيد.
والنجم اذا هوى(2)
سوگند به ستاره هنگامى كه فرود آيد.

      2 - مكانها:
والبيت المعمور و السقف المرفوع و البحر المسجور(3)
سوگند به خانه آباد و سقف برافراشته و درياى آكنده.
لا اقسم بهذا البلد و انت حل بهذا البلد(4)
سوگند به اين شهر در حاليكه تو در آن هستى.

      3 - زمانها
لا اقسم بيوم القيمة(5)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره شمس، آيات 5-1.
2 ـ سوره نجم، آيه 1.
3 ـ سوره طور، آيات 6-4.
4 ـ سوره بلد، آيات 2-1.
5 ـ سوره قيامت، آيه 1.

صفحه 228


سوگند به روز قيامت.
واليوم الموعود(1)
سوگند به روز تعيين شده.
فلا اقسم بالشفق والليل وما وسق(2)
سوگند به شفق و به شب و آنچه فراگيرد.
والليل اذا عسعس و الصبح اذا تنفس(3)
قسم به شب هنگامى كه تاريكيش پشت كند و به صبح هنگامى كه بدرخشد.
والفجر وليال عشر(4)
سوگند به فجر و به شبهاى دهگانه.
والعصر ان الانسان لفى خسر(5)
سوگند به عصر كه انسان در زيانكارى است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بروج، آيه 2.
2 ـ سوره انشقاق، آيات 17-16.
3 ـ سوره تكوير، آيات 18-17.
4 ـ سوره فجر، آيات 2-1.
5 ـ سوره عصر، آيات 2-1.

صفحه 229


      4 - اشخاص:
لعمرك انهم لفى سكرتهم يعمهون(1)
سوگند به جان تو كه آنها در مستى خويش فرو رفته اند.
و والد وما ولد(2)
سوگند به پدر و آنچه كه متولد شد.

      5 - نيروهاى عمل كننده:
والصافات صفا فالزاجرات زجراً(3)
سوگند به آنانكه صف بندند صف بستنى پس آنها كه زجر مى كنند زجر كردنى.
والذاريات ذروا فالحاملات و قرا فالجاريات يسرا فالمقسمات امرا(4)
سوگند به پاشندگان پاشيدنى پس بردارندگان به سنگينى پس روندگان به آسانى پس تقسيم كنندگان كار.
والمرسلات عرفا فالعاصفات عصفا و الناشرات نشرا فالفارقات فرقا فالملقيات

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حجر، آيه 72.
2 ـ سوره بلد، آيه 3.
3 ـ سوره صافات، آيات 2-1.
4 ـ سوره ذاريات، آيات 4-1.

صفحه 230


ذكرا(1)
سوگند به فرستاده شدگان پياپى و به تند روندگان تندرفتنى و به گسترانندگان گسترانيدنى و به جدائى افكندگان جدا كردنى و به القاء كنندگان ذكر.
والعاديات ضبحاً فالموريات قدحا فالمغيرات صبحا(2)
سوگند به اسبانى كه نفسشان به شماره افتاده و به تاخت كنندگانى كه با سم ستورشان آتش برافروزند و يورش برندگان در صبح.

      6 - كتاب و قلم:
و كتاب مسطور فى رق منشور(3)
سوگند به كتاب نوشته شده در پوستى گسترده.
ن والقلم و ما يسطرون(4)
سوگند به قلم و آنچه مى نويسند.

      7 - قرآن:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مرسلات، آيات 5-1.
2 ـ سوره عاديات، آيات 3-1.
3 ـ سوره طور، آيات 3-2.
4 ـ سوره قلم، آيه 1.

صفحه 231


يس و القران حكيم(1)
سوگند به قرآن حكيم.
ص والقران ذى الذكر(2)
سوگند به قران كه دارى ذكر است.
ق والقران المجيد(3)
سوگند به قرآن مجيد.

      8 - نفس انسانى:
ولا اقسم بالنفس اللوامة(4)
سوگند به نفس مذمت كننده
و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها(5)
سوگند به نفس و آنچه آنرا آفريد پس به آن راه فجور و تقوى را ياد داد.

      9 - ميوه:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره يس، آيه 1.
2 ـ سوره ص، آيه 1.
3 ـ سوره ق، آيه 1.
4 ـ سوره قيامت، آيه 2.
5 ـ سوره شمس، آيه 6.

صفحه 232


و التين و الزيتون(1)
سوگند به انجير و زيتون.
* * *
ديديم كه بسيارى از پديده هاى جهان آفرينش در قرآن كريم متعلق سوگند قرار مى گيرد و خداوند در كلام خود به بعضى از موجودات خود قسم ياد مى كند. اكنون بايد ديد كه هدف از اين سوگندها تنها بيان تأكيد مطلب است و يا هدفهاى ديگر نيز در پشت سر اين سوگندها وجود دارد؟
پر واضح است كه دليل اصلى آوردن سوگند در كلام يك متكلم تأكيد بر اهميت مطلبى است كه پس از سوگند مى آيد. وقتى مى گوئيم قسم به جانم كه تو را دوست دارم منظور متكلم از آوردن اين سوگند تاكيد بر جمله «تو را دوست دارم» است و البته هميشه متكلم به چيزى كه براى او عزيز است سوگند مى خورد.
ولى در قرآن علاوه بر اين موضوع هدف ديگر هم وجود دارد و آن وادار كردن مردم به مطالعه و تفكر در چيزهائى است كه مورد قسم واقع شده است و لذا چيزهائيكه در قرآن مورد قسم واقع شده از تنوع و گستردگى خاصى برخوردار مى باشد و در واقع قرآن كريم با اين قسم ها سوژه هائى به دست مى دهد كه مردم درباره آنها بينديشند و اى بسا در اين انديشه هاست كه به حقائق والائى پى مى برند و به مفاهيم مهم و سازنده اى دست مى يابند و يا از نظر روحى تقويت مى شوند.
وقتى قرآن به اسبانى كه زير پاى مجاهدان نفس نفس مى زنند قسم مى خورد و يا به مجاهدانى كه بامدادان به صفوف دشمن يورش مى برند سوگند ياد مى كند بديهى است كه در اينجا نفس قسم موضوعيت دارد و تأثير و كارآئى آن در نفوس مؤمنان بيشتر از تأثير يك جمله انشائى است.
و يا وقتى به عمر و جان پيامبر قسم مى خورد و يا شهر مكه را با اين وصف كه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره تين، آيه 1.

صفحه 233


پيامبر هم در آن باشد مورد قسم قرار مى دهد، ارزش و اعتبار پيامبر را ترسيم مى كند.
سوگند خوردن قرآن به اجرام فلكى و به زمين وآسمان و ستارگان و شب وروز و روشنائى و تاريكى و پديده هاى ديگر عالم خلقت، نوعى فراخوانى مردم به مطالعه و تفكر در اين پديده هاست كه هم عاليترين درس خداشناسى را از آن بياموزند و هم نيروهاى نهفته در طبيعت را به استخدام خود درآورند.
و يا در سوره مباركه تين در كنار سوگند خوردن به طور سينا و شهر مكه كه جايگاه وحى الهى و تأمين كننده غذاى روحى براى انسان بودند، به دو غذاى جسمى انجير و زيتون هم سوگند مى خورد و اين معناى خاص خود را دارد و عموميت و شمول آموزه هاى قرآن را مى رساند كه پا به پاى نيازهاى روحى انسان به نيازهاى جسمى او نظر دارد.
معمولاً وقتى ما سوگندى مى خوريم براى تأكيد يك مطلب ديگر است و مثلا سوگند مى خوريم كه فلان عمل را انجام داده ايم. چيزى كه به آن قسم مى خوريم «مقسم به» و مطلبى كه بخاطر آن قسم مى خوريم «جواب قسم» خوانده مى شود. در قرآن كريم گاهى جواب قسم حذف شده و تنها قسم و مقسم به آمده است يعنى خداوند در مواردى به چيزى قسم مى خورد ولى موضوع و مطلبى را كه قسم براى تأكيد آن باشد ذكر نمى كند. در اينگونه موارد منظور خداوند بيان اهميت و ارزش مقسم به است و جواب قسم هم حقانيت اوست كه بيان نشده است. از اين نمونه مى توان به موارد زير اشاره كرد:
ص والقران ذى الذكر بل الذين كفروا فى عزة و شقاق(1)
قسم به قرآن كه داراى ذكر است بلكه كافران در سر كشى و ستيز هستند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ص، آيات 2-1.

صفحه 234


دراين آيه جواب قسم ذكرنشده و پس از قسم و مقسم به مطلب جديدى با حرف «بل» شروع شده است. دراينجا منظور خداوند بيان عظمت قرآن است و جواب قسم هم از خود مقسم به معلوم است و آن اينكه قرآن داراى ذكر است، و مانند همين آيه است آيه (ق والقران المجيد) كه در آنجا نيز جواب قسم نيامده و هدف بيان عظمت قرآن است.
لا اقسم بيوم القيمة ولا اقسم بالنفس اللوامة ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه(1)
سوگند مى خورم به روز قيامت و سوگند مى خورم به نفس ملامت كننده آيا انسان گمان كرده كه مااستخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد.
ملاحظه مى كنيد كه در اين آيات شريفه دو تا قسم آمده ولى جوابى براى قسم ها ذكر نشده در اينجا نيز منظور بيان حقانيت و اهميت روز قيامت و نيز بيان اهميت نفس لوّامه كه همان وجدان بشرى است، مى باشد و جواب قسم از خود مقسم به پيداست.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره قيامت، آيات 3-1.

