بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر کوثر جلد 4, یعقوب جعفرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     k01 - تفسير كوثر جلد 4
     k04 - تفسير كوثر جلد 4
     k07 - تفسير كوثر جلد 4
     k10 - تفسير كوثر جلد 4
     k12 - تفسير كوثر جلد 4
     k13 - تفسير كوثر جلد 4
     k17 - تفسير كوثر جلد 4
     k26 - تفسير كوثر جلد 4
     k28 - تفسير كوثر جلد 4
     k30 - تفسير كوثر جلد 4
     k34 - تفسير كوثر جلد 4
     k36 - تفسير كوثر جلد 4
     k40 - تفسير كوثر جلد 4
     k46 - تفسير كوثر جلد 4
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

نامهاى اين سوره: سوره توبه دوازده اسم دارد كه زمخشرى آنها را به اين ترتيب ذكر كرده: التوبه، البرائة، المقشقشة، المبعثره، المشرده،المخزيه، الفاضحه، المثيرة، الحافره، المنكّلة، المدمدمة، سورة العذاب.
البته از اين نامها آنچه معروف است و در مصحف روى سوره نوشته مى شود دو اسم است: توبه و برائت. بيشتر اين اسمها از خشونتى كه در اين سوره درباره

[410]

مشركان وجود دارد، اخذ شده است. از حذيفه نقل شده كه گفته است: شما اين سوره را سوره توبه مى ناميد و آن سوره عذاب است. به خدا قسم در اين سوره كسى نيست مگر اينكه در حق او سخن تندى گفته شده است. البته منظور حذيفه مشركان و كافران و منافقان است.
نبودن بسم الله در اول اين سوره: اين سوره در ميان تمام سوره هاى قرآن، اين استثنا را دارد كه در اول آن جمله: بسم الله الرحمن الرحيم ذكر نشده است. علّت آن بگونه اى كه از حضرت على (ع) نقل شده اين است كه اين سوره با برائت و بيزارى از مشركان شروع شده و سراسر خشونت است و اين حالت با بسم الله الرحمن الرحيم تناسب ندارد چون اين جمله بيانگر رحمت خداست و رحمت خدا با نقمت و عذاب او سازگار نيست و لذا بسم الله را در اول اين سوره نياورده اند. بعضى ها احتمال داده اند كه اين سوره با سوره انفال اتصال خاصى دارد و مطالب آنها مشابه يكديگر است و حتى گفته شده كه اين دو، يك سوره هستند و براى اينكه اين اتصال حفظ شود ميان آنها بسم الله نوشته نشد ولى اين سخن چندان محكم نيست چون ميان دو سوره فيل و ايلاف هم اتصال وجود دارد و اتصال آنها قويتر است ولى در اول سوره ايلاف بسم الله نوشته شده است.
البته روايتى نقل نشده كه شخص پيامبر دستور داده باشد كه بسم الله را در اول سوره توبه ننويسند و لذا ما نمى دانيم كه اين كار به دستور پيامبر صورت گرفته و اصلا در اول اين سوره بسم الله نازل نشده و يا صحابه در موقع جمع آورى قرآن اين كار را كرده اند و به هر حال آن علّتى كه از حضرت على (ع) نقل شد علت خوبى است.
فضايل اين سوره: براى قرائت اين سوره نيز مانند سوره هاى ديگر فضايلى نقل شده و در بيشتر روايات، فضليت براى قرائت انفال و توبه است كه نشان مى دهد ميان اين دو سوره ارتباط خاصى وجود دارد كه از جمله آن روايات به دو روايت زير بسنده مى كنيم:

[411]

