بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب از عاشورا تا غدیر, محمد عسکرى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     A_GH0001 -
     A_GH0002 -
     A_GH0003 -
     A_GH0004 -
     A_GH0005 -
     A_GH0006 -
     A_GH0007 -
     A_GH0008 -
     A_GH0009 -
     A_GH0010 -
     A_GH0011 -
     A_GH0012 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

دردمند غربت و هجران
سلام بر توارى دختر ولى خدا، سلام بر تو اى خواهر ولى خدا. سلام بر تو اى عمهولى خدا، اشنايى به تاريخ و زندگانى اهل بيت عصمت و طهارت يكى از لوازم معرفت ومحبت به آنان است كه به نص قرآن كريم دوستى خاندان پيامبر(ص ) خود مزد رسالترسول الله است .
از آنجا كه پيامبران و ائمه معصومين عليه السلام منشا خيرات و بركات و راهنمايان وهاديان به سوى نيكيها هستند تمام اثار به جاى مانده از ايشان بويژه فرزندانصالحشان ، فرشتگان رحمت الهى براى امت اسلام هستند كه در جاى جاى بلاد اسلام بساندانه هاى باران پراكنده اند و حيات دين را سر سبز داشته اند و هر يك باب فيضى بردوستداران دين و پويندگان راه خدا گشوده اند.
حضرت فاطمه معصومه عليه السلام دخت هفتمين امام از زمره زنان عفيف و پاكدامنى است كهدر راه امامت و ولايت رنجها كشيد و غصه ها خورد و سختيها و مشكلات سفر راتحمل كرد و يعقوب وار به اشتياق و اميد ديدار يوسف شتافت . دين اسلام آنجا كه ازحركات حق جويانه سخن به ميان مى آيد تجسم عينى انسانيت را در قالب زنان و مردانقديس و انقلابى به نمايش مى گذارد، لذا مى بينيم كه حوا در كنار ادم ، هارون ، مريم دركنار عيسى ، خديجه در كنار محمد(ص )، زهرا در كنار على عليه السلام و زينب عليهالسلام در كنار حسين عليه السلام قرار دارند و به نقش موثر و سازنده خود مىپردازند.
زن مسلمان تنها با شناخت و معرفتى كه از تاريخ زندگانى و مسئوليتهاى اجتماعى و نقشسازنده اين بزرگواران دارد ميتواند به عظمت مقام خود پى ببرد و جايگاه واقعى خويش رادر نظام آفرينش بشناسد، در اين راستا تمسك و الگو قرار دادن و اظهار دوستى باخاندان رسالت ضررورى است و اين امر تنها با زبان ميسر نمى شود بلكه براى انبزرگواران نشانه هايى است كه بهترين آنها تبعيت از روحيات ، اخلاقيات و دستوراتحياتبخش آنان است و از ديگر نشانه هاى دوستى بااهل بيت برائت از دشمنان ، زيارت قبور مقدسه آنان و فرزندان صالح ايشان ، نامگذارىبه نامهاى آنان و دانستن تاريخ و زندگانى ايشان مى باشد.
از ميان دختران حضرت امام موسى كاظم عليه السلام تنها فاطمه ملقب به معصومه است كهدر قم مدفون مى باشد.
درباره شخصيت والاى ايشان همين بس كه در زيارات ماثوره ، ان حضرت دختر، خواهر وعمه ولى خدا خداونده شده است ، در فرازى از زيارت انحضرت مى خوانيم : اى فاطمهشفاعت كن مرا در بهشت ، همانا براى تو در نزد خداوند منزلتى است بس والا.
اين فراز از زيارت گوياى شان و منزلت ايشان در نزد خداوند است .
درباره عظمت وجودى ان گوهر ناشناخته از ائمه عليه السلام احاديثىنقل شده است . حضرت امام صادق عليه السلام درباره مقام و منزلت ايشان چنين ميفرمايد:خدا را حرمى است و آن مكه است ، رسول خدا را حرمى است و ان مدينه است ، اميرالمومنينرا حرمى است و آن كوفه است و ما را حرمى است و آن قم است ....
در فضيلت زيارت حضرت فاطمه بنت موسى كاظم عليه السلام روآيات بسيار وارد شدهاست : سعد بن سعد مى گويد از امام رضا عليه السلام راجع به فاطمه دختر امام موسىكاظم پرسيدم فرمودند كسى كه او را زيارت كند بهشت جاى اوست و از حضرت جواد عليهالسلام روايت است كه فرمودند كسى كه عمه مرا در قم زيارت كند بهشت براى اوست .
ان چه مسلم است ان معصومه مظلوم عمرش با فراق و هجران پدر بزرگوار و انگاه باجدائى و دورى از برادر والا مقامش در دنيايى از غم و اندوه سپرى شد.