صفحه 235


خطابهاى قرآن

يكى از شيوه هاى قرآن در بيان مطالب خود اينست كه گاهى پيش از بيان مطلب، مخاطب خود را ندا مى دهد واز او نام مى برد. معلوم است كه اين روش از نظر روانى تأثير زيادى در مخاطب دارد واو را به انديشيدن كامل در محتوى خطاب ومطلب ارائه شده وادار مى سازد.
اين موضوع در علوم تربيتى وروانشناسى روشن شده كه وقتى متكلم نام مخاطب را به صورت خطاب بيان كند توجه مخاطب يا شنونده به سخن متكلم جلب مى شود واو را از حواس پرتى وعدم توجه به سخن نجات مى دهد. وقتى به هنگام خطابه وسخنرانى مى گوئيم: اى آقا يا اى خانم مطلب چنان است ويا تيپ خاصى را با وصف آنها خطاب مى كنيم ومثلا مى گوئيم: آقاى راننده احتياط كن ويا نام شخص خاصى را مى بريم ومى گوئيم حسن آقا با تو هستم فلان كار را انجام بده، در همه اين موارد مخاطب مورد نظر كه شايد تا آن زمان توجهى به گفته هاى گوينده نداشت، با تمام حواس به سخن گوينده توجه خواهد نمود وپيام او را دريافت خواهد كرد.
به هرحال ذكر نام يا صفت شنونده در سخن گوينده يكى از شيوه هاى تجربه شده براى جلب توجه اوست. قرآن كريم نيز در موارد بسيارى از همين شيوه استفاده كرده ومخاطب هاى خاصى را نام برده است بعضى از آنها عبارتند از:
1ـ خطاب به عموم مردم: گاهى روى سخن با عموم مردم اعم از مؤمن وكافر است در اينگونه موارد گاهى مطلب با خطاب (يا ايها الناس) آغاز مى شود كه در بيست ويك

صفحه 236


مورد آمده است وگاهى با خطاب (يا ايهاالانسان) است كه در دو مورد آمده است.
نمونه اين گونه خطابها به قرار زير است:
يا ايها الناس اعبدوا ربكم الذى خلقكم والذين من قبلكم لعلكم تتقون(1)
اى مردم عبادت كنيد پروردگارتان را كه شما وكسانى را كه پيش از شما بودند آفريد شايد پرهيزگار باشيد.
يا ايها الانسان ما غرك بربك الكريم(2)
اى انسان چه چيزى تو را نسبت به پروردگار كريمت مغرور كرد؟
البته توجه كنيم كه در خطاب "ياايهاالناس" حكم روى افراد بشر رفته ودر خطاب "يا ايها الانسان" حكم روى نوع بشر است.
2ـ خطاب به مؤمنان: در اينگونه خطابها روى سخن با گروه مؤمنان است بديهى است كه اينگونه خطابها اثر روحى خوبى براهل ايمان مى گذارد ولذت اين خطاب، مطلبى را كه پس از آن مى آيد بسيار آسان مى نمايد هر چند كه دشوار باشد.
معمول ترين خطاب در قرآن كريم همين خطاب به مؤمنان است كه با تعبير: (ياايهاالذين آمنوا) آمده است اين تعبير در هشتاد وهفت مورد از قرآن كريم ذكر شده است وبا تفحصى كه به عمل آمد معلوم شد مطلبى كه پس از خطاب آمده يكى از شش مورد است كه به ترتيب كثرت ورود به شرح زير است.
امر ـ در بسيارى از موارد پس از خطاب (يا ايهاالذين آمنوا) به چيزى امر مى شود وحكمى به صورت امر ابلاغ مى گردد به عنوان نمونه:


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 21.
2 ـ سوره انفطار، آيه 6.

صفحه 237


يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين بالقسط(1)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد قيام به عدل كنيد.
نهى ـ در موارد بسيار ديگرى پس از اين خطاب از چيزى ويا چيزهائى نهى مى شود. به عنوان نمونه:
يا ايهاالذين آمنوا لاتاكلوا الربا اضعافامضاعفه(2)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد چند برابر ربا نخوريد.
سؤال ـ گاهى پس از ذكر اين خطاب، مؤمنان مورد سؤال قرار مى گيرند وبيشتر مربوط به مسائل اخلاقى واعتقادى است. به عنوان نمونه:
يا ايهاالذين آمنوا هل ادلكم على تجارة تنجيكم من عذاب اليم(3)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد آيا شما را به تجارتى راهنمائى كنيم كه شما را از عذابى دردناك نجات مى دهد؟
خبر ـ در چند مورد، جمله بعد از خطاب يك مطلب خبرى است كه از حقيقتى ويا حكمى خبر مى دهد، به عنوان نمونه:
يا ايهاالذين آمنوا ان من ازواجكم واولادكم عدوالكم(4)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد همانا از همسران وفرزندانتان دشمنانى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نساء، آيه 135.
2 ـ سوره آل عمران، آيه 13.
3 ـ سوره صف، آيه 10.
4 ـ سوره تغابن، آيه 14.

صفحه 238


براى شما هستند.
شرط ـ در چند مورد بعد از خطاب به مؤمنان يك جمله شرط آمده است كه مشتمل بر بيان يك حقيقت است، به عنوان نمونه:
يا ايهاالذين آمنوا ان تتقواالله يجعل لكم فرقانا(1)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد اگر از خدا بپرهيزيد، خدا براى شما قوه تشخيص مى دهد.
3ـ خطاب به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم): گاهى خطاب خصوصى تر مى شود وتنها به شخص پيامبر اسلام متوجه مى گردد وپس از خطاب امر يا نهى يا خبرى بيان مى شود. مانند:
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك(2)
اى پيامبر آنچه را كه از خدا بر تو نازل شده ابلاغ كن.
يا ايها النبى حسبك الله ومن اتبعك من المؤمنين(3)
اى پيامبر! براى تو خدا وكسانى كه از تو پيروى كرده اند، كافى است.
وهمچنين آياتى كه در آنها به پيامبر «مزّمّل» ويا «مدّثّر» خطاب شده است.
4ـ خطاب به كافران: در آياتى از قرآن كريم خداوند كافران را مورد خطاب قرار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره انفال، آيه 29.
2 ـ سوره مائده، آيه 67.
3 ـ سوره انفال، آيه 64.

صفحه 239


داده واز اعمال آنها انتقاد كرده است اين خطابها گاهى مربوط به همه كافران است وبه صورت (يا ايها الذين كفروا) ويا (يا ايها الكافرون) آمده وگاهى مربوط به اهل كتاب است كه به صورت (يا اهل الكتاب) ويا (يا ايها الذين اوتواالكتاب) آمده ويا خطاب به يهود است كه به صورت (يا ايهاالذين هادوا) آمده است.
گاهى هم خطاب به كافران است اما نه به صورتى كه دين وآئين آنها مورد توجه باشد بلكه عمل خلاف آنها مورد توجه است وخطاب نيز روى همين عمل خلاف رفته است، مانند:
ثم انكم ايهاالضالّون المكذبون لاكلون من شجر من زقوم(1)
سپس شما اى گروه گمراهان وتكذيب كننده از درخت زقوم خواهيد خورد.
قل افغير الله تأمرونى ان اعبدايها الجاهلون(2)
بگو آيا به من امر مى كنيد كه جز خدا را بپرستم اى نادانان؟
غير از خطابهائى كه ذكر شد در قرآن خطابهاى ديگرى هم آمده كه خصوصى تر است ودر ضمن داستانهاى انبياء وارد شده است، مانند: يا موسى يايحيى; يا بنى اسرائيل; وهمچنين خطابهائى از قول ديگران نقل شده، مانند: ايهاالعزيزـ ايهاالصديق ـ ايهاالملاء ومانند آنها.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره واقـعه، آيه 51.
2 ـ سوره زمر، آيه 64.