1 - عن ابى عبدالله (ع) قال: من قرء سورة الانفال و سورة البرائة فى كلّ شهر لم يدخله نفاق ابدا و كان من شيعة اميرالمؤمنين(ع)(1)
امام صادق فرمود: هر كس سوره انفال و سوره برائت را در هر ماه بخواند، نفاق بر او وارد نمى شود و از شيعيان اميرالمؤمنين خواهد بود.
2 - ابى بن كعب عن النّبى (ص) قال: من قرء الانفال و برائة فأنا شفيع له و شاهد يوم القيامه انه برىء من النفاق واعطى من الاجر بعدد كل منافق ومنافقة فى دارالدنيا عشر حسنات و محى عنه عشر سيّئات و رفع له عشر درجات...(2)
ابىّ بن كعب از پيامبر (ص) نقل كرده كه فرمود: هر كس انفال و برائت را قرائت كند، من شفيع او هستم و در قيامت شهادت خواهم داد كه او برى از نفاق است و به او به تعداد هر منافق و منافقه ده برابر حسنه در اين دنيا داده مى شود و ده گناه او زدوده مى گردد و ده درجه مقام او بالا مى رود...
البته به طورى كه بارها تذكر داده ايم اگر فضايل سوره ها از نظر سند درست باشد ناظر به قرائت با تدبّر و عمل است و بدون شك اگر كسى سوره اى از قرآن را چنين بخواند به مقام معنوى و پاداش اخروى مى رسد. اين را هم بگوييم كه محققان در رواياتابىّ بن كعب ترديد مى كنند.

دورنمايى از اين سوره

سوره با اعلام بيزارى از مشركان شروع مى شود و به آنان چهار ماه مهلت داده مى شود كه تكليف خود را روشن كنند و به آنها و عده عذاب داده مى شود و به مسلمانان دستور مى دهد كه پس از تمام شدن ماههاى حرام با مشركان بجنگند مگر اينكه آنها توبه كنند و به سوى اسلام باز گردند كه بخشيده خواهند شد.
سپس تذكر مى دهد كه اگر مشركى بر تو پناهنده شد به او پناه بده تا سخن خدا را بشنود سپس از شكسته شدن پيمان با مشركان خبر مى دهد زيرا كه آنها پيمان خود
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 - ثواب الاعمال، ص 132.
2 - مجمع البيان، ج 5، ص 4.

[412]

را شكسته اند و اگر بر مسلمانان دست پيدا كنند آنها را خواهند كشت. بعد مى فرمايد: اگر آنان توبه كردند و اقامه نماز نمودند و زكات دادند، برادران دينى شما مى شوند و اگر باز عهد خود را شكستند با پيشوايان كفر بجنگيد كه آنها پيمان شكنى كرده اند و پيامبر را از خانه و كاشانه خود اخراج نموده اند و در ادامه آيات باز به خشونت در برابر مشركان فرمان مى دهد.
آنگاه از تعمير مساجد سخن مى گويد و اينكه مشركان حق ندارند مساجد را تعمير كنند بلكه مساجد را مؤمنان تعمير مى كنند. و كارهايى را كه مشركان مكه به آن افتخار مى كردند، مانند آب دادن به حاجيان و تعمير مسجدالحرام مطرح مى سازد و آنها را قابل مقايسه با كار مؤمنان و مجاهدان نمى داند و به همين مناسبت اندكى درباره اين مؤمنان سخن مى گويد و به آنها مژده رحمت و رضوان و بهشت مى دهد و به مؤمنان دستور مى دهد كه اگر پدران و برادران آنها كافر باشند آنها را به دوستى نگيرند و تهديد مى كند كه اگر خويشاوندان شما و تجارت و اموال شما محبوب تر از خدا و پيامبرش و جهاد در راه خدا باشد، منتظر باشيد كه امر خدا برسد و خدا فاسقان را هدايت نمى كند.
در آيات بعدى از كمك خدا بر مسلمانان در موارد گوناگون از جمله در جنگ حنين مى گويد و از نزول آرامش خاص خدا بر پيامبر و مؤمنان و فرود آمدن فرشتگان براى كمك به مسلمانان خبر مى دهد. سپس فرمان مى دهدكه از اين پس مشركان حق ندارند وارد مسجدالحرام شوند و بايد با كسانى كه ايمان به خدا و قيامت ندارند و حرام خدا را حرام نمى شمارند جنگ شود تا حقيرانه به مسلمانان جزيه بدهند.
پس از سخنانى كه درباره مشركان گفته شد، مطلب را به يهود و نصارى سوق مى دهد و از اينكه يهود عزير را پسر خدا مى دانستند و نصارى مسيح را و اينكه آنها علماى خودشان را به صورت ارباب خود گرفته اند، انتقاد مى شود و اشاره مى كند كه آنان مى خواهند نور خدا را خاموش سازند ولى نورخدا خاموش شدنى نيست و