در ويژگيهاى چندين بانوى والاقدر، شبيه مادرش حضرت زهرا عليه السلام است ، مرگدر جوانى هم يكى از اين نقاط اشتراك و تشابه است . هفده ساله است كه برادرش حضرترضا عليه السلام به اجبار از مدينه به مرو برده ميشود و مامون با عنوان ولايت عهدى اورا به پايتخت خود احضار ميكند در اين هنگام سال دويست هجرى است ، و داع درد مندانه و پرسوزى كه حضرت رضا عليه السلام هنگام ترك مدينه به سوى مرو انجام ميدهد همه رابه گريه مى اندازد. همه ميدانند كه حضرت را پس از اين (سفر بى بازگشت ) نخواهندديد از اين رو يكسال نمى گذرد كه حضرت معصومه عليه السلام به شوق ديداربردارش عزم سفر ميكند و به قصد خراسان به راه مى افتد اما دست تقدير، تدبيرديگرى انديشيده است ، به ساوه كه ميرسد بيمار ميشود قراين نشان ميدهد كه اين بيمارىاو را از پاى خواهد افكند، مى پرسد تا قم چقدر فاصله است ؟ ميگويند ده فرسخ ،ميخواهد كه او را به قم برسانند، وقتى به قم مى رسد عده اى از بزرگان و چهره هاىمعتبر قمى به استقبال او مى شتابند، موسى ابن خزرج اشعرى در پيشاپيشاستقبال كنندگان است ، پيش ميرود و زمام ناقه دختر موسى ابن جعفر را ميگيرد و ا را بهطرف خانه خود ميبرد، موسى ابن خزرج تنها افتخار ان را دارد كه هفده روز از دختر امامپذيرايى كند، حال اين بانو وخيم تر ميشود و چشم از جهان بسته ، به خانه ابدى آخرتكوچ ميكند. به دستور موسى ابن خزرج او راغسل ميدهند و كفن ميكنند و براى خاكسپارى به قطعه زمينى به نام بابلان كهمتعلق به موسى ابن خزرج است منتقل ميكنند، سردابى را حفر كرده اند كه پيكر اين بانورا در آنجا دفن كنند بر سر اين كه چه كسى بدن مطهر حضرت معصومه را برداشته ووارد قبر كند ميان خاندان و بستگان موسى ابن خزرج اختلاف ميشود، در نهايت تصميمميگيرند كه خادم پير و با ايمان و صالحى كه دارند، بدن او را در قبر بگذارد، كسى رادر پى ان خادم كه نامش ‍ قادر است ميفرستند ولى در همين لحظه چشمشان به دوسوار نقابدار ميخورد كه از سوى ريگزار به شتاب مى ايند، چون به جنازه نزديكميشوند فرود آمده بر او نماز ميخوانند و وارد سرداب شده و جنازه را وارد آنجا و به خاكميسپارند سپس بيرون مى ايند و بى آنكه حتى يك كلمه با كسى سخن بگويند ميروند وكسى نمى شناسد كه اين دو سوار ناشناس و در واقع ، شناس با اين بانوى گرامىكيستند؟
از ان پس سايبانى از حصير بر قبر او ميسازند تا آنكه زينب دختر امام جواد عليه السلامقبه اى بر روى قبر عمه اش حضرت معصومه عليه السلام بنا ميكند و حرم مطهر حضرتشبارگاه قدسيان و جايگاه نزول ملائكه گشت و همه روزه دوستداران ولايت از دوره و نزديك، پروانه وار بر گرد ضريح مقدسش طواف مى كنند و رحمت و لطف انحضرتشامل حالشان ميشود.
شهر قم بواسطه اين وجود مقدس با آنكه در موقعيت جغرافيايى مناسبى قرار ندارد ازدير زمان از مزايا و امتيازات خاص برخوردار بوده ومحل پرورش و تربيت پويندگان راه خدا و تشنگان علم و مدافعين دين قرار گرفته است .
اكنون قم بانور ولايت كه از حرم دخت گرامى هفتمين امام ساطع و لامع است و با نور علم ودانش كه از دانشگاه حضرت امام صادق عليه السلام تابيدن مى نمايد بر جانهاى پاكعاشقان خدا پرتو افشانى ميكند.
دهم ربيع الثانى سالروز و وفات حضرت معصومه عليه السلام بر همگان تعزيت وتسليت باد.
شعاعى از فروغ كاظمين

به ديوار و در اين بيت توحيد
فروغ عترت و قرآن توان ديد
بود اين بارگاه روح پرور
حريم دختر موسى ابن جعفر
شعاعى از فروغ كاظمين است
چو موسى را در اينجا نور عين است
به چشم آنكه محرم هست و بيناست
در اينجا تابشى از طور سيناست
مزار خواهر سلطان طوس است
كه ماه طلعيت شمس الشموس است
چو اينجا شد چراغ عشق روشن
به دلها اين حرم شد پرتو افكن
بود اين درگه از ابواب رحمت
در باغى است از باغات جنت
كه اشك عاشقان شد جويبارش
نميگردد خزان هرگز بهارش
تواى زائر به تنظيم شعائر
ببوس اين درگه قدوس و طاهر
بيا اينجا به اشك خود وضو كن
بيا جان خود اينجا شستشو كن
بپا خيز و بخوان اذن دخولش
اجازت از خدا گير و رسولش
به اذن حيدر و زهراى اطهر
به اذن يازده ، معصوم ديگر
قدم چون مى نهى داخل از اين در
بگو بسم الله و الله اكبر
زند چون حلقه بر اين در گدايى
بگوش جان او آيد ندائى
كه اى سائل دعايت مستجاب است
محب آل عصمت كامياب است
بخواه از رحمت حق ، انچه خواهى
كه بيحد است الطاف الهى
حسان همچو رضا، معصومه قم
بود مشكل گشار در كار مردم
فصل پنجم در مناسبتهاى ماه جمادى الاول پنجمجمادىالاول ولادت دخت اميرالمومنين عليه السلام حضرت زينب كبرى عليهالسلام
در برج ولايت است كوكب زينب
علامه نا رفته به مكتب زينب
گفتم به خرد، يگانه دوران كيست
بى پرده دوبار گفت : زينب زينب
يك سينى شقايق بهشتى
اى زينب كبرى ، دختر على فرمانرواى مطلق روحهاى بزرگ و ارجمند، زاده فاطمه ، اىرسول انقلاب خونبار و ازادى بخش حسين عليه السلام ، سلام بر تو باد.
پنجم جمادى الاول سالروز تولد مهين بانوى بزرگ اسلام زينب سلام الله عليها است ،آنكه جهانى را مسحور عظيمتهاى روحى و معنوى خويش كرد و اسوه حسنه اى براى زنمسلمان است .