صفحه 240


وادشتن به تفكر

در ميان جانداران روى زمين، انسان تنها موجودى است كه به او عقل داده شده ومى تواند به كمك عقل مسائل وموضوعات را تحليل كند وبه نتايج لازم برسد. با به كارگيرى همين دستگاه خرد وانديشه است كه انسان مى تواند از مجهولات خود بكاهد وبه كسب معلومات جديد موفق شود.
تمام اختراعات واكتشافات بشر در طول تاريخ چه در علوم رياضى وطبيعى وچه در عالم سياست وكشوردارى وچه در مفاهيم عقلى ونظرى همه وهمه در سايه تفكر وانديشيدن بوده است وبشر توانسته به كمك عقل وانديشه دورانهاى تاريك جهل را پشت سر بگذارد واز غارنشينى وزندگى جنگلى به كاخ نشينى برسد وبسيارى از نيروهاى نهفته در طبيعت را به استخدام خود درآورد.
تفكر نه تنها در كشفيات علمى واختراعات صنعتى حائز اهميت است بلكه در مسائل تربيتى واجتماعى نيز نقش تعيين كننده اى دارد وانسان به كمك همين تفكر مى تواند در بهينه سازى مناسبات اجتماعى وفراهم كردن يك زندگى دسته جمعى سالم موفق شود.
به خاطر همين اهميت تفكر وانديشيدن است كه قرآن كريم در پيام رسانى خود ودر تربيت جامعه اسلامى برين، بهاى بيشترى به تفكر داده واز آن ابزارى براى رسيدن به كمال مطلوب ساخته است.
قرآن كريم آنچنان به مسئله تفكر اهميت مى دهد كه يكى از اهداف مهم نزول

صفحه 241


قرآن را همان واداشتن مردم به تفكر اعلام مى كند:
وانزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم ولعلهم يتفكرون(1)
وبراى تو ذكر را نازل كرديم تا به مردم بيان كنى چيزى را كه بر آنها نازل شده وشايد آنها تفكر كنند.
طبق اين آيه هدف از نزول قرآن دو چيز بوده است يكى رساندن سخن خدا به مردم وديگرى وادار كردن مردم به تفكر وانديشيدن واين مى رساند كه ابلاغ پيام هاى الهى به مردم بدون اينكه آنها از درون خود حركتى بكنند وبينديشند مفيد فايده نيست همانگونه كه تفكر انسان بدون راهنمائى وحى الهى به جائى نمى رسد. واين هر دو بايد در كنار هم باشد تا انسان به زندگى انسانى دست پيدا كند واين همان مضمونى است كه در روايات عقل آمده:
عن هشام عن موسى بن جعفر قال: يا هشام ان لله على الناس حجتين حجة ظاهرة وحجة باطنة فاماالظاهرة فالرسل والانبياء والائمة واما الباطنة فالعقول(2)
امام موسى بن جعفر به هشام فرمود: اى هشام خداوند را براى مردم دو حجت مى باشد حجت ظاهرى وحجت باطنى حجت ظاهرى انبياء وامامان هستند و حجت باطنى همان عقل هاى آنهاست.
خداوند كه انسان را به تفكر وتدبر دعوت كرده، ابزار آنرا نيز در اختيار انسان قرار داده است اين ابزار دو نوع است:
نوع اول: ابزارى كه در درون انسان قرار دارد مانند چشم وگوش وخرد كه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نحل، آيه 44.
2 ـ اصول كافى ج 1 ص 19.

صفحه 242


انديشيدن به وسيله آنها انجام مى گيرد وانسان به وسيله چشم وگوش كه كانالهاى ارتباطى ميان او وجهان خارج است سوژه را دريافت مى كند وبا عقل آنها را مى سنجد ونتيجه گيرى مى كند:
قل هو الذى انشأكم وجعل لكم السمع والابصار والأفئدة قليلا ماتشكرون(1)
بگو خداست آنكه شما را آفريد وبراى شما گوش وديده ها وقلبها قرار داد، اندك است آنچه سپاس مى گزاريد.
نوع دوم: ابزارى كه در بيرون از ذات انسانى است مانند سرگذشت پيشينيان ويا گفته هاى ديگران كه بايد آنها را شنيد وروى آنها انديشيد.
فاقصص القصص لعلهم يتفكرون(2)
قصه ها را بازگو كن شايد آنها بينديشند.
فبشر عباد الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه اولئك الذين هديهم الله واولئك هم اولوالالباب(3)
پس مژده بده بندگان مرا آنها كه سخن را مى شنوند وسخنى را كه بهتر است پيروى مى كنند آنان همان كسانى هستند كه خدا آنها را هدايت كرده وآنان همان صاحبان خردها هستند.
همچنين خداوند در قرآن كريم موضوعاتى را براى انسان پيشنهاد مى كند كه روى آنها بينديشند تا به نتايج مطلوب برسند موضوعات پيشنهادى قرآن از منظومه شمسى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ملك، آيه 23.
2 ـ سوره اعراف، آيه 176.
3 ـ سوره زمر، آيه 18.

صفحه 243


گرفته تا خلقت خود انسان را شامل مى شود:
ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار لايات لاولى الالباب الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون فى خلق السموات والارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار(1)
همانا در آفرينش آسمانها وزمين وآمد وشد شب وروز نشانه هائى براى صاحبان خرد وجود دارد آنها كه خدا را در حال ايستاده ودر حال نشسته ودر حال خوابيده ياد مى كنند ودر آفرينش آسمانها وزمين مى انديشند. پروردگارا اينهمه را باطل نيافريدى منزهى تو پس ما را از عذاب آتش نگهدار.
ان فى خلق السموات والارض واختلاف الليل والنهار والفلك التى تجرى فى البحر بما ينفع الناس وما انزل الله من السماء من ماء فاحيى به الارض بعد موتها وبثّ فيها من كل دابة وتصريف الرياح والسحاب المسخربين السماء والارض لايات لقوم يعقلون(2)
همانا در آفرينش آسمانها وزمين وگردش شب وروز وكشتى كه در دريا به چيزى كه به مردم سود مى دهد، در جريان است وآنچه كه خداوند از آسمان نازل كرده از آبى پس به وسيله آن زمين را پس از مرگش زنده كرده ودر آن از هر جنبنده اى پراكنده ساخته ونيز در گردش بادها وابرى كه ميان آسمان وزمين مسخر است، همانا نشانه هائى براى قومى كه مى انديشند وجود دارد.
اولم يتفكروا فى انفسهم ما خلق الله السموات والارض وما بينهم الاّبالحق

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيات 190ـ191.
2 ـ سوره بقره، آيه 164.

صفحه 244


واجل مسمّى(1)
آيا در نفس هاى خود نمى انديشيد؟ خداوند آسمانها وزمين وآنچه را كه در ميان آنها ست جز به حق ومدتى تعيين شده نيافريد.
* * *
با توجه به آيات فوق وآيات مشابه ديگر، قرآن كريم از همه انسانها دعوت مى كند كه در تمام پديده هاى هستى وهمچنين زندگى خود فكر كنند. بديهى است كه اگر انسان عقل وانديشه خود را بكارگيرد واز امكانات فراوانى كه خداوند در اختيار او قرار داده انديشيده استفاده كند، به نتايج مطلوبى خواهد رسيد ومشكلى نخواهد داشت.
تأكيد قرآن بر تفكر وتعقل وتدبر وتعريفى كه از عالمان وعاقلان وصاحبان خرد كرده است انگيزه مهمى براى وادار كردن مردم به انديشيدن در مسائل گوناگون زندگى است وبدينسان قرآن مى خواهد افرادى متفكر وانديشمند تربيت كند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره روم، آيه 8.

صفحه 245


برهان و جدل

براى اثبات يك مطلب در درجه اول بايد از راه دليل وبرهان وارد شده و با مقدمات علمى مطلب را ثابت كرد اما گاهى طرف مقابل اهل منطق و برهان نيست بلكه در برابر حق و حقيقت لجاجت مى كند و با سرهم كردن حرفهاى غيرمنطقى و جدل كردن مى خواهد سخن باطل خود رابه كرسى بنشاند. در مقابل چنين شخصى جدل و مناظره ضرورت پيدا مى كند و بايد با جدل و مناظره او را مغلوب كرد.
در قران كريم هر دو روش به كار برده شده و در جهت اثبات مطالب حقه گاهى از برهانهاى محكم و گاهى از جدل و مناظره استفاده شده است و مااكنون نمونه هائى از هر دو را مى آوريم:

الف - برهان:
از نظر قرآن تمام پيامبران و بخصوص پيامبر اسلام داراى بينه بودند آنهم بينه هاى آشكار. منظور از بينه همان حجت و برهان است كه براى اثبات مطالب خود اقامه مى كردند پيامبران اين بينات را از جانب خدا آورده بودند و مردم در برابر آن بينات گاهى تسليم مى شدند و در موارد بيشترى عناد مى كردند و سرباز مى زدند. اما بهرحال پيامبران بينات را مى آوردند تا حجت بر مردم تمام شود:
و لقد جائتهم رسلنا بالبينات ثم ان كثيرا منهم بعد ذلك فى الارض


صفحه 246


لمسرفون(1)
به تحقيق پيامبران ما با بينه ها به سوى آنها آمدند آنگاه بسيارى از آنها در زمين اسرافكار شدند.
و لقد اهلكنا القرون من قبلكم لما ظلموا و جائتهم رسلهم بالبينات(2)
و به تحقيق اقوامى را كه پيش از شما بودند هلاك كرديم هنگاميكه ستم كردندو پيامبران ما با بينه ها به سوى آنها آمدند.
ليهلك من هلك عن بينة و يحيى من حّى عن بينة و ان الله لسميع عليم(3)
تا آنكس كه هلاك مى شود از روى بينه هلاك شود و آنكس كه زنده مى شود از روى بينه زنده شود و همانا خداوند زنده و داناست.
قل فلله الحجة البالغة فلو شاء لهداكم اجمعين(4)
بگو براى خداست حجت رسا پس اگر بخواهد همه شما را هدايت مى كند.
يا ايهاالناس قدجائكم برهان من ربكم و انزلنا اليكم نورا مبينا(5)
اى مردم از جانب پروردگارتان بر شما برهانى آمده و به سوى شما نور
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مائده، آيه 32.
2 ـ سوره يونس، آيه 13.
3 ـ سوره انفال، آيه 42.
4 ـ سوره انعام، آيه 149.
5 ـ سوره نساء، آيه 174.

