واژه جـمـع قـرآن دو كـار برد دارد ,يكى به معناى جمع در اذهان و سينه ها كه همان حفظ قرآن مـى باشد,ديگرى به معناى تدوين و نگاشتن قرآن است جمع به معناى اول مورد نظر نيست غرض در ايـن بـخـش اين است كه تاليف قرآن به صورت كتاب مدون درچه زمانى صورت گرفته است جـمـع به اين معنا از موضوعات علوم قرآنى است كه بسيارى تحت عنوان (( تاريخ قرآن )) نوشتار مـسـتقل در پيرامون آن نگاشنه اند و به لحاظكثرت شواهد روايى و تاريخى و تفاوت هاى به ظاهر نـاسـازگـار آنـهـا بـرخى از ايجادهماهنگى ميان آنها محروم شده و مجبور به طرد شواهد روايى شـده انـد از ايـن جهت مورد از موارد برخورد آرا است كه انتخاب ديدگاه صحيح پژوهش ژرف را طـالـب اسـت , تـا با ايجاد سازگارى بين شواهد تاريخى و روايى و عدم اعتماد به روايات ضعيف و اكـاذيـب كـه مـنـجـر به اعتقاد به تحريف قرآن مى شود روش صحيح را انتخاب نموده و ضربه به انـديـشـه هـاى مـعتبر و ناب مسلمانان وارد نكند وبهانه به دست ملحدان و برخى مستشرقان بى اطـلاع از حـقايق و يا بهانه جو ندهد با توجه به اهميت موضوع ابتدا نگاهى به دو ديدگاه همراه با ادله آنها نموده آنگاه ديدگاه منتخب را به صورت مستدل طرح مى نماييم .
الـف :ديـدگـاه اول در ايـن مورد اين است كه تدوين قرآن به بعد از رحلت رسول اللّه (ص ) مربوط مـى شـود,رسـول اللّه (ص ) درحـالى ارتحال نمود كه هيچ اقدامى درمورد جمع آورى قرآن انجام نـگـرفته بود بلكه تنها نزول وحى به پايان رسيده بودقرآن در اذهان و سينه هاى مردم جمع بود و نـيز برخى از قرآن درالواح و اكتاف پراكنده نگاشته شده بود بعد از رحلت رسول اللّه (ص ) در زمان خـلفا مسلمانان اقدام به جمع آورى آن الواح پراكنده نموده و از اذهان مردم هم كمك گرفتند و قرآن را تدوين نمودند.
پـيروان اين ديدگاه نوعا از اخباريون مى باشند كه متاسفانه در اثر اعتماد به روايات ضعيف همين نـكـتـه را تـايـيـد بـر ديـدگاه خود قرار داده اند كه چون تدوين قرآن به دست غير معصوم انجام گرفته ,در آن تحريف رخ داده است و شواهدى هم براى تثبيت ديدگاه خود طرح مى كنند كه به برخى آنها اشاره مى شود.
1ـ چـون نـزول قـرآن بـه صـورت تدريجى در طول بيست و سه سال رسالت بوده است , به لحاظ پـراكـندگى نزول وحى درحال نزول وحى كه تا آخر عمر رسول اللّه (ص ) ادامه داشته است امكان تـدويـن قرآن وجود نداشته است زيرا تدوين يك كتاب در صورتى ممكن است كه همه مطالب آن يكجا آماده شود تا مؤلف بتواند در پايان آنها را تنظيم وتاليف نمايد.
2ـ افزون بر اين تاريخ و روايات و هم همين ديدگاه را تاييد مى كند(( عن زيد بن ثابت قبض رسول اللّه (ص ) ولم يكن القرآن جمع فى شى ))((154)), ((رسول اللّه (ص ) در حالى رحلت نمود كه قرآن در چيزى نگاشته نشده بود)).
و نـيـز در روايت ديگر خود حضرت بر اين موضوع اعتراف مى كنند و دستورمى دهند كه بعد از او اقـدام بـه تـدوين قرآن شود:((عن رسول اللّه (ص ) يا على ,القرآن خلف فراشى فى الصحف والحرير والـقـراطـيـس فخذوه واجمعوا ولاتضيعوه ))((155)), ((رسول اللّه (ص ) در هنگام رحلت به على (ع )فرمودند : قرآن در پشت بستر من در صحف ,(انواع الواح ) و حرير,و كاغذها قرار دارد جمع آورى كنيد و آن راضايع نكنيد)).
برخى شواهد ديگر دلالت دارند جمع آورى قرآن در زمان ابوبكر بوده است :((عن ليث ابن سعد اول من جمع القرآن الابوبكر))((156)) اولين كسى كه اقدام به جمع آورى قرآن نمود ابوبكر بود.
ايـن ديـدگاه بى اساس و ناشى از جهل به معارف و حقايق تاريخى و روايى مى باشدبى پايگى اين ديدگاه در بررسى ديدگاه منتخب بهتر آشكار خواهد شد ليكن به صورت خلاصه جواب دو مورد را اشاره مى نماييم .
اين كه نزول قرآن تدريجى بوده دليل نمى شود كسى قادر به تدوين آن نشود بلكه هم زمان با نزول تـدريجى تدوين آن هم ممكن است با نزول آيه هاو سوره هاى جديد باراهنمايى رسول اللّه (ص ) در جـايگاه مخصوص قرار مى گيرد و اما شواهد روايى مربوطبه جمع آورى هاى گوناگون است در عـهـد رسول اللّه (ص ) به صورت كتابى كه جمع آورى شده باشد و جلد بر آن منظور نموده باشند نـبـوده اسـت نه اين كه هيچ گونه اقدامى نسبت به جمع آورى قرآن نشده باشد, خود روايت هم اشاره دارد كه قرآن در(( چيزى ))جمع آورى نشده بوده , در صحف و اكتاف نگاشته بوده است .
تـدويـن قرآن همانند ساير كتاب ها نيست كه تمام مطالب آن جمع آورى , آنگاه جمع بندى ,تجديد نـظـر,و ويـرايـش و تـقديم و تاخير نياز داشته باشد بلكه هم زمان بانزول , نويسندكان وحى آن را مـى نگاشتند و هنگامى كه آيه جديد نازل مى شد باراهنمايى رسول اللّه (ص ) در جاى خودش قرار مى گرفت حتى چه بسا آيه هامدنى درسوره هاى مكى قرار مى گرفت .
افـزون براين چگونه ممكن است رسول اللّه (ص ) كه اين همه به شؤون قرآن اهتمام داشتند اقدامى در مورد تدوين آن ننموده باشد ؟
!.
ب : ديـدگـاه دوم كـامـلا در مـقـابل ديدگاه اول معتقد است : قرآن به همين صورت كه اكنون هـمگان در خدمت آن هستند در عهد رسول اللّه (ص ) تنظيم شده است , هم آيه هاآن كنار هم قرار گـرفـتـه و هـم سوره ها مرتب و منظم شدند به گونه اى كه سوره حمداول و سوره ناس آخر به هـمـين ترتيب كنونى ,زير نظر مبارك رسول اللّه (ص ) و باراهنمايى حضرت شكل گرفت و شوون قـرآن چـيـزى نيست كه ديگران بتوانند در آن دخيل باشند سيوطى كه خود از اين ديدگاه دفاغ مـى كـنـد عـده اى را هـم نـام مـى بـرد كـه مـعـتـقـد بـه ايـن ديدگاه هستند مانند :ابوبكر بن انـبارى ,كرمانى ,طيبى ,بيهقى ابوجعفر نحاس ابن حصار و ابن حجر ((157)) در بين معاصرين نيز افـرادى هـوادار ايـن ديـدگـاه مـى بـاشند ((158)) در هر صورت مهم ادله اينهاست كه بررسى مى نماييم . 1ـ يـكـى از ادلـه اين گروه اهميت قرآن است , چون قرآن آخرين وحى الهى است ومعجزه خالده خـداى سـبـحـان است بايد از هر گونه خطر تحريف مصون بماند تا حجت خدا بر مردم تمام شده بـاشـد قرآن بايد در عهد رسول اللّه (ص ) با اشراف خود حضرت جمع آورى شده باشد,تا ازهر خطر حـفـظ شـود, زيـرا ايـن مهم بدون تدوين در زمان حضرت امكان شكل گيرى ندارد, چون غير از حـضـرت كـسـى به طور كامل به خصوصيات قرآن آگاه نيست افزون براين ديگران دچار خطا و نـسـيـان مـى باشندنمى توانند كامل و صحيح قرآن را تدوين كنند رواياتى هم همين نكته را تاييد مـى كـنـد كـه قـرآن را غـيـر معصوم قادر نيست جمع آورى كند:((عن ابى جعفر (ع )لا يستطيع احـديدعى انه جمع القرآن كله ظاهرة وباطنة الا الاوصيا))((159)), ((از امام باقر(ع ) نقل مى كند كـسـى جـز جـانشينان پيامبر نمى توانند ادعا كنند كه قرآن كامل ,ظاهر و باطن آن راجمع آورى نموده است )).
((سـمـعـت ابـا جـعفر(ع ) ما من احد من الناس ادعى انه جمع القرآن كله ما انزل اللّه الاكذب وما جمعه وحفظه كما انزل اللّه الا على بن ابى طالب والائمة من بعده ))((160)), ((ازامام باقر (ع ) نقل مـى كند كسى جز جانشينان پيامبر نمى تواند ادعا كند كه قرآن را كامل ,ظاهر و باطن آن را جمع آورى نموده است )).
((سـمـعـت ابـا جـعفر (ع ): ما من احد من الناس ادعى انه جمع القرآن كله ما انزل اللّه الاكذب وما جـمـعـه وحفظه كما انزل اللّه الا على بن ابى طالب والائمة من بعده ))((161)),((از امام باقر (ع ) شـنيدم كه هيچ كسى نمى تواند ادعا كند كه قرآن را همان گونه كه نازل شده جمع آورى نموده است مگر به دروغ تنها على بن ابى طالب (ع ) و جانشينان اوقادر به اين كار هستند)).
و نـيـز روايـت :(( ان النبى امر عليا بتاليف القرآن ))((162)), ((رسول اللّه (ص ) به على (ع )دستور دادند كه قرآن را جمع آورى كند)).
(( عـن على (ع ):ما نزلت آية على رسول اللّه (ص ) الا اقرانيها واملاها على فاكتبهابخطى )), ((هيچ آيـه اى نـازل نمى شود جز اين كه رسول اللّه (ص ) آن را بر من قرائت مى كرد و املا مى نمود و من با خط خودم مى نگاشتم )) ((163)).
بنابراين , قرآن كريم تنها با اشراف رسول اللّه (ص ) تدوين مى شود.
2ـ ديـگـر اين كه قرآن در آيه هاى فراخوانى و تحدى ,به آوردن سوره تحدى نموده است , اگر باور نـداريـد قـرآن از جـانـب خـداسـت ,ده سـوره يـا يك سوره مثل آن بيوريد:(فاتوا بعشر سور مثله مفتريات ) ((164)) , (فاتوا بسورة من مثله ) ((165)) , كاربرد واژه سوره دليل بر تدوين قرآن درزمان نـزول وحـى اسـت , زيـرا اگـر آيـه هـاقـرآن كنار هم نبوده و سوره ها شكل نگرفته , باشند چكونه مـى گويد ده سوره و يا يك سوره مثل سوره هاى قرآن بيوريد و منظور از تدوين قرآن همين است كه سوره ها شكل بگيرند.
3ـ روايـات و شواهد تاريخى دلالت دارند كه در عهد رسول اللّه (ص ) عده اى مشغول جمع آورى و تـدويـن قـرآن بـودنـد مـانـند:((عن الشعبى جمع القرآن على عهد النبى ستة من الانصارابى بن كعب ,زيد بن ثابت ,معاذابن جبل ,ابو دردا, سعيد بن عبيدوابو زيد)) ((166)).
روايـت هـم از رسـول اللّه (ص ) نـقل شده است كه :((خذوا القرآن من اربعة من عبداللّه بن مسعود وسـالـم ومعاذ وابى بن كعب ))((167)), ((قرآن را از چهار نفر عبد اللّه بن مسعودو سالم و معاذ و ابى بگيريد)).
اينها عمده دليلهاى ديدگاه سوم است .
تـلاش بـر ايـن نـيـسـت كه اين ادله رد شود, زيرا اگر ديدگاه دوم تثبيت شود ديدگاه سوم كه ديـدگاه منتخب است به طور حتم تاييد خواهد شد در عين حال دليل هاى ياد شده اين جهت را اثـبـات نـمـى كند كه ترتيب سوره ها به همين گونه كه اكنون است در عهد رسول اللّه (ص ) شكل گرفته باشد نقد بيشترى دراين رابطه دراستدلال به ديدگاه سوم خواهد آمد.
مـؤلف البيان بررسى مبسوطى نسبت به روايات جمع آورى قرآن انجام داده است ومى فرمايد اين روايـات از جهاتى مبتلا به تعارض هستند, روايت زيد بن ثابت و ابن اشته وسالم بن عبداللّه صريح است كه قرآن در زمان ابو بكر جمع آورى شده است در حالى كه روايت انس مى گويد جمع آورى در زمـان عـثـمان بوده است هر دو طايفه بارواياتى كه دلالت دارند در زمان رسول اللّه (ص ) قرآن جـمـع آورى شـده تعارض دارند وافزون بر اين با ظاهر آيه هاى فراخوانى و تحدى قرآن تعارض و منافات دارند,لذا از اين جهت هم بى اعتبار مى شوند, در نهايت برخى از اين روايات با حكم عقل و اجـمـاع مـسـلمانان مخالفت دارد, كه معتقد هستند قرآن تنها با تواتر ثابت مى شود باخبر واحد يا شهادت دو شاهد عادل كه مفاد برخى از اين روايات است ثابت نمى شود ((168)) مرحوم بلاغى نيز روايات را متعارض و مضطرب مى بيند, به همين منوال كه گفته شد ((169)) . بررسى .