چشم گشودن در خانه اى كه بودى دلاويز عطر وحى را با خود داشت و باليدن درفضايى كه به معنويت و جهاد و پارسايى و عظمت عجين شده بود از زينب كبرى عليهالسلام انسانى ساخت كه هر انسان منصفى عظمتهاى او را به ديده اعجاب مى نگرد و همينباليدن در هواى جهاد و مبارزه و عشق و محبت ، وى را آماده پذيرش مسئوليتهاى بزرگاجتماعى كرد ان بانوى نمونه اين درس را در مكتب معلمانى بزرگ اموخته بود معلمانىچون فاطمه زهرا عليه السلام و حضرت على عليه السلام .
هنگام تولدش همه به پيامبر مژده مى دادند و با همه سوابق و جناياتى كه عرب بدوىنسبت به دختران تازه مولود روا مى داشتند، در شادى پيامبر ارزش زن را تعليم گرفتند،شادمانى و سرور جد و پدر مردم را به خطاهاى گذشته خود واقف مى ساخت و به آنها مىاموخت كه داشتن دختر يعنى به دست آوردن دنيايى از محبت و لطافت روح . مردم مى ديدندكه پيامبر با شنيدن تولد دخترى در خانه دخترش همان قدر مسرور است كه در تولد حسنو حسين .
زينب را به پيش جدش پيامبر بردند، اى پيامبر نامى براى اين مولود برگزين و از همينجا پيامبر انچه كه در تصميم روح و قلبش مى گذشت به اين دختر نشان داد، گفت او زينبپدر است او زينب است . يعنى زينب پدر، يعنى سرمايه معنوى خانه ، يعنى ،يعنى ارامش مادر و در ادامه مظلوميتهاى پدر و مادر زينب نام دخترى ديگر نيز بود.نام دختر تازه از دست رفته پيامبر، و گوئى پيامبر مسلمين مى خواهد با اين نام ، زندگىكند، قبلا دختر خود را به اين اسم خوانده بود و اينك دخت دخترش را.
بنى هاشم و مردم مى دانستند كه هر تولدى در خانه فاطمه عليه السلام پيامبر را مسرورمى سازد، مى دانستند پيامبرشان كه ناقض همه اداب و رسوم جاهلى است در اين ميلاد نو،چگونه خواهد بود، آنها تبسمهاى محمد عليه السلام را در تولد دخترش زهرا، از ياد نبردهبودند، و زينب زهرائى ديگر است ، با همان شجاعت و سرنوشت و با همان اصالت ومظلوميت و با همان وظيفه و تعهد، زينب عليه السلام ادامه زهرا عليه السلام است ، و زهراعليه السلام عصاره پيامبر و پيامبر ثمره خلقت .
زينب رسول خون حسين است ، منظلوميت تشيع على و حسين را او بر پيشانى تاريخ حك نمود.فرو ريزنده حكومت وحشت و تباهى بنى اميه بود در روزگارى كه حكومت بنى اميه پايههاى قدرت خويش را فناناپذير مى دانست و با كشتن فررندرسول خدا زخمهاى جهالى خويش را مرهم انتقام مى نهاد او بود كه با طنين فرياد خويشستونهاى استوار كاخ سبز را كه به جاى كلبه گلين پيامبر بنا شده بود به لرزه درآورد لرزه اى كه به نابودى و متلاشى شدن حكومت پسران هند جگر خوار منتهى شد.
زينب خطيبى بود كه با خطابه هاى شورانگيز و بيدارگر به روش پدر خويش بهمبارزه با سنتهاى جهالى كه اينار لباس اسلام بر تن كرده بودند برخاست و در اينجهاد سخت و توانفرسا از بذل عزيزترين كسان خويش دريغ نورزيد، او بود كه باكلام خويش رداى سرخ شهادت امام حسين را بيرق سرخ پيروزى ساخت وگرنه دشمن برپيكر خونين نوادگان رسول مكرم اسلام (ص ) اسب پيروزى تاخته ، دارها برچيده و خونهاشسته بود، گوئى در شب ظلمت حكومت آنان برگ از برگ نجنبيده و هرگز خون مظلومىبر زمين ريخته نشده بود.
اين زينب بزرگ بود كه نگذاشت خون حسين عليه السلام را ريگزار تفديده و تشنهصحراى كربلا ببلعد بلكه خونش چشمه جوشانى شد كه از ان صحراى آتشخيزجوشيدن آغاز كرد و گسترده زمان را فرا گرفت و سبعيت و درنده خويى حكومت وحشتامويان همه كس فهم شد اين جوشش تا ان سوى مرز زمان همچنان ادامه دارد و اينهمهپيروزى در شهادت و غلبه خون بر شمشير را شيعه مرهون تلاشها و مجاهدتهاى اينشير زن بزرگ است .
ميلاد مهين بانوى بزرگ اسلام و روز پرستار بر همگان مبارك باد.
مقتداى پرستاران
تو را مى بينم ، اى عصاره عفت ، اى مادر شجاعت ، هموزن اراده خدا در زن بودن ! اى زينبكه بر بلنداى عظمت خويش نظاره گر صحنه هاى تاريخى ، تو را مى بينم ، و گريهامانم را مى برد! گويا پيوند تو با گريه ، اسطوره اى پآيدار است . زينب اى روحخروشان تاريخ زن ، اى پيامبر خون و شهادت ! اى كوبنده ابناء مرجانه . سوزش دلترا چنان ديدم كه امكان بيانش را نخواهم يافت ، گوئى تو و غم با هم زاده شده ايد وگويى تو خداى اندوهى !
در تولدت نيز باز اين اشك است كه مى خندد! دست تو در دست مصائب بزرگ تاريخ ،تجلى گاه اراده خدا شد. در سالروز تولدت ، چه غمگنانه مى خندم ! چرا تنها در حضورتو، خنده مايوسانه خود را او مى نهد، اى زينب ؟!
اى كوه درد، واى قله رفيع شجاعت و اى فرياد حق خواهى زن در تاريخ .