[413]

خدا پيامبرش را بر تمام اديان غلبه خواهد داد و به مسلمانان خبر مى دهد كه بسيارى از احبار و رهبان يا همان دانشمندان يهود و نصارى در فكر سود جويى و خوردن اموال مردم هستند و طلا و نقره جمع آورى مى كنند و سدّ راه خدا مى شوند.
آنگاه درباره تعداد ماهها صحبت مى كند و از دوازده ماه چهار ماه را به عنوان ماههاى حرام كه جنگ در آنها جايز نيست، معرفى مى كند و از «نسيئى» كه سنتى بوده در ميان عربها و ماههاى حرام را جابجا كردند انتقاد مى كند و آن را فزونى در كفر مى داند.
سپس مسلمانان را به جهاد در راه خدا تشويق مى كند و خاطر نشان مى سازد كه اگر شما پيامبر را يارى نكنيد خدا او را يارى مى كند و يك نمونه آن جريان رفتن پيامبر به غار ثور بود كه در شب هجرت اتفاق افتاد. سپس به مسلمانان فرمان مى دهد كه سبكبار و گرانبار به سوى جهاد بشتابند و بذل جان و مال كنند و از گروهى از مسلمانان ياد مى كند كه در رفتن به جهاد سستى كردند و بهانه اى واهى آوردند و از پيامبر اجازه خواستند كه در مدينه بمانند و به پيامبر عتاب مى كند كه خدا تو را بيامرزد چرا به آنها اجازه دادى و مى گويد: مؤمنان واقعى اجازه بازماندن از جهاد نمى خواهند و كسانى چنين اجازه اى را مى خواهند كه ايمان درست و حسابى ندارند و اگر هم اينان به جهاد بروند فقط مايه درد سر و زحمت مؤمنان خواهند بود و فتنه گرى خواهند كرد. اينان همان منافقان هستند كه اگر مسلمانان پيروز شوند ناراحت خواهند شد و اگر شكست بخورند خوشحال خواهند بود و خواهند گفت كه ما پيشتر اين شكست را پيش بينى مى كرديم.
در ادامه آيات خطاب به كافران اظهار مى دارد كه ما جز يكى از دو كار خوب را انتظار نداريم پيروزى يا شهادت; ولى شما در انتظار عذابى از سوى خدا هستيد كه از سوى خود او و يا توسط ما بر شما فرود آيد و به منافقان مى فرمايد: هر چه شما هزينه كنيد مورد قبول نيست چون آنها در واقع كافر هستند و نمازشان از روى

[414]