اين كه مى فرمايد مفاد برخى روايات مخالف اجماع مسلمانان است كه قرآن باتواتر ثابت مى شود نه باخبر واحد, يا شهادت دو عادل , سخنى است حق و متقن ,اين گونه روايات قابل اعتماد نيستند اما ايـن كـه تـعـارض درونى بين روايات مى بيندو راويات را ناسازگار با روايات جمع قرآن در زمان رسـول اللّه (ص ) مـى داند ويا ناسازگار با ظاهرآيه هاى تحدى قلمداد مى كند ,سخنى قابل خدشه مـى بـاشـد,زيـرا روايـات بـه جمع هاى گوناگون نظر دارند,اگر هر كدام به مورد خودش معنا شـود,تـعـارض وجـود نـخـواهد داشت و با آيه هاتحدى هم ناسازگار نيستند, زيرا آيه هاى تحدى مفادش اين است كه قرآن به صورت سوره ها شكل گرفته بودند نه اين كه سوره ها هم نظم خاصى داشـتـه انـد روايات ياد شده با اين نكته ناسازگار نيستند وعجب از برخى بزرگان است با اين كه آشـنـا بـا عـلوم قرآن هستند و در حل تعارض روايات اهل فن بلكه خريط فن مى باشند ,در اينجا با طـرح ايـن گونه تعارض ها روايات را طرد نموده اند در هر صورت هماهنگى بين روايات در بخش بـعدى طرح شده است البته بر دليل دوم اين ديدگاه اشكال ديگرى نيز متوجه است كه در بخش بـعـدى خـواهـدآمد, عمده اين است كه اين ادله ترتيب و نظم سوره ها را در عهد رسول اللّه (ص ) دلالت ندارند.
ديدگاه منتخب .
ديـدگـاه سـوم معتقد است كه براى قرآن سه مرحله جمع آورى شكل گرفته است يكى در عهد رسـول اللّه (ص ) دوم در زمـان ابو بكر و سوم درخلافت عثمان و روايات وشواهد تاريخى متفاوت , هم هر كدام نظر به زمان خاص خودش دارد.
بـه ديـگر سخن درمورد قرآن سه نوع كار انجام گرفته است كه از هر سه به ((جمع قرآن )) تعبير شـده , اسـت گـر چه هر سه جمع و تدوين به مفهوم واژگانى نيستند و نيزهرسه در يك رتبه از اعتبار و اهميت هم نمى باشند بلكه برخى از اهميت بالابرخوردارند با توضيح اين سه مرحله شواهد روايايى نيزبا هم هماهنگ شده وناسازگارى موهوم از بين مى رود ((170)).
مرحله اول .
مرحله اول از جمع آورى عبارت از نظم و چينش آيه هادر كنار يكديگر كه شكل گيرى سوره ها را درپى دارد اين جمع آورى كه از همه مهمتر مى باشد در عهدرسول اللّه (ص ) انجام گرفته است به طـورى كـه تمام سوره ها در الواح و اكتاف و صحف جمع آورى شده بودند, اول سوره با اخر سوره مـقـدار جـمله ها و آيه هاآن ترتيب آيه هاكاملا مشخص بوده است اما اين كه سوره ها از نظم خاصى بـرخـوردار باشند, مثلا سوره حمد اول سوره ناس آخر قرار گيرد به صورت يك كتاب مدون ,اين كار بعد ازرسول اللّه (ص ) انجام گرفته است اين كار از آن مقدار از اهميت بر خوردار نبود كه رسول اللّه (ص ) به آن اقدام كند.
انگيزه مرحله اول .
چـيـنـش و نظم آيه هااز يك سو فضا و سياق سخن را شكل مى دهد,كه در برداشت هاى متفاوت از سياق سخن تاثير مى گذارد از سوى ديگر تعيين جايگاه جمله ها ونظم آنهامشخص مى كند كه هر سـوره اى چـه مـقدار از آيه و جمله را در بردارد كه اگر اين مقداراز جمله ها نظم و ترتيب حاصل نشود, احتمال جابجايى و حذف آنها وجود دارد براى تحقق اين دو محور, آيه ها بايد در عهد رسول اللّه (ص ) و با اشراف حضرت انجام شكل گيرد اما نظم سوره ها هيچ كدام ازاين دو ويژگى را ندارد و اگر در آن زمان هم انجام نمى گرفت , مشكلى پديد نمى آمد.
امـا نظم آيات به لحاظ نقش در محتواى سخن و نيز سر فصل ها و پاراگراف ها درتحقق هدف :(انا نـحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) ((171)) نقش دارد ما قرآن را نازل كرديم و ما آن را از هر خطر ايـمـن مـى داريـم ايـن مرحله از جمع آورى از اهميت ويژه برخوردار است كه بايد در عهد رسول اللّه (ص ) شكل بگيرد,كه به دلايل آن مى پردازيم . 1ـ دلـيـل اول بـرخى روايات و شواهد تاريخى است كه سخن از جمع آورى و تدوين قرآن درعهد رسـول اللّه (ص ) دارند مانند:((يا على القرآن خلف فراشى فى الصحف والحرير والقراطيس فخذوه واجـمـعـوا ولا تـضـيعوه )) ((172)) توضيح كوتاهى دراين باره گذشت اين كه قرآن در صحف و پـارچـه هاى ابريشمى و كاغذها بوده معلوم مى شودنگاشته شده بوده است ,گر چه سوره ها جدا و پـراكـنـده بـوده انـد و مـانـند:(( عن زيد بن ثابت قبض رسول اللّه (ص ) ولم يكن القرآن جمع فى شـى ))((173)), ((رسول اللّه (ص ) در حالى رحلت نمودند كه قرآن در چيزى جمع نشده بود)) نه اين كه جمع آورى نشده بود مفاداين تعبير اين است كه سوره هاى قرآن جداجدا جمع آورى شده بودند در درون چيزى قرار نگرفته اند و نيز :(( عن زيد بن ثابت كنا عند رسول اللّه (ص )نؤلف القرآن من الرقاع ))((174)), ((در نزد رسول اللّه (ص ) كه بوديم قرآن را از پوست ها جمع آورى مى كرديم )) . و تعبيراتى كه داشت :((خذوا القرآن من اربعة من عبد اللّه بن مسعود, سالم ,معاذ, وابى بن كعب )) و مـانـنـد:((من جمع القرآن على عهد النبى , قال اربعة كلهم من الانصار)) كه شرح آن گذشت اين شواهد به خوبى دلالت دارند كه در عهد رسول اللّه (ص ) قرآن نگاشته مى شده است . نويسندگان وحى .
2ـ دلـيـل ديـگـرى كـه بر مرحله اول مى توان طرح نمود, وجود نويسندگان وحى است ,در عهد رسول اللّه (ص ) با اين كه هم افراد با سواد اندك بودند و هم لوازم التحرير دايرنبود , ليكن به لحاظ اهـتـمـام رسول اللّه (ص ) به خواندن و نوشتن و نگاشتن قرآن ,تعدادزيادى از اين نعمت برخوردار شـدند و به عنوان (( نويسنده وحى )) قرآن را نگاشتند, گرچه نويسندگان وحى در يك درجه و رتـبـه نـبودند بلكه برخى از ابتدا همراه حضرت بودند و تمام قرآن را نگاشتند, و برخى مقدارى از قـرآن را نـوشتند و برخى دراواخربعثت حضرت به جمع آنان پيوستند, ليكن وجود افراد زيادى به عنوان كاتب وحى ,دليل گويايى به موضوع نگاشتن و جمع آورى قرآن و اهتمام فوق العاده به اين شـان ازشـؤون قـرآن مـى بـاشـد, كـه افرادى اصولا به همين عنوان معروف و مشهور شده بودند كـه اسـامى تعدادى از آنها با ذكر منابع تقديم مى شود ابو عبداللّه زنجانى تعداد 43 نفر را به عنوان كاتب وحى مطرح مى كند آنگاه بيست و نه نفر را اسم مى برد 1ـ على بن ابى طالب (ع ) 2ـ ابوبكر بن ابـى قـحاطه 3ـ عمر بن خطاب 4ـ سعيد بن العاص 5ـ ابان بن سعيد 7ـ خالد بن سعيد8ـ زيد بن ثـابـت 9ـ زبـيـر بـن عـوام 10ـ طلحه بن عبداللّه11 ـ سعدبن ابى وقاص 12ـ عامر بن فهميده 13ـ عـبـداللّه بـن ارقـم 14ـ عـبـداللّه بن رواحه 15ـعبداللّه بن سعيد بن ابى السرح 16ـ ابى بن كعب 17ـثـابت بن قيس 18ـ حنظلة بن الربيع19 ـ شرحبيل بن حسنه 20ـ علابن حضرمى 21ـ خالد بن ولـيد22ـ عمرو بن عاص 23ـ مغيرة بن شعبه 24ـ معيقب بن ابى القاطمه الدوسى 25ـ حذيفة بن اليمان26 ـحويطب بن عبد العزى عامرى 27ـ ابو سفيان 28ـ معاوية بن ابو سفيان 29ـ يزيدبن ابى سـفيان ((175)) آن گاه يعقوبى افراد ديگرى را هم نام مى برد مانند 30ـ معاذ بن جبل 31ـ جهيم بـن الـصـلـت 32ـ الحصين بن نميرى ((176)) ناسخ التواريخ چند نفرديگر را اضافه مى كند 33ـ مـحمد بن سلمه 34ـ عبد اللّه بن زبير 35ـ ابو ايوب انصارى36 ـ بريد بن حصيب 37ـ ابو سلمه بن عبد الاسد38ـ حاطب بن عمر الاخطل 39ـ علابن عقبه40 ـ عبداللّه بن مسعود ((177))آنگاه برخى منابع ديگر اضافه مى كند 41ـ عبداللّه بن ابى سلول ((178)) سيوطى دو نفر ديگر را نيز نام مى برد ((يـكـى از بـين زنان )) 42ـ ام ورقه 43ـ ابو دردا ((179)) تاريخ جرجى زيدان اضافه مى كند 44ـ سـعـد بـن عـبـيـد,((180)) در الـتـمـهـيـد افـراد ديـگـرى هـم نـام بـرده شـده است 45ـ ابو موسى اشعرى ,((181))46ـ مقداد بن الاسود,((182)) ممكن است اگر به منابع بيشتر مراجعه شود افراد ديگرى نيز به ليست اضافه شوند ((183)). در بـين اين افراد شخصى چون ابو سفيان و معاويه و نيز شخصى همانند عبد اللّه بن ابى سلول نام بـرده شده است كه هيچ گونه اعتبارى ندارند همان گونه كه مانند على بن ابى طالب (ع )كه از اول ملازم رسول اللّه (ص ) بودند و نيز مانند عبد اللّه بن مسعود و ابى بن كعب نيز نام برده است , كه تـمـام قرآن را نگاشته بودند, ليكن فعلا سخن در اعتبار كاتبان وحى نيست سخن در اين است كه مـوضـوع نـگـاشتن قرآن تا چه اندازه از اهميت برخوردار بوده است كه درآن شرايط كم سوادى و تنگناهاى فراوان حدود پنجاه نفر به عنوان كاتب وحى ثبت شده , و به دست ما رسيده است . 3ـ دليل ديگرى كه بر مرحله اول ديدگاه سوم مى توان طرح نمود, كاربرد واژه ((كتاب )) در قرآن اسـت در موارد متعدد از قرآن به عنوان كتاب ياد شده است مانند(ذالك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين )((184)), ((اين كتاب كه شك بردار نيست رهنمود انسانهاى با تقوى است )). (كـتـاب احـكـمـت آيـاتـه ثم فصلت من لدن حكيم خبير)((185)), ((كتابى كه آيات آن رااحكام بخشيده آنگاه تفكيك و تفصيل حاصل شده است )). و كـتـاب بـه چـيزى كه در خارج نگاشته شده باشد اطلاق مى شود معلوم مى شود قرآن در هنگام نزول نوشته مى شده است ونگاشتن قرآن نظم آيه هاو شكل گيرى سوره هارا در پى دارد. 4ـ نـظـير همين بيان را در مورد حديث شريف ثقلين مى توان طرح كرد زيرا در آن حديث مبارك رسول اللّه (ص ) از دو يادگار خودش نام برده است يكى به عنوان كتاب اللّه ديگرى به عنوان عترت (ع ) لذا به قرآن كتاب اطلاق مى شده است و اين كاربرد رايج درزبان احاديث نبوى (ص )است اگر قرآن نگاشته نمى شده است به چه اعتبار به آن كتاب گفته مى شده است ؟
. چـنـد نـكته ديگر را به لحاظ اين كه برخى اشكال ها در مورد آنها مطرح است به عنوان تاييد نه به عنوان دليل , مى توان طرح كرد. الـف : در روايـات بـسـيـارى سـخـن از فـضـايـل سوره ها و ثواب قرائت آنها و برخى احكام فقهى آنـهـامـى بـاشد تعبيراتى كه حكم سوره را بيان مى كند, يا حكم برخى آيات آنها را عنوان مى نمايد شـاهـد بر اين است كه سوره هانگاشته مى شده است نظم و ترتيب خاصى داشته اند, ابتدا و انتهاى آنها مشخص بوده است مانند:((عن الصادق (ع ) قال رسول اللّه (ص ) ان فاتحة الكتاب وآية الكرسى والاتـيـن مـن آل عـمـران ( شـهـد اللّه وقل اللهم مالك الملك ) معلقات ليس ما بينهن وبين اللّه حجاب ))((186)), ((سوره حمد وآية الكرسى و دو آيه آل عمران آويخته هايى هستند ( شايد منظور اين باشد كه حبل اللّه هستند) كه هيچ حجابى بين آنها و خداى سبحان وجود ندارد. مـانـنـد:((يـا رسـول اللّه (ص ) قـد اسـرع الـيـك الـشـيـب قال شيبتنى هود والواقعة والمرسلات وعـم ))((187)), ((از رسـول اللّه (ص ) پـرسـيـدند چگونه زود پير شدى ,فرمودندسوره هاى هود, واقعه , مرسلات , عم نبا مرا پير كرد)). ((قـال رسـول اللّه (ص )مـن قـرا يـس والصافات يوم الجمعة ثم سال اللّه اعطاه سؤله ))((188)), ((از رسـول اللّه (ص ) نـقـل شـده كه هر كس در روز جمعه سوره يس وصافات را بخواند و آنگاه از خدا طلب حاجت كند, حاجت او بر آورده مى شود)). ((عـن رسـول اللّه (ص ) مـن قرا حم والدخان فى ليلة جمعة اصبح مغفورا))((189)),((هركس در شب جمعه سوره دخان و حم را بخواند, بخشيده مى شود)). ((من حفظ عشر آيات من سورة كهف عصم من الدجال ))((190)), ((كسيكه ده آيه ازسوره كهف را حفظ كند از شر دجال در امان خواهد بود)). (( عن النبى (ص ) :اقرؤوا الظهراوين من القرآن البقرة وسورة آل عمران ))((191)),((ظهر اوين از قرآن را بخوانيد كه منظور سوره بقره و آل عمران مى باشد)). اين گونه تعبيرات كه فراوان هستند شاهد بر اين نكته مى باشند كه سوره ها مشخص بوده است , و سـوره هـا در صـورتـى مشخص مى شوند كه آيه هاى آنها با ترتيب خاص كنارهم قرار گيرد و اين همان مرحله اول ديدگاه سوم است . ب : دومين نكته كه تاييد همين موضوع است , آيه هاى تحدى قرآن است كه مى فرمايد :اگر ترديد داريـد قـرآن از جـانـب خداست مانند آن بياوريد كار برد سوره درخود قرآن دليل بر اين است كه سـوره هـا بـه صورت نوشتار بوده اند وحدود آنها مشخص بوده است كه مى گويد مثل اين سوره ها بياوريد. ج : و نـيـز اهـميت قرآن كه آخرين وحى آسمانى است بايد از هر گونه خطر در امان باشد و بدون شك نگاشتن آيه هاو تنظيم آن و مطرح شدن قرآن به صورت مكتوب دربين مردم كمك به تحقق ايـن هدف دارد, تا اراده الهى كه مى خواهد قرآن از هر خطرحفظ شود شكل گيرد:(انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ), ((ماقرآن را نازل كرديم وآن را از هر خطر مصون نگه مى داريم )). امـا اين كه اين سه نكته را به عنوان مؤيد نه دليل عنوان نموديم به لحاظ اين است كه بر سه مورد اشكالى متوجه است , كه استدلال بر آنها را سست مى كند و آن اشكال اين است كه تحقق هيچ كدام از ايـن سـه مـحور با نوشتار قرآن ملازمه ندارد زيرامطرح شدن فضايل سوره ها و مطرح بودن نام سـورهـا در فـرهنگ و زبان روايات , مبتنى بر اين نيست كه قرآن به صورت نوشتار در آمده باشد, بـلكه اگر به صورت حفظدر سينه ها نيز شكل گرفته باشد,اين كاربردها صحيح خواهد بود و هم چـنـيـن اطـلاق سـوره در آيـه هـاى تـحدى ملازمه با نوشتار قرآن ندارد بلكه اگر قرآن در بين مـسلمانان و حتى به صورت حفظ آن در سينه ها كه دهها نفر حافظ قرآن بودند شكل بگيرد هم باز صحيح است كه قرآن بگويد يك سوره همانند اين سوره ها كه مردم آنها راحفظ نموده اند و به طور دقـيق حدود آنها را مى شناسند بيوريد و همين نكته درمورد مطلب سوم هم مطرح است , اهتمام بـه قـرآن فـوق العادة بوده است و قرآن بايداز هر خطر حفظ مى شد, واراده الهى تحقق مى يافت , لـيـكـن هيچ كدام اينها متوقف برمكتوب بودن قرآن نيست بلكه اگر قرآن به صورت محفوظ در سـيـنـه هـا كه ((جيلا بعدجيل )) و نسل به نسل دست به دست شده است نيز اين هدف را تامين مـى كـنـد و اصولاتواتر قرآن به محفوظ بودن آن در سينه هاى مسلمانان مى باشد مسلمانان صدر اسـلام بـه لـحـاظ ايـن كـه شـور و علاقه زايد الوصفى به قرآن داشتند به محض اين كه سوره اى نـازل مـى شـد دهـها نفر به طور دقيق آن را حفظ مى كرند و لو خواندن و نوشتن هم ياد نداشتند وهـمـيـن موضوع باعث تواتر قرآن شد كه هر كس مى خواست دخل و تصرفى در آن صورت بدهد هـمـگـان متوجه مى شدند آنچه محور در حفظ و حراست قرآن است , تواترآن است و تواتر قرآن به كـتـابـت آن نبود حتى اگر هيچ نويسنده اى قرآن را نمى نگاشت باز هم با تواتر, قرآن از هر گزند مصون بود زيرا به صورت حفظى سينه به سينه , نسل به نسل منتقل مى شد. جواب يك اشكال .