اگر نبود زهره مردانه ات ، اگر نبود صبر جانانه ات ، اگر نبود مقاومت دليرانه ات و...چگونه ، نداى حق خواهى كربلا، ابدى مى شد؟ بت هاى ابن مرجانه را يكى پس از ديگرىچه مردانه در صحنه كربلا در هم شكستى ، يزيد را چه مردانه در سوك نامردى اشنشاندى . اگر چه در راه اسارت ، گرده ات مهبط تازيانه ستم بود، لكن در مقر خيانت ،صلابت كلامت ، آتش در خارستان ستم يزيديان زد.
و بوى خون حسين از عطر كلام تو جارى شد. حسين اگر رفت تو را داشت كه مى ماندى وعاشقانه مى خواندى كه :
من ، اسير نيستم كز همرهان وامانده ام
كوه صبرم كز هبوط عشق برجا مانده ام
تو پرستار مظلومان تاريخى ، تو دست محبت خدا بر سر يتيمان و درماندگانى ، غنچهنگاهت چه معصومانه در ديار غربت شكوفانه شد. چه عاشقانه حسين را انچنانن كه بايدبه ايندگان شناساندى .
چه جانانه پرده هاى ستمگرى ، طغيان ، ريا... از هم دريدى ! زبانت شمشير حسين بود دركام .
در سايه اراده تو زن ، بت شكنى اموخت . بت ها شكستنى است هر چند بزرگ ، اگر پيروزينب باشند!
از مهربانى ات چه بگويم كه مادر مهربانى هستى ، تجسم محبتى برا بيماران و كودكانو سايه رحمت خدا براى درماندگان . روز تو روز محبت است . روز مهربانى است و روزپاشيدن عطر عاطفه بر چهره نيازمندان !
روز پرستار است !
تو مقتداى پرستارانى ، پرچمدار رسيدگى به مظلومان و محرومان و دردمندانى تو مادريتيمانى و پرستار در كنار تو جوياى محبت خدا دردل بيماران خويش ‍ است .
زمزمه بيماران در نيمه شب ، ياد اور ناله كودكان برادرانت ، براى اوست !
و او بياد نماز شب تو سحر خيز است . او بر درد بيمارش ، بياد مصائب تو مرهم مى نهد،او ناله درمانده اى را، ياد اور گريه يتيمان تو مى داند.
تو مقتداى پرستارى ، و پرستار در صف پرستارى ايستاده است ، كه او را دريايى !
او تو بار مى خواند و تو او را خوب مى شناسى كه ، ديدار او ياد اور مهربانى هاىتوست . ياداور وفاى توست ، به حسين ، به شهيدان ، به بيماران و درماندگان ، و بهكسانى كه در شهر درد و بيمارى جز خدا، ياورى نداند.
روز تولد حضرت زينب عليه السلام روز پرستار، بر همگان مباركبادا!
همسنگر حسين عليه السلام
آنشب كه گل از دامن مهتاب مى ريخت
شبنم به پاى نخل باور اب مى ريخت
آنشب كه غم اهنگ شادى ساز مى كرد
قفل اسارت را به گرمى باز مى كرد
آنشب كه ساقى بوسه بر پيمانه مى زد
گيسوى شب را بهر مستان شانه مى زد.
آنشب كه بهر باغ دل غم لاله مى كاشت
درنيستان نينوانى ناله مى كاشت
آنشب شفق ديوان فتح نور مى خواند
بهر فلق شعر شب عاشورا مى خواند
شهر مدينه طالب ديدار حق بود
چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود
فطرس فراز آسمانها بال مى زد
فرياد ازادى و استقلال مى زد
كاى اهل عالم در ديار شور و شادى
زد خيمه روز پنجم ماه جمادى
ديوان خلقت را خدا زيب و فرى داد
ساقى كوثر را ز كوثر كوثرى داد
شير خدا را داد خالق ماده شيرى
قامت قيامت دختر روشن ضميرى
جبريل بر ختم رسل پيغام مى داد
پيغام از پيروزى اسلام مى داد
مى گفت يا احمد شكوه باور آمد
بهر حسينت سينه چاك سنگر آمد
بر خلق عالم نعمتى عظمى ست دختر
سوم گل و گلواژه زهراست دختر
دختر مگو چون همتى مردانه دارد
از ايه قالوا بلا پيمانه دارد
دختر مگو كه دختران را رهبر آمد
بى پرده گويم صبر را پيغمبر آمد
بر روى ما تا مهر رخشان در گشايد
رد بردبارى مثل او مادر نزآيد
از صبر او دين خدا پاينده گردد
هر مرده اى از انفاس گرمش زنده گردد
ثابت قدم مانند او گيتى نديده
زيرا خدا او را حسينى افريده
در روز عاشورا كه روز ازمون است
او فارغ التحصيل ان دارلفنون است
قنداقه اش را تا كه پيغمبر گرفتى
صد بوسه از رخساره او برگرفتى
در دست پيغمبر ز ديده اشك مى ريخت
كز اشك اواز چهره او رشك مى ريخت
در دست باب تاجدارش گريه مى كرد
گويى كه از هجرنگارش گريه مى كرد
با گريه اش صلح حسن را زنده كرد او
چون غنچه بر روى حسينش خنده كرد او
يعنى تو راجان برادر خواهر آمد
خواهر نه تنها ياور و همسنگر آمد
سرود در ميلاد حضرت زينب عليه السلام
مژده مژده كه سفير راه عشق آمد
در مدينه به جهان ماه دمشق آمد
دخت خير النساء زينب مرتضى ، زينب آمد
زينبا، زينبا، زينبا، زينبا زينب آمد
خانه فاطمه روشن شده از نورش
لب مولا زعنايت گشته مسرورش
گويد او زير لب ، آمده زين آب ، زينب آمد
زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد
گشته قنداقه او بر دامن احمد
گويد اين بهر حسين است رحمت سرمد
زينتش نام نهيد، احترامش كنيد، عاشق آمد
زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد
عاشق روى حسين است قلب اين دختر
بهر ديدار برادر ميزند پرپر
از براى حسين ، ميكند شور و شين ، عاشق آمد
زينبا، زينبا، زينبا، زينبا، زينب آمد
سيزدهم جمادى الاول شهادت صديقه كبرى حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها
افسوس كه ناموس خدا را كشتند
محبوبه ذات كبريا زا كشتند
سادات نوشتند بخونان جگر
بى جرم و گنه ، مادر ما را كشتند
والاترين محبوبه خداوند
... ولها جلال ليس فوق جلالها الا جلال اللهجل جلاله و لها نوال ليس فوق نوالها الا نوال الله عم نواله
و فاطمه عليه السلام را جلال و جبروتى و عظمتى است كه در وراى او هيچ جلالى نيستمگر جلال خداوند جل جلاله و هم او را بخشش و عطا و كرمى است كه در وراى او هيچنوال و كرامتى نيست مگر نوال خداوند عم نواله
آسمان ، اين شبها كه ميرسد عجيب بى قرار ميكند و زمين داغ دلش تازه ميشود و زخم شرمشسرباز ميكند.