صفحه 247


آشكارى نازل كرديم.
بنابراين اساس دين بر بينه وبرهان و حجت ودليل استوار است و پيامبران همواره با مردم با بينه هاى روشن و حجتهاى آشكار سخن مى گفتند منتهى گاهى مردم آنها را مى پذيرفتند و گاهى نمى پذيرفتند.
قرآن كريم در بسيارى از موارد مطلب را با بينه و برهان بيان كرده ولى برهانهاى قرآن همانند برهانهاى اصحاب فلسفه و كلام نيست. برهانهائى كه در فلسفه و كلام به كار گرفته مى شود پيچيده و مغلق است و به درد عموم مردم نمى خورد و كسانى از آنها استفاده مى كنند كه مقدماتى از علم داشته باشند اما برهانهاى قرآن بگونه اى است كه هم براى عالمان و هم براى غير عالمان از مردم عامى قابل استفاده است. بنابراين در برهانهاى قرآنى نبايد اسلوب ها و روش هاى معمول در فلسفه و كلام را جستجو كرد بلكه اين برهانها سبك خاص خود را دارد.
البته مى توانيم بعضى از برهانهاى قرآنى را قابل مقايسه و تشبيه با برهانهاى كلامى بدانيم ما اكنون به چند نمونه از اين برهانها اشاره مى كنيم:

1 ـ برهان وجوب و امكان
در اين مورد مى توانيم آيه زير را تلاوت كنيم در اين آيه به فقر وغنا تصريح شده كه از خواص ممكن و واجب است:
ياايهاالناس انتم الفقراء الى الله والله هو الغنى الحميد(1)
اى مردم شمائيد محتاجان به خدا و خداوند همواست بى نياز پسنديده.

2 ـ برهان نظم


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره فاطر، آيه 15.

صفحه 248


در اين مورد به آيه زير توجه فرمائيد:
قالت لهم رسلهم افى الله شك فاطر السموات والارض(1)
پيامبرانشان به آنها گفتند آيا در وجود خدا شكى هست در حاليكه او نظم دهنده آسمانها و زمين است.

3 - برهان تمانع(2)
در اين مورد آيه زير را تلاوت مى كنيم:
لو كان فيهما الهة الاالله لفسدتا(3)
اگر در زمين و آسمان خدايانى جز الله بود همانا فساد مى كردند.

4 ـ برهان امكان اعاده
به آيه زير توجه فرمائيد:
و ضرب لنا مثلا و نسى خلقه قال من يحيى العظام و هى رميم قل يحييها الذى انشائها اول مرة و هو بكل خلق عليم(4)
و به ما مثلى زد و آفرينش خود را فراموش كرد گفت: چه كسى اين استخوانها را كه پوسيده است زنده خواهد كرد؟ بگو كسى آنها را زنده مى كند كه اول بار آنها را آفريد و او به هر نوع خلقتى آگاه است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره ابراهيم، آيه 10.
2 ـ البته بحث در باره اين برهانها و ايرادهائى كه فلاسفه غرب از جمله هيوم به اين برهانها كرده و پاسخ آنها از حوصله اين كتاب خارج است. به كتاب روش رئاليسم از مرحوم علامه طباطبائى مراجعه فرمائيد.
3 ـ سوره انبياء، آيه 22.
4 ـ سوره يس، آيات 79ـ 78.

صفحه 249


ب ـ جـدل
در قرآن از فن جدل و مناظره نيز استفاده شده است جدل عبارت است از ترتيب مقدمات غير علمى براى مغلوب كردن طرف مقابل و يااستفاده از موضوعاتى كه طرف مقابل آنها را قبول دارد با شيوه خاصى كه در كتب منطق و كتب مخصوص آداب مناظره آمده است.
در قرآن از دو نوع جدل ياد شده است:

1 ـ جدل به باطل
و آن جدالى است كه اهل باطل براى سركوبى حق مى كنند اين نوع جدال مذموم است و درآن از مقدمات باطل براى رسيدن به يك نتيجه استفاده مى شود:
و من الناس من يجادل فى الله بغير علم و لاهدى و لاكتاب منير(1)
و از مردم كسانى هستند كه در باره خدا مجادله مى كنند بدون آنكه علمى يا هدايتى يا كتابى روشن كننده داشته باشند.

2ـ جدال به احسن
اين نوع جدال از نظر قرآن مطلوب است و قرآن به آن امر كرده. اين جدال جدالى است كه براى اثبات يك مطلب حق است و نيز مقدمات آن طورى انتخاب شده كه موجب اهانت به طرف مقابل و رنجش خاطر او نمى گردد بلكه با جملاتى مؤدبانه و زيبا ادا مى شود:
و لا تجادلوا اهل الكتاب الاّ بالتى هى احسن(2)
و با اهل كتاب مجادله نكنيد مگر با چيزى كه آن نيكوتر است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره لقمان، آيه 20.
2 ـ سوره عنكبوت، آيه 46.

صفحه 250


ادع الى سبيل ربك بالحكة وا لموعظة الحسنه وجادلهم بالتى هى احسن(1)
به راه پروردگارت با حكمت وموعظه نيكو دعوت كن وبا آنها با روشى كه نيكوتر است مجادله نما.
در اين آيه به پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) دستور داده مى شود كه در مقام دعوت مردم به ترتيب ازسه روش استفاده كند: اول به وسيله حكمت و مقدمات علمى دوم به وسيله تحريك احساسات آنها وموعظه و سوم استفاده از مقدمات جدلى آنهم به صورت زيبائى كه احساسات طرف مقابل جريحه دار نشود.
در اينجا براى تتميم فايده صورت مجادله اى را كه ميان نمرود و حضرت ابراهيم واقع شده ونيز مجادله ميان پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ونصاراى نجران را كه هر دو در قرآن آمده است، مى آوريم:
الم ترالى الذى حاجّ ابراهيم فى ربه ان آتيه الله الملك اذ قال ابراهيم ربى الذى يحيى و يميت قال انا احيى و اميت قال ابراهيم فان الله ياتى بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذى كفر والله لايهدى القوم الظالمين(2)
آيا نديدى كسى را كه با ابراهيم در باره پروردگارش محاجه و مناظره كرد كه خدا به او سلطنت داده بود هنگامى كه ابراهيم گفت: پروردگار من كسى است كه زنده مى كند و مى ميراند. گفت: من نيز زنده مى كنم ومى ميرانم! ابراهيم گفت: همانا خداوند آفتاب را از مشرق بيرون مى آورد تو آن را از مغرب بيرون بياور. در اينجا آنكه كافر بود (نمرود) بهت زده شد و خدا گروه ظالمان را هدايت نمى كند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نحل، آيه 125.
2 ـ سوره بقره، آيه 258.

صفحه 251


طبق مضمون و شأن نزول اين آيه نمرود در مقابل استدلال ابراهيم به اينكه خدا زنده مى كند و مى ميراند دستور داد كه دو نفر از محكومين به اعدام را حاضر كردند سپس دستور داد يكى را كشتند و ديگرى را آزاد كردند آنگاه رو به ابراهيم گفت من نيز زنده مى كنم و مى ميرانم! ابراهيم سخن را عوض كرد وبا يك مقدمه جدلى نمرود را مغلوب وساكت نمود.
فمن حاجّك فيه من بعد ما جائك من العلم فقل تعالوا ندع ابنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا وانفسكم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله على الكاذبين(1)
پس هر كس با تو در باره آن (نبوت) پس از علم و يقينى كه برتو حاصل شده، محاجه كند پس بگو بيائيد فرا خوانيم پسران ما و پسران شما و زنان ما وزنان شما و جانهاى ما و جانهاى شما را سپس مباهله كنيم ولعنت خدا را بردروغگويان قرار بدهيم.
در اين آيه كه به آيه مباهله معروف است پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) ماموريت مى يابد در مقابل نصاراى نجران كه به مقام محاجّه ومناظره با پيامبر آمده بودند، آنها را به مباهله دعوت كند به اين صورت كه دو طرف عزيزترين كسان خود را فرا خوانند و در مقابل يكديگر قرار گيرند آنگاه هر كسى را كه از دو طرف دروغ مى گويد نفرين كنند. در مقابل اين دعوت نصاراى نجران عقب نشينى كردند و مغلوب شدند.
از مجموع اين بحثها معلوم شد كه قرآن كريم در پيام رسانى خود از روش برهان و جدل نيز استفاده كرده است و با اين روش مطالب خود را به اثبات رسانيده و مخالف را مغلوب نموده وبه اصطلاح قطع كرده است .