كسالت و انفاقشان از روى كراهت مى باشد و به پيامبر تذكر مى دهد كه افزونى مال و فرزندان آنها تو را به تعجب وادار نكند كه خدا مى خواهد آنها را با ثروت و اولاد عذاب كند.
پس از اين بيان بعضى از شگردهاى منافقان را رو مى كند و به مناسبتى مصارف زكات را بر مى شمارد و آنگاه از منافقانى ياد مى كند كه باعث اذيت پيامبر مى شدند و او را به عنوان اينكه زود باور است مسخره مى كردند. خدا به آنها وعده عذاب مى دهد و از ترس و واهمه منافقان خبر مى دهد از اينكه سوره اى نازل شود و اسرار آنها را فاش كند. سپس باز هم از كارهاى ناپسند منافقان مى گويد و به آنها وعده آتش جهنم مى دهد و به آنها ياد آور مى شود كه اخبار امتهاى پيشين را بخوانند و در نظر بگيرند و از داستانهاى قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و شهرهاى زير و رو شده عبرت بگيرند.
در برابر كفار و منافقان، از مؤمنان به نيكى ياد مى كند و به آنها وعده بهشت مى دهد و از پيامبر مى خواهد با كفّار و منافقان شدّت عمل نشان بدهد; چون آنها سخن كفر به زبان مى آورند و كارهاى خلاف مى كنند. سخن را درباره منافقان ادامه مى دهد و به پيامبر مى گويد كه اگر هفتاد بار هم درباره آنها استغفار كنى خدا آنها را نخواهد آمرزيد. سپس از تخلف كنندگان از جهاد سخن مى گويد و منافقان را به خاطر كار شكنى هايى كه مى كنند، مورد حمله قرار مى دهد و بلافاصله از مؤمنان كه جهاد با مال و جان مى كنند به نيكى ياد مى كند و بار ديگر آنهايى از كه از جهاد تخلف كرده اند، به باد انتقاد مى گيرد و در ضمن خاطر نشان مى سازد كه بر ضعيفان و بيماران و تهيدستان باكى نيست كه در جنگ شركت نكنند چون آنها آرزوى شركت در جهاد را دارند و از اينكه نمى توانند شركت كنند اشك از چشم آنها جارى مى شود. در مقابل اينها كسانى هم بودند كه ثروتمند بودند و مى توانستند در جهاد شركت نمايند ولى به خاطر ضعف ايمان شركت نمى كردند و با مخالفان همراهى مى كردند و در برابر پيامبر بهانه مى آوردند. خطاب به آنها مى فرمايد: بهانه نياوريد

[415]

خدا اسرار و اخبار شما را خبر مى دهد و پيامبر و مؤمنان از آن با خبر خواهند شد سپس از سوگندهاى دروغ منافقان خبر مى دهد و خوشنودى خود را از آن اعلام مى دارد.
در آيات بعدى راجع به اعراب باديه نشين كه در كفر و نفاق سخت تر هستند سخن مى گويد و پس از بيان بعضى از عملكردهاى آنان، از مؤمنان پيشاهنگ از مهاجرين و انصار ياد مى كند و به آنها وعده بهشت مى دهد سپس بار ديگر از اعراب باديه نشين كه حالت نفاق به خود گرفته بودند مى گويد و در عين حال از گروهى از آنان ياد مى كند كه كارهاى خوب را با كارهاى بد آميخته اند و براى آنان اميد نجات وجود دارد. آنگاه به پيامبر دستور مى دهد كه از اموال مسلمانان زكات بگيرد و اموال آنها را پاك نمايد و بر آنها دعا كند كه دعاى او مايه آرامش آنان خواهد بود سپس درباره مؤمنان و كسانى ديگر كه كارشان با خداست سخن مى گويد كه خدا، يا آنان را عذاب مى كند و يا مى بخشد.
مطلب بعدى داستان مسجد ضرار است كه شگرد ديگر منافقان براى ضربه زدن به اسلام بود. فرمان مى دهد كه هرگز به آن مسجد وارد نشود; مسجدى ارزش دارد كه از آغاز بر اساس ايمان به خدا بنا گردد. پس از اشاره به اين جريان باز هم از مؤمنان مى گويد كه جان و مال خود را به خدا فروخته اند و خدا در تورات و انجيل و قرآن به آنها وعده خير داده است و به آنها در برابر اين معامله اى كه با خدا كرده اند مژده مى دهد و آن را فوزى بزرگ مى نامد و بعضى از صفات برجسته مؤمنان را بر مى شمارد.
در ادامه آيات خاطر نشان مى سازد كه پيامبر و مؤمنان نبايد براى مشركان طلب آمرزش كنند هر چند كه خويشاوند آنها باشند و اينكه حضرت ابراهيم براى پدرش طلب آمرزش نمود، به سبب وعده اى بود كه او داده بود وقتى بر او معلوم شد كه او دشمن خداست از او تبرى كرد. (البته منظور از پدر ابراهيم در اينجا عموى ابراهيم است) پس از بيان اين مطلب، از سلطنت خدا در آسمانها و زمين مى گويد و از

[416]