ملكوتيان حق دارند سر بر ديوار عرش بگذارند و هاى هاى گريه كنند.
و تنها خداست كه مى تواند تسلاى دل على باشد.
ماه حق دارد كه گوشه اختفا را براى گريه اختيار كند و ستارگان چه كنند اگر سر برشانه يكديگر نگذارند و مصيبت را زبان نگيرند.
ان خانه نمى دانم ان شب به چه قدرتى بر پاى ايستاده بود، ان مدينه چه مدينه اى بودكه چنين مصيبتى را تاب آورد و درهم شكست . ان چه قبرستانى بود كه سرچشمه عصمت رادر خويش فرو برد و دم بر نياورد. ان چه خاكى بود كه به خود جرات داد فاطمه را ازعلى جدا كند؟
چرا آن خانه بر جاى ماند؟ چرا مدينه ويران نشد؟ چرا آسمانن در خود نپيچيد؟ چرا بغضنتركيد؟ چرا عالم فرو نريخت ؟
گفته اند در عاشورا وقتى زخم در جان خورشيد نشست و زمين ، پيكر مبارك حسين - قلب عالمامكان - را بر خويش قطعه قطعه ديد، به لرزه در آمد و آسمان تيره و تار شد و غبار خشمخداوند از جاى جنبيد.
در آنجا امام سجاد عليه السلام دست بر زمين كوفت و او را به ارامش خواند، سر بهآسمان برداشت و آسمان را دعوت به سكوت كرد. آسمان و زمين هر دو، تنها در اجابتفرمان امام خويش ارام گرفتند، دندان بر جگر نهادند، خون به لب آوردند، ولى دمنزدند. مويه كردند، ولى فغان نكردند. در خويش شكستند و گريستند، اما ضبحه نزدند.
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت ، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمهآسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت ؟ آفرينش اينتحمل را از كجا آورده بود؟
مگر نه زهرا والاترين محبوبه خداوند بود و خدا به بهانه وصلتش فرموده بود احبالنساء الى .
مگر نه فاطمه محور كسا بود و بقيه وابستگان او؟ پيامبر پدر او بود و على همسر او وحسن فرزندان او؟ - سلام الله عليهم اجمعين - هم فاطمه و ابوها و بعلها و بنوهامگر نه پس از خداوند والاترين مقام و عظمت از ان زهرا بود و برتريننوال و بخشش نيز از ان او؟ مگر نه بر سر در بهشت به روايت پيامبر امين نگاشته بود:فاطمه امه الله ، فاطمه خيره الله . مگر نه خداوند به فرشتگان فرموده بود: هذانور من نورى ، اسكنته فى سمائى و خلقته من عظمتى ... اين نورى از نور من استكه در آسمانم منزلش بخشيده ام و از عظمتم او را افريده ام ؟ مگر نه فاطمه شبيه ترينبود به رسول خدا؟
ما رايت احداكان اشبه كلاما و حديثا من فاطمهبرسول الله صلى الله عليه و اله وسلم ... مگر نه فاطمه آخرين مشابع و اولينمستقبل پيامبر بود؟
كان اذا خرج غزاه كان آخر عهده بفاطمه عليها سلام و اذارجع كاناول عهده بها. مگر نه فاطمه راستگوترين موجودات بود پس ازرسول خدا؟
ما رايت احدا قط اصدق من فاطمه سلام الله عليها غير ابيها. مگر نه فاطمه پارهجگر پيامبر بود و عزيز مسلم خداوند جل و علا؟ مگر نه ...
چه رازى بود در شهادت زهرا كه خانه فرو نريخت ، مدينه زير و زبر نشد، عمود خيمهآسمان نشكست و زمين متلاشى نگشت ؟
آفرينش اين تحمل را از كجا آورده بود؟
آيا كسى در خانه فاطمه عليه السلام كه اين راز سر به مهر، به دستهاى او گشودهشود؟ ارى اسماء محرم اسرار فاطمه عليه السلام كه اين راز سربه
مهر، به دستهاى او گشوده شود؟ ارى اسماء محرم اسرار فاطمه عليه السلام از اوبپرسيد شايد پاسخ بگويد.
بگويد كه كه : ارى حسنين سر به پاى مادر نهاده بودند و پايه هاى عرش را بهقحبه هاى خويش مى لرزاندند. زينب و ام كلثوم ، كائنات را با موهاى خويش ‍ پريشان مىكردند. چروك بر پيشانى آسمان افتاده بود، زمين از درد به خود مى پيچيد، ناله هاىفرشتگان داغ پيامبر را دو چندان مى كرد. ولى چه بود انچه آفرينش را بر پاى نگاه مىداشت ؟
در ان شب تغسيل ماه ، من ديدم كه على در مامن تاريكى ، سر بر ديوار خانه فاطمه ، سربر عمود آسمان نهاده بود و زار زار مى گريست .