از ايـن بـيـان جواب يك شبهه ديگر نيز روشن مى شود كه برخى مستشرقان مطرح كرده اند كه با توجه به اين كه در حجاز افراد با سواد كم بود و با توجه به اين كه نوشت افزار كم ياب و يا ناياب بود و قرآن نگاشته نمى شد چگونه مسلمانان ادعا مى كنند كه اين قرآن همان قرآنى است كه بر محمد (ص ) نازل شده است ؟
!جواب اين سؤال اين است كه , اولا نويسندگان وحى وجود داشتند و قرآن را بـا هـمـان نـوشت افزار آن زمان نگاشتندو ثانيا سلامتى قرآن متوقف بر نگاشتن آن نبوده است انتقال قرآن از هر نسلى به نسل بعدى با تواتر بوده است كه شرح آن گذشت . بـا تـوجه به مطالبى كه از نظر خوانندگان گذشت ,نوشته شدن قرآن به صورت سوره هاو نظم و تـرتـيـب خـاص آيه هاكه همين نظم فعلى مى باشد در زمان رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است اما تـرتـيـب سـوره هـا كـه مثلا سوره حمد اول قرار بگيرد و بقرة دوم و هكذااين كار در زمان رسول اللّه (ص ) صـورت نگرفت كه صاحبان ديدگاه دوم مدعى آن بودند زيرا اين ادله تنها شكل گيرى سـوره ها را دلالت دارد نه نظم و ترتيب آنها را ولذابسيارى از محققان علوم قرآنى نيز به اين نكته تصريح دارند ((192)) و از همين جا نكته بسيار مهم ديگرى نيز مستدل مى شود كه ترتيب آيه هادر عهد رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است و با نظارت و اشراف حضرت بوده است ,كه قبل از پرداختن به دو مرحله ديگر از جمع آورى قرآن به توضيح اين نكته مى پردازيم . ترتيب آيه ها.
بـا تـوجـه بـه ادلـه اى كه دلالت مى نمايد كه قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) نگاشته شده است , اين مطلب نيز مستدل مى شود كه نظم آيه هاقرآن با اشراف حضرت انجام گرفته است زيرا وقتى قرآن بـه صورت نوشتار در آيد ,نوشتار نظم كلمه ها و جمله ها رامى طلبد,بدون نظم و ترتيب كلمه ها و جـمله ها نوشتار صورت نمى گيرد اگر قرآن زيراشراف حضرت نگاشته شده نظم آيه هاى آن هم به ديد حضرت تنظيم شده است افزون بر اين شواهد ديگرى نيز مؤيد همين نكته است از جمله اين كـه :((فكان اذا نزل عليه شئ دعا بعض من كان يكتب فقال ضعوا هذه الايات فى السورة التى يذكر فيهاكذاكذا))((193)), ((هرگاه بر حضرت چيزى نازل مى شد برخى نويسندگان را مى خواست و مى فرمود اين آيات را در فلان سوره بنگاريد)). در جـاى ديگر عثمان بن عاص نقل مى كند:(( قال اتانى جبرئيل فامرنى ان اضع هذه الاية فى هذا الموضع عن هذه السورة (ان اللّه يامر بالعدل والاحسان وايتاذى القربى )((194)), ((جبرئيل بر من نازل شد و دستور داد كه اين آيه را دراين مكان ازاين سوره قرار بدهم )). مـعـلـوم مى شود جايگاه آيه هابه دستور رسول اللّه (ص ) انجام مى گرفته است و اين همان توقيفى بـودن نـظم و ترتيب آيه هامى باشد, كسى حق جاتجايى آيه هاقرآن راندارد زيرا نظم آيه هادر ايجاد سـيـاق مـؤثـر است و محتواى سخن را تغيير مى دهد مگر درمواردى كه پاراگراف مستقل باشد بـنابراين ترتيب آيه هازير نظر رسول اللّه (ص ) شكل گرفته , و اين امرى مسلم است , گر چه برخى بزرگان از محققان شيعه در آن ترديد نموده اند ((195)) . مرحله دوم .
آنـچه تا كنون گذشت توضيح مرحله اول از جمع آورى قرآن كه مهمترين مرحله مى باشد بود در عين حال دو نوع كار قرآنى در زمان خلفا صورت گرفته است كه از آنهاهم به جمع آورى و تدوين قـرآن ياد شده است مرحله دوم از جمع آورى در زمان ابوبكر بوده است كه عبارت از جمع نمودن مـصحف هاى پراكنده در يكجا و تهيه جلدبراى آنها همان گونه كه توضيح داده شد قرآن بر روى الواح و صحف نگاشته شده بودليكن چون به صورت پراكنده بود ابوبكر زيد بن ثابت را مامور كرد تا آنها را يك جاجمع نموده و به صورت كتاب مدون در آورد و براى آن جلد تهيه نمايد. انگيزه مرحله دوم .
در اواخر سال يازدهم هجرى بعد از رحلت رسول اللّه (ص )مسيلمه كذاب كه دريمامه ادعاى نبوت مى كرد و اكاذيبى هم به عنوان وحى بافته بود,فتنه انگيزى نمود وموجب درگيرى هواداران خود با مسلمانان شد در اين جنگ كه در زمان ابوبكر اتفاق افتاد تعداد زيادى از دو طرف كشته شدند,از جـمـلـه خـود مـسـيـلمه به دست وحشى قاتل حمزه سيد الشهدا (رضوان اللّه عليه ), كشته شد ((196)) و تعداد زيادى از قاريان قرآن نيزكه برخى تا هفتاد نفر ياد كرده اند كشته شدند ((197)) . بـعـد از ايـن جـنگ كه تعداد زيادى از قاريان را از مسلمانان گرفت , اين خطرمطرح شدكه اگر چـنـين جنگى تكرار شود و تعداد ديگرى از قاريان را از جامعه نو پاى مسلمانان بگيرد ,آنگاه خطر تحريف , قرآن را تهديد خواهد نمود به همين جهت عده اى از جمله عمر با اصرار از خليفه خواستند تـا فـكرى درباره جمع آورى قرآن كند خليفه هم زيد بن ثابت را كه يكى از نويسندگان وحى بود خواست و مامور اين كار كرد و زيد هم اين عمل را انجام داد, و سوره هاى قرآن را كه پراكنده بودند جمع آورى نمود و در داخل جلد قرار داد. شـواهد ديگرى نيز اين عمل ابوبكر را تاييد مى كند از جمله اين گونه تعبيرات از طريق اهل سنت نـقـل شـده است :(( سمعت عليا(ع ) يقول اعظم الناس فى المصاحف اجرا ابوبكرهو اول من جمع كتاب اللّه بين اللوحين ))((198)), ((از على (ع ) شنيدم مى فرمود ابوبكربيشترين پاداش در مورد قرآن را دارد زيرا وى اولين كسى بود كه قرآن را جمع آورى نمود)). اين قرآن در نزد ابوبكر بود تا هنگام وفات ايشان , آنگاه در نزد عمر قرار گرفت وپس از عمر هم در نـزد حـفـصـه دخـترش بود كه عثمان ازايشان براى استنساخ نسخه اصلى مطالبه نمود ((199)) بنابراين , شواهد روايى يا تاريخى كه مى گويد ابوبكر قرآن را جمع آورى نمود مانند:(( جمع القرآن ابـوبـكـر فـى قـراطـيس ))((200)) و مانند آنچه اكنون اشاره شد موردش همين كار قرآنى ابوبكر مـى بـاشـد و هيچ گونه تعارضى هم با روايات جمع آورى قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) يا درزمان عثمان ندارد. مرحله سوم .
مرحله سوم از تدوين قرآن , مربوط به زمان عثمان مى شود در اثر اختلاف قرائتى كه پديد آمده بود عثمان عده اى را ماموريت داد تا براى ايجاد وحدت قرائت تمام قرآنهاى نويسندگان وحى را جمع آورى كنند و از روى صحيح ترين آنهايك قرآن به عنوان الگو در قرائت بنگارند و از روى آن نسخه چـندين نسخه ديگراستنساخ كنند و به شهر هاى بزرگ ارسال نمايند, كه از اين كار نيز به عنوان جـمـع آورى قـرآن يـاد شـده اسـت مـانند آنچه مشهور است كه جامع قرآن عثمان ((201)) است , منظوراين نوع جمع آورى مى باشد. انگيزه مرحله سوم .
درزمان عثمان حدود پانزوده سال از رحلت رسول اللّه (ص ) گذشته بود و فتوحاتى هم بر فتوحات رسـول اللّه (ص ) افـزوده شـده بود و كشورهاى بزرگى چون ايران و روم تحت تاثير قرار گرفته و بـسيارى از آنها با مليت هاى گوناگون و زبانهاى متفاوت مسلمان شده بودند گسترش اسلام از يـك سو و وجود زبانها و لهجه هاى گوناگون از سوى ديگر,موجب تشديد اختلاف قرائت از قرآن شده بود كه از زمان خود رسول اللّه (ص ) اين پديده عارضى در كنار قرائت اصلى قرآن قرار گرفته بود در هر صورت در زمان عثمان اين موضوع (اختلاف قرائت ) گسترش پيدا كرد به گونه اى كه بعد از فتح ارمنستان وآذربايجان حذيفه يمان با مشاهده قرائت ها و لهجه هاى گوناگون از قرآن , هـراسـان بـه خـدمـت خـلـيـفـه مى آيد و داد وا قرآنا سر مى دهد و با احساسات تمام , دم از خطر تـحـريـف قـرآن مـى زنـد كـه اگـر به فكر قرآن نباشيد, امت اسلامى به سرنوشت يهود و نصارى دچـارخواهد آمد آنگاه عثمان با مشاوره با سران امت اسلامى هيئتى را به سرپرستى زيد بن ثابت و مـتـشكل از دوازده نفر تعيين مى كند كه اعضاى اصلى آن : سعيد بن العاص , زيد بن ثابت , عبد اللّه بن زبير, عبد الرحمن بن حارث , مى باشد اين افراد با همكارى ابى بن كعب مالك بن ابى عامر, كثير بن افلح ,انس بن مالك ,عبد اللّه بن عباس ,مصعب بن سعد,عبد اللّه بن فطيمه شروع به كار مى كنند مـى باشد اين هيئت ماموريت دارد تا قرآنهارا جمع آورى كند از بين آنها يك قرآن به عنوان الگو و امام بنگارند و آنگاه ازسوى الگو چندين نسخه استنساخ نموده به شهرهاى بزرگ آن زمان بفرستد و قرآنهاى ديگر را محو نمايند ((202)) . انگيزه اصلى از اين اقدام از بين بردن قرائت هاى گوناگون از قرآن و ايجاد يك قرائت در بين همه مـسـلـمـانان است تا قرآن از خطرها مصون بماند خصوصيات اين جمع آورى اين بود كه افزون بر ايجاد وحدت قرائت كه هدف اصلى بود, سوره ها نيز نظم خاصى گرفتند زيرا در جمع آورى ابوبكر تـربـيـت سوره ها در نظر نبود, فقط جمع كردن مصاحف در يكجا مد نظر بود اما در تدوين مرحله سوم سوره ها هم نظم خاصى پيداكردند, همين نظم كه اكنون در سوره ها وجود دارد يعنى سوره حـمـد اول و سوره ناس آخرين سوره قرآن به حساب آمد و به همين جهت برخى از قرآن ,با عنوان قرآن عثمانى ياد مى كنند, زيرا نظم آن قرآن تاكنون مطرح است ((203)) بنابر اين اگر رواياتى ويا شـواهـد تـاريـخـى سخن از جمع آورى عثمان دارند, منظور اين جمع آورى است , باشواهد ديگر ناسازگار نخواهد بود در مورد قرآن عثمان بحث هايى مطرح است ماننداين كه چرا زيد بن ثابت را بـه عـنـوان مـسـؤول انتخاب كرد, تعداد نسخه هاى آن قرآنهاچند عدد بوده , قرآن را به چه رسم الخطى مى نگاشتند, نظر على (ع ) چه بود, كه برخى اين محورها را مطرح مى كنيم . تعداد قرآنهاى مرحله سوم .