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيه 61.

صفحه 252


ايجاز و اطناب

وقتى متكلمى سخن مى گويد اگر سخن او به صورت معمولى و مبتذل باشد شنونده رغبتى به گوش دادن نشان نمى دهد ولى اگر با استفاده از تكنيك هاى خاص كلام و همراه با فنون فصاحت و بلاغت باشد، شنونده را به سوى خود جلب خواهد كرد.
يكى از فنون مهم فصاحت وبلاغت كه باعث جلب شنونده به كلام متكلم مى شود، ايجاز و اطناب است در اهميت موضوع كافى است كه بدانيم كه به عقيده بعضى از اهل فن، فصاحت چيزى جز ايجاز و اطناب نيست.
«ايجاز» عبارت است از بيان يك مطلب با الفاظى كمتر از معمول آنهم بگونه اى كه به اداى مقصود متكلم لطمه اى نزند و يا موجب پيچيدگى عبارت نشود و«اطناب» عبارت است از بيان يك مطلب با الفاظى بيشتر از معمول البته در جائى كه مقام اقتضاى آنرا بكند. واسطه ميان ايجاز واطناب را «مساوات» مى گويند كه لفظ با معنى مساوى است و اينگونه سخن گفتن خالى از لطف كلام است.
به عقيده اهل فن تمام جملات قرآن يا باايجاز ادا شده و يا با اطناب. وكلام مساوى در قرآن وجود ندارد(1)
دركتب مربوط به فنون فصاحت و بلاغت، بحثهاى مفصلى در باره ايجاز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ سيوطى، الاتقان ج 2 ص 54.

صفحه 253


واطناب و اقسام آنها شده است كه ما وارد آن بحثها نمى شويم و تنها به ذكر نمونه هائى از ايجاز و اطناب در آيات قرآنى مى پردازيم.
ايجازگاهى با حذف يك يا چند كلمه است كه سياق كلام به آنها دلالت دارد و گاهى كلمه اى حذف نمى شود ولى درعبارت از كلمه اى استفاده مى شود كه معناى وسيعى دارد وشامل مفاهيم متعددى مى شود. به اولى ايجاز حذف وبه دومى ايجاز قصر گفته مى شود.

   دو نمونه از ايجاز حذف در آيات قرآنى:
اياك نعبد و اياك نستعين(1)
تو را عبادت مى كنيم و از تو كمك مى خواهيم.
در اين آيه متعلق كلمه «نستعين» حذف شده يعنى مشخص نشده كه ازخداوند براى چه چيزى كمك خواسته مى شود و تقدير آن چنين است كه (على كل الامور) يعنى بر همه چيز و چون واضح و روشن بوده اين كلمات حذف شده است.
ولوترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنانرد(2)
و اگر ببينى كه كافران برآتش نگهداشته شده اند. پس گفتند: اى كاش برمى گشتيم.
در اين آيه بعداز حرف «لو» كه به معنى «اگر» مى باشد شرط آمده ولى جزاء حذف شده است و مشخص نشده كه اگر كافران را ايستاده وبر آتش مى ديدى چه مى شد و تقدير آن چيزى مشابه اين جمله است كه :(لرأيت امرا فضيعا) يعنى منظره وحشتناكى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره حمد، آيه 5.
2 ـ سوره انعام، آيه 27.

صفحه 254


مى ديدى و چون اين عبارت از سياق جملات قبلى روشن است و لذا حذف شده و لزومى به ذكر آن نيست.

      دو نمونه از ايجاز قصر در آيات قرآنى:
ان الله يأمر بالعدل والاحسان وايتاءذى القربى(1)
خداوند امر مى كند به عدل و احسان وپرداختن به خويشاوندان
در اين آيه چيزى حذف نشده ولى از كلماتى استفاده شده كه بر معانى و مفاهيم بسيارى دلالت مى كند و در واقع با الفاظى اندك معانى بسيارى بيان شده است مثلا كلمه عدل با اينكه سه حرف بيشتر ندارد ولى مفاهيم زيادى را در بر گرفته چون عدل در اينجا به معناى اعتدال و ميانه روى است و مى دانيم كه همه اخلاق پسنديده به عدل وميانه روى برمى گردد همچنين شامل اعتدال سياسى واجتماعى و اقتصادى نيز مى شود. بنابر اين با يك لفظ انبوهى از معنا و مفهوم اراده شده است.
«اطناب» هم مانند «ايجاز» دو نوع دارد يكى اطناب بسط و ديگرى اطناب زيادت. اولى با تكثير جمله هاست به اين صورت كه با اضافه كردن چند مطلب مختلف به روى هم مطلب ديگرى تقويت شود (به طوريكه در مثال ها خواهيم ديد) دومى با زيادت كلمه يا جمله اى بخاطر تاكيد در مطلب كه خود اين نوع به اقسام زيادى تقسيم مى شود.

      دونمونه از اطناب بسطى در قرآن:
الذين يحملون العرش ومن حوله يسبحون بحمد ربهم و يؤمنون به(2)
كسانى كه عرش و اطراف آن را حمل مى كنند، به ستايش پروردگارشان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نحل، آيه 90.
2 ـ سوره غافر، آيه 7.

صفحه 255


تسبيح مى گويند وبه او ايمان دارند.
در اين آيه جمله (و يؤمنون به) از قبيل اطناب است زيرا معلوم است كه حاملان عرش الهى به خدا ايمان دارند و نيازى به ذكر آن نيست واينكه باز خداوند مى فرمايد آنها به خدا ايمان دارند به خاطر فايده اى است و آن اينكه ارزش و اهميت ايمان بر مردم معلوم شود.
و ويل للمشركين الذين لا يؤتون الزكوة(1)
واى بر مشركان آنهاكه زكات نمى دهند.
در اين آيه براى مشركان صفتى آورده و آن اين كه آنها زكات نمى دهند در حاليكه معلوم است كه مشركان زكات نمى دهند ذكر اين صفت يك نوع اطناب بسطى است و هدف از آن بيان اهميت زكات است

      دو نمونه از اطناب زيادت درقرآن:
و قال الله لاتتخذوا الهين اثنين(2)
و خدا گفت دو تا خدا اتخاذ نكنيد.
در اين آيه ذكر كلمه «اثنين» يك اطناب است و دو گانه بودن از كلمه «الهين» به دست مى آيد و اينكه مجددا دو گانه بودن تكرار مى شود يك نوع تاكيد است و فايده آن اين است كه اتخاذ دو خدا به خاطر همين دوتا بود نشان ممنوع است و دو تائى در اين جا موضوعيت دارد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره فصلت، آيه 7.
2 ـ سوره نحل، آيه 51.

صفحه 256


فمن لم يجد فصيام ثلاثة ايام فى الحج و سبعة اذا رجعتم تلك عشرة كاملة(1)
پس اگر كسى (در ايام حج قربانى) پيدا نكرد پس سه روز در حج روزه بگيرد و هفت روز هنگامى كه باز گشتند اين ده روز كامل است.
در اين آيه جمله (تلك عشرة كامله) از باب اطناب است وبراى تاكيد مى باشد و فايده آن اين است براى شنونده اين ابهام باقى نماند كه تصور كند منظور سه روز در حج و ياهفت روز موقع برگشتن است كه هر كدام را انتخاب كند كافى باشد. جمله «وتلك عشرة كامله» اين ابهام را از بين مى برد و روشن مى سازد كه ده روز كامل بايد روزه بگيرد سه روز در حج و هفت روز پس از باز گشت .
بهر حال ايجاز و اطناب به عنوان دو عامل مهم فصاحت و بلاغت در قرآن رعايت شده وقرآن در پيام رسانى خود اين صنعت كلامى را به كار برده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 196.