شب اندوه و ماتم
آنشب مدينه كشتى درياى غم بود
درياى غم از كثرت ظلم و ستم بود
آنشب شفق بهر شقايق حجله مى بست
از هاله خون ، حجله روى دجله مى بست
آنشب قمر از زير ابر پاره پاره
ميريخت از پيمانه چشمش ستاره
آنشب سپيده ، درد دل با باد ميگفت
از كينه و بى رحمى صياد ميگفت
آنشب سحر با مرغ شب همدرد ميشد
گلبرگ سبز ارزوها، زرد ميشد
آنشب منادى ، بانگ بر افاق ميزد
بر پيكر زنگى شب ، شلاق ميزد
آنشب تمام اهل يثرب خواب بودند
غافل از سوز سينه مهتاب بودند
آنشب درون خانه ساقى كوثر
غم بود و ماتم بود و اسما بود و حيدر
آنشب تمام فاطميون جمع بودند
گوئى همه پروانه يك شمع بودند
آنشب حسن در گوشه اى نظاره گر بود
چشمش به جسم مادر و دست پدر بود
آنشب حسينش جامه بر تن چاك ميكرد
گرد الم از روى زينب پاك ميكرد
آنشب برادر با برادر راز ميگفت
خواهر به خواهر درد دل را باز ميگفت
آنشب حسن اشك حسين را پاك ميكرد
چون غنچه اى زينب گريبان چاك ميكرد
آنشب قضا نقش قدر برباد ميداد
كلثوم را درس شهادت ياد ميداد
آنشب على عليه السلام از ديده در ناب ميريخت
اسما به روى جسم زهرا آب ميريخت
آنشب به داغستان صحرا لاله ميسوخت
در سينه سيناى مولا ناله ميسوخت
آنشب خزان گهواره غم تاب ميداد
زهر ستم بر ما به جاى اب ميداد
آنشب على عليه السلام در زير لب ، رازى مگوداشت
با پيكر مجروح زهرا عليه السلام گفتگو داشت
ميگفت اى ائينه دار ملك هستى
محبوبه حق ، اسوه يكتا پرستى
بى تو بهار عمر من ، پائيز گرديد
پيمانه صبر على عليه السلام ، لبريز گرديد
كار على بى تو به عالم زار گشته
بى ياور و بى مونس و غمخوار گشته
زهراى من ، پيراهن تو غرقه خون است
رويت كبود و سينه تو لاله گون است
اى واى من بر بازويت باشد نشانه
از بس كه خوردى پيش چشمم تازيانه
رفتى چو در نزد پدر از دار دنيا
راز دلت را لااقل بر گوبه بابا
بر گوكه پهلوى تو را با در شكستند
بر گو درون كوچه بر من راه بستند
بر گو سيلى صورتم را سرخ كردند
انآنكه با سلام از كين در نبردند
بر گو پدر آورده ام بهرت نشانه
انآنكه با سلام از كين در نبردند
در ماتمت بايد مسير اه پويم
راز دلم را بعد از اين با چاه گويم
فصل ششم در مناسبتهاى ماه جمادى الثانى سوم جمادى الثانى شهادت حضرتفاطمه زهرا عليها اسلام
به روايتى ديگر
اى نام خوشت ورد زبانم زهرا
از داغ تو سوخت جسم و جانم زهرا
برخيز على به ديدنت آمده است
اى درد و بلاى تو به جانم زهرا
سوگنامه كوثر
گفتى : صبت على مصائب لوانها صبت
على الايام صرن لياليا
در اين بلا بجاى من ار روزگار بود
روز سپيده او. شب تاريك مى نمود
شب ، هم بر گريه هاى شبانه تو گريه مى كند. ماه هم اينك در فراق تو اه مى كشد.بيت الاحزان تو اكنون سر بگريبان ، لب فرو بسته است . اشك هم شرم مى كندكه در سوگ تو از ديده جارى نشود. گونه حيا مى كند كه در سرخى گونه سيلى خوردهات خونرنگ نشود. كدامين چشم است كه بر بازوى تازيانه ديده ات خون نگريد. اشكىكه در سوز درد پهلويت بر گونه نغلطد، اب هم نيست گند اب است .
يا فاطمه :
رنج گران خويش ، تو با ديگران بگوى
و ز لطمه هاى ان بدن ناتوان ديگر
چون داغ سينه ، صورت نيلى نهان مكن
در احتضار، درد خود اى نوجوان بگوى
زهرا جان
چه قلبى است كه در سوز كودكان يتيمت خون نشود. اه ، نميدانم لحظه اى كه حسنين ، زينبو ام كلثوم پيكر بر خاك افتاده ات را در كوچه و در حياط خانه نظاره ميكردند چه كشيدند؟فقط ميدانم : خورشيد هم بر اين صحنه ، غمگنانه گريست ، آسمان هم ناليد، ملكوتياننيز جامه دريدند و كروبيان گريبان چاك زدند!
زهرا جان :
اميد ما تمام به ان درب نيم سوخته خانه تو است . در آتشى كه ان نامردمان در بيت وحىافروختند، دلها عاشقان و شيعيان تو براى هميشه تاريخ بسوخت . آنشب تا به سحر،ستارگان ، خشكيده بر جاى خويش ، ماتمزده بر مظلوميت على عليه السلام گريستند.وقتى كودكان يتيمت گرداگرد على عليه السلام نشستند و ناله مادر مادر سر دادند، عرشخداى هم عقيده اش تركيد و زار زار گريست .
آخر مگر مى توان در مصيبت تو گريه را فرو خورد. على نيز در فقدان تو تاب نياورد وسر بديوار نهاد و هاى هاى ناله سر داد.
ارى اى زهراى عزيز، نبودى تا بينى چگونه على عليه السلام به كودكانت توصيهمينمود كه فرزندانم ؛ با اواى بلند نگرييد، در حاليكه خود اشك در ديده داشت و صورتاز كودكان بر مى تافت .