زحمتهاى پيامبر و مهاجران و انصار كه در روزهاى سخت به اسلام يارى كردند ياد مى كند و از سه نفرى كه از جهاد با دشمن سرباز زده بودند سخن به ميان مى آورد آنها كه پيامبر و مسلمانان با آنها حرف نمى زدند و زمين با همه فراخى براى آنها تنگ شده بود ولى به هر حال خداوند توبه آنها را پذيرفت و به جمع مسلمانان پيوستند.
سپس مؤمنان را سفارش به تقوا مى كند و اظهار مى دارد كه هيچ ناراحتى از قبيل تشنگى و گرسنگى به آنها نمى رسد، مگر اينكه عمل صالح براى آنها محسوب مى شود ودر نامه اعمال آنها نوشته مى شود و هيچ هزينه اى نمى كنند و رنج سفر به خود هموار نمى سازند مگر اينكه خدا در مقابل آنها به آنان پاداش مى دهد. آنگاه فرمان مى دهد كه در موقع كوچ كردن براى جنگ، گروهى هم خود را براى فهم دين آماده كنند تا وقتى به ميان قوم خود برگشتند آنها را تبليغ نمايند.
باز هم سخن را درباره كافران سوق مى دهد و به شدت عمل در برابر آنها مى خواند و اشعار مى دارد كه چون سوره اى از قرآن نازل شود بر ايمان مؤمنان مى افزايد و پليدى كافران و كسانى را كه در دلهايشان بيمارى است چند برابر مى كند و آنها كافر از دنيا مى روند; سپس اعلام مى كند كه خدا كافران و منافقان را سالى يك بار و دوبار امتحان مى كند ولى آنها به خود نمى آيند و چون سوره اى نازل مى شود به يكديگر نگاه مى كنند و دلشان از آن سوره برگردانيده مى شود چون آنها گروهى هستند كه نمى فهمند.
در پايان سوره از پيامبر اسلام ياد مى كند كه همواره به فكر مسلمانان بود و به آنان علاقه داشت و مهربان بود و اين مطلب را هم اضافه مى كند كه اگر كافران روى گردان شوند به آنان بگو كه خدا مرا بس است و خدايى جز او وجود ندارد به او توكل كردم و او پروردگار عرش عظيم است.

تفسير سوره توبه

[417]

بَرآءَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه اِلَى الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ (* ) فَسيحُوا فِى الْأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُر وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ أَنَّ اللّهَ مُخْزِى الْكافِرينَ (* ) وَ أَذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِه اِلَى النّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرىءٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ فَاِنْ تُبْتُمْ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ اِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِى اللّهِ وَ بَشِّرِ الَّذينَ كَفَرُوا بِعَذاب أَليم (* ) اِلاَّ الَّذينَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِكينَ ثُمَّ لَمْ يَنْقُصُوكُمْ شَيْئًا وَ لَمْ يُظاهِرُوا عَلَيْكُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا اِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ اِلى مُدَّتِهِمْ اِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقينَ(* )
اين، برائت از سوى خدا و پيامبر اوست به سوى كسانى از مشركان كه شما با آنان پيمان بسته ايد (1) پس (اى مشركان) چهار ماه در زمين بگرديد وبدانيد كه شما عاجز كننده خدا نيستيد و اينكه خدا خوار كننده كافران است (2) و اين اعلامى از سوى خدا و پيامبر او بر مردم در روز حج اكبر است كه همانا خدا و پيامبر او از مشركان بيزارند، پس اگر توبه كرديد به سود شماست و اگر روى گردان شديد بدانيد كه شما عاجز كننده خدا نيستيد و كسانى را كه كافر شدند به عذابى دردناك مژده بده (3) مگر كسانى از مشركان كه با آنان پيمان بسته ايد آنگاه آنها چيزى تان نكاسته اند و به ضرر شما كسى را كمك نكرده اند، پس با آنان پيمانشان را تا پايان مدتشان به پايان برسانيد، همانا خداوند پرهيزگاران را دوست مى دارد(4)
نكات ادبى
1 - «براءة» بيزارى، رفع امان، انقطاع عصمت، برطرف شدن تعهد و پيمان. ضمناً اين كلمه يا مبتداست و خبر آن «الى الذين» است و يا خبر براى مبتداى محذوف است به تقدير: «هذه براءة» و اگر براءة را مبتدا بگيريم واقع شدن نكره در ابتدا دراينجا جايز است چون نكره موصوفه است.
2 - «فسيحوا» از سيح وسياحت به معناى گردش، سير.
3 - «معجز» ناتوان كننده، عاجز كننده.