صفحه 257


ارائه الگو از خوبان وبدان

يكى از مهمترين ابزار تعليم و تربيت كه اثر قاطع و تعيين كننده اى در ساختن شخصيت فرد و جامعه دارد، ارائه نمونه ها و الگوهاى گويا از ارزشها وضد ارزشهاست. بدينصورت كه صفات نيك و صفات ناپسند تجسم پيدا كند و در قالب نمونه هاى عينى ارائه شود.
براى اين كار مى توان از قصه و داستان و بخصوص تاريخ كه منبعى غنى و سرشار از عبرتها و عبرت آموزيهاست، استفاده كرد با استفاده از قصه و تاريخ مى توان به خوبى ها و بدى ها عينيّت داد وآنها را در قالب نمونه هاى تاريخى تجسم بخشيد بگونه ايكه شخص، آنها را همانند نمايشنامه از نزديك ببيند وخود را در كنار قهرمان تاريخ بداند و با آنها باشد وعاقبت خوب يابد آنها و عوامل شكست و پيروزى را به خوبى درك كند.
تاريخ به ما چيزهاى مهمى مى آموزد وما مى توانيم از داده هاى تاريخ مدرسه اى بسازيم و بابررسى انگيزه هاى شكست و پيروزى وبالا آمدن و پائين رفتن شخصيتهاى تاريخى وقهرمان داستان، درسهاى عملى از آن بياموزيم.
قرآن كريم در مقام تعليم و تربيت به صورت گسترده اى از تاريخ استفاده كرده است وبا طرح قصه هاى گوناگون تاريخى وبا استفاده منطقى از تاريخ آنرا در خدمت اهداف خود قرار داده است قرآن در قصه هاى خود نيكى ها و زشتى ها را مجسم مى كند

صفحه 258


و شنونده و يا خواننده را در حالتى قرار مى دهد كه گويا در فضاى داستان نفس مى كشد و با شخصيتهاى آن زندگى مى كند و بدينگونه الگوهائى كه قرآن كريم در قصه هاى خود به دست مى دهد نمونه هاى عينى ولمس شده از خوبان وبدان است و اين در پرورش افراد بسى مؤثر و كارساز است. و لذا قرآن هدف از ذكر قصه ها را عبرت آموزى و رسيدن به آرامش خاطر و واداشتن مردم به تفكر معرفى مى كند:
لقد كان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب(1)
همانا درقصه هاى آنان عبرتى براى صاحبان انديشه است.
و كلا نقص عليك من انباء الرسل ما نثبت به فؤادك(2)
از داستانهاى پيامبران همه را براى تو بازگو مى كنيم تا قلب تو را به وسيله آن آرامش بدهيم.
فاقصص القصص لعلهم يتفكرون(3)
قصه ها را بازگو كن تا شايد آنها بينديشند.
هر چند كه همه قصه هاى قرآن هدف هاى مشخصى را تعقيب مى كند و همه آنها نمونه هائى از افراد خوب وبد ارائه مى دهد ولى در بعضى از آنها به خصوص انگشت روى نمونه ها مى گذارد و با هدف الگو قراردادن آنها به قصه مى پردازد.
گاهى دو نمونه خوب و بد را در كنار هم قرار مى دهد وآنها را باهمديگر مقايسه

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره يوسف، آيه 111.
2 ـ سوره هود، آيه 120.
3 ـ سوره اعراف، آيه 176.

صفحه 259


مى كند تا شنونده يا خواننده خود راه بيفتد وبا انديشيدن در باره آن دو نمونه و سنجش عملكرد آنها با يكديگر به نتايج مطلوبى دست پيدا كند:
واتل عليهم نبأ ابنى آدم بالحق اذقربا قربانا فتقبل من احدهما ولم يتقبل من الآخر قال لا قتلك قال انما يتقبل الله من المتقين لئن بسطت يدك لتقتلنى ما انا ببا سط يدى اليك لاقتلك انى اخاف الله رب العالمين انى اريد ان تبوء باثمى و اثمك فتكون من اصحاب النار و ذلك جزاء الظالمين فطوعت له نفسه قتل اخيه فقتله فاصبح من الخاسرين(1)
و بر آنان داستان دو پسر آدم را به حق بخوان هنگاميكه هر دو قربانى كردند پس قربانى يكى قبول شد و از ديگرى قبول نشد(يكى به ديگرى) گفت: البته تو را مى كشم او گفت همانا خداوند از پرهيزگاران قبول مى كند اگر تو دست خود را دراز كنى كه مرا بكشى من دست خود را به سوى تو دراز نخواهم كرد كه تو را بكشم من از پرورگار جهانيان مى ترسم من مى خواهم گناه من و گناه خود را بردارى تا از اصحاب آتش شوى و اينست جزاى ستمگران پس نفس آن ديگرى او را وادار به كشتن برادرش كرد پس او را كشت واز زيانكاران شد.
در اين آيات دو پسر حضرت آدم به نامهاى هابيل و قابيل با يكديگر مقايسه شده اند و هابيل يعنى برادرى كه قربانى او قبول گرديد و به دست برادرش كشته شد نمونه و الگوى انسان خوب و قابيل برادر ديگر كه قربانى او قبول نشد و دست به جنايت زد و برادر خود را كشت نمونه انسان بدو شرور معرفى شده اند.
ضرب الله مثلا للذين كفروا امرئة نوح و امرئت لوط...(2)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مائده، آيات 27-30.
2 ـ سوره تحريم، آيات 10-12.

صفحه 260


در اين آيات شريفه كه متن و ترجمه آن در بخش مثلهاى قرآن (مثل 47) گذشت، دو زن بد را با دو زن خوب مقايسه مى كند دو زن بد زن نوح و زن لوط هستند با اينكه همسر پيغمبر بودند اما گمراه شدند وبا اعمال زشت و ناپسند خود به صورت نمونه هائى از انسانهاى بد در آمدند. و دو زن خوب عبارت بودند از زن فرعون و مريم كه نمونه هاى پاكى وايمان و تقوا بودند. قرآن كريم در اينجا زن نوح و زن لوط را نمونه براى خوبان و زن فرعون و مريم را نمونه براى بدان قرار مى دهد.
همچنين گاهى در قرآن كريم سرگذشت قومى و يا فرد خاصى مورد توجه قرار مى گيرد وبه عنوان الگو و نمونه معرفى مى شود تا مردم با مطالعه عملكرد آن قوم يا فرد و سرانجام نيك يابدى كه داشتند درس هاى ارزنده اى بياموزند.
اكنون فرازهائى ديگر از نمونه هاى بدان را از زبان قرآن كريم بازگو مى كنيم:
الم تركيف فعل ربك بعادارم ذات العماد التى لم يخلق مثلها فى البلاد و ثمود الذين جابوا الصخره بالواد و فرعون ذى الاوتاد الذين طغوا فى البلاد فاكثروافيها الفساد فصب عليهم ربك سوط عذاب ان ربك لبالمرصاد(1)
آيا نديدى كه پروردگارت با عاد چه كرد؟ اهل شهر ارم كه داراى ستون ها بود كه مانند آن در شهرهاى ساخته نشده بود و نيز قوم ثمود كه سنگ ها را در بيابان شكافته بودند و نيز فرعون كه صاحب نيروى بسيار بود آنان در شهرها طغيان كردند پس در آنها فساد بيشترى نمودند پس پروردگارت برآنها پى درپى تازيانه عذاب فرود آورد.
دراين آيات شريفه قوم عاد و قوم ثمود و فرعون به عنوان نمونه هائى از جامعه ها و افراد فاسد ارائه مى شوند و سرانجام آنهانيز كه در اثر طغيان و فساد دچار بدبختى ها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره فجر، آيات 6-14.

صفحه 261


گرديدند، گوشزد شده است.
واتل عليهم نبأ الذى آتيناه آياتنا فانسلخ منها فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين و لو شئنا لرفعنناه بها و لكنه اخلدالى الارض و اتبع هويه....(1)
و بخوان بر آنها داستان كسى را كه آيات خود را به او داديم ولى او از آن آيات بيرون آمد پس شيطان او را دنبال كرد پس او از گمراهان شد و اگر مى خواستيم با آن آيات او را بالا مى برديم اما او به زمين فرو ماند واز هواى نفس خود پيروى كرد.
اين آيه در مورد «بلعم باعور» است كه دانشمندى سرشناس بود اما در اثر پيروى از هواى نفس نتوانست از علم و دانش خود استفاده شايان بكند واز جمله گمراهان و رانده شدگان درگاه الهى گرديد.
همچنين گاهى نمونه ها و الگوهائى از افراد خوب و پاك كه در قرآن ذكر مى شود كه آشنائى با آنها و بررسى و ارزيابى عملكرد خوب آنها مى تواند الگو و اسوه خوبى براى مردم باشد اينك دو نمونه از اين گونه افراد را از زبان قرآن نقل مى كنيم:
و اذكر فى الكتاب ابراهيم انه كان صديقا نبيا اذ قال لا بيه يا ابت لم تعبد مالا يسمع و لايبصر ولا يغنى عنك شيئا(2)
و به ياد آورد در كتاب ابراهيم را كه بسيار راستگو و پيامبر بود هنگامى كه به پدرش گفت چرا چيزى مى پرستى كه نه مى شنود و نه مى بيند و نه مى تواند از تو رفع حاجتى بكند.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره اعراف، آيات 175-176.
2 ـ سوره مريم، آيات 41-42.

صفحه 262


واذكر فى الكتاب اسمعيل انه كان صادق الوعدو كان رسولانبياو كان يأمر اهله بالصلوة و الزكوة و كان عند ربه مرضيا(1)
و به ياد آور در كتاب، اسماعيل را كه او در وعده خود صادق بود و پيامبر بود و خانواده خود را به نماز و زكات دعوت مى كرد و نزد پروردگارش پسنديده بود.
و بدينگونه قرآن كريم با ارائه نمونه هاى عينى از افراد و جوامع خوب و بد وياد آورى اعمال زشت يا پسنديده آنها در تربيت درست افراد و جوامع اسلامى گامهاى مهمى برمى دارد و با اعمال اين شيوه صفات خوب و بد را در برابر ديدگان مردم تجسم وعينيّت مى بخشد واين شيوه و روش در امر تعليم وتربيت بسيار كارساز مى باشد.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مريم، آيات 54-55.

صفحه 263


وعده و وعيد

براى ايجاد انگيزه درافراد كه به سوى اعمال شايسته روى بياورند و از كارهاى ناپسند دورى گزينند، وعده پاداشهاى خوب و بد وبه اصطلاح وعده و وعيد بسيار مؤثر است و انسانها همواره پاداشهاى نيك و سرانجام خوب را دوست دارند و از اينكه سزاى ناشايستى به آنها داده شود و به عاقبت بدى گرفتار آيند بسيار نگران هستند.
قرآن كريم بهشت و جهنم را به عنوان دو انگيزه مهم در تربيت افراد مطرح كرده و با ترسيم عاقبت خويش و سرنوشت شوم بدان، مردم را به انجام اعمال صالح تشويق و از ارتكاب معاصى و گناهان برحذر داشته است.
البته اولياء خدا و بندگان صالح و شايسته او نيازى به اين وعده و وعيد ندارند و انگيزه آنها در انجام واجبات و پرهيزاز محرمات، بهشت و جهنم نيست بلكه آنها انگيزه بالاترى دارند و آن رسيدن به مقام قرب الهى است. معروف است كه حضرت على عليه السلام به پيشگاه الهى چنين عرضه مى داشت:
الهى ما عبدتك خوفا من نارك و لا طمعافى جنتك بل وجدتك اهلا للعبادة فعبدتك
خدايا تو را از ترس آتش و يا بجهت طمع در بهشت عبادت نمى كنم بلكه تو را شايسته عبادت پيدا كردم پس تو را پرستيدم.



صفحه 264


همچنين در بعضى از روايات عبادت كسانى كه از ترس جهنم عبادت مى كنند به كار برده ها تشبيه شده و عبادت كسانى كه با طمع بهشت عبادت مى كنند به كار عمله ها ومزدبگيرها تشييه شده ولى عبادت كسانى كه خدا رابراى خدا عبادت مى كنند مانند كار آزادگان قلمداد شده است.
اما بهر حال بهشت و جهنم و وعده و وعيد در بسيارى از افراد مردم مى تواند انگيزه مهمى براى انجام وظايف باشد و لذا قرآن كريم از اين انگيزه بخوبى استفاده كرده و با يادآورى بهشت جاويدان و نعمت هاى بى پايان الهى و نيز جهنم سوزان و انواع عذاب ها و شكنجه هائى كه در آن خواهد بود، مردم رابه اطاعت از دستورات الهى تشويق كرده واز آنها خواسته است كه مراقب اعمال خود باشند.
پيامبر اسلام هم «بشير و مبشر» بود و هم «نذير و منذر» يعنى هم مردم را به بهشت جاويدان الهى وعده مى داد و هم آنها را از عذابهاى سخت و دردناك قيامت مى ترسانيد اين دو لقب را قرآن كريم به پيامبر اسلام داده است:
انا ارسلناك بالحق بشيراو نذيرا(1)
ما تو را به حق مژده دهنده وبيم دهنده فرستاديم.
البته اين دو لقب اختصاص به پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) نداشت و همه انبياء اين دو لقب را داشته اند و يكى از وظايف رسالت و نبوت همين مژده دادن و بيم دادن مردم بوده است تا مردم به انجام وظايف خود وادار شوند.
فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين(2)
پس خداوند پيامبران را برانگيخت در حالى كه آنها مژده دهنده و بيم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره بقره، آيه 119.
2 ـ سوره بقره، آيه 213.

صفحه 265


دهنده بودند
قرآن كريم آيات بسيارى را به ذكر بهشت و نعمتهاى گوناگون الهى و ذكر جهنم و كيفرهاى سخت مجرمين اختصاص داده است و ضمنا خاطر نشان ساخته كه وعده ها و وعيدهاى خدا در قرآن حق است و عملى خواهد شد:
وعدالله حقا و من اصدق من الله قيلا(1)
وعده خداوند حق است و چه كسى در سخن گفتن راستگوتر از خداست؟
فذكر بالقران من يخاف وعيد(2)
پس تذكر بده با قرآن كسى را كه از وعيد من بيم دارد.
قرآن براى مؤمنان و صالحان و پرهيزكاران وعده بهشت و لذات گوناگون آن را داده است با هم آيات زير را بخوانيم:
للذين اتقوا عند ربهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و ازواج مطهرة و رضوان من الله والله بصير بالعباد(3)
براى كسانى كه تقوا پيشه كنند، نزد پروردگارشان باغ هائى است كه هميشه در آنها هستند و نيز همسران پاكيزه و خوشنودى از خدا و خداوند بر بندگان بيناست.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره نساء، آيه 122.
2 ـ سوره ق، آيه 45.
3 ـ سوره آل عمران، آيه 15.

صفحه 266


مثل الجنة التى وعد المتقون فيها انهار من ماء غير آسن و انهار من لبن لم يتغير طعمه و انهار من خمر لذة للشاربين و انهار من عسل مصفى و لهم فيها من كل الثمرات و مغفرة من ربهم كمن هو خالد فى النار و سقوا ماء حميما فقطع امعائهم(1)
داستان بهشتى كه به پرهيزكاران وعده داده شده است اينست كه در آن باغ بهشت، نهرهائى از آب زلال گوارا است و نهرهائى از شير بى آنكه طعم آن تغيير كند و نهرهائى از شراب كه لذتى براى نوشندگان است و نهرهائى از عسل ناب و براى آنهادر آنجاازتمام ميوه ها وجود دارد و نيز بخششى از پرودرگارشان آيا اينان مانند كسى هستند كه جاودانه در آتش است و آب جوشيده جهنم را مى نوشند و امعائشان قطعه قطعه مى شود؟
ان للمتقين مفازا حدائق و اعنابا و كواعب اترابا وكأسادهاقا لايسمعون فيها لغوا ولا كذّا با(2)
همانا براى پرهيزكاران گشايشى است باغ ها و انگورهاست و دوشيزگان همانند است و جامهاى پر از شراب است در آنجا نه سخن بيهوده مى شنوند و نه دروغ.
آنچه آورديم نمونه هائى بود از آيات بسيارى كه در باره بهشت و باغ هاى آن و نعيم آخرت و لذات گوناگون و خوشى ها و برخوردارى هاى آنجهانى كه وصف آنها در
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره محمد، آيه 15.
2 ـ سوره نبأ، آيات 31-35.

صفحه 267


قرآن كريم آمده و به يك كلام:
فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين(1)
در بهشت همه آن چيزهائى كه انسان آنها را دوست دارد و چشمانش از آن لذت مى برد، موجود است:
اينهمه نعمت ولذت و خوشى مخصوص كسانى است كه ايمان به خدا و عمل صالح داشته باشند و از فرامين الهى كه توسط انبياء او ابلاغ شده است،اطاعت كرده باشند.
در مقابل اين نعمت ها و لذت ها و بهشت جاويدان، جهنم سوزان و عذاب هاى دردناك و شكنجه هاى خورد كننده است كه در قيامت نصيب كافران و منافقان و كسانى خواهد بود كه سخن انبياء را بيهوده انگاشته اند و از دستورات خداوند سرپيچى كرده اند.
آياتى كه در باره جهنم و عذاب هاى اخروى در قرآن آمده بسيار است به عنوان نمونه به چند مورد توجه فرمائيد:
واستفتحوا وخاب كل جبار عنيد من ورائه جهنم ويسقى من ماء صديد يتجرعه ولايكاد يسيغه ويأتيه الموت من كل مكان وماهو بميت و من ورائه عذاب غليظ(2)
و طلب پيروزى كردند و هر گردنكش عنودى نااميد شد. پشت سر او دوزخ است و از آب چرك خون آلود نوشانيده شود آن را جرعه جرعه مى نوشد و گواراى او نيست و مرگ از هر سو به طرف او مى آيد در حاليكه او مرده نيست واز پشت سر او عذابى غليظ است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره زخرف، آيه 71.
2 ـ سوره ابراهيم، آيات 15-17.

صفحه 268


انا اعتدنا للظالمين نارا احاط بهم سرادقها و ان يستغيثوا يغاثوا بماء كالمهل يشوى الوجوه بئس الشراب و سائت مرتفقا(1)
ما براى ستمگران آتشى را آماده كرده ايم كه سرا پرده آن آنها را فرا گرفته است و اگر طلب كمك كنند به آنها آبى همچون آهن گداخته داده مى شود كه چهره ها را بريان مى كند چه بد نوشابه اى است و چه زشت آسايشگاهى!
و سيق الذين كفروا الى جهنم زمرا حتى اذا جائوها فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها الم يأتكم رسل منكم يتلون عليكم آيات ربكم و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالوا بلى و لكن حقت كلمة العذاب على الكافرين قيل ادخلوا ابواب جهنم خالدين فيها فبئس مثوى المتكبرين(2)
و آنها كه كافر شدند گروه گروه به سوى جهنم كشيده شدند وقتى كه به سوى آن آمدند درهايش به روى آنها باز شد و نگهبانان آن به آنها گفتند آيا پيامبران ما به سوى شمانيامدند كه آيات پروردگارشان را برشما بخوانند و شما را از ملاقات چنين روزى بترسانند گفتند: آرى اما سرنوشت عذاب بركافران راست آمد. گفته شد وارد در بهاى جهنم شويد جاودانه در آن خواهيد بود و چه زشت است جايگاه متكبران.
از اين تابلوهاى گويا و عجيب در قرآن فراوان است و ما فقط نمونه هائى را آورديم ضمنا ياد آور مى شويم كه هم بهشت و نعمت هاى آن و هم جهنم و عذابهاى آن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره كهف، آيه 29.
2 ـ سوره زمر، آيات 71-72.