فاطمه جان ، ميدانم ؛
انك زمزمه على را بر خاك مزارت شنيدى و تر غم الودش را نيز شنيدى كه :
لكل اجتماع من خليل فرقه
وكل الذى دون الفراق قليل
و ان افتقادى فاطما بعد احمد
دليل على ان لا يدوم خليل
وداع با مادر...
آنشب كه شب ، از صبح محشر تيره تر بود
آنشب كه از ان ، مرغ شب هم بى خبر بود
آنشب كه رخت غم به مه ، پوشيده بودند
آنشب كه انجم هم سيه پوشيده بودند
آنشب كه خون از دامن مهتاب مى ريخت
اسما براى غسل زهرا عليه السلام اب مى ريخت
آنشب خد داند خداداند كه چون بود
قلب على زندانى فرياد و خون بود
طفلى گرفته استين دانم به دندان
تا ناله خود را كند در سينه پنهان
آنشب امير المومنين با اشك ديده
مى شست تنها پيكر يار شهيده
مى شست در تاريكى شب مخفيانه
گه جاى سيلى گاه جاى تازيانه
صد بار از رفت و دست از خويشتن شست
تا جان خود را در درون پيرهن شست
مى شست جسم يار خود ارام و خاموش
مى كرد بر دستش نگه طفلى سيه پوش
خود در كفن پيچيد ان خونين بدن را
خونين بدن نه ! بلكه جان خويشتن را
چشم از نگه ، لب از نوا، ناى از سخن بست
بگشود دست حسرت و بند كفن بست
ناگه فتاد ان تيره كوكب را نظاره
برگرد ماه خويش ، لرزان دو ستاره
دو گوشوار غم ز هوش افتاده بودند
بر خاك تنهايى خموش افتاده بودند
دو جوجه در اشيان بى اشيانه
دو بلبل خاموش مانده از ترانه
از بى كسى دو بال درهم برده بودند
گويى كنار جسم مادر مرده بودند
داغ دل مولا دوباره گشت تازه
ريحانه ها را خواند پاى ان جنازه
كاى گوشه گيران شب غربت بياييد
آخر وداع خويش ، با مادر نماييد
ان پر شكسته طايران از جا پريدند
افتادن و خيزان جانب مادر دويدند
چون جان شيرين جسم او در بر گرفتند
يك بوسه از ان لاله پرپر گرفتند
يكباره از عمق كفن اهى بر آمد
با ناله بيرون دستهاى مادر آمد
در قلب شب ، خورشيد خاموش مدينه
بگذاشت روى هر دو ماهش را به سينه
ناگه ندا آمد على بشتاب بشتاب
دو گوشوار عرش را درياب درياب
مگذار زهرا را چنين در بر بگيرند
مگذار روى سينه مادر بميرند
خيل ملك را رحمى از بهر خدا كن
از پيكر مادر يتيمان را جدا كن
مرثيه گروهى در شهادت حضرت زهرا عليه السلامزبانحال مولا على عليه السلام در فراق زهرا عليه السلام
غريب و خسته و تنها
كنار خانه بنشستم
مدينه گريه كن با من
كه زهرا رفته از دستم
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
بنال از داغ ان بلبل
كه پرپر در قفس ميزد
بجرم يا على گفتن
به پشت در نفس ميزد
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
غريبى مرا مردم
همه با چشم خود ديدند
ميان شعله آتش
گلم را با لگد چيدند
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
بود هر شب همى نفرين
به لب در دشت و صحرايم
الهى بشكند دستى
كه سيلى زد به زهرايم
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
گلاب از ديده جارى بر
سر سجاده كن زينب
براى مادرت زهرا
كفن آماده كن زينب
واويلا اه واويلا، شدم من يكه و تنها
بيستم جمادى الثانى ولادت دختر نبوت ، همسر ولايت و مادر امامت حضرت فاطمه زهراعليه السلام
بزمى به حريم كبريا بر پاشد
كوثر ز خدا به مصطفى اعطا شد
يك قطره اب كوثر افتاد به خاك
صد شاخه گل محمدى پيدا شد
كوثر عشق
... نور، على نور...
و او نور مطلق است ، نور على نور است ، و محمد(ص ) خاتم پيامبران از نور او و زهراعليه السلام نيز از نور محمد پس ، از نور اوست .
زهرا مى آيد. نور پاى بر زمين مى نهد، خاك تيره را به وجود خود منور و مزين مى سازد،و خاك تا ابد مفتخر به وجودش ميگردد...
خديجه عليه السلام نور را در وجود مقدس خويش ميپروراند و انگاه ، ملائك بر هود جهائىاز نور مى ايند به شادى باش خديجه .
زهرا را ارام مى گيرند و بر پرنيابى بهشتى پيچيده ، اواى ملكوت بر وى زمزمه مىكنند...
زهرا، دختر عزيز فخر بشر - محمد مصطفى (ص ) بدنيا مى آيد، فاطمه ناميدهمى شود، پاره شده از نور، دور افتادن از نا پاكيها، پاره تن :
اى تكلم كرده با روح الامين
دختر تجريدى زيتون و تين
دختر رود تجلى در مسيل
دختر اواز بال جبرئيل
اى ملائك بر سلامت صف زده
عرش بر دامان تو ز حرف زده ...
فاطمه زهرا عليه السلام پاره تن محمد است ، نور چشمان پيام اور خداست پس ‍ زهرا عليهالسلام نيز خود پيام اورى است و پيامبرى . اور ملكوت ، پيام اور نيكى ، عفاف ، تقوى ،عطفه و عاليترين صفات خدائى تجلى يافته در انسان ، يك زن . و فاطمه تاريخ را درمى نوردد: زنان تحقير شده ، زنان رنج كشيده ، زنان برده ، زنان اسير در پس جهالت ،زنان شرم زده از زن بودن ، دختران زنده بگور شده ... و فاطمه كوثر است ،مايه فخر است ، پاره تن و نور چشمان نيكوترين انسانهاى عالم است كه خداى تعالىهستى را به بركت وجود وى هست گردانيده كه : لو لاك لما خلقت الافلاك.