[418]

4 - «اذان» اعلام كردن، رساندن پيام. اينكه به پيام رسانى اذان گفته مى شود از آن جهت است كه مخاطبان، آن پيام را با گوش خود مى شنوند. و اُذُن به معناى گوش است. اين كلمه هم مبتداست و «الى الناس» خبر آن مى باشد و نمى توان آن را به براءة عطف كرد چون هر كدام خبر مستقلى دارند.
5 - «ورسوله» عطف است بر «الله» و چون محل «الله» به جهت ابتدا مرفوع است، رسوله هم مرفوع شده است. البته مى توان آن را عطف به لفظ كرد و منصوب خواند ولى قرائت مشهور با رفع است.
6 - «الاّالذين» استثناى منقطع است به معناى «لكنّ الذين»
تفسير و توضيح
آيات (1 - 2) براءة من الله و رسوله الى الّذين عاهدتم ...: در طول سالهايى كه پيامبر اسلام در مدينه بود باگروههايى از مشركان پيمان عدم تعرض بسته بود. تا وقتى كه مشركان بر پيمان خود پاى بند بودند پيامبر اسلام نيز آن را محترم مى شمرد ولى بسيارى از مشركان به تدريج پيمانهاى خود را نقض كردند و به دشمنان اسلام كمك نمودند، اين بود كه پيمان آنها ديگر احترامى نداشت و مى شد آن را لغو كرد و اين همان مطلبى است كه در اواخر سوره انفال خوانديم:
و اما تخافنّ من قوم خيانة فانبذ اليهم على سواء (انفال/ 58)
و اگر از خيانت گروهى ترسيدى، براى همسانى با آنها پيمانشان را به سوى آنها بيفكن.
در آغاز اين سوره به طور آشكار پيمانهايى را كه با مشركان بسته شده بود، لغو مى كند و از مشركان بيزارى مى جويد و مى فرمايد: اين برائتى است از سوى خدا و رسول از آن گروه از مشركان كه با آنها پيمان داريد; يعنى پيمان آنها لغو مى شود و دليل آن هم همان پيمان شكنى مشركان است. البته آن گروه از مشركان كه پيمان شكنى نكرده بودند مانند بنى كنانه و بنى ضمره، پيمان آنها محترم بود، اين مطلب

[419]