در تـعداد قرآنهايى كه عثمان استنساخ نمود اختلاف است برخى تنها چهار عددنوشته اند,كه يكى در مـديـنـه و بـقـيـه را به مكه و يمن و بحرين ارسال نمود ((204)) برخى تعداد آنها را شش عدد مـى دانـنـد ((205)) بـرخـى تـعـداد آنـهـا را هفت عدد عنوان مى كنند كه افزون بر آن شهرها به بصره ,كوفه ,شام ,نيز فرستاده شده است ((206)) تاريخ يعقوبى آنهارا نه عدد مى داند,مصر و جزيره را هم اضافه مى كند ((207)) . موفقيت مرحله سوم .
عـثـمـان از ايـن كـار قـرآنـى دو هـدف را دنبال مى كرد,يكى نظم سوره ها ديگرى وحدت قرائت ((208)) به هدف اولى دست يافت , ليكن موفقيت آن در هدف دوم كه هدف اصلى بود چشم گير نـبـود زيرا در آن زمان قرآن نقطه و اعراب گذارى نشده بود و براى ايجاد وحدت قرائت هم با هر قـرآنـى كـه به شهرها مى فرستاد يك قارى آشنا به قرائت اصلى قرآن , همراه مى كرد كه اين قارى هـمان كار علائم اعراب را انجام مى داد با قرآن مكه عبد اللّه بن سائب را همراه كرد با مصحف شام مـغـيـرة بن شهاب , با قرآن كوفه عبدالرحمن بن سلمى , با قرآن بصره عامر بن عبد القيس ,همراه نـمـود ((209)) عثمان گرچه دررسيدن به اين هدف خيلى پا فشارى نمود و ساير قرآنها را به هر نـحـوى بود و لو باتمسك به قدرت ,جمع آورى كرد و محو نمود, حتى در برخى موارد مانند مورد عـبـداللّه بـن مـسـعـود مـنـجـر بـه مـخـالـفت و ضرب و شتم ايشان شد ابن مسعود همواره بر عثمان غضبناك بود تا در گذشت ((210)) .
واژه جـمـع قـرآن دو كـار برد دارد ,يكى به معناى جمع در اذهان و سينه ها كه همان حفظ قرآن مـى باشد,ديگرى به معناى تدوين و نگاشتن قرآن است جمع به معناى اول مورد نظر نيست غرض در ايـن بـخـش اين است كه تاليف قرآن به صورت كتاب مدون درچه زمانى صورت گرفته است جـمـع به اين معنا از موضوعات علوم قرآنى است كه بسيارى تحت عنوان (( تاريخ قرآن )) نوشتار مـسـتقل در پيرامون آن نگاشنه اند و به لحاظكثرت شواهد روايى و تاريخى و تفاوت هاى به ظاهر نـاسـازگـار آنـهـا بـرخى از ايجادهماهنگى ميان آنها محروم شده و مجبور به طرد شواهد روايى شـده انـد از ايـن جهت مورد از موارد برخورد آرا است كه انتخاب ديدگاه صحيح پژوهش ژرف را طـالـب اسـت , تـا با ايجاد سازگارى بين شواهد تاريخى و روايى و عدم اعتماد به روايات ضعيف و اكـاذيـب كـه مـنـجـر به اعتقاد به تحريف قرآن مى شود روش صحيح را انتخاب نموده و ضربه به انـديـشـه هـاى مـعتبر و ناب مسلمانان وارد نكند وبهانه به دست ملحدان و برخى مستشرقان بى اطـلاع از حـقايق و يا بهانه جو ندهد با توجه به اهميت موضوع ابتدا نگاهى به دو ديدگاه همراه با ادله آنها نموده آنگاه ديدگاه منتخب را به صورت مستدل طرح مى نماييم . ديدگاه منتخب . |
ديـدگـاه سـوم معتقد است كه براى قرآن سه مرحله جمع آورى شكل گرفته است يكى در عهد رسـول اللّه (ص ) دوم در زمـان ابو بكر و سوم درخلافت عثمان و روايات وشواهد تاريخى متفاوت , هم هر كدام نظر به زمان خاص خودش دارد.
بـه ديـگر سخن درمورد قرآن سه نوع كار انجام گرفته است كه از هر سه به ((جمع قرآن )) تعبير شـده , اسـت گـر چه هر سه جمع و تدوين به مفهوم واژگانى نيستند و نيزهرسه در يك رتبه از اعتبار و اهميت هم نمى باشند بلكه برخى از اهميت بالابرخوردارند با توضيح اين سه مرحله شواهد روايايى نيزبا هم هماهنگ شده وناسازگارى موهوم از بين مى رود ((170)).
مرحله اول .
مرحله اول از جمع آورى عبارت از نظم و چينش آيه هادر كنار يكديگر كه شكل گيرى سوره ها را درپى دارد اين جمع آورى كه از همه مهمتر مى باشد در عهدرسول اللّه (ص ) انجام گرفته است به طـورى كـه تمام سوره ها در الواح و اكتاف و صحف جمع آورى شده بودند, اول سوره با اخر سوره مـقـدار جـمله ها و آيه هاآن ترتيب آيه هاكاملا مشخص بوده است اما اين كه سوره ها از نظم خاصى بـرخـوردار باشند, مثلا سوره حمد اول سوره ناس آخر قرار گيرد به صورت يك كتاب مدون ,اين كار بعد ازرسول اللّه (ص ) انجام گرفته است اين كار از آن مقدار از اهميت بر خوردار نبود كه رسول اللّه (ص ) به آن اقدام كند.
انگيزه مرحله اول .
چـيـنـش و نظم آيه هااز يك سو فضا و سياق سخن را شكل مى دهد,كه در برداشت هاى متفاوت از سياق سخن تاثير مى گذارد از سوى ديگر تعيين جايگاه جمله ها ونظم آنهامشخص مى كند كه هر سـوره اى چـه مـقدار از آيه و جمله را در بردارد كه اگر اين مقداراز جمله ها نظم و ترتيب حاصل نشود, احتمال جابجايى و حذف آنها وجود دارد براى تحقق اين دو محور, آيه ها بايد در عهد رسول اللّه (ص ) و با اشراف حضرت انجام شكل گيرد اما نظم سوره ها هيچ كدام ازاين دو ويژگى را ندارد و اگر در آن زمان هم انجام نمى گرفت , مشكلى پديد نمى آمد.
امـا نظم آيات به لحاظ نقش در محتواى سخن و نيز سر فصل ها و پاراگراف ها درتحقق هدف :(انا نـحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) ((171)) نقش دارد ما قرآن را نازل كرديم و ما آن را از هر خطر ايـمـن مـى داريـم ايـن مرحله از جمع آورى از اهميت ويژه برخوردار است كه بايد در عهد رسول اللّه (ص ) شكل بگيرد,كه به دلايل آن مى پردازيم . 1ـ دلـيـل اول بـرخى روايات و شواهد تاريخى است كه سخن از جمع آورى و تدوين قرآن درعهد رسـول اللّه (ص ) دارند مانند:((يا على القرآن خلف فراشى فى الصحف والحرير والقراطيس فخذوه واجـمـعـوا ولا تـضـيعوه )) ((172)) توضيح كوتاهى دراين باره گذشت اين كه قرآن در صحف و پـارچـه هاى ابريشمى و كاغذها بوده معلوم مى شودنگاشته شده بوده است ,گر چه سوره ها جدا و پـراكـنـده بـوده انـد و مـانـند:(( عن زيد بن ثابت قبض رسول اللّه (ص ) ولم يكن القرآن جمع فى شـى ))((173)), ((رسول اللّه (ص ) در حالى رحلت نمودند كه قرآن در چيزى جمع نشده بود)) نه اين كه جمع آورى نشده بود مفاداين تعبير اين است كه سوره هاى قرآن جداجدا جمع آورى شده بودند در درون چيزى قرار نگرفته اند و نيز :(( عن زيد بن ثابت كنا عند رسول اللّه (ص )نؤلف القرآن من الرقاع ))((174)), ((در نزد رسول اللّه (ص ) كه بوديم قرآن را از پوست ها جمع آورى مى كرديم )) . و تعبيراتى كه داشت :((خذوا القرآن من اربعة من عبد اللّه بن مسعود, سالم ,معاذ, وابى بن كعب )) و مـانـنـد:((من جمع القرآن على عهد النبى , قال اربعة كلهم من الانصار)) كه شرح آن گذشت اين شواهد به خوبى دلالت دارند كه در عهد رسول اللّه (ص ) قرآن نگاشته مى شده است . نويسندگان وحى .
2ـ دلـيـل ديـگـرى كـه بر مرحله اول مى توان طرح نمود, وجود نويسندگان وحى است ,در عهد رسول اللّه (ص ) با اين كه هم افراد با سواد اندك بودند و هم لوازم التحرير دايرنبود , ليكن به لحاظ اهـتـمـام رسول اللّه (ص ) به خواندن و نوشتن و نگاشتن قرآن ,تعدادزيادى از اين نعمت برخوردار شـدند و به عنوان (( نويسنده وحى )) قرآن را نگاشتند, گرچه نويسندگان وحى در يك درجه و رتـبـه نـبودند بلكه برخى از ابتدا همراه حضرت بودند و تمام قرآن را نگاشتند, و برخى مقدارى از قـرآن را نـوشتند و برخى دراواخربعثت حضرت به جمع آنان پيوستند, ليكن وجود افراد زيادى به عنوان كاتب وحى ,دليل گويايى به موضوع نگاشتن و جمع آورى قرآن و اهتمام فوق العاده به اين شـان ازشـؤون قـرآن مـى بـاشـد, كـه افرادى اصولا به همين عنوان معروف و مشهور شده بودند كـه اسـامى تعدادى از آنها با ذكر منابع تقديم مى شود ابو عبداللّه زنجانى تعداد 43 نفر را به عنوان كاتب وحى مطرح مى كند آنگاه بيست و نه نفر را اسم مى برد 1ـ على بن ابى طالب (ع ) 2ـ ابوبكر بن ابـى قـحاطه 3ـ عمر بن خطاب 4ـ سعيد بن العاص 5ـ ابان بن سعيد 7ـ خالد بن سعيد8ـ زيد بن ثـابـت 9ـ زبـيـر بـن عـوام 10ـ طلحه بن عبداللّه11 ـ سعدبن ابى وقاص 12ـ عامر بن فهميده 13ـ عـبـداللّه بـن ارقـم 14ـ عـبـداللّه بن رواحه 15ـعبداللّه بن سعيد بن ابى السرح 16ـ ابى بن كعب 17ـثـابت بن قيس 18ـ حنظلة بن الربيع19 ـ شرحبيل بن حسنه 20ـ علابن حضرمى 21ـ خالد بن ولـيد22ـ عمرو بن عاص 23ـ مغيرة بن شعبه 24ـ معيقب بن ابى القاطمه الدوسى 25ـ حذيفة بن اليمان26 ـحويطب بن عبد العزى عامرى 27ـ ابو سفيان 28ـ معاوية بن ابو سفيان 29ـ يزيدبن ابى سـفيان ((175)) آن گاه يعقوبى افراد ديگرى را هم نام مى برد مانند 30ـ معاذ بن جبل 31ـ جهيم بـن الـصـلـت 32ـ الحصين بن نميرى ((176)) ناسخ التواريخ چند نفرديگر را اضافه مى كند 33ـ مـحمد بن سلمه 34ـ عبد اللّه بن زبير 35ـ ابو ايوب انصارى36 ـ بريد بن حصيب 37ـ ابو سلمه بن عبد الاسد38ـ حاطب بن عمر الاخطل 39ـ علابن عقبه40 ـ عبداللّه بن مسعود ((177))آنگاه برخى منابع ديگر اضافه مى كند 41ـ عبداللّه بن ابى سلول ((178)) سيوطى دو نفر ديگر را نيز نام مى برد ((يـكـى از بـين زنان )) 42ـ ام ورقه 43ـ ابو دردا ((179)) تاريخ جرجى زيدان اضافه مى كند 44ـ سـعـد بـن عـبـيـد,((180)) در الـتـمـهـيـد افـراد ديـگـرى هـم نـام بـرده شـده است 45ـ ابو موسى اشعرى ,((181))46ـ مقداد بن الاسود,((182)) ممكن است اگر به منابع بيشتر مراجعه شود افراد ديگرى نيز به ليست اضافه شوند ((183)). در بـين اين افراد شخصى چون ابو سفيان و معاويه و نيز شخصى همانند عبد اللّه بن ابى سلول نام بـرده شده است كه هيچ گونه اعتبارى ندارند همان گونه كه مانند على بن ابى طالب (ع )كه از اول ملازم رسول اللّه (ص ) بودند و نيز مانند عبد اللّه بن مسعود و ابى بن كعب نيز نام برده است , كه تـمـام قرآن را نگاشته بودند, ليكن فعلا سخن در اعتبار كاتبان وحى نيست سخن در اين است كه مـوضـوع نـگـاشتن قرآن تا چه اندازه از اهميت برخوردار بوده است كه درآن شرايط كم سوادى و تنگناهاى فراوان حدود پنجاه نفر به عنوان كاتب وحى ثبت شده , و به دست ما رسيده است . 3ـ دليل ديگرى كه بر مرحله اول ديدگاه سوم مى توان طرح نمود, كاربرد واژه ((كتاب )) در قرآن اسـت در موارد متعدد از قرآن به عنوان كتاب ياد شده است مانند(ذالك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين )((184)), ((اين كتاب كه شك بردار نيست رهنمود انسانهاى با تقوى است )). (كـتـاب احـكـمـت آيـاتـه ثم فصلت من لدن حكيم خبير)((185)), ((كتابى كه آيات آن رااحكام بخشيده آنگاه تفكيك و تفصيل حاصل شده است )). و كـتـاب بـه چـيزى كه در خارج نگاشته شده باشد اطلاق مى شود معلوم مى شود قرآن در هنگام نزول نوشته مى شده است ونگاشتن قرآن نظم آيه هاو شكل گيرى سوره هارا در پى دارد. 4ـ نـظـير همين بيان را در مورد حديث شريف ثقلين مى توان طرح كرد زيرا در آن حديث مبارك رسول اللّه (ص ) از دو يادگار خودش نام برده است يكى به عنوان كتاب اللّه ديگرى به عنوان عترت (ع ) لذا به قرآن كتاب اطلاق مى شده است و اين كاربرد رايج درزبان احاديث نبوى (ص )است اگر قرآن نگاشته نمى شده است به چه اعتبار به آن كتاب گفته مى شده است ؟
. چـنـد نـكته ديگر را به لحاظ اين كه برخى اشكال ها در مورد آنها مطرح است به عنوان تاييد نه به عنوان دليل , مى توان طرح كرد. الـف : در روايـات بـسـيـارى سـخـن از فـضـايـل سوره ها و ثواب قرائت آنها و برخى احكام فقهى آنـهـامـى بـاشد تعبيراتى كه حكم سوره را بيان مى كند, يا حكم برخى آيات آنها را عنوان مى نمايد شـاهـد بر اين است كه سوره هانگاشته مى شده است نظم و ترتيب خاصى داشته اند, ابتدا و انتهاى آنها مشخص بوده است مانند:((عن الصادق (ع ) قال رسول اللّه (ص ) ان فاتحة الكتاب وآية الكرسى والاتـيـن مـن آل عـمـران ( شـهـد اللّه وقل اللهم مالك الملك ) معلقات ليس ما بينهن وبين اللّه حجاب ))((186)), ((سوره حمد وآية الكرسى و دو آيه آل عمران آويخته هايى هستند ( شايد منظور اين باشد كه حبل اللّه هستند) كه هيچ حجابى بين آنها و خداى سبحان وجود ندارد. مـانـنـد:((يـا رسـول اللّه (ص ) قـد اسـرع الـيـك الـشـيـب قال شيبتنى هود والواقعة والمرسلات وعـم ))((187)), ((از رسـول اللّه (ص ) پـرسـيـدند چگونه زود پير شدى ,فرمودندسوره هاى هود, واقعه , مرسلات , عم نبا مرا پير كرد)). ((قـال رسـول اللّه (ص )مـن قـرا يـس والصافات يوم الجمعة ثم سال اللّه اعطاه سؤله ))((188)), ((از رسـول اللّه (ص ) نـقـل شـده كه هر كس در روز جمعه سوره يس وصافات را بخواند و آنگاه از خدا طلب حاجت كند, حاجت او بر آورده مى شود)). ((عـن رسـول اللّه (ص ) مـن قرا حم والدخان فى ليلة جمعة اصبح مغفورا))((189)),((هركس در شب جمعه سوره دخان و حم را بخواند, بخشيده مى شود)). ((من حفظ عشر آيات من سورة كهف عصم من الدجال ))((190)), ((كسيكه ده آيه ازسوره كهف را حفظ كند از شر دجال در امان خواهد بود)). (( عن النبى (ص ) :اقرؤوا الظهراوين من القرآن البقرة وسورة آل عمران ))((191)),((ظهر اوين از قرآن را بخوانيد كه منظور سوره بقره و آل عمران مى باشد)). اين گونه تعبيرات كه فراوان هستند شاهد بر اين نكته مى باشند كه سوره ها مشخص بوده است , و سـوره هـا در صـورتـى مشخص مى شوند كه آيه هاى آنها با ترتيب خاص كنارهم قرار گيرد و اين همان مرحله اول ديدگاه سوم است . ب : دومين نكته كه تاييد همين موضوع است , آيه هاى تحدى قرآن است كه مى فرمايد :اگر ترديد داريـد قـرآن از جـانـب خداست مانند آن بياوريد كار برد سوره درخود قرآن دليل بر اين است كه سـوره هـا بـه صورت نوشتار بوده اند وحدود آنها مشخص بوده است كه مى گويد مثل اين سوره ها بياوريد. ج : و نـيـز اهـميت قرآن كه آخرين وحى آسمانى است بايد از هر گونه خطر در امان باشد و بدون شك نگاشتن آيه هاو تنظيم آن و مطرح شدن قرآن به صورت مكتوب دربين مردم كمك به تحقق ايـن هدف دارد, تا اراده الهى كه مى خواهد قرآن از هر خطرحفظ شود شكل گيرد:(انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ), ((ماقرآن را نازل كرديم وآن را از هر خطر مصون نگه مى داريم )). امـا اين كه اين سه نكته را به عنوان مؤيد نه دليل عنوان نموديم به لحاظ اين است كه بر سه مورد اشكالى متوجه است , كه استدلال بر آنها را سست مى كند و آن اشكال اين است كه تحقق هيچ كدام از ايـن سـه مـحور با نوشتار قرآن ملازمه ندارد زيرامطرح شدن فضايل سوره ها و مطرح بودن نام سـورهـا در فـرهنگ و زبان روايات , مبتنى بر اين نيست كه قرآن به صورت نوشتار در آمده باشد, بـلكه اگر به صورت حفظدر سينه ها نيز شكل گرفته باشد,اين كاربردها صحيح خواهد بود و هم چـنـيـن اطـلاق سـوره در آيـه هـاى تـحدى ملازمه با نوشتار قرآن ندارد بلكه اگر قرآن در بين مـسلمانان و حتى به صورت حفظ آن در سينه ها كه دهها نفر حافظ قرآن بودند شكل بگيرد هم باز صحيح است كه قرآن بگويد يك سوره همانند اين سوره ها كه مردم آنها راحفظ نموده اند و به طور دقـيق حدود آنها را مى شناسند بيوريد و همين نكته درمورد مطلب سوم هم مطرح است , اهتمام بـه قـرآن فـوق العادة بوده است و قرآن بايداز هر خطر حفظ مى شد, واراده الهى تحقق مى يافت , لـيـكـن هيچ كدام اينها متوقف برمكتوب بودن قرآن نيست بلكه اگر قرآن به صورت محفوظ در سـيـنـه هـا كه ((جيلا بعدجيل )) و نسل به نسل دست به دست شده است نيز اين هدف را تامين مـى كـنـد و اصولاتواتر قرآن به محفوظ بودن آن در سينه هاى مسلمانان مى باشد مسلمانان صدر اسـلام بـه لـحـاظ ايـن كـه شـور و علاقه زايد الوصفى به قرآن داشتند به محض اين كه سوره اى نـازل مـى شـد دهـها نفر به طور دقيق آن را حفظ مى كرند و لو خواندن و نوشتن هم ياد نداشتند وهـمـيـن موضوع باعث تواتر قرآن شد كه هر كس مى خواست دخل و تصرفى در آن صورت بدهد هـمـگـان متوجه مى شدند آنچه محور در حفظ و حراست قرآن است , تواترآن است و تواتر قرآن به كـتـابـت آن نبود حتى اگر هيچ نويسنده اى قرآن را نمى نگاشت باز هم با تواتر, قرآن از هر گزند مصون بود زيرا به صورت حفظى سينه به سينه , نسل به نسل منتقل مى شد. جواب يك اشكال .
از ايـن بـيـان جواب يك شبهه ديگر نيز روشن مى شود كه برخى مستشرقان مطرح كرده اند كه با توجه به اين كه در حجاز افراد با سواد كم بود و با توجه به اين كه نوشت افزار كم ياب و يا ناياب بود و قرآن نگاشته نمى شد چگونه مسلمانان ادعا مى كنند كه اين قرآن همان قرآنى است كه بر محمد (ص ) نازل شده است ؟
!جواب اين سؤال اين است كه , اولا نويسندگان وحى وجود داشتند و قرآن را بـا هـمـان نـوشت افزار آن زمان نگاشتندو ثانيا سلامتى قرآن متوقف بر نگاشتن آن نبوده است انتقال قرآن از هر نسلى به نسل بعدى با تواتر بوده است كه شرح آن گذشت . بـا تـوجه به مطالبى كه از نظر خوانندگان گذشت ,نوشته شدن قرآن به صورت سوره هاو نظم و تـرتـيـب خـاص آيه هاكه همين نظم فعلى مى باشد در زمان رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است اما تـرتـيـب سـوره هـا كـه مثلا سوره حمد اول قرار بگيرد و بقرة دوم و هكذااين كار در زمان رسول اللّه (ص ) صـورت نگرفت كه صاحبان ديدگاه دوم مدعى آن بودند زيرا اين ادله تنها شكل گيرى سـوره ها را دلالت دارد نه نظم و ترتيب آنها را ولذابسيارى از محققان علوم قرآنى نيز به اين نكته تصريح دارند ((192)) و از همين جا نكته بسيار مهم ديگرى نيز مستدل مى شود كه ترتيب آيه هادر عهد رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است و با نظارت و اشراف حضرت بوده است ,كه قبل از پرداختن به دو مرحله ديگر از جمع آورى قرآن به توضيح اين نكته مى پردازيم . ترتيب آيه ها.
بـا تـوجـه بـه ادلـه اى كه دلالت مى نمايد كه قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) نگاشته شده است , اين مطلب نيز مستدل مى شود كه نظم آيه هاقرآن با اشراف حضرت انجام گرفته است زيرا وقتى قرآن بـه صورت نوشتار در آيد ,نوشتار نظم كلمه ها و جمله ها رامى طلبد,بدون نظم و ترتيب كلمه ها و جـمله ها نوشتار صورت نمى گيرد اگر قرآن زيراشراف حضرت نگاشته شده نظم آيه هاى آن هم به ديد حضرت تنظيم شده است افزون بر اين شواهد ديگرى نيز مؤيد همين نكته است از جمله اين كـه :((فكان اذا نزل عليه شئ دعا بعض من كان يكتب فقال ضعوا هذه الايات فى السورة التى يذكر فيهاكذاكذا))((193)), ((هرگاه بر حضرت چيزى نازل مى شد برخى نويسندگان را مى خواست و مى فرمود اين آيات را در فلان سوره بنگاريد)). در جـاى ديگر عثمان بن عاص نقل مى كند:(( قال اتانى جبرئيل فامرنى ان اضع هذه الاية فى هذا الموضع عن هذه السورة (ان اللّه يامر بالعدل والاحسان وايتاذى القربى )((194)), ((جبرئيل بر من نازل شد و دستور داد كه اين آيه را دراين مكان ازاين سوره قرار بدهم )). مـعـلـوم مى شود جايگاه آيه هابه دستور رسول اللّه (ص ) انجام مى گرفته است و اين همان توقيفى بـودن نـظم و ترتيب آيه هامى باشد, كسى حق جاتجايى آيه هاقرآن راندارد زيرا نظم آيه هادر ايجاد سـيـاق مـؤثـر است و محتواى سخن را تغيير مى دهد مگر درمواردى كه پاراگراف مستقل باشد بـنابراين ترتيب آيه هازير نظر رسول اللّه (ص ) شكل گرفته , و اين امرى مسلم است , گر چه برخى بزرگان از محققان شيعه در آن ترديد نموده اند ((195)) . مرحله دوم .
آنـچه تا كنون گذشت توضيح مرحله اول از جمع آورى قرآن كه مهمترين مرحله مى باشد بود در عين حال دو نوع كار قرآنى در زمان خلفا صورت گرفته است كه از آنهاهم به جمع آورى و تدوين قـرآن ياد شده است مرحله دوم از جمع آورى در زمان ابوبكر بوده است كه عبارت از جمع نمودن مـصحف هاى پراكنده در يكجا و تهيه جلدبراى آنها همان گونه كه توضيح داده شد قرآن بر روى الواح و صحف نگاشته شده بودليكن چون به صورت پراكنده بود ابوبكر زيد بن ثابت را مامور كرد تا آنها را يك جاجمع نموده و به صورت كتاب مدون در آورد و براى آن جلد تهيه نمايد. انگيزه مرحله دوم .
در اواخر سال يازدهم هجرى بعد از رحلت رسول اللّه (ص )مسيلمه كذاب كه دريمامه ادعاى نبوت مى كرد و اكاذيبى هم به عنوان وحى بافته بود,فتنه انگيزى نمود وموجب درگيرى هواداران خود با مسلمانان شد در اين جنگ كه در زمان ابوبكر اتفاق افتاد تعداد زيادى از دو طرف كشته شدند,از جـمـلـه خـود مـسـيـلمه به دست وحشى قاتل حمزه سيد الشهدا (رضوان اللّه عليه ), كشته شد ((196)) و تعداد زيادى از قاريان قرآن نيزكه برخى تا هفتاد نفر ياد كرده اند كشته شدند ((197)) . بـعـد از ايـن جـنگ كه تعداد زيادى از قاريان را از مسلمانان گرفت , اين خطرمطرح شدكه اگر چـنـين جنگى تكرار شود و تعداد ديگرى از قاريان را از جامعه نو پاى مسلمانان بگيرد ,آنگاه خطر تحريف , قرآن را تهديد خواهد نمود به همين جهت عده اى از جمله عمر با اصرار از خليفه خواستند تـا فـكرى درباره جمع آورى قرآن كند خليفه هم زيد بن ثابت را كه يكى از نويسندگان وحى بود خواست و مامور اين كار كرد و زيد هم اين عمل را انجام داد, و سوره هاى قرآن را كه پراكنده بودند جمع آورى نمود و در داخل جلد قرار داد. شـواهد ديگرى نيز اين عمل ابوبكر را تاييد مى كند از جمله اين گونه تعبيرات از طريق اهل سنت نـقـل شـده است :(( سمعت عليا(ع ) يقول اعظم الناس فى المصاحف اجرا ابوبكرهو اول من جمع كتاب اللّه بين اللوحين ))((198)), ((از على (ع ) شنيدم مى فرمود ابوبكربيشترين پاداش در مورد قرآن را دارد زيرا وى اولين كسى بود كه قرآن را جمع آورى نمود)). اين قرآن در نزد ابوبكر بود تا هنگام وفات ايشان , آنگاه در نزد عمر قرار گرفت وپس از عمر هم در نـزد حـفـصـه دخـترش بود كه عثمان ازايشان براى استنساخ نسخه اصلى مطالبه نمود ((199)) بنابراين , شواهد روايى يا تاريخى كه مى گويد ابوبكر قرآن را جمع آورى نمود مانند:(( جمع القرآن ابـوبـكـر فـى قـراطـيس ))((200)) و مانند آنچه اكنون اشاره شد موردش همين كار قرآنى ابوبكر مـى بـاشـد و هيچ گونه تعارضى هم با روايات جمع آورى قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) يا درزمان عثمان ندارد. مرحله سوم .