فاطمه عليه السلام عزت مى بخشيد به موجوديت زن ، زندگى مى بخشيد به وجودفراموش شده وى - زهرا وجود بى بها شده زن را از پس دهليزهاى تاريك تاريخ بيرونمى كشد و با شخصيت والاى خود فرياد بر سر جهالت ميزند، جهالتى كه زن را تنهاوسيله اى براى ارضاء هواهاى نفسانى خود. فاطمه به زن افتاده در كوچه هاى تنگتاريخ هويت و اصالت ميدهد. او تنها زنى است كه لقب ام ابيها از پيامبر خدا مىگيرد: مادر پدر بودن و مادر، پرورش ‍ دهنده فرزند است ، پس فاطمه عليهالسلام دخترى است كه همچون مادرى دلسوز، پدر بزرگوارش - پيغمبر خدا(ص ) رامراقبت مى نمايد و مى پرورد. اگر حكم خداوندى بر اين بود كه از ميان بانوان صالحهنيز پيغامبرى برگزيند براستى چه كسى شايسته تر از بانوى بزرگ اسلام ،حضرت زهرا عليه السلام ، مى بود؟
انگاه زهرا عليه السلام مارد ولايت نيز مى گردد، همسر بى نظيرترين انسانهاى عالمپس پيامبر(ص )، يعنى على عليه السلام ميشود و خاندان پيامبر از اوست كه زنده ميماند،دوازده گوهر درخشان امامت از بركت وجود زهرا پرتو افشانى مى كند و نور ولايت را تادنيا دنياست به تلالو وا ميدارد.
و فاطمه افتخار جهان بشريت است او كه تمامى القاب حسنه ، قرين نام مباركش ‍ ميگردد:صديقه ، مرضيه ، راضيه ، زكيه ، طاهره ، عاليه ،بتول ، زهره ، خير النساء و...
- زنى مى آيد در تاريخ ، همچنان نور مى پراكند، عالم را منور ميسازد، با ما مى آيد، همراهماست ؛ عزتمان داده ، شخصيت گمشده مان را زندگانى بخشيده ، خمودى و تحجر را از ذهنمان رانده و تحرك و خروشيدن در راه حق را با انقلاب فدك اش به ما اموخته است.
براستى جز گوهر يكدانه اسلام ، گل معطر دين محمد(ص )، در دانه بىبديل پيامبر - حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا عليه السلام - كيست كه مى تواندسرمشق زندگى ما گردد؟ به دامان پاكش توسل جوئيم كه نزد حق از عزيزترين هاست وپاره اى از نور اوست .
قرار كل ما فيها
جمادى غرق شادى بود آنشب
بشارت را منادى بود آنشب
خدا را شهر مكه ، شهر قرآن
به تاييد قضا شد نور باران
حرم سر تا قدم شور و شعف بود
شكوه راز خلقت را هدف بود
منا و مروه اذينى دگر داشت
خم كيسوى شب چينى دگر داشت
كمان ركن را تيرى دگر بود
صفا را سعى و تكبيرى دگر بود
مقام از بى مقامى داد مى زد
شرر بر كاخ استبداد مى زد
شفق ، شعر طلوع فجر مى خواند
حديث ايه هاى قدر ميخواند
فلق معراج شب را ساز مى كرد
گره از كار رجعت باز ميكرد
سحر سوداگر شور و طرب بود
طرب چشم انتظار مرگ شب بود
قمر گيسوى خود را تاب ميداد
قضا لوح قدر را اب ميداد
سپيده اخم خود را باز ميكرد
افق را سينه چاك ناز مى كرد
موذن دم بدم تكبير ميگفت
به ما از ايه تطهير ميگفت
غلم بر قاف شب كوبيد خورشيد
مى از جام فلق نوشيد خورشيد
زمين ابستن نص علق بود
زمان ائينه دار لطف حق بود
وجود واجب استاد هستى
تجلى كرد در ابعاد هستى
خديجه تا زهستى نيست گرديد
ز هستى نمره او بيست گرديد
به روز بيست از ماه جمادى
ندا برخاست از ناى منادى
خديجه ثروت خود را فدا كرد
فنا شد و ز فناكسب بقا كرد
ز كارش موشكافى كرد خالق
گذشتش را تلافى كرد خالق
در رحمت به رويش نيز واكرد
به او زهراى اطهر را عطا كرد
طريقت را دليل راه آمد
حقيقت را تجليگاه آمد
شريعت صورت و معناست زهرا
حقيقت قطره و درياست زهرا
چه زهرائى كه هستى هست . مستش
كليد هستى عالم بدستش
چه زهرائى ، على را پاك همسر
كه مادر هست بر شبير و شبر
پدر او را نه ختم مرسلين است
كه او بر خاتم خاتم نگين است
خدا را شاهكار خلقت آمد
كه بر اسرار هستى علت آمد
شكوفا شد به امر وحى سرمد
گل بى خار گلزار محمد
به مدح او قلم درمانده گردد
به وصفش واژه ها شرمنده گردد
ورا ذرات عالم مى شناسند
زادم تا به خاتم مى شناسند
نه تنها دم زند ادم ز وصفش
زند دم خالق اعظم ز وصفش
شكوه رمز يا زهراست زهرا
قرار نوح در درياست زهرا
به زهرا تا توسل كرد آتش
به ابراهيم حق شد سرد آتش
چه نامش برد موسى ، موسوى شد
كليم حق ز فيض معنوى شد
مسيحازد چو بر دامان او دست
گسست از فرش دل ، در عرش بنشست
بلى صديقه كبرى است زهرا
قرار كل ما فيهاست ، زهرا
سفاعت در جزا پابست زهراست
نجات ما همه در دست زهراست

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation