هشدار كه ماتم عظيم است امروز
|
دلها همه با قصه نديم است امروز
|
بر صاحب عصر تسليت بايد گفت
|
كان در گرانمايه يتيم است امروز
|
تبعيد در حصار دژخيمان
امامت شطى است جارى در بستر زمان كه از زلال وحى مى رسد و امام ، پاك مردى است كه درخانه هدايت رشد يافته است و از هر گونه رجس تطهير شده است و مايه حيات و لطف محضخداوند است . از زمره اين پاكان ، امام هما ابو محمد حسن بن على عليه السلام يازدهمين اختر آسمان ولايت و سيزدهمين گوهر درياى امامت است . وى درسال 231 هجرى در مدينه ديده بر جهان گشود و درسال 254 پس از شهادت پدر بزرگوارش امام هادى (على ) به مقام شامخ امامت وپيشوايى شيعه برگزيده شد و روشنايى بخش جاده هدايت گشت .
از نامهاى ان امام گرامى سراج ، ز كى و خالص است ، و همچون پدر و جدش به خاطر يادكرد و زنده نگه داشتن عظمت بدست آمده شيعه در زمان امام هشتم به ابن الرضاشهرت يافته است .
حضرتش به عظمت نفس و علو مقام معروف بودند در بين عباسيان رو علويان مورد احترامخاص قرار مى گرفتند. در شكوه و منقبت امام حسن عسگرى چيزى بالاتر از اين نيست كه ،امام مهدى موعود (عج )، درهم كوبنده ستمگران و عدالت گستر جهان فرزند اوست .
علامه مجلسى روايت كرده است كه عباسيان به مامور زندان امام سفارش كرده بودند تابر ان حضرت سخت بگيرد. مامور زندان گفت دو تن از شريرترين افراد را براى اينكار گماشته است ولى آنان با ديدن امام حسن عسگرىتحول يافته و رو به عبادت و نماز آورده اند وقتى علت ان تغيير حالت را از آنانپرسيدم ، گفتند: از فيض ديدار امام به اين سعادت رسيديم . وى تمام روزها را روزه مىگيرد و تمام شب را به نماز مى پردازد. مهابت او تا اندازه اى است كه چون به ما نگاهمى كند به لرزه مى افتيم .
با نگاهى به تاريخ شيعه در مى يابيم كه با نزديك شدن به عصر غيبت ، عرصهزندگانى بر شيعيان تنگ تر مى شود و رسالت امامان در برنامه هدايت الهى ، سنگينتر، به ويژه عصر امام حسن عسگرى عليه السلام از دوران بسيار سخت و پر ابتلاء است، عصرى كه اكنده بود از بدعت ، اختناق ، فساد، و ظلم و جور تمام زواياى اجتماع را فراگرفته بود.
مدت امامت ان حضرت شش سال به طول انجاميد كه اين مدت كوتاه با حكومت سه خليفهجابر عباسى به نامهاى معتز، مهتدى و معتمد هم زمان بود. بنى عباس ، امام هادى و امام حسنعسگرى را به اين بهانه كه مى خواهند رهبر شيعيان در مركز حكومت باشند از مدينه بهسامرا آورده ند علت انتقال امام به سامرا، مراقبت وكنترل دقيق امام و سر كوبى حركتهاى احتمالى عليه حكومت بود. از زمان وليعهدى امامرضا عليه السلام كه شيعه از حاشيه اجتماع تا پايگاه قدرت پيشروى كرده بود، وحشتو ترس بنى عباس فزونى يافته بود و در زمانهاى بعد نيز شيعيان وظيفه خود مىدانستند كه كاسته شدن قدرت حق را بر نتابند اينعامل ترس كابوسى براى خلفاء عباسى بود. لذا آنان چاره اى جز پيش گرفتن سياستخانه نشين كردن ، مراقبت شديد، زندان و ازار نمى ديدند.
در ان عصر جنبشهاى مكتبى زيادى نيز بر پا شد بطورى كه نهضتهاى علوى روز بروزگسترش مى يافت . ولى بسيارى از اين نهضتها به وسيله حكومت كشف مى شد واعمال آنان بر ملا مى گرديد.
ياران امام در شهرهاى مختلف پراكنده بودند و امكان تمركز براى آنان وجود نداشت و ازديگر سو فشارى كه دستگاه خلافت معمول مى داشت عرصه را چنان تنگ كرده بود كهامكان هر حركتى را نا ممكن مى ساخت . علامه مجلس از يكى از ياران حضرت عسكرى عليهالسلام روايت كرده كه . ما در عسكر اجتماع كرده بوديم و منتظر ورود ابى محمد عليهالسلام بوديم كه مى خواست به ديدار معتمد برود. در اين هنگام نامه اى از امام بهدستمان رسيد كه در ان نوشته شده بود: الا الا يسلمن على احدولا يشبر الى بيده ولا يومى فانكم لا تومنون على انفسكم يعنى مراقب باشيد احدى از شما برمن سلام نكند و با دستش مرا نشان ندهد و اشاره هم نكند كه در غير اين صورت جانش درخطر خواهد بود. از اين روايت اشكار فهميده مى شود كه تا چه اندازه امام تحت مراقبتو فشار دستگاه خلافت بوده است و بهمين سبب روآيات بسيارى از ائمه رسيده كه در انشيعيان را به تقيه امر كرده اند.
دو چيز عامل اين نوع برخورد و موضعگيرى خلفا عليه امام مى باشند.
مورد اول : چون از طريق روايات و بشارتى كه امامان پيشين داده بودند، مى دانستند از امامحسن عسكرى ع فرزندى بدنيا خواهد آمد كه به ستم آنان پايان خواهد داد. بهمينمنظور سياست فرعونى را پيشه خود ساختند و گاه و بيگاه بهمنزل امام هجوم مى اورند و به جستجو مى پرداختند.
مورد دوم : احترام و سيادتى كه امام بواسطه تقوا و مقام امامت داشت و نفوذ و احترامى كه دربين علويان و عباسيان دارا بود خلفا را وادار مى كرد تا مانع انتشار اين نور شوند.
امام حسن عسگرى عليه السلام در مدت عمر كوتاه 29 ساله خود كه ششسال آن منصب امامت را عهده دار بود رسالتى بس گران و الهى را تحت مراقبتهاى شديد وتنگناهاى دستگاه خلافت به انجام رساند و با برخوردارى از مقام امامت ، شيعه را ازشديديرين مهلكه ها و بحرانهاى تاريخى حفظ كرد.
با وجود تمام اين محدوديتها ان حضرت از نشر احكام اسلام و تقويت بنيه علمى شيعه ورسيدگى به امور شيعيان دريغ نمى ورزيد و در اگاهى بخشيدن ، روشنگرى ، ارشادمردم و برحذر داشتن آنان از نيرنگ هاى حكومت جائر انى درنگ نمى كرد.
از جمله مسائل روزگار امام ، سپردن اموال و اوقات شيعه بدست مخالفين شيعه بود تااينكه بنيه مالى شيعيان تقويت نشود. و در مقابل ، حضرت اهتمام بسيار به حفظاموال مسلمين داشت و همواره در صدد تقويت بنيه مالى شيعيان بود و به همين جهت از جانبخويش براى اخذ وجوه شرعيه مردم و صرف آنها براى مستحقين نائبانى تعيين كرده بود.
از كارهاى ديگر امام اين بود كه خانه اى را كه امن مى دانست معين مى كرد و در برخى شبهاشيعيان و اصحاب را به آنجا فرا مى خواند و آنانمسائل و مشكلات خود را عرضه مى كردند.
از ان سخنان و نيز مراسلات و مكاتبات هدايتگرى فرا راه پيروانش موجود است . تاليفتفسير قرآن نيز به ان حضرت منسوبت كه بسيارى از علماى شيعه صحت انتساب اينتفسير را تاييد كرده اند. همچنين از انحضرت ماثوراتى در فقه و اعتقاد وجود دارد.
دستگاه بنى عباس پيوسته از وجود امام در زحمت بود تا آنكه سرانجام معتمد خليفه جائرعباسى ان حضرت را در سال 260 هجرى بطور پنهانى مسموم كرد و به شهادت رساند.
از آنجا كه هيچ عاملى نمى تواند از مشيت الهى جلوگيرى كند، پس از شهادت امام حسن عليهالسلام فرزندى مهدى عليه السلام عموى خويش جعفر كذاب را كه بر جنازه امام مىخواست نماز بگزارد كنار زد و خود بر وى نماز گزارد و رسالت امامت را از جانب خداوندبر دوش كشيد. و از ان پس بخاطر مصالحى ، نوع ارتباط شيعه با امامشان تغيير كرد وحضرتش كه آخرين حجت الهى و بقيه السلف از فرزندان پيامبر است و از سويى مامورينمعتمد در پى به شهادت رساندن ان حضرت بودند با خواست خدا در پرده غيبت بسربردند و تا مدتى ارتباط مردم با وى از طريق چهار نايب تعيين شده از طرف ايشان بودو بعد از ان مرحله غيبت كبرى آغاز گشت كه تا اين لحظه ديدگان اشكبار دوستدارانش درانتظار طلوع خورشيد وجود اويند.