مرحله سوم از تدوين قرآن , مربوط به زمان عثمان مى شود در اثر اختلاف قرائتى كه پديد آمده بود عثمان عده اى را ماموريت داد تا براى ايجاد وحدت قرائت تمام قرآنهاى نويسندگان وحى را جمع آورى كنند و از روى صحيح ترين آنهايك قرآن به عنوان الگو در قرائت بنگارند و از روى آن نسخه چـندين نسخه ديگراستنساخ كنند و به شهر هاى بزرگ ارسال نمايند, كه از اين كار نيز به عنوان جـمـع آورى قـرآن يـاد شـده اسـت مـانند آنچه مشهور است كه جامع قرآن عثمان ((201)) است , منظوراين نوع جمع آورى مى باشد. انگيزه مرحله سوم .
درزمان عثمان حدود پانزوده سال از رحلت رسول اللّه (ص ) گذشته بود و فتوحاتى هم بر فتوحات رسـول اللّه (ص ) افـزوده شـده بود و كشورهاى بزرگى چون ايران و روم تحت تاثير قرار گرفته و بـسيارى از آنها با مليت هاى گوناگون و زبانهاى متفاوت مسلمان شده بودند گسترش اسلام از يـك سو و وجود زبانها و لهجه هاى گوناگون از سوى ديگر,موجب تشديد اختلاف قرائت از قرآن شده بود كه از زمان خود رسول اللّه (ص ) اين پديده عارضى در كنار قرائت اصلى قرآن قرار گرفته بود در هر صورت در زمان عثمان اين موضوع (اختلاف قرائت ) گسترش پيدا كرد به گونه اى كه بعد از فتح ارمنستان وآذربايجان حذيفه يمان با مشاهده قرائت ها و لهجه هاى گوناگون از قرآن , هـراسـان بـه خـدمـت خـلـيـفـه مى آيد و داد وا قرآنا سر مى دهد و با احساسات تمام , دم از خطر تـحـريـف قـرآن مـى زنـد كـه اگـر به فكر قرآن نباشيد, امت اسلامى به سرنوشت يهود و نصارى دچـارخواهد آمد آنگاه عثمان با مشاوره با سران امت اسلامى هيئتى را به سرپرستى زيد بن ثابت و مـتـشكل از دوازده نفر تعيين مى كند كه اعضاى اصلى آن : سعيد بن العاص , زيد بن ثابت , عبد اللّه بن زبير, عبد الرحمن بن حارث , مى باشد اين افراد با همكارى ابى بن كعب مالك بن ابى عامر, كثير بن افلح ,انس بن مالك ,عبد اللّه بن عباس ,مصعب بن سعد,عبد اللّه بن فطيمه شروع به كار مى كنند مـى باشد اين هيئت ماموريت دارد تا قرآنهارا جمع آورى كند از بين آنها يك قرآن به عنوان الگو و امام بنگارند و آنگاه ازسوى الگو چندين نسخه استنساخ نموده به شهرهاى بزرگ آن زمان بفرستد و قرآنهاى ديگر را محو نمايند ((202)) . انگيزه اصلى از اين اقدام از بين بردن قرائت هاى گوناگون از قرآن و ايجاد يك قرائت در بين همه مـسـلـمـانان است تا قرآن از خطرها مصون بماند خصوصيات اين جمع آورى اين بود كه افزون بر ايجاد وحدت قرائت كه هدف اصلى بود, سوره ها نيز نظم خاصى گرفتند زيرا در جمع آورى ابوبكر تـربـيـت سوره ها در نظر نبود, فقط جمع كردن مصاحف در يكجا مد نظر بود اما در تدوين مرحله سوم سوره ها هم نظم خاصى پيداكردند, همين نظم كه اكنون در سوره ها وجود دارد يعنى سوره حـمـد اول و سوره ناس آخرين سوره قرآن به حساب آمد و به همين جهت برخى از قرآن ,با عنوان قرآن عثمانى ياد مى كنند, زيرا نظم آن قرآن تاكنون مطرح است ((203)) بنابر اين اگر رواياتى ويا شـواهـد تـاريـخـى سخن از جمع آورى عثمان دارند, منظور اين جمع آورى است , باشواهد ديگر ناسازگار نخواهد بود در مورد قرآن عثمان بحث هايى مطرح است ماننداين كه چرا زيد بن ثابت را بـه عـنـوان مـسـؤول انتخاب كرد, تعداد نسخه هاى آن قرآنهاچند عدد بوده , قرآن را به چه رسم الخطى مى نگاشتند, نظر على (ع ) چه بود, كه برخى اين محورها را مطرح مى كنيم . تعداد قرآنهاى مرحله سوم .
در تـعداد قرآنهايى كه عثمان استنساخ نمود اختلاف است برخى تنها چهار عددنوشته اند,كه يكى در مـديـنـه و بـقـيـه را به مكه و يمن و بحرين ارسال نمود ((204)) برخى تعداد آنها را شش عدد مـى دانـنـد ((205)) بـرخـى تـعـداد آنـهـا را هفت عدد عنوان مى كنند كه افزون بر آن شهرها به بصره ,كوفه ,شام ,نيز فرستاده شده است ((206)) تاريخ يعقوبى آنهارا نه عدد مى داند,مصر و جزيره را هم اضافه مى كند ((207)) . موفقيت مرحله سوم .
عـثـمـان از ايـن كـار قـرآنـى دو هـدف را دنبال مى كرد,يكى نظم سوره ها ديگرى وحدت قرائت ((208)) به هدف اولى دست يافت , ليكن موفقيت آن در هدف دوم كه هدف اصلى بود چشم گير نـبـود زيرا در آن زمان قرآن نقطه و اعراب گذارى نشده بود و براى ايجاد وحدت قرائت هم با هر قـرآنـى كـه به شهرها مى فرستاد يك قارى آشنا به قرائت اصلى قرآن , همراه مى كرد كه اين قارى هـمان كار علائم اعراب را انجام مى داد با قرآن مكه عبد اللّه بن سائب را همراه كرد با مصحف شام مـغـيـرة بن شهاب , با قرآن كوفه عبدالرحمن بن سلمى , با قرآن بصره عامر بن عبد القيس ,همراه نـمـود ((209)) عثمان گرچه دررسيدن به اين هدف خيلى پا فشارى نمود و ساير قرآنها را به هر نـحـوى بود و لو باتمسك به قدرت ,جمع آورى كرد و محو نمود, حتى در برخى موارد مانند مورد عـبـداللّه بـن مـسـعـود مـنـجـر بـه مـخـالـفت و ضرب و شتم ايشان شد ابن مسعود همواره بر عثمان غضبناك بود تا در گذشت ((210)) .
انگيزه مرحله اول .
چـيـنـش و نظم آيه هااز يك سو فضا و سياق سخن را شكل مى دهد,كه در برداشت هاى متفاوت از سياق سخن تاثير مى گذارد از سوى ديگر تعيين جايگاه جمله ها ونظم آنهامشخص مى كند كه هر سـوره اى چـه مـقدار از آيه و جمله را در بردارد كه اگر اين مقداراز جمله ها نظم و ترتيب حاصل نشود, احتمال جابجايى و حذف آنها وجود دارد براى تحقق اين دو محور, آيه ها بايد در عهد رسول اللّه (ص ) و با اشراف حضرت انجام شكل گيرد اما نظم سوره ها هيچ كدام ازاين دو ويژگى را ندارد و اگر در آن زمان هم انجام نمى گرفت , مشكلى پديد نمى آمد.
امـا نظم آيات به لحاظ نقش در محتواى سخن و نيز سر فصل ها و پاراگراف ها درتحقق هدف :(انا نـحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ) ((171)) نقش دارد ما قرآن را نازل كرديم و ما آن را از هر خطر ايـمـن مـى داريـم ايـن مرحله از جمع آورى از اهميت ويژه برخوردار است كه بايد در عهد رسول اللّه (ص ) شكل بگيرد,كه به دلايل آن مى پردازيم . 1ـ دلـيـل اول بـرخى روايات و شواهد تاريخى است كه سخن از جمع آورى و تدوين قرآن درعهد رسـول اللّه (ص ) دارند مانند:((يا على القرآن خلف فراشى فى الصحف والحرير والقراطيس فخذوه واجـمـعـوا ولا تـضـيعوه )) ((172)) توضيح كوتاهى دراين باره گذشت اين كه قرآن در صحف و پـارچـه هاى ابريشمى و كاغذها بوده معلوم مى شودنگاشته شده بوده است ,گر چه سوره ها جدا و پـراكـنـده بـوده انـد و مـانـند:(( عن زيد بن ثابت قبض رسول اللّه (ص ) ولم يكن القرآن جمع فى شـى ))((173)), ((رسول اللّه (ص ) در حالى رحلت نمودند كه قرآن در چيزى جمع نشده بود)) نه اين كه جمع آورى نشده بود مفاداين تعبير اين است كه سوره هاى قرآن جداجدا جمع آورى شده بودند در درون چيزى قرار نگرفته اند و نيز :(( عن زيد بن ثابت كنا عند رسول اللّه (ص )نؤلف القرآن من الرقاع ))((174)), ((در نزد رسول اللّه (ص ) كه بوديم قرآن را از پوست ها جمع آورى مى كرديم )) . و تعبيراتى كه داشت :((خذوا القرآن من اربعة من عبد اللّه بن مسعود, سالم ,معاذ, وابى بن كعب )) و مـانـنـد:((من جمع القرآن على عهد النبى , قال اربعة كلهم من الانصار)) كه شرح آن گذشت اين شواهد به خوبى دلالت دارند كه در عهد رسول اللّه (ص ) قرآن نگاشته مى شده است . نويسندگان وحى .
2ـ دلـيـل ديـگـرى كـه بر مرحله اول مى توان طرح نمود, وجود نويسندگان وحى است ,در عهد رسول اللّه (ص ) با اين كه هم افراد با سواد اندك بودند و هم لوازم التحرير دايرنبود , ليكن به لحاظ اهـتـمـام رسول اللّه (ص ) به خواندن و نوشتن و نگاشتن قرآن ,تعدادزيادى از اين نعمت برخوردار شـدند و به عنوان (( نويسنده وحى )) قرآن را نگاشتند, گرچه نويسندگان وحى در يك درجه و رتـبـه نـبودند بلكه برخى از ابتدا همراه حضرت بودند و تمام قرآن را نگاشتند, و برخى مقدارى از قـرآن را نـوشتند و برخى دراواخربعثت حضرت به جمع آنان پيوستند, ليكن وجود افراد زيادى به عنوان كاتب وحى ,دليل گويايى به موضوع نگاشتن و جمع آورى قرآن و اهتمام فوق العاده به اين شـان ازشـؤون قـرآن مـى بـاشـد, كـه افرادى اصولا به همين عنوان معروف و مشهور شده بودند كـه اسـامى تعدادى از آنها با ذكر منابع تقديم مى شود ابو عبداللّه زنجانى تعداد 43 نفر را به عنوان كاتب وحى مطرح مى كند آنگاه بيست و نه نفر را اسم مى برد 1ـ على بن ابى طالب (ع ) 2ـ ابوبكر بن ابـى قـحاطه 3ـ عمر بن خطاب 4ـ سعيد بن العاص 5ـ ابان بن سعيد 7ـ خالد بن سعيد8ـ زيد بن ثـابـت 9ـ زبـيـر بـن عـوام 10ـ طلحه بن عبداللّه11 ـ سعدبن ابى وقاص 12ـ عامر بن فهميده 13ـ عـبـداللّه بـن ارقـم 14ـ عـبـداللّه بن رواحه 15ـعبداللّه بن سعيد بن ابى السرح 16ـ ابى بن كعب 17ـثـابت بن قيس 18ـ حنظلة بن الربيع19 ـ شرحبيل بن حسنه 20ـ علابن حضرمى 21ـ خالد بن ولـيد22ـ عمرو بن عاص 23ـ مغيرة بن شعبه 24ـ معيقب بن ابى القاطمه الدوسى 25ـ حذيفة بن اليمان26 ـحويطب بن عبد العزى عامرى 27ـ ابو سفيان 28ـ معاوية بن ابو سفيان 29ـ يزيدبن ابى سـفيان ((175)) آن گاه يعقوبى افراد ديگرى را هم نام مى برد مانند 30ـ معاذ بن جبل 31ـ جهيم بـن الـصـلـت 32ـ الحصين بن نميرى ((176)) ناسخ التواريخ چند نفرديگر را اضافه مى كند 33ـ مـحمد بن سلمه 34ـ عبد اللّه بن زبير 35ـ ابو ايوب انصارى36 ـ بريد بن حصيب 37ـ ابو سلمه بن عبد الاسد38ـ حاطب بن عمر الاخطل 39ـ علابن عقبه40 ـ عبداللّه بن مسعود ((177))آنگاه برخى منابع ديگر اضافه مى كند 41ـ عبداللّه بن ابى سلول ((178)) سيوطى دو نفر ديگر را نيز نام مى برد ((يـكـى از بـين زنان )) 42ـ ام ورقه 43ـ ابو دردا ((179)) تاريخ جرجى زيدان اضافه مى كند 44ـ سـعـد بـن عـبـيـد,((180)) در الـتـمـهـيـد افـراد ديـگـرى هـم نـام بـرده شـده است 45ـ ابو موسى اشعرى ,((181))46ـ مقداد بن الاسود,((182)) ممكن است اگر به منابع بيشتر مراجعه شود افراد ديگرى نيز به ليست اضافه شوند ((183)). در بـين اين افراد شخصى چون ابو سفيان و معاويه و نيز شخصى همانند عبد اللّه بن ابى سلول نام بـرده شده است كه هيچ گونه اعتبارى ندارند همان گونه كه مانند على بن ابى طالب (ع )كه از اول ملازم رسول اللّه (ص ) بودند و نيز مانند عبد اللّه بن مسعود و ابى بن كعب نيز نام برده است , كه تـمـام قرآن را نگاشته بودند, ليكن فعلا سخن در اعتبار كاتبان وحى نيست سخن در اين است كه مـوضـوع نـگـاشتن قرآن تا چه اندازه از اهميت برخوردار بوده است كه درآن شرايط كم سوادى و تنگناهاى فراوان حدود پنجاه نفر به عنوان كاتب وحى ثبت شده , و به دست ما رسيده است . 3ـ دليل ديگرى كه بر مرحله اول ديدگاه سوم مى توان طرح نمود, كاربرد واژه ((كتاب )) در قرآن اسـت در موارد متعدد از قرآن به عنوان كتاب ياد شده است مانند(ذالك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين )((184)), ((اين كتاب كه شك بردار نيست رهنمود انسانهاى با تقوى است )). (كـتـاب احـكـمـت آيـاتـه ثم فصلت من لدن حكيم خبير)((185)), ((كتابى كه آيات آن رااحكام بخشيده آنگاه تفكيك و تفصيل حاصل شده است )). و كـتـاب بـه چـيزى كه در خارج نگاشته شده باشد اطلاق مى شود معلوم مى شود قرآن در هنگام نزول نوشته مى شده است ونگاشتن قرآن نظم آيه هاو شكل گيرى سوره هارا در پى دارد. 4ـ نـظـير همين بيان را در مورد حديث شريف ثقلين مى توان طرح كرد زيرا در آن حديث مبارك رسول اللّه (ص ) از دو يادگار خودش نام برده است يكى به عنوان كتاب اللّه ديگرى به عنوان عترت (ع ) لذا به قرآن كتاب اطلاق مى شده است و اين كاربرد رايج درزبان احاديث نبوى (ص )است اگر قرآن نگاشته نمى شده است به چه اعتبار به آن كتاب گفته مى شده است ؟
. چـنـد نـكته ديگر را به لحاظ اين كه برخى اشكال ها در مورد آنها مطرح است به عنوان تاييد نه به عنوان دليل , مى توان طرح كرد. الـف : در روايـات بـسـيـارى سـخـن از فـضـايـل سوره ها و ثواب قرائت آنها و برخى احكام فقهى آنـهـامـى بـاشد تعبيراتى كه حكم سوره را بيان مى كند, يا حكم برخى آيات آنها را عنوان مى نمايد شـاهـد بر اين است كه سوره هانگاشته مى شده است نظم و ترتيب خاصى داشته اند, ابتدا و انتهاى آنها مشخص بوده است مانند:((عن الصادق (ع ) قال رسول اللّه (ص ) ان فاتحة الكتاب وآية الكرسى والاتـيـن مـن آل عـمـران ( شـهـد اللّه وقل اللهم مالك الملك ) معلقات ليس ما بينهن وبين اللّه حجاب ))((186)), ((سوره حمد وآية الكرسى و دو آيه آل عمران آويخته هايى هستند ( شايد منظور اين باشد كه حبل اللّه هستند) كه هيچ حجابى بين آنها و خداى سبحان وجود ندارد. مـانـنـد:((يـا رسـول اللّه (ص ) قـد اسـرع الـيـك الـشـيـب قال شيبتنى هود والواقعة والمرسلات وعـم ))((187)), ((از رسـول اللّه (ص ) پـرسـيـدند چگونه زود پير شدى ,فرمودندسوره هاى هود, واقعه , مرسلات , عم نبا مرا پير كرد)). ((قـال رسـول اللّه (ص )مـن قـرا يـس والصافات يوم الجمعة ثم سال اللّه اعطاه سؤله ))((188)), ((از رسـول اللّه (ص ) نـقـل شـده كه هر كس در روز جمعه سوره يس وصافات را بخواند و آنگاه از خدا طلب حاجت كند, حاجت او بر آورده مى شود)). ((عـن رسـول اللّه (ص ) مـن قرا حم والدخان فى ليلة جمعة اصبح مغفورا))((189)),((هركس در شب جمعه سوره دخان و حم را بخواند, بخشيده مى شود)). ((من حفظ عشر آيات من سورة كهف عصم من الدجال ))((190)), ((كسيكه ده آيه ازسوره كهف را حفظ كند از شر دجال در امان خواهد بود)). (( عن النبى (ص ) :اقرؤوا الظهراوين من القرآن البقرة وسورة آل عمران ))((191)),((ظهر اوين از قرآن را بخوانيد كه منظور سوره بقره و آل عمران مى باشد)). اين گونه تعبيرات كه فراوان هستند شاهد بر اين نكته مى باشند كه سوره ها مشخص بوده است , و سـوره هـا در صـورتـى مشخص مى شوند كه آيه هاى آنها با ترتيب خاص كنارهم قرار گيرد و اين همان مرحله اول ديدگاه سوم است . ب : دومين نكته كه تاييد همين موضوع است , آيه هاى تحدى قرآن است كه مى فرمايد :اگر ترديد داريـد قـرآن از جـانـب خداست مانند آن بياوريد كار برد سوره درخود قرآن دليل بر اين است كه سـوره هـا بـه صورت نوشتار بوده اند وحدود آنها مشخص بوده است كه مى گويد مثل اين سوره ها بياوريد. ج : و نـيـز اهـميت قرآن كه آخرين وحى آسمانى است بايد از هر گونه خطر در امان باشد و بدون شك نگاشتن آيه هاو تنظيم آن و مطرح شدن قرآن به صورت مكتوب دربين مردم كمك به تحقق ايـن هدف دارد, تا اراده الهى كه مى خواهد قرآن از هر خطرحفظ شود شكل گيرد:(انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ), ((ماقرآن را نازل كرديم وآن را از هر خطر مصون نگه مى داريم )). امـا اين كه اين سه نكته را به عنوان مؤيد نه دليل عنوان نموديم به لحاظ اين است كه بر سه مورد اشكالى متوجه است , كه استدلال بر آنها را سست مى كند و آن اشكال اين است كه تحقق هيچ كدام از ايـن سـه مـحور با نوشتار قرآن ملازمه ندارد زيرامطرح شدن فضايل سوره ها و مطرح بودن نام سـورهـا در فـرهنگ و زبان روايات , مبتنى بر اين نيست كه قرآن به صورت نوشتار در آمده باشد, بـلكه اگر به صورت حفظدر سينه ها نيز شكل گرفته باشد,اين كاربردها صحيح خواهد بود و هم چـنـيـن اطـلاق سـوره در آيـه هـاى تـحدى ملازمه با نوشتار قرآن ندارد بلكه اگر قرآن در بين مـسلمانان و حتى به صورت حفظ آن در سينه ها كه دهها نفر حافظ قرآن بودند شكل بگيرد هم باز صحيح است كه قرآن بگويد يك سوره همانند اين سوره ها كه مردم آنها راحفظ نموده اند و به طور دقـيق حدود آنها را مى شناسند بيوريد و همين نكته درمورد مطلب سوم هم مطرح است , اهتمام بـه قـرآن فـوق العادة بوده است و قرآن بايداز هر خطر حفظ مى شد, واراده الهى تحقق مى يافت , لـيـكـن هيچ كدام اينها متوقف برمكتوب بودن قرآن نيست بلكه اگر قرآن به صورت محفوظ در سـيـنـه هـا كه ((جيلا بعدجيل )) و نسل به نسل دست به دست شده است نيز اين هدف را تامين مـى كـنـد و اصولاتواتر قرآن به محفوظ بودن آن در سينه هاى مسلمانان مى باشد مسلمانان صدر اسـلام بـه لـحـاظ ايـن كـه شـور و علاقه زايد الوصفى به قرآن داشتند به محض اين كه سوره اى نـازل مـى شـد دهـها نفر به طور دقيق آن را حفظ مى كرند و لو خواندن و نوشتن هم ياد نداشتند وهـمـيـن موضوع باعث تواتر قرآن شد كه هر كس مى خواست دخل و تصرفى در آن صورت بدهد هـمـگـان متوجه مى شدند آنچه محور در حفظ و حراست قرآن است , تواترآن است و تواتر قرآن به كـتـابـت آن نبود حتى اگر هيچ نويسنده اى قرآن را نمى نگاشت باز هم با تواتر, قرآن از هر گزند مصون بود زيرا به صورت حفظى سينه به سينه , نسل به نسل منتقل مى شد. جواب يك اشكال .
از ايـن بـيـان جواب يك شبهه ديگر نيز روشن مى شود كه برخى مستشرقان مطرح كرده اند كه با توجه به اين كه در حجاز افراد با سواد كم بود و با توجه به اين كه نوشت افزار كم ياب و يا ناياب بود و قرآن نگاشته نمى شد چگونه مسلمانان ادعا مى كنند كه اين قرآن همان قرآنى است كه بر محمد (ص ) نازل شده است ؟
!جواب اين سؤال اين است كه , اولا نويسندگان وحى وجود داشتند و قرآن را بـا هـمـان نـوشت افزار آن زمان نگاشتندو ثانيا سلامتى قرآن متوقف بر نگاشتن آن نبوده است انتقال قرآن از هر نسلى به نسل بعدى با تواتر بوده است كه شرح آن گذشت . بـا تـوجه به مطالبى كه از نظر خوانندگان گذشت ,نوشته شدن قرآن به صورت سوره هاو نظم و تـرتـيـب خـاص آيه هاكه همين نظم فعلى مى باشد در زمان رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است اما تـرتـيـب سـوره هـا كـه مثلا سوره حمد اول قرار بگيرد و بقرة دوم و هكذااين كار در زمان رسول اللّه (ص ) صـورت نگرفت كه صاحبان ديدگاه دوم مدعى آن بودند زيرا اين ادله تنها شكل گيرى سـوره ها را دلالت دارد نه نظم و ترتيب آنها را ولذابسيارى از محققان علوم قرآنى نيز به اين نكته تصريح دارند ((192)) و از همين جا نكته بسيار مهم ديگرى نيز مستدل مى شود كه ترتيب آيه هادر عهد رسول اللّه (ص ) شكل گرفته است و با نظارت و اشراف حضرت بوده است ,كه قبل از پرداختن به دو مرحله ديگر از جمع آورى قرآن به توضيح اين نكته مى پردازيم . ترتيب آيه ها.
بـا تـوجـه بـه ادلـه اى كه دلالت مى نمايد كه قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) نگاشته شده است , اين مطلب نيز مستدل مى شود كه نظم آيه هاقرآن با اشراف حضرت انجام گرفته است زيرا وقتى قرآن بـه صورت نوشتار در آيد ,نوشتار نظم كلمه ها و جمله ها رامى طلبد,بدون نظم و ترتيب كلمه ها و جـمله ها نوشتار صورت نمى گيرد اگر قرآن زيراشراف حضرت نگاشته شده نظم آيه هاى آن هم به ديد حضرت تنظيم شده است افزون بر اين شواهد ديگرى نيز مؤيد همين نكته است از جمله اين كـه :((فكان اذا نزل عليه شئ دعا بعض من كان يكتب فقال ضعوا هذه الايات فى السورة التى يذكر فيهاكذاكذا))((193)), ((هرگاه بر حضرت چيزى نازل مى شد برخى نويسندگان را مى خواست و مى فرمود اين آيات را در فلان سوره بنگاريد)). در جـاى ديگر عثمان بن عاص نقل مى كند:(( قال اتانى جبرئيل فامرنى ان اضع هذه الاية فى هذا الموضع عن هذه السورة (ان اللّه يامر بالعدل والاحسان وايتاذى القربى )((194)), ((جبرئيل بر من نازل شد و دستور داد كه اين آيه را دراين مكان ازاين سوره قرار بدهم )). مـعـلـوم مى شود جايگاه آيه هابه دستور رسول اللّه (ص ) انجام مى گرفته است و اين همان توقيفى بـودن نـظم و ترتيب آيه هامى باشد, كسى حق جاتجايى آيه هاقرآن راندارد زيرا نظم آيه هادر ايجاد سـيـاق مـؤثـر است و محتواى سخن را تغيير مى دهد مگر درمواردى كه پاراگراف مستقل باشد بـنابراين ترتيب آيه هازير نظر رسول اللّه (ص ) شكل گرفته , و اين امرى مسلم است , گر چه برخى بزرگان از محققان شيعه در آن ترديد نموده اند ((195)) . مرحله دوم .
آنـچه تا كنون گذشت توضيح مرحله اول از جمع آورى قرآن كه مهمترين مرحله مى باشد بود در عين حال دو نوع كار قرآنى در زمان خلفا صورت گرفته است كه از آنهاهم به جمع آورى و تدوين قـرآن ياد شده است مرحله دوم از جمع آورى در زمان ابوبكر بوده است كه عبارت از جمع نمودن مـصحف هاى پراكنده در يكجا و تهيه جلدبراى آنها همان گونه كه توضيح داده شد قرآن بر روى الواح و صحف نگاشته شده بودليكن چون به صورت پراكنده بود ابوبكر زيد بن ثابت را مامور كرد تا آنها را يك جاجمع نموده و به صورت كتاب مدون در آورد و براى آن جلد تهيه نمايد. انگيزه مرحله دوم .
در اواخر سال يازدهم هجرى بعد از رحلت رسول اللّه (ص )مسيلمه كذاب كه دريمامه ادعاى نبوت مى كرد و اكاذيبى هم به عنوان وحى بافته بود,فتنه انگيزى نمود وموجب درگيرى هواداران خود با مسلمانان شد در اين جنگ كه در زمان ابوبكر اتفاق افتاد تعداد زيادى از دو طرف كشته شدند,از جـمـلـه خـود مـسـيـلمه به دست وحشى قاتل حمزه سيد الشهدا (رضوان اللّه عليه ), كشته شد ((196)) و تعداد زيادى از قاريان قرآن نيزكه برخى تا هفتاد نفر ياد كرده اند كشته شدند ((197)) . بـعـد از ايـن جـنگ كه تعداد زيادى از قاريان را از مسلمانان گرفت , اين خطرمطرح شدكه اگر چـنـين جنگى تكرار شود و تعداد ديگرى از قاريان را از جامعه نو پاى مسلمانان بگيرد ,آنگاه خطر تحريف , قرآن را تهديد خواهد نمود به همين جهت عده اى از جمله عمر با اصرار از خليفه خواستند تـا فـكرى درباره جمع آورى قرآن كند خليفه هم زيد بن ثابت را كه يكى از نويسندگان وحى بود خواست و مامور اين كار كرد و زيد هم اين عمل را انجام داد, و سوره هاى قرآن را كه پراكنده بودند جمع آورى نمود و در داخل جلد قرار داد. شـواهد ديگرى نيز اين عمل ابوبكر را تاييد مى كند از جمله اين گونه تعبيرات از طريق اهل سنت نـقـل شـده است :(( سمعت عليا(ع ) يقول اعظم الناس فى المصاحف اجرا ابوبكرهو اول من جمع كتاب اللّه بين اللوحين ))((198)), ((از على (ع ) شنيدم مى فرمود ابوبكربيشترين پاداش در مورد قرآن را دارد زيرا وى اولين كسى بود كه قرآن را جمع آورى نمود)). اين قرآن در نزد ابوبكر بود تا هنگام وفات ايشان , آنگاه در نزد عمر قرار گرفت وپس از عمر هم در نـزد حـفـصـه دخـترش بود كه عثمان ازايشان براى استنساخ نسخه اصلى مطالبه نمود ((199)) بنابراين , شواهد روايى يا تاريخى كه مى گويد ابوبكر قرآن را جمع آورى نمود مانند:(( جمع القرآن ابـوبـكـر فـى قـراطـيس ))((200)) و مانند آنچه اكنون اشاره شد موردش همين كار قرآنى ابوبكر مـى بـاشـد و هيچ گونه تعارضى هم با روايات جمع آورى قرآن در عهد رسول اللّه (ص ) يا درزمان عثمان ندارد. مرحله سوم .
مرحله سوم از تدوين قرآن , مربوط به زمان عثمان مى شود در اثر اختلاف قرائتى كه پديد آمده بود عثمان عده اى را ماموريت داد تا براى ايجاد وحدت قرائت تمام قرآنهاى نويسندگان وحى را جمع آورى كنند و از روى صحيح ترين آنهايك قرآن به عنوان الگو در قرائت بنگارند و از روى آن نسخه چـندين نسخه ديگراستنساخ كنند و به شهر هاى بزرگ ارسال نمايند, كه از اين كار نيز به عنوان جـمـع آورى قـرآن يـاد شـده اسـت مـانند آنچه مشهور است كه جامع قرآن عثمان ((201)) است , منظوراين نوع جمع آورى مى باشد. انگيزه مرحله سوم .
درزمان عثمان حدود پانزوده سال از رحلت رسول اللّه (ص ) گذشته بود و فتوحاتى هم بر فتوحات رسـول اللّه (ص ) افـزوده شـده بود و كشورهاى بزرگى چون ايران و روم تحت تاثير قرار گرفته و بـسيارى از آنها با مليت هاى گوناگون و زبانهاى متفاوت مسلمان شده بودند گسترش اسلام از يـك سو و وجود زبانها و لهجه هاى گوناگون از سوى ديگر,موجب تشديد اختلاف قرائت از قرآن شده بود كه از زمان خود رسول اللّه (ص ) اين پديده عارضى در كنار قرائت اصلى قرآن قرار گرفته بود در هر صورت در زمان عثمان اين موضوع (اختلاف قرائت ) گسترش پيدا كرد به گونه اى كه بعد از فتح ارمنستان وآذربايجان حذيفه يمان با مشاهده قرائت ها و لهجه هاى گوناگون از قرآن , هـراسـان بـه خـدمـت خـلـيـفـه مى آيد و داد وا قرآنا سر مى دهد و با احساسات تمام , دم از خطر تـحـريـف قـرآن مـى زنـد كـه اگـر به فكر قرآن نباشيد, امت اسلامى به سرنوشت يهود و نصارى دچـارخواهد آمد آنگاه عثمان با مشاوره با سران امت اسلامى هيئتى را به سرپرستى زيد بن ثابت و مـتـشكل از دوازده نفر تعيين مى كند كه اعضاى اصلى آن : سعيد بن العاص , زيد بن ثابت , عبد اللّه بن زبير, عبد الرحمن بن حارث , مى باشد اين افراد با همكارى ابى بن كعب مالك بن ابى عامر, كثير بن افلح ,انس بن مالك ,عبد اللّه بن عباس ,مصعب بن سعد,عبد اللّه بن فطيمه شروع به كار مى كنند مـى باشد اين هيئت ماموريت دارد تا قرآنهارا جمع آورى كند از بين آنها يك قرآن به عنوان الگو و امام بنگارند و آنگاه ازسوى الگو چندين نسخه استنساخ نموده به شهرهاى بزرگ آن زمان بفرستد و قرآنهاى ديگر را محو نمايند ((202)) . انگيزه اصلى از اين اقدام از بين بردن قرائت هاى گوناگون از قرآن و ايجاد يك قرائت در بين همه مـسـلـمـانان است تا قرآن از خطرها مصون بماند خصوصيات اين جمع آورى اين بود كه افزون بر ايجاد وحدت قرائت كه هدف اصلى بود, سوره ها نيز نظم خاصى گرفتند زيرا در جمع آورى ابوبكر تـربـيـت سوره ها در نظر نبود, فقط جمع كردن مصاحف در يكجا مد نظر بود اما در تدوين مرحله سوم سوره ها هم نظم خاصى پيداكردند, همين نظم كه اكنون در سوره ها وجود دارد يعنى سوره حـمـد اول و سوره ناس آخرين سوره قرآن به حساب آمد و به همين جهت برخى از قرآن ,با عنوان قرآن عثمانى ياد مى كنند, زيرا نظم آن قرآن تاكنون مطرح است ((203)) بنابر اين اگر رواياتى ويا شـواهـد تـاريـخـى سخن از جمع آورى عثمان دارند, منظور اين جمع آورى است , باشواهد ديگر ناسازگار نخواهد بود در مورد قرآن عثمان بحث هايى مطرح است ماننداين كه چرا زيد بن ثابت را بـه عـنـوان مـسـؤول انتخاب كرد, تعداد نسخه هاى آن قرآنهاچند عدد بوده , قرآن را به چه رسم الخطى مى نگاشتند, نظر على (ع ) چه بود, كه برخى اين محورها را مطرح مى كنيم . تعداد قرآنهاى مرحله سوم .
در تـعداد قرآنهايى كه عثمان استنساخ نمود اختلاف است برخى تنها چهار عددنوشته اند,كه يكى در مـديـنـه و بـقـيـه را به مكه و يمن و بحرين ارسال نمود ((204)) برخى تعداد آنها را شش عدد مـى دانـنـد ((205)) بـرخـى تـعـداد آنـهـا را هفت عدد عنوان مى كنند كه افزون بر آن شهرها به بصره ,كوفه ,شام ,نيز فرستاده شده است ((206)) تاريخ يعقوبى آنهارا نه عدد مى داند,مصر و جزيره را هم اضافه مى كند ((207)) . موفقيت مرحله سوم .
عـثـمـان از ايـن كـار قـرآنـى دو هـدف را دنبال مى كرد,يكى نظم سوره ها ديگرى وحدت قرائت ((208)) به هدف اولى دست يافت , ليكن موفقيت آن در هدف دوم كه هدف اصلى بود چشم گير نـبـود زيرا در آن زمان قرآن نقطه و اعراب گذارى نشده بود و براى ايجاد وحدت قرائت هم با هر قـرآنـى كـه به شهرها مى فرستاد يك قارى آشنا به قرائت اصلى قرآن , همراه مى كرد كه اين قارى هـمان كار علائم اعراب را انجام مى داد با قرآن مكه عبد اللّه بن سائب را همراه كرد با مصحف شام مـغـيـرة بن شهاب , با قرآن كوفه عبدالرحمن بن سلمى , با قرآن بصره عامر بن عبد القيس ,همراه نـمـود ((209)) عثمان گرچه دررسيدن به اين هدف خيلى پا فشارى نمود و ساير قرآنها را به هر نـحـوى بود و لو باتمسك به قدرت ,جمع آورى كرد و محو نمود, حتى در برخى موارد مانند مورد عـبـداللّه بـن مـسـعـود مـنـجـر بـه مـخـالـفت و ضرب و شتم ايشان شد ابن مسعود همواره بر عثمان غضبناك بود تا در گذشت ((210)) .
. چـنـد نـكته ديگر را به لحاظ اين كه برخى اشكال ها در مورد آنها مطرح است به عنوان تاييد نه به عنوان دليل , مى توان طرح كرد. الـف : در روايـات بـسـيـارى سـخـن از فـضـايـل سوره ها و ثواب قرائت آنها و برخى احكام فقهى آنـهـامـى بـاشد تعبيراتى كه حكم سوره را بيان مى كند, يا حكم برخى آيات آنها را عنوان مى نمايد شـاهـد بر اين است كه سوره هانگاشته مى شده است نظم و ترتيب خاصى داشته اند, ابتدا و انتهاى آنها مشخص بوده است مانند:((عن الصادق (ع ) قال رسول اللّه (ص ) ان فاتحة الكتاب وآية الكرسى والاتـيـن مـن آل عـمـران ( شـهـد اللّه وقل اللهم مالك الملك ) معلقات ليس ما بينهن وبين اللّه حجاب ))((186)), ((سوره حمد وآية الكرسى و دو آيه آل عمران آويخته هايى هستند ( شايد منظور اين باشد كه حبل اللّه هستند) كه هيچ حجابى بين آنها و خداى سبحان وجود ندارد. مـانـنـد:((يـا رسـول اللّه (ص ) قـد اسـرع الـيـك الـشـيـب قال شيبتنى هود والواقعة والمرسلات وعـم ))((187)), ((از رسـول اللّه (ص ) پـرسـيـدند چگونه زود پير شدى ,فرمودندسوره هاى هود, واقعه , مرسلات , عم نبا مرا پير كرد)). ((قـال رسـول اللّه (ص )مـن قـرا يـس والصافات يوم الجمعة ثم سال اللّه اعطاه سؤله ))((188)), ((از رسـول اللّه (ص ) نـقـل شـده كه هر كس در روز جمعه سوره يس وصافات را بخواند و آنگاه از خدا طلب حاجت كند, حاجت او بر آورده مى شود)). ((عـن رسـول اللّه (ص ) مـن قرا حم والدخان فى ليلة جمعة اصبح مغفورا))((189)),((هركس در شب جمعه سوره دخان و حم را بخواند, بخشيده مى شود)). ((من حفظ عشر آيات من سورة كهف عصم من الدجال ))((190)), ((كسيكه ده آيه ازسوره كهف را حفظ كند از شر دجال در امان خواهد بود)). (( عن النبى (ص ) :اقرؤوا الظهراوين من القرآن البقرة وسورة آل عمران ))((191)),((ظهر اوين از قرآن را بخوانيد كه منظور سوره بقره و آل عمران مى باشد)). اين گونه تعبيرات كه فراوان هستند شاهد بر اين نكته مى باشند كه سوره ها مشخص بوده است , و سـوره هـا در صـورتـى مشخص مى شوند كه آيه هاى آنها با ترتيب خاص كنارهم قرار گيرد و اين همان مرحله اول ديدگاه سوم است . ب : دومين نكته كه تاييد همين موضوع است , آيه هاى تحدى قرآن است كه مى فرمايد :اگر ترديد داريـد قـرآن از جـانـب خداست مانند آن بياوريد كار برد سوره درخود قرآن دليل بر اين است كه سـوره هـا بـه صورت نوشتار بوده اند وحدود آنها مشخص بوده است كه مى گويد مثل اين سوره ها بياوريد. ج : و نـيـز اهـميت قرآن كه آخرين وحى آسمانى است بايد از هر گونه خطر در امان باشد و بدون شك نگاشتن آيه هاو تنظيم آن و مطرح شدن قرآن به صورت مكتوب دربين مردم كمك به تحقق ايـن هدف دارد, تا اراده الهى كه مى خواهد قرآن از هر خطرحفظ شود شكل گيرد:(انا نحن نزلنا الذكر وانا له لحافظون ), ((ماقرآن را نازل كرديم وآن را از هر خطر مصون نگه مى داريم )). امـا اين كه اين سه نكته را به عنوان مؤيد نه دليل عنوان نموديم به لحاظ اين است كه بر سه مورد اشكالى متوجه است , كه استدلال بر آنها را سست مى كند و آن اشكال اين است كه تحقق هيچ كدام از ايـن سـه مـحور با نوشتار قرآن ملازمه ندارد زيرامطرح شدن فضايل سوره ها و مطرح بودن نام سـورهـا در فـرهنگ و زبان روايات , مبتنى بر اين نيست كه قرآن به صورت نوشتار در آمده باشد, بـلكه اگر به صورت حفظدر سينه ها نيز شكل گرفته باشد,اين كاربردها صحيح خواهد بود و هم چـنـيـن اطـلاق سـوره در آيـه هـاى تـحدى ملازمه با نوشتار قرآن ندارد بلكه اگر قرآن در بين مـسلمانان و حتى به صورت حفظ آن در سينه ها كه دهها نفر حافظ قرآن بودند شكل بگيرد هم باز صحيح است كه قرآن بگويد يك سوره همانند اين سوره ها كه مردم آنها راحفظ نموده اند و به طور دقـيق حدود آنها را مى شناسند بيوريد و همين نكته درمورد مطلب سوم هم مطرح است , اهتمام بـه قـرآن فـوق العادة بوده است و قرآن بايداز هر خطر حفظ مى شد, واراده الهى تحقق مى يافت , لـيـكـن هيچ كدام اينها متوقف برمكتوب بودن قرآن نيست بلكه اگر قرآن به صورت محفوظ در سـيـنـه هـا كه ((جيلا بعدجيل )) و نسل به نسل دست به دست شده است نيز اين هدف را تامين مـى كـنـد و اصولاتواتر قرآن به محفوظ بودن آن در سينه هاى مسلمانان مى باشد مسلمانان صدر اسـلام بـه لـحـاظ ايـن كـه شـور و علاقه زايد الوصفى به قرآن داشتند به محض اين كه سوره اى نـازل مـى شـد دهـها نفر به طور دقيق آن را حفظ مى كرند و لو خواندن و نوشتن هم ياد نداشتند وهـمـيـن موضوع باعث تواتر قرآن شد كه هر كس مى خواست دخل و تصرفى در آن صورت بدهد هـمـگـان متوجه مى شدند آنچه محور در حفظ و حراست قرآن است , تواترآن است و تواتر قرآن به كـتـابـت آن نبود حتى اگر هيچ نويسنده اى قرآن را نمى نگاشت باز هم با تواتر, قرآن از هر گزند مصون بود زيرا به صورت حفظى سينه به سينه , نسل به نسل منتقل مى شد.