در چند آيه بعد گفته خواهد شد و همين استثنا دليل روشنى است بر اينكه برائت از مشركان و لغو پيمان آنها به سبب پيمان شكنى و خيانت آنها به مسلمانان مى باشد و چون در اسلام غدر و حيله وجود ندارد آشكارا لغو پيمان را اعلام مى كند.
در آيه بعد به آنها چهار ماه مهلت مى دهد كه تكليف خود را روشن كنند يا مسلمان شوند و يا آماده جنگ باشند. ولذا خطاب به مشركان مى فرمايد: پس چهار ماه در زمين سياحت كنيد و بگرديد و بدانيد كه شما نمى توانيد خداى را عاجز و ناتوان كنيد. خدا از پسِ مشركان بر مى آيد و كافران را خوار مى كند.
اين چهار ماه مهلت از چه زمانى شروع مى شود؟ ظاهر اين است كه از زمان اعلام اين مطلب بر مشركان شروع مى شود و آن همان روز عيد قربان سال نهم هجرت است كه اين آيات توسط حضرت على (ع) در آن روز خوانده شد و به همه مردم و از جمله مشركان ابلاغ گرديد. اعلام برائت از مشركان فقط در همان سال نهم انام گرفت و در سالهاى بعد تكرار نشد چون ديگر مشركان در حج شركت نكردند.
البته نمى توان گفت كه چون آغاز اين مهلت روز عيد قربان است پس پايان آن بيستم ربيع الاول خواهد بود، چون در آن سال هنوز برنامه «نسيئى» لغو نشده بود و عربها موسم حج را هر سال جابجا مى كردند تا اينكه اين كار در سال دهم هجرت لغو شد (تفصيل مطلب درباره نسيئى خواهد آمد) و ما نمى دانيم كه در سال اعلام برائت روز عيد قربان در چه روز از كدام ماه بود؟
آيات (3 - 4) و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر...: دنباله همان مطلب قبلى در اعلام برائت از مشركان و لغو پيمان آنهاست كه در اين آيه به طور رسمى به همگان اعلام مى شود. مى فرمايد: اين اعلامى از سوى خدا و پيامبر او بر مردم در روز حج اكبر است كه خدا و پيامبرش از مشركان بيزار هستند يعنى امانى كه به آنها داده شده بود برداشته مى شود.
منظور از روز حج اكبر طبق بعضى از روايات همان روز عيد قربان سال نهم هجرت است كه در آن سال مشركان و مسلمانان با هم حج به جاى آوردند و اجتماع

[420]

بزرگى از حاجيان تشكيل شده بود و مهلت چهار ماهه مشركان از آن روز شروع شد. اگر اين مطلب را بپذيريم بايد بگوييم كه روز حج اكبر فقط آن سال بخصوص بود و بعدها ديگر حج اكبر تكرار نشد چون مشركان ديگر در حج شركت نكردند ولى در بعضى از روايات هم آمده كه روز حج اكبر روز عيد قربان است از آن جهت كه مراسم حج در آن تكميل مى شود و اين در مقابل عمره است كه در ساير روزها به عمل مى آيد و حج اصغر است. اگر اين احتمال را بدهيم تمام سالها روز عيد قربان روز حج اكبر خواهد بود. احتمال اينكه منظور از روز حج اكبر روز عرفه باشد نيز داده شده ولى در روايات زيادى روز عيد قربان گفته شده است.
به هر حال از آن روز به بعد تا چهار ماه مشركان مهلت دارند كه وضعيت خود را روشن كنند، پس از سپرى شدن اين مهلت با آنها جنگ خواهد شد تا ريشه شرك خشكيده شود.
در ادامه آيات خطاب به مشركان اظهار مى دارد كه اگر شما در اين مهلت توبه كرديد و اسلام را پذيرفتيد، اين به سود شماست چون در امان خواهيد بود ولى اگر از اسلام روى گردان شديد، بدانيد كه شما خدا را عاجز نخواهيد كرد و خدا مى تواند شما را مؤاخذه كند، سپس به پيامبر مى فرمايد كه كافران را به عذابى دردناك مژده بده، يعنى مشركان، هم در اين دنيا امان ندارند و هم در آخرت به عذاب خدا گرفتار خواهند شد.
در آيه بعدى آن گروه از مشركان را كه پيمان شكنى نكرده اند و به دشمنان اسلام كمك نرسانيده اند، از اين برائت استثنا مى كند و اعلام مى كند كه پيمان آنها لغو نمى شود و تا وقت مقررى كه در آن پيمان آمده ادامه خواهد يافت و به مسلمانان دستور مى دهد كه پيمان آنها را تا سرآمد مدت تعيين شده محترم بشمارند و متعرض آنان نشوند كه خدا پرهيزگاران را دوست دارد و يكى از نشانه هاى تقوا اين است كه انسان به عهد و پيمان خود پاى بند باشد.
البته در ميان مشركانى كه پيامبر با آنها پيمان بسته بود گروههاى اندكى پيمان

[421]

خود را حفظ كردند مانند بنى كنانه وبين ضمره كه به پيمان خود باقى ماندند و دشمنان اسلام را يارى نكردند. پيامبر نيز مأموريت يافت كه پيمان آنها را محترم بشمارد.
back pagefehrest pagenext page