حجت يازدهم
اى كه خورشيد فلك محو لقاى تو بود
|
ماه را روشنى از نور و ضياى تو بود
|
توئى ان آينه حسن خداوند كريم
|
كه عيان نور الهى ز لقاى تو بود
|
معدن جود و سخنائى تو كه از فرط كرم
|
دو جهان ريزه خور خوان عطاى تو بود
|
ولى حق حسن العسكرى اى آنكه قضا
|
مجرى امر تو و بنده راى تو بود
|
حجت يازدهم نور خداى پور على
|
اى كه ايجاد دو عالم ز براى تو بود
|
من كجا مدح و ثناى تو توانم گفتن
|
اى كه قرآن همه در مدح و ثناى تو بود
|
نه همين جاى تو در سامره تنها باشد
|
كه به دلهاى محبان تو جاى تو بود
|
بى ولاى تو عبادت ز كسى نيست قبول
|
شرط مقبولى طاعاتى ولاى تو بود
|
نسبت قامت سرو تو بطوبى ندهم
|
ز آنكه طوبى خجل از قد رساى تو بود
|
چه غم از تابش خورشيد قيامت دارد
|
آنكه در روز جزا زير لواى تو بود
|
همه شب قرب جوارت ز خدا مى طلبم
|
كه مرا در سر شوريده هواى تو بود
|
در جوار تو ز حق خواهش جنت نكنم
|
جنت ما به خدا صحن و سراى تو بود
|
ديده گريان نشود روز جزا در محشر
|
هر كه گريان به جهان بهر عزاى تو بود
|
تو ظهور پسر خويش طلب كن ز خدا
|
چونكه مقبول خداوند دعاى تو بود
|
تا ابد بر تو و اجداد گرام تو درود
|
غير از اين هر چه بگويم نه سزاى تو بود
|
چه به جز ذكر و ثناى تو بگويد (خسرو)
|
بهترين طاعت حق ذكر و ثناى تو بود
|
مرثيه گروهى در شهادت امام حسن عسكرى عليه السلام
عسكرى از دارفانى ديده بسته
|
گرد ماتم بر رخ مهدى نشسته
|
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان (2)
گشته سامرا دوباره وداى غم
|
بر پدر صاحب زمان بگرفته ماتم
|
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان (2)
عازم جنت شده با قلب سوزان
|
نزد زهرا و پيمبر گشته مهمان
|
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان (2)
او بدست معتصم گرديده مسموم
|
قلب پاك انورش را كرده مغموم
|
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان (2)
شد به سامرا مكان قبر شريفش
|
اى حسن جان ، اى حسن جان ، اى حسن جان (2)
هفدهم ربيع الاول ولادت دو پيشواى عاليقدر اسلام پيامبر ختمى مرتبت حضرت محمدابن عبدالله ص و حضرت امام جعفرصادق عليه السلام
امروز صفا با دل و جان همراه است
|
هنگام طلوع آفتاب و ماه است
|
هم جشن ولادت امام صادق عليه السلام
|
هم عيد محمد ابن عبدالله (ص ) است
|
بارش نور افتخار بر صحيفه آفرينش
طلوع ماه ربيع ، نسيم لطف الهى بر سبزه زار دلهاى عاشقان نشانده است . چرا كه در اينايام ، خورشيد و ماه هر دو طليعه طلائى دارند. و هر دو بر پهنه دلها نور شوق مىافشانند. نور نبوت و ولايت از خورشيد رسالت و ماه امامت همه جا را روشنى بخشيده است .
ارى در چنين ايام فرخنده اى دست قدرت آفرينش ، پاى هستى حضرت ختمى مرتبت ، محمدبن عبد الله (ص ) را بر دنيا نهاد و خورشيد كمالش را بر افق قلبها تابانيد. و در چنينروزهايى نيز ماه بدر گونه صادق آل محمد(ص ) شبهاى جهالت و نادانى را روشن بهنور علم و دانايى كرد. هر چند نور رسول الله و فرزندش ، دهها و هزارهاسال قبل از خلقت زمين و آسمان فيض وجود يافته بودند. و بايد هم چنين باشد. چرا كه ،جابر گويد هنگامى كه از خاتم الانبياء پرسيدم :اول ما خلق الله ما هو؟
اولين چيزى كه خداوند افريده چيست ؟
لبهاى مبارك حضرت غنچه تبارك گشود كه :
اول خلق الله نورى ابتدعه من نوره و اشتقه منجلال عظمته
(اى جابر) اولين مخلوق خداوند، نور من بود كه پرودگارمتعال از نور خود انرا افريد و از جلال و بزرگى عظمتش پديد آورد.
و در صحيفه كلام امير سخن ، على عليه السلام در آفرينشرسول الله (ص ) حضرت فرموده است :
پروردگار متعال نور محمد را قبل از خلقت آسمانها و زمين ، عرش و كرسى ، لوح و قلم، بهشت و جهنم و قبل از آفرينش ادم و نوح ، ابراهيم واسماعيل ، اسحاق و يعقوب ، موسى و عيسى ، داوود و سليمان و همه انبياء افريد، هزارهاسال قبل از خلقت تمام انبيا
لذاست كه پيامبر عزيز(ص ) به ابوذر مى فرمايد: ... انگاه كه ادم در بهشت وارد شدو هنگامى كه خارج شد، من با او بودم ، زمانى كه نوح در كشتى نشست من با او و در صلباو بود، هنگامى كه ابراهيم در آتش قرار گرفت من بهمراه او بودم تا اينكه خداوند مرا ازاصلاب طاهر به ارحام مطهره انتقال داد و در صلب عبدالمطلب قرار گرفتم . پروردگارمرا از اسم خود مشتق كرد؛ صاحب عرش محمود نام دارد و من محمد ارى ؛پهنه آفرينش طبقى است از گل زيباى خلقت كه حضرت حق با دست اراده خويشتقديم به رسول خود، حضرت محمد(ص ) نموده است انگاه كه در حديث قدسى فرمود:
لولاك لما خلقت الا فلاك
(اى رسول ما) اگر تو نبودى ، زمين و آسمان را نمى كردم . به همين خاطر است كه در اينايام شاد و شيرين ، زمين نور افتخار برجبين دارد و آسمان شور و اشتياق در وجود خود.چرا كه در چنين روزهايى بود كه خورشيد عظمت الهى از افق عامالفيل طلوع كرد و فصلى ديگر در تاريخ بشريت گشوده شد.فصل عشق ، فصل ايثار. و فصل پيروزى خون بر شمشيرسال 570 ميلادى روز جمعه هفدهم ربيع . در چنين روزى بود كه ايوان كسرى شكاف شوقبرداشت و كنگره هاى ان رقص غرور نمودند، درياچه ساوه عطش ديدار كرد و خشك گرديد،آتش آتشكده فارس خموشى خجلت پيدا كرد و بتهاى كعبه سر ذلت بر زمين نهادند.
نورى به بلنداى آفرينش ، به سوى آسمان بلند شد و مولودى نورانى پاى بهعرصه هستى گذازد، در اولين لحظه ورود خود، آخرين سخن را گفت گلواژه تكبير و پيامتمجيد:
الله اكبر و الحمدلله كثيرا، سبحان الله بكره و اصيلا
ستاره اى بدرخشيد و ماه مجلس شد
|
دل رميده ما را انيس و مونس شد
|
عبدالمطلب براى عرض سپاس به پيشگاه پروردگار، گوسفندى قربانى نمود و ناممولود را محمد گذاشت . چون سئوال شد كه چرا اين اسم را انتخاب كردى فرمود:خواستم ميان زمين و آسمان ستوده باشد لذا نام محمد را بر فرزندم گذاشتم ....
... و تو گويى دست مشيت الهى و نگاه هدايت خداوندى بر ان بوده كه رهروان رسالتمحمدى را از شيعيان مذهب جعفرى قرار دهد، چرا كه در چنين ايامى ،جمال جعفر بن محمد عليه السلام صادق آل محمد نيز جهان را روشن نمود.
نور جمال صادق چون از افق برآمد شد صبح عالم ارا بر شام تيره فايق
هم او كه شهره شهر علم است و چهره جهان دانش .
هم او كه در هفده ربيع الاولسال 83 در آسمان مدينه الرسول طليعه طلوع گرفت . و هم او كه صحابى خود قبيصهفرمود:
ما اشباخ نور بوديم در عرش الهى . خدا را تسبيح مى كرديم در حالى كه هنوز ادمپاى وجود بر زمين خلقت نگذاشت بود. ما عروه الوثقى الهى هستيم ، كسى كه به ما تمسككند نجات مى يابد و كسى كه از ما باز ماند به آتش غضب الهى گرفتار مى شود.
نام و لقب امام ششم عليه السلام با گلواژه هاى رسالت و سخنان حضرت محمد(ص )انتخاب گرديد.
شيخ صدوق در علل الشرايع نقل نموده كه پيغمبر اكرم (ص ) فرمودند:
هر وقت پسر من جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على بن ابيطالب متولد شد او راصادق نام گذاريد چونكه از فرزندان او كسى همنام وى پيدا خواهد شد كه بدوناستحقاق دعوى امامت كند و او را جعفر كذاب گويند حضرت صادق عليه السلام تا سن12 سالگى معاصر با جد گرامى اش حضرت سجاد عليه السلام و تحت تربيت ايشانبود، انگاه به مدت 19 سال با پدر بزرگوارش امام محمد باقر عليه السلام زندگىكردند. با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار(عليهماالسلام ) بدون واسطه از مبداء فيض ، كسب نور مى نمود و صرفنظر از ترتيبربوبى ، با استعداد ذاتى و ذكاوتى علمى ، بزرگترين قهرمان عرصه علم گرديد.رداى امامت و ولايت به مدت 34 سال بر قامت ان حضرت استوار بود بطورى كه در اينمدت مكتب جعفرى به دست با كفايت و تدبير با درايت ان امام براى هميشه برقرار شد وموجب احياء و ابقاء شريعت محمدى گشت . انس بن مالك راجع به امام صادق عليه السلاممى گويد:
كان جعفر بن محمد لا يخلو من احدى ثلثخصال : اما صائما و اما قائما و اما ذاكرا و كان من عظماء العباد و اكابر الزهاد الذينيخشون الله عزوجل .
او مظهر تقوى و پارسايى بود، بطوريكه هميشه در يكى از اين سه حالت : يا روزه دار،يا نماز گزار و يا ترنم ياد حق بر لب داشت و از بزرگترين عبادت كنندگان و زاهدانىكه خشيت و خوف الهى را همراه دارند، به شمار مى رفت . حوزه درس امام صادق عليهالسلام نمونه و اسوه مراكز علمى مى باشد. حوزه اى با بيش از چهار هزار شاگرد عالممتبحر و حاذق كه برخى با هدايت هاى امام و ارشادهاى حضرت ، بنيانگذار بعضى از علومشدند.
آنها كه چشم رضابت قبول بر در واژه هاى ان حضرت باز كنند به چشمه سعادت و هدايتدست خواهند يافت . و از سخنان ان امام است :
هر كس به دنيا دل بندد به سه خصلت دچار شود: اندوهى كه پايان ندارد. ارزوئى كهبه چنگ نيايد و اميدى كه به ان نرسد.
براى مومن چه اندازه زشت است خواهشى داشته باشد كه در راه خواستن ان خوار گردد.
شيعيان ما اهل هدايت ، تقوى ، خير، ايمان ، فتح و ظفر مى باشند.
اميد آنكه در اين ايام فرخنده جامى از كوثر گواراى ان بزرگواران نوشيده و زمزمهكلامشان را سر دهيم .
ميلاد پيامبرص
وقتى يك مرد مانده بود و كران تا كران عدو،
|
يك تير مانده بود و جهان تا جهان نشان ،
|
وقتى مردان مرد سر در چادر هسار ظلمتها، به نابودى كشيده شده بودند، وقتى نامردانمرد بر مسند تكيه داده بودند و ناحقان بجاى حق ، بى سيرتان بجاى نيك مردان جا خوشكرده بودند، وقتى خسرو پرويز در ايران ، بيدادگر بيدادگران بود و امپراطور رم از بردگان و حيوانات جنگ خونين مرگ و زندگى براه مى نداخت و در اين بين بر مگبرده بينوا قاه قاه مى خنديد، وقتى از هر سو آتشكده هاى ظلمت سر بر فلك برداشتهبودند و شعله هاى شوم خويش را به آسمان ميفرستادند، وقتى قله شهر اشناى قدمهاابراهيم و اسماعيل ، مهبط و حى خدا، سر در چاهسار غروب غم انگيز نيستى خود ميكشيد،وقتى خورشيد از طلوع خويش شرم داشت طو بر غروب خود از شادى ميگريست و انوارطلايى خويش را در دامن خود مخفى ميساخت و بى نور وبيخيال در آسمان گام ميزد، وقتى شفق از دامن خونرگ خويش ، سخت بيمناك بود و بر اينسرخى نفرين ميفرستاد، وقتى فلق از ظهور خويش نا ظهورى ميطلبيد و از خداى خويشناپيدايى ، وقتى سپيده ، دامن عفاف خويش را در دست سياه شب ميديد و شرم الود بر انلعن ميفرستاد، وقتى در ان نقطه كه زمين از آسمان كام ميگيرد، ديگر درخشش و تلالوئىبه چشم نمى خورد، وقتى در لاله زارها بجاىبلبل جغد لانه كرده بود و بر ويرانه ها بلبل نوحه ميخواند، در كوير، الاله ها غمناكبه انتظار چشمه ابى ، قطره اشكى ، ذره نثارى له ميزدند، وقتى ماه در شبهاى چهاردهچنان بيرنگ بود كه ستاره ها بر او نهيب ميزدند، وقتى دستهاى باز و الوده شيطان همهرا، همه چيز و همه جا را ناپاك ساخته بود و قلبها شيطانى ، نفسها شيطانى و حيات نيزشيطانى گشته بود، وقتى در يوزگان نامرد كله بر سر درويشان بينوا ميگذاشتند،وقتى مظلوم اسير دست ظالم اسير دست ظالم بود و فقير پادوى خانه بدوشى غنى ،وقتى مردان بر اريكه قدرت نشسته بودند و زنان ، دست به سينه ، چون بردگان بىاراده در اختيار آنان به بازى گرفته شده بودند، مرد همه چيز بود و زن هيچ وقتىطفلكان ، زنده بگور شده و دختركان بى گناه ، ارام طلوع نكرده ، در گور سرد قساوتپدر غروب ميكردند، وقتى در كعبه خانه حق ، هزار گونه بت ولو بود و هر يك از فرقهاى خاص و جانشين حق گشته بود، وقتى در كوچه هاى شهر و كشور دنيا بجاى بانگ حق ،بدمستى نامردان مرد بر پا بود و هزار هزار وقتى ديگر، در انهنگام خداوند نور خود رافرو فرستاد، سال عام الفيل بود، لشكر ابرهه يعنى مردانفيل سوار بدست پرندگانى خرد با سنگانى از خود خردتر،فيل سواران را به امر خداى ، چون پر كاهى ريز شده زير دندانهاى حيوانها كردند يعنىانهمه فيل را انهمه زور را به نيستى كشاندند، آسمان شكافته شد، ستاره اى پر نور ازآسمان به زمين آمد، بزرگان قوم يهود در آنشب سوگند خوردند كه ستاره احمد آخرينپيامبر آخر الزمان به زمين آمد، او متولد گشته است .
آتشكده بزرگ اذر در ايران كه هزاران سال بود رنگ خاموشى بخود نديده بود از فروغپيامبر(ص ) رو به سردى گذاشت .
طاق كسرى ترك برداشت شايد از صلابت پيامبر(ص ) شرم كرد و درياچه بزرگ ساوهبعد از سالها اب ، خشك گشت .
ارى او آمد نامش محمد(ص ) بود و كنيه اش ابوالقاسم .
كسيكه خدايش فرمود: لو لاك لما خلقت الا فلاك
اى پيامبر(ص ) هما نه اگر تو نبودى ، آسمان و زمين را خلق نميكردم .
او آمد، با شمشير تيز ايمان و سينه اى مملو از عشق به هدف و صرطى مستقيم . او آمد تاظلم بركند و ظالم افكند.
او آمد تا با يك كلام قولوا لا اله الا الله تفلحوا يك جهان را نه در يك زمان ، كهدر همه ادوارش گونه گون و واژه گون سازد.
او آمد و بر همه تبعيضها و ترديدها و برتريها خط بطلان كشيد.
و بر همه افتخارات پوچ و پوسيده چندين و چندين هزار ساله تاريخ اين بشر گمنام وگاهى از درد پست تر، تنها يك كلام فرمود:
ان اكرمكم عندالله اتقيكم بدرستى كه گراميترين شما نزد خداى پرهيزكارترينشماست و با اين جمله هر چه برترى بود ازپول ، مقام ، زشتى ، زيبايى ، و هزاران هزار ملاك پست و پوچ ديگر را فرو ريخت . او آمدو كاخ چندين هزار ساله گمراهى را، جهل را، نابودى را در هم ريخت و بجايش قله اىاستوار ايمان و عشق به الله و صراطى مستقيم يعنى فىسبيل الله ، با مردانى از تبار هابيل و ادم و ابراهيم و يوسف و يوشع و موسى و عيسىبر پا ساخت .