صفحه 269


كه در روز قيامت به نيكوكاران و بدكاران داده خواهد شد تجسم اعمال خوب و بد آنها در دنياست كارهاى خوب و اعمال صالح به صورت بهشت و لذات آن مجسم خواهد شد و اعمال بد و ناشايست به صورت جهنم و عذاب آن تجسم خواهد يافت:
يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضراً و ما عملت من سوء تودلو انّ بينها و بينه امداًبعيداً(1)   

   روزى كه هر نفسى آنچه را كه از كار خير انجام داده آماده و حاضر مى يابد و همينطور آنچه را كه از كار بدانجام داده است. آرزو مى كند كه ميان او و آن مسافت دورى مى بود.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره آل عمران، آيه 30.

صفحه 270


تكرار در قرآن

يكى ديگر از شيوه ها و روشهائى كه قرآن كريم در پيام رسانى خود از آن استفاده كرده تكرار يك كلمه يا جمله يا يك آيه كامل است اين تكرارها چنانكه خواهيم ديد فوائد و آثارى دارد و از محسنات كلام به شمار مى رود.
تكرار در قرآن دو گونه است:

1 ـ تكرار لفظى
گاهى يك كلمه تكرار شده مانند:

      قوارير قوارير(1)
گاهى يك جمله كامل تكرار شده كه گاهى جمله تكرار شده در سوره هاى مختلف قرار دارد و در كنار هم نيست مانند:

      و ماظلمونا و لكن كانوا انفسهم يظلمون . كه يكبار در سوره بقره آيه 75 آمده و يكبار در سوره اعراف آيه 160 آمده است و مانند: كانوا اشد منهم قوة كه يكبار درسوره روم آيه 9 و يكبار در سوره فاطر آيه 44 و يكبار در سوره غافر آيه 21 تكرار شده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره مؤمنون، آيه 36.

صفحه 271


وگاهى جمله تكرار شده در كنار هم قرار گرفته است مانند:
اصحاب اليمين مااصحاب اليمين(1)
الحاقة ما الحاقة و ما ادريك ما الحاقة(2)
فان مع العسر يسرا ان مع العسر يسرا(3)
كلا سوف تعلمون ثم كلا سوف تعلمون(4)
همچنين گاهى يك جمله در فواصل آيات يك سوره تكرار شده كه هدف از آن جلب توجه مخاطب به مضامينى است كه در آن سوره آمده است مانند: «فباى آلاء ربكما تكذبان» كه در سوره رحمن سى ويك مرتبه در فواصل آيات تكرار شده و «ويل يومئذ للمكذبين» كه در سوره مرسلات ده مرتبه تكرار شده; اين جمله ها پس از بيان مطالبى كه شبيه يكديگرند به صورت ترجيع بند آمده است .
اينگونه تكرارها براى تاكيد مطلب و تقرير كلام و يانشان دادن عظمت و اهميت موضوع است ودر مجموع هدف اينست كه توجه شنونده به خوبى به سوى موضوع يا مطلب مورد نظر جلب شود. در مواردى هم تكرار يك كلمه براى اينست كه ميان موضوع و محمول يا مبتدا و خبر فاصله زيادى مى افتد كه در اينصورت تكرار موضوع يا مبتدا براى يادآورى مفيد است مانند:
ثم ان ربك للذين عملوا السوء بجهالة ثم تابوا من بعد ذلك و اصلحوا ان ربك من بعدها لغفور رحيم(5)


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره واقعه، آيه 27.
2 ـ سوره حاقه، آيات 17-18.
3 ـ سوره انشراح، آيات 6-7.
4 ـ سوره تكاثر آيات 3-4.
5 ـ سوره نحل آيه 119.

صفحه 272


انى رايت احد عشر كوكبا والشمس والقمر رايتهم لى ساجدين(1)

2 - تكرار معنوى:
منظور از اين نوع تكرار تكرار يك مضمون يا مفهوم است مانند تكرار داستان ابراهيم ياموسى ومانند آن كه در موارد متعددى با جملات و عبارات متفاوتى تكرار شده و يا از مقاطع مختلف شروع شده است.
در اينجا داستان حضرت موسى راكه حدود سى بار در قرآن تكرار شده در نظر مى گيريم با بررسى موارد متعددى كه اين قصه در آنجاها تكرار شده است، ملاحظه مى كنيم كه در هر مورد به صورت خاصى آمده و تابع هدف ويژه اى است كه قصه براى آن نقل مى شود. در اين موارد قصه به طور كامل تكرار نشده بلكه تفاوتهاى اساسى با همديگر دارد.
مثلا در سوره «اعلى» و «نجم» اشاره مختصرى به حضرت موسى(عليه السلام) مى شود و خبرى از جريانات او نيست و در سوره «اعراف » داستان به صورت متوسطى ذكر مى شود آنهم در كنار قصه هاى چند تن از پيامبران مانند نوح وهود ولوط وشعيب كه در همه آنها داستان برانگيخته شدن پيامبر وتكذيب قوم آنها آمده است. داستان حضرت موسى از بعثت او با اين آيه شروع مى شود:
ثم بعثنا من بعد هم موسى باياتنا الى فرعون و ملائه فظلموا بها فانظر كيف كان عاقبة المفسدين(2)
سپس بعد از آنها موسى را با آيات خود به سوى فرعون و قوم او فرستاديم پس به آن آيات ظلم كردند نگاه كن كه عاقبت مفسدان چگونه است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ سوره يوسف آيه 4.
2 ـ سوره اعراف، آيه 103.

صفحه 273


قصه حضرت موسى در سوره «طه» با تفصيل بيشترى آمده و آغاز آن به قبل از بعثت او مربوط مى شود زمانيكه موسى با همسر خود حركت مى كرد كه از دور آتشى را ديد و به همسرش گفت: تو اينجا باش من آتشى را ديدم و به سوى آن مى روم و بقيه داستان كه در اين سوره بدينگونه آغاز مى شود:
و هل اتيك حديث موسى(1)
آيا داستان موسى به تو رسيده است ؟
همچنين در سوره «قصص» داستان حضرت موسى از پيش از بعثت هم فراتر مى رود و به زمان تولد موسى مى رسد و اينكه چگونه موسى در ميان سختگيرى هاى فرعون زاده شد و او را كه نوزادى بيش نبود به روى تخته پاره گذاشته و به دريا انداختند و فرعون او را از آب گرفت و خود بزرگش كرد و دنباله قضايا:
واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه فاذا خفت عليه فالقيه فى اليم ولاتخافى ولاتحزنى انا رادوه اليك وجاعلوه من المرسلين(2)
و وحى كرديم به مادر موسى كه او را شير بده و چون بر او بيمناك شدى او را در دريا بيانداز و نترس و غمگين مباش ما او را به سوى تو برمى گردانيم و او را از پيامبران قرار خواهيم داد.
باتوجه به آيات مربوط به قصه حضرت موسى در سوره هاى مختلف، اين حقيقت به وضوح روشن مى شود كه قصه حضرت موسى در هيچ سوره بعينه و بدون كم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - سوره، طه آيه 9.
2 - سوره قصص آيه 7.

صفحه 274


و زياد تكرار نشده بلكه در هر سوره اى به نحوى آمده; گاهى به اجمال و گاهى به تفصيل و نيز صحنه هائى در آيات يك سوره آمده كه در سوره هاى ديگر نيامده و همواره قصه به صورتى تكرار شده كه مطلبى اضافى نسبت به سوره هاى ديگر دارد و بعضى از صحنه ها فقط يك بار آمده و هرگز در سوره هاى ديگر تكرار نشده مانند داستان ملاقات حضرت موسى با حضرت خضر كه منحصرا در سوره كهف آمده است(1).
داستانهاى ديگر قرآن نيز مشابه داستان حضرت موسى است كه اگر چه يك داستان در بعضى از سوره ها تكرار شده ولى به نوعى قصه پردازى شده كه با سوره هاى ديگر متفاوت است بنابراين تكرار بعضى از قصه ها و يا مطالب ديگر در قرآن تكرار معنوى است و در هر جا بر اساس هدفهاى خاصى تكرار شده كه براى تفهيم بهتر مطلب ضرورى بوده است.


ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 - تفصيل بيشتر اين موضوع را در كتاب: التصوير الفنى فى القرآن نوشته سيد قطب ص 126 به بعد بخوانيد.
back pagefehrest pagenext page