او آمد و بر فراز گنبد دوار گيتى تنها يك كلام حك كرد: الله اكبر لا اله الاالله
او آمد و اخلاص را اموخت ، اخلاص يعنى يكتائى در زيستن ، يكتايى در بودن و يكتايى درعشق .
او آمد و چشمه جوشان محبت را افريد و در زمانى كه هر نامردى دختركان بى گناه خويشرا زنده بگور را زنده بگور ميساخت ، او ارام جانش فاطمه عليه السلام را بر دوشميگرفت و بوسه بر لب و دهانش ميزد و بلند فرياد ميزد: فاطمه پاره تن من است هركه او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و بدين ترتيب ، انسانيت را افريد.
او آمد و هر انچه پاكى بود كه بشر به فراموشى سپرده بود به يادش آورد و چنينفرمود: انى بعثت لاتمم مكارم الا خلاق من براىتكميل نيكوئيهاى اخلاق بشر بر انگيخته شده ام
او آمد، نامش محمد بود و كنيه اش ابوالقاسم او آمد و نور را آورد،بلبل را به باغ جغد را به ويرانه سپرد، لاله را در گلزار و كوير را با محبتها وانسانيتها ابيارى نمود.
او آمد و به خورشيد نور داد و به ماه روشنى ، به شفق سرخى خاص عاشق الله بودن راو به فلق خونرنگى داغ شهيدان را، به سپيده عفاف پاكترين عضو طبيعت ، نور را. او آمدو زمين و آسمان را اشتى ديرينه داد. كعبه را جلاى پاك حقانيت حق ، و مكه را جايگاه شاهدانحق پرست ، بردگان را ازاد ساخت و تنها بنده خاص خدا ناميدشان . بندگان زور را رهامى كرد و بندگان زر را مخلص ساخت و ره گم كردگان را چراغ هدايت گشت و رهيافتگان را هادى حق .
او آمد، نامش محمد بود و كينه اش ابوالقاسم او آمد، كوران را چشم حقيقت بين ، كران راگوش شنوا و لالان را ندائى حق رسان بخشيد. مردگان را از خون شهيد جلوه اى تازهساخت و همه را شهيد شاهد كرد و عاشق حق .
او آمد تا با زندگى سراسر مبارزه خويش ، با دعوت خود به ما درس ايمان و جهاد دهد وبا زندگى جانگذار خويش بما ياد داد كه در راه برانداختن ظلم و ظالم رودخانه هايمان راغرق خون سازيم و از خون وضو بگيريم و تنهايمان را سنگر سازيم ، ولى ظلم رانپذيريم و با دستان خون الود خويش ، پرچم حق را بر فراز بلندترين قله هاى استقامتو پايدارى استوار سازيم .
بما اموخت كه اى انسان ازاده ، آنجا كه نميتوانى سر بلند زيست كنى ، سر بلند بمير.آنجا كه طپش توانستن در تو خاموش شد، سرود بايستن سركن و آنجا كه رنگ رخسارت ازشدت ظلم و جهلها به زردى گرائيده از خون وضو بسازد و بر سجاده گلگونت سر بنه.
ارى ارى او آمد، نامش محمد بود و كنيه اش ابوالقاسم .
او جلوه اى از نور حق بود، از تبار هابيل و ازنسل ابراهيم عليه السلام
او خاتم النبيين ، وارث المرسلين ، محبوب العامين ،
رسول گرامى خدا حضرت محمد ابن عبد الله (ص ) بود.
دو ناخدا
فروغ ديده آمد، سرور سينه آمد
|
ظهور اين دو ايت ، خوش هم قرينه آمد
|
خزينه رسالت خالى شد از گهرها
|
والاترين جواهر، از ان خزينه آمد
|
دو ناخداى امكان ، بهر نجات انسآن هر يك به جلوه خاص ، در اين سفينه آمد
از مطلع رسالت ، و ز مشرق امامت
|
خورشيد مكه سرزد، ماه مدينه آمد
|
ان خاتم النبين ، وين صادق الائمه
|
جبرئيل كويشان را، عبدى كمينه آمد
|
احمد كه با ظهورش ، شد دفن بت پرستى
|
صادق كه عشق رويش ، در دل دفينه آمد
|
ان تا دهد به عالم ، عشق و اميد برخاست
|
اين تا برد ز دلها، نفاق و كينه آمد
|
شكست زين دو قدرت ، بتهاى جهل و الحاد
|
انسان كه بارش سنگ بر ابگينه آمد
|
تنها نشد مويد در مدحشان ثنا خوان
|
جبرئيل هم غزلخوان ، در اين زمينه آمد
|
سرود ميلاد حضرت رسول اكرام ص و حضرت امام صادق عليه السلام
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
به هفدهم ربيع دو ماه تابان
|
مبارك ، مبارك بادا، مبارك بادا
فصل چهارم در مناسبتهاى ماه ربيع الثانى هشتم ربيع الثانى ولادت امام حسنعسكرى عليه السلام
خورشيد سپهر رهبرى پيدا شد
|
تبريك به مهدى كه به عالم امشب
|
رخسارت امام عسكرى عليه السلام پيدا شد
|
مشك افشان عالم
مدينه روز جمعه هشتم ماه ربيع الثانىحال و هواى ديگرى داشت ، همه در انتظار درخشيدن نورى بودند تا گلهاى زندگى را درفضاى ظلم گرفته ان سامان شادابى بخشد. در اين روز، خورشيد تابان وجود امام حسنعسكرى عليه السلام قدم به عرصه اين جهان خاكى گذاشت . هم او كه از دامانش نورىساطع شد تا اميدبخش مظلومان و مستضعفان گيتى شود. براستى ميلاد امام عسكرى برعظمت روز جمعه افزود و بر اين عيد طراوتى خاص بخشيد. او دومين امامى بود كه نام حسنرا به خود ميگرفت و هم نام سبط اكبر رسول خدا يعنى حسن ابن فاطمه عليه السلام شد،امام به القاب صامت ، رفيق ، نقى ، زكى ، هادى معروف بود.
بايد ولادت با سعادت ان حضرت را نه به عنوان حادثه ، بلكه نقطه عطفى در تاريختشيع دانست و بايد اذعان داشت كه اين ميلاد در آيندهاى نه چندان دور تاريخ بشريت رادگرگون مى كند، چرا كه او مى بايد فرزندى به دست غيبت بسپارد تا روزىدادگسترى جهان هستى شود.
در ان ايام كه امام هادى عليه السلام را زا مدينه به سامرا بردند زير نظر حكومتعباسيان قرار گيرد، امام حسن عسكرى عليه السلام را نيز به دستورمتوكل عباسى به سامرا قرار گيرد، امام حسن عسكرى عليه السلام را نيز به دستورمتوكل عباسى به سامرا انتقال دادند لذا بايد گفت كه قسمت عمده اى از عمر امام عليهالسلام در پايتخت عباسيان در سكوت مرگبار حكومت آنان گذشت .
انچه مسلم است انتقال و تبعيد امام هادى و امام عسكرى عليه السلام به سامرا، كه مركزخلافت عباسيان در ان عصر به شمار ميرفت از جهانى شبيه سياست مامون در فراخواندنامام رضا عليه السلام به سرزمين طوس بود. زيرا اين نزديكى ،كنترل روابط امام با پيروان و شيعيان و شناسائى انانى كه در سر تا سر بلاداسلامى مناسبت نزديكى با امام خود داشتند و خطرى براى حكومت به حساب مى آمدند رابراى دستگاه جور عباسى اسان مى كرد. مدتى كه امام در اين شهر مى زيست بجز ان جننوبتى كه به زندان افتاد بصورت يك فرد عادى در آنجا حضور داشت و طبعا رفتار اوزير نظر كامل و محتاطانه حكومت بود، زيرا ائمه شيعه از جمله امام عسكرى عليه السلاماگر زا ازادى عمل برخوردار بودند مدينه را براى زندگى انتخاب مى كردند وكنترل شيعيان و اطرافيان ان حضرت و مجبور ساختن ايشان براى حضور در دارالخافهدوبار در هفته ، عدم امكان ديدار مستقيم اصحاب با امام ، به زندان افتادن بعضى از ياراناو همه و همه حكايت از نگرانى و وحشت دستگاه خلافت از وجود شبكه منظم ومتشكل شيعيان كه از مدتها قبل شكل گرفتع بود، مى كرد.
اصحاب امام تنها در طول راه ، خود را براى ديدن ان حضرت آماده مى كردند، در اين راستااز روايات چنين استفاده مى شود كه كسى را امكان ديدار حضرت به صورت مستقيم در خانهان بزرگوار نبوه ، اسماعيل بن محمد ميگويد: براى طلبپول بر سر راه ان حضرت نشستم و هنگام عبور امام ، تقاضاى كمك مالى از وى كردم .همچنين على ابن جعفر از حلبى نقل مى كند در يكى از روزهايى كه قرار بود امام بهدارلخلافه برود ما در عسكر به انتظار ديدن وى جمع شديم ، در اينحال از طرف ان حضرت نوشته اى بدين مضمون در يافت داشتيم كه : كسى بر منسلام و حتى اشاره اى هم به طرف من نكند زيرا شما خودتان در امان نيستند از اينروآيات بخوبى استنباط مى شود كه دستگاه خلافت تا چه حد، ارتباطى امام با شيعيان راكنترل و انرا زير نظر مى گرفت . البته امام و شيعيانش در فرصت هاى گوناگونى ،همديگر را ملاقات مى كرده اند و سرپوشهايى نيز براى اين تماسها وجود داشته استكه يكى از بهترين راههاى ارتباطى شيعيان با امام مكاتبه بود، شواهد تاريخى و روائى، همه روشنگر اين واقعيت است كه از همان سال دويست و پنجاه و چهار هنگامى كه حضرت درسن بيست و دو سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش بنا بر وصيت و تصريح امامهادى عليه السلام ، امامت مردم را عهده دار شد بيشتر عمر خود را در حبس و حصر و منع وهدايت خلق خدا سپرى كرد، امام در ان دوران شش ساله امت امام ، حوادثى رخ داد و تزلزلىدر دستگاه عباسيان پديد آمد كه مستقيما به زندگى امام مرتبط بود.
تشكيل دولت احمد ابن طولون در مصر و قيام حسن ابن زيد العلوى ومقاومت پيگر و جنگ و ستيزه فراوانش در برابر حكومت عباسيها و سرانجام سيطره حسن ابنزيد به طبرستان از جمله ان حوادث ياد شده است . اين انقلابات به اضافه قيامصاحب الزنج دست بدست هم داد و باعث شد امام حسن عسكرى عليه السلام درعسكرى (لشكرگاه ) به حالت بازداشت بماند و مهتدى عباسى نقش پيشواى مقدس مابانه اى چون عمر ابن عبد العزيز در ميان امويها به خود بگيرد و به طورمزورانه قبه اى به عنوان بارگاه عدل و مظالم تاسيس كند. و جالب اين است كهدر پايان عمر امام و هنگام شهادت ان حضرت ، معتمد عباسى كه دست اندر كارقتل ان حضرت شده است يكمرتبه تمامى ثروت خود را در ميان توده مردم تقسيم مى كند واز اين راه ، خون امام را لوث نموده تا ضعف دستگاه خلافت را جبران كند.
انچه مهم است توجه امام در فرصتهاى مناسب به آينده درخشان و تابناك اسلام و امتاسلامى بود كه حضرت توانستند در سالهاى رسالت خويش ويژگيهاى دولت حضرتمهدى (عج ) را ياد اور شوند و در اين راه گامهاى موثرى چون پاسخ بهمسائل علمى ، رد شبهات ، توجه به اصحاب ، برحذر نمودن آنان در همكارى با خلفا،تقويت و تحكيم مبانى امامت بصورت يك عقيده اسلامى ، آماده كردن مردم براى غيبت امام مهدى(عج ) و دعوت مردم به امامى كه غايب خواهد بود بردارند، لذا ابوالاديان كهنامه رسان ان حضرت بود ميگويد: امام براى شخصى كهسوال كتبى نموده بود نوشت : درباره مهدى قائمآل محمد(ص ) پرسيده بوديد او زمانى كه قياخم كند آنچنان عالمانه در ميان مردم حكمرانىو قضاوت برحق كند كه هرگز نيازى به برهان ودليل نخواهد داشت .
سالروز ولادت امام حسن عسكرى عليه السلام بر تمامى شيعيان جهان مبارك باد
دسته گل محمدى
ده مژده كه نخل دل ما برگ و برى داد
|
زيرا شجر باغ رسالت ثمرى داد
|
اى ساقى گل چهره بده باده كه امشب
|
بر ما صدف بحر ولايت گهرى داد
|
از نسل نبى و على و فاطمه خالق
|
بر خلق جهان بار دگر راهبرى داد
|
جبريل امين گفت به احمد كه خداوند
|
بر امت تو بار دگر تاج سرى داد
|
تا آنكه بشر را برساند به تكامل
|
بر هادى دين بهر هدايت پسرى داد
|
بر عسكريان مژده بده حضرت معبود
|
بر مكتب شرع نبوى زيب و فرى داد
|
كز آمدنش تير دعا را اثرى داد
|
روبه صفتان را هله اعلام خطر كن
|
چون حق در بر آتش به كف ما سپرى داد
|
آمد به جهان آنكه خدا خلق جهان را
|
از جلوه او مهدى نيكو سيرى داد
|
آمد به جهان آنكه به يك گوشه چشمى
|
بر محفل ما شور و صفاى دگرى داد
|
آمد به جهان آنكه پى يارى قرآن
|
با منطق خود پاسخ هر خيزه سرى داد
|
آمد به جهان آنكه به پيغام پيمبر
|
هشدار كفار چو پيغامبرى داد
|
آمد به جهان آنكه شب تيره ماه را
|
در پرتو اشراق همايون سحرى داد
|
آمد به جهان آنكه همه بيخبران را
|
او واقعه روز قيامت خبرى داد
|
با ماه بگوئيد نتابد كه به زهرا
|
خلاق جهان باز فروزان قمرى داد
|
از بهر نظر خواهى صاحب نظران حق
|
ما را به جهان رهبر صاحب نظرى داد
|
در شهر هنر خامه هر بى هنرى را
|
با تيغ زبان سرخط علم و هنرى داد
|
مرغ دل ژوليده به پرواز در آمد
|
او آمد و بر مرغ دلش بال و پرى داد
|
سرود گروهى در ميلاد حضرت امام حسن عسكرى عليه السلام
مژده كه ميلاد نور دل ياسين است
|
پاره اى از تن اميرالمومنين است
|
تبريك ما بر مهدى چشمت روشن يا مهدى
اين نوزاد زيبا، زهرا را نور عين است
|
عسكرى طالب خون سرخ حسين است
|
تبريك ما بر مهدى چشمت روشن يا مهدى
دسته گل اوريد كه عسكرى آمده
|
از بهر جهانيان رهبرى آمده
|
تبريك ما بر مهدى چشمت روشن يا مهدى
بشكقته يك گلى از گلشن احمدى
|
شاخه اى از گل زيباى محمدى
|
تبريك ما بر مهدى چشمت روشن يا مهدى
امشب در سامرا سرور و شادى بر پاست
|
چون جشن ميلاد عسكرى ، ابن الرضاست
|
تبريك ما بر مهدى چشمت روشن يا مهدى
دهم ربيع الثانى وفات وديعه آلمحمد ص حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها
دختر سلطان امكان حضرت معصومه است
|
خواهر شاه خراسان حضرت معصومه است
|
زائرين روضه اش را اى صبا از من بگو
|
با خبر از سر پنهان حضرت معصومه است
|